یک فرد رفتارهای موجود در جامعه را در دوره های مختلف سنی به خصوص در کودکی یاد می گیرد. او رفتارهای ساده و معمول مانند سلام کردن یا احترام گذاشتن به دیگران را به عنوان یک عملی ساده وقتی با پدر یا مادر خود در مسیری همراه است و یا در جمعی حضور می یابد یاد می گیرد، اما استفاده از مواد محترقه یا منفجره چهارشنبه سوری هر سال را چگونه یاد گرفته است؟
با عقل سلیم جور در نمی آید که رسانه ها یا مدارس و حتی خانواده ها او را به چنین فعلی دعوت یا ترغیب نمایند و یا آموزش دهند که انواع گوناگون مواد آتش زای روز چهارشنبه سوری چیست و چگونه می توان آن را تهیه یا استفاده کرد؟
در این بین دریغ از اندیشه و تحول درون. پس گروه مرجع یا آموزش دهنده کیست؟
نمایش غیرمنطقی قربانی کردن سلامتی یا قطع عضو یا اعضایی از بدن برای تماشای یک لحظه هیجان انفجار گاه زودتر از موعد مقرر شروع می شود و گاه با سخت گیری عوامل دست اندکار دیرتر.
امسال خبر خوش کشف و ضبط 13 میلیون عدد مواد محترقه پرخطر و کم خطر توسط سخنگوی فراجا قبل از چهارشنبه آخر سال داده شد، اما باز انفجار پشت انفجار. مصدوم و قطع عضو با نام استان ها رکورد زد و تعداد فوتی ها اعلام شد. همانند تصادفات سفر نوروزی، مصدوم و فوتی های آن، فقط آمار بود و رقم، اما هیچ یک از آنان مادر، پدر، برادر، خواهر و فرزند من یا شما نبود. گویی به جای انسان ها، رقم ها نقص عضو شده بودند. آماری داده شد و با سال های گذشته مقایسه شد و آنچه باقی ماند معلولیت بیشتر و هزینه بالای درمان سوختگی و تلاش و معاینه کادر درمان که بر دولت و خانواده ها تحمیل شده بود.
راستی گناه آنان چیست که به جای همراهی خانواده خود هنگام تحول طبیعت و تحویل سال نو، شاهد صحنه های ناخراش خون و خون ریزی و فریاد و ناله نادمان می گردند؟ حال حوادث چهارشنبه سوری یا تصادفات نوروزی که هر دو شدیدا تبدیل به فرهنگ عمومی شده است.
چگونه علیرغم فقر مطلق موجود در جامعه، خرید روزهای پایانی سال به بهانه نوروز در بیدادگاه بازار غوغا می کند؟ یا وقتی برای خرید نان و دیگر ملزومات حیاتی زندگی در فغان و عصیان هستیم چگونه پول برای مواد محترقه در بین اقشار گوناگون جامعه هزینه می شود؟ یا چرا جاده ها باز شلوغ است و سفرهای مخاطره آمیز نوروزی که درصد قابل توجهی تصادف منجر به جراحت و نقص عضو و مرگ منجر می شود، در جریان است؟
اسکان مدارس هم درد فرهنگی دیگر که آسمان بار اهانت آن را نمی تواند بکشد اما خلایق راضی از انفجار آبرو و حیثیت و هویت شغلی و اجتماعی خود.
وقتی جرایم سخت، هشدار، تهدید و ارعاب، پند و اندرز و قانون کارساز نیست عقل سلیم می اندیشد که در کارزار مرگ و زندگی یا آبرو و عزت، آنچه ضعیف است یا نادیده گرفته می شود فرهنگ سازی و ایجاد جذابیت در کانال های رسمی و غیررسمی رسانه ای جهت دریافت درک درست از صورت مسأله است.
اینشتین به درستی گفته است که درک روی مسأله از حل آن مهم تر است. غفلت عمومی در خصوص فهم آیین ها و سنت های چهارشنبه سوری و نوروز به عنوان ریشه فرهنگی، باعث نابودی تدریجی هویت ملی ایرانیان می گردد.
دنیا به تقارن بهار و عید نوروز ما غبطه می خورد اما ما حتی به عظمت آن نمی اندیشیم. تا جایی که :
اول فروردین، نخستین روز زایش طبیعت و سرسبزی گل، گیاه و درخت از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانی جنگل نامگذاری شده است و ما در تقویم رسمی کشور خود نام کهن چهارشنبه سوری را به روز تکریم همسایگان تغییر داده ایم. امروز و فردا نام نوروز هم عطر و بوی مذهبی می گیرد و دیگر بوی ملی نخواهد داد.
راستی در محله شما همسایه ای برای همدلی و همدردی باقی مانده است؟ یا در راه پله و آسانسور با سلام و احوال پرسی سرپایی، شما هم حسرت سنت دیرین گفت و گو و رفت و آمد با همسایگان را می خورید؟
جالب آن که علیرغم جیب خالی و هزار و یک مشکل زندگی در ناترازی دریافتی و پرداختی هزینه ها، ضرورتا در قید و بند خرید لباس نو برای نوروز هستیم. یا خرید مود محترقه برای شب چهارشنبه سوری. و مفهوم عمیق نوروز را در تلقی سطحی پوشیدن لباس نو و دریافت عیدی از بزرگترها به کودکان خود آموزش داده ایم. چگونه علیرغم فقر مطلق موجود در جامعه، خرید روزهای پایانی سال به بهانه نوروز در بیدادگاه بازار غوغا می کند؟ یا وقتی برای خرید نان و دیگر ملزومات حیاتی زندگی در فغان و عصیان هستیم چگونه پول برای مواد محترقه در بین اقشار گوناگون جامعه هزینه می شود؟
همه این ها به نادرستی در باور و برداشت کودکان ما نقش می بندد و به تدریج ماهیت اصلی هر دو سنت به فراموشی سپرده می شود.
دیگر در خانواده ها پدربزرگ و مادربزرگ هم نیست تا قصه آئین سنتی گذشتگان و نیاکان را با صدای خوشایند تق تق دندان مصنوعی بازگو نماید.
در این بین دریغ از اندیشه و تحول درون.
حساب و کتاب کرده ها و نکرده های یک سالی که گذشت. حق الناس هایی که بر گردن خود بار کرده ایم و با حق دادن به خود، آن ها را نادیده می گیریم. ولو یک عذرخواهی از اعماق وجود برای کسی که خود نیز باور داریم در حق او خطا کرده ایم.
اگر من و شما به عنوان پدر و مادر یا یک معلم ، همه این ها را می فهمیم و درک درستی از اهمیت خمیرمایه فرهنگی کشور خود داریم پس این نوجوانان و جوانان و حتی کودکان، چه کسانی را الگو و انگیزه رفتار خود قرار داده اند و یا از کجا یاد گرفته اند که شادی یعنی خطر کردن؟
چرا سنت پریدن از روی آتش به عنوان یکی از نمادهای روز چهارشنبه سوری به آتش افروزی و آتش سوزی ابنیه و آثار تاریخی آمبولانس و خودرو و در و دیوار کوی و برزن با مواد محترقه و منفجره داده است؟
چگونه افراد یک جامعه می توانند ظرفیت مستمر ایجاد تخریب و نیستی اموال عمومی و تاریخی (وندالیسم ) را که سرمایه ملی است در خود داشته باشند؟
به جز این مواد آتشزای غیرمتعارف دستساز، مواد محترقه شیمیایی و برافروختن آتش در کنار مواد اشتغالزا نه تنها خطرات متعددی را برای افراد به دنبال دارد، بلکه باعث انتشار آلایندههای شیمیایی و گازهای خطرناک آلاینده میشود که تأثیرات بسیار نامطلوبی را بر سلامت انسان و سایر موجودات زنده و محیط زیست بر جای میگذارد.
حال به عنوان یک راهکار چرا همانند دیگر کشورهای جهان به جای انفجار و احتراق معمول، ما نیز نورافشانی نمی کنیم تا فقیر و غنی هر دو از ذرات نورانی آن در آسمان لذت ببرند؟
ضعف قانون و مجری قانون در خصوص پاک کردن باورهای غلط موجود در جامعه، در غفلت و نادیده گرفته شدن فرهنگ و کار فرهنگی نهفته است.
طبیعی است جامعه ای که در آن مدرسه فقط کانون آمادگی کودکان برای پذیرش مذهب و آداب آن هست از اهمیت این نهاد برای دیگر کارکردهای فرهنگی به صورت لایه به لایه با برنامه ریزی مدون و هدف دار، خبری نباشد.
مدرسه اگر دیده می شد از کتب درسی به عنوان یک ابزار اثرگذار جهت آموزش فرهنگ و سنت و آیین های ملی با ایجاد جذابیت در مفهوم و معنای متون گوناگون در کتب فارسی از دوران کودکی استفاده می شد.
همچون باز باران با ترانه دکتر سید مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی سراینده شعر نو، یا داستان تصمیم کبری نوشته عبدالرحمان صفاپور، یا شعر معروف روباه و زاغ که ترجمه منظوم حبیب یغمایی است از شعر شاعر فرانسوی قرن هفدهم یعنی ژان دو لافونتن.
چرا دودو راه می رفتیم و این شعرها را حفظ می کردیم و داستان را به دقت و با هیجان کودکانه می خواندیم ؟ چون کار فرهنگی انجام شده بود، هدفی تعقیب می شد، وزن و آهنگ داشت و موزون بود. لذت بخش بود. فراموش نشدنی بود.
امروز کدام داستان ها برای زیرسازی اخلاقیات به کودکان دبستانی ما آموزش داده می شود؟ و کودکان دیروز نزدیک به حال که جوانان امروز باشند کدام نوشته را با خاطره خوش کودکی یاد می کنند یا چگونه کسی شده اند؟ ( البته برای چگونه کسی شدن شرطی است لازم اما کافی نیست.)
اگر امروز محتوای غنی فرهنگ خود را از مراسم و اعیاد ملی به کودکان به درستی آموزش نمی دهیم پس برداشت های غلط از جزئیات آن همچنان در رفتارهای فرزندان ما جاری و ساری خواهد بود و ترس از مخاطرات رفتار نابه هنجار یا توجه به خواهش و تمنای مجریان رسانه ها و درجه داران انتظامی، ره به جایی نمی برد. همچنان که برای یادگیری آداب مذهبی از کودکان و مدارس استفاده می کنید می باید برای دیگر بخش های فرهنگ هم کارکرد فرهنگی اتخاذ نمایید و مدارس را سرآغاز یادگیری درست و پایدار بشمارید.
جامعه امروز به متون و اشعار غنی از عهد کهن به صورتی شیرین و جذاب نیاز دارد تا ماندگاری یادگیری ها به کودکان آنان نیز منتقل شود، یعنی انتقال فرهنگی و سرایت فرهنگی صورت بگیرد. یعنی فخر و مباهات به هویت ملی و بی نیازی از تهاجم فرهنگی، از حالت شعار به عینیت درآید.
یک لحظه تفکر
در پایان بیندیشیم که چرا جشن های ملی و آخر سال دیگر کشورها در کنار همشهری ها و در خارج از خانه برپا می شود اما در تحویل سال نو، ما ایرانیان حتما باید در کنار خانواده و در خانه خود دور سفره هفت سین باشیم؟ ارزش و اهمیت خانواده یا سفره هفت سین چگونه قابل ارزیابی است؟
قدردانی
از خدمات ارزنده و ارزشمند همه مرزداران، پرستاران، پزشکان، نیروهای انتظامی و امنیتی ، آتش نشانان، کارمندان بانک، اصحاب رسانه و... که کشیک یا مشغول به فعالیت در تعطیلات نوروزی هستند، در سراسر خاک پاک وطن صمیمانه تقدیر و تشکر می نمایم.
همه ما آرامش و آسایش خود را مدیون خانواده های محترم این عزیزان که ایثارگرانه دوری همسران خود را تحمل می کنند، هستیم.
سنت دیرین نوروز خجسته باد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سال تحویل شد.
از آن لحظههای پرهیجان که انگار زندگی از نو شروع میشود. پیامهای تبریک پشت سر هم میرسند.
همه مینویسند:
« سال جدید، حال جدید! » ولی کدام حال؟ همان که پارسال هم قولش را داده بودم و تغییر نکرد؟
سفره هفتسین هنوز روی میز است، اما فکر من جای دیگری پرسه میزند. کجا بودم و کجا باید باشم؟
چند سال است که فقط عدد سنم تغییر میکند اما خودم نه؟
در آینه نگاه میکنم. به چشمی که میداند چند تصمیم بزرگ را به بهانه "وقت نیست" یا "حالا ببینیم چه میشود" عقب انداخته است.
چند بار شده که به جای تغییر، فقط آرزو کردهام که چیزی بیرون از من عوض شود؟
راستش را بخواهی، دیگر به این جمله که « از این ستون به آن ستون فرج است » اعتقادی ندارم. این ستون و آن ستون یکی هستند، مگر اینکه من خودم را از این "من" به "آن من" برسانم. آن کسی که در حرفها و فکرهایش تغییری ایجاد کرده، که دیگر عادتهای قدیمی را توجیه نمیکند، که خودش را تماشاچی زندگی خودش نمیداند.
سفره هفتسین هنوز روی میز است.
شاید امسال، "سین"ی به نام « سعی » را هم باید به آن اضافه کنم.
***
دیدگاه محسن رنانی اقتصاددان نهادگرا در مورد « مبنای تغییر » :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با امضای تفاهم نامه میان بانک صادرات ایران و وزارت آموزش و پرورش، برنامه حمایتی برای ارائه انواع خدمات مالی و بانکی و تسهیلات اعتباری و ریالی به کارکنان این وزارتخانه، از 25 اسفند عملیاتی شد. بر اساس این طرح مبلغی به حسابهای افتتاح شده توسط بانک برای هر یک از فرهنگیان معرفی شده توسط وزارت آموزش و پرورش واریز میشود. همچنین کارکنان این وزارتخانه میتوانند با مراجعه به صفحه اصلی اپلیکیشن سپینو و انتخاب گزینه «شهر تخفیف» و سپس گزینه «خرید اعتباری»، نسبت به دریافت اعتبار خرید از طریق این نرمافزار اقدام کنند.
اعتبار واریز شده برای فرهنگیان از طریق سپینو، از 25 اسفندماه تا 20 فروردین 1404 قابل مصرف بوده که اقساط آن بدون سود طی سه ماه از حقوق متقاضیان کسر خواهد شد.
این طرح که به عنوان «کارت سپاس معلم» اجرایی شد، در تئوری هدف آن ارائه تسهیلاتی برای معلمان بود ولی در عمل با مشکلات ساختاری و اجرایی متعددی همراه شد که موجب نارضایتی گسترده در میان فرهنگیان گردید.
یکی از چالشهای اساسی این طرح، فرآیند پیچیده و غیربهینه ثبتنام و احراز هویت در نرمافزار سپینو است. بسیاری از معلمان، بهویژه آنهایی که با فن آوریهای دیجیتال آشنایی چندانی ندارند، در تکمیل مراحل ثبتنام ناکام ماندند. این عدم موفقیت نهتنها ناشی از طراحی نامناسب رابط کاربری سامانه بود، بلکه به ضعف زیرساختهای فنی، نبود دستورالعملهای شفاف، و پشتیبانی ناکارآمد از سوی بانک و وزارت مربوطه بازمیگردد.
گزارشهای متعددی از وقوع خطاهای فنی، مغایرت اطلاعات و انسداد دسترسی کاربران دریافت شده است، که در نتیجه بسیاری از معلمان از دریافت تسهیلات وعده دادهشده محروم شدند.
این وضعیت موجب ایجاد حس بیاعتمادی و نارضایتی عمیق در میان معلمان شده است. به جای آنکه این طرح بهعنوان یک اقدام حمایتی تلقی گردد، بسیاری از فرهنگیان آن را نوعی آزمون طاقتفرسا و نادیده گرفتن مشکلات عملی آنان ارزیابی کردهاند.
متأسفانه، این نخستین بار نیست که طرحهای حمایتی، بهدلیل ضعف در طراحی و اجرا، عملاً منجر به افزایش تنش روانی و نارضایتی قشر فرهنگی میشود.
معلمان، که از ارکان اساسی نظام آموزشی محسوب میشوند، مستحق برخورداری از تسهیلات واقعی و کارآمد هستند، نه آنکه در فرآیندهای پیچیده و ناکارآمد گرفتار شوند.
ضروری است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش و بانک صادرات ضمن پذیرش مسئولیت این کاستیها، در اسرع وقت به اصلاح مشکلات فنی سامانه و سادهسازی فرآیندهای احراز هویت بپردازند. علاوه بر این، ارائه خدمات پشتیبانی مؤثر، انتشار دستورالعملهای شفاف، و رفع موانع اجرایی از جمله اقداماتی است که میتواند به بازسازی اعتماد معلمان منجر شود.
در نهایت، طراحی و اجرای هرگونه طرح حمایتی مستلزم مطالعات دقیق، مشورت با ذینفعان، و پیشبینی چالشهای احتمالی است. هرگونه غفلت در این حوزه، نهتنها موجب اتلاف منابع خواهد شد، بلکه موجب افزایش سرخوردگی و کاهش انگیزه در میان فرهنگیان نیز میگردد.
امید است که بازنگری و اصلاح این طرح، آن را از یک تجربه ناکام به یک الگوی موفق در حمایت از معلمان بدل سازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« تربیت » به عنوان امری زنجیره ای در جامعه اخلاقی به ارگانیک و تعامل همه ی نهادها و عوامل درونی و بیرونی وابسته است . وقتی در تقسیم بودجه ، متولی اصلی فرآیند تعلیم و تربیت و امور ورزش سهم کمتری از نهادهای نظامی و ایدئولوژی دریافت می کنند و صدا و سیمای عمومی با بودجه نجومی و جذب سرمایه تبلیغات ، فقط مشغول بزک کردن و نمایش ظواهر امور مذهبی می شود ؛ از طرفی حاکمان در دو قطبی سازی مردم اصرار و یا وا داده اند و شوربختانه این طرفی ها بر تار مو و حجاب فشار می آورند و آن طرفی ها برای نشان دادن تقاص بر هو کردن ارزش ها در بزنگاه مناسبت از تجمع مردم بهره می برند ؛ لایه بی هویتی در بزنگاه می تواند فاجعه بیافریند اما در لایه های انرژی انباشته شده حاصل از مسئولیت گریزی افراد ساکن جامعه ، بازی بچه گانه و تکراری تخریب آثار و داشته های فرهنگی و هنری ایران رخ می دهد .
در نمونه ی جدید می توان به فاجعه تخریب حافظیه شیراز در هنگامه ی خروج جمعیت پس از تحویل سال توسط افرادی اشاره کرد که در لابه لای مردم نفوذ کرده و چهره زشت و تخریب شده ای از مردم ایران را در دنیای ارتباطات و افکار عمومی جهانی ثبت نمودند .
اما چرا بی تربیتی و بی شعوری بر تربیت و فرهیختگی پیشی گرفت؟
می توان گفت :
چون دستگاه آموزش و پرورش تنهاست و معلم جایگاه مهم و مرجع نداشته و بودجه کفاف برنامه ریزی کلان را ندارد .
چون اولویت کارگزاران ، تعلیم و تربیت جوهری نیست بلکه نمایش و بزک و خرج ظاهری از کف دین است .
چون پوسته مهم تر از هسته شده است .
نسلی که در راه است همین است که در حافظیه شاهد آن بودیم که می تواند به صورت سریع مردم عادی و فرهیخته گرد هم آمده برای احترام به نوروز را در نوردد و نمای بد قواره ای از کشور ایران را در چشم جهانیان به نمایش بگذارد .
نسل بی هویت ؛ محصول بی توجهی به مهم بودن نهاد آموزش و پرورش و سرریز کردن بودجه های نجومی به پیکر نهادهای بی خاصیت و فرعی است .
در مدعای بی خاصیتی تمامی نهادهای کارگزار امر تبلیغی دینی همین بس که یک خانم در یک منطقه کوچک با سه دانه اسپند برد و نفوذش بیشتر از همه دستگاهای متولی امر بوده است .
باشد که این اتفاق ناخوشایند ضد فرهنگی و تربیتی حافظیه شیراز تلنگری باشد بر مسئولان و سیاست گذاران که به امر آموزش و تربیت به صورت یک فرآیند پیوسته و زنجیره ای توجه ویژه و غیرشعاری کنند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گفته های کسانی که در دامن سیاست، آزموده و آبدیده می شوند برخاسته از تجارب عملی است که تدقیق نظر در کلمات و معنی یا معانی جمله آنان، ما را به تألم و تفکر دعوت می کند. این جملات بر اساس باورها و ارزش های ملی و فرهنگی هر جامعه ای، اعتبار و معنایی متفاوت می یابد. به عنوان مثال:
« هر کسی که تصمیم بگیرد زندگی خود را وقف سیاست کند؛ می داند که پول درآوردن اولویت اصلی او نیست » .
(آنگلا مرکل)
یک سیاستمدار آلمانی، معتقد است که در دنیای بی انتهای سیاست، نمی توان به پول درآوردن به عنوان اولویت اصلی نگریست. در واقع یک درس اخلاقی مضمون که در تارو پود نظام آموزشی و در دوران تحصیلی فردی چون مرکل، درونی شده است و ارزشی ملی تلقی می شود. اما برنامه پنهان آموزش در مدارس و حتی دانشگاه ها در بسیاری از کشورها و شاید در ایران، سیاست را سرآغاز قدرت و سرمایه می بیند. یعنی تصور غالب این است که اگر قدرت داشته باشی، توانایی اقتصادی هم خواهی داشت که برعکس آن نیز صادق است .
مثلث سیاست آمریکا به زر و زور و تزویر، مشهور است.
در این خصوص آبراهم لینکلن؛ جمله ارزشمندی دارد . او می گوید: « فلسفه کلاس درس در یک نسل، فلسفه حکومت در نسل بعدی خواهد بود » .
فلسفه کلاس درس ما با ابعاد محدود و از پیش تعیین شده خود، اجازه سیری فراق بال در اخلاقیات یا معنویات اخلاقی را به افراد نمی دهد. شما در فلسفه کلاس درس ما هرگز به صراحت چنین جمله ای را نشنیده اید یا آن را در متن هیچ کتابی نخوانده اید و از هیچ معلمی به عنوان پند، آویزه گوش خود نکرده اید. چون فرهنگ جامعه ما همیشه عکس جمله مرکل را آنقدر به هر یک از ما القا کرده است که در وجودمان درونی گشته است. یا در جامعه ما بَدان تا حدی زیاد هستند که خوبان دیده نمی شوند و یا رسم غلط جست و جوی بَدان کلاس ها توسط مبصران به جامعه ما نیز سرایت یافته است و با پای بندی به هنرمندی دیرین خود در معرّفی بدان، اصرار می ورزیم.
سیاستمدار کهنه کار آلمانی؛ اشاره نکرده است که این باور صرفا برای خدمت به مردم هست، اما مردان و زنان عرصه سیاست ما، رسما عنوان می کنند که برای انجام خدمت به خلق و مردم، پا به عرصه سیاست گذاشته اند و بیشتر آنها پس از انتخاب و یا گاه انتصاب و نشستن در پشت میز مسند خویش، اولین شعاری را که فراموش می کنند همان خدمت به مردم است. چون برنامه پنهان درسی، او را در موقعیت جدید به اهداف شخصی سوق می دهد. برای همین مشکلات همچنان در جای خود باقی می ماند و حتی با غفلت این مسنددار جدید، بیشتر و حجیم تر نیز می گردد.
و خلق بینوا با هزار امید و آرزو که نظاره گر آمد و شد این و آن، عمر خود را سپری می سازد با خود می گوید: پس مشکلات چرا حل نمی گردد یا پایان نمی پذیرد؟ غافل از این که در مسیر حل و فصل آن تلاش و همتی صورت نگرفته است، پس باور به لاینحل بودن مشکلات و حتی معضلات و سپس امیدواری به تولد و ظهور قهرمانی از دیار کهن ایران زمین و یا اعتقاد به تحقق معجزه ای، انتظار و حسرت این مردم می گردد و بعد روشن اندیشان روشنفکر به مذمت خوش خیالی چنین مردمانی در دیروز و امروز، تلخ خندی می زنند و به استهزای آنان اهتمام می ورزند.
از یک سو مردم تحقیر می شوند و از سوی دیگر در انباشتی از کوه مشکلات ریز و درشت غوطه ور می گردند و با طعم شیرین زندگی که شعرا و نویسندگان در نوشته های خود از آن دَم زده اند بیگانه می مانند و جالب آن که بسیاری از آنچه که در قالب مشکل برای ما دیکته و القا می شود، فقط با یک امضا و یا دستور اداری قابل حل شدن است اما تصور این مسنددار چنین رقم می خورد که در این صورت اتکا و نیاز مردم به او، از بین می رود و آنچه که مردم را در پیچیدگی این مشکلات سرپا نگه می دارد تا او مسنددار باقی بماند، از بین می رود.
و این فرد یاد نگرفته است که قرار نیست مادام العمر چاله ها وجود داشته باشند، زباله ها انباشته شوند، بوروکراسی در مابین طبقات بالا و پایین، مردمِ معطلِ یک کپی ، تأییدیه و یا امضا را همچنان سرگردان نگه دارد و بسیاری از موارد دیگر.
دو نهاد معروف برای این عرض حال فعلا در جامعه ما شهرداری ها و شورای شهر و روستاهاست.
اگر به یادداشت : « چرا « جامعه ایرانی » نسبت به جرایم و فساد مالی مدیران و مقامات ، « بی تفاوت » است ؟!" ( این جا ) در همین سایت مراجعه کنید و کامنت های زیر آن را همراه متن مطالعه نمائید، شاهد فساد مالی این مردان و زنان خواهید بود که سرآغاز سخن بیشتر آنان هنگام انتخاب و انتصاب، خدمت به مردم بود.
فقط کافی است جست و جو کنید اعضای شورای کدام شهرها در طول این چند دهه، دستگیر شده اند؟ یا شهرداری و معاونان آنان در کدام شهرها به جرم فساد مالی برکنار شده اند. :
بازداشت ۷۵ نفر از اعضای شورای شهر و روستا در کشور/ تغییر در قانون انتخابات شوراها، (منبع: مشرق؛ با همین عنوان، کد خبر 1176293، 15 بهمن 1399.)
و چون همیشه یکی از راحت ترین راهکارهای ارائه شده در این گزارش عبارتست از: « دولت باید بودجه را افزایش دهد و به مشکلات مردم رسیدگی کند/ تقسیم بودجه نامتوازن است » .
رئیس شورای عالی استان ها گفت:
« در سه سال گذشته 433 نفر در حوزه شوراهای شهر و روستا شهرداران و کارمندان شهرداری ها بازداشت شده اند » . ( خبرگزاری فارس، با همین عنوان، نوزدهم اردیبهشت 1400.)
بیشترین تخلفی که سبب شده تا از اعضای شورای شهر سلب عضویت شود عدم سکونت عضو شورا در محل بوده و پس از آن تخلفهایی در حوزه ساختوساز، تسهیلگری و سفارش در کمیسیون ماده ۱۰۰، رعایت نکردن شأن شورا و به کارگیری پیمانکاران منتسب به اقوام از جمله بیشترین تخلفهای اعضای شوراهای شهر است.( خبر آنلاین؛ بیشترین تخلفات اعضای شوراهای شهر و روستا اعلام شد، کد خبر 1442997 22 مهر 1399.) عادی دانستن کار خوبان در جامعه ای که از لحاظ جرم، بزه و فساد برای الگوی رفتار نامناسب فراوانی زیادی دارد، از برجستگی های فرهنگی این جامعه است.
رئیس شورای عالی استانها علیرضا احمدی؛ گفت: « تاکنون ۵۰ عضو شوراهای کشور به دلیل تخلف دستگیر شدهاند که در برابر جامعه بزرگ شوراها رقم کوچکی است » .( اقتصاد آنلاین؛ ۴صدم درصد اعضای شوراها دستگیر شدهاند، کد خبر 459639، 23 مرداد 1399.)
و اخبار بسیاری دیگر در این حوزه ...
کوچک دیدن جرم، خود سرمنشأ فساد بیشتر است. شادمانی یک مسئول از درصد کم وقوع جرم اشخاصی که مکلف و موظف به خدمت تکمیلی در راستای خدمات دولت شده اند، انجام آن را طبیعی قلمداد می کند و مردم نیز باور می کنند که خدا را شکر همه فاسد نیستند! القائات غلط چنین مسئولانی، به عادی سازی جرم منجر می شود. اگر آمار تخلفات درست است این 4 درصد چرا خلاف کرده اند؟
دو فرضیه به ذهن خطور می کند:
فرضیه اول) قانون در شوراها انعطاف پذیر است و این افراد به راحتی قادر به شناسایی ضعف ها و دور زدن آنها هستند.
فرضیه دوم) افرادی که برای شوراها داوطلب و انتخاب می شوند، نیّت اصلی خود را قبل از برگزیده شدن بر مبنای فرصت طلبی برای منفعت جویی شخصی بنا نهاده اند. آنان از موفقیت خود در این خصوص از قبل، آن قدر مطمئن بوده اند که احتمال هر نوع ریسک شناسایی، افشا و آبروریزی را به جان دل خریده اند و از وسوسه انجام آن واهمه ای نداشته اند.
حال چرا باید این اشخاص را به باد کتک گرفت؟ چرا باید آنان را مجازات کرد؟
تصور عده ای چنین است که لابد این افراد زرنگ تر از مابقی افراد هستند و توانایی قرار گرفتن در سیر معمول را داشته اند که خواسته اند و توانسته اند. یعنی من یا شما زرنگ و توانمند نیستیم که از رقابت برای تخلف ضمنی به دور مانده ایم.
بی انصافی است اگر از صداقت و پشتکار مردان و زنانی که صادقانه پای در رکاب خدمت این مردم می نهند سخنی گفته نشود. اما یا در جامعه ما بَدان تا حدی زیاد هستند که خوبان دیده نمی شوند و یا رسم غلط جست و جوی بَدان کلاس ها توسط مبصران به جامعه ما نیز سرایت یافته است و با پای بندی به هنرمندی دیرین خود در معرّفی بدان، اصرار می ورزیم.
یا دلیل آن غفلت ما از پدیده « الگوهاست».
خود ما با این اصل بیگانه ایم و از آموزش اصولی و درست آن به کودکان و دانش آموزان خود غافلیم.
ما الگوی رفتار درست را در جامعه معرّفی نمی کنیم چون معتقدیم آنان وظیفه خود را می دانند و انجام می دهند و کاری شاق و خارق العاده ای تحقق نمی یابد.
عادی دانستن کار خوبان در جامعه ای که از لحاظ جرم، بزه و فساد برای الگوی رفتار نامناسب فراوانی زیادی دارد، از برجستگی های فرهنگی این جامعه است. مثلا یک دانش آموز زرنگ، وظیفه خود را می داند و آن را به جا می آورد، یک رفتگر مرتب و منظم، سر ساعت نیک می داند که چگونه آب زند راه را تا در دل رهگذران آشوب نباشد، یک مأمور پست چی با وسواسی خاص، تلاش می کند تا امانت را حتما به دستان صاحب اصلی برساند.
وقتی الگوی رفتاری ما خصوصا برای کودکان و نوجوانان، از بین ایرانیان اندیشمند، متفکر، بنیان گذار، مبتکر، خلاق و مبتکر، تولید کننده، هنرمند و نویسنده و... نیست پس چون همیشه منتظر می مانیم تا یکی از آنان فوت کند و سپس آه حسرت بکشیم :
ای وای! حیف این نیز رفت.
این ها همان خوبان عادی انگاشته شده اند که نه الگو شمرده می شوند و نه دیده می شوند. اما دانش آموز ضعیف، رفتگر از زیر کار در رُو و پستچی بی وجدان که با سهل انگاری، طلاقی را محقق می سازد و یا بی گناهی را به دلیل اهمال کاری روانه زندان می سازد ؛ این افراد درصد، نرخ، میزان، فراوانی و نمودار دارند. در تمام برنامه های زنده و از قبل ضبط شده، جلسات علنی و غیرعلنی، نمایش داده می شود و مدام در زیرنویس شبکه خبری و یا در گوشه و کنار فضای مجازی، تکرار و تکرار می شود تا الگوی بَدان در بین همه افراد شاغل و غیرشاغل این جامعه، ملکه گردد و مستأصلی مسئولان با وجود این بدان، امری عادی انگاشته شده و حتی به آنان در ناتوانی حل مشکلات، حق نیز داده شود.
روال غلط، نتایج غلط خواهد داشت.
جمله مرکل در اذهان ما معنایی عکس دارد و همه این دردسرها حاصل همان برداشت نادرست است. ما خود را به سیاست پیوند می زنیم تا پول و درآمد بیشتری کسب کنیم، تا بتوانیم به رؤیاهای خود و حتی پدر و مادر خود پاسخی سریع و شتابان دهیم، برای همین یک شبه مسیر موفقیت گام به سوی نهایت قدرت را قادریم طی کنیم.
مردمی که به من رأی می دهند ؛ نردبان ترقی من تا اوج جاه طلبی هستند تا هر چه سریع تر بتوانم به پول لعنتی که انسانیت را قربانی می سازد برسم. ماشین میلیاردی، ویلاها، حساب های میلیارد دلاری خارج از کشور و داستان کامیابی های تمامی بَدان.
چون در اولین قدم انتصاب یا انتخاب خود ، ظاهر زندگی خود و خویشاوندان سببی و نسبی خود را 180 درجه تغییر می دهیم و متوجه نیستیم که اولین قدم را شتابان و غلط برداشته ایم که با افزایش پاسخ به خواسته های نفسانی و مادی خود و نزدیکان، امکان مهار و کنترل سرعت حرکت غلط را از دست داده و در گرداب خطا پشت خطا و لرزش پشت لرزش، گرفتار می شویم. و این سیر تا زمانی که صدای رسوایی ارتشا و اختلاس و فساد مالی ما گوش فلک را کر کند، ادامه دارد. ( پرونده فساد مالی چای دبش).
به فرزندان و دانش آموزان خود آموزش دهیم تا برای زندگی خود الگویی متناسب با ایده ها، آرزوها، اهداف و استعداد خود انتخاب نمایند.
به آنان نشان دهیم که برای شناخت این الگوها باید در زندگی بزرگان ایران و جهان مطالعه نمایند تا هماهنگ با فراز و نشیب تلاش و کوشش جاودان مردان و زنان اندیشمند ایران و جهان، به تقویت روحیات خود پرداخته و در مسیری هدفمند حرکت نمایند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نتایج شناسایی معلمان نمونه شهرستان دلفان در مقاطع مختلف تحصیلی اعلام شد :
میزان شرکت کنندگان در این طرح : حدود ۱/۶درصد
« معلمان ابتدایی: ۵ نفر از مجموع که مشترکا دو نفر اول شدن از مجموع تقریباً ۶۵۰ نیرو
متوسطه اول: ۴نفر شرکت کننده از مجموع تقریباً ۳۵۰ نیرو
متوسطه دوم: ۵ نفر شرکت کننده از مجموع تقریباً ۳۵۵ نیرو
مدیران : 5 نفر از مجموع از مجموع تقریباً ۱۰۰ مدیر
معاونین: ۲ نفر از مجموع کل معاونین
مشاورین: ۳ نفر از مجموع ۴۵ نفر
مراقبین سلامت: ۲ نفر از مجموع
مربی امور تربیتی/ معاون پرورشی: ۷ نفر از مجموع تقریباً ۷۰ نیرو »
علی رغم توانمندی و درخشش معلمان دلفانی در جشنواره ها و همایش های کشوری و ... در شهرستان دلفان کل آمار شرکت کنندگان با احتساب تمامی مقاطع تحصیلی به سی و سه نفر رسید!
آسیبشناسی جامعه آماری کم شرکتکنندگان در طرح معلم نمونه شهرستان دلفان که به نوعی نشان از بی رمقی عرصه ی رقابت برای پیشبرد اهداف آموزشی و پرورشی است که میتواند به شناسایی و تحلیل عوامل مختلفی که منجر به عدم مشارکت معلمان در این طرح میشود، کمک کند.
این آسیبشناسی در نگاه نخست با بررسی ویژگیهای شخصی معلمان، نشان می دهد که عوامل فردی از جمله انگیزهها، نگرشها و باورهای آنها نسبت به طرح معلم نمونه باعث شده است که تمایلی به شرکت در این طرح نداشته باشند.
در این خصوص یکی از معلمان فعال با سابقه تجربی ۱۵ سال گفت :
« دوست داشتم شرکت کنم ولی وقتی مدارک رو دیدم و ناگزیر باید مدارکی رو بارگذاری می کردم که واقعا انجام نداده ام و وارونگی خدمت جایگزین واقعیت شده ؛ ترجیح میدم بیشتر عمل گرا باشم تا این که از این اتاق به اون اتاق برم مستندات جمع کنم که از قافله جا نمونم ! »
در گام دوم با بررسی فرم های امتیاز بندی و تحلیل ساختارهای ناقص و فرهنگ سازمانی مدارس و نهادهای آموزشی می توان این گونه استنتاج کرد که این شرایط به نوعی خود مانع بزرگی برای شرکت در طرح انتخاب معلمان نمونه و توانمند در شهرستان دلفان است.
در این خصوص خانم م از معلمان (مدیران ) با سواد شهرستان دلفان در این راستا می گوید:
« شیوه نامه برایم مفهوم نبود . نمی دانستم به راستی آیتم های امتیاز آور را چگونه جمع آوری کنم که در عمل و روی کاغذ متوازن باشند! »
شاید اگر با کل معلمان شهر هم مصاحبه می کردیم به لایه های دیگری از چالش های این طرح دست می یافتیم اما در مجموع به این نتیجه رسیدیم که :
هر معلمی با تحلیل محتوای آموزشی و نحوه ارائه آن ها برای انتخاب معلمان نمونه احساس می کند که محتوای طرح برای آنها مفید نیست یا به نیازهای آموزشی آنها پاسخ نمیدهد و از سویی خود آیتم ها و فرم ها چالش های زیادی در بطن خود دارند.
با انجام این آسیبشناسی، میتوان به شناسایی نقاط ضعف و قوت طرح معلم نمونه پرداخت و راهکارهایی برای افزایش مشارکت معلمان ارائه داد. این کار میتواند به بهبود کیفیت آموزش و پرورش و ارتقای سطح علمی و حرفهای معلمان کمک کند نه اینکه این ذهنیت پیش بیاید که مستندسازِ نمونه، معلمِ نمونه می شود .
در پایان ضمن آرزو موفقیت برای منتخبین در طرح معلم نمونه امیدواریم که این آسیب شناسی را به منزله نقد عملکرد خود نگیرند و خود این عزیزان منتخب با آسیب شناسی موضوعات مطروحه در آموزش و پرورش فضای رقابتی بهتری را ایجاد کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
با نزدیک شدن نوروز ، تب و تاب سفر کل جامعه ی ایران را فر می گیرد .
تنها ره آورد این مساله ، بر جای ماندن صدها کشته و هزاران مجروح ناشی از تصادفات مرگ بار در جاده های ایران است و به نظر می رسد از دست پلیس و قانون هم دیگر کاری در این زمینه ساخته نیست و از همه مهم تر اراده ای جدی و مستمر برای برخورد موثر و بازدارنده با این ناهنجاری های مرسوم و توحش های مدرن از سوی حاکمیت هم مشاهده نمی شود .
مشخص نیست این عادت غلط از کجا به این آیین باستانی ایرانی ها وارد و ریشه دوانده است در حالی که دید و بازدید و تازه کردن لحظه ها و فرصت « در کنار هم بودن » سال هاست که با توجیهات رنگارنگ به فراموشی سپرده شده است .
این وضعیت به « جامعه فرهنگیان کشور » هم سرایت کرده و با وجود آن که معلمان فرصت تعطیلی سه ماهه در تابستان برای سفر را دارند اما بزرگ ترین دغدغه و دل مشغولی آنان در این تعطیلات طولانی مدت مدارس می شود :
گلایه و انتقاد از وضعیت بد و نامناسب مراکز اسکان فرهنگیان و یا پارتی بازی در پذیرش در خانه های معلم و نظایر آن .
سخنگوی وزارت آموزش و پرورش از ثبت نام اسکان نوروزی فرهنگیان در ۹۵۶۰ مدرسه و مرکز رفاهی خبر می دهد .
این به آن معناست که حدود 10 درصد از مدارس کل کشور چندین روز پیش از فرا رسیدن نوروز به دلیل آماده شدن برای سرویس دادن به معلمان و... از چرخه طبیعی آموزش خارج می شود و این تعطیلی زود رس به سایر مدارس هم تسری پیدا می کند .
وزارت آموزش و پرورش که که بر حسب قاعده و قانون و منطق وظیفه مهمش باید پرداختن به موضوع « تعلیم و تربیت » و ارتقای آن باشد ؛ کارکرد آن در این مدت به نوعی به پذیرش مهمان و هتل داری تغییر پیدا می کند .
واقعیت آن است که امکانات و شرایط رفاهی در آموزش و پرورش هیچ گونه تناسبی با جمعیت فراوان معلمان ( شاغل و بازنشسته ) ندارد و زورش هم برای بهبود آن نمی رسد .
شاید بهترین کار حداقل برای « قشر فرهنگ ساز » جامعه همان باشد که آقای « طهماسب کاوسی » در یادداشت کوتاهش به رشته ی تحریر درآورده است .
آن را می خوانیم .
گروه گزارش/
« بزرگترین درد ما آدمها این است که با هر شرایطی سازش میکنیم.
وقتی زندگی سخت میشود، هیچ تلاشی برای تغییر شرایط نمیکنیم.
سکوت میکنیم چون میترسیم از اینکه شرایط بدتر شود.
حرف حقمان را قورت میدهیم و با حرف ناحق سازش میکنیم!
با تمام نارضایتیها خو میگیریم و صدایمان هم در نمیآید.
زندگی و خواستههای ما مثل یک خمیربازی در دست آدمهای پر قدرت، تغییر میکند. ما را به اجبار شکل خواستههای خودشان در میآورند و ما باز هم سازش میکنیم.
کمکم روزی میآید که نه کسی صدایمان را میشنود و نه به خواستههایمان اهمیت میدهد چون میدانند ما به هر شرایطی عادت میکنیم و تنها کاری که میکنیم سکوت است.
سکوت کردن ما را به جایی میرساند که دیگر هر جای زندگیمان را نگاه میکنیم حتی کوچکترین نشانهای از آن زندگی که میخواستیم بسازیم پیدا نمیکنیم.
ما سالهاست میسوزیم و میسازیم.
ما سالهاست زندهایم بدون آنکه لحظهای زندگی کنیم » .
"حسین حائریان"
***
به پایان سال 1403 رسیدیم .
در آستانه ورود به سال 1404 .
ترجیع بند و تاکید همواره ی « صدای معلم » در ابتدای هر سال تاکنون ، « تغییر و تحول » بوده است . مساله ای که عموم ایرانی ها با آن بیگانه اند و آغاز آن را از « دیگران » و در « بالا » طلب می کنند .
چرخه ای تکراری و بی حاصل که « تاریخ نه چندان پر افتخار ایران » به آن پاسخ منفی داده است . ابتدای توسعه جامعه از « فرد » و در سه حوزه یاد شده می گذرد و تنها مسیر برای تحقق این مطالبه و آرزوی تاریخی ، مطالبه گری حتی در حد نوشتن یک جمله است نه سکوت و تایید وضعیت موجود .
نشانه های امیدبخشی از هم اکنون برای سال آینده مشاهده نمی شود .
بحران های گوناگون ، « ایران ما » را از هر سو احاطه نموده اما به تناسب وسعت و عمق این بحران ها و چالش ها ، تغییری در روندها و نگرش ها به صورت معنا دار و قابل ملاحظه دیده نمی شود .
« تعطیلی های فله ای و بی قاعده » در مدارس و البته به سایر حوزه ها هم کشیده شد ؛ ناشی از « ورشکستگی در حوزه ی انرژی » که مسئولان برای آن نام اتوکشیده « ناترازی » را برگزیده اند مهم ترین رویداد سال 1403 بود .
در سال تحصیلی 1403 مدارس در ایران به طور متوسط 50 روز ( و یا نزدیک به دو ماه » تعطیل شدند . ( این جا )
با وجود این کثرت از تعطیلی ها ، اما دانش آموزان و اولیای آنان در همراهی و هم دستی با کادر مدرسه به این هم بسنده نکرده و مدارس در بیشتر نقاط عملا از بیستم اسفند تعطیل شدند . ( این جا )
وزارت آموزش و پرورش حتی نتوانست از اتوریته ( اقتدار ) خود در حوزه « قانون و آیین نامه های مصوبه » حفاظت نماید و در این موارد کاملا منفعلانه و بی برنامه عمل کرد .
به نظر می رسد این روند حتی در وضعیت بدتر در سال آینده نیز استمرار داشته باشد .
قبلا نوشتیم و انذار و هشدار دادیم :
« تعطیل کردن مدارس با هر بهانه و توجیهی مهم ترین نشانه برای انحطاط یک جامعه است » ( این جا )
سرکشی مسعود پزشکیان رئیس دولت چهاردهم به همراه وزیر آموزش و پرورش به مدارس و حتی مشارکت در ساخت مدارس در شکل و شمایل یک « کارگر » در کنار برگزاری نشست با مسئولان این وزارتخانه این نوید را می داد که احتمالا و پس از گذشت بیش از 40 سال و برای نخستین بار ، « آموزش و پرورش » در اولویت های جمهوری اسلامی قرار گرفته اما برخی « نشانه ها » و « عملکردها » خوش بین بودن به این فرضیه ها را به محاق برد . ( این جا )
« براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، بودجه عمومی دولت نسبت به قانون بودجه ۱۴۰۳ بیش از ۹۰ درصد رشد داشته است .
بنابراین انتظار میرود با توجه به اهمیت و نقش آموزش و پرورش در توسعه پایدار کشور، حداقل رشد بودجه آموزش و پرورش در همین حد باشد، در حالی که رشد بودجه آموزش و پرورش ۵۳ درصد است که بیانگر ۳۷ درصد کمتر از رشد بودجه عمومی دولت است .
در سال 1401 که رتبه بندی اجرا شد سهم بودجه آموزش و پرورش از بودجه عمومی دولت بیش از 13 درصد بوده که این رقم در 1402 به 2 / 11 درصد و در 1403 به 8 / 9 درصد کاهش یافته است .
این رقم در حال حاضر در بودجه ۱۴۰۴ براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس به 3 / 7 درصد رسیده است که اگر صحیح باشد فاجعه است، چراکه با این حساب به هیچ وجه نمیتوان به فکر ارتقای کیفیت در نظام آموزشی و انتظار افزایش حقوق معلمان بود ... »
با وجود تاکید رئیس دولت چهاردهم بر « وفاق » اما حداقل در حوزه ی « تعلیم و تربیت » این واژه ی مبهم و دراز معنا ، از سوی معلمان پرسش گر و کنش گر « فهم » نشد .
با وجود آن که « فرهنگیان » به عنوان یکی از ارکان شاکله « سازمان رای » در پیروزی پزشکیان ایفای نقش کردند اما « تغییر و امید به تغییر » در این سازمان کم رنگ شد و جان باخت .
در حال حاضر چیزی که از « نوروز » به عنوان یک « آیین باستانی ایرانی ها » بر جای مانده همان تعطیلی دراز مدت ( 3 یا 4 هفته ای ) برای مدارس و واحدهای آموزشی است که البته قرینه ای به جز ایران در جهان ندارد .
به این اضافه نمایید مرگ و میر و جراحات ناشی از تصادفات مرگ بار و خانمان سوز در جاده های ایران که گویی ایرانیان به جنگ با « یکدیگر » برخاسته اند .
شاید بهترین و زیباترین پرسشی که هر ایرانی می تواند و می باید که برای « خودش » مطرح کند آن است که تا چه حد در « توسعه فردی » و تغییرات بنیادین و راه گشا در سه حوزه « اندیشه ، گفتار و کردار » موفق بوده و اگر نبوده است ؛ « صادقانه » آن را ابتدا در درون خودش بجوید به جای آن که به دنبال تقدیر و افتادن در مسیر دوباره و بی حاصل « روزمرگی » باشد و تصور کند که :
« از این ستون به آن ستون فرج است » .
ابتدای توسعه جامعه از « فرد » و در سه حوزه یاد شده می گذرد و تنها مسیر برای تحقق این مطالبه و آرزوی تاریخی ، مطالبه گری حتی در حد نوشتن یک جمله است نه سکوت و تایید وضعیت موجود .
شادی ها و هیجان های آنی ناشی از تحویل سال هم می گذرد اما راه نجات و بهروزی از « تغییر » می گذرد .
( 1 )
کتاب: رمان ناتمامی
نویسنده: زهرا عبدی
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید