
مقدمه
ارزش ها بخشی از فرهنگ هر جامعه ای هستند که باید از طریق آموزش در جامعه ترویج یابند. افراد به تنهایی قادر به شناخت و تشخیص آنها نیستند. هر چند هر گروه در جامعه، فرهنگی خاص خود دارد اما برای تداوم زندگی اجتماعی، می باید فرهنگ مشترکی داشته باشیم تا قادر به برقراری روابط اجتماعی مابین افراد یک جامعه و با سایر ملل و دولت ها باشیم.
اصولا رفتار انسانها می باید با تفکر، اندیشه و تدبّر همراه باشد از این رو عمل به رفتاری معنیدار و آگاهانه گفته می شود. کنش به عنوان ابتداییترین عنصر مشترک زندگی اجتماعی بشری دربرگیرنده مجموعه رفتارهایی است که انسانها برای رسیدن به اهداف معین نسبت به یکدیگر انجام میدهند پس به عمل جهتگیری شده به سوی شخص دیگر " کنش اجتماعی " گفته میشود و کنش متقابل اجتماعی یا تعامل اجتماعی به فرآیندی گفته می شود که طی آن عملی از شخصی سر می زند که با پاسخ از سوی فرد دیگر همراه می گردد. در این صورت، میان این دو شخص یک رابطه اجتماعی برقرار میگردد. در همین روابط اجتماعی است که گاه فرد دچار تضاد یا تناقض ارزشی می شود که اثرات سویی در گروه و جامعه می گذارد.
پیچیدگی روابط اجتماعی
زندگی اجتماعی و انتخاب شرایط متناسب با اهداف فردی یا اجتماعی، آن چنان که تصور می شود همیشه کاری ساده و زائیده اراده و میل شخصی ما نیست. روی این اصل، درهم تنیدگی مسایل و روابط اجتماعی در یکدیگر از یک سو و پیچیدگی شخصیت و رفتار اجتماعی افراد از دیگر سو، به زایش میان رشته ای به نام " روانشناسی اجتماعی " منجر شده است.
وقتی ما به سادگی می توانیم نقشی را بپذیریم و همانند یک هنرپیشه و بازیگر سینما یا تئاتر، قادریم هر نوع رُل مثبت یا منفی را در صحنه واقعی زندگی خود بازی کنیم، نشانگر این نتیجه مهم هست که یا اصولی برای زندگی کردن اختیار نکرده ایم و یا برای رسیدن به مطامع و جاه طلبی های بیشتر و شخصی، بدانها وفادار نمانده ایم. اگر فردی توانایی عضویت در گروهی را به دست می آورد اما خارج از تعهدات ملی، گروهی یا حزبی، عمل می نماید، یا باید در مجموع این تعهدات شک کنیم که این چنین دستمایه استهزای برخی از افراد قرار می گیرد و یا باید از شعار، تبلیغ و دروغ که از لایه سطحی تعهدات به عمق و معنای اصول آسیب می رساند، پرهیز کنیم.

دوگانگی ارزشی چیست؟
برای درونی کردن هر ارزشی در وجود یک فرد، ابتدا باید شکل گیری خودآگاهی صورت بگیرد. او علاوه بر وجود خصایص زیستی و وراثتی، تلقی های خاصی را در ارتباط با دیگران از خود دارد. بعد از آن فرد به شکل گیری جهت گیری ها دست می یازد. یک فرد با عضویت در یک یا چند گروه، جهت گیری های خاصی پیدا می کند. اگر دقت کنید طرفداری از یک تیم محبوب ورزشی یا اجتماعی، از اوایل نوجوانی آغاز می شود. یا انتخاب شغل آینده به صورت هدف دار و با تنظیم نحوه تلاش و انتخاب رشته تحصیلی به تناسب آن در همین دوران آغاز می شود. پس نوجوانان در گروه و در جریان جهت گیری های خاص، برخورد کردن، عمل کردن و چگونه زیستن را می آموزند. اما گروه و زندگی گروهی علیرغم اهمیت بسیاری که برای فرد دارد گاه پایگاهی می شود که در آن به ستیزه با ارزش های اجتماع و جامعه برمی خیزد و فرد به سوی تخریب نظم اجتماعی هدایت می شود.
یکی از این حالت ها دوگانگی ارزشی نام دارد که در آن تناقض مابین ارزش های مورد انتظار از فرد در مدرسه و رسانه با خانواده وجود دارد.
آن دو او را به سوی ارزش های دینی سوق می دهند اما خانواده، او را از چنین اعمالی مثلا داشتن حجاب یا خواندن نماز بارمی دارد. پس فرد نسبت به ارزش های جامعه و گروه، هر دو تردید می کند و دچار نوعی نفاق و دورویی در رفتار خود می شود. او در تصمیم گیری ها دو دل و شخصیت متزلزلی خواهد داشت و علائم خفیف یا شدیدی از افسردگی و پرخاشگری در رفتار او ظاهر می شود. کودک یا نوجوان در این شرایط نمی تواند گزینه های پیش رو را برای خود تجزیه و تحلیل کند و به نتیجه ای مشخص برسد.

نصیحت کردن کودکان کاری بسیار دشوار است مخصوصا اگر خود والدین عالمانی بی عمل باشند. اصولا والدین فرزندان خود را از گفتن دروغ بازمی دارند، اما خود بارها در طول یک روز مجبور به دروغگویی می شوند. یا از او می خواهند که با دهن پر از غذا و هنگام غذا خوردن، صحبت نکند ولی در موارد بسیار کار فقط در گفت و گوی والدین باقی نمی ماند و همان کودک شاهد مشاجرات والدین خود می گردد.
چه کسانی از نتایج آسیب دوگانگی ارزشی رنج می برند؟
مبتلا شدن به آسیب گروهی دوگانگی ارزشی، سنی خاص ندارد و در بین افراد با موقعیت و پایگاه اجتماعی متفاوت نیز مشاهده می شود.
اما اگر برای خود فرد، شرایط ابتلایش را توصیف کنید، آنها را انکار می کند. چون نتایجی خوشایند و مطلوب برای خود فرد و اطرافیان او ایجاد نمی کند. دیگران شاید او را فرصت طلب و متظاهر بخوانند. البته دیگرانی که خود درگیر چنین آسیبی نیستند و از خودآگاهی برخوردارند. برای نداشتن تعارضات درونی با بیرونی، باید قدرت درک، فهم و تشخیص داشت. در جامعه ای که دوگانگی ارزشی، پلی جهت رسیدن به فرصت های حیاتی و لوکس شمرده می شود، ایمن ماندن از آثار آن بسیار دشوار است. فرصت حیاتی مانند داشتن شغل، مسکن و لوکس مانند داشتن یک پست مهم یا ویلایی شخصی یا یک اتومبیلی بسیار گران قیمت. ما بهترین زمان برای جامعه پذیری کودکان را در خانواده و مدرسه، با حاکمیت سطحی نگری های خطی یا مصلحتی خود از دست داده ایم و امروز درگیری ما با بازخوردهای آسیب دوگانگی ارزشی در سطح مدیریت خرد و کلان، روندی طبیعی و حاصل بی تفاوتی و بی برنامگی خود ماست.
درجات درگیری افراد به این آسیب اجتماعی در یک کار دولتی بسیار بیشتر و در عین حال متفاوت است. اوایل انقلاب بیشتر در بین جوانانی که قصد استخدام در یک شغل دولتی را داشتند جریان داشت. در آن دوران ظاهر افراد گویای باطن آنها نیز گردیده بود! و تشخیص واقعی و غیر واقعی بودن اعتقاد افراد با توجه به ظاهر آنها گاه دشوار و گاه ساده بود. به خاطر دارم که کارمندان اداره آموزش و پرورش می گفتند ما به خوبی می دانیم کدام یک از همکاران زن، چادری واقعی هستند و کدام یک صرفا به دلیل رعایت ملاحظات اداری، چادر سر کرده اند. یا گذاشتن ریش و داشتن تسبیح و انداختن پیراهن آقایان روی شلوارشان، به عنوان تظاهرات انقلابی شناخته می شد. البته مشاهده برخی از رفتارها متناسب با دین و فرهنگ هر جامعه، در آغاز هر انقلابی که ارزش های افراد و جامعه دچار تحول ناگهانی و شتابان می شود امری طبیعی است. افراد به نوعی به دنبال سازگاری خود با شرایط سیاسی جدید هستند، منتهی چون هر رفتاری حاصل هوش، معرفت، خردمندی و تجارب افراد هست، پس نتایج متفاوتی را به نمایش گذاشت.
می توان چنین نتیجه گرفت که یک فرد گاه ناخودآگاه در معرض عوارض و اثرات آسیب دوگانگی ارزشی قرار می گیرد و گاه آگاهانه هر چند جاهلانه! افرادی که برای رسیدن به مطامع و آمال خود، با طرح و برنامه ای از پیش اندیشیده شده، اقدام می کنند، کاملا آگاهانه در این وادی کج مدار قدم می گذارند اما آنان متوجه یک اصل نیستند که درگیری با چنین آسیبی به مرور، بر روح، روان و شخصیت آنان اثرات سویی می گذارد که بعد از دوره ای معین، قابل تفکیک و جداسازی از ذهن و رفتار شکل گرفته شده فرد مبتلا نیست. این افراد با امیال و تمایلات فردی، خود را در چنین گردابی اسیر می سازند که امکان و فرصت بازگشت از آن، سخت یا غیرممکن است.
در جامعه امروزی خود، مدیران ارشد بسیاری در این چند دهه داشته ایم که با فرو رفتن در قالبی خاص، به پستی حساس رسیده اند اما چون کارکرد شغلی آنان در تعارض با واقعیت شخصیتی آنان بوده است، سر از خیانت و اختلاس و ارتشا درآورده اند. نمایندگانی که علیرغم تلاش برای همرنگی با محیط، حین مدت نمایندگی یا پس از آن به عنوان خائن و جاسوس، اطلاعات مملکت را در اختیار گروه ها یا کسانی قرار دادند که دائم در حال نقشه ریزی علیه ایران بوده اند. برخی از ورزشکاران مدال آور و هنرمندان رسانه های جمعی نیز در پیرو همین داستان با انگیزه هایی مشابه اما با تفاوت هایی اندک چنین عمل کرده اند.
به طور مثال:
" فاطمه حقیقت جو" نماینده محجبه مجلس ششم که در آمریکا زندگی میکند، کشف حجاب کرد. او چند ماه پیش نیز اعلام کرده بود که پس از طلاق، به نوعی، ازدواج سفید کرده است. او گفته است:
" من، فاطمه حقیقت جو، اعلام میکنم در حمایت از حق انتخاب زنان و در محکومیت هر گونه [محدودیت] علیه زنانی که مخالف حجاب اجباری هستند که با نافرمانی مدنی و تحمل هزینههای سنگین در صدد رساندن صدای خود به مردم و مسئولان کشور هستند، روسری از سر خود بر میدارم. من مسلمانم و از سال ۱۳۸۴ که به آمریکا مهاجرت کردهام به انتخاب شخصی خودم با روسری در محل کارم، میهمانیها و گردهماییها حاضر شدهام، اما همواره مخالف اجبار حجاب بوده ام ".(1)

یا 19 نفوذی ایرانی خارج نشین را بشناسید/ از نماینده سابق مجلس تا وزیر؛ جمع همه جمع است. ( 2)
یک فرد چرا پس از مدت ها قرار گرفتن در موقعیتی خاص، از اهداف اصلی خود که نیّت اولیه حرکت او در این مسیر بوده است، منصرف و یا پشیمان می شود؟ دسترسی به منافع بیشتر، آزادی بیشتر، رهایی از شرایط موجود و یا رسیدن به ایده آل های گم گشته و......در هر یک از این موارد، رگه هایی از آسیب دوگانگی ارزشی را می توان یافت. او با بازی در صحنه نمایش زندگی، منِ واقعی خود را به کناری نهاده و به دنبال یک منِ جاه طلبِ قدرت طلب بوده است. او از گم گشتن در انبوه جمعیت یا همانندی با آنان، ناخرسند بوده است و در وجود او ندایی از تفاوت ویژگی ها و صلاحیت های او با سایرین، مدام زمزمه تغییری مصلحت آمیز را برای او داشته است. او تسلیم این سودای درونی خود شده است و در ظاهر و باطن امروزی او، هیچ اثری از نیّات یا تظاهرات هنگام ورودش به این وادی، باقی نمانده است.
دوگانگی ارزشی کدام گروه های شغلی برای بیشتر مردم قابل درک است؟
دوگانگی ارزشی برخی از مشاغل در سطح محدودی قابل شناخت است. هر چند این افراد از اثرات چنین آسیب اجتماعی در امان نیستند اما بیشتر تظاهرات رفتاری آنها در گروهی خاص نمایان می شود که از ما دور است. مثلا دوگانگی ارزشی نمایندگان مجلس یا برخی از سیاستمداران. اما دوگانگی ارزشی مجریان و گویندگان بخش های مختلف برنامه های تلویزیون یا هنرپیشه های سینما و تلویزیون و به قولی سلبریتی ها، بیشتر از همه افراد جامعه قابل مشاهده است. ممنوع التصویر کردن یک مجری یا هنرمند به دلیل کشف حجاب، هنگام سفر به کشوری بیگانه یا کاربرد کلماتی چون واژه رقص در یک برنامه زنده، نه تنها بازدارنده نیست بلکه بر تعداد چنین افراد می افزاید، تا حدی که مجموع آنها از تعداد انگشتان دست فرا رفته و به یک خط و ربطی هدفدار تبدیل می شود.
قضاوت در مورد آنها، شاید کاری درست نباشد. چون برای دست یافتن به این مهم، نوع ارزشگذاری ها، پیشداوری ها، باورها و اعتقادات هر یک از ما به طور متفاوت عمل خواهد کرد و قضاوت سطحی بدون شناخت نزدیک و حقیقی از یک فرد، از نظر اخلاقی صحیح نیست اما از سویی دیگر ما حق قضاوت داریم چون روابط اجتماعی در حال آسیب دیدن است و الگوهای رفتاری به وجود آمده حداقل برای کودکان و نوجوانان، طرحواره هایی نامناسب ایجاد می کنند. در چنین شرایطی اصولا ما در گرداب مجموع قضاوت های فضای مجازی نسبت به آنان مستحیل می گردیم و بدون تفکر و تأمل و مراجعه به اصول زندگی خود، همرنگ جماعت، ما نیز در باره موضوع نظر می دهیم. اما اصولا یک فردِ آگاه، خودِ واقعی خود را در خاصیت جمع مغرض یا سطحی نگر، گم نمی کند.
یک مجری یا گوینده برنامه های گوناگون تلویزیون، جلوی دوربین مجبور به پذیرش و رعایت یک شیوه نامه یا پروتکل شغلی است. قدرمسلم همه موارد مورد انتظار نظام سیاسی که از طریق قدرت رسانه قرار است به مردم القا و یا منتقل شود، مورد تأیید و باور آن فرد نیست. ظاهرا در کوتاه مدت اتفاق خاصی، نمی افتد یا بیان اطرافیان مبنی بر تغییرات ایجاد شده در رفتار فرد، قابل قبول او نیست. اما به تدریج و با توجه به میزان قابلیت های ذاتی و اکتسابی فرد، به طور عمیق یا سطحی اثرات تخریبی آسیب دوگانگی ارزشی در این مجری یا هنرمند نمایان می شود. نوع ظاهر و رفتار او در محیط کار با دورهمی های خویشاوندی متفاوت می گردد و فرد در تشخیص انتخاب نهایی این یا آن، درمانده می شود. گروهی شرایط آسیب دوگانگی ارزشی را با تمامی سماجت تحمل می کنند هر چند از خود بی خود می شوند. اما گروهی آستانه تحمل این بی هویتی یا تزلزل شخصیتی را ندارند پس چاره کار را در استعفا و دل کَندن از کار می یابند. در وجود برخی دیگر از افراد، اثرات این آسیب، آنچنان به تخریب شخصیتی او پرداخته است که کل فضای کشور را برای نفس کشیدن، مناسب نمی یابد و جلای وطن می کند. البته با یک ظاهر و هویتی جدید. نمی توان مطمئن شد که شرایط جدید او منطبق با روحیات و میل اصلی اوست و اثرات مخرّب این آسیب از تاروپود او زُدوده شده است. چون اثرات آسیب های اجتماعی در وجود یک فرد به سهولت حذف نمی شود.
سلبریتی ها چه کسانی هستند؟
هر فرد تأثیرگذار، مشهور و شناخته شدهای در عرصه سیاست، اقتصاد، علم و فرهنگ، سینما، موسیقی، ورزش، مدلینگ و.....میتواند یک سلبریتی محسوب شود. ستارهها این سلبریتی شدن را مدیون رسانهها هستند که آنها را به مردم دنیا میشناسانند و البته رسانهها هم از این راه برای خود و صاحبان صنعت و ثروت، درآمدزایی میکنند. سلبریتی ها علیرغم محبوبیت و شهرت اولیه خود در بین مردم، جامعه و فضای مجازی بعد از گذشت دوره ای خاص، با خلاهای بیشمار ارزشی و شخصیتی مواجه می شوند که از اشباع روانی به پوچی و نادیده شدن پرت می شوند.
برخی از آنان ره گم کرده خود را مستحیل شده در آثار منفی فرهنگ مقصد مهاجرت، می یابند و چنین افرادی در کشورهای بیگانه، کمتر در ابعاد مثبت زندگی گام می گذارند و یا چهره ای موفق می گردند. چون بر اساس مقتضیات شغلی، همیشه برای آنان تظاهرات رفتاری اهمیت داشته است. در واقع آنان تاوان سلبریتی شدن خود را با بهای سنگین بی هویتی می پردازند. گاه آنان افرادی بدون تابعیت یا بدون ملیت هستند. یعنی وضعیتی که در آن یک شخص هیچ نوع رابطه رسمی و شناخته شدهای با هیچ یک از دولتها ندارد. تعدادی از این سلبریتی ها با طرد شدن اجباری یا ترجیحی از وطن خود، به چنین سرنوشتی محکوم می گردند. خودباختگی، آنان را در خلاء ارزشی سرگردان نگه می دارد.
وضعیت حقوقی افراد بدون تابعیت چگونه است؟
چون بحث به بدون ملیت یا تابعیت بودن برخی از افراد مبتلا به آسیب دوگانگی ارزشی کشانده شد، پس به اعلامیه جهانی حقوق بشر در این خصوص اشاره می کنم:
" بر پایه ماده ۱۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد همه مردم حق دارند تابعیت داشته باشند و امکان محرومسازی خودسرانه هیچ کس از تابعیتش ممکن نیست. "حق برخورداری از تابعیت" در پیماننامهها و اسناد حقوق بشری بسیاری چون " میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی"، " کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان" و " پیماننامه حقوق کودک" اشاره شده است. پیماننامه وضعیت افراد بدون تابعیت مصوب ۱۹۵۴ در نیویورک مهمترین سند قانونی در مورد این افراد است. در این پیماننامه، علاوه بر تعریف رسمی " شخص بیتابعیت"، تلاش شده تا دولتهای عضو، به رعایت یکسری حقوق و آزادیهای پایه، موظف شوند. از جمله حقوق مهم تعریف شده در این سند بینالمللی، آزادی مذهب (ماده ۴)، حق طرح دعوا یا دسترسی به دادگاههای کشوری که افراد در آن زندگی میکنند (ماده ۱۶) و حق فرد بر مالکیت اموال و مصون بودن داراییهای شخصی او (ماده ۱۳) است. همچنین دولتهای عضو موظف هستند در امور مربوط به حق کار و تأمین اجتماعی، با افراد بدون تابعیت، رفتاری مشابه با اتباع خود داشته باشند. همچنین اگر کسی به علت سلب تابعیت، بدون کشور شود دولتها حق سلب تابعیت از او را نخواهند داشت." (3)
برای مصون ماندن از نتایج آسیب دوگانگی ارزشی باید چه کرد؟
برای رهایی از هر نوع آسیب اجتماعی خصوصا دوگانگی ارزشی، می باید در زندگی خود و در جامعه " اصول پایدار فرهنگی " داشته باشیم. حساسیت، تعهد و وفاداری ما نسبت به این اصول ارزشی، اخلاقی و اعتقادی باید تا حدی باشد که عدول از آن باعث رنجش و آزردگی ما و دیگران گردد.
اگر ارزش های گروهی ، از شفافیت و مقبولیت عمومی در جامعه و خصوصی در گروه برخوردار باشند هرگز بدین شکل نقض نمی گردند. البته یک اصل مهم دیگر در اینجا بسیار بدیهی است و آن این که ما در درونی کردن ارزش ها در دو نهاد مهم جامعه، هیچ تلاش مفید و مؤثری نداشته ایم.
ما بهترین زمان برای جامعه پذیری کودکان را در خانواده و مدرسه، با حاکمیت سطحی نگری های خطی یا مصلحتی خود از دست داده ایم و امروز درگیری ما با بازخوردهای آسیب دوگانگی ارزشی در سطح مدیریت خرد و کلان، روندی طبیعی و حاصل بی تفاوتی و بی برنامگی خود ماست.

رفتار یا روابط اجتماعی افراد نباید بازیچه آمال سیاسی گردد که ترکیب یا تظاهرات هدایت شده آن، بسیار پیچیده و خطرناک است. اگر قدری شفافیت در روابط اداری و حرفه ای وجود داشته باشد ما کمتر شاهد رفتار دوپهلو و غامض افراد می گردیم.
باید همه افراد جامعه خصوصا ساختار حاکمیتی کشور، به یک بازبینی و بازنگری در مجموع انتظارات و توقعات خود دست بزنند تا شاید مانع ترویج رفتارهای دوگانه یا دو قطبی در روابط خود گردند. باید قبول کرد که ساختار فرهنگی ما، بنیان های استواری جهت تکیه زدن و رسیدن به سر منزل مقصود را ندارد.
با رهاسازی امر آموزش و ترویج فرهنگ با تمامی عناصر آن، ما در واقع پیوند زنجیره ای روابط انسانی را از دست می دهیم. هیچ کشوری فقط در سایه پیشرفت های تکنولوژیک به ثبات قدرت و امنیت نرسیده است، آنان با پرداختن به آموزش و فرهنگ و همه گیر کردن آن در جامعه، به شرایط ایده آل امروز خود رسیده اند و گر نه ما نیز با مدرنیسم و پست مدرنیسم، قادر بودیم به موقعیتی ممتاز برسیم.
منابع :
1 ) انصاف نیوز. " فاطمه حقیقت جو " کشف حجاب کرد . 22 فروردین 1397.
2 ) خبرگزاری میزان . کد خبر: 100511 . 30 آبان 1394.
3 ) ویکی پدیا. دانشنامه آزاد. بدون تابعیت.
( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

انتشار خبر استخدام تعدادی از طلاب و روحانیان در آموزش و پرورش بازخوردهای مثبت و منفی فراوانی را به وجود آورد . حضور روحانیان در مدارس امر تازه و بدیعی نیست و در طول یک صدسالی که از شروع تعلیم و تربیت نوین در ایران می گذرد بسیاری از آموزگاران و دبیران در کسوت روحانیت بوده اند .
با تشکیل مدارس جدید، مهم ترین منبع تامین نیروی انسانی از روحانیان بود که در مدارس جدید به تدریس ، نظامت و مدیریت می پرداختند و حتی در سال های قبل از انقلاب تالیف کتب دینی توسط بزرگانی همچون شهید بهشتی و شهید باهنر صورت می گرفت. این که هر فردی اعم از روحانی و غیرروحانی برای امرار معاش از تخصص خود بهره بگیرد امری مذموم نیست ؛ از این روز استخدام روحانیان با رعایت مقررات برای تدریس در رشته های مرتبط به ویژه در شرایط فعلی که آموزش و پرورش با بحران شدید نیروی انسانی روبه رو است در راستای حل مشکلات آموزش و پرورش می باشد ولی در صورتی که حضور روحانیان در مدارس با هدف حل مشکلات تربیتی صورت گیرد تا راهکاری برای " بحران تربیت" باشد با یک برنامه جدید روبه رو هستیم که نقدو بررسی آن لازم و ضروری می باشد . استخدام معلم در رشته های مختلف وظیفه وزارت آموزش و پرورش است و به کارگیری روحانیان نیز دراین زمینه و در رشته های تخصصی حق آن هاست ولی خلط این موضوع با بحران تربیت امری غلط است .
طرح فوق را باید در چارچوب برنامه های تربیتی و دینی آموزش و پرورش و با آسیب شناسی برنامه هایی که در طول سال های پس از انقلاب اسلامی ارائه شده است مورد ارزیابی قرارداد .
در شرایط فعلی آموزش و پرورش به دلایل مختلف در دستیابی به اهدافی که برایش ترسیم شده ناکام مانده است و بخش زیادی از دلایل این ناکامی از عوامل بیرون از آموزش و پرورش ناشی می شود .
دراین مورد ذکر موارد زیر ضرورت دارد:
1- مسئله بحران تربیت :
آیا بیان اینکه آموزش و پرورش با بحران تربیت روبه رو شده است اذعان به غیردینی بودن آموزش و پرورش است ؟ در حال حاضر کلیه امور مربوط به آموزش و پرورش از گزینش و استخدام معلمان ، تالیف کتب درسی و ....براساس معیار های نظام جمهوری اسلامی تدوین شده اند. عمده معلمان نیز از اقشار مذهبی جامعه استخدام شده اند و دیدگاه های دینی و مذهبی دارند. رسانه ها و نهادهای متفاوتی نیز در زمینه تبلیغات دینی برنامه های گسترده ای را اجرا می نمایند و تلاش می شود از همه ابزارها برای رشد دینداری در سطح جامعه استفاده گردد .
حال این پرسش مهم مطرح می شود اگر در شرایط موجود با بحران تربیت روبه رو هستیم دلیل این بحران چیست و عوامل تاثیرگذار آن کدامند ؟ آیا نباید در فضای تعاملی پیرامون آن گفت و گو کرد و نقش آموزش و پرورش و دلیل کژکارکردی آن بررسی و به عوامل موثر دیگر در این زمینه پرداخته شود ؟
اگر آموزش و پرورش نتوانسته است شوق و شور دینی سال های ابتدای انقاب اسلامی را نگه دار د و حتی آن را تضعیف کرده است ؛ آیا بهتر نیست دراین زمینه آسیب شناسی صورت گیرد ؟
در حال حاضر بیشترین تعداد بخشنامه ها و برنامه های وزارت آموزش و پرورش در بخش معاونت پرورشی می باشند و شاغلین معاونت های پرورشی از سطح وزارت تا مناطق سعی و اهتمام فراوانی در برگزاری صحیح برنامه های فوق دارند ولی میزان اثر بخشی این برنامه ها مورد واکاوی علمی و تخصصی قرار نمی گیرد .
آیا این بحران تا حد زیادی به نگاه غلط به انسان نشات نمی گیرد که باید با سخنرانی دینداری را رشد داد؟ حال آنکه تربیت به ویژه در شرایط امروز ایران و جهان مقوله ای به مراتب پیچیده تر از گذشته است که صرف سخنرانی نقش موثری در آن نخواهد داشت .

2 - کثرت و وحدت در آموزش و پرورش :
برای فهم کثرت موجود در دانش آموزان امروز نیازی به انجام نظر سنجی و پایش های علمی نیست . اندکی تامل در وضعیت پوشش ، گفتار و رفتار دانش آموزان و توجه به اندیشه های آنان نشان می دهد که با وضعیتی متفاوت روبه رو هستیم که آموزش و پرورش امروز ما آمادگی کافی برای برنامه ریزی در شرایط موجود را ندارد و همچنان با تکرار برنامه های آزمایش شده کوشش می شود واقعیت ها پنهان گردند .
پروکروستس ،افسانه ای یونانی، است که رهگذران را به بهانهی مهماننوازی به خانهی خود میبرد و روی تختی میخواباند و اگر از طول تخت کوتاهتر بودند آنقدر آنها را میکشید تا همطول تخت شوند، و اگر بلندتر از تخت بودند از پاهایشان میبرید تا به اندازهی تخت درآیند ؛ آموزش و پرورش امروز نباید نقشی همچون پروکروستس داشته باشد باشد و همه افراد را یکسان در اندیشه و پوشش ببیند و بخواهد .

کثرت موجود در دانش آموزان باید به رسمیت شناخته شود و برنامه های کلان آموزش و پرورش بر مبنای پذیرش کثرت موجود و تلاش عقلانی برای نیل آگاهانه داوطلبانه به وحدت تبیین گردد. وحدتی که بتواند دانش آموزان را ضمن حفظ تکثر درراستای منافع ملی ، توسعه و فردای ایران تربیت نماید .
هرزمانه ای ویژگی های خاص خو د را دارد و انتظار اینکه طرح های قدیمی با زمانه های متفاوت سازگار باشد عبث و بیهوده می باشد . برای مثال تجربه " امور تربیتی " در دستیابی به اهداف خود در دهه اول انقلاب اسلامی موفق بود ولی این موفقیت بیش از هرچیز مرهون فضای همدلانه و انقلابی برخواسته از انقلاب اسلامی بود که امور تربیتی را از منبع بی پایانی از شوق و شور دیندارانه و انقلابی بهره مند می ساخت . آیا بیان اینکه آموزش و پرورش با بحران تربیت روبه رو شده است اذعان به غیردینی بودن آموزش و پرورش است ؟
تکرار تجربه امور تربیتی در شرایط فعلی بدون در نظر گرفتن شرایط موجود و تغییر در اهداف و برنامه موفقیت ندارد .
معضل امروز آموزش و پرورش ایران عدم درک مناسب در کثرت موجود در جامعه ایران و تدوین راهکارهای مناسب تربیتی برای دستیابی به وحدت در اهداف اسلامی و ملی می باشد ، از این رو بیش از بحران تربیت با بحران نظریه عقلانی ، کارآمد و واقع گرایانه در آموزش و پرورش ایران روبه رو هستیم .
3- آموزش و پرورش و دینداری :
آیا آموزش و پرورش نقشی در دینداری دارد؟
در اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وظایفی برای دولت برشمرده شده است که از جلمه آن « ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی » می باشد . براین اساس یکی مهم ترین وظایف دولت ایجاد یک محیط مساعد می باشد که در آن فضایل اخلاقی رشد نماید . ایجاد محیط مساعد به معنای دیندار ساختن انسان ها نیست بلکه وظیفه دولت و بالتبع آن آموزش و پرورش را محدود به زمینه سازی برای ایجاد فضایل اخلاقی ونه دینداری می نماید.
حال آن که در سند تحول آموزش و پرورش براساس آیه 97 سوره نحل (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ / هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات [حقيقى] بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش خواهيم داد) حیات طیبه را هدف این نهاد قرارداده است .
بدین ترتیب سند فوق که سند رسمی و پایه آموزش و پرورش می باشد حیات طیبه را که وعده خداوند به انجام دهندگان عمل صالح می باشد را بر دوش آموزش و پرورش قرارداده است .
تفاوت میان نگاه قانون اساسی در مورد ایجاد مساعد برای رشد فضایل اخلاقی و نگاه فعلی آموزش و پرورش برای حیات طیب دو نگرش متفاوت را در رویکرد آموزش و پرورش به دینداری به وجود می آورد .
در نگاه قانون اساسی دولت باید بستر ساز رشد فضائل اخلاقی باشد و بکوشد زمینه های آن را به نحوی فراهم آورد که مردم با حفظ حقوق و آزادی هایشان بتوانند در این زمینه گام بردارند و حداقلی از آزادی در انتخاب را با خود به همراه دارد ولی نگاه سند تحول نگاهی تمامیت گرایانه به آموزش و پرورش دارد و جایگاه آموزش و پرورش را از بستر ساز به تعیین کننده و پیش برنده تغییر می دهد .

در نگاهی که وظیفه آموزش و پرورش را ایجاد محیط مساعد می داند حق انتخاب با دانش آموز است ولی در نگاه مطلوب سند تحول ، آموزش و پرورش باید وعده خداوند متعال به انجام دهندگان عمل صالح را به سرانجام برساند و نقش آزادی انسان را کمرنگ و بی رنگ می شود و به ایجاد مقاومت در بین دانش آموزان می انجامد و بر بحران تربیت می افزاید.
استخدام معلم در رشته های مختلف وظیفه وزارت آموزش و پرورش است و به کارگیری روحانیان نیز دراین زمینه و در رشته های تخصصی حق آن هاست ولی خلط این موضوع با بحران تربیت امری غلط است .
بحران تربیت موجود بدون فهم وضعیت موجود و دلایل این بحران و تدوین نظریه ای که کثرت در جامعه و آموزش و پرورش را به رسمیت بشناسد و حدود مسئولیت آموزش و پرورش در سوق دادن دانش آموزان را به نحوی عقلانی و روزآمد طراحی نماید امکان پذیر نیست .
نگاه همدلانه به کثرت موجود در آموزش و پرورش زمینه های رشد فضائل اخلاقی را فراهم می سازد . این نگاه همدلانه بدون آسیب شناسی و بازنگری در برنامه های تربیتی – دینی آموزش و پرورش ممکن نیست .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

جایی که ما هستیم نه فقط دیانت ما که آموزش ما نیز عین سیاست ماست .
نظام آموزشی ما نیز مثل نظام اسلامی ما، مثل خودش هست و شبیه هیچ یک از نظام هایی که می شناسیم، نیست. مثلا در تمام دنیا شاید تنها نظام آموزشی ماست که امور تربیتی به این گونه ای که می بینیم، دارد و برای همین، تعیین تکلیف قطعی امور تربیتی ، همیشه یکی از درد سرهای نظام آموزشی بوده است.
این معاونت که با پیروزی انقلاب تشکیل شد، تجربه های مختلف؛ ایجاد، ادغام، امحا و احیا را با ظهور دولت های گوناگون از سرگذرانده است.
مراد از تربیت در تکوین امور تربیتی، به مفهوم علمی وبه اصطلاح پرورشی اش نبود ، بلکه به تاسی از حماسه بهمن 57 ماهیت انقلابی و شیعی داشت . در این چنین وضعیتی ، مربیان و دانش آموزان پیش از آنکه خود را دارای حق تحلیل و انتخاب بشمارند ، به آسانی خود را مکلف به انجام یک سری برنامه ها و طرح ها می دیدند.

سال های بعد از شدت وحدت روحیات انقلابی مربیان کاسته شد ؛ به عبارت دیگر ، امور تربیتی که می رفت در واقع یک نهضت در بطن نظام آموزشی ایجاد کند ، خود در آن هضم شد . بی آنکه بخواهیم عملکرد های مطلوب آن همه مربیان دلسوز را نادیده بگیریم، باید گفت که امور تربیتی موجود فرزند خلفی برای مادر تربیت مطلوب نبود .
در ایجاد امور تربیتی ، مفاهیم تربیتی که خود به مثابه ی دریایی هست ، با خوش باوری تمام در کوزه ی امور تربیتی ریخته شد و پر واضح است که در یک کوزه ، قسمت چند روزه و چند ساله ای بیشتر نمی گنجد. اضافه بر اداره امور صبح گاه ، نمازجماعت، مناسبت ها مسابقات نهج البلاغه ، احکام شرعی، مسابقات چندگانه و برخی برنامه های دیگر اهم فعالیت های امور تربیتی در مدارس بوده اند. انجام این امور قبل از آنکه در حکم وسیله ای برای رسیدن به اهداف تربیتی باشند ، در واقع خود هدف به حساب می آمده اند . یعنی امور تربیتی برای امور تربیتی و نه چیز دیگر .

در این روند و روال، مربیان تربیتی، در واقع مجریان یک سری امور فوق برنامه شدند که اغلب کلیشه ای و دیکته شده از بالا بودند. دانش آموزان نیز با علاقه و شوق بسیار در این فضا فعالیت می کردند. این وضع تا پایان دوره جنگ هشت ساله، نه تنها چالش برانگیز نبود بلکه برای حفظ روحیه جنگی ، بسیار شایسته و کارآمد هم بود. انجام این امور قبل از آنکه در حکم وسیله ای برای رسیدن به اهداف تربیتی باشند ، در واقع خود هدف به حساب می آمده اند .
مشکل از وقتی شروع شد که با پایان یافتن جنگ تحمیلی، روحیه «دفاع»، جای خودش را به «رفاه »داد. عصر «حماسه» پایان پذیرفته بود و طوفان «توسعه» با شتاب بسیار در راه بود. در این اوضاع خانواده بزرگ آموزش و پرورش در مواجه با امور تربیتی ، خود را وارث میراثی می داند که در حرام و حلال بودن آن ، مانده است . فهم این ادعا در نوع برخورد دولت ها با آن راحت تر است که یکی به ادغام و دیگری به احیای آن کمر می بندد.
اولیا و معلمان نیز به امور تربیتی چنان نمی نگرند که به امور آموزشی توجه می کنند . نه نسل کودک و نوجوان الان دیگر، به این امور وابسته اند و نه مربیان حاضر نظیر مربیان پیشین، به کارشان دلبسته اند .
نقطه سر خط !
گروه گزارش/

چندی پیش حسن ملکی معاون وزیر آموزش و پرورش و رییس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی با تأکید بر اینکه تحول در برنامه ریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزه علمیه امکان ندارد، تصریح کرد: باید با کمک و همراهی حوزه علمیه این تحول صورت بگیرد و روی این عقیده نیز پافشاری می کنم.
او یکی از نکات پر اهمیت در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی کل کشور را سند تحول بنیادین آموزش و پرورش برشمرد و افزود: برنامه ریزی درسی و آموزشی باید مبتنی بر سند تحول باشد و اینکار هم اتفاق نمی افتد، مگر اینکه حلقه واسطه ای شکل بگیرد و باید الگویی تدوین شود تا مبتنی بر سند تحول، برنامه ریزی درسی و آموزشی تغییر کند.
معاون وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه از میز آموزش و پرورش درخواست داریم این الگو را تدوین کرده و به سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ارائه دهد تا ما بتوانیم با استفاده از آن کار تغییر در برنامه ریزی درسی و کتب درسی را انجام دهیم.
ملکی با اشاره به ظرفیت های دفتر تبلیغات اسلامی و گزارشی که از فعالیت های قطب های فکری و فرهنگی به خصوص میز آموزش و پرورش ارائه شد، اظهار داشت: آمادگی این را داریم تا کارگروهی تشکیل شود و یک تفاهم نامه ای میان سازمان پژوهش کشور و دفتر تبلیغات اسلامی صورت بگیرد تا در همه زمینه ها (آموزشی، پژوهشی، تبلیغی و هنر، رسانه و فضای مجازی) بتوانیم همکاری داشته باشیم. » ( این جا )
همچنین در دفترچه آزمون استخدامی کشوری ، دارندگان مدارک سطح 2 و 3 حوزه برای احراز شغل دبیری رشته زبان و ادبیات فارسی با دانش آموختگان کارشناسی و کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی برابر دانسته شده اند . ( این جا )
مشاور عالی وزیر و دبیر ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش در نشست مجازی ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش خراسان رضوی اظهاراتی در این مورد داشته است . ( این جا )
پرتال اداره کل آموزش و پرورش استان خراسان رضوی می نویسد :
« به گزارش روابط عمومی آموزش و پرورش خراسان رضوی، علیرضا حاجیان زاده در نشست مجازی ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش خراسان رضوی ضمن تسلیت شهادت امام هادی (ع) از تعاملات مثبت و سازنده فی ما بین دو نهاد تقدیر کرد و گفت: ستادی همکاری های مشترک آموزش و پرورش و حوزه علمیه با استفاده از تجربیات بیش از یک دهه فعالیت و بهره گیری از اسناد بالادستی، برنامه پنج ساله همکاری مشترک را تدوین نموده است و امسال در دومین سال اجرای این برنامه هستیم.

وی با اشاره به محوریت ساحت اعتقادی، عبادی و اخلاقی در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و همچنین تاکید این سند بر لزوم مشارکت دستگاه ها و نهادهای برون سازمانی در پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت گفت: این دو مقوله با توجه به رویکرد تربیتی سند تحول بنیادین به مشارکت، تعامل و همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش معنا می بخشند.
حاجیان زاده از قابلیت عملیاتی بودن و جامعیت برنامه به عنوان دو ویژگی برنامه پنج ساله همکاری مشترک حوزه علمیه و آموزش و پرورش نام برد و گفت: این همکاری ها در عرصه های نیروی انسانی، تبلیغ و فعالیت فرهنگی، برنامه درسی و مشارکت حوزه در تامین محتوای آموزشی و محتوای کتب درسی، پژوهش و تبادل فکر و اندیشه با حوزه علمیه و همچنین مدارس وابسته به حوزه علمیه جریان دارد.
مشاور عالی وزیر و دبیر ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش با تاکید بر لزوم استفاده حداکثری از ظرفیت های همکاری های مشترک فی مابین حوزه علمیه و آموزش و پرورش خاطر نشان کرد: در برنامه پنج ساله همکاری های مشترک بین دو نهاد جذب سالانه پنج هزار طلبه وظیفه هدف گذاری شده است، همچنین تعدادی از طلاب نیز برای همکاری با آموزش و پرورش به روش خرید خدمات جذب خواهند شد.
این مقام مسئول با اشاره به اجرای دو طرح امین و روشنا با هدف تبلیغ و ترویج فعالیت های فرهنگی در مدارس یادآور شد: در تامین محتوای آموزشی و محتوای کتب درسی نیز مشارکت های خوبی بین حوزه و آموزش و پرورش صورت گرفته است به گونه ای که در سال جاری بیش از 80 درصد نقد و بررسی های انجام شده در چاپ جدید کتب درسی اعمال شد. » این که گفته شود تحول در برنامه ریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزه علمیه امکان ندارد تا چه میزان علمی و با واقعیات امروز نظام های آموزشی موفق و توسعه یافته جهان تطابق و هم خوانی دارد ؟
در ماه های اخیر ، تغییر و تحریف محتوای کتاب های درسی ، اعتراضات گسترده ای را در میان معلمان و جامعه در پی داشت .
پرسش « صدای معلم » از آقای حاجیان زاده آن است که سهم ایشان و حوزه علمیه در این تغییرات چه بوده است ؟
سیاست آموزش و پرورش در سالهای اخیر بر این گونه بوده است که در استخدام نیرو ، فارغ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان یا فارغ التحصیلان رشته های مورد نیاز پذیرفته می شدند.
بر اساس کدام قانون حوزوی ها در استخدام دبیر ادبیات فارسی راه پیدا کردند ؟

آیا برای فارغ التحصیلان ادبیات فارسی هم این امتیاز را قائل شده اند که در حوزه ها تدریس کنند ؟
آیا این گونه سهمیه بندی ها مشابه همان سهمیه بندی های غیرعادلانه کنکور است که سالهاست دانش آموزان مستعد و نخبه را که توانایی تحصیل در رشته پزشکی و مهندسی را دارند ، از ورود به این رشته ها محروم کرده و افرادی با رتبه های ضعیف صرفا به خاطر استفاده از سهمیه ، صندلی های پزشکی و مهندسی را به خود اختصاص داده اند ؟
مدت هاست که بحث ناکارآمدی نظام آموزشی و بحران در کیفیت و فلسفه آموزش مطرح است .
پرسش صریح صدای معلم از ایشان و سیاست گذاران و برنامه ریزان آن است که سهم حوزه علمیه و نهادهای آموزش ایدئولوژیک در این 4 دهه و شکل گیری وضعیت موجود چه بوده است ؟
آیا کسانی که آموزش و پرورش را به عنوان " جامعه هدف " برای اقدامات خود برگزیده اند ؛ در برابر عملکرد خود هم پاسخ گو هستند ؟

پیش تر « صدای معلم » از رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی فعلی که تحصیلات آکادمیک دارد پرسش کرد که آیا اساسا باوری به تضارب آرا و تفکر انتقادی دارد ؟
این که گفته شود تحول در برنامه ریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزه علمیه امکان ندارد تا چه میزان علمی و با واقعیات امروز نظام های آموزشی موفق و توسعه یافته جهان تطابق و هم خوانی دارد ؟
اصولا این حرف ها تا چه حد حتی با واقعیت های " مدرسه ایرانی " و " نیازهای آموزشی " این جامعه تناسب دارد ؟ پرسش صریح صدای معلم از ایشان و سیاست گذاران و برنامه ریزان آن است که سهم حوزه علمیه و نهادهای آموزش ایدئولوژیک در این 4 دهه و شکل گیری وضعیت موجود چه بوده است
پرسش این رسانه از وزیر آموزش و پرورش و نیز رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی که توسط ایشان منصوب گردیده آن است که در شرایط کنونی، سازمان پژوهش برای متناسب سازی برنامه درسی چه کاری انجام داده است و آیا در این زمینه طرح و برنامه ای دارد ؟
آیا قرار است نهادهای خارج از آموزش و پرورش که تخصص و احاطه چندانی بر روی مسائل آموزش ندارند به آقای ملکی رهنمود بدهند ؟ اساسا استقلال ذاتی و حرفه ای نظام آموزشی در کجا باید تعریف و عینیت پیدا کند ؟
آیا رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی برنامه ای منهای " مناسک گرایی " و " صورت گرایی " دارد و یا آن که این سازمان همچنان بر مدار " روزمرگی " و " عقلانیت ستیزی " حرکت می کند ؟
پرسش صدای معلم که بارها مطرح شده آن است که چرا ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش از برگزاری نشست رسانه ای با خبرنگاران و رسانه ها طفره می رود و در برابر عملکرد و گفته های خویش پاسخ گو و مسئول نیستند ؟
وظیفه مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در این میان چیست ؟
پایان گزارش/
گروه رسانه/

طلبههای یکی از مدارس مذهبی در استان خیبر پختونخوا
پاکستان در ماههای اخیر شاهد اعتراض روحانیون و اسلامگرایان به قانونی بوده است که به دولت اجازه میدهد بر بودجه و کارکرد مساجد و مدارس مذهبی نظارت کند.
مجلس این کشور در اواخر تابستان برای برآورده کردن خواستههای گروه ویژه اقدام مالی (افایتیاف) سه طرح را به تصویب رساند. هدف این گروه مقابله با پولشویی و تامین مالی تروریسم است.
به گزارش روزنامه انگلیسیزبان اکسپرس تریبون، افایتیاف در ژوئن ۲۰۱۸ پاکستان را در "فهرست خاکستری" خود قرار داده و از اسلامآباد خواسته بود که تا پایان ۲۰۱۹ دست به اصلاحات بزند، فرصتی که بعدا به خاطر همهگیری کووید-۱۹ تمدید شد.
گمان میرود که برخی از مدارس مذهبی در رشد افراطیگری نقش دارند.

سه قانونی که اواخر تابستان در مجلس تصویب شد، اینها بودند: طرح املاک وقفی اسلامآباد؛ طرح مبارزه با پولشویی (اصلاحیه دوم) ؛ و طرح مبارزه با تروریسم (اصلاحیه سوم).
قانون املاک وقفی به دولت اجازه میدهد که با انتصاب سرپرست بر درآمدها و فعالیتهای مساجد و مدارس مذهبی نظارت کند.
روزنامه انگلیسیزبان داون روز ۲۷ ژانویه گزارش کرد که هیاتهای امنای هزاران مدرسه مذهبی بعد از این که وزارت آموزش پاکستان در ماه اکتبر از طریق روزنامهها اعلام کرد که این مدارس باید در اداره منطقه خود ثبت شوند، درباره جزئیات این قانون بحث و تبادل نظر کردند. در این گزارش آمده بود که از حدود ۳۰ هزار مدرسه مذهبی موجود در پاکستان، تنها ۲۹۵ حوزه برای ثبت رسمی اقدام کردهاند.
در ماه دسامبر، مفتی منیب رحمان، روحانی برجسته پاکستانی، کارزاری در مخالفت با قانون املاک وقفی به راه انداخت و برای پیشبرد آن سازمانی به نام جنبش دفاع از مساجد و مدارس مذهبی ایجاد کرد. این سازمان میگوید که در کشورهایی مانند مصر و ترکیه نیز قوانین مشابهی وجود دارد.
به گفته روزنامه داون، مفتی رحمان میگوید این قانون تحت فشار افایتیاف تصویب شده است. به گفته او "محدودیتهای مذهبی در کشوری مثل پاکستان که یک جمهوری اسلامی است پذیرفتنی نیست و اگر مقامات بخواهند این محدودیتها را اعمال کنند، ما با آنها مقابله خواهیم کرد."
روزنامه تندرو اسلام روز ۱ ژانویه نوشت که روحانیون وابسته به این سازمان جدید عقیده دارند که این قانون "تلاشی است برای وصل کردن مدارس مذهبی به تروریسم".
روزنامه امت روز ۲۰ ژانویه خبر داد که روند ثبت مدارس مذهبی که از ماه ژانویه در استان پنجاب شروع شد با اعتراض روحانیون روبهرو شده است. استانداری نیز تهدید کرد که هر حوزهای که ظرف هفت روز کار ثبت را آغاز نکند جریمه خواهد شد.
روحانیون در عین حال به دخالت بنیاد صلح و آموزش نیز اعتراض دارند، و این بنیاد را متهم میکنند که گزارشهای نادرستی از مدارس مذهبی برای دولت آمریکا میفرستد.
روزنامه اوصاف روز ۲۵ ژانویه گزارش داد که سازمان دفاع از مساجد و حوزهها برگزاری سمینار و کارگاه توسط این بنیاد را در مدارس مذهبی ممنوع کرده است.
دولتهای مختلف پاکستان در چند دهه گذشته با چالش نظارت بر مدارس مذهبی دست و پنجه نرم کردهاند.
شفقت محمود، وزیر آموزش این کشور، در مصاحبه با روزنامه داون ابراز امیدواری کرد که روند ثبت مدارس ادامه پیدا کند. به گفته او "کار زمان میبرد؛ مدارس مذهبی به صورت کتبی به ما اطمینان دادهاند و به همین خاطر روند ثبت ادامه پیدا خواهد کرد و انجام خواهد شد."
در این گزارش همچنین از قول یکی از مقامات ناشناس وزارت آموزش نقل شده بود که مدارس مذهبی در چند دهه گذشته با موفقیت تمام اقدامات برای ثبت و نظارت بر کارشان را خنثی کردهاند.
برخی از روحانیون سرشناس هشدار دادهاند که اعتراضات در صورت لغو نشدن این قانون ادامه پیدا خواهد کرد.
در سال گذشته بسیاری از کتابهای کودک نیز در ترکیه ممنوع شدند. این کتابها شامل چندین ترجمه از کتابهای آلمانی نیز شدهاند. از جمله کتاب " بچه های کوچک از کجا میآیند" که نشر راونسبورگ منتشر کرده و موضوع آن آموزش جنسی برای کودکان چهار تا هفت ساله است. دولت ترکیه این کتاب را در زمره کتابهای "ناپسند" طبقهبندی کرده و دادگاه برای مترجم و ناشر نسخه ترکی آن ده سال زندان در نظر گرفته است.
در دوره اردوغان سانسور کتاب در ترکیه شامل بسیاری حوزهها میشود؛ کتابهای کودکان، کتابهای فمینیستی، کتابهایی که از فساد در دولت اردوغان پرده برمیدارند و یا سوالهایی را پیرامون کودتای ۲۰۱۶ مطرح میکنند.
گروه اخبار/
اندونزی اجبار دانشآموزان دختر به پوشیدن حجاب اسلامی در مدارس را ممنوع اعلام کرده است. این تصمیم در پی جنجالی گرفته شده است که در پی اجبار یک دانشآموز مسیحی به استفاده از حجاب در این پرجمعیتترین کشور مسلمان روی داد.

من انشا را نزدیکترین جا به وجود خودمان میدانم. نزدیکترین نقطهای که فردیت، حس و خلاقیت ما امکان بروز و ظهور پیدا میکند.
انشا را جایی میدانم که میاندیشم و معنای عینی پیدا میکنم. انشا را انسان مکتوب میدانم، نه انسان شفاهی. متنی که بودن ایرانی را در لحظة اکنون عینیت میبخشد. حتی اگر آن انشا را در مقالۀ علمی در رشتة خاص نوشته باشند. چنین چیزی را خیلی نادر میبینم. اگر از استادان دانشگاه بخواهید یک صفحة خلاقه بنویسند، بسیاری توانایی آن را ندارند. چون آنها اصولاً نمیدانند انشا چیست. به همین دلیل میگویم انشا سرکوب شده است.
انشا در جامعهای امکان ظهور و بروز پیدا میکند که من، از حداقل آزادی و مشروعیت برخوردار باشد. در نظام آموزشی ما به نوعی دستگاه ایدئولوژی که ارزشهای ایدئولوژیگرایی و سیاسی را به رسمیت میشناسد، منِ فردیتیافته تعریف نشده است. به همین دلیل انشاهای بچهها تمرین انشانوشتن نیست، تمرین تقلید و رونویسی از ایدئولوژی، آموزهها و روایتهای از پیش آمادهشدهای میکنند که قرار است آنها را حفظ و تمرین کنند و قرار است به آنها القا شود. طبیعی است در چنین سیستمی اگر کسی بخواهد واقعاً انشا بنویسد، درواقع نوعی کنش مقاومت انجام میدهد. (ماهنامۀ انشا و نویسندگی شمارۀ 102)

معلمان زیادی هستند که خلاف جهت وضع موجود حرکت میکنند و تلاش دارند که انشا را از زیر بار فشارهای ایدئولوژیک نظام آموزشی نجات دهند و با همه محدودیتها دست بچهها را بگیرند و یک قدم جلو ببرند. منِ فردی دانشآموزان را به رسمیت میشناسند و تمام تلاششان پرورش این «من» است. همچنین این قبیل معلمان مراقبت میکنند تا انشا و نگارش را از زیر سایه املا و دستور و آرایههای ادبی، معنی شعر و تست دور نگهدارند. و البته کار سختی است وقتی اولیای بچهها، مدرسه، کنکور و رقابت سهمگین آن از معلم چیز دیگری یعنی همان دوپینگ تست و نمره را میخواهد.
کانال انشا و نویسندگی

همین که جناب حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش، به مناسبت روز جهانی معلم ، پیام داده اند ( این جا ) ، نشانه شجاعت ایشان است. اما این شجاعت نصفه و نیمه است و ذیل تعابیر ایدئولوژیک و سیاسی پیام ، محو و نابود می شود.
قبل از حاجی میرزایی، مرتضی حاجی، وزیر وقت آموزش و پرورش در سال ۱۳۸۳ و علی اصغر فانی در سال 94 به مناسبت روز جهانی معلم پیام صادر کردند که هر دو جاندارتر و حرفه ای تر از پیام وزیر کنونی بود.
پنجم اکتبر برابر با 14 مهرماه ، از سوی یونسکو «سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد» روز معلم اعلام شده است، منظور از اعلام این روز این بود که جامعه و مخصوصا اولیا و دانش آموزان در این روز از زحمات طاقت فرسای معلمان قدردانی کنند و با حضور در مدرسه یا فرستادن کارت پستال معلمان را خوشحال کنند.

بعد از اینکه در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 ، موضوع سند 2030 تبدیل به یک مناقشه انتخاباتی شد، از سوی جریان اصولگرا اتهامات سیاسی علیه یونسکو مطرح شد و سند 2030 مورد هجوم قرار گرفت. هجوم به یونسکو در حالی صورت گرفت که ایران یکی از اعضای اولیه این نهاد وابسته به سازمان ملل بوده و عضویت آن بعد از انقلاب نیز ادامه داشته است. در این پیام هیچ اشاره ای به نام یونسکو و تاریخچه تعیین روزی به نام روز جهانی معلم نمی شود. در این پیام بر نقش حرفه ای معلمان تاکید نمی شود.
اساسنامه کمیسیون ملی یونسکو در ۱۳ ماده در سال ۱۳۲۸ ه.ش. توسط هیات وزیران تصویب شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این اساسنامه مورد بازنگری قرار گرفت و سرانجام در ۱۷ ماده و۴ تبصره تنظیم و پس از تایید وزارت فرهنگ و آموزش عالی در جلسه مورخ ۲۹ شهریورماه سال ۱۳۶۶ توسط هیات وزیران به تصویب رسید. مرکز عمل و معرف هر کشور در یونسکو « کمیته ملی یونسکو » است.
در ایران رئیس کمیته ملی یونسکو، وزیر علوم، تحقیقات و فن آوری است. این کمیته که در راس آن یک مقام دولتی قرار دارد برقراری ارتباط بین یونسکو و نهادهای علمی، آموزشی و فرهنگی داخل کشور را برعهده دارد. در شورای عالی کمیته ملی علاوه بر وزیر علوم، وزرای خارجه، ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش و رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست و رئیس صدا و سیما نیز حضور دارند. دبیرکل کمیته ملی یونسکو هم با ابلاغ وزیر منصوب می شود.
ظاهرا با ترکیب کمیته ملی یونسکو ، فضایی برای رخنه و نفوذ احتمالی استکبار از طریق یونسکو وجود ندارد.
نکته مهم این است که کشور آمریکا و دولت اسراییل در اعتراض به سیاست های حمایتی یونسکو از آرمان فلسطین و هژمونی کشورهای جهان سوم بر این نهاد ، به عنوان اعتراض از آن خارج شده اند و حضور و تاثیری در یونسکو ندارند.
در پیام حدودا 140 کلمه ای وزیر، تنها یک جمله 23 کلمه ای به موضوع روز جهانی معلم مربوط است: "فرارسیدن 5 اکتبر، مقارن با ۱4 مهر و روز جهانی معلّم را به شما مشتاقان تعلیم و تربیت تبریک و تهنیت میگویم."
در این پیام هیچ اشاره ای به نام یونسکو و تاریخچه تعیین روزی به نام روز جهانی معلم نمی شود. در این پیام بر نقش حرفه ای معلمان تاکید نمی شود. بر عکس، پیام وزیر پر از کلمات نامانوس و تعابیر عقیدتی در مورد آموزش و پرورش است. معلمان به عنوان "حامیان معنوی و هادیان فکری انسانهای روزگار " معرفی می شوند." که با" اتّکال به خداوند متعال و اتکا به سیرهی نظری و عملی پیامبران الهی و نیز با ابتنا بر شیوهی حیاتبخش معلّمی" در مسیر "سبز آفرینش " گام بر می دارند.

در پایان هم از معلمان خواسته می شود که : "رویکرد انسانها را نسبت به مقابله با بلایای طبیعی و بیماریهای فراگیر و واگیرداری مانند کرونا، ارتقا و اعتلا دهند. " که موضوعی مربوط به نهادهای بهداشتی و دولتی است.
مساله امروز ما زوال شغل معلمی به عنوان یک حرفه تخصصی و تمام وقت است. مساله این است که در جامعه و در میان مردم نیز معلمی اعتبار خود را از دست داده است و معلم دیگر الگوی جوانان نیست. مساله این است که معلم دیگر به شغل خود افتخار نمی کند.
معلم امروز انسانی ژنده پوش، غمگین و مضطرب و در معرض کووید ۱۹ است که در حل نا معادله پیچیده دخل و خرج زندگی درمانده است. روز معلم چه جهانی و چه ملی و مذهبی، برای معلم جز غم و اندوه، دستاوردی ندارد.
در حالی که آموزش و پرورش ما با چالش های اساسی روبه رو است و نظام آموزشی ما به دلیل بی اعتنایی به تحولات و پیشرفت های دنیا گرفتار رکود و بحران است، ما همچنان درگیر بحث های پایان ناپذیر در مورد تقدم یا تاخر تعلیم برتربیت و ماجراهای گزینش معلمان و تغییرات چندین باره کتاب های علوم انسانی برای تطبیق روایت های تاریخی با وقایع و تحلیل های روز هستیم.
آیا وقت آن نرسیده که نگاه مسوولان به آموزش و پرورش واقعی شود و به جای تکرار شعار های سیاسی و بار کردن همه وظایف به دوش نحیف آموزش و پرورش، توقعات خود را از این وزارتخانه و معلمان واقعی کنند؟
گروه خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش

باید اِستاد و فرود آمد
بر آستان دری که کوبه ندارد!
"احمد شاملو"
فرانتس کافکا، داستان کوتاهی با عنوان «جلو قانون» دارد که بهفارسیِ "صادق هدایت" در دسترس است. پاسبانی پیشاپیش قانون، قد برافراشته و مردی میخواهد از درب آن بگذرد و وارد قانون شود. مرد که با ممانعت پاسبان مواجه میشود، میپرسد: آیا ممکن است که بعد داخل شود؟ پاسبان میگوید: «ممکن است، اما نه حالا.» و ادامه میدهد: «من آخرین پاسبان نیستم. جلوی هر اتاقی پاسبانی تواناتر از من وجود دارد.» پس مرد ترجیح میدهد که: «انتظار بکشد تا به او اجازهی دخول بدهند.»
پاسبان، او را کمی دورتر از در مینشاند. آن مرد تا سالها منتظر میماند و پاسبانهای دیگر را فراموش میکند. پاسبان اولی به نظر او یگانه مانع میآید. بالاخره چشماش ضعیف میشود و از عمرش چیزی باقی نمیماند. قبل از مرگ، از پاسبان میپرسد: «چطور در طی این همهسال کس دیگری بهجز من تقاضای ورود نکرده است؟» پاسبان پاسخ میدهد: «از اینجا هیچکس بهجز تو نمیتواند داخل شود، چون این درِ ورود را برای تو درست کرده بودند. حالا من میروم و در را میبندم!»
▫️ این آستانه، برای بسیاری از ما معلمها مکشوف شده؛ دَربی که به محتوای بستهاش راهی نیست و برنامهی آموزشیاش در انقیاد مراتب ایدئولوژیست، محتوایی که از بالادست دیکته میشود، و معلم و شاگرد را در کانالهای پوسیدهی بیتخیل و بیچشمانداز سرگردان میسازد.
خروجی این کانالها هم سرراست است؛ تولید "تابع بیامید" که تمامی امکانهای تحقق رؤیا را وانهاده و جز تمکین، مدارا و سرسپردگیِ تامو تمام به وضع موجود، خط قصهای ندارد.
▫️ برای تکتک ما معلمان در آستان این درب، دو راه وجود دارد؛ یا مانند مرد داستان، عمری همسخن دربان شویم و مانع، تمامی سویههای گذر را تاریک کند و یا چون آیهی روشن "فروغ": نقبی بهسوی نور بزنیم!
سرسپردگی به این ساختار صلب که چون سایهی هول، بر حال بچهها ایستاده و فراسویی جز تاریکی را به آنها نشان نمیدهد، انتخاب من نبود.

▫️ با ناخنهای خون و قلبی شورمند، مشغول کندنام و خوب میدانم اگر همکارانام، حرفهی معلمی را بهمثابهی "کنش آموزگاری" فهم کنند و محتوای آموزشیای که با آجر به آجرِ ایدئولوژی منجمد شده، را مورد پرسش قرار دهند، اگر پرتو پژوهشیِ کارشان را در ورطهی تاریک آن بیاندازند و در افشای سازوکار این سیستم، یکصدا باشند، نگهبان پس خواهد نشست.
▫️ در این گذار، من و بچهها آینهایم؛ ما به هم میتابیم و حاصل انعکاسمان، روبهرو را در تاریکنای چشمانداز آموزش، روشن میکند؛ "پرسش" و "تحقیق" چراغ این مسیر است؛ آنچه دانشآموزان میپرسند، تحقیقی که انجام میدهند و از تردیدی که سر برمیکشند؛ را میتوانید در کانال "کنش معلمی و دانشآموزی" ببینید. نسلی که فرو میریزد و خلق میکند؛ خوب میداند دستها چقدر توانا هستند.
کانال صور ما