وقتی قلم می چرخد برای نکوداشت انسانی که سالیان طولانی در مسیر توسعه، بنیان های اندیشه و عمل، تعلیم تربیت، آرام و دلربا و شکیب و بی ادعا گام بردارد، خود فدا شود، عمرش را صرف جماعت حزبی و گروهی نکند ؛ بلکه برای مهمترین قشر «معلم» از جان و وقت، مایه بگذارد تا با جمع آوری نظرات و نوشتار خرد جمعی که عمده ی آنان معلم هستند ؛ چون شمع بسوزد، چون نخ تسبیح دانه ها را به گردش در آورد بی آن که بگسلد، سالیانی او با تمام وجود حتی هزینه و حقوقش که باید و بایست برای سالی حداقل تفریح و مسافرت خود و خانواده هزینه کند اما دیباچه که نه بچه اش به نام «صدای معلم» خلق و بارور نماید، چون دردانه به دورش بچرخد و نقص و نقصانش را شبانه روزی گره گشایی کند، چون اولاد پدر و مادری تمام حواسش رسیدگی آن باشد، از کیان معلم و معلمی، از هویت و فرهنگ، از درست شدن و درست گام برداشتن آموزش و پرورش، نهیب برکژی دستگاه تعلیم و تربیت، دلسوزانه و عاشقانه، مدبرانه، چون همام درخیام، ساقی باشد، بگرداند، و می در ساغر اندازد.
نامش پور سلیمان است. سلیمانی که نه با مور و ملخ، پرستو، کبوتر و هدهد سخن بگوید، بلکه با آدم سرکار پیدا می کند. حرفشان را می فهمد و حرفشان را با صدای رسا بدون لکنت و ترس علیرغم بی مهری به گوش اصحاب جلال و حَکم و حُکم و حکمران می رساند.
سخن را در مسلخ عشق که همان شعار دادن «معلمی» هنر است و عشق . او به راستی و درستی مشق کرده است و این عشق را چون معلم است زبان معلم را می فهمد و آن که برای معلم، درس و کتاب، دستور و تکلیف بی جا و بیراه حواله می کند را مورد نقد قرار می دهد که بگوید که درس نویسی و بخشنامه پرانی کاری چنین نیست که شما بر خرمن نسل فرداپرداز، برای نان و نوا بکوبید و صادر کنید و موفق از آن به در آیید!
معلم باید نقد پذیر باشد و آن را به شاگردانش بیاموزاند، معلم نباید در سیستم حل شود . معتقد است تربیت نسل، پیچیدگی هایی دارد که چند منشوری و شما از روی تیغ راه می روید، آن گاه که دسته گل ها بزرگ می شوند ؛ تازه اشتباه و انحراف، همه ی جامعه را تسخیر می کند و کار از کار گذشته است.
پورسلیمان است .
اصالت آذری دارد و اجدادش در شبستر روزگار گذرانده اند، اما خود متولد تهران و دهه ی پنجاه ای . به نشانه ی شناسنامه، فرزند محمد اسماعیل و مادر، خانم ربابه نصیری جدید از خانواده نجیب و حبیب، خوشنام، و کاسب بازار می باشد.
او از معلم دوره ابتدایی، سرکار خانم فلاحی همواره یاد می کند که تاثیر زیادی در ظهور و بروز استعدادش داشته است، اما دوره نوجوانی را در کوران انقلاب سپری نموده است .
حالا در بزرگسالی، یکی از همکلاسی هایش بر سر ذوق، چند نفری از آنان را با زحمت زیاد به هم، بر سر چای و دسر در مکانی جمع می کند، خوش و بش و دیدار همکلاسان پس از سی و اندی سال، مجید پزشک جراح شده و دارای دو پسر و فرهاد نویسنده و ناشر هست. علی شرکت تولیدی به هم زده و متاهل و سه فرزند دارد ، شاهرخ کارمند ارشد وزارتخانه روزگار می گذراند. مسعود اما کارخانه ای به راه انداخته و تجارت و صادرات انجام می دهد. حسین مهندس و پیمانکار است. کریم، چند دوره فرماندار شده و سکان حکومتی را برای خود رقم زده است. احمد چون آقای پورسلیمان معلم هست و دو فرزند دارد و دیگران هر کدام از شغل و زندگی و موقعیت خود و فرزندانشان برای دوستان دوره محصلی گپ و گفت می کنند. به میل و انتخاب خودم آمدم و تصمیم گرفتم ادامه بدهم و به میل خود اکنون از خدمت در آموزش و پرورش خداحافظی می کنم .
معلمان این جمع بر تخصیص ناعادلانه حقوق و از آن مهمتر عدم ساحت برنامه ریزی تعلیم و تربیت کارآمد و مدرن و آینده نگر به شدت انتقاد دارند. اما پورسلیمان را دوستان برای تلاش شبانه روزی اش برای سایت صدای معلم به پرسش و چالش می کشند .... آیا عایدی و آورده مالی از این حرفه برای شما داشته است؟
او مکث می کند و سکوت را ترجیح می دهد. اما دوست صمیمی و یار و غار آن دوران آقا سعید، پرسش دیگری به رخ او می کشد . اگر به زمان گذشته برگردیم آیا دوباره معلمی را انتخاب می کنی؟
صریح و سریع پاسخ می دهد، عاشق حرفه معلمی هستم و حتما بر می گردم و عاشقانه دوستش دارم.
به خانه پورسلیمان می آییم.
از دوست، همراهش و یار و همسرش پرسش می کنیم .
چطور آقای پورسلیمان که همیشه درگیر حرفه معلمی و سایت صدای معلم می باشد، کنار می آیید؟ کریمانه پاسخ می دهد : « اگر غیر این باشد که می شود آدم معمولی او برای جامعه و پیشبرد اهداف درست تعلیم و تربیت و مهم تر، رساندن صدای معلمان و دانش آموزان به مسئولین امر در این وطن تلاش می کند .
من هم انسانم و فایده و نفع را وقتی مشاهده می کنم، با تمام وجودم افکار و اندیشه و تلاش او را تایید و تشویق می کنم. .
می دانیم پاگذاشتن در چنین کاری، سخت و آزار فراوان دارد، هرگلی را با خار آفریدند، بادهای مرارت حتماً ما را در راهمان استوارتر می کند.
در عجب می مانم از درک و از دوراندیشی و صبر و افکار واستقامت خانم خانه دار، همسرش ؛ کاش آنانی که در طول برپایی « صدای معلم » ذره ای از این حس و خاصیت، فهم و درک داشتند و چوب لای چرخ این مهم قرار نمی دادند ؛ می فهمم اگر سایت صدای معلم اینچنین ریشه دوانده و ماندگار شده است، همواره مدیون آرام بخشی نگاه چنین پشتیبانی همراه بوده است.
پورسلیمان سال ها کنار معلمی به آراستن و پیراستن سایتی مشغول است که قاعده و منطق می گوید هر کسی را جرات و ورود تخصصی و تجربی به آن را نمی باشد، اما او جسورانه و متعهدانه بر هدفش استوار ماند و صدای معلم اکنون دوران جوانی اش، هر ورقش هویتی و کتابی است پر از مجموعه درس ها، راه، نشانه، مسیر، اندیشه، قابل اعتنا، راهنما، راهبرد، ورق، ورق آن می تواند به تامل و تعمیق و توجه مورد استفاده دست اندرکاران و درس نویسان و برنامه ریزان و پژوهشگران باشد .
درختی ماندگار به نام «صدای معلم».
پورسلیمان اکنون در آستانه ی بازنشستگی قرار گرفته است .
همه ی معلمان به جز استثنا، یک بار بازنشسته می شوند اما او دوبار، نه از سر مهر، بلکه از سر اجبار و عقده و پدیده ی ذات معیوب، این که هر نقادی را باید با «آزار» «خاموش» کرد تا عبرت دیگران شود بازنشست کردندکه با مقاومت رو به رو شدند و چنین شد که :
با خاطره ی خوش اولین روز معلمی بدو استخدام و بدترین خاطره در پایان آخرین روز معلمی، شغل شریف و دوست داشتنی اش را ببوسد و دفترش را ببندد.
از او سوال نمودم؛ از خاطرات در طول خدمت از چه چیزی بیشتر رنجیدی؟
می گوید: « از رفتارهای متناقض بسیاری از اطرافیان و عدم صداقت آنان »
از سالیان برپایی سایت «صدای معلم» او را می شناسم . مهمترین ویژگی اش که همه کسانی که او را می شناسند ؛ صداقت، صراحت، عمل گرایی و مطالعه دائم، چهار خصلت جدا نشدنی از او یاد می کنند.
او دل به مهمترین قشر جامعه، یعنی معلمان میسپارد، و از جان و وقت خود میگذرد، تا جایی برای جمعآوری نظرات و نوشتار اصیل آنان فراهم کند ؛ آنگاه مشخص است که نام « پورسلیمان » در ذهنها میدرخشد.
او فقط معلم نبود، تجسم صداقت بود؛ واژه به واژهی حرفهایش را میشد زندگی کرد. صراحت در گفتار دارد، اما از سر دلسوزی، نه برای رنجاندن. اهل مطالعه بود، بیوقفه، با ذهنی تشنه و نگاهی باز.
سایتی که به نام « صدای معلم » بنا نهاد، جایی شد برای شنیدن فریادهای خاموش، برای بازتاب دغدغهها، آرزوها و زخمهای معلمانی که سالها به دور از توجه، در سایه مانده بودند.
او چون نقطهی زلالی در دل جریان دانایی، چرخهی اندیشه را به حرکت درآورد؛ بی آن که خود را در گل و لای مصلحتاندیشیها گم کند.
سالیانی دراز، با تمام وجود، در برابر کژی ها ایستاد؛ هزینه داد، زخم برداشت، اما راه را رها نکرد.
برای او، هدف روشن بود؛ نه تفریح، نه مطامع، نه دیده شدن؛ بلکه تداوم آگاهی و رساندن صدای جمعی که کمتر دیده شدند و کمتر شنیده شدند:
«معلمان» .
در روزگاری که بسیاری به خوشگذرانی، فراغت و روزمرگی دل سپردهاند، گاهی در میان مردم انسانی برخاسته از میان همان کوچهها برای هدف بزرگتر و مانا، راه معمول را پس می زند و از مسیر سخت و پر پیچ و خم گردنه، راهی دیگر برای هدفی والاتر، خود را به آب و آتش می زند تا فراسوی گلستان را به نظاره بنشیند، نه از سر شهرت، نه از میل قدرت، بلکه از جوشش درونی، از دغدغهای ریشهدار برای آگاهی، برای بیداری.
وقتی نظامی گنجوی با زحمات شبانه روزی و نخوابیدن ها زیر نور شمع دود زا به خلق آثارش، مثل خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، اسکندر نامه ، شرفنامه، هفت پیکر و...می پرداخت عده ای به طعنه و سخره می گفتند دلت خوش است، اما آثارش ستونهای ماندگار و اصالت و فخر فرهنگ ایران شد. چنانکه فردوسی، عمر خویش را به پای هویتی گذاشت، اثرش شاهنامه که امروز ایران را با آن میشناسند. خیام با همه دانشش، ریاضیات، نجوم و فلسفه اما با جسارت و ریسک بی نظیر اشعاری آفرید که درجهان پرآوازه شد و مولوی در مصاحبت با شمس، علیرغم تحدید و تهدید صاحبان جهل و جعل، اثری خلق کرد که سرآمد عرفان و معنای روزگار شد، و دیگر صاحبان خرد، اندیشه، ادبیات و فرهنگ ماندگار با زحمات و سختی و مبارزه با تنبلی و ترس، حتی با ازدست دادن مقام معنوی و مادی، عمر خود را با خلق آثار متفاوت، ماندگار کردند و این چنین است که گاه در سکوت و بیادعایی، انسانی چون پورسلیمان ، این مسیر را برمیگزیند؛ نه برای خودش، که برای صدای خاموش معلمان، برای آیندگان، برای حقیقت.
او در آستانه بازنشستگی می گوید: توانم در این راه بوده با آگاهی قدم گذاشتم و برای آگاهی، همه عمرم را برای رسیدن به جامعه پویا و برتر نثار و تقدیم کرده ام.
به میل و انتخاب خودم آمدم و تصمیم گرفتم ادامه بدهم و به میل خود اکنون از خدمت در آموزش و پرورش خداحافظی می کنم . در این راه، دیگران هم بودند که باید با آنها کار کرد، اما گاهی نمیشود و این دفتر معلمی ام به پایان رسید.
اما از دوران تربیت معلم اواخر دهه شصت و از الگوی خود اساتید تاثیر گذار حرفه و زندگی اش آقای چینه کش ، معلم اجتماعی ، آقای مافی معلم معارف و آقای وحدت نیا معلم ریشههای انقلاب یاد می کند.
هنوز سخنان آنان در کلاس آویزه گوشش است که می گفتند : « بدانید چرا به این جا آمدید؛ بودن یا نبودن شما در سیستم باید فرق کند ، اگر برای تغییر آمده اید خوشا به حال تان و اگر نه این حرفه را رها کرده به شغل دیگری بپردازید .
اگر کسی فکر می کند که نمی تواند در کلاس و جامعه تأثیر گذار باشد به درد حرفه معلمی نمی خورد و آن را رها کند و دنبال شغل دیگری برود » .
او می گوید: معلم باید نقد پذیر باشد و آن را به شاگردانش بیاموزاند، معلم نباید در سیستم حل شود .
خطاب به معلمان با تاکید می گوید: هیچ گاه اسیر روزمرگی و تقلید نشوید، خودتان باشید.
پورسلیمان به ما یادآوری میکند که معلم بودن فقط شغل نیست؛ رسالتی است که با صداقت، تلاش بیوقفه و عشق به جامعه به انجام میرسد. او نشان داد که حتی در برابر سختیها و موانع، میتوان صدای بیصداها شد و برای حقشان ایستاد.
و این است قصهی مردی که نه تنها در حرفه معلمی، کلاسهای درس را موثر و پویا اداره کرد، بلکه صدای معلمان را به همه رساند؛ تا نسلهای بعدی بداند که آموزش و پرورش بنیاد هر جامعه است و معلم، چراغ راه آن.
او بازنشسته شد، اما هنوز حرف دارد، هنوز صدا دارد، هنوز الهامبخش است.
شاید به جای فرزند خانه او فرزندان زیادی در جامعه دارد که به عشق، هر لحظه به او سلام می دهند و موفقیت خود را مدیون راهبری او می دانند .
او یک فرزند جوان دارد رشید و بالنده به نام «صدای معلم».
با آرزوی سلامتی و بهروزی برای این معلم مهربان و اندیشه ورز
پ ن : در هنگام نوشتن متن این نوشتار مطلع شدیم متاسفانه آقای پورسلیمان پدر عزیزشان را از دست داده اند .
روحشان شاد و صبر مونس خانواده داغدار
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.