هتل ها و رستوران های مدرن و مجلل در کنار بافتی سنتی و باستانی در قالب خانه هایی سفید رنگ و چسبیده به هم ، کوچه هایی تنگ و منتهی به دریا و کشتی های تفریحی و توریستی ، هرساله گردشگران بسیاری را از اقصی نقاط گیتی ، جهت گذراندن تعطیلات تابستانی و گرفتن حمام آفتاب به سواحل آرام و زیبای شهر کوچک و تاریخی بدروم ( Bodrum ) ، واقع در آخرین نقطه ی جنوب غربی ترکیه می کشاند . بندری باستانی در استان Mugla ( موگلا - موغله ) در منطقه ی اژه که پنجره ی خانه هایش هر روز رو به پهنه ی آب های مدیترانه باز می شوند اما امسال و به ویژه در چند ماهه ی اخیر ، این شهر بندری غیر از توریست های متمول خارجی ، میزبان غریبه هایی دیگر نیز بوده است . چهره هایی رنجور و هراسان که هیچ شباهتی به جهانگردان تشنه ی تفریح و خوش گذرانی ندارند .
آوارگان و پناهجویان عمدتاً سوری ، گریخته از بمب و آتش و مرگ ، با پیمودن صدها کیلومتر مرز خاکی و با تحمل مشقات سفر ، این روزها سواحل بدروم را دروازه ای یافته اند برای رفتن به جزایر یونانی آن طرف مدیترانه و در نهایت ورود به کشورهای ثروتمندتر اروپایی . گرچه عبور از دریا بازی مرگ و زندگی است و مدیترانه خشمگین تر از همیشه ، این روزها ناجوانمردانه از کوچک و بزرگ قربانی می گیرد ، لیکن هر طور شده از این راهگذر آبی باید گذر کرد ، چون جز این راه دیگری نمانده است .
قاچاقچیان انسان که همه ترک و عرب و یا یونانی تبارند فرصت را غنیمت شمرده و هر روز در کمین اند . اینان با قایق های نه چندان مجهز خود ، روزانه کالای خون و متاع جان ، ترانزیت می کنند . در مقابل ، پناهجوی آواره ، رانده از همه جا ، نا آشنا و غریب هر آنچه را که طلب کنندش ، می پردازد و اغلب هم در این راه ، هم مالش به یغما می رود و هم جانش به فنا . . .
این داستان تکراری بدروم در چند ماه گذشته بوده است .
در روز های اخیر اما وقوع یک رویداد تلخ ، نام بدروم را یک بار دیگر جهانی ساخت . نظیر این واقعه در ساحل بدروم گرچه بارها اتفاق افتاده و حادثه ای این چنین ، دیگر آن قدر تکراری و معمول گشته که کسی را نمی آزارد ، لیکن نوع وقوع این رخداد موجب گشت به یک باره نام بدروم ترکیه در صدر اخبار دنیا قرار گیرد .
صبح روز چهارشنبه دوم سپتامبر 2015 ( همین چهارشنبه ی هفته ی پیش ) ، وقتی ماهیگیر برای صید روزانه اش ، نزدیک ساحل شد از دور جسمی کوچک و رنگین ، توجهش را به خود جلب کرد . جسم ، از دور همچون عروسکی می نمود با لباس های رنگارنگ ، که در کف ساحل افتاده بود و هر از گاه موجی کوچک ، قسمتی از آن را شست و شو می داد .
با خود اندیشید : یعنی امروز مدیترانه آن قدر مهربان گشته که غیر از قوت روزانه ، می خواهد عروسکی نیز به او هدیه دهد ؟
حتماً دختر خردسالش از دیدن این هدیه ی دریایی کاملاً به وجد خواهد آمد . با این فکر شیرین ، قدم هایش را تندتر برداشت و وقتی کاملاً نزدیک شد ...ناگهان قلبش فرو ریخت ! ، عروسک خیالش به یک باره محو شد و هرآنچه در ذهن ساخته بود ، در یک آن ناپدید شد . . پسر بچه ای دید با تنی سرد و چشمانی آرمیده بر کف ساحل ، با پیراهنی قرمز ، شلوارکی آبی و کفش هایی تیره . دستهایش در امتداد بدن بی روحش کشیده شده و پاهای بی جان و خسته اش به نرمی دراز شده بودند . یکی از گونه های پسرک در ماسه های کناره فرو رفته بود و با هر موج دریا ، مقداری آب شور ، صورت و قسمتی از سرش را می پوشاند . گویی شب پیش تر ، تمام ماهیان بزرگ و کوچک دریا طی ضیافتی باشکوه ، جسد بیجان این طفل کوچک را روی شانه های خویش تا ساحل همراهی کرده و روح پاکش را بدرقه ی آسمان ها نموده و او را این چنین جلو چشمان خفته ی خشکی نشینان به نمایش درآورده تا سند محکم دیگری باشد بر بی رحمی و قساوت جنگ !
وقتی پلیس محلی و ساحل نشینان خبردار شـدند و قبل از آنکه جسد عروسک جابه جا شود ، « نـیـلوفـر دمـیـر » عکاس گـمنام یک آژانس خـبری کوچک به نام دوغـان ، توانـسـت با دوربـین خود ، عکسی از ایـن جـسـم کوچک بی روح بردارد . او هیچ وقت فکر نمی کرد روزی با فشار دادن شاتر دوربین ساده اش ، یکی از تراژیک ترین مرگ های قرن را به تصویر بکشد . پس از آن دمیر با رشادت تمام و بدون تأمل ، تصویر پروانه ی مرده ی داستان ما را وارد دنیای مجازی نمود و همین امر کافی بود تا تنها ظرف چند ساعت ، این تصویر میلیون ها بار در شبکه های اجتماعی و رسانه های بزرگ و کوچک دنیا بازنشر شود . وجدان های آگاه و احساسات پاک انسانی در چشم برهم زدنی ، جوشیدن گرفت و به یک باره سیلی از پیام ها ، گفته ها و فریادها به راه افتاد و کل فضای رسانه ای را در بر گرفت .
یک روز بعد از آن در سوم سپتامبر ، اغلب ژورنال های برجسته ی جهان همچون ایندیپندنت ، ال موندو ، رویترز ، آسوشیتدپرس و . . . این تصویر را به صورت تمام قد روی جلد اول خود نمایش دادند و در بالای آن تیتر زدند : « جسد کودک آواره ی کوبانی ، تمام دنیا را به لرزه درآورد .»
آنها تصویر تکان دهنده ی این کودک بی جان را دلیل دیگری از ناتوانی ، استیصال و بی ارادگی سازمان ملل و دولت های منطقه ای و قدرت های بزرگ در پایان دادن به بحران سوریه ، معرفی نمودند .
« ئایلان ( ئالان ) کوردی » ( Aylan Kurdi ) پسر سه ساله ی اهل کوبانی و « گالیپ » ( غالپ Galip ) برادر پنج ساله اش که به همراه مادرشان « ریحان » در آبهای مدیترانه در نزدیکی ترکیه طعمه ی امواج دریا شدند ، قرار بود زندگی بهتری را در جایی دیگر از دنیا ، به دور از جنگ و خونریزی شروع کنند ، اما قرار آنها هیچ وقت عملی نشد و طوفان بی رحم ، حق زیستن را از آنان ستاند . جسد ئایلان ، تنها و بی جان صبح روز دوم سپتامبر در ساحل بندر بدروم پیدا شد . به همراه آنها 11 نفر دیگر از مجموع 23 نفر سرنشینی که در قایق بودند به کام مرگ فرو رفتند و تنها 9 نفر توانستند جان سالم به در برند . انتشار تصویر جسد ئایلان ، در مدت کوتاهی موجی از همدردی نسبت به پناه جویان در سراسر جهان به راه انداخت و انتقاد علیه دولت های اروپایی را به بالاترین حد خود رساند .
عبدالله کوردی پدر خانواده که در این سفر مرگبار زنده مانده ، برای اینکه بتواند زندگی بهتر و آینده ای روشن و مطمئن تر با حداقلی از آسایش و امنیت را برای خود ، همسر و دو پسر خردسالش فراهم نماید ، در ماه ژوئن ( سه ماه قبل ) از طریق خواهرش که سال ها در ونکوور کانادا می زیست ، از کشور کانادا تقاضای پناهندگی نمود ، لیکن این درخواست او با مهری تمام از جانب اداره ی مهاجرت کانادا رد شد .
پس از آن عبدالله هر کاری کرد تا بتواند خانواده اش را از جنگ و نیستی برهاند اما هر بار با در بسته مواجه می شد و ناامید به خانه باز می گشت . تا اینکه به ناچار و با رنج بسیار ، پذیرفت خود و خانواده اش را در ازای پرداخت 3000 دلار ، به دست سوداگران انسان بسپارد . مقصد آنها جزیره کووس ( Koos Island ) در یونان بود ، قایق در همان نزدیکی های بدروم دچار طوفان شد و آنها هیچ گاه به مقصد نرسیدند . عبدالله می گوید : « بچه هایم زیباترین بچه های دنیا بودند » و کیست که این گفته را باور نکند . او می گوید « بـه ئـایـلان قـول داده بـود تـا بـرایـش دوچـرخـه بـخـرد . . . »
داستان زندگی « ئایلان کوچولو » آن قدر کوتاه و مینیمال است که تنها در سه خط می توان آن را نوشت . زندگی او در بحبوحه ی جنگ داخلی سوریه آغاز گشت ، همزمان با حمله ی کـفـتـارهای داعش به کوبانی ، راه رفتن و حرف زدن را آموخت و در نهایت در شبی تاریک میان امواج سهمگین دریا ، دست در دست برادر و سینه به سینه ی مادر ، جهان را برای مردمانش وانهاد و رفت .
تاکنون 15123 کودک در جنگ خانمان سوز سوریه جان باخته اند . بخشی از این تعداد ، کودکانی هستند که در حین فرار و به هنگام آوارگی از فرط گرسنگی ، سرما و یا گرمای زیاد تلف شده اند . « ئایلان و گالیپ کوردی » نه اولین آنها و نه آخرین شان خواهند بود ...
تاریخ ، سکوت مرگبار سازمان ها و نهادهای بین المللی و عدم تصمیم گیری قاطع دولت های مدعی در مورد پایان جنگ در سوریه و عراق و نسل کشی کوردها و ظلم به آنها را هیچ گاه از یاد نخواهد برد .
به راستی کودکان شنگال ، کوبانی ، قندیل و . . . به کدامین گناه نـاکـرده ، بـایـد از حـق حـیـات و داشـتـن امـنـیـت و آرامـش مـحـروم شـونـد ؟
بدون شک « ئایلان کوردی » ، امروز زیباترین ، پاک ترین و بی گناه ترین غریقی است که تمام دریاهای روی زمین تاکنون به خود دیده است . مرگ او رنجی دیگر است بر شانه های رنجور مردم کورد . . .
. . . بـنـوه ئـایـلان گـیـان ، رولـه ی شـیـریـنـم
کوری خنکاوم ، گولی ژاکاوم ، کورپه ی نه خشینم
لای لای ئــالان گــیــان
بــه رزایـی کـویـسـتـان
چــیـای نـیـشــتـمـان ،
بــنـوه ئـــالان گــیـان
بــنــوه ئـایـلان گـیـان . . . .
آخـریـن اخـبـار :
1 - اجـسـاد ئـایـلان کـوردی به همراه بـرادر و مادرش به زادگـاهشان کـوبـانی بـازگردانده شد و طی مراسمی در همان جا به خاک
سـپرده شـدند .
2 - دولت کانادا اعلام کرد حاضر است « عبدالله کوردی » پدر ئـایـلان را به عنوان پناهنده در اسرع وقت بـپذیرد ! ! ! و طرفه تر آنکه ،
دولت ترکیه نـیز اعلام نـموده ، آماده اسـت تا به عبدالله کوردی شـنـاسـنـامه ی تـرکـیه بـدهـد ! ! ! ! !
3 - چند روز بعد از آن چهارشنبه ی سیاه ، در ساحل بندر بدروم ، درست همان جا که جسد بی جان ئایلان کوچولو پیدا شد ، جمعی
از زنان و مردان ، آسوده خاطر و شادمان ، بـساط تـفریح پهن نموده و زیـر چـادرهای آفـتابگـیر خود ، به امواج آرام ! ! مدیـترانه
نگاه می کنند و لذت می برند ! . . اندکی آن سو تر از کرانه ، میان آبهای کم عمق ، دسـته ای از ماهـیان ریز و درشـت ، در حالی که
پولک ها و باله هـای خود را به رنگ قـرمز و آبی و مشکی درآورده انـد ، مبـهوت و حـیران از دور به این جماعت می نـگرند و بـا
تعجب از خـود می پـرسـند : آیا ایـنان هـمـان خـلـفـای خـداونـد بـر روی زمـین و هـمـان مخـلوقـات بـرتـرنـد ؟ ؟ ! ! . . .
نظرات بینندگان
دنیای انسان ها روز به روز بیشتر شبیه جنگل حیوانات وحشی میشود....
با این تفاوت که انسان مدعی داشتن عقل و احساس است!
چون این بحث توی سایت معلوان ایران ارئه شده و ممکن است همه دوستا با زبان کوردی آشنا نباشند چند جمله به زبان فارسی عرض می کنم
تمام فرمایشات معلم گرامیم را با جان قبول دارم اما در یک مورد موافق ایشان نیستم مقصر را کشورهای غربی معرفی نمودند که پناهنده گان رل قبول نمی کنند . پس جلادان افسار گسیخته ای که در سوریه و عراق جنگ به راه انداخته اند و ستمگران حامی این شیاطین که این مردم بی پناه را از خانه خود آواره کرده اند هیچ تقصیری ندارند
به داخه وه به هوی زال بوونی ده سه روش وخویناویه کانی ئیمپریالیزم وداروده سته کانیان که به رده وام له هه وری ره ش وچه په لی دلیان بارانی خه م وته م به سه ر ئه م ولاته ده س نیشانکراوه دا دا ده بارینن و روژی سه تان که س وینه ی ئالان به ره وئامیزی یاران ده چن و زه ریا و که ژو نشیو ده بیته گورستانیان و له نیوخاکا ده توینه وه.وه لی هیوامان ئه وه یه روژی هه موویان :
بن به کانی وجوگه ی کویستان بو ژیانــــه وه ی کوردستان
امید قلمتان همچنان نویسا باشد.
راستش نوشته ی این جانب تماماً بیان و انعکاس احساسات و حالتی درونی بود که بعد از خواندن خبر مرگ آیلان از روزنامه به من دست داد . . متن اصلی این نوشته نیز تقریباً همین ذهنیت را القا می کند ، با این حال نام بردن از عوامل اصلی بروز این فاجعه و محکوم نمودن آنان ، امری بود که حتماً می بایست بیان می شد . چه در غیر اینصورت چنین نوشته ای فاقد اعتباری آنچنانی می بود . فکر نمی کنم بیان این واقعیت ناشی از ذره ای تعصب بوده باشد . .
برخلاف گفته های جنابعالی که بازهم آنها را به دور از واقعیت های موجود ، تا حدی متعصبانه و خالی از سند و اعتبار می بینم ، بنده اعتقاد دارم خلط موضوع استقلال با مبارزه علیه داعش ، نادیده گرفتن خون به ناحق ریخته شده ی کوردها در مبارزه علیه داعش و بزرگترین اجحاف ممکن به آنها می باشد . خاطرمان نمی رود داعش سیاه در ابتدای کار ، سودای فتح اربیل و سلیمانیه در سر می پروراند و با همراهی فرماندهان و نظامیان به ستوه آمده از ستم مالکی بر سنی ها که با شلیک چند گلوله ی مشقی داعش ، سنگر و پست و اسلحه و لباس خود را وانهادند و تسلیم شدند ، قصد این داشتند تا پرچم سیاه خویش را قبل از هرجایی در اربیل به اهتزاز درآورند .
نسل کشی ، تجاوز و غارت داعش در مناطق کردنشین شنگال ، خرماتو ، کرکوک و ... را مگر می شود کتمان کرد و ادعا نمود کوردها ابتدا داعش را نمی شناختند و آنان را تکیه گاه می دانستند و بعداً متوجه شدند . ممکن است مقامات و پیشمرگه های کورد در مواجهه با حمله ی داعش در ابتدا آنگونه که باید با شدت عمل نکرده باشند اما تنها دلیل این امر کمبود شدید وسایل و تسلیحات جنگی و البته مسلح بودن داعش تا بیخ دندان بوده است . ادعای همکاری کوردها با داعش و یا با دشمنان قسم خورده ی سابقشان یعنی بعثی ها آنقدر متعصبانه ، دور از واقعیت و عاری از منطق است که پاسخ دادن به آنها تنها اطاله ی کلام و بها دادن به بهتان و کذب را در پی خواهد داشت . مع الوصف بازهم از نظرات جنابعالی سپاسگزارم . . پایدار باشید . . .
هیوادارم ڕۆژێک دێت ، کەللەی سەری ئازارەکان بەدەس بگرین
روایت شما از این رویداد تلخ و تاریخی همانند وصف داستان درامی است که در ابتدا ذهن خواننده را به همراه پاکی، زیبایی و سادگی به پرواز درآورده و در انتها نیز با تیرگی ، زشتی و پیچیدگی فرود می آورد اما گویی در این جا فرود جای خود را به سقوط داده. سقوطی دردناک و غیر قابل باور. همین موضوع منجر به این می شود که نتوان سرنوشت آیلان را در قاب یک درام ساده و قابل فهم گنجاند.هر بار که تصویر جسم بی جان آیلان را در ذهن مرور می کنیم این ﻣﺴﺌله بیشتر نمایان می شود.تصویری که قلب جهانیان را از جا کند و ذهن های بیداری همچون شما را برای نوشتن چند کلام جهت بیداری مردم سوق داد.امیدوارم سرنوشت آیلان زنگ هشداری برای جامعه بشریت و تصویر هولناک خاموش او آخرین پرده از اکران ظلم و ستم بر روی این کره خاکی باشد.
.