صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

انتقاد از عملکرد وزیر آموزش و پرورش و مدیران ضد تعلیم و تربیت

فضاهای آموزشی و تربیتی به دلیل وابستگی به یکی از نهادهای مهم فرهنگی - اجتماعی نقش بی بدیل و ماندگاری در فرآیند تعلیم و تربیت نسل آینده ساز را ایفاد می کند . میلیون ها دانش آموز در هزاران مراکز آموزشی و پرورشی و تربیتی در سه مقطع تحصیلی ،دوازده سال از بهترین سالهای عمر خویش را در این فضاها سپری می کنند.

چگونگی ساخت و ساز و تجهیز و معماری مدارس کشور از تاکیدات صاحب نطران این حوزه عظیم فرهنگی است.این فضاها می توانند با الهام از داشته تمدنی ما با تلفیفی از معماری کلاسیک و مدرن و مهندسان مجرب با طراحی مناسب زیبا شناسی این دوره سنی ،به تحقق اهداف و برنامه های این نهاد آموزشی کمک کنند.

بی اغراق با وزیری چون حضرتعالی و مدیرانی چون رئیس جدید سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور و در حوزه محل سکونت نگارنده با مدیرکل آموزش و پرورش استان و مدیرانش، تحقق چنین تقاضا و هدفی جزء محالات خواهد بود .

با نگاهی دیگر و با اذعان به نمادها و نمودهای فضاهای آموزشی و تربیتی چون تجهیزات آموزشی و اداری، کتابخانه ،آزمایشگاه و... سیگنالهای های روشنی به جامعه درگیر ارسال می کند و حامل پیام های دقیقی از نابودی صحن تعلیم و تربیت را با متولیان ناکارآمد این حوزه انذار می دهد .

انتقاد از عملکرد وزیر آموزش و پرورش و مدیران ضد تعلیم و تربیت

جناب نوری

چه بخواهید و چه نخواهید ؛ چه بدانید و چه ندانید؛ به باور من، شما از عوامل اصلی این نابودی هستید.

شما با دخالت جریان های خارج از تعلیم و تربیت در این نهاد، فرآیندی شخصیت پذیری و استقلال محیط تعلیم و تربیت را تحت تاثیر این حرکت ها قرار می دهید و به صورت پیدا و پنهان ؛ ذهن ،عواطف، روان و حتی جسم درگیران این نهاد را متاثر می سازید.

همه این عوامل پیامی را با زبان بی زبانی مخابره می کند .

جناب وزیر

برای بقای صندلی صدارت خود، پیکر نحیف و کالبد کم رمق آموزش و پرورش را به بهای چند روز بیشتر وزارت ،چنین به بهای ناچیز به مناقصه گذاشته اید ؟

گذشتگان به پایداری و پویایی این ساحت، چه خون دلها که نخوردند.

تاریخ گواه روشنی است از تکریم حرمت این حریم توسط مردان تاریخ .

( ادامه دارد )


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

انتقاد از عملکرد وزیر آموزش و پرورش و مدیران ضد تعلیم و تربیت

منتشرشده در یادداشت

گزارش صدای معلم از جلسات انجمن اولیا و مربیان مدارس  انتخابات انجمن اولیای مدارس:

امسال توفیق خدمت در یکی از چالشی ترین دبیرستان های کرج نصیب من شده است. مدرسه ای که در آن کلن حاشیه بر متن غالب بوده و انواع تنش ها و « فقر فرهنگی » ترمزی جدی در مسیر اصلاحات مد نظرم می باشند.

در جلسات ابتدایی برای تشکیل انجمن و اولیا هر چقدر  تلاش کردیم شرکت کنندگان به مرز ۲۰ درصد هم نرسیدند. شاید هم حق دارند چون تلقی عامه از جلسات عمومی انجمن اولیا، خوانش تراژدی « ننه من غریبم»  مدیران جهت خفت کردن اولیا برای گذران عادی مدارس محروم دولتی است.

وقتی سهم بودجه آموزش و پرورش از بودجه عمومی کشور از ۲۵ درصد دهه هفتاد به زیر ۹ درصد فعلی می رسد یعنی دو سوم بار آموزش و پرورش یواشکی و تدریجی به دوش مردم حواله شده است.

مدیران مدارس با سرانه دانش آموزی صفر به عنوان خط مقدم آموزش و پرورش در کشمکشی بی امان با اولیا برای اداره نیم بند مدارسند بگذریم از سایه روشن های مبهمی که در دریافت کمک های مردمی بر برخی از مدارس سایه افکنده است.

 عملا نقش دولت ها در اداره مدارس به پرداخت حقوق ناکافی معلمان معترض تنزل یافته است

 جدال در جلسات انجمن اولیا و مربیان

امروز در جلسه چالشی انجمن اولیا مباحث زیادی بین حاضرین رد و بدل می شد. مطالبی که ملهم از آرمان های ناب و البته انتظارات قانونی اولیا در داشتن مدرسه ای استاندارد و قابل تحمل برای فرزندان نسل سومی بود.

انتقاد از نارسایی در نظافت مدرسه تا چرایی فرسودگی عمومی واحد آموزشی ، چرایی عدم رنگ‌آمیزی و زیباسازی مدرسه تا به روز نبودن تاسیسات گرمایشی، مرتب نبودن سرویس های بهداشتی تا تاخیر در هماهنگی سرویس دانش آموزان، گلایه از تنش های مسلسل درون و برون مدرسه ای تا آسیب های اجتماعی چند لایه و....

واقعیت این است که انتظارات ذی نفعان از آموزش و پرورش تخیلی و ماورایی نیست. بلکه مبتنی بر اصول مصرح قانون اساسی همانند اصول معطل ۳۰،۱۵،۱۹ و...می باشند. به عبارتی انتظارات ذی نفعان دستگاه تعلیم و تربیت منبعث از وظایف ذاتی دولتها بوده و اغلب دلالت های قانونی دارند.

ولی از دیگر سوی در پشت دروازه‌ های متروکه مدارس عادی دولتی واقعیت های تلخ و عریان جاریست ؛ در کف مدارس خبری از اجرای اصل سی قانون اساسی (مبنی بر آموزش رایگان) نیست و عملا نقش دولت ها در اداره مدارس به پرداخت حقوق ناکافی معلمان معترض تنزل یافته است.

گزارش صدای معلم از جلسات انجمن اولیا و مربیان مدارس

محله‌ محوری یا مدرسه‌ محوری؟

در این طرح مدیر باید در کنار تبیین اولیا برای مشارکت در تجهیز و تکمیل مدارس با مراجعه به همسایگان و کسبه‌ی جوار مدارس، آنها را نسبت به کمک و مساعدت به مدرسه محله تشویق و ترغیب نماید. مثلا با نجار محله برای مشارکت داوطلبانه در ترمیم میز و نیمکت‌ها و شیشه‌ بر برای تعویض شیشه پنجره‌های اسقاطی و... رایزنی نماید.

تصور کنید در مدرسه‌ای مسئولیت دارید که محله آن با فقر شدید فرهنگی و اقتصادی روبه روست و شما به خاطر محافظت از سرایدار و خفت نشدن دانش‌آموزان‌ تان با برخی از اوباش و مزاحمین محله درگیر هستید. همچنین به خاطر عدم ثبت‌نام فرزندان مسئله‌ دار چند تا از همسایگان در تردد به مدرسه متلک‌های ملیح و مختلفی بارتان می‌گردد. همسایگان جوار مدرسه نیز که معمولاً شاکی از صدای بلندگوی مدرسه و همچنین تردد و مزاحمت احتمالی دانش‌آموزانند. برخی از دله دزدهای محله نیز گاها با خواب کردن سرایدار سرکی به پستوها و نقاط کور مدرسه می‌کشند و وقتی به عنوان شاکی به پلیس مراجعه می‌کنی در جواب می‌شنوی که: « برو دزد را پیدا کن تا ما بیاییم دستگیرش کنیم! »

حال تصور کنید شما در چنین محیطی بخواهید به کسبه و همسایگان مراجعه و از آنها برای مشارکت در تکمیل و ترمیم مدرسه کمک بخواهید.

به نظرتان چه جواب‌هایی ممکن است دریافت کنید؟

بودجه آموزش و پرورش ؛ واقعیت یا خیال ؟

هر ساله وزرا و مسئولین وزارت آموزش و پرورش و همچنین سخنگوی دولت با آب و تاب تمام خبر از افرایش چند درصدی بودجه آموزش و پرورش می‌دهند. در صحنه عمل نه معلمین خیری از این افزایش بودجه می‌بینند و نه مدارس دولتی کم‌ برخوردار.

در حالی که طبق نص قانون اساسی ، آموزش و پرورش تا اخذ دیپلم رایگان است ؛ در عوض هر سال به بهانه‌های مختلف دولت برخی از مسئولیت‌های ذاتی خود را از طریق مدیران مدارس بر دوش مردم بار می‌کند و در عمل دست مدیران و معاونین (سفیران فرهنگی) خود را برای گذران امورات مدرسه به طرف جیب اولیا نشانه می‌روند.

یک علامت سوال درشت بر زمین می‌ماند:

آیا اخبار مربوط به افزایش فلان درصدی بودجه آموزش و پرورش نادرست است یا جیب وزارتخانه سوراخ بوده و این افزایش بودجه در جای دیگر برای از ما بهتران صرف می‌شود؟

گزارش صدای معلم از جلسات انجمن اولیا و مربیان مدارس

توسعه آموزش و پرورش در گرو مشارکت اولیاست

پس از آزمون و خطا و پشت سر گذاشتن معلم محوری و دانش آموز محوری بالاخره به مدرسه محوری رسیده‌ایم.

خلاصه مدرسه‌ محوری می‌گوید که هر مدرسه حداقل باید دخل و خرجش بالانس باشد و مدارس همه جانبه به مرحله خودکفایی رسیده و دست به جیب دولت دراز نکنند.

واقعیت آنست که با توجه به شرایط پیش رو و در اولویت نبودن آموزش و پرورش در تمامی دولت‌ها، برای بهبود اوضاع مدارس و دانش‌آموزان‌مان مشارکت دلسوزانه و مساعدت متعهدانه اولیا، خیرین، کسبه محله مورد انتظار است.

مخلص کلام اینکه:

در کشاکش نزاع انتظارات و امکانات جاری در کف مدارس اگر میانجی گری نشود و هر کس ساز خود نوازد شالوده ترک برداشته دستگاه تعلیم و تربیت به تدریج متلاشی خواهد شد. برای تقویت ترک های دستگاه تعلیم و تربیت علاوه بر توجهات ویژه دولتمردان،چاره ای جز مشارکت جدی و مسئولانه ذی نفعان آموزش و پرورش نیست.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

گزارش صدای معلم از جلسات انجمن اولیا و مربیان مدارس

منتشرشده در یادداشت

انتقاد از آموزش و پرورش سردشت در صدای معلم در چنین فضا و شرایط تلخ حاکم بر جامعه مان دست به قلم بردن و نگاشتن حداقل برای امثال نگارنده به امری سخت و کم انگیزه ای تبدیل گشته است . به هرحال نامشخص بودن چندین ماهه سکان مدیریتی این نهاد تأثیر گذار و با جغرافیایی گسترده شهرستان سردشت و حومه، بی برنامه بودن و ضعف های مدیریتی که نقل محافل بودن آن ها فراتر از نشست های دفاتر مدارس گشته و به درون خانواده ها و بطن جامعه هم کم کم رخنه پیدا کرده است.

بنا به موارد اشاره شده؛ بر اساس احساس مسؤولیت، ادای تکلیف و حداقل تأشفی وجدان درونی خودم چند نکته ای را به اختصار یادآوری و تأکید می نمایم:

1- نگاهی اجمالی به انتصاب های چند سال گذشته -البته صرفاً مدیریت سابق مد نظر نیست- در آموزش و پرورش سردشت و مشاهده نتایج عملکردها بیشتر نمایانگر دخیل بودن این امر است که اغلب میزان ارادتمندی منصوبان و حرکت در چارچوب مسیر تعیین و توافق شده توسط مراجع تصمیم گیر برون سازمانی اولویت دارتر بوده است تا اصل شایسته سالاری، تخصص، داشتن مدیریت تعاملی با ذینفعان به ویژه همکاران فرهنگی، روحیه کاری تیمی و کارآمدی و توانمندی متناسب با این جایگاه و منزلت خطیر.

2- گذشته از موارد اشاره شده در بند اول شیوه و سبک انتصاب ها و عزل های ناگهانی هم جالب توجه بوده است. نکته قابل تأمل تر اینکه بزرگواران پس از اتمام دوران مدیریت شان نه تنها در بین فرهنگیان بلکه حتی در بطن جامعه هم کم تر دیده مفتخر به زیارت نور جمالشان خواهد شد!

خود این نکته حاوی رمزگشایی های فراوان است صد حیف مجال آن در این وجیزه نمی گنجند.

3- نکته دیگر در مورد شیوه تعامل منصوبان و نتایج عملکردها نمایانگر این بوده است که گویی این عزیزان تنها به اصل تکاپو و تقلا برای منصوب شدن، متوسل گشتن به انواع واسطه ها و قول و قرارها جهت دست یابی به منصب مدیریت برایشان کافی و وافی بوده است لذا به محض انتصاب و رو به رو شدن با واقعیت ها، خودشان می مانند و دستان خالی از برنامه و طیفی از رقیبان که از همان آغاز زنگ زیر پا خالی کردن و رد گزارش رنگارنگ به مراجع مختلف را بی محابا به صدا در می آورند.

جالب بودن این ماجرا آن جاست که این عزیزان هم طبق سنت نامیمون گذشتگان خود، تسویه حساب ها، توجیه و دفاع های شخصی شان فرصتی برای پرداختن به سایر امور اساسی، وظایف محوله از آن ها می گیرد. به عبارتی در بر همان پاشنه قبلی بلکه بدتر از آن هم می چرخد. بالاخره تا دیده بگشایند ای دل غافل! روز موعود خداحافظی ناگهانی فرا می رسد.

انتقاد از آموزش و پرورش سردشت در صدای معلم

4- تصمیم گیران محترم انتصاب ها هم پس از مدتی دعوا و مرافعه ، پاس کاری گزینه های مختلف، امتیاز دادن و امتیاز گرفتن ها آخر سر خسته شده و بر جای به جای صرف مهره ها و انتصاب از بین ... الموجودین اکتفا می نمایند.

حلقه مفقوده این نوع تصمیم گیری ها، جامعه فرهنگیان به ویژه افراد با تجربه و دلسوز، مصالح دانش آموزان و خانواده‌های سرگردان به دنبال بدیهی ترین خواسته ها و نیازهای تحصیلی فرزندانشان خواهند بود.

در پایان باید گفت گرچه در طول دوره های مختلف به طرق متفاوت این نقدها و خواسته ها به گوش مسؤولان و تصمیم گیران از طریق‌دغدغه مندان و دلسوزان منتقل شده است اما باید توجه داشت و تأمل نمود؛

نشنیدن این صداها و انباشته شدن خواسته ها کارنامه مثبتی برای تصمیم گیران دخیل ثبت نخواهد کرد.

انتقاد از آموزش و پرورش سردشت در صدای معلم

همیشه سکوت را نباید به فال نیک گرفت!

فرهنگیان و همکاران ارجمند هم بیش از این با توجیه اینکه تغییرات و انتصاب ها تأثیر چندانی بر وضعیتی فعلی این مدیریت نخواهد داشت به خود اقناعی نپردازند زیرا تجربه نشان داده است حداقل پیشگیری از سنگ اندازی ها، چالش ها و مانع تراشی و خرابکاری ها- که به وفور در این مدیریت سابقه دار است- اندکی از میزان کم انگیزگی، نداشتن روحیه کاری و بی تفاوت ها را خواهد کاست.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

انتقاد از آموزش و پرورش سردشت در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

آذربایجان شرقی

منتشرشده در نامه های دریافتی

تحلیلی بر زمینه‌ی زیست شناختیِ عصیان فرودستان در صدای معلم  برای روابط زیستی میان موجودات زنده، حالات یا مدل‌های مختلفی متصور است؛ همسفرگی، همیاری، رقابت، انگل-میزبانی و صید-صیادی پنج مدل هم زیستی شناخته شده و مرسوم در اکوسیستم‌های روی کره‌ی زمین است.

همه انواع این روابط زیستی بسته به شرایط، ممکن است در میان انسان‌ها برقرار باشند اما پایدارترین و گسترده‌ترین این روابط -که بنیان تمدن انسانی هم بر آن استوار گشته است- رابطه‌ی همیاری هست. یا به عنوان مثال، رابطه‌ی زیستی میان انسان و سگ نیز از نوع همیاری‌ست و این دو گونه‌ی زنده، از دیرباز بر اساس پیمان نانوشته‌ی همیاری باهم کنار آمده‌اند.

هرچند نمی‌توان علل عصیان‌های اجتماعی علیه شرایط موجود را به یک مورد خاص فروکاست اما می‌توان گریزی به ریشه‌ها و زمینه‌ها زد و کار به دستان را نسبت به وظایف و تکالیف خود در برابر جامعه آگاه تر و آشناتر -و به اصطلاح، شیرفهم‌تر- کرد.

دلیل یا دلایل اعتراضات، اعتصابات، عصیان‌ها و انقلاب‌ها هر چه باشد، عمدتاً به مسئله‌ی « حق حیات » گره می‌خورَد. به ویژه دلیل عصیان فرودستان، علیه شرایط نامطلوب تحمیلی از طرف فرادستان، دقیقاً به مسئله‌ی‌ نان و آب و سرپناه و سپس به موضوع عدالت و آزادی برمی‌گردد.

شرح برشی از زندگی یک سگ ماده‌ی عیالوار و چالش‌های پرشماری که در جریان همزیستی‌اش با دو گونه‌ی متفاوتِ دیگر دارد، می‌تواند مقدمه‌ی ورود به موضوع باشد.

برشی که از هنگامه‌ی دلهره و دردِ زایمان شروع می‌شود؛ لحظاتی که غم بی‌خانمانی بر دغدغه‌ی آب و نان غلبه دارد. به دنبال جا و مکان امن و مناسب برای وضع حمل، یک لحظه آرام و قرار ندارد و اضطراب و پریشانی و دل‌مشغولی و نگرانی‌، از نگاهش می‌بارد. مدام به داخل خرابه سرک می‌کشد و برمی‌گردد و جایی را پنجه می‌کشد و می‌کَند و نمی‌پسندد و بازمی‌گردد و دوباره به کوچه، باز به خرابه...

فصل تابستان است و هوای خشک حاشیه‌ی بیابان و آفتاب سوزان و عرصاتی بی‌سایبان!

در چنان شرایطی، حتماً سایه‌بانی لازم است تا بچه‌ها آفتاب‌پز نشوند.

خوشبختانه همه جا مهربانانی هستند که گره از کار دیگران بگشایند؛ دو نفر از همسایه‌ها به یاد آن پیمان نانوشته‌ای که میان انسان و آن حیوان وجود دارد (پیمان همیاری)، در کنج همان خرابه‌‌ای که آن حیوان با شک و تردید رفت و آمد دارد، سایه‌بانی برایش می‌سازند. فردای آن روز همان جا ۱۱ توله‌ی زیبا چشم بر جهان می‌گشایند و آن گوشه از زمین را لبریز از اعجاز خلقت می‌نمایند.

به برکت مهر و تیمار مادر و حمایت‌های آن دونفر، زندگی در آن گوشه از خرابه موج می‌زند. بچه‌ها در حالی طعم زندگی را تجربه می‌کنند که هم سقف و سایبانی بر سر دارند و هم ظرف آبی بر در. و البته هر روز، یکی دو وعده غذای کافی و حتی اضافی. چرا که همه روزه هر یک از آن دو نفر که از راه می‌رسند، با تحفه‌ای از دل و قلوه و جگر و پا و گردن و بال و اسکلت مرغ به دیدن آنها می‌روند. از این نظر آنها فعلاً خانواده‌ی خوشبختی به نظر می‌رسند. اما آن خوشبختی، چندان پایدار نمی‌مانَد؛ تیر ماه است و اوج بیداد "کَنه‌ها".

بچه‌ها بزرگ می‌شوند و قلمرو بازی و زندگی خود را از کنج کوچک آن خرابه به پهنه‌ی نسبتاً وسیع کوچه گسترش می‌دهند و با آزادی کامل در طول و عرض کوچه پرسه می‌زنند. هیچ رقیبی از جنس خودشان در کوچه وجود ندارد که آنها را بیازارد. در عین حال، هر روز که می‌گذرد، گریزپاتر و منزوی‌تر و ترسوتر می‌شوند. شاید این ترس و انزوا از عوارض نامهربانی آدم‌ها و ماشین‌ها باشد و شاید هم به دلیل رفت‌وآمد غریبه‌ها و مواجهه با ناشناخته‌ها و مشاهده‌ی عجایب قلمرو جدید‌. بعضی از آنها روز به روز بدحال‌تر و ضعیف‌تر نیز می‌شوند. من این احوالات را به گرمای هوا نسبت می‌دهم. اما یک روز با صحنه‌ی عجیب و غریبی روبه رو می‌شوم که مثل آن را تا آن زمان ندیده‌ام. گوش‌های آن طفل‌های معصوم شبیه خوشه‌ی انگور شده‌اند! دقیق‌تر که می‌شوم، هولناک‌ترین شکل « زندگی انگلی » را می‌بینم؛ جمعیت کنه‌های چسبیده بر سطح داخلی لاله‌ی گوش‌‌شان، خارج از حد تصور و غیرقابل شمارش است. تعداد و وزن آن مجموعه‌‌های خونخوار آن قدر زیاد است که گوشها عین خوشه‌‌های انگور از دو طرف سر آویزانند. بار سنگین آن ضیافت ننگین، گردن آن طفلکان را نیز به طرز عجیبی خمانده و سرشان را تا سطح زمین پایین کشانده‌ و فک‌شان را بر خاک چسبانده‌ است!

هر چند وصف این گونه صحنه‌ها اصلاً خوشایند نیست، اما ماهیت هولناک « زندگی‌ انگلی» را نمایان‌ می‌کند و فاجعه‌ی رواج لجام‌گسیخته این سبک زندگی در سطح تشکّل انسانی را نیز عیان می‌سازد و عوارض بنیان‌کن آن را گوشزد می‌نماید.

با اینکه باورکردنش سخت است، اما این شیوه‌ی زندگی و حتی شکل‌هایی به مراتب بدتر و وقیح‌تر و کریه‌تر و فجیع‌تر و فنی‌تر و هولناک‌تر و ظالمانه‌‌تر از آن، در سطح تشکّل انسانی هم به وفور دیده می‌شود! لذا تأمل در چنین پدیده‌ای، ما را نسبت به اوضاع رقت‌بار جامعه و دلایل عصیان فرودستان بر فرادستان آشناتر و آگاه‌تر می‌سازد.

تحلیلی بر زمینه‌ی زیست شناختیِ عصیان فرودستان در صدای معلم

اینجا میزبان داستان ما، یک حیوان بی‌دفاع است. آنها نیز انگل‌اند و با آن جمعیت انبوه، خون او را می‌مکند. این حیوان که به وفاداری شهره است، با اعتماد به پیمان نانوشته میان خود و انسان، از دنیای وحش بریده و زندگی در کنار انسان را برگزیده و با اتکاء به سبک « زندگی‌ همیاری » برخی از قابلیتهای دفاعی خود را که در حیات وحش لازم است، از دست داده است و اکنون ابزار دفاعی لازم برای دفع تهاجم بی‌رحمانه‌ی آن موجودات خونخوار را ندارد و نمی‌تواند آنها را از حریم جان و تن خود دور نماید. آنها نیز با خیال راحت بر بستری گرم و نرم بر « خوان‌ هستی» او نشسته و ضیافتی مفصل برپا نموده‌اند و آن چنان سرگرم خوردن‌ و سرمست ازدیاد جمعیت‌ خویش‌اند که از فاجعه‌ای که در راه است و خود نیز در شکل‌گیری آن دخیل‌اند، کاملاً بی‌خبرند؛ دور نیست که با ادامه‌ی این روند، هم جان میزبان را بستانند و هم خود را به ورطه‌ی هلاکت و نابودی بکشانند!

باغ و مزرعه و کوه و دشت و جنگل و مرتع و ساحل و ملک و مال و مملکت بی‌صاحب و بی‌حامی و بی‌مراقب و فاقد مدیر و ناظر و مالک ذی‌شعور نیز چنین است؛ انگل‌ها از هر طرف به سوی خوان گسترده‌ی چنین میراث بی‌صاحبی می‌شتابند و حتی توله‌ها و طایفه‌ها را هم خبر می‌کنند و بی‌رحمانه می‌خورند و بی‌شرمانه غارت می‌کنند و به یغما می‌برند!

سبک ارتزاق مفت‌خورها و رانت خواران و محتکرین و اختلاسگران و استثمارگران و چپاولگران و غارتگران جنگل و معدن و آب و خاک، بی‌شباهت به ضیافت بی‌رحمانه‌ و بی‌شرمانه‌ی آن کنه‌ها بر لاله‌ی گوش آن حیوانات بی‌دفاع نیست! این رفتارها نقض آشکار پیمانِ « همیاری» و رسمِ « امانت داری» در میان انسان‌ها و ورود پیمان‌شکنان به فاز « زندگی‌ انگلی »ست. هم آن ضیافت بی‌رحمانه‌ و بی‌شرمانه‌ی کنه‌ها بر لاله‌ی گوش آن سگان و هم این ویژه‌خواری‌های‌ ظالمانه و غارتگرانه و بی‌شرمانه‌‌ی فرصت‌طلبان، هر دو در چارچوب یک سبک و شیوه‌ و اسلوب می‌گنجند؛

"زندگی‌ انگلی"!

با این تفاوت که کنه‌ها زندگی انگلی اجباری دارند و جز این شیوه‌ی زیستی، راه دیگری برای زنده ماندن ندارند اما انتخاب سبک زندگی انگلی از طرف آدم‌ها کاملاً اختیاری و مبتنی بر زور و قلدری و حیله و خدعه و تبهکاری‌ست.

انگل‌های انسانی مستقر بر پیکر جامعه، سرنوشت غمباری را برای حیات اقتصادی و فرهنگی ملت رقم می‌زنند؛ آنها با نقض قراردادها و سوءاسفاده از اعتمادها، بر منابع مادی و معنوی جامعه چنگ می‌زنند و سرمست از لذت مفت‌خوری و تن‌آسایی و مال‌اندوزی و تکاثر، جامعه را ضعیف و مضطرب و پریشان و سرگشته و نومید و آسیب‌‌پذیر و بیمار می‌کنند و آن را به ورطه‌ی سستی و کاستی و ناراستی و سقوط و انحطاط و عصیان و انقلاب و ویرانی می‌کشانند.

اما در مورد جوامع انسانی، نگرانی بزرگتر دیگری هم وجود دارد؛ سبک زندگی « انگل-میزبانی» در جوامع انسانی مستعدِ تغییر به سبک زندگی « صید-صیادی » و انگل‌های بی عار، مستعد تبدیل به صیادان جنایتکار هستند!

چه بسا تاکنون بارها و بارها نشانه‌هایی از این فاجعه در سپهر سرزمین ما رخ نموده و مسابقات فراگیرِ لجام‌گسیخته‌ی مفت‌خوری و حاضر‌خوری، از فاز « انگلی» وارد فاز « صیادی» شده است!

کوبیدن مشت آهنین بر چهره‌ی یک منتقد و شلیک به قلب یک معترض در واقع نشانه‌ی تغییر فازِ روابط زیستی، از مدل « انگل-میزبانی»  به مدل «صید-صیادی» ست!

تحلیلی بر زمینه‌ی زیست شناختیِ عصیان فرودستان در صدای معلم

در تعریفِ سبک زندگی‌ انگلی، آنکه شیره‌ی جان می‌مکد، « میهمان» و آنکه شیره‌ی جانش خورده می‌شود، « میزبان» نامیده می‌شود. اگر بار « میهمان» بر دوش « میزبان» از آستانه‌ی توان و تحمل او فراتر رود، میزبان یا می‌میرد و یا راه اعتراض و عصیان و جنون در پیش می‌گیرد. همچنین در مقایسه زندگی‌ انگلی و زندگی‌ صیادی به زبان اقتصاد گفته می‌شود: « انگل از سود و بهره و پس‌انداز می‌خورد اما صیاد، اصل مایه و خودِ سرمایه را» .

متأسفانه در این کهن‌سرزمین و مهد تمدن دیرین، سنگینی بار ضیافت‌های انگلی با اشکال مختلف مفت‌خوری و رانت خواری و احتکار و اختلاس و استثمار و...، دیر زمانی‌ست که از آستانه‌ی تاب و تحمل مردم فراتر رفته و کمان کمر ملت را به شدت خم کرده است. حالا این کمان در حال شکستن است. اگر بشکند، کماندار را هم بر خاک می‌افکنَد! و این یعنی مرگ توأمانِ میزبان و میهمان. اگر تاب آورَد و تیری را که در چله دارد، رها کند، معلوم نیست آن تیر بر کجا خواهد نشست و چه سرنوشتی را برای این سرزمین غم‌زده و خشمگین رقم خواهد زد! شاید فاجعه‌‌‌ی جدال خونبار بین "شکارچی و شکار"‌!

فهم مسئله بسیار ساده، و حل آن نیز بر عهده‌ی هسته‌ی اصلی قدرت است؛ برای برون‌رفت از وضعیت وخیم فعلی، راهی جز انگل‌زدایی و مهار صیادان و خلع سلاح آنان و اصلاح روش‌ها و حاکمیت قانون نیست.

خلاصه‌ی سخن اینکه؛ انگل‌زدایی از جامعه، تنها راه بازیابی سلامتی و پویایی و رهایی‌ست. در غیر این صورت ممکن است شاهد فاجعه‌ی غمبار مرگ توأمانِ میزبان و میهمان باشیم!


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تحلیلی بر زمینه‌ی زیست شناختیِ عصیان فرودستان در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور