ترول (Troll) یک اصطلاح اینترنتی است و به کسانی اطلاق میشود که در جوامع آنلاین و حوزه رسانه پیامهایی بیربط، ناراحت کننده و بی پایه و اساس ارسال میکنند. هدف اصلی این افراد وادار کردن دیگران به عکسالعملهای احساسی است و باعث بحثهای بیربط به موضوع اصلی میشوند.
برای مثال ممکن است یک نفر عمدا در مطالب خودش غلط دیکتهای بگذارد تا دیگران را تحریک به صحبت در این مورد کند یا در متنی که ظاهرا تلاش میکند غلطهای دیکتهای و دستوری دیگران را اصلاح کند چند غلط بگنجاند تا بقیه شروع به دادن جوابهای احساسی کنند و بحث از موضوع اصلی منحرف شود.
پیروزی یا عدم پیروزی ترول و از آن مهمتر ادامه فعالیت ترولگر در یک محیط، وابسته به رسیدن یا نرسیدن سوخت به ترول است. اگر آدمها کنترل احساساتشان را از دست بدهند و درگیر جنگها، بحثها و اعصابخوردیهایی بشوند که ترول را خوشحال میکند، ترول به کارش ادامه خواهد داد.
نکته مهم این است که هر گونه بحث منطقی با ترول بینتیجه است چرا که ترول فقط به دنبال ناراحت کردن شما است نه قانع کردنتان !
مدتی است که حس میشود برخی در ستاد عریض و طویل آموزش و پرورش و دولت و مجلس (سهوا یا عامدانه) نقش ترولهای مجازی را بازی کرده و در لایحهی سر درگم رتبهبندی معلمان از مأیوس کردن و تحریک جامعهی فرهنگیان حظ وافر و نشاط تام و تمام میبرند.
این ترولها با اظهار نظر و مصاحبههای نمایشی خود معمولا هفتهای یک خبر زرد و چیپ در فضای بادکنکی مجازی رها کرده و چشمان منتظر و نگران معلمان را به افقهای ناپیدا میدوزند.
کافیست نگاهی به اخبار حوزه آموزش و پرورش در یک ماه اخیر انداخته و با اظهار نظرهای ضد و نقیض و مصاحبههای پارادوکسیکال در خصوص حواشی لایحه رتبهبندی معلمان بزنیم.
متاسفانه دهها خبر از افراد مرتبط و نامرتبط با موضوع در پیش چشمان هر بیننده رژه رفته و حاصلی جز اعصاب سودن و اصطکاک روحی و روانی برای جامعه فهیم فرهنگیان ندارند.
اواسط مهرماه مدیران مدارس را به توپ بسته بودند که به هر صورتی باید تا پایان هفته سوم مهرماه اسناد و مدارک بارگذاری شده توسط معلمان مدارس مرتبط را در سامانه hrm با حضور و رضایت ذینفعان عنقریب تایید کنید چرا که حقوق معلمان در مهرماه قطعا با لحاظ مزایای رتبهبندی در قالب احکام جدید پرداخت خواهد شد.الان که واپسین نفسهای مهرماه در سینه پردرد پاییز میدمد هنوز هیچ مدیری در کشور نتوانسته وارد سامانه مذکور شود، تایید اسناد همکاران پیشکش!
سوال بی جواب جامعهی فرهنگیان از مسئولین آموزش و پرورش اینست که:
تا کی با سریال n قسمتی « شیر بی یال و دم رتبهبندی » با روح و روان حساس معلمان شریف این کهن مرز و بوم بازی خواهند کرد؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از تفاوتهای بنیادین بین نسل گذشته و نسل جدید در این نکته نهفته است که نسل قدیم در عرصه زندگی بیشتر تماشاگر بود تا بازیگر.
نسل قدیم زندگی کردن و بازیگری را موکول به آینده های مبهم می کرد.کودکی و جوانی نسل گذشته مصروف تماشاگری با هدف بازیگری در آینده می شد و چه بسا هیچ گاه فرصت بازیگری پیدا نمی کرد.اما نسل جدید دیگر نمی خواهد گذر زندگی را تماشا کند.او می خواهد در وسط میدان زندگی بازی کند حتی اگر اشتباه بازی کند.
او دیگر نمی خواهد از روی سکوهای زندگی تماشاگر زندگی دگر ساخته دیگران برای خود باشد.آنها کلید خاموش کردن تماشاگری را زده اند و آمده اند وسط میدان زندگی حتی اگر به قیمت باخت آنها تمام شود.آنها باخت در قامت بازیگری را به برد در قامت تماشاگری ترجیح می دهند.شاید بتوان گفت که ویژگی هایی که این نسل را به بازیگری سوق می دهد را به شرح ذیل بیان کرد :
1- نسل شاید به جای نسل باید
در اندیشه نسل جدید، این بایدهای نسل قدیم است که تماشاگرشان کرده است، لذا با عبور از بایدها در امتداد شایدها زیست می کنند.این شاید درست نقطه مقابل باید است.به تعبیری دیگر دیگر انتخاب او از مجموعه بایدها نیستند بلکه از جمع شایدهاست.بزرگترین باید او بازیگری برای رسیدن به شایدهاست.
2- نسل عبور از یقین و رسیدن به تردید
یقین یکی از مهمترین ویژگی های نسل تماشاگر است.یقین دستوری از مجموعه ای از بایدها و نبایدها.نسل جدید اما با عبور از یقین دستوری ، به یک شک خودآگاه رسیده است.برای او تردیدها حیات بخش تر از یقین ها هستند چرا که در بازیگری، انتخابهای تردید آمیز به جای یقین های تماشاگری می نشینند. او هر زمان دست به انتخابهای جدید می زند و کولی وار و عشایر گونه کوچ می کند تا یقین دستوری امکان بازیگری را از او نستاند.
3- نسل حق طلب به جای تکلیف گرا
نسل تماشاگر به جای مطالبه حق خود، تکلیف را در تماشاکردن می داند و به امید تحقق حقوق خود منتظر آینده می ماند.اما نسل بازیگر زندگی را حق خود می داند و بلکه بزرگترین حق خود.لذا حاضر نیست این حق بزرگ با تکالیف تماشاگر پسند محدود و محصور شود. او تکلیف را تا جایی بر می تابد که حق او برای زندگی را به رسمیت بشناسد.
4- نسل فعال به جای نسل منفعل
تماشاگری زندگی را نظاره کردن است.به گوشه ای منفعلانه نشستن و عبور زندگی را دیدن است.نسل جدید اما نمی نشیند.حرکت می کند، شتاب می کند، خسته می شود، به نفس نفس می افتد، اما دوباره نفسی تازه می کند و راه می افتد.اگر راهی نیابد ، راهی می سازد، اما نظاره گر نیست تا دیگران به او راه نشان دهند.اینان فعل خواستن را می خواهند صرف کنند و زندگی خود ساخته را به زندگی دگر ساخته ترجیح می دهند.
باری!
انتخاب اصیل او بازیگری است و می خواهد تاوان این انتخاب مخاطره آمیزش را بپردازد. او با شک و تردیدش شایدهای جدیدی را می سازد تا فعالانه حقوق خود را بستاند. و در این مسیر سخت و صعب العبور ، سرزنش ها ،ناملایمتی ها و گاه تعدی ها را به جان می خرد.او می خواهد با دستهای خود زندگی اش را بسازد اگرچه بازی او به مذاق تماشاگران خوش نیاید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هنوز از تعداد و تنوع دانش آموزان بازداشتی اطلاعی در دسترس نیست. این تعداد هر چه باشد، اثر ات زیان بار آن بر نظام آموزش و پرورش سهمگین است. زیرا، این امر به غیر عادی شدن محیط مدارس منجر شده است. حتی اگر در یک دبیرستان با ۵۰۰ نفر دانش آموز تنها ۵ نفر بازداشت شده باشند، دور از انتظار نیست که ذهن همه معلم ها و دانش آموزان این دبیرستان از این رویداد تلخ اشباع بشود و درس و مشق و تربیت به امری فرعی تبدیل شود.
اخیرا بیانیه انجمن علمی روان پزشکان ایران ( 1 ) در مورد دانش آموزان بازداشتی را مطالعه کردم. به عنوان دانش آموخته روانشناسی از اقدام مسوولانه این انجمن تشکر کرده و به مدیران آموزش و پرورش توصیه می کنم که مفاد آن بیانیه را بعد نماز و راز و نیاز با خدای خود مطالعه کنند و اقدامات خود را به خدا گزارش کنند.
من از تکلیف شرعی و دلسوزی به حال دانش آموزان بازداشتی و خانواده آنها عمدا می گذرم و خطر اختلال در نظام تعلیم و تربیت را با صدای بلند هشدار می دهم.
آیا چشمی هست که این خطر را ببیند؟
آیا وزیر محترم آموزش و پرورش توجه دارد که تداوم اختلال در فعالیت های عادی مدارس ممکن است نگرش میلیونها دانش آموز را نسبت به نظام تعلیم و تربیت تغییر دهد؟
آیا مسوولان محترم آموزش و پرورش می دانند که این روزها دانش آموزان در باره چه چیزهایی با هم گفت و گو می کنند؟
آیا می دانند که ادامه بازداشت چند دانش آموز از یک مدرسه، محتوای برنامه درسی را تغییر داده است و در ذهن و ضمیر دانش آموز و معلم، به جای برنامه درسی رسمی، برنامه دیگری جاری است؟
چنانکه انجمن علمی روان پزشکان ایران تاکید کرده است، از وزارت آموزش و پرورش انتظار میرود تصور دانشآموزان، خانوادهها و جامعه از مدرسه را بهعنوان مکان امنی برای تحصیل و پرورش استعدادها و خانهی دوم مخدوش نکند و از سرمایهی اجتماعی با همهی توان حفاظت کند.
بازداشت دانشآموزان معترض به قصد اصلاح و تربیت، مصداقی از خشونت است که مخرب ترین پیامد آن شکل گیری بی اعتمادی مزمن به نظام آموزش و پرورش و گسترش نارضایتی عمومی است.
ضمنا پیشنهاد می کنم وزارت آموزش و پرورش لیست کامل دانش آموزان بازداشتی را حفظ کند تا بعد چند سال پیامدهای تجربه بازداشت قابل مطالعه باشد.
***
( 1 )
جناب آقای دکتر یوسف نوری
وزیر محترم آموزش و پرورش
با سلام و احترام
در پی اعتراضات گستردهی لایههای مختلف جامعه، بهویژه نسل نوخاسته، شیوهی برخورد با این اعتراضات کشور را در بحرانی تمام عیار قرار داده است. در این میان، گروهی از دانشآموزان نیز به جریان معترض پیوستند که در این باره از قول جنابعالی در رسانهها چنین منتشر شده است:
«دانشآموزی در زندان نداریم و مواردی هم اگر بازداشت باشند برای بحث اصلاح و تربیت است که در مرکز روانشناسی هستند و دوستان کارشناس کارشان را انجام میدهند تا بعد از اصلاح به محیط مدرسه برگردند ... در این شرایط و مرحله ممکن است این دانشآموزان به شخصیتهای ضداجتماعی تبدیل شوند که می خواهیم آنها را اصلاح کنیم.»
بر مبنای این اظهارات موارد زیر نیاز به تأکید دارد:
۱- از وزارت آموزش و پرورش انتظار میرود تصور دانشآموزان، خانوادهها و جامعه از مدرسه را بهعنوان مکان امنی برای تحصیل و پرورش استعدادها و خانهی دوم مخدوش نکند و از سرمایهی اجتماعی اعتماد به نظام آموزشی که در صورت تنزل بهسادگی قابل بازگشت نیست، با همهی توان حفاظت کند.
۲- از وزارت آموزش و پرورش انتظار میرود به «پیماننامهی حقوق کودک» که نظام جمهوری اسلامی ایران نیز به آن متعهد است، پایبند باشد. بر اساس مادهی ۱۹ این پیماننامه کشورهای عضو باید «کلیه اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی لازم» را به عمل آورند تا از کودک در برابر کلیهی اشکال خشونت جسمی یا روانی، صدمه یا آزار، بیتوجهی یا رفتار توأم با سهلانگاری و سوءرفتار حمایت کنند. بازداشت دانشآموزان معترض به قصد اصلاح و تربیت، مصداقی از خشونت است که در کنار عدم حمایت مسئولان آموزش و پرورش کشور تبعات بسیار ناگواری دارد:
الف) احساس درازمدت ناامنی در دانشآموزان و خانوادهها، شکلگیری بیاعتمادی عمیق به نظام آموزشی و پرورشی، و گسست نسل نو با نظام آموزشی کشور؛
ب) ابتلای دانش آموزان به انواع مشکلات سلامت روان از قبیل اختلالات افسردگی و اضطرابی؛
پ) باقیماندن اصل موضوع مورد اعتراض، پوشاندن موقت صورت مسئله و بقای خطر بروز بحرانها در آینده؛
ت) گسترش نارضایتی عمومی و تداوم یا تشدید افت شاخصهای سلامت روانی-اجتماعی مردم
۳- از وزارت آموزش و پرورش انتظار میرود توجه به کارکرد اصلی این نهاد را که تربیت و اجتماعی کردن نسل آینده بهگونهای که قادر به ایفای نقشی سازنده در ادارهی امور جامعهی فردا باشد، از یاد نبرد. در کنار آموزش علوم و فنون مورد نیاز جامعه، ضروری است همانند جوامع مدرن، آموزش مهارتهایی چون ابراز وجود، کار گروهی، تفکر نقاد و تفکر خلاق نیز در دستور کار این نهاد قرار گیرد. برخورد سلبی با کنشهای اجتماعی دانشآموزان معترض نتیجهای برخلاف روند توسعهگرای فوق به بار میآورد. بنابراین از وزارت آموزش و پرورش انتظار میرود بر اساس ماده ۲۹ «پیماننامه حقوق کودک»، کودکان را «برای یک زندگی مسئولانه در جامعهای آزاد و با روحیه تفاهم، صلح، مدارا، مساوات بین زن و مرد، و دوستی میان همه مردم و گروههای قومی، ملی، مذهبی و بومی» آماده کند.
۴- از وزارت آموزش و پرورش انتظار میرود از کارشناسان خبرهی این نهاد برای جمعبندی و تفسیر وقایع و پیگیری اقدامات متناسب علمی، اخلاقی و مؤثر بهره گیرد. مطرح کردن احتمال بروز شخصیت ضداجتماعی در دانشآموزان معترض مطابق با شواهد علمی نیست و علاوه بر این، مصداق بارز سوءاستفاده از روانپزشکی در برخورد با معترضان محسوب میشود.
انجمن علمی روانپزشکان ایران به عنوان یک انجمن تخصصی امیدوار است شرایطی فراهم شود که نوجوانان بتوانند در مسیر هموار شکوفایی علمی، اجتماعی و روانی، آزادانه دلمشغولیها، مطالبات و اعتراضات خود را اعلام نمایند و برای این کار نیازی به قرار گرفتن ناگزیر در موقعیتهای پرخطر نداشته باشند.
از آنجا که این انجمن خود را موظف به کمک به ارتقا و حفظ سلامت روانی-اجتماعی مردم میداند، از جنابعالی تقاضا دارد در پاسخ به نکات مطروحهی فوق، توضیحی روشنگر به مردم و جامعهی علمی برای تضمین حمایت از دانشآموزان و اجرای «پیماننامه حقوق کودک» ارائه کنید.
دکتر مجید صادقی
رئیس انجمن علمی روان پزشکان ایران
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امروز بابت جلب مساعدت و مشارکت در خصوص حل مشکلات فوری و ضروری مدرسه ای فوق محروم به چند نفر از صاحب منصبان و خیرین استانی پیامکی ارسال کرده و درخواست مساعدت و راهنمایی نمودم.
آقای عسگری از نمایندگان فعلی کرج گفتند:
« سلام و رحمت
"خدا خیرتون بده
از طریق دستگاههای حمایتی و خیرین پیگیری کنید . ما هم اگر موضوع و کمک خاصی لازم بود هستیم انشاءالله .
آرزوی توفیق »
خانم مریم قهرمانی عضو فرهنگی شورای کلانشهر کرج جواب دادند:
« چشم ان شالله کمک می کنیم » .
ولی یک نفر از دریافت کنندگان پیامکم برخورد متمایز و امیدبخشی داشت.
خانم شیخیان از کارآفرینان و خیرین فرهنگی بلافاصله پس از دریافت پیام تماس گرفته و پیگیر چرایی و چیستی موضوع گردیدند. چند لحظه پس از اتمام صحبت های اولیه مجددا تماس گرفته و دنبال اطلاعات ریز محرومیت مدرسه مورد نظر شده و وعده کمک فوری به واحد آموزشی محروم توسط خیرین مرتبط را دادند و...
خوشبختانه با وجود تمام مشکلات چند بعدی که مردم را احاطه کرده اند هنوز هم نسل انسانهای خوب و خیراندیش از اجتماع مان منقرض نشده است. احتمالا شما هم با من همدل باشید که برخی سورند و سرور، انرژی بخشند و مثبت اندیش، مهربانند و بی توقع، متبسم اند و متعهد، تحول گرا هستند و انتقاد پذیر ، چندبعدی اند و دور اندیش و...راست است که گفته اند:
خداوند بعضا انسان بزرگ را با مصیبتی بزرگتر می آزماید.
در ذیل ، صفحه ای از زندگی پرتلاطم یکی از این فرهنگیان دلسوخته و خیراندیش را تورق می کنیم.
خانم « معصومه شیخیان » از همکاران بازنشسته فرهنگی و کارآفرین کرج هستند. متأسفانه وی در فروردین ۹۸ دکتر محمود حقیقت (همسر) و یاسین حقیقت پسرش را در سیل ویرانگر دروازه قرآن شیراز از دست داد.
در انتخابات اخیر شورای شهر کرج خانم شیخیان از کاندیداهای کرج بود. به واسطه مرکزیت و مرجعیت شهیدستان کرج، خانم شیخیان نیز همانند بسیاری از کاندیداهای جدی شورا سری به ما زدند. پس از انتخابات یک جلسه مفصل پیرامون مسائل آبی ایران با محوریت « عمر مفید سد کرج » با این بانوی کارآفرین و فعال فرهنگی اجتماعی ترتیب دادیم.
وی با اطلاعات دقیق و تخصصی هشدارهایی در خصوص پایان عمر سد کرج ارائه نمود.
در ادامهی بحث گریزی به فاجعه سیل شیراز زدیم. بیاختیار اشک از گوشه چشمانش همچون سیل شیراز جاری شد.
در اثنای صحبت ها با « دکتر احمد تنوری » رئیس کمیسیون فرهنگی اجتماعی وقت شورای شهر شیراز تماس گرفته و خانم شیخیان را به ایشان متصل نمودم تا شاید در پیگیری مسائل و مصائب پسا سیل مفید فایده افتد.
خانم شیخیان و سایر بازماندگان جانباختگان سیل شیراز به دلیل بیتوجهی به مسئولیتهای قانونی و بدقولیهای مسئولین شیراز در عمل به وعدههای سرخرمنشان نزدیک سه سالی در انتظار سپری کردهاند و حال به دلیل بی نتیجه بودن پیگیری بازماندگان حادثه، آسیب دیدگان علیه مسئولین مرتبط با سیل شیراز اقامه دعوی کردهاند.
خانم شیخیان در این خصوص میگوید: بعد از گذشت بیش از چهار سال ، وضعیت آسیبدیدگان از سیل دروازه قرآن اسفبار بوده و متأسفانه هنوز مقصرین فاجعه سیل شیراز مجازات نشدهاند.
بعد از گذشت ماهها هنوز دیه فوتیها، خسارت بدنی، مالی، خسارت ماشینها و.... به بازماندگان پرداخت نشده است.
موضوع عدم عذرخواهی شهردار شیراز علیرغم درخواست خانوادههای جانباختگان دردی مضاعف بر دوش خانوادههاست.
انتظار داشتیم حداقل نتیجه شیرین از این اتفاق بسیار تلخ و سخت این باشد که برای اولین بار در کشور یک مقام مسئول مقصر، از مردم عذرخواهی کند و باب نیک و زیبایی برای بقیه مسئولین باز شود.
سخن آخر
متاسفانه عادت کردهایم هر بحرانی را با بحران جدید پشت سر بگذاریم، بدون آنکه پیگیر حواشی بحران قبلی بوده و برای کاستن از عواقب آن تلاشی کنیم و آسیبدیدگان حوادث طبیعی و غیر طبیعی را بیپناه به امان خدا رها میکنیم.
باشد که این رویه نامیمون « پشت سر گذاشتن و فراموش کردن بحرانی با بحرانهای جدید » متوقف گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش و پرورش این سرزمین تنها نهادی است که تحقیر نیروی انسانی خود را به جد دنبال می کند و این امر در چند دهه گذشته به عیان و در خانواده بزرگ فرهنگیان کاملا مشهود است از تبعیض در حقوق و پرداختها و معیشت و مزایای رفاهی و آبروریزی در صدا و سیما و.. که هیچ سازمانی به اندازه آموزش و پرورش در تحقق آن موفق نبوده است.
وزرای این نهاد در طول 40 سال گذشته تافته جدا بافته بوده اند و هیچ گاه ملزم به پاسخ گویی در برابر معلمان نبوده و حتی جرات حضور در مدارس و نشست های معلمان را نداشته اند و هنوز هم ندارند و براین باورند که خودشان و دوستانشان عقل کل هستند و اینکه معلم در مورد آموزش و پرورش نظر بدهد را برای خودشان کسر شان می دانند و به این دلیل است که سالهاست در جا می زنیم و خبری از سواد و آموزش موثر در مدارس نیست.
در 40 سال گذشته هیچ گزارشی از وزرای این نهاد و مدیران کل آن در خصوص بودجه و درآمدهای اختصاصی آن مانند « سالن های ورزشی ، استخرها ، خانه های معلم ، کلینیک ها و درمانگاه ها و فروش مستغلات و املاک و ... » منتشر نشده و اخیرا نیز درآمد شاد معلوم نشده است که چقدر بوده و در کجاها هزینه شده در حالی که مدارس عملا توسط مردم و اولیا و شهریه های من درآوردی مدیران مدارس اداره می شود و چه بسا شرمساری پدران را در ادامه تحصیل فرزندانشان باعث می شود و اصل رایگان آموزش تبدیل شده به اصل اجباری اخذ شهریه با مبالغی کلان که دست مسئولان را برای هدر دادن بودجه آموزش و پرورش باز گذاشته است و به جای هزینه کرد درآمد برنامه شاد برای رفاه معلم معلوم نگردید که بر اساس چه قانونی آن را صرف چه اموری کرده اند و جامعه فرهنگیان شفاف سازی و پیگیری نمایندگان مجلس را در این زمینه طلب می کند.
اما وزیر محترم ؛
جالب است بدانید این اواخر درگیر و دار بازی با رتبه بندی و بازی با روح و روان معلم شاید خبری که گم شد قرارداد بیمه تکمیلی و بیمه حوادث دانش آموزی با بیمه دانا بود؛ بیمه ای که عملا با مراجعه به سایتها و عملکرد این بیمه در بورس متوجه می شویم که این بیمه عملا ورشکسته و به گل نشسته است و معلمان با وزیری ندانم کار ناجی آن خواهند بود و جالب تر اینکه بیمه دانش آموزی که در زمان تصدی بیمه معلم زیر 10هزار تومان بود با ورود بیمه دانا مبلغ 30 هزار تومان شده که تنها با احتساب 16میلیون دانش آموز مبلغ 480000000000 تومان پول بی زبان وارد آن می شود و عملا آن را نجات می دهد و علاوه بر آن از بیمه تکمیلی و خودرو فرهنگیان و بیمه مدارس نیز مبالغ زیادی به جیب خواهند زد.
اما سوال از وزیر آموزش وپرورش :
آموزش و پرورش صاحب بیمه معلم هست که منافع و ضرر آن نصیب همکاران عضو صندوق ذخیره فرهنگیان می شود و تقویت آن بر عهده شماست و دلایل غیرمنطقی و توجیه صورت مساله نمی تواند خطای همکاران تان را در این مورد بپوشاند.
و شما بفرمایید چرا با بیمه دانا قرارداد امضا کردید؟
بر چه اساسی مبلغ بیمه دانش آموزی 3 برابر شده است؟
آیا واقعا رانتی و فسادی در انعقاد قرارداد با این بیمه در کار بوده است؟
چرا این مبلغ کلان به بیمه معلم تزریق نشد تا درآمدش برای معلم و سهامدار باشد؟
کدام سازمان و ارگانی با داشتن امکانات در مجموعه خود با دیگران قرار داد امضا می کند؟
آیا شما هم قصد دارید همانند اسلاف تان آموزش و پرورش را در پرتگاه ناامیدی و ضلالت معلم به دیگران به یادگار بگذارید؟
امروز وقت جواب منطقی است نه طفره رفتن و نیک می دانیم این قرار داد از سر دلسوزی و خدمت نبوده است .
بی شک جامعه فرهنگیان خواهان حذف بیمه دانش آموزی از بیمه دانا است و باشد که این بار در رسانه ای که بتواند صدای اعتراض مان را به گوش تان برساند گفت و گو کنیم و باشد که جرات راست گفتن در شبکه خبر را داشته باشید.
آقای وزیر
راستی حق و حقوق معلم که توسط بیمه آتیه سازان پرداخت نشد را زنده کردید؟
دست از وعده و وعید خیالی بردارید و آموزش و پرورش را به عزت و جایگاهی که داشت برسانید هر چند دغدغه معلم و زندگی اش را ندارید ولی حتما" به آخرت و قیامت اعتقاد دارید.
از بودجه شفاف سخن بگویید؛ از سرانه دانش آموزی واقعی حرف بزنید و از مافیای کنکور و کتابهای تحمیلی کمک آموزشی و کنکور صریح بگویید .
وزیر محترم
با معلم به احترام سخن بگویید و از اینکه تریبون صدا و سیما و رسانه ها تنها شده دروغ در مورد حقوق و پرداخت رتبه بندی و هر دفعه با یک بوق و کرنای رنگی سخن می رانید بفرمایید کدام رتبه بندی؟
آیا نهادهای دیگر هم فرم پر کردند؟ مدارک بارگذاری کردند؟ کتاب نوشتند؟
به دریافتی آنها نگاه کنید شاید کمی وجدان تان آرام بگیرد.
حرف آخر اینکه آموزش و پرورش نردبان ترقی افراد یا گروهی با بیمه ای نیست !
قرار داد شما با بیمه دانا جای حرف و حدیث بسیاری دارد و ما نیز فرصت شنیدن حرف راست را داریم .
برای یک بار هم که شده شفاف سخن برانید .
چرا بیمه دانا ؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شو است اینجا و من هم خوو ندارم
و از خونسار یه ساعت اوو ندارم
تموم دلخوشی ام بعد سی سال،
که وجدانی اسیر توو ندارم!
من هم رفتم.
مثل همه همکارانی که پیش تر رفتند.
درست در روزگارسرشار اطلاعات که فصل مدرسه زدایی آغاز شده است. کرونا، اولین حمله جهانی به ساحت مدرسه بود و بعید نیست از این دست حملات باز تکرار شود. عصر پساکرونا، فرصت خوبی برای فکرکردن به ساز و کار مدرسه است. مدرسه ها که بی خیال نقش تربیتی و تحولی شده اند، تنها در محدوده آموزش مانده آند . آموزشی که نتیجه آن نه تقویت اراده که هدایت به حضور در یک اداره است.
در جامعه ما هم مدارس، مگر در دوره ابتدایی، دیگر جای ماندن نیست. معلمان که انگار یک کد پرسنلی اند، بخشی از معترضان نجیب و صبور جامعه شده اند و اعتراض خویش را در شکل های مختلفی نشان می دهند؛ در دیر آمدن، زود رفتن، غیبت کردن ، دفتر نشینی، تغییر سمت دادن، تقاضای بازنشستگی پیش از موعد، تمسخر معلمان جوان و پرجنب و جوش، ابراز نارضایتی کردن ، معلمی را با مهندسی و پزشکی و اوضاع معلمان ایران را با کشورهای پیشرفته مقایسه کردن و امثال آن. گفتن ندارد اما دیگر به عملکرد مدارس نمی توان چندان امید بست.
اغلب بچه ها از خانواده هایی می آیند که والدین شان توقع زیادی ندارند و این برای درهم کوبیدن اساس نظام آموزشی کافی است.آنها تنها در حد یک درآمد معمولی کار می کنند که به آن روزی حلال می گویند. مدرسه و معلمان نیز خود را به همین روحیه قناعت و متانت عادت می دهند. فرایندی که در این شرایط ایجاد می شود، هر چه می تواند باشد الا تحول و تغییر که اصل و اساس کار مدارس است.
بچه ها در مدارس آموزش می بینند اما چیز چندانی تحصیل نمی کنند. آنها مهارتی حاصل نمی کنند که فردا به کارشان بیاید و در عوض مثل سایر دانش آموزان و به ناچار چون سیلی معترض پشت سد کنکور می مانند.
در آینه همین مدارس بیمار است که می بینیم در میان برآمدگان از آنها، برخی که سرسوزن ذوقی دارند، خود را به نجات یافتگان از زیر دندانه های چرخ های بی رحم مدرسه تصور کرده و در شعر و قصه های خویش آنها را محاکمه می کنند.
سیاست مداران و کار به دستان مترصد کمترین بهانه نیز با مطالعه آنها ، به کلی از عملکرد مدارس ناامید شده و در برابر اعتراضات معلمان، سیاست سکوت و بی تفاوتی ( جز در بزنگاه های انتخاباتی ) پیشه می کنند و ...
نقطه سر خط .
اولین مدرسه دخترانه در تهران، توسط مبلغان مسیحی آمریکایی در ۱۲۵۳ش در دوره ناصرالدین به وجود آمد، اما شاگردانش مسیحی و دختران ارامنه بودند، چون ایرانیان مخالف تحصیل دختران بوده، فکر می کردند ھدف این مسیحیان غربی، مسیحی کردن ایرانیان است!
ديدار ناصرالدين شاه از این مدرسه جالب است:
در يكى از روزهاى پاييز ۱۲۶۹ ش صبحگاهان هنگامی كه دختران در تالار جمع بودند، شاه و ملازمان دربار وارد شدند . «شاه شخصا امتحان می کند و يكى از دختران را پاى تخته سياه می خواند كه چيزى بنويسد ولى طفلك از هيبت شاه ياراى نوشتن نداشته. شاه گچ را از دست دخترك می گيرد، به خط خود روى تخته سياه كلماتى می نويسد كه بعدا قاب می كنند تا از ريزش محفوظ بماند...»
(تاريخ مؤسسات تمدنى جديد... ج ۱، ص ۳۶۸)
اما دیدار ناصرالدین شاه نیز نتوانست نگرش منفی مردم را نسبت به مدرسه دخترانه تغییر دھد و تقریبا تمامی دانش آموزان، دختران مسیحی بودند و مجله ملانصرالدین در نقد آن کاریکاتوری کشید و زیرش نوشت:
مسلمان، دختربچه خود را شوهر می دهد و غیرمسلمان به مدرسه می فرستد...!
اما در ۱۲۷۰ ش. ربابه مرعشی همسر سيدعلى شمس المعالى (پزشك ناصر الدين شاه) دست به کار عجیبی می زند!
او در خانه اش كلاس درس براى زنان داير می کند. هر چند در خانه اش آموزش می داد اما از آزار و اذیت قشریون در امان نماند و مدام مزاحمش شدند.
در سال 1282ش طوبي رشديه در قسمتی از خانه خود، مدرسه دخترانه ای به نام پرورش داير نمود. گرچه با استقبال مردم روبه رو گرديد و روز چهارم تاسيس ۱۷ شاگرد داشت، اما فراشان دولتی ریختند و تابلوی او را با فحش و تهديد برداشتند و مدرسه را منحل کردند.
(رشدیه، شمسالدین، سوانح عمر...ص ۱۴۸)
تا این زمان مدارس دخترانه را در داخل خانه ایجاد می کردند تا بلکه از تعرضِ متعصبین در امان باشند اما در1283ش، زن شجاعی به نام بی بی خانم وزیراف نویسنده کتاب معايب الرجال که آن را در پاسخ به کتاب تاديب النسوان نوشته بود ؛ مدرسه دخترانه ای افتتاح نمود كه مخالفت شیخ فضل الله نوری را برانگیخت و شیخ فتوا داد که تاسیس مدارس دخترانه مخالف شرع اسلام است.
(ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت... ج4، ص 218)
و سیدعلی شوشتری در آستانه حضرت عبدالعظیم بست نشست و تكفیرنامه ای صادر کرد و نوشت: «وای به حال مملكتی كه در آن مدرسه دخترانه تاسیس شود» و عجیب اینکه، این تكفیرنامه در آن زمان دانه ای یك شاھی فروش رفته و حتی بازار سیاه پیدا كرد!
(کارنامه زنان مشهور ایران - فخری قویمی... ص 132)
این اقدام علما، مخالفان مدارس را جسورتر كرد به طوری كه در خیابان به محصلان و معلمان حمله کرده و به صورتشان تُف می انداختند و آنھا را بی عفت مي خواندند.
(ملک زاده... ج 3 ص 182)
فشارھای مخالفان باعث شد سرانجام، بی بی خانم به وزارت معارف شكایت کند امّا چون سمبه مخالفان پر زور بود در نتیجه، مدرسه تعطیل شد.
مدارس دخترانه چون نهر کوچکی جریان داشت که طلوع انقلاب مشروطیت، آن را به رودی پرشتاب بدل ساخت . برخی مشروطه خواهان مانند ناظم الاسلام به حمایت از تأسيس مدارس دخترانه پرداخته، گفتند: «در تربيت بنات و دوشيزگان وطن بکوشيم و به آنها لباس علم و هنر بپوشيم، چه تا دخترها عالم نشوند، پسرها به خوبی تربيت نخواهند شد»
(ناظمالاسلام کرمانی، تاريخ بيداری ايرانيان... ج 1 ص 4)
پس از مشروطیت به بی بی خانم اجازه داده شده مدرسه اش را باز کند اما به شرط اینکه دختران بین 4 الی 6 سال تحصیل نمایند و كلمه دوشیزه نیز از تابلوی مدرسه حذف شود.
(مجله گنجینۀ اسناد، سال اول، دفتر اول، ص82)
مدرسه ناموس در ۱۲۸۶ش به كوشش خانم طوبی آزموده آغاز به کار کرد و مدرسه «ترقی بنات» توسط ماھرخ گوھرشناس در 1288ش به وجود آمد البته او فعالیت خود را از شوهرش پنھان كرده بود اما زمانی كه شوھرش فهمید او را متھم كرد كه از دایره دین و فضیلت پا بیرون نھاده و با عمل شرم آور خود موجب بدنامی خانواده گردیده...»!
(فخری قویمی...ص 140)
روزنامه سادات، نامه اعتراض آمیز گروھی از زنان را چاپ كرد كه خود را طرفدار تعلیمِ زنان ستمدیده مي خواندند. آنان در نامه خود خطاب به مخالفین مدارس دخترانه نوشتند که:
«...آخر ما جماعت اناثیه مظلوم ایران مگر از نوع شما نبوده و در حقوق نوعیه با شما شریک نیستیم؟ مگر ما بیچارگان در ردیف انسانھای عالم به شمار نمی آئیم و در جرگه حیوانات باركش باید محسوب باشیم؟ از شما انصاف مي خواھیم تا كی ما باید از فرمان طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ خارج باشیم؟...»
(روزنامۀ مساوات، 2 فروردین 1287، شماره 18 ص 6)
کانال تاریخ تحلیلی ایران
( دو دختر ایرانی و اروپایی
عکس آتلیهای
دوران ناصری
موجود در موزهی Rietberg ) برگرفته از کانال History