حسين نورينيا: دكتر حسن عشايري دانشآموختة دانشگاه فرايبورگ آلمان در رشتة مغز و اعصاب است. در همان دوران تحصيل، تخصص روان پزشكي را هم گذراند و پس از آمدن به ايران در دانشگاه علوم پزشكي ايران مشغول تدريس و تحقيق شد. ايشان به جهت اعتقاد به كار جمعي و تأكيد بر ضرورت شكلدادن به سازمانهاي مردمنهاد در راهاندازي و فعاليت انجمنهاي حمایت از حقوق کودکان، انجمن تلاشگران سلامت، انجمن دوستى ایران و آلمان، آسیب دیدگان اجتماعى، انجمن فرهنگى آریان پور، انجمن کاربرد موسیقى در بهداشت جسم و روان نقش موثري داشتهاند.
دكتر عشايري عضو مجموعهاي از استادان و پژوهشگراني است كه تاكنون هفت دوره سمپوزيوم نوروپسيكولوژي را در ايران برگزار كردهاند و در تلاش هستند تا انجمن نوروپسيكولوژي ايران را راهاندازي كنند. با ايشان در اتاق كارش در دانشكده و پس از كلاس دكتري گفت و گو كرديم. در حين گفت و گو بود كه دو خانواده كودكان خود را نزد دكتر آوردند و دكتر با حوصله آنان را معاينه كرد و توصيههاي تخصصي خود را ارائه داد.
گروه گزارش/
پیش تر گفت و شنود « صدای معلم » با « احمد عابدینی ، معاون پیشین دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش » حول موضوع « تسری امتحانات نهایی به پایه های دهم و یازدهم » و کارکرد نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی در ورود به مسائل آموزش و پرورش منتشر شد . ( این جا )
آن چه در زیر می آید ؛ ادامه گفت و گوی این رسانه با آقای عابدینی در موضوع » انتخابات و کارکرد حرفه ای و تخصصی نهاد آموزش در ایران » است .
بخش سوم این گفت و شنود را می خوانید .
« تربیت » وظیفه ی اصلی نهاد آموزش و پرورش است . طبق گفته ی دکارت دو کار در دنیا سخت ترین است : اول سیاست ، دوم تربیت . پرورش و تربیت این مسولیت خطیر بر عهده ی دو تن می باشد :
اول مادر دوم معلم.
نظر به اینکه آموزش و پرورش هر کشور آینه تمام نمای آن کشور است و مقطع ابتدایی ابتدای آن کشورتلقی میشود ،متاسفانه بعد از انقلاب اسلامی هیچ گاه این نهاد مهم اولویت دولتها نبوده است .
مجموعه ای که همیشه با کسری بودجه و کمبود معلم متخصص و بی انگیزگی معلمان کارآمد مواجه بوده است . کسری بودجه ای که بیشترین خسارت را به امر مهم پرورش وارد کرده است .
عدم حضور وزرای کارآمد و متخصص که با شیوه ی پلکانی و از بدنه ی سازمان بر مسند وزارت تکیه زده باشند موجب شده است بر پیکره ی آموزش وپرورش توسط افراد نابلد ضربات متعددی وارد شود.

در این بین رضا مراد صحرایی کارنامه ای عجیب داشت !
دکتر زبان شناسی که با گچ و تخته و کلاس ابتدایی بیگانه است. تصمیمات عجیب و غریب و آسیب زایی که یک باره رسانه ای می شد خاطر جامعه ی آموزشی را مشوش می کرد. تغییر یک باره 20 هزار مدیر، ادغام رشته های نظری، اعلام یک باره تغییر گسترده محتوا و متون درسی ،حمایت بی چون و چرا از مدارس غیر انتفاعی و شهریه ی حاکم بر مدارس در رسانه ملی، آموزش زبان چینی در مدارس و اینک مدارس مسجد محور و..
« مدرسه مسجد محور » زنگ خطری برای دین و آموزش و پرورش است. باید رابطه مدرسه و مسجد تبیین شود.

مشخص نیست در مسجد چه رویکردی تبیین می شود که در عصر حاضر می تواند تبدیل به مدرسه شود ؟
در صدر اسلام ؛ مساجد به عنوان پایگاه سیاسی عبادی مهم با هدف عبادت ،حفظ و کتابت قرآن شکل گرفت .
با نوگرایی جامعه ی آن زمان رفته رفته ،خواندن نوشتن و حفظ قرآن به مکتب خانه ای که در جوار مساجد شکل گرفته بود سپرده شد . حتی حوزه های علمیه هم کلاس هایش در داخل مساجد برگزار نمی شود. چون کارکرد مدارس- علی الخصوص مدارس ابتدایی از منظر مکان و فضا- جدای از مساجد است.
مدرسه یک نهاد کوچک از سازمان عظیم آموزش و پرورش است که دو عضو مهم آن معلم و شاگرد است که خروجی آن در بلند مدت ، انسان تراز اسلامی است . در حالی که به گفته ی رئیس دانشکده معارف دانشگاه امام صادق (ع ) ؛ « متولیان امور مسجد ۱۸ نهاد هستند و مسجد در کشور ما بین ۱۸ دستگاه توزیع شده است و هرکس متولی یک بخش است. اصلاً یکی از مشکلات ما امروز این است که یک وحدت فرماندهی در حوزه مساجد نداریم » .
با این توصیفات ؛ قرار است مدارس هم ذیل مساجد تعریف شود ؟!
سنی که روز حشر شفیعش « عمر » شود
کوری عصاکش کور دگر شود
مدارس مسجد محور چه خروجی و گزارش و پژوهشی در کارگروهایشان ارائه داده اند که ادعای موفقیت دارند؟

متولیان این مدارس باید چه ویژگی هایی داشته باشند؟ صرف داشتن تعهد و تقوا که نمی شود دایه ی مهربان تر از مادر شد.
شاید باز هم باید به این سوال تکراری و مهم در جامعه امروزی پاسخ محکم بدهیم که تخصص بالاتر است یا تقوا ؟

- نقش طلاب و روحانیت در این مدارس چیست؟ مدارس دولتی عادی در آموزش پرورش ما یتیم شده و توسط مدارس خصوصی و مدارس دولتی خاص در حال بلعیده شدن هستند .
- متون و محتوای درسی و پرورشی مورد نظر در این مدارس چیست؟
- چه خانواده ها و اقشاری از جامعه تمایل دارند تا فرزندانشان در این مدارس تحصیل کنند؟
- هزینه و بودجه این مدارس از کجا تامین می شود؟
- آیا نباید نگران بود که تحجر در بستر آموزش این گونه مدارس شکل بگیرد؟
نگاه و مروری به مدارس مذهبی پاکستان داشته باشیم.

سال 1367 که تاسیس مدارس غیرانتفاعی تصویب شد و آموزش در این کشور کالا شد ؛ به تدریج شاهد ظهور مدارس متفاوتی با دلایل مختلف شده ایم. مانند همسر فلان مسئول که گفتند مدرسه غیرانتفاعی تاسیس کردیم چون مدرسه مناسبی برای پسرم وجود نداشت ...
ثروتمندان و سیاسیون و مسئولین خاص و دانشگاهیان و اینک مذهبیون هم با همین سطح تفکر بهتر دیدند فرزندانشان جدای از سایر اقشار جامعه اولین تجربه ی اجتماعی شدن شان را در محیطی کاملا ایزوله و جدای از سایر اقشار سپری کنند. با این روندی که سپری شد تشکیل مدارس مسجدمحور دور از انتظار نبود.
منیّت و خودخواهی و خود برتربینی عده ای هر قشری را به یک سو به انزوای آموزشی کشاند.
مدارس دولتی عادی در آموزش پرورش ما یتیم شده و توسط مدارس خصوصی و مدارس دولتی خاص در حال بلعیده شدن هستند .

در این آشفته بازار تنها راه علاج این است شیوه نامه ای تدوین شود که مدارس عشایری، شبانه روزی، استثنایی و اقلیت ها باید باقی بمانند و اما مدارس بزرگسالان، راه دور، تطبیقی، ایثارگران، شاهد، سمپاد، نمونه دولتی و هیات امنایی مسجد محور و.... « باید » که با مدارس دولتی عادی ادغام شوند.
مطالبه ی منطقی و بنیادین ؛
حذف تمامی مدارس غیردولتی با عناوین مختلف و ادغام آنها با مدارس دولتی است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

ناتوانی وزیر امور خارجه از خواندن متنی که به زبان انگلیسی است، تعجب و تأسف بسیاری را برانگیخت تا آنجا که پرسشهایی مهم از قبیل پیام و محتوای آن متن چه بوده است یا پرسش در مورد چرایی ناتوانی یک وزیر از خواندن یک متن سادهی انگلیسی، به فراموشی سپرده شد. آنچه از اهمیت برخوردار است، هماهنگی و تابعیت از نهادهای قدرت و عمل بر اساس ایدئولوژی مسلط است.
در این نوشتار علل ناتوانی در خواندن آن متن، مورد بررسی قرار گرفته میشود :
1. به طور کلی، نظام آموزشی ایران سالهاست از بحرانهای فراوانی رنج میبرد. در واقع در این حوزه، هیچ گوش شنوایی برای شنیدن مطالبات، انتقادات و راهکارهای معلمان و کارشناسان آموزشی وجود ندارد.
معلمان، مدتهای مدید و به شیوههای گوناگون، کمبودها، نارساییها و بحرانهایی را که در نظام آموزشی وجود دارد و آن را ناکارآمد کرده است، تحمل کردند، در حد توان و حتی بیشتر از آن برای حل آنها تلاش کردند، نوشتند، فریاد زدند و اعتراض کردند اما نه تنها گوش شنوایی نیافتند بلکه هزینههای فراوانی را نیز بر ایشان تحمیل کردند.

برای آن که وضعیت بحرانی نظام آموزشی را دریابیم کافی است نگاهی به معدل دانشآموزان در سال 1402 داشته باشیم:
این آمار نشان میدهد یادگیری و انتقال معلومات به دانشآموزان در یک وضعیت بحرانی قرار دارد به گونهای که هر سال بدتر از سال قبل میشود: «میانگین کشوری نمرات دانشآموزان در امتحانات نهایی خرداد ۱۴۰۲ در رشته تجربی ۱۱.۲۳، رشته ریاضی ۱۰.۷۹، رشته انسانی ۸.۷۵ و در رشته معارف ۱۰.۵۶ بوده است».
برای رفع بحرانهای مختلفی که در نظام آموزشی وجود دارد، چه تدابیری در نظر گرفته شده است؟

اگر نگاهی به مهمترین دغدغههای این روزهای مسئولین نظام آموزشی داشته باشیم به عمق بحران پی میبریم: استخدام 3000 طلبهی آشنا به تعلیم و تربیت، راهاندازی مدارس وابسته به حوزه علمیه و فراهم کردن امکان حضور طلاب جهادی در مدارس در قالب طرح امین آن هم نه در زمان کلاسهای رسمی بلکه با حضور در دفتر مدرسه، زنگهای تفریح و یا کلاسهای فوق برنامه این امر انجام میشود.
در مورد درس زبانهای خارجی و به طور خاص، انگلیسی این وضعیت بدتر است. شاید پربیراه نباشد اگر گفته شود که در میان تمامی درسهایی که تدریس میشود، زبان انگلیسی و معارف دینی کمترین میزان یادگیری و موفقیت آموزشی را در میان دانشآموزان دارند.

آموزش زبان، پیچیدگیها و مهارتهای خاص خود را دارد، حداقل، به لابراتوار، کتابخانه و فیلمهای آموزشی فراوانی نیاز دارد که هیچ کدام از آنها در مدارس یافت نمیشود. علاوه بر این، در مورد سن آموزش زبان، مطالب درسی، روش تدریس و ساعات اختصاص یافته به درس زبان نیز انتقادات فراوانی وجود دارد.
2. معیارهای سیستم گزینش، دومین عاملی است که در پدید آمدن این وضعیت تأثیر دارد. برای این سیستم، تسلط بر زبان انگلیسی و حتی دانش سیاسی و حقوقی در اولویت نیست. آنچه از اهمیت برخوردار است، هماهنگی و تابعیت از نهادهای قدرت و عمل بر اساس ایدئولوژی مسلط است. به همین دلیل، بسیاری از کسانی که واجد تواناییهای لازم برای تصدی این مقام و موقعیت سیاسی هستند، کنار گذاشته و نادیده گرفته میشوند.

3. معمولاً کسانی که عزت نفس دارند، سعی میکنند مرتکب چنین خطاهای آشکاری نشوند. ممکن است با تلاش و کوشش فراوان، نواقص و ناتوانیهای خود را رفع کنند یا اگر فاقد استعداد لازم برای یادگیری زبان هستند، حداقل، خاموشی اختیار کنند.
سعدی (علیه الرحمه) داستان زیبایی دارد که این وضعیت را به خوبی توصیف میکند، در حکایت 13 باب چهارم در فواید خاموشی آمده است:
یکی در مسجد سنجار به تطوّع بانگ گفتی به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی. و صاحب مسجد امیری بود عادل نیک سیرت، نمیخواستش که دلآزرده گردد. گفت: ای جوانمرد! این مسجد را مؤذنانند قدیم. هر یکی را پنج دینار مرتب داشتهام. تو را ده دینار میدهم تا جایی دیگر روی.
بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد. گفت: ای خداوند! بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بقعه به در کردی که اینجا که رفتهام، بیست دینارم همیدهند تا جای دیگر روم و قبول نمیکنم! امیر از خنده بیخود گشت و گفت: زنهار تا نستانی که به پنجاه راضی گردند!
به تیشه کس نخراشد ز روی خارا گل
چنان که بانگ درشت تو میخراشد دل
( دیدگا: کانال رسمی خالد توکلی )
گروه اخبار/

نشست تخصصی « پارادوکس پرورش ذهن باز در نظام تعلیم و تربیت بسته با تاکید بر برنامه درسی » با سخنرانی « ایرج خوش خلق ، عضو هیات علمی بازنشسته پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش » در « خانه اندیشمندان علوم انسانی » برگزار می شود .
زمان : سه شنبه 12 دی ماه 1402 ساعت 17 تا 19
مکان : خیابان استاد نجات اللهی ( ویلا ) ، بوستان ورشو ، خانه ی اندیشمندان علوم انسانی ، سالن حافظ
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شیر محمد عباس استانکزی، معاون سیاسی وزارت خارجه طالبان، روز پنجشنبه، ۱۶ آذر (۷ دسامبر) از رهبری رژیم طالبان خواست که مدارس به روی همه شهروندان این کشور باز باشند، تا مشکل «امارت اسلامی» با همسایگان و جهان حل شود.
معاون وزارت خارجه طالبان که از چهرههای مذاکره کننده طالبان با آمریکا بود و مدعی بود که این گروه تغییر کردهاند، گفت: «تلاش کنید که دروازههای آموزش را به روی همه باز کنید، امروز یگانه مشکل ما که با کشور خود یا همسایه و جهان داریم، بالای آموزش است و امروز اگر کشورها از ما فاصله میگیرند، از ما ناراحت میشوند یا از ما گله دارند، بهخاطر همین آموزش است.»
او در مراسم فارغالتحصیلی شماری از دانشجویان گفت که ادامه تعطیلی مدارس یکی از دلایل عمده فاصله گرفتن مردم و برخی از کشورها از رژیم طالبان است.
این مقام ارشد طالبان گفت : «محروم کردن شهروندان افغان از حق آموزش، تجاوز آشکار و ظلم» است.»
او گفت: «این حق هر کس است، حق طبیعی است که خدا و رسول برایش داده است، حقی است که طبیعت و جامعه داده است، چطور میشود کسی این حق را بگیرد. اگر کسی این حق را بگیرد، در مقابل افغانها و مردم این کشور تجاوز آشکار و ظلم است.»
عباس استانکزی یکی از چهرههای کلیدی در هیئت مذاکرهکننده طالبان با آمریکا بود که باعث شکلگیری توافقنامه دوحه در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ شد. او در آن زمان در مصاحبه با رسانهها مدعی بود که رهبران این گروه نسبت به نیمه دوم دهه ۹۰ میلادی، دوره نخست حاکمیت این گروه در افغانستان، تغییر «مثبت» کردهاند و حقوق زنان و شهروندان مصون است.

عباس استانکزی در هنگام گفتوگوهای دوحه - قطر - KARIM JAAFAR / AFP
او به جامعه جهانی و آمریکا اطمینان داده بود که دختران و زنان را از حق کار و آموزش محروم نخواهند کرد.
اما با سلطه دوباره طالبان بر افغانستان، ممنوعیت آموزش دختران از نخستین اقدامات این گروه بود. طالبان میلیونها دختر را از رفتن به مدرسه و دانشگاه محروم کردند و این دختران در خانه و در انزوا به سر میبرند. برخی از این دختران به بیماریهای روحی مبتلا شدهاند.

با تعطیلی مدارس دخترانه، آمار ازدواجهای زیر سن قانونی و اجباری در میان دختران افزایش یافته است. برخی از خانوادهها معتقدند که طالبان هرگز مدارس و دانشگاهها را باز نمیکنند و به همین دلیل به ازدواج دخترانشان فکر میکنند. طالبان میلیونها دختر را از رفتن به مدرسه و دانشگاه محروم کردند و این دختران در خانه و در انزوا به سر میبرند. برخی از این دختران به بیماریهای روحی مبتلا شدهاند
برخی از دختران به شکل زیرزمینی و مخفیانه دورههای آموزشی را در افغانستان سپری میکنند، اما شمار کمی از دانشآموزان دختر امکان شرکت در اینگونه مدارس را دارند. شماری از خانوادهها نیز پس از اینکه دخترانشان از رفتن به مدرسه محروم شدند، افغانستان را به مقصد کشورهای خارجی ترک کردند.
محرومیت دختران و زنان از کار و آموزش باعث اعتراض و راهپیمایی زنان در افغانستان شد، اما طالبان با زور اسلحه این اعتراضها را سرکوب و شماری از زنان معترض را نیز بازداشت کردند.

افغانستان زیر حاکمیت طالبان به تنها کشور در جهان تبدیل شده است که دختران در آن از حق آموزش و کار محروم شدهاند و هیچ چشمانداز روشنی مبنی بر بازگشایی مدارس و دانشگاهها وجود ندارد.
ملا هیبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان و شماری دیگر از مقامهای تندرو این گروه، از ممنوعیت آموزش دختران و تعطیلی مدارس و دانشگاهها حمایت میکنند و به همین دلیل تمایلی برای بازگشایی مدارس ندارند.

جامعه جهانی و نهادهای مدافع حقوق بشر از طالبان خواسته بودند که دختران را از حق کار و آموزش محروم نکنند، اما طالبان به این درخواستها اعتنایی نکردند.
هیچ کشوری تاکنون رژیم طالبان را به رسمیت نشناخته است. جامعه جهانی بارها از طالبان خواسته است که به حقوق بشر و حقوق زنان پای بند باشند.
گروه گزارش/

انسیه خزعلی معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده روز چهارشنبه در همایش بسیج دانشآموزی در اردوگاه شهید باهنر در پاسخ به پرسشی درباره ازدواج دختران دانشآموز در روستاها و بازماندن آنها از تحصیل یا مدارس مختلط در روستاها و ممانعت والدین از تحصیل فرزندان دختر به این دلیل چنین می گوید: ( این جا )

«یکی از دغدغهها این است که مدارس مختلط نداشته باشیم اما متاسفانه در برخی روستاها به دلیل کمبود امکانات این مسئله وجود دارد همچنین باید تلاش شود تا در روستاها برای دختران دبیرستان ایجاد شود البته مقرر شد خوابگاههای مرکزی تقویت شوند تا دانشآموزان دختر از روستاهای کم جمعیت برای تحصیل به شهر بیایند . »
نخستین و مهم ترین پرسش « صدای معلم » از معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده آن است که به صورت دقیق و مستند توضیح دهند که جدا سازی دختران و پسران در مدارس ایران از ابتدای انقلاب اسلامی چه نتایج مثبت و قابل دفاعی برای نظام آموزشی و جامعه ایران داشته است ؟
آیا ایشان پژوهشی را سراغ دارند که اثبات کند این تفکیک جنسیتی موجب اعتلاء و پیشرفت کشور و تشکیل یک جامعه ی سالم و متعادل شده است ؟

سایت « تابناک » در خبری که در 18 مرداد 1393 با عنوان « آمار تکان دهنده مجلس از روابط جنسی در ایران » منتشر کرده چنین می نویسد : ( این جا )
« در اين گزارش با استناد به نامهای از وزارت آموزش و پرورش، نتايج تحقيق بر ۱۴۱ هزار و ۵۵۵ دانش آموز دختر و پسر دوره متوسطه در سال تحصيلی ۱۳۸۷-۱۳۸۶ منتشر شده است.
به گزارش پارسینه، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی ایران، نوزدهم خرداد گزارشی با عنوان «ازدواج موقت و تاثير آن بر تعديل روابط نامشروع جنسی» روی وبسايت خود منتشر کرده است.
در اين گزارش با استناد به نامهای از وزارت آموزش و پرورش، نتايج تحقيق بر ۱۴۱ هزار و ۵۵۵ دانش آموز دختر و پسر دوره متوسطه در سال تحصيلی ۱۳۸۷-۱۳۸۶ منتشر شده است.

بر اساس اين تحقيق، ۱۰۵ هزار و ۴۶ نفر دانش آموز يعنی ۷۴.۳ درصد دارای رابطه «غير مجاز با جنس مخالف» بودهاند.
همچنین طبق این گزارش، در سال تحصیلی 1386-1387 از 141552 دانش آموز (دختر و پسر) دوره متوسط در کل کشور تعداد 24889 نفر (17.5 درصد) دارای روابط همجنس گرایی (لواط و مساحقه) بودند. آیا این گونه سیاست گذاری ها و تصمیم گیری ها تاثیری در بهبود حال عمومی جامعه و معقول کردن روابط میان زنان و مردان داشته است ؟
به نوشته این گزارش، بر اساس اظهارات کارشناسان در سال 1388 در دهه 1960 و 1970 میلادی سن روسپی گری بالای 30 سال بود، اما اکنون سن روسپی گری به 15 سال به بالا رسیده است.
تحقیقات دانشگاه شهید بهشتی نشان داده است که آمار روسپی گری بین زنان متاهل بیشتر از مجردهاست و 11 درصد روسپیان شهر تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپی گری می زنند.
در سال های 1388 و 1389 آمار کشف باندهای فساد 30 الی 35 درصد افزایش داشته است.
گزارش مرکز پژوهشهای مجلس همچنين به يک تحقيق انجام شده توسط محمود گلزاری، عضو هيات دانشگاه علامه طباطبايی اشاره کرده است.
بر اساس اين تحقيق، ۸۰ درصد دختران مورد پرسش در چند دبيرستان دخترانه تهران گفتهاند که رابطه با جنس مخالف را تجربه کردهاند.

محمود گلزاری، معاون ساماندهی امور جوانان وزير ورزش و جوانان، ۲۱ ارديبهشت امسال نيز گفته بود که بر اساس گزارشهای آموزش و پرورش، ۴۰ درصد دانشآموزان رابطه با جنس مخالف را از ۱۴ سالگی شروع کردهاند.
به گفته وی، ارتباطِ پيش از دانشگاه دختران و پسران نسبت به ۳۰ سال پيش، سه برابر شده و زمان شروع رابطه جنسی نيز به دوره راهنمايی رسيده است.

( مدرسه فرهاد - توران میرهادی )
تهيه کنندگان گزارش مرکز پژوهشهای مجلس تاکيد کردهاند که اين آمار گوشهای از حقيقت را نشان میدهد نه همه آن را » .
اگر ارتباط میان دختر و پسر از همان ابتدا به صورت « تابو » در مدارس تعریف نشود و نظام آموزشی ما بتواند الگویی متعادل و علمی بر اساس « شناخت » و « تعامل » میان این دو ارائه کند ؛ آیا باز هم شاهد آمارهای تکان دهنده و تاسف برانگیز بالا خواهیم بود ؟
واقعا چه دلیل و یا استدلالی بر گسترش دایره تفکیک جنسیتی توسط جمهوری اسلامی ایران وجود دارد ؟

آیا این تفکیک جنسیتی موجب ترویج و نهادینه کردن « کلیشه های جنسیتی » در میان زنان و مردان نشده است ؟
که در نهایت این وضعیت موجب تک بعدی شدن ، تهدید و به خطر افتادن « سلامت اجتماعی » شده است .
مسئولان جمهوری اسلامی و به صورت « خاص » چه کاری و عملکردی در مورد « سواد جنسی » در میان دانش آموزان داشته اند جز آن که دایره این تفکیک جنسیتی و نابرابری جنسیتی به سطح « کتاب های درسی » هم برسد ؟

آیا این گونه سیاست گذاری ها و تصمیم گیری ها تاثیری در بهبود حال عمومی جامعه و معقول کردن روابط میان زنان و مردان داشته است ؟
توصیه این رسانه ی تخصصی در حوزه ی عمومی آموزش ایران به خانم خزعلی و سایر همفکران ایشان آن است که صادقانه و به دور از تکلف و تبلیغات در مورد این پرسش ها و سایر دغدغه های مشابه در مورد عملکرد و محتوای سخنان و مواضع ، مسئولیت پذیر و پاسخ گو بوده و همه چیز را در دایره ی بی سرانجام « سیاست و ایدئولوژی » معنا و تفسیر نکنند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مدرسه چیست و مدرسه کجاست؟
دو سوال فوق در ظاهر آسان ولی سهل ممتنع اند . دانش آموزان و اولیای آن ها ، معلمان ، صاحب نظران و مدیران آموزش و پرورش پاسخ های متفاوت و متضادی به دو سوال مزبور خواهند داد . عموم افرادی که با نظام آموزشی سر و کار دارند نگاهی به مدرسه و تعریف مدرسه دارند و همواره می کوشند مدرسه ایده آل خود را معرفی کنند . پاسخ به این دو سوال فوق زیر بنای هر رویکرد به آموزش و پرورش است . نظام آموزشی ایران طبقه بندی اقتصادی را به رسمیت می شناسد ولی تنوع اجتماعی دانش آموزان را انکار می کند و در برابر هر نوع رفتار متفاوت با تعریف رسمی تربیت واکنش سریع نشان می دهد .
اول ) تعریف مدرسه:
قانون اساسی معارف اولین قانونی بود که پس از انقلاب مشروطه مدرسه را تعریف کرد. بر اساس ماده 1 این قانون ، مکتب و مدرسه عبارت از تاسیساتی است که برای تربیت اخلاقی ، علمی و بدنی نوع ابنا دایر می گردد . صد سال بعد از آن ، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش پس از تعریف تربیت و ویژگی های آن تاکید دارد این شکل از تربیت در شرایط و زمینه ویژه ای رخ می دهد که مدرسه نام دارد و در همه جوامع وجود داشته است .
سند فوق عبارت مدرسه صالح را به کار می برد که باید محل تجربه حیات طیبه و آماده شدن متربیان برای تحقق همه مراتب آن در همه ابعاد و ورود به جامعه باشد و ویژگی هایی از جمله ساده سازی ، پالایش ، متناسب سازی ، تعادل ، انعطاف پذیری و ... دارد . از تعریفی که قانون اساسی معارف از مدرسه ارائه داد تا تعریف و ویژگی هایی که یک صد سال بعد سند تحول آموزش و پرورش برای مدرسه بر می شمرد راه طولانی طی شده است ولی هر دو تعریف مزبور ، مدرسه را مکانی برای تربیت می دانند.

دوم ) نسبت تربیت با ایدئولوزی رسمی و زیست اجتماعی :
مدرسه به عنوان محلی برای تربیت ، تضادهای متفاوتی را به وجود می آورد زیرا مفهوم تربیت محل نزاع و اختلاف است. عده ای که از مرگ مدرسه سخن می گویند تعریفی از تربیت دارند .
نهادهای رسمی بر پایه تعریف دیگری از تربیت همچنان می خواهند نهاد مدرسه برای تربیت نیروی همفکر نگه دارند . دانش آموزان و اولیای آن ها نیز هریک از ظن خود به مدرسه می نگرند . تبلور این اختلاف نظر در حوادثی است که در مدارس رخ می دهند و بازتاب می یابند . هر از چندگاهی ویدئویی از رقص و پایکوبی دانش آموز یا معلمی حاشیه ساز می شود و برخوردهای شدید از سوی مسئولین آموزش و پرورش را به همراه دارد . یا انتشار فیلمی از کوتاه کردن موی سر دانش آموزان یک مدرسه به وسیله ناظم ، بازخوردهای فراونی به وجود می آورد .

اعتراضات سال گذشته در مدرسه نیز نشانه بارزی از همین اختلاف نظر در تربیت است . سخنانی که از برخی منابر در مورد موفق نبودن آموزش و پرورش بیان می شود از نشانه های اختلاف نظر فوق است .
این موارد نشان می دهد که نظام رسمی آموزش و پرورش تعریفی از تربیت دارد که با زیست اجتماعی ایرانیان در شرایط موجود همخوانی زیادی ندارد . بخش عمده ای از جامعه تعریف مذکور را بر نمی تابند و این برنتافتن به شکل های مختلف خود را نشان می دهد .

تربیت و مدرسه از یک سو بخشی از ایدئولوزی رسمی کشور است و از سوی دیگر مدرسه یکی از مهم ترین نهادهای زیست اجتماعی هر جامعه است . اگر مدرسه را مکانی برای تربیت همفکر بدانیم یا محلی برای تربیت شهروند یا مکانی برای مهارت آموزی یا جایی برای درس خواندن یا بازاری برای کسب درآمد ؛ تعاریف مختلفی از تربیت داریم که مدرسه را شکل می دهند .
سوم ) تنش در مدرسه :
در شرایط موجود نگرش های متفاوت و و متضاد به مدرسه فضایی مملو از تنش را به وجود آورده است . عده ای مدرسه را برای شبیه بزرگسال شدن بچه ها می دانند . عموم برنامه های تربیتی رسمی حول همین محور می چرخد که دانش آموزان باید با معیار رسمی تربیت شوند و آماده بسیج در جهت ایدئولوژی رسمی باشند . بخش دیگری ، آموزش و پرورش را به مثابه یک بازار برای کسب سود می بینند. ده ها موسسه کمک آموزشی و کنکور تا مدارس غیردولتی و آموزشگاه های زبان و علمی و .... در جهت کسب سود دربازار آموزش فعالیت می کنند . ایدئولوژی رسمی نیز در مورد کالایی شدن آموزش نگاه منفی ندارد و همراهی می کند .
زیست اجتماعی جامعه ایران نگاهی تربیت محور به مدرسه ندارد و بیشتر در پی آنست که مدرسه را پلی برای موفقیت فرزندانش بداند .

این رویکرد سه گانه به آموزش موجب شده است که در مورد مدرسه با تشتت روبه رو باشیم .
تربیت مورد نظر ایدئولوژی رسمی با زیست اجتماعی هم نوایی ندارد . بازاری شدن آموزش نیز بر فضای آموزش و پرورش سیطره دارد .
نظام آموزشی ایران طبقه بندی اقتصادی را به رسمیت می شناسد ولی تنوع اجتماعی دانش آموزان را انکار می کند و در برابر هر نوع رفتار متفاوت با تعریف رسمی تربیت واکنش سریع نشان می دهد .

راه چاره چیست؟
در صورتی که بین نهادهای رسمی و زیست اجتماعی در مورد تربیت همخوانی وجود نداشته باشد موجودیت مدرسه در خطر قرار می گیرد . بخش عمده ای از تنش های موجود در مدرسه بر همین تنش در تعریف تربیت است .
آموزش و پرورش قرار است چه کسانی را تربیت کند؟ این تربیت باید چگونه باشد و چه ویژگی هایی داشته باشد؟ ایدئولوزی رسمی و زیست اجتماعی توافقی در این مورد ندارند.

نهاد آموزش و پرورش برنامه ای برای پذیرش نسبی تکثر موجود در زیست اجتماعی یا تعریفی جدید برای تربیت را ندارد و راهکارهایش برای تربیت کارکرد خود را از دست داده اند . زیست اجتماعی نیز به سرعت در حال تحول است . اینکه ایدئولوژی رسمی تکثر زیست اجتماعی را بپذیرد از مهم ترین گام های تعریف مدرسه است که در این صورت باید در مرزهای خود در مورد تربیت تجدید نظر کند و مزرهایی مانند ایرانی بودن و شهروندی رابه عنوان اهداف تربیت خود تعیین کند.
اگر مدرسه نتواند بین ایدئولوژی رسمی و زیست اجتماعی در مورد تعریف تربیت ارتباط برقرار کند ساختمانی بیش نیست .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اداره معارف رژیم طالبان در سرپل به ۱۶۸ معلم و کارمند این اداره هشدار داد که بهدلیل داشتن «ریش کوتاه» از کار اخراج خواهند شد .