گروه رسانه/
پیش تر , « صدای معلم » در گزارشی کوتاه به شرح حال زندگی « روشنک نوع دوست » بنیانگذار آموزش زنان در گیلان پرداخت .( این جا )
جمله ای مشهور دارد که می گوید : «مرده باد عادت کار نکردن و زنده باد قدمهای کوچک و عملی به پیش» .
برخی نکات مهم در زندگی این زن ایرانی تحول گرا را می توان چنین بیان کرد :
« نخستین زنی که ۸ مارس ( روز جهانی زن ) را در ایران جشن گرفت.
روشنک نوع دوست با این که مخالف حجاب زنان بود، روی پوشش و رفتار با وقار دختران تاکید داشت. ناخن های دختران را مرتب بازرسی می کرد که بلند نباشند. دامن ها نیز نباید زیاد کوتاه می بودند. دختران حق نداشتند ماتیک بزنند یا ابروهایشان را بردارند. همه دانش آموزان روپوش داشتند و می باید با روپوش های بدون حجاب در مدرسه حاضر شوند. معلم هایی که همزمان مشغول آموزش و تدریس بودند روپوش خاصی داشتند. روشنک نوع دوست زنی ایران دوست بود، مردم را دوست داشت و صمیمانه به پیشرفت مردم کشورش علاقه مند بود. روشنک نام « سعادت نسوان» را به دقت برگزیده بود و مفهوم «سعادت » برای او بس گسترده تر از موفقیت در درس و تحصیل بود. زنی همه جانبه نگر و بسیار دور از تعصبات عقیدتی بود. تنها موضوع مهم چرخاندن مدرسه، استخدام معلمان خوب، و تامین حقوق آنان و حفظ کیفیت بالای آموزشی بود. در مدرسه روشنک، آموزگاران مسلمان، سکولار، و چپی در کنار هم تدریس می کردند. یکی از آموزگاران یک خانم بهایی بود و معلم موسیقی که با نام “مادام” خوانده می شد، ارمنی بود.....
در دهه ۱۳۳۰ دستوری از سوی وزارت فرهنگ وقت به مدرسه ها ابلاغ شد که هیچ دانش آموزی را تا کلاس چهارم یا پنجم دبستان مردود اعلام نکنند و هر دانش آموز صرف نظر از میزان پیشرفت فراگیری اش پس از گذراندن سال تحصیلی به پایه بعدی ارتقا یابد. این دستورالعمل در اساس از سوی « اصل چهار ترومن» و تداوم آن در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور در آمریکا می آمد و هدف آن افزایش نرخ توسعه کشورها بود. روشنک نوع دوست اعلام کرد که سنجش میزان پیشرفت دانش آموزان در تحصیل یک امر جدی است و نباید با هیچ بهانه ای نادیده گرفته شود و شجاعانه از پی گیری این دستور وزارت فرهنگ وقت سر باز زد. روشنک نوع دوست در مورد معیارهای آموزشی بسیار سخت گیر بود و کار آموزش را خیلی جدی می گرفت. اگر چه مدرسه « سعادت نسوان » یک مدرسه ملی بود و دانش آموزان ملزم به پرداخت شهریه خصوصی بودند، اما پرداخت شهریه به تنهایی کافی نبود و پشت کار دانش آموزان نیز در پذیرش آنان به مدرسه شرط بود. مدرسه او در شهر رشت به عنوان یک مدرسه نمونه با سطح بالای تحصیلی شناخته شده بود. در کنار دانش آموزانی که شهریه می پرداختند، همواره تعدادی دانش آموز بی بضاعت نیز که دارای استعداد آموزشی بالاتر از متوسط بودند در مدرسه پذیرفته می شدند و از پرداخت شهریه معاف می گردیدند.
همواره به شاگردانش یاد آور می شد :
دختران من، تفاوت شما با پرتغال فروش سر کوچه در دانش شماست. حتی اگر او آدم خوب و زحمتکشی باشد، وقتی نتواند درست فکر کند، وقتی نتواند درست زندگی کند بی فایده است. یک مادر خوب و فداکار اما بی دانش کافی نیست .
وی در شماره نخست نشریه خود – ۱۵ مهر ۱۳۰۶ در مورد هدف انتشار « پیک سعادت نسوان» می نویسد:
در این هنگام که پرده های سیاه بختی و هزار گونه عوامل تیره روزی سد بزرگی در مقابل ترقیات نسوان گردیده و در این زمان که اصول اجتماعی تمام ملل خاموش و عقب مانده اصلاح و سر و صورت نوین به خود می گیرد و بالاخره در وقتی که ایران هم از خواب غفلت خود جنبش نموده… با این اوضاع اسفناک و رقت آور حیاتی و معارف نسوان ایران ما هم به نوبه خویش سکوت را بیش از این جایز ندانسته خامه ناتوان به دست گرفتیم تا در حد امکان عوامل و وسایل سیه روزی را نشان داده اصلاحات اساسی آن ها را خواستار شویم.
شکوه نگاری روشنک نوع دوست در شماره دوم نشریه در قسمت « مرده باد عادت » نیز از مسائل قابل توجه «پیک سعادت نسوان » است. او که مانند همیشه با زنجیرهای تنگ و مقید اجتماعی مواجه بوده در مورد مشکلات چاپ شماره پیش تر نشریه چنین می نویسد: بر اثر « عادت منطقی » در جامعه ما برای زن رفتن در چاپخانه و انجام دادن عمل سهل غلط گیری عیب است. زیرا یاد گرفته اند زن را فقط و فقط مستوره بدانند و پرده نشین بخوانند… و علت این نواقص بی شمار یک چیز است: ما زن هستیم و بدتر از همه ایرانی… آنان عادت کرده اند که ما را ضعیفه، بیچاره و سرو دست شکسته و بی دست و پا بنامند. آری، همه این عادت ها مرده باد. ( این جا )
« علی مرادی مراغه ای » به ابعاد دیگر زندگی این زن روشنفکر ایرانی و آموزش محور پرداخته است .
زبان و ادبیات فارسی با پیشینهای غنی و پربار یکی از افتخارات کشور ماست که هر ایرانی بدان میبالد.
پیشتر میگفتیم اگر ملت ما هواپیما و قطار نساختهاند اما حافظ و سعدی دارند که در عشق و مهربانی و ادب زبانزد هستند و راه و رسم درست زیستن را میتوان در لابهلای تک تک کتب به یادگار مانده جست و جو کرد.
اما این روزها با مراجعه به مدارس درمییابیم رشته ادبیات و علوم انسانی که تربیتکننده نسلی ادیب و خلاق و جامعه شناس باید باشد در رتبهای پایینتر از دیگر رشتهها است و دانشآموزانش با اعتمادبهنفسی کمتر، تجربی و ریاضی را معدن طلا میپندارند و گریان و نالان از مس وجود این رشته دوران تحصیل را طی میکنند!
درس املا کتاب ندارد و درس نگارش هم اگرچه مدتی است کتابی برایش تألیف شده است اما هم از نظر برخی از معلمان و هم از نظر مدیران مدارس چندان پررنگ و جدی گرفته نمیشود.
آنقدر که برای زبان و ریاضی دوره و کلاس و آموزشگاه است کسی دلواپس ادبیات، زبان فارسی و هویت ملی نیست.
این روزها دیگر دانشآموز عشق شیرینی که در دل ابیات حافظ نهفته است را نمیپسندد و پندهای سعدی سنگ سراچه دلشان را نرم نمیکند.
در کتب فارسی ، درسهایی با نام درس آزاد با رویکرد ادبیات بومی گنجانده شده است ؛ معلمان خوشذوقی که این درسها را جدی بگیرند و دانشآموز را بهعنوان مؤلف یک درس کتاب بر اساس سلیقه و تنوع فرهنگی و اجتماعی منطقه خود بار آورد انگشتشمار دیدهایم.
این درسها که از دوره ابتدایی تا متوسطه دوم در کتاب فارسی قرار گرفته است معمولاً برای معلم و دانشآموز « استراحت » تلقی میشود و گذر از آن با توضیحی اندک همراه است که نه دانشآموز مطلبی فرا میگیرد و نه معلم خواستهای جدی از آن دارد.
مسابقات فرهنگی و هنری مدارس که یک بخش آن شعر، داستان و ادبیات است متعلق به حوزه پرورشی است و معلوم نیست چگونه دانش آموزان در این زمینه باید مهارت داشته کسب کند ؟
در درس ادبیات که نکته غالب کلاس تستزنی و حل سؤالات است طعم شیرین ادبیات ایرانزمین در لابهلای ورقهای کتب قطور کمکآموزشی گم شده است و کسی هم در این میان از معلم ادبیات نخواهد خواست اسامی نویسندگان و شاعران تربیتکردهاش را بگوید.
در حوزه پرورشی هم نیرویی نامتخصص باید باری بر دوش می کشد که از عهده اش خارج است و اصولاً برنامههایی که یک معلم پرورشی دارد بیشتر مذهبی و اعتقادی است تا علمی و آموزشی یا ادبی.
چند سال پیش که داوری متنهای جمعآوریشده دانش آموزان را در حوزه ادبیات و شعر بررسی میکردم در فرم امتیازدهی قید شده بود: دانشآموز فوق به استناد رأی هیئتداوران بهعنوان مقام اول در رشته شعر یا داستان معرفی میگردد. کسی دلواپس ادبیات، زبان فارسی و هویت ملی نیست.
زیر برگه نیز با مهر و امضای مدیر مدرسه همراه بود اما نکته این بود که در متن اثر شعر معروف حافظ:
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
بهعنوان شعر دانشآموز ارسال شده بود!
این ابیات آنقدر معروف است که بتوان تشخیص داد شاعرش دانشآموز پایه هفتم نیست ؛ ماجرا در این است که اصلاً داوری صورت نگرفته و آثار نخوانده برگزیده مرحله مدرسه شده است.
به نظر میرسد آموزش و پرورش و نهادها مؤثری که بودجه، اعتبار و وظیفه ذاتی آنها تربیت شهروند آگاه و رشد شخصیت و اندیشه دانشآموز بوده است با پاهایی لنگ و خسته مسیر را پیموده است و در ابتدای کارگاهی راه هم اشتباه رفته است.
با توجه به اهمیت تفکر انتقادی در جامعه و نقش و ارزش درس ادبیات بهعنوان درس تأثیرگذار در این زمینه انتظار است آموزش و پرورش در تعریف و آموزش مفاهیمی چون ادبیات، انتقاد، آزادی و استقلال فکری و اندیشیدن دقت و حساسیت بیشتری داشته باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
علیرضا منادی سفیدان رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، روز پنجشنبه اول دیماه ۱۴۰۱ در دانشگاه پیام نور آذربایجانشرقی، طی سخنانی، معدل یازده و نیم برای دانشآموزان کشور را فاجعه خوانده و گفته است: « باید کاهش معدل دانشآموزان در کشور ریشهیابی شود چون باید مشخص شود که ایراد از دانشآموزان است یا معلمان؟! »
بسیاری از خبرگزاری ها و سایتهای خبری داخلی نیز بلافاصله به انعکاس این خبر پرداخته و آن را پدیدهای عجیب، نگرانکننده و حیرتانگیز خواندند.
اما اینکه ایشان دهها فاکتور و مولفهی دخیل در امر آموزش را نادیده گرفته و ریشهی فاجعه را صرفاً به دانشآموزان و معلمان گره زده است، عجیبتر و حیرتانگیزتر و البته فاجعهآمیزتر است! اگر به این درک و فهم رسیدهایم که معدل یازده و نیمِ دانشآموزان کشور را فاجعه بدانیم، ریشهی این فاجعه را در رویکردهای انگیزهکش و استعدادسوز و یأسآور دولت و مجلس باید جستوجو کرد نه در معلم و دانشآموز.
تقلیل مسئله به سطح دانشآموز یا معلم یا هر دو، در واقع نوعی فرافکنی و انحراف اذهان از ریشه و منشاء اصلی مشکلات دستگاه تعلیم و تربیت است.
دهها سال است که فعالان خرَدگرای حوزهی تعلیم و تربیت و دلسوزان ملک و ملت از سپرده شدن سکان نظام آموزشی به نااهلان و نابلدها ابراز نگرانی کرده و نسبت به طرد دستگاه آموزش و پرورش از کانون التفات و محبت حاکمیت هشدار میدهند.
معدل یازده و نیم صرفاً یک عدد نیست بلکه بارکدی است که ما را به دنیایی از اطلاعات قابل تأمّل رهنمون میسازد و رخدادهای آموزشی بیش از ۵۵۹ هزار کلاس درسی در بیش از ۱۱۰ هزار واحد آموزشی و لحظه لحظهی زندگیِ مدرسهای بیش از ۱۵ میلیون دانشآموز را به تصویر میکشد.
معدل یازده و نیم، صرفاً متوسط عملکرد سالانهی ۱۵ میلیون دانشآموز و ۸۰۰ هزار معلم نیست بلکه کارنامهی یک سالهی نهاد تعلیم و تربیت رسمی کشور است.
پشت پردهی معدل یازده و نیم - که شکل ارتقاء یافتهی نمرات واقعی دانشآموزان پس از چندین مرحله ارفاق و انفاق و دستکاریهای رفاقتی و تجدیدنظرهای مصلحتی و دستوری و تحکمی هست-! فجایعی نهفته است که قابل شمارش نیستند؛
یک تحلیل اجمالی و در عین حال وسواس گونهای که نگارنده در سال ۱۳۹۴ بر نتایج یک آزمون داشته، جنبههایی از ناکامیهای آموزشی و پرورشی را به نمایش میگذارد که اعداد و ارقامی مثل معدل دانشآموز یا درصد قبولی یک مدرسه هرگز از آنها سخن نمیگویند.
« تحلیلی بر نتایج یک آزمون؛ جای خالی کیفیّت در زندگی مدرسهای » عنوان یادداشتی هست که از نقطهی شروع برخی از فجایع فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی و... که هم اکنون دامن گیر جامعهاند، پرده برمیدارد.
آن آزمون و تحلیل نتایج آن هرمی به دست میدهد که الحق آینهی تمام نمای هرم علمی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی جامعهی کنونی ماست.
از تعداد کل دانشآموزان شرکت کننده در آن آزمون که ۱۹۱ نفر بودند، ۶۲ نفر نمرۀ صفر تا ۴ گرفتند (۳۲/۴۶درصد). ۹۰ نفر نمرۀ ۵ تا ۹ کسب کردند (۴۷/۲درصد). ۳۵ نفر موفق به کسب نمرۀ ۱۰ تا ۱۴ شدند (۱۸/۳۲درصد). و فقط چهار نفر توانستند نمرۀ بالای ۱۵ بگیرند (۲/۰۹درصد).
میانگین نمرۀ همۀ کلاسها (میانگین نمرۀ ۱۹۱ نفر دانشآموز) نیز ۶/۴۷ از ۲۰ بود!
به بیان دیگر از تعداد ۱۹۱ نفر دانشآموز شرکت کننده در آزمون، ۱۵۲ نفر (۷۹/۶۶درصد) نمرۀ کمتر از ۱۰ (صفر الی ۹) گرفتند. ۳۵ نفر (۱۸/۳۲درصد) از آنها نمرۀ ۱۰ الی ۱۴ و فقط ۳ نفر نمرۀ ۱۵ و یک نفر نمرۀ ۱۷ کسب کردند که در مجموع، تعداد نفراتی که نمرۀ شان بالای ۱۵ بوده ۴ نفر بود (فقط و فقط ۲/۰۹درصد)!
آزمون در فضا و شرایط بسیار صمیمی، سهلگیرانه و فارغ از مقررات رایج در جلسات امتحانی، برگزار شد. ۱۹۱ دانشآموز پایهی هفتم، قلم و کاغذ برداشتند و تعدادی سؤال بسیار آسان و در حدّ اطلاعات عمومی -برای گروه سنّی پایۀ هفتم- از محتوای کتاب علوم تجربی پایهی ششم ابتدایی نوشتند. هر سؤال با در نظر گرفتن سرعت عملِ كُندنویسترین دانشآموزان، چندین بار به آرامی تکرار شد تا همه در همانحال که تنگاتنگ نشسته بودند، بنویسند. آنها میتوانستند به راحتی برگهی امتحانی همدیگر را ببینند و در نوشتن شکل صحیح کلمات از یکدیگر کمک بگیرند.
به دانش آموزان اجازه داده شد که اشکالات خود را بپرسند و توضیحات و راهنمایی های لازم را بشنوند. اغلب دانشآموزان به قراردادهای ساده و قابل درک درونْکلاسی پایبند نبودند و به توصیههای معلمشان مبنی بر تمرین عزّت نفس و خویشتنداری و درستکاری و خودداری از تقلب و اتکا به توانمندیهای خود توجّه نمیکردند و به دزدیدن کلمات از برگۀ بغل دستیشان مبادرت مینمودند و این کار را نوعی زیرکی و عامل موفقیت میپنداشتند.
با اینکه تعداد سؤالات آزمون، بسیار کم و سطح دشواری آنها بسیار پایین بود، برگزاری آن، تقریباً ۴۰ دقیقه به طول انجامید.
در تصحیح برگههای آزمون مسائلی رخ نمود که هم باعث شگفتی و تعجّب بود و هم مایۀ تأسّف و تألم!
بدخطّی و کثیفنویسی بیداد میکرد؛ به استثناء تعدادی انگشت شمار، دستخطّ بسیاری از دانشآموزان به طرز ناباورانهای نازیبا و ناخوانا بود و حتّی بعضی از کلمات در بعضی از برگهها قابل خواندن نبود!
غلط املایی در متن پاسخها بیش از حد زیاد بود؛ تعداد زیادی از دانشآموزان حتّی شکل صحیح اغلب کلمات ساده و پرکاربرد را نیز بلد نبودند و آنها را غلط نوشته بودند.
ضعف مهارت نوشتاری و انبوه غلطهای نگارشی در پاسخهای دانشآموزان به فراوانی مشهود بود؛ اکثریّت آنان مشکل جملهبندی داشتند و نتوانسته بودند منظور خود را در قالب جملات درست بیان کنند. آنان قادر نبودند با استفاده از کلماتی که در ذهن داشتند و یا احیاناً از برگۀ بغل دستیشان برداشته بودند، جملات درستی بسازند!
تعداد پاسخهای کاملاً یکسان در برگههای دانشآموزان کم نبود. علیرغم اینکه قبل از شروع آزمون در مورد اهداف آن توضیحات لازم و کافی داده شده بود و گفته شده بود که هدف آزمون صرفاً اطلاع از میزان معلومات کلاس است و نمرۀ آن در دفتر کلاسی درج نخواهد شد و در کارنامۀ علومتجربیشان هیچ تأثیری نخواهد داشت، آنان باز هم برگۀ یکدیگر را دید زده و بدون توجه به درستی یا نادرستی پاسخهای آنان، عیناً رونویسی کرده بودند. همچنین به رعایت این نکتۀ اخلاقی ساده تأکید شده بود که با وجود در دیدرس بودن نوشتههای نفر کناری، از نگاه کردن به آنها خودداری کنند و از همین فرصتِ اندک برای تمرین عزّت نفس و راستی و درستی و خویشتنداری استفاده کنند. ولی متأسفانه آنها به صورت گستردهای تقلّب کرده بودند (دزدی از یکدیگر)!
آزمون، مربوط به درس علوم تجربی بود و پاسخها، تهی از واژهها و اصطلاحات و مفاهیم و عبارات علمی! این یعنی ناکامی نظام آموزشی در ایجاد منش و نگرش علمی-تجربی در دانشآموزان با وجود گنجاندن این درس در برنامهی آموزشی در تمامی پایههای تحصیلی از اولین روز مدرسه! دانشآموزانی که به مدت مدت ۶ سال کتاب علومتجربی را در کولهپشتی خود داشتند، ادبیّاتشان در ارائهی پاسخ به سئوالات آن، به شدت عامیانه و عوامانه و غیرعلمی و کاملاً تهی از بار علمی بود.
آنان با اینکه در مدّت ۴۰ دقیقه در فضایی کاملاً آزاد و به دور از مقررات مراقبتی و مصون از جوّ کنترل و استرس به سؤالات پاسخ دادند و حتّی برگۀ امتحانی یکدیگر را نگاه کردند و از طریق گفت و گو نیز به مبادلۀ اطّلاعات پرداختند، نمرات خوبی نگرفتند و میانگین عملکردشان به طرز ناباورانهای بسیار پایین و فاجعهآمیز بود . (۶/۴۷ از ۲۰)!
نتایج آن ازمون متأسفانه با آنچه در کلاسهای درسی مشهود بود، کاملاً همخوانی داشت:
* امیرحسين و مهران و میلاد و على و محمد و بسیاری دیگر از دانشآموزان با کمال تأسف خواندن بلد نبودند. وقتی از آنها خواسته میشد که دو خطّ از مطالب درسی را برای همکلاسیهای خود بخوانند، بر سر همان واژۀ اول متوقف میشدند!
* کسری و مهدی و فرزاد و علیرضا و محمدحسن و بسیاری دیگر، نوشتن بلد نبودند! وقتی لازم بود نکتهای، سؤالی یا توضیحی را در حاشیۀ کتاب یا دفترچهشان بنویسند، دردسرها شروع میشد؛ کلمه یا جملهای بارها و بارها باید تکرار میشد تا آنان بتوانند آن را بنویسند و البته گاهی هم نمیتوانستند!
* غلطهای املایی و انشایی، در تکالیف نوشتاری برخی از دانشآموزان قابل شمارش نبود؛ آنان کلمات بسیار ساده و پُرکاربرد را غلط مینوشتند! اغلب آنها، جملهبندی درستی نداشتند! بعضیها حتّی نوشتههای خود را نمیتوانستند بخوانند! بعضیها معنای آنچه را که مینوشتند، نمیدانستند! بسیاری از آنان مفهوم جملات کتاب را درک نمیکردند و از ارائه توضیح مختصر در مورد یک پاراگراف کوتاه به شدت عاجز بودند!
* اغلب دانشآموزان به قراردادهای ساده و قابل درک درونْکلاسی پایبند نبودند و به توصیههای معلمشان مبنی بر تمرین عزّت نفس و خویشتنداری و درستکاری و خودداری از تقلب و اتکا به توانمندیهای خود توجّه نمیکردند و به دزدیدن کلمات از برگۀ بغل دستیشان مبادرت مینمودند و این کار را نوعی زیرکی و عامل موفقیت میپنداشتند. این اخلاق کماکان در همۀ کلاسها و در میان همۀ دانشآموزان وجود داشت!
* بعضیها به راحتی مقررات کلاس را نقض و با رفتارهای قانونشکنانۀ خود جوّ آموزشی کلاس را خراب میکردند و موجب ایجاد اختلال در جریان آموزش و از بین رفتن فرصتها میشدند.
* بعضیها بیانضباطیهای خود را عملی قهرمانانه تلقی و از حرکات حرمت شکنانۀ خود لذت میبردند!
* دانش آموزانی که نمرات بالایی در ارزیابیها و آزمونها میگرفتند و عملکرد خوبی در انجام وظایف تحصیلی داشتند، عمدتاً منضبط و مسئولیتپذیر و اخلاقمدار و مؤدّب و خوشرفتار و مقرراتی و بىآزار بودند....
قابل ذکر است که یادداشت مزبور که در روزنامه همدلی منتشر شده بود، در آن زمان با واکنش تند معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش مواجه شد و ایشان واقعیت را منکر و نگارنده را به بیخبری از وضعیت آموزشی کشور متهم کردند!
در واقع آنچه اتفاق افتاده، فاجعهٔ سقوط طیف متوسط در مدرسه، همچون فاجعهی نابودی تدریجی طبقهی متوسط در کشور است!
در یادداشتی که با عنوان « فاجعهٔ سقوط طیف متوسط در مدرسه! » در سال ۱۳۹۷ در سایت صدای معلم منتشر شده، محو منحنی نرمالِ عملکرد دانشآموزان از سپهر آموزشوپرورش کشور، به فرادستان گوشزد شده است. ( این جا )
در بخشی از این یادداشت آمده است؛
در دهههای هفتاد و هشتاد [و قبل از آن]، تقریباً ۷۰ درصد دانشآموزان از نظر میزان مطلوبیت عملکرد در سطح متوسط بودند و مابقی آنان با اندکی تفاوت و حتی با نسبت مساوی، طیف دانشآموزان ضعیف و قوی را تشکیل می دادند و معمولاً فراوانی این گروه از دانشآموزان در دو سوی طیف متوسط توزیع برابر داشت (توزیع نرمال). یعنی تقریباً ۱۵ درصد آنان پایینتر از سطح متوسط و حدود ۱۵ درصدشان بالاتر از سطح متوسط بودند. اما امروزه این نسبتها به شدت تغییر یافته و جای فراوانیِ دانشآموزان ضعیف و متوسط کاملاً جابه جا شده است و در اغلب کلاسهای درسی، تعداد دانشآموزان متوسط در اقلیتاند و اکثر آنان به مختصات طیف ضعفا سقوط کردهاند! آنان با اینکه در مدّت ۴۰ دقیقه در فضایی کاملاً آزاد و به دور از مقررات مراقبتی و مصون از جوّ کنترل و استرس به سؤالات پاسخ دادند و حتّی برگۀ امتحانی یکدیگر را نگاه کردند و از طریق گفت و گو نیز به مبادلۀ اطّلاعات پرداختند، نمرات خوبی نگرفتند و میانگین عملکردشان به طرز ناباورانهای بسیار پایین و فاجعهآمیز بود . (۶/۴۷ از ۲۰)!
در این یادداشت، دلایلی برای « فاجعهی سقوط طیف متوسط در مدرسه » ذکر شده است که به اجمال به شرح زیر است:
- افزایش نسنجیدهی تراکم دانشآموز و انفجار جمعیت در چاردیواری کلاسهای درسی که از یکسو به ایجاد تنشها و اصطکاکهای دامنهدار در میان دانشآموزان منجر شده و از سوی دیگر امکان توجه به فرد فردِ دانشآموزان در مسائل آموزشی را از معلمان سلب کرده است.
- دیکته کردن آییننامههای مسامحهآمیز از بالا به پایین و اجازهٔ ارتقاء آسان و بدون تلاش به پایههای تحصیلی بالاتر به همهٔ دانشآموزان و ایجاد حاشیهی امن برای دانشآموزان کمکار و سهلانگار و انتقال ضعفها و ناتوانیها و مشکلات پایههای تحصیلی پایین به پایههای بالاتر.
- فقدان مشاور و خدمات مشاورهای در مدارس.
- تضعیف معلمان هم از نظر معیشت و هم از نظر شأن و منزلت علمی و اجتماعی و خدشهدار کردن شخصیت کاریزماتیک و نقش اثرگذار آنان.
- موعظه محور بودن نظام آموزشی و فراهم نبودن بستر اندیشه و عمل و آزمایش و خطا و ایدهپردازی و مهارتآموزی و پس زدن خوراک آموزشی وهمآلود و نصیحتمحور توسط دانشآموزان.
- ایجاد شکاف طبقاتی بین دانشآموزان و تفکیک و نشان دار کردن آنان با عناوین متضادِ درخشان و غیردرخشان، نمونه و غیرنمونه، عادی و خاص، ضعیف و قوی، پولدار و بیپول، فقیر و غنی، متمکن و غیرمتمکن.
- سقوط اعتبار تحصیلات مدرسهای و دانشگاهی به عنوان مؤلفهی مؤثر در اشتغال و امرار معاش.
همین طور میتوان دلایل دیگری نیز به لیست فوق اضافه کرد:
- کمیت گرایی و تمرکز بر « درصد قبولی » و به حاشیه راندن کیفیت آموزشی.
- فقدان فضاهای آموزشی انگیزهبخش و امیدآفرین و مهارتآموز و احترامآمیز و شوقآفرین.
- اجبار در یادگیری دروس بیمصرف و توزیع زمان آموزش در میان مواد درسی نچسب و غیرکاربردی.
- نهادینه سازی مدارس دو نوبته و آموزش پارهوقت و رهاسازی دانشآموز به حال خویش در ساعات پرشمار شبانه روز و...
اما ریشه و منشاء همهی این کاستیها و ناراستیها، نشستن نااهلان و نابلدها در رأس امور و سیاسیسازی امر تعلیم و تربیت و تقلیل جایگاه مدارس به پایگاه تبلیغاتی نهاد قدرت و گسترش روزافزون بساط ایدیولوژی در ساحت آموزش و پرورش و انباشت کتب درسی از مفاهیم و مضامین متحجرانه و آخرتگرایانه و ترویج۷ مناسک ریاکارانه و تحمیل محتوای وقتکُشِ بیحاصل به برنامه آموزشی و پر شدن ساعات درسی با آموزههای نقلی و انتزاعی و متوهمانه و جای خالی آموزههای راستینِ عقلی و عملی و واقعبینانه و خرَدگرایانه و بیاعتنایی به معیشت و منزلت معلم و سایهی سنگین و تبعات ننگین فقر در آموزش و پرورش و عدم اهتمام به تجهیز فضاهای آموزشی به استاندارهای روز دنیا و سلب امکانات نوین از نسل جدید است نه دانشآموز و معلم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پیرو سلسله مطالب منتشر شده در « صدای معلم ، پایگاه خبری - تحلیلی معلمان ایران » درباره برنامه زیرنظام تامین فضا، تجهیزات و فن آوری نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران اعلام می دارم که:
نه با رئیس قبلی و نه با رئیس جدید سازمان نوسازی صنمی و یا خصومتی در میان است تا سخن به تلخی گفته شود بلکه دل نگرانی است که از باب تعلق خاطر به « جایگاه آموزش » دارم البته این را هم معروض می دارم که نه شناخت شخصی از دو بزرگوار دارم و نه در دوره حکمرانی آن معزول و نه در صدر نشینی جناب خان محمدی به درگاهشان ورودی داشته ام و با دکتر رخشانی مهر در جشنواره خیرین مدرسه ساز کشور و در دوران وزارت جناب بطحایی بر آموزش وپرورش در مشهد و دیگری دراستان زنجان برای افتتاح یک مجموعه خیرساز دیدارهای مختصری داشته ام .
اما آنچه که باعث می شود از ایشان به نیکی یاد شود کمک های شایان ایشان به استان زنجان در دوران مدیریت ایشان بوده هر چند این انتقاد نیز به ایشان وارد است که در اواخر دوره مدیریت شان تغییراتی در سطح مدیران کل استانها صورت گرفت که با معیارهای تعریف شده برای این سازمان همخوانی نداشته و ندارد که از جمله آنها تغییر مدیرکل نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس استان زنجان بوده است.
نگارنده نه صاحب میز است و نه در کابین دولت و نه ادعایی دانایی.
متولیان امور باید بدانند هر انتقادی که صورت می گیرد در راستای اهداف سازمانی است و هیچ غرض و مرضی در کار نیست. بلندنظران و بزرگمردان که قبای ریاست بر تن شان رواست قدر کالای رایگان و بی منت را بهتر می دانند..
برنامه زیر نظام تامین فضا، تجهیزات و فن آوری درجلسات ۹۲۸و ۹۲۹و ۹۳۰و ۹۳۳ تاریخ ۱۳۹۵/۰۱/۱۶-۱۳۹۵/۰۱/۳۰-۱۳۹۵/۰۲/۰۶-۱۳۹۵/۰۳/۲۴ به تصویب نهایی رسیده وابلاغ شده است.
چشم انداز
فضاها و مراکز آموزشی و تربیتی درافق ۱۴۰۴، زمینه ساز تحقق اهداف و برنامه های نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی و تامین کننده نیازهای فردی و جمعی دانش آموزان متناسب با ساحت های شش گانه تربیت و الزامات برنامه درسی ملی، استانداردهای بین المللی باهویت و ویژگی های معماری اسلامی،-ایرانی، دارای ظرفیت بالاتر در تعاملات فرهنگی و اجتماعی محله، امکان دسترسی آسان به محیطی مقاوم، ایمن ،بانشاط، دوست داشتنی، دوست دار محیط زیست، بهره مند از انرژی های پاک (تجدید پذیر) و مجهز به تجهیزات و فن آوری های نوین بومی برای یادگیری می باشند.
اهداف
1- ساخت، نوسازی، توسعه و تجهیز فضاهای آموزشی، تربیتی و ورزشی بر اساس ضوابط و استانداردهای فنی و مهندسی، شرایط اقلیمی ،اصول شهرسازی، هماهنگ با معیارها و ضوابط زیست محیطی ،فرهنگی، اجتماعی واقتصادی، مقاوم و ایمن در برابر حوادث طبیعی باتوجه به نیازها، رعایت شرایط سنی، جسمی و جنسیتی دانش آموزان با تکیه برفرهنگ معماری و شهرسازی اسلانی-ایرانی و متناسب با اقتضائات فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و برنامه درسی ملی.
2- ساماندهی فضای کالبدی موجود برای استفاده بهینه از امکانات و منابع.
3- جذب مشارکت حداکثری سازمان ها و نهادهای دولتی و غیردولتی و کمک های مردمی و هدایت آن در جهت طراحی، ساخت، مقاوم سازی و تجهیز و نگهداری فضاهای آموزشی ،تربیتی و ورزشی.
4- بازسازی، مقاوم سازی فضاهای فرسوده و ایمن سازی مدارس و ایجاد پایگاه های ایمن در شرایط بحران.
5- تامین فضا، تجهیزات و فن آوری استاندارد کلیه مراکز آموزشی، تربیتی و ورزشی بر اساس اولویت های بومی و منطقه ای در طراحی و ساخت فضاها
6- حفظ و نگهداری مطلوب فضاهای آموزشی، تربیتی و ورزشی به عنوان سرمایه های ملی با مشارکت عوامل اجرایی ادارات کل، مناطق، نواحی، مدرسه، دانش آموزان ،اولیاء و معتمدین محل.
7- افزایش سرانه فضای فیزیکی دانش آموز در فضاهای آموزشی ،تربیتی ورزشی بر اساس برنامه درسی ملی و منطبق با استانداردهای جهانی در راستای پاسخ گویی به ساخت های مختلف آموزشی، تربیتی، ورزشی و دست یابی به ابعادمناسب (سایز و تنوع فضایی) و با تاکید بر توسعه مجتمع های آموزشی و تربیتی با توجه به اقتضائات اقتصاد آموزش و پرورش
8- افزایش بهره وری و صرفه جویی اقتصادی با بهره گیری مناسب از فن آوری های نوین ساخت و ساز در فضاهای آموزشی، تربیتی و ورزشی
با استناد به این موارد سوال اساسی این است که آیا افق ۱۴۰۴ و تحقق آنها میسر شده است؟
آیا وظیفه سازمان نوسازی ساخت و تجهیز مدارس نیست ؟
در همین « شهرستان ابهر » در دویست و سی کیلومتری پایتخت بیش از نصف مدارس شهرستان بالای چهل سال قدمت دارند . بسیاری از مدارس تخریبی هستند و این به مفهوم آن است که هیچ دانش آموزی حق ورود به این گونه مدارس را ندارد اما چنین نیست !
ایمن سازی ، استاندارد سازی و مقاوم سازی مدارس از وظایف ذاتی سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور است.
آیا کسی که سابقه کار اجرایی و دولتی ندارد می تواند به این جایگاه اعتبار ببخشد؟
جواب این سوال را به انصاف به آگاهان این حوزه می سپارم .
در همین ابهر ما حکایت های شنیدنی بسیارند ....
مدیر و آموزگار مدرسه روستایی به سمت کارشناس و کارپرداز خدمات اداره آموزش و پرورش منصوب می شود و مدیر آموزگاری دیگری به جای ایشان به همان مدرسه روستایی منتقل می شود .روزهای سرد ، منطقه مدیر آموزگار جدید را وامی دارد که موتورخانه را راه بیندازد .
سرانه دانش آموزی به لطف و دلسوزی و پی گیری مجدانه ی دولتمردان سال هاست که از مدارس رخت بر بسته است !
به راستی مگر وظیفه مدیران مدارس، تعلیم و تربیت نیست ؟ چرا دغدغه آنان باید رفع مشکلات فیزیکی فضاهای آموزشی باشد ؟
مدیر این مدرسه هم سعی در رفع مشکل موتورخانه می کند تا دانش آموزانش در منطقه کوهستانی از سرما نلرزند ؛ تا دست برای استارت به کلید می زند موتورخانه منفجرمی شود و هم اکنون در آی سی یو با مرگ دست و پنجه می کند ....
سوال اساسی این است ؛
پروژه مهر برای چیست ؟
آیا تعریف روشنی از وظایف مسئولان اعم از مدیران کل آموزش و پرورش و سازمان نوسازی ،توسعه و تجهیزمدارس استان و مدیر آموزش و پرورش شهرستان ارائه نشده است؟
مقصران این حادثه در هر جایگاهی که باشند باید در پیشگاه عدالت به پاسخ بنشینند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« دستهايم را در باغچه مي کارم سبز خواهم شد، مي دانم، مي دانم، مي دانم و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم تخم خواهند گذاشت...
گوشواري به دو گوشم مي آويزم از دو گيلاس سرخ همزاد و به ناخنهايم برگ گل کوکب مي چسبانم . کوچهاي هست که در آنجا پسراني که به من عاشق بودند، هنوز با همان موهاي درهم و گردنهاي باريک و پاهاي لاغر به تبسمهاي معصوم دخترکي مي انديشند که يک شب او را باد با خود برد...»
فروغ فرخزاد
مالک ...
موضوع : اخطار در خصوص احداث غیر مجاز باغچه خیابان عزتی
با سلام
طی بازدید انجام شده مشاهده گردید اقدام به احداث غیرمجاز باغچه نموده اید ؛ لذا اخطار می گردد پس از دریافت نامه ، نسبت به جمع آوری اقدام نموده و گزارش اقدامات را به آدرس خیابان دامپزشکی ، خیابان مبینی ، شهرداری ناحیه 1 ارائه نمایید در غیر این صورت اقدامات برابر قوانین انجام خواهد شد .
تقی محمد آقائی
سرپرست ناحیه 1 منطقه 9
***
این نامه ای است که از سوی شهرداری ناحیه داخل منزل انداخته شده و در پایان هم تهدید به اجرای قانون شده است .
جالب است بدانیم که این باغچه ها قبلا توسط همین شهرداری برای آسیب ماندن از ضربات و... دورچین شدند اما بعدا توسط همین شهرداری دورچین ها تخریب شده و سطح آن صاف گردید .
وقتی هم که پی گیر می شوی برای این گونه اقدامات از جنس آزمون و خطا ... پاسخی می دهند که کارشناسان این طور تصمیم گرفته اند و یا نظر کارشناسی چنین بوده است و...
چندی پیش درخت چناری که قدمتش به حدود 50 سال می رسید در برخورد با یک کامیون عبوری – کوچه ای که عرضش به زحمت به 8 متر می رسد و تازه در این سو و آن سوی آن اتومبیل هم پارک می شود - از تنه شکست و پایین افتاد . کسی که بیشتر از مساله ی « محیط زیست » و تنفس هوای پاک که با حیات و سلامت او رابطه مستقیم دارد نگران جای پارک برای اتومبیل اش است و از هر ابزار و فرصتی برای پیاده کردن افکار و تمایلات خود استفاده می کند ؛ آیا لیاقت و کفایت زندگی بهتر را دارد ؟
مدت ها هم جای این باغچه خالی بود .
درخت کناری هم آن قدر اتومبیل ها به تنه اش ضربه زده اند که حال و وضعش تعریفی ندارد .
در کشور ما خیلی ها ، باغچه را با سطل زباله عوضی می گیرند و حتا زمانی که سطل زباله فقط کمی آن سوتر است ترجیح می دهند تا زباله ی خود را درون باغچه پرت کنند و البته این کار آن قدر عادی شده که به صورت یک « فرهنگ » درآمده است .
از « جریمه » هم مانند سایر کشورها خبری نیست .
وضعیت آلودگی هوا را هم که این روزها مشاهده می کنید .
کسی ککش هم نمی گزد !
فقط همین را می دانند که یک اطلاعیه بدهند و مدارس را تعطیل کنند .
وزیر آموزش و پرورش ما هم که بودن و یا نبودنش توفیری ندارد ؛ همین طور نظاره می کند و حرف هایی می زند که بیشتر به درد خودش و حلقه اطرافیان اش می خورد .
برای من این پرسش مطرح است که مساله آلودگی هوا - که قاتل بی سر و صدای هزاران نفر در سال است اما چون به چشم نمی آید خیلی هم آن را جدی نمی گیرند – چگونه باید حل شود ؟
در کجای دنیا ، شهرداری یک منطقه به جای تشکر و قدردانی از یک شهروند که با هزینه ی شخصی خودش نهال خریده ، خاک و کود خریده و آن را کاشته و حتا آن را آبیاری می کند در حالی که این ها وظیفه نهاد شهرداری است برای آن شهروند برگ اخطار ارسال می کنند ؟!
باغچه ی غیر مجاز دیگر چه صیغه ای است ؟
از شهرداری که برای تامین هزینه های نجومی اش ، هوا را می فروشد و به نقدها و اعتراض دیگران هم بی توجه است آیا می شود انتظار هوای پاک را داشت ؟
این شهرداری برای سایر انواع آلودگی ها چه کرده است ؟
چرا باید وانت های دوره گرد هر روز در کوچه ها و خیابان ها جولان دهند و با اعصاب شهروندان بازی کنند اما نهادی خود را اصلا مسئول نداند ؟
جنگل هم که باشد سلطان و قانونی دارد .
این نهاد « شورای شهر » که پسوند « اسلامی » را هم با خودش یدک می کشد دقیقا چه وظیفه ای بر عهده دارد ؟ اساسا کسی که هنوز و پس از این همه تحصیلات در مدرسه و دانشگاه و زیستن در فضای مجازی – اگر بپذیریم که این ها اهل مطالعه و تفکر نیستند - تفاوت میان سطل زباله و باغچه را تمیز نمی دهد ؛ می توان نام « انسان » بر او اطلاق کرد ؟
آیا اساسا بودن و یا نبودن این گونه نهادهای سربار مشکلی از مشکلات حل می کند ؟
نهادهایی مانند پارلمان ( مجلس ) و سایر ساختارهایی که از جهان مدرن وارد کشور ما شده اند در صورتی کارایی و کارآمدی خواهند داشت که « مفهوم سازی » شده و جامعه در کلیت خود به وجود و وجوب آنان رسیده باشد و ضرورت آنان را در زندگی خود حس کنند .
و اما سوی دیگر ماجرای این « باغچه غیرمجاز » به شکایت و طومار نویسی برخی همسایگان باز می گردد که احتمالا این باغچه ها جای پارک اتومبیل آنان را تنگ کرده است .
نام این افراد را نمی توان « شهروند » گذاشت چرا که لازمه شهروندی ، مسئولیت پذیری در برابر رفتار خود و عملکرد دیگران است و نام « شهرنشین » برای آنان مناسب تر است .
کسی که بیشتر از مساله ی « محیط زیست » و تنفس هوای پاک که با حیات و سلامت او رابطه مستقیم دارد نگران جای پارک برای اتومبیل اش است و از هر ابزار و فرصتی برای پیاده کردن افکار و تمایلات خود استفاده می کند ؛ آیا لیاقت و کفایت زندگی بهتر را دارد ؟
اساسا کسی که هنوز و پس از این همه تحصیلات در مدرسه و دانشگاه و زیستن در فضای مجازی – اگر بپذیریم که این ها اهل مطالعه و تفکر نیستند - تفاوت میان سطل زباله و باغچه را تمیز نمی دهد ؛ می توان نام « انسان » بر او اطلاق کرد ؟
آیا با این فرهنگ اجتماعی و بافت فرهنگی می توان امیدی به تحول داشت ؟
این رفتارها و تعاملات رخ داده در صورتی قابل فهم و استنتاج خواهند بود که در یک نگرش سیستمی که در آن کنش ها منجر به هم پوشانی و بازتولید یکدیگر می شوند نگریسته شوند .
نقد رفتارهای حکومت در ابعاد مختلف آن در شکل « مظروف » به همان اندازه « ظرف » بروز این رفتارها مهم است .
و..
اقدامات مهم شهرداری برای رفع محیط زیست و مبارزه با آلودگی هوا با همراهی شهرنشینان آگاه و پی گیر ؛
کاش شهرداری زحمتکش و دلسوز همین حساسیت و پی گیری که در مورد « اجرای به قول خودش قوانین را دارد » در مورد اجرای « قانون هوای پاک » هم داشت .
کاش آن شهرنشینانی که متوجه زیان ها و عواقب مرگبار ناشی از آلودگی هوا نبوده و همه چیز را به شوخی می نگرند کمی بیشتر از خانه و اتومبیل شخصی خویش به جهان پیرامون می نگریستند و احساس مسئولیت می کردند .
یکشنبه 11 دی ماه 1401 ... خسته نباشید شهردار !
و این قصه ادامه دارد ....
جامعه ایران چه قبل از مشروطه، چه در هنگام انقلاب مشروطه و چه پس از آن، تلاشی برای مواجهه فلسفی با مفهوم سیاست و مفاهیم سیاسی و شناخت ریشه های فکری و فلسفی «اندیشه مشروطه» و چگونگی به رسمیت شناخته شدن حاکمیت عقل، ارتقاء جایگاه «رعیت» به «شهروند» و تفکیک قوا انجام نداد و سعی کرد با تقلید و کپی برداری از «ساختمان پارلمان» و «قانون اساسی» چند کشور اروپایی، مسیر طی شده جامعه غربی را به اصطلاح میان بر زده و با سرعت به آزادی و مشروطیت و حاکمیت قانون دست یابد.
جامعه ساده اندیش ایرانی نمی دانست که مفاهیمی مانند آزادی، دموکراسی، قانون مداری، حقوق بشر و امثالهم مفاهیمی هستند که به هیچ وجه قابل تقلید نبوده و تا زمانی که جامعه ای آنها را «نیندیشده» و به صورت ذهنی درک نکرده باشد [کانسپچوال نشده باشد]، به نمود عینی آنها دست نخواهد یافت و هر کدام از این مفاهیم صرفا در حد کلام باقی خواهد ماند.
جامعه ایرانی نمی دانست که اگر در فرانسه انقلاب کبیر صورت گرفت و پس از آن به جمهوری و پارلمان رسید به دلیل شعارهای رهبرانی مانند روبسپیر و سن ژوست و دانتون و توده های حامی آنها نبود، بلکه دهه ها قبل از آنها اندیشمندانی مانند روسو و ولتر در مورد مفهوم آزادی اندیشیده و نوشته بودند و این مفاهیم را به صورت قابل فهم و مفهومی در اختیار جامعه قرار داده بودند و یا قبل از رسیدن به تفکیک قوا اندیشمندی مانند مونتسکیو را به خود دیده بودند که در کتاب «روح القوانین» تفکیک قوا و روح قانون را به صورت عامه فهم فلسفیده و در اختیار جامعه قرار داده بود.
و به همین دلیل است که جامعه ایران بیش از یک و نیم قرن است از «آزادی» سخن می گوید اما هنوز شناخت فلسفی از مفهوم ( Concept ) آزادی ندارد و هنوز در پرسش از مفهوم آزادی پاسخ درخورفهمی نداشته و اغلب دچار لکنت و هذیان می شود.
مفاهیم اجتماعی و سیاسی و متافیزیکی به مانند جامدات دارای وزن و شکل خاصی نیستند که در مواجهه و پرسش از آنها سریع وزن و شکل و حجم و رنگ و صورت آنها را اندازه گیری کرده و در اختیار مخاطب قرار داد. مفاهیم سیاسی و اجتماعی معنا و مفهوم خود را از سنت اجتماعی و زیست جهان تاریخی و فرهنگ و مواردی از این قبیل دریافت می کنند و تا زمانی که این مفاهیم در درون آن سنت و تاریخ به صورت مفهوم ( Concept ) فلسفی، شکل و صورت بومی به خود نگیرد توان ایجاد دگرگونی عینی در جامعه را نخواهند داشت.
به شعار اخیر فراگیر شده «زن، زندگی، آزادی» بنگریم : مفاهیمی مانند آزادی، دموکراسی، قانون مداری، حقوق بشر و امثالهم مفاهیمی هستند که به هیچ وجه قابل تقلید نبوده و تا زمانی که جامعه ای آنها را «نیندیشده» و به صورت ذهنی درک نکرده باشد [کانسپچوال نشده باشد]، به نمود عینی آنها دست نخواهد یافت .
این شعار که از یک دهه پیش شعار سازمانی یک جریان سیاسی معترض در ترکیه بود از سوی یک شبکه تلویزیونی اعلام و به سرعت به شعار اصلی معترضان در خیابانها و دانشگاههای ایران تبدیل شد. حال اینکه نسبت این شعار با جامعه و فرهنگ ایران و ارتباط آن با شرایط کنونی جامعه ایران چه میزان بود و اصلا ارتباط کانسپت «زن ، زندگی، آزادی » در میان ایرانیان چگونه فهمیده می شد و در این زمینه چه تفکری صورت گرفته بود کاملا در هاله ای از ابهام بود.
و درست به همین دلیل بود که این شعار [با این میزان تکرار و هیاهو] نمود عینی چندانی در میان معترضان نیافت و در جنبشی که قرار بود مفهوم «زن» را فهمیده باشد بیشترین فحاشی جنسی علیه زنان صورت گرفت و «ستایش زندگی» به ستایش افسردگی و مرگ و خودکشی تبدیل شد و «آزادیخواهی» جای خود را به پرخاشگری و خشم و تهدید و دگرستیزی داد.
کانال خرمگس
گروه گزارش/
با وجود سخنان و قول وزیر آموزش و پرورش مبنی بر عدم تعطیلی مدارس به خاطر آلودگی هوا اما فردا شنبه دهم دی ماه بسیاری از مدارس در استان هایی مانند تهران ، البرز ، قزوین ، اصفهان و.... تعطیل شدند .
« یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش 30 آذر در حاشیه جلسه امروز هیات دولت در مورد تعطیلی مدارس گفته بود: متاسفانه در اکثر موارد، دانشآموزان در پی تعطیلی مدارس در خانه نمیمانند و بیرون آمده و به تفریح میپردازند و حضور مؤثری نیز در کلاسهای درس مجازی ندارند.
وی افزود: معلمان و اولیای دانش آموزان نیز نگران بیاثر بودن این تعطیلات بودند و این مسائل را به ما انتقال داده اند. این گونه تصمیم های فله ای و غیرکارشناسی نشان می دهد که علی رغم شعارهای مقامات در سطوح مختلف در مورد جایگاه آموزش و پرورش اما موضوع مهم آموزش در این کشور فاقد موضوعیت بوده و حتا فردی و نهادی هم به سخنان وزیراش وقعی نمی گذارد .
وزیر آموزش و پرورش تاکید کرد: بنابراین هفته آینده، مدارس تعطیل نیست و من یادداشتی به رئیسجمهور دادم که این تعطیلیها تکرار نشوند چراکه مدارس آخرین جایی هستند که باید در موارد خیلی نادر و حاد تعطیل شوند. »
رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران در گزارشی به این مناسبت نوشت : ( این جا )
« صدای معلم » ضمن تشکر از این اقدام وزیر آموزش و پرورش در پایان دادن به تعطیلات زنجیره ای مدارس که بدون تردید استمرار آن موجب بروز مشکلات و چالش های فراوانی در نظام آموزشی خواهد شد امیدوار است که این گونه تصمیم ها ضمانت اجرایی داشته و طوری نشود که در بحران آلودگی هوا ، منابع آلوده کننده ی اصلی هوا همچنان به فعالیت خود مشغول باشند اما در مدارس به روی دانش آموزان بسته شود .
این وضعیت به هیچ عنوان منطقی نبوده و نمی تواند نشانه ی مسئولیت پذیری در حوزه تربیت و آموزش تلقی شود .
« صدای معلم » نخستین رسانه ای بود که از همان ابتدای تعطیلی مدارس در دو هفته ی اخیر که به خاطر آلودگی هوا صورت گرفت و در تقویم آموزشی ایران بی سابقه است در گزارش ها و یادداشت های متعدد و کارشناسی خود به این گونه تصمیم های فله ای و بی مبنا اعتراض کرده و خواهان رعایت حریم مدرسه و اولویت دادن به آموزش موثر گردید . »
این تصمیم در حالی اتخاذ می شود که خبری از تعطیلی منابع آلوده کننده ی هوا نیست و اراده ای هم برای اجرای « قانون هوای پاک » هم مشاهده نمی شود .
پیش تر ؛ « علی زرافشان » معاون پیشین متوسطه وزارت آموزش و پرورش اعلام کرده بود : ( این جا )
« در سال 2020، که زمان آن مربوط به اوایل شروع کرونا است، سهم ایران از این 57 درصد، 36 درصد بود؛ یعنی 36 درصد دانش آموزان ابتدایی ایران، کلاس چهارم را تمام می کنند در حالی که حداقل شایستگی خواندن را فرا نمی گیرند.
این تصمیم در حالی اتخاذ می شود که خبری از تعطیلی منابع آلوده کننده ی هوا نیست و اراده ای هم برای اجرای « قانون هوای پاک » هم مشاهده نمی شود . این گزارش در سال 2022 تکرار شد و در گزارش سال جدید، این نسبت از 57 درصد به 70 درصد افزایش پیدا کرد. در حالی که در هدف گذاری این مطالعه این گونه پیش بینی شده بود که در سال 2030، کشورها بتوانند این فقر یادگیری را به نصف، کاهش دهند؛ یعنی ایران باید به رقم 18 درصد در سال 2030 برسد که با توجه به عقب ماندگی کشورها در دوران کرونا، این مهم قطعا به تعویق می افتد.
معاون اسبق آموزش متوسط وزارت آموزش و پرورش گفت: اگرچه گزارش کامل 2022 هنوز منتشر نشده است؛ ولی گزارش اولیه که رقم 70 درصد را نشان می دهد، ثابت می کند که با همان نسبت، فقر یادگیری در ایران به 44 درصد افزایش پیدا کرده است. این نشان دهنده آن است که اگر با همین روال مثل دوران کرونا آموزش ها را مجازی ادامه دهیم، انتظار می رود که عدم دست یابی به شایستگی های پایه و حداقل های شایستگی، باعث شود که بچه ها در سالهای آینده با ضعف شدیدی از آموزش و پرورش فارغ التحصیل شوند.
آموزش و پرورش با رویکردی جدید و جدی باید اعلام کند که به جای تعطیلی مدارس، لازم است سیستم حمل و نقل عمومی گسترش داده یا از تردد ماشین های شخصی جلوگیری شود.
علی زرافشان ضمن تاکید بر اینکه تاثیر فیلترینگ را نیز نباید روی تعلیم و تربیت نادیده گرفت، گفت: باید مسئولان آموزش و پرورش در موضع مطالبه گری قرار بگیرند و هم از مسئولان مخابرات کشور و هم استانداری که مسئول تعطیلی مدارس است، بخواهند که تعطیلی مدارس را سهل ترین راه در دوران آلودگی هوا نپندارند.
اینکه در مصاحبه ها می بینیم که مسئولان اظهار تاسف می کنند، کافی نیست و به درد نمی خورد. مدارس نباید هدف اول و فوری ارگان های تصمیم گیرنده قرار بگیرند. با تعطیلی مدارس، از آلودگی هوا کاسته نشد در نتیجه فایده ای ندارد.
برای دو سال آینده، باید منتظر این باشیم که بیش از 50 درصد دانش آموزانمان به حداقل شایستگی هم دست پیدا نکنند.
این گونه تصمیم های فله ای و غیرکارشناسی نشان می دهد که علی رغم شعارهای مقامات در سطوح مختلف در مورد جایگاه آموزش و پرورش اما موضوع مهم آموزش در این کشور فاقد موضوعیت بوده و حتا فردی و نهادی هم به سخنان وزیراش وقعی نمی گذارد .
پیشنهاد این رسانه به وزیر آموزش و پرورش اگر واقعا به سخنانش باوری دارد وقتی که حرفش هم خریداری ندارد ، استعفا و کناره گیری از جایگاه بی اثر و بی خاصیت وزارت است .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید