گروه رسانه/
استاندار تهران دیروز از تکمیل طرح انتقال آب طالقان به تهران خبر داد و برنامه بعدی را انتقال آب لار به تهران عنوان کرد که تا سال آینده به بهرهبرداری میرسد؛ طرحی که قرار است بحران تشنگی پایتخت را التیام بخشد و وعدهی پایداری در تأمین آب شهر را محقق کند. اما آنسوی این خبر پرطمطراق، زخم تازهای بر پیکر حوضههای آبریز کشور نشسته است.
طالقان، یکی از آخرین دشتهای نسبتاً زنده البرز مرکزی، حالا باید بخشی از جان خود را به پایتختی بدهد که بیش از هر زمان دیگری از نفس افتاده است.
در نگاه رسمی، انتقال آب راه حلی فنی و فوری است؛ پروژهای که با خطوط لوله میلیاردها تومانی، قرار است عطش میلیونها نفر را فرو بنشاند. اما در واقعیت، همان نسخهای است که دهههاست در اصفهان، یزد و کرمان اجرا شده و هر بار تنها بحران را جابهجا کرده است.
بر اساس آخرین آمار، تهران سالانه حدود 1.1 میلیارد مترمکعب در بخش خانگی و ۱.۸ میلیارد مترمکعب در بخش کشاورزی مصرف آب دارد، مصرفی که میباید طبق سند ملی امنیت غذایی هر ساله 10 درصد از آن کم شود، اما این مصرف نه تنها کم نمیشود که با نقبزدن به سدهای بیشتر، بحران مصرف وارد ابعاد وسیعتری خواهد شد.
انتقال آب از طالقان در این مرحله و مرحله بعد لار، نه فقط زخمی بر پیکرهی حوضههای مبدأ است، بلکه در عمل به چرخهی معیوب تمرکز جمعیت و امکانات در پایتخت دامن میزند. وقتی شهری همواره آب و برق و سوختش را از استانهای دیگر میکشد، طبیعی است که مردم آن مناطق، برای زندهماندن به سوی پایتخت مهاجرت کنند.
تجربهی اصفهان شاهدی روشن است. موضوعی که محمد درویش، پژوهشگر و کنشگر نامآشنای محیطزیست به آن اشاره کرده و در گفتوگو با «توسعه ایرانی» تصویری روشن از این منطق وارونه میدهد:
«شهری که برای زنده ماندن، شهرهای دیگر را میکُشد».
در پایان گفتوگویی که شرح کامل آن در ادامه آمده، وقتی از محمد درویش پرسیدیم نکتهای مانده که بخواهد اضافه کند، به تلخی گفت: «نکته که زیاد هست، ولی شما روزنامهتون تعطیل میشه... منم مثل امروز باید برم دادگاه!» بعد با خندهای کوتاه اضافه کرد: «این دوازدهمین شکایت بود که به خاطرش به دادگاه فرهنگ و رسانه رفتم...». همین جملهی آخر شاید خلاصهی تمام ماجرا باشد؛ در کشوری که ویرانگر طبیعتش محاکمه نمیشود، کسی که از آن دفاع میکند باید هر روز به دادگاه برود.
در ادامه متن کامل این گفتوگو را میخوانید:
در زمان های نه چندان دور که در دروازه شهرها ماموران بلدیه از ورود و خروج کالاها عوارض نقدی دریافت می کردند ؛ پیله وری روستایی تعدادی لامپ فانوس و گردسوز و چند کاسه بشقاب چینی و بلور از شهر خریداری و برای جلوگیری از شکستن با وسواس فراوان آن را در دو طرف خورجین الاغ خود جاسازی کرده بود تا برای فروش به روستا ببرد. موقع خروج از دروازه؛ مامور عوارضی که روی سکوی دم دروازه نشسته بود روستایی و الاغش را متوقف و برای ورانداز کردن نوع کالا در حالی که با چوب دستیِ خود ناشیانه چند ضربه به بارِ الاغ پیله ور بی نوا می زد ؛ با تبختر بادی به غب غب انداخت و پرسید :
آهای عمو ؛ بارت چیست؟!
پیله ور با اشاره به طرف دیگر خورجین گفت : اگر دو تا چوب دیگر هم به این طرف بار بزنی؛ هیچی! (یعنی کل شکستنی ها می شکند و چیزی نمی ماند که عوارض بگیری)
خبر انحلال بانک آینده و آثار مخرب فعالیت های این بانک بر اقتصاد خسته و تحریم زده کشور برای چندمین بار زنگ هشدار که نه ؛ بلکه به مثابه دود آتش سوزی بزرگی بود که به سراسر ایران رسید و به شکل تورم و گرانی و کاهش ارزش پول ملی به چشم همه مردم به ویژه اقشار فرودست جامعه رفت(1) و عاملی شد تا برای چندمین بار چگونگی شکل گیری زیان بار این بانک و سایر موسسات مالی خلق الساعه را به دلسوزان کشور یادآوری کند.

بانک ها و موسسات مالی ای که بعضا بدون در نظر گرفتن ظرفیت اقتصادی (2) کشور مثل قارچ روییده و از بدو تاسیس در نبود نظارت کامل نهادهای تخصصی یا دور زدن آنها (3) (بانک مرکزی و شورای پول و اعتبار و وزارت امور اقتصادی و دارایی) با آزادی عمل عجیب در دستکاری نرخ بهره و جذب سرمایه های اقشار مردم ، سرمایه های کلان ملی را نه در توسعه اقتصادی و تولیدی بلکه در انواع تاسیسات پر زرق و برق ویترینی مثل ساخت « مال ها » به کار می برند که این عمل ضمن انحراف سرمایه ها از بخش تولید و کار آفرینی و هدایت به سمت و سوی اقتصاد غیر شفاف و رانتی باعث مرگ تدریجی بخش های سالم اقتصاد مولد کشور می شوند.
یکی از هنرهای این موسسات و بانک ها سرمایه گذاری های کلان در احداث و تاسیس مال ها و بازارهای لوکس است که حتی اگر در چارچوب قوانین شهری و بازرگانی و صنفی صورت بگیرد باز هم نشان دهنده ی تصمیمات اشتباه در سیاست های کلان مالی و پولی کشوراست چرا که درآن اولویت های سرمایه گذاری نادیده گرفته می شوند.
کیست که نداند تاسیساتی مانند " ایران مال "و امثالهم به عنوان نماد مشخص این گونه سرمایه گذاری ها هیچ دردی از اقتصاد کشور را درمان نکرده اند و تنها مصداق پزِ عالی جیب خالی هستند ؛ چرا که طبق نظر کارشناسان ، بانکِ سرمایه گذار این پروژه با خلق حجم عظیمی از پول و شبه پول مسئول مستقیم درصد قابل توجهی از تورم تحمیل شده بر اقتصاد کشور شده است. تورمی که خود زمینه بسیاری از معضلات پیچیده اجتماعی و سیاسی را فراهم کرده است که شرحش مثنوی هفتاد من می شود.

در خبرها آمده بود که 4 یا 5 بانک دیگر هم مثل بانک آینده گذشته ای مغشوش و غیر شفاف دارند و در نتیجه گرفتار ناترازی و زیان انبوه شده اند .
لذا دولت و مجلس باید قاطعانه با اصلاح نظام بانکی و بستن مفرهای قانونی و فراقانونی مانع از پدید آمدن این بنگاه های شبه اقتصادی مرموز و مخرب شوند تا حداقل آنچه از اقتصاد کشور سالم مانده است در راه پیشرفت واقعی کشور به کار گرفته شود چون اگر چند بانک و موسسه دیگر مثل آینده داشتیم مثل آن روستایی بیچاره شکستنی سالمی برای کشور نمی ماند (4)

1- بر اساس ارقام شگفت آوری که منتشر شده هر ایرانی بین 7 تا 8 میلیون تومان بابت فعالیت های چند ساله بانک آینده متحمل زیان شده است (عصر ایران کد خبر 1107512مورخ 4/8/404)
2- مگر کشوری با ظرفیت اقتصادی مثل ایران به چند بانک نیاز دارد ؟
3- نگاه کنید به مصاحبه چند روز پیش آقای ولی الله سیف رئیس کل سابق بانک مرکزی درباره موسسه مالی و اعتباری ثامن الحجج در تابناک کد خبر 1334346 مورخ 26 مهر
4- بر اساس گزارش ها با این حجم از پول های بر باد رفته می شد ده ها پروژه بزرگ تولیدی و اشتغال زا به وجود آورد . می شد وام ازدواج هزاران زوج منتظر را به موقع پرداخت کرد . می شد در حمل و نقل فرسوده شهری تحولی شگرف به وجود آورد .
می شد.....
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

محمد درویش :
« چقدر دوست داشتم ایران برخوردار از مدیران خردمندتری بود که مانند پنجاه و چهار سال پیش که افتخار ثبت نخستین کنوانسیون محیط زیستی جهان را به نام ایران در رامسر ثبت کردند، چنین کرده و در حمل و نقل پاک هم پیشگامانه و تحولخواه حرکت میکردند ... اما نهتنها آن گونه نشد که حالا در پایتختش شهرداری چون علیرضا زاکانی دارد که آشکارا میگوید: روز تاریک است و در برابر ترویج دوچرخهسواری ایستاده است ... بدتر آن که عزم خود را جزم کرده که ایران را تهران کند!
اما ما یادش میاندازیم: بزرگ که باشی، مترسکها لو میروند! مترسک، هرقدر هم که پرهیبت، عظیم و باوقار به نظر رسد، عاقبت در پیشگاهِ آن که ترس را کناری نهاده و او را لمس کند، چوبِ خشکی بیش نیست!
بسیاری از مشکلات آدمزمینیها از همین دریچه قابل تحلیل است؛ اینکه اگر میخواهی از شر تابوهای نفسگیری که همهی سالهای زندگی عذابت داده است، رها شوی؛ به جای آنکه بکوشی تا آنها را حذف کرده یا نبینی، باهاشون چشم در چشم شو.
شکسپیر میگوید: « وقتی میتوانستم صحبت کنم، گفتند: گوش کن؛ وقتی میتوانستم بازی کنم، مرا کارکردن آموختند؛ وقتی کاری پیدا کردم، ازدواج کردم؛ وقتی ازدواج کردم، بچهها آمدند؛ وقتی آنها را درک کردم، مرا ترک کردند؛ و سرانجام وقتی یاد گرفتم چگونه زندگی کنم، زندگی تمام شد! » .
***
یکی از کانال هایی که علاقه ی خاص و وافری به آن دارم و هر روز چندین بار آن را می بینم ؛ کانال « محمد درویش » کنش گر محیط زیست در ایران است .
اصولا با هر کسی که حافظ و دوستدار « محیط زیست » و ارزش های آن باشد پیوند و قرابت خاصی با او حس می کنم . تاکنون چند مدیر و معاون و مربی امور پرورشی را دیده اید که سر صف برای دانش آموزان از « محیط زیست » و ارزش و اهمیت آن سخن بگویند و برای دانش آموزان در این حوزه « حس نیاز » ایجاد کنند ؟
انسان ها وقتی طبیعی زندگی می کنند با طبیعت اطراف شان یک رنگ می شوند . وقتی به لباس ها و چهره و حتی طرز راه رفتن و سخن گفتن شان دقت می کنی پیوندی عمیق و ناخود آگاه بین آن ها و طبیعت می بینی .
تا کنون ندیده ام و یا نشنیده ام کسی کنش گر و دوستدار محیط زیست و طبیعت باشد اما دزد و کلاهبردار و یا موجب اذیت و آزار مردم باشد .
این موهبتی است که فقط « طبیعت » به هواداران خود عطا می کند و نعمتی است که نصیب هر کسی نمی شود و به قول معروف « لیاقت و شایستگی » می خواهد .
امروز خبری را در کانال آقای درویش دیدم :

« دوازدهمین شکایت علیه محمد درویش!
@darvishnameh
طبیعی است که کنش گری و به چالش کشاندنِ شخصیتهای حقیقی یا حقوقی برای پاسخ گویی و مطالبهگری هزینه دارد و بنده هم تاکنون در طول بیش از سه دهه کنش گری خود بارها و به اشکال گوناگون این هزینه را پرداخته و خواهم پرداخت .
اما چرا در برگ احضاریه نباید بدانم چه کسی یا چه نهادی علیه بنده شکایت کرده و موضوع شکایت دقیقاً چیست؟
آیا این درخواستی خارج از عرف و حقوق شهروندی در ایران است؟
هزینههایی که میدهیم :
https://t.me/darvishnameh/14421 »
تاکنون چند دانش آموز و یا معلم را دیده اید که برای تخریب محیط زیست ، تجمع اعتراضی بر پا کرده باشند ؟ با این که از محتوای شکایت ها خبری ندارم اما می دانم و باور دارم که درویش و امثال او دغدغه محیط زیست دارند و به چیزی جز آینده ایران نمی اندیشند و در کنار او و وظیفه ی انسانی و عالی او می ایستم .
اما پرسش این است که چرا باید یک فرد با این دانش و سواد غنی و انگیزه های عالی انسانی این چنین تحت فشار و مضیقه قرار گیرد ؟
افراد و یا نهادهایی که از او شکایت کرده و می کنند خودشان برای « محیط زیست ایران » چه کرده اند و آیا اساسا آینده ی این کشور و سرنوشتی که برای آن رقم می خورد ؛ مهم است ؟
چرا در کشور ما ؛ فرهنگ احترام به طبیعت و محیط زیست تا این حد عقب مانده و ارتجاعی است ؟
در حالی که به باور نگارنده و در شرایط فعلی ایران بحران زده ؛ مهم ترین و راهبردی ترین مساله باید « محیط زیست » باشد و به قول معروف :
« محیط زیست از نان شب هم واجب تر است » .
مهم ترین و آشکارترین وجه بی توجهی و سخیف شمردن محیط زیست همین « بحران آب » است که همه کشور را درگیر خود کرده و آینده ای تاریک و وحشت زا را برای « همه » رقم زده است .

چرا در مدارس ما صحبت چندانی از « محیط زیست » نمی شود ؟ تاکنون چند مدیر و معاون و مربی امور پرورشی را دیده اید که سر صف برای دانش آموزان از « محیط زیست » و ارزش و اهمیت آن سخن بگویند و برای دانش آموزان در این حوزه « حس نیاز » ایجاد کنند ؟
وزیر آموزش و پرورش ما هم دغدغه و هم و غمش این است که چرا در مدارس دانش آموزان در مورد نماز ؛ مشارکت ندارند و یا اهمیتی به آن نمی دهند ؟
تاکنون در مدرسه چند شورای انجمن اولیا و مربیان را دیده اید که به « محیط زیست » و چگونگی نمود آن در مدرسه و ایجاد انگیزه برای دانش آموزان جلسه گذاشته و یا حتی در مورد آن گفت و شنود داشته باشند ؟

چند درصد معلمانی که در حوزه « محیط زیست » در مدارس تدریس می کنند خودشان درد محیط زیست و آینده را دارند و یا حداقل دانش تخصصی و تجربه در این زمینه دارند ؟ آیا حتی یک یادداشت کوتاه در عمرشان در مورد « محیط زیست » نوشته اند ؟
برای نسلی که به « زد » مشهور شده و مسئولان برای این که خود را امروزی نشان دهند و خود را مطلع در امور جلوه دهند دائما در مورد آن نظر داده و سخنرانی می کنند ؛ وقعا این نسل چه شناخت و یا دردی نسبت به محیط زیست دارد ؟
در کلیپ زیر ؛ « نسل زد » ایرانی کجاست در حالی که تصور می کند منجی ایران است ؟ و گفته های بی مبنای دیگران در زمینه ی توانایی ها او را دچار « خودشیفتگی و توهم » کرده است ؟
در میان این همه برندگان المپیادی در رشته های مختلف که گوی سبقت را برای « دیده شدن » در شعاع دید بیگانگان در جهت توجه و التفات حداقلی به آنان و جذب آنان برای ساختن یک زندگی مرفه در خارج ربوده اند ؛ چند نفر مانند « گرتای سوئدی » دیده و یا شنیده اید ؟

تاکنون چند دانش آموز و یا معلم را دیده اید که برای تخریب محیط زیست ، تجمع اعتراضی بر پا کرده باشند ؟

تجربه ای را اخیرا برای من رخ داده در این جا می نویسم .
دوشنبه ها معمولا کوه نوردی می روم .
جمعیت « سگ ها » به شدت زیاد شده است تا حدی که برخی اوقات به مردم حمله ور شده و ایجاد رعب و وحشت می کنند .
به نظر می رسد شهرداری هم حوصله عقیم کردن این سگ ها و روش های استاندارد را ندارد و ترجیح داده دور از چشم ها ؛ این سگ ها را معدوم کند .
از سوی دیگر دیده می شود که مردم هم دائما به این سگ ها غذا می دهند و این سگ ها به صورت وحشتناکی تکثیر شده اند و چرخه اکو سیستم را به هم زده اند . .
وقتی هم به آنان می گویی غذا ندهید و توضیح می دهید این روش ها غلط هستند و... بدتر از سگ ها به تو حمله ور می شوند !
چند روز پیش خیلی از آنان را با تفنگ کشته و جمع کرده بودند .
یکی از این دختران به اصطلاح نسل جدید داشت به شدت گریه می کرد و به مسئول ایستگاه یک اعتراض می کرد .
من ابتدا فکر کردم که حادثه خاصی برای او رخ داده است .
به آن دختر گفتم : شما به محیط زیست علاقه دارید ؟ تا کنون شده که یک زباله را از روی زمین برداری .... می دانی که این سگ ها محتویات داخل جایگاه های زباله را خالی می کنند و باد هم آن ها را در کل کوهستان پراکنده می کند . واقعا طبیعت زشت و کریه می شود .
پاسخش فقط سکوت بود .
انگار برای این ها ؛ محیط زیست فقط در سگ و گربه و غذا دادن مرضی به آنان خلاصه شده است .
من با کشتن سگ ها موافق نیستم اما واقعا چاره ای برای برخورد با چنین جماعتی جز این روش ها مانده است ؟

واقعیت آن است که هم مسئولان بی خرد و هم جامعه بی تفاوت و غیر کنش گر ما همچون سایر حوزه ها ؛ فاقد «سواد محیط زیست » هستند و حتی هشدارها و تذکرات دلسوزانه افرادی چون محمد درویش را جدی نمی گیرند و بی تفاوت و غیر مسئولانه از کنار آن رد می شوند .
در موقع هزینه دادن این کنش گران محیط زیست هم معمولا خود را به « ندیدن » و « نشنیدن » می زند .
برای چنین جامعه ای با این مختصات فرهنگی و اجتماعی چه آینده و سرنوشتی در انتظار است ....
پیش گفتار
آموزش در ایران پاورچین پاورچین در حال حرکت است، کُند و کم اثر. در واقع کسوف فرهنگی یا بازماندگی از طی دوره ای خاص از نوگرایی یا مدرنیسم در ایران مانع شتاب در حرکت گردیده است ؛ غفلت از طی جریانی که به منزله غربی بودن واقعیت آن موجب نکوهش و پرهیز ما بوده است. شاید چون کبک با سر در زیر برف فرو بردن در اندیشه قال گذاشتن دیگران بوده ایم غافل از آن که این ماییم که حقایق پیرامون خود را یا ندیدیم و یا از قافله سالار رشد و پیشرفت جا ماندیم.
آموزش تا سر حد آب مایه حیات و زندگی و به منزله خون در رگ هاست. هر فرد به یادگیری نیاز دارد و آموزش آن را ممکن می کند. محدودیت سنی یا جنسی برای این دو وجود ندارد. فقط کافی است همه متوجه اهمیت آن باشند.
وقتی برای فرهنگ سازی مقوله ای، الگویی جذاب و کارآمد وجود داشته باشد یقین آن الگو در پیش گیری از تعدّد و پیشروی مشکلات میّسر خواهد بود. هر چند دیر اما با سوسوی بارقه ای از امید، اخیرا این باور به نوعی در شهر اولین ها یعنی تبریز تحقق یافته است. باید باور کنیم که می توانیم و باید اثبات کنیم که می خواهیم پس یقین قادریم.
بارقه ای از تلاش برای آموزش مصرف بهینه انرژی و منابع آبی
« به گزارش برق نیوز: " طرح ملی سبا " برای ترویج فرهنگ بهینهسازی مصرف انرژی در تبریز اجرا شد تا شرایط مساعد برای مصرف بهینه انرژی و منابع طبیعی از جمله آب را فراهم سازد.
راهکارهای اجرایی و آموزشی طرح سبا:
این طرح با تمرکز بر آموزش بانوان شاغل، خانهدار و کودکان، به دنبال نهادینهسازی فرهنگ مصرف صحیح انرژی در جامعه است. طراحی و تولید محتوای آموزشی و تربیت مرّوجان انرژی بر عهده مرکز ملی آموزش مدیریت انرژی و مجتمع آذربایجان پژوهشگاه نیرو خواهد بود و پشتیبانی مالی اجرای آن را شرکت توزیع نیروی برق تبریز بر عهده میگیرد. طرح سبا بر اهمیت مشارکت اجتماعی در مدیریت مصرف انرژی تأکید دارد و از پروژه های اولویت دار حوزه بهینهسازی انرژی شمرده می شود.»
و امروز اولویت دیگر کشور استفاده گسترده از انرژی خورشیدی است که هر روز ابعاد جدیدتری از آن گزارش می شود. اما ماندن در یک طرح، اصولا ما را از درک و دسترسی به موقعیت های جدیدتر باز می دارد.
در ادامه ببینیم در این حیطه ایران و ژاپن هر یک در کدام نقطه از دانش دسترسی به انرژی خورشیدی قرار دارند.

انرژی خورشیدی در ایران
« ایران از کشورهای پیشگام در بهرهمندی از انرژی خورشیدی در سطح جهان در دهه 70 میلادی بوده است. در دهه شصت هجری شمسی، موضوع انرژی خورشیدی در مقالات علمیِ جراید عمومی مطرح بود. در خلال سال های 1370 تا 1377هجری شمسی اولین ساختمان انرژی خورشیدی ایران (واحد اجزای فعال انرژی و غیرفعال) در دانشگاه علم و صنعت ایران به همت دکتر حاجی سقطی به بهره برداری رسید.
طبق آمار منتشره ماهانه توسط « ساتبا ( سازمان انرژیهای تجدیدپذیر و بهرهوری انرژی برق ) » ، تا خرداد 1404، مجموعاً حدود 1700 مگاوات ظرفیت نصب شده نیروگاههای تجدیدپذیر ایران بوده است که از این میزان، بیشترین سهم (69 درصد و معادل با حدود 870 مگاوات) متعلق به نیروگاههای خورشیدی میباشد. اگر چه ایران به علت اقلیم خود، یکی از پر پتانسیل ترین کشورهای جهان در زمینه تابش دریافتی انرژی خورشیدی است، اما در زمینه « ظرفیت نصب شده انرژی خورشیدی » در جایگاه 40 تا 50 ام کشورهای استفاده کننده از آن در اکتبر سال 2025 قرار دارد.» (1)

تسهیلات دولت برای توسعه پنل های خورشیدی
برای استفاده از پنل های خورشیدی دولت به هر واحد مسکونی که به دنبال نصب آن برای تأمین انرژی خود باشد، تا سقف 200 میلیون تومان تسهیلات با نرخ سود 23 درصد و دوره بازپرداخت چهار ساله می دهد.
در حالی که بیشترین سود بانکی 22/5 درصد در سال 1404 برای سپرده های سه ساله است. یعنی به نوعی بعد از خصوصی سازی آموزش و غیرانتفاعی خواندن آن، نوبت به خصوصی سازی مصرف برق رسیده است.
خانواده ها به جای پرداخت هزینه قبض برق، با خودکفایی قادر به تأمین نیاز خود خواهند بود. چرا بحران هایی چون سیل و زلزله به دلیل داشتن آثار و نماد عینی برای بیشتر ما خطرناک محسوب می شود اما بحران نبود آب و انرژی سالم، غیرملموس و بعید به نظر می رسد؟!
آن زمان که توسعه سدسازی؛ رفسنجانی را سردار سازندگی ساخت
طی دهه هفتاد، هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت، ایران را سومین کشور سدساز دنیا با فن آوری خوب و مطمئن معرّفی کرد اما رونق سدسازی تا مرز از بین رفتن منابع آبی پیش می تاخت. در حالی که آنچه ایشان را تا سرحد دریافت لقب « سردار سازندگی » پیش می برد، موجب ایجاد بحران بسیار در کشور از جمله در دریاچه ارومیه گردید که با 72 سد ساخته شده در اطراف آن، کاملا خشکید. امروز با حسرت به مقایسه آن با دریاچه وان ترکیه به عنوان دومین دریاچه بزرگ خاورمیانه نشسته ایم. یعنی آنچه که روزی رشد و توسعه خوانده می شد یا بانی آن را سردار سازندگی در کشور معرفی می کرد امروز « فاجعه زیست محیطی » خوانده می شود.

فاجعه روی فاجعه
« در دنیای کنونی یکی از عوامل تخریب محیط زیست را سدسازی ها عنوان می کنند که می تواند آسیب های جبران ناپذیری به جنگل ها، رودخانه ها، کوهستان ها، آبخیزها، دریاچه ها، تالاب ها، دشت ها و حتی دریاها وارد کند. حتی گروهی از اساتید دانشگاه ها پا را از این نیز فراتر گذاشته و معتقدند که سد سازی فعاليتی بيابان زا به حساب می آید. آن ها می گویند: هر سد سالانه بخشی از آب تجديد پذير كشور را تبخير می كند که این رقم تا بیش از 5 ميليارد متر مكعب نیز می رسد که موجب تبخیر آب تجديد پذير كشور در پشت سدها می شود. متأسفانه در کشور ما سدها سبب تخريب يا تهديد جدّی اكوسيستم های آبی و زيستگاه های وابسته به آن در تالاب ها و درياچه ها شده اند». (2)
بیم آن می رود تلاش دولت چهاردهم با سرمایه گذاری و هدایت مدیریت بحران انرژی به سوی توسعه پنل های خورشیدی در منازل، مراکز اداری، تولیدی و آموزشی، بعد از چند دهه همانند هنر سدسازی! به بحرانی جدید در امر سرمایه گذاری یا هدایت راهبردی مصرف انرژی منجر شود. چون انقلاب جدیدی در تولید و مصرف انرژی برق شروع شده است که کشور ژاپن طلیعه دار آن است.

انقلاب ژاپن در بهره برداری از انرژی خورشیدی
« ژاپن به تازگی نوآوری بزرگی در دنیای انرژی های تجدیدپذیر معرفی کرده است که میتواند انقلابی در تأمین انرژی خانهها به وجود آورد. پس از سالها استفاده از پنلهای خورشیدی سنتی، حالا نوبت به فن آوری جدیدی رسیده که وعده سی سال انرژی رایگان و بیپایان را میدهد. ژاپن اکنون بهجای استفاده از پنلهای خورشیدی معمولی، به سمت پنلهای سلول خورشیدی پروسکایت (Perovskite solar cell) پیش میرود که نوآوری جدیدی در صنعت انرژی خورشیدی است. این پنلها نه تنها از لحاظ هزینه بسیار مقرون به صرفهتر هستند، بلکه عمر مفید بیشتری دارند و به راحتی با تغییرات آبوهوایی سازگار میشوند.
اولین ابرپنل خورشیدی جهان و فن آوری جدیدی که به کمک سلولهای پروفسکایت، میتواند به اندازه 20 راکتور هستهای انرژی تولید کند.
نکته شگفتانگیز این است که شرکت ژاپنی کانن (Canon) با کشف یک لایه محافظ جدید، توانسته عمر این پنلها را دو برابر کند و آن ها را به مدت سی سال بهطور مداوم و بدون نیاز به تعمیرات ویژه، فعال نگه دارد. این پیشرفت به این معناست که کاربران، دیگر نیازی به نگرانی درباره کاهش عملکرد پنلهای خورشیدی خود در طول زمان نخواهند داشت.

اسفلار نور خورشید را از همه جهات جذب میکند
پنلهای خورشیدی رایج از سلولهای کریستالی و ساختار تخت استفاده میکنند که به تراز مناسب نیاز دارند تا بتوانند بیشترین میزان نور را دریافت کنند؛ اما پنل اسفلار با سلولهای کرویشکل میتواند انرژی مستقیم، بازتابی و پراکنده را دریافت کند. این ویژگی آنها را برای مکانهایی مناسب میکند که نور ثابت و فراوان ندارند. بازدهی تبدیل انرژی خورشیدی به الکتریسیته در این پنلها حدود 20 درصد است که از بسیاری از فن آوریهای پنلهای تخت متداول فراتر میرود.
این سلولهای خورشیدی در جذب نور بهطور کارآمد عمل میکنند و در زمینه دوستدار محیط زیست بودن هنگام ساخت نیز شکستناپذیر هستند. (3)

سخن پایانی
هر وقت به تماشای فیلمی از کشورهایی که نزدیک قطب شمال هستند چون روسیه، کشورهای اسکاندیناوی، کانادا و غیره می نشینم و آن ها را با وضعیت مصرف انرژی و آب در ایران مقایسه می کنم، شکاف آسمان تا زمین، مابین ما و آنان متحیّرم می سازد.
آنان با نورِ کم یک یا دو آباژور در گوشه ای از اتاق زندگی می کنند. یعنی می خورند، گفت و گو می کنند، موسیقی گوش می دهند، تلویزیون تماشا می کنند، مطالعه می کنند و در موبایل، لپ تاپ یا کامپیوتر خود جست و جو می کنند. از مهمان خود نیز پذیرایی می کنند. با یک استکان آب دندان های خود را مسواک می زنند و در عرض چند دقیقه دوش می گیرند و در منزل و گاه حتی هنگام خواب لباسی کلفت و گرم می پوشند.
و ما با مهمان یا بی مهمان به تناسب تعداد اعضای خانواده و وسعت منزل، چراغ ها را روشن نگه می داریم و گاه خاموشی آن یا تهویه سرویس های بهداشتی را فراموش می کنیم. گاه تا یک ساعت مانده به طلوع یا غروب خورشید نیز چراغ ها را روشن می کنیم. هر چند دیگر از فصل زمستان خبری نیست اما به هنگام سرمای زمستان و در منزل لباسی نازک می پوشیم و حتی در ساعات گرم روز پنجره ها را باز می کنیم و خاموش کردن منبع گرمایش سخت ترین و حتی دور از عقل ترین کار ممکن برای تعدادی از ماست. وضعیت دوش و مسواک زدن و وضو گرفتن هم با وسواس تمیزی یا بی آن، فاجعه آمیز است. غفلت از آموزش و پرداختن به فرعیات غیرلازم، یقین باید چنین نتایجی در بر داشته باشد!
نبود دو عنصر حیاتی در جامعه ما روز به روز بر تعداد فجایع می افزاید که بسیاری از ما هنوز از نتایج آن بیمناک نیستیم و آن دو عنصر بدون هر نوع قید و شرطی « آموزش و فرهنگ » است. اصولا درخت آموزش صد سال دیگر بار می دهد و ما به دلیل غفلت یک سده ای خود امروز از بار آن محروم و بی نصیب مانده ایم.
انقلاب مشروطه که بیش از یک صد سال از آن می گذرد نتوانست ما را به این ریل گسیل دارد و انقلاب اسلامی نیز با عمری نزدیک به پنجاه سال از این توفیق ما را محروم نگه داشت. شاید چون سیاست بازی ما ایرانیان بیشتر و عاری از هر نوع درایت آموزشی و فرهنگی بود!

آموزش مصرف بهینه انرژی برای کودکان پیش دبستانی و دبستانی شرط لازم و ضروری است اما کافی نیست. چون این نوع آموزش، فرآیندی مستمر و مداوم است و نباید تصور کنیم چون این فرد به دوره متوسطه یا دانشگاه راه یافته است پس دیگر بزرگسال شمرده می شود و دیگر نیازی به چنین آموزشی ندارد. یک فرد شاید پزشک یا معلم باشد اما در جریان تربیت خانوادگی یا اجتماعی، با مفهوم مصرف بهینه انرژی هیچ آشنا نباشد. پس همه باید آموزش ببینیم تا جایی که تبدیل به فرهنگ عمومی گردد و هر یک از ما بدون هر نوع تذکر و تهدید اعم از جریمه یا قطعی توسط دولت بدان عامِل باشیم.
کراهت دارد که در طی یک شبانه روز به طرق مختلف، تبلیغ یا تذکر مصرف درست دریافت کنیم. در ادّعا همه عاقلیم اما در عمل عقلا کسانی هستند که قدرت تمیز و تشخیص داشته باشند و محرک عمل آنان شعور است نه عامل خارجی.
در شرایط فعلی ؛ خبری از بارندگی برف و یا باران نیست. پس آب نیست. پس برق نیست. امروز فردا در سایه صادرات بی رویه، نفت و گاز هم نخواهد بود. به نظر شما وظیفه و رسالت مصرف بهینه انرژی و آب، اِعمال قانونی توسط دولت است یا تکلیفی بدیهی بر دوش هر یک از ما شمرده می شود؟ خاموشی هایی که موجب خرابی و اتصال لوازم برقی عده ای شد و حتی موجب آتش سوزی منازل و فوت چند هموطن گردید؟ واقعا استحقاق ما از زندگی شایسته انسانی، تحمیل یا تحمل چنین شرایطی است؟!
به گزارش ایسنا، طبق آمار رسمی، در سال آبی 1404 - 1403 ، مجموعاً 37 پرواز با هواپیما و 50 پرواز با پهپاد در مناطق مختلف کشور انجام شده و بیش از 600 ژنراتور زمینی در 23 استان فعال گردیده است. (4)
هزینه باروری ابرها برای 12 استان در سال 1393 فقط 23 میلیارد ریال بود، در سایه بی ارزش شدن پول ملی این رقم به 7500 میلیارد تومان در سال 1404 رسیده است تا بتواند طرح ملی بارور سازی ابرها را برای مدت 5 سال عملیاتی کند. (5)
اما ظاهرا موفقیت قابل توجهی در پی نداشته است. چون حداقل شهر تبریز که به دلیل کوهستانی بودن، روزگاری در آن تا بالاتر از زانو برف می بارید امروز با تحمل حسرت حال و هوای برف و باران و حتی هوای سرد، از ریزش باران مصنوعی سخت بی نصیب مانده است.
چرا بحران هایی چون سیل و زلزله به دلیل داشتن آثار و نماد عینی برای بیشتر ما خطرناک محسوب می شود اما بحران نبود آب و انرژی سالم، غیرملموس و بعید به نظر می رسد؟! یا بحران محرومیت از آموزش به معنای واقعی و امروزی آن؟ چرا هر پدیده در ایران به سادگی تبدیل به بحرانی لاینحل اما متزاید می شود؟
***
منابع :
1) ویکی پدیا؛ انرژی خورشیدی در ایران.
2) انصاف نیوز؛ ضرر بسیار سنگین سدسازی بر محیط زیست، 23 بهمن 1401.
3) سایت خبری- تحلیلی عصر ایران؛ انقلاب ژاپن در بهره برداری از انرژی خورشیدی، 28 آذر 1403.
4) پیشین؛ 37 پرواز بارورسازی ابرها در یک سال؛ امید تازه یا سیاستی پرهزینه، 22 شهریور 1404.
5) اقتصاد آنلاین؛ هزینه بارورسازی ابرها در سال جاری، 19 مهر 1404.
***
ویدئو :
عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی:
تا این لحظه پروژههای احیای دریاچه ارومیه موفقیت در نتیجه نداشته است/ ممکن است دریاچه ارومیه تبدیل به معدن نمک شود !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

« آیا رئیس جدید مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش می تواند برای « راستی آزمایی » سخنانش و نخستین گام برای « اعتماد سازی » ؛ همانند رئیس پیشین ، جلسه ی پرسش و پاسخی را ترتیب داده و پاسخ گوی پرسش های جامعه ی معلمان پرسش گر و کنش گر باشد ؟ ( 1 )
این پیشنهادی بود که رسانه ی « صدای معلم » در تاریخ شنبه 14 دی 1403 خطاب به « سید مجتبی هاشمی، رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش » مطرح کرد و تاکنون پاسخی از جانب ایشان دریافت نکرده است .

با این حال ؛ رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش ترجیح می دهد همان رویه پیشین خود را استمرار دهد .
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« به گزارش مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، نخستین نشست بانوان شاغل در سطوح مختلف حراست وزارت آموزش و پرورش همزمان با میلاد با سعادت حضرت زینب کبری (س) با حضور سید مجتبی هاشمی؛ رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش، برگزار شد.
هاشمی در این نشست بر الگوی زینبی در مسئولیتپذیری اجتماعی، توانمندسازی بانوان فرهنگی و اصلاح ساختارها تأکید کرد .
رئیس مرکز حراست در ادامه اظهار کرد:

امروز با مشاهده حضور فعال و تحلیلگر بانوان، به درستی تصمیممان بر ایجاد ظرفیت های جدید در این بخش اطمینانخاطر پیدا کردیم.
وی افزود: برای تحول واقعی باید مسئله شناخته شود و راهحل از دل گفتوگو بیرون بیاید. صحبتهای بانوان در این نشست نشان داد که ظرفیت فکری و کارشناسی در میان آنان بسیار بالاست.
هاشمی، توانمندسازی بانوان فرهنگی و کارمندان آموزش و پرورش را از سیاستهای محوری مرکز حراست عنوان کرد و گفت: باور دارم پیشرفت واقعی، با بخشنامه و دستور حاصل نمیشود، بلکه بر پایه ظرفیتسازی، اعتماد و شایستگی استوار است . « صدای معلم » کماکان آمادگی خود را برای برگزاری نشست با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش در دولت مسعود پزشکیان اعلام می کند .
مشکل فرهنگی امروز، نتیجه بی عملی سالهای گذشته است. اگر مدرسه را از جامعه جدا بدانیم، خطا کردهایم؛ مدرسه در دل جامعه است.
ابهام در سیاستهای فرهنگی نباید مانع اقدام شود .
رئیس مرکز حراست در جمعبندی سخنان خود ضمن قدردانی از مشارکت فعال بانوان، خاطرنشان کرد: ساختار فعلی حراست باید از الگوی کنونی فاصله بگیرد و به سمت یک نظام آموزشی و پیشگیرانه برود تا بتواند پیش از وقوع آسیب، مداخله مؤثر انجام دهد » .
برای ما به عنوان یک رسانه در حوزه ی عمومی آموزش ایران مشخص و شفاف نیست که منظور دقیق و عملیاتی آقای هاشمی از مفهوم « گفت و گو » چیست و کجا و چگونه باید عینیت یابد ؟
آیا نشستن پشت درهای بسته در یک الگوی سازمانی سلسله مراتبی و بدون دریافت بازخورد را می توان « گفت و گو » اطلاق کرد ؟

پرسش « صدای معلم » از رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش آن است که اگر باور دارید پیشرفت واقعی با بخشنامه و دستور حاصل نمیشود ؛ پس چرا همچنان این رویه ی غلط و غیرعلمی و کلیشه ای همچنان استمرار دارد ؟
اگر به زعم رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش مشکل فرهنگی امروز، نتیجه بیعملی سالهای گذشته است ؛ عملکرد شما در 14 ماه گذشته پس از انتصاب چه بوده است ؟
یک سال پیش « صدای معلم » پرسشی را خطاب به آقای هاشمی مطرح کرد :

« رئیس جدید مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش با توجه به پیشینه و عملکرد خود واقعا چه طرح و برنامه ای برای بازسازی اعتماد معلمان و کاهش نارضایتی فراگیر فرهنگیان دارد ؟ »
آیا رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش می تواند گزارشی از ارزیابی و نظارت از کل بخش های استانی و مناطق خود را به « رسانه ها » و « افکار عمومی » ارائه کند ؟
« صدای معلم » کماکان آمادگی خود را برای برگزاری نشست با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش در دولت مسعود پزشکیان اعلام می کند .
( 1 )
- گفت و گوی صدای معلم با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش ؛
کفراشی : خرید اعتماد کار سختی است/ ما باید آستانه تحمل مان را بالا ببریم/ ما دنبال امنیتی کردن فرهنگ نیستیم/ ما دانش آموز عبوس و ضعیف و افسرده و توسری خور نمی خواهیم ( این جا )
- گفت و گوی صدای معلم با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش ( بخش پایانی)
کفراشی : اگر فضا امنیتی شود و معلم جرات بیان نظر نداشته باشد چطور می تواند نسل آینده را تربیت کند/ در سال جاری کل بخش های استانی و مناطق خود را ارزیابی و نظارت می کنیم/خبرنگار زبان گویای جامعه است ( این جا )
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
کلاس درس اغلب به یک جعبهی سیاه میماند؛ معلم در یک سو و دانشآموزان در سوی دیگر، همگی در انتظارند تا دانش مانند آبی روان و یکطرفه به مغزها سرازیر شود. اما اگر جسارت کنیم، اندکی سکوت کنیم، پرسشی قدرتمند مطرح سازیم و فضایی برای تنفس ذهن بگشاییم، این جعبهی بسته به یک کارگاه خلاقیت شگفتانگیز دگرگون میشود. اینجا دیگر دانش انتقال نمییابد؛ بلکه تولید میشود. ذهنها چون چراغهایی کوچک روشن میشوند، ایدهها بال میگیرند و خلاقیت نه فقط تماشا، بلکه عمیقاً زیسته و تجربه میگردد.
آن روز، به جای ایستادن پای تخته و سخنرانی دربارهی اصول کار تیمی، تصمیم گرفتم تنها سکوت کنم و پرسشی بپرسم. وقتی نگاههای کنجکاو دانشآموزان با تعجب به من دوخته شد، لبخندی زدم و گفتم: «فکر کنین وسط یه پروژهی خیلی مهم، یکی از بچههای تیم یهویی مسیر رو عوض میکنه یا یه ایدهی کاملاً جدید میده. واکنش شما چیه؟»
کلاس در سکوت فرو رفت. برخی اندیشیدند، برخی سردرگم به سقف خیره شدند. سرانجام یکی زمزمه کرد: «شاید پروژه به هم بریزه...» و دیگری با هیجان افزود: «ولی ممکنه کلید موفقیت هم باشه!»
من پاسخ را ندادم. با یک چالش، فضا را گشودم: «خیلی خب. حالا یه راه حل پیدا کنین که تیم، هم به هدف اصلی متعهد بمونه و هم ارزش ایدهی جدید رو از دست نده.»
ناگهان، کلاس به کارگاهی زنده و پویا بدل شد. دانشآموزان مشغول مذاکره، ترکیب ایدهها و یافتن نقاط مشترک شدند. آنها در عمل یاد گرفتند که برای پیروزی یک تیم، انعطافپذیری یک الزام است. یکی نتیجه گرفت: «ما میتونیم نقشها رو جا به جا کنیم تا همه با دیدگاه جدید کنار بیان.» دیگری به جمعبندی رسید: «اگه اشتباه کنیم، با یه تجربهی جدید مسیر رو درست میکنیم و تیم قویتر میشه.»

در آن لحظه، حقیقت درخشان معلمی را دریافتم: هنر ما صرفاً در گفتن و دانستن نیست؛ بلکه در ساختن محیطی است که ذهنها در آن آزادند، اشتباه کردن مجاز است و آموزشپذیری، ستون فقرات موفقیت تیمی میشود. هر پرسش، نه برای گرفتن پاسخ، بلکه برای گشودن یک دریچه است؛ و هر سکوت من، یک دعوت نامه برای شکوفایی اندیشههای بزرگ و کوچک.
من در آن لحظه، تنها یک راهنما بودم، نه یک پاسخدهنده؛ و این، آغاز واقعی یادگیری و درک عمیق کار تیمی بود.
پینوشت:
*با الهام از کتاب «هنر معلمی به روایت دیگر» نوشتهی طهماسب کاوسی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه بازنشستگان/
جمعی از بازنشستگان فرهنگی ۱۴۰۱ در نامه ای که برای « صدای معلم » ارسال کرده اند خواهان « محاسبه کامل و صد در صدی قانون رتبه بندی معلمان و پرداخت معوقات سه سال گذشته آن » شدند .
در این رابطه ؛ « مصطفوی » معلم بازنشسته به « صدای معلم » گفت :
« همسان سازی را در سه سال تقسیم کردند که دو سالش تا حالا تعلق گرفته و البته حتی معوقه آن را هم پرداخت نکردند . امسال عید ۴۰۵ سومین سالش خواهد بود آن هم بعد از یک سال و نیم تعلل . از نیمه های پارسال شروع کردند به همسان سازی چون اگر ۴۰۱ رتبه بندی کامل می گرفت ما تا حالا نصف رتبه مان را معوقه داشتیم ولی الان عید ۴۰۵ با مقایسه ی حقوق آخر امسال ۴۰۴ شاغل نود درصد به ما تعلق خواهد گرفت ( این طور می گویند) و ما هیچ معوقه ای نداریم .
از ما که نمی پرسند .خودشان قانون می گذارند و خودشان هم اجرا می کنند .
همکاران از دیوان رای گرفتند با مستندات که رتبه بندی کامل شامل حالشان می شود . ۶۵ نماینده ی مجلس هم به رئیس جمهور نامه زدند که فعالین با مستندات قانع شان کردند و گرنه که نامه نمی زدند .
البته اول وزارت احکام نصف رتبه را محاسبه کرد و حکم زد و بعد مدت ها صندوق ، همسان سازی کرد اما اشکال از وزارت آموزش و پرورش بوده است » .
یکی از دلایل پایین بودن کیفیت تولید و خدمات در کشور ما با وجود منابع انسانی و مادی سرشار، نوعی نگرش است که من در کتاب « بیگانه درون » از آن با عنوان «نگرش نقطهای» یاد کردهام. «نگرش نقطهای» یعنی این که انسان در مسیر انجام کاری، تنها به نتیجه فکر کند و فرآیند را نادیده بگیرد. یعنی به جای اینکه مسیر را دریابد، فقط به مقصد بیندیشد.
چنین نگاهی، یک روش بسیار رنجآور و مخرب است. چرا ما ماشینی مثل پراید را تولید میکنیم که ملقب به « ارابهی مرگ » میشود؟ برای اینکه هم آدمی که در آن کارخانه کار میکند و هم کسی که مدیر یا معاون است، برایشان مهم نیست که در مسیر تولید، کارشان را خوب انجام دهند یا نه، چرا؟ چون آن کار و آن فرآیند را دوست ندارند. آنها فقط بهدنبال این هستند که به «مقصد» یعنی پول برسند. بنابراین تا میتوانند «فرآیند» را سرهمبندی میکنند، تا سهلتر و سریعتر به «فرآورده» برسند. بدینترتیب، در نهایت، اتومبیلی بیکیفیت را به قیمت گزاف روانهی بازار میکنند که هزینههای مالی و روانی و حتی خطرات جانی بسیار برای مشتریان به بار میآورد.
شما نمیتوانید «فرآیند» را خراب کنید و انتظار محصول خوبی را داشته باشید، زیرا «فرآورده» و «فرآیند» از هم جدا نیستند، بلکه درهمتنیدهاند. شما از ثانیهای که شروع به تولید یک چیز میکنید، خصوصیات محصول نهایی را رقم زدهاید.
نگرش نقطهای، در سیستم آموزشی ما نیز معضلات زیادی به بار آورده است. چرا استاد در سر کلاس بهجای درس دادن، از هر دری حرف میزند و خاطره تعریف میکند؟ چون برای تدریس، آمادگی ندارد و اصلا حوصله ندارد و عصبی است. برای اینکه فرآیند تدریس را دوست ندارد. پس چرا به دانشگاه آمدهاست؟ بهخاطر فرآورده، چون قرار است پول بگیرد! یعنی مسیر را خراب میکند، برای اینکه به مقصد دست پیدا کند.
چرا ما اینهمه از مدرسه متنفر بودیم؟ برای اینکه فقط میخواستند یکسری اطلاعات را در مغز ما فروکنند، بدون اینکه توجه داشته باشند که روند آموزش چقدر امر مهم و حساسی است. در واقع، به ما با هر کیفیتی آموزش میدادند چون هدف فقط این بود که ما مطالب کتاب را حفظ کنیم، حال، به هر ترتیبی، که این کار را انجام میدادیم، ولو با کتک و توهین، مهم نبود!

در مقابل«نگرش نقطهای» ، «نگرش خطی» قرار دارد، یعنی این که فرد بهجای اینکه فقط به فکر اتمام کار و رسیدن به نتیجه باشد، به فرآیند کار توجه کند و دل بدهد و حتی از جریان فعالیت خود لذت ببرد. معلم یا والد به جای این که همهاش دلمشغول این باشند که بچه، شعر سعدی را حفظ کرد یا نکرد، عمق و زیبایی و آهنگ شعر را به او نشان بدهند و در عوض اصرار به از بر کردن اسم و عدد و نام شهرها، جذابیت تاریخ و رابطه رویدادهای آن با زندگی و جامعه امروز را به کودک نشان بدهند...
با چنین نگرشی، هم آموزش و هم یادگیری به بهترین شکل محقق خواهد شد، زیرا دانشآموزان، با توجه و لذت، فرآیند یادگیری را طی میکنند و طبعا به بهترین نتیجه نیز دست مییابند. همیشه همین طور است، از فرایند خوب، خواهناخواه نتیجه خوب هم بیرون خواهد آمد.
@sasanhabibvand
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر در انتقاد از عملکرد اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران در خصوص وضعیت مبالغ دریافتی در مورد فوق برنامه مدارس می باشد .
در این نامه آمده است :
« و این پول ها در رفت و برگشت آن هم چند ماه طول خواهد کشید ....
10درصد اداره کل ؛ 10درصد مالیات و حتما مناطق هم بخشی از آن را بر خواهند داشت و مدارس را در پرداخت فوق برنامه به همکاران و هزینه های مدرسه دچار مشکل خواهند کرد.
به چه علت باید پولی که مردم داده اند را در قالب سرانه به مدارس برگرداند و تازه این پول متعلق به مدرسه را با منت به مدرسه بدهند ؟
این رفت و برگشت جز آن 10درصدی که می خواهد مصادره شود چه نفع دیگری دارد و اگر می خواهید بر مدارس و وجوه دریافتی نظارت کنید باز هم راهش این نیست .
تجربه نشان داده است که این قبیل کارها جز با هدف دست کردن در جیب مدارس توسط اداره کل شهر تهران و مناطق نمی باشد » .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای توضیح و انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .