پرسش:
سلام و آرزوی تندرستی . ضمن مطالعهی کتابی که به تازگی خواندهام سؤالی پیش آمده است که در آخر متن ذکر می کنم.
دکتر فرانکل در کتاب « انسان در جست و جوی معنا » بیان می کند که در اردوگاه کار اجباری منظرۀ شکنجهشدگان و رنج مردن پس از چند هفته زندگی در آن شرایط به یک مسألهی عادی تبدیل می شود و دیگر هیچ کس را متاسف و ناراحت نمی کند.
زندانیان یکی یکی به جسدی که هنوز گرم بود نزدیک میشدند و یک نفر پس ماندهی سیب زمینی پختهی او را چنگ می زد و دیگری در این اندیشه که شاید کفشهای چوبین مرده برایش مناسبتر از کفشهای خودش باشد و یکی دیگر از این خوشحال بود که میتوانست مقداری بیشتر نخ به دست آورد.
باید به حال ملتی گریست که انسانیت از آن رنگ باخته و دیدن درد و رنج به مرور عادی میشود و ناظر در مقابل دیدن این رنج و درد بی حس و سرد میشود.
حال سؤالی که مطرح است این است که در همان اردوگاه کار اجباری که دکتر فرانکل آن را به تحریر کشیده ؛ چرا در اذهان این زندانیان (که خود را به مثابه گوشت قربانی تصور کرده و هر لحظه منتظر مرگ خود بودند) تصور قیام و یا شوریدنی که حتی ممکن است سرانجام نداشته باشد خطور نمیکرد؟
با مقایسۀ این مسأله با وضعیت کشورهای مورد ستم و سرکوب، چرا در جوامعی که حداقل ۳۰ درصد آن زیر خط فقرمطلق هستند صدایی بر نمیخیزد؟ مگر بالاتر از سیاهی رنگی هست؟ پس چرا صدایی از تودۀ مستضعف در تاریخ بر نمیخیزد؟
پاسخ دکتر سرگلزایی:
درود و مهر
به گمان من ریشۀ این انفعال در چند چیز میتواند باشد:
- امید واهی به نجات معجزه آسا
- باور به سرنوشت محتوم
- تقدیس نقش قربانی
- خستگی مغز (تحلیل رفتگی) ناشی از استرس مزمن و سوء تغذیه
- درماندگی آموخته شده
- همنوایی (همرنگی با جماعت)
* در میانهی انقلاب گفتوگو کنیم.
کانال نویسنده
حتما شما هم بارها این جمله را درباره شخصی که درحوزه کاری خود موفق نیست یا کاری که به او محول شده را بد انجام می دهد شنیده اید که می گویند : « فلانی آدم بی دست و پایی ست » ؛ به طور مثال اگر یک نفر که قرار است میخی را به دیوار بکوبد ولی به علت کم تجربگی هم میخ را کج می کند و هم دست اش را زخمی! او را بی دست و پا خطاب می کنند! چون این فرد علاوه بر اینکه کاری انجام نداده ضرر و زیان هم وارد کرده است . امادر واقع این بدان معنی نیست که طرف واقعا از لحاظ فیزیکی فاقد دست و پا ست ؛ اتفاقا ممکن است این فرد دارای بدنی ورزیده و دست وپای عضلانی خوبی هم باشد. اما عاملی را که باعث شده هم دستش را زخمی کند و هم میخ را کج ؛ برمی گردد به عدم توانایی ایجاد هماهنگی بین دست ها؛ در نگهداری میخ و ضربه زدن درست با چکش؛ بدیهی ست که هماهنگی بین دو دست را قطعا مغز فرد (ارگان مدیریت و هماهنگی اندام های بدن) به عهده دارد چون دست و پای طرف که سر جایش هست.....
حکایت روزهای پایانی سال 1401 و سوء مدیریت آشکار در پرداخت به موقع حقوق فرهنگیان شریف را از این زاویه می توان تحلیل کرد.
به عبارت دیگر در این مشکل آزار دهنده نقش سوء مدیریت حداقل در دو نهاد بزرگ و قدیمی دولتی یعنی وزارت بزرگ و پر طمطراق آموزش و پرورش کشور با داشتن وزیر به همراه چندین معاون و مشاور من جمله معاونت اداری و مالی با تعداد قابل توجهی پرسنل از یک طرف و در طرف دیگر ماجرا هم سازمان بزرگ و با تجربه مدیریت و برنامه ریزی (سازمانی که از ادغام سازمان برنامه و بودجه و سازمان اداری و استخدامی کشور در سال 79 به وجود آمد و لابد برای روان سازی امور مالی دولت! ) خودنمایی می کند.
چرا که می بایست با هماهنگی و برنامه ریزی به موقع در این دو سازمان بزرگ حداقل حقوق فرهنگیان آن هم در روزهای پر هزینه پایان سال به موقع پرداخت می شد . اینکه چطور وزارت معظم آموزش و پرورش و سازمان عریض و طویل مدیریت و برنامه ریزی(عجب اسم با مسمایی) و سایر نهادهای ذیربط نتوانند آن قدر هماهنگ باشند که حقوق این عزیزان آن هم درماه پایانی سال که برای خانواده های ایرانی یکی از پرهزینه ترین ماه های سال است پرداخت کنند را باید در مدیریت و بوروکراسی متورم دولتی جست و جو کرد.
از قرار معلوم فرهنگیان شریف هنوز هم حقوق کامل خود را براساس رتبه بندی ئی که در آن هم هزار حرف و حدیث هست حداقل تا 29 اسفند دریافت نکرده اند . ( 1 )
بگذریم ایام جشن نوروز و تعطیلات است ؛ اجازه بفرمایید برای تلمیح فضا با طنزی از عبید(نقل به مضمون) این قصه پر غصه را به پایان ببرم.
گویند سارقی گرسنه و درمانده شبانه وارد منزلی شد و پاورچین پاورچین تمام خانه را گشت و چیزی پیدا نکرد. وقتی از گشتن ناامید شد به مطبخ رفت تا حداقل لقمه نانی گیر بیاورد ، نان هم نبود. با عصبانیت صاحب خانه را بیدار کرد و گفت من که رفتم اما تو یک فکری به حال خودت بکن ! با این وضعی که من می بینم ؛ خودت هم قادر به زندگی در این خانه نیستی و دوام نمی آوری !
( 1 ) منبع خبر: سایت های خبری معتبر داخلی تابناک و عصر ایران
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رتبه بندی معلمان برای ارتقای شأن و مقام معلم و بهبود معیشت فرهنگیان طی 10 سال گذشته بالاخره در 16 اسفند 1400به تصویب مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان رسید و 23 اسفند برای اجرا به آموزش و پرورش ابلاغ شد و مقرر گردید که طبق قانون از مهر 1400 اجرایی و معوقات آن پرداخت گردد.
بعد از فراز و نشیب بسیار در پاییز 1401 بود که رتبه یک برای همه معلمان صادر شد و رتبه های واقعی منوط به ارزیابی ارزیابان و هیأت ممیزه و بررسی مستندات معلمان شد.
در اسفند ماه 1401 بیشتر احکام قطعی برای معلمان صادر شد و مقرر گردید که حقوق اسفند ماه با احکام جدید پرداخت گردد و معوقه آن نیز از ابتدای سال 1400 واریز گردد. درحالی که بسیاری از معلمان از رتبه واقعی خود راضی نبوده و اعتراض داشتند، همه منتظر دریافت حقوق اسفندماه با احکام واقعی صادر شده و پرداخت معوقات یک سال آن بودند.
طبق روال سنوات گذشته حقوق تا 20 اسفند واریز می شد ولی سال گذشته تا 29 اسفند ماه هنوز واریزی حقوق فرهنگیان انجام نشده بود و همه منتظر پرداخت حقوق با احکام واقعی رتبه بندی بودند.
در خبرها اعلام شد که به علت ناهماهنگی وزارت آموزش و پرورش با سازمان برنامه و بودجه، حقوق به صورت علی الحساب واریز می شود.
عصر روز 29 اسفند مبلغ ناچیزی که معادل نصف حقوق ماه های قبل بود به حساب معلمان واریز شد و همه شگفت زده شدند. سپس اعلام شد که خطای سیستمی باعت این مشکل شده و اصلاح میگردد.
با پیگیری معلمان از طریق نمایندگان مجلس و وزارتخانه آموزش و پرورش مقرر شد که این موضوع پیگیری شود.
سازمان برنامه و بودجه هم مشکل مالی را مطرح کرد و اظهار داشت که پرداخت حدود 36 همت از 38 همت مصوب مجلس بابت رتبه بندی معلمان در سال قبل را انجام داده و پرداخت های بعدی را نخواهد داشت.
رئیس جمهوری نیز در 29 اسفند دستور پیگیری موضوع پرداختی بر اساس احکام قطعی رتبه بندی معلمان در اسرع وقت را به معاون اول خود اعلام کردند و برخورد با مقصرین این رویداد را خواستار شدند.
وزیر آموزش و پرورش نیز پیگیری های لازم را برای پرداخت شدن کامل حقوق اسفند برابر احکام قبلی را انجام دادند و باعث شد که صبح اول فروردین 1402 مابقی حقوق ها واریز گردد.
بنابراین حقوق اسفند بر اساس احکام قبلی و با رتبه یک برای همه فرهنگیان پرداخت شد و احکامی جدیدی که بر اساس رتبه های واقعی صادر شده بود پرداخت نگردید.
امید است که با پیگیری های رئیس جمهور محترم و وزیر آموزش و پرورش، در اولین فرصت در سال جدید، رتبه بندی معلمان که سالها در بوق و کَرنا شده و بارها و بارها شأن و مقام معلم را زیر سوال برده و باعث رنجش خاطر فرهنگیان عزیز شده به سرانجام برسد و احکام جدید با رتبه های واقعی و با پرداخت معوقات آن از مهر 1400 پرداخت گردد.
سایر کارمندان دولت بدون هیچ دغدغه های افزایش حقوقی تحت عنوان فوق العاده ویژه را دریافت کردند ولی معلمان را به بهانه اجرای رتبه بندی از دریافت فوق العاده ویژه معاف کردند و حتی نیروهای اداری و خدماتی آموزش و پرورش نیز که شامل رتبه بندی نمی شوند از آن محروم ساختند.
اگر چه افزایش حقوق معلمان در رتبه بندی با توجه به تورم موجود در کشور، مبلغ ناچیزی است و جوابگوی زندگی آنها نیست، شایسته است که بررسی به اعتراضات رتبه های صادر شده نیز در اسرع وقت انجام شود تا حداقل برخی از مشکلات این قشر زحمت کش کاهش پیدا کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« سازگاری مدام با ناامیدی ، ایرانیان را به ادراکی تقدیرگرا – که رهایی را در زمان نامعلومی وعده می دهد – پای بند کرده است ؛ این ادراک که در زمان نامعلوم و در آینده ای مقدر با درآمدن دستی از آستین غیب نجات می یابند و به سعادت می رسند .
ایرانیان در این انتظار مدام ، قایل اند که آن چه باید می شده ، شده و آن چه باید بشود ، خواهد شد . آن چه در لحظه ی حال هست نیر« قسمت » شان از تقدیری درک ناپذیر است . چاره ی آنان فقط رضا به قسمت خود دادن بوده است و در انتظار وقوع آن چه باید « قسمت » خود بدانند ، زندگی را در لحظه حال با ناامیدی پشت سر گذاشتن .
اگر ادغام در ناامیدی و درماندگی و سرخوردگی نشای از آن موجب کاهش اشتیاق به زندگی و زوال سریع نیروی فعالیت انسان می شود باید گفت که ایرانیان مردمانی هستند که به سرعت پیر می شوند . دوره جوانی ایرانیان ، دوره طلب و مبارزه با جهان برای کسب دستاورد ، به سرعت سپری می شود .
ایرانیان چه به سرعت سوداها و رویاهای خود را فرو می گذارند .
برای آنان آن چه باقی می ماند احتضار مدام در زندگی روزمره بی دستارود است .
احتضار تواَم با حسرت که چه کارها می توانستند بکنند و نکرده اند .
حسرتی که حتی در حیرت ، مورد پرسش قرار نمی گیرد .... » ( 1 )
***
« سال خوبی داشته باشید »
دو سال پیش و یکم فروردین 1400 ؛ یادداشتی دقیقا با همین عنوان نگاشتم . ( این جا )
برخی جملات آن را در طلیعه سال 1402 مرور می کنیم :
« طالع هر کسی به دست خودش است
گفته میشود که قدمت ضرب المثل آلمانی Jederist seines GlückesSchmiedکه ترجمه لغوی آن این است که « هر کسی آهنگر بخت و اقبال خودش است » و به این معناست که خوشبختی هر کس دست خودش است، به روم باستان میرسد و تصویر آهنگری را تداعی میکند که در حال شکل دادن فلز سخت به دست خود است. منظور از این ضربالمثل این است که هر انسانی خودش مسئول خوشبختی و سعادت خویش است. ( 2 )
از آن سو هر سالی را به نام « یک حیوان » نامگذاری کرده و بر اساس تراوشات ذهنی و تجارب شخصی پیش بینی می کنیم که سال پیش رو چگونه خواهد بود .
این در حالی است که مدعی هستیم انسان هستیم و ذی شعور و خود را اشرف مخلوقات تصور می کنیم .
آن قدر در « خرافات » و تنوع و شقوق آن غرق شده ایم و در مسیر « تقدیر گرایی محض و خرد ستیز » خود را چون زورقی به امواج سهمگین و خروشان اقیانوس سپرده ایم که هویت و ساختار فکری خود را کاملا فراموش کرده ایم .
از زمان کودکی و آن سان که « خود » را شناخته ام به یاد می آورم که هنگام نو شدن سال و پیش از آن همه به یکدیگر می گوییم :
« سال خوبی داشته باشید »
اما اکنون که چهار دهه را پشت سر می گذارم و وارد دهه پنج زندگی می شوم می گوییم :
« هر سال دریغ از پارسال »
پس چرا حال ما خوب نمی شود ؟
آیا تاکنون به این موضوع مهم و اساسی فکر کرده ایم که چرا چنین است ؟
چرا نمی گوییم :
« سال خوبی داشته باشیم » ؟
چرا خود را در تدوین و تولید " وضعیت خوب " نقش اول نمی دانیم و همواره نقش ها را غیرمسئولانه و با بی خیالی فرافکنی می کنیم ؟
باید به حال و آینده امیدوار بود اما خلق موقعیت " امیدوارانه " بدون تعریف و پذیرش حس مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری توهمی بیش نیست »
هر ساله و با نزدیک شدن عید ، مسابقه ای که من آن را « جنون شتاب » برای ایرانیان نام می گذارم شروع به وزیدن می کند .
کافی است سری به خیابان ، جاده ها و معابر بزنی تا آن را حس کنی .
افراد با شتابی وصف ناپذیر و عاری از خرد و منطق سعی می کنند که از همدیگر جلو بزنند .
همه عجله دارند .
اساسا با این وضعیت و روحیه و نوع روابط میان افراد می شود از « توسعه » سخنی به میان آورد ؟ متاسفانه این یک بیماری است که بر اساس اصل " تقلید " در جامعه ایرانی مسری و همه گیر شده است .
این شتاب و سرعت برای چیست ؟
رسیدن و پشت سر گذاشتن لحظه تحویل سالی که نمی دانیم وضع مان خوب خواهد شد و یا در حسرت گذشته باید سر تکان دهیم ؟
کجاست " معنای زندگی " ؟
واقعا کجای دنیا جز این جا چنین است .... »
از وقایع قابل توجه در سالی که بر آموزش و پرورش گذشت می توان به اجرای قانون رتبه بندی معلمان پس از یک دهه انتظار ، اعتراضات فراگیر و مدت دار پس از مرگ « مهسا امینی » در بازداشتگاه پلیس گشت ارشاد که البته حکومت از پذیرفتن مسئولیت آن طفره رفت ( این جا ) و تاثیر آن بر فضای آموزش و پرورش کشور که عمدتا اعتراضات دانش آموزی در مدارس را رقم زد ؛ تعطیلی بی سابقه و طولانی مدت مدارس در خلال این اعتراضات به بهانه هایی مانند آلودگی هوا ، بارندگی و یخ بندان و... ، فروش مدارس به بهانه ی مولدسازی دارایی های دولت و سرانجام مسمومیت های سریالی دانش آموزان که سرانجام مشخص نشد کار چه کسی بوده است .
هر چقدر فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید که بخواهم آن را به عنوان » یک خبر خوب » و یا « رویداد مثبت » در حوزه آموزش ذکر کنم .
واقعا این پرسش به جد مطرح است که چرا با وجود آن که همه ی ما به دنبال « وضعیت خوب » و « حال خوب » می گردیم اما نه تنها به آن نمی رسیم بلکه با گذشت زمان دائما دور و دورتر می شویم و حتی ترسیم چشم انداز روشن از آینده هم از تراژدی گذشته و شکل « مضحک » به خود می گیرد ؟
کمی مانده به پایان سال برای دانش آموزان از چالش های نظام آموزشی و مساله « تقویم آموزشی » صحبت می کنم و تعدادی هم در بحث « مشارکت » می کنند و دیدگاه های خود را مطرح می کنند .
از آنان می خواهم به عنوان « تکلیف نوروز » فقط یک کتاب مطالعه کنند .
اما با همه ی این ها وقتی وارد مدرسه و کلاس می شوم بیش از نیمی از همکاران و به جز تعداد بسیار معدودی از دانش آموزان که حتی به عدد انگشتان دست هم نمی رسد کسی در مدرسه حضور ندارند .
پیش خود فکر می کنم کجای دنیا یک هفته مانده به سال نو و یک هفته پس از آن و دو هفته هم در میان که جمعا به یک « ماه » می رسد ؛ مدارس و حتی کل کشور تعطیل می شود ؟
پس از این تعطیلی یک ماهه هم انتظار دارند که با روی گشاده و تبسم ، عید را تبریک گفته و برای همه آرزوی داشتن « سال خوب » کنید و دوباره روز از نو و روزی از نو .
به ندرت دانش آموزی در این تعطیلات زحمت مطالعه کتابی را به خود داده است .
بارها سر کلاس در مورد « محیط زیست » و اهمیت آن و وضعیت بحرانی آن صحبت می کنم .
بحران آب ، خاک ، هوا و...
مشاهده زباله زیر صندلی و نیمکت ها واقعا حس بدی به آدم می دهد اما برای بسیاری از این دانش آموزان عادی شده است و با این که می دانند من به این مسائل حساس هستم اما برخی اوقات یواشکی آشغال خود را زیر میز و یا کنار صندلی به طرز ماهرانه ای پنهان می کنند اما به خود زحمت نمی دهند تا چند متر آن طرف تر ، آن را داخل سطل زباله بیندازند .
این رفتارها با شدت خیلی زیاد تر در جامعه قابل مشاهده هستند . آن قدر در « خرافات » و تنوع و شقوق آن غرق شده ایم و در مسیر « تقدیر گرایی محض و خرد ستیز » خود را چون زورقی به امواج سهمگین و خروشان اقیانوس سپرده ایم که هویت و ساختار فکری خود را کاملا فراموش کرده ایم .
اساسا با این وضعیت و روحیه و نوع روابط میان افراد می شود از « توسعه » سخنی به میان آورد ؟
هنگام تقریر این جملات و پس از کش و قوس فراوان نه تنها معوقات ناشی از ترمیم حقوق معلمان را با وجود وعده های فراوان پرداخت نکردند بلکه حتی نسب به حقوق عادی ماه های قبل مبلغ قابل توجهی را هم کم کرده بودند.
حکومتی که حتی نمی تواند حقوق معمولی و اندک معلمانش را پرداخت کند و رتبه بندی را به عنوان کلید اصلی تحول در کیفیت بخشی آموزش آگاهانه و عامدانه لوث و بی محتوا می کند ؛ دیگر باید چه گفت ؟
نارضایتی را تقریبا میان همه مشاهده می کنید .
اما سال به سال از وضعیت مطلوب پیشین فاصله می گیریم و وقتی آدرس اصلاح و تحول می پرسی خیلی ها عنوان می کنند :
« خدا خودش به داد همه برسد » .
برخی هم نسل زد و همان دانش آموزان کلاس را که یواشکی آشغال های خود را پنهان می کنند را به عنوان « نسل منجی » معرفی می کنند .
شاید تا زمانی که برای واژه « تحول » مفهوم سازی نکنیم ، تاریخ کشورمان به ویژه تاریخ معاصر را دقیق نخوانیم و روی اندیشه ، گفتار و کردارمان ، دقیق نشویم تفکر نکنیم ؛ همچنان محکوم به تکرار این چرخه ی منحوس و البته خلسه آور خواهیم بود .
رئیس پلیس: آمار تصادفها بسیار نگران کننده است
رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی فراجا:
️تا امروز بیش از ۱۳۰ میلیون تردد در جاده های کشور ثبت شده است که یک رکورد بالا محسوب میشود.
۲۲۸نفر در تصادفهای رانندگی از ۲۴ تا ۲۹ اسفندماه جان خود را از دست دادهاند.
️آمار تصادفات بسیار نگران کننده است.
( 1 ) در پیرامون خودمداری ایرانیان ( رساله ای در روان شناسی اجتماعی مردم ایران ) ، حسن قاضی مرادی ، نشر اختران ، چاپ نهم 1397 – ص 170
( 2 ) دویچه وله فارسی
* بخشی از سریال دایی جان ناپلئون - شاهکار ایرج پزشک زاد :
گرچه دکتر تورانی به شکل منسجم و قابل فهمی نگاه فرایند محور در نظام تعلیم و تربیت ایران را به عنوان یکی از کانون های عزیمت تحول آفرین تشریح نموده اند و به خوبی وارد یکی از محور های مهم ارتقای کیفیت در نظام پهن پیکر تعلیم و تربیت شده اند و تحلیل منقحی از فرآیند محوری در سه سطح کلان ، میانی و خرد برای برون رفت از وضع نامطلوب موجود به وضع مطلوب موعود با گذار از درون داد محوری به فرایند محوری بیان داشته اند و گرچه موضوعی که بر آن پای فشرده اند نه فقط در سطح سازمان آموزشی کشور بلکه در تمامی سازمان های دولتی و عمومی قابلیت تعمیم دارد ؛ در عین حال نگاه فرآیند محور و هر ایده تحول خواه و کیفیت بخش دیگری همچون ایده دکتر امانی هم که به چرخه استقلال آموزش و پرورش تاکید داشته اند به یک عامل مهم پیشینی متکی است که اگر آن عامل بستر آفرین و زمینه ساز محقق نگردد ؛ ایده های مطلوب نیز میدانی برای حضور عملی نخواهند یافت ؛ خصوصا در سطح ابر سازمان هایی چون نظام تعلیم و تربیت که برای ایجاد نقاط تحول و توسعه ، امکان توقف برای اصلاح را ندارند بلکه مانند هواپیمایی می مانند که در حال حرکت باید تعمیر و تکمیل گردند و این موضوع سختی کار تحول خصوصا تحولات کیفی و بنیادین را در آموزش و پرورش مضاعف می سازد چون مدیران و اندیشمندان و برنامه ریزان هم حرکت توقف ناپذیر هواپیما را باید مدیریت کنند و هم اصلاحات کیفیت بخش را در حین حرکت تحقق ببخشند .
در نتیجه فرآیند جامعه پذیری آموزش و پرورش است که آگاهی ، مسئولیت و مطالبه جامعه از آموزش و پرورش در مسیر درستی سازمان می یابد و در نتیجه آن عاملیت و مشارکت از سوی جامعه شکل می گیرد و نهاد آموزش و پرورش به جایگاه واقعی خود یعنی اصلی ترین نهاد توسعه و تحول چرخش می یابد و این موضوع موجب عبور از کوچک انگاری آموزش و پرورش می گردد ؛ از سوی دیگر مقدمه توجه بیشتر و جدی تر نظام سیاسی به سمت نهاد تمدن ساز و توسعه آفرین آموزش و پرورش را فراهم می آورد .
بنابر این جامعه پذیری مطلوب امر تعلیم و تربیت به ویژه در سطح جامعوی و افکار عمومی زمینه ساز جامعه پذیری نظام سیاسی می گردد و در عمل نظام آموزشی و عناصر آن قدر می بینند و بر صدر می نشینند و خرده نظام های اجتماعی ,سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تبادل و بده بستانهای مناسبی با همدیگر برقرار می نمایند در غیر این صورت خرده نظام سیاسی با هژمونی و تسلط خود بر نظام فرهنگی و آموزش و پرورش از هم گسیختگی و از خودبیگانگی معلمان و دانش آموزان را رقم خواهد زد و موجب پرورش نسلی مقاوم و ستیزه جو نسبت به جامعه و استیلای نظام سیاسی می گردد .
در مرحله بعد اجتماعی شدن امر تعلیم و تربیت در سطوح سازمانی و در ابعاد ملی استانی منطقه ای و مدرسه ای محقق می گردد و مدیران و کارشناسان سازمانی را به درک درستی از ماموریت و شوق بالایی از مشارکت برخواهد انگیخت .
اجتماعی شدن نه تنها مسئولیت ، آگاهی و مطالبات مردم و در پی آن نظام سیاسی بلکه در سطوح سازمانی مدیران و کارشناسان را نیز به درک درست از نقش ، جایگاه و کارکرد آموزش و پرورش متمرکز خواهد کرد و این موضوع در ریزش نهایی خود مدرسه و عناصر آن را آماده تحول خواهد نمود .
امروز همگان می دانند که بسیاری از راهبردها و اهداف ترسیمی در اسناد بالادستی از جمله سند تحول بنیادین در نوعی بیگانگی عمیق با عناصر اصلی تعلیم و تربیت (معلمان، مدیران، دانش آموزان و اولیا) که خود یا موضوع و یا عامل تحول اند ، قرار گرفته است .
اجتماعی شدن آموزش و پرورش در سطوح سازمانی و مدرسه ای شوق مشارکت را به جای میل به مقاومت می نشاند . جامعه پذیری نظام تعلیم و تربیت ابتدا باید در سطح جامعه و افکار عمومی و سپس دولت و نظام سیاسی و در مراحل بعد سازمان آموزش و پرورش و در نهایت « مدرسه » محقق گردد.
وقتی عناصر اصیل آموزش وپرورش یعنی مدیران ، معلمان، و محصول و برون داد آن یعنی دانش آموزان و مشارکت کنندگان اصیل یعنی اولیا نسبت به نظام تعلیم و تربیت و ماموریت های آن اجتماعی و جامعه پذیر نشده اند و به مشارکت واقعی گرفته نمی شوند ،چگونه می توان توقع تحولی عمیق و بنیادین و مدیریتی فرایند مدار را از ایشان انتظار داشت و کارگزاری فکور و مشارکت کننده ای فعال و مشتاق در عرصه تعلیم وتربیت را به نظاره نشست ؟
من معتقدم این فرایند پیش درآمد هرگونه حرکت تحول خواهانه در نظام تعلیم و تربیت است و بر همین اساس پیشنهاد تدوین و تصویب نظام جامع اطلاع رسانی ، تعاملی مشارکتی در سطوح جامعوی دولتی درون سازمانی ، برون سازمانی و مدرسه ای را به منظور تحقق اهداف پیش گفته مطرح می کنم در این طرح نظام ارتباطی طراحی می گردد که همه اجزا و عناصر درون و برون سازمانی آموزش و پرورش را به شکل ارگانیک به هم پیوند می دهد و از هم گسیختگی موجود بین جامعه و اموزش و پرورش که نظامی مکانیکی (درگسست از جامعه) را شکل داده، از بین می برد .
در این نظام تعاملی و ارتباطی نه تنها گسست بین جامعه و آموزش و پرورش بلکه گسست های افقی و عمودی نظام تعلیم و تربیت نیز باید فرو کاسته شود .
کمتر کسی است که نداند نظام آموزشی کشور در سطوح ستادی بین معاونین و واحدهای متعددش از یک سو و بین ستاد و صف در سطوح ادارات کل و نواحی و شهرستانها و همه آنها با مدرسه از سوی دیگر چه فاصله و بیگانگی و چندگانگی آشکاری وجود دارد. نظام تعاملی و ارتباطی مورد نظر پرکردن این شکاف ها و لایه های ضخیم مشارکت گریز و آشنا ستیز را باید هدف قرار دهد تا به پیوندی ارگانیک با جامعه برای تحقق آموزش و پرورش ارگانیکی (آموزش و پرورش در پیوست با جامعه) بیانجامد و از سویی دیگر فرهنگ سازمانی را با چند مشخصه در نظام عریض و طویل آموزش و پرورش استقرار بخشد.
مشخصه اول هم ادراکی یا بهتر بگویم ایجاد درک مشترک سازمانی در تمامی سطوح عمودی و افقی وزارت اموزش و پرورش است . ایجاد میزهای منطقه ای و مدرسه ای مسائل مهم آموزش و پرورش به ویژه با رویکرد تحقق آموزه های سند تحول بنیادین با حضور مدیران ، صاحب نظران ، معلمان ، دانش آموزان ، اولیاء و مسئولین دولتی نمونه هایی از طرح ها و رویه هایی هستند که می تواند فرایند اجتماعی شدن اموزش و پرورش را با عاملیت همه ذینفعان و ذی مدخلان موجب گردد .
دومین مشخصه ، هم صدایی و هم آوایی در نقاط تحولی آغازین و رهایی از تکثرگرایی عملیاتی و چند صدایی های سردر گم کننده می باشد .
سومین مولفه در این نظام ارتباطی ایجاد روحیه مشارکت پذیری و مشارکت جویی در همه عناصر تعلیم و تربیت است که شور بختانه در وضعیت موجود مشارکت گریزند و انگیزه برای حرکت های مشارکت آفرین ندارند و البته این نظام ارتباطی موجب افزایش سطح جامعه پذیری و اجتماعی شدن امر تعلیم و تربیت را در ابعاد درون و برون سازمانی محقق خواهد ساخت .
دکتر امانی هم در مرکز ایده خود بر استقلال نظام آموزشی به ویژه از هیجانات و نوسانات سیاسی و تمرکز بر نگاه پروسه ای به جای تفکر پروژه ای به منظور جلوگیری از انقطاع آرمان ها و اهداف بلند مدت نظام تعلیم و تربیت به درستی تاکید کرده اند ؛ اما در ارائه راه حل ، شورایی را پیشنهاد نموده اند که اولا در ساختار قانونی و به ویژه قانون اساسی امکانی برای آن دیده نشده است ؛ ثانیا این شورا هم مثل بسیاری دیگر از شوراها بی تردید سیاست زده خواهد شد و همان آسیبی که دکتر امانی در حوزه سیاست به نظام تعلیم و تربیت وارد می دانند را تشدید خواهد نمود و از همه مهم تر نگاه عمودی از بالا به پایین در پیکره پهن تعلیم و تربیت را غلظت خواهد بخشید . حال آن که تمرکز و تسلط رنج اصلی نظام تعلیم و تربیت کنونی و مشارکت اضلاع و اجزا داروی اصلی درمان این بیماری است ؛ از این منظر هم جامعه پذیری و اجتماعی شدن آموزش و پرورش زمینه ساز و کانون اصلی تغییر روحیه مقاومت معلمان و دانش آموزان به شوق به مشارکت تلقی خواهد شد .
اما آن نگاه پیشینی و ایستگاهی که قبل از فرایند مداری و نگاه پروسه ای و مستقل به آموزش و پرورش باید در آن تامل و توقف کرد چیزی نیست جز جامعه پذیری و اجتماعی شدن نظام تعلیم و تربیت که بدون آن امکان و فرصت نه تنها مدیریت فرایند مدار ، بلکه هیچ حرکت اصلاحی در گستره ی نظام تعلیم و تربیت فراهم نخواهد گردید.
جامعه پذیری و اجتماعی شدن در چهار سطح جامعوی (مردمی) ،دولتی,سازمانی (وزارت آموزش و پرورش از ستاد تا صف) و مدرسه ای باید محقق گردد و برای تحقق آن همان طور که لوزیک در کتاب ارزشمند نگرشی نو به تحلیل مسایل اجتماعی تاکید کرده است باید درگیر نبردی سخت با میدان داران فعلی شد و نیز بنا به گفته جان مشونیس در کتاب ارزشمند مسایل اجتماعی باید همراه با شواهد عینی ، مدعاسازی برای جلب افکار عمومی را وجه همت خویش ساخت .
براین باورم امور پیچیده و مهمی چون امر تربیت و ابر سازمانهای غول آسایی چون سازمان آموزش و پرورش به رویکردهای فرایند محور یا هر ایده ای از جنس تحول خواهی روی خوش نشان نخواهند داد چون کرختی و تصلب در پروسه های طولانی مدت زمانی به قول ماکس وبر ساختارهای آنها راتبدیل به قفس های آهنین و بوروکراسی های بیمار پیچیده ضد تحولی نموده است .
به نظر می رسد راه برون رفت از این وضعیت متصلب و متمرکز به پیش نیازها و بسترهای زمینه سازی نیاز دارد که امکان تحولات مثبت را سبب سازی کنند .
معتقدم اجتماعی سازی و جامعه پذیری امر تعلیم و تربیت میتواند چنین نقشی را ایفا نماید .
جامعه پذیری نظام تعلیم و تربیت ابتدا باید در سطح جامعه و افکار عمومی و سپس دولت و نظام سیاسی و در مراحل بعد سازمان آموزش و پرورش و در نهایت « مدرسه » محقق گردد. اولویت بندی سطوح جامعه پذیری به این دلیل است که شناخت افکار عمومی از ماموریت های آموزش و پرورش و جایگاه و منزلت امر تربیت باید در گسترده عمومی تحقق یابد و عمق پذیرد ؛ مطالبات جامعه متناسب با ماموریت های سازمان تعلیم و تربیت در گسترده ای وسیع رخنمون گردد و به فرهنگ و گفتمان غالب مبدل گردد . در آن صورت دو اتفاق مهم در سطح افکار عمومی شکل می گیرد :
اول این مطالبه عمومی موجب می شود در سطح نظام سیاسی موضوع آموزش وپرورش جدی تر گرفته شود و دوم اینکه موجب برهم ریختن نظام متمرکز و متصلب سازمان آموزش و پرورش و گشودن مسیر مشارکت عمومی و اشتیاق با آن را سبب خواهد شد و همه این فرایندها موجب می گردد سازمان آموزشی از کرختی و لایه بندی های آهنین خارج شده و درب های آهنین خود به سوی مشارکت و نوآوری را بگشاید و چابکی سازمانی را موجب گردد و نظام مدرسه هم راستای با تحقق ماموریت های اصلی اش آماده تحولی عمیق و بنیادین گردد .
ایجاد پارلمان های معلمان، مدیران، دانش آموزان و اولیاء برای مشارکت واقعی عناصر اصلی تعلیم و تربیت ؛ راه اندازی طرح صد مدرسه صد دبیرخانه (پنجاه دستگاه مهم دولتی و عمومی وجود دارد که هریک از این دستگاه ها یک مدرسه دخترانه و یک مدرسه پسرانه به عنوان دبیرخانه های مشترک فعالیت متقابل آنها با آموزش و پرورش مشخص خواهند شد) که از این طریق مشارکت نظامند دستگاه های دولتی و عمومی با آموزش و پرورش رقم خواهد خورد .
نظام تصمیم گیری مشارکتی از مدرسه تا ستاد برای مشارکت برخی موضوعات مهم (برخی موضوعات مهم از طریق وزارت به مدارس ارسال و شورای مدارس در مورد آن نظرات خود را جمع بندی می کند . نظرات همه مدارس به منطقه یا ناحیه ارسال می شود . شورای آموزش و پرورش مناطق جمع بندی و سپس در شورای آموزش و پرورش استان به بحث گذاشته می شود و نمایندگان هر استان در شورای کشوری موضوع را جمع بندی و به سطح وزارت و متناسب با موضوع در شورا های کشوری مطرح می کنند) .
ایجاد میزهای منطقه ای و مدرسه ای مسائل مهم آموزش و پرورش به ویژه با رویکرد تحقق آموزه های سند تحول بنیادین با حضور مدیران ، صاحب نظران ، معلمان ، دانش آموزان ، اولیاء و مسئولین دولتی نمونه هایی از طرح ها و رویه هایی هستند که می تواند فرایند اجتماعی شدن آموزش و پرورش را با عاملیت همه ذینفعان و ذی مدخلان موجب گردد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان و شهرستان ها/
صدور احکام موسوم به « رتبه بندی معلمان » در روزهای پایانی سال 1401 موجی از خشم و ناامیدی را در میان معلمان بسیاری پدید آورده است .
بسیاری از معلمان از نتایج بررسی هایی که در هیات های به اصطلاح « ارزیاب » در سطوح مختلف آموزش و پرورش به عمل آمده و رتبه آنان را مشخص کرده شگفت زده هستند . هر چند از ابتدای کار با استناد به همان مثل معروف « سالی که نکوست از بهارش پیداست » می شد پایان بازی رتبه بندی را تا حد زیادی حدس زد .
البته از این دولت و مدیران و مقامات آن بیش از این هم نباید انتظار داشت .
با وجود نارضایتی فراگیر و عمیق بسیاری از معلمان از فرایند این گونه رتبه بندی و اظهار نظرهای غیرمسئولانه و آدرس های غلط و پی در پی مقامات این وزارتخانه ؛ همان حقوق عادی معلمان هم تا آخرین روز سال 1401 پرداخت نشده که این مساله امری بی سابقه و یا کم سابقه است .
تاکنون هیچ یک از مقامات وزارت آموزش و پرورش در دولت سیزدهم بابت این لوث کردن مفهوم رتبه بندی و تحقیر معلمان حاضر به عذرخواهی نشده اند .
در سایت رسمی اطلاعرسانی وزارت آموزش و پرورش به آدرس medu.ir بخشی به نام دستهبندی اخبار وجود دارد و در آنجا خبرهای حوزه روابط عمومی بهعنوان فعالترین دسته با تعداد محدودی خبر قرار گرفته است.
نکته جالب این بخش مطالب تکراری است که توسط رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی این وزارت خانه در نشست های مختلف منتشر شده است. مثلاً مصطفی بابایی در چند خبر پیاپی بر یک موضوع تأکید کرده است که برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب تنها تیتر و لید خبرها را مرور میکنیم:
خبر اول در: یکشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲ ساعت ۰۰: ۲۳
رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی در نشست کارشناسان روابط عمومی فارس:
روابط عمومیها با شبکهسازی اطلاعات را سريع و دقيق انتقال دهند
رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی در گردهمایی یک روزه کارشناسان روابط عمومی ادارات آموزش و پرورش استان فارس با اشاره به اهميت شبکهسازی گفت: روابط عمومیها با شبکهسازی اطلاعات را سريع و دقيق انتقال دهند. به نظر میرسد یا این مدل شبکهسازی اطلاعات درست در حوزه روابط عمومی که مورد تأکید است اتفاق نیفتاده است یا هم اطلاعاتی که در این شبکه برقرار است آن نیست که جامعه میخواهد.
خبر دوم در: سهشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۰ ساعت ۱۴: ۰۸
رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی در هرمزگان؛
شبکهسازی مهمترین راهكار برای افزايش بهرهوری بزرگترین مجموعه اطلاعرسانی كشور است
رئيس مركز اطلاعرسانی و روابط عمومي در سفر به استان هرمزگان در جمع مديران روابط عمومیهای مناطق ۲۲ گانه آموزش و پرورش اين استان گفت: مديران روابط عمومي بايد به فضای رسانهای كشور مسلط باشند و بهعنوان مشاوران ارشد مديران سازمان، فضای رسانهای كشور را برای آنان تصوير كنند .
خبر سوم در: دوشنبه ۱۴۰۱/۰۹/۷ ساعت ۱۷: ۳۳
رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی در گردهمایی شورای معاونین آموزش و پرورش استان ايلام؛
لزوم تولید انبوه محتوا توسط روابط عمومیها برای جریان سازی صحیح در جامعه
رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در گردهمایی شورای معاونین آموزش و پرورش استان ايلام بر لزوم تولید انبوه محتوا توسط روابط عمومیها برای جریان سازی صحیح در جامعه تأکید كرد.
خبر چهارم در: دوشنبه ۱۴۰۱/۰۵/۲۴ ساعت ۲۱: ۴۳
رئيس مركز اطلاعرسانی و روابط عمومي در نشست هماندیشی با سخنگو و رئیس شورای اطلاعرسانی دولت گفت؛
شبکهسازی اصلیترین راهکار برای انتقال صحیح و سریع اطلاعات
رئيس مركز اطلاعرسانی و روابط عمومي وزارت آموزش و پرورش در نشست هم اندیشی سخنگو و رئیس شورای اطلاعرسانی دولت با وزیر آموزش و پرورش و مدیران روابط عمومی حوزههای ستادی و استانی وزارت آموزش و پرورش بابیان اینکه يكی از راهكارهای مركز اطلاعرسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش، شبکهسازی است، اظهار كرد: با شبکهسازی در آموزش و پرورش اطلاعات را بهطور صحيح و سريع منتقل میکنیم » .
در این سایت بیشترین تأکید مدیر روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش بر ایجاد یک شبکه هماهنگ اطلاعاتی است که مخاطبان را اقناع کند و از فرصتها برای جهاد تبیین بهره ببرد.
اما باید پرسید این اتفاق آیا تاکنون رخ داده است و آیا چهارچوب این شبکه اطلاعاتی تدوین شده است؟ اینکه در همان سایت مناطق و استانها که همواره قطع و با بازدید انگشتشمار است این شبکه شکل میگیرد و یا اینکه از ظرفیت شبکههای مجازی باید بهره گفت؟
«بابایی» گفته است: بیش از یک هزار و دویست نفر در خانواده روابط عمومی آموزش و پرورش سطح کشور فعالیت دارند.
اما روابطِ «روابط عمومیها» با یکدیگر و با خود مدیر اطلاعرسانی وزارت آموزشوپرورش هنوز در یک شبکه قرار نگرفته است و بر اساس آنچه در خبرها میبینیم فاصلهی بسیاری میان اقناع افکار عمومی و آنچه یک روابط عمومی در ادارات آموزش و پرورش منتشر میکند وجود دارد.
در پایگاه اطلاع رسانی دولت و در زیر حکم انتصاب «مصطفی بابایی سارویی» سوابق شغلی وی از مدیر روابط عمومی سازمان فضایی ایران، عضو شورای تحول و ارتقای سرمایههای انسانی سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران، مدرس دانشگاه، مشاور رسانهای دستگاههای مختلف، مدیر فرهنگی-هنری منطقه ۱۰ و سوابق تحصیلی: دکتری تخصصی مدیریت رسانه، کارشناسی ارشد مدیریت رسانه، کارشناسی پژوهشگری اجتماعی را مشاهده میکنیم.
علیرغم سوابق این مدیر روابط عمومی و تلاشهای صورت گرفته در خبرها، گزارشها و نشست های روابط عمومی حال اطلاع رسانی در آموزش و پرورش مبتنی بر واقعیتها نیست و محدودیتهای بسیاری بر سر راه قرار دارد.
شاید اگر تلاش تیم روابط عمومی برای انعکاس واقعیتهای قابل لمس جامعه دانشآموزی، فرهنگیان، اولیا و پاسخ گویی شفاف به مسائل آموزش و پرورش بیش از اینها باشد و عیبها و مشکلات حوزه تعلیم و تربیت و مدارس را کتمان نکنیم بتوانیم جولان بیاعتمادی را در افکار عمومی متوقف کنیم.
به نظر میرسد یا این مدل شبکهسازی اطلاعات درست در حوزه روابط عمومی که مورد تأکید است اتفاق نیفتاده است یا هم اطلاعاتی که در این شبکه برقرار است آن نیست که جامعه میخواهد.
چو بتوان راستی را درج کردن
دروغی را چه باید خرج کردن
ز کژ گوئی سخن را قدر کم گشت
کسی کو راستگو شد محتشم گشت
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
برای بحث در مورد مدرسه های « حیاطی » یعنی مدرسه هایی که امروزه در کوچه پس کوچه های شهرهای کشور ما دیده می شوند باید نگاهی هر چند کوتاه به تاریخچه نظام آموزش و پرورش جدید در ایران و کشورهای اروپایی بیاندازیم. از حدود پانصد سال قبل که عصر نوزایی یا رنسانس در اروپا آغاز شد تحولی از نظر فکری در جوامع بشری ایجاد و انسان وارد مرحله جدیدی از تفکر شد.
یکی از ابعاد این مرحله از اندیشه ورزی، تحول در نظام آموزش و پرورش و تربیت نسل های جدید بود. برای مثال از جمله کسانی که برای اولین بار سعی کردند که تغییری در نگرش انسان نسبت به جهان ایجاد کنند، « مارتین لوتر » آلمانی بود. یک کشیش آلمانی در قرن شانزدهم که با توجه به مشکلات و مصائب روزگار خود، ناکامی های جامعه، خرافات حاکم بر کلیسا و مردم آن روزگار آلمان سعی کرد دید تازه ای نسبت به زندگی ارائه کند و اصلاحات جدیدی را بنیان گذاشت. جنبش مارتین لوتر یک جنبش اجتماعی بود که در اروپا شروع شد و در واقع نماد گذار اندیشه ورزی انسان از دوران قدیم به عصر جدید شناخته می شود.
بریدن از کلیسا، آوردن افکار تازه، اصلاحات مذهبی، مخالفت با خرافات و باورهای اشتباه رایج و مخالفت با سلطه بی چون و چرای کلیسا بر جهان اندیشه؛ از جمله دستاوردهای جنبش مارتین لوتر بود.
_ بعدا تحولات دیگری در کشورهای اروپایی اتفاق افتاد که از جمله آنها می توان به تغییر فونداسیون اقتصادی جامعه و مهاجرت گسترده دهقانان به شهرها به دنبال صنعتی شدن جوامع اروپایی اشاره کرد. این هم یکی دیگر از عواملی بود که نظام آموزشی جدیدی را در اروپا پایه ریزی کرد. نیاز به تربیت نسل های جدید که می باید در بخش های مختلف اقتصاد اروپای صنعتی کار کنند ضرورت یک نظام آموزشی جدید را ایجاب می کرد.
_ تقسیم کار اقتصادی در شهرهای اروپا هم از دیگر عواملی بود که نیاز به مهارت آموزی و سواد آموزی را ضروری می کرد.
_ در کنار این ها می توان به این اشاره کرد که انسان اروپایی تعریف جدیدی از خود از دوره دکارت ارائه کرده بود. دیگر ما با فرد مطیع روبه رو نیستیم. با سوژه یا فاعل شناسایی رو به رو هستیم که سعی در شناخت خودش و یک دید جدید نسبت به جهان از زاویه دید خودش دارد، نه براساس آن چیزی که در آموزه های کلیسایی است. این هم یکی دیگر از عوامل شکل گیری نظام آموزشی جدید در اروپا است.
_ همچنین هویت یابی گروه ها و اقشار و اقلیت های مختلف در این کشورها مثل زنان و کودکان و اقلیت های مذهبی که هر کدام می خواستند برای خودشان سهمی از آموزش و پرورش داشته باشند.
شاید اینها عوامل مهمی بودند که در شکل گیری آموزش و پرورش در کشورهای اروپایی تأثیر داشته اند. اما این عوامل باعث شد که نظریه پردازانی مثل ژان ژاک روسو یا جان لاک و یا سایر اندیشمندان اروپایی در قرن های هجدهم و نوزدهم میلادی پایه ریزی تئوری های جدید آموزشی را آغاز کنند. چنان که روسو در کتاب امیل برای اولین بار به طور جامع و کامل سعی کرد که طرحی از به اصطلاح انسان مورد نظر یا انسانی که باید در جامعه غربی تربیت بشود را ارائه کند. در کتاب امیل که ساختار و شکل یک روایت بین نویسنده و پسری به نام امیل دارد، روسو سعی می کند او را با مبانی آموزش و پرورش جدید آشنا کند. حیطه گسترده ای از مسائل تربیتی در این کتاب مطرح می شود.
بعد ها در کشور ما نیز عبدالرحیم طالبوف همین کاری را که روسو در زبان فرانسوی انجام داد را در ایران انجام داد و کتاب احمد را در سال ۱۳۱۱ هجری قمری در استانبول به چاپ رسانید.
در واقع هم کتاب امیل روسو و هم کتاب احمد طالبوف یک هدف را دنبال می کنند ؛ این که چگونه به انسان امروز اندیشه انتقادی را بیاموزند. همه اینها حاصل یک تحول در تفکر و اینکه چطور انسان جدید خودش را در مفهوم فردگرایی شناخت و سعی کرد تعریف جدیدی از خودش بر مبنای درکی از فردیت اش و همچنین درکی از آزادی به دست بیاورد.
اندیشه انتقادی در واقع جزو لاینفک جهان بینی انسان بورژوازی در دوران بعد از رنسانس بود. انتقاد نسبت به آموزه های کلیسا یا خرافات حاکم بر جامعه و افکار عمومی، انتقاد نسبت به خود و کلا یک دید انتقادی نسبت به ساختارهای اجتماعی و قدرت درونمایه اصلی دیدگاه بورژوازی بود. تا اواسط قرن نوزدهم که هنوز تلاطمات اجتماعی در اروپا مشخص نکرده بود که کدام یک از طبقات اجتماعی در این کشورها دست بالاتر را در سیاست دارند. از اواسط قرن نوزدهم در پی انقلاب های اجتماعی ۱۸۴۸ که نهایتاً بورژوازی موفق شد قدرت خودش را در این کشورها تثبیت کند و از نظر سیاسی دست برتر را بگیرد کل نظام آموزشی در زیر سلطه این طبقه اقتصادی و اجتماعی قرار گرفت. و درواقع دورانی آغاز شد که در آن آموزش و پرورش بیان کننده دیدگاه بورژوازی نسبت به مسائل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بود.
در مدارس این دوره هدف آموختن یک دیدگاه انتقادی به کودکان و تربیت آنها بر مبنای این دیدگاه انتقادی ، آموزش عقلانیت و مفاهیمی مثل اختیار، حق انتخاب، آزادی، فردگرایی و حول و حوش این مفاهیم در جریان بود. همچنین به خاطر اینکه دوره جدید انسان رها شده از دوران فئودالیسم با مسائل و مشکلات خاص جوامع شهری روبه رو بود دیدگاه انتقادی نسبت به خود جامعه بورژوازی هم در این مدارس آموزش داده می شد. این مدارس درواقع جایی برای آزمایش عملی تئوری های تعلیم و تربیت بود.
در دوران قاجار کم کم آموزش و پرورش جدید بر مبنای همین مفاهیم به سبک اروپایی در ایران هم شکل گرفت. کسانی مثل میرزا حسن رشدیه، امیرکبیر و دیگران در گوشه و کنار کشورمان مدارس جدید را بنا نهادند.
اما همان گونه که در اروپای قرن نوزدهم ما شاهد چند انقلاب هستیم از جمله انقلابهای علمی، انقلاب صنعتی، انقلابهای سیاسی، همچنین انقلاب آموزشی هم که از وجوه تحولات اروپا هست در ایران هم انقلابات مختلفی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم اتفاق افتاد.
در دوره پهلوی حاصل همه این فرایند تاریخی به شکل یک نظام نوین آموزش و پرورش شکل گرفت. تأسیس مدارس جدید، تأسیس مدارس دخترانه، تربیت معلم و سپاه دانش بردن، آموزش و پرورش جدید به روستاها و دورترین نقاط کشور. در واقع یک مدرنیزاسیون آموزشی را ما در دوره پهلوی داریم. به خاطر این که آغاز دوران پهلوی آغاز تثبیت بورژوازی در ایران هم هست و نیاز به یک دیدگاه ایدئولوژیک هست که باید به نسل های جدید آموخته شود و نسل های جدید بر مبنای آن آموزش ببینند و تربیت شوند.
با بروز انقلاب اسلامی تحولی در نظام آموزشی اتفاق می افتد اما این تحول درواقع همزمان می شود با اتفاقاتی مثل تشکیل حکومت جدید، جنگ و مسائلی از این قبیل. موقتاً یک وقفه ای در فرایند آموزش و پرورش اتفاق میافتد. آموزش و پرورش کارکردهای دیگر از جمله مشارکت در جنگ پیدا کرد.
اما بعد از جنگ یک بار دیگر همان دیدگاه بورژوازی یا سرمایه داری به آموزش و پرورش برمی گردد.
مدارس غیر انتفاعی، مدارس غیردولتی، مدارس نمونه، مدارس خاص بودند که سعی می کنند از زیر سلطه دولت خارج شوند. به خاطر اینکه تحولی در خود نظام سرمایه داری جهانی اتفاق می افتد و دیگر دولت ها سعی نمی کنند نماینده سرمایه داری باشند. سرمایه از زیر سلطه دولت خارج شده در واقع سرمایه داری وارد مرحله سرمایه داری غیر دولتی شده. به هر حال این خصوصی سازی آموزش و پرورش از بعد از جنگ شروع می شود و تا امروز که ما مواجه هستیم با تازه ترین شکل این خصوصی سازی و سرمایه داری در نظام آموزشی که همین مدارس حیاطی هستند که در گوشه و کنار شهرها به تعداد خیلی زیاد به شکل روزافزونی داریم آنها را می بینیم.
همه اینها حاصل یک تحول در تفکر و اینکه چطور انسان جدید خودش را در مفهوم فردگرایی شناخت و سعی کرد تعریف جدیدی از خودش بر مبنای درکی از فردیت اش و همچنین درکی از آزادی به دست بیاورد. این دوران که یکی از وجوه آن نظام آموزش و پرورش است بر مبنای اینگونه مفاهیم شکل گرفت و سردمدار آن نظام آموزشی بورژوازی غربی بود که در هر مرحله از تاریخ تأثیر خودش را روی نظام آموزش و پرورش و شکل مدارس و محتوای کتاب ها و دروس هم می گذاشت.
امروز به دنبال فردگرایی افراطی که در سرمایه داری شاهدش هستیم شاهد آنیم که دیگر از مدارس بزرگ دولتی چندان خبری نیست و کم کم آنها تقسیم و تجزیه می شوند و جای خود را به مدارس کوچکتر مسامحتا مدارس حیاطی می دهند.
در واقع مدارس کوچکی که در خانه های حیاط دار تشکیل می شوند و به زحمت بشود چندین دانش آموز در آنها دور هم جمع شوند.
روح آموزش به شکل قدیمی دیگر در این مدارس دیده نمی شود.
در واقع نگاه به این مدارس می تواند ما را با یک مفهوم دیگر آشنا کند. اینکه فضاهای کوچک در شهرها که تبدیل به مکان های آموزشی شدند ناخواسته ما را به یاد مفهوم بنیادی آزادی در آموزش و پرورش جدید می اندازند. اینکه این مدارس کوچک حیاطی چه نسبتی با مفهوم درازدامن آزادی دارند هم شاید خودش بتواند یک موضوع قابل توجه باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
خبرنگار صدا و سیما در مساله رتبه بندی معلمان از علیرضا منادی رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس چنین می پرسد :
« خیلی از فرهنگیان با من تماس می گیرند و « گِله » دارند از رتبه هایی که بهشان اختصاص داده شده یا این که اصلا فاقد رتبه بندی شدند .
می خواستم ببینم مجلس تو این زمینه می خواد ورود کنه ؟ چه نظارتی خواهد داشت ؟ پرسش « صدای معلم » از سازمان برنامه و بودجه و وزارت آموزش و پرورش آن است که مطابق قانون ؛ « پیش بینی » لازم برای اجرای قانون رتبه بندی معلمان در سال 1402 به چه میزان است ؟
رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در پاسخ چنین عنوان می کند :
« در مورد رتبه بندی مستحضر هستید که یک کار بزرگیه . یک میلیون معلم حدودا داره رتبه بندی میشه .
اول کاره . هیات های ممیزه هم اول کارشونه .
خود وزیر محترم هم به من گفت که ده درصد ما احتمالا خطا خواهیم داشت . این همه تعارف و تکلف نسبت به احساس خشم ، سرخوردگی و بی انگیزگی معلمان در اجرای حقوق و مطالبات قانونی خود از چه ناشی می شود ؟
ممکنه رتبه ها را درست ندند .
کم و بیش بدند .
و بعضی هاشون که مثلا رتبه گرفتند به خاطر ممکنه بارگذاری خوب نشده یا اون شرایطی که لازم بوده احراز نکرده . به هر حال ما پی گیری کردیم . اعتراض وجود داره . امکان اعتراض . دوستان اعتراض کنند .... »
بخش طنز این گفت و گو ، تخفیف سازی و یا کوچک کردن مساله ای است که تحت عنوان « رتبه بندی » می رود تا به واسطه بحران ناکارآمدی و بی کفایتی مقامات مسئول به یک « بحران » تبدیل شود .
واقعا معلمان نسبت به وضعیت شغلی خود « اعتراض » دارند و یا « گله » ؟!
آیا اگر در دولتی غیر هم سو با جریان فکری و سیاسی غالب بر صدا و سیما بود هم از چنین عباراتی استفاده می شد ؟
و اما جملات و عبارات بریده بریده از نهادی که متولی نظارت بر « نهاد آموزش » کشور است .
پرسش « صدای معلم » از رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس آن است که توضیح دهد از تاریخ قانون شدن رتبه بندی معلمان چه مدت گذشته است ؟ آیا مجلسی که قانون تدوین می کند و آن را ابلاغ می کند به « زیر ساخت ها » ی انجام کار هم فکر کرده بود ؟
آقای منادی دقیقا و به صورت شفاف توضیح دهد وضعیت نهایی تدوین « سازمان نظام معلمی » که در مجلس پیشین به سرانجامی نرسید به کجا رسیده است ؟
در این زمینه ؛ « احمد عابدینی » معاون پیشین شورای عالی آموزش و پرورش در گفت و شنود با « صدای معلم » می گوید : ( این جا )
« نه مرکز سنجش ، نه نظام سنجش طراحی شده و نه دوستان درکی از بحث رتبه بندی دارند.
نه، متاسفانه درکی از رتبه بندی ندارند.
چیزی که طراحی شده بود اینها را به هم ریختند و یک سری مسائل دیگری را آوردند .
واقعیت این است که من اصلا نمی توانم اسم رتبه بندی روی اینها بگذارم.
ممکن است بخواهند و به نوعی در قالب رتبه بندی مبالغی را بین معلمان توزیع کنند و متاسفانه این مبلغ هم حداقلی است و رضایت معلمان را جلب نمی کند .
با این اوصاف اسمش را گذاشته اند رتبه بندی !
این سومین بار است که وزارت آموزش و پرورش این خطا را انجام می دهد و به اسم رتبه بندی یک مبلغی را می گیرد توزیع می کند و دوباره این قضیه از اول دارد شروع می شود ...
دوستان نه از تجربیات استفاده می کنند نه خودشان در فرایند قضیه بودند. بعضی از مواقع شاید مثلا ارزیابی های اولیه را با سنجش صلاحیت اشتباه می گیرند. این که فرمی طراحی شود ، تیک زده شود ، چه گواهی نامه هایی گرفتند و چه دوره هایی دیدند و... اینها هیچ کدام سنجش نیستند .
سنجش باید بر اساس ملاک مشخص و یا معیار مشخصی باشد .
افراد با خودشان یعنی با توانمندی خودشان و مستقل از توانمندی و ظرفیت دیگران سنجیده شود. اما هیچ حقی ندارد، رتبه ای نیست ! »
پاسخ رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در این موارد چیست ؟
آقای منادی دقیقا توضیح دهد وزیر آموزش و پرورش چگونه و طی چه مکانیسم و ساز و کاری در حالی که هنوز به زمان پایان اعتراض به نتایج رتبه بندی اعلام شده توسط وزارت آموزش و پرورش باقی مانده متوجه شد که تنها ده درصد احتمال خطا را کشف کرده است ؟ وزیری که تا دیروز عنوان می کرد که شنیده معلمان نسبت به رتبه بندی خود اعتراض دارند ؟ ( این جا )
این همه تعارف و تکلف نسبت به احساس خشم ، سرخوردگی و بی انگیزگی معلمان در اجرای حقوق و مطالبات قانونی خود از چه ناشی می شود ؟
آیا مجلس در این زمینه واقعا به نقش « نظارتی » خود عمل کرده و صدای مردم است ؟ و یا آن که رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در نقش « سخنگوی وزارت آموزش و پرورش » ایفای نقش می کند ؟
آقای منادی به عنوان وکیل ملت به پرسش های « صدای معلم » در گزارش پیشین فکر کند و پاسخ دهد : ( این جا )
« درخواست « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش آن است که به صورت شفاف و دقیق توضیح دهد از مبلغ مصوب 38 هزار میلیارد تومان چقدر به معلمان پرداخت گردیده است ؟
پرسش « صدای معلم » از سازمان برنامه و بودجه و وزارت آموزش و پرورش آن است که مطابق قانون ؛ « پیش بینی » لازم برای اجرای قانون رتبه بندی معلمان در سال 1402 به چه میزان است ؟
هدف وزارت آموزش و پرورش از عدم تعریف بودجه ی مستقل برای اجرای قانون رتبه بندی معلمان در سال 1402 و ادغام آن در همان اعتبار ادارات امور استانی آموزش و پرورش چه بوده است ؟
رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در بخشی از گفت و گوی خود با خبرنگار صداو سیما به سیاست و رسالت قانون رتبه بندی معلمان اشاره کرده و آن را « افزایش کیفیت آموزش و ارتقای شان و مقام ومنزلت شامخ معلم » معرفی می کند .
پرسش این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران آن است که آیا با چنین وضعیتی می توان صحبت از کیفیت بخشی آموزش کرد ؟
آیا ایشان و سایرین اساسا به « نارضایتی فراگیر معلمان » اندیشیده اند ؟
آیا با « معلم ناراضی » می توان به تحولی دل بست ؟
قطعا با چنین تعارف و تکلفی نمی توان اعتماد معلمان را جلب کرد.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از اولین روزهایی که برای اسکان گرفتن در استرالیا به کارمندانی در ادارات مختلف رجوع می کردیم از همگی آنان عبارت ? How can I help you را می شنیدیم و به دنبال آن کمک در راه انداختن کار بود آن هم با تواضع، صداقت و مهربانی ؛ و من هربار که با این صحنه ها روبه رو می شدم، ادارات خودمان را به یاد می آوردم و رفتار کارمندان با مراجعان را که به راحتی می شد آن را به ? How can I hurt you ترجمه کرد.
بیشتر که با جامعه ی استرالیا در آمیختم دانستم این برخورد نه یک شبه بلکه حاصل تلاش های بسیاری بوده که در زمینه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی صورت گرفته و منجر به برخورداری همگان از امکانات یک زندگی با عزت شده و طبیعی است کسی که درد و گرفتاری نداشته باشد دلیلی برای کارشکنی در کار دیگران ندارد.
زمان بیشتری طول کشید تا دریافتم دلیل دیگری نیز پشت بیان این جمله قرار دارد و آن ترس از قانونی است که به افراد اجازه نمی دهد احساسات شخصی خود را در وظیفه اشان دخالت دهند. به این معنی که اگر کارمندی خسته باشد و یا از قیافه ارباب رجوع خوشش نیاید و یا بهر دلیلی کار او را انجام ندهد به قانون باید که جواب پس بدهد.
تفاوت این دو جمله تنها در یک کلمه است اما برای تغییر همین یک کلمه به بیش از ده ها سال کار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیاز است.
۱۳۷۵ سیدنی
کانال در اسارت فرهنگ