گروه تشکل ها/
علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش دولت پزشکیان سه شنبه سیزدهم خرداد نشستی با « تشکل های فرهنگیان » داشته است . وقتی دائما و از گوشه و کنار گفته می شود که « صدای منتقدان » باید شنیده شود دلیل اتخاذ چنین رویکرد سلیقه ای در وزارت آموزش و پرورش دولت پزشکیان چیست ؟
آن گونه که پانا روایت کرده تشکل هایی مانند مجمع فرهنگیان ایران اسلامی ، سازمان معلمان ایران ، انجمن اسلامی معلمان ، کانون فرهنگیان شاهد و ایثارگر و کانون تربیت اسلامی در این نشست با وزیر آموزش و پرورش حضور داشته اند . ( این جا )
نکته ی جالب توجه آن که در این نشست مصطفی پردلی دبیر انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان حضور داشته است .
پردلی در دولت ابراهیم رئیسی و در وزارت صحرایی معاون رسانه ای مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش بود .
پردلی در حالی در این نشست شرکت کرده که در حال حاضر خودش در آموزش و پرورش حضور ندارد و در کنار « رضامراد صحرایی » وزیر پیشین آموزش و پرورش در بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی مشغول به کار است .
این در حالی است که از « کانون صنفی معلمان » که از تشکل های با سابقه و شناسنامه دار در حوزه آموزش و پرورش و معلمان است دعوتی به عمل نیامده است .
مشخص نیست معیار وزارت آموزش و پرورش در گزینش تشکل ها برای نشست با وزیر چیست ؟
وقتی دائما و از گوشه و کنار گفته می شود که « صدای منتقدان » باید شنیده شود دلیل اتخاذ چنین رویکرد سلیقه ای در وزارت آموزش و پرورش دولت پزشکیان چیست ؟
اگر سخنان دبیر شورای اطلاع رسانی دولت پزشکیان که اخیرا گفته است : ( این جا )
« صدای دیدگاهها و نگاههای مختلف را باید شنید » ؛ حال پرسش « صدای معلم » از مسئولان و مقامات و به ویژه وزیر آموزش و پرورش دولت پزشکیان آن است که چرا و به چه دلیل تشکل هایی مانند کانون صنفی معلمان به این گونه نشست ها دعوت نمی شوند ؟
انتظار می رود تشکل های شرکت کننده در این گونه نشست ها با پسوند « فرهنگی » نسبت به این رویکرد حذفی و گزینش های سلیقه ای ، « بی تفاوت » نبوده و مطالبات را در حوزه ی آموزش و پرورش حول « وفاق صنفی » طراحی و پی گیری کنند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
« شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران » در کانال تلگرامی خود بیانیه ای را از سوی « کانون صنفی معلمان تهران » منتشر کرده است .
در این بیانیه با عنوان : « بیانیه کانون صنفی معلمان تهران در اعتراض به عدم حضور نمایندگان واقعی تشکلهای صنفی مستقل در کنفرانس سازمان جهانی کار » چنین آمده است :
« سازمان جهانی کار، کنفرانس بینالمللی سالانه خود را در روز جمعه ششم ژوئن ۲۰۲۵(۱۶ خرداد ۱۴۰۴) در مقر سازمان ملل متحد برگزار میکند .
دولت ایران رسما عضو این سازمان است و هرسال افرادی را بهعنوان نمایندگان اتحادیههای کارگری و سندیکاهای ایران به این کنفرانس اعزام میکند که البته واضح است نمایندگان واقعی منتخب اعضای تشکلهای صنفی مستقل در کشور نیستند و در واقع نمایندگان حکومتاند . آیا یک میلیون فرهنگی شاغل و نیز حدود هشتصد فرهنگی بازنشسته این را می پذیرند که تعدادی از سوی آنان سخن بگویند ؟
در اعلامیه سال ۱۹۹۸ این سازمان آمده است که «هر دولت عضو این سازمان ملزم به رعایت مصوبات سازمان و ارتقای آن مصوبات است، صرفنظر از این که کنوانسیون مربوطه را امضا کرده است یا نه».
همچنین دولت ایران جزو امضا کنندگان دو «میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی» و «میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» است .
مطابق با ماده ۲۲ و ماده ۸ این دو میثاق حق تشکیل اتحادیههای کارگری و پیوستن به این اتحادیهها و همکاری با اتحادیههای کارگری کشورهای دیگر، مورد تایید دولتهای عضو قرار میگیرد .
با وجود این و البته به رغم وجود برخی قوانین داخلی، جمهوری اسلامی به هیچ کدام از این تعهدات پایبند نبوده و حتی قوانین مصوب خود را نیز رعایت نمیکند .
از جمله ممنوعیت عملی تشکیل نهادهای صنفی، انجمنها و سندیکاهای مستقل برخلاف اصول قانون اساسی؛ برخوردهای غیرقانونی با اعضای این تشکلها و برقراری انواع مجازاتها با اتهامات نادرست برای اعضا و حتی فعالان غیر عضو این تشکلها و محروم نمودن آنها از شغل و برخی حقوق اولیه خود؛ به قصد ایجاد وحشت از پیوستن به نهادهای صنفی و مدنی و تضعیف، بیاثر نمودن و انحلال این تشکلها .
کانون صنفی معلمان ایران، ضمن بیان اعتراض خود نسبت به این روند و محکومیت شدید این اقدامات، اعلام مینماید هیئتهای نمایندگی اعزامی به این کنفرانس تاکنون نمایندگان واقعی نهادهای صنفی و سندیکاهای مستقل ایرانی نبوده و در واقع نمایندگان حکومت هستند .
ما ضمن اعتراض شدید نسبت به این اقدام حکومت، از سازمان جهانی کار انتظار داریم نمایندگان واقعی نهادهای صنفی و سندیکاها را در این کنفرانس پذیرا باشد » .
در بیانیه ی دیگری به تاریخ پنجشنبه, ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
که با عنوان : « کنفرانس معلمان ایران همبستگی سندیکاهای کارگری سوئد با معلمان ایران » در این کانال منتشر شده در پایان چنین می خوانیم :
« شرکت کنندگان در این کنفرانس شورای هماهنگی کانون های صنفی فرهنگیان ایران را به عنوان نماینده معلمان ایران به رسمیت شناخته و با تلاش های حکومت جمهوری اسلامی برای جایگزین کردن تشکل های بدیل و وابسته به دولت به عنوان تشکل های معلمان مقابله می نمایند » .
پرسش « صدای معلم » از نمایندگان و مسئولان این تشکل های صنفی آن است که آنان بر چه اساس و متر و معیاری ادعا می کنند که « نماینده معلمان ایران » هستند ؟
چه کسی و کدام نهاد این نمایندگی را به آنان اعطاء کرده و از سوی چه کسانی سخن می گویند ؟
آیا یک میلیون فرهنگی شاغل و نیز حدود هشتصد فرهنگی بازنشسته این را می پذیرند که تعدادی از سوی آنان سخن بگویند ؟
تشکلی که خود را « شورای هماهنگی کانون های صنفی فرهنگیان ایران » می نامد فقط می تواند از سوی خودش و کسانی که آنان را انتخاب کرده اند حرف بزنند و در واقع نماینده « مجمع عمومی » تشکل متبوع شان هستند و نه نماینده همه معلمان کشور .
هیچ یک از تشکل های فرهنگیان در ایران چه حکومتی و چه غیر حکومتی نمی تواند و نباید خود را نماینده همه معلمان جا بزند مگر آن که در یک انتخابات فراگیر و شفاف این نمایندگی را کسب کرده باشد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دومین نشست وزیر آموزش و پرورش با دبیران کل تشکلهای فرهنگیان، صبح سهشنبه ۱۳ خردادماه در حالی برگزار شد که نشانههایی از عبور تدریجی از فضای نمادین به سمت نهادسازی مشارکتی در آن دیده میشد.
نشستهایی از این جنس، میتوانند فرصتی برای بازتاب دغدغههای بدنهی آموزش و پرورش باشند؛ اگرچه ظاهراً برخی ترجیح میدهند این فرصتها را به «تمرین ستایش» و «پیشنهادهای نرم» تقلیل دهند.
تکرار این نشست در بازهای کوتاه، میتواند نشانهای از یک چرخش سیاستی تلقی شود: از سیاستگذاری بر فراز بدنه به سیاستورزی درون بدنه. این چرخش البته تازه آغاز شده و با چالشهایی از جنس مقاومتهای نهادی، تداوم مداخلات بیرونی در انتصابات، و شکافهای فکری میان تشکلها روبهروست.
در کنار تأکید بر لزوم گفتمانسازی ملی درباره آموزش و پرورش، هشدارها درباره کمبود کلاسهای درس در تهران، تأخیر در صدور کارت پایان خدمت نومعلمان و دغدغههایی درباره انتصاب مدیران در مناطق و نواحی نیز نشان میدهد که این جلسات اگر بدون پشتوانه اجرایی بمانند، در معرض بیاثر شدن تدریجی هستند. در مقابل، اگر وزارت آموزش و پرورش بتواند با جسارت، بخشی از تصمیمسازیها را به سازوکارهای جمعی واگذار کند و از تشکلها به عنوان بازوی مشورتی واقعی بهره بگیرد، شاید نخستین گامهای اصلاحی از دل همین جلسات به چشم آید.
در این جلسه، شماری از تشکلها از احقاق حقوق معلمان، اصلاح احکام تخلفات، پرداختهای حقالتدریسی و تصویب اساسنامه صندوق ذخیره فرهنگیان قدردانی کردند. اما آنچه جای خالیاش بهوضوح احساس شد، بیان صریح مطالبات اساسی بدنه فرهنگیان بود؛ از جمله تداوم حضور نیروهای منصوب دولت گذشته در سطوح مدیریتی، اعمال سلیقه در انتصابات، رویههای حراستی در استعلامها، و فقدان شفافیت در فرآیندهای تصمیمسازی. آیا ارادهای برای نهادینهکردن این مسیر گفتوگو وجود دارد، یا این جلسات صرفاً به تداوم مناسبات نمادین با بدنه حرفهای آموزش و پرورش منجر خواهد شد؟
در سخنان برخی دبیران تشکلها، انتقادهای محترمانهای مطرح شد اما بخش بزرگی از وقت جلسه به تکرار دستاوردها و توصیههایی گذرا گذشت. اینکه تشکلهای صنفی در نشستی محدود از زمان و پر از چشمهای ناظر، نتوانند یا نخواهند زبان نقد مؤثر و صریح باشند، پرسشی جدی را به میان میکشد:
آیا این تشکلها بازتاب صدای معلماناند یا صدای مهارشدهی نظام اداری؟
در سوی دیگر، برخی پیشنهادهای سازنده نظیر تشکیل کمیتههای تخصصی مشترک با معاونان وزارتخانه یا نشستهای فصلی با خبرنگاران، میتواند زمینهساز شکلگیری سازوکارهای مشارکتی پایدارتر باشد. اما پرسش اصلی باقی است:
آیا ارادهای برای نهادینهکردن این مسیر گفتوگو وجود دارد، یا این جلسات صرفاً به تداوم مناسبات نمادین با بدنه حرفهای آموزش و پرورش منجر خواهد شد؟
تشکلهایی که خود را بازوان مشورتی وزارتخانه میدانند، نمیتوانند در بزنگاههای تعیینکننده فقط به ستایش عملکردها یا ارائه پیشنهادهای نرم اکتفا کنند. بدنه معلمان از آنها انتظار دارد که در چنین فرصتهایی، ولو در قالبی محترمانه، صدای نقد حرفهای نسبت به رویههای انحرافی در انتصابات، بیثباتی تصمیمات، و استمرار نگاه امنیتی در لایههای اجرایی را به گوش وزیر برسانند.
البته نباید از محدودیتهای ذاتی این نشستها غافل بود. ساختار جلسات معمولاً کوتاه و تعداد سخنرانان محدود است. اما همین محدودیت، بر مسئولیت نمایندگان تشکلها برای اولویتبندی دقیق مسائل کلیدی میافزاید.
نکته امیدوارکننده آنجاست که برخی پیشنهادها نظیر تشکیل کمیتههای تخصصی مشترک با معاونان وزارتخانه، یا نشستهای فصلی با خبرنگاران و تشکلها، میتواند آغاز فرآیندی ساختارمندتر برای مشارکت مستمر باشد.
اگر این روند استمرار یابد و تشکلها نیز نقش مطالبهگرانهی خود را با شجاعت بیشتر ایفا کنند، شاید بتوان امید داشت که سیاستورزی درون بدنه آموزش و پرورش جای سیاستگذاری بر فراز آن را بگیرد.
شاید ادامه روند ساختارمند، کارشناسانه و مطالبه گر هم در رفتار وزارتخانه نهفته باشد و هم در شجاعت و صداقت تشکلهایی که به جای واسطهگری محتاطانه، باید به نمایندگی صریح بدل شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« من نمی دانم مردمی که هنوز روی خط کشی کفِ خیابان نمی توانند حریم و حرمت همدیگر را نگاه دارند، دموکراسی را برای چه می خواهند ...؟!
حسن نراقی
از کتاب "جامعه شناسی خودمانی" »
***
چند روزی است که کامیون داران کشور به دلیل برخی مسائل و چالش های صنفی اعتصاب کرده و دست از کار کشیده اند .
اعتراض و انتقاد نسبت به عملکرد حکومت حق هر شهروندی است اما آن چه مرا به تامل و واکنش جدی در این مورد واداشت مشاهده برخی کلیپ هایی است که در آن رانندگانی که با کنش دیگران یعنی اعتصاب همراهی نمی کنند به شدیرترین وجه ممکن مورد تعدی و آزار و خشونت قرار می گیرند .
رانندگانی را که با دیگران همراهی نمی کنند را « اعتصاب شکن » معرفی کرده اند .
در این کلیپ بعضا وسیله نقلیه اعتصاب شکن مورد حمله قرار گرفته و آسیب های جدی به آن وارد شده است .
در برخی کلیپ ها ؛ رانندگانی که با جریان اعتصاب همراهی نکرده اند مورد فحاشی های رکیک و ناموسی قرار می گیرند و انواع اتهامات و نسبت ها به آنان و خانواده هایشان ابراز می شود .
حتی در یک کلیپ منتشر شده ، کامیون راننده ی مخالف به آتش کشیده می شود .
این که یک نفر بخواهد و یا نخواهد با اعتراض و یا اعتصاب دیگران همراهی کند یک تصمیم شخصی است و باید به آن احترام گذاشت و البته اگر کسانی با هر دلیل و توجیه بخواهند با توسل به اعمال و اقدامات غیر انسانی و غیر اخلاقی او را با خود همراه کنند ؛ این کنش ها نامی جز « توحش » نداشته و این کارها دقیقا زیر پا گذاشتن حقوق شهروندی و اخلاقی افراد جامعه است .
افراد و جریان هایی که این کارها را می کنند و یا به خشونت عریان دست می زنند نباید انتظار داشته باشند که سایر اقشار و گروه های جامعه با آنان همراهی کرده و آن ها را تایید کنند و برای آنان کف بزنند .
اعمال خشونت از سوی هر فرد و نهادی باشد - چه حکومتی و چه غیر حکومتی- مطرود بوده و فصل الخطاب باید « قانون » باشد .
هر چند در ایران ما اتحادیه ها و سندیکاهای قوی و فراگیر نداریم که مانند کشورهای توسعه یافته در پی برخی مخالفت ها و اعتراضات مدنی - نه آن چه که اکنون در جاده های ایران شاهد آن هستیم - با دولت وارد مذاکره شوند و بتوانند با گفت و شنود و تعامل به راه حلی مشترک برسند چرا که اساسا واژه و مفهومی مانند Negotiation و یا همان سازش و مذاکره در ادبیات و فرهنگ ما ایرانی ها بی معناست .
چرا که ما معمولا و به گواهی « تاریخ » مسائل را سیاه و سفید می بینیم .
یا باید با « من » باشی و یا « علیه » من .
حالت دیگری وجود ندارد .
یا بی جهت و محافظه کارانه و منفعت طلبانه «سکوت » می کنیم و پس از طی مدت زمانی از این ساکت بودن ( مردگی موقت ) ، می خواهیم که به صورت آنی و یک شبه همه چیز حل و فصل گردد و به قول معروف « گل و بلبل » شود .
وقتی هم نتیجه نمی گیریم که متاسفانه و به دلایل مختلف پاسخ همین است دوباره سر در لاک « روزمرگی » فرو می بریم تا زمان و شرایطی که وضعیت مجددا غیر قابل تحمل شود ... و دوباره روز از نو و روزی از نو .
حاکمیت ما هم به دلیل همان ماهیت « استبدادی » و « غیر دموکراتیک » که در بطن جامعه و بسترهای فکری و فرهنگی آن نهفته است تصور می کند که اعطای کوچک ترین امتیاز مخالفان و منتقدان را پر روتر و جری تر خواهد کرد و نباید در برابر مخالفان و منتقدان « ذره ای » عقب نشینی کرد .
و این گونه می شود که جامعه در نهایت به بن بست و انسداد می رسد و مسیر کاملا برای « خوب شدن وضعیت » و استقرار الزامات دموکراسی و توسعه بسته می شود .
و این چرخه ی شوم و پایان ناپذیر همچنان ادامه دارد ....
چهارشنبه 31 اردیبهشت به دعوت حسین صادقی رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به اتفاق دو نفر دیگر یعنی آقایان حیدری و لیثی در این مرکز حضور پیدا کردیم .
افراد دیگری هم دعوت شده بودند که نیامده بودند .
حداقل در یک دهه ی گذشته بنا بر دعوت مسئولان وقت در حوزه های مختلف سعی کرده ام با حضور و هم اندیشی و بیان دیدگاه ها ؛ گامی در جهت آسیب شناسی مسائل و ارتقای وضعیت داشته باشم .
( علیرضا جدایی - رئیس پیشین مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در دوره علی اصغر فانی )
موضوع و محور اصلی نشست « هم فکری » و یا به قولی تشکیل « هیات اندیشه ورز » در این بخش برای بهبود و ارتقای امور بود .
مسائل مختلفی مطرح شد اما موضوع اصلی و کانونی سخنان « معلمان منتقد » حول عملکرد و رویکرد علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش بود .
سوال کردم چرا کاظمی در این 9 ماه که وزیر آموزش و پرورش شده است نباید حتی یک نشست خبری بگذارد ؟ چنین چیزی سابقه نداشته است .
آیا ترسی از رو به رو شدن با خبرنگاران دارد ؟
قرار بر این شد که در « روز خبرنگار » آقای وزیر نشستی با رسانه ها با همراهی معاونین اش برگزار کند .
آقای حیدری به غلظت رویکرد ایدئولوژیک کاظمی انتقاد داشت . این که وزیر آموزش و پرورش میانه ی با پاسخ گویی به رسانه ها و افکار عمومی ندارد و خودش را به « خدا » بدهکار می داند و باید در برابر او پاسخ گو باشد .
اعتراض به سخنان وزیر آموزش و پرورش در برابر فرمانده ی نیروی انتظامی کشور و سرباز خواندن خود مورد توافق دوستان بود .
و نیز سخنانی که وزیر آموزش و پرورش در جمع « معلمان نمونه » در اعطای نقش چوپانی به معلمان بیان کرده بود ؛ شانیت فرهنگی و منطقی نداشت .
یکی از موضوعات مطروحه در این نشست در مورد نهضت « عدالت آموزشی » و یا همان « نهضت مدرسه سازی » در دولت چهاردهم بود .
یکی از نکات مهمی که آقای حیدری بیان کرد فقدان اعتماد خیران مدرسه ساز به دولت ( حاکمیت ) مانند سابق در امر مدرسه سازی بود و این که این خیران ترجیح می دهند در این موارد خودشان و به صورت مستقل عمل کنند و حاضر نیستند پولی به دولت بدهند . به عنوان مثال ؛ برای آنان قابل قبول نیست که نام مدارس به سلیقه و تمایل مسئولان عوض شود .
در نشست به ضعف های روابط عمومی اشاره کردم .
دو بحران و چالش عمده در حال حاضر روابط عمومی و آموزش و پرورش عبارتند از : سیاستی که تحت عنوان « انتشار اخبار خوب » با شدت و حدت در دولت قبل و در این حوزه طراحی و پی گیری می شد ؛ تا چه حد بر اعتماد معلمان به ستاد و حاکمیت افزود ؟
1- بحران اعتماد
2- بحران اقناع
شکاف میان ستاد و صف و یا همان اداره و مدرسه به ویژه پس از دولت سیزدهم ( رئیسی ) به حد نهایت خود رسیده است و معلمان اعتمادی به وزارت آموزش و پرورش و تصمیمات آن ندارند .
در نشست های خبری وزارت آموزش و پرورش که بعضا برگزار می شوند ؛ بیشتر جنبه « رفع تکلیف » دارد و مسئولان مربوطه در پی اقناع خبرنگاران و ارائه پاسخ های واقعی و جامع به پرسش های آنان نیستند .
مقامی هم این مسئولان را در این موارد مورد حساب رسی و بازخواست قرار نمی دهد .
در ادامه ؛ بازدیدی از « میز شفافیت » و یا همان « استودیو الفبا » داشتیم .
در این مورد چند یادداشت در « صدای معلم » نوشته ام .
صادقی رئیس مرکز روابط عمومی می گفت وقتی که به این جا سر زده بود مخروبه ای بیش نبوده و به یک انباری تبدیل شده بود .
صادقی می گفت تمام سعی و اهتمام او این بوده که این جا را احیا کند .
در وزارت بطحایی محلی برای تشکلی فرهنگیان تحت عنوان « هیات های اندیشه ورز » راه اندازی شد .
بنا بر گفته ی دوستان اکنون این ساختمان بسته شده و آن محل هم به مخروبه ای تبدیل شده است .
به یاد دارم در دولت روحانی و در اتاق معاون رسانه ، بنری از اسامی رسانه های فعال در حوزه آموزش و پرورش نصب شده بود . به محض آن که دولت رئیسی آمد و رئیس روابط عمومی و معاون رسانه عوض شدند ؛ این بنر برداشته شد .
واقعا قصد و نیت آنان از این اقدام چه بود ؟
البته از اقدامات مهم و فراموش نشدنی آن ها حذف نام « صدای معلم » از نشست های خبری بود .
حال باید از آن « رفتگان » پرسید که نتیجه این گونه اقدامات چه بوده است ؟
آیا حال آموزش و پرورش خوب شد ؟
آیا بر همدلی و مهربانی و اخلاق فزود ؟
سیاستی که تحت عنوان « انتشار اخبار خوب » با شدت و حدت در دولت قبل و در این حوزه طراحی و پی گیری می شد ؛ تا چه حد بر اعتماد معلمان به ستاد و حاکمیت افزود ؟
سیاست « حذف رسانه های مستقل و منتقد » تا چه میزان به رشد حرفه ای آموزش و پرورش و بالندگی آن کمک کرد ؟
چگونه می شود مسئول روابط عمومی در یک اداره آموزش و پرورش منطقه محروم ( بندر خمیر - آقای علی زینلی) را فقط به خاطر آن که در « صدای معلم » مطلبی نوشته او را به دستور رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش یعنی مصطفی بابایی معلق کرد ؟ ( این جا ) و نام آن را هم « مدیریت جهادی » نهاد ؟
این اعتماد از دست رفته و این تنفری که از قِبَل آن سیاست ها و اقدامات در اجزای سیستم و فرهنگ سازمانی آن نهادینه شده چگونه قابل بازسازی و احیاء هستند ؟
این ضربه ای که بر پیکر تعلیم و تربیت از ره آورد مدیریت کوتوله ها و مدیران بی سواد و مستبد وارد و عارض گشته چگونه قابل جبران و بازیابی خواهد بود جز حسرت و تاسف بر آن چه که باید انجام می شد و نشد و آن چه نباید می بود و اما شد .
1-می گویند روزی خبرنگاری از چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان پرسیده بود که نظام جهانی چگونه به هم خورد و جنگ جهانی شروع شد . آن سیاستمدار دانا و حاضر جواب در پاسخ گفته بود: « وقتی کارهای بزرگ به آدمهای کوچک سپرده میشود، نتیجه و انتظاری جز این نمیتوان داشت » . ( قریب به مضمون).
2- علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش مملکت فخیمه در مراسم تجلیل از معلمان نمونه کشوری در توصیف جایگاه و اهمیت کار معلمان در مراقبت و رسیدگی به امور تحصیلی و تربیتی دانش آموزان افاضه فرموده اند که : « معلم شأن رعایت دارد. رعایت هم یعنی چوپانی. بدین معنا که اگر کسی از کلاس درس رها شد، ببیند کجا رفت؟ شأن رعایت به معنای چوپانی، که اگر یک گوسفند از گله کم میشود، میرود و میدود دنبال او و پیدایش می کند و او را دوباره به جمع میآورد » .
3- اینکه وزیر آموزش پرورش یک کشور که جایگاه فرهنگی و اجتماعی منصب او بر کسی پوشیده نیست و باید که گفتار و رفتارش نماد فرهنگ و تعالی یک جامعه باشد، در اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۴ در یک نشست عمومی که از قضا به مناسبت گرامیداشت روز و هفته معلم برگزار شده است ؛ معلم را به چوپان تشبیه و تمثیل کرده و دانش آموزان را هم به گوسفند ؛ خود نشانگر آن است که فرهنگیترین وزیر کابینه دولت فاصله ادراکی و معرفتی عمیق با کارگزاران اصلی فرهنگی و تربیتی نهاد تعلیم و تربیت یعنی آموزگاران، معلمان و دبیران فهیم دارد و نمیتواند از بیان و گفتاری متناسب با شأن و شئونات آنان سخن بگوید.
4- این را هم باید گذاشت کنار سایر ضعفها و ناتوانیهای ساختاری کابینه به اصطلاح وفاق دکتر پزشکیان. کابینهای که با انواع و اقسام مصلحت سنجیها و لابی با منابع قدرت و صدالبته بدون نظرخواهی از مجامع صنفی معلمان اقدام به انتخاب وزیری کرده است که نه تنها در واگشایی از مشکلات معیشتی و اقتصادی فرهنگیان دردمند توفیقی نیافته بلکه حتی از آداب یک سخنرانی متعارف و توأم با تکریم معلمان نیز آگاهی ندارد.
پیش از این نیز او در مراسمی دیگر به مناسبت انعقاد تفاهم نامه همکاری با فرمانده نیروی انتظامی کشور سخنانی گفته بود که که آن نیز بازتابی منفی در میان اهالی فرهنگ پیدا کرده بود.
5- اینها همه در حالی است که پیش از این، در این مملکت بزرگانی بر صندلی وزارت آموزش و پرورش کشور تکیه زده اند که خود در حکم نمادها و استوانههای فرهنگ و ادب این مملکت بوده و منشأ خدماتی سترگ به این دیار تاریخی و فرهنگی شده اند.
سرآمد آنان بیشک دکتر «پرویز ناتل خانلری» است که چند سالی به مدد ذهنیت علمی و تخصص و دغدغههای فرهنگی و تربیتی خود بر صندلی این وزارتخانه تکیه زد و صدالبته بدان بها و ابهتی خاص داد و در این راستا منشأ تحولاتی ماندگار شد.
وزیر فرهنگ کابینه اسدالله علم، اداره و مدیریت سازمان پیکار با بیسوادی با عملکردی درخشان، طراح ایده سپاه دانش، تأسیس بسیاری از بنیادهای فرهنگی در سطح کشور و نویسنده آثاری ارزشمند در حوزه ادبیات و تاریخ ایران که همه و همه در رشد و تعالی فرهنگی و اجتماعی و آموزشی ایران زمین نقشی بی بدیل داشته اند.
6- اینکه چه شده که آموزش و پرورش ایران از وزارت و صدارت نخبگانی چون ناتل خانلری به علیرضا کاظمی رسیده، خود قصهای پرغصه است. به قول فردوسی بزرگ یکی داستان است پر آب چشم!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
آن چه در زیر می آید ؛ متن شکوائیه یکی از فرهنگیان در انتقاد از دخالت نمایندگان مجلس شورای اسلامی در عزل و نصب های اداره کل آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران می باشد .
گروه تشکل ها/
در آستانه ی فرارسیدن « روز معلم » « انجمن اسلامی معلمان شهرستانهای استان تهران » بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته به شرح زیر است .
وزیر محترم ! نظر سازمان یونسکو از این تفاهم نامه تعریف و تمجید خواهد بود یا بازدارنده و اعتراضی؟ جهانیان در مورد ضعف وزارت آموزش و پرورش چگونه خواهند اندیشید؟
اگر سردار رادان شخصیتی محبوب و دوست داشتنی هستند، لطفا در ملاقات های شخصی خود با ایشان و هنگام صرف چای و شیرینی، حظ وافر را ببرید اما مدارس را آلوده به فرهنگ امنیتی ننمائید.
دقیقا به خاطر دارم دهه هشتاد دو مأمور پلیس جلوی درب مدارس دختران می ایستاد و دختران شاکی بودند که خود این ماموران بیشتر از بقیه به دختران نگاه می کنند. موضوع شاید یک چیز بسیار ساده و پیش و پا افتاده است اما مهم اثر این کار بر باور یک نوجوان ایرانی است.
سلب اعتماد از پلیس، اولین اثر این اعتراف است. وظیفه پلیس در مجموع ، برقراری نظم و امنیت در جامعه است. اختصاصی کردن این کار یعنی خط و جهت دادن به آن.
آسیب های اجتماعی بسیار زیاد شده است که بخشی از آن مربوط به رشد و توسعه تکنولوژی است که ظاهرا مهارنشدنی است، بخشی از آن مربوط به تغییرات فرهنگی – اجتماعی جهانی و به تبع آن ملی است که بر اذهان و اعتقادات نوجوانان و جوانان همانند بزرگسالان اثر گذاشته است. بخشی دیگر مربوط به بمباران اطلاعاتی است که کسری از ثانیه ارسال و تغییر می کند. یعنی عصر ارتباطات یا سیبرنتیک Cybernetics است. دهکده کوچکی که همه با هم در ارتباطند و چون زمان ایستادنی نیست و هر لحظه آبستن حوادث بسیاری است، پس اثرپذیری هم طبیعی است. این دیگر تهاجم فرهنگی نیست. تهاجم علم و صنعت است. که خود نیروی پلیس در پیشگیری یا جلوگیری از ترفندهای جدید مجرمان و بزهکاران و خلافکاران در بیشتر موارد، انگشت به دهان حیران می ماند.
آنان همیشه یک قدم از پلیس جلوتر هستند و سپس پلیس تلاش می کند تا هوش سیاه مجرم را تجزیه و تحلیل و به پاسخ برسد.
رئیس جمهور محترم
متأسفانه شما نیز نتوانستید آموزش و پرورش ایران را از قعر فلاکت ناتوانی وزرا و مدیران نجات دهید. وقتی معاون پرورشی ، وزیر شود طبیعی است که از بین این همه کارشناس و متخصص، از شخصیت محبوب و دوست داشتنی یک پلیس تعریف کند.
جناب رئیس جمهور
مدرسه ساختن یک بند از هزار بند شکسته شده بیش از یک قرنی ماست. دست مریزاد که بیل و کلنگ نمادین به دست گرفتید و چند ردیف آجر چیدید. اما ما معلمان با روح ظریف و لطیف کودکان و نوجوانانی سروکار داریم که هر حرکت ما بر دل آنان خوف و واهمه می اندازد. واهمه ای که او را به لکنت زبان انداخته و مانع یادگیری اش می شود. وقتی یک معلم پادگانی به کلاس درس می آید دانش آموزان قفل می کنند و یادگیری سد می شود.
حال قرار است از نزدیک با نیروی پلیس حشر و نشر شوند؟ منظور شما از دستور پیاده سازی شیوه های جدید آموزشی جهان در مدارس ایران، ورود و دخالت پلیس در نقش های مدارس بود؟
از کدام کشور الگو گرفتید؟
وزیر محترم
یادداشت های زیر فقط یک بخش کوچک از فریاد ما برای پیشگیری از تولد ناهنجاری های بسیار در مدارس بود اما چون تعامل اجتماعی در بین نیروهای ستادی و صفی در نظام آموزشی صفر است لذا فقط خود گفتیم و خود شنیدیم.
یادداشت هایی که به ذهنم می رسد:
4 شهریور 1396 : وزارت "آموزش و پرورش "یا فقط "آموزش ؟
15 مهر 1397 : معاون محترم پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش ! چرا اعتراف نمی کنید راه را اشتباه رفته اید ؟!
3 آبان 1397: وزیر محترم آموزش و پرورش لطفا ابتدا " معلم " را تعریف نمائید !
22 اردیبهشت 1398: تعلیم و تربیت را به اهل فن واگذارید !
21 آذر 1403 : نقدی بر تأمین امنیت آزمون های نهایی مدارس توسط وزارت کشور
20 فروردین 1404:نصب دوربین در کلاس های درس مدارس و معمای مدیریت علمی پس از 114 سال در نظام آموزشی ایران
مسیر اشتباه رفته ؛ جداسازی پرورش از آموزش بود.
زنگ خطر جدایی پرورش از آموزش را بسیار نواختیم اما طبق معمول گوش شنوایی نبود. یعنی شما تصور می کنید با بیش از 20 نوع مدرسه و طبقاتی بودن آموزش همانند دوره ساسانیان، روح و جسم و اندیشه کودکان این مرز و بوم در امان می ماند؟ وقتی معاون پرورشی ، وزیر شود طبیعی است که از بین این همه کارشناس و متخصص، از شخصیت محبوب و دوست داشتنی یک پلیس تعریف کند.
یا وقتی که کمبود معلم داشتید، دست یاری به سوی رهگذران بیکار جویای کار دراز کردید، دانش آموزان از ضعف و ناتوانی این رهگذران در امان می ماندند؟ یا تغییرات زیرساختی هر وزیر با سلیقه و میل شخصی خود، هیچ اثر مخربی بر ساختار متزلزل آموزش و پرورش، نمی گذاشت؟ یا حذف معنا از کتب درسی و ایدئولوژیک ساختن مفاهیم درسی؟
آموزش هرگز نمی تواند خطی یا موازی و در تفکرات خاص و واحد، شکل بگیرد. آموزش و پرورش وجوه بسیاری دارد که غفلت از یک وجه آن یعنی سرآغاز فاجعه بشری.
بلی، امر آموزش و جایگاه معلم این همه مهم بود اما همه وزرا و رؤسای جمهور از آن غافل بودند. تمامی گناه ها را بر سر ضعف معلم و مدرسه نگذارید یا بر سر فضای مجازی و تهام فرهنگی دشمن .
خانواده سهم عظیمی در این ویرانکده دارد. حتی خود شما همگی در این تخریب سهیم هستید.
پیکر قابل دفاعی باقی نمانده که بخواهیم بر سر در آن نام پلیس بنهیم که شاید دختران و پسران بیشتری با هم دوست نشوند، یا مواد مخدر وارد مدارس نشود، یا سیگار نکشند، یا با موبایل خود پرده دری نکنند.
این همه رفتارهای رایج عصر ماست. اما غفلت ما از کجا بود که ناهنجاری ها تسرّی یافت؟ غفلت ما از ارائه آموزش شاداب، جذاب و عدم تسلط به دانش روز بود. زمانی که علم را غلاف کردیم و دین و مذهب را در مدارس حاکم کردیم، کودکان و نوجوانان ما همانند ماهی از دستانمان لیز خوردند و در رفتند و اکنون به جای بازنگری کارشناسانه برای نجات نسل پا در هوا، می خواهید او را بیشتر خفه سازید که به تنفس معمولی هم محتاج باشد؟
شخصا فرد قانون مندی هستم اما نگاه سنگین پلیس هنوز مرا می ترساند.
علیرغم وجود چنین ضرب المثل ارزشمندی:
آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. حال از آنانی که زیر 18 سال سن دارند و هنوز تجربه اجتماعی چندانی ندارند، چه انتظاری دارید؟
شما با حضور پلیس در مدرسه، تکالیف و حقوق وزارتی خود را بر دوش نهاد دیگری که اصلا و ابدا از زیر مجموعه وزارت آموزش و پرورش نیست می اندازید. یقین نفس راحتی خواهید کشید و با خود خواهید گفت:
شکر کسی را برای حفظ امنیت و نظم مدرسه یافتم. این معاونان مدرسه همان ناظم گذشته، کارآیی خود را از دست داده اند. این بچه ها باید باتوم و نگاه ابرو فرو رفته پلیس را ببینند تا آدم شوند.
تصور کنید حکومت نظامی در داخل مدارس ایران موج می زند. راستی به بازتاب جهانی قضیه هم اندیشه کرده اید؟
نظر سازمان یونسکو از این تفاهم نامه تعریف و تمجید خواهد بود یا بازدارنده و اعتراضی؟ جهانیان در مورد ضعف وزارت آموزش و پرورش چگونه خواهند اندیشید؟ یا یک تصمیم ملی و داخلی است و به احدی ربطی ندارد.
امضای یک تفاهمنامه با مفاد فرهنگی و تربیتی با نیروهای پلیس، ضربه مهلک دیگری بر پیکر نحیف و زوار در رفته نظام آموزشی خواهد بود.
راستی به طور مستقل با سردار رادان و به دلیل ارادات خاص به توافق شخصی رسیده اید یا به شور و نظر خواهی زیر مجموعه و شورای عالی انقلاب فرهنگی گذاشتید و با خود رئیس جمهور هم در میان گذاشتید؟
چون قضاوت ما در دو حالت متفاوت به پاسخ شما مربوط می شود.
اگر شخصا تصمیم گرفتید قضاوت در مورد این تصمیم را به تاریخ می سپارم. اگر با مشورت، واقعا به قول حافظ :
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده، به فتوای من نماز کنید
یک کلام بگوئید نظام آموزشی جسد مومیایی شده ای است که فقط تلاش می کنیم بماند به هر بهایی.
نقش مثله شده معلم با حضور دبیران پرورشی، به اندازه کافی کم رنگ و کم مایه شده بود. چرا نقش جدیدی که سمبل امنیت است را وارد مدرسه می سازید. و اما مفاد تفاهم نامه :
* مشارکت در برگزاری نمایشگاهها و جشنوارههای فرهنگی و آموزشی
پلیس در کار خود وا مانده است ؛ حال قرار است برای من معلم یا دانش آموز نمایشگاه راه بیندازد؟
* برگزاری همایشهای علمی برای مدیران و معلمان
این علم را پلیس از کجا بدست خواهد آورد؟ چیزی که معلمان سطح دکتری آن را ندارند اما پلیس دارد؟
* مشارکت در اجرای برنامه آموزش فرهنگ ترافیک و رانندگی کمخطر و شناخت آسیبهای حوزه موادمخدر ویژه دانشآموزان و اولیاء
اگر پلیس کارکرد اصلی خود را در جامعه درست و به موقع انجام دهد، باور کنید همه ما در داخل مدارس اثرات آن را لمس و تحسین خواهیم کرد.
به جای دانش آموز مصرف کننده، بروید در مرزها سفت و سخت نگهبانی دهید تا مواد مخدر وارد کشور نشود. ریشه را بسوزانید نه گلبرگ را، تا توزیع کننده مواد جرأت پخش مواد به دانش آموزان را نیابد.
* همکاری در آموزش آسیبها و مخاطرات فضای مجازی
با گذاشتن کلاس های ضمن خدمت، معلمان فهیم قادر خواهند بود در این خصوص با عشق و علاقه و سوز عمل کنند. قدری هم خانواده را در این مهم، دخیل کنید. از غفلت خانواده ها سخن بگوئید. از ضعف و ناتوانی آنان.
پدران و مادران امروزی می گویند: بچه ها دستور می دهند ما اطاعت می کنیم. نگران حاکمیت چنین مصیبت هایی باشید. چرا پدر و مادر کارکرد نظارتی- تربیتی خود را از دست داده است؟
قرار نیست کار نکرده والدین را معلمان با بی ابزاری مطلق انجام دهند؟ با کدام پشتیبانی معقولی؟ پس وظیفه رسانه های جمعی چیست؟
چرا تعطیلی های مکرّر و پر بهانه یا افزایش حقوق، مصرف کم انرژی و آب و یا اعلام کالا برگ را از رسانه ها فریاد می زنید اما پلیس در این رسانه ها برای خود برنامه آموزشی ندارد؟ یقین داشته باشید اگر برنامه مفید و جذابی پخش شود مخاطب را جذب می کنید حتی معلمان و مدیران را.
* همکاری در ایمنسازی محیط پیرامونی مراکز آموزشی و پرورشی در خصوص جمعآوری معتادین متجاهر و خردهفروشان موادمخدر
در بالا هم اشاره کردم این خرده فروش با چه جسارتی جلوی مدارس و پس کوچه های آن پرسه می زند؟
کجایید ای پلیس های محترم؟
* همکاری در فراهم کردن شرایط بازدید حضوری دانشآموزان از اماکن پلیس برای مهارتافزایی.
نه پلیس بیکار است نه مدرسه و کارکنان آن. برای یک بازدید سالانه که نیازی به تفاهم نامه نیست.
به پیر و پیامبر هیچکدام از این مفاد چاره ساز نیست.
آقای کاظمی و سردار رادان با کارشناسان اهل فن جلسات ماهانه و دور از مدرسه داشته باشید تا به نتیجه آرمانی خود برسید ؛ کارشناس متخصص روانشناس، جامعه شناس، علوم تربیتی.
چه شد جناب رئیس جمهور که این همه از حضور کارشناس و حضور نگاه کارشناسی سخن گفتید و در نهایت برای مدارس، حضور پلیس امنیتی را لایق دیدید؟
نمایندگان مجلس که هنگام رأی گیری ارزشمندتر از معلم پای صندوق و رأی دهنده نمی شناسید به فریاد ما برسید.
ما مدارس ایدولوژیک محور نمی خواهیم یعنی : مجموعه سامان مند باورها و اندیشههای ایستای سیاسی و اجتماعی از آن جمله نظامهای فکری، فلسفی و مذهب که فرد، گروه یا جامعه دارد و در تعیین خط مشی، عمل یا موضعگیری معتقدان به آنها در مسائل سیاسی اجتماعی مؤثر است.
ما مدارسی با امنیت فرهنگی می خواهیم یعنی بقای الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، پیوستگی، هویت و آداب و رسوم دینی یا ملی که با اجازه دادن به تغییرات قابل قبول است.
امنیت فرهنگی دلالت بر میزان تحمل، انسجام و همزیستی مسالمت آمیز هویتهای فرهنگی در درون یك جامعه دارد. نكته اساسی در فراسوی این بعد از امنیت، توانایی جامعه برای تداوم بخشیدن به ویژگی بنیادی خود، تحت شرایط متحول و در مقابل تهدیدهای احتمالی یا واقعی است.
باور دارم اگر فقط یک نفر، فریاد برآورد که آموزش و پرورش به بیراهه می رود و فقط فقط فقط یک گوش شنوا باشد ما نیز از نجات یافتگان خواهیم بود.
رئیس جمهور محترم
ما در آموزش و پرورش ایران، به بیراهه بن بستی می رویم که فردا برای شنیدن خیلی دیر خواهد بود. کمک کنید. لطفا آموزش و پرورش را به اهل فن بسپارید و از ورود نقش های خارج از وزارتخانه به مدارس جلوگیری کنید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید