اگر بخواهیم تاریکترین دوران کشور خصوصا وزارت آموزش و پرورش را بدون تعصب و غرضورزی معرفی نماییم، بیتردید دوران ۳ ساله دولت سیزدهم با اختلاف چشمگیر از سایر دولتها، موفق به دریافت این عنوان خواهد شد.
.... دورانی که مخالفین و دشمنان قسمخورده تعلیم و تربیت، تبدیل به وزرای آموزش و پرورش، معاونین وزیر و همچنین مدیران کل ستاد و صف شدند و در اتحادی نوشته شده از سالها قبل ؛ تمامی مزیتها، ظرفیتها، پتانسیلها و حتی شان و جایگاه وزارت آموزش و پرورش را به سخره گرفتند و تعلیم و تربیت را از حیّز انتفاع ساقط کردند.
با روی کار آمدن دولت مسعود پزشکیان، این امید در دلها جوانه زد که با تغییرات بنیادین در وزارت خانه و ادارات کل ؛ مجددا شاهد رویش توسعه، حذف محدودیتها، بازگردانی مزیتها و اصلاح مثبت قانون در کنار ارتقاء جایگاه تعلیم و تربیت، وزیر و معلمان و نخبگان این حوزه خواهیم بود.
اما دیری نپایید که این خیال شیرین، تبدیل به امید واهی شد؛ چراکه وزیر آموزش و پرورش بییال و کوپال و اشکمتر از قبل در این مسیر ظاهر گشت! همچنین ، حجت بر همگان تمام گشته است که وزیر امروز حتی در انتصابات مدیران کل استانی نیز دارای اختیارات مطلوب همچون همان دولت سیزدهم هم نیست.
با معرفی مشاورین، معاونین و انتخاب مدیران کل جدید در برخی استان ها، دیگر شکی باقی نماند که وزیر آموزش و پرورش صرفا یک اسم و عنوان تشریفاتی است ولاغیر.
ولی موضوعی که نگرانکنندهتر از موارد پیشگفته است؛ زمزمه ابقاء معاونین وزیر و برخی مدیران کل ستاد و صف است! همان افرادی که از دولت رئیسی برجا مانده اند؛ افرادی که بدون داشتن یکروز تجربه کار اجرایی خصوصا آموزشی و تربیتی؛ جایگاههای تصمیم گیری را مصادره کرده اند!
اما جناب آقای کاظمی بزرگوار؛ روی صحبت من با جنابعالی است.
ما، شما را فردی از جنس تعلیم و تربیت با سابقه طویلالمدت در این وزارت خانه و برآمده از خط فکری تعلیم و تربیتی دیدیم. ما دوران مدیریت حضرتعالی در معاونت فرهنگی و سرپرستی این وزارتخانه را بهخوبی بهخاطر داریم؛ با تمام نواقص و نقاط قوت شما، انتظار داشتیم رویه مدیریتیتان در وزارتخانه مانند شخصی آزاده، متخصص، قاطع و مصمم در تصمیمگیریها باشد.
نیک میدانید که متوهمین اعلام داشتهاند: شما قادر به جابهجایی آنها و برکناریشان نیستید؛ چراکه عضو فلان جا هستند و ارتباطات خاص از پس همینجا دارند! این موضوع در خفا و آشکارا به کرات تاکید شده که وزیر آموزش و پرورش قادر به عزلشان نیست و حرفهای بیاساس و محتوای دیگر.
حال این میدان برای شما فراهم شده تا ثابت کنید برخاسته از دل تعلیم و تربیت هستید .
میدانیم که اختیارات تام ندارید؛ اما آیا قدرت اقناع مسئولین بالادستی را هم ندارید؟!
بدانید که بر فرض محال، اگر شخصی همچون معاونینی که گزارشهای کیلویی تهیه میکنند و خرسند هستند که رئیس جمهور را فریب داده ایم با این پیشینه و عملکرد قریب به ۳ سال که وزارتخانه را نابود کرده اند، در سمت خود ابقاء گردند؛ شما، وزارتخانه و سی و اندی سال عمری که در آموزش وپرورش صرف کردهاید، ضرب در صفر میشود و تمام.
جناب آقای کاظمی
اگر فکر میکنید قادر به تغییرات صحیح و بدون سفارش و رانت در جهت صیانت از حقوق معلمان و دانش آموزان که سرمایهگذاران اصلی تعلیم و تربیت هستند، نمی باشید، همین امروز استعفای خود را تقدیم ریاست محترم جمهور نمایید و اجازه دهید همان «علیرضا کاظمی» گذشته در اذهان باقی بماند.
این گوی و این میدان آقای دکتر...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
تلاشهای مدیران دولت سایه برای ماندن و یا تصاحب کرسی مدیریتی وزارت آموزش و پرورش و حوزه های وابسته به آن همچنان ادامه دارد!
از نابودی تربیت ، تا آموزش، تا سودای ریاست جمهوری، تا به نمایش گذاشتن آمار دروغ با وزن صفحات 50کیلو چربی برای رئیس جمهور و تا مذاکره با نمایندگان برای ماندن یا جابه جا شدن در جایگاه مدیریتی دیگر!
برای شناخت دقیق مدیران دولت سایه، در عین اینکه نیاز به علم روان شناسی، جهانبینی، هوش، دانش و غیره نیست؛ اما ملزومات دیگری لازم است که معمولا در قاموس یک انسان آگاه، متشخص، فهمیده و با کمالات و جود ندارد.
از تثبیت مدیران دولت سایه در وزارت آموزش و پرورش زیاد نوشتهایم .... از گزارشات 5 هزار کلمهای تا یادداشتهای کوتاه؛ اما عجیب آنکه وزرای قبلی و کنونی ، چشم و گوش خود را بر روی مدیران دولت سایه بسته و این اجازه را دادهاند که بر تحرکات آنها، روزبهروز افزوده گردد.
حضور مدیران دولت قبل بهعنوان معاون وزیر، مدیرکل ستاد یا استان طی 27 ماه گذشته و لابیهای آنها برای ماندن یا کوچ به جایگاه مدیریت دیگر! در حالی در جریان است که اگر در این کشور، قانون محکم و قابل اجرایی وجود داشت و ذینفعان یک حوزه از جمله فعالین و کنش گران تعلیم و تربیت هر لحظه به سویی غش نمیکردند؛ این افراد به دلیل ترک فعلهای مکرر {در حوزه آموزش و پرورش} اکنون باید محاکمه قضایی میشد.
اما متاسفانه دولت چهاردهم و شخص مسعود پزشکیان، پرچمی را تحت عنوان وفاق بلند کرده است که بیشتر به نفع خناسان، ناکارآمدها، بعضا مخالفین شده و شکلی از نفاق را ترویج داده است.
اما جناب پزشکیان باید به این سوال پاسخ دهد که چه کسی اعلام داشته مدیران دولت سایه باید بمانند؟!
وزیر آموزش و پرورش باید پاسخ گو باشد که چرا این افراد با این رزومه و عملکرد همچنان باید از آموزش و پرورش بمانند؟! و اگر وزیر آموزش و پرورش بیاختیار است لازم نیست پاسخ دهد، اما کمی تامل بفرماید که آیا این افراد شایسته نشستن بر روی صندلی مدیریت را دارند؟!
آقای کاظمی لطفا استعفا دهید !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از همکاران سابقم لینکی از خبری در سایت سازمان بهزیستی برایم فرستاد که انتصابات جدید این سازمان را پوشش داده بود. تصور می کردم به خاطر حضور دکتر سید جواد حسینی، گزینه ی اول شورای انتخاب وزیر و منتخب اول تشکل های فرهنگیان برای وزارت آموزش و پرورش در راس بهزیستی است، اما او توجه من را به دو نام جلب کرد :
سعید صالح و سعید خادمی.
دکتر حسینی ، سرپرست اسبق وزارت آموزش و پرورش، دو تن از مدیران جوان و اصلاح طلب سابق وزارت آموزش و پرورش را عضو شورای معاونین سازمان بهزیستی کشور کرده است.
سعید صالح مدیرکل اسبق مدارس و مراکز دولتی وزارت که در دولت شهید رئیسی به مدرسه فرستاده شد، در دولت قبل از آن، از جوان ترین و خوش فکرترین نیروهای وزارت بود و بسیاری او را شایسته ترین و محتمل ترین گزینه های معاون وزیر و رئیس سازمان مدارس غیردولتی و توسعه مشارکتهای مردمی در دولت وفاق می دانستند و همچنین سعید خادمی، رئیس اسبق اداره فرهنگی اردوها، فضاهای پرورشی وزارت در دولت روحانی که او هم در دولت شهید رئیسی روانه ی مدرسه شد و از چهره های شناخته شده رسانه و رئیس فضای مجازی ستاد فرهنگیان دکتر پزشکیان بود که حتی خبر انتصاب او به عنوان رئیس مرکز روابط عمومی وزارتخانه در برخی رسانه ها منتشر شد.
جناب آقای کاظمی
قطعا به دکتر صالح و دکتر خادمی لطف شده چون در مجموعه ای با مدیریت دکتر حسینی با حقوق و مزایایی که بدون تردید بسیار بالاتر از آموزش و پرورش است، خدمت خواهند کرد ؛ اما سوال ما از شما این است که چرا باید پیرمردهای همیشه چسبیده به ستاد و یا معاونت پرورشی که اکثرا عضو ستادهای رقیب دکتر پزشکیان هم بوده اند و هیچ وجه مشترکی با نگاه رئیس این دولت ندارند را ابقا کنید و جوانان توانمند مدافع گفتمان دکتر پزشکیان را به کار نگیرید؟
آیا شما واقعا وزیر دولت وفاق و همراه دکتر پزشکیان و دلسوز آموزش و پرورش هستید یا صرفا به بقای خود می اندیشید؟
نگذارید فرهنگیانی که با هزاران امید به دکتر پزشکیان رای دادند، بیشتر از این از شما مایوس شوند و فکر کنند بقای شما فقط به خاطر نگرانی های امنیتی است.
قدر گوهرهای مدیریتی آموزش و پرورش و فرصتی که به دست آورده اید را بدانید آقای وزير.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پرتال وزارت آموزش و پرورش در خبری به نقل از سید مجتبی هاشمی، رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش و با عنوان : « حراست باید به خانه امن معلمان تبدیل شود می نویسد : ( این جا )
« حراست تنها به حفاظت از اسناد و دادهها محدود نمیشود، بلکه صیانت از مأموریتهای اصلی وزارتخانه، حمایت از معلمان و ایجاد فضای امن برای آنها از اولویتهای ماست. حراست باید به خانه امن معلمان تبدیل شود تا آنها بتوانند در فضایی ایمن و مناسب مسائل خود را پی گیری کنند.
وی ضمن تأکید بر اهمیت فرهنگ سازمانی در آموزش و پرورش گفت: ما باید سازمان خود را به سازمانی پاسخ گو و شفاف تبدیل کنیم. این امر از طریق اصلاح فرآیندها، شناسایی موانع و پیگیری دقیق مسائل امکانپذیر است » .
همانند « گزینش » ؛ « حراست » هم از جمله بخش هایی است که در این مدت هیچ گاه به صورت رسمی و شفاف در مورد نقدهای مطرح شده در « صدای معلم » پاسخ گو نبوده اند .
« صدای معلم » این اظهارات آقای هاشمی را نمی تواند جدی بگیرد و یا به آن اعتمادی نماید چرا که پیشینه ی ایشان در دولت سیزدهم و در زمانی که مدیریت دو جایگاه مهم در آموزش و پرورش یعنی :
- مدیرکل ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش آیا رئیس جدید مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش می تواند برای « راستی آزمایی » سخنانش و نخستین گام برای « اعتماد سازی » ؛ همانند رئیس پیشین ، جلسه ی پرسش و پاسخی را ترتیب داده و پاسخ گوی پرسش های جامعه ی معلمان پرسش گر و کنش گر باشد ؟
- رئیس مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش
را عهده دار بود به این آموزه ها عمل نکرد .
« صدای معلم » در آخرین گزارش خود با عنوان : « مبنای کارشناسی انتصاب " مجتبی هاشمی " به عنوان رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش چیست ؟ نوشت : ( این جا )
« شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران » در خبری عنوان کرده است که : « مدیر کل ارزیابی عملکرد وزارت آموزش و پرورش مجتبی هاشمی که در سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۲ مسئول ارزیابی عملکرد وزارت آموزش و پرورش بوده، نقش اساسی در تغییرات گسترده در مدیریت مدارس کشور داشته است. هاشمی در حذف و جایگزینی بیش از ۲۰ هزار مدیر مدارس، نقش اساسی داشته است » .
آیا آقای هاشمی این ادعا را می پذیرد ؟
آیا پاسخی دارد ؟
رئیس جدید مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش با توجه به پیشینه و عملکرد خود واقعا چه طرح و برنامه ای برای بازسازی اعتماد معلمان و کاهش نارضایتی فراگیر فرهنگیان دارد ؟
با توجه با تاکیدات فراوان مسعود پزشکیان در دوران رقابت های انتخاباتی بر لزوم توجه محوری و بنیادین به « کار کارشناسی » ؛ پرسش صریح این رسانه از وزیر آموزش و پرورش در مورد این مطالبه ی مهم برای اقناع افکار عمومی فرهنگیان و جامعه چه می تواند باشد ؟ » .
واقعا ؛ برنامه و راهبرد آقای هاشمی برای تبدیل حراست به خانه ی امن معلمان که البته شعار خوب و معلم پسندی می تواند باشد چیست ؟
« صدای معلم » برای نخستین بار « محمدحسین کفراشی » رئیس وقت مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش پیشنهاد گفت و شنود و طرح پرسش داد و ایشان هم با گرمی از آن استقبال کردند .
بخوانید :
- گفت و گوی صدای معلم با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش ( 1 )
کفراشی : خرید اعتماد کار سختی است/ ما باید آستانه تحمل مان را بالا ببریم/ ما دنبال امنیتی کردن فرهنگ نیستیم/ ما دانش آموز عبوس و ضعیف و افسرده و توسری خور نمی خواهیم ( این جا )
- گفت و گوی صدای معلم با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش ( بخش پایانی)
کفراشی : اگر فضا امنیتی شود و معلم جرات بیان نظر نداشته باشد چطور می تواند نسل آینده را تربیت کند/در سال جاری کل بخش های استانی و مناطق خود را ارزیابی و نظارت می کنیم/خبرنگار زبان گویای جامعه است ( این جا )
آیا رئیس جدید مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش می تواند برای « راستی آزمایی » سخنانش و نخستین گام برای « اعتماد سازی » ؛ همانند رئیس پیشین ، جلسه ی پرسش و پاسخی را ترتیب داده و پاسخ گوی پرسش های جامعه ی معلمان پرسش گر و کنش گر باشد ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« کانال صدای فرهنگیان ایران » نوشت :
در یادداشتی با عنوان « آیا نمایندگان مجلس حق دخالت در امور آموزش و پرورش را دارند؟» به قلم شهرام جمالی آمده است:
«حسین صادقی؛ رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در یادداشتی کوتاه و گلایهآمیز ضمن انتقاد از دخالتهای بیمورد افراد ذینفوذ در حوزههای مختلف آموزش و پرورش نوشته است : " مركز اطلاع رسانی و روابط عمومي وزارت آموزش و پرورش بعد از گذشت ٣ ماه به جز يك كارشناس كه چند روز پيش منصوب شد، هنوز نتوانسته هيچ نيرويی به بدنه خود اضافه كند!
صادقی تاکید میکند : « تا زمانی كه مجلسی هم سو با دولت شكل نگيرد، همچنان با چالش دخالت نمايندگان حتی در جابه جایی يك كارشناس در حوزه های مختلف رو به رو خواهيم بود...."»
در اینکه آموزش و پرورش خصوصا در استان ها برای برخی نمایندگان مجلس حکم حیات و ممات را دارد و به مثابه گوشت قربانی می ماند تردیدی نیست. مضافاً نمایندگان در انتصابات حوزه ستادی وزارت آموزش و پرورش هم مثل گذشته دخالت می کنند و خواستار ابقای برخی معاونین و مدیران هستند و در مواردی هم گزینه هایی برای انتصاب دارند اما ادعای دخالت نمایندگان در مرکز روابط عمومی آموزش و پرورش قدری عجیب است !
حوزه هایی همچون روابط عمومی و دفتر وزارتی معمولاً متاثر از دخل و تصرف نمایندگان نبوده و فعل و انفعالات این دو حوزه خط و ربطی به نمایندگان ندارد؛ چرا که باید نزدیک ترین افراد به وزیر آنجا منصوب شوند و به نوعی حق وزیر است که رسانه و دفترش را خودش چینش کند!
از اظهارات صادقی به عنوان رئیس مرکز روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش این نکته استنباط می شود که دخالت و تمامیت خواهی نمایندگان، علت العلل کُندی انتصابات در وزارت آموزش و پرورش است تا جایی که در انتصاب مدیران زیرمجموعه روابط عمومی هم دخالت می کنند!
اظهارات صادقی در حالی است که مجلس دوازدهم با اینکه موضع جدی روی وزرایی همچون ظفرقندی ، میدری و صالحی امیری داشت اما بدون هر گونه مخالفت و تنش، با ۲۶۸ رای به علیرضا کاظمی اعتماد کرد.
اگر ادعای رئیس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت آموزش و پرورش پیرامون دخالت نمایندگان در انتصابات روابط عمومی (حتی در سطح کارشناس) صحت داشته باشد پر واضح است که این دخالت به یکی از سه حالت ذیل است:
1- حالت نخست اینکه نمایندگان خواستار ابقای معاونین و روسای ادارات فعلی زیرمجموعه روابط عمومی هستند.
2- حالت دوم اینکه نمایندگان مشخصا نفراتی را برای انتصاب در معاونت ها و ادارات زیرمجموعه روابط عمومی پیشنهاد کرده اند و بر انتصاب آنان اصرار می ورزند.
3- حالت سوم هم اینکه رئیس مرکز نفراتی را برای انتصاب در زیرمجموعه خود مد نظر دارد اما نمایندگان مخالف آن نفرات هستند و برای جلوگیری از انتصاب آنان کارشکنی می کنند!
اگر آقای صادقی ، صادقانه و شفاف بفرمایند که مشخصا کدام نمایندگان بیکار و به چه طریقی مانع انتصاب نیروهای زیرمجموعه ایشان در روابط عمومی هستند این رسانه یقینا به کمک ایشان خواهد شتافت و تمام قد مقابل آن نمایندگان خواهد ایستاد.
پی نوشت:
چنانچه روابط عمومی یا معاونت پارلمانی حسن نیت نشان داده و اسامی نمایندگانی که در عزل و نصب ها دخالت می کنند را به دست این رسانه برساند بدون هرگونه تعلل و مماشات اسامی را منتشر می کنیم و صرف نظر از هرگونه هزینه با تمام وجود این موضوع را پی خواهیم گرفت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پرتال وزارت آموزش و پرورش به تازگی گزارشی را با عنوان : « چالشهای گزینش در استخدام معلمان » در صفحه اصلی خود منتشر کرده و نوشته است : ( این جا )
« به گزارش مركز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، به گفته مسئولان گزینش آموزش و پرورش اطلاق کد ۱۹ به پذیرفته شدگان حد نصاب علمی آزمون استخدامی آموزش و پرورش از ابتدا کاری اشتباه بوده است. کسانی که به دلیل برخی از مشکلات واجد شرایط در ضوابط عمومی و اصلح گزینش نبودهاند و باید طی فرایندهایی اعتراض خود را ثبت کنند. بدون تردید افرادی که وارد حرفه معلمی می شوند باید نسبت به آن علاقه داشته و آگاهانه وارد آن شوند اما پرسش آن است که نظام جمهوری اسلامی چه برنامه ای جز همین گزینش های سخت گیرانه و سلیقه ای برای شکل گیری مفهوم و الزامات « معلم حرفه ای » داشته است ؟
آنچه تاکنون در آزمونهای استخدامی اخیر آموزش و پرورش گذشته است، خبر از نیاز این وزارتخانه برای نیروی انسانی دارد؛ اما این موضوع به منزله آن نیست که هر فردی که توانست در مرحله کتبی و مصاحبه تخصصی حد نصاب علمی را کسب کند، میتواند به عنوان معلم و راهبر برای آینده سازان کشور فعالیت کند .
به طور قطع، ضرورت این است که افراد در عین اعتقاد به قوانین جمهوری اسلامی ایران و دین، باید شاخصههای دیگری را هم که در قانون گزینش استخدامی ذکر شده، داشته باشند. اما نکته مهم در این فرایند، جذب به شغل انتخابی داوطلبان هم بستگی دارد. موضوعی که داوطلبان در فرایند اعتراض به گزینش هم با آن مواجه شدند.
امسال بر اساس بیانات رهبر معظم انقلاب، وزارت آموزش و پرورش اقدام تحت عنوان مشاغل کیفیت بخشی به جذب نیرو در شغلهای مربی امور تربیتی و سبک زندگی، مربی امور تربیتی و مشاوره و مشاور کرد. مشاغل حساسی که به طور مستقیم با اعتقادات و اخلاق در ارتباط است و یک اشتباه کوچک میتواند به انحطاط جمعی منجر شود.
بر همین اساس، سخت گیریهای بیشتری در پذیرش این داوطلبان در گزینش انجام شد. البته موضوع مذکور به این معنی نیست که قرار است مطابق با سلیقه شخصی گزینش گر یا برداشت شخصی گزینش گر از ملاکهای ارزیابی، یک داوطلب به راحتی از فرایند جذب کنار گذاشته شود.
نظام جمهوری اسلامی ایران بر اساس حق و عدالت بنا شده و این حق را به داوطلبان میدهد تا با اعلام اعتراض خود و دفاعیات مستند، برای احقاق حقوق خود تلاش کنند. در بررسی اولیه پرونده داوطلبان آزمون استخدامی مشاغل کیفیت بخشی و بند ۲ آموزگاری و دبیری که از ۲۱ مهر امسال آغاز و تا ۲۱ آذر ادامه داشت، بررسی مجدد از پروندههای داوطلبان انجام شد و بر اساس گفتههای مسئولان تلاش شد تا مطابق قانون گزینش و به دور از سلایق شخصی، این فرایند انجام شود .
این پرتال در ادامه آورده است :
« مدیرکل هیأت مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش تصریح کرد: «تمام تلاش من و همکارانم از گذشته تاکنون بر رعایت حق و حقوق داوطلبان بوده است و در این میان اگر خدای ناکرده اعمال سلیقه شخصی صورت گرفته است نباید آن را به پای نظام جمهوری اسلامی ایران گذاشت.»
روستایی ادامه داد: «ما در مرحله بررسی پروندههای داوطلبانی که گزینش با استخدام آن ها موافقت نکرده، به دنبال کاهش خطاهای انسانی و بررسی دقیق بر اساس قانون بوده و از آن جا که حاکمیت از تمامی اقشار مختلف جامعه حمایت میکند، سعی میکنیم تا تمامی جوانب را در نظر بگیریم » .
مدیرکل هیأت مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش گفت: «این سخن ارزشمند از شهید رجایی را نباید فراموش کرد که معلمی شغل نیست، معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کردهای، رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد. هیأت مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش در آموزش و پرورش به دنبال شناسایی و جذب چنین افرادی است.»
« صدای معلم » از معدود رسانه هایی است که با رویکرد استقلال حرفه ای تاکنون گزارش ها ، اخبار و یادداشت های متعددی را منتشر کرده که آخرین آن گزارشی تفصیلی با قلم « علیرضا طالب زاده » با عنوان : « نیم نگاهی به گزینش به سبک ایرانی - اسلامی در وزارت آموزش و پرورش (مدارس خارج از کشور و دانشگاه فرهنگیان) در این رسانه منتشر گردیده است . ( این جا )
و اما دریغ از یک پاسخ .
به نظر می رسد « پاسخ گویی » به عنوان تنها فصل مشترک میان صف و ستاد جایگاهی در ادبیات این وزارتخانه به ویژه نهادهایی مانند گزینش ندارد گویی مسئولان آن علی رغم تعارفات کلیشه ای ، خود را کاملا عاری از خطا و اشتباه می دانند .
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا نهادهایی مانند گزینش تاکنون و در این چند دهه نشست خبری با رسانه ها داشته اند ؟
و آیا مقامات مافوق آنان چنین مطالبه ای از آنان برای بستر گزینی جهت تنویر و گفت و شنود داشته اند ؟
وقتی « مصلحت » ارجح بر هر چیزی باشد امکان وقوع انحراف و بدتر از همه « تکرار خطای سیستماتیک » به یک نرم در سیستم مبدل می شود .
نوشته شده :
« مشاغل حساسی که به طور مستقیم با اعتقادات و اخلاق در ارتباط است و یک اشتباه کوچک میتواند به انحطاط جمعی منجر شود » .
واقعا عملکرد و دست آورد گزینش در این چهار دهه برای نظام آموزشی چه بوده است ؟
بخوانید :
« پرسش های صریح صدای معلم از دبیرهیئت مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش و سایر مقامات و مسئولان ؛
"گزینش عالمانه و هوشمندانه "یعنی چه ؟ دستاورد گزینش در بیش از 40 سال گذشته برای آموزش و پرورش چه بوده است؟ ( این جا )
پرسش هایی که همواره « صدای معلم » مطرح کرده است : آیا خروجی هسته های گزینش انتخاب معلمان با صداقت ، شرافت مند و پرسشگر بوده و یا آدم هایی وابسته و عافیت طلب ساخته شده اند ؛ انسانهایی که غالباً سکوت اختیار کردهاند و در بیشتر اوقات به صورت ستایشگران و تمدید کنندگان وضع موجود در آمده اند ؟
« « دستاورد گزینش در بیش از 40 سال گذشته چه بوده است؟
آیا سیستم جذب کارمند از طریق گزینش سیاسی و اعتقادی داوطلبان موفق بوده است؟
آیا تربیت معلم حرفه ای اساسا با کارکرد نهاد گزینش و رویکردهای آن قابل جمع است ؟
معیارهایی که گزینش گران برای خود تعریف کرده اند چه نسبتی با « تفکر انتقادی » و « پرسش گری » دارند ؟
آیا نشست های که در ادارات آموزش و پرورش در حوزه گزینش و با صفت " تخصصی " برگزار می شوند واقعا تخصصی بوده و با معیارهای مدیریت علمی و رفتار سازمانی تجانس و سنخیت دارند ؟
با توجه به نقش بی بدیل نهاد گزینش و هسته های آن در تولید و فربه شدن آموزش و پرورش ایدئولوژیک ؛ آیا برنامه ای برای تحول واقعی و غیرشعاری در این وضعیت و پیروی از تجارب کشورهای توسعه یافته در امر جذب و تربیت معلم پیش بینی شده است ؟
پرسش « صدای معلم » از مقامات و تصمیم گیرندگان آن است که نحوه گزینش و جذب معلم در ایران واقعا چه شباهت و یا تجانسی با نظام های پیشرفته آموزشی و حتا کشورهای در حال توسعه دنیا دارد ؟
آیا وقت تغییر معیارهای گزینش معلم نرسیده است؟
آیا در این زمینه فردی و یا نهادی مسئولیتی را می پذیرد ؟
آیا گزینش عالمانه به این معناست که گزینش های ایدئولوژیک کنار گذاشته می شوند و یا همچنان در اولویت قرار دارند ؟
آیا این گونه گزینش ها در چهار دهه ی گذشته کمکی به ورود « معلم با کیفیت » به نظام آموزشی کرده و این گونه ساز وکارها به کیفیت بخشی آموزش منجر شده است ؟
آیا خروجی هسته های گزینش انتخاب معلمان با صداقت ، شرافت مند و پرسشگر بوده و یا آدم هایی وابسته و عافیت طلب ساخته شده اند ؛ انسانهایی که غالباً سکوت اختیار کردهاند و در بیشتر اوقات به صورت ستایشگران و تمدید کنندگان وضع موجود در آمده اند ؟
بسیاری از نیروهایی که از کانال « گزینش ها » جذب آموزش و پرورش شده اند در ابتدا ظاهرا برای نظام جمهوری اسلامی مطلوب بوده اند اما با گذشت زمان این نیروهای مطلوب که از فیلترهای گزینش عبور کرده اند خود را با وضعیت « موجود » تطبیق داده و بغضا به نیروهای غیر مطلوب تبدیل شده اند .
پرسش آن است :
آیا اعتقادات و اخلاق در این خرده سیستم و جامعه نهادینه شده است ؟
آیا معیارهای اعمال شده موجب شکل گیری « معلم حرفه ای » در نظام آموزشی شده و یا آن که فقط بر « نارضایتی فراگیر معلمان » افزوده است ؟
اگر در گزینش به گفته آن مقام « اعمال سلیقه شخصی » صورت گرفته چه برخورد و تمهید قانونی برای عدم تکرار آن در آینده صورت گرفته است ؟
آیا نظام جمهوری اسلامی در این چند دهه آن را ندیده است ؟
مسئولان گزینش و سایر مقامات باید بدانند و بفهمند که معلمی هم مانند سایر مشاغل تخصصی یک « حرفه » است .
بدون تردید افرادی که وارد حرفه معلمی می شوند باید نسبت به آن علاقه داشته و آگاهانه وارد آن شوند اما پرسش آن است که نظام جمهوری اسلامی چه برنامه ای جز همین گزینش های سخت گیرانه و سلیقه ای برای شکل گیری مفهوم و الزامات « معلم حرفه ای » داشته است ؟
چرا مانع از شکل گیری « سازمان نظام معلمی » در این مدت شده اند و به نظرات کارشناسان مستقل و منتقد بی توجهی شده است .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
برداشت اول:
زمان: یکی از روزهای گرم تابستان
مکان: اتاق شماره 4- هسته گزینش آموزش و پرورش استان ------- (فضا و محیط زمان اوایل بعد از انقلاب را تداعی می کند).
مصاحبه گر [ با ریش پرپشت، دمپایی مستعمل و پیراهن سفید یقه بسته با تسبیحی با دانههای درشت سیاه در دست]: تشهد را بخوانید.
مصاحبه شونده [دبیر آموزش و پرورش که مراحل آزمون کتبی اعزام به مدارس خارج از کشور و مصاحبه علمی را پشت سر گذاشته و حالا در مرحله گزینش است]: الحمدلله اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له و.....
....................................
نتیجه گزینش: عدم احراز
برداشت دوم:
قهرمان ما دوباره بعد از قبولی در تمام مراحل امتحان دوباره در مرحله گزینش عدم احراز خورده و عملا از اعزام بازمانده است. لذا برای اعتراض به نتیجه گزینش فرم تجدید نظر گزینش را پر کرده است.
زمان: خرداد ماه
مکان: اتاق ته راهرو هسته گزینش استان -------
مصاحبه کننده: همان فرد قبلی
مصاحبهگر: در جریان هستید چرا دوباره عدم احراز شده اید؟
مصاحبه شونده [ این دفعه با کت و شلوار طوسی رنگ و معمولی، دارای اندکی محاسن با پیراهن سفید یقه بسته ، کفش های واکس نخورده که قبلاً کنار جاده خودرویش را نگه داشته و رویشان گرد و خاک پاشیده، و تازه عضو بسیج هم شده است. یکی از بستگانش برایش از یکی از پایگاه های بسیج در یکی از روستاهای دور کارت بسیجی فعال درست کرده است. ضمنا رساله شرعی را هم کامل خوانده و شب گذشته مرور کرده است]: نه! فقط فرم تجدید نظر پر کرده ام در جریان کم و کیف عدم احراز خود نیستم. دفعه قبل هم عدم احراز خوردم اما اعتراض ندادم.
..........................
بعد از یک ماه نتیجه اعتراض به گزینش اعلام می شود و معلوم می شود که معلم ما از مرحله گزینش قبول شده است. با خوشحالی با مرکز مدارس خارج از کشور در پایتخت تماس می گیرد. مسئول مربوطه اظهار می دارد که مشکلش حل شده است و از آن جا که متقاضی زوج فرهنگی میباشد احتمال اعزام شان در سال جاری زیاد می باشد.
قهرمان ما بعد از چند روز با هزاران آرزو و امید برای پیگیری موضوع و حصول اطمینان بلیط اتوبوس می گیرد و رهسپار پایتخت می شود. وارد مرکز مدارس خارج از کشور می شود و خواستار بررسی پرونده اش و تعیین زمان و کشور محل ماموریت خود می شود. اما به مانند داستانهای کوتاه اُ هنری با یک وضعیت غیرمنتظره (Twist) مواجه می شود که متقاضی را شوک زده می کند.
بعد از بررسی پرونده اعزام کارشناس مربوطه می فرمایند: «متاسفانه حراست شما را تایید نکرده است.»
آب سردی بر پیکر معلم. اعتراض او به اینکه خود مرکز در تماسی که او گرفته گفته اند مشکلش حل شده است راه به جایی نمی برد. با خود می گوید: «حراست دیگه آخر خطه و ارتباط و مراودات آنها بیشتر با اداره اطلاعات است تا اداره آموزش و پرورش. با اونها دیگه نمیشه زیاد بحث کرد و رو حرفشان حرفی زد. زبان آنها زبان دیگری است که من با آن آشنایی ندارم.»
او را به مرکز حراست وزارتخانه راهنمایی می کنند اما مسئول مربوطه در حراست او را به اتاقش راه نمی دهد و تنها با تلفن دربانی با او صحبت می کنند و از او می خواهد به بخش حراست شهرستان و استان خود برای تفهیم اتهام، دفاع و شنیدن توضیحات تشریف ببرد.
متقاضی که حالا دیگر فهمیده که یک عنصر نامطلوب شناخته می شود دست از پا درازتر به شهرستان بر می گردد.
در شهرستان مسئول حراست بعد از کلی مقدمه چینی و گریز زدن به مسایل اطلاعاتی و امنیتی و خالی کردن دل معلم بیچاره و ایجاد ترس و واهمه با طفره رفتن از تفهیم مواردی که باعث عدم تایید شده است به او حالی می کند که ممکن است در فلان جا، کانالی یا گروهی مطلب یا یادداشتی را نوشته ای، یا شاید در اتاق دبیران اظهارنظرهای آن چنانی کرده ای و .... معلم بیچاره مستاصل می شود فقط به این فکر می کند که نکند یک خطر بالقوه برای نظام باشد. اما نمی تواند این نکته را که یک معلم که حتی یک خانه و ماشین درست و حسابی ندارد و سرش همیشه در اوراق امتحانی و تدریس می باشد چطور می تواند یک خطر بالقوه باشد را هضم کند.
تنها می گوید: «شاید خبرچین های شما اشتباه کرده اند.» و آخر سر مسئول حراست شهرستان از اتاق پشتی که به اتاق بازپرسی می ماند و رویش با فونت درشت و خشنی «ورود ممنوع» نوشته پرونده حراست او را می آورد، به صورت نمایشی ورق می زند و مانند یک قاضی که حکم یک مجرم را قرائت می کند می گوید: در پرونده حراست شما نوشته شده است: «به مصلحت نمی باشد.»
قهرمان ما در حالی که این جمله را با خود تکرار می کند از اتاق بیرون می زند. برای مدتها تنها یک جمله از آن همه حرف و حدیثی که مسئول حراست بلغور کرده در ذهنش باقی مانده است:
« به مصلحت نمی باشد.»
دست از پا درازتر برمی گردد تا به کار خود مشغول شود. برای روزها و ماه ها هر از چندی به حراست استان مراجعه می کند اما به غیر از قولهای آن چنانی و انشاالله و ماشاالله و سردوانی های معمول اداری مانند «بررسی می کنیم، بهتر است در مدارس روشنگری کنید، مسئولش امروز اینجا نیست» چیزی نصیبش نمی شود .
ناچار با مرکز حراست وزارت تماس تلفنی می گیرد اما کسی جواب نمی دهد . بعد از چند روز نامه اعتراض خود را از طریق فکس و ایمیل می فرستد، جوابی دریافت نمی کند .
بعد از چند هفته نامه اعتراض خود را با پست پیشتاز هم می فرستد ؛ اتفاقی نمی افتد و کسی از آن مجموعه عظیم خود را در مقام پاسخ گویی نمی بیند. ده ها ایمیل به مرکز ارسال می کند نتیجه همان است... و بالاخره عطای اعزام و رویای سفر به خارج با خانواده را به لقایش می بخشد تا دیگر از این هوسها به سرش نزند.
آنچه گذشت بریده ای از داستان آشنا و تقریبا همیشگی مرحله مصاحبه (شامل انواع مصاحبه مانند مصاحبه علمی، عملی، روان شناختی، قرائت و ترتیل قرآن و ...) و گزینش متقاضیان اعزام به مدارس خارج از کشور بود که در هسته گزینش مراکز استان ها انجام می گیرد.
سناریوی بالا ممکن است واقعا برای شما اتفاق افتاده باشد چرا که بر اساس پرس و جو از متقاضیان اعزام تنظیم شده است.
مدارس خارج از کشور جمهوری اسلامی ایران حدودا در 100 شهر مختلف کشورهای دنیا پراکنده اند و تقریبا هر جا دولت جمهوری اسلامی سفارتخانه دارد دارای یک مدرسه ایرانی هم دایر میباشد.
اولین مدرسه ایرانی ۱۳۵ سال پیش در استانبول تاسیس شد و تا قبل از انقلاب تنها ۹ مدرسه دایر بود. (ایرنا، ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸) با توجه به اینکه عمده جمعیت دانش آموزی این مدارس را فرزندان سفرا و کارمندان و کارداران سفارتخانه ها و وابسته های فرهنگی و نظامی کشور تشکیل می دهد ، این نوع مدارس عملاً تحت کنترل سفارت کشور فعالیت کرده و در گزینش معلمان برای تدریس در این مدارس باید نظر موافق سفیران هم جلب شود.
بدیهی است که مدیریت و هماهنگی این تعداد مدارس بودجه کلانی را از بخش دولتی می بلعد. فلسفه وجودی این مدارس بر اساس «شیوه نامه و ضوابط ثبت نام، انتخاب و اعزام نیروی انسانی به مدارس جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور» ؛ حفظ و تعمیق هویت ایرانی، اسلامی فرزندان این مرز و بوم در اقصی نقاط جهان میباشد.
به طور ساده و به زبان قابل فهم برای اهداف ایدئولوژیکی درست شدهاند. اینکه این مدارس به زعم عده ای هدر دادن پول و سرمایه کشور است و زمان تخته کردن درشان رسیده یا دارای فواید و برکات زیادی برای کشور است و اینکه بر اساس آمار و مستندات عملکرد، بازدهی و کیفیت این مراکز چگونه است و چقدر در جذب و تربیت دانشآموزان بر اساس معیارهای سیاست گذاران این مراکز موفق بوده خود تحقیقی جامع و آکادمیک، و بی طرفانه و بدون سوگیری و بدون در نظر گرفتن منافع گروهی خاص را می طلبد که در این مقال نمی گنجد.
اگر چه نگارنده این سطور به منبع قابل اتکا و بی طرفی درباره این موضوع دست نیافت علیایحال نظر مثبتی به کیفیت و عملکرد این مدارس ندارد و با دیده شک و تردید به عملکرد آنها نگاه می کند چرا که در گزینش نیروها اهمیت چندانی به معیارها علمی و شایستگیهای شغلی و تخصصی داده نمی شود و بیشتر به روابط و تظاهرات بیرونی فرد و گرایشات سیاسی، نسبتها و روابط آنها بها داده می شود. از طرفی با گذشت زمان این مدارس به نوعی به حیاط خلوت و نوعی پاداش و محل استراحت و ساحل پلاژ تعطیلات برای مسئولین و مدیران آموزش و پرورش یا نهادهای دیگر تبدیل شده است.
مضافا نفوذ و دخالت ارگانها و نهادهای نظامی، امنیتی و سیاسی در این مراکز خود میتواند گویای جو حاکم بر آنها باشد. اگرچه این مدارس نوعی مراکز فرهنگی خارج از کشور هم محسوب می شود اما آن چیزی که در مراکز فرهنگی کشورهای توسعه یافته مانند آلمان، فرانسه، امریکا و بریتانیا در جریان است به صورت بنیادی با این مراکز فرق می کند.
رضامراد صحرایی (۲۳ مهر ۱۴۰۲) وزیر وقت آموزش و پرورش در آیین معارفه سید محمد طباطبایی رئیس مرکز امور بینالملل و مدارس خارج از کشور گفت: «امری که ما را با کشورهای دیگر متمایز میکند، فرهنگ و تمدن ما است؛ سرمایه فرهنگ و تمدن ما بسیار ارزشمند است و ما باید به خوبی از آن در جهت پیشرفت استفاده کنیم. مدارس خارج از کشور باید مرکز انتشار فرهنگ، تمدن ایرانی اسلامی و ترویج زبان فارسی باشد.»
قبل از آن حمیدرضا حاجی بابایی (ایسنا، ۲۸ آذر ۱۳۸۹) در مراسم تودیع معاونت پرورشی و تربیت بدنی و معارفه رییس امور بینالملل و مدارس خارج از كشور این وزارتخانه در خصوص وظایف و نقش امور بین الملل وزارت آموزش و پرورش در دنیا گفت: امور بینالملل و مدارس خارج از كشور بدین معنا نیست كه چند تا معلم بفرستیم آنجا درس بدهند. ما كه امروز داعیه ورود به مدیریت جهان را داریم و قطعا هم حضور داریم و مواضع ایران در معادلات جهان مهم است و امروز در قلب خاورمیانه ایران حرف اول را میزند ؛ توقع این است كه متناسب با خواستههای مقام معظم رهبری تحولی در حوزه مدارس خارج از كشور صورت بگیرد و باید كارهای بزرگ در قد و قواره نظام جمهوری اسلامی انجام گیرد.»
فلسفه مراکز فرهنگی برون مرزی در کشورهای توسعه یافته با تمرکز بر مبادلات و تعاملات فرهنگی و آموزشی مانند برنامه تبادل دانش آموز و دانشجو بین کشورها طراحی و بنا شده است در حالی که فلسفه تاسیس این مدارس بر اساس آن چه از شیوه نامه و آییننام های آن برداشت می شود تربیت دانش آموز در فضایی جداگانه (لوله آزمایشگاهی یا گلخانه ای) بدون ارتباط یا ادغام و امتزاج با فرهنگهای دیگر خاصه فرهنگ غرب و تاثیر پذیرفتن از آنهاست به طوری که به سفیران تاکید و توصیه می شود که فرزندان خود را در مدارس ایرانی ثبت نام کنند.
ممکن است سفیرانی که محل ماموریت شان کشورهای پیشرفته است با اکراه اجازه دهند که فرزندانشان در این مدارس به تحصیل بپردازند یا حتی کارشکنیها و اقداماتی انجام دهند تا کار این مدارس با اختلال مواجه شده و تعطیل شوند.
در سال ۱۳۹۸ خبری مبنی بر تعطیلی مدارس خارج از کشور آموزش و پرورش در برخی رسانه ها مطرح شد اما وزیر آموزش و پرورش وقت ، محمد بطحایی (ایرنا، ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸) این خبرها را کذب خواند و با نامیدن این مدارس به عنوان پایگاههای مهم فرهنگی خارج از کشور گفت: «این موضوع صحت ندارد اما در سال جاری با وجود مشكلات منابع ارزی، با تغییر برخی روشهای اداره مدارس در خارج از كشور و بهره گیری از ظرفیتهای محلی، تلاش شد مدارس همچنان به فعالیت خود ادامه دهند و هر چند اعتبارات ارزی كاهش یافته اما دانش آموزان بیشتری در خارج از کشور زیر پوشش قرار دارند»
شیرزاد عبدالهی (خبرآنلاین، ۲ خرداد ۱۳۸۹) درباره کیفیت و عملکرد مدارس خارج از کشور اظهار میدارد: «مهم ترین چالش این مدارس، کیفیت و سطح آموزشی در مقایسه با مدارس کشور میزبان است. در مدارس رسمی ایران در 101 کشور جهان تنها حدود 20 هزار دانش آموز مشغول به تحصیل هستند که نشان می دهد این مدارس برای ایرانیان مقیم خارج جذابیت ندارند. در کشورهای توسعه یافته و برخی کشورها مانند هند و مالزی و ترکیه و... ایرانیان، حتی ماموران رسمی دولت، ترجیح می دهند فرزندان خود را به مدارس غیر ایرانی بفرستند و در مدارس رسمی ایرانی به صورت غیر حضوری ثبت نام کرده و امتحان بدهند.»
کریم عابدی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ به خبرگزاری ها گفت: «اخیرا وزارت امور خارجه به سفرای کشورمان در اروپا ابلاغ کرد که از تحصیل فرزندان خود در برخی از این کشورهای اروپایی همچون انگلیس که با ما تخاصم دارند، جلوگیری کنند.»
البته باید به سفیران کارکنان سفارتخانه حق داد تا از ثبت نام فرزندان در مدارس ایرانی با توجه به وضعیت کیفی آموزش در نظام آموزشی ایران طفره روند و فرزندان خود را در مدارس پیشرفته اروپایی ثبتنام کنند تا فرزندانشان مهارتهای به روز کسب کرده و یک زبان خارجی را در محیطی واقعی و طبیعی (Authentic) یاد بگیرند.
در مقابل مسئولین و ذینفعان و سهامداران (Stakeholders) این مدارس از عملکرد این مدارس دفاع می کنند.
مهدی فیاضی (۱۳ دی ۱۴۰۰) در آغاز به کار خود به عنوان رئیس مرکز امور بینالملل و مدارس خارج از کشور گفت: «یکی از مشکلات این است که برند مدارس در خارج از کشور مخدوش است و ایراندوستان بسیاری در خارج از کشور هستند که تمایل دارند فرزندشان به مدارس مختلط نروند. غیر از آذربایجان و فرانسه هیچ کشوری مانع مدرسه اسلامی نیست و بسیاری از افراد میپرسند چرا مدرسه اسلامی نیست تا فرزندانمان را آنجا بفرستیم و ما کوتاهی میکنیم.» با این وجود بحث بر سر این است که تا چه اندازه می توان به این اظهارات و موردهای خاص سهامداران و اصحاب المصالح استناد کرد و به آنها اعتبار داد.
نمی توان منکر شد که معدودی از این مدارس مانند مدارس ایرانی در امارات متحده عربی که سابقه تاسیس آنها به قبل از انقلاب بر میگردد از اعتبار و سابقه نسبتا خوبی برخوردار هستند یا در کشورهایی مانند پاکستان و ارمنستان که از نظر توسعه و اقتصاد و آموزش در سطح پایینی نسبت به کشور مهمان هستند این نوع مدارس طرفداران خاص خود را دارد.
در بادی امر معلمان، مربیان و مدیران و کادر این مدارس با وسواس و دقت و بعضا با شرایط شاذ و غریب از بین نیروهای صرفا متاهل و رسمی وزارت آموزش و پرورش گزینش می شوند. کار در این مدارس علاوه بر امتیازات مادی مانند پرداخت حقوق به ارز خارجی دارای نوعی تنوع و جذابیت برای اعزام شدگان دارد به خصوص اگر محل خدمت آنها یکی از کشورهای توسعهیافته باشد.
فرهنگیان متقاضی اعزام که خود از کارمندان رسمی وزارت آموزش و پرورش هستند مجددا گزینش میشوند یعنی «گزینش در گزینش» و ممکن است در محل خدمت خود برای ادامه کار خود در خارج از کشور برای سومین بار زیر تیع گزینش بروند.
روال به کارگیری این نیروها پروسهای نسبتا طولانی و به این صورت است که این افراد پس از موفقیت در آزمون دو مرحلهای که شامل امتحان کتبی و مصاحبه علمی و شخصیتی و قرآنی و زبان خارجی می باشد باید برای اعزام بتوانند حد نصاب امتیاز لازم از صلاحیتهای عمومی و اختصاصی و از گزینش (تحقیقات محلی و مصاحبه ایدئولوژیکی و عقیدتی-سیاسی) و نیز احراز تاییدیه حراست را که باینری (تایید یا عدم تایید) است بگیرند.
امتیاز خاص برای آزادگان، جانبازان، رزمندگان و بستگان درجه اول شهدا هم مانند سهمیه کنکور یا سهمیه استخدام در ادارات دولتی به صورت پیش فرض محفوظ است و به عنوان کاتالیزور و بوستر تا ۲۰ درصد امتیازات متقاضی را بالا می برد.
اگرچه افرادی برای سالهای متوالی در این مدارس ماندگار شده اند اما بر اساس شیوه نامه احکام ماموریت نیروهای اعزامی یك ساله بوده و با توجه به التزام عملی به اصول «منشور سفیران دانایی و فرهنگ» و نیز عملكرد آنان، قابل تمدید خواهد بود.
همان طور که اشاره شد با توجه به اینکه این شغل عنوان «شغل حساس» را یدک می کشد در مرحله گزینش و حراست علاوه بر استعلام های متعددی که از سازمانها و نهادها به خصوص نهادهای اطلاعاتی و امنیتی به عمل می آید معمولا مصاحبه گزینش و تحقیقات محلی هم تکه ای از این پازل را تشکیل می دهد. متقاضی ممکن است بعد از قبولی در مرحله اول و دوم در مرحله گزینش و حراست به علت مسائلی خندهدار و مبهم از اعزام بازماند.
در مرحله گزینش و احراز صلاحیت هر کدام از ویژگی ها و آیتمها برای خود امتیاز خاصی دارد مثلا برای زدن صورت با تیغ، صفر امتیاز و داشتن محاسن ممکن است 10 امتیاز به حساب شما منظور شود ؛ یا نپوشیدن شلوار جین ۵ امتیاز خالص برای شما به ارمغان بیاورد.
اخیرا عضویت در کانال ها و گروههای مجازی و فعالیت در شبکه های اجتماعی هم به این لیست افزود شده است. شما هر چه قدر هم که باسواد و با معلومات و دارای مدرک بالا باشید، حتی اگر علامه طباطبایی ثانی، مریم میرزاخانی، پروین اعتصامی، پروفسور هشترودی یا رازی دوم هم که باشید باید از مرحله گزینش بتوانید به سلامت و عافیت گذر کنید. به عبارتی به اصطلاح آن نرم های مورد نظر در فرم های عهد عتیق را داشته باشید. حتی دکتر محمود حسابی هم که عزیزکرده نظام است به خاطر آن کراوات چهارخانهاش (گناه کبیره) شاید نتواند از این مرحله به سلامت گذر کند. حتما باید شلوار پارچه ای گل و گشاد بر تن داشته باشید داشته یا چادر سر کنید و روسری خود را سفت و سخت ببندید چرا که اگر موی سرتان مانند تصویر پروین اعتصامی اندکی بیرون باشد کارتان زار است و به سختی خواهید توانست امتیاز لازم از بخش مربوطه را کسب کنید.
شاید غیرقابل باور به نظر برسد اما ممکن است فردی تنها به خاطر نپوشیدن چادر از اعزام بازماند و اصطلاح «عدم احراز» که واژه آشنا و نامیمونی برای متقاضیان اعزام می باشد برایش رقم بخورد.
ذکر این نکته ضروری است که این وضعیت ممکن است درجات و میزانش از استانی به استانی دیگر یا حتی از شهری به شهری دیگر در یک استان فرق کند و این شرایط برای افرادی خاص با روابط و نسبت های قوی و سفارش شده از بالا اصلا رعایت نشود و چیزی در حد فرمالیته و پر کردن کاغذ باشد یا حتی ممکن است افرادی مستقیما با صلاحدید مقامات ارشد و با مصلحت آنها بدون هیچ آزمونی با دستور مستقیم از بالا به مدارس اعزام شوند یا برای سال های سوم و چهارم و حتی پنجم هم ماموریت شان را تمدید کنند که اطلاعات زیادی از این افراد در حوزه عمومی (Pubic Domain) ) در دسترس نیست.
در اینجا فقط روال اداری و معمول اش را بحث می کنم و الا پسر یا دختر فلان نماینده مجلس یا دختر فرماندار یا استاندار جزو خودی ها و به تعبیر آنها آدم نظام هستند و باید به آنها حق داد که این روال ها و مراحل را میان بر بزنند یا برایشان نادیده گرفته شود.
اما سوالاتی که در مصاحبه گزینش لیست شده و پرسیده می شود بیشتر مربوط به چهار دهه قبل میباشد و به نظر کمتر به روز شده است و در واقع تناسبی با واقعیات زمان حاضر ندارد و بیشتر وضعیت اوایل انقلاب اسلامی و حرارت تند آن زمان را تداعی می کند.
عدم احراز شدگان حرف های زیادی در این مورد دارند . نگاهی به وبلاگ ها و کانال ها و گروه های مجازی که در این زمینه فعال هستند مسایل زیادی را روشن می کند؛ به طوری که با مطالعه آنها می توان تا اندازه ای به اصل ماجرا و داستان واقعی اعزام پی برد و اینکه اعزام شدگان و کسانی که در یکی از این مدارس مشغول خدمت هستند محدودیت ها و کنترل هایی برای آنها در نحوه و سبک زندگی روزمره شان اعمال می شود.
بعد از مرحله گزینش به مرحله حراست می رسید. گذشتن از این خوان در ظاهر آسان ولی بیشتر به داستان لوط پیامبر می ماند که همسرش به پشت سر نگاه کرد و تبدیل به نمک شد. اگر پشت سر را نگاه کنی سوختی و تبدیل به نمک شدی. مورد سیاسی و غیره داشتن که جای خود دارد و اصلا یکی از گناهان کبیره است.
اگر بدانند شما مثلا در فلان ستاد انتخاباتی که به مذاق آنها خوش نمی آید از سر تصادف بوده اید دیگر کار شما ساخته است. البته همان طور که اشاره شد این وضعیت در استان ها با درجاتی فرق می کند. مثلا در استان های مرزی یا استان های محروم و مرزی به بهانه هایی مانند دم مرز بودن و مساله قومیت گرایی کنترل و حساسیت بیشتری وجود داشته و فضای امنیتی حاکم بر آنها پررنگتر است و این موارد در اولویت قرار می گیرد.
شاید عنوان «شغل حساس» و «انتخاب اصلح» فیلتر کردن را اجتناب ناپذیر کند و همه اینها را توجیه پذیر جلوه دهد اما واقعیت چیز دیگری است. اگر برای همه متقاضیان این اتفاق بیافتد و این مراحل رعایت شود شاید جای اعتراضی نباشد اما موارد نقض زیادی می توان یافت. مطالعه متن فرمان آیت الله خمینی به تاریخ 15/10/1361 در امر گزینش به حد کافی روشنگر بوده اما به نظر می آید بد فهمیده شده است.
ایشان در ابتدای فرمایشات شان در این مورد می گوید:
«اخیرا چند کتاب به عنوان سوالات دینی و ایدئولوژی را ملاحظه نمودم و بسیار متاسف شدم از آنچه در این کتابها و جزواتی از این قبیل به اسم اسلام، این دین انسان ساز الهی برای گزینش عمومی مطرح شده است و آنها را میزان رد و قبولی افراد قرار داده اند. و در جای دیگری از همین فرمان می فرمایند: و چنانچه قبلا تذکر داده ام میزان در گزینش حال فعلی افراد است مگر آن که از گروهک ها و مفسدین باشند یا حال فعلی آنها مفسده جویی و اخلال گری باشد و اما کسانی که در رژیم سابق به واسطه جو حاکم یا الزام رژیم ستمگر مرتکب بعضی نارواها شده اند، اگر فعلا به حال عادی و اخلاق صحیح برگشته اند تندروی های جاهلانه در حق آنها نشود که این ظلم است و مخالف دستور اسلام و باید ممنوع شود.»
در همین راستا نماینده وقت ارومیه نادر قاضی پور در نشست علنی مورخه 17/10/1391 تقاضای تحقیق و تفحص از عملکرد آموزش و پرورش در خصوص نحوه گزینش و اعزام معلمان به خارج از کشور را کرد که نمایندگان با 93 رای موافق، 108 رای مخالف، و 21 رای ممتنع از مجموع 245 رای با این تفحص مخالفت کردند. علت مخالفت با این امر شاید شتاب زده مطرح شدن و عدم احاطه و اشراف کامل به مساله و کلیه جوانب آن بوده باشد.
به نظر می رسد انگیزه مطرح شدن آن شکایات انجام گرفته توسط آنهایی باشد که به علت مسایل گزینشی و حراست از اعزام بازماندهاند. طبق یک آمار غیر رسمی 50 تا 60 درصد قبول شدگان در مرحله آزمون کتبی و مصاحبه علمی در مرحله گزینش و حراست معمولا «عدم احراز» گرفته اند. البته تصمیم گیری نهایی تایید یا رد اعزام برعهده دبیرخانه هیات مرکزی گزینش و مرکز حراست وزارت خانه مستقر در پایتخت با توجه به انعکاس وضعیت متقاضی توسط شهرستان و استان محل خدمت می باشد.
همچنین در همین راستا ، جواد هروی عضو عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس و نماینده مردم قائنات در مورخه 11/8/1392 خواستار بازنگری جدی و ارتقاء جایگاه کیفی این مدارس شد و تاکید کرد که باید در دستور کار مجلس قرار گیرد.
هروی از وجود رانت در اعزام معلمان پرده برداشت. و از انزوای حاکم بر این مدارس گله کرد و از وزیر آموزش و پرورش درخواست کرد که به این وضعیت رسیدگی کند.
تعهد یا تخصص؟
مساله تعهد و تخصص در دوران بعد از انقلاب فراز و نشیب های خود را داشته است. سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحقیقات محلی و گزینش های گسترده ای برای ظاهرا خالص سازی یا یکدست سازی انجام می گرفت و اصطلاح پاکسازی در آن دوران واژهای آشنا و پربسامد به شمار میآمد. کارمندان ادارات، اساتید و معلمان بر سر پوشش و آرایش و عقاید دینی و سیاسی یا وابستگی به گروهی خاص پاکسازی می شدند و راه خارج را پیش می گرفتند، به کار دیگری رو می آوردند، خانه نشین می شدند یا تن به بازنشستگی اجباری می دادند.
تحقیقات محلی قبول شدگان دانشگاه ها هم در جریان بود و دوران تفتیش عقاید را تداعی می کرد. حتی در روستاها فرزندان کشاورزانی را که در عمر خود از روستا خارج نشده بودند از تحقیقات محلی فقط به علت اینکه به مسجد نمی آمدند یا در انجام شعائر اسلامی کوتاهی می کردند و در مراسم و تجمع های مذهبی شرکت نمی کردند رد میکردند و راه ورود به دانشگاه را برایش مسدود می کردند. برچسب هایی مانند توده ای، ساواکی، ضد انقلاب، شاه پرست، کمونیست و ... به هرکس که دوست نداشتید می توانستید بزنید.
در سال های اخیر مخصوصا در دولت نهم و دهم وضعیت به گونه دیگری رقم خورد که شباهت هایی با دوران اوایل انقلاب داشت به طوری که شاید بتوان گفت رویه همان بود اما تنها شیوه ها و تکنیک ها عوض شده بود. مسایل سیاسی و جناح بازی نقش پررنگی را بازی می کرد.
اگر در اوایل انقلاب به تخصص اهمیت چندانی نمی دادند و فقط افرادی را به کار می گرفتند که با معیارهای آنها تعهد داشتند در سال های اخیر بیشتر افرادی را به کار می گیرند که نه تعهد دارند و نه تخصص بلکه تنها تظاهرات دارند و در نشان دادن این مظاهر حرفهای شدهاند. حتی در پست های رده بالا هم این مساله خود را به خوبی نشان میدهد. در روند گزینش و مسایل حراستی هم با توجه به تغییر مدیران و روسا مخصوصا در سال های اخیر معیارهای سیاسی-عقیدتی سال به سال یا دولت به دولت تغییر میکند و ممکن است در یک زمان حساسیت روی یک مساله بیشتر یا کمتر شود. مثلا بعد از انتخابات 88 اگر می فهمیدند از جلوی یه ستاد سبز رد شده ای یا باد آنها به شما خورده فورا عدم احراز میشدید. یا اگر متوجه می شدند که سال ۸۹ کوچکترین گرایشی به فلانی داشتی یا به فلانی رای داده اید کارت ساخته بود. همین طور اگر بو می بردند که در جریان اعتراضات ۹۸ برای کسی لایک زدهای که با نظام زاویه داشته کار زیادی درباره عدم احرازت نمی توانستی انجام بدی. الان هم وضعیت تا حدود زیادی این طوری است و تفاوت محسوسی با گذشته نکرده است.
بحث تعهد و تخصص اگر توامان باشد حالتی ایده آل است اما گذشت زمان نشان داد که این فرمول با واقعیت های جامعه ایرانی همخوانی ندارد چرا که تفاسیر و برداشت های متعدد و سلیقه ای از تعهد توسط افراد و سازمانها با توجه به منافعی که دارند می شود و ابزارهای اندکی برای سنجش تعهد در اختیار داریم.
شاید سوال شود آیا وقت آن نرسیده که با بازبینی تجارب گذشته کمی عملی تر به مساله نگاه کنیم و اندکی پراگامتیک تر به آن فکر کرده و حرفه ای عمل کنیم و واقعا آنهایی را به کار بگیریم که کار را گذشته از هر خصوصیت و زندگی خصوصی و عقاید و ویژگیهای بشری و ذاتی و سلایق و علاقمندیهای عقیدتی و سیاسی که دارند و اینکه چه می خورند، چه می پوشند و چه می گویند و با هر ظاهر و پوسته و قشری که دارند کار و وظیفه محول شده را با خلاقیت و درست و با صرف کمترین زمان و به طور موثر و بدون فساد انجام می دهند.
هنوز فراموش نکرده ایم چه مغزهایی را از کشور در اوایل انقلاب فراری دادیم یا طناب دار بر گردنشان انداختیم یا در حبس گذاشتیم. اگر بتوانیم به علت جو حاکم در اوایل انقلاب اعمال آن چنانی خود را توجیه کنیم برای زمان حاضر چه توجیهی می توان ارائه داد؟
بد نیست به نقل قولی آماری از وزیر علوم وقت دکتر فرجی دانا (دی ماه ۱۳۹۲) استناد کنیم: «سالانه 150 هزار نفر از نخبگان ایران را ترک می کنند. براساس آمار جهانی هر متخصص یک میلیون دلار ارزش دارد که ما 150 هزار نفر را از طریق مهاجرت مغزها به اروپا میدهیم و حاصل ضرب 150 هزار در یک میلیون برابر با 150 میلیارد دلار میشود یعنی ما از طریق مهاجرت مغزها 150 میلیارد دلار به اروپا کمک میکنیم. بودجه دولتی ما 192 هزار میلیارد تومان معادل 70 میلیارد دلار است و ما 150 میلیارد دلار به آنها کمک میکنیم.»
نسل امروز شاید ندانند که بعضی از کسانی که مجبور به مهاجرت شدند تنها گناه شان این بود که در زندگی روزمره خود کراوات میزدند. آیا تظاهر و مقدسمابی و گیر دادن به چیزهای پیش پا افتاده و روپوستی هنوز گرایش حاکم بر جامعه است؟
بهتر نیست اندکی تمرین جاذبه بکنیم و به جای دفع سرمایه های کشور به بهانه های آن چنانی آنها را جذب کنیم و نام جاسوس، دشمن، مزدور و ستون پنجم بر آنها نگذاریم؟
شاید سازماندهندگان و کارگردان این بازی ها و سناریوها خودآگاه یا ناخودآگاه به اهداف آن دشمن فرضی کمک می کنند و آب بر آسیاب آنها میریزند. آیا یک پزشک بدون شرکت در نماز جمعه و جماعت کارش اشکال دارد و تحقیقات علمیاش پذیرفته نمیشود؟
نکاتی چند درباره «حراست»
شاید به این میم در کانال ها یا گروه های مجازی یا در شبکه ها اجتماعی برخورد کرده باشید: «اگر می خواهید در ادارهای دولتی رئیس یا مدیر باقی بمانید باید با دو گروه روابط و ارتباطات حسنه داشته و هوای آنها را داشته باشید: حراست و آبدارچی.»
اگر چه این بیشتر به یک شوخی یا لطیفه می ماند اما پیام تلخی را مخابره می کند. با احترام به گروه دوم به توصیف ویژگی های گروه اول مخصوصا در آموزش و پرورش خواهم پرداخت:
گروه مورد بحث در داخل هر اداره برای خود جزیره و دولتی کوچک تشکیل داده اند و خود را فراتر از قانون و از نوع آدم هایی از نوع سوم یا وی آی پی به شمار میآورند. مخصوصا این روزها با نصب دوربین های مدار بسته ساخت چین همه چیز را در ادارات تحت نظر و کنترل دارند. اینان که با هاله ای امنیتی که به دور خود تنیدهاند مانند شخصیت های بازی های کامپیوتری با گذشت زمان رویین تن شده اند امتیازات خاصی برای خود قائل هستند:
خود را به هیچ کس و هیچ مقامی به غیر از برادر و خواهر بزرگت رهای خود و مافوق های خود که در خارج از سیستم آموزش و پرورش و در نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامی و انتظامی که در وزارت خانه دیگری هستند پاسخ گو نمیبینند. علت عمده قدرت گرفتن آنها مخصوصا در سال های اخیر سیستم حکمرانی و وضعیت نظام سیاسی حاکم بر جامعه بوده که بر سبک انتصاب مدیران هم تاثیرات خود را گذاشته است.
مدیر یا رئیس اداره از اینان حساب می برد، چرا که ممکن است اینان در به قدرت رساندن این مدیر نقش بارزی ایفا کرده باشند و چون مدیر از طریق همین منابع قدرت بر صندلی لرزان مدیریت تکیه زده باید هوای اینها را داشته باشد.
اگر توجه کرده باشید هر جا رئیس اداره تشریف می برد اینان هم حضور دارند و با آنها به همه جا می روند، به آنها مشاورههای امنیتی و اطلاعاتی داده و به نوعی به عنوان قطب نمای آنها عمل کرده و به آنا گرا می دهند، مبادا خطا کنند و به بیراهه روند، یا خدای نکرده عنصر نامطلوبی را به کار گیرند. حرف شنوی از آنها و یسمن بودن قاعده اول در این بازی به شمار می رود. این گروه خود را جزو پلیس خوبها (Good cop) به حساب میآورند و وقتی به مشکلی برمی خورند یا کار به جاهای باریک می کشد از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی هزینه می کنند . اینکه این گروه زیر نظر رئیس یا مدیر اداره فعالیت می کنند یا برعکس هنوز مبهم به نظر می رسد.
آیا این معلم می تواند سرگروه درس فیزیک شود؟ خیر، حراست می فرمایند: به مصلحت نیست! ایشان در اتاق دبیران فلان حرف را زده است و در فلان روزنامه فلان مطلب را نوشته است. آیا این خانم می تواند مدیر فلان مدرسه شود؟ خیر ، چون شوهرش پیراهن گل منگلی به تن می کند.
آیا این خانم معلم می تواند نماینده معلمان شود؟ بعید به نظر می رسد چادر به سر نمی کند.
این معلم مایل نیست بازنشسته شود و فرم استمرار خدمت را پر کرده است و نیاز مبرم به معلم در این درس داریم. نیازی به استمرارا خدمت او نیست ؛ او را بازنشسته کنید. و داستان اینجا تمام نمی شود بلکه در بیرون از مرزهای آموزش و پرورش نیز ادامه پیدا می کند. و چون این شبکه اطلاعاتی و امنیتی و ایدئولوژیکی در همه جا حضور و نفوذ و عوامل خود را دارد ؛ معلمی که در خارج از محدوده آموزش و پرورش مثلاً در مراکز آموزش عالی یا حتی در مراکز خصوصی کارهای نیمه وقت می کند به واسطه نفوذ و قدرت این گروه عذرش خواسته می شود.
به صورت روشن تر شما ممکن است به عنوان معلم آموزش و پرورش در سه جا درس بدهید اما وقتی مطلبی را در جایی درج می کنید یا حرفی می زنید که به مذاق آنها خوش نمی آید یا از چیزی انتقادی می کنید و آن شبکه اطلاعاتی مخوف از اینها با خبر میشود ممکن است از تمام اینها اوت شوید.
ممکن است گذرتان به شهرداری بیافتد، کارتان را راه نمی اندازند. می خواهید موسسه بزنید کارتان راه نمی افتد. یعنی این شبکه اطلاعاتی مانند تارهای عنکبوتی به هم پیوسته است. مثال دیگر ستاره دار شدن دانشجوهاست. این دانشجوی ستاره دار انگیزه قوی پیدا می کند که مهاجرت کند. چرا؟ چون سیستم مانند یک کلیه تازه پیوند زده شده او را دشمن خارجی فرض می کند! یا شما کنکور کارشناسی ارشد یا دکتری می دهید ، برایتان کارنامه صادر نمی شود. می گویند برایتان می فرستیم و هیچ وقت نمی فرستند.
شما اختراع دارید ؛ چون مورد سیاسی یا عقیدتی دارید به زمین و زمان هم بروید کار شما را راه نمی اندازند چون گاو پیشانی سفید و سفارش شده هستید و اسمتان تو لیست سیاه آنها جا خوش کرده است. پس اختراع تان را با خودتان بر می دارید و به آن ور آب سفر می کنید. سفر به سلامت!
متوجه شدید که معمولا یک جریان نامرئی و شدید در جریان است و شما ممکن است اصلا متوجه این موضوع نباشید اما از سر اتفاق ممکن است حرفی یا چیزی بگویید یا مطلبی بنویسید آن وقت متوجه داستان میشوید.
احتمالا به این مطالب با دیده تردید نگاه کنید و بگویید:
من سالهاست در فلان اداره کار می کنم و چیزی حس نکرده ام اما باید بگویم گوسفندوار زیستن و کار کردن مانند گاو در محدوده «خور و خواب و خشم و شهوت» و بیتفاوت بودن و و سبک «چوخ بختیاری» با ویژگی های بشری زیستن فرسنگ ها فاصله دارد.
مسئله عکس العمل نشان دادن و جبهه گیری کردن و بی تفاوت نماندن در برابر اتفاقات و فساد و حق را ناحق کردن است. در حالی که ما ارگانیسم های هوشمندی هستیم و دارای ویژگی های انسانی هستیم پس حتما باید اظهار نظر و جبهه گیری کنیم و عکس العمل نشان دهیم.
گذشته از سیاست زدگی که دست از سر آموزش و پرورش برنخواهد داشت و حتی مقامات هم خود به این موضوع اذعان دارند و جو حاکم را در آموزش و پرورش درک کرده اند به کارگیری و گزینش نیروها هم بر همین نرم ها صورت می گیرد.
یکی از وزیران آموزش و پرورش هم به درستی این جو را حس کرده بود اما کار زیادی نتوانست انجام دهد. اگرچه در جایی اظهار داشت که به جای فضای امنیتی امنیت فضا باید ایجاد شود و قول داد که فضای آزاد نقد در وزارت آموزش و پرورش برقرار خواهد شد اما نتوانست به قولش وفا کند.
نظام آموزشی ایدئولوژیک - محور و گزینش عقیدتی-سیاسی
از همان ابتدا که نگاهی به تابلوی نام مدرسه می اندازی و وارد یک مدرسه معمولی دولتی در ایران می شوی ایدئولوژی غالب و دلخواه نظام تمام قد و تمام رنگ خود را نشان می هد و در و دیوار مظاهر و جلوه های این ایدئولوژی را به رخ می کشد: سرت را که بالا می کنی نام مدرسه نام شهید یا نام یک امام معصوم یا یکی از مسئولین سیاسی یا رهبران دینی یا مفهومی مذهبی را یدک میکشد.
از در که وارد حیاط می شوی دیوارهای مدرسه با آیات و احادیثی از ائمه یا مسئولین با خط نستعلیق و فونت های شکیل پر شده است. بر روی یکی از دیوارها عکس شهیدان هستهای خودنمایی می کند که با تصویری از نماد انرژی اتمی تزیین شده است.
زنگ تنفس است و دانش آموزان مشغول گفت و گو با هم یا گاز زدن اسنک خود هستند. همزمان بلندگو سرود «سلام فرمانده» را با صدای بلند پخش می کند. مربی پرورشی مشغول پخش بروشور نحوه شرکت در مسابقات قرائت قرآن و تبیین لیگ جت برای گروهی از دانش آموزان است.
وارد ساختمان مدرسه که می شوی در راهروها پانل هایی روی دیوار می بینی: پانل پرورشی، پانل بسیج دانش آموزی، پانل شهیدان و... که با اعلامیه های متعددی پر شده اند. عکس شهیدان و مسئولین در گوشه و کنار خودنمایی می کند.
در گوشه ای از راهرو برای رئیس جمهور فقید کشور با پارچه ای سیاه خیمه ای درست کرده و عکس بزرگی از او را در کنار ظرف خرمایی گذاشتهاند. از جلوی در کلاس ها که رد می شوی چشمت به وایتبردها می خورد که در بالای آنها با حروف درشت بسم الله الرحمن الرحیم یا به نام خدا نوشته اند. بالای وایت بردها هم کاشی هایی با آیات کلام الله یا تصاویر قاب شده رهبران انقلاب خودنمایی می کند.
سری هم به اتاق معلمان می زنی: فردی معمم با معلمان گرم گرفته و سرگرم بحث و گفت و گوست.
کوتاه مدتی بعد از زنگ مدرسه معلمان به کلاس ها می روند و شروع به تدریس می کنند.
صدای معلمان را می توان از راهرو شنید: معلم زبان انگلیسی در حال توضیح لغات آیه ای است که اول درس است و آنها را روی وایت برد حک کرده است. معلم شیمی درباره فرمول آب صحبت می کند و آیه مربوط به آب در کتاب درسی را قرائت می کند. صدای صلوات دانش آموزان از کلاس دیگری که درس قرآن دارند به گوش می رسد. معلمان سرگرم تدریس هستند و هنوز نیم ساعت تا زنگ بعدی مانده که زنگ مدرسه به صدا در می آید.
دانش آموزان متعجب نگاهی به همدیگر می اندازند. معاون مدرسه به تک تک کلاس ها سر می زند و از دانش آموزان میخواهد برای شرکت در مراسم سخنرانی به حیاط مدرسه بروند. جو و اکوسیستم مدرسه به هم می خورد و دانش آموزان و معلمان در حیاط مدرسه جمع می شوند. امام جمعه و فرمانده سپاه شهر و جمعی از مقامات شهر به همراه مدیر آموزش و پرورش در مدرسه حضور یافته اند تا درباره جنایات اسرائیل در غزه برای دانش آموزان سخنرانی و به تعبیر خودشان روشنگری کنند.
مراسم بیش از یک ساعت به درازا می کشد. ظهر که می شود با پخش اذان از بلندگو کار اصلی مربی پرورشی و روحانی مدرسه آغاز و بساط نماز برپا می شود. بعضی از روزهای هفته را به اسم «نمازی» یا «قرآنی» نام گذاری کرده اند و امروز دوشنبه نمازی است که معمولا یک روحانی برجسته از بیرون برای برگزاری نماز جماعت دعوت می شود. بعضی از دانش آموزان وضو گرفته و به نمازخانه می روند. کلاس های تایم های آخر شروع می شود.
از یکی از کلاسها صدای گلنگدن کشیدن اسلحه می آید: فردی با لباس نظامی کار با اسحه کلاشنیکف را به دانش آموزان یاد میدهد و آنها را برای اردوی عملی درس آمادگی دفاعی هفته بعد آماده می کند ...
نظام آموزشی ایران نظامی ایدئولوژیک محور، سیاست زده و بسته و دست و پاگیر و بدون چابکی و تحرک است.
ادعاهای بزرگی در سر و روی کاغذ دارد، شوالیه دن کیشوتی است که آن قدر خرت و پرت به خودش آویزان کرده که با کوچک ترین حرکتی نقش زمین میشود. رستم دستانی است که خفتان و کلاهخود و زره های سنگین حرکت و مانور را از او گرفته است. ایستاست و قدرت حرکت به جلو و تطبیق خود با نیازهای روز دانش آموزان از آن سلب شده است چرا که ایدئولوژی مورد نظر سیاستگذاران و برنامه نویسان بر تار و پود و تمام ساحت ها و حوزه های آن چنگ انداخته و همه فعالیت های آموزشی و علمی آن را تحت تاثیر قرار داده و به قهقرا کشانده است. با این وجود همچنان اصرار بر این سیاست و برنامه های آموزشی با شدت و حدت ادامه دارد.
گذشته از ایدئولوژی و سیاستزدگی که مشکلات دیگر را تحت تاثیر قرار داده است مشکلات و معضلات متعدد و عمده دیگری مانند آموزش نیروی انسانی و توسعه مهارتهای سخت و نرم مخصوصا به معلمان هم گریبان آموزش و پروش را گرفته است.
مرتضی نظری مولف کتاب مرگ مدرسه؟ گفتارهای انتقادی در آموزش و پرورش ایران در یادداشتی در عصر ایران (۱ آبان ۱۴۰۳) با عنوان «نظام آموزشی ؛ نه عادلانه و نه نوآورانه: هفت راهکار برای تولد دوباره مدرسه در ایران» استعدادسنجیهای نادرست، تمرکزگرایی، رابطه آمرانه با معلم و مدرسه و به حاشیه رفتن مهارتهای زندگی را تصویر روشنی از وضعیت حکمرانی آموزشی می داند.
این کارشناس ارشد آموزشی در یادداشتی دیگر (عصر ایران، ۲ دی ۱۴۰۳) با عنوان نتایج تکاندهنده یک آزمون بینالمللی : رتبه غمانگیز دانشآموزان ایرانی / سکوت و بیتفاوتی دو معاونت آموزش و پرورش در واکنش به رتبه ۵۴ از ۵۸ کشور در آزمون بین المللی تیمز در یادگیری علوم و ریاضی پایه چهارم و هشتم می نویسد: «معاونت آموزش ابتدایی و سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، دو بخش کلیدی در این ارتباط هستند. شایسته است به احترام افکار عمومی و خانوادهها، رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی که در ۳ سال گذشته مسئولیت برنامهریزی درسی و آموزشی مدارس را عهدهدار بوده و معاون آموزش ابتدایی که در دو نوبت جمعاً ۶ سال مسئولیت مستقیم برنامه ریزی برای مقطع ابتدایی را بر عهده داشته و دیگر مداخلههای غیرتخصصی در کار آموزش و پرورش، به افکار عمومی و ذینفعان شفاف توضیح بدهند که چرا بچههای ما آن قدر اُفت کردند و چه تدابیر و اقداماتی برای جبران این تنزل علمی نگرانکننده طراحی شده است؟» سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش که در اظهارات آقای نظری به آن اشاره شده مسئول برنامهریزی و تدوین و انتشار کتابهای درسی است. این همان سازمانی است که نزدیک به دو دهه است سکان مدیریت آن بر عهده سه آخوند بوده است: حجت الاسلام محی الدین بهرام محمدیان: از سال 86 تا ۹۶ ،حجت الاسلام دکتر علی ذوعلم: از سال 97 تا 99 96، حجت الاسلام دکتر علی لطیفی: از سال ۱۴۰۰ تا زمان حاضر.
وضعیت نظام آموزشی و برونداد سازمان ها و نهادها نتیجه عملکرد مدیران، برنامه ریزان و کارشناسانی است که بر اساس معیارهای ایدئولوژیکی-سیاسی-عقیدتی نظام که ذکرش رفت پالایش و فیلتر شده و مسئولیت های محوله شده را بر عهده گرفته اند. این نیروها برای ایجاد تحولات و تغییرات بزرگ بنیادین در نظام آموزش و پرورش دوباره به همان روش های قدیمی و آزمایش شده ایدئولوژیک متوسل می شوند و سعی می کنند نظام مدارس را هر چه بیشتر به نظام حوزههای علمیه نزدیک تر کنند به طوری که محمود احمدزاده (۲۸ آبان ۱۴۰۱) رئیس سازمان مدارس غیردولتی و مشارکت های مردمی در چهاردهمین نشست هم اندیشی سالانه ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش از تاسیس مدارس غیردولتی بر پایه حوزه علمیه سخن گفت: «همکاری بین حوزه علمیه و آموزش و پرورش در تاسیس مدارس غیردولتی گام موثری است و باید در آموزش و پرورش به سمت تأسیس مدارس غیردولتی بر پایه حوزه علمیه حرکت کنیم به این معنی که حوزه علمیه خود بنیانگذار مدارس غیردولتی باشد».
همین طور اظهارات حمیدرضا حاجی بابایی در آغاز وزارت خود به خوبی برداشت او از تعییرات بنیادین را منعکس می کند: «اتفاقات بزرگی در حوزه معاونت پرورشی و تربیت بدنی اتفاق افتاده، اما كافی نیست باید انقلاب و تحول عظیمی در این معاونت صورت بگیرد ؛ انقلابی مانند ایجاد ده هزار مدرسه قرآنی و انتظار هست آموزش و پرورش قرآنی و عاشورایی داشته باشیم. (ایسنا، ۲۸ آذر ۱۳۸۹).»
گذشته از مشکلاتی که به صورت گذرا به آنها اشاره شد مسئله گزینش و انتخاب بهترینها برای امور آموزشی و اداری هم از فاجعه ایدئولوژی و گزینش عقیدتی-سیاسی در امان نمانده و خود به جای اینکه تسهیل کننده ورود متخصصان و نیروی انسان ماهر به دستگاه آموزش و پرورش و کمک به جریان آزاد نخبه ها باشد به مانعی تبدیل شده که بر ضد خود عمل می کند.
با گذشت زمان ، معیارها و شاخص های گزینش مخصوصا در آموزش و پرورش به قدری عجیب و نامعقول و بی ربط شده که گیر دادن به ناخن، یقه، ریش، چادر، لباس و پوشش و دین و مذهب به رویهای عادی تبدیل شده است. بوی زننده این رویه نامیمون و رسوایی معیارها و شاخص هایی که معلوم نیست دستپخت چه گروهی است از مرزهای کشور هم رد شده و به دوردست ها رسیده و رسانه های برون مرزی هم آن را منعکس کردهاند.
به غیر از این معیارها معیارهای دیگری هم که تحت عناوین سهمیهها و رانت از آنها یاد می شود و همه معیارهای بحث شده در بالا را تحتالشعاع خود قرار می دهد و خود را بیشتر در آزمون ورودی دانشگاهها (کنکور) و استخدام و دریافت خدمات دولتی نشان می دهد باید یاد کنیم.
به طور ساده در امتیاز تخصصی برابر یا حتی خیلی بالاتر اولویت با کسی است که یکی از این سهمیه های ناحق (ایثارگر، خانواده شاهد، جانباز، آزاده و ......) و تبعیض آمیز را داشته باشد. کارنامهها و رتبه های کنکور سهمیه داران بدون تفسیر میبن این تبعیض آشکار است. اینکه چه ارتباطی بین سواد و تخصص و فرزند شهید یا جانباز بودن دارد برای همگان هنوز مبهم مانده است.
عباس عبدی، روزنامهنگار در یادداشتی (اعتماد، ۹ آبان ۱۴۰۳) با عنوان «پروتکل تبعیض» گوشه ای از نتایج آن را به خوبی نشان می دهد:
«جا افتادن تبعیض در اموری است كه خلاف منطق و عقلانیت است و كمكم برای خیلیها عادی شده و به آن تن دادهاند و اكنون به جایی رسیده كه صدای همه را در آورده و در عین حال كسی توان و یارای نقض آن را در حكومت ندارد. گویی كه این نیز ناموس مدیریتی و انقلاب شده است كه باید به عدهای امتیازاتی غیرعادلانه بدهند و اگر ندهند، گویی بیاحترامی به ارزشها و شعارهای انقلابی است.»
این روزنامهنگار در جایی دیگر آورده است: «دادن امتیازات و رانت ها تحت عناوین دفاع از ارزشها و انقلاب منشا بدبینی مردم و جوانان به این ارزشها و عامل بیگانگی و نفرت آنان شده است . اگر فرزند یك شهید را در دوره دبیرستان خوب آموزش دهند تا به دانشگاه برود یا در یك ورزش سرآمد شود، كسی معترض نمیشود. ولی اگر قرار باشد كه ركورد ورودی او را برای كنكور یا تیم ملی پایینتر از دیگران در نظر بگیرند، همه معترض میشوند. مثلا زدن وزنه ۱۵۰ كیلوگرمی او را معادل وزنه ۱۷۰ كیلوی افراد عادی بدانند. این امتیاز غیرمعقول است، چون خلاف قاعده است. هنگامی كه به مسابقات جهانی برود آنجا فوری شكست خورده و حذف میشود. بخش بزرگی از امتیازات تبعیضآمیزی كه در كشور داده میشود، از این نوع است. در كنكور، در گزینشها، در مدیریتها، در صلاحیتهای حرفهای و... خلاصه در همه این موارد امتیازاتی كه برای برتری یكی بر دیگری داده میشود، خلاف عقل و انصاف و علم است. چگونه ممكن است كه افراد تصویبكننده این امتیازات حاضر شوند، خود یا نزدیكان خود را هنگامی كه بیمار میشوند به دست پزشكی بسپارند كه با رتبه ۱۰۰ هزار وارد این رشته شده باشد؟ كارنامههای برخی از این افراد سهمیهای كه منتشر شده، نوعی آبروریزی كامل است.
در بخش دیگری از این مطلب آمده: «علیه سهمیههای كنكور نوشتم. توضیح دادم كه نه تنها این سهمیهها (غیر از سهمیه مناطق) خلاف عقل و اخلاق است، بلكه موجب بدبینی جوانان و ناامیدی آنان از حكومت هم میشود. حتی افرادی كه شایستگی قبولی در دانشگاه را ندارند خود را قربانی تبعیضهای ناروا و این سهمیهبندیها میدانند. برخی سهمیهایها در طول تحصیل نمیتوانند خوب درس بخوانند، مشروط و اخراج میشوند، روحیه خودشان خراب میشود. استادان را ناراحت میكنند. توازن كلاسها را به هم میزنند. از همه بدتر اینكه دنبال كسب مدرك به هر قیمت میافتند و در نهایت نهاد آموزش عالی را دچار بحران و كماثری میكنند. شاید بسیاری از پایاننامهفروشیها نیز ریشه در همین تبعیضها دارد. مدركگرایی مبتذل نیز ماجرا را تشدید كرد. طرف با گرفتن چنین مدركی گمان میكند صلاحیت علمی هم دارد. بدتر از همه اینكه نظام سهمیهای به مرور فربهتر شد. اكنون بیش از ۲۰ عنوان سهمیه وجود دارد. در ابتدا انگیزه اجرای این سیاست جبران خدمات آنان و خانوادههایشان بود. ولی نمیدانستند، پول را میتوان به افراد هدیه داد، ولی علم را نمیتوان؛ علم را باید فرا گرفت. حتی برای استخدام یا ارتقای اعضای هیات علمی هم امتیازات بیربط با علم و دانش و حرفه آنان قرار دادند، لذا بسیاری از آنان واجد رتبههای علمی میشوند كه به دلیل تجربه علمی به دست نیاوردهاند.»
همان طور که عباس عبدی می گوید دولت جدید هم کاری در خصوص این تبعیض و رانت «خلاف منطق و عقلانیت» کاری انجام نداده است. او به درستی علت عدم توسعه و فساد را همین سهمیهها می داند: «نزول شدید بهرهوری و كارایی، اغلب این نهادها ناشی از همین امتیازات نادرست است.»
گزینش برای پیشه معلمی و تحصیل در دانشگاه فرهنگیان
هر ایرانی که بعد از انقلاب اسلامی در یکی از سازمانها، دستگاهها یا ادارات دولتی از جمله وزارت آموزش و پرورش استخدام شده حداقل یک بار در طول عمر خود طعم تلخ گزینش را تجریه کرده و معیارهای آن به گوشش خورده است: ریش و سبیل، چادر، جوراب، لاک زدن، آرایش کردن، بیرون زدن موی سر، مرجع تقلید، زدن صورت با تیغ، پوشیدن شلوار جین یا جوراب سفید، رفتن به مسجد، شرکت در نماز جمعه و جماعت، زدن کراوات، پوشیدن پیراهن آستین کوتاه، باز گذاشتن یقه، دین و مذهب، عضویت در نهادهای نظامی یا مذهبی، جناح سیاسی، دوستان دور و نزدیک و آشنایان و.....
معیارهای به کارگیری یک فرد برای اداره یا سازمانی مواقعی آنقدر خنده دار می شود که باور کردنش برای یک فرد عادی یا کسی که «در این حلقه نیست و فارغ از این ماجراست» غیرممکن می شود. اینکه چه طور می شود کسی را به خاطر جملهای که جایی گفته یا فقط به خاطر پوشیدن شلوار جین یا پیراهن آستین کوتاه یا بیرون بودن اندکی از موی سر از گردونه رقابت ها کنار گذاشت و از دور خارج کرد و از یک کار تخصص منع کرد.
دوران اوایل بعد از انقلاب مخصوصا بعد از حمله به سفارت ایالات متحده و اشغال و گروگان گیری کارکنان آن و داستانهای بعدی که موضوع این مقال نیست جو ضد غربی و ضدیت با مظاهر غربی که با پروپاگاندای دولتی و تبلیغات رسانه های حکومتی همراه بود آنقدر بالا گرفت که کوچکترین نشانهای از فرهنگ غرب به قیمت گزافی مانند بیکار شدن، محرومیت از تحصیل و مردودی در گزینش ورود به دانشگاه تمام می شد، ترویج این فرهنگ که جای خود داشت.
غرب هراسی و فوبیا از غرب زدگی بدان جا رسید که برای مقطعی دانشگاهها را تعطیل کردند. شب و روز فکر و ذکر سیاست گذاران صرف مبارزه با غرب و مظاهر غربی شد، رویه ای که کم و بیش تا به امروز ادامه داشته است.
در این دوران که غرب زدگی جلال آل احمد به انجیل غرب ستیزان تبدیل شده بود و متنهای ضد غربی مانند فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی غلامعلی حدادعادل و غرب زدگی جلال آل احمد جای خود را در کتاب های درسی پیدا می کرد و کتاب های مذهبی و ایدئولوژیکی مانند آثار شهید مطهری قفسه های کتاب مدارس و ادارات آموزش و پرورش را پر می کرد گزینش هم از این موج بی نصیب نماند و گزینش نیروی انسانی هم بر اساس این معیارهای ایدئولوژیکی و عقیدتی مخصوصا معیارهای ظاهری شکل گرفت که تا به امروز به حیات خود ادامه داده و به روز نشدهاند.
برنامهریزان و سیاست گذاران آموزشی و پرورشی که خود بر اساس همین معیارها ظاهری و شاذ بر سر کار آمده بودند عرصه را بر نخبه ها و متخصصان تنگ کردند و به یکه تازی پرداختند. این گروه از غرب غول بی شاخ و دمی درست کردند که نزدیکی به آن می توانست شما را از هستی ساقط کند!
بعدها تئوریسین ها و نظریه پردازان نظام اصطلاح «تهاجم فرهنگی» را اختراع و به دیکشنری ایدئولوژیک نظام افزوده به تقبیح فرهنگ غرب و غربی پرداختند و هر چه در توان داشتند بر تنور غرب ستیزی دمیدند. این سیاست گذاران آموزشی و پرورشی برای در امان ماندن از این تهاجم حتی کتاب های درسی را به میل خود طراحی و دستکاری کردند و محقق شدن آرزوهای ایدئولوژیک خود را در کتاب های درسی جست و جو کردند و هر چه بیشتر آنها را از آموزه های ایدئولوژیکی و مذهبی پر کرده و محتویات ضد غربی در آنها چپاندند تا به زعم خود کوچکترین روزنه و رخنه را برای نفوذ فرهنگ غرب ببندند.
ستادها و دوایر پرورشی و ايدئولوژیکی رنگ و وارنگ در داخل وزارت آموزش و پرورش ایجاد کردند و پای روحانیون و فارغ التحصیلان حوزه های علمیه را برای تقویت سد مقابل تهاجم فرهنگی هر چه بیشتر به آموزش و پرورش باز کردند و وزنه امور و بخش پرورشی را هر چه قدر می توانستند فربه تر کردند، غافل از اینکه که فرهنگها نه از طریق مرزهای خاکی و دریایی که بیشتر از طریق هوا و با امواج و محصولات نرم و فرهنگی می آیند و هیچ ایست بازرسی یا مامور گمرک یا فرشته خزائنی نیست که بر آنها نظارت داشته باشد. گذشته از آن عامدا یا سهوا این نکته را نادیده گرفتند که تبادل فرهنگی بین ملت ها رویه ای معمول بوده و پدیده ای طبیعی به شمار می آید.
با ظهور اینترنت و گسترش رسانهها و شبکههای آنلاین و تحول در خبررسانی و ساکن شدن قوم و خویش و خانواده مسئولین و مقامات دولتی در آنور آب ها و عیان شدن مراودات آنها با غرب مردم عادی و دانش آموزان و دانشجویان به تدریج متوجه شدند که مرگ فقط برای همسایه است. از طرفی فروپاشی و اضمحلال نظام کمونیسم و بروز مشکلات عدیده در نظام های تئوکراسی و توتالیتر و ظهور پدیده هایی مانند داعش و طالبان نشان داد که همچنان کاپیتالیسم و نظام های غربی تنها گزینه موجود و دم دستی است که با نیازهای اساسی بشر سازگاری بیشتری داشته و مردم کشورهای دیگر متمایل هستند خود را به آن نظام ها نزدیک یا نظام های حکمرانی خود را مانند آنها کنند.
با گذشت زمان به تدریج این باور ترک برداشت و افکار عمومی متوجه شدند که غرب آن گونه که حاکمان میگویند غول بی شاخ و دم و گودزیلای وحشتناکی نیست و زیاد هم ترسناک نیست و مثبت هایی هم دارد. اما سیاست گذاران و برنامه ریزان مخصوصا در آموزش و پرورش کمافی السابق به همان شیوه قدیم ره می سپرند و شکاف خود را با واقعیت های بیرون و جامعه دانش آموزی هر روز بیشتر کرده اند و تلاشی برای بروزسازی برنامه های خود نمیکنند.
سوال اساسی که در طول این سال ها بی جواب مانده این است که آیا واقعا کشورهای غربی برای تهاجم فرهنگی به کشور ایران برنامه و توطئه چیده اند یعنی با صرف بودجه و به کارگیری امکانات و تجهیزات و نفرات، گروهی را مامور کرده اند که بنشینند و برنامه ای مدون برای تهاجم فرهنگی به یک کشور تدوین کنند و برنامه بچینند؟
واقعیت این است که غرب هم مشکلات و معضلات خاص خود را دارد و هنوز اسناد و مدارکی دال بر چنین سازمان ها و گروه هایی در کشورهای غربی به دست نیامده است.
دکتر محمود عسگری (۳ بهمن ۱۴۰۲) در مطلبی با عنوان آیا تغییرات فرهنگی نقشه دشمنان است؟ معتقد است که بحث تهاجم فرهنگی ارتباطی به نقشه دشمنان ندارد و فرهنگ ها از هم تاثیر می پذیرند و تبادل فرهنگی همیشه در طول تاریخ برقرار بوده است.
او می نویسد: «در سالهای اخیر بارها از زبان سیاستمداران و روحانیون و حتی بعضی دانشگاهیان عبارتهایی مانند تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی را شنیده ایم و این عبارتها به گونه ای استفاده شده و می شوند که گویی گروههای خاصی در کشورهای غربی نشسته اند و شبانه روز نقشه می کشند که چگونه فرهنگ ما ایرانیان را تغییر دهند. راستش، من تا به حال نه مدرکی دال بر وجود چنین اتاقهای فکری دیده ام و نه فهم من از مسائل این را به من می گوید. البته بعضیها شاید وجود برخی شبکه های تلویزیونی، کانالهای یوتیوبی و صفحات اینستاگرامی را در راستای برنامه ریزی دشمن برای قداستزدایی از باورها، از بین بردن قبح بعضی چیزها و نابودی فرهنگ و سبک زندگی ایرانی و اسلامی ببینند ولی به نظر من این پدیده ها ثانویه هستند و ربطی به برنامه ریزی کشورهای غربی برای نابودی فرهنگی ایران ندارند.
به نظر من مقصر اصلی، اگر مقصری باشد، پیشرفت تکنولوژی است.»
ذکر این نکته ضروری است که معیارهای گزینشی مطرح شده که شکل قانون و ضابطه برای خود گرفته ممکن است برای افراد خاصی بر اساس درجات نفوذ و رابطه و انتساب به مقامی کارکرد نداشته باشد. به سخن دیگر اگر این معیارها عادلانه و بدون تبعیض برای همه اقشار و گروهها اجرا شود شاید بتوان آنها را در یک کشور تئوکراتیک (دین سالار) تحمل کرد اما داستان وقتی پیچیده میشود که این معیارها برای افراد خاصی کاربرد پیدا نمی کند.
در روزهایی که گذشت بحث گزینش و معیارها و شاخص هایی که در این مقال مطرح شد سوژه رسانه ها بود و درباره معیارهای انتخاب مخصوصا برای معلمی انتقاداتی مطرح کردند و داوطلبان هم گوشه ای از فرآیند گزینش را که طی کرده بودند لو دادند. ادامه روند جاری نتایج و پیامدهای مخربی تا زمان حال به وجود آورده و بدبینی و بی اعتمادی به نظام و ایجاد شکاف بین حاکمان و مردم را تشدید کرده و ادامه این روند به غیر از اعتراض و واگرایی جامعه و رخت بربستن جو علمی از آموزش و پرورش و آموزش عالی، از بین بردن شایسته سالاری و تسریع فرار مغزها چیزی عاید کشور نخواهد کرد.
در این رابطه مصطفی داننده (۹ آبان ۱۴۰۳، عصر ایران) در مطلبی با عنوان «پیام گزینش به جوانان ایرانی: ریاکار باش و پادشاهی کن» می نویسد: «بارها نوشتهام که ایران سرزمین عجایب است، و این سبک گزینش یکی از روشنترین نمونههای آن است. همچنان مثل دهه ۶۰ دنبال این هستند که ببینند فرد به نماز جمعه میرود یا نه. این سبک گزینش که در پی خالصسازی است و امیدواریم در دولت پزشکیان کنار گذاشته شود، بهطور ضمنی به داوطلبان میگوید: «اگر میخواهی استخدام شوی، ریاکار باش!» نرفتی نماز جمعه؟ عیبی ندارد، اما روز مصاحبه کتابی بخوان، بگو هر هفته نماز جمعه میروم و یا لباسی بپوش که مورد پسند باشد.»
داننده در ادامه آورده است: «این نوع گزینش در ایران به شعار «ریاکار باش و پادشاهی کن» ختم شده است. آن قدر تظاهر و ظاهرسازی قدرت پیدا کرده که در برخی ادارات کارمندان نماز ظهر و عصرشان هیچوقت قضا نمیشود، اما نماز مغرب و صبح به ندرت خوانده میشود؛ چون هدفشان از خواندن نماز، دیده شدن توسط مسئولان و حراست است، نه رضای خدا.»
این روزنامه نگار هم این وضعیت گزینش را یکی از علل مهاجرت می داند: «یکی از دلایل مهاجرت گسترده، همین نوع گزینشهاست. جوان نخبه با خود میگوید: «چرا پشت دیوار گزینش بمانم تا دیگران به کار برسند؟ میروم جایی که به علم من ارزش دهند، نه به پیدا نبودن ریشه موهایم.»
مصطفی داننده می گوید: «شاید اگر مریم میرزاخانی در ایران مانده بود، پشت سد گزینش و بهخاطر پیدا بودن چند تار مو متوقف میشد، و بچههای این کشور از آموزش از چنین استعدادی محروم میماندند. این شیوه تفکر باید تغییر کند، چون بیشتر مردم شبیه کسانی هستند که در گزینش رد میشوند، نه آنهایی که گزینش میکنند. کسی که دارای تخصص و آمادگی روانی لازم برای آموزش است، باید اجازه داشته باشد تدریس کند، حالا چه کتاب فلسفی بخواند و چه صفحهای را در شبکههای اجتماعی لایک کند.»
شاید تعبیر مصطفی داننده از ایران به عنوان سرزمین عجایب داشتن نسخه ای خاص و منحصر به فرد و انحرافی از هر چیز یا پدیده ای است که بعد از انقلاب اختراع شده و هیچ شباهتی به آن چیزی که در جهان بیرون در جریان است ندارد: رئیس جمهور به سبک ایرانی، کنفرانس به سبک ایرانی، آموزش و پرورش به سبک ایرانی، مدیریت به سبک ایرانی، بانکداری به سبک ایرانی، تاکسی سواری به سبک ایرانی، حکمرانی به سبک ایرانی، انتخابات به سبک ایرانی، فیلترینگ به سبک ایرانی، نمایندگی به سبک ایرانی، واحد پول به سبک ایرانی، کنکور به سبک ایرانی، گزینش به سبک ایرانی و ....
روزنامه شرق هم (هدی هاشمی، ۶ آبان ۱۴۰۳) در گزارشی با عنوان «گزینش غیرحرفهای: لاکزدن، سبیلداشتن و کتابخواندن دلایل ردشدن در گزینش» نوشت که برخی از دانشجومعلمان و داوطلبان استخدامی وزارت آموزش و پرورش به دلایل غیرحرفهای مثل خواندن کتابهای فلسفی، نحوه لباس پوشیدن، سبیل داشتن، لاک زدن، قضاشدن نماز، ارتباط با همکلاسی دختر یا پسر، نداشتن چادر در روز آزمون کتبی، پیدا بودن ریشه مو در گزینش، لایک کردن صفحه اینستاگرام، حضور کمرنگ در نماز جمعه یا راهپیماییها از تحصیل یا گرفتن شغل معلمی محروم شدهاند.»
در این یادداشت مردوین از کدهای ۶ و ۱۹ صحبت می کنند که گزینشگران با استناد به آنها شما را قبل از اینکه به دعوت مصاحبه شوید خط می زنند. در این گزارش از زیان یکی از مردودین به نام حیدری آمده است: «گزینشهایی که انجام میشود، درست مثل گزینشهای دهه ۶۰ است. در این سه سال گذشته هم شدت گزینش بیشتر شده است. همه این موارد را به وزیر آموزش و پرورش گفتیم، اما او هیچ واکنشی نشان نداد. نمیدانیم این وضعیت تا چه زمانی قرار است ادامهدار باشد».
لزوم بازنگری و تغییرات در برنامهها و سیاستهای گزینشی و آموزشی
بعد از بیش از ۴ دهه تجربه و آزمون و خطا با بررسی بیطرفانه و بدون سوگیریهای خاص و مشاهده نتایج عملکردها و نظرسنجی از کارشناسان و متخصصان، مدیران آموزشی و تربیتی، اولیا و مربیان و دانش آموزان و نگاهی به سیستمهای آموزش و پرورش کشورهای پیشرو مخصوصا در تربیت و گزینش معلمان در این حیطه میتوان به بازنگری در برنامه ها و سیاست های آموزشی دست یازید و به مطالعه و برنامه ریزی مجدد پرداخت.
برای خروج از این بن بست که گریبان آموزش و پرورش را گرفته و یافتن راه گریز و گزیر شاید بتوان با بازنگری در برنامه هایی که دهههاست به صورت تکراری و آمرانه و دستوری از بالا اجرا می شوند و تغییرات در آنها به گزینه های دیگری نیز فکر کرد. گزینههایی مانند:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
و ما همچنان با آنتی فیلتر برای شما می نویسیم و شما هم با آنتی فیلتر در این روزهای همیشه تعطیل می خوانید.
جمهوری اسلامی نشان داده است که جمهوری حفظ مشکل است . هیچ علاقه ای به حل کامل هیچ مشکلی هم ندارد. نان برخی در عدم حل مسائل است ؛ چون حکمرانی علاقه ای به بریدن نان مردم ندارد، سعی می کند مسئله را حفظ کند.
هر چه ابعاد مسئله بزرگ تر شود، مشاغل بیشتری ایجاد می شود. مشکل آلودگی و ناترازی بنزین هم شبیه مشکل فیلترینگ است.
برای حل مشکل آلودگی و ناترازی بنزین باید حمل و نقل عمومی را درست کند. حل حمل و نقل عمومی از هر کاری ساده تر است. حتی بسیاری از کشورهای کم توان و فقیر هم به راحتی با بالا بردن تعداد اتوبوس ها، حمل و نقل مردم را آسان کرده اند. وقتی می توانی با عدم حل مسئله حمل و نقل عمومی برای نیمی از مردم شغل ایجاد کنی و بهتر و آسان تر کشور داری کنی ؛ کدام ساختار مدیریتی حاضر به تغییر پارادایم حاکمیتی خود است ؟
به جز سه کشور در دنیا (ایران، ونزوئلا و لیبی) ؛ قیمت بنزین در بقیه کشورهای جهان از لیتری ۰.۳ دلار (یعنی حداقل ۲۵ هزار تومان) بیشتر است. آیا این کشورها دارای تولید ناخالص ملی (GDP) بیشتر از ایرانند؟
ایران در ردیف ۳۶ مین کشور جهان از نظر جی دی پی است. به عبارتی اگر بخواهیم قیمت بنزین با تولید ناخالص ملی همسان باشد، قیمت بنزین باید حدود ۱ و نیم دلار در لیتر باشد، مانند قیمت بسیاری از اقلام ضروری و غذایی که قیمت آنها در کشور ما در مواردی حتی از کشورهای اروپایی هم بیشتر است و ما اصلا به آنها معترض نیستیم.
اما چرا حمل و نقل عمومی فشل و بنزین ارزان است؟ چرا حکمرانی حاضر است سالیانه بیش از ۶۰ میلیارد دلار بنزین و گازوییل به مردم بدهد و هوا را آلوده کرده و مردم در ترافیک بمانند و دسته جمعی بمیرند؟
پاسخ:
۱) همین الان اسنپ و تپسی، ۸ میلیون راننده دارد. با اینها چه کنند؟ در این روزهای آلوده ، شهر تهران پر از تبلیغات اسنپ و تپسی است.
۲) ۱۰۰ هزار نفر در شرکت های خودروسازی مشغولند.
۳) مشخص نیست چند میلیون نفر در تعمیرات خودرو و فروش و واردات و تولید لوازم یدکی مشغولند.
۴) سالی ۲۰ هزار کشته و ۲۰۰ هزار زخمی حوادث رانندگی یک بازار پر سود برای صنعت پزشکی و درمان است.
۵) در کشور ۲ میلیون و ۲۴۰ هزار وانت مشغول به کارند.
۶) فقط ۱.۵ میلیارد ساعت وقت مردم تهران در ترافیک تلف می شود که اگر اینها در ترافیک نباشند معلوم نیست چگونه می توان مشغولیت کم خطر برای آنها ایجاد کرد ؟
۷) در کشور نزدیک به ۱۳ میلیون موتور سیکلت فعال هستند که یک تجارت بسیار پر سود برای وارد کنندگان آن و تعمیرات و لوازم یدکی آنهاست.
۸) فقط در تهران چهار و نیم میلیون موتور سیکلت است که حداقل یک چهارم آنها از موتور به عنوان وسیله کسب درآمد استفاده می کنند.
۹) بلبشوی حمل و نقل و تک و کم سرنشینی باعث حفظ امنیت می شود. چرا؟ چون مردم خود در سلول های متحرک آهنی حبس شده اند و خودشان را در ترافیک شکنجه می دهند.
۱۰) لازم نیست مامور بگذارند زن ها و مردها در اتوبوس خدا نکرده در جوار هم باشند و یا بی حجابی کنند. ظاهر جامعه هم با آنچه حکمرانی می خواهند بهتر کنترل می شود.
۱۱) اگر مردم در ترافیک نباشند به کنسرت می روند، پیاده روی می کنند و کارهایی انجام می دهند که حفظ و کنترل آنها هزینه خیلی بیشتری بر دوش حکمرانی ایجاد می کند.
۱۲) آلودگی هوا و تعطیلی های آن سبد جدیدی به زنجیره منافع و مشاغل اضافه می کند و از همه مهم تر میلیون ها دانش آموز، دانشجو و کارمند را شاد می کند.
نتیحه گیری:
وقتی می توانی با عدم حل مسئله حمل و نقل عمومی برای نیمی از مردم شغل ایجاد کنی و بهتر و آسان تر کشور داری کنی ؛ کدام ساختار مدیریتی حاضر به تغییر پارادایم حاکمیتی خود است ؟
فیلترینگ هم همین است . منافعی ایجاد کرده است که مصلحت اجازه نمی دهد این منافع لطمه ببیند. هر کس هم اینترنت آزاد خواست، می تواند از ایلان ماسک بخرد و یا پول آنتی فیلتر بدهد. بی پول ها هم نگران نباشند، این همه متخصص به خارج از کشور فرستادیم که با استفاده از بودجه های غربی ها برای هموطنان داخل آنتی فیلتر مجانی تولید کنند.
( کانال دغدغه های محیط زیستی و دانشگاهی )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
1- یکی از مهمترین وظایف دولت در دوران مدرن، تنظیم و تدوین سند و برنامهای مدون و مشخص برای دخل و خرج و عمل در چارچوب آن است. اهمیت بودجه در آن است که این سند صرفاً نقشه راه و سازوکاری برای دخل و خرج دولت نیست بلکه فراتر از آن، در بسیاری از موارد جهتگیریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دولت را نیز مشخص میکند و نشان میدهد که دغدغه دولت در این حوزهها چیست ؛ از چه مبانی ارزشی پیروی میکند و چگونه میخواهد به آنها دست یابد. از این جهت است که شاید بتوان گفت در یک قرن گذشته، جدیترین اقدام دولت برای مدرن شدن، تأسیس سازمانی بوده است که وظیفه اصلی آن تهیه و تنظیم سند بودجه، نهادینهکردن بوروکراسی و نظام اداری در ساختار دولت و جامعه باشد.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم که دست یابی به توسعه به دغدغه و آرمان بسیاری از کشورهای جهان تبدیل میگردد، جایگاه و نقش سازمان برنامه و بودجه ارتقاء مییابد و بیشتر به آن بها داده میشود.
در طول صد سالی که از عمر این سازمان میگذرد کارنامه آن از جهات گوناگون قابلیت بررسی دارد و احتمالاً بتوان بخش مهمی از تاریخ معاصر کشور از افول و رشد اقتصادی گرفته تا جنبشهای اجتماعی و سیاسی و نگرش مردم نسبت به قانون و دولت را از رهگذر این بررسی درک و تحلیل کرد.
در این نوشتار، این نکته مورد کندوکاو قرار میگیرد که آیا این نهاد دولتی و مهم توانسته است در پروژه مدرن شدن ایران، گسترش عدالت در سطح جامعه، دست یابی به توسعه و شفافیت مالی دولت، نقش مثبت و سازندهای داشته باشد؟
2- بحث اصلی در مورد بودجه آن است این سازمان که قاعدتاً میبایست فارغ از ایدئولوژی و صرفاً بر اساس اصول علمی، نیازها و مزیتهای نسبی مناطق و بخشهای مختلف کشور، بودجههای عمرانی و توسعهای خود را تنظیم کند، در دام ایدئولوژی گرفتار میآید و بدین وسیله از برنامهریزی علمی فاصله میگیرد. این ایدئولوژی در قبل از انقلاب، ناسیونالیسم مرکزگرا بود و اکنون مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی است.
در هر دو مورد، علاوه بر اعمال سیاستهایی که یکسانسازی فرهنگی را دنبال میکنند به طور سیستماتیک، نیازها، مزیتهای نسبی و استعدادهای مناطق حاشیهای در بودجه نادیده گرفته و نسبت به آنها تبعیض روا داشته میشود.
در دوران پهلوی، ناسیونالیسم مرکزگرا به بهانه حفظ تمامیت ارضی و تقویت هویت ملی مانع از آن میشد با توجه به نیازها و مزیتهایی که در مناطق حاشیهای کشور وجود دارد بودجههای عمرانی و توسعهای اختصاص یابد.
بعد از انقلاب، بر اساس ایدئولوژی مذهبی این تبعیض در بودجه اعمال و توجیه میشود. به همین دلیل است که بخش عمدهای از مناطق حاشیهای همچنان در فقر و توسعه نیافتگی بهسر میبرند.
بدیهی است بودجهای که مبنای تخصیص آن ایدئولوژی باشد و نیاز مردم یا مزیتها و استعدادهای منطقه مورد توجه قرار نگیرد، بیش از آنکه منجر به استقرار عدالت و توسعه شود، توسعه نامتوازن و تبعیض نتیجه آن خواهد بود.
ایدئولوژیها معمولاً «دیگری»هایی برای خود تعریف میکنند و بسیاری از روابط، برنامهها و مناسبات خود را بر اساس آن دیگریهایی که به صورت واقعی یا وهمی برای خود تعریف کرده است، تنظیم میکند.
ایدئولوژیهایی که در صد ساله اخیر در ایران تفوق داشتهاند، گروه های مختلفی از قومیتها گرفته تا زنان و دگراندیشان را به عنوان دیگری خود انتخاب کرده و بهگونهای سیستماتیک برای محرومیت، محدودیت، حذف و ادغام آنها برنامهریزی کردهاند. این برنامهها، در بسیاری از موارد، در تخصیص بودجه بازتاب داشته و در نتیجه آن را ناعادلانه و تبعیضآمیز کرده است: برای مثال، برای بهبود وضعیت زنان یا بودجهای اختصاص نمییابد یا اگر به شرایط نامطلوب ایشان اشارهای شود، چون از حضور در مراکز تصمیمساز محروم هستند، تصمیماتی که گرفته میشود بدون حضور ایشان و اغلب مبتنی بر تفسیر ایدئولوژیک خواهد بود و نیازهای واقعی زنان مورد توجه قرار نمیگیرد.
در مورد قومیتها نیز همینگونه است، بر اساس نگاه «شرقشناسانه» تصمیمگیری در مورد نیازها و مزایای آنها در مرکز و در راستای منافع و مصالحی که مرکز تعریف میکند، اتخاذ میشود.
علاوه بر این، غلبه نگاه ایدئولوژیک در سیاست و به تبع آن در بودجه بهگونهای دیگر نیز خود را نشان میدهد که جامعه را بیش از پیش از عدالت و توسعه دور میکند.
تردیدی نیست ایدئولوژی وجود نهادهای مدنی مخالف و حتی مستقل را برنمیتابد ؛ به همین دلیل،نسبت به این نهادها به طور همزمان سیاست حذف و وابستهسازی را پیگیری میکند. برای مثال، سالانه بودجههای کلانی برای ترویج ایدئولوژی مسلط به نهادهایی که قبلاً مستقل بودند یا به صورت شبیهسازی و موازی تأسیس شدهاند و در جهت ارزشهای نظام حاکم حرکت میکنند، اختصاص مییابد که هم ضدتوسعهای، هم مبتنی بر تبعیض و هم دارای زاویه با عدالت هستند.
اختصاص بودجههای کلان به نهادهای خاص که در اصل میباید مدنی و مستقل از قدرت حاکم باشند، تبعیضآمیزترین و ناعادلانهترین حرکتی است که بر بودجه تحمیل و در سالهای اخیر عادیسازی شده و رسمیت یافته است.
3- نکته قابل توجه دیگر آن است که اگر چه به طور سالانه بودجه تنظیم میشود و جهتگیری اصلی آن باید در راستای برنامههای توسعه و اسناد بالادستی باشد اما واقعیت آن است که در دو دهه گذشته مفهوم توسعه نه تنها به عنوان یکی از آرمانها و دغدغههای اساسی حاکمیت و مراکز رسمی کشور مطرح نمیشود بلکه در جهت تخریب و تخطئه آن عمل میشود.
تضاد با توسعه و نمادها و نمودهای آن ، آن گاه جدی شد که در سال 1386 و در دولت محمود احمدینژاد، سازمان برنامه و بودجه منحل و تعطیل اعلام و لایحه بودجه در دفترچهای 40 برگی تقدیم مجلس شد که در آن ذکری از جزئیات دخل و خرج دولت و کشور به میان نیامده بود. با این کار، توسعه رسماً از دستور کار حاکمیت خارج شد و پس از آن تلاش نظری و عملی بسیاری صورت گرفت تا مفاهیم و آرمانهای دیگری جایگزین آن شود.
مبانی نظری این تصمیم آن است که در وهله اول منکر وجود رابطه میان توسعه و عدالت است و دوم این که منکر وجود هرگونه رابطهای است که احتمالاً میان بودجه و توسعه یا عدالت وجود دارد .
نکته آخر این است که اصولاً محدود کردن اختیارات حاکم از طریق ابزار و نهادی به نام بودجه مغایر با اصول و ارزشهای ایدئولوژیک است و در بهترین حالت، سازمانی دستوپاگیر بهحساب میآید. حال از آن جایی که برای رسیدن به ارزشها و آرمانها و تحقق آنها در سطح جهان، حاکم باید از تختهبند بودجه رهایی یابد و آزادی عمل کامل و مطلق داشته باشد، بودجه مزاحم است و در نتیجه باید نهاد متولی آن را حذف کرد.
4- بیتوجهی به سرمایههای اجتماعی و فرهنگی یکی دیگر از نواقص بودجه در ایران است که پیامدهای منفی فراوانی داشته و دستیابی به عدالت و برابری را دشوار ساخته است. سرمایههای اجتماعی و فرهنگی در تحقق توسعه و عدالت در جامعه نقش انکارناپذیر و مهمی برعهده دارند. این نکته بهندرت در بودجهبندی مورد توجه برنامهنویسان قرار گرفته است و در خوشبینانهترین حالت، صرفاً به تولید و توزیع سرمایه مادی پرداخته شده است.
نگاه تک بعدی به سرمایه مادی از دو جهت میتواند امکان دست یابی به توسعه و عدالت را کاهش دهد: از یک سو موجب رواج پولپرستی میشود و از سوی دیگر سرمایههای فرهنگی و اجتماعی را که برای دست یابی به توسعه و عدالت ضروری هستند دچار فرسایش میکند. فرسایش این سرمایهها، قبل از هر چیز طبقه متوسط را کوچک میکند و احساس بیعدالتی را در میان اقشار فرهیخته و محترم جامعه افزایش و میزان مشارکت اجتماعی آنها را کاهش میدهد. در مقابل، رشد سرمایه مادی نه تنها کمکی به توسعه و عدالت نمیکند بلکه امکان گسترش فساد مالی، رانت و بهوجود آمدن قشر نوکیسه را فراهم میآورد و بدینترتیب جامعه را از برابری و توسعه محروم میشود.
5- سیاستزدگی بودجه یکی دیگر از عللی است که مانع از آن میشود بودجه نقش مثبتی در تحقق توسعه و عدالت داشته باشد. این پدیده در سطوح مختلف و به شیوههای گوناگون، نظام تخصیص و اولویتهای بودجه را تحت تأثیر قرار میدهد.
در سطح کلان، سیاستزدگی بدین معنی است که نظام سیاسی در تخصیص ارقام بودجه به مناطق و موضوعات مختلف، اولویتهای سیاسی و ایدئولوژیک را در بودجهبندی اعمال میکند. به عبارت دیگر، در یک بودجه سیاستزده این مصالح و منافع نظام سیاسی و در مواردی توهمات قدرت حاکمه است که جهت و مسیر بودجه را مشخص میکند. برای مثال، گاهی برای اهداف سیاسی محض و بهرهبرداریهای حزبی و ... کسری هنگفتی را بر بودجه تحمیل میکنند یا این واقعیت که اختصاص بودجه به امور نظامی هم در دوران پهلوی و هم در حاکمیت کنونی، بخش عمدهای از بودجه را میبلعد بدون آنکه توجیه توسعهای یا عدالتی داشته باشد. این وضعیت آنگاه بدتر خواهد شد که امکان نظارت بر این بخش از بودجه تقریباً غیر ممکن است.
در سطح خرد، محافل سیاسی یا سیاسیون بانفوذ معمولاً در ایام بودجهنویسی و حتی در هنگام اجرای بندهای مختلف آن اعمال نفوذ میکنند و بودجه را به نفع خود تغییر میدهند و در واقع منافع سیاسی و شخصی این اشخاص بر نیازها و منافع نیازمندان واقعی اولویت مییابد.
بسیار اتفاق افتاده است که بودجه اختصاص یافته به پروژهای خاص، با اعمال نفوذ صاحبان قدرت از آن پروژه سلب و در پروژهای دیگر و در منطقهای دیگر هزینه میشود.
وابستگی بودجه به نفت، شکل دیگری از سیاستزدگی است که بودجه را از عدالت و توسعه دور میکند.
برخی از جامعهشناسان و اقتصاددانان توسعه بر این باورند در دوران معاصر که توسعه به یکی از آرمانهای اجتماعی بسیاری از جوامع تبدیل شده است، شکلگیری «دولت رانت خوار نفتی» در ایران، مهمترین مانع بر سر راه رسیدن به توسعه و دموکراسی بوده است. بدیهی است دولتی که رانتخوار باشد بودجه را نیز در اختیار رانتخواران قرار میدهد و نه تنها بخش هنگفتی از بودجه در جهت عوامفریبی و سیاستهای پوپولیستی هزینه میشود بلکه فساد و انحراف از آن نیز تا حد زیادی جدی گرفته نمیشود.
علاوه بر این، عملکرد و موضعگیریهای دولت در سطح ملی و بینالمللی نیز بر درآمدهای دولت که صرفاً وابسته به نفت است، تأثیر میگذارد و اغلب بودجه با کسریهای کلانی مواجه میشود و روشها و راهکارهایی که برای جبران کسری بودجه در پیش گرفته خواهند شد در وهله اول منجر به قربانی شدن عدالت و توسعه میشوند.
( کانال نویسنده )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
وزیر آموزش و پرورش در آیین گرامی داشت « روز دانشجو » که نمادی از آزادی خواهی است با اذعان به فشارهای مجلس ، « سیاست زدگی » را مشکل آموزش دانست و از تدوین چارچوبی برای جلوگیری از آسیب های سیاست زدگی به آموزش و پرورش گفته است.
باید به ایشان یادآوری کرد بهترین کار، دوری از شعار گفتن و اقدام عملی است و ایشان با توقف استعلام از نمایندگان مجلس مانع از سیاست زدگی در انتصابات شوند.
ایشان و وزارت اگر در مقابل زیاده خواهی ها مقاومت کند و بایستد نیازی به تدوین چارچوب جدید نیست چرا که ایشان وقتی وزیر دولت شدند بدون تدوین هیچ نوشته ای پذیرفته اند که باید محکم باشند و به دور از باج دادن به نمایندگانی که قصد دارند با انتصابات آینده انتخاب خود را تضمین کنند؛ به مردم خدمت کنند.
آقای کاظمی باید به افکار عمومی بگوید و جواب پس بدهد که چرا گزینه های پایداری را که مخالف اندیشه های دکتر پزشکیان هستند را ولو اینکه از سوی یک نماینده به او پیشنهاد شده باشد، برای مدیرکلی به مصاحبه می خواهد؟ در حالی که ایشان می داند این گونه واگذار کردن وسیع وزارت و ادارات کل آموزش و پرورش تنها در زمان وزارت ایشان کلید خورده است و لازم است وزیر محترم به جای سخنرانی و شعار دادن خودشان بنای مبارزه با سیاست زدگی باشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید