صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

محمدرضا ملک‌ پور شاعر غزل

استاد محمدرضا ملک‌پور با تخلص ناظر مشهور به ناظر شرفخانه‌ای یکی از شاعران و صاحب‌نظران طراز اول معاصر ادب و زبان ترکی آذری است. وی شاعریست فاضل و ادیبی است که در فهم دقایق زبان و ادبیات ترکی آذری، فارسی و عربی دستی توانا دارد.سراینده منظومه بسیار زیبای اورومو دریاچه‌سی در میان ادب دوستان به ویژه دوست داران ادب غنی ترکی آذری از محبوبیت فراوانی برخوردار است و آنان که از محضرش استفاده‌ها برده‌اند از طرز گفتار و شیوه رفتارش بسیار نکته‌ها آموخته‌اند. استاد در فضیلت اخلاقی اهل اجتهاد است نه ادعا، و اهل تواضع است نه تفاخر.
استاد ناظر شرفخانه‌ای اکنون در آستانه هشتاد و دو سالگی است هنوز هم دست به قلم بوده و لحظه‌ای از مطالعه و سرودن شعر باز نایستاده است و مدام دیوان ترکی و فارسی منتشر شده خود را ویرایش می‌نماید.
از این استاد شعر و عرفان که با فروتنی مصاحبه را پذیرفتند، تشکر فراوان داریم و برای استاد آرزوی طول عمر با برکت داریم.
این گفت و گو در عصر روز دوشنبه چهارم شهریور ۹۸ در منزل استاد انجام گرفت.

*حضرت استاد؛ هدف از این گفت و گو این است که تا آن جا که فرصت برای ما مهیا باشد از جنابعالی استفاده ببریم، از جمله از زندگی شما به ویژه آن جا که مربوط به شعر و ادب و هنر می‌باشد. اگر ممکن است از آغاز تولد و دوران کودکی خود شروع بفرمایید:

 

ناظر شرفخانه‌ای :
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
من متولد بندر شرفخانه، منطقه گونئی شهرستان شبستر آذربایجان هستم. تاریخ تولد بنده ۲۳ خرداد ۱۳۱۷ است. با تخلص شعری ناظر شرفخانه‌ای. به قول مرحوم علی آذرشاهی "آتش" ناظر منهای شرفخانه برای شما شعر نخواهد خواند. کتاب گلستان را پیش شخصی به نام میرزا احمد خواندم و با عشق و علاقه وافر در دبستان دقیقی طوسی تحصیلاتم را ادامه دادم.
بر این ایمان دارم که شاعری، موهبتی است الهی و غیر ارادی و همیشه در دست خود انسان نیست.
در خردسالی قریحه شاعری در من هویدا شد، آن هم در خانواده‌ای مذهبی که مخالف موسیقی و حتی رادیو بودند.
اولین شعر من به زبان ترکی خطاب به مدیر و معلمانم در شهر شرفخانه بود:خانه دانی سالوندا مات - مات دوروب
بهشتی ده ائوده گؤزل توی قوروب
شیشوی ده تئل قویوب عینک ووروب ...

اول تا پنجم ابتدایی را در شرفخانه خواندم و ششم را در زادگاه مادری‌ام دریان به پایان رساندم و بعد از آن عازم  شهر تبریز شده در مدرسه طالبیه تبریز تحصیلات علوم دینی را آغاز کردم. مقدمات صرف و نحو را نزد آقای دانه‌افشان، صرف میر و جامی را نزد آقا سید زینال گرگری و سیوطی را نزد میرزا علی‌اکبر نحوی تبریزی آموختم. پس از چهار سال اقامت در تبریز رهسپار شهر قم شدم.
ابتدا در مدرسه حاج ملاصادق، حجره‌ای گرفتم و بعد از مدتی وارد مدرسه حجتیه و پس از آن در حوزه فیضیه تحصیلاتم را ادامه دادم.
از استادان به نام حوزه حضرات آیات اعتمادی تبریزی، سید محمد باقر سلطانی طباطبایی (داماد آیت الله صدر)، حاج شیخ احمد کافی‌الملکی، میرزا محسن دوزدوزانی و مرتضی بنی فضل و... کسب فیض کردم و از میان این اساتید بیشترین استفاده را از مرحوم آیت‌الله  کافی‌الملکی بردم. به طوری که هنوز هم درس این استاد فرزانه در خاطرم مجسم  است.
پس از اتمام سطح در درس خارج آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری حاضر شدم. به دلیل روحیه تنوع‌طلبی با اشخاص و صاحبان ایده‌ها و طلبه‌های مختلف ترک، فارس، لر، عرب و کرد در ارتباط بودم.با آقاسید ابراهیم شبیری فرزند حاج سید احمد زنجانی و سید جعفر موسوی صفوی‌زاده اردبیلی ارتباط شعری داشتم. با دکتر غلامحسین دینانی، سید محمد خامنه‌ای هم‌دانشکده‌ای بوده و معاشرت پیوسته داشتم.
در شهر قم انجمن ادبی مسعود را با حیدرعلی قلمداران، حسینی کارمند بانک قم، محمدعلی پروانه، سید یحیی برقعه‌ای و... تأسیس و به صورت شورایی اداره می‌کردیم.
بعد از هجوم شاه به مدرسه فیضیه در سال ۴۲ شمسی، من نیز همچون استاد مطهری، دکتر دینانی، دکتر یثربی و... وارد دانشگاه تهران شدیم. قبل ورود به دانشکده الهیات مدت کوتاهی در مدرسه سپه‌سالار درس خواندیم و در رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه تهران لیسانس گرفتم.
از اساتید دانشکده الهیات دانشگاه تهران که از وجود آنها بهره بردم؛ دکتر ابوالقاسم گرجی، دکتر ناظرزاده کرمانی، محدث اورموی، دکتر غفرانی، دکتر فیض و دکتر مهدوی دامغانی بودند. دکتر مهدوی علاقه زیادی به من داشتند. پس از اخذ مدرک فوق لیسانس فقه و مبانی حقوق اسلامی، در سال ۵۴ ساکن کرج شدم.

 

*استاد شما در هنر خوشنویسی به ویژه در خط نستعلیق و ثلث کار کرده‌اید و خط را زیبا می نویسید. درباره خط و اساتیدی که از آنها بهره برده‌اید، قدری صحبت نمائید.

 

ناظر شرفخانه‌ای :
از نظر من هنر مانند یک بسته یکپارچه می‌باشد و من در کنار شعر از دوران طفولیت دستی در هنر خطاطی داشتم و خط نستعلیق و ثلث را زیبا می‌نوشتم.
به دلیل مخالفت پدرم از پرداختن به نقاشی و طراحی پرهیز می‌کردم. در تبریز ذوق خطاطیم گل کرد و دور کتاب‌ها را مذّهب می‌کردم و در پیش برادران هریسی (حسن و حسین) که از اقوام ما بودند، خطاطی را آموزش دیدم و خط ثلث من در حوزه شهره عام و خاص بود.
در دوره بیکاری در تهران با خطاطی امرار معاش می کردم و در دوره‌ای نیز در دبیرستان‌های تهران؛ از جمله دبیرستان ارس، مجتمع شانزده آذر در کنار بزرگانی چون دکتر رفعییان، دکتر حس احمدی گیوی، عمادزاده اصفهانی مشغول تدریس دروس عربی و فقه بودم.

 

* اولین شعر رسمی را کی و کجا چاپ و منتشر کردید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
اولین شعرم تحت عنوان "یئرآلما" (سیب زمینی) در نشریه آذرآبادگان تبریز چاپ گردید.
من از خواندن اشعار نغز نظامی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ، جامی، فضولی بغدادی، هاتف اصفهانی و...از خود بی خود می شدم و کم کم شیفته و مفتون شعر و شاعری گشتم.

 

* درباره اولین دیدارتان با استاد شهریار نکاتی را بیان کنید.

 

ناظر شرفخانه‌ای :
در تبریز که بودم  به دیدار استاد شهریار رفتم و استاد با خوش‌رویی مرا پذیرفت و گفت: وقتی به سن و سال شما بودم به این خوبی شعر نمی‌گفتم. البته استاد با این سخن مرا تشویق کردند. استاد شهریار با دستخط خویش بیش از ده صفحه از اشعارش را برایم در دفترچه‌ای تحریر کردند و نوشتند؛ تقدیم به نور چشمم آقای محمدرضا ملک‌پور.

 

*موقعی که در قم طلبه بودید شعر می‌گفتید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
در زمان تحصیل در حوزه علمیه قم هم شعرهای مرثیه به زبان‌های ترکی، فارسی و عربی می‌سرودم که متأسفانه جمع‌آوری نکردم و در طول زمان از بین رفتند. ولی هنوز هم اشعار مذهبی‌ام بین حوزویان خوانده می‌شود.
بعد ساکن شدن در کرج اوایل انقلاب انجمن ادبی فرخی یزدی را در منزل شخصی من با حضور زنده یادان حسین  شیدائیان، فقیر، علومی تبریزی، آقای مرندی و... تأسیس کردیم. در سال ۵۸ شمسی اولین مجموعه شعرم با عنوان "زمزمه‌ها" که در برگیرنده اشعار قبل از انقلاب من بود، چاپ و منتشر شد.
سپس مجموعه "حماسه‌ها" که اشعار سیاسی و انتقادی بنده که قبل از انقلاب سروده بودم منتشر شد.
پس از تعطیلی انجمن فرخی یزدی، انجمن شعر و ادب در شهر کرج تأسیس شد که مرحوم آتش رئیس انجمن بودند و من هم در جلسات انجمن شرکت می‌کردم.
شب‌های جمعه به صورت سیار در منزل بعضی شعرا و نویسندگان آذربایجانی مقیم کرج جلسات هفتگی داشتیم که در آن جلسات بعد از تفسیر قرآن، شعر شاعران حاضر در جلسه را نقد و بررسی می‌کردیم.
بعد از دو سه سال انجمن ادبی آذربایجان را با حضور مرحومین علی آذرشاهی "آتش"، آذر مازندرانی، خیرالله حق بیگی "ساپلاق"، مجید رافق‌وند و آقایان صمد مرادی، جواد حاج حسینی"سدید"، برادران حمیدی (نسیم و شائق)، حسین کوهستانی و ابراهیم رضازاده در سال ۱۳۷۲ در منزل من شروع به فعالیت نمود. در آن جلسه با نظر حاضرین و اصرار شادروان آتش، بنده به ریاست انجمن برگزیده شدم.

 


* استاد تعریف شما از شعر چیست؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
شعر آن است که شورانگیز و خوشایند ادراک شعور آدمیزاد باشد. شعر یک احساس و الهام الهی است. شعر سخن ظریف و لطیفی است که شاعر با ادراک و شعور و با استخدام واژه‌های مناسب، مطلب خود را هنرمندانه بیان می‌کند.
اگر شعر خالی از فنون شعری باشد، بی‌ارزش شده و به نظم تبدیل خواهد شد و در نظم درون‌مایه شعری وجود ندارد.
من به هنگام خواندن شعر حال به حال می‌شوم و البته اشعارم را اکثراً در سکوت شب‌ها می‌نویسم و در الهامات و عوالمات درونی خود غرق می‌شوم. این یعنی همان عشق!

 

* نظرتان را درباره موسیقی بیان بفرمایید.

 

ناظر شرفخانه‌ای :
از نظر من هنر یکپارچه بوده و موسیقی نیز هم خانواده با شعر می‌باشد. با نواختن آهنگ دردهای نهانی نوازنده بیان می‌شود. شاعر با نقاشی، طراحی همانند واژه‌ها سخن می‌گوید.
موسیقی از منظری معجزه الهی و مکمل شعر می‌باشد.

 

* عشق سایه سنگین خود را بر شعر شما  افکنده است، نظرتان درباره عشق و عرفان چیست؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
سایه سنگین عشق در اشعار من کاملا مشهود و ملموس است.

 

* رابطه عقل، عشق و عرفان چیست؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
عرفان یک برداشت نو از مطالب کهنه و تاریخ گذشته است.


 
* اوج لذت شما در شعر گفتن است، این لذت را بیشتر در چه قالب‌هایی می‌بینید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
اوج لذت من در سرایش شعر اکثراً در آفرینش غزل می‌باشد. هرچند سایر قالب‌ها نیز لذت خاص خود را دارند.
شعر غلیان روحی بوده و از قلب می‌جوشد، با صنایع ادبی درآمیخته و هنرمندانه بیان می‌شود. اشعار من سرشار از صناعات ادبی (ایجاز، تکرار، اطناب، تشبیه، استعاره و...) می‌باشد.

 

*کدام شاعر یا شاعران بر شما تأثیر داشته‌اند؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
شاعر بی‌تعصبی هستم. ابتدا عاشق شعرهای منوچهر دامغانی شدم و ترجیع‌بند هاتف اصفهانی و نهایتاً خیام، نظامی، سعدی و حافظ.
آثار خوب و فاخر را بدون توجه به زبان و دین دوست دارم.

 

* از نظر روانی آیا با سرودن شعر رنج می‌برید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
خوانش اشعار ملال‌آور، ملولم می‌کند، ولی خودم خالق شعر ملالت‌آور نیستم.

 

 * شما تحصیلات حوزوی و دانشگاهی دارید. تأثیر این دو محیط تقریبا متفاوت را در شعرتان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
تحصیلات حوزوی و دانشگاهی مکمل هم بوده و مانند دو بال پرنده عمل می‌کنند. خوانش دروس حوزوی باعث استحکام علمی شاعر شده و باعث تسریع در ترقی و شکوفاییش خواهند بود و برعکس.
تحصیل در دبستان دقیقی (علوم جدید) باعث شد که من در مدرسه مذهبی طالبیه تبریز (علوم قدیمی) سریعتر رشد نمایم و در باز شدن ادراکات محیط ذهنی مؤثر است.

 

* ناظر شرفخانه‌ای در تمام قالب‌های شعری طبع خود را آزموده است، خود شما کدام قالب‌ها را دوست می‌دارید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
قالب‌ها همانند ظروفی هستند که هر کدام طالب غذای مناسب خویشند. من قالب شعرم را انتخاب نمی‌کنم، شعر قالب خود را خودش انتخاب می‌کند.
مثلا برای داستان قالب مناسب مثنوی است و برای تغزل و عشق‌ورزی غزل مناسب‌ترین قالب می‌باشد.
خلاصه اینکه قالب شعر را بیشتر موضوع شعر انتخاب می‌کند.

 

* پدر غزل شعر معاصر از نظر شما کیست؟ شهریار، حسین منزوی، سیمین بهبهانی و ...؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
استاد شهریار با دو شاعر دیگر قابل قیاس نیست. شهریار شاعری مقتدر و بزرگیست و شعر شهریار در اوج قرار دارد.

 

* درباره شعر نو چه نظری دارید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
شعر نو را می‌توان به دو گروه نیمایی و سپید تقسیم نمود. در شعر نیمایی موسیقی رعایت می‌شود و با شعر کلاسیک ما مناسبتی دارد، همانند پیام به "انیشتین" و "ای وای مادرم" استاد شهریار.
و در شعر نیمایی هم حتی نیما یوشیج به پای شهریار نمی‌رسد.▪️شاهکار شما از نظر خودتان کدام شعرتان است؟

 


* به نظرم مجموعه "اورمو دریاچه‌سی" در اوج است. این شعر گرچه متأثر از "سهندیه" شهریار سروده شده، ولی هویت مستقل و سبک جدیدی را ایجاد کرده است.

 

ناظر شرفخانه‌ای :
شعر کلاسیک همانند خانه‌های ویلایی و حیاط‌دار بوده و شعر سپید بیشتر شبیه آپارتمان‌های نقلی و تنگ و تاریک است.
شعر سپید محصول فرنگ می باشد.

 

* کدام شعرهای‌تان را بیشتر دوست دارید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
تمام شعرهایم فرزندان من هستند و هیچ کدام را بر دیگری ترجیح نمی‌دهم. 

 

* استاد به کدام زبان، بهتر شعر می‌گویید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
خواه ناخواه در زبان مادری تسلط بیشتری بر شعر دارم و فارسی زبان دوم، و عربی زبان دینی من است.
احساسات طبیعتاً در زبان مادری بهتر و راحت‌تر منتقل می‌شود.

 

* چه انگیزه‌ای شما را در پرداختن به شعر ترکی ترغیب کرده است؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
زبان مادری است و باید به حرمتش جهد و خدمت نمود. رژیم پهلوی مانع نشر و رشد و نمو ادبیات ترکی شد و از این منظر زبان ترکی زبان مظلوم و البته دراماتیک و قدرتمندی است. در ترکی اشعار ظریفی دارم که بالاتر از اشعار فارسی‌ام هستند. فولکلور، ضرب‌المثل‌ها، تشبیهات و... در ترکی فوق‌العاده می‌باشند.

 

* آیا شعر به سراغ شما می‌آید و یا شما به سراغ شعر می‌روید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
شعر را به خاطر شعر می‌گویم نه به خاطر افتخار و اشتهار.

 


* وطن در شعر شما چه جایگاهی دارد؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
من اصولا وطن دوست هستم و حتی مواقعی که به امریکا و کانادا مسافرت می‌کنم دلم برای هم‌وطنانم تنگ می‌شود.

 

* چرا دریا را برای مخاطب در منظومه اورمو دریاچه‌سی انتخاب کرده‌اید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
معتقدم به بلندای تاریخ و به حد کفایت چون کوه استقامت کردیم و اکنون وقت دریا شدن و عبور از کوه به دریاست. شعر اورمو دریاچه‌سی گرچه با الهام از سهندیه استاد شهریار می‌باشد، ولی به قول دکتر ثروتیان و یحیی شیدا هر کدام راه خود را می‌روند و جداگانه هستند.

 

* استاد آینده شعر فارسی و ترکی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
با این پیشینه قوی ادبیاتی، معتقدم آینده روشنی برای شعر فارسی و ترکی رقم خواهد خورد.
البته برخی از شعرهای نسل جدید به سمت شعر نو می‌رود که برای سرایش شعرهای سطحی و به اصطلاح تلگرامی نیازمند زحمت چندانی نیست.

 

*جایگاه شعر هجایی را چطور؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
شعر هجایی ترکی همانند اشعار مولوی، سعدی، حافظ، شهریار و... هرگز بوی کهنگی نمی‌دهند.

 

* پیوستگی شعر فارسی و ترکی را چگونه می‌بینید؟ کجا به هم پیوند و کجا ازهم جدا می‌شوند؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
فکر می‌کنم زبان شعر ترکی و فارسی، هر دو در یک خط حرکت می‌کنند و پیوسته هستند و از همدیگر وام گرفته و گاهاً کمک کار هم‌دیگرند.
کوته‌فکران دنبال گسستگی و جدایی‌اند، در حالی که پیوستگی زبان‌های فارسی، ترکی و عربی جاودانه است.
شاعرانی همانند ملا محمد فضولی در سه زبان اصلی دنیای اسلام (ترکی، فارسی و عربی) شعر گفته و صاحب دیوان گران‌سنگ می‌باشد و اشعارش پیشرو نسبت به زمان خویش است.

 

* استاد شهریار در جوانی، این دنیا را دنیای دروغین و فانی می‌داند. ولی شما در شعرهای‌تان بر عکس شهریار بیان می‌کنید، چرا؟

 

ناظر شرفخانه‌ای :
در زندگی شاعر عواملی خارجی بر او اثر می‌گذارند که باعث می شوند روحش آزرده و خسته شود. شهریار از آن دسته شاعران است. در زندگی مشکلاتی داشته که در جوانی پیر شده و دنیا را بی‌وفا می داند. ولی من هر قدر سنم بالا می‌رود، بیشتر احساس جوانی می‌کنم:
"باخمایین قوجالیب دولمیشام یاشا
بو یاشیل مئشه‌نین شیری‌یم هله"

 

* چه توصیه‌ای  به شاعران جوان دارید؟
▫️توصیه‌ام این است که حتما آثار شعرای قدیم را مطالعه کنند و از زیبایی آنها بهره ببرند. صنایع هنری و ادبی را رعایت کنند و سعی کنند شعرهای ماندگار، قوی و قدرتمند بسرایند.

 

* استاد از میان غزل‌های فارسی و ترکی خود، از هر کدام یک نمونه را برایمان بخوانید:

غزل فارسی:

قفس مباش!گل نیستی اگر به چمن، خار و خس مباش
گر نیستی سرود قناری، قفس مباشزوجی برای زندگی دائمی گزین
معشوقه ی موقت هر بوالهوس مباشیکرنگی و صداقت و اخلاص پیشه کن
چون آبگینه، در گرو هیچ کس مباشزنبوروَش ز گرده گل‌ها نصیب گیر
بر گرد هر زباله‌ی شیرین، مگس مباشچون شاهد ستاره به اوج فلک نشین
چون شاخسار خم همه را دسترس مباشای سارق تمامی امیّدهای من
گر رهزنی درون لباس عسس مباش ای روح ناتمیز خیانت دگر بس است
این قدر پای‌بند هوی و هوس مباشلب‌هایت از دروغ عفونت گرفته‌اند
نزدیک من میا و مرا هم‌نفس مباش

غزل ترکی:

جانیمی آل گئت!سنسیز نه یه لازیمدی بو جان، جانیمی آل گئت!
بیر جامی کی، مئدن بوشالا، داشلارا چال گئت!سینه‌م ائوی، گوز یوردو، اوره‌ک مولکو سنین دیر
مئیلین هاراسا اوردا قوناق بیر گئجه قال گئت!یورقون، قوروموش، شاختا ووران بیر بوداغام من
نیلفر کیمی آچ قوللارینی بوینوما سال گئت!بیر سیمی قیریق، توز بوروموش سازه شبیه‌م
گل وارلیغیمین نغمه‌سینی سینه‌ده چال گئت!
 
وار اینجی کیمی سینه‌ده بیر قیرمیزی لعلیم
اینجیتمه‌سه آل، تاخ دؤشونه، دؤشده میدال گئت!
 
هرگز دئمیرم گئتمه، کی تقدیره نه تدبیر؟
آمما گئدیسن، من یازیغین فیکرینه دال گئت! بیر بیت یازیب "زعفری" کی عین عسل دیر
گل- گل دادیزیم لبلرینه، لب‌لری بال گئت!"ای کبک خرامان گلیسن کبک مثال گل
ای گؤزلری گؤیچک، گئدیسن مثل مارال گئت"!"ناظر" او یول اوستونده دوران سائله بنزر
بیر بوسه تَصدّق وئر اونا کؤنلونو آل گئت!

محمدرضا ملک‌ پور شاعر غزل

فهرست آثار استاد به زبان های فارسی، ترکی و عربی؛

الف) آثار فارسی:
۱- حماسه‌ها (مجموعه شعر)، کرج.
۲- زمزمه‌ها (مجموعه شعر)، کرج، ۱۳۵۸.
۳- مرهم مهتاب (مجموعه شعر)، انتشارات اندیشه نو، تهران، ۱۳۸۰.
۴- دیوان فارسی (شهر سپیده)، انتشارات بخشایش، قم، ۱۳۸۴.
۵- شهر شاعرانه مهتاب (مجموعه شعر)، انتشارات بخشایش، قم، ۱۳۸۹.
۶- شکوفه‌های مخملی (مجموعه شعر)، انتشارات بخشایش، قم، ۱۳۹۴.
۷- جادوگری از نظر اسلام (پایان‌نامه دوره کارشناسی)، انتشارات بخشایش، قم، ۱۳۹۵.
۸- کلیات دیوان فارسی (ویراست سوم)، انتشارات یاس بخشایش، قم، ۱۳۹۶.

ب) آثار ترکی:
۱- اولدوزلو دنیز (مجموعه شعر)، انتشارات معرفت گلزار، تبریز، ۱۳۷۲.
۲- شئهلی سحر (مجموعه شعر)، انتشارات اندیشه نو، تهران، ۱۳۷۷.
۳- ماهنی‌لی چای (مجموعه شعر)، قم، نشر نوید اسلام، قم، ۱۳۸۰.
۴- دیوان فارسی ناظر شرفخانه‌ای، انتشارات بخشایش، قم، ۱۳۸۳.
۵- اوره‌ک چیرپینتی‌سی (مجموعه شعر)، انتشارات بخشایش، قم، ۱۳۸۸.
۶- سون ایستک‌لر (مجموعه شعر)، انتشارات بخشایش، قم، ۱۳۸۹.
۷- حیکایه‌لر، طنزلر و یئنی غزل‌لر (مجموعه شعر)، انتشارات بخشایش، قم، ۱۳۹۳.  
۸- کلیات دیوان ترکی ناظر شرفخانه‌ای (ویراست سوم)، انتشارات یاس بخشایش، قم، ۱۳۹۶.ج) آثار عربی:
راهنمای ادبیات عربی، ۲جلد، تهران، ۱۳۴۶.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

گفت و گو با استاد محمدرضا ملک‌ پور شاعری از شهر خدایان غزل

منتشرشده در گفت و شنود
شنبه, 05 مرداد 1398 01:24

نقدي بر سريال هيولا

 نقدي بر سريال هيولای مهران مدیری و جایگاه آموزش و پرورش و معلمان  خاف (خاك پاي فرهنگيان)
در ابتدا كه شروع به تماشاي سريال جديد مهران مديري (هيولا) كردم با تمام وجود سعي مي كردم به محتوي طنز اين سريال نخندم چون مهران مديري خيلي هوشمندانه ضعف هاي اموزش و پرورش و زندگي فرهنگيان شريف را هدف قرار گرفته بود .

دوست داشتم نقدي به اين سريال بنويسم  .نقد به نگاهي كه به زندگي سطح پايين فرهنگيان، سادگي بيش از حد جامعه فرهنگي و ... شده بود ، نقد به اينكه يك معلم شريف كه دست بر قضا شريف زاده هم است چگونه براي گذران زندگي نمره مردودي يك آقا زاده را به قبولي تبديل مي كند ، چگونه چك پول هاي تقلبي را با عذاب وجدان خرج مي كند ولي مهم اينكه مجبور است خرج كند! يا اينكه به راحتي براي رضايت خانواده پا روي اعتقادات خود مي گذارد و مهره بازي مافيا كنكوري مي شود كه خود از مخالفان اصلي آنها بود ولي مجبور شد وارد بازي شود و خيلي نقد هاي ديگر ولي چه كنم كه نه توان نوشتن نقد را دارم و نه سوادش را دارم!

ولي اين سريال چند نكته خوب هم داشت :

اول اينكه به مسئولين كم كفايت ما نشان داد چه بلايي سر شأن ، منزلت و جايگاه معلم آورده اند و نكته بعدي ديگر شرافت است .به راستي كه شرافت بهترين لغت براي توصيف يك معلم است معلمي كه ٩ ماه حق الزحمه اضافه كاري از دولت طلب دارد ولي از ترس خالي نماندن كلاس دانش آموزان سال جديد هم اضافه كاري مي گيريد با اين علم كه مي داند زمان پرداخت حق الزحمه اين فداكاري اصلا مشخص نيست ولي به صورت آتش به اختيار عمل مي كند و يك كار فرهنگي تميز بدون هيچ چشم داشتي انجام مي دهد.
نكته آخر خطاب به مرد باهوش و طناز ايران ،مهران مديري(كه هيچ وقت به گوشش نمي رسد) بهترين جامعه را براي شوخي (مسخره كردن) انتخاب كرده ايد !

نقدي بر سريال هيولای مهران مدیری و جایگاه آموزش و پرورش و معلمان

آقاي مديري !

جامعه اي كه مسئولين بالا رده آن مشغول هر كاري هستند جز دفاع از آنها جامعه اي كه وزيرشان براي تصدي صندلي سبز بهارستان به اين وزارت خانه و تمام وعده هايش پشت مي كند و مي رود، اگر جامعه هدف شما هر قشر ديگري بود قطعا به دليل انتقاد هاي گسترده سريال شما توقيف مي شد يا مجبور به اصلاح و عذر خواهي مي شديد اما با خيال راحت مي توانيد با اين جامعه شوخي كنيد و پول بسازيد...


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نقدي بر سريال هيولای مهران مدیری و جایگاه آموزش و پرورش و معلمان

منتشرشده در یادداشت

نقش آموزش و پرورش در تغییر جامعه

معرفی کتاب :

دبلیو.اپل، مایکل، آیا آموزش می‌تواند جامعه را تغییر دهد؟(1395)، انتشارات آگاه

 این کتاب شامل301 صفحه و هشت فصل به همراه یک یادداشت در ابتدا و یکی در انتها است. مایکل دبلیو اپل در این اثر می‌خواهد به رابطه‌ی آموزش با دیگر نهادها – اقتصادی و سیاسی- پی ببرد و همچنین به پرسش اصلی کتاب – آیا آموزش می‌تواند جامعه را تغییر دهد؟- از دیدگاه فعالان و منتقدان آموزش، پاسخ دهد.

فصل اول : آیا آموزش می‌تواند جامعه را تغییر دهد؟

در اولین فصل این کتاب نویسنده بحث خود را با اشاره به مشکلات مختلفی که در جوامع وجود دارد، آغاز می‌کند و معتقد است که " مدارس عناصر کلیدی علت‌های مشکلات ما به شمار می‌روند". به همین دلیل تغییر مدارس را ضروری می‌داند. اپل در تفکیک مدارس خوب و بد، آن‌هایی را که دارای برنامه‌ی درسی واحد هستند و از یک تصویر مشترک پیروی می‌کنند،" خوب "می‌داند و باقی آن‌ها را "بد" تلقی می‌کند. برای به وجود آوردن این تغییرات، اپل تشکیل "اتحادهای نامتمرکز یا پراکنده " را پیشنهاد می‌دهد، چراکه معتقد است در این صورت است که جنبش‌های پیش رو دیدگاه‌های مشترکی پیدا خواهند کرد.

پیرو تغییراتی که برای مدارس لازم است، اپل بحث برابری عاطفی را مطرح می‌کند و معتقد است که "جامعه‌ای که بر اساس هنجارها و عقلانیت مبتنی بر محبت، مراقبت و همبستگی خود را بازسازمان دهی نکند و در مبارزات موافق بر سر این صورت‌ها درگیر نشود، نمی‌تواند به‌طور جدی از برابری حرف بزند."

در بخش پایانی فصل اول، اپل سعی می‌کند به چند مورد از اهمیت‌های مدارس بپردازد. در اولین مورد نویسنده نشان می‌دهد که چرا مدارس از عناصر درونی و مهم جامعه هستند و برای این کار از جنبه‌ی اقتصادی آن وارد می‌شود و می‌گوید حداقل" مدارس به‌عنوان مکان‌های کار به ازای دستمزد، بخش جدایی‌ناپذیر اقتصاد هستند."او در نکته‌ی دوم به  نقش هویت‌سازی مدارس به‌عنوان سازوکاری کلیدی در مشروعیت بخشیدن و ارزش‌گذاری کردن، اشاره می‌کند که همچنین می‌توان در آن فعالیت‌های گوناگونی (سیاسی و غیره) انجام داد و از همین جهت هم هست که گاهی آن‌ها را " خطرناک" می‌داند.

 

فصل دوم: پائولو فریره و  وظایف محقق/ فعالان منتقد در آموزش

در این فصل نویسنده سعی در معرفی اجمالی نظر فریره در خصوص وظایف محققان و فعالان منتقد، دارد. اپل دلیل خود برای انتخاب فریره را این می‌داند که در بین فعالان تنها برخی از آن‌ها هستند که "بینش‌هایی چنان مؤثر، چنان چالش‌ برانگیز و چنان ضروری خلق می‌کنند که آن‌ها را معلمانی برای صدها و حتی هزاران نفر، نه‌تنها در کشور خود بلکه در سراسر جهان تبدیل می‌کند." و او یکی از این افراد را فریره می‌داند.

ابتدای این بخش به بحث راجع به " آموزش" و اهمیت و ارزش آن پرداخته می‌شود و نویسنده از زبان فریره بیان می‌کند که: " آموزشی که به مبارزات برای آزادی و علیه بهره‌کشی وصل نشود، ارزش آن را ندارد که آموزش نامیده شود." همچنین فریره در جای دیگری معتقد است که " آموزش باید با تغییر در جامعه همراه باشد." البته اپل و فریره آموزش ستم دیدگان را فراموش نکرده‌اند و معتقدند که تعلیم و تربیت افراد ستم دیده باید در جریان مبارزه با ظلم و ستم صورت بگیرد و نه صرفاً تعلیم و تربیتی باشد برای این افراد.

در قسمت پایانی به 9 وظیفه‌ی محققان و فعالان منتقد آموزش- ازنظر فریره- اشاره می‌شود.اولین وظیفه، داشتن نگرش منفی نسبت به سیاست‌ها و اعمال آموزشی و رابطه‌ی آن‌ها با استثمار است. درواقع محقق باید بتواند به‌خوبی به رابطه را توضیح دهد. دومین وظیفه، نشان دادن تناقضات در فضا است. این مرحله ازاین‌جهت اهمیت بسیاری دارد که اگر انجام نشود، ممکن است به بدبینی و یا ناامیدی منجر شود.گاهی اوقات نیز لازم است خود محقق به بسط و گسترش به موضوع، درواقع "پژوهش" در آن مورد بپردازد. وظیفه‌ی دیگر محقق منتقد، بازسازی مفاهیم آموزشی است.فریره در وظیفه‌ی پنجم مطرح می‌کند که سنت‌های نظری، تجربی، تاریخی و سیاسی باید زنده نگه‌داشته شوند و درعین‌ حال مورد انتقاد( در جهت حمایت از آن‌ها) قرار گیرند.در ادامه بیان می‌کند که این زنده نگه‌داشتن و حمایت کردن، اگر در زندگی روزمره مورد استفاده قرار نگیرند، اهمیتی نخواهند داشت و محقق باید از خود بپرسد که این سنت‌ها را برای چه کسی زنده نگه‌داشته است.

وظیفه‌ی هفتم آموزشگران منتقد نیز هماهنگ شدن با جنبش‌های اجتماعی و مشارکت در جنبش‌های سیاسی است. بر این اساس وظیفه‌ی دیگر محقق این است که به‌عنوان یک معلم متعهد عمل کند و با زندگی خود نشان دهد که هدفش چیست. فریره وظیفه‌ی آخر محقق را استفاده از امکاناتی که در اختیار دارد، به‌منظور باز کردن فضا، می‌داند.

 

فصل سوم: جورج کاونتس و سیاست‌های تغییر رادیکال

در این بخش از کتاب، اپل به بیان نظرات کاونتس_منتقد آموزش آمریکایی- می‌پردازد. " کاونتس به‌جای جدا پنداشتن آموزش از مبارزات و جنبش‌های سیاسی، آن را آشکارا سیاسی می‌دانست.و به‌جای تلاش برای برتر دانستن آموزش از سیاست، تنها راه فهم آموزش را درگیر شدن در جنبش‌های سیاسی و همراهی با آن‌ها در نظر می‌گرفت."

 همان‌طور که از تیتر این فصل مشخص است، کاونتس و امثال او، در تلاش برای ایجاد تغییرهایی در نظام آموزشی بودند و این اتفاق را درگرو کوتاه شدن دست کاسبان از مدارس، و کنترل آموزش توسط معلمان متعلق به آن آموزش، می‌دانستند. البته باید اشاره کرد که این افراد از طرفی " منتقد سرسخت  اعتماد کورکورانه به قدرت مدرسه برای حل مشکلات مهم اجتماعی" نیز بودند و همچنین معتقد بودند که افرادی که می گویند معلم‌ها باید نقش رهبران را به عهده بگیرند و بازسازی نظام‌های مختلف را در دست داشته باشند، در اشتباه هستند.

در مورد موضع کاونتس راجع به تکنولوژی نیز بحث‌های زیادی شده است اما اپل معتقد است که کاونتس تکنولوژی گریز نبوده و به نظر او" رشد علم و تکنولوژی ما را به عصر تازه‌ای رسانده است که در آن باید دانش جایگزین جهل و نادانی، تعاون جایگزین رقابت، برنامه‌ریزی دقیق جایگزین اعتماد به مشیت الهی و صورتی از اقتصاد اجتماعی شده جایگزین سرمایه‌داری خصوصی شوند".

درنهایت هم کاونتس از آموزگران تقاضا دارد که نیروهای بازسازی اجتماعی را بشناسند و ضمن همبستگی با آن‌ها عمل کنند.

 

فصل چهارم: دوبوا، وودسون و سیاست‌های تغییر و تحول

همان‌طور که از عنوان فصل مشخص است،اپل در این قسمت به بیان برخی نظرات دوبوا  و وودسون در حوزه‌ی آموزش می‌پردازد.

هردوی این محققان معتقد بودند که نظام آموزشی نیازمند تغییراتی مهم هم در ساختار و هم در مواد درسی و غیره، است. ازنظر دوبوا " آموزش باید از لحاظ شخصی و اجتماعی رهایی‌بخش باشد" و در غیر این صورت آموزش جدی محسوب نمی‌شود. در همین راستا، او یکی از اهداف این نوع آموزش را توانمندسازی افراد به حاشیه رانده‌شده ( همانند آفریقایی-آمریکایی ها) می‌داند. با توجه به این نکته و وجود فشارهای بسیار از جانب فعالان سیاه‌پوست، تحصیلات عمومی( به‌صورت محدود) حاصل شد اما همراه با اطمینان از اینکه سیاهان همچنان فرودست باقی بمانند. از طرف دیگر دوبوا جزء آموزشگرانی است که تغییر شرایط موجود را درگرو آگاه‌سازی گروه مسلط می‌داند اما سفیدپوستان تنها گروهی نیستند که دوبوا به آن‌ها می‌پردازد بلکه خود سیاه‌پوستان نیز دارای نقش مهمی می‌باشند که به دلیل فقدان "خویشتن اصیل" دچار فقدان هویت نیز شده‌اند. به همین جهت برای اینکه بتوانند به کنشگرانی فعال تبدیل شوند ابتدا باید به تاریخی از زندگی خود دست پیدا کنند.

بخش دوم این فصل به بیان نظرات وودسون پرداخته می‌شود. از نظر او این تغییرات در سیستم آموزشی با مجهز کردن معلمان به دانش و ارزش‌های خاص، که آن‌ها را از حالت افعال خارج کند، حاصل می‌شود. همچنین وودسون معتقد است که "اگر قرار است تغییرات جدی‌ای صورت بگیرد، آموزش انتقادی باید از آن بناهایی که ما آن‌ها را مدرسه می‌نامیم فراتر برود" که البته این اتفاق علاوه بر نیروی انسانی کافی، به منابع مالی و حمایت انجمن‌های مختلف نیز نیازمند است.

 

فصل پنجم :زنده نگه‌داشتن تغییر و تحولات آموزه‌هایی از جنوب

اپل در فصول گذشته عمدتاً به بحث‌های تاریخی پرداخته بود؛ اما در این فصل سعی کرده است به سؤال ابتدای کتاب -  آیا آموزش می‌تواند جامعه را تغییر دهد؟- بازگردد و برای یافتن پاسخ از نظام آموزشی آلگره استفاده می‌کند و معتقد است پورتو آلگره " نمونه‌ی بارزی از این واقعیت است که "جنوب" می‌تواند به‌عنوان معلم " شمال" عمل کند. به همین جهت در ادامه‌ی این فصل از کتاب ابتدا به بیان تجربیات این نظام آموزشی و سپس اهداف آن و در انتها به برخی مشکلات بالقوه‌ی آن پرداخته است. 

 

فصل ششم: آمریکا زیر سلطه‌ی وال مارت. تحول اجتماعی و تأثیر آموزش

اپل در این فصل نیز سعی کرده است به تعدادی از مباحثی که در فصل‌های اول مطرح کرده بود، بازگردد و این سؤال را مطرح می‌کند که " چه کسی از آموزش برای تغییر جامعه استفاده می‌کند؟".

او از وال مارت به‌عنوان کنش گر اقتصادی قدرتمند بین‌المللی که جزء کسانی بود که هدف از آموزش را " افزایش رقابت، سود و نظم بین‌المللی و بازگرداندن ما به گذشته‌ی بیش‌ از حد زیبا" می‌دانستند، استفاده می‌کند و نشان می‌دهد که " چگونه استراتژی وال مارت از آموزش برای کمک به تغییر جامعه استفاده می‌کند".

 

فصل هفتم: آموزش انتقادی، صحبت درباره‌ی حقایق، و واکنش

در این بخش از کتاب اپل ما را در جریان تجربه‌ی شخصی خودش به‌عنوان فعال و منتقد آموزشی در کره ی جنوبی، می‌گذارد؛ درواقع این نمونه‌ی شخصی را به‌عنوان مثالی برای وظایف فعال یا منتقد آموزشی که در فصل دوم به آن اشاره کرده بود، مطرح می‌کند. اپل معتقد است درنهایت " شناختی وجود دارد که بر اساس آن هیچ جایی آن‌قدر کوچک و هیچ سیاستی آن‌قدر بی‌اهمیت نیست که نتوان آن را به چالش کشید". 

 

فصل هشتم: پاسخ پرسش کتاب. آموزش و تغییر و تحولات اجتماعی

اپل در آخرین فصل از کتاب خود درواقع به یک جمع‌بندی از تمامی مطالب بیان‌شده می‌پردازد و مسئله‌ی آموزش را بار دیگر در رابطه با قدرت‌های اقتصادی و سیاسی (به‌عنوان عوامل بیرونی) و همچنین کنش معلمان ( به‌عنوان عوامل درونی) ، مورد بررسی قرار می‌دهد.

در ادامه‌ی همین بخش نویسنده تلاش می‌کند تا با توجه به مطالب بیان‌شده، به این سؤال پاسخ دهد که " آیا موفقیت امکان‌پذیر است" یا خیر؟ ازنظر اپل نهادهای آموزشی می‌توانند در زمان و مکان‌های مشخص به‌عنوان عناصر اصلی برای تغییر جامعه وارد عمل شوند و تأثیرگذار نیز باشند.

انسان شناسی و فرهنگ

نقش آموزش و پرورش در تغییر جامعه

منتشرشده در معرفی کتاب
چهارشنبه, 02 مرداد 1398 01:07

جُرم دانا چه باشدش ای دوست

شعر معلم و دانایی

 گر چه خواندیم ،علم را جانا
علمِ درسی که خارج از معنا

بی نهایت، مکان علم دلا
باز بابش به روی علم نما

دور از شهر ،در مکان ده هم
باب علمی به روی خلق گشا

جای تحصیل خانه شد حتّی
علم آموز خانه هایِ شما

گر به تحقیق ،بررسی بینی
جیب ها پر ز علم ، سود دلا

گر چه مدرک به دست منتظریم
انتظاری ،که کارآمد لا

جُرم دانا چه باشدش ای دوست
عمر را صرف پایِ علم رها

گر جوانی به پای علم هدر
کرده جانا چه گویم ای دانا

مدرکی دست داردش عالی
هر کسی بشنود خوشی به ریا

ظاهر آرا تو را کند تعریف
پشت سر حرف ها به سُخره ادا

بس کنی والیا که علم آموز
دانشی یاد سود آور لا


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شعر معلم و دانایی

منتشرشده در یادداشت

بسم الله الرّحمن الرّحيم

استقلال تعليم قرآن كريم در كتاب و سنّت  و عملکرد سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی

اشاره

ماده 63 قانون برنامه ششم توسعه، وزارت آموزش و پرورش را مكلف به اجراي سند تحول بنيادين كرده است :

« الف - دولت مكلف است براي ايجاد تحول در نظام تعليم و تربيت اقدامات زير را انجام دهد : 1- اجراي سند تحول بنيادين آموزش و پرورش به نحوي كه كليه اقدامات وزارت آموزش و پرورش بر اساس اين سند انجام شود و  اقدامي مغاير با قانون و سند صورت نگيرد.»

آنچه باعث نوشتن اين مقاله شد تصميمات اخير سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي در تغييرات بنيادين اسناد تحولی نظام است. تصميماتی که علی القاعده، پيش از عملي شدن بايد به تصويب شوراي عالي آموزش و پرورش مي رسيد. چرا که سند برنامه درسي ملي اولين و مهمترين زير نظام سند تحول بنيادين است و هرگونه انحراف از اسناد ملي به جای آنکه « تحول بنيادين » باشند، « تحول بنيانکن » خواهند بود و باعث بروز مسائل عديده اي خواهد بود. لذا از سازمان پژوهش انتظار مي رود به جاي « خلق قانونو جعل قانون»، خود را امانتدار و مجري تمام قد قوانين مصوب بداند. و كوچك ترن تغيير را منوط به مصوبه شوراي عالي بداند.

يكي از دلايل اصلي استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم در اسناد تحولی، توجه به دلالت هاي قرآني و روايي و سيره و سنت است. پيشينه تاريخي تعليم قرآن کريم نشان از استقلال هميشگي اين حوزه از صدر اسلام تا كنون دارد.

منبع مقاله : سايت سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي ( نقد و بررسي )http://oerp.ir/baztab/1398/9792

مقدمه

علم قرائت قرآن كريم و « تعليم قرآن » اولين و معتبرترين علم از علوم اسلامي است كه همزمان با نزول قرآن كريم، توسط پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله پايه گذاري شد. بررسي استقلال جايگاه آموزش قرآن كريم در كتاب و سنت، از آن جهت اهميت دارد كه مي تواند :

1 - در صيانت از سنت اصيل تعليم قرآن كريم، در مقابله با هجمه هاي فرهنگي غرب كه در قالب مكاتب تربيتي جديد، آن را مورد استحاله و تخريب قرار مي دهد، نقش آفرين باشد.

2 - در حفظ هويت « حوزه تربيت و يادگيري قرآن كريم» به عنوان يكي از حوزه هاي 11 گانه مصوب شوراي عالي آموزش و پرورش در سازمان پژوهش و برنامه ريزي، به عنوان تجلي گاه مباني نظري آموزش عمومي قرآن كشور نقش ايفا نمايد و زمينه ارتقاء و اصلاح منطقي اين حوزه از تربيت و يادگيري را فراهم آورد.

3 - در رفع و دفع بد فهمي ها و كژتابي هاي فكري و روشي آموزش قرآن كه دامنگير بسياري از فعاليت هاي قرآني كشور است، مؤثر واقع شود.

4 - به عنوان يكي از الگوهاي مناسب تربيت اسلامي، الهام بخش اصلاح و رشد ساير حوزه هاي تربيت و يادگيري قرار گيرد. 

در حالي كه توجه به اين اصل مهم كه آموزش و ترويج قرآن كريم در سنت نبوي و سيره علوي همواره مطرح بوده است، مي‌تواند گره‌هاي كوري كه از دير باز درارتباط با قرائت و كتابت قرآن وجود دارد را بگشايد. روايات متعدد « قراء سبعه» نيز نشان مي‌دهد كه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله پيوسته در صدد تبيين ماهيت قرآن و آسان‌گيري آموزش آن بوده اند. (رجبي، سال 1381 )

الف - استقلال تعليم قرآن، در قرآن كريم

با توجه به آنچه گفته شد، پاسخ اين سوال مهم و مبنايي مي تواند خط سير بحث را در مسير صحيح تري هدايت كند :

جايگاه تعليم قرآن, در قرآن کريم چيست؟

اين كه قرآن کريم درباره خودش چه انتظاراتي از مسلمانان دارد و مسلمانان چه وظايفي نسبت به قرآن كريم دارند؟ از پرسش هاي اساسي است كه مي تواند مبناي برنامه ريزي آموزشي و درسي در تعليم قرآن كريم قرار گيرد. ( فصل نامه رشد آموزش قرآن كريم، ش23 ) توجه به دانشِ روشي آيات در كنار تبيين دانش مفهومي آن ها، انتظارات قرآن کريم در زمينه تعليم قرآن را تا حدودي مشخص مي کند که در اين جا به صورت اجمال و با اشاره به برخي از آيات، به تعدادي از اين انتظارات اشاره مي شود :

1-قرائت1 : قرائت قرآن يک مفهوم عام و کلي است و در عين حال اوّلين و مهم ترين مرتبه و حداقل انس با قرآن کريم است.(موسوي بلده، سيدمحسن، 1378, ص17) در آيه 20 سوره مزمل تأكيد دوباره بر خواندن قرآن و عمل به آنچه بيان شده آنقدر واضح و مشخص است كه نياز چنداني به تفسير و توضيح و تبيين ندارد. و كاملاً بر استقلال خواندن قرآن دلالت دارد.

2- تلاوت 2 : يعني رعايت آداب ظاهري و باطني هنگام خواندن قرآن كريم ( مانند احترام و عمل به قرآن )؛ اين اصطلاح براي خواندن متون مقدس به کار مي رود. ( دانشنامه قرآن، ج1 ص 261 ) در اين جا نيز خواندن و فهميدن قرآن و عمل به آن كاملاً موضوعيت دارد.

3- تدبر 3 : تفکر در آيات و عبارات قرآن کريم، با توجه به نتايج و عواقب آن را شامل مي شود. همان طور كه از بررسي آيات مربوط به تدبر در قرآن به دست مي آيد در زمينه تدبر نيز حوزه تعليم قرآن كريم، كاملاً استقلال و موضوعيت دارد.

4- خشوع 4 : به دنبال هدايت باطني و تأثير پذيري از آيات شريفه قرآن كريم است.

5- تأثيرپذيري 1: متجلي شدن آيات قرآن در رفتار و گفتار و افکار انسان، در اثر خواندن و فهم آيات شريفه

6- عمل به آيات قرآن 2: عمل به دستورات قرآن کريم در کليه شئون زندگي. در اين زمينه اغلب آيات از محكمات بوده و لذا خواندن و فهميدن و تفكر و تدبر در آن كفايت مي كند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1 – سوره مزمل /20

2 – سوره بقره /121

3 – سوره محمد / 24

4– سوره حشر /21

1– سوره حديد/ 16

2 – سوره بقره /44

7- آموزش قرآن به ديگران 3 : به عنوان يکي از وظايف پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله در اين زمينه نيز اولين و اصلي ترين وظيفه پيامبر، خواندن ( تلاوت ) قرآن براي مردم است. و مراتب ديگري مانند تزكيه و حكمت  آموزي در درجات بعدي قرار مي گيرند.

همان طور كه ملاحظه مي شود با نگاهي گذرا به آيات شريف قرآن كريم، شيوه ها و راهكارهاي متعددي براي « تعليم كتاب الله » مطرح گرديده، كه هريك به تنهايي نيز كاملاً موضوعيت و استقلال معنايي دارد. لذا از تحميل معارف اسلامي به اين بخش هاي مستقل بايد پرهيز نمود؛ مگر در مواردي كه تبيين آن مي تواند مفيدتر و سازنده تر باشد. به عنوان نمونه، به چند مورد اشاره مي شود :

 1- وَ قُرآنًا فَرَقناهُ لِتَقرَأَهُ عَلَى النّاسِ عَلَى مُكثٍ  وَ نَزَّلناهُ تَنزيلًا ﴿106﴾  سوره اسراء

و قرآن را بخش بخش كرديم تا آن را با تأنّي و درنگ بر مردم بخواني و آن را آنگونه كه بايد، به تدريج نازل كرديم .

2-وَ قالَ الَّذينَ كَفَروا لَو لا نُزِّلَ عَـلَيـهِ القُرآنُ جُمـلَةً واحِـدَةً، كَـذالِـكَ لِـنُـثَبِّـتَ بِـهِ فُـؤادَكَ، وَ رَتَّلـناهُ تَرتيـلًا ﴿۳۲﴾

و كسانى كه كافر شدند گفتند : چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟

اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم و آن را به آرامى [بر تو] خوانديم.

3 وَ لا يَأتونَـكَ بِـمَـثَـلٍ إِلَّا جِئـناكَ بِالـحَقِّ، وَ اَحـسَنَ تَفـسيـرًا ﴿۳۳﴾  سوره فرقان

و براى تو مثلى نياوردند، مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى تو آورديم.

4-  لا تُـحَرِّك بِـهِ لِـسانَـكَ لِـتَعـجَـلَ بِـهِ ﴿16﴾

(اي پيامبر ! ) زبانت را بخاطر عجله براي خواندن آن [ قرآن ] حرکت مده.

5-  اِنَّ عَـلَيـنا جَمـعَـهُ وَ قُرآنَـهُ ﴿17﴾

زيرا كه بر عهده ماست جمع كردن و حفظ آن در سينه تو و خواندن آن براي تو

6-  فَـاِذا قَـرَأناهُ، فَاتَّـبِع قُرآنَـهُ (18) سوره قيامه

پس چون آن را خوانديم، از آن پيروي كن.

اين آيات و مجموعه زيادي از آيات و روايات شريف بر شيوه صحيح و بايسته تعليم كتاب الله تاكيد و دلالت دارد؛ تحقق اين آيات و روايات مستلزم خواندن همراه با فهم و درك آن ها و سپس داشتن عزم راسخ براي انجام تغيير در شرايط موجود است. اما گره زدن خواندن و فهميدن و تدبر اوليه با معارف اسلامي هيچگاه مورد تأكيد نبوده و بلكه در مراتب و مراحل بعدي مي تواند راهگشا باشد.

نكته مهم :دانستن اين مطلب جالب و در عين حال مهم است كه اغلب نكات و انتظارات ياد شده، در متن سند تحول بنيادين ( راهكار 3-1) و سند برنامه درسي ملي ( حوزه تربيت و يادگيري قرآن كريم و عربي )

3– سوره جمعه

و نيز اهداف آموزش عمومي قرآن ( مصوب شوراي عالي انقلاب فرهنگي ) مورد توجه قرار گرفته و لحاظ شده است.اكنون اين وظيفه حوزه مستقل تربيت و يادگيري قرآن كريم در سازمان پژوهش و برنامه ريزي است كه به تبيين اين اسناد و تبديل آن به نظريه هاي تربيت و يادگيري بپردازد.

ب- استقلال تعليم قرآن در سنت

اين آيات و آيات مشابه ديگر، مبناي تفكري سنت نبوي و سيره علوي در اين مسير، محسوب مي شوند. لذا طرح سوال دوم را مي توان بر اساس آن مطرح و پيگيري نمود :

تعريف آموزش قرآن در سنت پيامبراكرم صلي الله عليه وآله چيست؟

تعليم قرآن در مكتب پيامبراكرم صلي الله عليه و آله عبارت است از : خواندن آيات توسط معلّم و شنيدن و تكرار آنها توسط قرآن آموز تا جايي‌كه اين امرمنجر به انتقال آيات قرآن از قلب معلّم به قلب متعلّم گردد و متعلّم قرآن نيز چونان معلّم خود،حامل آيات الهي گردد.4

پيامبراكرم صلي الله عليه و آلهدر تعريف « قرآن آموز » مي‌فرمايند: « مَن جَمِعَ القُرآنَ، فَكَاَنَّما اُدرِجَتُ النُّبوةَ بَينَ جَنبَيهِ اِلاَّنَّـهُ لايوحي اِلَيهِ» يعني «كسي كه قرآن را در قلب خود جمع كند، گويي نبوت در درون سينه او جاي گرفته است، با اين تفاوت كه به او وحي نمي‌شود.»5 و نيزمي‌فرمايند : « خَيرُكُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ» يعني « بهترين شما كساني هستند كه به دنبال اين باشند كه قرآن را بياموزند و به ديگران آموزش دهند. »6 و هم چنين مي‌فرمايند : « خَيرُكُم مَن قَرَاَ القُرآنَ وَ أَقرَأهُ» يعني « بهترين شما كسي است كه قرآن را بخواند و آن را به ديگران « اقراء» كند.»7

سير تطوّر آموزش قرآن در صدر اسلام

 استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم در بررسي سير تطور آموزش قرآن كريم در صدر اسلام و دوران زندگي ائمه معصومين عليهم السلام از چنان شفافيتي برخوردار است كه نيازي به تبيين ندارد. چه « سيره اقوالي » و چه « سيره افعالي » حضرات معصومين عليهم السلام همه دال بر استقلال تعليم قرآن از ساير آموزش هاي ديني و اسلامي بوده است.

 

مراحل هفت گانه تعليم قرآن كريم، پس از بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله

 تعليم قرآن كريم و تطوّر آن در دوران رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله را مي توان در هفت مرحله به صورت خلاصه چنين بيان كرد :

مرحله اوّل :نقطه آغازين آموزش قرآن كريم را مي توان تعليم آيات قرآن به نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله ازسوي جبرئيل امين عليه السلام دانست؛ طليعه اين مرحله در آغاز نزول آيات شريف اوّل تا پنجم سوره علق است كه مي فرماييد: « اِقرَء بِاسمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ ...» خداوند در آيات اوّل تا چهارم سوره الرّحمن نيز به اين مسأله اشاره مي كند و خود را

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

4 - گزارش نهايي طرح پژوهشي آموزش زبا نقرآن.  بخش دوم، فصل سوم

5 - اصول كافي، ج 2، كتاب القرآن      

6- همان، خ 2351

7 - همان، خ 2354 7

اوّل معلم قرآن معرفي مي نمايد و چنين مي فرمايد : « الرَّحمنُ، عَلَّمَ القُرآنَ». طبق اقوال و آراء مفسرين، پيامبراكرم صلي الله عليه و آله پس از شنيدن آيات شريف از زبان جبرئيل عليه السلام، آن ها را به خاطر مي سپردند.

 

مرحله دوم :پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پس از دريافت آيات شريفه قرآن از جبرئيل و حفظ آن، موظّف شدند تا آن آيات را به مسلمانان بياموزند. آيه 106 سوره اسراءبه موضوع تعليم قرآن به مسلمين توسط پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره دارد : « وَ قُرآنًا فَرَقناهُ لِتَقرَأَهُ عَلَي النّاسِ عَلي مُكثٍ وَ نَزَّلناهُ تَنزيلًا» ( و قرآني كه در يك جا قرار داشت، قسمت قسمت كرديم تا آن را با درنگ بر مردم بخواني [ و لذا ] آن را به تدريج برتو نازل كرديم. )

از قرائن تاريخي به دست مي آيد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در اجراي اين وظيفه, به تناسب مخاطبان قرآن، از دو شيوه « اسماع» و« اِقراء» استفاده كرده اند :

الف- اِسماع قرآن : « اِسماع» در لغت به معناي « شنواندن» است و اين كار به همين معنا در قرآن به كار رفته است. (روم/ 52) مراد از اسماع، شنواندن قرآن به گوش مردم است كه معمولاً در مكه و نسبت به مشركان قريش، حاجيان و رهگذران صورت مي پذيرفت. طبق شواهد تاريخي، در سال هاي ابتداي رسالت، رسول خدا صلي الله عليه و آله در مسجد الحرام مي نشست و به تلاوت قرآن مي پرداخت و يا به نماز مي ايستاد و سوره هايي را قرائت مي كرد و به اين ترتيب آيات قرآن را به گوش رهگذران مي رساند. به عبارت ديگر، رسول خدا(ص) در قالب عبادات روزانه خود، رسالت تبليغي خويش را نيز دنبال مي كرد.

از آن جا كه استماع قرآن به تدريج موجب جذب مردم به قرآن مي شد، مشركان تصميم گرفتند، علاوه برخودداري از استماع قرآن (لقمان/7 )، مانع نمازخواني يا تلاوت قرآن رسول خدا شوند.

ب- اِقراء قرآن :آن چه مشهور است اين است كه اساس و اسلوب تعليم قرآن توسط پيامبر صلي الله عليه و آله « اقراء» بوده است. در تبيين معناي اقراء و بيان كيفيت و شيوه آن گفته اند : « قرائت بر كسي»يا « تلاوت بر كسي» به معناي اقراء است، يعني اگر آيات الهي بركسي خوانده شود، به قصد اين كه او نيز آنها را بشنود و تكرار كند ، اين عمل « اقراء » ناميده مي‏شود .

در سال هاي ابتداي بعثت، رسول خدا(ص) در خانه ارقم بن ابي ارقم - واقع در كوه صفا- سكني گزيد. حضرت در همين مكان، نومسلمانان را به حضور مي طلبيد و به آنان قرآن را آموزش مي داد ( عسكري، 1-133 ) علاوه بر اين، مراكز ديگري نيز وجود داشت كه در آن مؤمنان دور از چشم مشركان به تعليم قرآن مي پرداختند و در واقع مطالبي را كه از رسول خداصلي الله عليه و آلهفرا مي گرفتند، به يكديگر آموزش مي دادند. ( ابن هشام، ج1ص366 ). آموزش قرآن نه تنها در مسجد پيامبر، بلکه در فرصت هاي مختلف از ميدان جنگ گرفته تا درون خانه ها مورد توجه قرار مي گرفت. در اين باره احاديث فراواني وجود دارد :

1-  از عثمان بن مظعون و عبدالله بن مسعود و ابي بن كعب روايت شده است كه : « رسول اكرم صلي الله عليه و آله آيات قرآن را ده آيه، ده آيه به آنان مي آموختند. »1

2-  در تفسير نورالثّقلين آمده است كه حضرت علي(عليه السّلام) درباره روش قرآن آموختن خود نزد پيامبراكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد : « هيچ آيه‏اي نازل نمي‏ شد مگر آن كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله آن را بر من اقراء مي ‏فرمود و مي‏ خواند و من مي‏ شنيدم و تكرار مي‏ كردم و پس از آن، همان آيه يا آيات را بر من املاء مي‏ فرمودند و من مي‏ نوشتم. »3

مرحله سوم :در اين مرحله عده اي از مسلمين آيات و سُوَر قرآن كريم را به عده ديگر تعليم مي دادند و به اقراء يكديگر مي پرداختند. در كتاب مَناهِلُ العِرفان آمده است: « پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براي آموزش قرآن به كساني كه ازجامعه مسلمين دور بوده ‏اند، كساني را مي ‏فرستاد تا قرآن را به ايشان آموزش دهند، چنان كه مُصعَبِ بن عُمَير و اِبن اُم مَكتوم را، قبل ازهجرت به مدينه  و مَعاذِ بن جَبل را نيز پس از هجرت براي آموزش قرآن به مكه فرستادند. » (غفاري،1385) از عِبادَه بن صامت نقل شده است كه : « هنگامي كه فردي به مدينه مهاجرت مي ‏نمود و به جمع مسلمانان وارد مي‏ شد، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله او را به يكي از ما مي‏ سپرد تا به وي قرآن را آموزش دهيم.4 »

مرحله چهارم :اين مرحله با پديد آمدن گروهي به ثمر رسيد كه تلاوت قرآن كريم و تدريس آيات و سُوَر آن به صورت اشتغالات عمده زندگي آنان درآمد؛ اينان به « قُرّاء » مرسوم بودند2. اين مرحله را بايد مرحله آغاز آموزش رسمي آموزش قرآن درجامعه اسلامي دانست؛ مرحله اي كه دور نمايي از گستره انتشار آموزش تعاليم قرآني و اسلامي را در اقصي نقاط عالم در پي داشت .

در كتاب « المغازيِ واقدي » چنين آمده است : « در ميان انصار، هفتاد مرد جوان ديده مي شدند كه موسوم به« قُرّاء » بودند و به هنگام در آمدن شب به ناحيه مدينه مي آمدند و به تعليم قرائت قرآن مي پرداختند و اقامه نماز مي كردند » 3.

مرحله پنجم:عده اي ازصحابه كه حافظ قرآن بودند، آموزش حفظ آن را بر عهده گرفتند و به اين كار قيام كردند. اينان عبارت بودند از : عليّ بن ابي طالب, اُبيِّ بن كَعب, عبدالله بن مسعود, زيد بن ثابت, عُوَيمِر بن زيد, ابو موسي اشعري, عثمان ابن عَفّان.

مرحله ششم:اعزام قاريان و حافظان قرآن كريم به بلاد اسلامي, دوره جديدي از آموزش قرآن به مسلمانان تلقي مي شود. از آن جمله مي توان به رفتن عبدالله بن مسعود (صحابي پيامبر) به شهر كوفه ياد كرد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

1 – البيان في تفسير القرآن، آيه الله خويي ، ص38 ، به نقل از تاريخ قرائات قرآن ، ص 24

3- همان مأخذ و همان صفحه

4 – البيان في تفسير القرآن، آيه الله خويي ، ص38 ، به نقل از تاريخ قرائات قرآن ، ص 26

2 – حجتي كرماني، سيد محمد باقر ، تاريخ قرائات قرآن ، ص 27

3 – همان مأخذ ، ص 28

او باعث شد كه مردم كوفه بعد از مدينه, در زمينه قرائت قرآن کريم, شهره شوند4.

مرحله هفتم:از اين زمان يعني نيمه دوم قرن اوّل هجري قمري, آموزش قرآن به عنوان يك ماده درسي در مساجد شهرهاي مختلف کشورهاي اسلامي استقرار يافت. 5

براي تکميل اين بحث شايسته است که به جايگاه آموزش قرآن به کودکان در مکتب پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام نيز اشاره کنيم.

 

استقلال آموزش قرآن به کودکان در سنت نبوي و سيره علوي

1-  آموزش قرآن از ديدگاه پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله

شيخ طبرسي در كتاب مجمع البيان از مَعاذ نقل مي كند، كه گفت: « شنيدم از رسول خدا (ص) كه مي فرمود: هيچ مردي نيست كه به فرزندش قرآن آموخته شود، مگر آن كه خداوند، روز قيامت پدر و مادر آن فرزند را به تاج فرشتگان مفتخرگرداند و دو زيور از زيورهاي بهشتي كه مردمان هرگز مثل آن را نديده اند بر اندام آنها بپوشاند.»1

از پيامبراكرم (ص) نقل شده است كه فرمود: « هنگامي كه معلّم به کودکي خطاب كند كه بگو بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و کودک بگويد بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، خداوند تعالي برائت از آتش جهنم را براي فرزند، پدر ومادر ومعلمش خواهد نوشت. »2

 

2-  آموزش قرآن از ديدگاه امير المؤمنين امام علي عليه‏السلام

امام علي عليه ‏السلام در نامه تربيتي خود به فرزندش امام‏ حسن مجتبيعليه‏السلام بعداز آن كه بر اهميت تربيت و تسريع در آن تأكيد مي‏ کنند،نخستين اقدام خود را آموزش قرآن و معارف و احكام حلال و حرام آن بيان مي‏ كند : «... وَ اَن اِبـتَـدَئَـكَ بِـتَعـليـمِ كِـتابِ‏اللّهِ» يعني « نخست تو را كتاب خدا بياموزم ... و ( در آغاز ) به چيزي غير از قرآن نپردازم.» 3

هم چنين در توصيه به فرزندش محمدبن حنيفه فرمود: « ... برتو باد به خواندن قرآن و عمل كردن به آنچه در آن است. خواندن قرآن را در شب و روز و هنگام تهجّد برخود لازم بدان چرا كه قرآن عهد نامه‏اي ‏است از سوي خداوند تبارك و تعالي به خلق خود، پس واجب است بر هر مسلماني كه درهر روز به عهد نامه خود بنگرد ولو پنجاه آيه باشد.4»

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

4 – حجتي كرماني، سيد محمد باقر ، تاريخ قرائات قرآن ، ص 31

5 – همان مأخذ و صفحه 32

1- وسايل. ج‏4، ابواب قرائت قرآن، ح 323

2 - همان، ح328

3-  نهج البلاغه ، نامه 31 

4 – راجي قمي،محمد،پندهاي پدران به فرزندان، ص162 و 163.

همچنين از اميرمؤمنان عليه السلام فرمودند : « حَقُّ الـوَلَـدِ عَـلَي الـوالِـدِ اَن يُـحَسِّنُ اَدَبُـهُ وَ يُـعَلِّـمَـهُ القُـرآن »، « حقِ فرزند بر پدر آن است كه فرزند را نيكو ادب كند و به او قرآن بياموزد.1 »

3-  آموزش قرآن در سيره امام حسين عليه السلام

مردي به نام عبدالرحمن سلمي، سوره « حمد » را به فرزند امام حسين عليه السلام آموخت، وقتي كه آن فرزند سوره حمد را نزد امام حسين عليه السلام به خوبي خواند، امام هزار دينار و هزار حلّة گرانبها به آن معلمجايزه داد و دهانش را پر از جواهر ساخت.3وقتي خواستند دراين باره با آن حضرت بحث و گفت وگو كنند ، فرمود : بخشش من كجا مي‌تواند با عطاي او يعني آموزش قرآن برابري كند. » 4

4- حضرت زينب سلام الله عليها ،معلمقرآن

« يک سال پس از استقرار علي عليه السلام در شهرکوفه، زنان و دختران، به آن حضرت پيام فرستادند و گفتند : ما شنيده ‏ايم که دختر شما « زينب » همانند مادرشفاطمهسلام الله عليها منبع سرشار دانش و داراي علوم و کمالات است. اگر اجازه دهيد از آن سرچشمه دانش بهره‏ مند شويم. امام اجازه دادند تا زينب کبري سلام الله عليها، بانوان مسلمان کوفه را قرآن آموزش دهند. 5

روزي در يکي از جلساتي که حضرت زينب سلام الله عليها براي زنان کوفي قرآن مي‏گفت،امير مؤمنان عليه السلام وارد جلسه شدند. آنروز حضرت زينب عليها السلام آيه اوّل سوره مريم - « کهيعص‏ » - را آموزش مي داد و درباره آن سخن مي‏گفت. » 6

همان طور كه ملاحظه مي شود، تعليم كتاب الله در سنت و سيره قولي و فعلي پيامبر اكرم و خاندان طاهرينش همواره به صورت مستقل موضوعيت داشته است. سير تاريخي دوران اسلامي نيز نشان از وفاداري مسلمين به اين سنت و سيره را نشان مي دهد.

 

سير تطوّر آموزش قرآن در دوران اسلامي

 استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم را با توجه به جايگاه مهم آموزش آن, در طول دوران اسلامي مي توان به وضوح مورد مطالعه قرار داد. اين دوران، داراي فراز و فرودهاي فراواني بوده است. اما رشد و تعالي و نيز جايگاه آن در حفظ اسلام اصيل و راستين بر كسي پوشيده نيست. برخي از شواهد اين موضوع را مي توان در الگوهاي آموزشي زير ملاحظه نمود :

1- مساجد :قديمي ترين و معتبرترين جايگاه تعليم قرآن كريم در مساجد بوده است. استقلال تعليم قرآن در مساجد از گذشته تا كنون بر كسي پوشيده نيست. مديراني كه طبق قانون برنامه ششم توسعه بايد مجري تمام قد سند تحول بنيادين باشند، بايد براي هر تغييري در اسناد تحولي « پيوست پژوهشي» ارائه نمايند. از شوراي عالي آموزش و پرورش انتظار مي رود به وظيفه خود در قبال نظارت برحسن اجراي سند تحول بنيادين و زيرنظام هاي مربوطه نظارت دقيق داشته باشد؛ و الا بايد به جای تحول بنيادين، شاهد تحول بنيانکن در نظام تعليم و تربيت اسلامی باشيم.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1 - نهج البلاغه، حكم 399؛ ميزان الحكمة، ج‏8، ص.

3- بحار الانوار، ج 44، ص 191، علامه مجلسي، بيروت، 1403 ق

4 - مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص66

5 - رياحين الشريعه، ج‏3، ص‏57 .

6 - خصائص الزينبيه، ص‏27

2- مكتب خانه ها :پس از مساجد، مكتب خانه ها از قديمي ترين و معتبرترين جايگاه هاي مستقل آموزش قرآن كريم در كشورهاي اسلامي بوده اند.

3- جلسات قرآن هفتگي :جلسات سنتي و خانگي قرآن از گذشته تا كنون از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و نقش اساسي در حفظ سنت نبوي و سيره علوي در حوزه يادگيري قرآن كريم را بر عهده داشته است.

4- خانواده :‌ خانواده هاي مسلمان مهم ترين نقش را در تربيت قرآني فرزندان خانواده بر عهده داشته اند. نقش الگويي ايشان را بايد از برجسته ترين ترين اين روش ها دانست.

5- نظام رسمي :نظام رسمي هم همواره به حوزه يادگيري قرآن به چشم مستقل نگريسته و براي آن، برنامه، محتوا، روش و  ... قائل بوده است.   

6- اسناد تحولي :كليه اسناد تحولي توجه ويژه به استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم داشته و آن را مجزاي از آموزش احكام، اعتقادات و اخلاق اسلامي معرفي كرده اند.

 

راز استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم

راز استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم در كتاب و سنت و تاريخ اسلام را بايد در «  آيه 9 سوره حِجر » جست و جو كرد :

« اِنّا نَحـنُ نَزَّلـنَا الذِّكـرَ وَ اِنّا لَـهو لَحافِـظونَ »، « بدرستی که ما قرآن را نازل کرده ايم و بطور قطع از آن محافظت خواهيم کرد.»

منظور از « اِنّا لَـهُ لَـحافِـظونَ » چه كساني هستند؟

حفظ و صيانت از آيات الهی، حق نخست قرآن كريم بر امت اسلام است. طبق آيه شريفه بي شك اراده و قدرت الهي ضامن حفظ قرآن كريم از حذف و تحريف است. چرا كه خداوند متعال از مصونيت قرآن از هر گونه تحريفي خبر داده و حفاظت از آن را خود بر عهده گرفته است. ( چه تحريف لفظي و چه تحريف معنوي ) اما اينكه اراده الهي به چه شكلي بروز و ظهور مي يابد قطعاً به اراده و خواست مسلمانان در حفظ و صيانت از قرآن كريم هم بستگي دارد. امام صادق عليه السلام : « اَبَي اللهُ اَن يُجـرِيَ الاَشـياءَ اِلاّ بِـاَسبابٍ، فَـجَـعَـلَ لِـكُلِّ شَيءٍ سَـبَـبا ...»، « خداوند ابا دارد از اين كه چيزها ( امور ) را جز از طريق اسباب فراهم آورد. از اين رو ، براى هر چيزى ، سببى قرار داده ... » [الكافي : 1/183/7.]

نمونه هاي متعددي از حساسيت ويژه مسلمانان در طول تاريخ نسبت به حفاظت از هرگونه تغيير در قرآن کريم وجود دارد، به گونه‌اي که حتي نسبت به حذف يک « واو » از قرآن کريم، شديدترين عکس العمل‌ها را نشان مي‌دادند و شمشير را از نيام بيرون مي‌کشيدند. اين حساسيت، با توجه به دستورات قرآن كريم و توصيه‌هاي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله منجر به اهتمام مسلمانان نسبت به اين حوزه از يادگيري قرآن و انس هر چه بيشتر ايشان با تلاوت، حفظ و کتابت قرآن کريم شده و نيز تقدس و احترام ويژه‌اي براي قرآن کريم به دنبال داشته است.

نتيجه بحث :

1-    « قرآن»، « سنت»، « اجماع» و « عقل» ( ادلّه اربعه ) منابع ديني و مباني تفكري مكتب اسلام و مذهب تشيع است. از اين رو با توجه به حساسيت موضوع تعليم قرآن كريم در جامعه اسلامي، از متوليان نظام تعليم و تربيت کشور انتظار مي رود تا در تصميم سازي ها و تصميم گيري ها، علاوه بر اين که دو بخش « قرآن» و « سنت» و نيز پيشينه تاريخي اين موضوع در جهان اسلام را مورد دقت و توجه قرار دهند؛ در اين موقعيت سرنوشت ساز، با حفظ استقلال جايگاه تعليم قرآن کريم ( به عنوان اصيل ترين برنامه و شيوه تعليم و تعلم در جهان اسلام ) مصالح مکتب اسلام و قرآن و کشور را دستخوش تغييرات شتابزده و سطحی نگرانه نکنند. هر چند در دو بخش « عقل » و « اجماع» نيز دلالت هاي بسيار قوي براي حفظ استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم وجود دارد. ( كه در مقالات بعدي مورد توجه قرار خواهد گرفت. )

2-    اسلام، تنها ديني است كه معجزه اش « كتاب » ( قرآن) و اولين دستورش « بخوان » ( اقرأ) است. و قرآن كريم تنها معجزه به جاي مانده از 124 هزار پيامبر الهي است كه به واسطه آن، ارسال رُسل و انزال كتب، ختم شد. كتابي كه پيامبر خاتم صلّي الله عليه و آله در عظمت آنفرمودند: « فَضـلُ الـقُرآنِ عَـلي سـائِـرِ الـكَـلامِ، كَـفَضـلِ اللهِ عَـلي خَلـقِـهِ» « برتری قرآن كريم بر ساير سخنان، مانند برتری خداوند است بر بندگانش » ( اصول كافي، ج ۱، ص ۶۳ ) لذا بايد اين موقعيت و برتری را حفظ کرد و آن را افزايش داد.

اما مطالعه سير تطور آموزش قرآن کريم در ايران، نشان از وجود شكاف فرهنگي جامعه و فاصله تدريجي از سنت اصيل تعليم قرآن كريم دارد. خطر غربزدگي، تنها در انتخاب پوشش غربي و يا رفاه زدگي و تجمل گرايي نيست. بلكه خطرناك ترين شكل غربزدگي در « التقاط فرهنگي» است. از اصلي ترين دلايل بي سوادي قرآني جامعه، دوري از اسلام اصيل و حركت تدريجي به سمت اسلام ليبراليستي است كه محور آن « انسان مداري» به جاي « توحيد محوري» است. فقدان سرمايه گذاري لازم در زمينه انس و ارتباط مستمر و مستقيم آحاد مردم جامعه با قرآن كريم، به عنوان محوری ترين اصل در تعليم قرآن و در مقابل شکاف تدريجي از مباني و مبادي شيوه هاي اصيل آموزش قرآن به نام الگوهاي نوين آموزش، از مهمترين دلايل و عوامل مهجوريت قرآن در ايران است. حاصل چنين تفكري، به سطحي نگري و ساده انديشي در اين حوزه از تربيت و يادگيري منجر شده است.

استقلال تعليم قرآن كريم در كتاب و سنّت  و عملکرد سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی

از اين رو حفظ استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم، در ميان 11 حوزه تربيت و يادگيري در سازمان پژوهش، نه تنها طبق قوانين و ضوابط، ضروري است، بلكه منطق عقلی و مصالح اسلامی ايجاب می کند که استقلال حوزه يادگيری قرآن كريم محترم شمرده شود. اين موضوع از چند جنبه حائز اهميت است :

اولاً -در حفظ هويت « حوزه تربيت و يادگيري قرآن كريم» به عنوان يكي از حوزه هاي 11 گانه مصوب شوراي عالي آموزش و پرورش در سازمان پژوهش و برنامه ريزي به عنوان تجلي گاه مباني نظري و مبادي عملي تعليم و تربيت اسلامي نقش ايفا نمايد.

چرا كه بزرگ ترين ضعف آموزش قرآن در كشور را بايد در نپرداختن به مباني و مبادي تعليم قرآن كريم دانست؛ رسالت ذاتي و حقيقي سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي نيز پرداختن به همين مطلب است که تحقق آن، در لواي حفظ استقلال « حوزه تربيت و يادگيري قرآن كريم » امکان پذير خواهد بود.

و بالعکس، ادغام اين حوزه با هر حوزه ديگري، باعث « حضور خنثي آموزش قرآن كريم در سازمان پژوهش » و بالتبع آن در نظام تعليم و تربيت فردا و فرداهای کشور خواهد شد. تنها حوزه اي كه بر خلاف كليه اسناد تحولي، در آستانه حذف و انحلال قرار دارد.

ثانياً- مديراني كه طبق قانون برنامه ششم توسعه بايد مجري تمام قد سند تحول بنيادين باشند، بايد براي هر تغييري در اسناد تحولي « پيوست پژوهشي» ارائه نمايند. از شوراي عالي آموزش و پرورش انتظار مي رود به وظيفه خود در قبال نظارت برحسن اجراي سند تحول بنيادين و زيرنظام هاي مربوطه نظارت دقيق داشته باشد؛ و الا بايد به جای تحول بنيادين، شاهد تحول بنيانکن در نظام تعليم و تربيت اسلامی باشيم.

ثالثاً- صيانت از اين سنت اصيل، با حفظ استقلال حوزه يادگيري قرآن كريم، ( طبق سند برنامه درسي ملي ) مي تواند به عنوان يكي از مهم ترين سنگرهاي مقابله با هجمه هاي فرهنگي غرب به شمار آيد. فرهنگ ويرانگر غربي در شكل هاي مختلف از جمله در قالب مكاتب تربيتي جديد، در صدد استحاله و تخريب اين سنت هاي اصيل و اسلامي است. لذا نبايد اجازه داد كه اين حوزه از تعليم و تربيت كه مي تواند الهام بخش ساير حوزه هاي تربيتي در اصلاح الگوهاي تربيتي و يادگيري باشد، دستخوش تخريب و انحلال شود.

اين كه پيامبر خاتم صلي الله عليه و آلهفرمودند : « فَـاِذَا الـتَـبَـسَت عَـلَيـكُـمُ الـفِـتَـن، كَـقِـطَـعِ اللَـيـلِ الـمُظـلِم, فَـعَـلَيـكُم بِالـقُرآنِ»، « هنگامي که فتنه‌هاي زمانه، مانند پاره هاي شب تار، شما را در برگرفت، بر شما باد که به قرآن کريم مراجعه و از آن کمک بگيريد.». ( الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 599) از جهتي تأكيدي است بر توجه به همين هشدار مهم. زنگ خطر حذف آموزش قرآن كريم، در آموزش و پرورش، سالهاست كه به گوش مي رسد. مديران دلسوز و با بصيرت و انقلابي به ويژه اعضاي محترم شوراي عالي آموزش و پرورش، بايد مراقب باشند كه اصيل ترين حوزه تربيت و يادگيري در تعليم و تربيت اسلامي ( آموزش قرآن كريم ) دستخوش افراط و تفريط نشود.

 

درخواست :

با توجه به مقاله « استقلال تعليم قرآن در كتاب و سنت» ( مقاله اول )؛از سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي انتظار مي رود در بازآرايي تشكيلاتي سازمان و تصميم هاي مديريتي، عنايت لازم را به اين درخواست مبذول فرمايد :

« استقلالِ حوزه تربيت و يادگيري قرآن كريم و عربي ( طبق سند برنامه درسي ملي )به رسميت شناخته شود. »

 

اميد است با وجود اسناد ملي متعدد و تصريح قوانين مصوب، فصل الخطاب عمل به سياست هاي ابلاغي مقام معظم رهبري و اسناد تحولي باشد. در اين صورت است كه منويات مقام معظم رهبري در تحقق سند تحول بنيادين، امكان پذير خواهد بود. ان شاء االله

 

« وَ ما تَوفيـقي اِلّا بِاللهِ ، عَـلَيـهِ تَـوَكَّلـتُ وَ اِلَيـهِ اُنيـبُ»


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

استقلال تعليم قرآن كريم در كتاب و سنّت  و عملکرد سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی

منتشرشده در یادداشت

شعر معلم و مرغ از دانه اسارت کشد و روح به خال

بده از نوکِ قلم رمز الست چیست پیام
خبرِ عشق ، پراکنده شود، یار ، کدام

زاده یِ عشق شدم ،کلِّ جهان ،عاشق شد
در پس کوچه گذشتم پی معشوقه به کام

من و معشوق ،گرفتارِ خطِ عشق شدیم
که در این خط صراطی است ندارد انجام

سال ها منتظرم ،تا به خطِ نقطه ،رَسم
که نگار از بَرِ من منتظر است اهل کلام

بر من و دوست ،ترحّم کند و ،راه برد
به سَرایی که به زیر شجرش نهر خرام

مرغ از دانه اسارت کشد و روح به خال
دانه یِ خال سیه بین به اسارت در دام

توشه یِ خاطره شد جلوه یِ محبوب ولی
آن زمانی که ،برون کرد ،ز تن جامه حرام


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">

شعر معلم و مرغ از دانه اسارت کشد و روح به خال

منتشرشده در یادداشت
دوشنبه, 24 تیر 1398 00:02

از عدالت کس ندید حرفی زند

شعر معلم برای عدالت

دختری ده ساله با نامِ  ساناز
آنقَدَر وابسته شد بر سرو ناز
هر ورق از دفتری را می خرید
ابتدایش عکسِ او را می کشید
سرو نازش خواهری طنّاز بود
خنده رو ، خوشگل ، زیادی ناز بود!
از دبستان تا که بر می گشت باز
سرو نازِ او ، می آمد پیشواز
دیکته می پرسید بیست شد ؟ یا که کم؟
گر نخندی کارتِ قرمز می دهم
از قضا آن دخترِ کوچک شبی
داشت جان می داد در سوز از تبی
هر چه پا شوره ساناز می کرد هم
تب نمی شد منتها یک ذرّه کم
این چنین می گفت بر مادر ، پدر
من نگفتم بر ساناز پالتو نخر ؟
حکم ، اینجا چون شده بَردار بِبَر!
جز به نان خوردن ،  چه دارد کارگر؟
جمعه هم گر بگذَرَد این سوزِ تب
کم شَوَد بعد از چهار روز و سه شب
این سخن ها را ساناز هم می شنید
ناگهان یک راه بر فکرش رسید
بر نمازِ جمعه آن جمعه ساناز
رفت ،  امّا نه به پا دارد نماز
گفت شاید برده اند آن را ز یاد
چون علی خواهند ، گفتند عدل و داد
کودکانه با چنین خوش باوری
خواست در آنجا کنَد یاد آوری
تا به نزدیکِ صفِ اوّل رسید
مرگ بر این مرگ بر آن را شنید
از عدالت کس ندید حرفی زند
همچون آهویی که از ترسش رَمَد
مضطرب لرزان مشوّش بی قرار
دم به دم می گفت در حالِ فرار
صدرِ صف سجّاده داران ،  بنگرید
خواهرم تب کرده ، پالتو می خرید ؟


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شعر معلم برای عدالت

منتشرشده در یادداشت

 افکار رشدیه در نظام آموزشی ایران و مدارس مدرن

تاریخ ایران مدرن که خط شکل‌گیریِ کارخانه‌های فولاد تا هویت ملی و درصد نسبتیِ جمعیت شهرنشین به روستایی-ایلاتی را مورد بحث قرار می‌دهد، گوشه‌چشمِ ناگزیری نیز به نهادهای آموزشی به‌خصوص آموزش و پرورش دارد؛ مثلاً اینکه؛ چطور "میرزاحسن تبریزی" کولیِ تحققِ ایده‌ی "مدرسه" شد، تا نقشی از مدارس نوینِ دنیا را بر چهره‌ی عبوس اکابر بکشد و نیز بتواند، شکل "خواص"خواهیِ "دارالفنون" و "مشیریه" را با طرحی نو براندازد و عامه‌ی مردم را روی زمین این طرح، نصیبی آموزشی-فرهنگی دهد.

"رشدیه" که قشر روحانی را در تحقق ایده‌اش مقابل داشت، بارها مکان مدرسه را تغییر داد و بارها، به آوار ساختمان و لاشه‌ی آرزویش چشم دوخت. در همین کشاکشِ مدرن شدن ایران است که می‌بینیم، چطور هجوم قشری‌مسلک و تندروها، وی را از شهری به شهری کشاندند، بلکه هم‌صدایی مقابلِ توبیخ‌های آنها که فریاد می‌کشیدند: «آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟» بیابد، تا سرانجامِ خون‌دل‌هایش به بچه‌های این سرزمین بگوید: «تاریخ امروز را باید تا آخر عمرتان در یادتان نگه دارید که در روز پنجشنبه پنجم ربیع‌الاول، اول برج میزان ۱۳۰۴ وارد به مدرسه شده‌اید». اما بی‌تردید، وی در آن خطابه‌خوانی و شب‌نامه‌نویسی‌ها که تأکید می‌کرد: «شما مثل یک آدم بی‌قیمت مانند مرغ و خروس با خاک بازی می‌کردید و از امروز شاگرد مدرسه شده، بعد از این با کاغذ و کتاب بازی خواهید کرد»، نمی‌دانست آن دست بزرگ، زیر میز این بازی‌های کوچک می‌زند و بازی خودش را ترتیب خواهد داد.

افکار رشدیه در نظام آموزشی ایران و مدارس مدرن

شاید، عطف تغییر در سیستم آموزشی را بتوان در برگی دید که محتوای عینیِ یک گفتمان رسمی را در سال۵۷ رقم زد؛ درواقع این ورق، دیگر می‌خواست از یک دکترین تندروی سیاسی بگوید و محافظه‌کاری را در صفحات پسِ پشت جا بگذارد؛ ایدئولوژی‌ای که در تکثر نیروهای غیرشخصی‌اش میان بازار و بوروکراسی تا رسانه و مدرسه، به تربیت نسلی مصرف‌کننده برای تولیدات‌اش عمیق می‌اندیشید. روزی که با شلیک تیری به پای "رشدیه"، وی را مجروح و مدرسه‌اش در لیلی‌آباد را بستند و او شعری به این مضمون می‌خوانَد: «مرا دوست، بی‌دست‌وپا خواسته است/ پسندم همان را که او خواسته است»، حدود یک قرن روی تقویم گذشته است

جان پتروف پلامناتز در کتاب "ایدئولوژی"، از نوعی بهره‌برداری ایدئولوژیکی سخن گفته که به‌راحتی می‌توان ردّ آن را در محتوای آموزشی ایران پی گرفت؛ «ترغیب مردم به فداکاری‌های بزرگ در راه آرمان‌هایی که نزد رهبران به‌مراتب مهم‌تر و پرمعناتر است تا نزد خود آنان»(ص۱۷۹).
"برنامه‌ی درسی ملی جمهوری اسلامی ایران" مصوب شورای عالی آموزش و پرورش که در آن قید شده، امید است: «اجرای این سند تحول‌آفرین گامی بلند در برنامه‌های درسی نظام آموزش و پرورش کشور باشد و با بازنگری و بازتولید محتوای آموزشی و کتاب‌های درسی، زمینه‌ی دستیابی دانش‌آموزان به‌مراتبی از حیات طیبه فراهم آید»، حوزه‌های تربیت و یادگیری را با "حکمت و معارف اسلامی" آغاز می‌کند و بعد از عناوینی چون "قرآن و عربی" در مرتبه‌ی آخر خود (ردیف۱۱) به "آداب و مهارت‌های زندگی و بنیان خانواده"(ص۱۹ و ۲۰) می‌رسد!

افکار رشدیه در نظام آموزشی ایران و مدارس مدرن

روزی که با شلیک تیری به پای "رشدیه"، وی را مجروح و مدرسه‌اش در لیلی‌آباد را بستند و او شعری به این مضمون می‌خوانَد: «مرا دوست، بی‌دست‌وپا خواسته است/ پسندم همان را که او خواسته است»، حدود یک قرن روی تقویم گذشته است؛ اما هنوز هم سیستم آموزشی ایران به‌مثابه‌ی "پروکروستس" با معلم‌ها و دانش‌آموزان رفتار می‌کند. این اسطوره‌ی یونانی، رهگذران را به بهانه‌ی مهمان‌نوازی به خانه‌ی خود می‌بُرد و روی تختی می‌خواباند؛ اگر از طول تخت کوتاه‌تر بودند، آن‌قدر آنها را می‌کشید یا بدنشان را روی سندان با چکش می‌کوبید تا هم‌طول تخت شوند و اگر بلندتر بودند، از پاهایشان می‌برید.
ماحصل چنین برنامه‌ریزی انتزاعی را امروز در جامعه می‌بینیم؛ آسیب‌های اجتماعی از اعتیاد و طلاق، تا نقصان‌های یک زندگی جمعیِ مسالمت‌آمیز؛ از رعایت قانون گرفته تا کار گروهی، خروجی عمل پروکروستسی است؛ رویکرد "آن‌ جهانی" در تدوین یک برنامه و خواباندن ملتی روی یک تخت تا درنهایت، توابعی در قالب مصرف‌کننده، تولیدی این سیستم باشد!

"میرزاحسن" که روزی برای به‌ حداقل رساندن تنش میان ایده‌ی مدرسه‌ی نوین و مکتب‌خانه‌ها -که بنیادی دینی داشتند- از به‌صدا درآوردن زنگ خودداری کرد تا از بهانه‌جویی تندروها که طنین آن را شبیه "ناقوس کلیسا" می‌شنیدند، خلاص شود؛ بی‌شک نمی‌دانست پوستی که آرام‌آرام از شمایلِ دارالتأدیبیِ آموزش انداخت، امروز بر تن برنامه‌ای‌ست که مفاهیم "فردیت"، "حقوق شهروندی"، "مسوولیت اجتماعی"، "مشارکت مدنی" و "شادی عمومی" را با همان فلک‌های متعصب به چوب بسته و درنهایت، پاهایی تاول‌زده را روانه‌ی اجتماعی می‌کند که تک‌افتاده‌ها با اهداف جزیره‌ای ترتیب‌اش داده‌اند؛ بی‌شهرهایی که بتوان برایشان طرحی جامع داشت و جامعه‌ای که پاسخ‌خواه و پرسش‌گر، به روبه‌رو نگاه کند و مفهوم زمانی-مکانیِ "آینده" را در ذهن و نیز، میان دست‌هایش داشته باشد!


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">

افکار رشدیه در نظام آموزشی ایران و مدارس مدرن

منتشرشده در یادداشت

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش

ادبیات از مقوله هنر است که با زیبایی شناسی و احساسات پیوند دارد. خواندن  یک شعر یا داستان ، دیدن یک فیلم گاه تاثیراتی ماندگار بر انسان به جا می گذارد که تا سالها در ذهن می ماند .

 ادبیات کودکان ، یک شاخه  از ادبیات است که شامل آثار مکتوب ، فیلم ، نمایش ، رسانه های صوتی – تصویری  و برنامه های تولیدی است که به طور تخصصی برای کودکان تهیه می شوند . افرادی می توانند در این حوزه  فعالیت کنند که مهارت و شناخت کافی از نیازهای عاطفی و اجتماعی کودکان داشته باشند . 

آثار تولیدی برای  کودک ، علاوه بر تامین  این نیازها ، باید سرگرم کننده هم باشند .

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش

ذهن کودک همچون صفحه ای پاک است و آماده پذیرش هر چیزی است که به او معرفی می شود . همان طور که  شعر و ترانه و آموزه های علمی به سرعت در ذهن کودک نقش می بندد ، افکار نادرست و خرافه پرستی نیز می تواند بر ذهن پاک کودک  تآثیر گذارد و او را به بیراهه سوق دهد . 

از این رو  خلق آثاری در حوزه ادبیات کودک ،  دانش و مهارتی ویژه طلب می کند و هر نابلدی نمی تواند در این حوزه وارد شود .

« نه هر که چهره برافروخت ،  دلبری داند »

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش

ادبیات کودکان رسالت بزرگی در تربیت مخاطبان خود دارد . در این تربیت عوامل متعددی  دخیل هستند :

وسایل ارتباط جمعی  ، دست اندرکاران حوزه کتاب و نشریات کودکان و  نظام آموزشی نقش دارند . 

علاوه بر اینها ، بخشی از تجارب کودکان از ارتباطات اجتماعی  حاصل می شود . از مهد کودک و مدرسه گرفته تا جمع های همسالان در محیط های مختلف . 

 نهادهای سیاست گذار در حوزه ادبیات کودکان با تعیین اهداف بلند مدت ،  باید آثاری تولید کنند که حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند و موجب پرورش خلاقیت در کودکان شود . در ادبیات کودکان باید فضایی شوق انگیز ترسیم شود که علاوه بر جنبه آموزشی ، جنبه سرگرمی و التذاذ روحی کودکان نیز  مورد توجه قرار گیرد.

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش در دنیای خیال انگیز کودک  پند و اندرز مستقیم  راه به جایی نمی برد . بسیاری از آموزه های اخلاقی و تربیتی را  می توان به طور غیر مستقیم در خلال آثار هنری بیان کرد و به تصویر کشید .  

آموزش هایی در زمینه حفظ محیط زیست ، مشارکت در کار گروهی و مفاهیم انسان دوستانه را  می توان به شکلی هنرمندانه در آثار کودکان ارائه کرد . همان طور که در بسیاری از کارتون ها و اشعار کودکانه ،  مفاهیم اخلاقی به طورغیرمستقیم بیان شده است . رسالت هنر بیشتر در انتقال پیام به شکل غیرمستقیم است . زیبایی و اثرگذاری آثار ادبی  در همین ویژگی خلاصه می شود . 

بخشی از رسالت  ادبیات کودک ، توجه به ادبیات کلاسیک و بازنویسی آنها  به زبان امروزی است . بازگردانی داستان های شاهنامه ، کلیله و دمنه ، گلستان سعدی ، بهارستان جامی و ... از این آثار است که به صورت مکتوب و یا به صورت رسانه های صوتی _ تصویری  ارائه می شوند. 

آثار علمی در حوزه کودک  نیز به گونه ای باید باشند که علاوه بر ارضای حس کنجکاوی ، میل به دانستن و پرسشگری را  در آنها ایجاد کند .

 در زمینه ترجمه کتاب کودک نیز  کتاب های مفیدی از زبان های دیگر  به فارسی ترجمه می شوند .

دنیای کودکان ، دنیای تخیل ، بازی و شادی است . دنیای مهربانی است . دنیایی است که گنجشک ها همسایه  می شوند ؛ عروسک ها لبخند می زنند ؛ بالش ها ستون های خانه و پله ها ، صندلی قطار می شوند . درک چنین دنیایی ، لازمه اش عشق به کودک  و علاقه به کار با آنهاست. 

هنرمندان حوزه کودک  برای خلق آثار ادبی ،   زبان را متناسب با سن مخاطب  به کار می گیرند و در خلق یک  اثر ، سادگی بیان ، زبان مناسب و اجتناب از اطناب و پیچیده گویی مورد توجه قرار می گیرد . 

                                          چـون که بـا کـودک سـر و کـارت فِـتـاد   

                                             پـس زبـان کـودکـی  بـایـد گُـشـاد 

بنیان تربیت  کودکان ، بعد از خانواده ، در مهدکودک  و مدارس ابتدایی ، شکل می گیرد . نظام آموزشی ما متاسفانه  بیش از حد معمول ، درس محور است و با حجم زیاد کتاب های درسی ، معلمان فقط می توانند تدریس کتاب را  تمام کنند . ظاهرا در مقطع ابتدایی هر چند کیفیت ارزشیابی تا حدودی متحول شده است اما بنا بر اظهارات آموزگاران ابتدایی  و والدین ، برنامه درسی ابتدایی همچنان سنگین و وقت گیر است . تراکم کار در کتاب های درسی ، مجالی برای پرورش ذوق هنری و شناسایی استعدادهای کودکان باقی  نمی گذارد .

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش

در برنامه های معاونت پرورشی برنامه هایی چون کتابخوانی ، شعر خوانی ، درختکاری ، گردش در طبیعت و شنیدن موسیقی جایی ندارند . در اغلب مدارس کتابخانه مجهزی برای کودکان ایجاد نشده است و  زمینه آشنایی با آثار و برنامه های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و شورای کتاب کودک فراهم نشده است . در مدارس ما از آموزش موسیقی و یا اجرای موسیقی حتی به مناسبت های خاص خبری نیست . برنامه های صبحگاه هم اغلب با دعای روزانه و گاه شعارهای تکراری برگزار می شود . 

مجموع این شرایط باعث شده است که  برنامه های فرهنگی مدارس چندان جذبه ای برای کودکان و نوجوانان نداشته باشد . 

کودکان و نوجوانان علاوه بر تربیت دینی ، به آموزش های دیگری هم نیاز دارند .برنامه هایی در حوزه شعر ، موسیقی ، کتابخوانی ، گردش در طبیعت و .... می توانند در برنامه های مدارس تنوع ایجاد کنند . 

نظام آموزشی مثل هر برنامه ای  باید به روز رسانی شود و خود را با  نیازهای روز مخاطبین هماهنگ سازد 

متولیان نظام آموزشی  باید با نهادهای سیاستگذار در ادبیات کودکان  و با روانشناسان کودک در ارتباط باشند و از تجارب آنها بهره مند شوند تا بتوانند طرحی نو دراندازند .

کتابخانه های عمومی نیز با ایجاد برنامه های متنوع می توانند حال و هوای مطبوعی به دنیای کودکان ببخشند . معرفی کتاب و  نشریات ویژه کودکان ، برگزاری جلسات کتابخوانی ، مسابقات فرهنگی ، دعوت از نویسندگان و فعالان حوزه ادبیات کودکان ،  می تواند در برنامه های کتابخانه های عمومی گنجانده شود . 

در کشورمان سازمان های مردم نهاد ، در حوزه های آموزش شهروندی ،  میراث فرهنگی ، محیط زیست و.... فعالیت دارند این سازمان ها هم می توانند  بخشی از برنامه های خود را به آموزش کودکان اختصاص دهند . اهدافی چون عادت به مطالعه  ، حفظ محیط زیست ، کمک به همنوع و احترام به قانون را از کودکی باید آموزش دهیم . این آموزه ها باید به طور عملی از دوران کودکی  در افراد نهادینه شود .

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش

دست اندرکاران ادبیات کودک می توانند با خلق آثاری ارزشمند ، شیوه حل مسئله ، نوآوری و  مسئولیت پذیری را با بیانی هنرمندانه به کودکان آموزش دهند .   

توسعه فرهنگی در یک جامعه  با سرمایه گذاری بر آموزش کودکان و نوجوانان شکل می گیرد. آموزش های صحیح به  کودکان ، موجب می شود در آینده نسلی کاردان و پویا داشته باشیم که مدیریت های اقتصادی ، تولیدی و فرهنگی کشور  را هدایت کنند .

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش

_______________________________________________

تعدادی از  نهادها و فعالان  حوزه ادبیات کودک و نوجوان

1- شورای کتاب کودک   

2- کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان  

3- موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودک 

نشریات کودک و نوجوان 

کیهان بچه ها ، رشد کودک ، دوچرخه ، قلک ،  داروگ ( در حوزه محیط زیست ) 

نویسندگان کودک و نوجوان 

  مهدی آذر یزدی ، توران میرهادی ،  هوشنگ مرادی کرمانی ، فرهاد حسن زاده  ، آتوسا صالحی، فریبا کلهر ، محمدرضا شمس ، زهرا موسوی ، لاله جعفری ، سوسن طاقدیس ، علی اصغر سید آبادی و..... 

شاعران کودک و نوجوان

عباس یمینی شریف ، ناصر کشاورز ، محمود کیانوش ،  افسانه شعبان نژاد ، مصطفی رحماندوست ، جعفر 

ابراهیمی ، اسدالله شعبانی ، افشین علا ، رودابه حمزه ای ، هدا خدادی  ، علی بابا جانی و .....  

تصویرگران کتاب کودک 

  هدا حدادی ،  فرشید شفیعی ،  علیرضا گلدوزیان ، محمدعلی بنی اسدی ، بهزاد غریب پور ، نسرین خسروی ، نورالدین زرین کلک و .....


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">

ادبیات کودک و نوجوان و آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت

گروه رسانه/

مساله کتاب نخوانی و مطالعه در جامعه ایران و نقش آموزش و پرورش و نظام آموزشی

آمار کتاب‌خوانی در ایران چندان روشن نیست و روشهای آماردهی، خود از تاریک ترین موضوعات فرهنگی در کشور است؛ به‌عبارتی هنوز بر شخص یا سازمانی حتی بر نهاد کتابخانه های عمومی معلوم نیست که سرانه ی مطالعه در ایران چقدر است. تخمین هایی که از میزان مطالعه‌ی مردم برمبنای بازار کتاب، امانت از کتابخانه‌های عمومی، یا تیراژ کتابها ارائه می شود، بنیان علمی و آماری قابل‌اعتمادی ندارد. 

آنچه از وضعیت کلی و به ویژه وضعیتِ عمومیِ مشاغل مربوط به کتاب برداشت می شود، حاکی از سرانه‌ی پایین مطالعه است. سیر نزولیِ سال به سال در تیراژ نشر و ورشکستگی، تزلزل و ناامنیِ امور منسوب به کتاب و نیز، ناتوانی اقتصادی و بی برنامه‌گی و حتی بی توجهی، یک شمای کلی از شرایط کتاب‌نخوانی را نشان می دهد. در زبان مدیریت و سیاستگذاری نیز، مقوله ی کتاب معمولاً تا حد یک موضوع دست دوم فروکاسته می شود. به هر روی، افق پیش آمده، به‌اندازه ی برنامه‌ریزی های این حوزه ناروشن است. شاید نقصهای این عرصه را بتوان به کاستی های فراگیر توسعه ی فرهنگی نسبت داد؛ تعریف های تعارفی و مبهم از فرهنگ، دخیل نکردن متخصصان امر در سیاستگذاری ها، خوانش های کهنه و مصادره به مطلوب از فرهنگ و بلوکه‌کردن مضامین عام فرهنگی در دوایر خواسته های گروهی یا شخصی، آسیبهای گاه جبران‌ناپذیری به تولید و مصرف فرهنگ از جمله به کتاب‌خوانی وارد کرده است. 

کندوکاو در عوامل دخیل در مسأله ی کتاب‌خوانی، موضوع دراز دامنی است که در افق آن بیش از هر مؤلفه ای، نقش خنثی و افلیج وار «آموزش و پرورش» چشمگیر است؛ عملکرد خانواده، رسانه ها و نیز نهادهای دانشگاهی، دستهای مقصری اند که هر یک نیاز به بررسی های علمی و میدانیِ گستردهای دارند.

از سوی دیگر، چیرگی جبری ِدنیای مجازی و شبکه های اجتماعی در کنارِ مدیریت ناقص مدیران سرگردان، تکنولوژی تسهیل کننده و اعجاب‌آوری چون اینترنت، تبدیل به امر مزاحم شده است؛ از آنجایی که دنیای مجازی ماهیتی رسانه ای دارد، خواه‌ ناخواه بر دنیای نشر و امر کتاب‌خوانی اثر گذاشته و بالطبع، به‌دلیل فقدان زیرساختهای محکم فرهنگی و اجتماعی، این اثر به شکل منفی بروز نموده است. بنابراين در ادامه؛ تلاش بر آن است که سهمی در روشنگری اذهان نسبت به اسباب و دلایل کتابخوانی یا به‌تعبیری بهتر، کتاب نخوانی در ایران داشته باشيم. در این‌جهت، میزگردی را با حضور دکتر فرهنگ ارشاد و دکتر حسین نبوی (استادان دانشگاه و از اعضای انجمن جامعه‏‌شناسی ایران) ترتیب داده‌ايم که در پی می‌آید:

 

آرزو رضايي مُجاز:

این روزها مقوله ی کتابخوانی به یک بحث روزمره بدل شده است؛ درباره ی آن به فراوانی صحبت می شود، آنقدر که ترتیب‌دادن گفت و گوهایی در پرونده‌ای با همین مضمون، چالش‌های زیادی داشت و مرتب با نوعی سرخوردگی مواجه بودیم، حول تردیدِ «که چی؟» یا پرسش‌هایی از این‌ دست که: «چقدر و تا کجا این صدا شنیده می‌شود؟». همین نشان می‌دهد که قطع امید و اتصالی میان جامعه‌ي دانشگاهی و اهل فکر و قلم، تا نهادهای سیاستگذار وجود دارد. با این‌حال هنوز به پاسخ روشنی درباب مسأله‌ی کتاب‌نخوانی ایرانی‌ها علی‌رغم گپ‌های طولانی (به هر دو مفهوم فاصله‌ی میان اجتماع نخبه و سیاستگذاران و نیز گفت و گوهایی حول این مسأله) نرسیده‌ایم.

 

فرهنگ ارشاد:

در این‌باره، سؤالهای مختلفی می شود مطرح کرد؟ اینکه منظور از مطالعه، پرداختن به کتاب در وقت آزاد است؟ یعنی ما باید کاری کنیم که مردم در وقت آزادشان کتاب بخوانند یا اگر دانشجویی مثلاً در رشته ی جامعه‌شناسی تحصیل می کند، اگر آثار مربوط به نقد ادبی هم بخواند، مطالعه محسوب می شود؟ می‌دانید که اروپایی ها در قطار و مترو هم مطالعه می کنند؛ چرا آن شرایط در ایران ایجاد نمی شود؟

به‌نظر من، در ایران علاقه به کتاب را به‌قول هابرماس، در «حوزه ی عمومی» می توان پیدا کرد. در هر صورت ما می خواهیم بدانیم که آیا کتاب‌خواندن می تواند در ایران، به قول بوردیو، یک عادت واره بشود؟ بوردیو می گوید ما یک ساختار ذهنی داریم که درباره ی جنبه های مختلف زندگی می اندیشد و علاوه‌ بر آن، یک ساختاری هم در بیرون هست و بین این دو ساختار تأثیر و تأثر رخ می دهد. مطالعه‌کردن هم در این تأثیر و تأثر می نشیند. هرچند، بوردیو متفکری‌ست که بیشتر، نقش ساختارها را مهم می‌داند تا نقش افراد را. افراد به‌ لحاظ دیالکتیکی بیشتر منفعل هستند. منظور من از عادت واره اشاره به این مطلب دارد؛ منتها، عادت وارهی فعال نه منفعل؛ بر این‌اساس می توان پرسید که چرا باید مطالعه کرد؟ افراد غیرفرهنگی با ادعاهای فرهنگی لطمات زیادی می زنند.

 

آرزو رضايي مجاز:

ما با نسلی روبه‌رو هستیم که علاقه‌ای به خواندن کتاب ندارد و اطلاعات خود را از فضاي آشفته‌ي مجازي دریافت می‌کند. بهتر است بحث را از این زاویه شروع کنیم که اصلاً چرا باید کتاب بخوانیم؟

 

حسين نبوی:

خواه‌ ناخواه مطالعه کردن با خواندن مطالب در شبکه‌های اجتماعی خیلی تفاوت دارد؛ هرچند در اینترنت هم می‌توان مقالات و کتاب علمی را تهیه کرد؛ ولی مطالعه از نوع عمیق آن در شبکه‌های اجتماعی به‌دست نمی‌آید؛ جز اینکه اطلاعاتی به‌صورت آنی در اختیار افراد قرار می‌گیرد. وقتی کتاب به‌صورت عمیق خوانده شود، تفکر و اندیشه هم به‌دست می‌آید. به‌هر حال، فراگیری مطالب علمی، چه در اینترنت نوشته شده باشد و چه در کتاب، یادگیری‌اش باید عمیق صورت بگیرد؛ زیرا با معلومات تخصصی‌شده و معتبر می‌توان علم آموخت. علمی که براساس آن، بتوانیم فکر کنیم؛ اقدام به کار کنیم و یا در حل مشکل و مسأله‌ای نقش داشته باشیم و درنهایت، در سطح زندگی فردی و جمعی اثرگذار باشیم. اما آنچه که در اینترنت رایج شده، اطلاعات و معلومات عمیقی نیست و من کماکان به مطالعه به شیوه‌ی رایج (که قبل از رواج شبکه‌های اجتماعی وجود داشته) در کتاب چاپی و چه الکترونیکی ارج مینهم. ناگفته نماند که مطالعه الزاماً مخصوص دانشگاهیان نیست؛ زیرا هستند کسانی که به هر دلیلی وارد دانشگاه نشده اند و یا در بخشهایی از جامعه فعالیت می کنند که با کتاب سروکاری ندارند؛ ولی با این‌حال نیاز به کسب علم و مطالعه دارند. به هر حال، تولید کتاب با هدف فراگیری صورت می گیرد، برای این کتاب نوشته می‌شود که مردم ازطریق آن، فرهیختگی کسب کنند، حتی انسانهای غیردانشگاهی هم باید مطالعه‌ی منظمی را طبق علاقه داشته باشند. درست است که جهان ما تحت‌تأثیر تکنولوژی های جدید، در حال تغییر است، اقتصاد و تقسیم کار، شرایطی ایجاد کرده که اشتغالهای ذهنی ما بالارفته است؛ علیرغم این تغییرات بسیار مهمی که در زندگی اجتماعی ما رخ داده، ما هنوز به مطالعات منظم نیاز داریم و نمی شود اهمیت و قدر و منزلت مطالعه را در زندگی کم بگیریم. 

 

فرهنگ ارشاد:

درست است؛ پروفسوری به نام «پیکر» در دانشگاه لندن است که رابطه ی دوستانه ای بین ما وجود دارد؛ یک‌بار سر میز ناهار از من پرسید: «آیا شما برای نوشتن، پیش نویس دستی تهیه می کنید یا پشت کامپیوتر می‌نشینید و می نویسید؟» گفتم: «اگر مطلب کوتاه باشد، مثلاً در حد احوالپرسی، نیازی به پیش نویس دستی ندارم؛ ولی اگر بخواهم یک کار علمی و مقاله بنویسم، حتماً از کاغذ و قلم استفاده می کنم». گفت: «من هم همین روش را دارم. به‌نظر من، کاغذ و قلم و نوک انگشتانم یک رابطه ی دیالکتیکی دارند.» این رابطه در خواندن هم اتفاق می افتد. تا این ارتباط نباشد، فکر در جریان نمی افتد. من درباره ی شبکه های مجازی خیلی فکر کرده ام و به خودم اجازه نمی دهم که با کارآیی هایی که دارد، آن را دور بیندازم و نقد کنم. هیچ‌کدام از ما مخالف مطالعه به هر روشی نیستیم؛ اما مسأله این است که چرا عادت‌واره نمی شود؛ یا چه چیزی به‌جای آن نشسته است؟ به‌ نظر من، استفاده از شبکه های اجتماعی به‌صورت انفعالی جای مطالعه‌کردن را گرفته است. 

در کتابی که بنده تحت‌عنوان «برداشت هایی در نظریه ی اجتماعی معاصر» از ترنر و الیوت، ترجمه کرده ام؛ فصلی درباره ی بوردیو دارد؛ در آنجا فردی به اسم «روژک» از بوردیو می نویسد: «اتفاقی که در شبکه های مجازی رخ می دهد، شبیه  soundbit است. این کلمه ی دساتیری (جعلی) ساخته‌ی بوردیو است که دورادور ساندویچ را به ذهن می آورد. ساندویج وقتی خورده می شود و وقتی خورنده به آن گاز می زند، مخلفات آن از هر گوشهای بیرون می زند؛ به‌خاطر اینکه مواد آن با هم ارتباط پیدا نکرده اند. دیتاهایی هم که شبکه‌ی مجازی به ما می دهد، لقمه لقمه و تکه‌تکه است. نحوه ی ورود به دنیای مجازی در کشور و مطالعه در آن هم دیتاهای پاره پاره می دهد؛ به این دلیل، کارکرد کتاب را ندارد و یک جوان هم فکر می کند که واقعیت همین است که در آنجا ارائه شده، بنابراین، ذهن ساختارمندی پیدا نمی کند و هر لحظه آمادهی هرگونه رفتار آنومیک است. رابطه ی او با آن نوشته، یک‌ نوع مصونیت آنی ایجاد می کند.

 

حسين نبوی:

ما در مطالعات خودمان معمولاً به‌دنبال ارتباط، نظم و نظام، انسجام و سازگاری اجزاء مطالب هستیم؛ اینکه یک بخش کتاب چه ربطی به بخش بعدی دارد؛ بنابراین، در جامعه‌پذیری علمی، منسجم بودن مطلب و سازگاری آن برای ما اهمیت داشته و دارد. کسی که توانایی ساختارسازی را ندارد، نمی تواند این مطالب پراکنده را به هم پیوند بدهد و اتفاق شومی که می افتد، این است که آن فرد گمان می کند که علم همین است که او می خواند. در آینده هم اگر کسی بخواهد به این فرد آموزش بدهد، امر آموزش برایش غیرقابل پذیرش خواهد بود. او گمان می‌برد که معلومات علمی باید تکه تکه باشد و این اتفاقی است که در شبکه های مجازی خیلی‌زیاد و خیلی‌شدید رخ می دهد و ما غافل هستیم.

 

فرهنگ ارشاد:

من با پست مدرنیزم، آن هم با شخصیت هایی چون بودریار و لیوتار مخالف نیستم؛ اما به لحاظ فکری، در پرداختن به این مقوله باید دقت کنیم؛ نباید به ادا و اطوار آن گرفتار بشویم؛ چون آنارشیسم دامن ما را می گیرد و این آشفتگی ذهنی که در رسانه ها و این نسبی گرایی‌های افراطی دیده می شود، خیلی ها گمان می‌کنند عملی پست مدرنیستی است. بحث من نقد و تحلیل مدرنیزم یا پست مدرنیزم نیست. حرفم این است، آن چیزی که به جامعه ی ما وارد شده، با ما چه می کند؟ گویا رسانه های مجازی یک مقداری ذهن جوانان را در این آشفتگی پیش‌تر می‌برد و اگر تلاش کنیم و آن گمشده‌ی خود را، یعنی انسجام فکری را پیدا کنیم (به‌خصوص که امروز در این آشفتگی، بحران هویت جوانان هم مطرح است) رابطه مندی و انسجام شکل می گیرد و بحران هویت هم کمتر می شود. ساختاری را که مثلاً در رُمان قابل دسترسی است، می توان نمونه آورد. به گفته ی یکی از دوستان، هر رمان جهان متفاوتی از روابط ساختاری است و درک این مقوله زندگی‌بخش است.

مساله کتاب نخوانی و مطالعه در جامعه ایران و نقش آموزش و پرورش و نظام آموزشی

حسين نبوی:

این آسیب، اتفاقی است که در خانواده ها هم رخ می دهد؛ مراجعه به شبکه های مجازی فقط کار جوانان و نوجوانان نیست؛ بلکه والدین هم گرفتارش هستند. بوردیو از جامعه‌پذیری اولیه و جامعه‌پذیری ثانویه سخن می‌گوید. عادت واره‌ی اولیه است که بستر شکل گیری عادت وارهی ثانویه می شود؛ گویی در درون خانواده ها به جای مطالعه‌کردن، پرداختن به شبکه های اجتماعی به‌صورت عادت‌ واره درآمده است.

کودک امروز، در آینده همین عادت را خواهد داشت و به کودک خود نیز منتقل خواهد کرد. متأسفانه، اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی درحال نهادینه‌شدن است و یکی از دلایل مهم کتاب‌ نخواندن ما همین است که شما فرمودید؛ یعنی، مسأله ی خواندن برای ما عادت واره نشده است. فرزندان، هیچ تربیتی را مؤثرتر از رفتار والدین خودشان نمی دانند. کودکانی که می بینند پدر و مادرشان نماز می خوانند، آنها هم نماز می خوانند، کتاب هم همین طور است. همچنان که ما یاد می گیریم که با زبان و گویش مادری صحبت کنیم، یعنی گرامر یک زبان در دوران کودکی ما شکل می گیرد و در ما نهادینه می شود. همین‌طور، فرهنگ هم طبق گفته ی نظریه‌پردازان، گرامر و دستور و ضوابطی دارد؛ مثل زبان. کد و رمزگانی دارد که آن هم در دوران کودکی در ذهن و عمل کودک حک می شود؛ بنابراین اگر کتاب به فرهنگ ما راه پیدا نکرده، یک دلیلش این است که در دوران کودکی عملاً به فرزندان آموخته نشده است.  کسی که توانایی ساختارسازی را ندارد، نمی تواند این مطالب پراکنده را به هم پیوند بدهد و اتفاق شومی که می افتد، این است که آن فرد گمان می کند که علم همین است که او می خواند. در آینده هم اگر کسی بخواهد به این فرد آموزش بدهد، امر آموزش برایش غیرقابل پذیرش خواهد بود.

امروزه کمتر والدینی را سراغ داریم که کتاب به‌دست بگیرند. در زمانهایی نه‌چندان دور مردم سواد نداشتند و کتاب هم نمی خواندند؛ ولی امروز همه تحصیل کرده اند و با کمال تأسف کتاب نمی خوانند. تا زمانی‌که در دانشگاه هستند، مجبور به خواندن کتب درسی می شوند، اما بعد از درس، کتاب را کنار می گذارند. برخی حتی با کتاب‌ خواندن بیشتر عناد دارند، گویی با پیشنهاد کتاب‌خواندن به آنان توهین می‌شود. واضح است که مطالعه‌کردن کار کم‌ زحمتی نیست؛ کودک وقتی کارتون و تلویزیون می‌بیند، ذهن او منفعل است؛ همه‌چیز به‌صورت آماده به او تحویل داده می شود، اما کتاب‌خواندن با مجموعه ای از کلمات و رمزگانی که در آن است، نیاز به درگیری فکری و اندیشیدن دارد؛ به‌ویژه وقتی که کتابها اندکی ثقیل نوشته شده باشند. 

در کل؛ فکر کردن، کتاب خواندن، فراگرفتن و اندیشیدن کار سختی است و نسل کنونی که همه ی امکانات برای آنها آماده می شود و قبل از اینکه کودک بخواهد، مادر برای او فراهم می آورد، و به این شکل رشد پیدا می کند، طبیعتاً کمتر زحمت فکر کردن و اندیشیدن را به خود می دهد؛ از کتاب‌خواندن فاصله می گیرد، زیرا این امر نیاز به فکر کردن دارد. وقتی به این کودک بگویی این کتاب را برای امتحان بخوان، از خواندن آن رنج می برد.

نکته‌ی پراهمیت دیگر این است که، همه ی ما آنچه را به یاد می آوریم، نه به‌خاطر داده های محض است؛ بلکه به‌خاطر احساسی‌ست که با آن داده عجین شده؛ مثلاً اگر یک مطلبی به من گفته شده و اگر به طنز و شادی گفته شده باشد، در یادم می ماند یا به سبکی گفته شده باشد که در من اندوه ایجاد کند، در یاد من به همان شکل خواهد ماند؛ یعنی اگر با یکی از عواطف و احساسات توأم باشد، ماندگار است. جوان امروز در دوران مدرسه و بعد در دوران کنکور، در دانشگاه، کتاب‌خواندن را توأم با لحظات پرمشقت و پراضطراب تجربه می کند که باعث می‌شود چندماه دائماً شکنجه شود و لذت نبرد. این فرد، ناخوداگاه راجع به کتاب، به‌لحاظ روانشناختی همیشه موضع می‌گیرد و همیشه آن را امری دردناک و پر از سختی می داند. وقتی احساس اشخاص نسبت به کتاب منفی باشد، در آینده هم، به‌کارگرفتن سازوکارهای دیگر برای مطالعه‌کردن، ثمربخش نخواهد بود. چون همان احساس، رفتار ما را در آینده شکل می‌دهد.

 

آرزو رضايي مجاز:

علی‌رغم اینکه ما ناصحانه مطالعه کردن را کار پسندیده‌ای می‌دانیم اما مطالعه به‌صورت عادت درنمی‌آید؛ درواقع می شود گفت که کتاب نخواندن تلویحاً "نه" گفتن به سیستم آموزشی معیوب است؟

 

فرهنگ ارشاد:

من فکر می کنم اولاً که کار سختی است. وانگهی، عواملی به‌عنوان مانع، راه ترویجی مطالعه را ناهموار کرده است. عمل مطالعه‌کردن، بعد از دوران مدرنیته رایج شده و در ایران هم بعد از مشروطیت رواج پیدا کرده و ما نمی‌توانیم ادعا کنیم که در زمان ابن‌سینا هم مثل امروز مطالعه رایج بوده است. شاید آن‌موقع 10درصد جامعه هم کتاب نمی‌خواندند؛ امر مطالعه جای مطرح‌کردن نداشته است. 

امروز که نظام آموزشی و رسانه ها و صنعت نشر وجود دارد، انتظار می رود که مطالعه رواج داشته باشد. به‌نظر من، موانع این اتفاق، ساختاری اند؛ یکی، همین مسائل خانواده است، به‌خصوص مقوله ی تربیتی که مطرح شد. رسانه های ما، ترویج‌دهنده ی مطالعه نیستند؛ چون ذات رسانه طوری است که افکار را بسته بندی شده و سطحی تقدیم مخاطب می‌کند، بنابراین، نمی تواند مروج مطالعه باشد. حتی مدیران و برنامه ریزان رسانه‌هایی مانند تلویزیون، راه ترویج را ناهموارکرده اند. برای همین بارها دیده شده که وقتی در یک کانال تلویزیونی، بحث فکری است، سریعاً کانال عوض می‌شود. 

از طرف دیگر، نظام آموزشی ما به هیچ‌وجه مشوّق مطالعه کردن نیست؛ رسانه های بزرگ و تکنولوژی به خودی‌خود بد نیست؛ مثل آمبولانسی که سرو صدا راه می اندازد، ولی در عوض بیماری را به دکتر می رساند. پس، اینها فی‌نفسه مانع نیستند، بلکه چگونگی استفاده از اینهاست که مانع شده اند. می خواهم بگویم که مطالعه‌کردن در جامعه‌ی ما از نخست نهادینه نبوده است؛ اما از زمان مشروطیت؛ از جمال‌زاده و دهخدا و حجازی به بعد کتاب‌خوان شده ایم. حرف من این است که ما حتی از حرکتی که از مشروطیت یا دوران مدرن آغاز شده است، عقبیم؛ یعنی ما در نسبت با مطالعه دچار تأخر فرهنگی هستیم. فرهنگ، یک امر متغیر و متحول است و در عین‌حال ثابت هم هست و در اصل هر دو حالت هم باید باشد وگرنه می میرد. 

در نگاهی دیگر، فرهنگ یک جامعه، عوامل مادی و غیرمادی دارد؛ اعتقادات، باورها و ذوقها، عناصر غیرمادی فرهنگ هستند. گرایش به لباسها و غذاهای خاص و غیره عناصر مادی فرهنگ اند. معمولاً در تئوریها می‌گویند که در عین‌حال که فرهنگ متحول است، این بخش مادی و تکنولوژیکی آن، چون هنوز در ذهن جا نیفتاده است، زودتر متحول می شود.  بخش غیرمادی اش چون در ذهنها جا افتاده، دیرتر تحت‌تأثیر تغییرات قرار می گیرد؛ مطالعه‌کردن هم جزو این‌دسته از قضایاست. 

من درواقع نسبت به وضعیت مطالعه در ایران نومید نیستم، ولی به اینکه فعالیت در این زمینه می تواند مؤثر باشد، خیلی خوشبین نیستم. چون بعد غیرمادی فرهنگ است و نباید انتظار تغییر فوری را داشت؛ البته باید کار کرد؛ ولی در هر صورت، خیلی زمان می برد. اگر آن عواملِ مانع‌آفرین هم کناری بروند، می توان امیدوار شد؛ ولی چون آنها هرچه بافته می شود، پنبه می کنند، بازخوراند و فیدبک مناسبی به‌دست نمی آید. درواقع، نخست خود قضیه باید منسجم بشود، بعد انسجام دهنده شود:

ذات نایافته از هستی، بخش/ کی تواند شود هستی بخش؟

این مسأله ممکن است تحت‌تأثیر مسائل اقتصادی هم باشد و کمااینکه خیلی ها معتقدند که کتاب در ایران گران است؛ ولی اینها بهانه است. اینکه مسائل اقتصادی هم می تواند تعیین کننده باشد، تردیدی نیست؛ ولی اینکه موضوع را فقط به مسائل اقتصادی نسبت بدهیم، درست نیست. موضوعات دیگر ما مثل طلاق هم این طوری است. یعنی خیلی تحت‌تأثیر اقتصاد نیست وگرنه آمار طلاق در طبقات بالای جامعه از نظر اقتصادی، بالا نبود. پس، عناصر فرهنگی یا غیرمادی فرهنگ در آن دخیل است؛ هرچند این موضوع نیاز به واکاوی دارد.

 

آرزو رضايي مجاز:

بسیاری از ما مادربزرگ و پدربزرگ‌هایی داشته‌ایم که باوجود بی‌سوادی، پر از قصه بودند. آیا می‌شود گفت میل ما به «نقل سینه به سینه» تا «نقل صفحه به صفحه» یک نوع تربیت فرهنگی است؟ و آیا می‌توان گفت از دل همین است که رغبت ایرانی‌ها به کتابهای صوتی نسبت به کتابهای مکتوب بیشتر است؟

 

فرهنگ ارشاد:

اتفاقاً این نکته ای که شما می گویید، صرف‌نظر از اینکه آمار داریم یا نداریم، پدیده‌ی جدیدی است. یکی از هم نسلهای من مهندس راه وساختمان است و در ضبط صوت ماشین خود، خیلی از کتابها را به‌صورت صوتی گوش می کند. ما این کار را باید به موازاتِ مطالعه داشته باشیم؛ البته این مسأله نمی تواند برای کتاب مانع ایجاد کند؛ مثل کانالهای آبکی تلویزیون که نمی تواند مانع آفرین باشد؛ پس کارکرد خودش را دارد. من فکر می کنم که این نوع کتاب‌خواندن در ایران سابقه ای دارد و می تواند به موازات مطالعه مطرح گردد. مثلاً شخصی که برای من صحبت می کند، نمی گویم منِ شنونده را مسحور کرده است؛ ولی بالأخره مرا تحت‌ تأثیر قرار می دهد؛ اما کتاب‌خواندن، ارتباط تنگاتنگی بین خواننده و ساختار متن کتاب ایجاد می کند. 

 

آرزو رضايي مجاز:

تورقی در تاریخ و مقایسه ی ایران و یونان، ما را به این باور می‌رساند که آنها فرهنگ مکتوب دارند و فرهنگ ما بیشتر شفاهی است؛ اما اتفاق بزرگی که افتاده، صنعت نشر است؛ یعنی امر نشر. همین بحث کتاب‌های صوتی در قالب نشر می گنجد؛ می توانیم آن را جزئی از نشر بیاوریم. صنعت نشر در این چندسال با غالب‌شدن فضای مجازی تغییر شکل پیدا کرده است، در تیراژ کتابها و مطبوعات اثر آشکاری گذاشته، انگار این اتفاق برای جامعه‌ی ما خیلی ناگهانی بوده که کشش لازم وجود نداشته و منجر به این آسیب ها شده است. درست است که میزان مطالعه و به‌تبع آن، تیراژ کتاب در حالت طبیعی هم پایین بوده ولی تغییر شکل نشر روی آن هم اثر نهاده است. در کتاب «چرا ادبیات؟»، بارگاس یوسا به حرف مدیر مایکروسافت اعتراض می کند که چرا گفته است امیدوارم یک روز استفاده از کاغذ برای کتاب ورچیده شود! در عمل خواندن کتاب کاغذی، بحث عاطفی و لمسی هم مهم است، وقتی ما می پرسیم چرا باید کتاب بخوانیم، در وهله ی اول، منظورمان آموختن و فراگیری است از هر شیوهای و نه الزاماً کتاب نوشتاری. در وهله ی دوم، منظورمان این است که چرا مطالعه باید به شکل کاغذی و نوشتاری آن صورت بگیرد؟

 

فرهنگ ارشاد:

درست است؛ یعنی مطالعه ارتباط با کلمه است، به‌عبارتی یک ارتباط فقهالُغوی است و این خود بحث جداگانه ای است؛ من اعتقاد دارم که نوع مطالعه ای که من را با «کاغذ و قلم و خودم» وادار به تفکر کند، ارجح است؛ اینکه آدم مجال داشته باشد که با خودش روبه‌رو بشود، من خلاقیت را در این جست و جو میکنم تا اینکه کسی برای من تعریف کند. این خلاقیت یکی از ویژگیهای متعالی انسان است؛ مرحوم احمدعلی رجایی؛ صفت انسان متعالی را هنرشناسی و هنردوستی می دانست. هنر، خلاقیت انسان را تحریک می کند؛ مطالعه ی کتاب نوشتاری به این معنی است که من فعال هستم، نه کتاب؛ من آن را در اختیار گرفته ام. جلوی خلاقیت ذهن مرا نمی گیرد. ولی در صحبت های شفاهی، مخصوصاً اگر شنونده تحت‌تأثیر گوینده قرار بگیرد، گوینده غالب است و این می تواند اندکی جلوی خلاقیت را بگیرد. نظام آموزشی ما، در این زمینه، نقش منفی دارد؛ نه‌تنها خلاقیتی به دانش آموز نمی‌بخشد، بلکه مانع خلاقیت فکری هم می شود. برای برانگیختن این خلاقیت، کتاب نقش مهمی دارد. 

در زمان جنگ که احمد محمود در اهواز بود، من هم به‌عنوان یک معلم جامعه شناسی به نمودهای جنگ نگاه می کردم، مسلماً هم تحت‌تأثیر بودم؛ یک‌بار در یکی از بمباران های اهواز، مردمی را که از ترس بیرون ریخته بودند، من را یاد گِرُنیکای پیکاسو می انداخت. من در واقعیتِ اهواز این تابلو را به چشم دیدم؛ منتها احمد محمود "شهر سوخته" را نوشت و من ننوشتم. می خواهم بگویم این خلاقیت احمد محمود است. من هم جنگ را سرسری نگاه نکردم؛ ولی این احمد محمود بود که شهر سوخته را نوشت.  این است که ارتباط ذهن با کاغذ و قلم را جریانی در فرهنگ متعالی میبینم.

 

حسين نبوی:

زمانی که ما داشتیم از شبکه های مجازی حرف می زدیم، به نظرم آمد که ما فقط از عیوب آن گفتیم؛ از محاسن‌اش هم حرف باید می زدیم. اتفاقاً انگیزه ی شنیدن کتاب‌های صوتی را همین شبکه های مجازی شکل دادند؛ برخی از این شبکه های مجازی، بخشی از درس‌گفتارها یا سخنرانی‌های استادان مؤثر و روشنفکران را بارگذاری می کنند و شنونده ی مشتاق با شنیدن این بخش به‌دنبال کامل آن می رود، مثلاً کنجکاو می شود بداند چرا دکتر اباذری درباره ی فلان خواننده حرف زده است؟ جریان چه بوده؟ کنجکاو می شود و به‌ دنبال اصل ماجرا می رود. بنابراین، شبکه های اجتماعی مجازی علیرغم عیب هایی که دارد و به‌نحوی تشتت و هرج و مرج و بی انسجامی را در ذهن ایجاد می کند و رفته‌رفته ممکن است، اثر بدی بگذارد؛ با این‌حال، انگیزه را در برخی از افراد ایجاد می کند و از این طریق کنجکاو می‌شوند و اگر نتوانستند دنبال کتاب و نوشته‌ی فلان نویسنده بروند، در این مقطع، صوت کامل مطلب را دانلود می کنند و گوش می‌دهند؛ یعنی احساس نیاز برای دانستن توسط همین شبکه‌ی مجازی در آنها برانگیخته می شود. پس، نقش مثبت هم می تواند داشته باشد؛ اما به شرطی که آن جامعه پذیری اولیه و عادت واره‌ی اولیه، بستر لازم را ایجاد کرده باشد. بنابراین، نقش منفی یا فایده ی آن در مطالعه کردن تا حدودی به عوامل زمینه ایِ دیگر هم ارتباط دارد؛ البته این موضوع، نیاز به کار مطالعاتی دارد؛ اینکه چگونه و تا چه میزان نقش مثبت یا منفی آن وجود دارد؟

اما اینکه رسانه های مهمتری مانند تلویزیون تأثیر منفی می گذارند و مردم را به مطالعه علاقه‌مند نمی کنند، به نظرم دلیلی وجود دارد؛ کسی که برنامه‌ی تلویزیونی درست می کند، یعنی خود فرد سازنده، اگر خودش اهل مطالعه‌ی کتاب باشد، برنامه اش هم به دل مخاطب می نشیند، یعنی اگر شما موسیقیدان باشید و اگر بخواهید برنامه ای درباره‌ی موسیقی بسازید، دقیقاً می دانید چه بسازید و با چه کسی و چگونه سخن بگویید؛ چه محتوا و با چه سیر و سرگذشتی آن را بیان کنید. اما اگر علم موسیقی را نیاموخته باشید، برنامه ای می‌سازید که دشمنِ کاری هم اگر بخواهد در زمینه‌ی موسیقی به شما لطمه بزند، این قدر توانا نخواهد بود. یعنی وقتی آدمِ ناشی کاری را انجام می دهد، بیشتر از آنکه تأثیر مثبت داشته باشد، تأثیر منفی خواهد داشت؛ تأثیری بسیار کارگر و بسیار مؤثر.

برنامه‌سازان تلویزیون احتمالاً تلاش می‌کنند با ساخت برنامه هایی انگیزه ی مطالعه را در افراد ایجاد کنند؛ ولی چون خودشان این کاره نیستند، یعنی به‌طور حرفه‌ای اهل مطالعه نیستند، کاری را انجام می دهند که بیشتر از آنکه نتیجه ی مثبت داشته باشد، نتیجه‌ی منفی دارد. ضربه ای که اینها می زنند، بیشتر است. بنابراین رسانه های اصلی جامعه، اگر نمی‌‌توانند نقش آفرینی کنند، یک دلیل آن برمی گردد به کسانی که قرار است فرهنگ سازی بکنند؛ ولی خودشان به‌دلیل کارمند بودن یا نزدیک بودن به افراد صاحب نفوذ یا گرایشهای سیاسی، افرادی واقعاً فرهنگی نیستند. افراد غیرفرهنگی با ادعاهای فرهنگی لطمات زیادی می زنند.

مساله کتاب نخوانی و مطالعه در جامعه ایران و نقش آموزش و پرورش و نظام آموزشی

فرهنگ ارشاد:

من با شما یک مقدار همسو نیستم، با نوگرایی و دستاوردهای تکنولوژیک بشری هم مخالف نیستم؛ حال چه رسانه های اجتماعی باشد و چه تلویزیون و... کاری هم ندارم که ریشه ی این شبکه ها در کجاست؛ سیا و پنتاگون و یا در جاهای دیگر. من شخصاً از اینترنت استفاده ی مثبت می کنم. به اعتقاد من، چگونگی استفاده از تکنولوژی است که مشکل ایجاد کرده است؛ در تمام دنیا، رسانه ها در خدمت قدرت درآمده‌اند؛ آنچه را فردوسی بزرگ می گوید: توانا بود هر که دانا بود، یا فرانسیس بیکن می گوید is power knowledge؛ فوکو طور دیگری بیان می کند: power is  knowledge؛ چون این رسانه ها کارآیی زیادی دارند، قدرت دارند؛ خداوندان قدرت هم اینها را در اختیار گرفته اند. هنگامی که بوردیو از توزیع نابرابر سرمایه در میدان می گوید، اتفاقاً بیش از اینکه از نابرابری اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بگوید، از نابرابری توزیع سرمایه ی نمادین می گوید؛ زیر این سرمایه ی نمادین، رگههای قدرت وجود دارد. مثلاً مدرک دانشگاهی در ایران که خرید و فروش هم می شود، یک سرمایه ی نمادین شده است و قدرت می آورد. 

بگذارید در بحث از مرز ایران فراتر برویم، من فکر نمی کنم که امپریالیزم رسانه ای دست آدمهای بی فرهنگ باشد؛ اتفاقاً دانا هستند و می دانند که چگونه می شود جامعه ای را توده ای کرد. این مقوله را بزرگانی در مکتب فرانکفورت از تجربه ای که در آمریکا داشتند، کشف کردند؛ چون از اروپا به آمریکا رفتند و دیدند جهنم آمریکا گرم‌تر از جهنم هیتلر است. اگر هیتلر یک فاشیسم آشکار است؛ در آمریکا یک فاشیسم نهفته ای وجود دارد که جامعه ی توده ای را می پروراند و این جامعه را به هر سمتی که می خواهد، می کشاند. رسانه ها اتفاقاً آگاهانه و به لطایف الحیل یک جامعه را توده ای می پرورانند؛ پوپولیزم را تقویت می کنند. همه شاهد بودیم که با این دو رفراندومی که یکی در کشور فقیر و دیگر در کشور اروپایی پیشرفته انجام شد، چه کردند! به قول بودریار اینها واقعیت را می سازند. اگر 50سال پیش بود، اگر از دموکراسی صحبت می کردند، آیا می شد به این شکل با همه‌پرسی برخورد و بادش را خالی کرد؛ حتی می خواهم بگویم که دموکراسی هم پوپولیستی و بی‌ریشه و برده و بنده‌ی قدرت شده است. بنابراین، رسانه ها چون به این شکل هستند، از هر چیزی که بتواند جامعه را بیشتر در جهت توده ای‌شدن و انفعالی‌شدن بکشاند، ابایی ندارند. اما مطالعه‌کردن نمی تواند فرد را انفعالی بار بیاورد، بنابراین این مجموعه‌ی ارکستری که می زند، مشوق مطالعه نیست؛ راه توسعه ی مطالعه بسیار ناهموار است. وقتی در یک کانال تلویزیونی، بحث فکری است، سریعاً کانال عوض می‌شود

 

حسين نبوی:

من براساس تجربه‌ی شخصی خودم حرف می‌زنم و تجربه ی امپریالیسم رسانههای آن‌سوی مرزها را نداشته‌ام، اینجا در صدا و سیما که گهگاه دعوت شده ام، به من گفته اند که برابر دوربین، شما به زبان دانشگاهی سخن نگو، عامیانه سخن بگو؛ چون مخاطبان ما عوام اند. من احساس می کردم که این کسی که به آنجا دعوت شده، یک ابزار است که حرف آنها را بزند؛ و گمان هم نمی کنم که این افراد دانش آموخته، اهل فکر و تأمل و اندیشه‌ی عمیقی باشند و به‌نظر می آید با توصیه و سفارش افراد دیگر به آنجا وارد شده اند. البته این تجربه ی شخصی و محدود من است و اجازه ندارم خیلی تعمیم بدهم. فکر می کنم در جایی مانند "صدا و سیما" -مهمترین صنعت فرهنگ در جامعه‌ی ایران- که افکار عمومی، و نیز جامعه و فرهنگ تودهای را می سازد؛ افراد صاحب تجربه و عمیق و ملّایی وجود ندارد. 

ما در ایران دستگاه‌های اداری و دولتی زیادی داریم که ناکارآمد هستند. اگر این سازمانها کارایی لازم را ندارند، حوزه‌ی  ضرر محدودی دارند، اما ناکارآمد بودن دستگاهی که تولید فرهنگ می‌کند، به فاجعه‌ای در جامعه منجر می‌شود که نیازمند واکاوی در جلسه‌های آتی‌ست...

پایان گزارش/

مساله کتاب نخوانی و مطالعه در جامعه ایران و نقش آموزش و پرورش و نظام آموزشی

منتشرشده در گفت و شنود

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور