گروه گزارش/

یکشنبه 24 شهریور 1398 , « صدای معلم » در گزارشی با عنوان « " وقتی سن بالا میرود حافظه کوتاه مدت ضعیف میشود " ! وزیر آموزش و پرورش به جای اقتصاددان ها ابتدا پای متخصصان تعلیم و تربیت را به آموزش و پرورش باز کند ! » چنین نوشت : ( این جا )
« فانی در آغازین روز معارفه در کنار نهاوندیان در جملاتی هرچند کوتاه، اما قول و قرارهایی شنیدنی داد؛ از جمله آنکه قرار است در ساختار آموزش و پرورش، معاونتی پا به عرصه وجود بگذارد که رنسانسی در آموزش و پرورش ایجاد کند؛ معاونت اقتصادی تا هم بی سر و صدا جیب معلمان را پر پول کند و درد بی درمان بودجه را التیام بخشد.
دیروز کسانی که در مراسم تکریم و معارفه محسن حاجی میرزایی شرکت کردند لابد فراموش کرده اند که علی اصغر فانی در نخستین نشستی که با تشکل های فرهنگیان در زمان سرپرستی اش بر وزارت آموزش و پرورش داشت تاکید کرد که در وزارت آموزش و پرورش به دنبال ایجاد معاونت اقتصادی و تحولی بزرگ و شگرف در اقتصاد آموزش و پرورش و معیشت معلمان است .

فانی در این نشست که مدیر صدای معلم هم حضور داشت چنان با آب و تاب سخن می راند که کم تر کسی تصور می کرد پس از ماه ها پرسش گری و مطالبه گری نه از سوی آن تشکل های شرکت کننده در نشست بلکه از سوی همان رسانه ای که بعدا حضورش در نشست های بعدی تحمل نشد و حتی به نشست رسانه ای وزیر آموزش و پرورش راهش ندادند در پاسخ بگوید که ایجاد چارت جدید سازمانی با سیاست ها و دستور العمل سازمان مدیریت و برنامه ریزی در تضاد است و عملا این شعار انتخاباتی به ورطه فراموشی سپرده شد ....

پرسش « صدای معلم » در آن زمان از فانی استخوان خرده کرده در آموزش و پرورش این بود که آیا ایشان قبل از رای اعتماد مجلس به ایشان از چنین موضوعی اطلاع نداشت و بعدا متوجه شده بود که این شعار با چابک سازی سازمانی در تعارض و تضاد است ؟
اقتصاد آموزش و پرورش هم تاکنون و شاید با وضعیتی نامساعدتر به حیات بیمار خویش ادامه داده است . تنها چیزی که رخ داده و البته « صدای معلم » در گزارش ها ؛ یادداشت ها و اخبار خود نسبت به آن « هشدار » داده بود ؛ تبدیل کالاهای سرمایه ای به پول برای تامین هزینه های جاری مانند فروش املاک و ساختمان و زمین مدارس و ادارات و اردوگاه ها و در یک کلام املاک و مستغلات است که با قانونی شدن آن تحت عنوان « مولدسازی » در حال اجراست.
بخش بزرگی از این نا به سامانی در اقتصاد آموزش و پرورش تابعی از اقتصاد کلان جامعه و سیاست های سیاست گذاران و تصمیم گیران است که حداقل در حوزه آموزش و پرورش کم تر کسی نقدی بر آن وارد می کند و یا حتی جرات وارد شدن در آن و نقد سیاست های موجود را ندارد و به عبارت بهتر « نگاه سیستمی ابتر است » .
بخشی از این به هم ریختگی و شلختگی هم معلول مدیریت های ناکارآمد، غیرعلمی و بدون نظارت است که باز هم غالبا از نگاه وزیر و تیم وی مغفول باقی می ماند .

این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران در پایان چنین آورده بود :
« شاید بهتر باشد جهت یادآوری به وزیر آموزش و پرورش اعلام کنیم که هنوز مدیریت علمی در آموزش و پرورش شکل نگرفته است که بخواهد اقتصاد به عنوان یک شاه کلید اوضاع آن را بهبود ببخشد . به نظر می رسد در این کشور هر فردی که به مقام و منصبی می رسد تصور می کند که خودش حلال و تحلیل گر مشکلات و قهرمان بی مثال برداشتن موانع از مسیر است و فکر می کند که دیگران چیزی نمی فهمند و آنان را « کور » خطاب می کند
به نظر می رسد اگر ابتدا پای " متخصصان تعلیم و تربیت و مدیریت " به آموزش و پرورش باز شود به " واقعیت " نزدیک تر و عملیاتی تر باشد .
تاکنون وزرای پیشین آموزش و پرورش از جمله دانش آشتیانی ، بطحایی و سیدجواد حسینی به عنوان سرپرست وزارت آموزش و پرورش نشست هایی با متخصصان و اساتید علوم تربیتی داشته اند اما نتیجه مشخص و قابل اندازه گیری برای آموزش و پرورش و مدرسه نداشته است .
« صدای معلم » با توجه به تجارب پیشین و بر مبنای یافته های علمی به وزیر آموزش و پرورش پیشنهاد می کند تا « دفتر همکاری های آموزش و پرورش و دانشگاه » در این وزارتخانه تاسیس شود .

( البته این رسانه در گزارش دیگری عملکرد ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش را مورد نقد و ارزیابی کارشناسی قرار خواهد داد . )
همچنین پیشنهاد می گردد با توجه به عملکرد ضعیف معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش یکی از متخصصین عمل گرا در حوزه اقتصاد آموزش و پرورش به این سمت برگزیده گردد .
بدون تردید نظارت علمی ، نافذ و مستمر در بهبود فرآیندهای مدیریتی و مدیریت اثربخش نقش مهمی ایفا خواهد کرد » .

محسن حاجی میرزایی پس از آن که وزیر آموزش و پرورش شد ؛ در توئیتی چنین نوشت :
« از اندیشمند فرهیخته جناب آقای دکتر علی طیب نیا تقاضا کردم به عنوان رییس کمیته اقتصادی آموزش و پرورش ، مشاور بنده و همراه فرهنگیان باشند و این کمیته را با حضور اقتصاد دان های جوان تشکیل دهند ، مطمئنم اقتصاد آموزش و پرورش با حضور ایشان تحول واقعی را تجربه خواهد کرد » .
اکنون سال هاست که از آن حرف های فانی و سپس حاجی میرزایی گذشته است .
نه معاونت اقتصادی در آموزش و پرورش ایجاد شد .
نه تعریفی از اقتصاد آموزش و پرورش ارائه شده و تبیین گردید .
نه انتصاب مشاور اقتصادی و رفاهی وزارت آموزش و پرورش ؛ مشکلی از گروه های کور این دستگاه مادر گشود .
نه تحول خاصی در وضعیت معیشت معلمان ایجاد شد و همه بالسویه زیر خط فقر قرار گرفتند .

تنها چیزی که رخ داده و البته « صدای معلم » در گزارش ها ؛ یادداشت ها و اخبار خود نسبت به آن « هشدار » داده بود ؛ تبدیل کالاهای سرمایه ای به پول برای تامین هزینه های جاری مانند فروش املاک و ساختمان و زمین مدارس و ادارات و اردوگاه ها و در یک کلام املاک و مستغلات است که با قانونی شدن آن تحت عنوان « مولدسازی » در حال اجراست.
کیست که نداند مدرسه فروشی و فروش دارایی ها و سرمایه های آموزش و پرورش خیانت به نسل های آینده و زدن به سیم آخر است . ( این جا )

وزیر تازه از راه رسیده آموزش و پرورش که به نظر می رسد اطلاعی از گذشته و نیز تحلیل نسبت به آینده ندارد به تازگی در گفت و گویی با خبرگزاری دولتی ایرنا چنین می گوید : ( این جا )
« وزیر آموزش و پرورش با اعلام اینکه سازمان رفاهی و اقتصادی برای معلمان تشکیل می شود، هدف این سازمان را رفع مشکلات رفاهی و ارایه خدمات بهتر به معلمان عنوان کرد و افزود: امید می رود تا ۶ ماه پیش رو اساسنامه و آییننامه آن تدوین شده و از سال آینده فعالیت آن آغاز شود و برای سال آینده شاهد فعالیت این سازمان باشیم » .
به نظر می رسد در این کشور هر فردی که به مقام و منصبی می رسد تصور می کند که خودش حلال و تحلیل گر مشکلات و قهرمان بی مثال برداشتن موانع از مسیر است و فکر می کند که دیگران چیزی نمی فهمند و آنان را « کور » خطاب می کند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
آن چه در زیر می آید ؛ گفت و شنود « صدای معلم » با « احمد عابدینی معاون پیشین شورای عالی آموزش و پرورش » است که در دو موضوع مهم « فرآیند جذب معلمان در آموزش و پرورش » و « تراکم کلاسی » انجام شده است .
بخش دوم این گفت و گو را می خوانید .
یک اصلی وجود دارد که میگوید :
« ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻧﯽﺳﺖ، ﺑﻪ ﭘﻠﯿﺪﯼ ذات ﻣﻨﺘﺴﺐ ﻧﮑﻦ » .
به عبارت دیگر چیزی را که که میتوان بهحساب « خطای عقلانی » افراد گذاشت، نباید به حساب « خطای اخلاقی » گذاشت. بسیاری افراد ممکن است که در واکنش به مسائل گوناگون، دچار محاسبات نادرست عقلانی شوند و در استدلالهای خود دچار خطا گردند. این خطاهای عقلانی را نباید به پای خطای اخلاقی آن فرد نوشت. برای مثال اگر شخص «الف» در مواجهه با یک مسئله یا خبر سیاسی/اجتماعی واکنش یا تحلیل خطایی داشته باشد و استدلالی ناموجه برای نتیجهگیری خود ارائه کند که از نظر فرد «ب»، این تحلیل و استدلالها ناموجه است، فرد «ب» نمیتواند به صرف این خطای عقلانی، انگ و برچسبی به فرد «الف» بزند که واجد صفاتی غیر اخلاقی است. مثلا اتهاماتی نظیر «بیشرف » و «مزدور » و خروارها صفت مشابه را در نظر بگیرید که در فضای اجتماعی ما، بهویژه در التهابات سیاسی - اجتماعی ما مثل نقل و نبات به سوی کنشگران و فعالان سیاسی، مدنی، فرهنگی، و امثال آنها پرتاب میشود؛ اما بدون دقت و شواهد کافی برای این نوع اتهامات.
نکتهی مهمی در اینجا وجود دارد و آن مرزی به باریکی یک تار مو میان خطای عقلانی و اخلاقیست که باید به این مرز باریک حساسیت بالایی داشت. چون گاهی همان خطای عقلانی میتواند به یک خطای اخلاقی هم بدل شود و واقعا نتیجهی آن فارغ از نیت شخص، یک امر غیراخلاقی باشد (اینجا بحث اینکه ما چه مدلی از اخلاق را برای داوری بهکار میبریم مطرح میشود که از آن عبور میکنیم).
پس چه باید کرد؟
برعکس این سکهی رایجِ قضاوتِ اخلاقی، ما در بسیاری از موارد با کمی درنگ، و بررسی شواهد میتوانیم به این نکته پی ببریم (مثلا با ارجاع به کنشهای دیگر او، یا شواهد دیگر) که یک شخص تنها خطایی عقلانی مرتکب شده، نه یک خطای اخلاقی.
اما با این حال در فضای گلآلود سیاسی-اجتماعی ما که هر دم از این بیابان خاری میرسد. یکی از این خارها اتهام پراکنیهای بی وقفه به این و آن، با صرف داشتن نظراتی متفاوت است که هیچکدام در « صفِ باطلِ اخلاقی » نیستند و اگر هم کاملا بر حق نباشند و خطاهای عقلانی داشته باشند، با هیچ چسبی به دیوار باطل نمیچسبند.

این جفای به ظاهر کوچک، آثار و نتایج بزرگی در پی دارد و آن بیحسی و بیاعتنایی به واژگان حساس اخلاقی است. اینکه ما هر کسی را به سادگی متهم به صفاتی کردیم که باید شناعت و قباحت آن در ذهن و ضمیر جامعه حفظ شود، این قبح و پلیدی را عادیسازی کردهایم.
درست مثل وقتی که ما مثلا ترازویی داریم که صد کیلوگرم امکان خطا دارد، و ما در شغلمان حتی یک کیلوگرم هم اهمیت دارد، دچار آفت بزرگی خواهیم شد، چون دیگر تفاوتی میان یک کیلو و صد کیلو وجود ندارد.
حال وقتی ما رذیلتهای بزرگ اخلاقی را به هر کسی نسبت دادیم، آن فرد را لجنمال نکردهایم، بلکه لجنها را پاک کردهایم.
به عبارت دیگر ؛ قبح و حسن اخلاقی در وجدان اخلاقی جامعه فرو میریزد و دیگر واژگانی که بار اخلاقی سنگینی را حمل میکنند کارکرد خود را از دست میدهند و سبک خواهند شد.
( سایت نویسنده )
گروه گزارش/

« صدای معلم » در نشست خبری شنبه هشتم اردیبهشت 1397 با حضور « اسفندیار چهاربند ؛ رئیس وقت مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فن آوری اطلاعات وزارت آموزش و پرورش » پرسش هایی مطرح کرد .
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران پرسید :
« ظاهرا وزارت آموزش و پرورش از سال 92 تا کنون راهبرد مشخصی در مورد جذب و تربیت و نگهداشت نیروی انسانی نداشته و ندارد.
بعد از تاسیس دانشگاه فرهنگیان قرار بود که نیروی انسانی آموزش و پرورش منحصرا از طریق این دانشگاه صورت گیرد اما وزارتخانه با استفاده از ماده 28 این سیاست را دور زد و تعداد زیادی نیروی غیرمتخصص در دوره حاجی بابایی جذب و استخدام رسمی شدند.
در دوره وزارت فانی بحث ساماندهی نیروی انسانی از طریق کاهش نیروهای رسمی و استفاده از خرید خدمات و خرید صندلی خالی مدارس غیرانتفاعی در دستور کار قرار گرفت و ظرفیت پذیرش دانشگاه فرهنگیان به حداقل رسید.
راهبرد فانی کاهش نیروی انسانی به مرز 700 هزار نفر بود.

با رفتن فانی این سیاست های انقباضی و اصلاحی رها شد . الان باز هم استفاده از حق التدریس نیروهای شاغل و بازنشسته و استخدام معلمان حق التدریس آزاد و مربیان نهضت در دستورکار قرار گرفته و قرار است ظرفیت تربیت معلم افزایش پیدا کند و افراد زیادی به صورت رسمی استخدام شوند این روش ها به نوعی سیاست های انبساطی دوره حاجی بابایی را تداعی می کند.
به نظر می رسد در 5 سال گذشته سیاست های متناقضی در حوزه نیروی انسانی اجرا شده است.
اصولا آیا آموزش و پرورش تابع سیاستهای اصلاحی دولت در زمینه کاهش نیروهای استخدام رسمی و افزایش بهره وری از طریق ساماندهی نیرو است؟
پاسخ های چهاربند به پرسش های صدای معلم تفصیلی و حاوی نکات مهم و قابل تاملی است .
ایشان در پاسخ چنین گفت :

« واقعیت این است در طول چهار سال آینده به طور متوسط باید سالی پنجاه هزار نفر نیرو به این دستگاه بدهیم که جبران بازنشسته ها را بکند. یکی از مظلومیت های همکاران فرهنگی ما این است که یک تشکل صنفی یا نظام صنفی فراگیر ندارند و زبان گویا ندارند.
آقای دکتر فانی استراتژی شان هفتصد و پنجاه هزار نفر بود ما امروز این را تایید می کنیم. ولی نگه داشتن این دستگاه روی تراز هفتصد و پنجاه هزار نفر با سالی شصت هزار نفر میانگین خروجی، اینها باید در کنار هم دیده بشود.
ما هفتصد و پنجاه هزار نفر را قبول داریم ولی به هفتصد و پنجاه هزار نفر همین امسال داریم به آن می رسیم. با بازنشستگی سال 97 ما می رسیم به کارکنان آموزشی هفتصد و پنجاه هزار نفر. سالی هفتاد و پنج هزار نفر، هفتاد هزارنفر، هشتاد هزار نفر تا سال 1403 دارد کم می شود این خروجی صد وقتی بیشتر از ورودی بشود نتیجه آن پایین آمدن سطح آب می شود.
یک سدی ،مخزنی دارید یک ورودی و خروجی دارد اگر این خروجی از ورودی بیشتر شود نتیجه نهایی آن پایین آمدن سطح آب می شود. ما سطح هفتصد و پنجاه هزار تا را قبول داریم ولی مشروط بر این که بتوانیم روی هفتصد و پنجاه هزار تا نگه داریم .
الآن چه چیزی هفتصد و پنجاه هزار تا را تهدید می کند ؟
بازنشستگی به طور متوسط هفتاد و پنج هزار تا در طول چهار سال آینده. سال هزار و چهار صد و هزار و چهار صد و یک، 112 هزار نفر مشمول بازنشستگی هستند.
چهاربند در ادامه تاکید می کند :
« در مهر 97 سیصد هزار نفر کمبود داریم هشتاد و چهار هزار نفر حق التدریس می گیریم. نزدیک دو میلیون ساعت در هفته. اینها جای تحلیل دارد. این نشان می دهد که این دستگاه اولویت اولش استخدام نیست ....
سال گذشته سال 96 چهل و دو هزار نفر از چهل و هشت هزار نفری که مشمول بازنشستگی بودند بازنشست شدند . در سال 97 حدود شصت و پنج هزار نفر مشمول بازنشستگی هستند که ما پیش بینی می کنیم حدود پنجاه و پنج هزار نفر از اینها بازنشست بشوند.
سال آینده عدد افزایش پیدا می کند و تا سال 1403 این جریان را داریم و اگر بخواهد به این ترتیب واکنش نشان بدهد که تا امروز به خروج نیرو واکنش داده شده است شدت کمبود نیرو قطعا در سال 1399 آموزش و پرورش را از پا در می آورد.
هر کس با این آمار و اطلاعات حرف دارد مخالفت دارد به صراحت آمار و منبع آمارشان را اعلام کند و هر کس برای جبران و هر نهاد و هر دستگاهی برای جبران این کمبود راه حل عملیاتی نه شعاری دارد اعلام کند و الا راه حل های آموزش و پرورش را بپذیرند.
ما برنامه پنج ساله نیروی انسانی مان آماده است. برنامه ده ساله زیر نظام نیروی انسانی مان آماده است.
می دانیم تا سال 1405 چند نفر دانش آموز داریم در چه دوره ای در چه شاخه ای در چه جنسی. روش های تامین کمبود را در داخل این دو سند کاملا و به دقت توضیح داده ایم و شفاف کرده ایم. اگر غیر از اینها باشد و دستگاه ها و نهادهای متولی راه حلی دارند عرضه بکنند ما تمکین می کنیم تا جلوی این بحران را بگیریم و پیش گیری بکنیم و اگر ندارند تمکین بکنند تبعیت بکنند و همکاری بکنند تا از این بحران عبور کنیم. »
پرسشی که این جا مطرح می شود آن است که بر اساس گفته های رئیس وقت مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فن آوری اطلاعات وزارت آموزش و پرورش برنامه ده ساله زیر نظام نیروی انسانی آماده و قابل ارائه بوده است .
این برنامه الان کجاست و چه سرنوشتی پیدا کرده است ؟
چرا و با وجود هشدار این مقام آموزش و پرورش در مورد وضعیت بحرانی تامین نیرو اما کسی در جمهوری اسلامی حرف های ایشان را جدی نمی گیرد و از کنار آن عبور می کنند ؟
البته اسفندیار چهاربند در پایان سخنانش راه حلی ارائه می کند .
ایشان چنین می گوید : ( این جا )

« یکی از مظلومیت های همکاران فرهنگی ما این است که یک تشکل صنفی یا نظام صنفی فراگیر ندارند و زبان گویا ندارند.
وزارت آموزش و پرورش باید جبران این نقص را با زبان گویای مسئولینش تا حد امکان جبران بکند بخشی هم به عهده رسانه هاست تا بتوانیم این خلاء نظام صنفی معلمین را جبران بکنیم.
ان شاء الله یکی از مطالبات جدی همکاران معلمین ما که داشتن یک تشکل فراگیر صنفی است در کوتاه مدت زیرساخت هایش مهیا شود تا این مطالبات در جای خودش توسط نمایندگان واقعی خود همکاران معلم پی گیری بشود و وزارت خانه در مقام پاسخ گویی بتواند بخشی از این مطالبات را پیگیری بکند.»
« صدای معلم » در گزارش دیگری به تاریخ پنج شنبه, 19 فروردين 1400 با عنوان « آیا در " مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش " چیزی به نام " برنامه " پیش بینی شده است ؟! » می نویسد :

« ... از آزمون های فست فودی و بخشنامه های دستوری ، معلم حرفه ای بیرون نمی آید .
آیا مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فناوری اطلاعات تاکنون در مورد سیاست های خود در زمینه جذب و تربیت نیرو اندیشیده است ؟
آیا اساسا در این مرکز چیزی به نام " برنامه " پیش بینی شده است ؟
برآوردها و محاسبات این رسانه نشان می دهند با توجه به عملکرد مبهم ، پرسش برانگیز و غیرعلمی وزارت آموزش و پرورش در حوزه رتبه بندی معلمان و نارضایتی شدید معلمان از این سیاست ها وزارت آموزش و پرورش در سال تحصیلی 1400 با سونامی " کمبود معلم " مواجه خواهد شد . ( اخبار حاکی است معلمان با سابقه ای که به هوای اجرای رتبه بندی معلمان ، سابقه خدمتی خویش را تاکنون تمدید کرده اند در سال تحصیلی جدید این کار ار نخواهند کرد و آمار بازنشستگان نسبت به سنوات پیشین افزایش معناداری خواهد داشت . )

« صدای معلم » در گزارشی از قول چهاربند نوشت :
« اسفندیار چهاربند رئیس مرکز برنامهریزی و نیروی انسانی وقت آموزش و پرورش در سال 97 اعلام کرد : تا سال 1401 خروج نیرو از آموزش و پرورش خارج از عرف متداول است . در سال 97 حدود 65 هزار نفر مشمول بازنشستگی هستند که پیشبینی میکنیم 55 هزار بازنشسته شوند و اگر بدین صورت که تا امروز بوده واکنش نشان داده شود شدت کمبود نیرو تا سال 1399 آموزش و پرورش را از پا در میآورد!
« 35 سال است که در آموزش و پرورش با شاخصهای نیاز توافق نکردهایم و این دولت و آن دولت ندارد. مشکل ما در آموزش و پرورش این است که مسائل را با عینک سیاسی میبینیم و باید فارغ از گرایشهای حزبی و سیاسی باید به نیازهای این دستگاه توجه داشت. برخی دوستان سفارش میکنند برخی از این آمارها را نگویید اما چرا نباید بگوییم ؟
باید واقعیتهای آموزش و پرورش را شفاف بگوییم ...
پرسش « صدای معلم » از آقای حسین بر رئیس فعلی مرکز برنامهریزی نیروی انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش آن است که شفاف توضیح دهد آموزش و پرورش در مهر سال 1400 با چه تعداد کمبود معلم مواجه است ؟ هر چند فایده مهم " کرونا " برای مدیرانی مانند ایشان آن بود که بر خلاف گفته آقای چهاربند بحران کمبود معلم آموزش و پرورش را در سال تحصیلی جاری از پای درنیاورد !

آقای حسین بر چه فکری برای کمبود معلم در سال تحصیلی آینده کرده است ؟
ایشان برای " بحران کیفیتی " که آقای چهاربند اشاره می کند چه برنامه ای تدارک دیده است ؟ » چه دلیلی دارد که واحدی به نام گزینش در تامین معلم دست بالا را داشته باشد ؟ و برای دیگران نقشه راه ترسیم کند ؟
آن چه به داد ناکارآمدی و بی برنامگی مسئولان و مقامات در سال تحصیلی گذشته رسید ؛ کرونا بود .
برای مدیریت منابع انسانی و افزایش کیفیت و بهره روی در آن باید " برنامه " داشت» .
رضامراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در پاسخ به اعتراض ها در مورد بحران کمبود معلم که عددی معادل 200 هزار برآورد شده است چنین می گوید : ( 1 )
« کاری که همکاران ما در این دوره کردند ؛ ستودنی است .
ما خرداد ، تیر و مرداد و شهریور ؛ مهم ترین و پیچیده ترین فرایند سازمان دهی و سامان دهی را انجام دادیم .

75 هزار معلم جدید داریم می گیریم .
باقی معلمان را از طریق معلمان فعلی مان ، به کار گیری پیش کسوتان و بازنشستگان ، به کار گیری دانشجویان سال سوم و چهارم دانشگاه فرهنگیان و همه ی ظرفیت هایی که از این دست وجود داره داریم جبران می کنیم .
کمبودی که الان باهاش مواجه هستیم ؛ یک سر ... در حقیقت تصریح نیاز داریم .
ما 75 هزار ردیف استخدامی داشتیم . این 75 هزار ردیف استخدامی ، 25 هزارتاش مربوط به دانشگاه فرهنگیان و شهید رجایی بود . وارد شدند و دو ردیف استخدامی ما که مربوط به معلمان ابتدایی و هنرستان ها و دبیران متوسطه هست ؛ اجرا شد ....
دلیل این کسری که الان شاهدش هستید اینه که هنوز نتایج یکی از آزمون های ما به طور کامل اصلا اعلام نشده . چرا و با وجود هشدار این مقام آموزش و پرورش در مورد وضعیت بحرانی تامین نیرو اما کسی در جمهوری اسلامی حرف های ایشان را جدی نمی گیرد و از کنار آن عبور می کنند ؟
ولی این که بگویند ما معلم در کلاس نداریم ؛ این را باید اصلاح کنید .
همه آموزش و پرورش ، معلمه .
یعنی ما در آموزش و پرورش رده ی شغلی همه مون معلمه ؛ از دبیری تا وزیر .
لذا وقتی کلاسی خالیه ، باقی معلمان ما می رند کلاسشونو پر می کنند و کار تدریس بچه ها ادامه پیدا می کنه تا معلم اصلی خودشان ملحق بشه .
و دلیل این را هم رسانه ها بدانند !
مگر این کسری در دو سال این دولت ایجاد شده ؟
این کسری اون زمانی شروع شد که ظرفیت دانشگاه فرهنگیان که دانشگاه راهبردی نظام هست ؛ به زیر 4000 نفر آمد و امروز آثار اون سیاست غلط را داریم در آموزش و پرورش مون می بینیم .
سیاست تامین معلم به جای تربیت معلم امروز اثر خودشو نشون داده .
این دولت می خواد برگردونه این سیاست را به تربیت معلم . ظرفیت دانشگاه فرهنگیان را امسال 20 درصد افزایش داد . در آینده هم این کار را خواهد کرد ولی این کسری دو ساله ایجاد نشده که مثلا برطرف بشه . اگرچه این دولت در انجام کارهای جهادی و چند پله یک قدم برداشتن را نشون داده و ان شاء الله ما تا آخر این دولت به جایی برسیم که این مساله به طور جدی حل بشه . »
این ها حرف هایی هستند که زبان وزیر آموزش و پرورش یک کشور خارج می شود .
پرسش « صدای معلم » آن است که دقیقا کدام کارهای همکاران ستودنی است ؟
اگر این گونه بود پس کمبود 200 هزار معلم از کجا آمد ؟
وزیر آموزش و پرورش اگر روی معلمان بازنشسته برای جبران کمبود معلم حساب کرده اما چرا حرفی از پرداخت پاداش پایان خدمت که دوسال است به تعویق افتاده نمی زند ؟

آیا هنوز وزیر جهادی و انقلابی آموزش و پرورش نمی داند معلمی که خود را بازنشسته می کند به این دلیل است که قادر به استمرار خدمت نیست ؛ در غیر این صورت ادامه می داد ؟
آقای صحرایی از کجا فهمیده است که باقی معلمان مدرسه ، کلاس خالی را پر می کنند ؟
بیان این سخن نشانه ی آن است که وزیر از کوچک ترین و بدیهی ترین واقعیت های نظام آموزشی ایران خبر ندارد و یا مطابق فرهنگ ایرانی ها به « تعارف » روی آورده است .

آیا آقای صحرایی آمارها و هشدارهای رئیس وقت مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فن آوری اطلاعات را زمانی که هنوز وزیر نشده بود را پی گیری می کرده است ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش این دولت هنوز نمی داند که در بسیاری از نظام های آموزشی جوامع توسعه یافته ، وظیفه ی آموزش و پرورش ، تربیت معلم نیست و نهاد آکادمیک و دانشگاه این ماموریت را بر عهده دارد ؟
« صدای معلم » بارها و به کرات در گزارش های خود به اهمیت « مدیریت منابع انسانی » در سازمان اشاره کرده و پیشنهاد این رسانه ارتقای این مرکز به معاونت در وزارت آموزش و پرورش به لحاظ اهمیت راهبردی آن بوده و مهم تر انتصاب فردی باسواد ، متخصص و مستقل در راس آن بوده است ؛ مساله ای که تاکنون و به طور عمده غایب بوده است .

آیا خنده دار نیست که در وزارت آموزش و پرورش ، سواد آموزی در حد یک معاونت باشد و یا نوسازی مدارس که باز هم وظیفه آموزش و پرورش نیست در حد یک معاون وزیر تعریف شود اما مدیریت منابع انسانی ارتقایی نداشته باشد ؟
اسفندیار چهاربند به عنوان متخصص این امر از تشکیل یک نظام صنفی فراگیر می گوید . تشکیلاتی مستقل و تخصصی که « صدای معلم » آن را « سازمان نظام معلمی » نامیده و بیش از یک دهه است که در مورد آن می نویسد و فریاد می زند ؛ اما کسی آن را « جدی » نمی گیرد !

واحد منابع انسانی باید مجددا در آموزش و پرورش با اختیارات کامل تعریف شود و برنامه ها بدون دخالت نهادهای غیر مرتبط و غیر تخصصی مانند حوزه علمیه طراحی و اجرا شوند .
چه دلیلی دارد که واحدی به نام گزینش در تامین معلم دست بالا را داشته باشد ؟ و برای دیگران نقشه راه ترسیم کند ؟

اگر قرار است وضعیت نیروی انسانی در نظام آموزشی ایران به ثبات و تعادلی برسد راهش « انجام کارهای جهادی و چند پله یک قدم برداشتن » نیست :
فکر است .
فکر است .
فکر است و برنامه ریزی و دلسوزی .
پایان گزارش/
( 1 ) سخنان رضامراد صحرایی :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

از شنبه اول مهرماه تا کنون ، حداقل دوازده بار برنامهام تغییر کرده است. گرچه به طور متوسط روزی یک و دو دهم بار با تغییرات اساسی مواجه شده بودم و در بعضیشان هم مقرّر شده بود، دروسی را تدریس کنم که نه به رشتهام مرتبط بود و نه سابقهای برای تدریسشان داشتم؛ اما فقط همین آخری به شدت دلخورم کرد. چون بعد از آنکه برنامه تایپ شده را نگاه کردم و در فاصله خروج از دفتر دبیران تا رسیدنم به کلاس ده-یک تجربی و قبل از استقرار کاملم در کلاس، متوجه تغییراتش شدم. گویا نیروی آزادی که برای درس ادبیات گرفته بودند، برنامهاش در جای دیگری، تغییراتی داشته و بالطبع برنامه مدرسه ما نیز تحت تأثیر قرار میگرفت. مدرسه نیز تصمیم میگیرد فعلاً دو زنگ را جابهجا کند و تا زنگهای بعدی منتظر بماند تا ببیند تقدیر چه رقم میزند!
البته در هیچ کدام از آن راه ندادنهای برنامه که ساعات تدریسم را به هم ریخته بود، مدیر مدرسه را مقصر نمیدانستم که او همانند خودم، یک عامل اجرایی بود در خردترین بخش نظام آموزشی! حتی تصوّری از خبط و خطا یا قصور و اهمالکاری را در مدیران بالادستی، گمان نمیبردم!
اما بر یک فرض مطمئن بودم؛ اینکه اگر اندکی از «نگاه راهبردی»، «برنامهریزی درازمدت» و یا «آیندهنگری» در بینش مدیران جامعهمان به خصوص سیستم آموزش و پرورش وجود داشت، با چنین شرایطی روبه رو نمیشدیم.

به خصوص اینکه مورخ سوم مهرماه، مطلبی را راجع به دلایل وضعیت نابه سامان چمن ورزشگاه آزادی در روز مسابقه تیم فوتبال النصر عربستان با پرسپولیس خوانده بودم.
ظاهراً مسئولین امر با اندیشه صرفهجویی در مصرف آب، برای آبیاری چمن ورزشگاه از آب دریاچه قایقرانی آزادی استفاده میکنند و چون آب دریاچه به انواع باکتری و قارچ و لارو حشرات آلوده بوده، مسبب اصلی آسیب به شرایط رویش چمن معرفی میشود.
البته قضیه به همین سادگی نبوده! با انتقال آب برای آبیاری چمن، سطح دریاچه قایقرانی کم و به طبع آن تیم ملّی رویینگ و قایقرانی دچار مشکل میشوند. مدیران مربوطه نیز جهت سر و ساماندهی به وضعیت دریاچه، طی اقدامی سریع، آب دریاچه چیتگر را به دریاچه قایقرانی منتقل میکنند که مجدداً به دلیل کاهش سطح دریاچه چیتگر، با هشداری که میتواند برای اکوسیستم آن منطقه خطرآفرین باشد، کار انتقال متوقف میشود.

شما را نمیدانم! اما خودم وقتی مطلب را میخواندم، تصویری از یک فیلم کمدی در ذهنم نقش میبست.
در فلسفه برنامهریزی راهبردی چه برای آموزش باشد و چه غیر از آن، وجود تفکر و اندیشههای بلندمدت ضروری است. وقتی مدیران یک سیستم، جایی که پای آبروی ملّی در کار باشد، اندیشمندانه برنامهریزی نکنند، چگونه توقع داشته باشیم در سطح کشور و برای نظام آموزش و پرورشیمان که همچون محتضری رو به قبله شده، چشماندازی با اهداف درازمدت و خلق آیندهای درخشان، در نظر داشته باشند؟!
نظامهای آموزشی خردمند سازمانهایی هستند که قبل از هر اقدامی، خود را با دو پرسش اساسی روبه رو میکنند: «کجا هستیم؟ و به کجا میخواهیم برویم؟»
آنها به وضوح جایگاه سیستم خود را در آینده میبینند و نابه سامانیها و موانع احتمالی را تک به تک پیشبینی کرده و برای اصلاحش برنامه دارند. نه آنکه فاصله مابین ذهنیت تا عینیت یافتن یک ایده آنقدر کوتاه باشد که جای دوراندیشیهای اندیشمندانه را کسب تجربههای تلخ و واقعی بگیرد!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

کلیپی که در زیر مشاهده می فرمایید ؛ توصیف و توصیه های یکی از مسئولان در مورد وضعیت « دفع زباله » در « مجتمع مسکونی فرهنگیان » واقع در شهرک کوثر اردبیل است .
این فرد وضعیت را چنین توصیف می کند :
« این شرایطی که اکنون می بینید ... این آشغال ها را ؛ متاسفانه با وجود آن که همکاران ما زحمت کشیده و این جا را تمیز کرده اند متاسفانه مجتمع فرهنگیان رعایت نمی کنند .
به جای آن آشغال های خود را برده و در « مخزن » دفع کنند از « پنجره » به بیرون پرتاب می کنند !

فضا آلوده شده است .
من واقعا مانده ام که این ها چگونه زندگی می کنند ؟!
حداقل به شهرداری رحم نمی کنند ؛ به بچه های خودشان رحم کنند .
این وضعیت موجب بیماری می شود .
این برای چندمین بار است که در این ماه این جا را تمیز کرده ایم ؛ متاسفانه در عرض سه روز و چهار روز محلی برای زباله و آشغال شده است .

خواهش ما این است که به این وضعیت پایان دهند .
به خودشان و خانواده خودشان رحم کنند .
هر گونه امکاناتی را بخواهند ؛ ما برای آنان فراهم می کنیم .
حداقل این وضعیت پایان یافته و بتوانند در این جا زندگی کنند » .
وضعیتی که این مسئول توصیف می کند خاص و محدود به این محل نبوده و در بسیاری از جاهای این سرزمین به وفور و کرات قابل مشاهده می باشد و به یک مساله « عادی و کم اهمیت » تبدیل شده است اما نکته ی قابل تامل آن است که چنین وضعیتی و شرایطی در جایی که اتفاق می افتد که پسوند « فرهنگیان » را یدک می کشد .
قشری که ظاهرا قرار است برای « جامعه ، « فرهنگ سازی » کرده و حداقل حقوق شهروندی را به دانش آموزان و دیگران به واسطه رفتار خود آموزش دهند .

دانش آموزان و والدینی که از این جا و هر روزه عبور می کنند ؛ چه قضاوتی درباره « معلمان » خواهند داشت ؟
و این معلمان قرار است سر کلاس دقیقا چه چیزی را و با کدام « صداقت » و « اقتدار » آموزش دهند ؟
واقعا چه باید گفت ؟

جز آن که ؛
هر چه بگندد نمکش می زنند
وای به روزی که بگندد نمک
کلیپ زیر از کانال « سرعین شهریمیز » گرفته شده است .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید