ساحت «علمی و فن آورانه» تعلیم و تربیت در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بهعنوان یکی از ساحتهای ششگانه تربیتی انسان مطرح شده است. آرمان «تربیت فن آورانه» پرداختن به نقاط تلاقی رسانهها و فن آوریهای جدید و ساحتهای تربیتی است، به نحوی که به رشد همهجانبه متربیان منجر شود. این ساحت به کسب شایستگیهایی ناظر است که متربیان را در شناخت و بهرهگیری و توسعه نتایج تجربههای متراکم بشری در عرصه علم و فن آوری یاری میکند.
رشد توانمندی افراد جامعه در راستای فهم و درک دانشهای پایه و عمومی، کسب مهارت دانشافزایی، بهکارگیری شیوه تفکر علمی و منطقی، توان تفکر انتقادی، آمادگی بروز خلاقیت و نوآوری و نیز کسب دانش، بینش و تفکر و تربیت فن آورانه برای بهبود کیفیت زندگی، در قلمرو این ساحت است.
توجه به تربیت فن آورانه میتواند به اجرایی شدن این سند کمک کند و به عنوان یکی از راهبردها و اهداف اصلی، مورد تأکید قرار گیرد.
تربیت و آموزش نسل جدید که به نسل دیجیتال معروف هستند پیچیدگیهای خاص خود را دارد و نمیتوان این نسل را با روشهای سنتی تربیت کرد.
بی شک تربیت نسل آلفا باید با ویژگی های این نسل همخوانی داشته باشد و یک نوع تربیت فن آورانه صورت پذیرد. فن آوریهای جدیدی مانند متاورس و هوش مصنوعی که تمام ابعاد زندگی بشر را تغییر خواهند داد، باید در تربیت و آموزش مد نظر قرار گیرند و در همه جوامع آمادگیهای لازم برای مواجهه با آسیبها و چالشهای پیش رو در استفاده از این فن آوریها وجود داشته باشد.
تربیت فن آورانه مفهومی چندوجهی است که تعاریف و تفاسیر مختلفی برای آن ارائه شده است. به طور کلی، تربیت فن آورانه به فرآیندی اطلاق میشود که در آن به افراد دانش، مهارتها و نگرشهای لازم برای درک، استفاده و خلق فن آوری به طور مسئولانه و خلاقانه آموزش داده میشود.
هدف اصلی تربیت فن آورانه، آماده کردن افراد برای زندگی در دنیای پیچیده و در حال تحول فن آوری است.
در این دنیا، افراد باید بتوانند:
- از فن آوری برای حل مشکلات و ارتقای کیفیت زندگی خود استفاده کنند.
- اثرات مثبت و منفی فن آوری را بر جامعه و محیط زیست درک کنند.
- از فن آوری به طور مسئولانه و اخلاقی استفاده کنند.
- با فن آوریهای جدید سازگار شوند و از آنها یاد بگیرند.
- از فن آوری برای نوآوری و خلق ایدههای جدید استفاده کنند.
تربیت فن آورانه شامل طیف گستردهای از فعالیتها و برنامهها میشود، از جمله:
- آموزش سواد دیجیتال: این شامل آموزش نحوه استفاده از رایانهها، اینترنت و سایر ابزارهای دیجیتال به طور موثر و کارآمد است.
- آموزش تفکر خلاق: این شامل آموزش نحوه حل مشکلات، ایده پردازی و نوآوری با استفاده از فن آوری است.
- آموزش برنامهنویسی: این شامل آموزش نحوه نوشتن کد برای ایجاد برنامهها، وبسایتها و سایر برنامههای کاربردی است.
- آموزش طراحی: این شامل آموزش نحوه استفاده از فن آوری برای ایجاد محصولات، خدمات و تجربیات بصری جذاب است.
- آموزش اخلاق فن آوری: این شامل آموزش نحوه استفاده از فن آوری به طور مسئولانه و اخلاقی است.
تربیت فن آورانه باید در تمام مقاطع تحصیلی، از پیش دبستانی تا دانشگاه، ارائه شود. همچنین باید در زمینههای مختلف، از جمله علوم، ریاضیات، زبان انگلیسی، مطالعات اجتماعی و هنر، ادغام شود. با سرمایهگذاری در تربیت فن آورانه، میتوانیم به افراد کمک کنیم تا مهارتها و دانش لازم برای موفقیت در قرن حاضر را کسب کنند.
در دنیای امروز که به سرعت در حال تحول و پیشرفت تکنولوژی است، تربیت فن آورانه به یک ضرورت اساسی تبدیل شده است. دلایل متعددی برای این موضوع وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
* آمادگی برای مشاغل آینده
* مشارکت مدنی
* ترویج نوآوری
* کاهش نابرابر
* توانمندسازی افراد
* آمادگی برای زندگی در دنیای دیجیتال
در نتیجه، تربیت فن آورانه یک ضرورت اساسی برای افراد در هر سنی و در هر زمینهای است. با سرمایهگذاری در تربیت فن آورانه، میتوانیم به افراد کمک کنیم تا مهارتها و دانش لازم برای موفقیت در قرن جدید را کسب کنند و به نوبه خود به ساختن جامعهای عادلانهتر و نوآورانهتر کمک کنیم.
در برخی از کشورها، تربیت فن آورانه به عنوان بخشی از برنامه درسی ملی در نظر گرفته میشود و به همه دانشآموزان در تمام مقاطع تحصیلی آموزش داده میشود. در کشورهای دیگر، تربیت فن آورانه ممکن است به صورت برنامههای اختیاری یا فعالیتهای فوق برنامه ارائه شود.
تربیت فن آورانه یک ضرورت اساسی در دنیای امروز است و کشور ما نیز برای آماده کردن افراد برای مشاغل آینده و موفقیت در جامعه دیجیتالی در این زمینه سرمایهگذاری کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اول مرداد ماه 1404 خبری تحت این عنوان در برخی از خبرگزاری ها درج شده بود:
« در سه سال گذشته اسکناس در دست مردم چه قدر بوده است؟
در سال 1403 اسکناس پول و مسکوکات در اختیار مردم ، 1.8 درصد از نقدینگی کشور بوده که حجم آن به 179 هزار میلیارد تومان میرسد. این در حالی است که در سال 1401 حدود 122.6 هزار میلیارد تومان و در سال 1402 حدود 146.8 هزار میلیارد تومان، اسکناس و مسکوکات نزد مردم بوده است. در سال 1403 این میزان با رشد 22 درصدی به 179.1 هزار میلیارد تومان رسیده است » .
در حالی که بیشتر مردم با استفاده از انواع کارت بانک ها دیگر امروزه نیازی به همراه داشتن پول نقد ندارند و حتی بسیاری از اصناف پول نقد قبول نمی کنند و یا مثل نانوایی ها برای کنترل میزان فروش نان و مصرف سهمیه آرد در یک روز، اصلا نمی توانند پول نقد قبول کنند.
شاید شما هم در پیرامون خود با افرادی بیکار و حتی تحصیل کرده یا یکی از نزدیکان برخورد داشته اید که به جای انجام کاری بر اساس مهارت و رشته تحصیلی خود، درگیر « شغل کاذب » شده اند. این افراد در ظاهر دارای درآمد و شغل هستند اما چون نتیجه فعالیت آنان در نظام اقتصادی مفید شمرده نمی شود به آنان « بیکار پنهان » می گویند. افرادی که هم ردیف عتیقه فروشان عمل می کنند اما همسنگ آنان نیستند.
کسانی که بدون هر گونه نیاز به مغازه یا پرداخت حق سرقفلی و مالیات و عوارض به شهرداری ها در جاهای خاصی از شهر، مشغول فروختن مسکوکات و اسکناس های تازه تا نشده پهلوی و جمهوری اسلامی هستند.
قیمت اسکناس به تناسب امضای رؤسای گوناگون بانک مرکزی، سال چاپ و یا حتی اشتباهات نادر چاپی، افزایش می یابد. مثلا یک بسته 100 تایی اسکناس 20 ریالی پهلوی، چندین میلیون تومان ارزش دارد.
مسکوکات را نیز کیلویی 450 تا 900 هزار تومان و با ارزش تر های خاص را تکی، باز به قیمت میلیونی می فروشند. آموزش و پرورش می باید تابوزدایی کند و در به وجود آمدن یا تداوم و تثبیت هر نوع تابویی که منجر به فوبیای گفت و گو می شود پرهیز کند
عدم تعادل و نا به سامانی در جامعه ما به دلیل نبود ثبات اقتصادی و اجتماعی بسیار است. جامعه هر روز آبستن زائیده های اضافی ناخوشایندی است که بر پیچیدگی معضلات قبلی اضافه می شود. یکی از دردهای بی درمان جامعه ما ارزش و اهمیت قائل نشدن به پول ملی و نبود قانون برای کنترل نقدینگی است. از نحوه استفاده و نگه داری تا ثبت و ضبط اسکناس و مسکوکات توسط عده ای سودجو فرصت طلب که مردم را در شرایط نامساعد قرار می دهند. برای پرداخت کرایه تاکسی، مدام از رانندگان می شنویم که 2000 یا 5000 تومانی ندارند. و ما از همه جا بی خبر، کنجکاو می شویم اگر برای این مبالغ در جامعه خدمتی انجام می شود پس چرا نباید در دسترس مردم قرار بگیرد؟ این افراد نیاز خود را به طور مستقیم از طریق بانک ها تأمین می کنند اما کلکسیون دار نیستند، چون آن وقت اقدام به فروش آن ها نمی کردند.
ناآگاهی عده ای در انجام چنین فعالیت کاذبی، موجب ایجاد عدم تعادل در جامعه می شود. مشاغلی که هیچ ارزش اقتصادی ندارند و فقط منافع معدود افرادی را برطرف می کنند اما در ساختار اقتصادی، آفت محسوب می شوند. دستفروشانی که تردد مردم در پیاده روها را مختل و چهره شهرها را کریه المنظر می سازند.
آنان فقط به منفعت شخصی و آنی خود می اندیشند و به عواقب یا بازخورد نتایج کار خود نمی اندیشند.
در اینجا به دو فرضیه می توان اشاره کرد:
فرضیه اول؛ مشاغل گوناگون و کار مفید در یک نظام اقتصادی برای این افراد از دوران کودکی و نوجوانی به درستی تعریف یا شناسانده نشده است تا حق انتخاب بایسته داشته باشند.
فرضیه دوم؛ مشاغل کاذب، خود زائیده اقتصاد ناسالم است.
به نظر می رسد جای واحد درسی « معرفی مشاغل » در مدارس ما خالی است. هر چند به طور نمایشی و جلب رضایت ساده باورانه، معرفی مشاغل در هفته اول اردیبهشت ماه هر سال در مدارس برگزار میشود، اما هرگز نمی توان به اهداف این هفته، یعنی آشنایی دانشآموزان با انواع مشاغل و کمک به آنها در انتخاب رشته تحصیلی و شغلی مناسب رسید. چون زمان و محتوای برنامه، با توجه به ذهن کنجکاو نوجوانان جهت انتخاب رشته تحصیلی به عنوان پل رابط با شغل آینده، پاسخ گویی مناسب نیست.
برخلاف تصور یا باور وزارت آموزش و پرورش که هفته معرفی مشاغل را فرصتی برای شناخت، انتخاب و ساختن آیندهای روشن برای دانشآموزان می داند، باید گفت در این مدت کم نمی توان با بی شمار تعداد شغل آشنایی یافت و به اهداف مدنظر یعنی: معرفی مشاغل، معرفی رشتههای تحصیلی، شناخت استعدادها و تواناییها، ارتباط با صاحبان مشاغل و برنامهریزی برای آینده دست یافت.
در کشورهای برتر آموزشی، برای تحقق این هدف طبق برنامه ای مشخص، پدران و مادران دانش آموزان هر کلاس از دوره ابتدایی، به معرفی شغل خود می پردازند. حسن این کار ، شکستن قباحت برخی از مشاغل در باور عامه است. دانش آموزان بدین طریق می فهمند که وجود هر شغلی در جامعه ضروری است و هر فرد بر اساس علایق و استعداد یا شرایط اجتماعی و اقتصادی خود برای انتخاب رشته تحصیلی و شغل آینده تصمیم می گیرد.
علاقه به یک شغل میتواند انگیزه و اشتیاق فرد را افزایش دهد و استعداد، توانایی فرد را برای انجام آن شغل نشان می دهد.
بهتر است در معرفی مشاغل به دانش آموزان، مزایا و معایب هر شغل بیان شود تا کودکان و نوجوانان، حق انتخاب داشته باشند. به جای اصرار و تهدید فرزند در انتخاب رشته یا شغلی خاص، بهتر است به حق انتخاب آنان احترام قائل شویم. مشاوران نیز فقط حق راهنمایی دارند.
بدبختی بزرگی است که یک دانش آموز علیرغم استعداد و علاقه خود و صرفا به دلیل اجبار ثبت نام در مدرسه ای خاص، او را مجبور کنند که در رشته ای تحصیل کند که بدان کششی ندارد. بعد هم به او برچسب تنبل، بی ادب، گستاخ بزنند.
پائین بودن میانگین نمرات نهایی خرداد ماه که هر سال کمتر و کمتر می شود فقط نتیجه بی انگیزه شدن یا تنبلی دانش آموزان و یا کم کاری معلمان نیست. امروز آموزش و پرورش می باید به این درک درست از جهانی شدن برسد که رمز موفقیت در تمامی عرصه ها دسترسی به دانش و مهارت است. مدارس تابلوی تبلیغاتی نیستند که نهادها و حوزه های مختلف، آن را از مسیر دقیق دانش اندوزی، مهارت آموزی و ایجاد توانمندی، باز دارند و اهداف خود را بر روی آن ترسیم سازند.
وقت آن رسیده است که تغییرات اساسی در تعداد و عناوین کتب درسی داده شود.
باید قبول کرد که با ساز و کار فعلی به ناکجاآباد هم نمی رسیم.
در یادداشت قبلی خود پیشنهاد ارائه واحد درسی « آداب معاشرت » را داده ام. ( این جا )
انتظار چیست؟
حداقل مسئول روابط عمومی آموزش و پرورش اهمیت موضوع و حساسیت آن را به گوش وزیر برساند. یا آموزش و پرورش یک واکنش مثبت - منفی نسبت به این پیشنهادات که حاصل یک عمر تجربه و دلسوزی برای آینده سازان و آینده ایران است از خود نشان بدهد. این همه بی تفاوتی نهایتا منجر به Overdose مکتب، ایدئولوژی و دین در مدارس می شود که نتیجه آن افت تحصیلی یا رسوایی آموزشی است.
به عنوان یک پیشنهاد و برای زیاد نشدن عناوین درسی، می توان درس آمادگی دفاعی را حذف کرد و به جای آن هفته ای دو ساعت و یک هفته در میان، واحد درسی « آداب و معاشرت » و واحد درسی « معرفی مشاغل » را جایگزین کرد. اگر آمادگی دفاعی برای عملیاتی شدن طرح راهیان نور، برنامه ریزی شده است، این طرح بدون کتاب و ساعت درسی نیز به عنوان یک سفر هدف دار، قابل اجراست. و اگر جهت آماده سازی نوجوانان برای مقابله با جنگ یا آشنایی با آرمان های شهدا تدوین شده است، ستاد تبلیغات اسلامی، انجمن اسلامی مدارس و اخبار و برنامه های رسانه جمعی به اندازه کافی، در این حیطه آموزش ها و تبلیغات لازم را ارائه می دهند.
چرا متوجه جایگاه، اهمیت و ارزش واقعی آموزش از دوران کودکی نمی شویم؟ یا اگر بدان واقفیم چرا قادر به برنامه ریزی آموزشی و ساماندهی نیروی انسانی متخصص در این راستا نیستیم؟
ظاهرا یک تفکر دگمی در عرصه آموزش و پرورش حاکم است که کتاب های درسی موجود را برای تحقق توسعه پایدار آموزشی لازم و کافی می داند. اما واقعیت آن که نتایج امتحانات نهایی و بین المللی ثابت می کند که آموزش و پرورش علیرغم تمامی تلاش های خود به بن بست رسیده است. آموزش و پرورش در نگارش اهداف، از فن نویسندگی بهره می جوید اما در عملیاتی کردن آن اهداف از فوت و فن و مهارت علم مدیریت، بی بهره است.
به کرّات گفته شده است که چندگانه بودن عناوین مدارس، متعدد بودن کانال های جذب نیرو برای یک شغل که ظاهرا همگی معلمی می کنند اما همه آنان یا علاقه ای به شغل معلمی ندارند و صرفا به دلیل کسب درآمد دولتی معلم شده اند و یا برای شغل معلمی ساخته نشده اند، عدم برنامه ریزی برای تربیت میان مدت و بلند مدت معلم، حجم زیاد کتب درسی، لایتغیر بودن عنوان و محتوای کتب درسی برای مدت 20 سال و شاید بیشتر، ثابت و لایتغیر بودن مؤلفین کتب درسی، تزریق نشدن افکار نو به آموزش و پرورش که سنتی بودن آن را تداوم می بخشد، عدم پذیرش و پیاده سازی سیستم آموزشی کشورهای موفق، روش های نوین و فعال تدریس، حفظ وضعیت موجود و عدم تمایل به تغییر و اصرار بر ادامه وضع فعلی، تا جایی که امکان هر نوع تغییر در مسیر بهبود و ارتقا آموزشی، غیرممکن می گردد، همگی علت العلل افت تحصیلی در جامعه ما هستند.
اضافه کنید سطحی انگاری یا تحمیلی بودن انتخاب رشته در مدارس را که به انتخاب نادرست شغل دانش آموزان نیز منجر می شود.
هر چند درد و درمان در نظام آموزشی ایران، شفاف و روشن هست اما باید بررسی کرد که چرا تغییر ساختار بیمارگون نظام آموزشی ایران فرضی محال گردیده است؟
چرا انسان قادر است آنچه را که با صرف کلی سرمایه، نیروی انسانی، زمان و انرژی ساخته است اما امروز کارآیی ندارد در عرض 7 یا 10 ثانیه تخریب کند تا بهتر از آن را بسازد، اما ما قادر به تخریب تدریجی این ویرانه ها نیستیم و بدتر آن که به صحت و سلامت آن نیز شدیدا معتقدیم.
به عنوان مثال اشاره می کنم به دو مورد از بلندترین ساختمانی که در عرض چند ثانیه در جهان تخریب شده اند. اول ساختمانی به بلندی ۱۱۶ متر در فرانکفورت آلمان که در عرض ۱۰ ثانیه و با استفاده از مواد منفجره تخریب شد. و دوم به سه برج مسکونی 89 متری در شهر گلاسکو اسکاتلند که در سال 1969 با استفاده از مواد منفجره در عرض ۷ ثانیه تخریب شدند. این ساختمان در سال 1960 ساخته شده بود. گذشت فقط 9 سال زمان مابین ساخت و تخریب این ساختمان، سوال برانگیز است!
ما که سپری شدن 20 سال زمان را برای نواندیشی در محتوای کتب درسی، کم یا غیرلازم می دانیم. تازه بعد از دو دهه، فقط چند پاراگراف، عکس و یا عنوان کوچکی در کتاب درسی خاص عوض می شود و از تغییرات کلی خبری نیست.
آموزش و پرورش می باید تابوزدایی کند و در به وجود آمدن یا تداوم و تثبیت هر نوع تابویی که منجر به فوبیای گفت و گو می شود پرهیز کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
گرچه مدال طلای جهانی المپیاد ریاضی آقاجانلوی زنجان با مدال نقره جهانی المپیاد اقتصاد مدیر روستای البرز دو مقوله متفاوت است ولی برای اولی، شخص رئیسجمهور ورود کرده و یک باب آپارتمان اهدا نمود در حالی که برای دومی یک بنر صاف و ساده نیز از سوی مسئولین و مدیریتشهری نصب نشده است.
شنبه ۱۱ مرداد ۴۰۴ به دعوت چپردار؛ مدیر ساعی دبیرستان شهید سلطانی ۳ برای گپ و گفت دوستانه با ابوالفضل مدیر روستا دانشآموز مدالآور المپیاد جهانی اقتصاد در مدرسه حاضر میشوم. پس از چاق سلامتی و تبریکات معمول، گفت و گویی چالشی بین پدر، پسر، مدیر و معلم روزنامهنگار شهر در میگیرد.
مدیر روستا که دو روزی است از المپیاد نفسگیر جهانی اقتصاد باکو فارغ شده است سینهای گشاده و دلی پُر از آموزش و پرورش جاری کشور داشته و شفاف و عریان چالشهای مترتب بر دستگاه تعلیم و تربیت را روی میز مدیر دومینو میکند.
آنچه در ادامه میخوانیم نقل به مضمون مسائل مطروحه در گفت و گوی مربعی بین ماست.
دانشآموزان متوسط رها و بلاتکلیفند
ابوالفضل مدیر روستا دانشآموز آموز پایه دوازدهم انسانی در خصوص تاثیر و تاثرات همزمانی کنکور و المپیاد جهانی اقتصاد میگوید: برای المپیادیها، کنکور آب خوردن است ؛ متاسفانه وقتم برای کنکور تلف شد.
اگر کنکور نداشتم مدال طلای المپیاد جهانی را شکار میکردم. امسال تراز خوبی در کنکور دارم. میخواهم لیسانس اقتصاد را در ایران خوانده و برای ادامه تحصیل راهی دیار آرزوهایم شوم.
ابوالفضل ضمن تشریح مراحل سهگانه داخلی رسیدن به المپیاد اقتصاد میگوید: فرق المپیاد اقتصاد با بقیه رشته ها آن است که در رشته اقتصاد ۷۵ درصد مهارتهای لازم، فردی و ۲۵ درصد کار گروهی و تلاش تیمی است.
وی با اشاره به تواناییهای کار تیمی کانادا میافزاید: سیستم فشل و به درد نخورِ آموزش و پرورش ایران، دانشآموزان را در باتلاق آزمونهای پیدرپی و فشارات روحی و روانی تست و تراز و کنکور زمینگیر کرده است.
ما در مدرسه مهارتهای زندگی، تفکر انتقادی، فوت و فن کار گروهی، شگردهای حل و فصل تعارضات و ارائه دادن دانستههای خود را نیاموختهایم.
به نظرم تجدید نظر اساسی در سیستم شکست خورده آموزش و پرورش ضروی است. اکثریت دانشآموزان معطوف به طبقه متوسطِ درسی در ایران رها و بلاتکلیف هستند.
آرزوهایم را به پسرم تحمیل نکردم
در ادامه پدر فهیم و قدردان ابوالفضل که شغل آزاد دارد وارد بحث شده و ضمن سپاسگزاری از زحمات مدیر و حمایتهای مدرسه از پسرش، میافزاید: همسرم دکتر بوده و ما شرایط لازم برای مواجهه پسرم با چالشهای المپیاد را فراهم کرده و سعی نمودیم با جفت و جور کردن قطعات پازل موفقیت در المپیاد، پشتیبان و همراه صدیقی برای فرزندمان باشیم. از تلاش برای ورود به سمپاد دوره اول و دوم تا حضور در کلاسهای آمادگی المپیاد،از آرام کردن جو منزل تا عدم تحمیل آرزوهای خود به ابوالفضل،از همراهی در شرکت در نمایشگاههای مختلف تا هموار کردن مسیر پرپیچ و خم المپیاد در دو سال متوالی و مراحل مختلف.
از اینکه پسرم آرزوها و ایدههای خود را دنبال میکند خرسند بوده و تا رسیدن به سر منزل مقصود حامی و پشتیبانش خواهیم بود.
برای المپیادیها نقش سایهبان دارم
در ادامه حسن چپردار مدیر سمپاد با اشاره به قانون ۲۰/۸۰ میافزاید: من اهل مصادره زحمات بچههای المپیادی و کنکوری نیستم. بنابر تجربه سهم مدرسه در موفقیت بچههای المپیادی را چیزی حدود ۲۰ درصد میدانم. الباقی زحمات پای خانوادههاست.
به عنوان مدیر مجموعه، نقشِ سایهبان داشته و در یک کار تیمی سعی کردیم علیرغم میل خیلیها، بچههای المپیاد را در حد وسع خود ساپورت روحی روانی و حمایت سختافزاری نماییم.
بعضا مدیران به مقوله المپیاد ورود نمیکنند چون مشکلات قانونی در اجرای فرایند اموزش المپیاد زیاد است ولی مدیر باید ریسک کرده و وارد بازی المپیاد شود بعضا مجبور است قوانین را به نفع بچهها خم کرده و المپیادیها را به طور ویژه حمایت مادی و معنوی نماید.
پارسال علیرغم یک سری چالش ها، شصت میلیون از شورای شهر برای تشویق مدالآوران مساعده گرفتیم. ابوالفضل و خانوادهاش که عالی و قدرشناسند ولی برخی از بچههایی که در سمپاد موفقیتهایی را کسب میکنند ، کم لطفی هایی به مدرسه دارند .
برای موفقیت باید فداکاری نمود
ابوالفضلِ شیرین سخن، شاهپسری عاقل با آروزهای بلندپروازانه بوده و در حرف آخر میگوید:
همه چیز با هم جمع نمیشوند. برای رسیدن به موفقیت باید برخی چیزها را فدا کرد.
به بچههای سمپادی توصیه میکنم در کنار درس و المپیاد از زندگی کردن و مطالعه کتب مختلف از شعر و رمان تا برنامهنویسی غافل نباشند.
پایان گفت و شنود/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بزرگترین دروغی که یک معلم به من گفت این بود که باید یاد بگیرم چگونه عمل تقسیم [ریاضی] را دستی انجام دهم. کل یک نسل از دانشآموزان این ادعا را شنیدند، بر پایه این تصور اشتباه که وقتی بزرگ شویم، ماشینحساب در جیبمان نخواهیم داشت.
در آن زمان، تصور اینکه روزی همه یک دستگاه همراهشان خواهند داشت که نهتنها یک ماشینحساب، بلکه دستگاهی باشد که اساسا تمام دانش بشری را در خود دارد، غیرقابل تصور به نظر میرسید.
ورود گوشیهای هوشمند این امکان را برای من فراهم کرد که بیشتر ریاضیاتی را که در دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ در مدرسه آموخته بودمــ به همراه زمان رویدادهای تاریخی، پدیدههای جغرافیایی و فرمولهای علمیــ فراموش کنم، بدون آنکه این موضوع هیچ تاثیر قابلتوجهی بر زندگی روزمرهام داشته باشد.
اما اکنون یک فن آوری جدید نه فقط این را که چه چیزی باید بیاموزیم، بلکه چگونگی یادگیری ما را نیز به چالش میکشد. نسل جدید اپلیکیشنهای هوش مصنوعی مانند چتجیپیتی، جمنای و دیپسیک، تکالیف خانه را انجام میدهند و قادرند مقالات ابتکاری بنویسند یا برگههای امتحانی را طی چند ثانیه پر کنند.
یک آگهی اخیر برای گرامرلی (Grammarly)، اپلیکیشن دستیار متن و نوشتار، دانشآموزی را نشان میدهد که در انجام دادن تکالیفش مشکل دارد و پس از آشنایی با ابزار جدید هوش مصنوعی، میگوید: «وای، این شبیه منه، فقط بهتر.»
آموزگاران بهسرعت در حال ادغام هوش مصنوعی با کلاسهای خود و بازطراحی برنامههای درسی برای در نظر گرفتن این تغییر بنیادیناند، اما برخی فیلسوفان و آیندهپژوهان خواستار بازنویسی کامل کل محتواهای آموزشی شدهاند.
به گفته شمار فزایندهای از طرفداران این دیدگاه، تمرکز باید به تفکر انتقادی، منطق و استدلال معطوف شود. بدون این مهارتها، خطر آن وجود دارد که بیش از حد به هوش مصنوعی وابسته شویم. اگر ابزارهایی مانند چتجیپیتی تمام وظایف استدلالی ما را انجام دهند و همه دانشی را که پیشتر مجبور بودیم به خاطر بسپاریم، در خود نگه دارند، آن گاه این خطر وجود دارد که مغز ما به دلیل کم استفاده شدن، حتی تحلیل رود.
اوایل امسال، پژوهشگرانی در شرکت مایکروسافت و دانشگاه کارنگیملون در ایالات متحده دریافتند که وابستگی بیش از حد به هوش مصنوعی مولد باعث میشود کارکنان مهارتهای اصلی مانند خلاقیت، قضاوت و حل مسئله را از دست بدهند.
پژوهشگران در مقالهای که یافتههای آنها را شرح میدهد، نوشتند: «فن آوریها در صورت استفاده نادرست از آنها ممکن است به زوال تواناییهای شناختی منجر شوند و [اتفاقا هم] میشوند؛ تواناییهایی که باید حفظ شوند.»
«یکی از تناقضهای کلیدی اتوماسیون این است که شما با مکانیزه کردن کارهای روتین و واگذاری رسیدگی به حالات استثنایی به کاربر انسانی، فرصت تمرینهای همیشگی را که برای تقویت قضاوت [استنباط] و توان شناختی فرد لازم است، از او میگیرید.»
این موضوع حتی در نحوه استفاده مردم از هوش مصنوعی در شبکههای اجتماعی نیز قابلمشاهده است. در یک روند فراگیرشده در فضای مجازی، افراد یک شیء را پشت یک تکه کاغذ یا پارچه نگه میدارند و سپس با این جمله زیرنویس «آینه چطور میفهمد پشتش چیست؟» از زاویهای خاص از آن فیلم برداری میکنند.
دهها پاسخ به یکی از ویدیوهای اخیرا منتشرشده در ایکس (توییتر) حساب گراک (grok)، چتبات هوش مصنوعی را که شرکت «اکسایآی» (xAI) متعلق به ایلان ماسک ساخته، مخاطب قرار داده [اصطلاحا منشن کرده] تا بپرسند این موضوع چگونه ممکن است. این چتبات نیز همان طور که خواسته شده بود، پاسخهایی ارائه داد، بدون آنکه کاربران نیازی داشته باشند تواناییهای انتقادی خود را به کار گیرند.
@grok چطور ممکنه؟
— oland komlancz (@the_rich_chef10) نهم مه ۲۰۲۵
اگر به آینده دورتر نگاه کنیم، سامانههای پیشرفته هوش مصنوعی ممکن است ما را وادار کنند تا در نحوه یادگیری [امور] زندگی، در جهانی که اغلب کارها در آن حتی ضروری هم نیستند، تجدیدنظر کنیم.
نیک باستروم، استاد دانشگاه آکسفورد، که اغلب بابت هشدار دادن به جهان درباره هوش مصنوعی مهارنشده در کتاب سال ۲۰۱۴ خود با عنوان «فراهوش» شناخته میشود، در کتاب اخیرش با عنوان «آرمان شهر عمیق: زندگی و معنا در جهانی با مشکلات حلشده» به این موضوع پرداخته است. او در این کتاب، آیندهای نزدیک را تصور کرده است که در آن، هوش مصنوعی و رباتها قادرند کارها را بهخوبی هر انسان دیگری انجام دهند.
او نوشت: «بهجای آن که کودکان را برای تبدیل شدن به کارگران مولد شکل دهیم، باید تلاش کنیم آنها را برای تبدیل شدن به انسانهایی شکوفا آموزش دهیم. انسانهایی با مهارتی بالا در هنر لذت بردن از زندگی.»
«شاید این امر شامل پرورش هنر گفت و گو هم باشد. همچنین، قدردانی از ادبیات، هنر، موسیقی، نمایش، سینما، طبیعت و حیات وحش، رقابتهای ورزشی... ممکن است تکنیکهای ذهنآگاهی و مدیتیشن آموزش داده شوند. سرگرمیها، خلاقیت، بازیگوشی، شوخیهای سنجیده و بازیهاــ هم بازی کردن و هم ساختن آنها. ذوق و سلیقه. پرورش لذتهای چشایی. جشن گرفتن دوستی.»
پروفسور باستروم در گفت و گویی با ایندیپندنت در سال گذشته، این امور را «احتمالات بدیع [و لذتبخش و فوقالعاده] آینده» برای زمانی توصیف کرد که به مرحلهای برسیم که مسائل امروز حل شدهاند و مسئولیت پیشرفتهای بعدی را بتوان به بدنها و مغزهای مصنوعی واگذار کرد.
در آن مرحله، جامعه میتواند از کارآمدی، سودمندی و سود فاصله بگیرد و بهسوی «قدردانی، سپاس، فعالیتهای خودانگیخته و بازی» حرکت کند.
این ممکن است شامل یادگیری مهارتهای فیزیکی باشد، یا حتی بازیهایی که هوش مصنوعی مدتها پیش آنها را درک کرده است. هوش مصنوعی ۳۰ سال پیش بر شطرنج مسلط شد، اما ما همچنان میخواهیم بازی کنیم.
از زمانی که دیپبلو شرکت آیبیام نزدیک به ۳۰ سال پیش، گری کاسپاروف را شکست داد، رایانهها پیوسته در حال غلبه بر قهرمانان انسانی در شطرنج بودهاند، اما افراد همچنان از بازی کردنــ و تماشایــ شطرنج لذت میبرند. به همین ترتیب، اگر هوش مصنوعی بر دانش مسلط شود، ما همچنان از کسب آن لذت خواهیم برد.
این بدان معنا است که حتی در چنین سناریویی برای آینده، یادگیری همچنان جایگاه خود را حفظ میکند. پروفسور باستروم در «آرمانشهر عمیق» نوشت: «فکر میکنم اشتیاق به یادگیری میتواند زندگی در فراغت را بسیار غنیتر کند. گشودن ذهن به سوی علم، تاریخ و فلسفه، بهمنظور آشکار کردن زمینه گستردهتری از الگوها و معانی که زندگی ما در آنها جای دارد.»
این [اظهارات]، بازتابدهنده دیدگاههای مشابهی است که النئور روزولت، بانوی اول سابق و قدیمی [ایالات متحده آمریکا] و فعال اجتماعی، که بر ارزش ذاتی یادگیری تاکید داشت، نزدیک به یک قرن پیش بیان کرد. اینکه یادگیری صرفا وسیلهای برای نیل به هدف نیست، بلکه خود یک هدف است. او گفته بود: «موضوع اساسی این است که باید یاد بگیری. یاد گرفتن و زندگی کردن.»
( ایندیپندنت فارسی )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در دنیای پرشتاب امروز که فن آوری با سرعتی بیسابقه در حال گسترش است، والدین با چالشهای گوناگونی در مسیر آموزش و تربیت فرزندان خود مواجه هستند. تغییر سبک زندگی سنتی به سمت زندگی دیجیتال، افزایش حضور کودکان در فضای مجازی، ظهور روشهای جدید آموزش و اهمیت یافتن مهارتهایی نظیر تفکر انتقادی، خلاقیت، و سواد رسانهای، سبب شدهاند تا والدین دیگر نتوانند تنها با تکیه بر تجربیات شخصی گذشته، فرزندان خود را برای آینده آماده کنند.
در این میان، هوش مصنوعی (AI) بهعنوان یکی از تحولات بنیادین قرن حاضر، ابزاری توانمند برای حمایت از خانوادهها در امر آموزش به شمار میرود.
این فن آوری میتواند با ارائه راهکارهای هوشمند، شخصیسازیشده و مبتنی بر داده، باری از دوش والدین بردارد و آنها را در مسیر تربیت نسل آینده یاری رساند.
نقشهای کلیدی هوش مصنوعی در آموزش فرزندان
۱. آموزش شخصیسازیشده برای هر کودک
یکی از ارزشمندترین دستاوردهای هوش مصنوعی در حوزه آموزش، امکان ارائه محتوای یادگیری متناسب با ویژگیهای فردی هر کودک است. بسیاری از سیستمهای آموزش هوشمند مانند Khan Academy، Duolingo یا برنامههای مبتنی بر یادگیری ماشین، میتوانند با تجزیه و تحلیل رفتار یادگیرنده، میزان تمرکز، سرعت پاسخگویی و علاقهمندیها، برنامهای اختصاصی برای یادگیری کودک طراحی کنند. بهاینترتیب، دیگر خبری از آموزش یکسان برای همه نیست و کودک میتواند در مسیری متناسب با تواناییها و علایق خود حرکت کند. این رویکرد، ضمن افزایش انگیزه، از فرسودگی ذهنی و خستگی ناشی از آموزشهای ناهماهنگ نیز جلوگیری میکند.
۲. نظارت هوشمند بر روند یادگیری
بسیاری از والدین به دلیل مشغلههای کاری یا نداشتن تخصص آموزشی، نمیتوانند بهصورت مستمر بر عملکرد تحصیلی فرزند خود نظارت داشته باشند. هوش مصنوعی با استفاده از الگوریتمهای پیشرفته، گزارشی دقیق از نقاط ضعف، میزان مشارکت، سطح درک مفاهیم، و حتی تغییرات رفتاری کودک تهیه میکند. این گزارشها به والدین امکان میدهد در مواقع ضروری مداخله کرده و از بروز مشکلات بلندمدت جلوگیری کنند. حتی در برخی پلتفرمها، امکان دریافت پیشنهادهای عملی برای بهبود وضعیت تحصیلی نیز فراهم شده است.
۳. پشتیبانی شبانهروزی و دستیارهای هوشمند
در دنیای امروز، زمان یکی از بزرگترین چالشهای والدین است. با استفاده از دستیارهای مجازی مانند ChatGPT، Siri یا Google Assistant ، کودکان میتوانند در هر ساعتی از شبانهروز، پاسخ پرسشهای درسی خود را دریافت کنند یا برای حل تمرینها و پروژههای مدرسه از راهنمایی بهرهمند شوند. این نوع پشتیبانی دائمی، بهویژه برای خانوادههایی که والدین شاغل دارند یا در مناطق دورافتاده زندگی میکنند، اهمیت دوچندان دارد.
حمایت از والدین در تربیت فرزندان
۱. تشخیص زودهنگام مشکلات آموزشی و رفتاری
برخی کودکان ممکن است با مشکلاتی مانند اختلال یادگیری، عدم تمرکز یا اضطراب تحصیلی مواجه باشند که تشخیص زودهنگام آنها نقش کلیدی در موفقیت آیندهشان دارد. ابزارهای هوش مصنوعی میتوانند با رصد دقیق رفتار و عملکرد کودک، این مسائل را شناسایی کرده و به والدین هشدار دهند. حتی برخی اپلیکیشنها دارای سیستمهای مشاورهی خودکار هستند که توصیههایی اولیه برای مدیریت این چالشها ارائه میدهند.
۲. کمک به والدین در انتخاب منابع آموزشی مناسب
دسترسی به حجم بالایی از منابع آموزشی باعث شده انتخاب مناسبترین محتوا برای کودک به چالشی جدی تبدیل شود. هوش مصنوعی با تحلیل نیازها و سطح کودک، بهترین منابع از جمله ویدیوها، کتابها، بازیهای آموزشی و دورههای آنلاین را به والدین معرفی میکند. این فرآیند نهتنها صرفهجویی در زمان را به دنبال دارد، بلکه به ارتقاء کیفیت آموزش و افزایش اثربخشی یادگیری کمک میکند.
۳. ایجاد تعادل بین آموزش و سرگرمی
هوش مصنوعی توانسته است مرز بین بازی و یادگیری را از بین ببرد و مفاهیم آموزشی را در قالب سرگرمیهای جذاب ارائه دهد. مثلاً بازیهایی که بر پایه یادگیری ریاضی، زبان یا مهارتهای منطقی طراحی شدهاند، میتوانند ساعتها کودک را سرگرم کرده و همزمان به یادگیری او کمک کنند. این ترکیب باعث میشود که کودک بهصورت ناخودآگاه مطالب جدید را بیاموزد، بدون آنکه حس اجبار یا فشار درونی داشته باشد.
چالشها و نکاتی که والدین باید بدانند
با تمام مزایای هوش مصنوعی، نباید فراموش کرد که استفاده ناآگاهانه یا بیشازحد از این فن آوری میتواند پیامدهایی منفی داشته باشد. از جمله نگرانیهای مهم میتوان به کاهش تعامل انسانی، افزایش وابستگی به ابزارهای دیجیتال، و خطراتی مرتبط با حفظ حریم خصوصی اشاره کرد. بنابراین، والدین باید در کنار استفاده از ابزارهای هوشمند، تعامل انسانی، گفتوگوی روزمره و ایجاد ارتباط عاطفی با فرزند را فراموش نکنند. همچنین، لازم است کودک تحت نظارت مستمر باشد تا استفاده از فن آوری در مسیر درست هدایت شود.
هوش مصنوعی توانسته است انقلابی در حوزه آموزش ایجاد کند و والدین را در مواجهه با پیچیدگیهای تربیت کودکان در عصر دیجیتال یاری رساند. این فن آوری با ارائه آموزش شخصیسازیشده، تحلیل دادهمحور، پشتیبانی شبانهروزی، و شناسایی زودهنگام مشکلات، افقهای تازهای پیش روی آموزش و پرورش گشوده است.
با این حال، استفاده مؤثر از هوش مصنوعی نیازمند آگاهی، نظارت و مشارکت فعال والدین است. زمانی که خانوادهها بتوانند از هوش مصنوعی بهعنوان مکملی برای تقویت نقش انسانی خود استفاده کنند، خواهند توانست فرزندانی آگاه، مستقل و توانمند برای آیندهای بهتر تربیت نمایند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
پروفسور دونالد هوستون، استاد دانشگاه بیرمنگام انگلستان در گفتوگو با خبرگزاری آنادولو اظهارداشت: نقشههایی که در مدارس، رسانهها و کتابها استفاده میشوند، میتوانند ذهنیت مردم را درباره اهمیت کشورها و قارهها تغییر دهند.
او با اشاره به نقشه معروف «مرکاتور» که در قرن 16 برای کمک به سفرهای دریایی طراحی شده، تأکید کرد که این نقشه بیشتر به حفظ شکل کشورها توجه دارد تا اندازه واقعی آنها. این باعث میشود کشورهای نزدیک به قطبها مانند گرینلند بسیار بزرگتر از واقعیت دیده شوند و در مقابل، آفریقا و کشورهای استوایی کوچکتر نمایش داده شوند.
هوستون گفت: این مسئله فقط یک موضوع فنی نیست؛ بلکه میتواند بر نگاه ما به جهان تأثیر بگذارد. مثلاً اینکه اروپا در وسط نقشه است، ناخودآگاه این حس را القا میکند که مرکز جهان است.
وی با معرفی نقشه جایگزینی به نام «پترز» که اندازه واقعی کشورها را نشان میدهد، توضیح داد: اگرچه این نقشه دقیقتر است، اما چون با نقشههای رایج تفاوت دارد، مردم آن را نادرست میدانند.
پروفسور هوستون همچنین اشاره کرد نقشههای دیگری هم در تاریخ وجود داشتهاند که جهان را از زاویه دید متفاوتی نشان میدادند و ادامه داد: برای مثال، جغرافیدان مسلمان «الادریسی» در قرن 12، نقشهای کشید که در آن جنوب بالا قرار داشت و عربستان در مرکز بود. یا در نقشهای که در قرن 17 توسط یک مبلغ ایتالیایی برای چین کشیده شد، چین در مرکز جهان قرار داشت.
او گفت: «اینکه شمال بالا باشد یا اروپا در وسط قرار بگیرد، هیچ پایه علمی ندارد. این فقط یک قرارداد است که ما به آن عادت کردهایم».
هوستون تأکید کرد: «تنها نقشهای که واقعاً شکل زمین را درست نشان میدهد، نقشه کرهای است. بقیه نقشهها بهناچار واقعیات را تحریف میکنند، و این موضوع باید در آموزش جغرافیا بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
پایان پیام/
سازمان امریکایی کامان سنس میدیا (CSM) یک سازمان غیرانتفاعی است که مقرش در شهر سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا واقع شده است. این سازمان با بررسی و کاوش در محتوای رسانهها مانند فیلم ها، گیم ها، اپ ها و تکنولوژی به درجه بندی و رتبه بندی آنها با هدف ارائه اطلاعات درباره مناسب بودن آنها برای کودکان می پردازد. همچنین به پژوهش ها و پروژه هایی که در موضوع تاثیر و نقش رسانه ها در زندگی کودکان انجام می گیرد کمک مالی می کند و به طور عمومی از سیاست ها و قوانین کودک پسند (مناسب و دوستدار کودک) در حیطه آموزش و رسانه حمایت می کند.
کامان سنس میدیا گزارشی جدید منتشر کرده که در آن نگاهی انداخته به استفاده کودکان صفر (تولد) تا ۸ ساله از رسانه ها و به بعضی چالش ها و مشکلات پیش روی آنهایی که مسئول آموزش این نسل هستند اشاره کرده است.
بعضی از یافته های کامان سنس میدیا ممکن است شما را متعجب کند.
تا ۲ سالگی، ۴۰ درصد کودکان تبلت شخصی خود را دارا هستند و تا ۴ سالگی، این درصد به ۵۸ می رسد.
تا ۸ سالگی، از هر چهار کودک یک کودک دارای تبلت شخصی است.
گروه های سنی ۲ تا ۴ سال روزانه تقریبا دو ساعت از صفحه نمایش (صفحه های الکترونیکی) استفاده می کنند. این مدت زمان برای کودکان با سنین بالا به طور میانگین حدود سه ساعت و نیم است. پسران نیم ساعت بیشتر از دختران صرف استفاده از صفحه های نمایش می کنند. استفاده اصلی از اسکرین تایم (مدت زمان نگاه کردن به صفحه) برای تماشای تلویزیون است و در رتبه بعدی گیمینگ قرار می گیرد. مطالعه و خواندن کتاب ۴ درصد از این زمان را دربرمی گیرد که از این زمان انجام تکالیف تنها یک درصد از آن را تشکیل می دهد.
تماشای تلویزیون و ویدیو تقریبا یک سوم از سرویس های استریمینگ (برای مثال نتفلیکس، یا دیزنی پلاس) و یک سوم از ویدیوهای طولانی در اپ هایی مانند یوتیوب را شامل می شود. زمان نگاه کردن به ویدیوهای کوتاه در سال ۲۰۲۴ به ۱۶ درصد افزایش یافت. تنها ۶ درصد از تماشای تلویزیون به صورت زنده را دربرگرفت.
در حالی که اسکرین تایم تقریبا به همان اندازه ای است که کامن سنس میدیا در نظرسنجی سال ۲۰۲۰ به دست آورده است اما مدت زمان تماشای تلویزیون پایین و بازی های ویدیوی بالاست.
سطح وابستگی و دلبستگی که این نظرسنجی توصیف می کند ممکن است نشانی از معضلات پیش رو باشد. این نظرسنجی نشان می دهد که از هر پنج کودک یک کودک از وسایل قابل حمل (مانند موبایل و تبلت) برای کنترل و تنظیم هیجان، هنگام وعده های غذایی یا برای به خواب رفتن استفاده می کنند.
همچنین از ۷۵ درصد یا بیشتر والدین که در نظرسنجی شرکت کردند تشویش و نگرانی خود را درباره صرف زمان بسیار زیاد فرزندانشان جلوی صفحه نمایش، تاثیر روی بازه زمانی توجه آنها، مقدار محتوای جنسی و خشن، و تاثیر روی سلامتی روانی آنها اظهار نگرانی کردند.
در حالی که مدیران و مسئولین موسساتی مانند انجمن روانشناسی امریکا نشان داده اند که طبقه بندی و لیست کردن فوائد و خطرات استفاده کودکان از وسایل دیجیتالی پیچیده شده با این حال بسیاری از والدین و مدارس از هشدارهایی که در آثاری مانند کتاب جاناتان هایت با عنوان «نسل مضطرب» و پژوهش هایی درباره وجود ارتباط بین استفاده از صفحه نمایش و مشکلات سلامت روانی داده شده است یکه خورده اند. در پاسخ به نگرانیها درباره کودکان و رسانه های دیجیتالی موجی از ممنوعیت موبایل در سال ۲۰۲۴ مدارس سراسر کشور (ایالات متحده) را فرا گرفت.
همچنین در کنار اینها درصد بزرگی از والدین در نظرسنجی گفتند که فوائد آموزشی مثبتی در اسکرین تایم فرزندانشان یافته اند که شامل یادگیری چیزهای جدید، دیدن فرهنگ های مختلف، جست و جوی علائق جدید و ارتباط با دوستان و خانواده است. افراد دارای نوه که صدها کیلومتر دورتر از آنها زندگی می کنند قدرت رسانه های دیجیتالی را بهتر متوجه میشوند.
یک سوم والدین استفاده از هوش مصنوعی برای یادگیری را گزارش کردند، با این وجود مشخص نیست که این والدین چه تعریف و برداشتی از هوش مصنوعی که اصطلاحی با استفاده های گسترده در جهان رسانه های کودکان است دارند. از هر چهار والد یک والد گزارش کرد که فرزندش برای خلق داستان های کوتاه یا هنر از هوش مصنوعی استفاده می کند که این ممکن است به اندازه هر داده دیگری در این نظرسنجی پیامدها و کاربردهایی برای معلمان این نسل داشته باشد.
یک معلم چگونه نگارش و مهارت نوشتن را به دانش آموزی که در کنار استفاده از هوش مصنوعی به عنوان یک ابزار نوشتاری بزرگ شده درس می دهد؟ آیا ما باید انتظار گنجاندن مطالب اضافی در چک لیست آمادگی مدرسه داشته باشیم؟
اکثریت والدین گفتند که استفاده از هوش مصنوعی برای انجام تکالیف مدرسه هیچ تاثیری روی درک فرزندانشان از مواد درسی مدرسه ندارد. این نظرسنجی به استفاده از صفحه های نمایش که در دوران پساکرونا در مدارس رشد تصاعدی داشته نپرداخته است.
یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۲ که توسط روزنامه اجوکیشن ویک انجام شده نشان می دهد که ۹۰ درصد مدیران مدارسی که در نظرسنجی شرکت کردند یک وسیله یادگیری دیجیتالی که توسط مدرسه تهیه شده بود در اختیار هر دانش آموز دوره اول و دوم متوسطه قرار داده بودند، و ۸۴ درصد این کار را برای دانش آموزان دوره ابتدایی انجام می دادند.
کامان سنس میدیا این نظرسنجی را که از سال ۲۰۱۱ شروع کرده چند بار انجام داده، و داده ها حاکی از وجود تعدادی روندها و الگوهاست. در سال ۲۰۱۷ کودکان با سنین بین صفر (تولد) تا ۸ سال نیم ساعت را صرف تماشای زنده تلویزیون کردند. در سال ۲۰۲۴ این مدت زمان به ۵ دقیقه رسید.
به طور میانگین والدین حدودا نیم ساعت در روز را صرف خواندن کتاب های کاغذی برای کودکان می کنند. والدین سفیدپوست بیشتر از دیگران برای فرزندانشان کتاب می خوانند. خانواده های پردرآمد بیشتر از خانواده های کم درآمد برای فرزندانشان به طور روزانه کتاب می خوانند. والدین با تحصیلات بالاتر بیشتر از والدین کم درآمد روزانه برای فرزندان خود کتاب می خوانند.
کامان سنس میدیا به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی با هدف بررسی و درجه بندی رسانه ها و تکنولوژی به منظور کنترل مناسب بودن آنها برای کودکان در سال ۲۰۰۳ تاسیس شد. این سازمان با نگاه به عادات رسانه ای تین ها (۱۳ تا ۱۹ ساله ها) و کودکان و والدین با همکاری شرکت های رسانه ای و سازمان های پژوهشی متعدد نظرسنجی های متنوعی را تولید می کند.
یکی دیگر از نظرسنجی های اخیر کامان سنس میدیا نشان می دهد که تین ها کاربران پرمصرف پلتفرم های فن آوری هستند. این گروه سنی به شرکت های پشت این پلتفرمها اعتمادی ندارند. سال ها طول خواهد کشید تا ببینیم که آیا جدیدترین نسل بومیان دیجیتالی یک رابطه متفاوت با صفحه های نمایش خود و شرکت های پشت آنها برقرار می کنند. اما به نظر می رسد که بخش اعظم کار پیش از این شروع شده است.
منبع: مجله فوربز
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نقل است از رابرت فراست، شاعر سترگ آمریکایی که گفت: « اگر نویسنده اشک نریزد، خواننده نیز اشک نخواهد ریخت. اگر نویسنده شگفتزده نشود، خواننده نیز شگفتزده نخواهد شد » .
این جملهی کوتاه، چکیدهای عمیق از ماهیت پر رمز و راز آفرینش ادبی و ارتباط حیاتی میان نویسنده و خواننده را در خود نهفته دارد. این نه تنها یک توصیه، بلکه بیانیهای است دربارهی ضرورتِ زیستنِ متن توسط خالقش پیش از آن که به دست مخاطب برسد.
بخش نخست گفتهی فراست، بر اهمیت اصالتِ عاطفی در نگارش تأکید دارد.
نویسنده برای آن که بتواند حزن یا شادی، اندوه یا امید، و هر حس دیگری را در خواننده برانگیزد، ابتدا باید خود طعم آن را چشیده باشد؛ نه لزوماً تجربهای عینی و دقیقاً مطابق آنچه مینویسد، بلکه درک و لمسی از عمق آن حس در وجود خویش. کلماتی که از دل برمیآیند، بر دل مینشینند.
اگر نویسندهای تنها به توصیفِ سطحیِ اندوه بپردازد، بیآن که بارِ عاطفی آن را در وجود خود حس کرده باشد، نوشتهاش همچون کالبدی بیجان خواهد بود. خواننده، ناخودآگاه، خلأ این اتصالِ عاطفی را حس میکند و متن از تأثیرگذاری عمیق باز میماند.
اشکِ نویسنده بر صفحه، خواه به معنای واقعی کلمه هنگام نوشتن صحنهای اندوهبار، خواه به معنای استعاریِ غرق شدن در احساسات شخصیتها و موقعیتها، همان جوهری است که به کلمات حیات میبخشد و پلی از دل نویسنده به دل خواننده میسازد. نویسندهای که میگرید و شگفتزده میشود، نویسندهای است که با تمام وجود در جهانِ متنِ خود زیست میکند.
بخش دوم گفتهی فراست، به جنبهی کشف و پویایی در فرآیند نگارش اشاره دارد. « اگر نویسنده شگفتزده نشود، خواننده نیز شگفتزده نخواهد شد » . این جمله به این معناست که فرآیند نوشتن نباید صرفاً بازتابِ دانستهها و برنامهریزیهای از پیش تعیین شده باشد.
نویسندهی واقعی در حین نوشتن، در حالِ کشف است؛ کشفِ ابعاد جدید شخصیتهایش، گرههای داستانی پیشبینی نشده، یا ارتباطاتِ تازهای میان ایدهها. این عنصرِ کشف و ناگهانی، همان چیزی است که نوشتن را از یک عمل مکانیکی فراتر برده و آن را به یک ماجراجویی تبدیل میکند.
اگر نویسنده خود از آنچه بر صفحه نقش میبندد، غافلگیر نشود، اگر پایان داستان یا تحول شخصیت برایش کاملاً قابل پیشبینی و عاری از هر گونه تازگی باشد، چگونه میتواند انتظار داشته باشد که خوانندهاش را شگفتزده کند؟
شورِ کشف در نویسنده، جرقه ای است که کنجکاوی و هیجان را در خواننده روشن میکند.
پیوند میان این دو بخش از گفتهی فراست، در اصالت و حضورِ تمام عیار نویسنده در لحظهی آفرینش نهفته است.
نویسندهای که میگرید و شگفتزده میشود، نویسندهای است که با تمام وجود در جهانِ متنِ خود زیست میکند. او نه تنها روایتگر، بلکه ساکنِ آن جهان است. شخصیتهایش را میشناسد، با آنها هم ذاتپنداری میکند، از سرنوشتشان متأثر میشود و از چرخشهای داستانیشان به وجد میآید. این غرق شدنِ نویسنده در اثر، همان چیزی است که نوشته را زنده، پویا و سرشار از انرژی میکند.
در نهایت ؛
سخن رابرت فراست یادآوری قدرتمندی است برای تمام کسانی که قلم در دست میگیرند. نگارش تنها ردیف کردنِ کلمات و ساختنِ جملات نیست؛ آن دمیدنِ روحِ نویسنده در کالبدِ متن است.
اگر نویسنده خود را در معرض احساسات قرار ندهد، اگر اجازه ندهد که مسیر نگارش او را به سرزمینهای ناشناخته ببرد و شگفتزدهاش کند، اثرش فاقد آن نیروی حیاتی خواهد بود که بتواند قلب و ذهن خواننده را تسخیر کند.
بنابراین، اشک ریختن و شگفتزده شدن، نه ضعف ؛ بلکه بخشی اساسی از فرآیند نگارشِ اصیل و تأثیرگذار است؛ همان چیزی که متن را از سطحِ کلمات فراتر برده و آن را به تجربهای مشترک میان خالق و مخاطب تبدیل میکند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چندی پیش، بیل گیتس در گفتوگویی هشدار داد که در ده سال آینده، هوش مصنوعی میتواند جای معلمان را بگیرد. این جمله شاید در نگاه اول جذاب و نویدبخش پیشرفت باشد، اما اگر با دقت بیشتری به آن نگاه کنیم، بیش از آنکه نوید باشد، زنگ خطری است برای چیزی عمیقتر از تکنولوژی:
مسئله فراموشی انسان است.
در دنیایی که ماشینها میتوانند مسئله حل کنند، زبان جدید بیاموزند و حتی تدریس کنند، سؤال مهمی مطرح میشود:
آیا تدریس، فقط انتقال دانش است؟ آیا معلم، فقط یک منبع اطلاعات است که میتوان آن را با یک الگوریتم جایگزین کرد؟
پاسخ، قطعاً منفی است.
معلم بودن، بیش از آنکه به دانش مربوط باشد، به درک مربوط است. به آن لحظهای که معلم، سکوت سنگین دانشآموزی را میفهمد ؛ به آن نگاهِ فراری، به بغض پشت نقاب شوخی، به دانشآموزانی که زیر بار سنگین قمار یا غم یا اضطراب، آرام آرام فرومیریزند.
هوش مصنوعی شاید بتواند «تحصیل» بدهد، اما هیچگاه نمیتواند «فهمیده شدن» را جایگزین کند.
نلسون ماندلا گفته بود : «آموزش قدرتمندترین سلاحی است که میتوان با آن دنیا را تغییر داد.» اما این سلاح، در دستان انسانی روشن میشود که می بیند، میشنود، و درک میکند.
اگر قرار است با این پیشرفت فن آورانه مواجه شویم، سیاست ما نباید انکار یا وحشت باشد، بلکه باید باز تعریف نقش معلم باشد. ما باید انسانمحورتر شویم، نه ماشینمحورتر.
باید آموزش را از صرف انتقال اطلاعات، به سمت پرورش انسان ببریم.
ما باید معلمانی باشیم که نه فقط دانش، که همدلی، تابآوری و معنا را نیز منتقل میکنند.
باید به دانشآموزان یاد بدهیم که چگونه انسان بمانند، در جهانی که هر روز کمتر انسانی بهنظر میرسد. ما باید معلمانی باشیم که نه فقط دانش، که همدلی، تابآوری و معنا را نیز منتقل میکنند.
اگر قرار است ماشینها جای ما را بگیرند، چه چیزی از انسان بودن را با خود خواهند برد؟ و ما، تا آن روز، چقدر از انسانیت را منتقل کردهایم؟
ویکتور فرانکل، نویسنده کتاب انسان در جست و جوی معنا، زمانی در نامهای به معلمان آینده نوشت:
«وظیفه شما این نیست که فقط به نسل جوان آموزش بدهید، بلکه این است که به آنها کمک کنید معنای زندگیشان را پیدا کنند.»
در جهانی که معنا هر روز نایابتر میشود، و ماشینها هر روز کاملتر، ما معلمان باید حامل شعلهای باشیم که فقط انسان میتواند آن را روشن نگه دارد:
شعلهی معنا.
شاید هوش مصنوعی بتواند پاسخها را بدهد، اما تنها یک معلم انسان است که میتواند به یک نوجوان کمک کند تا پرسشهایش را کشف کند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید