بارها و به کرات گفته شده و نوشته شده که ایرانی ها در کار گروهی ضعیف و ناکارآمد هستند .
تشکیلات و احزاب در ایران « فراگیر » نیستند و تشکل بیش از آن که هویت گروهی داشته باشد « محفلی » است .
هر کسی از زاویه ی دید خود به این مساله نگریسته و عللی هم برای آن برشمرده است .به طور مشخص روشن شد که هر چه بی طرفی عاطفی، گرایش به گروه های مرجع، گرایش به نوآوری و گرایش به محرک بیشتر باشد ، ترجیح منافع فردی بر منافع جمعی نیز بیشتر است ».
در این گزاره تقریبا متفق القول هستند که ایرانی ها کار گروهی را آموزش ندیده و آن را تمرین نکرده اند اما بسیاری اوقات تحلیل و تعلیل از این فراتر نمی رود .
اما برای نگارنده که نزدیک به 15 سال در تشکل های معلمی فعالیت داشته و رفتارهای معلمان را به عنوان یک زیر سیستم و نیز « گروه مرجع » مورد مشاهده قرار داده دو چیز بیش از همه در نقطه کانونی این مساله بزرگ و فراگیر مطرح بوده است .
نخستین عامل به « فرهنگ و رفتار استبدادی » غالب در سه ضلع « اندیشه ، گفتار و رفتار » ایرانی ها باز می گردد .
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم . چه خوش مان بیاید و چه نیاید ؛ آدم های مستبدی هستیم . فقط « درجه و میزان » آن در افراد مختلف متفاوت است .
این میزان با ارتقای جایگاه اجتماعی افراد هم بیشتر می شود و هم پیچیده تر .
طبیعی است که کار گروهی و تیمی در جامعه ای که آن را « دیکتاتورهای کوچک » تشکیل می دهند امری سهل و ممکن نخواهد بود .
کار گروهی به معنای واقعی آن ناظر به رعایت و اجرای اصولی است که به طور قطع با رفتارهای استبدادی و خودمحورانه قابل جمع نخواهد بود .
تغییر این وضعیت و به قولی « هژمونی غالب اجتماعی » هم به این راحتی نیست .
مهم ترین شرط و راهبردی ترین نقشه راه برای حل مساله ؛ تغییر رفتار در این وضعیت ناپایدار است که البته پیش نیاز اصلی آن تغییر در باورها ( اندیشه ) است که تبدیل به « اراده ی تغییر » گردد .
نگارنده در افق و چشم انداز اجتماعی فرهنگی ایران فعلا اراده ای برای تغییر این وضعیت غلط را مشاهده نمی کند .
و اما عامل دوم که آن هم به یک الگوی رفتاری مسلط و پیش رونده در جامعه ی ایرانی تبدیل شده است بحث « منافع » در بده بستان های فردی و گروهی است .
به دلایل مختلف ؛ ایرانی ها پیش از وارد شدن در هر پدیده اجتماعی به موضوع « منافع » بسیار اهمیت می دهند . در محیط هاي آموزشی آنچه که مورد اهمیت است، رقابت بر سر دست یابی به موفقیت بیشتر می باشد، والدینی که تحصیلات بالاتري دارند، در جامعه پذیر کردن فرزندانشان بر رقابت، بیشتر از همکاري و مشارکت با افراد جامعه تأکید دارند و پیشرفت فردي را بیشتر از تعامل و همکاري اجتماعی مدنظر قرار می دهند.
این که فعالیت و صرف وقت و انرژی برای من تا چه حد « منفعت » دارد .
در کنار « منافع فردی » ؛ « منافع جمعی و یا منافع ملی » هم مطرح می شود .
ممکن است این دو در کنار و یا راستای یکدیگر اما بسیاری اوقات در « برابر » هم قرار می گیرند .
پرسشی مهم که در این جا مطرح می شود آن است که در صورت « تعارض » میان منافع فردی و منافع جمعی ( ملی ) ؛ ایرانی ها کدام یک را ترجیح می دهند و یا به قول معروف وزنه به کدام طرف سنگینی می کند ؟
در زیر به چند پژوهش در این زمینه اشاره خواهم داشت :
دکتر رضا صمیم، استادیار جامعهشناسی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی تهران مقاله ای را با موضوع «چگونه کار جمعی در کلاس درس دانشگاه ایرانی ناممکن میشود؟» در دسامبر 2017 در ششمین کنفرانس بینالمللی فن آوری و آموزشی پایدار، سیدنی استرالیا، دانشگاه وسترن سیدنی ارائه کرده است. ( این جا )
« نتایج به دست آمده از اعضای هیاتعلمی دانشگاههای ایران حکایت از آن دارد که بیشترین ویژگی میان ایرانیان که بسیار هم بحثبرانگیز است، ویژگی «ضعف فرهنگ کارگروهی و فعالیتهای گروهی مشترک» است که به ضعفی مهم تبدیل شده، بهطوری که آن را به وضوح میتوان در عرصههای مختلف جامعه مشاهده کرد. درحالی که اعضای هیاتعلمی دانشگاهها، ضعف فرهنگی در کار گروهی را مهمترین عامل معرفی میکنند، دومین مشکل مهمی که ایرانیان با آن دست و پنجه نرم میکنند، این است که مردم ایران قادر به یافتن ارتباط بین منافع فردی و اجتماعی نیستند. به عبارت دیگر تا زمانی که ایرانیان مفهوم منافع اجتماعی و جمعی را به درستی درک نکنند، نمیتوانند ازخودگذشتگی نشان داده و منافع فردی را فدای منافع اجتماعی کنند.
اجتماعی که در اینجا مورد بحث است، جوامع بنیادی هستند. اعضای هیاتعلمی دانشگاههای ایران معتقدند ضعف کار گروهی در دانشگاهها در مقایسه با دیگر اجتماعات انسانی بیشتر به چشم میآید. لازم به ذکر است ضعف در کار گروهی در دانشگاهها جزء چشم گیرترین نمونههای ضعف است. تقویت کارگروهی در دانشگاهها به طور قطع در برقراری توسعه پایدار تاثیر به سزایی دارد.
نبود گروه و کار گروهی در دانشگاهها یک مشکل اساسی به شمار میرود و دانشگاه بهعنوان نمونهای از جامعه بنیادی پدیدهای مدرن است که به همین دلیل، ساختار آن به اجتماعات بنیادی یا سازمانیافته وابسته است. دانشگاه شکلی سازمان یافته از موسسات آموزشی سنتی اروپاست.
دوره رنسانس یعنی اواسط قرن پانزدهم میلادی، هرچه به قرن هجدهم نزدیک میشد، موسسات آموزشی مدرن جای خود را به موسسات سنتی میدادند. این درحالی است که در 300 سالی که از این دوران گذشته، چنین تحولی در ایران رخ نداده و در نتیجه، دانشگاه بهعنوان یک موسسه مدرن آموزشی به صورت سازمانیافته درنیامد » .
این وضعیت در نظام آموزشی پایه یعنی آموزش و پرورش شکل می گیرد .
نظام آموزشی ما با ساز و کارهایش قادر به تربیت دانش آموزانی با روحیه کار گروهی نیست و اراده ای هم برای تغییر آن مشاهده نمی شود .
در مقاله ی پژوهشی با عنوان : «زرنگی« در زندگی روزمره: بررسی برخی علل جامعه شناختی - ترجیح منافع فردی بر منافع جمعی در کلان شهر تهران که توسط سیدحسین نبوی و فاطمه سلمانی در فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران در پاییز 1403 منتشر شده چنین آمده است :
« یافته ها نشان داد که حتی در شرایط ترومایی کرونا که طبق برخی نظریه های دورکیمی، می باید افراد به علت گسترش حلقه « ما » ، مصالح جمعی را برای منافع فردی مقدم بدارند، تعداد قابل ملاحظه ای از پاسخ گویان ( 94 درصد )، در حد « متوسط » و « زیاد » منافع فردی را بر منافع و مصالح جمع ترجیح می دهند .
نگرش و فرهنگ زرنگی نقش اصلی را در این مسئله دارند.
به طور مشخص روشن شد که هر چه بی طرفی عاطفی، گرایش به گروه های مرجع، گرایش به نوآوری و گرایش به محرک بیشتر باشد ، ترجیح منافع فردی بر منافع جمعی نیز بیشتر است » .
در پژوهشی با عنوان : « بررسی فردگرایی خودخواهانه و عوامل مرتبط با آن در بین دانشجویان دانشگاه شیراز (با تأکید بر طبقه آنها) که توسط طاهره قادري و زهرا القونه
تاریخ پذیرش: 1396/10/11
انجام شده چنین آمده است :
دورکیم در نقد فردگرایی خودخواهانه معتقد بود که هیچ جامعه اي را نمی توان بر پایه دنبال کردن نفع شخصی بنا نهاد. ازاین رو مذهب می تواند تضمین کننده انسجام اجتماعی باشد اما اگر مذهب در جامعه کم رنگ شود این کارکرد بر عهده اخلاق و آیین فردي می باشد. از نتایج به دست آمده از این تحقیق چنین برآمده است که مذهب نقش و کارکرد انسجام دهنده خود را در جامعه حفظ کرده است بدین معنی که افراد جامعه مورد مطالعه، مبتنی بر فرامین مذهبی معتقد بدان، خود را مقید به همکاري و تعامل متقابل می دانند و فردگرایی بر خواسته از منفعت طلبی شخصی را مذموم قلمداد می کنند.
بر این اساس مستند به باورهاي اسلامی، پاسخ گویان تحقیق مربوطه مشارکت و همکاري در جامعه را ضروري دانسته و بر آن تأکید فراوانی داشته اند، در نتیجه کسانی که از میزان دینداري بالاتري برخوردار بودند، تمایل بیشتري به مشارکت و همکاري با بررسی فردگرایی خودخواهانه و عوامل مرتبط با دیگران داشته و میزان فردگرایی خودخواهانه آنها کمتر از کسانی بود که میزان دینداري پایینی داشتند ».
پرسشی که این جا مطرح می شود آن است که با توجه به روند افزایشی دین گریزی و دین ستیزی در جامعه ی ایران ؛ وضعیت و افق مشارکت جمعی در آینده به چه صورتی درخواهد آمد ؟
همچنین نتایج تحقیق به دست آمده حاکی از آن است که بین سرمایه فرهنگی و مشارکت اجتماعی رابطه معکوس وجود دارد، بدین معنی که با افزایش سرمایه فرهنگی مشارکت اجتماعی کاهش می یابد و در تناقض با نظریه بوردیو در جامعه آماري مورد بحث سرمایه فرهنگی بالا فردگرایی خودخواهانه را در روابط اجتماعی افزایش می دهد.
شاید بتوان گفت دلیل رد شدن این فرضیه می تواند این باشد که در محیط هاي آموزشی آنچه که مورد اهمیت است، رقابت بر سر دست یابی به موفقیت بیشتر می باشد، والدینی که تحصیلات بالاتري دارند، در جامعه پذیر کردن فرزندانشان بر رقابت، بیشتر از همکاري و مشارکت با افراد جامعه تأکید دارند و پیشرفت فردي را بیشتر از تعامل و همکاري اجتماعی مدنظر قرار می دهند.
در نهایت باید اشاره کرد که یافته ها در مورد متغیرهاي زمینه اي به این گونه بوده است که رابطه معناداري بین جنسیت و فردگرایی خودخواهانه وجود ندارد. اما بین سن افراد و میزان فردگرایی خودخواهانه رابطه معناداري وجود دارد؛ در واقع با افزایش سن میزان فردگرایی خودخواهانه افزایش پیدا می کند » .
مطابق یافته های این پژوهش ؛ الزاما تحصیلات بالاتر منجر به ایجاد روحیه کار جمعی و تعاملات اجتماعی بیشتر نمی شود . در 300 سالی که از این دوران گذشته، چنین تحولی در ایران رخ نداده و در نتیجه، دانشگاه بهعنوان یک موسسه مدرن آموزشی به صورت سازمانیافته درنیامد .
در پژوهشی با عنوان : تحلیل جامعه شناختی خودمداری ایرانیان ( براساس داده های مطالعه تجربی در شهر تهران ) توسط حسن رضایی بحرآباد . مجید فوالدیان
تاریخ پذیرش: 97/04/24
چنین آمده است :
« قاضی مرادی بحث خودمداری ایرانیان را در قیاس با جامعه سنتی ایران و نیز در مقایسه با جامعه ایرانی که در آن سنت از هم فروپاشیده شده است ( اواسط دوره قاجاریه و با گذار تحقق نیافته از جامعه سنتی به جامعه متجدد ) مطرح می کند.
به نظر او در جامعه سنتی ایران ـ جامعه پیش از عصر مشروطیت ـ اگر عواملی زمینه ساز خودمداری بوده عوامل دیگری نیز آن را تعدیل می کرده است. اما با فرو پاشی جامعه سنتی در ایران، آن دسته عواملی که
خودمداری را تعدیل می کرد تضعیف شد و فرو پاشید اما عوامل زمینه ساز خودمداری تشدید شد تا در این روند، خودمداری به خصیصه غالب در میان ایرانیان تبدیل شود.
خصیصه ای که همچنان در میان ایرانیان وجود دارد و بسیاری آن را به عنوان یکی از موانع مهم در روند تحقق تجددخواهی در ایران و استقرار حق ایرانیان در تعیین سرنوشت خود ذکر کرده اند که همچنان
آثار نامطلوب خویش را نیز به دنبال خواهد آورد.
بنابراین به جاست که در عین نظریه پردازی و تحلیل تاریخی، به شیوه های متداول علمی نیز در پی یافتن عوامل موثر بر ایجاد و تداوم این ویژگی در جامعه ایرانی، که بسیاری از ناکامی های تاریخی و معاصر ایرانیان را می توان منتسب به آن دانست، باشیم.
بنابراین سؤال اصلی این نوشتار این بود که عوامل مؤثر بر خودمداری ایرانیان چیست؟
برای پاسخ به این پرسش در این مقاله سعی شده است با تحلیل ثانویه داده های یک پیمایش معتبر که در شهر تهران انجام شده است مدل تئوریکی بر اساس شاخص های مورد استفاده در آن پیمایش طراحی و آزمون شود.
براساس نتایج توصیفی تحقیق، حداقل چهل درصد از پاسخ گویان در سطح فردی خودمدار هستند و تقریبا نیمی از آنها در سطح متوسط از نظر خود مداری قرار دارند.
یافته های تبیینی نیز نشان می دهد که در حدود 20 درصد از واریانس و تغییرات خودمداری توسط متغیرهای موجود در معادله تبیین می شود. بر این اساس متغیر تقدیرگرایی با دارا بودن اثر کل به اندازه ( 0/276 ) در تبیین واریانس متغیر خودمداری از بیشترین قدرت برخوردار است.
بعد از این متغیر، بیگانگی اجتماعی و سپس احساس بی قدرتی در مراتب بعدی قرار دارند که هر سه این متغیرها رابطه مثبتی با متغیر خودمداری دارند بدین معنی که هرچه بر میزان هر یک از سه متغیر فوق افزوده گردد میزان خودمداری افراد نیز افزایش می یابد.
همان گونه که در بخش نظری نیز ذکر شد، تقدیرگرایی یکی از اصلی ترین موانع فرهنگی توسعه یافتگی در کشورهای توسعه نیافته ( عمدتا شرقی ) محسوب می شود که نقش بسیار زیادی در جهت دهی کنش های فردی و جمعی مردم این جوامع دارد. ازجمله پیامدهای تقدیرگرایی، انفعال و عدم تالش برای تغییر شرایط زندگی و بی اطمینانی نسبت به برنامه ریزی و آینده نگری است. این شرایط فرد را به این موضع سوق می دهد که تنها برای بقای فردی خویش در یک محیط ناامن و پیشبینی ناپذیر تلاش کند و این تلاش نیز معطوف به نیازهای آنی و روزمره است چرا که آینده را تقدیر رقم خواهد زد؛ این موقعیت برابر است با پیدایش
خودمداری در افراد.
نتایج این پژوهش نیز نشان داد که متغیر تقدیرگرایی مهمترین عامل تببین کننده خودمداری در جامعه ایران است .
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.