دریا شکوه ایثار
دریا خروش بیدار
دریا نشانه ای از
امواج لایزالی
دریا غرورملی
دریاامیدواری
دریا سکوت فریاد
درعمق بیکرانها
دریا شگفت و مبهم
سرشار بی نشانها
دریا هزارافسون
افسانه های مجنون
یاران بی نشانه
غمهای بی کرانه
در سینه اش نهفته
آن را به کس نگفته
گاهی خروش وخشمش
گاهی سکوت واشکش
اسراربی نهایت
درسینه تا به غایت
مردان مرد دریا
نام آوران فردا
امواج را سپردند
راهی به کعبه بردند
کعبه نشانه است و
در قلبهای یاران
آنان که جان سپردند بهر امیدواران
غواص های پاک و دریادلان کجایند؟
دریادلان کجایندغم رازدل زدایند؟
بهر نجات میهن
بهر شکست دشمن
راز نهفته جستند
با عشق جان سپردند
دریا انیس بودی
با پیکر شهیدان
شیران پرغرور و
غواصهای ایران
دریا تو پاک پاکی
چون پیکرشهیدان
دربستر تو خوابید
شاید تو را دوباره
دریای پاک نامید
خرداد یعنی شروع ماه امتحان و پایان سال تحصیلی؛ اما برای اهالی سفر و گردشگری این ماه مصادف است با شروع فصل جدید سفر. برای آنها که به طریقی با محیطهای آموزشی بهویژه مدارس و دانشگاهها در ارتباط هستند، نیمه جان شدن بهار به معنای نزدیک شدن تعطیلاتی طولانیمدت است که باید به فراغت بگذرد. اما آیا این فراغت به معنای فراغت از آموختن است یا فراغت از محیطهای روزمره همیشگی؟
بیگمان برای آنان که لذت دانستن را دریافتهاند گزینه دوم مصداق دارد. برای بسیاری از دانشجویان و دانشآموزان این تعطیلات فرصت مغتنمی است برای خواندن، دیدن و دانستن در باب موضوعاتی که مسوولیتهای همیشگی فرصتی برای پرداختن به آنها باقی نمیگذاشت. حتی این فراغت میتواند زمانی باشد برای تجربه عملی دانستهها و اندوختههای ماههای گذشته.
در این میان گردشگری هم این فرصت را مییابد تا بستر مناسب برای خلق چنین تجربههایی را فراهم کند. اشتیاق گردشگران به دانستن و تاکید بر لزوم آموزش برای رسیدن به توسعه پایدار در سالهای اخیر، سبب پیدایش بازاری نو در عرصه گردشگری شده که توجه برنامهریزان و بازاریابان در این عرصه را به خود معطوف کرده است.
« گردشگری آموزشی » پیشتر بیآنکه نام و هویت مستقلی داشته باشد همراه با گونههای دیگر گردشگری همچون گردشگری رویداد وجود داشته است. امروزه این گونه مستقل از گردشگری با اهداف گوناگونی همچون ارتقای مهارتهای حرفهای و تخصصی، آموزش دانش و مهارتهای عمومی و کسب تجاربی با هدف خودشکوفایی در اقصی نقاط دنیا برگزار میشود. بر این اساس این گونه از گردشگری در قالبهای متنوعی به گردشگران عرضه میشود. اگرچه تلاش بسیاری صورت گرفته است تا با ایجاد تمایزاتی این قالبها را برای اقشار گوناگون در سنین متفاوت سازگار کنند اما در پس همه آنها این ایده نهفته است که گردشگری به همان اندازه که میکوشد آرامش را برای ذهن و جسم گردشگران به ارمغان آورد، میتواند در بالندگی و خودشکوفایی آنان نیز نقش به سزایی داشته باشد. علاوهبر اینها، در مباحث مربوط به توسعه پایدار همواره آموزش به گردشگران برای داشتن درکی درست از مقصد و همچنین بروز رفتاری پایدار مورد تاکید بوده است؛ چرا که گام نخست در رسیدن به رفتار پایدار، آگاهی است و این مهم محقق نخواهد شد مگر با آموزشهای درست علمی و عملی. از این رو گردشگری آموزشی، کلاس درس بسیار خوبی است برای آنکه علم و عمل را با یکدیگر پیوند بزنیم. بر همین اساس گردشگری آموزشی پیامش یک جمله است «آموختن لذتبخش است؛ برای همه و در هر سنی که باشند.»
گردشگری آموزشی میتواند در یکی از فرمها و قالبهای زیر به گردشگران عرضه شود و به بازار محصولات و خدمات مقصد رونق و تنوع ببخشد:
- سفرهای سازماندهیشده برای مدارس: بهدلیل شرایط خاص مخاطبان این نوع از گردشگری، اغلب این سفرها بدون شبمانی و یک روزه برگزار میشوند. اما این موضوع به هیچ وجه از اهمیت این نوع سفر نمیکاهد، حتی از منظر اقتصاد گردشگری. هر چه افراد در سنین پایینتری در معرض آموزش قرار بگیرند امید به اصلاح رفتارهای اشتباه کلیشه شده نیز افزون میشود. از سوی دیگر اگر مقصدی اول بار میزبان کودکان و نوجوانان شود و برای آنان تجربهای به یاد ماندنی رقم بزند، باید در آیندهای نزدیک، در انتظار بازگشت آنها به همراه والدینشان باشد.
- تحصیل دورههای آموزشی کوتاهمدت در خارج از کشور: بسیاری از موسسات آموزشی و دانشگاهها در ایام تابستان اقدام به برگزاری دورههای آموزشی فشرده در حوزه علوم گوناگون میکنند؛ برخی از آنان برای ایجاد فرصتی برای آشنایی دانشآموزان با رشتههای علمی گوناگون و برخی دیگر برای آموزش زبانهای خارجی. این دورههای آموزشی در بسیاری از کشورهای اروپایی برگزار میشوند و طرفداران بسیاری دارند.
- دورههای آموزشی تخصصی: برخی از دورههای آموزشی حرفهای تکمیلی برای متخصصان در کشورها یا استانهایی که مولد دانش در آن عرصه هستند یا تجارب عملی منحصربهفردی در آن حوزه تخصصی دارند برگزار میشوند که گاه مخاطبان جهانی پیدا میکنند.
- کروزهای آموزشی: برخی کشتیهای کروز در ضمن سفر، با برگزاری کارگاههای آموزشی درباره مباحث گوناگون همچون روان شناسی، سفر را برای مسافران شان پربارتر میکنند. گاهی دلیل اصلی سفر با کروز برای مسافران، شرکت در این کارگاهها است.
برای ارتقا و توسعه گردشگری آموزشی در یک مقصد، خوب است تا با رایزنی با دانشگاهها و مراکز آموزشی از مباحث آموزشی مورد علاقه گردشگران باخبر شویم. این امر میتواند به کشف دلایل علاقهمندی افراد به برخی از مباحث یا سایتهای ویژه برای بازدید و آموختن کمک کند و منجر به معرفی مباحث و مکانهای جدید شود.
از سوی دیگر بهتر است افراد بومی و محلی را وارد این بازی کنیم. این افراد همواره حرفی ناشنیده برای گفتن دارند. « آموزآباد »ها در ایران ابتکاری است که به گردشگران امکان همخانه شدن با بومیان فلات مرکزی ایران و آموختن بسیاری از مهارتها از جمله پختن غذاهای محلی، چوپانی و ساخت صنایعدستی و محلی را به آنها میدهد. نکته قابل ذکر دیگر تسهیلگرانی هستند که آموزش را در بستری بیحاشیه و به دور از کجفهمی و سوءتفاهم ممکن میسازند. در اغلب موارد این وظیفه برعهده راهنمایان گردشگری است. آگاهی و مهارت آنان برای تسهیل روند آموزش میتواند تجربه کمنظیری برای گردشگران رقم بزند و برای مقصد مزیت رقابتی ایجاد کند.
در دنياي جديد هيچ سازمان، دستگاه و نهادي وجود ندارد كه به دنبال موفقيت باشد اما از عامل اساسي و حياتي در مسير موفقيت خود يعني اهميت و جايگاه روابط عمومي غافل باشد به ويژه اينكه عصر ارتباطات بر اهميت اين نهاد مدرن و انسانمحور افزوده است.
حال اهميت و نقش روابط عمومي در دستگاهي مانند آموزش و پرورش دوچندان است چراكه اين دستگاه بيش از هر سازماني انسانمدار است؛ هم ورودي و هم خروجي آن انسان است و هم فرآيند آموزشي بر محور عنصر انساني ميچرخد.
حال پرسش اصلي اين است كه علاوه بر ويژگيها، كاركردها و نقشهايي كه روابط عمومي در آموزش و پرورش همانند ساير دستگاهها بر عهده دارد چه انتظارات ويژهاي در اين دستگاه از اين نهاد ميرود؟ در پاسخ به اين پرسش به طور اجمال به چند نكته اشاره ميشود.
يكم: تربيتمحوري: ترديدي نيست كه روابط عمومي در هر دستگاهي بايد اولويت خود را رسالت اصلي آن دستگاه قرار دهد بنابراين از مركز اطلاعرساني روابط عمومي آموزش و پرورش نيز انتظار ميرود استراتژي و برنامههاي خود را بر محور تربيت يا آموزش قرار دهد به اين معني كه عملكرد هر كسي يا برنامه و طرحي را در مجموعه با شاخص اصلي يعني تعليم و تربيت رصد كند و خود را بيش از هر كسي و هر چيزي در برابر اين مهم مسوول بداند.
دوم: دانشآموزمحوري: مسوولان روابط عمومي و دستاندركاران اين نهاد با عنايت به نكته نخست كه آورده شد بايد حقوق دانشآموزان را بر هر چيز ارجح بدانند و خطكشي آنها با اين معيار به رصد بپردازد، غيبت اين رويكرد موجب شده متاسفانه دانشآموزان و اولياي آنها روابط عموميها را مدافع حقوق خود ندانند و اميد و اعتمادي به اين نهاد نداشته باشند.
سوم؛ تعامل مستمر و شفاف؛ گسترش تكنولوژي و فناوري رسانهاي اين امكان را فراهم ساخته است تا روابط عموميها بهطور مستمر با مخاطبان خود در ارتباط باشند؛ لازمه اين استمرار شفافيت و بهروز رساني اطلاعات و اخبار است بهگونهاي كه مخاطبان به شدت به آن احساس نياز كنند و موفقيت خود رادر گرو اين تعامل و ارتباط بدانند.
چهارم؛ همهجانبهگرايي: مسوولان و مديران، معلمان و مربيان و دانشآموزان و اوليا نقشآفرينان عرصه آموزش و پرورش هستند ، توجه به يك دسته از آنها و به فراموشي سپردن ساير افراد در عمل روابط عموميها را ناكارآمد خواهد كرد چرا كه نگاه تكبعدي موجب سلب اعتماد ساير افراد خواهد شد و اگر اين اعتماد حاصل نشود روابط عموميها نميتوانند به رسالت اصلي خود كه آموزش و تامين حقوق دانشآموز است جامه عمل بپوشانند.
سخن آخر اينكه مسوولان ارشد آموزش و پرورش بايد تا دير نشده چارهاي اساسي بينديشند و روابط عموميها را با به كارگماردن نيروهاي متخصص و خوشفكر و پويا در مسير واقعي خود قرار دهند و اين دستگاه بزرگ را از خمودگي و ايستايي برهانند.
متاسفانه از نشاط و شادابي و تحرك و پويايي كه لازمه مجموعه آموزش و پرورش است خبري نيست و اين نشانه خوبي براي اين دستگاه نيست.
روزنامه اعتماد
رقص ( dance ) و رقصیدن (dancing ) از واژه آلمانی ( danson ) به معنی کش آمدن، درازکشیدن و قدم بلندبرداشتن است.
رقص عبارتست از شرح احساسات و عواطف یک فرد از طریق حرکاتی که با ریتم خاصی نظم یافته است.
این نظم برگرفته از نظم طبیعت (شبانه روز، فصول، رقص پرندگان) ابزاری برای تخلیه هیجانات، ورزش، شادی و ابزار ارتباطی است،به طوری که برخی حیوانات مثل سگ، بز و بعضی پرندگان برای جذب جنس مخالف خود جهت جفت گیری حرکات نمایشی و رقص انجام می دهند.
رقص ازهنرهای7گانه (نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی، خوش نویسی، عکاسی، تصویرسازی، رقص )است و قدیمی ترین هنر نمایشی آدمی محسوب می شود.
یافته های باستان شناسی ردپای آن را قبل ازتاریخ از جمله در نقاشی های مقبره های مصری در حدود 2300سال پیش از میلاد نشان می دهد.
انسان بدوی رقص های آئینی برای رویارویی با وقایع زندگی مثل خشکسالی، ازدواج، ستایش مقدس با رقص سما، رشد فرزندان،دفن مردگان و...داشت.
درگذشته رقص پسران آزمونی برای مهارت پرتاب نیزه و رقص دختران آزمونی برای زن بودن که همراه طبل بود،تربیت سربازان نیز با رقص با ریتم خاص بود.
اولین فرهنگستان رقص درپاریس درسال1661گشایش یافت و رقص باله زیر نظر آن تشکیل شد.
در قرون وسطی ، کلیسا رقص را غیراخلاقی می دانست و این دلیلی شد بر جدایی موسیقی رقص سکولار و کاملا"مجزا ازموسیقی مذهبی .
در آغاز قرن بیستم نوآوری در رقص شدت یافت و همراه با موسیقی حرکات موزون شکل جدیدی گرفت. مطالعات رقص از1920درغرب شروع شدو امروزه رشته دانشگاهی رقص تا دوره دکترا برقرار است.
با توجه به اهمیت رقص در ترویج صلح و شادی،سازمان یونسکو روز سوم اردیبهشت را روزجهانی رقص نام گذاری کرده است.
رقص درهمه فرهنگ ها و اقوام هست و جنبه غریزی دارد مثلا"در گیاهان،نوزادان،حیوانات و گردباد ...نیز رقص هست.
انواع رقص: رقص با شمشیر سیستانی، کردی، آذربایجانی، عربی، هندی، لری، گیلانی، تانگو، باله،سما و...
پرفسور جینو آلفرد:
اصالت رقص دردنیا فقط و فقط از آن کردها می باشد و بقیه رقص ها در دنیا هیچ گونه اصالتی ندارند .
چهار ویژگی اصلی رقص کرد که در هیچ کدام از دیگر رقص های دنیا وجود ندارد :
1:چرخاندن دستمال در آسمان نشانه آزادی آنها می باشد .
2: کوبیدن پاها بر روی زمین نشانه وطن دوستی و وابستگی آنها به خاک میهن خویش می باشد.
3:یکی در میان قرار گرفتن زن و مرد در صفوف رقص نشانه تساوی حقوق بین زن و مرد می باشد.
4: در آخر دست در دست هم داشتن نشانه اتحاد و مهر و دوستی آنهاست که من در هیچ رقص دیگری این خصوصیات ارزشمند و پر معنا را ندیدم.
کاربرد امروزی رقص:
1-رقص درمانی برای درمان کم تحرکی وافسردگی.
2-به عنوان شغل و کسب درآمد برای رقصنده ها.
3-یکی از جاذبه های گردشگری و کسب درآمد ملی ؛ به عنوان مثال برای کشورهای هند،جمهوری آذربایجان و برزیل.
4- افزایش همبستگی اجتماعی برای ترویج نشاط و شادابی شهروندان.
5-پرکردن اوقات فراغت و تخلیه هیجانات جوانان.
6-حرکات موزون نظم گرایی و هماهنگ سازی نیمکره های مغزی را برعهده دارد .
کتاب گفت و گوی معلم و فیلسوف اثر دکتر خسرو باقری است که توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. اثر مذکور گفت و گویی خیالی میان معلم و فیلسوف تعلیم و تربیت است. هدف از نگارش این کتاب جلب توجه معلمان به دیدگاه های مختلف در فلسفهی تعلیم و تربیت و تبیین این است که اساساً یک معلم چرا باید فلسفه تعلیم و تربیت بداند و بخواند.
مهمتر اینکه دری به روی گفت و گوی میان معلم و فیلسوفان تعلیم و تربیت گشوده شود. دکتر باقری به عنوان یکی از فیلسوفان تعلیم و تربیت ایران، همیشه دغدغه گفت و گو میان صاحب نظران و اندیشمندان جامعه را داشته و معتقد است که در خلال گفت و گوست که جامعهی علمی ما پیشرفت می کند. در کتاب حاضر هم مبنا را براین گذاشته که این اثر بتواند باب گفت و گو را در میان معلم و فیلسوف تعلیم و تربیت بگشاید.
در حال حاضر یکی از مصائبی که تعلیم و تربیت ایران از آن رنج می برد شکاف میان نظر و عمل است؛ زیرا، از یک سو فیلسوفان و نظریه پردازان تعلیم و تربیت بدون توجه به عرصهی عمل نظریه پردازی می کنند و از دیگر سو؛ معلمان نیز که درگیر عرصهی عمل اند خود را بی نیاز از نظر و نظریه پردازی می بینند.
در واقع همین دوری نظر و عمل از یکدیگر و باز نشدن طریق گفت و گو میان معلمان و فیلسوفان تعلیم و تربیت منجر به شکست هر دو طریق شده و در این میان دود این آتش بر چشم متربیان نظام آموزشی میرود. از آنجا که هنوز فرهنگ گفت و گو در میان دست اندرکاران تعلیم و تربیت در ایران جا نیفتاده و هرکسی از جاده یکطرفه خود میرود؛ ناگزیر برای پر شدن این شکاف باید کتابی نوشته می شد و این کار با نوشتن این کتاب تا حدود زیادی تحقق یافته است. البته همان طور که نویسنده کتاب هم اذعان کرده این کار با دو امر متعارض روبرو خواهد بود؛ از یک جهت، واژه ها و اصطلاحات فلسفی دشواری خاصی دارند و به راحتی برای معلمان قابل فهم نیستند و از جهت دیگر، یک ضرورت انکارناپذیر وجود دارد و این است که باید معلمان در جریان کار خود و حرف های فیلسوفان تعلیم و تربیت قرار گیرند. در این راستا برای جمع این دو امر مهم و دست و پاگیر، دکتر باقری راه میانه را بر می گزیند و می گوید: « اعتقاد به ضرورت انکارناپذیر این کار، از سویی، و قبول دشواری زبان آن، از سوی دیگر، مرا به این نتیجه رهنمون شدند که راهی آسان تر برای تحقق آن بیابم و سرانجام، این راه را در انتخاب نوع گفت و گو (دیالوگ) یافتم. گفتگو، تا حد زیادی قلم را از رفتتن به سوی رسمیت معمول در نگارش آثار فلسفی باز میدارد و آن را به سمت فضای گفت و گوی شفاهی می کشاند و به این ترتیب آن را تلطیف و سبک بال می گرداند و از این جهت برای گفت و گو با معلم مناسب است. به علاوه، گفت و گو از دیرباز، دست کم با افلاطون، به عنوان گونه ای توانا و متناسب با فلسفه و مباحث فلسفی جلوه گر شده است. امید است که حاصل کار بتواند مقصود را برآورد و باب گفت و گو را با معلم بگشاید.»
این کتاب اگر چه در واقع گفت و گوی میان معلم و فیلسوف نام گرفته؛ اما خواندن آن برای چند دسته از افراد مفید بوده و خالی از لطف نخواهد بود. اولین دسته معلمان (شامل مدیر و کارکنان و تمامی دست اندرکاران عرصهی تربیت) هستند. دستهی دوم دانشجویان فلسفهی تعلیم و تربیت و دانشجویان رشتهی علوم تربیتی به طور کلی، و دستهی دیگر والدین میباشند. کتاب برای دانشجویان رشتهی علوم تربیتی از آن رو اهمیت دارد که آنها را متوجه می کند که معلم و کسانی که دست اندرکار عرصهی عمل اند از آنانی که درگیر عرصهی نظر هستند چه خواسته هایی دارند و این موجب بازنگری در پرداختن صِرف به کار نظری شده و آنان را متوجه درهم تنیدگی دو حوزه نظر و عمل می کند. این خود می تواند منشأ برکات زیادی از جمله پرداختن به پژوهش در این زمینهی مهم و به ایجاد گفت و گو میان معلم و آنان بینجامد. در مورد والدین هم آنچه برای معلم ضروری است برای آنان هم صدق می کند؛ زیرا والدین هم مانند معلم (در جلسهی اول و دوم گفت و گو با فیلسوف) خود را صاحبنظر در امر تربیت می دانند و به خیال خود تربیت همان انتقال آگاهی و امر و نهی کردن، شبیه کردن کودک به خود و... است، در حالی که با خواندن این کتاب متوجه خواهد شد که امر تربیت چقدر پیچیده و وادی صعب العبوری بوده و در پسِ هر رفتار و عملی که در امر تربیت میان مربی (معلم، والدین، اطرافیان) و متربی (کودک، دانش آموز) رخ خواهد داد، لایه های نامحسوس و مهمی لانه کرده اند که بدون توجه به آنها امر تربیت به امری نظیر تلقین، اجبار، شبیهسازی و ... بدل خواهد شد.
کتاب گفت و گوی معلم و فیلسوف، در شش فصل تنظیم شده است. چند نکته جالب در این گفت و گوها وجود دارد. اول اینکه در هر بخش معلم آغازگر سوال است و سوالاتی را مطرح می کند که فیلسوف با زبانی ساده ولی پر از نکتههای گران قیمت و مهم در عالم تعلیم و تربیت، به آنها پاسخ می دهد. نکتهی دیگر این است که جواب ها طوری داده می شود که برانگزانندهی سوالات بیشتری باشد. در کل سوالات اساسی در آن زمینه طرح میشوند که همین نکته می تواند در تدریس معلمان الهام بخش باشد؛ زیرا، در روند فعلی آموزشی کشور ما، معلمان کمتر اجازه می دهند که دانش آموزان آنان را مورد سوال قرار دهند. در واقع ، یک رابطه یکطرفه برقرار است و سوالات دانش آموز نادیده گرفته می شود. اما اگر متوجه باشیم همان طور که فیلسوف در گفت و گو با معلم و سوال پرسیدن وی را مهم تلقی می کند، معلم نیز برای فهم دیدگاه دانش آموز و درک نیازهایش نیاز به برقراری گفت و گو و دیالوگ با وی دارد و اگر به این امر توجه نکند عملاً ناقض امر تربیت شده؛ بنابراین، این کتاب می تواند پیوندی باشد میان پایین ترین سطح عمل تا بالاترین سطح نظر و به تصحیح تلقی ما از فرآیند تعلیم و تربیت بینجامد.
در گفت و گوی نخست، ضرورت توجه معلم به فلسفه بازکاوی شده است. در اینجا معلم از فیلسوف می پرسد که تعلیم و تربیت به این آسانی و سرراستی چه نیازی به بحثهای پیچیده و دشوار معرفت شناسی، هستی شناسی و ارزش شناسی و... دارد؟
مگر تربیت غیر از این است که من به کلاس بروم و مطالبی را بیاموزانم و برای اطمینان از فهم آن مطلب، از او سوال بپرسم و ارزشیابی کنم؟
سوالات دیگری که می پرسد هیچ اعتنایی به فلسفه را حتی پی شفرض هم نگرفته اند. اما فیلسوف در پاسخ به معلم، او را متوجه دیدگاه فیلسوفان می کند و می گوید اگر سقراط از شما بپرسد که چرا با «گفتن» آغاز می کنی و نه با «پرسیدن»؛ دیویی از شما بپرسد چرا تدریس را با «مسأله» شاگردان آغاز نمیکنی؟ در پاسخ اگر بگویی که همه معلمان دیگر این کار را می کنند، در این هنگام فیلسوفی چون فوکو شما را به امر «به هنجار کردن» محکوم می کند که فرسنگها با تربیت فاصله دارد. این که بگویی تدریس یعنی گفتن یک رشته مطالب به دانش آموزان، در این صورت شما ذهن آنان را مانند ظرفی خالی فرض کرده ای که می توان آن را هر طور و با هر محتوایی پر کرد. اما این در حالی است که فیلسوفی مانند کانت معتقد است که ذهن انسان قالب هایی دارد که درک امور بر حسب آنها صورت می گیرد نه اینکه هر آنچه در مقابل ما قرارگیرد درست همان طور درک شود، بنابراین می توان فهمید که ذهن نه تنها ظرفی خالی نیست، بلکه گزینشگر مطالب هم هست.
در گفت و گوی دوم، چیستی فلسفه با تفصیل بیشتری به بحث گذاشته شده و این امر در ارتباط با تلاش فیلسوفانی که به کار فلسفی مشغولند بررسی شده است. در این بخش معلم راجع به چیستی فلسفه و کار فیلسوفان و تفاوت فلسفه با علم و .. می پرسد. فیلسوف هم با زبانی ساده و شیوا مطالب خود را بیان می کند و فلسفه را معرفتی مینامد که راجع به وجود، معرفت و زبان، هستی و... سوالات اساسی و عمیق می پرسد. این پرسش راجع به چیستی می تواند به عرصه تعلیم و تربیت هم رسوخ کرده و چیستی مفاهیم یادگیری، تدریس، تشویق، تنبیه و... را مورد پرسش قرار دهد. در نهایت تفاوت فلسفه با علم و کار فیلسوفان با کار عالمان بیان شده است.
در گفت و گوی سوم، رابطه نظر و عمل در کانون توجه قرار گرفته است تا بر مراوده میان فیلسوف که در سمت و سوی نظر و معلم که در سوی عمل ایستاده است پرتوی افشانده شود. طبق معمول باز هم معلم آغازگر پرسش است و به حالتی بدبینانه می گوید چه نیازی به گفت و گوی بین ما هست زمانی که هر دوی ما از دو دنیای متفاوت هستیم؟ معلم می تواند کاری که مدرسه از او می خواهد را به نحو منظم انجام بدهد و هیچ دستگاه نظری نامحسوسی هم با خود نداشته باشد؛ بنابراین، چه نیازی به گفت و گو با فیلسوف است؟
فیلسوف در پاسخ به او، ضمن قبول تعلق آنان به دو دنیای متفاوت، این نکته را یادآور می شود که این دو مقام چنان به هم آغشته اند که نمی توان آنها را تفکیک کرد. از آنجا که معلم به تنبیه، تشویق، ارزشیابی و... می پردازد، نباید گمان کند که بی واسطه و بدون هر تصور و نظری، به طور مستقیم با عمل سر و کار دارد؛ زیرا، معلم همواره از پس تصور و نظری معین به عمل می پردازد. در ادامه گفت و گوها فیلسوف تفاوت «نظر» و «نظریه» را که موجب بدفهمی معلم شده با زبانی ساده به او تفهیم می کند. در نهایت، فیلسوف برای تکمیل بحث های خود دلیل اینکه نظریه های مختلف در عمل به وحدت می رسند و حالت برعکس را، یعنی هنگامی که با مبنای نظری مشترک به عمل های متفاوتی می رسیم، برای معلم توضیح میدهد. این دو مسأله اخیر یکی از مسائل پیچیده در عرصهی نظر و عمل هستند که فیلسوف در قالب زبانی بسیار ساده و شیوا آن را به خواننده نشان می دهد.
در گفت و گوهای چهارم، پنجم و ششم، به طور صریح تری پای فلسفه و به خصوص فلسفه تعلیم و تربیت به میان کشیده میشود و در واقع ضرورت و کاربرد فلسفه در تعلیم و تربیت نشان داده می شود. در این گفت و گوها، وقتی که معلم تا حدودی با کار فیلسوفان آشنا شده و به صورت ضمنی اهمیت کار آنان را پذیرفته سوال های دقیق تر و چالش برانگیزتر می پرسد (دقیقا باید اینجا اذعان کرد فایدهی گفت و گو این است که دیدگاهها را به هم نزدیک می کند) و در واقع تلاش برای نزدیکی به دیدگاه طرفین مشهودتر می شود.
فیلسوف در ادامه این سه فصل به نکات اساسی در فلسفه تعلیم و تربیت می پردازد. به عنوان نمونه بیان می کند وقتی که فیلسوف با نگاه ژرف کاوانهی خود به هدف، برنامه و روش در تعلیم و تربیت می پردازد، با این کار مسائلی از قبیل ماهیت دانش، هدف زندگی و باید و نبایدهایی که در این راه وجود دارند، روشن شده و در نتیجه، عاملان تربیتی دست کم با آگاهی بیشتری به این امور می پردازند. مسائلی دیگر نظیر این که «آیا یادگیری بدون یاددهی ممکن است؟» را به بحث گذاشته و همچنین نشان میدهد که شعار «روش اندیشیدن را بیاموزیم، نه فقط اندیشه را»، چندان صحیح نیست؛ زیرا، محتوا و روش لازم و ملزوم یکدیگرند. همچنین اینکه تربیت را به پژواک نسل های قبلی تبدیل کنیم غیرقابل قبول است؛ بنابراین، نباید تربیت را این بدانیم که تنها آنچه را که پیشینیان آموخته اند به نسل بعدی آموخته و فقط سخنان پیشینیان را تکرار کرد، بلکه تعلیم و تربیت باید راه درنوردیدن مرزهایش را به شاگردان نشان دهد.
از دیگر نقاط قوت این گفت و گوها آشنایی با روش تحلیل مفهومی است که با توجه به این روش می توان مفاهیم اساسی و مهم در عرصه تعلیم و تربیت را به تحلیل کشاند و لغزش های فکری و معناهای نادرستی که از آنها لحاظ می شود از میان برداشت؛ زیرا، واقعیت همین است که بسیاری از مسائل و مصیبت هایی که دامن گیر تعلیم و تربیت شده و به ایجاد شکاف میان عرصه نظر و عمل شدت می بخشد، برداشت های نادرست از مفاهیم و یا بنابه تعبیری روشن نشدن معنا و مقصود از آن مفاهیم است؛ به ویژه این تیره و تار بودن مفاهیم در میان اسناد بالادستی و طرح اهداف کلی برای نظام تعلیم و تربیت زیاد است.
در گفت و گوی پایانی بحث بر سر این است که آیا فرهنگ و تعلیم و تربیت باید از قواعد کلی و جهان شمول پیروی کند یا تلاش خود را متوجه امور بومی و محلی کند؟ بحث ها از منظر فیلسوفان مدرن و پست مدرن، و فواید و زیان های روی آوری به هر کدام از این دو حالت مطرح شده و در نهایت فیلسوف و معلم به این نتیجه می رسند که نباید هیچ کدام از این دو حالت را به صورت قهرآمیز طرد یا قبول کرده و یکی از این حالت ها را به نفع دیگری خاموش کنیم؛ زیرا، انسان ها، همانطور که فرهنگ پذیرند و رو به وحدت دارند، فرهنگ ساز نیز هستند و این امر از گرایش آنها به کثرت سرچشمه می گیرد.
نکته جالب در پایان گفت و گو تغییر منظر معلم و فیلسوف است که در گفت و گوی اول از هم فاصله داشتند اما در پایان دیدگاههای شان به سمت توافق ضمنی و گاهی توافق کامل سوق می یابد. این کار جز از طریق گفت و گو ممکن نبود.
امید است که این کتاب آغازی باشد برای گفت و گوهای دیگر در این عرصه ها و روزی شاهد آن باشیم که والدین، دانش آموزان، اندیشمندان و روشنفکران جامعه، سیاست گذاران و به طور خلاصه تمام ذی نفعان حوزهی تربیت، پایشان به این گفت و گوها باز شود تا مسیر پرپیچ و خم تربیت هموارتر گردد.
به راستی دکتر باقری با تألیف این کتاب، گامی مهم در تحقق این طریق پر از خیر نهاده اند و بابی باز کرده اند که بهترین راه برای فهم دیدگاههای یکدیگر جهت بهبود اوضاع علمی و فرهنگی امروزی جامعه ماست.
آزاد محمدی، دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران
گروه مدرسه اعتماد| ١٢ سال از عمر كودكان و نوجوانان ما در مدارس سپري ميشود. هر روز در طول سال تحصيلي چند كتاب را زير بغل ميزنند و روانه مدرسه ميشوند. پايان سال هم كه ميشود با تنفر پس از آخرين امتحان كتابها را به گوشهاي پرت ميكنند. آنها كه دل پري دارند جشن كتاب سوزان هم ميگيرند. معدود دانشآموزاني هستند كه كتابهاي خود را مرتب و تميز و جلد كرده يادگاري نگه ميدارند.
اين حجم و عمق تنفر از كتاب به روشني خود را در سرانه مطالعه جامعه ما نشان ميدهد؛ سرانهاي كه از ميانگين جهاني آن فاصله شرمآوري دارد. تيراژ پايين كتاب و بازار كمرونق آن كه داد نويسندهها و ناشران را درآورده ريشه در اين درد تاسفبار دارد.
اينكه مشكلات جامعه ما در ابعاد مختلف ريشه فرهنگي دارد جاي ترديدي ندارد و اينكه مهمترين ابزار فرهنگسازي كتاب است امري است بديهي اما اينكه چرا چارهاي براي آن انديشيده نميشود پرسشي است كه پاسخ آن را بايد مسوولان بدهند.
در فرصتي كه يك بار ديگر نمايشگاه كتاب به وجود آورد و كمي جامعه را به تحرك واداشت و بازار كتاب تكان كوچكي خورد ما به دليل اهميت و ضرورت مطالعه و فرهنگ كتابخواني بر آن شديم تا در گروه مدرسه «اعتماد» به اين موضوع بپردازيم و اينكه آموزش و پرورش چه رسالتي در اين راستا دارد و خانواده و مدرسه چگونه ميتوانند همگام با ساير فعاليتهاي خود به فرهنگسازي در زمينه مطالعه بپردازند و كودكان و نوجوانان ما را با كتاب آشتي دهند و آنها را به مطالعه تشويق كنند.
چرا ترويج كتابخواني اهميت دارد؟
دوران، دوران جهاني شدن و انفجار اطلاعات است. كودكان و نوجوانان با حجم عظيمي از اطلاعات كه به شكل غيرفعال دريافت ميكنند، روبهرو هستند. براي كودك امروزي فضا و امكانات كافي براي استقلال فكري وجود ندارد، امكان آشنايي حسي با طبيعت يا نيست يا كم است، بازيها بيشتر آمادهاند و كودك مانند گذشته هنگام بازي، نظمپذيري، سازماندهي، اداره كردن و اداره شدن از سوي ديگران و مهارت تصميمگيري را نميآموزد. بنابراين به دنبال دست يابي به گونهاي استقلال دروني است.
كودك امروزي خيلي زود دنياي كودكي را ترك ميكند، پرده از رازها برايش كنار ميرود و احساس دانستن همهچيز، تمام احساس شگفتي و كنجكاوياي كه او را به سوي علم و خلاقيت راهنمايي كند، راه را براي پيشرفتهاي بيشترش ميبندد.
اين بيتفاوتي ناشي از دانستن همهچيز براي زندگي او زيانبار است. تلاش خانوادهها، مربيان و آموزگاران، از مهد كودك تا دبيرستان، در انباشت اطلاعات علمي در ذهن كودكان و نوجوانان از يكسو و نقش كامپيوتر و دنياي مجازي از سوي ديگر ارتباط كودكان و نوجوانان را با دنياي واقعي به ويژه جامعه انساني محدود كرده است.
آنها كه به وضعيت زندگي و نيازهاي كودك و نوجوان امروزي آگاهي دارند، ميدانند كه كتاب امنترين پناهگاه كودك و نوجوان است. اهميت كتاب وقتي روشنتر ميشود كه بدانيم اگر عشق به مطالعه از كودكي در انسان پديد نيايد و مطالعه به يك نياز معنوي در زندگي او تبديل نشود، ذهن او در جواني تهي خواهد بود و آن وقت است كه سادگي و بيتجربگي جواني راه را براي نفوذ بديها باز ميكند و گوشههاي زشت طبيعت انسان آشكار ميشود.
سعادت فرد و جامعه در گروي احساس مسووليت نسبت به نسل آينده است. پدر و مادرها و آموزگاراني كه درك درستي از وظايف خود براي بناي زندگي آينده كودكان دارند، ايجاد عادت به مطالعه و انگيزه خواندن را راهي غيرمستقيم براي پاسخ به نيازهاي روحي و پر كردن خلأ موجود در زندگي كودك امروزي ميدانند و از اين راه به پرورش نسل آينده ميپردازند.
شروع كتابخواني ازخانواده و تقويت آن در مدارس
ترويج كتابخواني ميان كودكان و نوجوانان به معناي تلاش براي علاقهمند كردن آنها به مطالعه و ايجاد عادت به مطالعه به عنوان يك برنامه روزانه است.
توسعه و ترويج كتابخواني در دهههاي ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ (١٣٦٠-١٣٥٠) مورد توجه يونسكو قرار گرفت و اكنون از موضوعها و دغدغههاي بزرگ كشورهاي در حال توسعه است. پژوهشهاي يونسكو جايگاه مهم كتابخواني و اهميت آن را براي توسعه اقتصادي كشورها روشن ساخته است.
ترويج كتابخواني موضوعي چند وجهي است و شامل سطح خرد و كلان است. اگر از سطح كلان به آن نگاه كنيم، راهبردي ملي و نيازمند توجه و برنامهريزي براي حلقههاي گوناگون كتاب و كتابخواني است. اين حلقهها شامل تاليف، نشر، برپايي و تجهيز كتابخانههاي عمومي و... است. يك سوي اين حلقه، دسترسي به كتابهاي مناسب و ارزان و سوي ديگر آن، ايجاد انگيزه براي كتابخواني است.
اگر ازسطح خرد به كلان حركت كنيم بايد كتابخواني را از خانواده شروع كرد ، زيرا بنيادهاي عادت به مطالعه در خردسالي و نخست در خانواده شكل ميگيرد و سپس در آموزشگاهها و با همكاري مربيان... .
بايد دانستهها و تجربههاي ايران و جهان در اين زمينه در اختيار مخاطبان گذاشته شود تا باب انديشيدن، گفتوگو و بيان ديدگاهها درباره اين مساله ملي بازشود و با برخوردار شدن كتابخواني از اعتبار اجتماعي و بالا رفتن انگيزههاي مطالعه، ديگر نگران نرخ بسيار اندك كتابخواني در كشور نباشيم.
كتابخانه را بايد يك كلاس يا يك واحد آموزشي فعال در مدرسه دانست
چند وقتي است كه از طرف مسوولان آموزشوپرورش توجه و تاكيد فراواني براي برپايي و فعال بودن كتابخانههاي مدارس شده است بهطوري كه حداقل تابلويي به عنوان كتابخانه مدرسه ديده ميشود ولي متاسفانه مسوولان ذيربط بهاي چنداني نميدهند و توجه زيادي ندارند و به همان نصب تابلو در مدرسه بسنده كردهاند. شايد اين به دليل ندانستن اهميت كتابخانه براي پيشرفت دانشآموز و معلم باشد.
كتابخانه را بايد يك كلاس يا يك واحد آموزشي فعال در مدرسه دانست و تبديل كرد زيرا نقش بسيار مهمي در آموزش و پرورش دانشآموز دارد چرا كه تلقياي كه معلمان از درس و تدريس و كلاسشان دارند فقط انتقال مطالب كتابهاي درسي و اندوختههاي ذهني معلم به دانشآموز است. كتابخانه را بايد يك مركز يادگيري و نيز مركز مطالعه و منابع اطلاعاتي دانست.
يكي از دلايل افت تحصيلي دانشآموزان، غيرفعال بودن كتابخانهها و نبودن انگيزه مطالعه در بين معلمان و دانشآموزان است.
مسوولان و مربيان و معلمان بايد براي برپايي و پويايي اين كتابخانهها تلاش كنند تا اين كتابخانهها به جايگاه واقعي خود در مدارس برسند.
ارزشهاي كتابخواني براي كودكان و نوجوانان
ادبيات، وسوسهانگيز، برانگيزاننده و آگاهيبخش است، درهاي اكتشاف را ميگشايد و اوقاتي جادويي از ماجراجويي و لذت فراهم ميآورد. كودكان نياز ندارند منتظر برنامههاي تلويزيون باشند يا در صف تئاتر بايستند تا موشي را كه از سوراخي بيرون ميآيد يا ميترسد و درون سوراخش ميخزد دنبال كنند. اين تجربهها هر لحظه در نزديكترين كتابخانه در دسترس آنهاست.
يكي از مهمترين ارزشهاي ادبيات، لذت و سرگرمي است. چه خوب است كودك عادت كند هر وقت حوصلهاش سر رفت، احساس تنهايي كرد و به دنبال راه گريزي بود تا سرگرم شود، به كتاب پناه ببرد و در لذت ماجراهاي آن سهيم شود.
كتاب بهترين وسيله انتقال ميراث ادبي از نسلي به نسل ديگر است و به كودك كمك ميكند ميراث فرهنگي خود را بشناسد و به آن ارج بنهد. ايجاد نگرش مثبت به فرهنگ خود و ديگر فرهنگها، هم براي رشد اجتماعي او ضروري است و هم براي رشد فردياش. درك و دريافت ارزشهاي خود بدون شناخت و احترام به ارزشهاي ديگران ممكن نيست. ادبيات ميتواند در ايجاد فضايي براي اين شناخت نقشي بهيادماندني بازي كند.
به دست آوردن تجربههاي گوناگون كه نه تنها به رشد فردي بلكه به احساس شادي و لذت ميانجامد، نيز از پيامدهاي مطالعه است. بدون ادبيات، كودكان نميتوانند هيجان و لذت كشف سرزمينهاي نو يا تنهايي و ترس ناشي از زندگي در جزيرهاي دورافتاده را تجربه كنند.
در داستانهاي تاريخي كودكان فرصتهاي استثنايي زندگي در گذشته را مييابند و داستانهاي علمي- تخيلي آنها را به تفكر و انديشه درباره آينده وا ميدارد.
با داستانهاي واقعگراي نو، كودكان به شناخت انسان امروزي و رابطهاش با محيط زيست و ديگر انسانها كنجكاو ميشوند. كودك به كمك ادبيات با شيوههاي برخورد انسانها با دشواريهاي زندگي آشنا ميشود و از شخصيتهاي داستان ميآموزد كه چگونه با گرفتاريها برخورد و احساسهاي ديگران را درك كند.
كتاب، درهاي دانش و اكتشاف و پيشرفت را روي جوانان ميگشايد. براي دست يابي كودكان به تجربههاي گوناگون و پركشش جهان، كتابهايي كه در موقعيتها و زمانهاي مختلف شكل گرفتهاند، مناسبند. كتابهاي اطلاعاتي يافتههاي تازه درباره تمامي موضوعها را ارايه ميدهند.
زندگي نامهها از راهي كه افراد موفق رفتهاند، سخن ميگويند؛ عكسها و تصويرها شگفتيها را به نمايش ميگذارند و به شرح روشهاي لازم براي كسب مهارت در انجام بازيها و سرگرميها ميپردازند و سبب رشد و پرورش شناخت، حتي در كودكان خردسال ميشوند.
كتابهايي كه شخصيتهاي آن به شيوههاي كليشه عمل نميكنند و به بيان الگوهاي رفتاري غيرقالبي ميپردازند، به كودكان فرصت ميدهند با الگوهاي ذهني خود برخورد كنند.
زندگي نامهها و همچنين برخي داستانهاي واقع گرا به كودكان و نوجوانان كمك ميكنند تا دريابند كه دشواريها تنها در زندگي آنها وجود ندارد و انسانهاي ديگر نيز با همين دشواريها يا دشواريهاي بزرگتر دست و پنجه نرم كردهاند. با خواندن اين كتابها كودكان و نوجوانان دچار آسيبهاي رواني به نوعي درمان ميشوند و ميتوانند خود را از زير بار فشارهاي عاطفي بيرون بكشند.
ادبيات در رشد و پرورش و نيز گسترش دامنه تخيل نقش بنيادين دارد. با الهام از كتابهاست كه كودكان به نوشتن يا بازگو كردن قصههايي ساخته و پرداخته ذهن خود و اجراي نمايش تشويق ميشوند.
به باور روان شناسان، كودكان سه تا ۱۰ ساله آمادگي فراواني براي پذيرش هنر دارند. از اين رو ادبيات، كودكان را هم به دنياي روابط انساني رهنمون ميكند و هم حساسيت آنها را به هنر و زيبايي افزايش ميدهد.
كتاب ميتواند كودك را به سوي واقعيت و فراتر از آن براند و در غني كردن روح و روان خوانندگان خود و آشكار كردن نياز آنها نقش اساسي دارد. آثار ژرف ادبيات در كودكان در بزرگسالي آشكار ميشود.
كتاب به كودكان فرصت ميدهد با شخصيتهايي به سن و سال خودشان همذاتپنداري كنند. كودكان دوست دارند درباره كساني بخوانند كه ميتوانند آنها را درك كنند و از اين راه به خود باوري ميرسند.
كتاب با گسترش علاقههاي كودكان، فراهم كردن امكان تجربه ماجراهاي جديد و نيز نمايش شيوههاي نگرش متفاوت و برخورد با كشمكشها و درگيريهاي زندگي خود آنها، افق ديد كودكان را گسترش ميدهد.
داستانهاي ورزشي، پررمز و راز و طنزآميز، گريزگاههايي لذتبخش براي كودكان و نوجواناناند.
كتاب با كمك به گسترش افق ديد كودكان و نوجوانان، شناخت ديگران و محيط اطراف، بينش آنها را انساني و همهجانبه ميكند.
كودكان با خواندن كتابهاي خوب كتاب به نيكي در جايگاه نياز و قانون باور پيدا ميكنند. در نتيجه هرگز بدبين و مردد نخواهند شد، بلكه به رويارويي با پديدههاي منفي خواهند پرداخت. نگرش منطقي به زندگي، به آنها هماهنگي دروني ميبخشد.
سرانجام آنكه ميتوان گفت كتاب به شيوههاي مختلف در رشد زباني، عاطفي، شخصيتي و اجتماعي كودكان تاثيرگذار است.
فردوسی
( 25 اردیبهشت روز بزرگداشت فردوسی را گرامی می داریم )
ز مشرق زمیـن شـاعری نامـدار
بنـا کـرد کاخ سـخن اسـتوار
گرفـته ز دهـقان بسی داسـتان
بـیـاورد در نـامه ی بـاسـتان
از آیـین ایران فـراوان سخن
بیـاورد در قصـّه های کهـن
ز سنگی که آتش از آن برجهید
و زان مار کز بـرق آتـش خزیـد
از آن آتش آن روز جشنی به پا
سَده نام دادنـد آن جـشـن را
ز سیـمرغ اسطوره ها ساخـته
در آن آرزوهـا بـپـرداخـتـه
ز ضـحّاک و آن مارهـای سـیاه
که کـرد روزگار جوانـان تـبـاه
وز آهنگـری بی سلاح و دلـیر
که آشفته کرد خواب ضحاک پیر
هـمان کاوه با چـرم آهـنگری
بشـورید بر ظلم و خیره سـری
ز هومان و کاووس و گُردآفرید
بسی داستان ها که آمد پدید
ز رودابـه و زال و افراسـیاب
بیاورده او داستـان های نـاب
ز سَلم و ز تور و ز نـیرنگ شان
ز جور و جفایی که شـد ننگـشان
فریدون و ایرج همه نیک نام
از آن فرّه ی ایزدی شادکام
سیـاوش در آن اوج مردانگی
از آتش گذشتـه به یکبارگی
همه شهر ایران تماشـای او
به دل حسرت بُرز و بـالای او
از آن آتـش او آمده سربـلند
نیامد به او اندکی زان گـزند
ز رستم بسی قصّه ها گفته است
نه قصّه که دُرِّ سخن سفته است
ز رخش و ز کوپال و گـرز گران
ز میدان جـنگ و نبـرد یـلان
ز جادوگر پـیر و دیـو سپـید
ز روزی که رخشش بشد ناپدید
ز سـهراب آن نورسـیده جـوان
که با کشتنش اشک ها شد روان
همان نوش دارو که نامد به دست
و تهمینه بر خاک تـیره نشست
نهفته به هر داستان رمز و راز
که مانـدست تـا روزگـار دراز
همه درس عبرت بیـاموخته
خرد را و دانـش به هم دوخته
سخن های نابش پرآوازه شد
جهانی ز شعرش تر و تازه شد
خرد ورزی و حکمت آیین او
عدالت که بُد پایه ی دین او
ستایش فراوان کنند شاعران
ز شهنامه اش از کران تا کران
از او زنده شد نام ایـران زمین
که هر بخردی گویـدش آفـرین
با جست و جو در اینترنت و گشتی در کتاب های مربوط به تعلیم و تربیت به انبوهی از اطلاعات مفید، آموزنده و جالب در مورد معلم و معلمی؛ از نحوه ی پوشش و خواب و تغذیه گرفته تا چگونگی حرف زدن و نگاه کردن و جابه جایی در کلاس و بایدها و نبایدهای بسیار بر می خوریم که می توانیم از آنها استفاده ی بهینه کنیم مثلا:
معلم باید؛ آراسته، وقت شناس، منظم، با سواد، متعهد، دلسوز،حامی،مشوق، مثبت اندیش،خلاق، کوشا،خوش اخلاق، مشارکت جو و... باشد.
و معلم نباید؛ فریاد بزند، تنبیه کند، تمایز قائل شود، بی توجه باشد، بی برنامه و بی طرح درس و ... باشد .
و با پرسش از صاحب نظران در عرصه ی تعلیم و تربیت نیز می توان به پاسخ های جامع و کاملی دست یافت از جمله پاسخ مصطفی ملکیان که مشکلات معلمان ایرانی در کلاس درس را به پنج دسته ی مشکلات مربوط به :
1. معلمان 2. دانش آموزان 3. مواد و کتب درسی 4. نگاه معلم به شاگرد 5. نگاه دانش آموز به استاد، به شرح زیر تقسیم بندی می کنند:
1. مشکلات معلمان:
1/1. نداشتن علم و تسلط لازم و کافی برای تدریس
1/2.نداشتن قدرت تفکر شخصی (یعنی قدرت دخل و تصرف در معلومات و جداکردن حق از باطل)
1/3.نداشتن فهم از فلسفه و مقصود آموزش و پرورش (یعنی هدف از کار خود و فرآورده ی کار خودرا نمی دانند)
1/4.نداشتن توانایی نگاه کردن از بالا به خود و در نتیجه عدم تجربه اندوزی (یعنی هرجلسه و هر سال تدریس را چراغ راه آینده خود نمی کنند)
1/5. عدم حفظ حرمت علم و معلمی (یعنی حداقل با تظاهر کردن به داشتن مناعت طبع آدم پولدار می توانند باعث شوند تا انگیزه علم طلبی دانش آموزان کم نشود)
1/6.ادعای دانایی کل در رشته ی مربوطه را داشتن (معلم باید به دانش آموزان بگوید من کمی بیش از شما بلدم و برای همین کمی بیش از شما بلد بودن است که معلم شما هستم)
2. مشکلات دانش آموزان:
2/1. علم یا شبه علم را وسیله ای می دانند برای غیر علم( یعنی هدف خود علم نیست بلکه کسب مدرک است برای کسب شغل و ثروت و لذت و شهرت و ...)
2/2.به اشتباه برای علم راه میانبر قائل اند، چون در همه چیز را میان بر دیده اند ( اما علم تنها محصولی است که راه میانبر و جهش ندارد)
2/3.تصور می کنند در علم زمانی باید فارغ التحصیل شوند (یعنی علم را فرآورده می دانند و نه فرآیند، در نتیجه مدرک گرا می شوند)
3.مشکلات مواد و کتب درسی:
3/1.کتب درسی بر اساس نگاه از بالا تالیف نمی شود (نگاه از بالا یعنی نگاه تکمیل گرایانه، ماکتی و پازلی)
3/2.تک آوایی بودن کتب درسی (در صورتی که در کتب درسی باید تمام آرای موجود در مورد آن درس را بیان کرد)
3/3. کتب درسی توسط مولفان تراز اول آن رشته تالیف نمی شود (اتفاقا برعکس، کسانی که نمی توانند کتاب مفیدی بنویسند کتب درسی را می نویسند و مولفان برجسته دون شان خود می دانند که کتب درسی بنویسند)
4. مشکلات مربوط به نگاه معلم به شاگرد
4/1.گمان می کنند که دانش آموزان قوه ی تشخیص درست از نادرست را ندارند، غافل از اینکه گاهی دانش آموزی مطلبی را بهتر از معلم می داند .
4/2. گمان می کنند همه ی دانش آموزان حکم واحد دارند ، مثلا همه فقط دنبال مدرک هستند و همین باعث می شود تا درس و تدریس را سهل انگارانه بگیرند در حالی که گاهی در گوشه و کنار کلاس دانش آموزانی هستندکه به جد به دنبال علم هستند.
43.گمان می کنند که دانش آموز باید شیفته و مرید معلم باشد و حق نقد معلم را ندارد و هر نقدی را مخالفت با خود می دانند.
5.مشکلات مربوط به نگاه دانش آموز به استاد
5/1. دانش آموز استاد را به عنوان ابزار و نردبان ترقی برای دریافت مدارک تحصیلی نگاه می کند در نتیجه به هر نوع تملق و چاپلوسی و کرنش تن می دهد.حال آنکه وظیفه ی معلم تنها علم و علم آموزی است.
5/2. دانش آموز گمان می کند که معلم باید همه کارها را انجام دهد و گمان می کند همه ی علم همین است که معلم گفته است در حالی که معلم تنها سرنخ ها را می دهد و از بالا نظارت می کند و منابع را معرفی می کند.
با این اوصاف آنچه ما معلمان ایرانی باور داریم این است که؛
در شرایط دیکتاتوری عریان و استبداد موذیانه و وحشیانه در هر مکان و زمانی؛
معلم باید انسان باشد؛
یعنی باید مبارز باشد
یعنی باید عشق و آرمان داشته باشد و آزادی خواه باشد
یعنی باید با خویشتن خویش و نیز با کسانی که در راه مبارزه با آن ها همکاری می کند صادق و شفاف باشد
و برای رسیدن به این اصول انسانی؛کوشا،جدّی، مصرّ و سخت کوش باشد
و اولین راه کار پیشنهادی جهت رهایی از این مشکلات؛ گام برداشتن در مسیر "خودشناسی اصیل" است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید