سالهاست واژهی «تحول» در آموزش و پرورش چون شعاری پر زرق و برق تکرار میشود؛ شعاری که در همایشها خوش مینشیند و در بخشنامهها میدرخشد، اما در کلاسهای شلوغ و نیمکتهای فرسوده کمتر ردّی از آن دیده میشود.
هر مدیری با طرحی تازه از راه میرسد، چند صباحی امید میدمد و سرانجام، همانند دهها برنامهی پیشین، ناتمام یا فراموششده به حاشیه میرود.
برنامه ی توانمندسازی نیروی انسانی دوره ابتدایی یا «توانا»، تازهترین حلقهی همین زنجیر است. برنامهای که در ظاهر، واژههایی پر از واژه¬های زیباست: خلاقیت، یادگیری فعال، کارگروهی و محوریت معلم. اما واقعیتِ تلخ آن است که این مفاهیم بلند، در کلاسهای ۳۵ و ۴۰ نفره، در نبود زیرساخت و با کمبود معلم، بیشتر به رؤیایی کاغذی میمانند. چگونه میتوان با چند کارگاه فشرده، خلاقیت و تفکر انتقادی را در جان آموزش جاری کرد؟
ایراد بنیادین «توانا» این است که «تحول» را به سادهترین لایهها تقلیل داده؛ گویی با تغییر روش تدریس یا صدور یک گواهی، معلم توانمند و مدرسه متحول می شود. این نگاه نهتنها سادهانگارانه است، بلکه توهینی پنهان به جایگاه معلم است؛ معلمی که زیر بار حجم محتوای درسی و فشار معیشتی خم شده و بیش از هر چیز، نیازمند منزلت حرفهای و مشارکت واقعی در تصمیمسازی هاست.
تجربهی سالهای گذشته روشن است .
بزرگترین خسارت چنین طرحهایی نه هدررفت منابع، که فرسایش اعتماد معلمان است. اعتمادی که با هر شعار بیثمر و هر بخشنامهی شتاب زده، بیش از پیش رنگ میبازد. و انتظار آن میرود که «توانا» نیز چون بسیاری از برنامههای پیشین، به جای ایجاد تحول، بر خستگی و بیاعتمادی بیفزاید.
تحول اگر قرار است نامی واقعی داشته باشد، باید از ریشه آغاز شود: بازنگری عمیق در برنامهی درسی، تأمین زیرساختهای پایدار، ارتقای منزلت معلم، و سپردن نقش تصمیمسازی به کسانی که سالها خاک کلاس و مدرسه را خوردهاند. در غیر این صورت، «توانا» هم تنها نامی پرهیاهو بر دفترچهی تاریخ خواهد بود؛ شعاری دیگر در صف شعارهای بیفرجام.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سالهاست که فرهنگیان شاغل و بازنشسته، با امید به رفع بخشی از مشکلات درمانی و هزینههای کمرشکن پزشکی، به بیمههای تکمیلی دل بستهاند. در این میان، بیمه تکمیلی « دانا » برای شاغلان و « ملت » برای بازنشستگان فرهنگی، بهعنوان اصلیترین قراردادهای بیمهای معرفی شدهاند.
اما متأسفانه آنچه در عمل رخ داده است، چیزی جز رنج مضاعف برای معلمان و خانوادههایشان نبوده است.
فرهنگیان بهطور مرتب و منظم، ماهانه مبلغی قابلتوجه از حقوق ناچیز خود را بابت حق بیمه تکمیلی پرداخت میکنند. این مبالغ، بدون هیچگونه تأخیر، از حساب همکاران کسر میشود و به حساب بیمهگر واریز میگردد. اما هنگامی که فرهنگیان بهدلیل مشکلات درمانی یا نیاز به خدمات بیمارستانی به مراکز درمانی مراجعه میکنند، با مشکلات متعدد روبهرو میشوند:
- کمبود شدید مراکز طرف قرارداد بیمه دانا
- الزام به پرداخت آزاد هزینهها توسط فرهنگیان؛
- تأخیر طولانی و حتی عدم پرداخت مطالبات پزشکی و فاکتورهای درمانی؛
- سردرگمی و بیتوجهی به مراجعات حضوری فرهنگیان.
این وضعیت نهتنها مغایر با اصول عدالت اجتماعی است، بلکه نوعی تضییع آشکار حقوق قانونی فرهنگیان محسوب میشود.
آیا رواست که معلمی که سالها عمر خود را صرف تعلیم و تربیت فرزندان این سرزمین کرده، در دوران بیماری و نیاز به خدمات درمانی، چنین خوار و خفیف شود؟
جناب وزیر آموزش و پرورش و مسئولان محترم نظارتی
بهراستی این چه وضعیتی است که بیمهای مانند « ملت » بیش از یک سال است حتی یک فاکتور درمانی بازنشستگان فرهنگی را پرداخت نکرده است؟ بازنشستگان مظلوم فرهنگی با حقوقی اندک و هزینههای سرسامآور دارو و درمان، در شرایطی قرار گرفتهاند که عملاً هیچ پشتوانهای ندارند. آنها نه توان پیگیری قضایی و اداری دارند و نه صبری برای گذر از بوروکراسیهای فرساینده.
آیا شایسته است که معلم بازنشسته پس از یک عمر خدمت صادقانه، برای گرفتن هزینه داروی خود اینگونه تحقیر شود؟
از سوی دیگر، بیمه دانا برای فرهنگیان شاغل نیز عملاً به نهادی ناکارآمد تبدیل شده است. مراکز درمانی طرف قرارداد آنقدر اندکاند که بسیاری از همکاران مجبورند هزینههای درمانی خود را آزاد پرداخت کنند. این در حالی است که مبالغ سنگین حق بیمه، ماهبهماه از حساب معلمان کسر میشود.
تناقض آشکار اینجاست:
پول به موقع از معلمان کسر میشود، اما خدمات یا بسیار محدود است یا اصلاً ارائه نمیشود.
اگر هدف از بیمه تکمیلی، کاهش فشار مالی و ایجاد آرامش برای فرهنگیان بوده است، امروز نتیجه کاملاً معکوس شده است.
بیمه تکمیلی به عاملی برای افزایش اضطراب و نگرانی همکاران تبدیل شده است.
بسیاری از معلمان با حسرت میگویند: «ای کاش اصلاً بیمه تکمیلی نمیداشتیم، لااقل پولمان بیثمر خرج نمیشد!» این سخن تلخ، نشانگر عمق بحران و ناکارآمدی بیمههای موجود است.
ما بهعنوان جمعی از فرهنگیان شاغل و بازنشسته، از وزیر محترم آموزش و پرورش، سازمان برنامه و بودجه، سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات انتظار داریم که به فوریت به این موضوع ورود کنند و حق پایمالشده فرهنگیان را بازگردانند.
مطالبات روشن و صریح ما به شرح زیر هستند :
1- رسیدگی فوری به عملکرد بیمههای تکمیلی دانا و ملت و ارائه گزارش شفاف به فرهنگیان؛
2- پرداخت بدون تأخیر کلیه مطالبات معوقه فرهنگیان بازنشسته توسط بیمه ملت؛
3- افزایش تعداد مراکز درمانی طرف قرارداد بیمه دانا در سراسر کشور؛
4- ایجاد سامانه شفاف اطلاعرسانی برای پاسخگویی سریع به فرهنگیان و ثبت اعتراضات آنان؛
5- بررسی تخلفات احتمالی در نحوه قرارداد و تخصیص اعتبارات بیمههای تکمیلی.
فرهنگیان دیگر تحمل وعدههای بیسرانجام و پاسخهای کلیشهای را ندارند.
این یادداشت، نه صرفاً یک اعتراض صنفی، بلکه فریادی برای احقاق حقوق هزاران معلمی است که هر روز با عشق پای کلاس میروند، اما در روز بیماری و درمان، جز بیتوجهی و بیعدالتی نصیبی ندارند.
از مسئولان انتظار میرود به جای وعدههای مبهم، اقدام عملی و ملموس انجام دهند.
بیمه تکمیلی باید پشتوانه واقعی فرهنگیان باشد، نه باری مضاعف بر دوش آنان.
ما معلمان امروز این اعتراض را بیان میکنیم تا فردا شرمنده نسلهای بعد نباشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با نزدیک شدن به بازگشایی مدارس، تبوتاب سخنان مسئولان آموزشی کشور بالا گرفته است. از وزیر آموزشوپرورش گرفته تا مدیرکلها و روسای ادارات، همه از «آمادگی صد در صد» برای آغاز سال تحصیلی سخن میگویند. وعدههای مربوط به مدارس شاد، عدالت آموزشی و روشهای نوین تدریس اگرچه خوشایند به نظر میرسند، اما در عمل بدون تغییر ملموس در شرایط کلاسها و امکانات مدارس، تنها بر کاغذ و صفحات خبری باقی میمانند.
آنها پروژهای با عنوان «پروژه مهر» را پررنگ میکنند و میگویند تمام امکانات فیزیکی و روانی لازم برای بازگشایی مدارس پیشبینی شده است.
اما در سوی دیگر ماجرا، آنچه در ذهن و دل دانشآموزان نقش بسته، تصویر دیگری است. بسیاری از دانشآموزان نه دلخوشی از فضای مدرسه دارند، نه از رفتار معلمان احساس رضایت میکنند و نه حتی کتابهای درسی برایشان جذابیتی دارد. شکاف میان «تصویر رسمی» و «تجربه واقعی» روز به روز عمیقتر میشود؛ گویی دو جهان موازی شکل گرفته است:
جهانی در سطح بخشنامهها و نشستهای خبری، و جهانی در کلاسهای پرجمعیت و فضای خشک مدارس.
رخشان بنیاعتماد در فیلم «توران خانم» روایتی از توران میرهادی به تصویر میکشد؛ جایی که او میگوید:
«انسان اسیر را سیستمهای تعلیم و تربیت برای حکومتهای جبار تربیت میکند، اختیار را از بچهها و معلمها میگیرد و فقط دستور میدهد.»
این سخن، آینهای است در برابر واقعیت امروز:
سیستمی که به جای پرورش خلاقیت و اختیار، به بازتولید انضباط اجباری و اطاعت صرف تمایل دارد.
درحالیکه مسئولان از «تجهیز کامل مدارس» سخن میگویند، پرسش اصلی این است:
آیا آموزش و پرورش به جای آمار و شعار، توانسته دل دانشآموزان را به مدرسه گرم کند؟
در سیستمی که برای برگزاری نماز جماعت دانش آموزان عکس گرفتن یک اولویت محسوب می شود چگونه میتوان به اخلاق و معنویت امیدوار بود؟
بر اساس آخرین اطلاعات منتشر شده از مدیر کل آموزشوپرورش هرمزگان در بهمن ماه 1403: چهار هزار نفر بازمانده از تحصیل در استان هرمزگان است و ۱۳ هزار دانشآموز اتباع در مدارس استان هرمزگان تحصیل میکنند. مدارس کانکسی و کمبود معلم از دیگر مشکلات آموزشوپرورش این استان است.
منوچهر ضیایی مدیرکل آموزشوپرورش هرمزگان به تازگی با انتشار یک خبر در سایت اداره کل این استان گفته است: 12 رتبه تکرقمی و دو رقمی سهم هرمزگان در کنکور 1404 بوده است.
ضیایی در این خصوص اظهار داشت: «این موفقیت بزرگ نتیجه تلاش بیوقفه دانشآموزان، حمایت همهجانبه خانوادهها و زحمات شبانهروزی معلمان و کادر آموزشی مدارس استان است.
نکته قابلتوجه این است که بر اساس جست و جویی که من انجام دادم هیچکدام از این رتبه ها مربوط به مدارس عادی نیست و دبیرستان شهید حقانی بندرعباس، دبیرستان خرد قشم، دبیرستان الغدیر کیش، دبیرستان خاص فرهنگ صفار زاده ناحیه یک بندرعباس، دبیرستان طلایهداران اسد پور ناحیه دو بندرعباس که همگی یا تیزهوشان یا نمونه است موفق به کسب رتبه شده اند!
باید از جناب مدیرکل پرسید پس سهم مدارس عادی کجاست؟
از وزارتخانه تا اینجا هرمزگان، تیترهای خبری پرزرقوبرقی دیده میشود که از «بهکارگیری روشهای تدریس نوین، تقویت کارگروهی و ایجاد محیطهای شاد و پویا»، «تحقق عدالت آموزشی با اولویت مدارس دولتی» یا «ضرورت تغییر نگرش به آموزش» سخن میگویند و در سطح استان نیز اخباری چون «یکشنبههای ملاقات مردمی»، «کسب رتبه پنجم کشوری دارالقرآنهای آموزشوپرورش هرمزگان» یا «برگزیده شدن روابط عمومی استان در سطح ملی» برجسته میشود. اما واقعیت را باید در کف مدارس دید؛ جایی که بازماندگان از تحصیل، کمبود معلم، مدارس کانکسی و نابرابری میان مدارس عادی و مدارس خاص، فاصله عمیق میان این تیترهای رسمی و تجربه واقعی دانشآموزان را آشکار میسازد.
وعدههای مربوط به مدارس شاد، عدالت آموزشی و روشهای نوین تدریس اگرچه خوشایند به نظر میرسند، اما در عمل بدون تغییر ملموس در شرایط کلاسها و امکانات مدارس، تنها بر کاغذ و صفحات خبری باقی میمانند.
واضح است دو هفته دیگر مهرماه امسال هم با نبود ابلاغ، کمبود امکانات، مشکلات سرمایشی و گرمایشی، فراموشی مدارس عادی، تکرار بخشنامههای بیفایده و دیگر مسائل همیشگی دستگاه تعلیم و تربیت مدارس شروع به کار خواهند کرد!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
بر اساس جدیدترین تصویر ناسا از دریاچه ارومیه، نگین آبی شمال غرب ایران به طور کامل خشک شده و دیگر اثری از یک دریاچه در تصویر هوایی دیده نمیشود.
به گزارش تسنیم، البته این موضوع دور از ذهن نبود چرا که در ابتدای تابستان نیز مدیران کل محیط زیست درباره خشکی کامل و ۱۰۰ درصدی دریاچه ارومیه تا پایان تابستان هشدار داده بودند.
دریاچه ارومیه، که زمانی نمادی از تنوع زیستی و اکوسیستم منحصر به فرد در فلات ایران و دومین دریاچه شور بزرگ جهان بود در سایه ی بی کفایتی مسئولان ، سیاسیبازیها و مدیریتهای نمایشی و فقدان برنامهریزیهای علمی و درازمدت به کویری خشک و آزاردهنده مبدل شده و میرود تا به یک «بحران ملی» و «چالش بزرگ محیط زیستی» در ایران تبدیل شود.
مسئولان جمهوری اسلامی در این ۴ دهه به جای شنیدن هشدارهای فعالان محیط زیستی و متخصصان این حوزه و دخالت دادن نهادهای مدنی و کنشگران در عرصههای مشارکت و تصمیمگیری، نگاه امنیتی را غالب کرده و سعی کردند با بازداشت و ارعاب کنشگران و فعالان محیط زیستی و یا تخفیف دادن و کماهمیت دادن این موضوع بسیار مهم؛ از «انفعال عمومی» و «بخشینگری مردم» نهایت بهره را برده و اما شوربختانه نباید میشد آنچه که شد.
اگر قرار است امید و اعتمادی عمومی نسبت به آینده شکل بگیرد؛ هر گونه مدیریت احیاء در مورد این دریاچه در حال احتضار باید به دست کارشناسان مستقل و دلسوز و با حضور ناظران بینالمللی و تحت نظارت رسانهها و شهروندان قرار بگیرد.
خشکیدن دریاچه ارومیه فقط مرگ یک پهنه آبی نیست؛ این آینهای است از زوال اعتماد، فرسایش امید و نشانهای روشن از آنکه سرنوشت طبیعت با سرنوشت مردم گره خورده است. با بازداشت و ارعاب کنشگران و فعالان محیط زیستی و یا تخفیف دادن و کماهمیت دادن این موضوع بسیار مهم؛ از «انفعال عمومی» و «بخشینگری مردم» نهایت بهره را برده و اما شوربختانه نباید میشد آنچه که شد.
ما معلمان پرسش گر و کنش گر وقتی از دریاچه ارومیه سخن میگوییم، فقط از یک بحران محیطزیستی حرف نمیزنیم؛ از سرنوشت نسلی سخن میگوییم که باید در سرزمینی زیستپذیر زندگی کند.
پرسشگری ما تلاشی است برای یادآوری این حقیقت که طبیعت و آموزش از هم جدا نیستند؛ دانشآموزان در کلاسهای ما تنها خواندن و نوشتن نمیآموزند، بلکه باید آگاه شوند که مسئولیت اجتماعی و زیستمحیطی بخشی جداییناپذیر از آیندهی آنان است.
جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- محمد راعی
- علی زینلی
- معصومه شعبان زاده
- سعید شهسوارزاده
- محمدرضا شهریاری
- سیدهادی عظیمی
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- طهماسب کاوسی
- حمزه علی نصیری
- شیرین یوسفی
***
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اگر نرخ تورم حقیقی را بپذیریم و آن را خدشه دار نکنیم این مبلغ شهریه نزدیک به واقعیت است و نباید آن را نشانه بی عدالتی محض خواند. گرانی پدیده جدیدی نیست و دقیقا از تابستان 1397 بی عدالتی محض با افزایش سرسام آور قیمت کالاها و خدمات آغاز شد. قبلا افزایش هر ساله و اصولا نزدیک عید کمتر از 10 درصد بود اما خیز قیمت ها از این تاریخ به بعد نجومی و کنترل و مهار آن غیرممکن گردید.
در این میان مقصر اصلی یا عمده نرخ تورم معرفی می شود. هنوز در این مملکت مشخص نشده است که بالاخره تک نرخی بودن ارز بهتر است یا چند نرخی بودن ارز. چون گاه این کنند و گاه آن و این وسط همین مردم هستند که در لا به لای چرخ های بی رحم آن با بی عدالتی محض دست و پنجه نرم می کنند.
پس بی پرده سخن می گویم تا در عمق مسأله دقت داشته باشیم. شاید قدری هم پیچش مو را ببینیم. مدارس غیردولتی چرا به وجود آمدند؟
قبل از انقلاب برخی از مدارس دولتی در ساختمان های استیجاری با مبالغ ناچیزی حداقل در مقایسه با امروز، برقرار بود. علیرغم چنین سادگی و کهنگی، مدارس و صدالبته هویت و اهمیت داشتند. جمعیت دانش آموزی هم به تناسب کل جمعیت کشور رشد چندانی نداشت.
رشد جمعیت دو دهه اول انقلاب به تأسی از دو شعار هر آن کس که دندان دهد نان دهد و یا تأثیر کوپن دریافتی که دولت برای کنترل بازار عرضه و تقاضای ارزاق بعد از شرایط انقلاب مصلحت دیده بود، بیشتر شد و اقشار کم درآمد جامعه را به باروری بیشتر سوق داد. این افزایش به دلیل سیاستهای جمعیتی، تغییرات اجتماعی و فرهنگی، ترویج فرزندآوری و کاهش سیاستهای کنترل جمعیت چون سیاست تنظیم خانواده و شعار فرزند کمتر زندگی بهتر، در آن دوران رخ داد. تا حدی که نرخ رشد جمعیت به بالاترین حد خود یعنی حدود 4 درصد رسید.
لذا از دهه 1370 به بعد، به تدریج سیاستهای کنترل جمعیت دوباره مورد توجه قرار گرفت و نرخ رشد جمعیت کاهش یافت. این کاهش به حدی بود که در سالهای اخیر به زیر یک درصد نیز رسید.
هر چند طبق شواهد، معتقدند نخستین مدرسه ابتدایی و متوسطه غیرانتفاعی در تهران و در سال 1276 هجری شمسی تأسیس شده است اما با توجه به شرایط بعد از انقلاب و انفجار جمعیت، مدارس غیرانتفاعی امروزی سوم خرداد 1367 رسما تشکیل شدند. این قانون در مجلس شورای اسلامی به منظور توسعه مشارکت مردم در آموزش و پرورش و حمایت از سرمایهگذاری در ایجاد و اداره مدارس و مراکز پرورشی یا آموزشی، به تصویب رسید.
در سال 1387 به دلیل حتمیت یافتن نام این مدارس به عین انتفاعی در بین خاص و عام و برای لاپوشانی کردن واقعیت موجودیت آن در اذهان مردم و جامعه، نام مدارس غیرانتفاعی به مدارس غیردولتی تغییر یافت.
آموزش از اقتصاد و اقتصاد از آموزش اثر می پذیرد. نهایت داستان توسعه مشارکت مردم به باور پول بده تا بتوانی درس بخوانی و یا بهترین مدرسه برای فرزند شما همین مدارس است و مزایایی چون تراکم کم دانش آموز در کلاس، استفاده از معلمین مجرب، استفاده از امکانات و تجهیزات آموزشی بیشتر و بهتر، به دروغ و تعمیم ناروا یافت. تا حدی که دانش آموزانی که اولیای پول دار و با سواد عالی داشتند گوی سبقت را از همدیگر می ربودند.
یادش به خیر مدیر فرصت طلب مدرسه ما نیز از سه سالگی نام پسر خود را در یکی از همین مدارس اسم بدر کرده ثبت نام کرده بود. این مدارس با خلاقیت مؤسسین و یا مدیران خود عجب بازار سیاهی به وجود آورده بودند. درست همانند پزشکانی که برای اثبات بی نظیر بودن خود در حرفه پزشکی ماه ها بعد نوبت می دهند.
جاذبه مدارس غیرانتفاعی ابتدا تا حدی بود که مدیران آن در پی جذب معلمان رسمی شاخص شهر خود بودند و موضوع از به کارگیری نیرو از ناحیه خاص فراتر رفته بود. اما بعدها چون شعارها رنگ باخت و همین معلمان از شرایط این مدارس ناراضی گشتند به جذب معلمان بازنشسته، معلمان حقالتدریس و حتی نیروهای آزاد پرداختند. اگر مدارس دولتی معلمان استخدام رسمی داشتند این مدارس با عدل الهی، مصداق ضرب المثل « آش شله قلمکار » شده بودند.
جناب رئیس جمهور،
اتفاقا سال تغییر نام مدارس غیرانتفاعی به غیردولتی یعنی سال 1387 شما نیز به عنوان نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی بودید. نمی دانم چه رأیی دادید؟ و یا با تشکیل این مدارس موافق بودید یا خیر؟
اما همه حقایق تلخ امروز، دیروز آغازی برای خود داشتند که بانیان آن معتقد بودند درست ترین و بهترین تصمیم را گرفته اند. شاید هم راحت ترین تصمیم برای به دردسر نیفتادن، همان بوده است. زمانی که ما معلمان شاهد خالی شدن کلاس های درس در مدارس دولتی از تنوع استعداد و علایق بودیم، کسی صدای اعتراض ما را نخواست بشنود.
هنگامی که چندگانگی مدارس از جمله مدارس عین انتفاعی به غربالگری دانش آموزان مدارس دولتی مشغول بود و علیرغم فیس و افاده پوشالی و ادعای آموزش برتر، دانش آموزانی را ثبت نام می کرد که بالای 19 معدل داشتند، این دانش آموزان و اولیای آنان به دلیل پرداخت پول اجاره یا رهن ساختمان مدرسه و اجرت مدیر و معاونان و معلمان، تافته ای جدا بافته شدند و خودخواهی و خودپرستی آنان به فرزندان و خانواده های تازه تشکیل شده آنان و به بازار مشاغل و در کل به جامعه و روابط اجتماعی سرایت یافت. همان نسل سرکش یا Z که دیروزی ها آن ها را نمی پسندند و حتی رفتار و گفتار آنان را غیرقابل تحمل می دانند.
سوداگری یا دلال بازی با رواج بازار نمره دهی، پارتی و پیشنهاد پرداخت مبالغ بیشتر جهت ثبت نام حتمی فرزند این شخص شاخص، نیز توسعه یافت.
از قدیم گفته اند ؛ خود کرده را تدبیر نیست. زمانی که این مدارس را برای حل عاجل رشد جمعیت دانش آموزی تأسیس کردید هیچ کارشناس آموزشی یا نماینده مجلسی و یا وزیر همان دوره و وزرای قبلی، آینده را ندیدند و عواقب را فریاد نزدند! فقط معلمان در خلوت خود و شاید بیشتر ناآگاهانه از شرایط نامساعد کلاس ها فی مابین سخن گفتند. اما فقط سخن.
چون مطالعه پایلوت Pilot experiment و ارزیابی در یک پژوهش برای دیدن همان پیچش مو و فراتر از اثر یک مصوبه در شرایط فعلی است. یعنی دوراندیشی.
کمتر کسی فریاد زد که بدین طریق به طبقاتی شدن آموزش دوره ساسانی به شکلی دیگر خواهیم رسید و تضاد آموزشی و بی عدالتی آموزشی باعث افزایش جمعیت ترک تحصیل و بازمانده از تحصیل خواهد شد.
بلی ؛ امروز شهریه 160میلیونی و حتی بیشتر از آنِ مدارس برای ربودن گوی سبقت از رقبا، نشانه بیعدالتی محض است. گویی اولیا در یک مزایده یک طرفه شرکت می کنند که در آن سراب و یا آرمان های دور از دسترس، به فروش می رسد. امتیاز این صندلی کلاس مدرسه اسم به در کرده غیرانتفاعی x فروخته شد به آقا/خانم.......
ابتدا در جامعه می باید عدالت اقتصادی حاکم باشد سپس به مابقی بخش ها سرایت کند. چون نتیجه و کارکرد هر بخش بر بخش های دیگر اثر می گذارد و از آن اثر می پذیرد. مسئولان کشور ما هر چقدر هم از واژه سیستم یا سیستماتیک دوری و پرهیز کنند این مدار حقیقی زندگی اجتماعی آن ها را نیز درگیر می کند.
آموزش از اقتصاد و اقتصاد از آموزش اثر می پذیرد.
آموزش با سیاست، فرهنگ و هنر و مسایل اجتماعی نیز در رابطه تنگاتنگ است و بر هر یک اثر می گذارد و اثر می پذیرد.
نتیجه چنین تقابلی، همان شهریه هایی می شود که زمانی اولیا آن را از مبلغ حقوق خود کسر می کردند اما امروز چون از سقف حقوق دریافتی مشاغل گوناگون فراتر رفته است آن را از پس انداز خانواده کسر و می پردازند. و چون همه چنین پس اندازهایی ندارند پس این مدارس بیشتر از گذشته طبقاتی می شود. تا کی محکوم بودن و تسلیم شدن در برابر شرایط نامساعد، رویه معمول مدیران و مسئولان ما خواهد بود؟
مثلا هنوز معلمان شاغل شما با وعده های آرام بخش دروغین شفاهی و کتبی ماه به ماه به سقف حقوق شاغلین دیگر بخش های خدماتی نرسیده اند و معلمان بازنشسته بسیاری تا رسیدن به رؤیای برابری حقوق با شاغلین، جان به جانان سپرده اند.
طرح های نامعتبر فنی چون طرح معلم تمام وقت، رتبه بندی معلمان، همسان سازی حقوق و اخیرا حق فوق العاده خاص ویژه فرهنگیان که به منظور بهبود معیشت و جبران زحمات معلمان و فرهنگیان در نظر گرفته شده است، نیز تاکنون بی سرانجام یا بی اثر بوده اند. البته اوضاع شاغلین و بازنشستگان سازمان تأمین اجتماعی با هر درجه و رتبه شغلی، از ما نیز بدتر است و از بس امروز فردا شنیده اند که دیگر رمق انتظار برای اندک خوشدلی را نیز از دست داده اند.
جناب رئیس جمهور،
شما هم وارث بسیاری از دغدغه های ملی و حتی بین المللی هستید. اما بالاخره مردم به یک تکیه گاه قانونی نیاز دارند تا قوت قلب و آستانه تحمل بالایی داشته باشند. امروز خانواده ها فرزندان خود را به مهاجرت تحصیلی وامی دارند. طبق عرف دارایان مشکلی در این عرصه ندارند و حتی طبق روال معمول پیشتازند. اما اقشار دیگر جامعه علیرغم داشتن چنین ترجیحی خود را به آب و آتش می زنند. حاصل همه این رفتارهای معقول و نامعقول طبقاتی شدن آموزش، تقلیل ارزش آموزش و تجاری سازی آن می باشد.
عمق دردمندی یا فاجعه تا جایی است که علیرغم ساخت مدارس بسیاری توسط خیّرین مدرسه ساز، هنوز نیاز به مدارس بیشتری هست. تغییر نام مدارس عین انتفاعی به مدارس غیردولتی که با پول مردم و به نام مشارکت در امر آموزش رایج است، نمی تواند حقیقت بی عدالتی محض موجود را عوض کند. انتظار معجزه بسیار عبث و بیهوده است اما شما که مرد میدان ناملایمات و ناترازی ها هستید و بحران های بسیاری بر دوش شما به میراث گذاشته شده است، برای برون رفت از این سیاه چاله آموزشی که هر روز مقدار بیشتری از اهمیت و ارزش آموزش می رُباید، چه تمهیداتی می توانید بیندیشید؟
آیا قادرید عزم جزم کنید و همه اذهان جامعه را به عنوان اولیا یا معلم و مدیر به چالش بکشانید و با یک فراخوان ملی، در جست و جوی راهکاری نجات بخش باشید؟
تا کی محکوم بودن و تسلیم شدن در برابر شرایط نامساعد، رویه معمول مدیران و مسئولان ما خواهد بود؟
برای رهایی مدارس ایران از چندگانگی آموزشی، بی عدالتی آموزشی، ناترازی آموزشی مثلا تشکیل اجلاس سالانه رؤسای آموزش و پرورش کشور کافی است؟
اگر شرط لازم و کافی بود در 37 جلسه و سال گذشته ، نمی بایست اثرات مفید و مثبت خود را بر امر آموزش و پرورش کودکان این جامعه به نمایش می گذاشت؟
حال با خوش بینی و امید به انتظار اثر سی و هشتمین جلسه می مانیم تا شاید اراده ای به ایجاد تغییر و تحول جدّی در این راستا همت گمارد. اما خوش بینی و امید غیرواقعی نیز ساده لوحی است که عمری آن را به یدک می کشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«معلم، رستم فرهنگ است. کار معلم، تعلیم و تربیت در بستر جامعه است. در قرن ۲۱ معلم قهرمان فرهنگ مدرن است. بنیان فرهنگ مدرن، بر سواد استوار است. تمام ارکان مدرسه، حولِ محور خوانایی و نویسایی میچرخد. مهمترین وظیفهی معلمی، معلم بودن است. معلمی را با انقلابی بودن تعریف نمیکنند.
معلمی با روحیهی محافظهکاری و زیست گلهوار تعریف نمیشود. شجاعت معلمی به معنای این است که خودش را باور کند که معلم است.»
– دکتر نعمتالله فاضلی، سخنرانی «شجاعت معلمی»، انجمن جامعهشناسی لرستان، ۸ شهریور ۱۴۰۴
معلم، نامی است که در طول تاریخ همواره با احترام و ستایش آمیخته بوده است؛ اما در عصر ما، معنای معلمی دیگر محدود به انتقال محفوظات و تکرار فرمولها نیست. قرن بیستویکم، قرنی است که جامعهی بشری بیش از هر زمان دیگری به بازآفرینی معنا، به پرسش گری و به بازاندیشی نیاز دارد. در چنین روزگاری، شجاعت معلمی نه در انباشت دانش، بلکه در توانایی باز کردن افقها، در توانایی کاشتن بذر تردید و تفکر، و در ایستادن در برابر جبر زمانه تعریف میشود.
شجاعت معلمی یعنی آنکه معلم خود را صرفاً کارگزار نظام آموزشی نپندارد؛ بلکه خود را حامل فرهنگ و پرسش گری بداند. او باید باور کند که معلم بودن صرفاً یک شغل نیست، بلکه یک زیست است، یک حضور مداوم در صحنهی فرهنگ. معلم اگر بخواهد در دل جامعهی مدرن نقشی بازی کند، باید نخست به خویش ایمان بیاورد و از زیر بار تعاریف کلیشهای و تقلیلگرایانهی شغلش بیرون بیاید.
آسیب نخست: تقلیل معلم به کارمند
یکی از بزرگترین آفتهای امروز آموزش، تقلیل دادن معلم به کارمندی اداری است؛ کسی که موظف است در ساعتی معین حضور یابد، مطالبی از پیشتعیینشده را تدریس کند و سپس پروندهی روز خود را ببندد.
این تصویر از معلمی، با حقیقت آن فاصلهای نجومی دارد. معلم، کارمند سادهی دستگاه اداری نیست؛ او حافظ و پرورندهی آینده است. اما تا زمانی که معلم، خودش را در چارچوبهای بوروکراتیک محصور ببیند، شجاعت معلمی مجال بروز نخواهد یافت. بزرگترین خطری که همواره معلم را تهدید کرده، افتادن در دام ایدئولوژی است؛ اینکه او خود را نمایندهی یک جریان سیاسی یا عقیدتی بداند و رسالتش را در تبلیغ آن خلاصه کند.
شجاعت، یعنی توان ایستادن در برابر این تقلیل و اعلام این حقیقت که معلمی شغل نیست، رسالت است. معلم، بذر آینده را میکارد؛ و اگر خود را در حصار جدول حضور و غیاب زندانی کند، رسالتش عقیم میماند.
آسیب دوم: محافظهکاری و زیست گلهوار
معلمان در بسیاری از نظامهای آموزشی به نوعی زیست جمعی و محافظهکارانه سوق داده میشوند. این محافظهکاری از ترسها میآید: ترس از گفتن حرف متفاوت، ترس از زیر سؤال بردن عادتهای کهنه، ترس از ایستادن در برابر جریان غالب. اما حقیقت آن است که معلمی، بدون عبور از این هراسها، چیزی جز تکرار ملالآور عادتها نیست.
شجاعت معلمی یعنی عبور از این ترسها. یعنی جرأت داشتن برای گفتن آنچه باید گفته شود، نه آنچه خوشایند ساختار است. یعنی پذیرفتن این حقیقت که فرهنگ مدرن با پرسشگری زنده است، نه با تکرار.
آسیب سوم: وابستگی به شعار و ایدئولوژی
بزرگترین خطری که همواره معلم را تهدید کرده، افتادن در دام ایدئولوژی است؛ اینکه او خود را نمایندهی یک جریان سیاسی یا عقیدتی بداند و رسالتش را در تبلیغ آن خلاصه کند. معلمی در ذات خویش فراتر از مرزهای سیاست و ایدئولوژی است. رسالت معلم، پرورش ذهنهای آزاد است، نه بازتولید سربازان فکری.
شجاعت معلمی در این است که از این دام رها شود. او باید یاد بگیرد به جای تحمیل یک روایت، دانشآموز را به کشف روایتهای گوناگون دعوت کند. فرهنگ مدرن، بر کثرت صداها بنا شده است، نه بر یکنواختی و یکدستی.
شجاعت در عصر سواد
بنیاد فرهنگ مدرن بر سواد استوار است (فاضلی، ۱۴۰۴). اما سواد در قرن بیستویکم، دیگر صرفاً توانایی خواندن و نوشتن نیست. سواد امروز، یعنی توانایی خواندن جهان، رمزگشایی از رسانهها، درک روایتهای پنهان و تولید اندیشه. معلم اگر بخواهد قهرمان فرهنگ مدرن باشد، باید از سطح «خوانایی و نویسایی» عبور کرده و به عمق «فهم و تفسیر» برسد.
شجاعت معلمی در اینجا آن است که خود را محدود به کتاب درسی نکند. او باید جرأت داشته باشد که از دیوارهای کلاس بیرون بزند، دانشآموزان را با جهان واقعی پیوند دهد، و نشان دهد که سواد تنها مهارت فنی نیست، بلکه سبک زندگی و ابزار آزادی است.
معلم و ایمان به خویشتن
در نهایت، جوهرهی شجاعت معلمی در یک نکته خلاصه میشود: ایمان معلم به خویشتن. بسیاری از معلمان، زیر فشار ساختارها و انتظارات، خویشتن خویش را فراموش میکنند. آنان دیگر به یاد نمیآورند که چرا معلم شدند و برای چه رسالتی قدم در این مسیر گذاشتند.
معلمی یعنی ایستادن بر مرز میان گذشته و آینده. معلم همان پل نامرئی است که سنتهای دیروز را به فرداهای ناشناخته پیوند میدهد. و این کار، اگر بدون ایمان به خویش انجام شود، بیثمر خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
معلمان و مخاطبان اگر به این پرسش فکر کنند که دغدغه مندی دست اندرکاران برای آموزش و پرورش مطلوب چگونه محقق می شود، به یقین انبوهی از پاسخ ها را دریافت خواهیم کرد.
آیا دغدغه مندی بدون ایجاد زیرساختِ مناسب در آموزش و پرورش محقق می شود؟ آیا با حقوق کم می توان معلمان را برای تحول، دغدغه مند کرد؟ و اینکه برای دغدغه مندی معلمان نسبت به مسائل و آسیب های آموزش و پرورش چه کارهایی باید صورت گیرد یا بهتر است بگوییم چه کارها و برنامه هایی صورت نگیرد تا دغدغه مندی معلمان برای آموزش و پرورشِ مطلوب، به معنایِ واقعی کلمه افزون شود؟
اگر واقع نگر باشیم و انصاف را در وجود خود رعایت کنیم، در می یابیم که برای دغدغه مندی معلمان نسبت به مسائل آموزش و پرورش و رفع شان نه تنها زمینه سازی نکردیم، بلکه ایده آل مشخصی هم نداریم.
صِرف اینکه گفته شود؛ برای تحول، فقط معلمان باید اقداماتی انجام دهند، چاره ی کار نیست، بلکه هم آوایی و هم نوایی تمام دست اندرکاران لازم هست. این هم نوایی و دردمندی باید در تمام ارکان نظام آموزش و پرورش جاری و ساری باشد و در عمل هم نمایان شود.
پس اولین گام برای تحول، دردمندی تمام دست اندرکاران نظام و آموزش و پرورش، همراه با زمینه سازی و انگیزه از سویِ مسئولان مربوطه است.
دومین گام می تواند گفتمان باشد. گفت و گوهای درون مدرسه ای معلمان باهم و تعامل های برون مدرسه ای با سطوح بالایی نظام آموزش و پرورش، به طور چشم گیری آسیب ها را مشخص و با ابزار گفتمان حل و فصل می کند.
چه می شود که معلمان ابتدایی با اندیشمندان و متخصصان تعلیم و تربیت گفت و گو کنند و دغدغه هایشان را بگویند و راهکار هم بخواهند. این بسترها باید فراهم شود و در دوره های ضمن خدمت و پیام رسان شاد، اینگونه بسترها را می توان فراهم کرد. همچنین نقدهای ارزشمندی که از جانب معلمان مطرح می شود، نباید نادیده گرفته شوند و نقد پسندی و نقدی محوری می باید جای خود را در گفتمان پیدا کند، آن وقت معجون جالبی خواهد شد.
من خودم به عنوان آموزگار ابتدایی آرزو دارم که با برجسته های نظام آموزش و پرورش همچون؛ دکتر عبدالعظیم کریمی، دکتر سرکارآرانی و دکتر خسرو باقری و سایرین برجسته ها به صورت چهره به چهره تعامل و گفتمان داشته باشم. نکته دیگر و آخر در گام دوم، سند سازی گفتمان ها هست، گفتمان های غیررسمی و مهم هم باید به کتاب تبدیل شوند تا معلمان جدید استفاده کنند.
سومین گام به عمل مشترک اختصاص دارد. عمل مشترک این نیست که برنامه هایی یک جانبه و از پیش تعیین شده برای مدارس مشخص شود و معلمان را ملزم به اجرای برنامه ها کند. عمل مشترک این است که این گونه برنامه ها، با همکاری و مشورت معلمان معین و عملیاتی شود.
می توانیم برنامه ها را این گونه مطرح کنیم که هر مدرسه یا منطقه ای که در هر ساحت تربیتی، برنامه ای را برای مدرسه ی خودش تعیین و عملیاتی کند، مشمول امتیازات و امکاناتی می شود، آن وقت خواهیم دید که از هر مدرسه خلاقیت ها و توانایی ها آشکار می شود.
باز این را هم باید بگویم که برای تحول فقط معلم نیست، گرچه معلم رکن اصلی را دارد، اما اگر به غیر از معلم، سایر کارکنان نظام آموزش و پرورش را نادیده بگیریم، عمل مشترک و تحولی رخ نخواهد داد.
به امید سرافرازی فرزندان سرزمین خوبم، ایران.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
« مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش » ؛ جایی که قرار است کارهای مهمی در آن انجام شود اما در حال حاضر کارکرد عمده اش به برگزاری امتحانات مدارس معطوف گشته و البته هنوز هم در مساله « امنیت آزمون ها » با چالش های جدی مواجه بوده و نتوانسته افکار عمومی را اقناع و یا اعتماد آنان را کامل نماید .
ساختمانی با بنای قدیمی در خیابان ایرانشهر که با کمی دلسوزی ، برنامه ریزی و پی گیری می شد آن را به محیطی دلپذیر با حال و هوای گذشته تبدیل کرد اما در حال حاضر بیش تر به ساختمانی متروکه ، کثیف و بی روح تبدیل شده است .
مجموعه ساختمان هایی در یک فضای مربع مشرف به یک حیاط مرکزی که معماری اکثریت مدارس در پیش از انقلاب را تشکیل می دهد .
نشست خبری « محسن زارعی » رئیس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش با موضوع « ارائه گزارش فرایند برگزاری آزمونهای نهایی خرداد ماه ۱۴۰۴ » در این مرکز یکشنبه 16 شهریور برگزار شد .
هر چند آقای رئیس با 25 دقیقه در این نشست حضور یافت .
مواردی که ذکر شد مورد پرسش نخستین رسانه یعنی « صدای معلم » قرار گرفت .
« علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم گفت که این جا قرار است کیفیت نظام آموزش و پرورش گارنتی شود اما ساختمان و فیریک و حتی برخورد کارمندان مستقر در آن نوید بخش چنین شعار و ادعایی در دستگاه تعلیم و تربیت نیست .
مدرسه و مراکز آموزشی باید حاوی و حامل روح انسانی باشند که بتوانند انسان ها را تغییر دهند و این نیازمند دانش و اراده برای برنامه ریزی است .
رئیس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش در بخشی از سخنان خود و در تحلیل نتایج آزمون ها سعی کرد که به اصطلاح توپ تقصیرات را به زمین « مدرسه » بیندازد و این سخنان موجب واکنش مدیر صدای معلم گردید .
پورسلیمان گفت : شما همه چیز را در مدرسه خلاصه کردید در حالی که در نظام آموزشی ما و بر خلاف شعارهایی که داده می شود ؛ مدرسه عملا کاره ای نیست . در حالی که در سیاست گذاری ها ، ریل گذاری ها و حکمرانی در آموزش ؛ مدرسه اختیاری ندارد و در این زمینه عملکردها و رویکردهای مسئولان باید مورد پرسش و چالش قرار گیرند .
زارعی همچنین در بخشی و در پاسخ به پرسش های یکی از خبرنگاران به صورت مستقیم به دفاع از « مدارس سمپاد » و فلسفه و عملکرد آن پرداخت که این امر نیز اعتراض مدیر صدای معلم را در پی داشت .
رئیس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش عنوان کرد : یکی از تحولات مهم در زمینه تحقق عدالت آموزشی وارد شدن دهک های پایین جامعه به این گونه مدارس است و دولت پرداخت شهریه ی آنان را تقبل کرده است .
پورسلیمان گفت : موضوع این نشست ارتباطی با مدارس سمپاد ندارد و این گونه بحث ها باید در نشست دیگر و توسط مسئول آن بیان شوند و ما هم در این حوزه حرف برای گفتن داریم .
یکی از پرسش های مطروحه توسط خبرنگار روزنامه جام جم بود .
خبرنگار جام و جم پرسید چه ساز و کاری برای جلوگیری از نمره دهی سلیقه در مدارس در نظر دارید ؟
زارعی در پاسخ گفت :
این نمراتی که خدمت تان تقدیم شد نمرات نهایی است و قطعا « سلیقه » در آن دخیل نیست .
یعنی آن شرایط استاندارد رعایت شده است ولی این که چه کار کنیم که پرهیز بدهیم از مداخله ی سلیقه و حتما هم اشکال شما درست است و یکی از تحلیل های ما این است که میزان همبستگی نتایج آزمون های نهایی با نوبت اول دانش آموزان و نمرات مستمر آنان است که گاها مشاهده می کنیم فاصله خیلی زیاد است و متاسفانه این یعنی « بازخورد غلط دادن » و البته ناظر به نگاه تربیتی همکاران ماست نه این که عامدانه دارند کار می کنند .
تصورشان بر این است که به دانش آموز دارند کمک می کنند که در میانگین سال ؛ دانش آموز نمره کم نیاورد ولی وقتی این بازخوردها به صورت غیرواقعی به دانش آموزان و خانواده ها داده می شود ؛ خلاء ها را نمی توانند دریافت کنند . مشکل را نمی توانند حس کنند و بعدا در آزمون پایانی دچار مشکل می شوند .
اتفاقا در هر جایی این اختلاف کم تر است یعنی هر چه نمره واقعی تر است عملکرد دانش آموز در آزمون نهایی خیلی بهتر است .
در این تحلیل ها این را نشان می دهد و هر چه این فاصله بیشتر است عملکرد هم ضعیف تر است .
یکی از کارهایی که در دستور کار قرار دادیم موضوع « توسعه سواد سنجش » است .
که هم برای دبیران متوسطه ی دوم و هم متوسطه اول که با نظم بیشتری هم کشوری اش برگزار شده است و منطقه ای آن هم در حال برنامه ریزی است .
همکاران در دوران دانشگاه این را مطالعه کرده اند و باید بازخوانی شود که بازخورد دادن اگر واقعی باشد و اگر به موقع باشد چقدر به یادگیری دانش آموز و ارتقای کیفیت کمک می کند .
این اشکال واقعا وجود دارد و من نمی توانم منکر آن شوم ولی راهش این است که « توانمند سازی » همکاران اتفاق بیفتد و آن دوره های سواد سنجش بهترین راهی است که می تواند این نقیصه را جبران کند .
پورسلیمان مدیر صدای معلم بزرگ ترین چالش را در زمینه اعطای نمرات غیر واقعی به دانش آموزان را حاصل « دخالت مدیر مدرسه در کار معلم » دانست که به گونه ای افزایشی و فراگیر سعی در بالا بردن آمار قبولی دارند و این نقص خودش را در نتایج امتحانات نهایی نشان می دهد .
زارعی تصریح کرد : طبق برنامه هفتم معدل دانشآموزان دوره متوسطه دوم باید ۲.۵ نمره افزایش یابد .
مشروح این پرسش و پاسخ در « صدای معلم » منتشر خواهد گردید .
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید