صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

حمید جعفری با جست و جو در اینترنت و گشتی در کتاب های مربوط به تعلیم و تربیت به انبوهی از اطلاعات مفید، آموزنده و جالب در مورد معلم و معلمی؛ از نحوه ی پوشش و خواب و تغذیه گرفته تا چگونگی حرف زدن و نگاه کردن و جابه جایی در کلاس و بایدها و نبایدهای بسیار بر می خوریم که می توانیم از آنها استفاده ی بهینه کنیم مثلا:

معلم باید؛ آراسته، وقت شناس، منظم، با سواد، متعهد، دلسوز،حامی،مشوق، مثبت اندیش،خلاق، کوشا،خوش اخلاق، مشارکت جو و... باشد.

و معلم نباید؛ فریاد بزند، تنبیه کند، تمایز قائل شود، بی توجه باشد، بی برنامه و بی طرح درس و ... باشد .

و با پرسش از صاحب نظران در عرصه ی تعلیم و تربیت نیز می توان به پاسخ های جامع و کاملی دست یافت از جمله پاسخ مصطفی ملکیان که مشکلات معلمان ایرانی در کلاس درس را به پنج دسته ی مشکلات مربوط به :

1. معلمان 2. دانش آموزان 3. مواد و کتب درسی 4. نگاه معلم به شاگرد 5. نگاه دانش آموز به استاد، به شرح زیر تقسیم بندی می کنند:

1. مشکلات معلمان:

1/1. نداشتن علم و تسلط لازم و کافی برای تدریس

1/2.نداشتن قدرت تفکر شخصی (یعنی قدرت دخل و تصرف در معلومات و جداکردن حق از باطل)

1/3.نداشتن فهم از فلسفه و مقصود آموزش و پرورش (یعنی هدف از کار خود و فرآورده ی کار خودرا نمی دانند)

1/4.نداشتن توانایی نگاه کردن از بالا به خود و در نتیجه عدم تجربه اندوزی (یعنی هرجلسه و هر سال تدریس را چراغ راه آینده خود نمی کنند)

1/5. عدم حفظ حرمت علم و معلمی (یعنی حداقل با تظاهر کردن به داشتن مناعت طبع آدم پولدار می توانند باعث شوند تا انگیزه علم طلبی دانش آموزان کم نشود)

1/6.ادعای دانایی کل در رشته ی مربوطه را داشتن (معلم باید به دانش آموزان بگوید من کمی بیش از شما بلدم و برای همین کمی بیش از شما بلد بودن است که معلم شما هستم)

2. مشکلات دانش آموزان:

2/1. علم یا شبه علم را وسیله ای می دانند برای غیر علم( یعنی هدف خود علم نیست بلکه کسب مدرک است برای کسب شغل و ثروت و لذت و شهرت و ...)

2/2.به اشتباه برای علم راه میانبر قائل اند، چون در همه چیز را میان بر دیده اند ( اما علم تنها محصولی است که راه میانبر و جهش ندارد)

2/3.تصور می کنند در علم زمانی باید فارغ التحصیل شوند (یعنی علم را فرآورده می دانند و نه فرآیند، در نتیجه مدرک گرا می شوند)

3.مشکلات مواد و کتب درسی:

3/1.کتب درسی بر اساس نگاه از بالا تالیف نمی شود (نگاه از بالا یعنی نگاه تکمیل گرایانه، ماکتی و پازلی)

3/2.تک آوایی بودن کتب درسی (در صورتی که در کتب درسی باید تمام آرای موجود در مورد آن درس را بیان کرد)

3/3. کتب درسی توسط مولفان تراز اول آن رشته تالیف نمی شود (اتفاقا برعکس، کسانی که نمی توانند کتاب مفیدی بنویسند کتب درسی را می نویسند و مولفان برجسته دون شان خود می دانند که کتب درسی بنویسند)

4. مشکلات مربوط به نگاه معلم به شاگرد

4/1.گمان می کنند که دانش آموزان قوه ی تشخیص درست از نادرست را ندارند، غافل از اینکه گاهی دانش آموزی مطلبی را بهتر از معلم می داند .

4/2. گمان می کنند همه ی دانش آموزان حکم واحد دارند ، مثلا همه فقط دنبال مدرک هستند و همین باعث می شود تا درس و تدریس را سهل انگارانه بگیرند در حالی که گاهی در گوشه و کنار کلاس دانش آموزانی هستندکه به جد به دنبال علم هستند.

43.گمان می کنند که دانش آموز باید شیفته و مرید معلم باشد و حق نقد معلم را ندارد و هر نقدی را مخالفت با خود می دانند.

5.مشکلات مربوط به نگاه دانش آموز به استاد

5/1. دانش آموز استاد را به عنوان ابزار و نردبان ترقی برای دریافت مدارک تحصیلی نگاه می کند در نتیجه به هر نوع تملق و چاپلوسی و کرنش تن می دهد.حال آنکه وظیفه ی معلم تنها علم و علم آموزی است.

5/2. دانش آموز گمان می کند که معلم باید همه کارها را انجام دهد و گمان می کند همه ی علم همین است که معلم گفته است در حالی که معلم تنها سرنخ ها را می دهد و از بالا نظارت می کند و منابع را معرفی می کند.

با این اوصاف آنچه ما معلمان ایرانی باور داریم این است که؛

در شرایط دیکتاتوری عریان و استبداد موذیانه و وحشیانه در هر مکان و زمانی؛

معلم باید انسان باشد؛

یعنی باید مبارز باشد

یعنی باید عشق و آرمان داشته باشد و آزادی خواه باشد

یعنی باید با خویشتن خویش و نیز با کسانی که در راه مبارزه با آن ها همکاری می کند صادق و شفاف باشد

و برای رسیدن به این اصول انسانی؛کوشا،جدّی، مصرّ و سخت کوش باشد

و اولین راه کار پیشنهادی جهت رهایی از این مشکلات؛ گام برداشتن در مسیر "خودشناسی اصیل" است.


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در دیدگاه
سه شنبه, 14 ارديبهشت 1394 10:17

آموزش و پرورش، معلمان و ترس از رسانه

محمد روزبهانی

آموزش و پرورش اجازه نمي دهد رسانه ها وارد حريمش شوند و از آنها مي ترسد. معلمان نيز به رسانه ها حساسيت دارند و به محض اينكه نقدي گزنده از رسانه اي مي بينند آشفته مي شوند و واكنش نشان مي دهند. به عنوان نمونه اعتراض بسياري از  معلمان كشور در شبكه هاي اجتماعي  به چاپ كايكاتور در يكي از روزنامه ها.نوعي ترس از رسانه در آموزش و پرورش و بين فرهنگيان  وجود دارد ، اين ترس باعث شده كه هيچ رسانه اي نمي تواند و يا نمي خواهد  وارد موضوعات و مسائل آموزش و پرورش  شود و در نتيجه ي نبود رسانه ها ، موضوع آموزش و پرورش به موضوع روز جامعه بدل نشده است. بسياري از نهادهاي  ديگر به خوبي ااز ظرفيت رسانه استفاده مي كنند. به عنوان نمونه نهاد  ورزش و  ورزشكاران در دو دهه ي گذشته از يك نهاد و گروه حاشيه اي در جامعه ايران به نهادي مهم براي جامعه و گروه مرجع مهمي  براي نوجوانان و جوانان تبديل شده اند آن هم با استفاده از ابزار رسانه هاي جمعي، از تلويزيون گرفته تا روزنامه ها! بيست سال پيش تنها يكي دو هفته نامه ي مكتوب به طور اختصاصي به ورزش و ورزشكاران مي پرداختند ، اما امروز يك شبكه تلويزيوني و چندين برنامه ي ورزشي پر بيننده از جمله برنامه نود و  بيش از 5 روزنامه ي ورزشي و چندين هفته نامه به طور پي در پي به ورزش تمركز دارند. رسانه و استفاده از آن توانسته است ورزش را به يك اولويت اساسي براي جامعه ايران  تبديل كند و از سوي ديگر  ورزشكاران را از يك گروه  و قشر حاشيه اي  جامعه در دو سه دهه ي گذشته، به گروه تاثير گذار و مرجع  امروزي تبديل نمايد. اگر ورزشكاران از حضور رسانه در كنارشان احساس ترس مي كردند هيچ گاه نمي توانستند به اين جايگاه دست پيدا نمايند.

 آموزش و پرورش  در كنار نهادهاي ديگري چون ، سياست،خانواده،دين و اقتصاد اركان يك جامعه را تشكيل مي دهند و بسيار جايگاه مهمي دارد ، اما نتوانسته جايگاه خود را درجامعه ي ايران امروزي حفظ كند و دچار تنزل جايگاه شده است. البته عوامل بيروني بر اين افت جايگاه بي تاثير نبوده اند. از جمله اقتصاد و سياست حاكم بر جامعه در اين چند دهه بر افت جايگاه آموزش و پرورش تاثير گذار بوده است،اما به باور من يكي از علل مهم  تنزل جايگاه آموزش و پرورش به درون آموزش و پرورش بر مي گردد. علت  دروني تنزل جايگاه اين نهاد  را مي توان ترس از رسانه و نقد شدن دانست. تقدس قائل شدن بيش از حد  براي  جايگاه آموزش و پرورش و معلمان باعث شده است كه هيچ رسانه اي نتواند به نقد و نظر در زمينه ي موضوعات دروني آموزش و پرورش بپردازد يا اگر وارد اين عرصه شود خيلي نمي تواند موثر باشد چون كه نتوانسته براي شناخت بهتر به درون مدارس  وارد شود و  نوعي نگاه چالشي داشته باشد. اغلب حضور رسانه ها در آموزش و پرورش كنترل شده است. آموزش و پرورش براي رسانه ها يك جزيره ناشناخته است . اگر يك روزنامه با يك كاريكاتور بخواهد به نقد موضوعات و مسائل آموزش و پرورش  و حتي وضعيت معلمان بپردازد يا به دادگاه كشانده مي شود و يا با اعتراض عمومي روبرو مي شود و چنان با برخورد  مواجه مي شود كه ديگر هوس ورود به اين عرصه را نكند.

 ارتباط نداشتن با رسانه ها باعث شده است كه آموزش و پرورش از يك نهاد پيشرو در صد سال پيش ايران به يك نهاد جامانده از  تغيير و تحولات جامعه  تبديل شود.آموزش و پرورش در همه كشور هاي پيشرفته به عنوان يك نهاد پيشرو در عرصه هاي مختلف محسوب مي شود. از نظر علمي- فرهنگي -اجتماعي،تحولات جديد همه از آموزش و پرورش شروع مي شود و به جامعه سرايت مي كند، اما در ايران متاسفانه برعكس شده است. شيوه و روشهاي گذشته براين نهاد اساسي  حاكم است. آموزش و پرورش نمي خواهد بپذيرد كه دنيا دگرگون شده است  ،پس بايد نوع نگاه و روش  حاكم بر آن نيز تغيير كند .

 اما چه بايد كرد ؟

شايد نكته مهمي باشد كه بايد به آن پرداخت.به نظر مي رسد چاره اين است  كه به رسانه ها اجازه دهيم وارد  فضاي مدارس شوند و تا مي توانند موضوعات و مسائل  آموزش و پرورش ، مديران و معلمان را به نقد و چالش بكشند. ترس را بايد به كناري نهاد.

در دنياي امروز ، هيچ  فرد يا گروهي نبايد از نقد رسانه ترس داشته باشد و  اينكه اجازه ندهد كه رسانه ها وارد عرصه فعاليت شان شوند. با حضور رسانه ها مي توان  مشكلات و مسائل آموزش و پرورش را به عنوان مسائل و مشكلات ملي مطرح كرد و  جامعه را  حساس نمود.  باز به مثال ورزش باز مي گردم. حضور پر رنگ  رسانه ها در عرصه ورزش از يك سو ورزشكاران را به چالش كشيده است و هر روز كوچكترين حركات و رفتار منفي آنها را منعكس مي كند كه نوعي چالش است براي اين گروه كه البته در بلند مدت به نفع شان است. اما از طرف ديگر موضوع ورزش و ورزشكاران  براي مردم به موضوع پر اهميت تبديل شده است به طوري كه در باره اي اين كه چه كسي سر مربي تيم ملي باشد ساعت ها برنامه ي تلويزيوني پخش مي شود  با ميليون ها بيننده! اما در مورد  نهاد مهم آموزش و پرورش با 12 ميليون دانش آموز و يك ميليون معلم چنين امكاني وجود ندارد.

دليل اصلي  كم توجهي رسانه ها به آموزش و پرورش، اجازه ندادن به آنها براي  حضور در مدارس و ارتباط با معلمان و دانش آموزان است. روزنامه نگاران به راحتي مي توانند وارد محل كار ورزشكاران و هنرمندان و ساير اقشار شوند و گزارش هاي مورد نظرشان را تهيه كند، اما براي حضور در مدارس با مشكلات بسياري روبرو هستند.

بهتر است آموزش و پرورش از روزنامه نگاران و رسانه ها دعوت نمايد تا موضوعات نهاد آموزش وپرورش را به چالش بكشند و منعكس نمايند.براي همگاني كردن مسائل  آموزش و پرورش، حضور آزادانه ي رسانه ها در تمام بخش هاي آموزش و پرورش حتي مدارس الزامي به نظر مي رسد.

ترس از تغيير بزرگترين دشمن آموزش و پرورش است.

منتشرشده در یادداشت

علی افشار سمیرمی اولين كودك قشقایی بود كه روی نیمکت کلاس دبستان  نشست و شاگرد اول شد اما عشق به عشاير و دوستداري خاطره ها و نمادهاي بومي و ايلي همواره در خیالش بود. علی رغم هوش و استعداد زیادی که داشت اما هيچ گاه سياست مدار مشهوري نشد، چون وجود سوء پيشينه و تبعات تلخ ناشي از تبعيد او و خانواده اش به تهران، سد راهش مي شدند. پزشكي حاذق يا مهندسي ماهر نيز نشد، چون اين ها با طبع لطيف و روحيه ي حساس و هنر دوست او كنار نمي آمدند. لذا راه سومي را برگزيد و حقوقدان شد. حقوقداني كه اگر چه به خاطر همان مساﺋل گريبانگيرش، امكان نيافت تا در زمره ي رجال سياسي روزگار قرار گيرد، امِا در راه تأمين حقوق اوليه ي مردم جامعه خود، يعني باسواد سازي و اطلاع رساني آن ها، گام برداشت. در سال 1324 دركتاب« عرف و عادت در عشاير فارس » حرف دلش را زد و ضمن معرفي كم و كيف وضعيت عشاير قشقایی،مسأله ي محروميت و عقب ماندگي آن ها را مطرح نمود و راهكار اساسي بيرون رفتن از اين نابه ساماني ها را در امر باسواد سازي عشایر دانست. پس از چاپ كتاب،نامه اي به دكتر شايگان،وزير فرهنگ وقت كه يكي از استادان او در دانشكده حقوق بود،نوشت و در آن پيشنهاد تأسيس مدرسه هاي سيار در عشاير را داد و در اين خصوص از وزير تقاضاي تأمين و در اختيار گذاشتن حداقل 50 آموزگار را کرد.

او با همراهي بعضي خير خواهان و آن هايي كه دست شان به دهان شان مي رسيد و همكاري جواناني كه با سواد بودند يا نيمه سوادي داشتند، دست به كار شد و در ابتدا چادرهايي به عنوان دبستان هاي سيار عشايري راه اندازي نمود. پس از 12 سال پافشاري وپي گيري مسأله ي آموزش عشاير، خود نيز به استخدام دولت در آمد و در دايره ي آموزش عشاير مستقر در اداره كل آموزش و پرورش فارس، شروع به كار کرد. سفر نخست وزير وقت به بويراحمد و منطقه سميرم نيز در تصويب برنامه  آموزش عشاير مؤثر واقع شد. به طوري كه نخست وزير پس از سفر، در نطق راديويي خويش، چند بار نام بهمن بيگي را برد و آموزگارانش راستود. در سال 1353، سازمان جهاني يونسكو، به خاطر كار بهمن بيگي و ابتكاري كه در تربيت معلمان نشان داده بود، جايزه و نشان افتخاربين المللي ويژه ي پيكار با بيسوادي را به وي تقديم کرد.

 این معلم بی تصدیق که دوره تربیت معلم را هم ندیده بود،به زودی تربیت کننده دهها معلم خوب در بین عشایر شد.او در طول برنامه آموزش عشایر روی چند چیز پافشاری داشت:

مطالعه و بالا بردن سطح معلومات آموزگاران همگام با کار تدریس

پرهیز آموزگاران از دخالت در اختلافات محلی و رعایت کامل بی‌طرفی

رعایت عفت و پاکدامنی به گونه‌ای که در ایل برای مادران فرزند و برای خواهران برادر باشند

و بالاخره پرهیز از سخن‌چینی به سود کارکنان دولت به گونه‌ای که مردم ایل بدانند که آموزگاران افرادی محرم و خدمت‌گزار هستند

به این ترتیب، اندیشه‌ی نو بهمن‌بیگی در گستره‌ی ایران زمین پراکنده شد و در ۲۶سال سرپرستی او بر کار آموزش عشایر هزاران نفر از مردم ایران از قومیت‌های گوناگون، ترک، لر، کرد، عرب و ترکمن، از نعمت سواد بهره‌مند شدند و بعدها بسیاری از آن‌ها پزشکان، مهندسان، آموزگاران و استادان دانشگاه‌های ایران شدند و به جامعه‌ی خود خدمت کردند.

از جمله برنامه هاي آموزش عشاير، برگزاري اردوهاي آموزشي بود كه خاطره ي آن براي معلمان و دانش آموزان آن ها، شيرين و به ياد ماندني است.اين اردوها هر ساله در يكي از مناطق سر سبز و زيبا با حضور شاگردان دانشسراي عشايري و كليه ي دانش آموزان منطقه برگزار مي شد.در اين محافل پر نشاط و سرور صحرايي و كوهستاني، هر دانش آموز صفحه ي سفيدي از مقوا يا كاغذ به گردن مي آويخت يا بر سينه نصب مي كرد و بر روي آن با خط خوش، عناوين آن چه در آن سال آموخته  بود را مي نوشت و بدين وسيله آمادگي خود را براي پاسخ گويي به سؤالات اعلام مي كرد. كار مهم بهمن بيگي ، تأسيس و اداره ي دانشسراي عشايري شيراز است که بدين وسيله امكان آموزش بهتر و راحت تر دانش آموزان با تربيت معلمان مورد نياز ، فراهم شد. اين دانشسرا در سال 1336 راه ا ندازي شد و در طي 22 دوره تا سال 1357 موفق به تربيت 7818 معلم مرد و 964 معلم زن گرديد.

بهمن بيگي در عرصه نويسندگي نیز، چندان كه بخواهي استاد بود. هر چند زبانش به گفتن پر حرارت تر و با طراوت تر از قلمش بود. اولين بار و در زمان دانشجويي اش، مقدمه اي بر “ اشك مهتاب” حميدي شيرازي نوشت. بعد از انقلاب و در فصل تعطيلي پاهايش كه روزگاري شور رفتن در راه هاي نرفته را داشتند، چهاركتاب تالیف کرد.” بخاراي من ، ايل من” را در سال 1368 منتشر نمود. اين كتاب كه به عقيده ي بعضي ها، حادثه اي در ادبيات فارسي معاصر بود،در واقع شاهكار اوست. كتاب حاوي 16 داستان كوتاه است. در سال 1374، ”اگر قره قاج نبود” را نوشت. كتاب  در بر گيرنده ي گوشه هايي از خاطرات اوست كه در 19 قسمت آورده شده است. ” به اجاقت قسم” را در سال 1379 چاپ كرد. 21 خاطره اي صرفاً آموزشي است.طلای شهامت آخرین کتابی بود که در سال 1386 ازایشان منتشرشد و حاوی یکسری خاطرات آموزشی است.سخن مشهوراو در همین کتاب آمده است که :طلای شهامت را با پشیز سواد معامله نکنیم.

زماني جلال آل احمد به بهمن بيگي گفته بود:«فلاني ، من نسبت به 50% كارهايت موافقم و 50% بقيه را مشكوكم.»همه ي اين ها البته به خاطر بعضي تقصيرات ناخواسته اي است كه گريبان گير وي شده است. گناه اول بهمن بيگي اين است كه خان زاده است و خان زاده ها معمولاً نبايد به فكر آموزش مردم باشند!

گناه ديگر او آن است كه در دوره پهلوي به دنيا آمده است. سؤال اينجاست كه با توجه به محدوديت هايي كه رژيم شاه در مورد عشاير و به ويژه خانواده ي بهمن بيگي قاﺋل مي شد، او چگونه موفق به پيشبرد برنامه ي كار خويش شد؟ وابستگي-ولو پنهاني- او به دربار، قطعاً پاسخ خوب و معقولي نيست، چه او در طي به بار نشستن نهال آموزش عشاير، به اندازه ي كافي، خون دل خورده و رنج ها كشيده است و  همه ي آن ها نيز بيشتر به اين خاطر بوده است كه بتواند به دستگاه حالي كند كه آدم بي خطري است. او در جايي دراين باره گفته است:« توجه كنيد كه سازش كاري با سازگاري متفاوت است. شكي نيست كه سازگار بوده ام ولي معتقدم كه سازش كار نبوده ام.»

بهمن بيگي با استفاده از نام و نان طبقه ي بالادست ايل، در خدمت طبقات پايين دست ايل می ایستد و در مسير بيدار سازي توده قرار مي گيرد. بهمن بيگي در تمام داستان ها و داستان واره هاي خويش، به جاي خاطرات، در حقيقت خطرات خويش را باز مي گويد. خطراتي كه البته ارزش بازگويي دارند. به همين خاطر درست مثل قالي هاي قشقایي كه هر چه ديرتر مي مانند، عزيزتر مي شوند، خاطره ي آن ها نيز سخت در خاطر او به جاي مانده اند.

با مطالعه ي آثار بهمن بيگي و كاري كه انجام داده، بي اختيار به ياد گفته ي  نيچه، فيلسوف آلماني مي افتيم كه:

«آن كه چرایی در زندگي دارد ، با هر چگونه اي خواهد ساخت.»

منتشرشده در دیدگاه
پنج شنبه, 02 ارديبهشت 1394 07:41

جایگاه پرسمان ، در تحولات آموزشی

آیا معلم مرثیه خوان تاریکی است ؟ آن هم برای دانش آموزانی که سراسر شور و نشاط و هیجان اند.
آیا این همان رسالت خطیری است که بر دوش ادبیات این مرز و بوم نهاده ایم؟
شاید تصور همگان بر این باور است که تنها درد معلم امروز ،غم نان و معیشت است اما به واقع چنین نیست ؛ کلاف سردرگم مطالبات فراموش شده ی این قشر چون غده ای سرطانی رو به رشد است. انباشت این کمبود های آموزشی ودر کنار آن بی تفاوتی مدیران ارشد و بی توجهی به نقد نویسندگان و معلمان ، داستانی دیگراست.

منتشرشده در آموزش نوین
شنبه, 28 فروردين 1394 07:48

پا

معرفی کتاب پا گروه کتاب و رسانه /

یکی از حوزه هایی که رابطه بسیار نزدیکی با روان شناسی دارد، فلسفه است و یکی از نقاط اشتراک جدی میان این دو حوزه، سوبژکتیویسم و بازگشت به خویشتن است. روان شناسی نیز ما را دعوت به تعمق در سوژه می نماید. در حوزه روان شناسی تحلیلی، خود شناسی و تفکر پیرامون خویشتن خویش، از اهمیت ویژه ای برخوردار است و یکی از راه های خودشناسی یافتن راه های خلاقانه ای برای نگاه دوباره به خود است.
 
کتاب پا به عنوان اثری پست مدرن، ما را به نگاه از زاویه ای جدید به این عضو همیشه همراه جسم مان دعوت می کند. با خواندن این کتاب خواه نا خواه حسی متفاوت به پا پیدا می کنید و نمی توانید به سادگی از کنار آن عبور کنید.
 
نویسنده این اثر، علی اشکان نژاد با هر دو حوزه فلسفه و روان شناسی آشناست و با نگاهی نو، شیوه ای خاص را برای ارائه اثر خود انتخاب کرده است. 
نشر کلیدر چند روزی است که این کتاب را با قطع جالب توجه و ویژه ای به بازار عرضه کرده است. می توانید در کتاب فروشی های معتبر این کتاب را خریداری نمایید.
 
منتشرشده در معرفی کتاب

درس پژوهی گروه کتاب و رسانه /

کتاب درس پژوهی از سوی مرکز نوآوری‌های آموزشی مرآت (تهران، فرودین ۱۳۹۴) به بازار کتاب عرضه شد.
نویسنده این کتاب دکتر محمد رضا سرکار آرانی استاد دانشگاه ناگویا در ژاپن، و استاد وابسته دانشگاه تهران است.این کتاب تجربة ژاپن در بازاندیشی عمل برای تولید دانش حرفه‌ای و بهبود مستمر آموزش و غنی‌سازی یادگیری در مدرسه را از طریق درس‌پژوهی را تبیین می کند. به علاوه، با تجزیه و تحلیل مطالعات موردی و کاربردی، رویکرد فرهنگی- تاریخی ژاپنی‌ها به فرآیند تمرین مهارت‌های بازاندیشی، خودارزیابی، بهسازی الگوهای ذهنی، حرکت از آموزش به یادگیری، روش‌های بازیافت ایده‌ها و داده‌ها برای دگرگونی و نوسازی اجتماعی، نوآوری در آموزش، و فرایند تولید و به کارگیری دانش حرفه‌ای را که گسترش‌دهندة ظرفیت و توانایی عمل اثربخش برای تغییر و نوآوری است، تبیین کند.

تفاوت‌های فرهنگی مدارس و مناسبات اجتماعی پیچیده در هر جامعه روش و ابزارهای اثربخشی را برای به کارگیری الگوی درس‌پژوهی توصیه می‌کند. مطالعة این کتاب و آشنایی با ایدة درس‌پژوهی برای همة افراد اعم از مدیران، کارشناسان برنامه‌ریزی آموزشی و درسی، معلمان، پژوهشگران، استادان، دانشجویان و والدین سازنده است و به خوانندگان یاری می‌رساند تا از طریق یادگیری از یکدیگر بر قابلیت‌های خود بیفزایند. مطالعة تجربه‌های ایران و سایر کشورها راهبردهای اثربخشی را برای بهره‌گیری از درس‌پژوهی در عمل و در فرهنگ‌های آموزشی مختلف نشان می‌دهد.
فصل‌های کتاب به نحوی تنظیم شده‌اند که کارکردهای درس‌پژوهی را به مثابة نظریه، رویکرد، روش و ابزار تبیین کنند، نمونه‌های عینی آن را در آموزش عمومی و آموزش دانشگاهی ارائه دهند و به چالش‌ها و چشم‌اندازهای آن در ایران نیز بپردازند.

توصیه می شود معلمان این کتاب را از فصل هفتم (ایران: چالش ها و چشم اندازها) و پژوهش گران تربیتی آن را از فصل اول(نظریه علم عمل) بخوانند.

همشهری

 

منتشرشده در معرفی کتاب

عزت الله مهدوی تذکرة الاولیاء  از گنجینه های زبان فارسی شمرده می شود.در این کتاب ، فریدالدین عطار نیشابوری به ذکر لطائف زندگی بزرگانی از تصوف و عرفان پرداخته است.محققان ،این کتاب را یکی از سه شاهکاری دانسته اند که قدرت و استحکام زبان فارسی را در کنار سادگی و شیرینی و لطافت به نمایش می گذارد.علاوه بر این، مطالعه این کتاب همچون زخمه ای است که موسیقی دل نواز حیات اخلاقی را به گوش جان می رساند.

زندگی اجتماعی ،نیازمند یادآوری مکرر و دائمی جنبه هایی از اخلاق و معنویت است که در آن پرهیز از غرور و نخوت و خودپسندی وحرص و آز، توصیه شده و مواردی حکایت گردیده که از مدارا و سلوک صادقانه و هم زیستی مشفقانه لبریز است.در شرایطی که زندگی یکنواخت و خسته کنندۀ شهری می رود تا از ما انسان ها ،موجوداتی سرد و بی روح ،همچون ماشین ،بسازد،رجوع به لطافت های موجود در تذکرة الاولیاء همچون در آمدن به فراخنایی است که افق گشوده اش را عشق پُر می کند و در آمدن به آن ،جانی دوباره به ما می بخشد.

برای نمونه در جایی از قول ذوالنون نقل می شود که می گوید:"به صحرا شدم،عشق باریده بود و زمین تر شده ،چنان که پای مرد به گلزار فرو شود،پای من به عشق فرو شد."عطار نه تنها با آفرینش هنری خود جهانی زیبا و پر از اعجاب را به تصویر می کشد،ماننداین صحنه هنری:"مالک وقتی در سایۀ درختی خفته بود،ماری آمده بود و یک شاخ نرگس در دهان گرفته و اورا باد می کرد".بلکه از ذکر بخشش و عطای بی حساب خداوند به بندگانش فرو نمی گذارد:"واسطه و علل و اسباب از میان برداشته است تا بدانند که عطای محض است."تصوف عاشقانه اولیاء ،گامی سترگ در مقابل جمود و خشک اندیشی  هم بوده است.به همین لحاظ در سرتاسر تذکرة الاولیاء روحیه تساهل و گذشت موج می زند.

عطار در احوال اولیا تبعیض جنسیتی روا نمی دارد.وقتی به ذکر احوال رابعه (که یک زن عارف است)می پردازد،به ناچار سخن خود را با مقدمه ای می آورد:"اگر کسی گوید ذکر او در صف رجال چرا کردی،گویم که خواجۀ انبیا علیهم السلام می فرماید:خداوند به نقش روی شما نمی نگرد،کار به صورت نیست به نیّت است".و ادامه می دهد :"در توحید ، وجودِ من و تو کی مانَد تا به مرد و زن، چه رسد".و سخن خود را به کمال می رساند و می گوید:"رابعه در معاملت و معرفت مثل نداشت".

در تصوف صادقانه ای که عطار در جای جای زندگی اولیا به تصویر می کشد "اختلاف ظاهر و باطن و دل وزبان (را) ازجمله نفاق" می شمرد و نهایت زهد و خویشتن داری در اولیا را تا  جایی  به پیش می برد که می گوید اولیا "از جویی که سلطانیان کنده بودند"آب نمی خوردند.از قول سفیان ثوری می آورد:"بهترین سلطانان آن است که با اهل علم نشیند و ازیشان علم آموزد و بدترین علما آن که با سلاطین نشیند".

ما انسان ها همچنان که نیاز داریم به آسمان آبی، به رودخانه ای پاک، تا گاهی صورت خود را در شفاف و زلال آنها ببینیم، نیاز داریم به تذکرة الاولیایی که سیرت خود را هم مشاهده کنیم.

 

منتشرشده در یادداشت
یکشنبه, 22 فروردين 1394 16:25

شعر « معلم مظلوم »

محمد زارع

درس خواندیم و شدیم آموزگار خوش سخن
مرده ی بی گور گشتیم و نداریم یک کفن
در مدارس گل ها را باغبانی کرده
حکمت و فضل و ادب را پاسبانی کرده ایم
این چه تقدیر است یا تدبیر معلم گشته ایم
خرده بردیگر مگیر این تار را ما رشته ایم
روزگار پر فریب ما را به دام خود کشید
ساقی می را چه تقصیری زجام خود چشید
بیش از این گفتار بود آموزگاران عاشقند
این زمان گشتند خوار این هم زبانان لایقند
یاد می آید تو را درس محبت داده ایم
شاد کردیم ما تو را خود را مشقت داده ایم
ما الف بودیم و خود را دال دنیا کرده ایم
پیکر رعنای خود را وقف عقبی کرده ایم
جیب ها خالی شده پزهای ما عالی شده
این دورنگی نیست که او هم مار هم ماهی شده
نردبانی را که تو با دست خویشت ساختی
در قمار زندگی با نردبانت باختی (شمع رحمان)


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

eghbalzadehdid بارها دیده ام که به استناد برخی ابیات شاهنامه، بی توجه به اینکه بیت مربوطه اگر دیالوگ است از زبان کیست و به چه مناسبت سروده شده و یا حتی بی هیچ گونه تحقیق مستقل و بی مراجعه به نسخه های معتبر شاهنامه، فرذوسی را " زن ستیز " معرفی کرده اند ؛ از جمله با استناد به این مصرع که " زن و اژدها به گور خفته به"!!.این افراد توجه ندارند که این مصرع از زمره ی الحاقیه های جعلی منتسب به فردوسی است که در هیج یک از نسخه های معتبر سال هاست دیده نمی شود.
غرض تطهیر فردوسی و تقدیس شاهنامه نیست،بلکه هدف ارزیابی علمی و نقد سیستماتیک متن های کلاسیک است که با نفی مطلق به سرانجام نمی رسد.

شیوه ی علمی نه از طریق ردیه نویسی و نفی مکانیکی و یک سویه ، که مبتنی بر حذف و حفظ و ارتقا است.در واقع نقد نظاممند با نفی متفاوت است که بحثی است درازدامن...

بدو گفت : رای تو ای شیر زن!
دُرّافشان کند دوده و انجمن
بدو گفت : هر کس که بانو تویی
به ایران و چین ؛ پشت و بازو تویی
نجنباندت کوه آهن زجای
یلان را به مردی تویی رهنمای
ز مرد خردمند بیدارتر
زدستور داننده هوشیارتر
همه کهترانیم و فرمان تو راست
بدین آرزو رای و پیمان تو راست

"حكيم ابوالقاسم فردوسى"

صفحه فیس بوک

 

منتشرشده در یادداشت

afrasiabispecial منحصر نمودن انسان در شک، حس، تجربه، خیال و یا بالعکس ، روح، معنی، نفس و متافیزیک محض تماما خالی از اشکال نیست. آن گونه که چنین اشکالات و نواقصی را به برخی فیلسوفان و اندیشمندان منتسب می نمایند وقتی به هیوم اشکال گرفته می شود که بیش از اندازه به حس و یا تجربه و شک بها می داد به تعبیر کانت، همین هیوم بود که او را از خواب بیدار کرد و آقای کانت بین حس- تجربه و عقل و تاحدی ماوراءالطبیعه پل زد.

قدرت فکری و فلسفی هیوم را هیچ خردمند و دانشمندی نمی تواند انکار کند. یا این که به تورتولیانوس ایراد گرفته می شود که چرا گفته من ایمان دارم پس هستم. همین فیلسوف متأله در الهیات و اخلاق و حتی خود فلسفه و اندیشه ید طولائی دارد.

پیرامون روسو، جان دیوئی، ویلیام جیمز و آگوست کنت و دیگران هم می بایستی غور و تفحص بیشتر کرد و اگر اشکالاتی به مثلا ژرژبورد و لیبرال معروف گرفته می شود چه درباب انسان شناسی و چه اقتصاد، سیاست ، حکومت و دولت و کلیت "لسه فر" یعنی بگذار هر چه می توانند انجام دهند که در مورد کلیت کاپیتالیسم و لیبرالیسم گفته می شود مع الوصف تجدید نظر طلبی ها و نوآوری ها و انتقادات اساسی و بنیادین و بعضا جوهری این دانشمند نسبت به لیبرالیسم کلاسیک قابل تقدیر و تحسین است. نفی فردگرایی مطلق و ضرورت توجه به اجماع و عقلانیت جمعی و پذیرش نظارت دولت و اعمال قانون مدنی، از جمله تجدید نظرها و ترقیات فکری، فلسفی، اقتصادی و اجتماعی لیبرالیسم نو یا نئولیبرال می باشد.

اگر نمودگرایان – فنومنالیست ها همچون هیوم و جان استوارت میل وجود روح را به عنوان جوهری مستقل انکار می کنند به عقیده آنها آن چه وجود دارد نمودهای نفسانی یا حالات روانی است. نقطه نظرات مثبت در باب علم، فلسفه و حیات از کلیت اندیشه آنها زدوده نمی شود و بتون ریزی بسیاری از ساختمان های فلسفی، علمی و تکنولوژی و ترقی مدیون و مرهون آن هاست. البته برخی ترک هایی هم در ساختمان نظری و آکادمیک آنها دیده می شود. همین هیوم به همراه آدام اسمیت از جمله دانشمندان و فیلسوفان عاطفه گرا محسوب می شوند. ژان ژاک روسو و آرتورشوپنهاور نیز از جمله عاطفه گرایانند. البته جان استوارت میل در تجربه گرایی نیز ید طولائی داشت. وی می گفت احکام اخلاقی اکتسابی است و نتیجه تکامل حیات فرد و جامعه است.... صدور احکام اخلاقی نیز به مدد تجربه انجام می پذیرد و الی آخر.

همین اپیکوریست ها نظیر اپیکوروث فتسبری که بارها و بارها مورد نقد واقع شده گاه به حق و گاه به ناحق مورد سوال و اما و اگر قرار گرفته اند. شاه بیت های اخلاقی، عرفانی ناب هم دارند بشنوید: آرامش و نیک بختی را باید در لذات روحانی جست. فی المثل لذت ناشی از یک عمل بزرگ فکری، با لذت حاصل از وفاداری و خدمت به همنوع بس گران بها تر و آرامش بخش تر از لذات جسمانی زودگذر است. از فلاسفه قدیم سقراط، افلاطون، اپیکور و پیرامون آنها سعادت گرا بودند.

پیرامون جبرگرایان یا مکتب فلسفی علت گرایی که می گوید:انسان اسیر دست سرنوشت است و اراده او تحت تاثیر و عوامل اجبارکننده قرار دارد و تلاش های آدمی برای رهایی از سلطه سرنوشت محکوم به شکست است، اگر انسان را رنج پیش آید و اگر راحت، اینها همه کار سرنوشت است و نسبتی به غیر ندارد حتی به قول خیام می خوردن او را حق (خدا) از ازل می دانسته است و اگر او می نمی خورد علم خدا جهل بود!؟

رگه هایی از مس و نقره و حتی طلا هم دیده می شود و آن جا که علاوه بر اختیار و ذهن و روح و قلب انسان و درون گرایی محض، به برون هم توجه داشته و سلسله عوامل و علل بیرونی و طبیعی ، جغرافیایی، تاریخی و پیشینه های ذهنی و عینی دست به دست هم دادند کل ذرات هستی را هم دخیل دانسته و فیزیک را از متافیزیک منفک نمی دانند قابل توجه می باشد. حتی اگزیستانسیالیست ها نیز چه بسا ندانسته و نخواسته در این گردونه فکری، فلسفی قرار گرفته اند. آنجا که به رغم تکیه بر عنصر انتخاب و آزادی و مسئولیت انسان در قبال سرنوشت خویش، انسان را محکوم به آزادی قلمداد می کنند!!

اگر لذات گرایان جسمانی همچون " آریستیپوس" شاگرد سقراط حکیم بیشتر به بعد جسمانی لذت پرداخته بودند لذت گرایان روحانی که نظر متفاوتی داشتند. اپیکور صاحب مکتب اپیکوریسم که او هم برخی نقطه نظرات قابل تأمل داشت و در جای خود باید نقد گردد و گاه از دنیای مادی فاصله می گرفت و محض می اندیشید، می گفت خوشبختی و آرامش حاصل لذات معنوی است و لذات مادی حاصلی جز اندوه و حرمان ندارد. بنابراین باید برای رسیدن به سعادت ، از لذات مادی روی برتافت و از میان لذات آن را برگزید که بادوام تر و کم زیان تر است. باید بدگویی مردم را به چیزی نگرفت اما این نکته در سخنان اپیکور و پیروانش قابل بحث است که باید ترس از خدایان و بیم مرگ را از لوح دل زدود و باور داشت که انسان ، خود چاره ساز خویشتن است و از دست آسمان و خدایان کاری ساخته نیست.

مکتب اپیکوریان و رواقیان نسبت به مکتب کلبیان، امتیازاتی داشتند. کلبیان، سعادت را در اعراض از علائق دنیوی می دانستند. اینان باور داشتند که اساس جهان شر است. بنابراین آن کس که بخواهد آرام زندگی کند باید رابطه خود را یک سره با جهان بگسلد.... از متاع ناپایدار دنیوی دل برکند و شیفته مادیات نگردد. البته روی آوردن اینان به زهد و تقوی تا حدی مشکل را حل می کند. مکتب کلبیان مکتب ریاضت گرایی افراطی نیز نامیده شده است.

در نظریه های اخلاقی- فلسفی عصر جدید می توان به نظریه اسپینوزا اشاره نمود. وی معتقد بود جریان امور بر طبق قوانین لایتغیر طبیعت صورت می گیرد انسان در اعمال خود آزاد نیست و هیچ کس نمی تواند بر طبق میل و اراده خود و یا بر حسب تصادف و اتفاق کاری انجام دهد. آن گاه شخص آهنگ انجام کاری می کند، تجارب گذشته و وضع جسمی و روحی وی و نیز قوانین طبیعت در آن لحظه او را بدان کار برانگیخته اند.

البته این نظر نیز در میان نظرات آقای اسپینوزا دیده می شود که "انسان می تواند با سرکوبی خواهش های نفسانی نوعی آزادی به دست آورد: آزادی از هوی و هوس در آن کس که فرمانروای هواهای خویشتن گردد، آزادترین افراد است.

سپس در افتی دیگر و در افول بعدی می گوید: "معنی آزادی همین است آزادی انسان آزادی اراده نیست. آزادی از قوانین علیت نیست. زیرا اراده آزاد نیست و شاید بتوان گفت که اصلا اراده ای وجود ندارد."

بخش اول

 


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

آیا هوش مصنوعی موجب تحول مثبت در آموزش و پرورش ایران می شود ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور