خبر بسیار تلخ و غم انگیز است تلخ تر از روزگار پر از زهر آن هم در بزرگداشت هفته مقام معلم . هفته ای که میگذرد تا هر لحظه اش پر از شادی و شادکامی باشد اما به یک باره کاخ آرزوهایت را زلزله ای ویران می کند و تودر خود می شکنی و با خویش می گویی آیا این منم ؛
همان که در وصفش آمده است :
« انما بعثت و معلما »
آیا نتیجه زحمات و من و همکارانم و پاداش تلاش هایم خودکشی دانش آموزم است ؟
آیا برانگیخته شده ام زندگی ببخشم یا ....
با خود می گویم کجا را بیراهه رفته ام ؟ چه کرده ام که دانش آموزم در پی تذکری از مدرسه فرار میکند و با خوردن سم به زندگی خویش پایان میدهد.
استانه کرمان سرزمین شاه نعمت الله ولی با آسمان بی ابر و بی مه و پر ستاره اش دیار، هوشنگ مرادی کرمانی باقصه های مجیدش و دیار خواجو دیار روح ا...خالقی خالق آهنگ ای ایران ای مرز
و شهرستان عنبرافشان عنبرآباد با نخل های سبز و سر به فلک کشیده اش خاکش دردانه ای را در آغوش می گیرد که تا دیروز بهترین دانش آموز مدرسه ی نمونه بود اما انگار مرگ را به زندگی ترجیح داد و مرا در بهت و حیرت فرو برد .
آقایان مسئول !
بی شک تعریف خودکشی را می دانید .
خودكشی به عنوان یك رفتار، مرگی است كه به دست خود شخص انجام می گیرد. به گفته اشنایدمن : « خودكشی عمل آگاهانه آسیب رساندن به خود است كه می توان آن را یك ناراحتی چند بعدی در انسان نیازمندی دانست كه برای مسئله تعیین شده او این عمل بهترین راه حل تصور می شود » .
بر مبنای تعریف مركز مطالعات انستیتو ملی بهداشت روانی آمریكا، خودكشی تلاشی آگاهانه به منظور خاتمه دادن به زندگی شخص توسط خودش می باشد كه ممكن است این تلاش به اقدام تبدیل گردد یا فقط به شكل احساسی در فرد بماند ؛ این تعریف سه شكل مختلف این پدیده را مطرح می كند : آموزش و پرورش سیاست زده و نظام آموزشی پادگانی پیامدش همین تلخ کامی هاست .
1) خودكشی به اتمام رسیده: به معنی عملی موفق كه منجر به مرگ شود.
2) اقدام به خودكشی: به عملی ناقص گفته می شود كه به مرگ منتهی نگردیده است.
3) افكار و تمایلات خودكشی: فكر و یا تمایل به خودكشی است كه در ذهن فرد وجود دارد ولی به مرحله عمل در نیامده است.
آمارهای سازمان جهانی بهداشت نشان می دهد كه سالیانه حدود چهارصد هزار نفر به دلیل خودكشی موفق جان خود را از دست می دهند. خودكشی در ردیف دهمین علت مرگ و میر برای تمام سنین در بیشتر كشورهای جهان است در حالی كه آمار مرگ میر بیماران خودكشی كرده در بین مردان سه برابر بیشتر از زنان است، ولی زنها چهار برابر بیشتر از مردها اقدام به خودكشی می كنند.
علل خودكشی
در زمینه علل خودكشی طبقه بندی های متعددی وجود دارند ؛ در اینجا به یكی از این طبقهبندیها اشاره میشود :
1) علل آسیب شناختی- روانی شامل بیماریهای جسمی، بیماری های روانی همچون افسردگی.
2) علل اقتصادی شامل بیكاری، مشكلات اقتصادی، اخراج شدن از كار ورشكست شدن و از دست رفتن پایگاه های اجتماعی.
3) علل عاطفی شامل شكست در عشق، از دست رفتن شخص مورد علاقه، مرگ یا بیماری خطرناک یكی از نزدیكان، درگیری ها و اختلالات خانوادگی.
عوامل پیش گیری كننده خودكشی
بر اساس نتایج بررسی های مختلف می توان به برخی از عوامل پیش گویی كننده خودكشی اشاره كرد. بین خصوصیات همراه با خطر بالای خودكشی می توان از سن بالای ۴۵ سال، جنس مذكر، الكلیسم، خشونت و تحریك پذیری، از دست دادن سلامت جسمی، افسردگی و بستری شدن قبلی در بیمارستان روانی نام برد.
با همه ی این احوال این سوال در ذهن مطرح میشود :
آیا همان اندازه از خودکشی، مقاله و...خوانده و یا نوشته اید ؟
آیا هیچ تعریفی از عشق و هنر در زندگی ارائه کرده اید ؟
آیا حس زیباشناسی و زیبابینی دانش آموز را باور دارید ؟
آیا او را به سوی هنر سوق میدهید یا....
چه پیش آمد که به یک باره هنر و عشق به بوته فراموشی سپرده شد ؟
زیبایی از مدارس و از باورهای دانش آموزانمان رخت بر بست و جای خود را به تنش ها و خشونت های پنهان در میان دانش آموزان و افراد جامعه داد ؟ بیشک این آن نظام آموزشی نبود که انتظارش را داشتیم آن هم نظام آموزشی پادگانی !
نظام آموزشی که به نوعی خود را نخبه پرور میداند آن هم با تاسیس مدارس نمونه و شاهد و تیز هوشان و اخیرا غیرانتفاعی ها افسوس که آن قدر از واقعیت ها کناره گرفته ایم و سیاست زده شده ایم و راه را به بیراهه رفته ایم که دیگر سرنوشت دانش آموزانمان برایمان مهم نیست .
جای بسی تاسف است ؛
خوب یاد گرفته ایم روی آسیب ها و بحران ها سرپوش بگذاریم و صورت مساله را پاک کنیم .
آموزش و پرورش سیاست زده و نظام آموزشی پادگانی پیامدش همین تلخ کامی هاست .
امید است روزی مدیران مدبر و هنرمند مشاوران دلسوز سکان دار کشتی تعلیم و تربیت باشند .
امیدوارم این زنگ خطری باشد تا به درس هنر اهمیت ویژه داده شود تا زین پس دانش آموزان کشورم راه و رسم زندگی را بیاموزند تا شما پی به این نکته ببرید جامعه ای پیشرفت میکند که دانش آموزانش در با عشق و هنر و زیباشناسی استعداد های آنان کشف و شکوفا شود نه با نام نظام آموزشی پادگانی .
بی شک اگر بخواهیم می توانیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش در میزگرد بررسی نقش و کارکردهای نظام معلمی در آموزش و پرورش ایران که 11 اردیبهشت امسال با حضور جمعی از استادان دانشگاهها، صاحبنظران و کارشناسان حوزه تعلیم و تربیت و نمایندگان تشکلهای معلمان برگزار شد به طرح مطالبی در این حوزه پرداخته است . ( این جا )
امانی می گوید :
« موضوع میزگرد امروز در واقع یک موضوع هماندیشی برای تشکیل نظام معلمی است، مباحث این موضوع باید مورد بحث و بررسی کارشناسی قرار بگیرد تا به پختگی برسد و کاری پخته نمیشود جز اینکه خود را در معرض تضارب آرا قرار دهد. آیا هنوز دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش و سایر مقامات و مسئولان به علت و یا دلیل اجرای مصیبت بار آن چه « قانون نظام رتبه بندی معلمان » خوانده می شود ؛ پی نبرده اند ؟
دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش ما در باب نظام کلان معلمی کشور و حالا یکی از مصادیقش نام آن را سازمان نظام معلمی کشور بگذاریم، زیرا در عنوانی که ما برای این نشست انتخاب کرده ایم به نوعی دو پهلو است، نیازمند چنین تضارب آرایی هستیم.
وی با اشاره به اینکه چند بعدی بودن مسئله نظام معلمی کشور اهمیت آن را آشکارتر میکند، گفت: اتفاقاتی که در باب رتبهبندی معلمان در 1.5 سال اخیر رخ داده، نشان میدهد اگر ما نظامی برای معلمان طراحی کرده بودیم و سازمان نظام معلمی داشتیم چه بسا این کار به گونه دیگری پیش میرفت. اما در نقطه مقابل، دیدگاههای کاملا متضادی با این دیدگاه وجود دارد.
آنچه با آن مواجه هستیم یک کارکرد بینالمللی است که در مشابهسازی داخل کشور با اما و اگرهای جدی روبهرو است. گروهی تشکیل نظام معلمی در کشور را با دلایلی که شواهد داخلی و بینالمللی دارد تهدید تلقی میکنند و گروهی دیگر نیز آن را فرصت تلقی میکنند و برای آن شواهد داخلی و بینالمللی ارایه میدهند.
وی با بیان اینکه چند بار موضوع تشکیل نظام معلمی تا مرحله نهایی شدن پیش رفته اما برخلاف بقیه پیشنویسهایی که از کمیسیونهای شورای عالی آموزش و پرورش میآید، مراحل نهایی را برای اجرایی شدن طی نکرده، افزود: به نظر مي رسد مسئولان مربوطه به یک جمعبندی نهایی اطمینانآور برای ایجاد نظام معلمی نرسیده اند. در حالی که این گونه موضوعات و بحث « نهادسازی » در نظام های توسعه یافته ی جهان امری بدیهی و مسلم به شمار می رود اما در کشور توسعه نیافته ی ایران که البته مقامات آن همواره حرف های بزرگی می زنند اما در حوزه ی عمل به گفته ها ، تحرک خاصی مشاهده نمی شود ؛ مصداق همان حکایت « ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم » شده ایم .
شخصا شاهد بودم که دو وزیر مصمم بودند این موضوع را پیگیری و اجرایی کنند، پس از مطالعه متن پیشنویس، نظر مثبتی نسبت به عملیاتی سازی آن داشتند اما پس آن احساس کردند ممکن است از ناحیه اجرای آن، نظام آموزش و پرورش و خودشان آسیب ببینند، لذا فعلا موضوع نظام معلمی مسکوت مانده است.
برخی نقدی به تشکیل نظام معلمی وارد میکنند و میگویند سازمان نظام معلمی برای کشوری که معلمانش کارمند آموزش و پرورش هستند، معنایی ندارد. از همکارانی که پیشنویس نظام معلمی را آماده کرده اند پرسیدم چه تدبیری در باره این انتقاد اندیشیده اید، گفتند این نقد وارد است و ما تدبیر خاصی نداریم.
به گفته امانیطهرانی، بخشي از دلايل توقف کار تشکیل نظام معلمی در آموزش و پرورش ایران به علت مسایل سیاسی است، وزرایی که موجب توقف کار شدند سازمان نظام پزشکی کشور را مدنظر قرارداده و میگفتند سازمان نظام پزشکی کشور تحت تاثیر جناحهای سیاسی کشور به شدت از صدر تا ذیل هر از چندی دچار تغییر میشود . »
در حالی که این گونه موضوعات و بحث « نهادسازی » در نظام های توسعه یافته ی جهان امری بدیهی و مسلم به شمار می رود اما در کشور توسعه نیافته ی ایران که البته مقامات آن همواره حرف های بزرگی می زنند اما در حوزه ی عمل به گفته ها ، تحرک خاصی مشاهده نمی شود ؛ مصداق همان حکایت « ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم » شده ایم .
در بیان این طنز تلخ کافی است که اشاره کنیم که شورای عالی آموزش و پرورش با تاریخچه و پیشینه ای بیش از یک صد سال ، مراسمی در بزرگداشت تاسیس این نهاد مترقی گذاشته و محور عمده سخنان و بحث های مدعوین این نشست حول اهمیت تعلیم و تربیت در جامعه و نیز جایگاه نهاد شورای عالی آموزش و پرورش می چرخد . ( این جا )
آیا تاکنون این پرسش را به جد مطرح کرده ایم که به کجا می رویم و در کجا ایستاده ایم ؟
آیا برای حل مشکلات و چالش ها برنامه و اراده ای هست ؟
( کارگروه سازمان نظام معلمی در زمان وزارت دانش آشتیانی )
پرسش « صدای معلم » آن است که هنوز دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش و سایر مقامات و مسئولان به علت و یا دلیل اجرای مصیبت بار آن چه « قانون نظام رتبه بندی معلمان » خوانده می شود ؛ پی نبرده اند ؟
بارها « صدای معلم » از وضعیت « هیات های ممیزه » وزارت آموزش و پرورش پرسش کرده و بزرگ ترین مشکل رتبه بندی معلمان را « فقدان شفافیت » هم در مرحله تعریف سنجه ها و معیارها و مهم تر از آن نهاد ارزیاب آن ، ارزیابی کرده است .
آیا دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش که بر حسب قانون این شورا باید حافظ و حامی مصوبات این شورا بوده و مکانیسم نظارت دقیق ، جامع و متقن بر مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش را طراحی و اجرا نماید ؛ در جریان بحث های کار گروه تخصصی تدوین پیش نویس سازمان نظام معلمی در زمان وزارت آقای دانش آشتیانی نیست ؟ و این که وزیر وقت آموزش و پرورش آن را برای « قانون شدن » به مجلس وقت آن زمان ارسال کرده است ؟
آیا آقای امانی هنوز نمی داند که طرح تشکیل سازمان نظام معلمی درمجلس دهم مطرح گردیده و متاسفانه ناتمام مانده است و فعالیت اصلی و عمده افرادی در مقام دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش می باید به نهایی شدن این مهم و قانون شدن آن معطوف گردد ؟
آیا دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش هنوز نمی داند که میرحمایت میرزاده سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس دهم در گفت و گو با صدای معلم اعلان می کند که سازمان نظام معلمی در لایحه برنامه ششم توسعه گنجانده شده است . ( این جا )
این همه ابهام گویی و اتخاذ مواضع دو پهلو محافظه کارانه در زمانی که اعتماد عمومی به حداقل رسیده و صف و بدنه آموزش و پرورش ( معلمان ) اعتمادی به ستاد نشینان ندارد از چه ناشی می شود ؟
آیا دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش نمی خواهد با مخاطبان صداقت پیشه نماید ؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از وزرای پیشین آموزش و پرورش، یک زمانی با توهم تربیت قرآنی ، شعار تأسیس مدارس قرآنی سر داد و به مدد نام مقدس قرآن، حرفش را به کرسی نشاند و طرحش را به تصویب رساند و برای آن طرح نسنجیدهی نافرجام، دستورالعمل و آییننامه تدوین شد و بودجه تصویب شد و عوامل اجرایی تعیین شد و شرح وظایف تعریف شد و... برنامه این بود که مثلاً دانشآموزان، در شیفت مخالفِ همان مدارس رنگ و رو رفته -که از آن گریزان بودند- حاضر شوند و همان قرآن را که در برنامه درسی شان گنجانده شده بود، دوباره بخوانند.
او چندی بعد، از تأسیس و فعالیت ده هزار مدرسه قرآنی در سراسر کشور خبر داد اما دریغ از یک مورد!
حالا سرپرست وزارت آموزش و پرورش روز پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران « مثلث مدرسه، مسجد و خانواده » را تضمین کننده تربیت قلمداد کرده و برای نظام تربیتی بیمار کشور نسخه پیوند مدرسه با مسجد را تجویز کرده است.
او گفته است:
« با شهردار تهران تفاهم کردیم ۳۵۰ مدرسه را به ۳۵۰ مسجد پیوند بزنیم » .
وی در بخش دیگری از سخنان خود، به تجویز نسخه مکمل دیگری پرداخته که البته تازگی ندارد و طی چهل سال گذشته بی اثر و بیهوده بودن و حتی مضر بودنش اثبات شده است.
او گفته است: نزدیک به ۵۰ هزار مدرسه ما معاون پرورشی ندارند .
و تأکید کرده که جذب مربی پرورشی را باید در اولویت بگذاریم .
وی با طرح این پرسش متحیّرانه که: چه طور میشود مدرسهای با ۵۰۰ دانشآموز داشته باشیم که مربی پرورشی نداشته باشد؟، از بزرگترین دلنگرانی خود در مجموعه درماندهی تحت تصدی اش اینطور پرده برداشته است:
« توقع ما این است که کمک کنند در تمام مدارس، مربی پرورشی داشته باشیم. این شعار و سرلوحه فعالیتهای آموزش و پرورش باید باشد. آن قدر که روی آموزش ایستادیم، روی پرورش نایستادهایم » .
وی هر چند حرف تازهای نزده و سخنان خام و وهم آلود پوپولیسم حاکم بر آموزش و پرورش را تکرار کرده اما با توجه به اینکه هر ایده و سخنی که از موضع مسئولیت و قدرت مطرح میشود معمولاً مبنای تئوریکِ اقداماتی واقع میگردد و هزینههایی به دنبال دارد، لازم است نکاتی چند - که البته همگان میدانند- به سمع و نظر ایشان و همفکران شان برسد.
۱) گره زدن امر تربیت به کوک پیوند مدرسه با مسجد و دوک مربی پرورشی نشانگر این است که سرپرست وزارت آموزش و پرورش تصور درست و روشنی از مفهوم تربیت و مأموریت دستگاه تعلیم و تربیت ندارد. پروسه هزاران وجهی تربیت در یک سطح سه گوش نمیگنجد.
تربیت، در تعبد و تقید دینی و عقیدتی خلاصه نمیشود که نقص و کاستیاش از طریق مسجد بر طرف شود بلکه گسترهای به وسعت تمام ساحت ها و شئونات زندگی را در برمیگیرد و نمیتوان آن را به حصر مثلث روحانی مسجد و مربی پرورشی مدرسه و عضو ارشد خانواده درآورد.
۲) قدمت مساجد در ایران بیش از هزار و چهار صد سال است و قدمت مدارس امروزی، به سختی به صد سال میرسد. دو نکته در این خصوص قابل توجه و تأمل است:
اول اینکه ایرانیان پیوند هزار و چهارصدوچهل ساله با مساجد دارند. پس سخن از چنین تفاهم و پیوندی کلاً نابه جاست. و اگر این پیوند هم اکنون کم رنگ شده، علتش دولتی شدن مساجد و بسط بساط کاسبی در این مکانهاست.
دوم اینکه اهداف و رسالت مسجد و مدرسه هر چند شباهتهایی دارند، تفاوتهای زیادی هم دارند. به همان نسبت، ساختار و برنامه و استراتژی و امکانات و کارکردشان بسیار متفاوت است.
مدرسه در عمر کوتاه خود، ضمن اهتمام به همگانی کردن سواد خواندن و نوشتن و حساب کردن و توسعه آگاهی همگانی و بهداشت عمومی، سبب گسترش دانش تجربی و پیشرفتهای شگرف علوم پزشکی و مهندسی و نجوم و صنعت و فناوری و اقتصاد و کشاورزی و هنر و ادبیات و ارتقاء سطح بهداشت و سلامت و رفاه شده است. همهی اینها و هزاران دستاورد دیگر در جای جای جهان حاصل تربیتِ مدرسهای هستند. چیزهایی که نه در حیطه وظایف مساجد است و نه در توان تیول داران مساجد و نه اولویت آنها و نه در پهنه و افق چشم انداز آنها. پس تربیت نه آن است که آقای سرپرست تصور میکند و خیال میکند که با کوک زدن مدرسه به مسجد محقق میشود.
۳) مردم تا زمانی که یقین داشته باشند مساجد نقش الهی-انسانی خود را منزه از فریب و ریا و به دور از حاشیه ایفا میکنند، پیوندشان با آنها ناگسستنی خواهد بود. چطور میشود مدارسی با ۵۰۰ دانشآموز، پزشک و روانشناس و مشاور و مربی بهداشت نداشته باشند؟
آنچه جایگاه کاریزماتیک مساجد در حفظ و حراست از آیینهای عبادی و الهی-انسانی را مخدوش کرده، رفتارهای پوپولیستی و کاسبکارانه صاحب منصبان بوده است.
لذا بهتر است آقای سرپرست به وظایف اصلی خود بپردازد و با نام و پرچم مساجد، برای دستگاه تعلیم و تربیت حاشیه نسازد.
۴) برای اجرایی کردن چنین تفاهم نامهای یا باید مدرسه را به مسجد برد و یا باید مدرسه را مسجد کرد. امید است که کار صحرایی و زاکانی گامی برای مدرسه زدایی نباشد.
۵) شهرداری، تیول دار مساجد نیست. اگر بنا بر پیوند مدارس و مساجد بوده باشد، سازمان اوقاف، به مساجد نزدیکتر از شهرداریست. اگر شهرداری در مورد تربیت کودکان و نوجوانان احساس مسئولیت میکند، سهم آموزش و پرورش را از عوارضی که از مردم میگیرد، بپردازد. بستر تفریح و تفرج دانشآموزان را در سطح شهر و فضای فقر زدهی مدارس فراهم کند. مسیر رفت و آمد دانشآموزان را ایمن و روان سازد.
۶) اگر در این مقطع زمانی کیفیت کار مدارس تنزل یافته و در امر تربیت کم توفیقاند و خروجی رضایت بخشی ندارند، علتش تضعیف سیستماتیک و همه جانبهی آموزش و پرورش با قطع بودجه مدارس و تحمیل فقر مالی به آنها و حذف مراکز تربیت معلم و تخصص زدایی از فرایند تربیت نیروی انسانی و نگه داشتن معلمان در زیر خط فقر و واداشتن آنان به شغلهای چندگانه و تهی کردن برنامه آموزشی مدارس از رویکردهای تجربی و قبض زمین و زمان آموزش است. تربیت، در تعبد و تقید دینی و عقیدتی خلاصه نمیشود که نقص و کاستیاش از طریق مسجد بر طرف شود بلکه گسترهای به وسعت تمام ساحات و شئونات زندگی را در برمیگیرد و نمیتوان آن را به حصر مثلث روحانی مسجد و مربی پرورشی مدرسه و عضو ارشد خانواده درآورد.
۷) آقای مراد صحرایی!
اگر به دنبال وصل ارتباطات گسسته مدرسه با محیط پیرامون هستید، بدانید که؛
* ارتباط مدرسه با تمام ساحتهای زندگی واقعی و اقتضائات دنیای مدرن قطع شده است.
* مدرسه را به جامعه پیوند بزنید .
* به کتابخانه پیوند بزنید .
* به طبیعت پیوند بزنید .
* به مزارع، جنگلها، رودها، کوه ها،دشتها، معادن،... پیوند بزنید .
* به کارخانهها و کارگاهها پیوند بزنید .
* به هنر پیوند بزنید .
* به ادبیات پیوند بزنید .
* به موسیقی پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه شیمی پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه فیزیک پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه زیست شناسی پیوند بزنید .
* به محیط زیست پیوند بزنید . آخر مربی پرورشی مد نظر شما از عهده انجام کدام وظیفه بر جای مانده در مدرسه میتواند برآید؟
* به جغرافیا پیوند بزنید .
* به دنیای پزشکی پیوند بزنید .
* به نجوم پیوند بزنید .
* به مهندسی پیوند بزنید .
* به جادهها و سیستم حمل و نقل پیوند بزنید.
* به دنیای صنعت و فن آوری پیوند بزنید .
* به صنایع دستی پیوند بزنید .
* به مهارتهای زندگی پیوند بزنید .
* به زندگی پیوند بزنید .
* به مافیای تقسیم بودجه پیوند بزنید .
گفتهاید که چه طور میشود مدرسهای با ۵۰۰ دانشآموز داشته باشیم که مربی پرورشی نداشته باشد؟
آخر مربی پرورشی مد نظر شما از عهده انجام کدام وظیفه بر جای مانده در مدرسه میتواند برآید؟
چرا نمیپرسید؛
چطور میشود مدارسی با ۵۰۰ دانشآموز، پزشک و روانشناس و مشاور و مربی بهداشت نداشته باشند؟
چطور میشود ۳۵ الی ۴۵ دانشآموز را در کلاسهای ۳۰-۴۰ متر مربعی روی هم انباشت و انتظار آموزش و تربیت داشت؟
چطور میشود معلم را زیر خط فقر نگاه داشت و وی را الگوی دانشآموز پنداشت؟
چطور میشود کارگاه و آزمایشگاه و کتابخانه و گردش علمی و فعالیت تجربی را از مدرسه گرفت و باز هم نام آن را مدرسه گذاشت؟
۸) « آموزش » و « پرورش » دو مقوله جدا از هم نیستند. آموزشها، جوانههای پرورشاند. اگر به جوانهها فرصت رشد و شکوفایی و تکرار و تکثیر و تمرین و ممارست داده شود، تبدیل به محصول میشوند. آنچه به تربیت ختم نمیشود، « شبه آموزش » است. حذف « آموزههای مخلّ » و بسط زمان و زمین آموزش، به تحقق تربیت میانجامد.
لاف پیوند مدرسه و مسجد، به سخره گرفتن مظلوم ترین واژه و سوژهی دستگاه تعلیم و تربیت یعنی همان لفظ « تربیت » و سوژه تربیت (نفس تربیت و نفوس میلیونی دانشآموزان) است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در تاريخ 17 / 2 / 1402 در سالن اجتماعات سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي، نشستي تحت عنوان«چسيتي و چرايي مدارس مسجدمحور» برگزار شد.
در اين نشست آقايان حسينعلي ديلم و محمدهادي كرباسچي تلاش كردند مدارس به اصطلاح مسجد محور را معرفي كنند.
سخنان اين دو سخنران به ايجاد سئوالهاي متعدد در اذهان شركت كنندهها منجر شد. از جمله، واقعي بودن وجود اين مدارس، مبناي قانوني تشكيل اين مدارس، اساسنامه و آئين نامه اجرايي اين مدارس، هويت دانشآموزان و كاركنان اين مدارس، دامنه فعاليت و برنامه درسي اين مدارس، ارتباط اين مدارس با وزارت آموزش و پرورش، سابقه فعاليت و توزيع جغرافيايي اين مدارس، ساختار و تشكيلات سازماني اين مدارس؟
ادعاهاي عجيب و غريب و غير مستند توسط آقايان حسينعلي ديلم و محمدهادي كرباسچي مطرح شد كه نيازمند راستي آزمايي است.
شماره 97 نشریه فرهنگی، تشکیلاتی «حلقهوصل» در شماره جدید خود به مساله مهم تربیت و آموزش پرداخته و با نگاهی به سیستم آموزش و پرورش، الگوی مدارس مسجدمحور را مورد بررسی قرار داده است.
آيا طرح مدارس مسجد محور با حلقه وصل ارتباط تشكيلاتی دارد؟
صرف نظر از ادعاهاي غيرمستند و مفهوم ناهمساز عبارت «مدرسه مسجدمحور»، انتظار داريم دبير محترم شوراي عالي آموزش و پرورش در خصوص پديده/ ادعا روشنگري كرده و جايگاه قانوني مدارس مورد ادعا را تصريح كند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خمیر مایه ی توسعه ی پایدار در هر کشوری آموزش و پرورش بوده و معلم از اصلی ترین ارکان و واریته اصیل این نهاد انسان ساز تلقی می گردد.!
کدام معلم ؟ معلمی که آراسته به اخلاق انسانی ، با انگیزه ، خلاق ، متفکر و اهل مطالعه و غنی سازی مستمر دانش خود است و دغدغه ی سرنوشت سرزمین اش دارد ، نه معلم حکومتی ، ایدئولوژیک ، کاسب کارانه و پرورش یافته ی نظام آموزشی پوسیده کنونی !
کدام آموزش و پرورش ؟ آموزش و پرورشی که اسیر هژمونی نادانی و خودشیفتگی نباشد!
سقوط آزاد پدیده ی آموزش و پرورش ایران به زبان آمارهای رسمی :
1-- سرانه دانش آموزی ایران در سال ۱۴۰۱ با دلار ۲۶ هزار تومان ۱۸۸ دلار معادل سرانه کشور گواتمالا بوده است و سرانه سوئد ۱۱۲۰۰ دلار یعنی قریب ۶۰ برابر ایران ؛ (چه اختلاف فاحشی !) حقوق معلم ماهانه با دلار ۱۴۰۱ ، ۲۵۰ دلار بوده ، در حالی که کشور فسقلی عمان ، حقوق روزانه معلمش ۲۰۰ دلار بوده است.
2--آموزش ؛ ۱--نابرابر و طبقاتی ۲-- تبعیض آمیز ۳-- تجاری ۴-- ایدئولوژیک ۵-- خلاف قانون اساسی شده است.
3--۳/۵ میلیون بچه در استان های سیستان ، بلوچستان ، هرمزگان ، کردستان ، خوزستان و...... از تحصیل ،محروم شده اند. ۵۰ درصد آموزش ما خصوصی شده ، ۲۳ نوع خصوصی سازی در آموزش داریم و ۵۴ درصد بچه های مدارس دولتی ، جزء ۳۰۰۰ نفر اول کنکور نمیشوند و به علت خصوصی سازی ، در رنکینگ های بین المللی ، از ۵۴ ، رتبه بسیار ضعیف ۴۳ را احراز کرده ایم. ۸۶ درصد ورودی های علوم پزشکی تهران ، جزء سه دهک ثروتمند جامعه هستند و در یک و نیم سال گذشته، هشت معلم از فرط استیصال ناشی از فقر ،خودکشی کرده است ، و.... آیا با این تفاسیر بر شمرده ؛ عقب ماندگی ایران بزرگ از قافله تمدن نوین بشری ، قابل توجیه و ارزیابی نیست؟ سطح هوش هیجانی بدنه آموزش و پرورش از سطح هوش هیجانی جامعه عقب مانده است.
در سایر شاخص های حیاتی آموزش و ازجمله در حوزه ی فنی ، حرفه ای و مهارتی از برنامه ششم توسعه و نیز از استانداردهای بین المللی عقب مانده است.
سند قدیمی تحول بنیادین ، پاسخگوی نیازهای نسل امروز نیست . افکار و رفتار مسئولان آموزش و پرورش سنتی با جامعه شکاف عمیق پیدا کرده است، آموزش و پرورش پا به پای رشد علمی جهانی و دانش فضای مجازی داخلی ، تغییر را تجربه نکرده است ؛ لذا ، سطح هوش هیجانی بدنه آموزش و پرورش از سطح هوش هیجانی جامعه عقب مانده است.
آیا معلمی که در این ساختار معیوب ، ورشکسته ، فرسوده ، حوزوی و ایدئولوژیک آموزش می دهد قادر است در کورس پر شتاب رشد علم و دانش و فن آوری دنیا ، انسان توسعه يافته تربیت و بیافریند.؟
تحقیر تعمدی معلم ، طبقاتی کردن آموزش و بودجه بسیار نازل آموزش و پرورش در راستای بیسواد نگه داشتن اکثریت مردم ، ترفند و حیله ی اتاق فکر بیگانگان غالب شده در ایران ، جزئی از پروژه سرکوب تمدن اصیل ایرانی و تداوم حکمرانی مستبدانه ، و ضعیف نگه داشتن ایران ثروتمند محسوب می گردد .
کیمیاگری قدیم به دنبال یافتن اکسیری بود که اجسام را طلا کند. چنین اکسیری وجود ندارد، اما بر این باوریم چیزی شبیه به آن در حوزه ی فرهنگ سالم وجود دارد و آن اکسیر ، همانا وجودِ معلمان دانا و خوبِ هر جامعه است.
اساس و پایه خوشبختی هر ملتی با تربیت و آموزش نهادینه می شود، دستهایِ میکل آنژی که مسِ وجود فرزندان ما را مطلا می کنند. و آن اکسیر، همان شعله آگاهی است و نور دانش و معرفت انسانی و مهارت های زندگی است.
روز معلم را به همه آموزگاران سرزمینم، به ویژه آموزگاران نازنین حاضردر کانال پر کثرت مطالعه و خرد .... ، و گروه های واتس اپی ، تبریک و تهنیت عرض می کنم و بهترین ها را برایشان آرزو می کنم.
بدون اصلاح ساختاری نظام آموزش و پرورش و بهبود معنادار سرانه مطالعه ، نجات ایران از فروپاشی و تحقق آبادی ایران سرابی بیش نیست!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر آمد ( این جا ) ؛ به مناسبت هفته فرهنگی اصفهان روز پنجشنبه ۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ در پارک لاله اصفهان با شعار « زنده باد اصفهان » زیر نظر شهرداری منطقه ۱۰ برگزار گردید.
در این مراسم ، دانش آموزان در کنار هم آنچه از اصفهان در ذهنشان تصویر شده بود را روی کاغذ آوردند.
شرکت کنندگان بیشتر از استعداد ذاتی خود برای کشیدن نقاشی استفاده کردند و اکثریت، آموزش حرفه ای نقاشی را ندیده اند.
آن چه در زیر می آید ؛ مشروح گفت و شنود نرگس کارگری خبرنگار صدای معلم با دانش آموزان و اولیای آنان می باشد .
عجلهای خودم را به مدرسه پسرم رساندم. تمام مسیر را از سر خیابان دویده بودم تا بتوانم قبل از آنکه آموزگارش برود، او را ببینم.
ساعت ۸ صبح، جلسه دیدار آموزگار با اولیا برگزار شده بود و من، ساعت ۷ و نیم کلاس داشتم. اگر بعد از ظهرهم برگزار میشد، چندان فرقی نمیکرد. بازهم نمیتوانستم در خود جلسه حاضر باشم. چون تا دو و نیم باید مدرسه میماندم. همسرم هم یک هفتهای میشد که مأموریت اداری رفته بود. برای همین، همان موقع که بروشور جلسه را در گروه اولیا دیدم، تنظیم کردم که دو زنگ آخر را، اجازه خروج بگیرم تا بتوانم قبل از ۱۲ و نیم، از تهرانسر به گیشا برسم.
معاون مدرسه خودم، نپذیرفت که کلاس زنگ آخر بی معلم بماند. یازدهم های ریاضی آن قدر برایش دردسر ساخته بودند که گفت: « لطف کن! جایگزین بذار برا خودت» یکی از همکارانم از خانه آمد و جایگزینم شد. تا او برسد و من راه بیفتم کمی دیر شد.
جلوی دفتر دبستان، دیدم که آموزگار با مادر دیگری صحبت میکند. دورتر ایستادم و به دیوار تکیه دادم. خسته نشده بودم. یک لحظه خیالم راحت شد که به موقع رسیدم و آموزگار نرفته است. نفس نفس میزدم. ماسک روی صورتم اذیتم میکرد. برداشتمش.
مادر، پشتش به من بود. صدایش را هم نمیشنیدم، بس که آرام صحبت میکرد. اما آموزگار بلند صحبت میکرد. دست به سینه ایستاده بود.
به یاد نداشتم در مدت ۲۲ سال معلمی، موقع صحبت با اولیا دست به سینه ایستاده باشم. توجهام جلب خانم معلم جوان پسرم شد.
از روی رفتارهای عصبی و هول شدنهای گهگاهی که داشت، حدس زدم دلیل دست به سینه ایستادنش، نوعی حالت دفاعی است در برابر صحبتهای منطقی مادر.
اینکه به خود اجازه میدادم چنین حدسی بزنم، برخوردهای قبلی آموزگار با خودم و فرزندم بود. اتفاقاتی که سبب شدند، از صبح سختی و استرس را به جان بخرم تا الان در ده قدمی او بایستم و جلوی مشکلات بعدی را برای فرزندم بگیرم. «خیلی از آدما فرصت دارن تاریخ و ادبیات و فیزیک و شیمی و ریاضی و مطالب دیگه تدریس کنن اما فقط حقوق بگیر آموزش و پرورش هستن. معلم بودن به تأثیرگذار بودن فرد مربوط میشه. اینکه زندگی یک نفر رو بتونه از این رو به اون رو کنه یا بسازتش!»
آموزگار یک دفعهای، انگار که مطلب خوبی یادش افتاده باشد تا بتواند برای یکبار هم که شده برگ برنده آن بحث را رو کند، دست راستش را از گره دست چپش باز کرد و بالا آورد و عدد دو را نشان داد و با تندی وسط صحبت آرام مادر گفت: «فقط دو نفر توی درس هدیه ها ، «نیاز به تلاش بیشتر» شدند. فقط دو نفر!
یکی بچه شما و اون یکی هم پسر سرایداره که پدر و مادرش تا پنجم ابتدایی بیشتر نخوندن! شما که ادعای تحصیلات دارید، بهتره منو متهم نکنید. برید ببینید مشکلتون کجاست که بچهتون هم سطح بچهایه که پدر و مادرش بیسوادن. اگر توقع دارین، درس نخوندن دونه دونهی بچهها رو من پیگیری کنم، بدونید که اینجا مدرسه دولتیه! منم نمیرسم».
صحبتهای معلم یک ریز ادامه داشت. هر جمله هم بی رحمانه و عصبیتر از قبلیها. اما من دیگر، هیچ کدامشان را نمیشنیدم.در واقع نمیخواستم که بشنوم. شاید برای اینکه مشابهاش را قبلاً از معلم دیگری نشنیده بودم. افاضاتی که همانند طرز ایستادنش، منحصر به خودش بود.
آن روز گذشت و چند وقت بعد، در گروه اولیا پیامی گذاشته شد بابت جمعآوری مبلغی برای تهیه کادوی روز معلم. پیام بسیار ساده و کوتاه بود اما مثل بمبی در ذهنم ترکید که گرد و خاکش، خاطرات دور و شیرینی بود از معلمان مؤثر در زندگی خودم یا فرهیختگانی که سعادت همکاری با آنها را داشتم.
نگرش و بینش هر کدامشان با سخنان خام آموزگار فرزندم، زمین تا آسمان تفاوت داشت و حالا چه خوب میفهمیدمشان!
خاطره معلمانی که خود را نردبانی میدانستند برای رشد و پیشرفت نسل آینده بی آن که چرتکه بیندازند یا حساب و کتاب کنند و نوع دولتی یا غیردولتی بودن مدرسه را به شمار بیاورند. همچون همکار گرانقدری که دفترچه خاطرات دانشآموزی را زودتر امضاء کرده بود و وقتی به دستم رسید تا من هم برایش متنی بنویسم، دیدم که برای او نوشته است: «عزیز دلم! خوشحالم که در مسیر موفقیتهایی که داشتهای، لحظاتی هم من، همسفرت بودهام».
یادآوری معلمی در دوران دبیرستان خودم که وقتی روزش را در کلاس به او تبریک گفتیم، پاسخ داد: «خدا کنه واقعاً معلم باشم برای تک تکتون». همگی خندیدم که:«خب! معلمومه شما معلممون هستید؟! پس معلمی به چیه؟!»
او هم خندید و گفت:
«خیلی از آدما فرصت دارن تاریخ و ادبیات و فیزیک و شیمی و ریاضی و مطالب دیگه تدریس کنن اما فقط حقوق بگیر آموزش و پرورش هستن. معلم بودن به تأثیرگذار بودن فرد مربوط میشه. اینکه زندگی یک نفر رو بتونه از این رو به اون رو کنه یا بسازتش!»
پاسخش کوتاه بود و در حد و حدود سن ما اما حقیقتی را در پسا پرده داشت که آرزو میکنم، به آن دست یابم حتی شده به اندازه یک دانشآموز در طول دوران کاری باقیماندهام.
اینکه ؛
«معلم باشم و نه حقوق بگیر وزارتخانه!»
بهاره حاصلیان
اردیبهشت۱۴۰۲
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید