چند روز پیش با یکی از دوستان برای تفریح به اطراف شهر رفته بودیم. موقع برگشت هوا تاریک شده بود. وارد روستایی کوچک شدیم تا استراحت کنیم. در وسط روستا، امامزادهای بود که از بلندگوی آن صدای سخنرانی میآمد. داخل امامزاده شدیم و گوشهای نشستیم. روحانی میانسالی بالای منبر نشسته بود و سخن میگفت؛ سخنانی که ارتباطی مستقیم با دین نداشت؛ مانند ماهیت کشورهای غربی و مفاسد تمدن جدید و سیاستهای استعماری انگلیس.
بخشی از سخنرانیاش هم دربارۀ بیحجابی بود. سپس خاطرهای به این مضمون نقل کرد: «کوروش مردی الهی بود؛ اما الان میخواهند قبر او را مرکز فساد کنند. یکبار در تخت جمشید از کارشناس میراث فرهنگی پرسیدم چرا پلههای تخت جمشید این قدر کوتاه است؟ گفت: کوروش دستور داده بود پلهها را با ارتفاع کم بسازند تا هنگام قدم برداشتن زنها، زینت پای آنان دیده نشود.» فرهنگ در جوامع سنتی، ماهیت شفاهی دارد؛ یعنی از خطیبان بیش از نویسندگان و دانشمندان اثر میپذیرد.
به محتوای سخنرانی کاری ندارم. شاید درست باشد و شاید نه. مهم نیست. اما من آنجا با خود میاندیشیدم که در بیشتر شهرها و روستاهای ایران، از این گونه سخنرانیها و مجالس بسیار برگزار میشود و مردمی که افکار و آرای آنها بر سرنوشت کشور مؤثر است، در این مجالس تربیت میشوند. مستمعان در این مجالس سخنانی میشنوند که هیچ راهی برای داوری دربارۀ صدق و کذب آن ندارند، و چون این سخنان را از کسانی میشنوند که به آنان اعتماد دارند، دربست میپذیرند و بر پایۀ آن عمل میکنند و انباری از باورهای گوناگون میشوند. من البته در برخی مجالس دینی و عمومی، سخنرانیهای معقول و مفید شنیدهام؛ اما چه کنیم با هزاران سخنرانی و خطابهای که هر روز و هر شب در خانهها و هیئتها و در روستاهای کوچک و دورافتاده و شهرهای بزرگ برگزار میشود و فرهنگ عمومی و ذهنیت بخشی مهم از جمعیت ایران را میسازند؟
داستان مداحان هنرمند و تأثیرشان بر جوانان سادهدل و معنویتخواه بماند. صداوسیما نیز.
کاش از میان هزاران جوان تحصیلکرده که در وبلاگ و فیسبوک و تلگرام و اینستاگرام و... مینویسند، بخشی از آنان به میان مردم میرفتند و رودرو با آنان سخن میگفتند. همۀ راهها از میان مردم میگذرد.
دموکراسی در هر کجا ناقص است، در تأثیر فرهنگ عمومی بر ماهیت ساختارها و نهادهای اجتماعی کامل است. نه استبداد و نه دموکراسی و نه هیچ عامل دیگری نمیتواند مانع تأثیرگذاری فرهنگ بر سرنوشت کشور شود.
آنچه در عرصۀ سیاست میگذرد، نوک قلهای است که از اقیانوس فرهنگ بیرون زده است. سرنوشت کشور در دست فرهنگ عمومی است و فرهنگ عمومی، ترکیبی از دانشها، گرایشها و منشهای غیر رسمی اما غالب در جامعه است.
سالمترین رابطه میان سیاست و فرهنگ، از طریق احزاب و نهاد دانشگاه است. سیاستمداران اگر بهواقع در پی ساختارهای پیشرو و پاسخگو باشند، باید در استقلال و اقتدار احزاب و دانشگاهها بکوشند. اگر هیتلر برای ارتباط با مردم، رادیو را برگزید و ترامپ توئیتر را، برای آن است که ساختارهای جامعۀ مدنی را دور بزنند و مانع تأثیرگذاری احزاب و رسانههای عمومی بشوند.
متأسفانه فرهنگ عامه آن اندازه که با دیدن و شنیدن فربه میشود، وامدار کتاب و مقاله و یادداشت نیست.
فرهنگ در جوامع سنتی، ماهیت شفاهی دارد؛ یعنی از خطیبان بیش از نویسندگان و دانشمندان اثر میپذیرد.
خطای روشنفکران ما این است که میخواهند نرمافزارهای نوشتاری را در سیستمهای گفتاری نصب کنند. جز ارور چه جوابی خواهند گرفت؟
دانشگاهیان و نخبگان کشور، اگر عرصۀ فرهنگ عمومی را واگذارند، باید سرنوشتی را بپذیرند که مستمعان مجالس و محافل عمومی برای کشور رقم میزنند؛ کسانی که میشنوند اما نمیخوانند؛ اعتماد میکنند اما نمیاندیشند.
( کانال نویسنده - ۹۷/۸/۱۹ )
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.