طی دو سال گذشته، به دلیل شیوع ویروس کرونا، شروع سال تحصیلی جدید برای معلمان و دانشآموزان حال و هوای سالهای پیش از آن را نداشت. چرا که اکثر کلاسها به صورت مجازی برگزار میشدند و دانش آموزان و معلمان، امکان شرکت در کلاسهای درس حضوری و دیدار چهره به چهره با یکدیگر را نداشتند.
اما بازگشایی مدارس در مهر ۱۴۰۱، آن هم به صورت حضوری، شور و شوق، هیجانات و البته اضطرابهای خاص خود را در بین معلمان و دانشآموزان زنده کرده است. بنابراین ضروری است که همانند سالهای پیش از کرونا، با نزدیک شدن به ماه مهر و شروع سال تحصیلی جدید، معلمان عزیز، خود را برای حضور در کلاسهای درس و انتقال علم و دانش به آیندهسازان این سرزمین، آماده کنند. این موضوع به خصوص برای نومعلمان و معلمان سال اولی از اهمیت بالاتری برخوردار است.
مدیریت رفتار با دانش آموزان ؛ « آشنایی با انواع مشکلات رفتاری در دانش آموزان دوره ابتدائی »
در هر کلاس درس، دانش آموزان طیف وسیعی از رفتارها را از خود نشان میدهند که ممکن است برای معلم خوشایند نباشد. برخی از این رفتارها را میتوان تحت عنوان مشکلات رفتاری دانشآموزان معرفی کرد. مشکلاتی مانند انزوای شدید، پرخاشگری، بیش فعالی و غیره از جملۀ این موارد هستند. بسیار ضروری است که معلمان و مشاوران تحصیلی با انواع مشکلات رفتاری در کلاس درس آشنایی داشته باشند و از بهترین راهکارها برای مدیریت رفتار با دانش آموزان استفاده کنند.
راهکارهایی برای مدیریت رفتار با این گروه از شاگردان پیشنهاد می شوند :
- مشکلات رفتاری دانش آموزان را شناسایی کنید.
- بین انواع مشکلات رفتاری در دانش آموزان مقطع ابتدایی و متوسطه تمایز قائل شوید.
- علل مشکلات رفتاری دانش آموزان را توضیح دهید.
- پیشنهادات خود را برای برخورد با مشکلات رفتاری دانش آموزان ارائه نمایید.
- نقش والدین و معلمان را در مدیریت مشکلات رفتاری دانش آموزان شرح دهید.
مشکلات رفتاری دانش آموزان ابتدایی
مقطع ابتدایی، حساسترین و مهمترین مقطع آموزشی برای همۀ دانشآموزان است. چرا که در این دوره، پایههای علمی و شخصیتی کودکان شکل میگیرد. آموزشهایی که اگر به درستی اتفاق نیفتند، مشکلات زیادی را مقاطع تحصیلی بعدی برای دانشآموز ایجاد میکند. علاوه بر این، دانشآموزان دبستانی روحیات و ویژگیهای شخصیتی خاصی دارند که منجر به ایجاد مشکلات و چالشهایی نیز میشود که مدیریت و رفع این چالشها بر عهدۀ و معلمان مشاور و والدین می باشد .
برخی از مشکلات رفتاری دانش آموزان ابتدایی عبارتند از:
1. خجالتی بودن
2. اضطراب
3. پرخاشگری و قلدری
4. توجه طلبی بیش از حد
5. بیش فعالی
6. وابستگی شدید
7. دروغ گویی و تقلب
8. رفتارهای بزهکارانه مانند دزدی
9. و غیره
بسیاری از این مشکلات در دانش آموزان ابتدایی با استفاده از راهکارهای بسیار ساده توسط معلمان و والدین قابل رفع هستند .
نحوه رفتار با دانش آموز مشکل دار در جایگاه معلم
دغدغه هر معلمی در وهله اول باید رشد دانش آموزان در تمام جنبهها باشد نه صرفا پیشرفت تحصیلی او. معلمان در موقعیتی قرار دارند که میتوانند در شکلگیری شخصیت سالم در دانش آموزان نقش به سزایی ایفا کنند و در این زمینه فرصتها و البته مسئولیتهای بسیاری دارند.
از جمله فرصتهای معلم این است که مدت زمان زیادی از هر روز را با دانشآموزان خود در ارتباط است، بنابراین زودتر از هر فرد دیگری در مدرسه میتواند وجود مشکلات رفتاری در دانشآموز را شناسایی کند و قبل از پیچیدهتر شدن موضوع، فرآیند درمان و رفع مشکل را آغاز کند. بسیاری از این مشکلات در حد خفیف و متوسط بوده و در همان کلاس درس نیز قابل درمان هستند. اما مشکلات رفتاری شدید حتما باید توسط مشاور و روانپزشک مورد بررسی قرار بگیرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«دموکراسی» که ما البته 200 سال است می خواهیم ولی هنوز نداریم، سبکی از زندگی است و شیوه ای از حکمرانی است. آنچه دموکراسی به ما می دهد این است که آزادانه سخن بگوییم ولی آنچه از عهده دموکراسی برنمی آید این است که ما را از دروغ پرهیز بدهد و در ما تعهد به صداقت، و رفتار و گفتارِ صادقانه و احساس مسؤولیت به خیر و مصلحت عمومی ایجاد بکند.
اکنون نه گروه های حاکم به خیر و منفعت عمومی ایرانیان، پای بندی سیستماتیک دارند و نه بسیاری از آنها که با این حکومت می ستیزند و قصد دارند در آینده بر فرزندان ما حکومت بکنند. مثلا در همین روزهای مهسایی ، دروغ در رسانه های هر دو طرف فراوان بود و هست، وبی اعتنایی به آینده این مردم.
دموکراسی به رسانه آزادی می دهد ولی صاحبان رسانه را نمی تواند از درون برانگیزد که از گزارش ها و القائات دروغ و غیرواقعی پرهیز بکنند.
برای زندگی دموکراتیک و نیکبختی اجتماعی ، ما به نهادهای فرهنگی و اجتماعی و مدنی بسیار پرکارتر با درجات بلوغ بیشتر نیازمندیم .
گروه رسانه/
گروهی از استادان روانشناسی و مشاوره در بیانیه ای اعتراض خود را نسبت به نابه سامانی جایگاه خانواده و انجمن اولیا و مربیان در دولت سیزدهم و بی توجهی وزارت آموزش و پرورش در مورد جایگاه نهاد مردمی « انجمن اولیا و مربیان » اعلام کردند .
در این بیانیه آمده است :
« به نظر میرسد در دولت جناب آقای رئیسی قرار است مردمیترین و قدیمی ترین نهاد مشارکتی آموزش و پرورش به تعطیلی و انفعال کشانده شود. انتظار آن بود که در این دولت جایگاه خانوادهها و انجمن اولیا و مربیان در کل نظام و به ویژه در آموزش و پرورش مورد توجه جدی تر قرار گرفته و ارتقا یابد.
وضعیت کنونی «انجمن اولیا و مربیان» به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای ارتباط مستقیم با خانوادهها حاکی از آن است که این انتظار نه تنها برآورده نشده، بلکه غفلت و سهلانگاری جدی در این خصوص روی داده است.
از دولتی که دغدغۀ حل مسائل مردم را دارد در مورد «خانواده» و تربیت انتظار میرود نه تنها موضوعی مانند انجمن اولیا و مربیان را بسیار جدی و راهبردی تلقی کند بلکه هر چه در توان دارد برای ارتقای جایگاه خانواده در جمهوری اسلامی ایران به کار بندد.
پیش تر نیز یادداشتی به قلم ابراهیم اصلانی عضو هیأت تحریریه ماهنامه پیوند انجمن اولیا و مربیان در صدای معلم با عنوان « انجمن اولیا و مربیان در حال احتضار و فروپاشی است ! » منتشر گردید . ( این جا )
موضع وزارت آموزش و پرورش تاکنون « سکوت » بوده است . از دولت و وزارت آموزش و پرورشی که به مناسبت های مختلف خود را متصف به « دولت مردمی » می کنند انتظار شفاف سازی و پاسخ گویی به افکار عمومی است .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته به شرح زیر است .
گروه گزارش/
آن چه در زیر می آید ؛ بخش دوم از گزارش سمینار « آشنایی با مدل های جهانی کاربرد بازی در برنامه درسی دوره پیش دبستان و اول ابتدایی » همراه با ارائه رابطه بازی و برنامه درسی (تراویک اسمیت)، مدل بازی و برنامه درسی (جانسون)، مدل برنامه درسی و بازی و عناصر برنامه درسی مبتنی بر بازی ویژه مدیران و مربیان پیش دبستانی و دبستان است که در کانون فرهنگی همدانیان برگزار گردید .
در ادامه این سمینار تحت عنوان مربی گری شناسایی و پرورش هوش های چندگانه در کودکان مبتنی بر بازی با حمایت مؤسسه الفبای مهر و تدریس صابر عبدالملکی در دبستان عفاف ناحیه یک اصفهان تشکیل شد.
« صدای معلم » گفت و گویی را با « صابر عبدالملکی » مدرس دانشگاه و ارائه دهنده این سمینار انجام داد .
در حاشیه ی این سمینار ، گفت و گویی هم با تعدادی از مربیان شرکت کننده در این کارگاه داشتیم .
بنا به گفتهی مشاور وزير آموزش و پرورش -که دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش نیز هست- ايجاد مدارس وابسته به حوزه علميه در دستور كار قرار گرفته است.
خبر دیگری، حاکی از ابلاغ دستورالعمل اجرایی «طرح روشنا» است که بر اساس آن روحانیون مجری طرح در فعالیتهای فوق برنامه پرورشی، به مدارس استعدادهای درخشان سراسر کشور اعزام خواهند شد. تقویت مسائل اعتقادی و شرعی در نخبگان برای کاهش فرار مغزها و افزایش علاقه به خدمت به نظام اسلامی، بخشی از اهداف این طرح برشمرده شده است.
پیش از این نیز وزیر بی وجههی آموزش و پرورش، از امضای تفاهمنامه با مداحان جهت تسهیل حضور ایشان در مدارس سخن گفته بود!
پیش تر از اینها هم تعدادی از نمایندگان مجلس ولایی و انقلابی، طرحی را به ریاست مجلس ارائه دادهاند که بر اساس آن صلاحیت اعطای مجوز مشاوره روانشناسی -که اکنون در اختیار نظام روانشناسی و مشاوره کشور است- در اختیار حوزههای علمیه قرار بگیرد و سکان خدمات مشاورهای مدارس به دست روحانیون و طلاب حوزههای علمیه سپرده شود..
قبل از همهی اینها هم، انتشار خبر جذب ۲۵ هزار طلبه در آموزش و پرورش بود که اقشار مختلف مردم را حیرت زده کرد و کنشگران فرهنگی و متخصصان تعلیم و تربیت و دلسوزان نظام آموزشی را در شوک عمیقی فرو برد و انتقاداتی را برانگیخت و البته خیل عظیمی از طلاب علاقه مند به اشتغال در این ویرانه را حسابی شادمان کرد.
در واقع ورود مستمر حوزویان به ساحت آموزش و پرورش در طول چندین دههی گذشته تقریباً به طور چراغ خاموش انجام گرفته و به گسترش تدریجی حضور آنان در سطوح و ارکان و رستههای مختلف آموزش و پرورش -از وزارتخانه تا مدرسه و از سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی تا دفتر تالیف کتب درسی- انجامیده است اما آنها، اکنون بیپرده و با نور افکن، درصدد تصاحب پستهای بیشتر و ایفای نقشهای متنوعتری در نهاد تعلیم و تربیت برآمدهاند.
البته این وضعیت تنها محدود و منحصر به دستگاه تعلیم و تربیت نبوده و آنها در تمام شئونات حاکمیتی و دولتی و خصوصی و خصولتی ورود کرده و با مرام نمایندگی عقیدتی نظام، در همهی ارگانها و نهادها و ادارات و سازمانها، مأمور به حضور شدهاند اما این حضور، به دلیل تشابه ظاهری و لفظی «رسالت تربیت » در دو نهاد آموزش و پرورش و حوزه و اشتراک نقطهای این دو نهاد در این رسالت و تقلیل و تحدید مفهوم و گسترهی کار تربیتی تا سطح انذار و تبشیر و تبلیغ و ارشاد و نصیحت و امر و نهی و شرعیات و احکام و عقاید و...، با جرأت و جسارت بیشتر و توجیه قویتری در دستگاه تعلیم و تربیت صورت گرفته است و بالطبع؛ فضا، محتوا و کارکرد آن را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
آنچه امروز، دردمندانه باید به آن اقرار کرد، این است که آموزش و پرورش ما در حال حاضر، حال و روزِ یک محتضر را دارد که اگر نوشداریی از جنس خرَد و عقلانیت دریافت نکند، رفتنیست. رفتنی نه به آن معنا که درش تخته شود و از صفحهی روزگار محو گردد بلکه بدین معنا که از همین تهماندهی خرَد و عقلانیت نیز تهی گردد و غرق در اوهام و عصبیت و جزمیت و سطحینگری و قشریگری شود.
فلسفهی وجودی نهاد تعلیم و تربیت با محوریت مدرسه، تربیت شهروندانی جامعهپذیر و منعطف و منتقد و قانونمدار و درستکار و فهیم و آگاه و هنرور و مهرپرور و نیکخو و صلحجو و ژرفاندیش و دانا و توانا و ماهر و مقتدر و مولد و مومن به خدا و متعهد به مردم است. همان ثمراتی که ما تاکنون از این درخت تناور، کمتر دیدهایم و هر روز بیشتر از دیروز حسرتشان را خوردهایم. اهدافی که در حد رویا و آرمان مانده و با خروجیهای دستگاه، هیچ قرابت و مجانستی ندارند. اهدافی که تحقق آنها با شرایط و ساز و کار کنونی، تقریباً محال و ناممکن و یا بسیار دشوار به نظر میرسد. دلیل این دشواری یا ناممکن بودن را میتوان از ملاحظهی صورت وضعیت عناصر اصلی دخیل در امر تعلیم و تربیت، استنباط و استخراج کرد.
فضا و زمان آموزش، مواد و محتوای آموزشی و رهبریت آموزشی سه تا از اصلیترین مولفههای دخیل در کیفیت آموزش و تربیتاند. هر چند شرح مفصل احوال فعلی این مولفهها، در این مقال نمیگنجد، لیکن در این مجال، شمّهای از صورت وضعیت آنها را از نظر میگذارانیم:
۱) فضا و زمان:
مدارس به عنوان کانونهای وقوع رخدادهای تربیتی، شایستگیهای لازم برای انجام ماموریت خود را ندارند؛ فاقد جذابیت، غنا و انعطاف لازمند. اغلب فرسوده و بدون امکاناتاند. تهی از موهبتهای مدرن امروزیاند. تهی از لوازم آموزنده و انگیزهساز و الهامبخش هستند.
به سبک و سیاق منسوخ چندین دهه قبل اداره میشوند و عمل میکنند؛ دانشآموزان را در اتاقکهای کوچکی، تنگاتنگ مینشانند و امکان هر گونه تحرک و آزادی عمل را از آنان سلب و آنها را به دلیل فقر امکانات و فقدان راهبرد، از فعالیتهای مهارت محور و مورد علاقه و نشاطبخش و روحافزا منع میکنند.
علاوه بر اینها، کمبود شدید فضای آموزشی در مناطق و نواحی و محلههای پر جمعیت، نه تنها پدیدهی مدارس دو نوبته -و در حقیقت، نیمه وقت- را به سیستم آموزشی تحمیل کرده بلکه به افزایش نامتعارف جمعیت کلاسهای درسی نیز منجر شده است. این دو معضل بزرگ -که توأم باهم موجب انقباض زمان و تقلیل شدید وقت آموزش شدهاند- همزمان با کاستیها و نقایص پیشگفته، شرایط آموزش و تربیت راستین را از بین برده و امکان شکلگیری اخلاق آموزشی و فرهنگ یادگیری و دورهمی برای باهم زیستن و بهتر زیستن را نابود کرده و ضربهی مهلکی بر فرایند تربیت زده است.
تجارب نظامهای آموزشی موفق جهان نشان میدهند که تربیت در فضای باز و آزاد و غنی و شاد محقق میشود نه در فضای فقرزده و غمزده و بستهی تحت کنترل و فشار، و نه با اکراه و تنفر و اجبار.
فضا/ زمان فشرده و محدود در نظام آموزشی ما مسبب بسیاری از کاستیهای تربیتی شده است. از عوارض ظاهری این فشردگی و محدودیت همین بس که مدارس ما نمیتوانند فرصت تکرار آموزهها را برای دانشآموز/معلم فراهم کنند، نمیتوانند اجازهی آزمون و خطا و خلاقیّت به دانشآموزان بدهند، نمیتوانند فرصت و امکانات و شرایط دستورزیها و تجارب مکرر و تازه را در اختیار دانشآموز/معلم قرار دهند، نمیتوانند جوّ مشارکت و معاونت و تکریم و احترام و اختیار برای حاضران مهیا کنند. ناگفته پیداست که تدارک چنین شرایطی، هم فضای فراخ و بسیط و غنی میطلبد و هم، زمان آزاد و متسع و کافی که متأسفانه ما به نبودشان عادت کردهایم و حتی درک ضرورتشان را نیز از دست دادهایم! وقتی قرار است مدرسه کار روزانهی خود را با روضه و رثا و نوحه و عزا شروع کند و دانشآموز را با ذهن سوگوار و ماتمزده راهی کلاس نماید، چه فرقی میکند که بر صندلی منصب و مسئولیت در وزارتخانه و سازمان و مدرسه چه کسی بنشیند؟
۲) مواد و محتوای آموزشی:
ماهیت محتوای آموزشی به عنوان خوراک و مواد اولیه و ورودیها و دروندادهای فرایند آموزش، تأثیر غیرقابل انکاری در نوع خروجیها و کیفیت بروندادهای آن دارد؛ به عنوان مثال، بروندادِ دروسی مثل حساب و هندسه و مثلثات، مهندس و خروجی دروسی مانند زیستشناسی و بهداشت و شیمی پزشک میشود. به همین ترتیب نمیتوان کسی را سر کلاس تاریخ ادیان و یا حدیث و روایت و قرآن نشاند و از آن طرف، مهندس مکانیک یا کارشناس هوا-فضا و یا یک اقتصاد دان تحویل گرفت. برنامه درسی مدارس ما، مملوّ از دروسیست که نه تنها خودشان هیچ نسبت و قرابت و مجانستی با هیچ فن و حرفه و شغل و کار و تولید و تخصصی ندارند، بلکه با اشغال بخش زیادی از برنامهی درسی، فرصت و زمان آموزش را از آموزههای علمی و فنی و مهارتی و تخصصی مرتبط با کار و حرفه و صنعت و فناوری و تولید میربایند. مگر میشود در ظرفی شن و ماسه پر کرد و از درونش آبگوشت بیرون آورد؟ مگر میشود در زمینی جو کاشت و گندم درو کرد؟...
جنبهی دیگر این مسئله تعدد خارج از اندازهی مواد درسی هست که در مجموع، جز دلزدگی و خستگی و درماندگی برای دانشآموز، چیزی به همراه ندارند؛ به عنوان مثال، دانشآموزان ما در پایه هفتم -که تقریباً نقطهی میانی تحصیلات مدرسهای هست- با چهارده ماده درسی سر و کار دارند. دروس متعددی که زمان آموزش را تکه تکه و قلع و قمع میکنند و تمرکز بر آموزههای ضروری و بایستهی زندگی را ناممکن و فراگیران را خارج از مدار آموزههای راستین خسته و سردرگم میسازند. دروسی که دانشآموزان را از دایرهی تمرین و تعامل برای بهتر زیستن و باهم زیستن و برای هم زیستن، بیرون میکنند.
راز اصلی کمسوادی و بیسوادی و ناکارآمدی و دلیل بسیاری از قانونگریزیها و اخلاقستیزیها و کجخلقیها و ناشکیبیها و خودحقپنداریها و ناسازگاریها و صلحناپذیریهای نسل امروزی هم همین است.
۳) رهبریت آموزشی:
در میان سه مولفهی اصلی دخیل در کیفیت آموزش و تربیت، رهبریت آموزشی شاید اثرگذارترین مولفه و حتی رکن اصلی تعلیم و تربیت باشد. چرا که به تنهایی میتواند سایر ارکان و عناصر و مولفهها را بسازد و ایجاد کند و احیا نماید و ارتقاء دهد و یا به کلی نابود سازد. اما متأسفانه در حال حاضر سیاست گذاران و برنامه ریزان و مولفان و مدرسان ما، توان و رویکرد ایجاد و احیا و تغییر و توسعه و ارتقاء فضا و محتوای آموزشی را ندارند. وزرایی که برای آموزش و پرورش انتخاب میشوند، فاقد صلاحیتهای علمی و مدیریتی و مهارتی لازم و کافی برای رهبریت این مجموعهی بزرگ و گسترده هستند. بینش و منش و جسارت و شهامت لازم برای حفظ استقلال دستگاه تحت تصدی خود را ندارند. به همان نسبت که دروازههای دستگاه تعلیم و تربیت را به روی نهادهای سیاسی و ایدئولوژیک باز میکنند، از تعامل با مراکز و واحدهای علمی و مهارتی و صنعتی و اقتصادی غفلت میورزند.
ملاحظهی صورت وضعیت رهبریت آموزشی در سطح مدارس به مراتب تأسفبارتر و دردآورتر است؛ اکثر معلمان، افسرده و پریشان و نگران و بیانگیزه و دلخستهاند. اغلب آنان، به دلیل دغدغههای معیشتی و گرفتاریهای دو شغلگی و کمبود وقت و بیانگیزگی، مطالعه کافی ندارند. بروز نیستند. اقتدار علمی ندارند. تابع مطلق محتوای کتب درسی هستند. شهامت نقد محتوای کم مایهی دروس را ندارند. با اتکاء محض به محتوای کتب درسی، پا را فراتر از آنچه در آنها درج شده، نمیگذارند و منابع مطالعاتی الهام بخش را به دانشآموزان خود معرفی نمیکنند. سرکوبگرند و اجازهی نقد و آزادی عمل به دانشآموزان نمیدهند. هم خود و هم دانشآموزان را در چاردیواری کلاس و صفحات کممایهی کتب درسی محصور میکنند... و معلمانی که از بد حادثه اینجا به پناه آمدهاند و بزرگترین و تنهاترین دغدغهیشان، نان شبشان است.
رهبریت آموزشی در سطح مدارس از درد بزرگ دیگری هم رنج میبرد؛ نخستین و بدیهیترین ملاک رهبریت آموزشی در مدارس نادیده گرفته میشود؛ معیار دانش و تخصص در تخصیص نیروهای آموزشی به کلاسهای درسی به شدت فراموش شده است و فعالیت تخصصی با رهبریت افراد متخصص در اتاقهای درسی به ندرت دیده میشود. آموزگاران دورهی ابتدایی در دورهی اول متوسطه و دبیران دورهی اول متوسطه در دورهی دوم به کار گرفته میشوند. تجارب نظامهای آموزشی موفق جهان نشان میدهند که تربیت در فضای باز و آزاد و غنی و شاد محقق میشود نه در فضای فقرزده و غمزده و بستهی تحت کنترل و فشار، و نه با اکراه و تنفر و اجبار.
آقای صفدری که آموزگار دورهی ابتدایی هست، در دورهی اول متوسطه، دینی و قرآن و تفکر و سبک زندگی تدریس میکند. آقای قلندری نیز همین طور! و اغلب نیز از اینکه همواره از بودجه بندی جلوترند، ابراز خوشحالی میکنند و لبخند رضایتمندی بر لبشان است. آقای مظفری هم که دبیر ادبیات فارسی هست، کلاسهای زبان انگلیسی دورهی اول متوسطه را کنترات کرده است. آقای مدبری هم که آموزگار ابتدایی هست، تدریس درس علوم تجربی پایهی نهم را عهدهدار شده و معمولاً بسیاری از مفاهیم بدیهی علم را غلط تدریس میکند و سئوالات غلط طرح میکند.
آقای قربانعلی دبیر دینی و قرآن است و به آنچه تدریس میکند، هیچ اعتقادی ندارد! آقای شمسعلی هم مغازه میوه فروشی دارد و تمام و همّ و غمّش تأمین بار مغازه در سحرگاهان و محاسبهی سود زیان آن است...
وقتی فضا و زمان و فرصت لازم در اختیار معلم و متعلم قرار نمیگیرد، وقتی خوراک و مواد آموزشی به درد بخوری به سیستم آموزشی تزریق نمیشود، وقتی برنامهی جامع و مدونی برای تربیت و به کارگیری نیروی انسانی متخصص وجود ندارد، وقتی قرار است دستگاه تعلیم و تربیت به صورت هیئتی اداره شود، وقتی قرار است مدرسه کار روزانهی خود را با روضه و رثا و نوحه و عزا شروع کند و دانشآموز را با ذهن سوگوار و ماتمزده راهی کلاس نماید، چه فرقی میکند که بر صندلی منصب و مسئولیت در وزارتخانه و سازمان و مدرسه چه کسی بنشیند؟ چه فرقی میکند که بر سر این محتضر چه کسی آیه رحلت خواند!؟
این محتضر، به گور تشنهتر از مهر و آذر است!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ژینا گیان! تو نامری؛ ناوت ئهبیته رهمز.....
ژینا جان! تو نمیمیری، نامت نماد(سمبل) خواهد شد.....
عبارت بالا متن سنگ موقت مزار ژینا (مهسا) امینی، دختر 22 ساله ی معمولی که در یک روز معمولی در یکی از بازداشتگاه های آموزشی! پلیس امنیت اخلاقی! جان نازنین اش از او و هستیِ گرمابخش اش از خانواده ستانده شد.
نوشتن مطلب در رابطه با این فاجعه ی غم انگیز بسیار دشوار است؛ بیم آن می رود با هر تحلیل و نوشتاری اهمیت موضوع کمرنگ و عادی سازی صورت گیرد همچنین با برون ریزی اندوه، خشم و ... انرژیِ رودخانه ی خروشان تغییر خواهی سیاسی-اجتماعی در شوره زارِ اعتراض های بی حاصل به هدر رود.
مرزهای هویتی جوامع بشری و گروههای انسانی بسیار خشن و خونبارند؛ ژینا یکی از جدیدترین قربانیان ترسیم این خطوط غیرانسانی برای حفظ انسجام درونی بخشی از جامعه برای تصاحب قدرت، ثروت، امنیت و ... بود.
عاملیت و ساختار دو مفهوم کلیدی علوم اجتماعی اند؛ عاملیت به افراد و خواست ها، آرزوها، امیال و در کل به آزادی آنان در جامعه برمی گردد و ساختار به سیستم های اجتماعی گفته می شود که در قالب نهادها در جهت ایجاد نظم در مسیر عاملان اجتماعی محدودیت هایی ایجاد می کنند.
نقطه ی تلاقی عاملیت و ساختار را می توان در سبک زندگی مشاهده نمود؛ آنجا که عاملان اجتماعی برای تمایز یابی اقدام به «مصرف منابعِ در دسترس» و «مدیریت بدن» می نمایند.
در همه ی جوامع هویت های گوناگونی متناسب با سن، شغل، درآمد، تحصیلات، اعتقادات دینی، گرایشات سیاسی و ... وجود دارند و هر کدام متناسب با سبک زندگی خود اقدام به انتخاب مسکن، شغل، محل زندگی، پوشش و غذا می کنند.
بر این اساس، ژینا امینی همچون بسیاری از انسانهای عاقل و بالغ حق انتخاب سبک زندگی متناسب با شرایط زندگی اش را داشت. تصاویر منتشر شده ی تقطیع شده از صدا و سیما نشان می دهند ژینا دارای حجاب عرفی بوده و بازداشت و انتقال وی به پلیس امنیت اخلاقی جای پرسش دارد!؟
پس از انقلاب 57، طبقه ی مسلط تغییرات چشمگیری در پایگاه اقتصادی-اجتماعی پیدا کرد؛ امروز سبک زندگی انقلابیون پیشین و مسئولین حکومتی امروز بسیار پیچیده شده ؛ پوشش، رفتارهای اجتماعی، اجرای مناسک و... آنان متعلق به طبقه ی فرو دست حکومت پیشین و مسکن، شغل، درآمد، تفریح و امثالهم رنگ و بوی طبقه ی فرادست و حاکم همان حکومت و بسیاری دیگر از حکومتها را به خود گرفته است . نگارنده برای این پدیده « اعوجاج » یا « پیچش هویتی» را برگزیده است؛ بدین معنی که عناصر نمادین و نمایشی هویت متناسب با پایگاه اقتصادی-اجتماعی افراد نیست. عاملان ساختارساز این قشر، با زیست دوگانه ای که دارند، تبدیل به حاملان تناقضات ساختاری موجود در جامعه گشته اند. تحمیل پوشش به هر عنوانی فارغ از فهم سبک زندگی و سایر عوامل روانی-اجتماعی دمیدن بر کرم شب تاب برای افروختن آتش است!
به نظر می رسد با انقلاب مشروطه و پس از آن با ظهور رژیم پهلوی جامعه ی ایران دچار پدیدهای اجتماعی شد که می توان بر آن «توازی نهادی» نام گذاشت؛ بدین معنی که گسستی میان حکومت نوگرا و جامعه ی سنتی ایجاد شد؛ حکومت با سرعت بسیار برای ایجاد و یا توسعه ی نهادهای مدرن دست به کار شد و در مقابل نتوانست نهادهای هم ارز با آنها را جذب، ادغام و یا حذف کند، ثمره ی آن تولد دوگانه ی نهادهای موازی چون «حوزه- دانشگاه، مسجد- مدرسه و ...» بود و این توازی تا به امروز امتداد یافته است.
پیش از انقلاب 1357، توازی نهادی تا حدودی باعث توازن نیروهای اجتماعی و سیاسی شده بود به گونه ای که با اینکه نظام سیاسی دیکتاتور بر جامعه حاکم بود اما توان اعمال رفتارهای تمامیت خواهانه (توتالیتر) را نداشت؛ بعد از انقلاب، قدرت از سمت نو خواهی و مدرنیته ی متظاهر، به سوی سنت گرایی و هویت خواهی دینی متظاهر نقل مکان کرد؛ این امر علاوه بر اینکه نتوانست تناقضات ساختاری حاکم بر جامعه را حل کند؛ تولید بیش از اندازه ی نهادهای حاکمیتی و همزمان با آن سرکوب نهادهای مدنی مردم بنیاد تورم و مازادی از نهادهای موازی و ناکارآمد را خلق کرد و شکاف تعاملی میان حاکمیت و مردم را عمیق کرد و باعث پیچیده تر شدن ساختار سیاسی - اجتماعی شد به گونه ای که در برابر هر مسئله ای از زیست محیطی گرفته تا موضوعات ریز و درشت اجتماعی نیروهای سیاسی و امنیتی وارد عمل شده و بر پیچیدگی آن افزوده اند.
( جامعه مدنی )
عامل های اجتماعی به تنهایی افرادی آسیب پذیرند که برای محافظت از خود به ساختارها پناه می برند، ساختارهایی که می توانند برای گروهی منافع سرشار و امنیت بالا و برای گروه یا گروه هایی دیگر فقر و فلاکت، محرومیت و ناایمنی بیافرینند.
ژینا امینی مانند بسیاری دیگر از هموطنانمان قربانی غیاب نهادهای مدنی پاسدار حقوق و منافعش شد و این داستان در فقدان نهادهای مدنی مؤثر و مستقل از حاکمیت همچنان ادامه خواهد یافت و هر کدام از ما باید منتظر فاجعه ای این چنین برای خود و اطرافیانمان باشیم.
ساختارها انتزاعی اند و فهم آنها دشوار. بنیان بقای ساختارها بر نمادها و روایت هایی استوار است که از سوی صاحبان قدرت (خرد یا کلان) به صورت مستمر تولید و باز تولید می شود. تجربه ی بسیاری از جوامع رشد یافته نشان می دهد که عاملان اجتماعی می توانند طی فرایندهایی نهاد آفرین سکان ساختارها را در جهت بالاترین سود برای اکثریت جامعه و حتی اقلیت های هویتی در دست بگیرند.
حجاب پیش از انقلاب مقوله ای عرفی - دینی بود که زنان متناسب با سن و پایگاه اجتماعی-اقتصادی به آن گرایش داشتند؛ پس از انقلاب حجاب به پدیدهای سیاسی-دینی تبدیل شد و به صورت نمادی برای نمایش اسلامیت حاکمیت در آمد.
با دقت در تصاویر منتشر شده از خاک سپاری ژینا امینی نکات جامعه شناختی فراوانی خودنمایی می کنند که نیازمند سال ها تحلیل و بررسی است؛ در این مقال به تحلیل سه نما از این تصاویر پرداخته می شود:
در یکی از ویدیوهای منتشر شده در فضای مجازی، خانمی از وابستگان متوفی، با حجاب عرفی بر سر مزار ژینا مویه و زاری می کند، تصویری پارادوکسیکال از واقعه! دیگری بزرگِ لاکانی (زبان) از طریق زنِ عزادار با جامعه سخن می گوید: «ژینا حجابش ایرادی نداشت» و به تعبیری دیگر حجاب ایرادی ندارد! در این نما شاهد همدستی پنهان قربانی و قربانی کننده ایم.
در نمای دیگری از مراسم خاک سپاری ژینا، گروهی از زنان با برداشتن روسری در برابر دیگری بزرگ (نظام زبانی سنتی) شورش می کنند ؛ به نظر می رسد این حرکت در تقابل با قربانی کننده و در جهت نجات از دست ساختار اجتماعی-تاریخی به وقوع پیوسته است.
در ویدئویی دیگر که در فضای مجازی منتشر گردید، شاهد اعتراض مردی از بستگان متوفاییم که به روحانی حاضر در مراسم در حین خواندن نماز میّت اعتراض می کند، پایین ترین لایه های نهاد دین که پیش از این با احترام مورد پذیرش جامعه بود آماج حملات مردم عادی گردید. پرفورمنس و اجرایی اعتراضی و نمادین که در تاریخ اجتماعی ایران کم سابقه است: تلاش برای باز ستاندن و رهایی جسد (بدن) از دست ساختار.
با در کنار هم چیدن این نماها از مراسم خاک سپاری ژینا، تقابل شدید میان نمادها را شاهدیم؛ تقابلی که در یک طرف آن حاکمیتی وجود دارد که به کمک منابعی که در اختیار دارد نهادسازی و نماد پردازی می کند و جامعه را با تورم و مازاد نهادها و نمادهایش آزار می دهد و در دیگر سو جامعه ی مدنیِ بدون نهادی آفریده شده است که با فقر نهادهای مدنی در حال استخراج نماد از کنش های پراکنده است و بدین سان در غیاب نهادهای مدنی تأثیرگذار، جنگ نمادها ادامه خواهد یافت و انسانهای دیگری را در کام کشنده اش خواهد بلعید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید