مرشدِ روز جزا بر عاشقان پیوست دوش
بر کمر دستار بست و مثل ما شد خرقه پوش
از طرب در جمعِ رندان ، آسمان پر نور شد
صور اسرافیل از آن بالا بیامد بر خروش
حضرت معشوق بر زاهد ، قبا می خواست گفت
احتراما" ، جامه ی تزویر را اینجا نپوش
بر رَهان این بندگانم را ، چنان ترسانده ای!
بین من با تو در اینجا هم ، به تو دارند گوش
روح خود از آن به آنان بر دمیدم تا شوند
پای کوبانان براین پیوندِ جسم و عقل و هوش
من مگر آجر پزم در کوره سوزانم کسی؟
یا که ماری را کنم بر ناف و چشم و حلق و گوش
پنبه را از گوش خود بر کن که پندم بشنوی
(هر چه می خواهی بکن ، بر مردم آزاری نکوش)
چونکه نزدیکم به هر کس از وریدِ گردنش
احترامم کن اگر عیبی در او باشد بپوش
تا توانی از صفاتِ نیکِ من گویی ، بگو
ور نمی دانی کریم هستم رحیم هستم ، خموش
سرزمینِ ما از آتش پروَرَد ققنوسِ عشق
گر نیاندازی به نیرنگ و ریا از جنب و جوش
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مهرماه کتابی ۹۶ صفحهای نفیس و پرمغزی از یکی از همکاران رشته ادبیات دبیرستان شهدای انقلاب اسلامی کرج هدیه گرفتم.
" در جست و جوی نان" به قلم "استاد علیاکبر میرزا آقا تبار" مدرس پیشکسوت ادبیات دبیرستانهای کرج، اهل تحقیق و مداقه، کارشناس ارشد ادبیات با ۲۸ سال سابقه کاری، خوش مشرب و اجتماعی و مشوق بنده برای برگزاری نمایشگاه مصور کتاب در دبیرستان.
نویسنده در مقدمه میآورد:
"اندر حکایت نان روایتهای بسیاری است که نشان از جایگاه بالای آن در جامعهی ماست. اهمیت نان در فرهنگ ما بدانجاست که گذشتگان به نان و نمک سوگند میخوردند و تا پای جان به آن وفادار بودند و حرمت نان آن چنان ریشه دار بود که می گفتند جانم را بستان اما نانم را مستان. و مرام جوانمردان در آن بود که پیوسته نان میدادند و سپر جامعه بودند..."
آقاتبار با قلمی شیوا و سلیس در نگارش کتاب، ضمن بهرهمندی از گنجینه ادبیات کهن و کلاسیک و آثار گرانسنگی چون بوستان و گلستان سعدی، کیمیای سعادت غزالی، تاریخ بیهقی، مثنوی معنوی، قابوسنامه، مخزن الاسرار نظامی، حلوای شیخ بهایی و... گلچینی از بهترین خزاین ادببات زنگین فارسی را در خصوص نان و مشتقات آن گردآوری کرده است.
ضمن تبریک و دست مریزاد به این همکار خوشذوق و پژوهنده، نگاهی گذرا به فصل نان، آزادی و آزادگان میاندازیم:
" آن که نان حرام میخورد، در پی سلب آزادی دیگران است، چرا که هیچ مرزی برای خویش نمیشناسد. قلبش قسی میشود و اعمالش جریح. دوست و آشنا نمیشناسد. زمانی تن به استبداد میدهد و آزادگی خویش را به نان میفروشد و گاهی خود مستبد میگردد. "
حرام است در کیش آزادگان که آزادیات را فروشی به نان
(سید علی اکبربرقعی قمی) او نردبانی بالا میرود که بنیانش سست است و حرام. آزادی بدون نان و نان بدون آزادی خودزنی است و روزی حلال بیمه می کند آزادی را، و مال حرام میخشکاند ریشههایش را.
به قول مولوی:
نردبان خلق این ما و منی است
عاقبت این نردبان افتادنی است
هر که بالاتر رود ابلهتر است
استخوان او بتر خواهد شکست ...
پس ای عزیز !
بدان نان حلال جبرانپذیر است، حتی اگر کاسته شود و نیست گردد. نانی که سبب غصهدار شدن مردم شود برکت را می برد و آسایش و آزادی را میخشکاند.
به قول صائب تبریزی:.
مریز آب رخ خود برای نان کاین آب
چو رفت به نوبت دیگر به جو نمیآید"
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روزهـای گـرم تـابـستـان گـذشـت
بـوی شرجی بـوی نخلسـتان گـذشـت
هـم طبـیعت جـامه اش رنـگین شده
هـم هـوای شـهر عـطرآگـیـن شـده
فـصـل زیـبـای دگـر آغـاز شــد
مـدرسـه بـا شـادمـانی بـاز شــد
کـودکـان در شـور و حـالِ مـدرسـه
دفـترِ مـشـق و حـساب و هـنـدسـه
روزهـای خـاطـرات خـوب و نـاب
بـا خـریـد دفـتـر و کـیـف و کـتـاب
تـا کـه دیدم شـور و حال کـودکـان
خـاطـراتـم زنـده شـد در ایـن زمـان
یـادم آمـد روزگـار کـودکـی
آن طـراوت در بـهـارِ کودکـی
درس امـلا هـمـچنـان در یـادِ ما
پـایِ تـخـته لحـظه هـای شـادِ مـا
جـدولِ ضـربـی که مـا آمـوختـیـم
در حـسـابِ زنـدگـی انـدوخـتـیـم
نـیـمـکت چـوبـی کـنـارِ پـنـجـره
مـشـقِ و امـلایـی سـراسـر خـاطـره
گرچه جایِ مـا هـمـیشه تنـگ بـود
همکلاسی یـک دل و یـک رنـگ بـود
شـادمـان بـودیـم از شـادی هـم
فـارغ از سـود و زیـان و بـیـش و کـم
از مـعلّـم درس هـا آمـوخـتـیـم
تـا چـراغ مـعـرفـت افــروخـتیـم
درس «بـابـا آب» مـن دارم بـه یـاد
آن نـوا و زیـر و بـَم ها یـاد بـاد
آن تـرنم هـای خـوب و دلنـشـین
خـوانـده می شـد با نـوایـی آتـشیـن
زنـگِ انـشا شـور و حـالـی داشـتـیم
واژه هـا را زنـده مـی پـنـداشتـیـم
واژه هـای مـا لـطـیـف و سـاده بـود
جـملـه ها در ذهـنِ مـا آمـاده بـود
گـفـتگوهـا بـی ریـا و رنـگ بـود
شـعـرهـامـان شاد و خوش آهنگ بود
انـدک انـدک کودکی پـایـان رسـید
آن صـفـا و سـادگـی شـد نـاپـدیـد
درس بـابـا آب رفـت از یـادمـان
ثـبـت شـد در خـاطـرات شـادمـان
حـسـرتِ آن روزهــا هـمــراه مـا
حـسـرت آن قـلـب هـای بـی ریـا
یـاد بـاد آن روزگــاران یـاد بـاد
نـغـمه و آواز مـا هـم شـاد بـاد
روز ۲۷ شهریور زادروز استاد شهریار، با تصویب مجلس به نام "روز ملی شعر و ادب فارسی" نامگذاری شده است. این انتخاب عالمانه از چند جهت قابل بحث و بررسی است. انتخاب یک شاعر آذربایجانی از منظر پلورالیسم_فرهنگی و تکثر قومی کاملا منطبق بر واقعیتهای جاری بر سپهر فرهنگی اجتماعی ایران کنونی است.
استاد شهریار نه در غزل بالاتر از حافظ است و نه در شعر عرفانی فراتر از مولانا. در شعر حماسی هم به گرد فردوسی نمیرسد و هکذا ...
پس چرا شهریار علیرغم معاصر بودن اینقدر فراگیر و جهانشمول است؟
برخی از قطعات این پازل اشتهار به شرح زیر است:
در چهار گوشه عالم تشیع به خاطر شعر بی مانند همای_رحمت و در جهان نیم میلیاردی ترکان به پاس منظومه حیدر بابایه سلام.
در جهان تغزل، غزلی به شکوه "آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا" سراغ نداریم و در شعر نو شاهکارهایی به ظرافت و طراوت ای وای مادرم و البته پیام به اینشتین.منتها یکی از دلایل اصلی جهانگیری و متمایز شدن استاد شهریار قطعا زندگی پر فراز و نشیب و رمانتیک این شاعر و عارف دلسوخته میباشد.
به خاطر عشق زمینی از خیر رشته پزشکی گذشتن کار هر کسی نیست و به پای عشقش به پیر پسر تبدیل شدن نیز:
"تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم"
دایره واژگان این ترک پارسیگوی با هیچ شاعری در درازنای تاریخ ادبیات ما قابل مقایسه نیست. خاصه آن که استاد شهریار با تسلط بر خزاین گرانسنگ زبان و ادبیات غنی ترکی و انتقال مفاهیم و ظرفیتهای بیمانند فولکلوریک ترکی آذری به فارسی، باعث بسط و گسترش مفاهیم و فراختر شدن دایره اندیشه در ادبیات شیرین فارسی گشته است.شهریار شاعریست که از اتفاقات پیرامونی خود غافل نبوده و قطبنمای شاعر به تحولات سیاسی اجتماعی زمان خویش حساس و گاها تراوشات شاعرانهاش متأثر از تحولات پیرامونی است.
از شعر گفتن برای نامجو قهرمان وزنهبرداری جهان گرفته تا استقبال از خواننده مشهور پاپ قبل از انقلاب. از دفاع جانانه از اسلام و انقلاب تا پشتیبانی از رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس و سایر حوادث تلخ و شیرین آن...و اما شاهکار حیدر بابایه سلام استاد شهریار به بیش از صد زبان زنده دنیا ترجمه و در مدارس بیش از بیست و پنج کشور بخشهایی از این منظومه جاودانه تدریس میشود.
به راستی به جز مولانا کدام شاعر در جهانی شدن به گرد استاد شهریار میرسد؟
اصولا تعداد شاعرانی که ظرفیت و قابلیت جهانی شدن دارند، به زحمت به تعداد انگشتان دو دست میرسد:
مولوی، سعدی، حافظ، فردوسی، نظامی، خیام و شهریار.
رهبر معظم انقلاب در خصوص استاد شهریار میفرمایند:
"شهریار یكی از بزرگترین شاعران همه دورانهای تاریخ ایران است و آن به لحاظ حیدر بابایه سلام است.
"حیدر بابایه سلام" یك شعر استثنایی است. همه خصوصیات شعری مثبت شهریار در این شعر هست. یعنی روانی، صفا، ذوق و دیگر خصایصی كه مربوط به شعر است، همه در "حیدر بابایه سلام"جمع شده است. لكن علاوه بر اینها، ویژگی دیگری هم در "حیدر بابایه سلام" هست و آن این است كه در این شعر كه تصویری از سابقه ذهنی خود شاعر است، مطالب بسیار حكمتآمیز وجود دارد. با این حساب، میتوان شهریار را یك حكیم به حساب آورد.
پایه شعر "حیدر بابایه سلام" به نظر ما خیلی بالاست. فكر میكنیم كه آمیزه بسیار هنرمندانهای است از شعر و حكمت و زبان زیبا و قدرت فوقالعادهی تصویر. شهریار این منظومه را در هنگامی گفته كه بسیار جوان بوده است."
از پتانسیلهای دیگر استاد شهریار، تسلط عجیب ایشان به قرآن و معارف دینی است. در کنار آن میتوان به مهارت خوشنویسی استاد نیز اشاره نمود.
در پایان توسن سخن را به یکی از بزرگترین ادبا و منتقدین شعر و ادب فارسی سپرده و نظرات دکتر شفیعی کدکنی از اساتید مسلم معاصر را در خصوص این ترک پارسیگوی به نظاره بنشینیم:
"شهریار بی هیچ تردیدی بزرگترین شاعر رمانتیک زبان فارسی است. روی کلمه رمانتیک باید قدری درنگ کنیم. اگر بگویند فلان شاعر رمانتیک است، مردم از آن «آبکی» بودن و «سطحی» بودن و «سوزناک و بی ارزش» بودن را میفهمند و نمیدانند که بزرگترین جنبش فرهنگی و ادبی و هنری تاریخ بشری در اروپا و آمریکا، جنبش رمانتیسم است؛ بزرگترین نوابغِ هنری و ادبیِ تاریخِ بشر، امثال گوته و شیلر و... همه رمانتیک هستند.
ما از رمانتیسم چه میدانیم، کدام شاهکار رمانتیک جهان را خواندهایم یا ترجمهی آن را به زبان فارسی ارائه دادهایم؟
شهریار، از مادر رمانتیک زاده شده بود؛ او نیازی به خواندنِ بیانیهی مکتب رمانتیسم نداشت. او همه عمر در «خیال» زیست و با «تخیل» شاعرانهی خویش ما را به فضاهایی بُرد که دیگر شاعران همعصرِ او، با آن فضاها بیگانه بودند."
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ای شهریار شُهره یِ آفاقِ قلبِ عشق
عشقت فروخت ، جلوه یِ پیریِ جلبِ عشق
ای افتخار آذر و ایران و هر وطن
گنجینه یِ هنر ، به تراوش ، ز جذبِ عشق
ای خوان گستر ادب و شعر آذری
قلبت شُکوهِ دانش و ایمانِ ربِّ عشق
ای برگ ، سبزِ تحفه آن واژه های ناب
جامی به دست و کوزه به دوشی به حُبِّ عشق
ای شاهراهِ سبکِ غزل ،گنجِ کائنات
در کُنجِ خاک ، پهنِ زمینی که آب عشق
هر لحظه بارشِ قطراتِ نگاه را
تقدیم یک سده هنرِ عشق و خوابِ عشق
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روزی شاگردم به رسمِ شیطنت
گفت آقا ، زور می گویی به ما
گفتم اش از تو بعید است اکبری
این تفکّر از چه می باشَد ؟ چرا ؟
شهرتم پیچیده در هر مدرسه
اُسوه ام ، ضرب المثل ، انگشت نما
ره نمایم بر صراطِ مستقیم
هر کجا هر رهروِ گم گشته را
در سرَم اندیشه ایی نو پَروَرَم
از گذشته تا کنون از ایده ها
بر گزینم از میانِ ایده ها
بر ترین ها را ز رَمْل و از دعا
مستَنَد متقَن بدونِ مویِ دَرز
می کنم یک یک به مُخ هایِ شما
آزمایشگاه ِ اینجا را فقط
کرده ام آنگونه از جا ، جابه جا
یاد دادم آبِ سنگین را چه سان؟
وز چه سازند اولیا با بچه ها
با اورانیوم ، منگنز ، سُرب و مِتان
قیمت اندوزَند همچون کیمیا
تا نباشَد در مدارس ، مدرسه
مدّعی باشد چو ما دارَد بها
در کلاسم بچّه جان ، غیر از نفس
دیده یا بشنیده هستی یک صدا؟
افتخار این است ساکت کرده ام
یک جماعت را تماماً کلّها
دست بالا بُرد گفتم باز گو
هر چه باشَد در دلَت تا انتها
دست شویی دارَم آقا ، وارهان
یک دقیقه تا رَوَم بیت الخلا
گوئیا می گفت بر من در نهان
نا کسِ ، نالوطیِ ، شیطون بلا
راه کوتَه کن به ترکستان رَسَد
خاک بر سَر ، بر کلاسِ خود بیا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید