با توجه به اصول تفاوت هاي فردي و عدالت آموزشی ؛ انطباق برنامهها، راهبردها و روش هاي تربيتي با استعداد آحاد جامعه ضرورت مييابد. اين اصول ، پذيرش عام يافته است اما نظام هاي آموزشي در اتخاذ راهبردها و تدوين و اجراي برنامه ها يكسان عمل نميكنند.
مطالعه ادبيات موجود در زمينه پرورش نخبگان نشان ميدهد كه فلسفه، انگيزهها و روش هاي آن در همهجا يكسان نبوده است. با وجود اين، ارتقاي كيفيت آموزش و پرورش همواره مورد توجه بوده و دغدغه اصلي مسئولان نظام آموزشي را تشكيل داده است.
مرور ادبیات ناظر بر تعلیم و تربیت نشان میدهد که برقراری توازن و سازش میان دو اصل یاد شده و استقرار نظامی که بتواند با استعدادها و شرایط همه متربیان سازگار باشد اگر غیر ممکن نباشد، بسیار دشوار است. به همین دلیل، پاسداشت «حق تربیت» به یکی از دغدغههای روشنفکران، مصلحان اجتماعي و مسئولان اجرايي تبدیل شده است. شناسايي، هدایت و حمايت از استعدادهای برتر یکی از مهم ترین مسائل مورد تأکید در اسناد بالادستی کشور است. تربيت مبتني بر اصل تفاوت های فردی و توجه به تنوع استعدادها، در سند «برنامه درسی ملی» مورد تأكيد قرار گرفته است. بنابراین، تحت پوشش قرار دادن همه افراد لازم التعلیم و هدایت همه دانش آموزان بر اساس استعداد و ظرفیت های اختصاصی آنان امری ضروری تلقی می شود که با «حق تعلیم و تربیت» بشر و تکلیف حکومت در قبال این حق پيوند خورده است.
طرح شهاب به عنوان بديلي مرجح از تدابير مديريتي براي شناسايي و هدايت استعدادهاي برتر، يكي از طرح هاي ويژه بنياد ملي نخبگان در حوزه دانشآموزي است كه اجراي آن با اهتمام وزارت آموزش و پرورش آغاز شده است.
بنياد ملي نخبگان (1391) هدف از اجراي طرح شهاب را پرورش استعدادهاي برتر و سرآمد و ايجاد زمينه و ساز و كارهاي مناسب براي رشد و بالندگي آنان به عنوان سرمايههاي خدادادي و ملي، تقويت و دروني كردن هويت ديني و ملي واجدان استعدادهاي برتر در دورههاي تحصيلي مختلف آموزش عمومي به منظور احساس مسئوليت براي ايفاي نقش سازنده در اعتلاي كشور و حمايت تربيتي و معنوي دانشآموزان داراي استعداد برتر به منظور بهرهمندي از توانمندي ها و قابليت هاي آنان در تعالي و پيشرفت كشور اعلام كرده است.
اجراي ناموفق طرح شهاب در سال تحصيلي 92-1391 در هفت استان كشور، مسئولان بنياد نخبگان و وزارت آموزش و پرورش را بر آن داشت تا تصميم بگيرند كه دانشآموزان پايه چهارم ابتدايي يك منطقه آموزشي در هر يك از استان هاي كشور را در سال تحصيلي 94-1393 تحت پوشش طرح شهاب قرار دهند.
در طول نزديك به 10 سال، بنياد ملي نخبگان و وزارت آموزش و پرورش در جهت جلب توجه، تمهيد مقدمات، تمرين، تثبيت و تعميق طرح شهاب تلاش كردهاند. باوجود اين، حاصل اين تلاشها چندان رضايت بخش نيست.
نگارنده اين سطور بعد از ارزشيابي طرح شهاب در سال 1395، ضمن ابراز نگراني از احتمال لوث شدن طرح شهاب، پيشنهادهايي براي مراقبت از اين طرح ارائه كرده بود ولي مسئولان بنياد نخبگان و وزارت آموزش و پرورش، نخواستند يا نتوانستند پيشنهادهاي برخاسته از يافتههاي پژوهشي را اجرا كنند.
در نتيجه ؛
طرح شهاب از محتوا تهي شده است.
متوليان طرح شهاب اهميت و ضرورت اجراي اين طرح را به اعتبار سخنان مقام رهبري دربارۀ تربيت نخبگان و نيز اسناد بالادستي توجيه ميكنند. بنابراين، منشا چنين نيازي در جايگاهي بالاتر از دستگاه متولي آموزش و پرورش قرار دارد اما فرودگاه و زيستگاه طرح شهاب دستگاه متولي آموزش و پرورش رسمي است. با اين تفكيك ميتوان گفت خاستگاه طرح معطوف به آرمانگرايي و زيستگاه طرح معطوف به واقعيت هاست.
بنابراين، لازم است ضمن حفظ روحيه آرمان گرايي به امكانپذير بودن ايده شناسايي و هدايت استعدادهاي برتر انديشيده شود. در اينجا اين سؤال قابل طرح است كه بافت و زمينه تا چه اندازه براي اجراي طرح شهاب مساعد و برازنده است.
اجراي طرح شهاب در وهله نخست نيازمند فراهم ساختن شرايط و فرصت هايي است كه دانشآموزان را برانگيزد و استعدادهاي آنها را جاري و ساري سازد. بنابراين، براي اجراي طرح شهاب، حضور عوامل مهياساز و تجلي ساز استعدادهاي متنوع ضروري است؛ در حالي كه با نظام متمركز برنامهريزي تنوعگريز مواجه هستيم كه بر اثر حاكميت آن، مدرسه نميتواند فرصت کافی برای بروز استعدادهاي گوناگون ایجاد كند.
ترديدي نيست كه مدارس و معلمان ما براساس برنامههاي از پيش تعيين شده به امر تعليم و تربيت ميپردازند. در صورت موفقيت كامل اين نظام متمركز ميتوان انتظار داشت كه آحاد جامعه به شكل يكسان درآيند و تفاوت هاي ذاتي و استعدادهاي بالقوه آنان كمرنگ شوند. بنابراين، شرايط موجود نظام آموزش و پرورش با رويكرد اصلي طرح شهاب كه بر استعداد مبتني است تعارض دارد.
همچنین، بنا به قضاوت نمونهاي از عوامل اجرايي (كارشناسان، مديران مدارس و آموزگاران) ، منابع سختافزاري و نرمافزاري آموزش و پرورش (فضا، تجهيزات، نيروي انساني، زمان) براي شناسايي و هدايت استعدادهاي برتر برازنده و مناسب نيست.
كمبود نیروی انسانی واجد شایستگی هاي لازم براي برنامهريزي، اجرا و نظارت بر طرح شهاب مشهود است. آموزگاران مجري طرح، تخصص لازم را ندارند. بر اثر تعدد و فراواني طرح های فعال در دوره ابتدايي، فرصت و منابع کافی برای کشف استعدادهاي متنوع وجود ندارد. بر اثر حاكميت نظام متمركز برنامهريزي ؛ حضورعوامل مهياساز و تجلي ساز استعدادهاي متنوع كمرنگ است. مدرسه نميتواند فرصت کافی برای بروز استعداد ایجاد كند. آموزش و پرورش كاركنان و معلمانی در اختيار دارد كه از استقلال فكری و بضاعت علمی و حرفهای كافی برخوردار نيستند. ضعف تعهد و اهتمام به اجراي طرح هاي جديد در آحاد عوامل اجرايي مشهود است و نتيجه آن در لوث مسئوليت ها، سهلانگاري ها و ظاهرسازي ها منعكس ميشود.
نفوذ حوزه ستادي وزارت آموزش و پرورش در كاركنان صف اين وزارتخانه چندان نيرومند نيست. گويا بر اثر ظهور و زوال طرح هاي فرمايشي متعدد، كاركنان آموزش و پرورش در سطوح مختلف به بخشنامهها و دستورات وزارتخانه خوگير و بياعتنا شدهاند.
شناسایی دانش آموزان با استعداد برتر که از برنامه های خاص آموزشی سود خواهند برد، موضوع بحث برانگیزی است. به نظر پیاژه تنها دو راه و روش برای شناسایی و هدایت دانش آموزان موجود است ؛ یکی آزمایش دانش آموزان و دیگری تحلیل کاری که در طول دوره تحصیلی انجام داده اند. به زعم پیاژه، هدایت و راهنمایی دانش آموزان برحسب استعداد آنان بسیار مهم است، اما تنها در حدود 15 سالگی است که میتوان استعدادهای افراد را که وجه تمایز آنان است، به صورت کم و بیش دقیق تعیین کرد و پیش از آن هر نوع راهنمایی و تعیین جهت اتفاقی است و این خطر در پیش است که نیروهای ذهنی بالقوه از نظر دور باشند و مراعات نگردند. شرايط موجود نظام آموزش و پرورش با رويكرد اصلي طرح شهاب كه بر استعداد مبتني است تعارض دارد.
بی شک مطمئن ترین روش تشخیص و پیش بینی تحول آینده، روشی است که بر اساس مشاهده دانش آموزان و کار واقعی آنان باشد. اما این روش را نمی توان سرسری انگاشت و به نظر می رسد که در تحقق بخشیدن به آن، همکاری معلمان، مسئولان آموزشی و روان شناسان آموزشگاهی که نقش آنها مطالعه فردی و مداوم دانش آموزان در زمینه موفقیت ها و شکست های آنهاست، شرط اساسی است.
علاوه بر آن، این روش بدون ترديد روشی است که ارزش آن وابسته به ارزش روش های تربیتی است(به نقل منصور و دادستان، 1369).
شناسايي استعدادهاي برتر و جدا سازي دانشآموزان در نظام آموزش و پرورش ايران تثبيت شده است. با اين حال، طبقهبندی علمی دانشآموزان و جداسازی دانشآموزان مستعد از سایر دانشآموزان، سياستي نسنجيده و عاملي آسيبزا ارزيابي ميشود.چنان كه مازيه[1](2009) خاطر نشان ساخته، برنامههاي آموزش و پرورش براي دانشآموزان مستعد از منظر ديدگاه برابري خواهانه با چالش هاي فلسفي و عملي مواجه است.
مدارس استعدادهاي برتر به طور ذاتي تعهد به برابري در آموزش را تضعيف ميكند. متعهد شدن به انجام دادن تکلیف ناظر بر حق تربیت و در عین حال رعایت اصل عدالت در تربیت و نیز اصل تفاوت های فردی، تصویری ایده آل از نظام آموزش و پرورش را به نمایش میگذارد. اما چنین نظام ایده آلی در عالم واقع تجربه نشده است و استقرار آن اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار خواهد بود، زیرا هیچ کشوری منابع و امکانات نرم افزاری و سخت افزاری نامحدودی در اختیار ندارد و همین محدودیت نظام های آموزشی را به اتخاذ راهبردهای هوشمندانه و سازگاری موثر با شرایط موجود سوق داده است.این راهبردها ممکن است از هماهنگی کافی برخوردار نباشند و حتی گاهی متناقض و غیرقابل جمع باشند.
چگونه میتوان آحاد جامعه را براساس استعدادهای بالقوه و ظرفیت های ذاتی آنان تربیت کرد و در عین حال با هدایت استعدادهای برتر و پرورش نخبگان نیاز جامعه به منابع انسانی را تأمین کرد؟
اهتمام به شناسایی و هدایت استعدادهای برتر و استقرار نظام شایسته سالاری در جهت تأمین نیازهای جامعه بسیار مهم و حتی گریزناپذیر به نظر می رسد و اين امر همواره مورد توجه رهبران سياسي بوده است. باوجود اين، استقرار نظام شایسته سالاری عاری از بی عدالتی بعید به نظر می رسد.
پرورش استعدادهاي عدۀ معدودي از افراد با هدف نظام رسمي آموزش و پرورش همگاني كه براي توسعه و پرورش استعدادهاي هر شهروندي بنا شده است، تعارض دارد.
آموزش و پرورش عمومي يك سرمايهگذاري براي جامعه به منزلۀ يك كل است، نه راهي براي جداسازي فرزندان افراد قدرتمند از فرزندان وابسته به طبقات پايين (ريدي[2]، به نقل نيويورك تايمز، 2012).
اگر بخش عمدهاي از جمعيت دانشآموزان«مستعد» از اكثريت بزرگ دانش آموزان جدا شود، براي دانشآموزان متوسط چه اتفاقي خواهد افتاد؟ ملاك برتري در مدارس متوسطه عمومي با چنين دانشآموزانی «مستعد» تنظيم ميشود و بدون آنها ناپديد خواهد شد.
حذف دانشآموزان پيشرفته از مدارس عمومي بهناچار كيفيت آموزش براي اكثريت دانشآموزان را تنزل خواهد داد. آموزش و پرورش عمومي ضعيف براي شخص عادي، پيامدهاي وخيمي براي جامعه دارد(شاو[3]، به نقل همان، 2012).
در مباحث مربوط به برابری و عدالت آموزشی، بسیاری از متفکران، مانند مورتيمر آدلر[4] پيشنهاد كردند كه همة دانش آموزان بايد حداقل تا پاية 12 داراي برنامة درسي يكساني باشند(پاک سرشت، 1385).
جان ديويي معتقد است: «آنچه بهترين و عاقل ترين والدين براي فرزند خودشان ميخواهند بايد اجتماع براي همة كودكانش بخواهد.» هر ايدة ديگري براي مدارس ما كوتهبينانه وغير جذاب است و هر اقدامي در جهت خلاف آن دموكراسي ها را از بين مي برد (نودینگ، 2005). فلدهوسن[5] (1992)، پيشنهاد كرد كه به جاي تلاش براي شناسايي دانش آموزان تيزهوش و قرار دادن آنها در يك طبقه مجزا، بهتر است به جست و جوي استعداد و نقاط قوت همة دانش آموزان توجه شود و برنامه هاي آموزشي براي شكوفاسازي استعداد همة دانش آموزان طراحي شود.
به نظر ميرسد وجود تنوع در دانشآموزان به رشد بهتر آنان منجر شده و طبقهبندي دانشآموزان بر اساس استعداد و توانايي ميتواند مخاطراتي براي هر دو گروه برتر و كهتر به همراه داشته باشد. دانشآموزاني كه به هر دليلي برچسب كمتوان بر آنها زده ميشود، ممكن است در معرض خطر «اثرات انتظار معلم» قرار گرفته و آسيب ببينند و دانشآموزان برخوردار از استعداد برتر ممكن است در معرض خطر محروميت از «اثر ماهي بزرگ در بركة كوچک»[6]قرار بگيرند.
اين مدل چهارچوب رجوع كه توسط هربرت دبليو مارش و جان وي پاركر(1984) مطرح شده است، فرض ميكند براي رشد خودپنداره تحصيلي بهتر است فرد به مثابه ماهي بزرگ در بركة كوچک (دانشآموز مستعد درميان گروه مرجع عادي) باشد تا اينكه ماهي كوچك در بركة بزرگ( دانشآموز مستعد در ميان گروه مرجع مستعد) باشد.
Theory and Research in Educationtre.sagepub.com
[1].Mazie
[2].Reidy
[3].Shaw
[4]-Mortimer Jerome Adler
[5]Feldhusen
[6] . Big-Fish-Little-Pond Effect
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اما درد فراوان و جامعه ملتهب و.....
با کاشتن این مسائل در نظام تربیتی و آموزشی فقط ارزش این و مذهب را پایین آوردند و نتیجه عکس گرفتند
در کشورهای غربی بعد از سکولار شدن مدارس و حتی قبل از آن در کنار مدارس، مدارس یکشنبه دارند که کودکان را نه به اجبار بلکه به علاقه در آن قرار می دهند تا با کلیسا و دین الفت بگیرند
در ج.ا با بی خردی و عدم فهم فلسفه مدرسه و مسجد ، کار مسجد را وارد مدارس کردند و هم به مدرسه ضربه زدند و هم به مسجد و مسجد ها را که مدرسه دین است تبدیل به محل بسیجی پروری و برگزاری عزا و مراسم کردند
عقل که نباشد جان در عذاب است