گروه گزارش/
رئیس هسته ی گزینش وزارت آموزش و پرورش می گوید : ( این جا )
« تمامی افراد مشغول به کار در این وزارتخانه باید از نظر «اعتقادی و سیاسی» گزینش شوند » .
ایرنا خبرگزاری دولت نوشت :
« سیدحسین داود الموسوی روز پنجشنبه در دومین روز از همایش آموزشی و توجیهی روسای ادارات مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکتهای مردمی در اردوگاه شهید باهنر تهران گفت: برای تربیت و پرورش دانشآموزان متعهد و متدین باید در جذب نیروی انسانی دقت بیشتری کرد.
وی با اشاره به اینکه آموزش و پرورش مجموعهای است که بیش از ۵۰ میلیون مخاطب دارد، اضافه کرد: از این مجموعه بزرگ باید در جهت همافزایی و پیشبرد اهداف نظام تعلیم و تربیت بهره جست. آیا پرورش و غنی سازی « تفکر انتقادی » که غایت نظام های آموزشی مدرن و توسعه یافته است ؛ جایگاهی در میان معیارها و تفکرات گزینش گران آموزش و پرورش دارد ؟
رئیس هسته گزینش وزارت آموزش و پرورش با تاکید بر استفاده بهینه از ظرفیت کمنظیری که دانشآموزان، اولیای آنان و همکاران فرهنگی را دربرمیگیرد، تصریح کرد: فرایندهای ما در کل کشور باید با یک وحدت رویه پیش رود و به شکل هماهنگ و منسجم عمل شود.
الموسوی با اشاره به تاسیس هسته گزینش با فرمان حضرت امام خمینی (ره) در سال ۶۱، یادآورشد: هسته گزینش برای جلب رضایت مردم سعی دارد نیروهای انسانی را که یکی از مهمترین ارکان وزارت آموزش و پرورش هستند، به بهترین شکل انتخاب و وارد مجموعه کند.
رئیس هسته گزینش وزارت آموزش و پرورش بر عدم به کارگیری نیروهای بدون گزینش در مدارس غیردولتی تاکید کرد . »
پرسش این است ؛
آیا معلم امروز ما در تراز جهانی آموزش ، تربیت می شود ؟
آیا مفهوم و الزامات « معلم حرفه ای » جایی در سیاست گذاری ها ، تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های افراد و نهادهای مرتبط با آموزش دارد ؟
آیا رئیس هسته ی گزینش که دغدغه ی خود را تربیت دانش آموزان متعهد و متدین تصور می کند نگاهی به جایگاه ایران حتی در منطقه خاورمیانه و مقایسه آن با کشورهای همسایه دارد ؟
چه کسی و کدام نهاد باید در مورد جایگاه خجالت آور دانش آموزان ایرانی در آزمون های معتبر بین المللی تیمز و پرلز پاسخ گو باشد ؟
آیا پرورش و غنی سازی « تفکر انتقادی » که غایت نظام های آموزشی مدرن و توسعه یافته است ؛ جایگاهی در میان معیارها و تفکرات گزینش گران آموزش و پرورش دارد ؟
آیا این گزینش گران خود با تفکر انتقادی آشنا بوده و تحمل انسان های منتقد و دگراندیش را دارند ؟
رئیس هسته گزینش وزارت آموزش و پرورش با بیان اینکه تمامی افراد مشغول به کار در این وزارتخانه حتی مدارس غیردولتی باید از مرحله گزینش عبور کنند عنوان می کند : به دلیل حساسیت بالای شغل معلمی گزینش در محورهای اخلاقی، اعتقادی و سیاسی اعلام نظر میکند و گزینش علمی این افراد قبل از این مرحله اتفاق میافتد .
پرسش « صدای معلم » از رئیس هسته ی گزینش وزارت آموزش و پرورش آن است که اگر داوطلب ورود به حرفه ی معلمی از نظر « علمی و تخصص » در درجه ی بالا و قابل قبولی قرار داشت اما با معیارهای سیاسی و اعتقادی گزینش هم خوانی نداشت ؛ جامعه باید از حضور این افراد خلاق و دلسوز محروم شود ؟
آیا ساختن و تربیت انسان های یک دست در آموزش و پرورش تجربه ای شکست خورده نیست که سیکل آن بیش از چهار دهه است که تکرار می شود و کسی و یا نهادی هم از آن درس نمی گیرد ؟
« صدای معلم » به عنوان رسانه تخصصی و مستقل در حوزه ی عمومی آموزش ایران تنها رسانه ای در این حوزه است که بیشترین نقد را نسبت به رویکرد و عملکرد هسته های گزینش در آموزش و پرورش داشته و البته فرد و نهادی در برابر آن مسئول و پاسخ گو نبوده است .
- از "گزینش عالمانه و هوشمندانه" تا "گزینش شیشه ای" در آموزش و پرورش و چند پرسش ساده ؟! ( این جا )
- "گزینش عالمانه و هوشمندانه "یعنی چه ؟ دستاورد گزینش در بیش از 40 سال گذشته برای آموزش و پرورش چه بوده است؟ ( این جا )
- گزینش های آموزش و پرورش امروز کارد را به استخوان رساندهاند ! ( این جا )
- آیا وقت تغییر علمی و عملی در معیارهای گزینش " معلم " نرسیده است؟ ( این جا )
- بازکاوی نظام گزینش معلم در ایران [1] ( این جا )
- بازکاوی نظام گزینش معلم در ایران - بخش پایانی ( این جا )
- گزینش در استخدام کارکنان دولت "تبعیض" قانونی اِعمال می کند ؛ در استخدام کارکنان دولت "تبعیض" اِعمال می شود ؛ دستاورد هسته های گزینش در 38 سال گذشته چه بوده است ؟ ( این جا )
- نخستین پرسش آن است که مدیر کل آموزش و پرورش استان خوزستان به استناد به کدامین یافته و سند پژوهشی به این نتیجه رسیده است که : " نگرش جامعه به امر گزینش مثبت است " ؟ مدیران وزارت آموزش و پرورش با سند و مدرک صحبت کنند ! ( این جا )
- معیار انتخاب مصاحبه گران گزینش " معلم " در آموزش و پرورش چیست؟ ( این جا )
- تأملی درباره كارآمدی نظام گزينش معلم در ايران ( این جا )
- در اتاق های مصاحبه داوطلبان " حرفه معلمی " چه می گذرد ؟! ( این جا )
- عملکرد هسته های گزینش در 40 سال گذشته موفق نبوده است ؛ در گزینش ها ، حساسیت بیشتر روی مسائل " سیاسی " است ! ( این جا )
- برخورد با " سند تحول بنیادین " در آموزش و پرورش و " برنامه درسی ملی " کاملا ایدئولوژیک بود ! در فرم گزینش معلمان آثار شدید ایدئولوژیک وجود دارد ! ( این جا )
- هیات های گزینش آموزش و پرورش ، بطحایی و چند پرسش از یک کارشناس و روزنامه نگار مستقل ! ( این جا )
- نقدی بر عملکرد " گزینش " در آموزش و پرورش ( این جا )
- همه چیز از پاسخ مسئول گزینش شروع شد؛ پروندهتون ناقصه! ( این جا )
- از دگماتیسم آموزشی تا تعرض به دانش آموزان : فیلتر آموزش و پرورش صلاحیت های حرفه ای را گزینش نمی کند ! ( این جا )
- روزنامه قدس در گفت و گو با علی پورسلیمان :
مدیر صدای معلم : سیستم جذب و گزینش نیرو در آموزش و پرورش باید متحول شده و علمیتر شود ( این جا )
- دانش آشتیانی: تغییر بنیادین در رویکردهای " گزینش " ایجاد می کنیم/ معنای حراست نگهبانی است نه مچ گیری/ در بحث ارزشیابی معلمان ،" روال خودارزیابی" است و در شورای مدرسه آن ضوابط مورد تایید قرار می گیرد ( این جا )
- معاون حقوقی رئیس جمهور :
به گزینش چه مربوط از فرد سوال کند که از چه کسی تقلید میکند و یا در انتخابات به چه کسی رأی داده است؟ ( این جا )
و...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
« کنگره معلمان انقلاب اسلامی » در اردوگاه منظریه ( شهید باهنر تهران ) در حال برگزاری است .
پرتال وزارت آموزش و پرورش از قول رئیس کنگره انقلاب اسلامی می نویسد : ( این جا )
« همه نهادها، ارگانها و خانوادهها به ویژه معلمان، مدیران و برنامه ریزان کشور باید نقش خود را در ایجاد تحول در آموزش و پرورش ایفا کنند. در همین راستا معلمان منتخب کشور در قالب کنگره معلمان انقلاب اسلامی، در ۲۱، ۲۲ و ۲۳ مرداد ماه جاری در تهران گردهم میآیند و با برگزاری جلسات کارشناسی در قالب کارگروهای تخصصی ۱۳گانه که با حضور معاونان وزیر آموزش و پرورش تشکیل میگردد، به نمایندگی از معلمان کشور دیدگاهها و راهکارهای مناسب را برای تحقق این هدف به اشتراک میگذارند » .
نخستین پرسش « صدای معلم » از رئیس کنگره معلمان انقلاب اسلامی آن است که بر چه اساس و مستنداتی ایشان ادعا می کند که این کنگره معلمان کشور را نمایندگی می کنند ؟
این افراد طی چه ساز و کاری انتخاب شده اند ؟
چند درصد از معلمان کشور این افراد و این تشکل ها را می شناسند ؟
رییس کنگره معلمان انقلاب اسلامی یک سال گفته بود: ( این جا )
« فرهنگیان می توانند در کنگره معلمان انقلاب اسلامی مطالبات و انتقادات خود را آزادانه مطرح کنند .
فرهنگیان با حضور در کنگره و مجامع نشان میدهند که باوجود شیطنت برخی علیه نظام، اما آنها همچنان در مجامع با شادابی حضور مییابند .
همواره آزادی گری و انقلابی گری در معلمان دیده میشود بنابراین آنها در این کنگره مطالبات خود را در مقابل مسوولان با آزادگی، صراحت لهجه بیان کنند.
معلم انقلابی باسواد اهل دانش بی شک می توانند به درستی مطالبات خود را مطرح کنند، معلمان در این برنامه میتوانند آزادانه نقد خود را مطرح کنند و در نهایت این کنگره برای نظام و حمایت از نظام است » .
پرسش این است که نسبت « معلمان انقلاب اسلامی » با بحران « نارضایتی فراگیر معلمان » چیست ؟
آیا نیاز امروز نظام آموزشی ایران ؛ « معلم حرفه ای است » و یا « معلم انقلابی » ؟
آیا در این کنگره ؛ از رسانه های مستقل و آزاد دعوتی به عمل آمده است و یا آن که به روال و سیاق معمول و نانوشته ؛ آن حرف ها فقط برای شعار و تبلیغات است ؟
سال گذشته این کنگره با حضور بیش از 300 نفر برگزار گردید .
سخنگوی سازمان بسیج فرهنگیان کشور سال پیش در تشریح این کنگره چنین گفت: ( این جا )
« معلمان در فضای کنگره میتوانند آزادانه مطالبات و نقطه نظرات خود را مطرح کنند، کنگره متشکل از تشکلهای انقلابی، اسلامی و ملی است که به هیچ جناحی وابستگی ندارد، بنابراین مطالبهگری جزو کارهای کنگره است اما از معلم انتطار میرود که مطالبه همراه با مطالعه باشد » ..
پرسش این است که هزینه برگزاری و تدارکات برای این تعداد در این سه روز از کجا تامین شده است ؟
آیا این تشکل ها غیر دولتی هستند ؟ اگر چنین باشد ؛ آیا وزارت آموزش و پرورش تعهدی برای چنین همکاری دارد و آیا این فرصت ها و امکانات برای سایر تشکل های غیر هم سو و دگراندیش هم فراهم است ؟
آیا برگزاری این نشست ارتباطی با انتخابات مجلس که در اسفند سال جاری برگزار می شود ؛ دارد ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
وزیر آموزش و پرورش در در آیین امضای چندین تفاهم نامه با مجمع خیرین کشور گفته است :
« کارهای بزرگ را باید از مدارس شروع کرد و مدرسه بستری مناسب برای ساخت آینده این کشور است .
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، رضامراد صحرایی صبح امروز در آیین امضای تفاهمنامههای «بانک زمان»، «نذر تخصص» و «روزی به یاد دیروز» مابین وزارت آموزش و پرورش و مجمع خیرین کشور که در ساختمان مجمع خیرین کشور برگزار شد، اظهار کرد: اگر نگاه به آینده، مبنای تمامی برنامهریزیها باشد متوجه میشویم که دولت نمیتواند به تنهایی از عهده بسیاری از کارها بر بیاید و قطعا نیاز به حضور مردم، خیرین و گروههای اجتماعی دارد . آیا ترسی از مشارکت واقعی و کامل اولیای دانش آموزان در امور مدرسه و آموزش وجود دارد که با ساختار بوروکراتیک و از بالا به پایین و نیز نگاه های امنیتی به نهاد آموزش در ایران تعارض و یا تضاد پیدا می کند ؟
وی ادامه داد: هرکاری که میخواهیم شروع کنیم، باید هدف مند و جهتدار باشد و در راستای رسیدن به یک هدف نهایی حرکت کند؛ چراکه اگر فعالیتها بدون جهت باشد تابع سلایق و علایق خواهند شد.
وزیر آموزش و پرورش عنوان کرد: در مدرسهسازی و مدرسه یاری از خیرین مدرسهساز کمک گرفتهایم؛ واقعیت این است که مدرسهسازی کاری بسیار بزرگ و خداپسندانه به شمار میآید. در همین راستا مدیریت اداره مدارس عامالمنفعه و خیرساز با مشارکت خیرین در آینده نزدیک ایجاد خواهد شد که گامی بزرگ در راستای مردمیسازی آموزش و پرورش است.
صحرایی در پایان با تاکید بر اینکه هر کار بزرگی که قرار است در عرصههای مختلف کشور اثر داشته باشد را باید در مدرسه شروع کنیم و آن را در محیط و فضای مدرسه انجام دهیم،گفت: مدرسه بستری مناسب برای ساخت آینده این کشور است . »
نخستین پرسش « صدای معلم » از آقای صحرایی آن است که آیا ایشان قدرت و اختیارات کافی برای تحقق این امر و این گونه سخنان را دارد ؟
در حالی که مدیر مدرسه حتی اختیاری برای جذب و گزینش نیروی مورد نیاز مدرسه را ندارد و گزینش های آموزش و پرورش با معیارهای ایدئولوژیک ، سیاسی و فاقد استانداردهای جهانی آموزش برای صلاحیت منابع انسانی تعیین تکلیف می کنند ؛ وزیر آموزش و پرورش به صورت دقیق از کدام کارهای بزرگ نام می برد و کدام آینده مد نظر است ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش می تواند توضیح دهد که « قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش » تا چه میزان به اهداف خود رسیده است و موانع اجرای آن که تجلی واقعی مشارکت می تواند باشد ؛ چیست ؟
آیا نهاد « انجمن اولیا و مربیان » در مدرسه و تا سطوح بالاتر توانسته است مشارکتی واقعی و غیرشعاری در امور مدرسه داشته باشد ؟
چرا در سال های اخیر آن قدر که نقش « خیرین » بزرگ و تعیین کننده نشان داده می شود ؛ نام و نشانی از نهاد مردمی انجمن اولیا و مربیان نیست ؟
آیا ترسی از مشارکت واقعی و کامل اولیای دانش آموزان در امور مدرسه و آموزش وجود دارد که با ساختار بوروکراتیک و از بالا به پایین و نیز نگاه های امنیتی به نهاد آموزش در ایران تعارض و یا تضاد پیدا می کند ؟
لازم است که مقامات جمهوری اسلامی بار دیگر در حوزه اختیارات مدرسه و آینده آموزش که آینده کشور به آن ارتباط دارد به صورت جدی و البته علمی و غیرایدئولوژیک یک بازنگری اساسی داشته باشند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه دانش آموزی/
آن چه در زیر می آید ؛ ارائه تجارب زیسته « محمد عظیمی » دانش آموز افغانی الاصل در کلاس درس است که سال هاست در ایران به سر می برد . او و سایر خانواده اش در مدارس ایران تحصیل کرده اند .
پیش تر ؛ « صدای معلم » رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران گزارش هایی را از نظام آموزشی افغانستان و نیز وضعیت تحصیل اتباع تدوین و ارائه کرده است .
آن چه در سخنان دانش آموز آقای عظیمی قابل تامل هستند یکی میزان کم تعطیلات در تقویم آموزشی افغانستان است . در دوران کرونا که مدارس ایران به مدت 26 ماه تعطیل شدند اما گزارش ها و اخبار حاکی از دایر بودن مکاتب و دانشگاه ها در این بحران بود .
نکته ی دیگر آن گونه که این دانش آموز روایت می کند متغیر بودن و منعطف بودن تقویم آموزشی در افغانستان است .
در ایران و با وجود اختیارات داده شده به استان ها و مناطق مطابق « قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش » اما در این زمینه اختیاری نداشته و سیستم به صورت کاملا متمرکز اداره می شود .
روز پنج شنبه 25 خرداد 1402، در آخرین روز برگزاری امتحانات نهایی پایه دوازدهم، پرسشنامه هایی در اختیار شرکت کنندگان این آزمون قرار داده شد تا به سوالات آن پاسخ دهند. این پرسشنامه ها که تصاویری از آن در شبکه های اجتماعی پخش شده است، علی الظاهر، از سوی مرجع صلاحیت دار برگزاری این امتحانات، یعنی «مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش» تهیه شده اما با توجه به اینکه دارای پاسخ نامه «شخصی سازی شده» بوده و در برگه مربوطه، بارکد و اطلاعات سجلی افراد درج شده است فلذا ماهیت حرفه ای و بی طرفانه آن، که از مؤلفه های اخلاقی امر پژوهش است، مورد تردید می باشد.
نگارنده این یادداشت، هم به عنوان پدرِ دانش آموز و هم به مثابه معلم بازنشسته، نظرسنجیِ مربوطه را بی ارتباط با وظایف سازمانی این مرکز می داند زیرا آن گونه که در ادامه خواهد آمد، این مطالعه پیمایشی، هم در «عنوان» و هم در «هدف»، فاقد ارتباط ارگانیک و معنی دار با وظایف حرفه ای آن مرکز است.
در ذیل، محتوای آن از منظر روش شناسی تحقیق، مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد :
1) عنوان پرسشنامه
در سمت راست پرسشنامه با قلم درشت، عنوان پرسش نامه این گونه کادر بندی شده است:
«پرسشنامه شرکت کنندگان در آزمون های نهایی خرداد 1402».
از عنوان این پرسشنامه پیداست که مجری پژوهش مربوطه و یا کارمندان مرکز ارزشیابی، آن قدر شتاب زده عمل کرده اند که نتوانسته اند پلی معقول میان جهت گیری علمی و حتی دانشِ مقدماتیِ موضوع و عنوان آن برقرار نمایند. زیرا از همان آغاز وقتی پاسخ دهنده، اولین سوالات را مطالعه می کند متوجه عنوانِ غلط اندازِ آن می شود. در این عنوان دو متغیر «شرکت کنندگان» و «آزمون های نهایی» قابل توجه است. بر این اساس انتظار بر آن است پرسشنامه های مورد نظر به بررسی نظرات و تلقی دانش آموزان پایه دوازدهم در پیوند با آزمون های نهایی بپردازند و بر مبنای فرضیه ای دیگر، توقع می رود که این پرسشنامه ها به بررسی کیفیت و چگونگی برگزاری آزمون های نهایی از جمله نحوه طراحی سوالات، ضریب دشواری، کیفیت چاپ، کیفیت جلسات، مراقبت و ... بپردازد. با این وصف نوع سوالات و محتوای خاص آن نه تنها در ذیل عنوان پرسشنامه نمی گنجد بلکه فاقد ارتباط منطقی با آن است.
اکنون پرسش این است که آیا اجرای چنین پژوهشی جزو وظایف سازمانی «مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش» به حساب می آید؟ یا اینکه آموزش و پرورش صرفاً بازوی اجرایی و محمل انجام این پژوهش بوده و در تحلیل اطلاعات جمع آوری شده نیز نقشی نخواهد داشت.
2 ) هدف
در سمت راست برگه های پرسشنامه، با عنوان راهنمای تکمیل پرسشنامه آمده است: پرسشنامه ای که در دست دارید با هدف «ارزشیابی فعالیتها و برنامه های آموزشی و پرورشی» طراحی شده است و در نتیجه ی آزمون شما تأثیری ندارد.
بر این اساس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش، هدف خود را از اجرای چنین پرسشنامه ای در قالب کلّی «ارزشیابی فعالیتها و برنامه¬های آموزش و پرورش» اعلام کرده است. برای راستی¬آزمایی و سنجش تحقق پذیری این هدف باید به محتوای سوالات مراجعه کرد. حسب پیگیری امر، از پرسشنامه های توزیعی چنان بر می آید که سوالات مورد نظر دارای تنوع مقوله ای و گستره موضوعی زیادی بوده است؛ بر این مبنا و با بررسی سؤالات مندرج در پرسشنامه های چندگانه و مطالعه مقولات آن، می توان استدلال کرد که سؤالات مزبور فاقد ارتباط معنادار با هدف کلی پیش گفته هستند.
به نظر می رسد که این پژوهش در راستای سنجش اعتبار سیاستهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و ... کشور در میان جامعه آماری خاصی (دانش¬آموزان پایه دوازدهم) باشد. با این وصف، آیا نتایجی که از تحلیل داده ها به دست خواهد آمد حامل ارتباط وثیق با هدف کلی «ارزشیابی فعالیتها و برنامه های آموزشی و پرورشی» خواهد بود؟ فرضیاتی که بر مبنای آنها سوالات پرسشنامه طراحی شده اند،کدام جنبه از هدف مذکور را پشتیبانی می نماید؟ چرا باید خودفریبی کرد و دنیای جوانان امروز را دنیای امامزاده ها پنداشت؟
3 ) روش تحقیق
از ابزار به کار گرفته شده ی پرسشنامه و فحوای سوالات آن، معلوم می شود که روش مورد نظر مجری، روش تحقیق زمینه یابی (پیمایشی) است. هدف از تحقیق زمینه یابی، توصیف صفات یک جامعه یا نحوه پراکندگی افراد یک جامعه بر اساس یک یا چند متغیر است. به عبارت دقیق تر، تحقیق زمینه یابی یک فرایند پژوهشی است به منظور جمع آوری اطلاعات درباره این موضوع که گروهی از مردم چه می دانند چه فکر می کنند یا چه کاری انجام می دهند. همچنین دیدگاه ها، عقاید، نگرشها و باورهای مردم نسبت به یک پدیده یا فرآیند را مورد بررسی قرار می دهد. بنابراین به مدد روش باید پرسید کدام یک از سوالات مندرج در پرسشنامه های مورد نظر در تعقیب کارآمدی یا تحقق اهداف آموزش و پرورش که در محتوای کتابهای درسی تبلور یافته، قابلیت آن را دارد که ارزشیابی فعالیتها و برنامه های آموزشی و پرورشی را از آن استخراج کرد؟
4 ) ساختار پرسش ها؛
در تکنیک تدوین پرسشنامه در یک تحقیق، انواعی از پرسشهای میدانی وجود دارد که در این پژوهش، از پرسشنامه «سنجش معیار» استفاده شده است. در این گونه پرسشها می توان از طیف لیکرت برای مقیاس گردآوری دیدگاهها استفاده کرد. در این گونه پرسشنامه برای هرکدام از سؤالات (گویه ها)، می توان از طیف لیکرت: 1) کاملاً موافقم، 2) موافقم، 3) نه موافقم،نه مخالفم، 4) مخالفم، 5) کاملاً مخالفم، یک گزینه را انتخاب کرد. یکی از شرایط کسب میزان مطلوب پاسخها، جلب اطمینان پاسخ دهنده و امانت داری پژوهشگر است.
در تحقیقات زمینه یابی، غالباً سؤالهایی پرسیده می شود که برای افراد جنبه مشخصی دارد و فرد پاسخ دهنده نمی خواهد دیگران از عقاید وی سر در بیاورند.
در پرسشنامه های مورد بحث سؤالات متعددی وجود دارند که در آن پاسخ دهنده در شرایط ناایمن و عدم آسودگی قرار می گیرد به گونه ای که این وضعیت روانی غیرعادی، وی را به سمت یکی از رذایل اخلاقی یا مکانیسم بقاء مانند دروغ، ریا و ترس هدایت کرده پاسخ مورد نظر پژوهشگر سوگیرنده را انتخاب می نماید. در اینجا آنچه به کمک این استدلال خواهد آمد، «شخصی سازی کردن» پرسشنامه است که سایه آن همچون شمشیر داموکلس بر سر پاسخ دهنده سنگینی می کند . زیرا پاسخ دهنده می داند که اگر مطابق نظر خویش یکی از گزینه ها را انتخاب نماید، احتمالاً، در آینده، مدرکی علیه خود بر جای خواهد گذاشت!
5 ) تحلیل محتوا
در اینجا برای اثبات مدعا، چند نمونه از سوالات در دو بخش سؤالات قومی و دینی – اعتقادی مورد بررسی و تحلیل محتوایی واقع می شوند: این پرسش باید به صراحت به میان آید، چرا باید در یک شرایط غیرعادی و غیرحرفه ای، سؤالاتی را پیش دانش آموزان (این سرمایه های کشور) گذاشت و از آنها با چشم غرّه خواست به آنچه ما باور داریم تظاهر کنند؟
الف) سؤالات قومی؛ در این بخش از تعداد 15 سؤال مربوطه، پنج سؤال مورد تحلیل قرار می گیرد.
1) دید مثبتی نسبت به گروه قومی و فرهنگی (منطقه محل تولد) خودم دارم.
در پاسخ به این پرسش، اگر گزینه (کاملاً موافقم) انتخاب شود، تحلیلگ ر پاسخنامه (شخصی سازی شده) می تواند پی به عقیده و باور فرد ببرد و چه بسا به آن برچسب قوم گرایی هم بزند که عندالزوم قابلیت استفاده له/علیه را هم داراست. بنابراین در اینجا پاسخ دهنده در فضای نامطمئن موجود، نمی تواند صادقانه جواب مدنظر خویش را برگزیند زیرا بیم آن دارد در تخالف با باور مورد نظر پرسش شونده قرار گیرد.
2) بیشتر اوقات در منزل با زبان مادری ام صحبت می کنم.
به نظر می رسد طراح این سؤال با واقعیت های موجود در بطن جامعه اقوام ساکن در این کشور قرابتی ندارد. این گزاره بر مبنای پیش فرض کاذبی تنظیم شده است و آن اینکه گاهی اعضای خانواده، زبان مادری را کنار نهاده و به زبان رسمی (فارسی) صحبت می کنند. این در حالیست که در خانواده های اقوام ایرانی(لااقل در کردستان) اعضای خانواده (در صورتی که به زبان مادری خویش لگد نزده باشند) در منزل با زبانی غیر از زبان مادری صحبت نمی کنند.
3 ) من به فرهنگ قومی(محلی) خودم افتخار می کنم.
واژه افتخار در این پرسش می تواند برای تحلیلگر دربردارنده برداشت های ضمنی و تلویحی خاصی باشد. افتخار، در فرهنگ لغات به معنای سرافرازی، سربلندی، فخر، فخرکردن، مباهات، نازیدن و ... آمده است. چنانچه پاسخ دهنده برای این پرسش، گزینه (کاملاً موافقم) را انتخاب نماید، قابلیت تسری باور وی به مفاهیم فراگیرتر از جمله قوم گرایی، ناسیونالیسم و ... را داراست. در چنین موقعیتی محتمل است که پاسخ دهنده به منظور جلوگیری از ایجاد چنین ذهنیتی، به وانمود (تظاهر) رفتاری روی بیاورد و گزینه صادق/ اصلح را در مسلخ مصلحت قربانی کند.
4) تمایلی به فعالیت در مجامعی که درصدد حفظ هویت قومی که متعلق به آن هستم ندارم.
نکته ای که در مورد این پرسش قابل توجه است این است که از میان پانزده سؤال این پرسشنامه، تنها این پرسش است که با فعل نفی مطرح شده است! طرح این پرسش به این شکل نگارشی حاکی از سوگیری عامدانه پژوهشگر است. در این سؤال به صورت پیش فرض، فعالیت به منظور «حفظ هویت قومی» امری ناهنجار/ ناپسند و یا غیرقابل قبول / غیرقانونی جلوه داده شده است. از این رو متن سؤال به صورت رندانه ای در صدد القای این باور است که اگر کسی برای حفظ هویت قومی خویش فعالیتی انجام دهد، مرتکب عمل نادرستی شده است. به عنوان مثال اگر کسی بخواهد زبان مادری خویش را آموزش دهد، به این معناست که برای حفظ هویت قومی خویش فعالیت نموده است فلذا مرتکب عمل نابه هنجاری شده است.
طُرفه این است که نتایج پاسخ به این سؤال در مناطق مختلف کشور یکسان نخواهد بود پس این سؤال فاقد روایی پژوهش است. به همین منظور باید دانش آموزان متعلق به اتنیک فارس (تهران، اصفهان، یزد و ...) به این سوال پاسخ (کاملاً موافقم) بدهند، زیرا ستون هویت قومی ایشان زبان فارسی است و از این لحاظ بدون واهمه ای این گزینه را مطلوب می یابند. در حالی که اگر دانش آموزان سایر اقوام (کردستان، آذربایجان، خوزستان، بلوچستان و ...) همان گزینه (کاملاً موافقم) را انتخاب نمایند، آن وقت با توجه به اینکه پرسشنامه شخصی سازی شده است، باید منتظر عواقب این پاسخ انتخابی باشند، لذا احتمالاً به رذالت دروغ یا ریا تن داده از هویت قومی خویش بیزاری می جویند.
5 ) در مقابل مردم هم زبانم (همشهریانم) احساس مسؤلیت می کنم.
این گزاره، گزاره ای باطل است. بر اساس برخی آمارها کشور ایران بیش از هزار شهر دارد پس مردم ایران لابد با هزار زبان با همدیگر صحبت می کنند! چگونه است که پیمایشی در این سطح تا این حد با سواد مقدماتی پژوهش بیگانه است؟ آیا فروکاستن هم زبانی به همشهری بودن، تقلیل امر به شمار نمی آید؟
تحلیل آماری نتایج این پرسش بر اساس کدام معیار علم آمار و روش شناسی پژوهش منتشر خواهد شد؟ یافته های آماری این پژوهش چگونه در هدف «ارزشیابی فعالیتها و برنامه های آموزشی و پرورشی» کاربست خواهد یافت؟
ب) سؤالات دینی – اعتقادی
در این بخش از تعداد 15 سؤال مربوطه، 4 سؤال مورد تحلیل قرار می گیرند.
1 ) ضروری است از راهنمایی های مراجع تقلید پیروی کنیم.
در این پرسش آنچه مورد توجه است اینکه اگر کسی در تخالف با گزاره مورد نظر برآید و ضرورتی در این امر نبیند، آن وقت اولین تعبیری که از این مخالفت خواهد شد، انکار / بی باوری به یکی از پایه های مذهب تشیّع (مرجعیّت) خواهد بود. از سوی دیگر صورت این سؤال برای دانش آموزان اهل تسنّن، فاقد اعتبار است زیرا در این مذهب، مفهومی به نام مرجع تقلید محلی از اعراب ندارد. لذا نتیجه مترتب بر انتخاب هر گزینه از سوی پاسخ دهنده تسنّن، قابل استناد نخواهد بود. با این نگاه، در صورتی که پاسخ دهنده اهل سنّت، گزینه (کاملاً مخالفم) را به دلیل عدم رسمیّت مرجعیّت، انتخاب نماید، معلوم نیست که این عدم اعتقاد معقول در موقعیت اجتماعی وی در آینده¬ چه تأثیری خواهد گذاشت.
2 ) به نظرم خیلی ها قصد تضعیف دینی که به آن اعتقاد دارم را دارند.
صرف نظر از نحوه نگارش ناشیانه این جمله، کاربرد کلمه «خیلی ها» از نقطه نظر دستور زبان فارسی رایج نیست. این واژه در زبان عامیانه به کار گرفته می شود که در آن واژه «خیلی» با نشانه «ها» به صورت نامصطلح جمع بسته شده است. از این رو هم در جایگاه صفت و هم در جایگاه قید به معنی «بسیار»ی است که برآن «بسیار» دگر افزوده شده باشد! اما در اینجا که به عنوان یک گویه در قالب پرسشنامه پیمایشی آمده است، نقش یک صفت گنگ و گمراه کننده را بازی می کند. وقتی پژوهشگر با استفاده از چنین صفات کمّی، از وضعیت موجود به نفع فرضیه خویش بزرگ نمایی می کند بدین معناست که ظنّ تحقیقی اش از پشتوانه نظری و آماری قابل اتکائی برخوردار نیست و با آوردن صفت مجعول «خیلی ها»، به دنبال اعوجاج فکری و ذهنی پاسخ دهنده است تا به او اتقان دهد که نسبت بسیار زیادی از مردم درصدد تضعیف دینی برآمده اند که پاسخ دهنده به آن اعتقاد دارد.
این گزاره را می توان از جهتی دیگر نیز مورد واکاوی قرار داد، و آن اینکه اگر به زعم طراح این سؤال، خیلی ها از همین مردم کمر به تضعیف دین بسته باشند، پس پرسش اصلی این است که چرا نسبت «بسیار زیادی» از مردم در صدد تضعیف دین برآمده اند؟ که این پرسش البته قابل بررسی کاوشگرانه و بی طرفانه خواهد بود.
3 ) خواندن کتب دینی جزو برنامه های همیشگی من است.
آنچه در تحلیل گویه های قبلی در مورد انتخاب گزینه های (کاملاً موافقم یا کاملاً مخالفم) گفته شد، به لحاظ تحلیلی برای اکثر قریب به اتفاق سؤالات این پرسشنامه ها قابلیت تعمیم دارد. لذا استدلال اصلی این خوانش بر این گویه نیز جاری است. اما در پیوند با این مورد می توان گفت، با توجه به اینکه دانش آموزان پایه دوازدهم (پاسخ دهندگان این پرسشنامه ها)، در سال جاری نیازمند گزینش دانشگاه می باشند و نیز با توجه به هویت شناخته شده پاسخنامه، لذا سایه ی ترس از عدم گزینش، آنها را وارد وادی تلبیس خواهد کرد!
چرا باید خودفریبی کرد و دنیای جوانان امروز را دنیای امامزاده ها پنداشت؟
چرا باید از محمل آرزواندیشی بزرگسالان موجود در مراکز برنامه ریزی، وانمود کرد که داوطلب آزمون نهایی، همیشه یک کتاب دینی در دست دارد و با شیفتگی خود را در هاله نور می بیند؟ شاید اینان تصور می کنند تلفن همراه افراد جامعه، به ویژه قشر جوان، مملو از نسخه های الکترونیکی کتابهای مذهبی است. آن کس که به نتایج مطلوب این پژوهش دلخوش کرده است، اگر 100درصد پاسخ به این گویه، گزینه (کاملاً موافقم) باشد، خود وی اولین کسی خواهد بود که نتیجه اش را به سُخره خواهد گرفت.
بررسی اجمالی پرسشنامه اعتقادی، خواننده را به این استنباط رهنمون می سازد که طرح برخی از سؤالات مربوطه به صورتی که فوقاً مورد تحلیل واقع شد، درصدد تجسّس و تفتیش در عقاید افراد است که هر دوی آنها امری مذموم و غیراخلاقی است؛ تجسس، منکر قرآنی و تفتیش، تخلف قانونی.
سخن آخر ؛
از نظر نویسنده این یادداشت، سؤالات سایر مقولات پرسشنامه ها نیز قابلیت تحلیل و نقد محتوایی را دارند اما به دلیل پرهیز از اطاله کلام به همین اندازه بسنده می کند و آن را مشتی نمونه از یک خروار می داند. اما این پرسش باید به صراحت به میان آید، چرا باید در یک شرایط غیرعادی و غیرحرفه ای، سؤالاتی را پیش دانش آموزان (این سرمایه های کشور) گذاشت و از آنها با چشم غرّه خواست به آنچه ما باور داریم تظاهر کنند؟
بدیهی است در چنین فضایی که در هاله عدم اطمینان، از شخصیت واقعی پاسخ دهنده ها راستی زدایی شده است، اگر یافته های این پژوهش با ضریب اطمینان بالایی منطبق بر آمال و آرزواندیشی مجریان آن باشد، حتم بدارید که کسی آن را باور نخواهد کرد؛ لذا نتایج چنین پیمایشی از پیش، سوخته به نظر می رسد.
مَخلَص کلام اینکه، مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش با انجام و یا قبول سفارش این پیمایش، تنها لافِ رسیدن به هدف «ارزشیابی فعالیت ها و برنامه های آموزشی و پرورشی» را خواهد زد و غیر از خودستایی و ادعای واهی، کاری از پیش نخواهد برد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از وزرای پیشین آموزش و پرورش، یک زمانی با توهم تربیت قرآنی ، شعار تأسیس مدارس قرآنی سر داد و به مدد نام مقدس قرآن، حرفش را به کرسی نشاند و طرحش را به تصویب رساند و برای آن طرح نسنجیدهی نافرجام، دستورالعمل و آییننامه تدوین شد و بودجه تصویب شد و عوامل اجرایی تعیین شد و شرح وظایف تعریف شد و... برنامه این بود که مثلاً دانشآموزان، در شیفت مخالفِ همان مدارس رنگ و رو رفته -که از آن گریزان بودند- حاضر شوند و همان قرآن را که در برنامه درسی شان گنجانده شده بود، دوباره بخوانند.
او چندی بعد، از تأسیس و فعالیت ده هزار مدرسه قرآنی در سراسر کشور خبر داد اما دریغ از یک مورد!
حالا سرپرست وزارت آموزش و پرورش روز پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران « مثلث مدرسه، مسجد و خانواده » را تضمین کننده تربیت قلمداد کرده و برای نظام تربیتی بیمار کشور نسخه پیوند مدرسه با مسجد را تجویز کرده است.
او گفته است:
« با شهردار تهران تفاهم کردیم ۳۵۰ مدرسه را به ۳۵۰ مسجد پیوند بزنیم » .
وی در بخش دیگری از سخنان خود، به تجویز نسخه مکمل دیگری پرداخته که البته تازگی ندارد و طی چهل سال گذشته بی اثر و بیهوده بودن و حتی مضر بودنش اثبات شده است.
او گفته است: نزدیک به ۵۰ هزار مدرسه ما معاون پرورشی ندارند .
و تأکید کرده که جذب مربی پرورشی را باید در اولویت بگذاریم .
وی با طرح این پرسش متحیّرانه که: چه طور میشود مدرسهای با ۵۰۰ دانشآموز داشته باشیم که مربی پرورشی نداشته باشد؟، از بزرگترین دلنگرانی خود در مجموعه درماندهی تحت تصدی اش اینطور پرده برداشته است:
« توقع ما این است که کمک کنند در تمام مدارس، مربی پرورشی داشته باشیم. این شعار و سرلوحه فعالیتهای آموزش و پرورش باید باشد. آن قدر که روی آموزش ایستادیم، روی پرورش نایستادهایم » .
وی هر چند حرف تازهای نزده و سخنان خام و وهم آلود پوپولیسم حاکم بر آموزش و پرورش را تکرار کرده اما با توجه به اینکه هر ایده و سخنی که از موضع مسئولیت و قدرت مطرح میشود معمولاً مبنای تئوریکِ اقداماتی واقع میگردد و هزینههایی به دنبال دارد، لازم است نکاتی چند - که البته همگان میدانند- به سمع و نظر ایشان و همفکران شان برسد.
۱) گره زدن امر تربیت به کوک پیوند مدرسه با مسجد و دوک مربی پرورشی نشانگر این است که سرپرست وزارت آموزش و پرورش تصور درست و روشنی از مفهوم تربیت و مأموریت دستگاه تعلیم و تربیت ندارد. پروسه هزاران وجهی تربیت در یک سطح سه گوش نمیگنجد.
تربیت، در تعبد و تقید دینی و عقیدتی خلاصه نمیشود که نقص و کاستیاش از طریق مسجد بر طرف شود بلکه گسترهای به وسعت تمام ساحت ها و شئونات زندگی را در برمیگیرد و نمیتوان آن را به حصر مثلث روحانی مسجد و مربی پرورشی مدرسه و عضو ارشد خانواده درآورد.
۲) قدمت مساجد در ایران بیش از هزار و چهار صد سال است و قدمت مدارس امروزی، به سختی به صد سال میرسد. دو نکته در این خصوص قابل توجه و تأمل است:
اول اینکه ایرانیان پیوند هزار و چهارصدوچهل ساله با مساجد دارند. پس سخن از چنین تفاهم و پیوندی کلاً نابه جاست. و اگر این پیوند هم اکنون کم رنگ شده، علتش دولتی شدن مساجد و بسط بساط کاسبی در این مکانهاست.
دوم اینکه اهداف و رسالت مسجد و مدرسه هر چند شباهتهایی دارند، تفاوتهای زیادی هم دارند. به همان نسبت، ساختار و برنامه و استراتژی و امکانات و کارکردشان بسیار متفاوت است.
مدرسه در عمر کوتاه خود، ضمن اهتمام به همگانی کردن سواد خواندن و نوشتن و حساب کردن و توسعه آگاهی همگانی و بهداشت عمومی، سبب گسترش دانش تجربی و پیشرفتهای شگرف علوم پزشکی و مهندسی و نجوم و صنعت و فناوری و اقتصاد و کشاورزی و هنر و ادبیات و ارتقاء سطح بهداشت و سلامت و رفاه شده است. همهی اینها و هزاران دستاورد دیگر در جای جای جهان حاصل تربیتِ مدرسهای هستند. چیزهایی که نه در حیطه وظایف مساجد است و نه در توان تیول داران مساجد و نه اولویت آنها و نه در پهنه و افق چشم انداز آنها. پس تربیت نه آن است که آقای سرپرست تصور میکند و خیال میکند که با کوک زدن مدرسه به مسجد محقق میشود.
۳) مردم تا زمانی که یقین داشته باشند مساجد نقش الهی-انسانی خود را منزه از فریب و ریا و به دور از حاشیه ایفا میکنند، پیوندشان با آنها ناگسستنی خواهد بود. چطور میشود مدارسی با ۵۰۰ دانشآموز، پزشک و روانشناس و مشاور و مربی بهداشت نداشته باشند؟
آنچه جایگاه کاریزماتیک مساجد در حفظ و حراست از آیینهای عبادی و الهی-انسانی را مخدوش کرده، رفتارهای پوپولیستی و کاسبکارانه صاحب منصبان بوده است.
لذا بهتر است آقای سرپرست به وظایف اصلی خود بپردازد و با نام و پرچم مساجد، برای دستگاه تعلیم و تربیت حاشیه نسازد.
۴) برای اجرایی کردن چنین تفاهم نامهای یا باید مدرسه را به مسجد برد و یا باید مدرسه را مسجد کرد. امید است که کار صحرایی و زاکانی گامی برای مدرسه زدایی نباشد.
۵) شهرداری، تیول دار مساجد نیست. اگر بنا بر پیوند مدارس و مساجد بوده باشد، سازمان اوقاف، به مساجد نزدیکتر از شهرداریست. اگر شهرداری در مورد تربیت کودکان و نوجوانان احساس مسئولیت میکند، سهم آموزش و پرورش را از عوارضی که از مردم میگیرد، بپردازد. بستر تفریح و تفرج دانشآموزان را در سطح شهر و فضای فقر زدهی مدارس فراهم کند. مسیر رفت و آمد دانشآموزان را ایمن و روان سازد.
۶) اگر در این مقطع زمانی کیفیت کار مدارس تنزل یافته و در امر تربیت کم توفیقاند و خروجی رضایت بخشی ندارند، علتش تضعیف سیستماتیک و همه جانبهی آموزش و پرورش با قطع بودجه مدارس و تحمیل فقر مالی به آنها و حذف مراکز تربیت معلم و تخصص زدایی از فرایند تربیت نیروی انسانی و نگه داشتن معلمان در زیر خط فقر و واداشتن آنان به شغلهای چندگانه و تهی کردن برنامه آموزشی مدارس از رویکردهای تجربی و قبض زمین و زمان آموزش است. تربیت، در تعبد و تقید دینی و عقیدتی خلاصه نمیشود که نقص و کاستیاش از طریق مسجد بر طرف شود بلکه گسترهای به وسعت تمام ساحات و شئونات زندگی را در برمیگیرد و نمیتوان آن را به حصر مثلث روحانی مسجد و مربی پرورشی مدرسه و عضو ارشد خانواده درآورد.
۷) آقای مراد صحرایی!
اگر به دنبال وصل ارتباطات گسسته مدرسه با محیط پیرامون هستید، بدانید که؛
* ارتباط مدرسه با تمام ساحتهای زندگی واقعی و اقتضائات دنیای مدرن قطع شده است.
* مدرسه را به جامعه پیوند بزنید .
* به کتابخانه پیوند بزنید .
* به طبیعت پیوند بزنید .
* به مزارع، جنگلها، رودها، کوه ها،دشتها، معادن،... پیوند بزنید .
* به کارخانهها و کارگاهها پیوند بزنید .
* به هنر پیوند بزنید .
* به ادبیات پیوند بزنید .
* به موسیقی پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه شیمی پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه فیزیک پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه زیست شناسی پیوند بزنید .
* به محیط زیست پیوند بزنید . آخر مربی پرورشی مد نظر شما از عهده انجام کدام وظیفه بر جای مانده در مدرسه میتواند برآید؟
* به جغرافیا پیوند بزنید .
* به دنیای پزشکی پیوند بزنید .
* به نجوم پیوند بزنید .
* به مهندسی پیوند بزنید .
* به جادهها و سیستم حمل و نقل پیوند بزنید.
* به دنیای صنعت و فن آوری پیوند بزنید .
* به صنایع دستی پیوند بزنید .
* به مهارتهای زندگی پیوند بزنید .
* به زندگی پیوند بزنید .
* به مافیای تقسیم بودجه پیوند بزنید .
گفتهاید که چه طور میشود مدرسهای با ۵۰۰ دانشآموز داشته باشیم که مربی پرورشی نداشته باشد؟
آخر مربی پرورشی مد نظر شما از عهده انجام کدام وظیفه بر جای مانده در مدرسه میتواند برآید؟
چرا نمیپرسید؛
چطور میشود مدارسی با ۵۰۰ دانشآموز، پزشک و روانشناس و مشاور و مربی بهداشت نداشته باشند؟
چطور میشود ۳۵ الی ۴۵ دانشآموز را در کلاسهای ۳۰-۴۰ متر مربعی روی هم انباشت و انتظار آموزش و تربیت داشت؟
چطور میشود معلم را زیر خط فقر نگاه داشت و وی را الگوی دانشآموز پنداشت؟
چطور میشود کارگاه و آزمایشگاه و کتابخانه و گردش علمی و فعالیت تجربی را از مدرسه گرفت و باز هم نام آن را مدرسه گذاشت؟
۸) « آموزش » و « پرورش » دو مقوله جدا از هم نیستند. آموزشها، جوانههای پرورشاند. اگر به جوانهها فرصت رشد و شکوفایی و تکرار و تکثیر و تمرین و ممارست داده شود، تبدیل به محصول میشوند. آنچه به تربیت ختم نمیشود، « شبه آموزش » است. حذف « آموزههای مخلّ » و بسط زمان و زمین آموزش، به تحقق تربیت میانجامد.
لاف پیوند مدرسه و مسجد، به سخره گرفتن مظلوم ترین واژه و سوژهی دستگاه تعلیم و تربیت یعنی همان لفظ « تربیت » و سوژه تربیت (نفس تربیت و نفوس میلیونی دانشآموزان) است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در تاريخ 17 / 2 / 1402 در سالن اجتماعات سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي، نشستي تحت عنوان«چسيتي و چرايي مدارس مسجدمحور» برگزار شد.
در اين نشست آقايان حسينعلي ديلم و محمدهادي كرباسچي تلاش كردند مدارس به اصطلاح مسجد محور را معرفي كنند.
سخنان اين دو سخنران به ايجاد سئوالهاي متعدد در اذهان شركت كنندهها منجر شد. از جمله، واقعي بودن وجود اين مدارس، مبناي قانوني تشكيل اين مدارس، اساسنامه و آئين نامه اجرايي اين مدارس، هويت دانشآموزان و كاركنان اين مدارس، دامنه فعاليت و برنامه درسي اين مدارس، ارتباط اين مدارس با وزارت آموزش و پرورش، سابقه فعاليت و توزيع جغرافيايي اين مدارس، ساختار و تشكيلات سازماني اين مدارس؟
ادعاهاي عجيب و غريب و غير مستند توسط آقايان حسينعلي ديلم و محمدهادي كرباسچي مطرح شد كه نيازمند راستي آزمايي است.
شماره 97 نشریه فرهنگی، تشکیلاتی «حلقهوصل» در شماره جدید خود به مساله مهم تربیت و آموزش پرداخته و با نگاهی به سیستم آموزش و پرورش، الگوی مدارس مسجدمحور را مورد بررسی قرار داده است.
آيا طرح مدارس مسجد محور با حلقه وصل ارتباط تشكيلاتی دارد؟
صرف نظر از ادعاهاي غيرمستند و مفهوم ناهمساز عبارت «مدرسه مسجدمحور»، انتظار داريم دبير محترم شوراي عالي آموزش و پرورش در خصوص پديده/ ادعا روشنگري كرده و جايگاه قانوني مدارس مورد ادعا را تصريح كند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
استاندار بوشهر:
« همه معلمان باید بسیجی باشند. نباید معلم غیر بسیجی در استان وجود داشته باشد » .
سردار احمد محمدیزاده، استاندار بوشهر میافزاید:
« معلمی موفق است که بسیجی باشد و با تفکر بسیجی به فعالیتهای دانشآموزان توجه کند. با مشارکت سپاه استان بوشهر باید شرایطی فراهم شوند که تمام ۱۱ هزار معلم آموزش و پرورش استان بوشهر عضو بسیج معلمان شوند و در برنامههای آموزشی، اردویی و رزمایشهای سپاه شرکت کنند تا ضعفهای حوزه فرهنگی در این دستگاه به این صورت جبران شود » .
مرور چند نکته در خصوص سخنان استاندار بوشهر خالی از لطف نیست :
اکثر متولدین دهه چهل و پنجاه به خاطر وضعیت جنگ تحمیلی و سایر تهدیداتِ این کهن مرز و بوم سر و سری عمدتا داوطلبانه با بسیج (حضور در جبهه، بسیج محله، مدرسه و دانشگاه و...) داشته و چه بسا دارند. لذا مسئله معلمان عضویت یا عدم همکاری با بسیج و به خصوص فلسفه اولیه تشکیل آن نیست.
بحث ما، نوع نگرش، نسخه دستوری، تحکمی و آمرانه یک استاندار نظامی در حوزه مسائل پیچیده و استراتژیک حوزه نرم فرهنگی است. مطمئنم اکثر فرهنگیان اگر احساس میکردند با عضویت در بسیج مشکلات ساختاری/حاکمیتی و معضلات چندلایه ذینفعان دستگاه تعلیم و تربیت حل و فصل خواهد شد داوطلبان به این کار دست یازیده و چه بسا قبل از تشرف به کلاس درس، در پادگان از جلو سردار محمدزادهها رژه میرفتند. تربیت ما شعار زده است واقعیت این است که تربیت این نسل بیش از سخنان زیبا، نیازمند مشارکت کودکان و نوجوانان در فراهم آوردن موقعیت های آموزشی، کاهش تمرکز گرایی، افزایش مدرسه محوری، و بهره گیری از تجربیات جهانی اس
استانداری پستی کاملا سیاسی است. استاندار به عنوان رئیس جمهور استان باید فرابخشی عمل کرده و البته بر حوزههای مختلف اشراف داشته باشد.
احتمالا اطلاعات استاندار نظامی از چرایی و چیستی دستگاه تعلیم و تربیت، مشابه اطلاعات منِ معلم خبرنگار از کم و کیف نظام و نظامی گری است.برای اطلاع ایشان گوشهای از مشکلات زیرپوستی آموزش و پرورش را لیست میکنیم تا خود قضاوت کنند آیا با شرکت در دورههای بسیج و پوشیدن لباس رزم این مشکلات حل شدنی است؟
چالشهای حوزه تعلیم و تربیت:
- تربیت در ایران گلخانهای، ایزوله و بدون توجه به تنگناهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود در کشور است. در حال حاضر ؛ تفکر انتقادی بزرگترین غایب سیستم آموزشی کشور است.
- از منظری دیگر تربیت ایدئولوژیک و انتزاعی است لذا به شدت آمرانه،عمودی و انعطاف ناپذیر، دستوری و مونولوگ است. مفاهیم آموزش و پرورش ما بیشتر آخرت گرایانه، حافظه محور، غیرکاربردی و تکلیف محور است.
- تربیت ما شعار زده است واقعیت این است که تربیت این نسل بیش از سخنان زیبا، نیازمند مشارکت کودکان و نوجوانان در فراهم آوردن موقعیت های آموزشی، کاهش تمرکز گرایی، افزایش مدرسه محوری، و بهره گیری از تجربیات جهانی است.
- تربیت در کشور طبقاتی ، ناعادلانه و تبعیض آمیز است.اصول مصرح در قانون اساسی معطوف به رایگان بودن آموزش و پرورش بایکوت و بایگانی شده است.
- تربیت ما غیرکاربردی و حافظه محور است. مفاهیم و مطالب کتب درسی عمدتا کهنه و بیگانه با انتظارات بازار کار بوده و فرسنگ ها از واقعیتهای ساری و جاری کف جامعه و مختصات شهروند جهانی هزاره سوم فاصله دارد.
- « تربیت امری منقطع از تجربیات سیاسی اجتماعی نیست.اگر دهه شصتی ها و هفتادیها در آوردگاه جنگ و اصلاحات جامعه پذیر شدند ولی دهه هشتادیها با جغرافیای ذهنی (فردگرایی، جهان اندیشی، سنتگریزی و اقتدارستیزی) در معرض دیجیتالی شدن زندگی روزمره و انقباض ساخت سیاسی در کشور قرار داشتهاند. به دلیل غیبت روشنفکران نیز فضایی برای تحولات عمیق معرفتی شکل نگرفته است » .
- سهم آموزش و پرورش از بودجه از ۲۵ درصد اوایل انقلاب به زیر ده درصد تنزل یافته است. خرج کردن در آموزش و پرورش برباد دادن بودجه نیست بلکه سرمایهگذاری در آتیه کشور است.آموزش و پرورش سازمانی مصرفی نیست ؛ دستگاه مادر برای تولید اندیشه و تکثیر مهارتهای زندگیست. تربیت عرصه آزمون و خطا و جولانگاه کوتولهها نیست. در حال حاضر ؛ تفکر انتقادی بزرگترین غایب سیستم آموزشی کشور است.
- توسعه کشور منوط به توسعه آموزش و پرورش است و البته توسعه دارای اصول مشترک (رشد اقتصادی،اجماع داخلی، افزایش سرمایه گذاری، دسترسی به بازارهای جهانی) با مدلهای متفاوت است توسعه خطی و تصادفی نیست. امری ناگزیر، قطعی و برنامه محور است.
در پایان استاندار بوشهر را با بخشهایی از شعر بانوسیمین بهبهانی تنها میگذارم :
« ....آزادی تنها این نیست که بانوان خرمن گیسو در باد افشان ﮐﻨﻨﺪ.
آزادی تنها این نیست که تو با جفت خود در خیابان آزادانه قدم بزني.
آزادی تنها این نیست که تو نیمه شب.... در کنار زاينده رود غزل بخواني
اینها ابتدائیترین حقوق انسانی است.
آزادی این است که نه، تو به زور در پی نوشاندن شربت کوثر به من باشی، و نه من به زور در پی بخشیدن لذت شراب به تو .
آزادی این است که نه دین تو بر من حکم براند نه من تو را بی دین بخواهم.
آزادی این است که نه تو مرا با بی دینی من تکفیر کنی، و نه من تو را با دین تو تحقیر .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ؛ گزیده ای از کتاب « آمیزش افق ها : منتخباتی از آثار داریوش شایگان » می باشد که توسط « محمد منصور هاشمی » گزینش و تدوین گردیده است .
این کتاب در سال 1388 توسط نشر فروزان روز منتشر شده است .
گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ؛ گزیده ای از کتاب « آمیزش افق ها : منتخباتی از آثار داریوش شایگان » می باشد که توسط « محمد منصور هاشمی » گزینش و تدوین گردیده است .
این کتاب در سال 1388 توسط نشر فروزان روز منتشر شده است .