روز پنج شنبه 25 خرداد 1402، در آخرین روز برگزاری امتحانات نهایی پایه دوازدهم، پرسشنامه هایی در اختیار شرکت کنندگان این آزمون قرار داده شد تا به سوالات آن پاسخ دهند. این پرسشنامه ها که تصاویری از آن در شبکه های اجتماعی پخش شده است، علی الظاهر، از سوی مرجع صلاحیت دار برگزاری این امتحانات، یعنی «مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش» تهیه شده اما با توجه به اینکه دارای پاسخ نامه «شخصی سازی شده» بوده و در برگه مربوطه، بارکد و اطلاعات سجلی افراد درج شده است فلذا ماهیت حرفه ای و بی طرفانه آن، که از مؤلفه های اخلاقی امر پژوهش است، مورد تردید می باشد.
نگارنده این یادداشت، هم به عنوان پدرِ دانش آموز و هم به مثابه معلم بازنشسته، نظرسنجیِ مربوطه را بی ارتباط با وظایف سازمانی این مرکز می داند زیرا آن گونه که در ادامه خواهد آمد، این مطالعه پیمایشی، هم در «عنوان» و هم در «هدف»، فاقد ارتباط ارگانیک و معنی دار با وظایف حرفه ای آن مرکز است.
در ذیل، محتوای آن از منظر روش شناسی تحقیق، مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد :
1) عنوان پرسشنامه
در سمت راست پرسشنامه با قلم درشت، عنوان پرسش نامه این گونه کادر بندی شده است:
«پرسشنامه شرکت کنندگان در آزمون های نهایی خرداد 1402».
از عنوان این پرسشنامه پیداست که مجری پژوهش مربوطه و یا کارمندان مرکز ارزشیابی، آن قدر شتاب زده عمل کرده اند که نتوانسته اند پلی معقول میان جهت گیری علمی و حتی دانشِ مقدماتیِ موضوع و عنوان آن برقرار نمایند. زیرا از همان آغاز وقتی پاسخ دهنده، اولین سوالات را مطالعه می کند متوجه عنوانِ غلط اندازِ آن می شود. در این عنوان دو متغیر «شرکت کنندگان» و «آزمون های نهایی» قابل توجه است. بر این اساس انتظار بر آن است پرسشنامه های مورد نظر به بررسی نظرات و تلقی دانش آموزان پایه دوازدهم در پیوند با آزمون های نهایی بپردازند و بر مبنای فرضیه ای دیگر، توقع می رود که این پرسشنامه ها به بررسی کیفیت و چگونگی برگزاری آزمون های نهایی از جمله نحوه طراحی سوالات، ضریب دشواری، کیفیت چاپ، کیفیت جلسات، مراقبت و ... بپردازد. با این وصف نوع سوالات و محتوای خاص آن نه تنها در ذیل عنوان پرسشنامه نمی گنجد بلکه فاقد ارتباط منطقی با آن است.
اکنون پرسش این است که آیا اجرای چنین پژوهشی جزو وظایف سازمانی «مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش» به حساب می آید؟ یا اینکه آموزش و پرورش صرفاً بازوی اجرایی و محمل انجام این پژوهش بوده و در تحلیل اطلاعات جمع آوری شده نیز نقشی نخواهد داشت.
2 ) هدف
در سمت راست برگه های پرسشنامه، با عنوان راهنمای تکمیل پرسشنامه آمده است: پرسشنامه ای که در دست دارید با هدف «ارزشیابی فعالیتها و برنامه های آموزشی و پرورشی» طراحی شده است و در نتیجه ی آزمون شما تأثیری ندارد.
بر این اساس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش، هدف خود را از اجرای چنین پرسشنامه ای در قالب کلّی «ارزشیابی فعالیتها و برنامه¬های آموزش و پرورش» اعلام کرده است. برای راستی¬آزمایی و سنجش تحقق پذیری این هدف باید به محتوای سوالات مراجعه کرد. حسب پیگیری امر، از پرسشنامه های توزیعی چنان بر می آید که سوالات مورد نظر دارای تنوع مقوله ای و گستره موضوعی زیادی بوده است؛ بر این مبنا و با بررسی سؤالات مندرج در پرسشنامه های چندگانه و مطالعه مقولات آن، می توان استدلال کرد که سؤالات مزبور فاقد ارتباط معنادار با هدف کلی پیش گفته هستند.
به نظر می رسد که این پژوهش در راستای سنجش اعتبار سیاستهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و ... کشور در میان جامعه آماری خاصی (دانش¬آموزان پایه دوازدهم) باشد. با این وصف، آیا نتایجی که از تحلیل داده ها به دست خواهد آمد حامل ارتباط وثیق با هدف کلی «ارزشیابی فعالیتها و برنامه های آموزشی و پرورشی» خواهد بود؟ فرضیاتی که بر مبنای آنها سوالات پرسشنامه طراحی شده اند،کدام جنبه از هدف مذکور را پشتیبانی می نماید؟ چرا باید خودفریبی کرد و دنیای جوانان امروز را دنیای امامزاده ها پنداشت؟
3 ) روش تحقیق
از ابزار به کار گرفته شده ی پرسشنامه و فحوای سوالات آن، معلوم می شود که روش مورد نظر مجری، روش تحقیق زمینه یابی (پیمایشی) است. هدف از تحقیق زمینه یابی، توصیف صفات یک جامعه یا نحوه پراکندگی افراد یک جامعه بر اساس یک یا چند متغیر است. به عبارت دقیق تر، تحقیق زمینه یابی یک فرایند پژوهشی است به منظور جمع آوری اطلاعات درباره این موضوع که گروهی از مردم چه می دانند چه فکر می کنند یا چه کاری انجام می دهند. همچنین دیدگاه ها، عقاید، نگرشها و باورهای مردم نسبت به یک پدیده یا فرآیند را مورد بررسی قرار می دهد. بنابراین به مدد روش باید پرسید کدام یک از سوالات مندرج در پرسشنامه های مورد نظر در تعقیب کارآمدی یا تحقق اهداف آموزش و پرورش که در محتوای کتابهای درسی تبلور یافته، قابلیت آن را دارد که ارزشیابی فعالیتها و برنامه های آموزشی و پرورشی را از آن استخراج کرد؟
4 ) ساختار پرسش ها؛
در تکنیک تدوین پرسشنامه در یک تحقیق، انواعی از پرسشهای میدانی وجود دارد که در این پژوهش، از پرسشنامه «سنجش معیار» استفاده شده است. در این گونه پرسشها می توان از طیف لیکرت برای مقیاس گردآوری دیدگاهها استفاده کرد. در این گونه پرسشنامه برای هرکدام از سؤالات (گویه ها)، می توان از طیف لیکرت: 1) کاملاً موافقم، 2) موافقم، 3) نه موافقم،نه مخالفم، 4) مخالفم، 5) کاملاً مخالفم، یک گزینه را انتخاب کرد. یکی از شرایط کسب میزان مطلوب پاسخها، جلب اطمینان پاسخ دهنده و امانت داری پژوهشگر است.
در تحقیقات زمینه یابی، غالباً سؤالهایی پرسیده می شود که برای افراد جنبه مشخصی دارد و فرد پاسخ دهنده نمی خواهد دیگران از عقاید وی سر در بیاورند.
در پرسشنامه های مورد بحث سؤالات متعددی وجود دارند که در آن پاسخ دهنده در شرایط ناایمن و عدم آسودگی قرار می گیرد به گونه ای که این وضعیت روانی غیرعادی، وی را به سمت یکی از رذایل اخلاقی یا مکانیسم بقاء مانند دروغ، ریا و ترس هدایت کرده پاسخ مورد نظر پژوهشگر سوگیرنده را انتخاب می نماید. در اینجا آنچه به کمک این استدلال خواهد آمد، «شخصی سازی کردن» پرسشنامه است که سایه آن همچون شمشیر داموکلس بر سر پاسخ دهنده سنگینی می کند . زیرا پاسخ دهنده می داند که اگر مطابق نظر خویش یکی از گزینه ها را انتخاب نماید، احتمالاً، در آینده، مدرکی علیه خود بر جای خواهد گذاشت!
5 ) تحلیل محتوا
در اینجا برای اثبات مدعا، چند نمونه از سوالات در دو بخش سؤالات قومی و دینی – اعتقادی مورد بررسی و تحلیل محتوایی واقع می شوند: این پرسش باید به صراحت به میان آید، چرا باید در یک شرایط غیرعادی و غیرحرفه ای، سؤالاتی را پیش دانش آموزان (این سرمایه های کشور) گذاشت و از آنها با چشم غرّه خواست به آنچه ما باور داریم تظاهر کنند؟
الف) سؤالات قومی؛ در این بخش از تعداد 15 سؤال مربوطه، پنج سؤال مورد تحلیل قرار می گیرد.
1) دید مثبتی نسبت به گروه قومی و فرهنگی (منطقه محل تولد) خودم دارم.
در پاسخ به این پرسش، اگر گزینه (کاملاً موافقم) انتخاب شود، تحلیلگ ر پاسخنامه (شخصی سازی شده) می تواند پی به عقیده و باور فرد ببرد و چه بسا به آن برچسب قوم گرایی هم بزند که عندالزوم قابلیت استفاده له/علیه را هم داراست. بنابراین در اینجا پاسخ دهنده در فضای نامطمئن موجود، نمی تواند صادقانه جواب مدنظر خویش را برگزیند زیرا بیم آن دارد در تخالف با باور مورد نظر پرسش شونده قرار گیرد.
2) بیشتر اوقات در منزل با زبان مادری ام صحبت می کنم.
به نظر می رسد طراح این سؤال با واقعیت های موجود در بطن جامعه اقوام ساکن در این کشور قرابتی ندارد. این گزاره بر مبنای پیش فرض کاذبی تنظیم شده است و آن اینکه گاهی اعضای خانواده، زبان مادری را کنار نهاده و به زبان رسمی (فارسی) صحبت می کنند. این در حالیست که در خانواده های اقوام ایرانی(لااقل در کردستان) اعضای خانواده (در صورتی که به زبان مادری خویش لگد نزده باشند) در منزل با زبانی غیر از زبان مادری صحبت نمی کنند.
3 ) من به فرهنگ قومی(محلی) خودم افتخار می کنم.
واژه افتخار در این پرسش می تواند برای تحلیلگر دربردارنده برداشت های ضمنی و تلویحی خاصی باشد. افتخار، در فرهنگ لغات به معنای سرافرازی، سربلندی، فخر، فخرکردن، مباهات، نازیدن و ... آمده است. چنانچه پاسخ دهنده برای این پرسش، گزینه (کاملاً موافقم) را انتخاب نماید، قابلیت تسری باور وی به مفاهیم فراگیرتر از جمله قوم گرایی، ناسیونالیسم و ... را داراست. در چنین موقعیتی محتمل است که پاسخ دهنده به منظور جلوگیری از ایجاد چنین ذهنیتی، به وانمود (تظاهر) رفتاری روی بیاورد و گزینه صادق/ اصلح را در مسلخ مصلحت قربانی کند.
4) تمایلی به فعالیت در مجامعی که درصدد حفظ هویت قومی که متعلق به آن هستم ندارم.
نکته ای که در مورد این پرسش قابل توجه است این است که از میان پانزده سؤال این پرسشنامه، تنها این پرسش است که با فعل نفی مطرح شده است! طرح این پرسش به این شکل نگارشی حاکی از سوگیری عامدانه پژوهشگر است. در این سؤال به صورت پیش فرض، فعالیت به منظور «حفظ هویت قومی» امری ناهنجار/ ناپسند و یا غیرقابل قبول / غیرقانونی جلوه داده شده است. از این رو متن سؤال به صورت رندانه ای در صدد القای این باور است که اگر کسی برای حفظ هویت قومی خویش فعالیتی انجام دهد، مرتکب عمل نادرستی شده است. به عنوان مثال اگر کسی بخواهد زبان مادری خویش را آموزش دهد، به این معناست که برای حفظ هویت قومی خویش فعالیت نموده است فلذا مرتکب عمل نابه هنجاری شده است.
طُرفه این است که نتایج پاسخ به این سؤال در مناطق مختلف کشور یکسان نخواهد بود پس این سؤال فاقد روایی پژوهش است. به همین منظور باید دانش آموزان متعلق به اتنیک فارس (تهران، اصفهان، یزد و ...) به این سوال پاسخ (کاملاً موافقم) بدهند، زیرا ستون هویت قومی ایشان زبان فارسی است و از این لحاظ بدون واهمه ای این گزینه را مطلوب می یابند. در حالی که اگر دانش آموزان سایر اقوام (کردستان، آذربایجان، خوزستان، بلوچستان و ...) همان گزینه (کاملاً موافقم) را انتخاب نمایند، آن وقت با توجه به اینکه پرسشنامه شخصی سازی شده است، باید منتظر عواقب این پاسخ انتخابی باشند، لذا احتمالاً به رذالت دروغ یا ریا تن داده از هویت قومی خویش بیزاری می جویند.
5 ) در مقابل مردم هم زبانم (همشهریانم) احساس مسؤلیت می کنم.
این گزاره، گزاره ای باطل است. بر اساس برخی آمارها کشور ایران بیش از هزار شهر دارد پس مردم ایران لابد با هزار زبان با همدیگر صحبت می کنند! چگونه است که پیمایشی در این سطح تا این حد با سواد مقدماتی پژوهش بیگانه است؟ آیا فروکاستن هم زبانی به همشهری بودن، تقلیل امر به شمار نمی آید؟
تحلیل آماری نتایج این پرسش بر اساس کدام معیار علم آمار و روش شناسی پژوهش منتشر خواهد شد؟ یافته های آماری این پژوهش چگونه در هدف «ارزشیابی فعالیتها و برنامه های آموزشی و پرورشی» کاربست خواهد یافت؟
ب) سؤالات دینی – اعتقادی
در این بخش از تعداد 15 سؤال مربوطه، 4 سؤال مورد تحلیل قرار می گیرند.
1 ) ضروری است از راهنمایی های مراجع تقلید پیروی کنیم.
در این پرسش آنچه مورد توجه است اینکه اگر کسی در تخالف با گزاره مورد نظر برآید و ضرورتی در این امر نبیند، آن وقت اولین تعبیری که از این مخالفت خواهد شد، انکار / بی باوری به یکی از پایه های مذهب تشیّع (مرجعیّت) خواهد بود. از سوی دیگر صورت این سؤال برای دانش آموزان اهل تسنّن، فاقد اعتبار است زیرا در این مذهب، مفهومی به نام مرجع تقلید محلی از اعراب ندارد. لذا نتیجه مترتب بر انتخاب هر گزینه از سوی پاسخ دهنده تسنّن، قابل استناد نخواهد بود. با این نگاه، در صورتی که پاسخ دهنده اهل سنّت، گزینه (کاملاً مخالفم) را به دلیل عدم رسمیّت مرجعیّت، انتخاب نماید، معلوم نیست که این عدم اعتقاد معقول در موقعیت اجتماعی وی در آینده¬ چه تأثیری خواهد گذاشت.
2 ) به نظرم خیلی ها قصد تضعیف دینی که به آن اعتقاد دارم را دارند.
صرف نظر از نحوه نگارش ناشیانه این جمله، کاربرد کلمه «خیلی ها» از نقطه نظر دستور زبان فارسی رایج نیست. این واژه در زبان عامیانه به کار گرفته می شود که در آن واژه «خیلی» با نشانه «ها» به صورت نامصطلح جمع بسته شده است. از این رو هم در جایگاه صفت و هم در جایگاه قید به معنی «بسیار»ی است که برآن «بسیار» دگر افزوده شده باشد! اما در اینجا که به عنوان یک گویه در قالب پرسشنامه پیمایشی آمده است، نقش یک صفت گنگ و گمراه کننده را بازی می کند. وقتی پژوهشگر با استفاده از چنین صفات کمّی، از وضعیت موجود به نفع فرضیه خویش بزرگ نمایی می کند بدین معناست که ظنّ تحقیقی اش از پشتوانه نظری و آماری قابل اتکائی برخوردار نیست و با آوردن صفت مجعول «خیلی ها»، به دنبال اعوجاج فکری و ذهنی پاسخ دهنده است تا به او اتقان دهد که نسبت بسیار زیادی از مردم درصدد تضعیف دینی برآمده اند که پاسخ دهنده به آن اعتقاد دارد.
این گزاره را می توان از جهتی دیگر نیز مورد واکاوی قرار داد، و آن اینکه اگر به زعم طراح این سؤال، خیلی ها از همین مردم کمر به تضعیف دین بسته باشند، پس پرسش اصلی این است که چرا نسبت «بسیار زیادی» از مردم در صدد تضعیف دین برآمده اند؟ که این پرسش البته قابل بررسی کاوشگرانه و بی طرفانه خواهد بود.
3 ) خواندن کتب دینی جزو برنامه های همیشگی من است.
آنچه در تحلیل گویه های قبلی در مورد انتخاب گزینه های (کاملاً موافقم یا کاملاً مخالفم) گفته شد، به لحاظ تحلیلی برای اکثر قریب به اتفاق سؤالات این پرسشنامه ها قابلیت تعمیم دارد. لذا استدلال اصلی این خوانش بر این گویه نیز جاری است. اما در پیوند با این مورد می توان گفت، با توجه به اینکه دانش آموزان پایه دوازدهم (پاسخ دهندگان این پرسشنامه ها)، در سال جاری نیازمند گزینش دانشگاه می باشند و نیز با توجه به هویت شناخته شده پاسخنامه، لذا سایه ی ترس از عدم گزینش، آنها را وارد وادی تلبیس خواهد کرد!
چرا باید خودفریبی کرد و دنیای جوانان امروز را دنیای امامزاده ها پنداشت؟
چرا باید از محمل آرزواندیشی بزرگسالان موجود در مراکز برنامه ریزی، وانمود کرد که داوطلب آزمون نهایی، همیشه یک کتاب دینی در دست دارد و با شیفتگی خود را در هاله نور می بیند؟ شاید اینان تصور می کنند تلفن همراه افراد جامعه، به ویژه قشر جوان، مملو از نسخه های الکترونیکی کتابهای مذهبی است. آن کس که به نتایج مطلوب این پژوهش دلخوش کرده است، اگر 100درصد پاسخ به این گویه، گزینه (کاملاً موافقم) باشد، خود وی اولین کسی خواهد بود که نتیجه اش را به سُخره خواهد گرفت.
بررسی اجمالی پرسشنامه اعتقادی، خواننده را به این استنباط رهنمون می سازد که طرح برخی از سؤالات مربوطه به صورتی که فوقاً مورد تحلیل واقع شد، درصدد تجسّس و تفتیش در عقاید افراد است که هر دوی آنها امری مذموم و غیراخلاقی است؛ تجسس، منکر قرآنی و تفتیش، تخلف قانونی.
سخن آخر ؛
از نظر نویسنده این یادداشت، سؤالات سایر مقولات پرسشنامه ها نیز قابلیت تحلیل و نقد محتوایی را دارند اما به دلیل پرهیز از اطاله کلام به همین اندازه بسنده می کند و آن را مشتی نمونه از یک خروار می داند. اما این پرسش باید به صراحت به میان آید، چرا باید در یک شرایط غیرعادی و غیرحرفه ای، سؤالاتی را پیش دانش آموزان (این سرمایه های کشور) گذاشت و از آنها با چشم غرّه خواست به آنچه ما باور داریم تظاهر کنند؟
بدیهی است در چنین فضایی که در هاله عدم اطمینان، از شخصیت واقعی پاسخ دهنده ها راستی زدایی شده است، اگر یافته های این پژوهش با ضریب اطمینان بالایی منطبق بر آمال و آرزواندیشی مجریان آن باشد، حتم بدارید که کسی آن را باور نخواهد کرد؛ لذا نتایج چنین پیمایشی از پیش، سوخته به نظر می رسد.
مَخلَص کلام اینکه، مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش با انجام و یا قبول سفارش این پیمایش، تنها لافِ رسیدن به هدف «ارزشیابی فعالیت ها و برنامه های آموزشی و پرورشی» را خواهد زد و غیر از خودستایی و ادعای واهی، کاری از پیش نخواهد برد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از وزرای پیشین آموزش و پرورش، یک زمانی با توهم تربیت قرآنی ، شعار تأسیس مدارس قرآنی سر داد و به مدد نام مقدس قرآن، حرفش را به کرسی نشاند و طرحش را به تصویب رساند و برای آن طرح نسنجیدهی نافرجام، دستورالعمل و آییننامه تدوین شد و بودجه تصویب شد و عوامل اجرایی تعیین شد و شرح وظایف تعریف شد و... برنامه این بود که مثلاً دانشآموزان، در شیفت مخالفِ همان مدارس رنگ و رو رفته -که از آن گریزان بودند- حاضر شوند و همان قرآن را که در برنامه درسی شان گنجانده شده بود، دوباره بخوانند.
او چندی بعد، از تأسیس و فعالیت ده هزار مدرسه قرآنی در سراسر کشور خبر داد اما دریغ از یک مورد!
حالا سرپرست وزارت آموزش و پرورش روز پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران « مثلث مدرسه، مسجد و خانواده » را تضمین کننده تربیت قلمداد کرده و برای نظام تربیتی بیمار کشور نسخه پیوند مدرسه با مسجد را تجویز کرده است.
او گفته است:
« با شهردار تهران تفاهم کردیم ۳۵۰ مدرسه را به ۳۵۰ مسجد پیوند بزنیم » .
وی در بخش دیگری از سخنان خود، به تجویز نسخه مکمل دیگری پرداخته که البته تازگی ندارد و طی چهل سال گذشته بی اثر و بیهوده بودن و حتی مضر بودنش اثبات شده است.
او گفته است: نزدیک به ۵۰ هزار مدرسه ما معاون پرورشی ندارند .
و تأکید کرده که جذب مربی پرورشی را باید در اولویت بگذاریم .
وی با طرح این پرسش متحیّرانه که: چه طور میشود مدرسهای با ۵۰۰ دانشآموز داشته باشیم که مربی پرورشی نداشته باشد؟، از بزرگترین دلنگرانی خود در مجموعه درماندهی تحت تصدی اش اینطور پرده برداشته است:
« توقع ما این است که کمک کنند در تمام مدارس، مربی پرورشی داشته باشیم. این شعار و سرلوحه فعالیتهای آموزش و پرورش باید باشد. آن قدر که روی آموزش ایستادیم، روی پرورش نایستادهایم » .
وی هر چند حرف تازهای نزده و سخنان خام و وهم آلود پوپولیسم حاکم بر آموزش و پرورش را تکرار کرده اما با توجه به اینکه هر ایده و سخنی که از موضع مسئولیت و قدرت مطرح میشود معمولاً مبنای تئوریکِ اقداماتی واقع میگردد و هزینههایی به دنبال دارد، لازم است نکاتی چند - که البته همگان میدانند- به سمع و نظر ایشان و همفکران شان برسد.
۱) گره زدن امر تربیت به کوک پیوند مدرسه با مسجد و دوک مربی پرورشی نشانگر این است که سرپرست وزارت آموزش و پرورش تصور درست و روشنی از مفهوم تربیت و مأموریت دستگاه تعلیم و تربیت ندارد. پروسه هزاران وجهی تربیت در یک سطح سه گوش نمیگنجد.
تربیت، در تعبد و تقید دینی و عقیدتی خلاصه نمیشود که نقص و کاستیاش از طریق مسجد بر طرف شود بلکه گسترهای به وسعت تمام ساحت ها و شئونات زندگی را در برمیگیرد و نمیتوان آن را به حصر مثلث روحانی مسجد و مربی پرورشی مدرسه و عضو ارشد خانواده درآورد.
۲) قدمت مساجد در ایران بیش از هزار و چهار صد سال است و قدمت مدارس امروزی، به سختی به صد سال میرسد. دو نکته در این خصوص قابل توجه و تأمل است:
اول اینکه ایرانیان پیوند هزار و چهارصدوچهل ساله با مساجد دارند. پس سخن از چنین تفاهم و پیوندی کلاً نابه جاست. و اگر این پیوند هم اکنون کم رنگ شده، علتش دولتی شدن مساجد و بسط بساط کاسبی در این مکانهاست.
دوم اینکه اهداف و رسالت مسجد و مدرسه هر چند شباهتهایی دارند، تفاوتهای زیادی هم دارند. به همان نسبت، ساختار و برنامه و استراتژی و امکانات و کارکردشان بسیار متفاوت است.
مدرسه در عمر کوتاه خود، ضمن اهتمام به همگانی کردن سواد خواندن و نوشتن و حساب کردن و توسعه آگاهی همگانی و بهداشت عمومی، سبب گسترش دانش تجربی و پیشرفتهای شگرف علوم پزشکی و مهندسی و نجوم و صنعت و فناوری و اقتصاد و کشاورزی و هنر و ادبیات و ارتقاء سطح بهداشت و سلامت و رفاه شده است. همهی اینها و هزاران دستاورد دیگر در جای جای جهان حاصل تربیتِ مدرسهای هستند. چیزهایی که نه در حیطه وظایف مساجد است و نه در توان تیول داران مساجد و نه اولویت آنها و نه در پهنه و افق چشم انداز آنها. پس تربیت نه آن است که آقای سرپرست تصور میکند و خیال میکند که با کوک زدن مدرسه به مسجد محقق میشود.
۳) مردم تا زمانی که یقین داشته باشند مساجد نقش الهی-انسانی خود را منزه از فریب و ریا و به دور از حاشیه ایفا میکنند، پیوندشان با آنها ناگسستنی خواهد بود. چطور میشود مدارسی با ۵۰۰ دانشآموز، پزشک و روانشناس و مشاور و مربی بهداشت نداشته باشند؟
آنچه جایگاه کاریزماتیک مساجد در حفظ و حراست از آیینهای عبادی و الهی-انسانی را مخدوش کرده، رفتارهای پوپولیستی و کاسبکارانه صاحب منصبان بوده است.
لذا بهتر است آقای سرپرست به وظایف اصلی خود بپردازد و با نام و پرچم مساجد، برای دستگاه تعلیم و تربیت حاشیه نسازد.
۴) برای اجرایی کردن چنین تفاهم نامهای یا باید مدرسه را به مسجد برد و یا باید مدرسه را مسجد کرد. امید است که کار صحرایی و زاکانی گامی برای مدرسه زدایی نباشد.
۵) شهرداری، تیول دار مساجد نیست. اگر بنا بر پیوند مدارس و مساجد بوده باشد، سازمان اوقاف، به مساجد نزدیکتر از شهرداریست. اگر شهرداری در مورد تربیت کودکان و نوجوانان احساس مسئولیت میکند، سهم آموزش و پرورش را از عوارضی که از مردم میگیرد، بپردازد. بستر تفریح و تفرج دانشآموزان را در سطح شهر و فضای فقر زدهی مدارس فراهم کند. مسیر رفت و آمد دانشآموزان را ایمن و روان سازد.
۶) اگر در این مقطع زمانی کیفیت کار مدارس تنزل یافته و در امر تربیت کم توفیقاند و خروجی رضایت بخشی ندارند، علتش تضعیف سیستماتیک و همه جانبهی آموزش و پرورش با قطع بودجه مدارس و تحمیل فقر مالی به آنها و حذف مراکز تربیت معلم و تخصص زدایی از فرایند تربیت نیروی انسانی و نگه داشتن معلمان در زیر خط فقر و واداشتن آنان به شغلهای چندگانه و تهی کردن برنامه آموزشی مدارس از رویکردهای تجربی و قبض زمین و زمان آموزش است. تربیت، در تعبد و تقید دینی و عقیدتی خلاصه نمیشود که نقص و کاستیاش از طریق مسجد بر طرف شود بلکه گسترهای به وسعت تمام ساحات و شئونات زندگی را در برمیگیرد و نمیتوان آن را به حصر مثلث روحانی مسجد و مربی پرورشی مدرسه و عضو ارشد خانواده درآورد.
۷) آقای مراد صحرایی!
اگر به دنبال وصل ارتباطات گسسته مدرسه با محیط پیرامون هستید، بدانید که؛
* ارتباط مدرسه با تمام ساحتهای زندگی واقعی و اقتضائات دنیای مدرن قطع شده است.
* مدرسه را به جامعه پیوند بزنید .
* به کتابخانه پیوند بزنید .
* به طبیعت پیوند بزنید .
* به مزارع، جنگلها، رودها، کوه ها،دشتها، معادن،... پیوند بزنید .
* به کارخانهها و کارگاهها پیوند بزنید .
* به هنر پیوند بزنید .
* به ادبیات پیوند بزنید .
* به موسیقی پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه شیمی پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه فیزیک پیوند بزنید .
* به آزمایشگاه زیست شناسی پیوند بزنید .
* به محیط زیست پیوند بزنید . آخر مربی پرورشی مد نظر شما از عهده انجام کدام وظیفه بر جای مانده در مدرسه میتواند برآید؟
* به جغرافیا پیوند بزنید .
* به دنیای پزشکی پیوند بزنید .
* به نجوم پیوند بزنید .
* به مهندسی پیوند بزنید .
* به جادهها و سیستم حمل و نقل پیوند بزنید.
* به دنیای صنعت و فن آوری پیوند بزنید .
* به صنایع دستی پیوند بزنید .
* به مهارتهای زندگی پیوند بزنید .
* به زندگی پیوند بزنید .
* به مافیای تقسیم بودجه پیوند بزنید .
گفتهاید که چه طور میشود مدرسهای با ۵۰۰ دانشآموز داشته باشیم که مربی پرورشی نداشته باشد؟
آخر مربی پرورشی مد نظر شما از عهده انجام کدام وظیفه بر جای مانده در مدرسه میتواند برآید؟
چرا نمیپرسید؛
چطور میشود مدارسی با ۵۰۰ دانشآموز، پزشک و روانشناس و مشاور و مربی بهداشت نداشته باشند؟
چطور میشود ۳۵ الی ۴۵ دانشآموز را در کلاسهای ۳۰-۴۰ متر مربعی روی هم انباشت و انتظار آموزش و تربیت داشت؟
چطور میشود معلم را زیر خط فقر نگاه داشت و وی را الگوی دانشآموز پنداشت؟
چطور میشود کارگاه و آزمایشگاه و کتابخانه و گردش علمی و فعالیت تجربی را از مدرسه گرفت و باز هم نام آن را مدرسه گذاشت؟
۸) « آموزش » و « پرورش » دو مقوله جدا از هم نیستند. آموزشها، جوانههای پرورشاند. اگر به جوانهها فرصت رشد و شکوفایی و تکرار و تکثیر و تمرین و ممارست داده شود، تبدیل به محصول میشوند. آنچه به تربیت ختم نمیشود، « شبه آموزش » است. حذف « آموزههای مخلّ » و بسط زمان و زمین آموزش، به تحقق تربیت میانجامد.
لاف پیوند مدرسه و مسجد، به سخره گرفتن مظلوم ترین واژه و سوژهی دستگاه تعلیم و تربیت یعنی همان لفظ « تربیت » و سوژه تربیت (نفس تربیت و نفوس میلیونی دانشآموزان) است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در تاريخ 17 / 2 / 1402 در سالن اجتماعات سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي، نشستي تحت عنوان«چسيتي و چرايي مدارس مسجدمحور» برگزار شد.
در اين نشست آقايان حسينعلي ديلم و محمدهادي كرباسچي تلاش كردند مدارس به اصطلاح مسجد محور را معرفي كنند.
سخنان اين دو سخنران به ايجاد سئوالهاي متعدد در اذهان شركت كنندهها منجر شد. از جمله، واقعي بودن وجود اين مدارس، مبناي قانوني تشكيل اين مدارس، اساسنامه و آئين نامه اجرايي اين مدارس، هويت دانشآموزان و كاركنان اين مدارس، دامنه فعاليت و برنامه درسي اين مدارس، ارتباط اين مدارس با وزارت آموزش و پرورش، سابقه فعاليت و توزيع جغرافيايي اين مدارس، ساختار و تشكيلات سازماني اين مدارس؟
ادعاهاي عجيب و غريب و غير مستند توسط آقايان حسينعلي ديلم و محمدهادي كرباسچي مطرح شد كه نيازمند راستي آزمايي است.
شماره 97 نشریه فرهنگی، تشکیلاتی «حلقهوصل» در شماره جدید خود به مساله مهم تربیت و آموزش پرداخته و با نگاهی به سیستم آموزش و پرورش، الگوی مدارس مسجدمحور را مورد بررسی قرار داده است.
آيا طرح مدارس مسجد محور با حلقه وصل ارتباط تشكيلاتی دارد؟
صرف نظر از ادعاهاي غيرمستند و مفهوم ناهمساز عبارت «مدرسه مسجدمحور»، انتظار داريم دبير محترم شوراي عالي آموزش و پرورش در خصوص پديده/ ادعا روشنگري كرده و جايگاه قانوني مدارس مورد ادعا را تصريح كند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
استاندار بوشهر:
« همه معلمان باید بسیجی باشند. نباید معلم غیر بسیجی در استان وجود داشته باشد » .
سردار احمد محمدیزاده، استاندار بوشهر میافزاید:
« معلمی موفق است که بسیجی باشد و با تفکر بسیجی به فعالیتهای دانشآموزان توجه کند. با مشارکت سپاه استان بوشهر باید شرایطی فراهم شوند که تمام ۱۱ هزار معلم آموزش و پرورش استان بوشهر عضو بسیج معلمان شوند و در برنامههای آموزشی، اردویی و رزمایشهای سپاه شرکت کنند تا ضعفهای حوزه فرهنگی در این دستگاه به این صورت جبران شود » .
مرور چند نکته در خصوص سخنان استاندار بوشهر خالی از لطف نیست :
اکثر متولدین دهه چهل و پنجاه به خاطر وضعیت جنگ تحمیلی و سایر تهدیداتِ این کهن مرز و بوم سر و سری عمدتا داوطلبانه با بسیج (حضور در جبهه، بسیج محله، مدرسه و دانشگاه و...) داشته و چه بسا دارند. لذا مسئله معلمان عضویت یا عدم همکاری با بسیج و به خصوص فلسفه اولیه تشکیل آن نیست.
بحث ما، نوع نگرش، نسخه دستوری، تحکمی و آمرانه یک استاندار نظامی در حوزه مسائل پیچیده و استراتژیک حوزه نرم فرهنگی است. مطمئنم اکثر فرهنگیان اگر احساس میکردند با عضویت در بسیج مشکلات ساختاری/حاکمیتی و معضلات چندلایه ذینفعان دستگاه تعلیم و تربیت حل و فصل خواهد شد داوطلبان به این کار دست یازیده و چه بسا قبل از تشرف به کلاس درس، در پادگان از جلو سردار محمدزادهها رژه میرفتند. تربیت ما شعار زده است واقعیت این است که تربیت این نسل بیش از سخنان زیبا، نیازمند مشارکت کودکان و نوجوانان در فراهم آوردن موقعیت های آموزشی، کاهش تمرکز گرایی، افزایش مدرسه محوری، و بهره گیری از تجربیات جهانی اس
استانداری پستی کاملا سیاسی است. استاندار به عنوان رئیس جمهور استان باید فرابخشی عمل کرده و البته بر حوزههای مختلف اشراف داشته باشد.
احتمالا اطلاعات استاندار نظامی از چرایی و چیستی دستگاه تعلیم و تربیت، مشابه اطلاعات منِ معلم خبرنگار از کم و کیف نظام و نظامی گری است.برای اطلاع ایشان گوشهای از مشکلات زیرپوستی آموزش و پرورش را لیست میکنیم تا خود قضاوت کنند آیا با شرکت در دورههای بسیج و پوشیدن لباس رزم این مشکلات حل شدنی است؟
چالشهای حوزه تعلیم و تربیت:
- تربیت در ایران گلخانهای، ایزوله و بدون توجه به تنگناهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود در کشور است. در حال حاضر ؛ تفکر انتقادی بزرگترین غایب سیستم آموزشی کشور است.
- از منظری دیگر تربیت ایدئولوژیک و انتزاعی است لذا به شدت آمرانه،عمودی و انعطاف ناپذیر، دستوری و مونولوگ است. مفاهیم آموزش و پرورش ما بیشتر آخرت گرایانه، حافظه محور، غیرکاربردی و تکلیف محور است.
- تربیت ما شعار زده است واقعیت این است که تربیت این نسل بیش از سخنان زیبا، نیازمند مشارکت کودکان و نوجوانان در فراهم آوردن موقعیت های آموزشی، کاهش تمرکز گرایی، افزایش مدرسه محوری، و بهره گیری از تجربیات جهانی است.
- تربیت در کشور طبقاتی ، ناعادلانه و تبعیض آمیز است.اصول مصرح در قانون اساسی معطوف به رایگان بودن آموزش و پرورش بایکوت و بایگانی شده است.
- تربیت ما غیرکاربردی و حافظه محور است. مفاهیم و مطالب کتب درسی عمدتا کهنه و بیگانه با انتظارات بازار کار بوده و فرسنگ ها از واقعیتهای ساری و جاری کف جامعه و مختصات شهروند جهانی هزاره سوم فاصله دارد.
- « تربیت امری منقطع از تجربیات سیاسی اجتماعی نیست.اگر دهه شصتی ها و هفتادیها در آوردگاه جنگ و اصلاحات جامعه پذیر شدند ولی دهه هشتادیها با جغرافیای ذهنی (فردگرایی، جهان اندیشی، سنتگریزی و اقتدارستیزی) در معرض دیجیتالی شدن زندگی روزمره و انقباض ساخت سیاسی در کشور قرار داشتهاند. به دلیل غیبت روشنفکران نیز فضایی برای تحولات عمیق معرفتی شکل نگرفته است » .
- سهم آموزش و پرورش از بودجه از ۲۵ درصد اوایل انقلاب به زیر ده درصد تنزل یافته است. خرج کردن در آموزش و پرورش برباد دادن بودجه نیست بلکه سرمایهگذاری در آتیه کشور است.آموزش و پرورش سازمانی مصرفی نیست ؛ دستگاه مادر برای تولید اندیشه و تکثیر مهارتهای زندگیست. تربیت عرصه آزمون و خطا و جولانگاه کوتولهها نیست. در حال حاضر ؛ تفکر انتقادی بزرگترین غایب سیستم آموزشی کشور است.
- توسعه کشور منوط به توسعه آموزش و پرورش است و البته توسعه دارای اصول مشترک (رشد اقتصادی،اجماع داخلی، افزایش سرمایه گذاری، دسترسی به بازارهای جهانی) با مدلهای متفاوت است توسعه خطی و تصادفی نیست. امری ناگزیر، قطعی و برنامه محور است.
در پایان استاندار بوشهر را با بخشهایی از شعر بانوسیمین بهبهانی تنها میگذارم :
« ....آزادی تنها این نیست که بانوان خرمن گیسو در باد افشان ﮐﻨﻨﺪ.
آزادی تنها این نیست که تو با جفت خود در خیابان آزادانه قدم بزني.
آزادی تنها این نیست که تو نیمه شب.... در کنار زاينده رود غزل بخواني
اینها ابتدائیترین حقوق انسانی است.
آزادی این است که نه، تو به زور در پی نوشاندن شربت کوثر به من باشی، و نه من به زور در پی بخشیدن لذت شراب به تو .
آزادی این است که نه دین تو بر من حکم براند نه من تو را بی دین بخواهم.
آزادی این است که نه تو مرا با بی دینی من تکفیر کنی، و نه من تو را با دین تو تحقیر .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ؛ گزیده ای از کتاب « آمیزش افق ها : منتخباتی از آثار داریوش شایگان » می باشد که توسط « محمد منصور هاشمی » گزینش و تدوین گردیده است .
این کتاب در سال 1388 توسط نشر فروزان روز منتشر شده است .
گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ؛ گزیده ای از کتاب « آمیزش افق ها : منتخباتی از آثار داریوش شایگان » می باشد که توسط « محمد منصور هاشمی » گزینش و تدوین گردیده است .
این کتاب در سال 1388 توسط نشر فروزان روز منتشر شده است .
خرد افسر شهریاران بود خرد زیور نامداران بود
خرد زنده ی جاودانی شناس خرد مایه زندگانی شناس
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی و زومردمیست ازویت فزونی و زویت کمیست
( حکیم ابوالقاسم فردوسی )
سکانس 1 :
معلم هنرمندی در کلاس کوچکش و با هنر بی بدیلش برای دانش آموزان در حال نواختن آهنگ « ای ایران » است و شاگردان با او هم خوانی می کنند .
سکانس 2 :
« حس خوب دانش آموزان اهل سوریه به همراه معلم خود که به رقص و شعرخوانی پرداختند!
در شروع سال تحصیلی جدید ( دو سال پیش و در میانه ی جنگ و کرونا )، ویدئویی از یک کلاس درس دانش آموزان سوری در شبکههای اجتماعی منتشر شده است که شور و حال خاصی دارد.
در این کلاس درس سوری، معلم به همراه دانشآموزان با شادی شعر میخواند و حرکات موزونی انجام میدهد ..
ترجمه شعری که این دانشآموزان به همراه معلم خود می خوانند به این شرح است که :
من انسانی هستم که احساس دارم. همیشه پنج حس را دارم. با بینی گلها رو بو میکشم. با دست چهره پدر بزرگ رو لمس میکنم، با چشمها تلویزیون میبینم. با گوشهایم صدای ترانه گنجشک ها را میشنوم زمانی که به دورم میچرخند، و با زبانم شیرینی را میچشم و با آن تنم قوی میشود.
سکانس 3 :
در مدرسه ای و در شهر اصفهان ، برای دانش آموزان دختر تابوت گردانی می شود .
« نرگس کارگری » خبرنگار صدای معلم ضمن تهیه گزارشی به این حرکت مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان و مدیر ناحیه ی متبوعش اعتراض می کند .
پس از چندی ، این خبرنگار و معلم شاغل لغو ابلاغ می شود . (این جا )
سکانس 4 :
معلم قائم شهری در کلاس برای دانش آموزان اش آهنگ «گنگستر شهر آمل» را پخش می کند و آن را در شبکه های اجتماعی به اشتراک می گذارد . جامعه ایران اگر بتوان مختصات یک جامعه را بر آن اطلاق کرد آمیزه ای از « افراط و تفریط » ها شده است .
مقامات آموزش و پرورش برای آن چه آن را « اشاعه موسیقی مبتذل » می خوانند اخراجش می کنند و حتا تهدید به لغو مجوز مدرسه غیرانتفاعی .
موافقان این حرکت خانم معلم ضمن حمایت از این حرکت آن را « تبلور مدرسه شاد و با نشاط » می خوانند .
در بخشی از این آهنگ محلی که توسط معلم قائم شهری برای دانش آموزان پخش شده و بچه ها نیز هم خوانی می کنند کلماتی این چنین به گوش می خورد :
«اگه تو یار من نباشی من گانگستر شهر آمل میشم و عرق سگی می خورم و مست الکل میشم ...! »
هر چه با خود اندیشیدم که پیام این آهنگ که برای دانش آموزان توسط این معلم جوان پخش شده چه بوده و اساسا این معلم با چه انگیزه و قصدی آن را با دانش آموزان اش بازخوانی کرده است ... به آن نرسیدم ؟ واقعا چنین مدلی برای مدرسه شاد را در کدام کشور می توان سراغ گرفت ؟
در کشورهای توسعه یافته حتی فیلم ها را هم بر اساس سن کودکان طبقه بندی می کنند و البته والدین هم در این زمینه نظارت لازم را انجام می دهند .
اما وقتی این صحنه ها را در کنار هم قرار می دهیم نخستین نکته ای به ذهن می رسد چه می تواند باشد ؟
جامعه ایران اگر بتوان مختصات یک جامعه را بر آن اطلاق کرد آمیزه ای از « افراط و تفریط » ها شده است .
آیا این نمی تواند مورد تامل و مداقه قرار گیرد زمانی که در مدرسه که به قول فیلسوفان تعلیم و تربیت باید محلی برای زندگی و تجربه باشد و دانش آموزان می باید در آن مهارت های زندگی را تجریه کنند عده ای بر اساس افکار عقب مانده و روان پریش خود اقدام به تابوت گردانی در مدرسه می کنند معلمی هم پیدا شود که برای شاد کردن مدرسه در جهت عکس آن آهنگ کوچه بازاری را برای دانش آموزان بگذارد و شادی کنند ؟ ( حتی قوانین فیزیک مانند قانون سوم نیوتن هم این فرضیه را تایید می کنند )
آن کنش بدون تردید این واکنش را در پی خواهد داشت .
و نکته مهم داخل پرانتز آن که رسانه ای مستقل و منتقد به این گونه حرکات اعتراض می کند و مرتکبان این گونه اقدامات ضد آموزشی و ضد تربیتی به جای عذرخواهی رسانه منتقد را متهم به « سیاسی کاری » می کنند .
در واقع ؛ آوردن تابوت در مدرسه کاری سیاسی و یا ایدئولوژیک نیست اما اگر رسانه ای و یا فردی به آن انتقاد کند می شود سیاسی کار .
مبنای برخورد نظام آموزشی ایران و تصمیم گیرندگان و سیاست گذاران آن با مفاهیم نوینی مانند « موسیقی » بر چه اصولی و برنامه ی کار ( Platform ) استوار است ؟ در کشورهای توسعه یافته حتی فیلم ها را هم بر اساس سن کودکان طبقه بندی می کنند و البته والدین هم در این زمینه نظارت لازم را انجام می دهند .
این تخاصم و اصطکاک تا کجا و تا کی باید ادامه پیدا کند زمانی که هنوز زبان مشترکی میان راس هرم و قاعده آن حاصل نشده و این وضعیت فقط و در نهایت به اتلاف منابع ،در جار زدن و نابودی سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی ختم خواهد شد .
طبیعی است وقتی که « موسیقی » هنوز در این نظام ایدئولوژیک در عداد « خط قرمزها » است و جای هنرمندان واقعی و موسیقی اصیل ایرانی در مدرسه تهی است و سخن گفتن در مورد آن هنوز « تابو » به شمار می رود ؛ راه برای ورود موسیقی های بی اصل و نسب باز خواهد شد چرا که هدف فقط صرفا زورآزمایی و رو کم کنی است و کنش های « خردورزانه » که باید در مدرسه و در فرایند آموزش آموخته و تمرین شود جای خود را به « پوپولیسم » و « لمپنیسم » می دهد و معلم حرفه ای کسی است که راوی و اشاعه گر آن نباشد و در این ورطه نلغزد .
مدرسه نه جای سلام فرمانده است .
مدرسه نه جای ساسی مانکن و تتلو و... است .
مدرسه نه جای گنگستر آمل است .
مدرسه ، مدرسه است با همه خوبی ها ، زیبایی ها و کمبودهایش .
حریم مدرسه را پاس بداریم .
گروه رسانه/
فرهنگ نقد و نقدپذیری از مؤلفهها و پیشرانهای اصلی یک جامعه انسانی پیشرفته است، ولی جای خالی این اصل مهم در کشور ما حس میشود. برای بررسی هرچه بیشتر این موضوع باید پای سخنان کارشناسان و صاحبنظران علوم انسانی نشست و درباره راهکارهای پایهریزی این فرهنگ گفتوگو کرد.
ایکنا در ادامه سلسلهگفتوگوهای خود در مورد فرهنگ نقد و نقدپذیری، به سراغ مقصود فراستخواه، استاد جامعهشناسی و برنامهریزی توسعه آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی رفته و با او در این باره گفتوگو کرده است.
فراستخواه تألیفات متعددی در زمینههای قرآنی، علوم اجتماعی، دین و.. دارد که از جمله آثار او میتوان به کتابهای «زبان قرآن»، «تدبری در آیات قرآنی»، «دین و جامعه»، «ما ایرانیان» و «مسئله ایران» اشاره کرد.
در ادامه مشروح قسمت اول این گفتوگو را میخوانیم و میبینیم.
گروه گزارش/
پیش تر ؛ « صدای معلم » در گزارشی با عنوان « "گزینش عالمانه و هوشمندانه "یعنی چه ؟ دستاورد گزینش در بیش از 40 سال گذشته برای آموزش و پرورش چه بوده است؟ » پرسش هایی را خطاب به «سید امیر محمد خرازانی»، دبیر هیأت مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش مطرح کرد . ( این جا )
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران پرسید :
« نخستین پرسش « صدای معلم » از دبیر هیئت مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش این است که « گزینش عالمانه و هوشمندانه » یعنی چه ؟
البته این سخن درستی است و همه آن را می پذیرند اما لازم است که شفاف سازی شده و به صورت عملیاتی تعریف شود .
آیا معیارهای ایدئولوژیکی که نا کارآمدی آن ها در بیش از چهار دهه گذشته به اثبات رسیده است مورد توجه ایشان و تصمیم گیرندگان می باشد ؟ » این گونه کلی گویی ها قرار است چه مشکلی از این نظام آموزشی ورشکسته را حل کند ؟
البته پاسخی از سوی این مقام مسئول به پرسش ها و دغدغه ها داده نشد .
به تازگی مدیرکل دبیرخانه هیات مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش در یک نشست خبری موضوعات و مسائلی را مطرح کرده است . ( این جا )
مدیرکل دبیرخانه هیات مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش چنین می گوید :
« در تلاش هستیم تا در فرایندها و روشهای گزینش تغییراتی ایجاد کنیم؛ زیرا در سالهای گذشته، این روند سنتی بوده و از کاغذ استفاده میکردیم، اما حالا به دنبال استفاده از هوشمندسازی هستیم و قصد داریم از فرایند ارزیابی سنتی عبور کرده و از فن آوریهای جدید استفاده کنیم .
وی با اشاره به این موضوع که هیات گزینش به دنبال گزینش شیشهای است، بیان داشت: قانون گزینش، محرمانه نیست و ضوابط جذب معلم است و مکلفیم قوانین را رعایت کنیم » .
شاید این نخستین بار است که یک مقام مسئول در تشکیلات گزینش وزارت آموزش و پرورش اقدام به برگزاری « نشست رسانه ای » می کند اما در خبر مشخص نیست کدام رسانه ها دعوت شده اند و در پرتال وزارت آموزش و پرورش نیز تصاویری از این نشست منتشر نشده است .
به صورت دقیق و شفاف مشخص نیست منظور مدیرکل دبیرخانه هیات مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش از « گزینش شیشه ای » چیست اگر معادل این واژه را همان « اتاق شیشه ای » در نظر بگیریم . اساسا آیا تشکیلات گزینش که مقام مسئول آن سخن از « گزینش شیشه ای » می راند آیا گردش کار در این واحدها از « قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات » تبعیت می کند ؟
این که یک مدیر و یا مسئولی نشست خبری بگذارد اما رسانه های هم سو دعوت شوند که وارد حوزه های چالشی نشوند و در پایان این گونه نشست های نمایشی به عنوان بیلان و یا عملکرد آن واحد بزرگ نمایی شود نامش نشست خبری نیست و این چیزی نیست که از دید افکار عمومی هوشمند پنهان بماند .
هوشمند سازی در سازو کار گزینش که معیارهای آن برگرفته از آموزش و پرورش ایدئولوژیک بوده و هنوز برای نظام آموزشی ایران ، « معلم حرفه ای » مفهوم سازی نشده است چه معنا و مناسبتی دارد ؟
آیا مشکل نظام گزینش ما این است که فرضا به جای کاغذ از ابزار دیگری استفاده شود و یا آن مسائل و چالش های دیگری در این حوزه مطرح هستند ؟
این گونه کلی گویی ها قرار است چه مشکلی از این نظام آموزشی ورشکسته را حل کند ؟
پرسش « صدای معلم » آن است که اگر معلمی مطابق معیارهای هسته های گزینش که خیلی شفاف و علمی نیستند رد شود آیا در همان اداره آموزش و پرورش متبوع نامه و یا عریضه ی وی ثبت می گردد ؟
اساسا آیا تشکیلات گزینش که مقام مسئول آن سخن از « گزینش شیشه ای » می راند آیا گردش کار در این واحدها از « قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات » تبعیت می کند ؟
این ها پرسش هایی هستند که پاسخ اقناع گرانه و مسئولیت پذیری در برابر عملکرد می تواند درجه صداقت و مقبولیت متصدیان امر را اثبات کند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« سازمان پژوهش و برنامه ريزی آموزشی به مناسبت هفته گرامی داشت بسیج، مطالب مرتبط با این شجره طیبه در کتابهای درسی را اعلام كرد.
به گزارش مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، تحقق اهداف وآرمانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، در هر عرصهای، اعم از سیاسی، اقتصادی، نظامی و... نیازمند اتکا به فرهنگ پیشرو، قوی و اقتدارآفرین است، فرهنگی که بتواند کشور را از خطرهای احتمالی برهاند و زمینهساز استفاده مناسب از فرصتها گردد.
گفتمان بسیج که دارای تفکری آسمانی است و شالوده اصلی آن مردم پایه میباشد، ریشه در باورهای انقلابی، اسلامی و ملی ایران دارد. تفکر و اندیشه بسیجی، تفکری عقلانی-وحیانی، حکیمانه و عارفانه است که به دستور معمار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) تبیین و دستور تشکیل آن صادر گردیده است و مقام معظم رهبری آن را تضمین کننده حرکت انقلاب و عامل تفوق بر تحولات کشور میدانند.
سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی در تألیف کتابهای درسی به این مهم آگاه بوده و تلاش کرده در قالبهای مختلف آموزشی قدمهایی را برای ترویج این گفتمان بلند بردارد.
بخش از این محتواهاي فرهنگ بسيج در كتابهاي درسي شامل: بسیج مدرسهی عشق/تعریف بسیج، تصاویر بسیجیان در دفاع مقدس و فعالیتهای بسیج در دوران بعد از دفاع مقدس در کتاب آمادگی دفاعی پایه نهم/ آشنایی با بسیج، ضرورت تشکیل بسیج از دیدگاه قرآن، آرم سازمان بسیج مستضعفین در کتاب آمادگی دفاعی پایه دهم و دوازدهم/درس روان خوانی: آقا مهدی (خاطرهای از شهید مهدی باکری) در کتاب فارسی پایه هشتم /سازمان بسیج دانش آموزی در فارسی نهم است . »
- مشخص نیست کدام فرد و یا بخش در سازمان پژوهش و برنامه زیزی آموزشی این جملات را بیان کرده است ؟
آیا این مواضع روابط عمومی است و یا رئیس این سازمان آن ها را بیان کرده است ؟
تاکنون « صدای معلم » پرسش هایی را در قالب گزارش های مستند خطاب به « سازمان بسیج فرهنگیان » مطرح کرده اگرچه تاکنون پاسخی دریافت نکرده است :
- " خبرگزاری فارس تاکنون در مورد پرسش های گروه صدای معلم پاسخ گو نبوده است " ؛ « سازمان بسیج فرهنگیان » هم به گزارش صدای معلم واکنش نشان داد ! ( این جا )
- " این رسانه پیش تر و به دفعات خواهان برگزاری نشست رسانه ای نهادهایی مانند سازمان بسیج فرهنگیان ، گزینش ، ستاد همکاری حوزه علمیه و وزارت آموزش و پرورش ، صندوق ذخیره فرهنگیان و... به منظور پاسخ گویی به افکار عمومی و حوزه عمومی بوده است " ؛ پرسش های " صدای معلم " از رییس سازمان بسیج فرهنگیان کشور ( این جا )
- سازمانی که در 20 سال گذشته حتا یک بار در مورد عملکرد خود به « حوزه عمومی » پاسخ گو نبوده چگونه سخن از کاهش شکاف و فاصله میان « صف » و « ستاد » می راند ؟ ؛ سازمان بسیج فرهنگیان تعریف دقیق خود را از " مطالبات معلمان " و " مطالبه گری " بیان کند ( این جا )
و اما پرسش این « رسانه ی تحلیلی و منتقد در حوزه ی آموزش» از سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی آن است که به صورت دقیق ، مستند و تحلیلی ویژگی ها و مختصات گفتمانی که آن را « گفتمان بسیج » می داند و می خواند را در شرایط اجتماعی و سیاسی حاضر توضیح داده و آن را شفاف سازی نماید .
گفتمانی که بسیج در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به وجود آمده و بر اساس آن شکل گرفت منبعث از مفاهیمی مانند « استقلال » و « آزادی » بود که با مشارکت عمومی و توسط « مردم » به صورت خودجوش پایه گذاری گردید .
اما آیا بسیج امروز همان بسیج دیروز است ؟
آیا این گفتمان همان عصاره برخاسته از آرمان ها و ارزش های عمومی بود که بر علیه استبداد و اختناق شاه صورت گرفت ؟
آیا مردم ایران در حال حاضر همین برداشت و پندار را از کارکرد و رویکرد بسیج دارند ؟ نیرویی در ابتدای انقلاب اسلامی برای سازندگی و آبادانی کشور تشکیل شد اما در حال حاضر ساختاری نظامی پیدا کرده و به بودجه و اعتبارات دولتی وابسته است ؟
بسیج مدرسه عشق است
میرحسین موسوی در کنفرانس مطبوعاتی ۱۷ فروردین ماه ۱۳۸۸ گفت : ( این جا )
«من برای خودم غیر درست نمی کنم و این گونه نیست که سریع خط قرمز بکشم و افراد را به غیر نظام یا خودی و غیر خودی تبدیل کنم . من با اصلاح طلبان و اصولگرایان ارتباط قوی دارم و گفتم من اصلاح طلبی هستم که دایم به اصول رجوع می کنم و دستم را به کسانی که قانون، اصول و نظام را قبول دارند دراز می کنم .
من در آن زمان گفته بودم : « بسیج مدرسه عشق است » و هنوز هم به این مساله اعتقاد دارم. در عین حال می دانم در میان شعارهای اصلاح طلبی هم شعارهای زیبایی هست و به معنای این نیست که تایید آن شعارها اصول را نفی می کند».
همچنین میرحسین در همان ماه در جمع نخبگان علمی استان خوزستان در پاسخ به سوال یکی از سخنرانها در مورد عبارت «بسیج، مدرسه عشق است»، گفت:
«بنده این جمله را در یک مراسم که تعدادی از بسیجیان در حال اعزام به جبهه بودند، گفتم. این بسیجیان دلکنده از هر چیز در حال عزیمت به جبههها بودند و بنده نتوانستم با هیچ بیان دیگر احساساتم را در مورد بسیج بیان کنم و اکنون هم هنوز بر آن عقیده هستم؛ به نظر بنده یک بسیجی که متعلق به مدرسه عشق است، فراتر از جناح عمل میکند و دید ملی و نه جناحی دارد؛ تهدید و تطمیع در آن موثر نیست و وقتی به الگویی برای تبعیت و پیروی میاندیشد، به یاد شهید باکریها و همتها و امثال آن میافتد ؛ بسیجی که متعلق به مدرسه عشق است، از دوستی مردم لذت میبرد. حافظ عرض و ناموس مردم بدون توجه به اختلافات سلیقگی خود با آنهاست و این بسیجی حرمت حریمهای خصوصی مردم را در مقابل تهاجمات گوناگون حفظ میکند و در ادای وظیفه خود پیرو حق است.
بسیجی شاگرد مدرسه عشق شاگرد امام است که بازوان بلندش همه ملت را در برمیگرفت و در این بسیجی که آماده دفاع از حریم اسلام و ملت خودش است، پول و هدیه و متاع دنیوی ارزشی ندارد . »
توصیه ی و پیشنهاد « صدای معلم » به مسئولان سازمان پژوهش و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش آن است که ابتدا در مورد مفاهیم شفاف سازی کرده و سپس به تبیین و ترویج گفتمان مورد نظر خویش بپردازند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید