« تربیت » وظیفه ی اصلی نهاد آموزش و پرورش است . طبق گفته ی دکارت دو کار در دنیا سخت ترین است : اول سیاست ، دوم تربیت . پرورش و تربیت این مسولیت خطیر بر عهده ی دو تن می باشد :
اول مادر دوم معلم.
نظر به اینکه آموزش و پرورش هر کشور آینه تمام نمای آن کشور است و مقطع ابتدایی ابتدای آن کشورتلقی میشود ،متاسفانه بعد از انقلاب اسلامی هیچ گاه این نهاد مهم اولویت دولتها نبوده است .
مجموعه ای که همیشه با کسری بودجه و کمبود معلم متخصص و بی انگیزگی معلمان کارآمد مواجه بوده است . کسری بودجه ای که بیشترین خسارت را به امر مهم پرورش وارد کرده است .
عدم حضور وزرای کارآمد و متخصص که با شیوه ی پلکانی و از بدنه ی سازمان بر مسند وزارت تکیه زده باشند موجب شده است بر پیکره ی آموزش وپرورش توسط افراد نابلد ضربات متعددی وارد شود.
در این بین رضا مراد صحرایی کارنامه ای عجیب داشت !
دکتر زبان شناسی که با گچ و تخته و کلاس ابتدایی بیگانه است. تصمیمات عجیب و غریب و آسیب زایی که یک باره رسانه ای می شد خاطر جامعه ی آموزشی را مشوش می کرد. تغییر یک باره 20 هزار مدیر، ادغام رشته های نظری، اعلام یک باره تغییر گسترده محتوا و متون درسی ،حمایت بی چون و چرا از مدارس غیر انتفاعی و شهریه ی حاکم بر مدارس در رسانه ملی، آموزش زبان چینی در مدارس و اینک مدارس مسجد محور و..
« مدرسه مسجد محور » زنگ خطری برای دین و آموزش و پرورش است. باید رابطه مدرسه و مسجد تبیین شود.
مشخص نیست در مسجد چه رویکردی تبیین می شود که در عصر حاضر می تواند تبدیل به مدرسه شود ؟
در صدر اسلام ؛ مساجد به عنوان پایگاه سیاسی عبادی مهم با هدف عبادت ،حفظ و کتابت قرآن شکل گرفت .
با نوگرایی جامعه ی آن زمان رفته رفته ،خواندن نوشتن و حفظ قرآن به مکتب خانه ای که در جوار مساجد شکل گرفته بود سپرده شد . حتی حوزه های علمیه هم کلاس هایش در داخل مساجد برگزار نمی شود. چون کارکرد مدارس- علی الخصوص مدارس ابتدایی از منظر مکان و فضا- جدای از مساجد است.
مدرسه یک نهاد کوچک از سازمان عظیم آموزش و پرورش است که دو عضو مهم آن معلم و شاگرد است که خروجی آن در بلند مدت ، انسان تراز اسلامی است . در حالی که به گفته ی رئیس دانشکده معارف دانشگاه امام صادق (ع ) ؛ « متولیان امور مسجد ۱۸ نهاد هستند و مسجد در کشور ما بین ۱۸ دستگاه توزیع شده است و هرکس متولی یک بخش است. اصلاً یکی از مشکلات ما امروز این است که یک وحدت فرماندهی در حوزه مساجد نداریم » .
با این توصیفات ؛ قرار است مدارس هم ذیل مساجد تعریف شود ؟!
سنی که روز حشر شفیعش « عمر » شود
کوری عصاکش کور دگر شود
مدارس مسجد محور چه خروجی و گزارش و پژوهشی در کارگروهایشان ارائه داده اند که ادعای موفقیت دارند؟
متولیان این مدارس باید چه ویژگی هایی داشته باشند؟ صرف داشتن تعهد و تقوا که نمی شود دایه ی مهربان تر از مادر شد.
شاید باز هم باید به این سوال تکراری و مهم در جامعه امروزی پاسخ محکم بدهیم که تخصص بالاتر است یا تقوا ؟
- نقش طلاب و روحانیت در این مدارس چیست؟ مدارس دولتی عادی در آموزش پرورش ما یتیم شده و توسط مدارس خصوصی و مدارس دولتی خاص در حال بلعیده شدن هستند .
- متون و محتوای درسی و پرورشی مورد نظر در این مدارس چیست؟
- چه خانواده ها و اقشاری از جامعه تمایل دارند تا فرزندانشان در این مدارس تحصیل کنند؟
- هزینه و بودجه این مدارس از کجا تامین می شود؟
- آیا نباید نگران بود که تحجر در بستر آموزش این گونه مدارس شکل بگیرد؟
نگاه و مروری به مدارس مذهبی پاکستان داشته باشیم.
سال 1367 که تاسیس مدارس غیرانتفاعی تصویب شد و آموزش در این کشور کالا شد ؛ به تدریج شاهد ظهور مدارس متفاوتی با دلایل مختلف شده ایم. مانند همسر فلان مسئول که گفتند مدرسه غیرانتفاعی تاسیس کردیم چون مدرسه مناسبی برای پسرم وجود نداشت ...
ثروتمندان و سیاسیون و مسئولین خاص و دانشگاهیان و اینک مذهبیون هم با همین سطح تفکر بهتر دیدند فرزندانشان جدای از سایر اقشار جامعه اولین تجربه ی اجتماعی شدن شان را در محیطی کاملا ایزوله و جدای از سایر اقشار سپری کنند. با این روندی که سپری شد تشکیل مدارس مسجدمحور دور از انتظار نبود.
منیّت و خودخواهی و خود برتربینی عده ای هر قشری را به یک سو به انزوای آموزشی کشاند.
مدارس دولتی عادی در آموزش پرورش ما یتیم شده و توسط مدارس خصوصی و مدارس دولتی خاص در حال بلعیده شدن هستند .
در این آشفته بازار تنها راه علاج این است شیوه نامه ای تدوین شود که مدارس عشایری، شبانه روزی، استثنایی و اقلیت ها باید باقی بمانند و اما مدارس بزرگسالان، راه دور، تطبیقی، ایثارگران، شاهد، سمپاد، نمونه دولتی و هیات امنایی مسجد محور و.... « باید » که با مدارس دولتی عادی ادغام شوند.
مطالبه ی منطقی و بنیادین ؛
حذف تمامی مدارس غیردولتی با عناوین مختلف و ادغام آنها با مدارس دولتی است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ناتوانی وزیر امور خارجه از خواندن متنی که به زبان انگلیسی است، تعجب و تأسف بسیاری را برانگیخت تا آنجا که پرسشهایی مهم از قبیل پیام و محتوای آن متن چه بوده است یا پرسش در مورد چرایی ناتوانی یک وزیر از خواندن یک متن سادهی انگلیسی، به فراموشی سپرده شد. آنچه از اهمیت برخوردار است، هماهنگی و تابعیت از نهادهای قدرت و عمل بر اساس ایدئولوژی مسلط است.
در این نوشتار علل ناتوانی در خواندن آن متن، مورد بررسی قرار گرفته میشود :
1. به طور کلی، نظام آموزشی ایران سالهاست از بحرانهای فراوانی رنج میبرد. در واقع در این حوزه، هیچ گوش شنوایی برای شنیدن مطالبات، انتقادات و راهکارهای معلمان و کارشناسان آموزشی وجود ندارد.
معلمان، مدتهای مدید و به شیوههای گوناگون، کمبودها، نارساییها و بحرانهایی را که در نظام آموزشی وجود دارد و آن را ناکارآمد کرده است، تحمل کردند، در حد توان و حتی بیشتر از آن برای حل آنها تلاش کردند، نوشتند، فریاد زدند و اعتراض کردند اما نه تنها گوش شنوایی نیافتند بلکه هزینههای فراوانی را نیز بر ایشان تحمیل کردند.
برای آن که وضعیت بحرانی نظام آموزشی را دریابیم کافی است نگاهی به معدل دانشآموزان در سال 1402 داشته باشیم:
این آمار نشان میدهد یادگیری و انتقال معلومات به دانشآموزان در یک وضعیت بحرانی قرار دارد به گونهای که هر سال بدتر از سال قبل میشود: «میانگین کشوری نمرات دانشآموزان در امتحانات نهایی خرداد ۱۴۰۲ در رشته تجربی ۱۱.۲۳، رشته ریاضی ۱۰.۷۹، رشته انسانی ۸.۷۵ و در رشته معارف ۱۰.۵۶ بوده است».
برای رفع بحرانهای مختلفی که در نظام آموزشی وجود دارد، چه تدابیری در نظر گرفته شده است؟
اگر نگاهی به مهمترین دغدغههای این روزهای مسئولین نظام آموزشی داشته باشیم به عمق بحران پی میبریم: استخدام 3000 طلبهی آشنا به تعلیم و تربیت، راهاندازی مدارس وابسته به حوزه علمیه و فراهم کردن امکان حضور طلاب جهادی در مدارس در قالب طرح امین آن هم نه در زمان کلاسهای رسمی بلکه با حضور در دفتر مدرسه، زنگهای تفریح و یا کلاسهای فوق برنامه این امر انجام میشود.
در مورد درس زبانهای خارجی و به طور خاص، انگلیسی این وضعیت بدتر است. شاید پربیراه نباشد اگر گفته شود که در میان تمامی درسهایی که تدریس میشود، زبان انگلیسی و معارف دینی کمترین میزان یادگیری و موفقیت آموزشی را در میان دانشآموزان دارند.
آموزش زبان، پیچیدگیها و مهارتهای خاص خود را دارد، حداقل، به لابراتوار، کتابخانه و فیلمهای آموزشی فراوانی نیاز دارد که هیچ کدام از آنها در مدارس یافت نمیشود. علاوه بر این، در مورد سن آموزش زبان، مطالب درسی، روش تدریس و ساعات اختصاص یافته به درس زبان نیز انتقادات فراوانی وجود دارد.
2. معیارهای سیستم گزینش، دومین عاملی است که در پدید آمدن این وضعیت تأثیر دارد. برای این سیستم، تسلط بر زبان انگلیسی و حتی دانش سیاسی و حقوقی در اولویت نیست. آنچه از اهمیت برخوردار است، هماهنگی و تابعیت از نهادهای قدرت و عمل بر اساس ایدئولوژی مسلط است. به همین دلیل، بسیاری از کسانی که واجد تواناییهای لازم برای تصدی این مقام و موقعیت سیاسی هستند، کنار گذاشته و نادیده گرفته میشوند.
3. معمولاً کسانی که عزت نفس دارند، سعی میکنند مرتکب چنین خطاهای آشکاری نشوند. ممکن است با تلاش و کوشش فراوان، نواقص و ناتوانیهای خود را رفع کنند یا اگر فاقد استعداد لازم برای یادگیری زبان هستند، حداقل، خاموشی اختیار کنند.
سعدی (علیه الرحمه) داستان زیبایی دارد که این وضعیت را به خوبی توصیف میکند، در حکایت 13 باب چهارم در فواید خاموشی آمده است:
یکی در مسجد سنجار به تطوّع بانگ گفتی به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی. و صاحب مسجد امیری بود عادل نیک سیرت، نمیخواستش که دلآزرده گردد. گفت: ای جوانمرد! این مسجد را مؤذنانند قدیم. هر یکی را پنج دینار مرتب داشتهام. تو را ده دینار میدهم تا جایی دیگر روی.
بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد. گفت: ای خداوند! بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بقعه به در کردی که اینجا که رفتهام، بیست دینارم همیدهند تا جای دیگر روم و قبول نمیکنم! امیر از خنده بیخود گشت و گفت: زنهار تا نستانی که به پنجاه راضی گردند!
به تیشه کس نخراشد ز روی خارا گل
چنان که بانگ درشت تو میخراشد دل
( دیدگا: کانال رسمی خالد توکلی )
گروه اخبار/
نشست تخصصی « پارادوکس پرورش ذهن باز در نظام تعلیم و تربیت بسته با تاکید بر برنامه درسی » با سخنرانی « ایرج خوش خلق ، عضو هیات علمی بازنشسته پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش » در « خانه اندیشمندان علوم انسانی » برگزار می شود .
زمان : سه شنبه 12 دی ماه 1402 ساعت 17 تا 19
مکان : خیابان استاد نجات اللهی ( ویلا ) ، بوستان ورشو ، خانه ی اندیشمندان علوم انسانی ، سالن حافظ
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شیر محمد عباس استانکزی، معاون سیاسی وزارت خارجه طالبان، روز پنجشنبه، ۱۶ آذر (۷ دسامبر) از رهبری رژیم طالبان خواست که مدارس به روی همه شهروندان این کشور باز باشند، تا مشکل «امارت اسلامی» با همسایگان و جهان حل شود.
معاون وزارت خارجه طالبان که از چهرههای مذاکره کننده طالبان با آمریکا بود و مدعی بود که این گروه تغییر کردهاند، گفت: «تلاش کنید که دروازههای آموزش را به روی همه باز کنید، امروز یگانه مشکل ما که با کشور خود یا همسایه و جهان داریم، بالای آموزش است و امروز اگر کشورها از ما فاصله میگیرند، از ما ناراحت میشوند یا از ما گله دارند، بهخاطر همین آموزش است.»
او در مراسم فارغالتحصیلی شماری از دانشجویان گفت که ادامه تعطیلی مدارس یکی از دلایل عمده فاصله گرفتن مردم و برخی از کشورها از رژیم طالبان است.
این مقام ارشد طالبان گفت : «محروم کردن شهروندان افغان از حق آموزش، تجاوز آشکار و ظلم» است.»
او گفت: «این حق هر کس است، حق طبیعی است که خدا و رسول برایش داده است، حقی است که طبیعت و جامعه داده است، چطور میشود کسی این حق را بگیرد. اگر کسی این حق را بگیرد، در مقابل افغانها و مردم این کشور تجاوز آشکار و ظلم است.»
عباس استانکزی یکی از چهرههای کلیدی در هیئت مذاکرهکننده طالبان با آمریکا بود که باعث شکلگیری توافقنامه دوحه در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ شد. او در آن زمان در مصاحبه با رسانهها مدعی بود که رهبران این گروه نسبت به نیمه دوم دهه ۹۰ میلادی، دوره نخست حاکمیت این گروه در افغانستان، تغییر «مثبت» کردهاند و حقوق زنان و شهروندان مصون است.
عباس استانکزی در هنگام گفتوگوهای دوحه - قطر - KARIM JAAFAR / AFP
او به جامعه جهانی و آمریکا اطمینان داده بود که دختران و زنان را از حق کار و آموزش محروم نخواهند کرد.
اما با سلطه دوباره طالبان بر افغانستان، ممنوعیت آموزش دختران از نخستین اقدامات این گروه بود. طالبان میلیونها دختر را از رفتن به مدرسه و دانشگاه محروم کردند و این دختران در خانه و در انزوا به سر میبرند. برخی از این دختران به بیماریهای روحی مبتلا شدهاند.
با تعطیلی مدارس دخترانه، آمار ازدواجهای زیر سن قانونی و اجباری در میان دختران افزایش یافته است. برخی از خانوادهها معتقدند که طالبان هرگز مدارس و دانشگاهها را باز نمیکنند و به همین دلیل به ازدواج دخترانشان فکر میکنند. طالبان میلیونها دختر را از رفتن به مدرسه و دانشگاه محروم کردند و این دختران در خانه و در انزوا به سر میبرند. برخی از این دختران به بیماریهای روحی مبتلا شدهاند
برخی از دختران به شکل زیرزمینی و مخفیانه دورههای آموزشی را در افغانستان سپری میکنند، اما شمار کمی از دانشآموزان دختر امکان شرکت در اینگونه مدارس را دارند. شماری از خانوادهها نیز پس از اینکه دخترانشان از رفتن به مدرسه محروم شدند، افغانستان را به مقصد کشورهای خارجی ترک کردند.
محرومیت دختران و زنان از کار و آموزش باعث اعتراض و راهپیمایی زنان در افغانستان شد، اما طالبان با زور اسلحه این اعتراضها را سرکوب و شماری از زنان معترض را نیز بازداشت کردند.
افغانستان زیر حاکمیت طالبان به تنها کشور در جهان تبدیل شده است که دختران در آن از حق آموزش و کار محروم شدهاند و هیچ چشمانداز روشنی مبنی بر بازگشایی مدارس و دانشگاهها وجود ندارد.
ملا هیبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان و شماری دیگر از مقامهای تندرو این گروه، از ممنوعیت آموزش دختران و تعطیلی مدارس و دانشگاهها حمایت میکنند و به همین دلیل تمایلی برای بازگشایی مدارس ندارند.
جامعه جهانی و نهادهای مدافع حقوق بشر از طالبان خواسته بودند که دختران را از حق کار و آموزش محروم نکنند، اما طالبان به این درخواستها اعتنایی نکردند.
هیچ کشوری تاکنون رژیم طالبان را به رسمیت نشناخته است. جامعه جهانی بارها از طالبان خواسته است که به حقوق بشر و حقوق زنان پای بند باشند.
گروه گزارش/
انسیه خزعلی معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده روز چهارشنبه در همایش بسیج دانشآموزی در اردوگاه شهید باهنر در پاسخ به پرسشی درباره ازدواج دختران دانشآموز در روستاها و بازماندن آنها از تحصیل یا مدارس مختلط در روستاها و ممانعت والدین از تحصیل فرزندان دختر به این دلیل چنین می گوید: ( این جا )
«یکی از دغدغهها این است که مدارس مختلط نداشته باشیم اما متاسفانه در برخی روستاها به دلیل کمبود امکانات این مسئله وجود دارد همچنین باید تلاش شود تا در روستاها برای دختران دبیرستان ایجاد شود البته مقرر شد خوابگاههای مرکزی تقویت شوند تا دانشآموزان دختر از روستاهای کم جمعیت برای تحصیل به شهر بیایند . »
نخستین و مهم ترین پرسش « صدای معلم » از معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده آن است که به صورت دقیق و مستند توضیح دهند که جدا سازی دختران و پسران در مدارس ایران از ابتدای انقلاب اسلامی چه نتایج مثبت و قابل دفاعی برای نظام آموزشی و جامعه ایران داشته است ؟
آیا ایشان پژوهشی را سراغ دارند که اثبات کند این تفکیک جنسیتی موجب اعتلاء و پیشرفت کشور و تشکیل یک جامعه ی سالم و متعادل شده است ؟
سایت « تابناک » در خبری که در 18 مرداد 1393 با عنوان « آمار تکان دهنده مجلس از روابط جنسی در ایران » منتشر کرده چنین می نویسد : ( این جا )
« در اين گزارش با استناد به نامهای از وزارت آموزش و پرورش، نتايج تحقيق بر ۱۴۱ هزار و ۵۵۵ دانش آموز دختر و پسر دوره متوسطه در سال تحصيلی ۱۳۸۷-۱۳۸۶ منتشر شده است.
به گزارش پارسینه، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی ایران، نوزدهم خرداد گزارشی با عنوان «ازدواج موقت و تاثير آن بر تعديل روابط نامشروع جنسی» روی وبسايت خود منتشر کرده است.
در اين گزارش با استناد به نامهای از وزارت آموزش و پرورش، نتايج تحقيق بر ۱۴۱ هزار و ۵۵۵ دانش آموز دختر و پسر دوره متوسطه در سال تحصيلی ۱۳۸۷-۱۳۸۶ منتشر شده است.
بر اساس اين تحقيق، ۱۰۵ هزار و ۴۶ نفر دانش آموز يعنی ۷۴.۳ درصد دارای رابطه «غير مجاز با جنس مخالف» بودهاند.
همچنین طبق این گزارش، در سال تحصیلی 1386-1387 از 141552 دانش آموز (دختر و پسر) دوره متوسط در کل کشور تعداد 24889 نفر (17.5 درصد) دارای روابط همجنس گرایی (لواط و مساحقه) بودند. آیا این گونه سیاست گذاری ها و تصمیم گیری ها تاثیری در بهبود حال عمومی جامعه و معقول کردن روابط میان زنان و مردان داشته است ؟
به نوشته این گزارش، بر اساس اظهارات کارشناسان در سال 1388 در دهه 1960 و 1970 میلادی سن روسپی گری بالای 30 سال بود، اما اکنون سن روسپی گری به 15 سال به بالا رسیده است.
تحقیقات دانشگاه شهید بهشتی نشان داده است که آمار روسپی گری بین زنان متاهل بیشتر از مجردهاست و 11 درصد روسپیان شهر تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپی گری می زنند.
در سال های 1388 و 1389 آمار کشف باندهای فساد 30 الی 35 درصد افزایش داشته است.
گزارش مرکز پژوهشهای مجلس همچنين به يک تحقيق انجام شده توسط محمود گلزاری، عضو هيات دانشگاه علامه طباطبايی اشاره کرده است.
بر اساس اين تحقيق، ۸۰ درصد دختران مورد پرسش در چند دبيرستان دخترانه تهران گفتهاند که رابطه با جنس مخالف را تجربه کردهاند.
محمود گلزاری، معاون ساماندهی امور جوانان وزير ورزش و جوانان، ۲۱ ارديبهشت امسال نيز گفته بود که بر اساس گزارشهای آموزش و پرورش، ۴۰ درصد دانشآموزان رابطه با جنس مخالف را از ۱۴ سالگی شروع کردهاند.
به گفته وی، ارتباطِ پيش از دانشگاه دختران و پسران نسبت به ۳۰ سال پيش، سه برابر شده و زمان شروع رابطه جنسی نيز به دوره راهنمايی رسيده است.
( مدرسه فرهاد - توران میرهادی )
تهيه کنندگان گزارش مرکز پژوهشهای مجلس تاکيد کردهاند که اين آمار گوشهای از حقيقت را نشان میدهد نه همه آن را » .
اگر ارتباط میان دختر و پسر از همان ابتدا به صورت « تابو » در مدارس تعریف نشود و نظام آموزشی ما بتواند الگویی متعادل و علمی بر اساس « شناخت » و « تعامل » میان این دو ارائه کند ؛ آیا باز هم شاهد آمارهای تکان دهنده و تاسف برانگیز بالا خواهیم بود ؟
واقعا چه دلیل و یا استدلالی بر گسترش دایره تفکیک جنسیتی توسط جمهوری اسلامی ایران وجود دارد ؟
آیا این تفکیک جنسیتی موجب ترویج و نهادینه کردن « کلیشه های جنسیتی » در میان زنان و مردان نشده است ؟
که در نهایت این وضعیت موجب تک بعدی شدن ، تهدید و به خطر افتادن « سلامت اجتماعی » شده است .
مسئولان جمهوری اسلامی و به صورت « خاص » چه کاری و عملکردی در مورد « سواد جنسی » در میان دانش آموزان داشته اند جز آن که دایره این تفکیک جنسیتی و نابرابری جنسیتی به سطح « کتاب های درسی » هم برسد ؟
آیا این گونه سیاست گذاری ها و تصمیم گیری ها تاثیری در بهبود حال عمومی جامعه و معقول کردن روابط میان زنان و مردان داشته است ؟
توصیه این رسانه ی تخصصی در حوزه ی عمومی آموزش ایران به خانم خزعلی و سایر همفکران ایشان آن است که صادقانه و به دور از تکلف و تبلیغات در مورد این پرسش ها و سایر دغدغه های مشابه در مورد عملکرد و محتوای سخنان و مواضع ، مسئولیت پذیر و پاسخ گو بوده و همه چیز را در دایره ی بی سرانجام « سیاست و ایدئولوژی » معنا و تفسیر نکنند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مدرسه چیست و مدرسه کجاست؟
دو سوال فوق در ظاهر آسان ولی سهل ممتنع اند . دانش آموزان و اولیای آن ها ، معلمان ، صاحب نظران و مدیران آموزش و پرورش پاسخ های متفاوت و متضادی به دو سوال مزبور خواهند داد . عموم افرادی که با نظام آموزشی سر و کار دارند نگاهی به مدرسه و تعریف مدرسه دارند و همواره می کوشند مدرسه ایده آل خود را معرفی کنند . پاسخ به این دو سوال فوق زیر بنای هر رویکرد به آموزش و پرورش است . نظام آموزشی ایران طبقه بندی اقتصادی را به رسمیت می شناسد ولی تنوع اجتماعی دانش آموزان را انکار می کند و در برابر هر نوع رفتار متفاوت با تعریف رسمی تربیت واکنش سریع نشان می دهد .
اول ) تعریف مدرسه:
قانون اساسی معارف اولین قانونی بود که پس از انقلاب مشروطه مدرسه را تعریف کرد. بر اساس ماده 1 این قانون ، مکتب و مدرسه عبارت از تاسیساتی است که برای تربیت اخلاقی ، علمی و بدنی نوع ابنا دایر می گردد . صد سال بعد از آن ، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش پس از تعریف تربیت و ویژگی های آن تاکید دارد این شکل از تربیت در شرایط و زمینه ویژه ای رخ می دهد که مدرسه نام دارد و در همه جوامع وجود داشته است .
سند فوق عبارت مدرسه صالح را به کار می برد که باید محل تجربه حیات طیبه و آماده شدن متربیان برای تحقق همه مراتب آن در همه ابعاد و ورود به جامعه باشد و ویژگی هایی از جمله ساده سازی ، پالایش ، متناسب سازی ، تعادل ، انعطاف پذیری و ... دارد . از تعریفی که قانون اساسی معارف از مدرسه ارائه داد تا تعریف و ویژگی هایی که یک صد سال بعد سند تحول آموزش و پرورش برای مدرسه بر می شمرد راه طولانی طی شده است ولی هر دو تعریف مزبور ، مدرسه را مکانی برای تربیت می دانند.
دوم ) نسبت تربیت با ایدئولوزی رسمی و زیست اجتماعی :
مدرسه به عنوان محلی برای تربیت ، تضادهای متفاوتی را به وجود می آورد زیرا مفهوم تربیت محل نزاع و اختلاف است. عده ای که از مرگ مدرسه سخن می گویند تعریفی از تربیت دارند .
نهادهای رسمی بر پایه تعریف دیگری از تربیت همچنان می خواهند نهاد مدرسه برای تربیت نیروی همفکر نگه دارند . دانش آموزان و اولیای آن ها نیز هریک از ظن خود به مدرسه می نگرند . تبلور این اختلاف نظر در حوادثی است که در مدارس رخ می دهند و بازتاب می یابند . هر از چندگاهی ویدئویی از رقص و پایکوبی دانش آموز یا معلمی حاشیه ساز می شود و برخوردهای شدید از سوی مسئولین آموزش و پرورش را به همراه دارد . یا انتشار فیلمی از کوتاه کردن موی سر دانش آموزان یک مدرسه به وسیله ناظم ، بازخوردهای فراونی به وجود می آورد .
اعتراضات سال گذشته در مدرسه نیز نشانه بارزی از همین اختلاف نظر در تربیت است . سخنانی که از برخی منابر در مورد موفق نبودن آموزش و پرورش بیان می شود از نشانه های اختلاف نظر فوق است .
این موارد نشان می دهد که نظام رسمی آموزش و پرورش تعریفی از تربیت دارد که با زیست اجتماعی ایرانیان در شرایط موجود همخوانی زیادی ندارد . بخش عمده ای از جامعه تعریف مذکور را بر نمی تابند و این برنتافتن به شکل های مختلف خود را نشان می دهد .
تربیت و مدرسه از یک سو بخشی از ایدئولوزی رسمی کشور است و از سوی دیگر مدرسه یکی از مهم ترین نهادهای زیست اجتماعی هر جامعه است . اگر مدرسه را مکانی برای تربیت همفکر بدانیم یا محلی برای تربیت شهروند یا مکانی برای مهارت آموزی یا جایی برای درس خواندن یا بازاری برای کسب درآمد ؛ تعاریف مختلفی از تربیت داریم که مدرسه را شکل می دهند .
سوم ) تنش در مدرسه :
در شرایط موجود نگرش های متفاوت و و متضاد به مدرسه فضایی مملو از تنش را به وجود آورده است . عده ای مدرسه را برای شبیه بزرگسال شدن بچه ها می دانند . عموم برنامه های تربیتی رسمی حول همین محور می چرخد که دانش آموزان باید با معیار رسمی تربیت شوند و آماده بسیج در جهت ایدئولوژی رسمی باشند . بخش دیگری ، آموزش و پرورش را به مثابه یک بازار برای کسب سود می بینند. ده ها موسسه کمک آموزشی و کنکور تا مدارس غیردولتی و آموزشگاه های زبان و علمی و .... در جهت کسب سود دربازار آموزش فعالیت می کنند . ایدئولوژی رسمی نیز در مورد کالایی شدن آموزش نگاه منفی ندارد و همراهی می کند .
زیست اجتماعی جامعه ایران نگاهی تربیت محور به مدرسه ندارد و بیشتر در پی آنست که مدرسه را پلی برای موفقیت فرزندانش بداند .
این رویکرد سه گانه به آموزش موجب شده است که در مورد مدرسه با تشتت روبه رو باشیم .
تربیت مورد نظر ایدئولوژی رسمی با زیست اجتماعی هم نوایی ندارد . بازاری شدن آموزش نیز بر فضای آموزش و پرورش سیطره دارد .
نظام آموزشی ایران طبقه بندی اقتصادی را به رسمیت می شناسد ولی تنوع اجتماعی دانش آموزان را انکار می کند و در برابر هر نوع رفتار متفاوت با تعریف رسمی تربیت واکنش سریع نشان می دهد .
راه چاره چیست؟
در صورتی که بین نهادهای رسمی و زیست اجتماعی در مورد تربیت همخوانی وجود نداشته باشد موجودیت مدرسه در خطر قرار می گیرد . بخش عمده ای از تنش های موجود در مدرسه بر همین تنش در تعریف تربیت است .
آموزش و پرورش قرار است چه کسانی را تربیت کند؟ این تربیت باید چگونه باشد و چه ویژگی هایی داشته باشد؟ ایدئولوزی رسمی و زیست اجتماعی توافقی در این مورد ندارند.
نهاد آموزش و پرورش برنامه ای برای پذیرش نسبی تکثر موجود در زیست اجتماعی یا تعریفی جدید برای تربیت را ندارد و راهکارهایش برای تربیت کارکرد خود را از دست داده اند . زیست اجتماعی نیز به سرعت در حال تحول است . اینکه ایدئولوژی رسمی تکثر زیست اجتماعی را بپذیرد از مهم ترین گام های تعریف مدرسه است که در این صورت باید در مرزهای خود در مورد تربیت تجدید نظر کند و مزرهایی مانند ایرانی بودن و شهروندی رابه عنوان اهداف تربیت خود تعیین کند.
اگر مدرسه نتواند بین ایدئولوژی رسمی و زیست اجتماعی در مورد تعریف تربیت ارتباط برقرار کند ساختمانی بیش نیست .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اداره معارف رژیم طالبان در سرپل به ۱۶۸ معلم و کارمند این اداره هشدار داد که بهدلیل داشتن «ریش کوتاه» از کار اخراج خواهند شد .
در روزهای اخیر سخنان علیرضا پناهیان در مورد آموزش و پرورش با واکنش های فراوانی روبه رو شد . حجت الاسلام پناهیان در تجمع روز جمعه 28 مهر میدان فلسطین در حمایت از مردم غزه اعلام کرد که اگر آموزش و پرورش نمی تواند به دانش آموز ایرانی ، حمایت از مظلومین را آموزش دهد باید تعطیل شود .
سخنرانی وی شاید تا حدی یک سخنرانی عادی تلقی شود ولی اگر به اخبار مربوط به ارتباط حجت الاسلام پناهیان و آموزش و پرورش توجه کنیم به اهمیت سخنان وی پی می بریم . از جمله خبری که در 29 آذر 1401 در مورد نشستی با عنوان بازنگری در کتب درسی منتشر شد . نشستی که با حضور حجت الاسلام والمسلمین نیک زاد، مشاور وزیر و دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش ؛ علی لطیفی، رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی و حجت الاسلام والمسلمین پناهیان برگزار شده است و در مورد موضوع بازنگری در محتوای کتابهای درسی به بحث و بررسی پرداخته اند.
این خبر نشانه ی وجود جریان هایی قدرتمند است که می خواهند روش آموزش و پرورش را تحول دهند و آنچه امروز بر آموزش و پرورش می گذرد را انقلابی و مطلوب نمی دانند .
سخنان حجت الاسلام پناهیان یک واژه مهم دارد که عصاره تفکر وی در مورد آموزش و پرورش است . پناهیان تاکید دارد که دانش آموز ایرانی باید حمایت از مظلومان را فریاد بزند. در مورد اینکه حمایت از مظلومان امر درستی است شکی نیست ولی این « باید » چهره ای از رویکرد به آموزش و پرورش را نشان می دهد .
کلمه باید اصل سخنان وی است که اگر از دهان دانش آموزان خارج نشود ؛ آموزش و پرورش بیهوده است . از منظر وی آموزش و پرورش همچون کارخانه ای است که از یک سوی آن محصولاتی وارد می شوند و از سوی دیگر باید محصولاتی مطلوب تولید شوند . در اندیشه وی جایی برای پرسش و پاسخ وجود ندارد و باید این اتفاق رخ دهد .
سخنان فوق بیان صاف و سرراست برنامه های آموزش و پرورش است و انتظاری است که جریان هایی تاثیرگذار از آموزش و پرورش دارند و همین انتظارات سنگین موجب شده است آموزش و و پرورش از وظایف اصلی خود در مورد تامین نیروی انسانی ، افزایش کیفیت آموزشی ، عدالت آموزشی و ... باز بماند .
نگرش فوق جایگاه مدرسه را به عنوان مرکز تعلیم و تربیت مخدوش کرده است و آموزش بیشتر به منزله یک کالا محسوب می گردد . بحران گفتمانی در آموزش و پرورش مانع هر نوع تحول مثبت در آموزش و پرورش می شود . وجود بحران های دیگر محصول همین بحران گفتمانی است .
در شرایط موجود آموزش و پرورش با یک بحران گفتمانی روبه رو است که تمام ساختار از مرکز تا مدرسه را تحت شعاع قرار داده است .
گفتمان رسمی آموزش و پرورش تکثر موجود در جامعه را به رسمیت نمی شناسد و سعی در القای یک نوع خاص سبک زندگی و تفکر را دارد که در برنامه های رسمی و محتوایی آموزش و پرورش ابلاغ شده اند . این رویکرد زمینه دور شدن فضای رسمی از فضای واقعی را فراهم کرده است .از یک سو آموزش و پرورش رسمی درصدد است تا محصولاتی یکسان تربیت نماید و از سوی دیگر جامعه خواستار به رسمیت شناخته شدن تنوع و تکثر است .
گفتمان رسمی آموزش و پرورش ؛ مدرسه را محلی برای تربیت نیروی همفکر می خواهد و فضای مدرسه در برابر آن مقاومت می کند .
این دوگانگی موجب می شود تا طر ح هایی مانند اعزام روحانیان به مدرسه در نظر گرفته شوند زیرا مسئله اصلی را در فقدان نیروهایی می دانند که ایدئولوژی رسمی را به گوش دانش آموزان برسانند . در حالی که گوش دانش آموزان از حرف های رسمی پر است و همین پر بودن گوش دانش آموزان مقاومت آن ها را در پی دارد.
گفتمان رسمی تاکنون تن به آسیب شناسی خود نداده است و حاضر نیست خطای راهبردی خود را بپذیرد.
بحران گفتمانی در آموزش و پرورش مانع هر نوع تحول مثبت در آموزش و پرورش می شود . وجود بحران های دیگر محصول همین بحران گفتمانی است .
سخنان افرادی همچون حجت الاسلام پناهیان مهم است زیر ا می توانند بر آموزش و پرورش فشار بیاورند و بر شدت این بحران بیفزایند . حتی در دولت قبل نیز فضای گفتمانی آموزش و پرورش در اختیار همفکران حجت الاسلام پناهیان بود و از همین رو کمتر سخن متفاو تی از زبان مسئولان آموزش و پرورش شنیده می شد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هفته ی پیش وزیر آموزش و پرورش در یک برنامه تلویزیونی حاضر شد و در مورد وضعیت آموزشی و مدارس اظهار نظر کرد . وزیر بزرگترین وزارتخانه دولت در گفت و گوی مربوطه به خدمات برخی از مدارس غیردولتی اشاره کرد و آن ها را مهم تر از خدمات دانشگاه ها دانست . وی در اظهار نظری عجیب انتخاب بین مدارس دولتی و غیر دولتی را نشانه آزادی اولیاء دانست و اعلام کرد برای خرید ماشین بهتر باید پول بیشتری پرداخت کرد .
واکنش ها به اظهارات وزیر آموزش و پرورش فراوان بود . منتقدان ، سخنان وزیر را خلاف عدالت آموزشی دانستند و پولی شدن آموزش را نقد کردند در حالی که این گونه اظهار نظرها در طول سال های اخیر سیاست رسمی وزارت آموزش و پرورش بوده است و وزیران مختلف علی رغم دیدگاه های متفاوت همین مسیر را پیموده اند .
این اظهارات در حالی طرح شده اند که مدارس مشغول به ثبت نام دانش آموزان هستند . وزیر و مسئولان آموزش و پرورش تاکید دارند که نباید از اولیای دانش آموزان وجهی دریافت شود . سال هاست است بودجه ای به مدارس دولتی پرداخت نمی شود و مدیران مدارس مجبور به دریافت کمک از اولیاء برای گذران امور جاری مدرسه هستند .
کمک به مدرسه در بسیاری از مناطق بار سنگینی بر دوش اولیاء است. آمارهای رسمی از تعداد بالای ترک تحصیل خبر می دهند و نشانگر بی اهمیت شدن آموزش یا لوکس شدن کالای آموزش برای بخشی از شهروندان است .
وزیر آموزش و پرورش در سخنان خود به برخی مدارس غیردولتی اشاره داشت که متعلق به برخی شخصیت ها هستند و توانسته اند خدماتی بیشتر از دانشگاه ارائه کنند . چه خدماتی از سوی مدارس فوق انجام شده است ؟ آیا دانش آموزانی در سطح استانداردهای بین المللی تربیت شده اند؟ یا اینکه دانش آموزانی واجد صفات و خصوصیات آموزش و پرورش ایدئولوژیک را تربیت نموده اند؟
به نظر می رسد نکته دوم درست باشد .
وزیر آموزش و پرورش می خواهد که عملکرد سایر مدارس به شیوه فوق باشد . این نگرشی است که رویکرد اصلی آموزش و پرورش به نهاد مدرسه و آموزش و پرورش را نشان می دهد. مدرسه باید مکانی برای تربیت نیروی همفکر باشد و در چارچوب سیاست های رسمی در جهت تربیت دانش آموزان مطلوب سیاست های رسمی فعالیت نمایند . این رویکرد ابزاری به مسئله آموزش ، فضایی برای گفت و گو و پرسشگری قائل نیست و از کنار واقعیت های موجود جامعه و دانش آموزان به راحتی می گذرد .
نگرش دوم سیاست پول بیشتر برای دست یابی به آموزش بهتر است ، سیاستی که وزیر آموزش و پرورش بدون دغدغه و نگرانی بر آن صحه می گذارد . از منظر وی آموزش کالایی است که باید برای آن پول پرداخت کرد . وی به عنوان وزیر دولتی که رئیس آن برای پاسداری از قانون اساسی به قرآن سوگند یاد کرده است اما به اصول سوم ، سی ام و چهل و سوم در مورد آموزش رایگان بی توجه است .
در نظم موجود آموزشی اولیایی که پول داشته باشند می توانند دانش آموزان خود را به مدارس غیر دولتی بفرستند . دانش آموزانی که بیشتر درس می خوانند نیز جذب مدارس استعدادهای درخشان و نمونه دولتی می شوند. تک ستاره هایی در میان دانش آموزان مدارس دولت نیز گلیم خود از آب بیرون می کشند . سایر دانش آموزان می توانند در صورت توان دیپلم بگیرند و وزارت آموزش و پرورش مسئولیتی در مورد آن ها برای خود قائل نیست .
این دو نگرش متفاوت از دو سو نهاد آموزش و پرورش را احاطه کرده اند و بر کلیه برنامه ها و شئون آموزشو پرورش سایه انداخته اند . مدیران آموزش و پرورش بیشتر از آن که خود را در خدمت آموزش و پرورش و دانش آموزان بدانند در خدمت رویکردی می دانند که به آموزش و پرورش به مثابه ابزاری برای تربیت نیروی همفکر می نگرد . از سوی دیگر با کالایی شدن آموزش نیازی به تامین هزینه ها نیست و با پرداخت حقوق معلمان مسئولیت دولت در قبال آموزش و پرورش به پایان می رسد .
عمده منتقدین به سخنان وزیر آموزش و پرورش به رویکرد دوم در مورد کالایی شدن آموزش اشاره کردند در حالی که این دو رویکرد به صورت یکسان عمل می کنند .
رویکرد ابزاری ؛ وزارت آموزش و پرورش را از وظایف اصلی اش در مورد تامین آموزش رایگان و با کیفیت دور می کند و آن را نهادی برای تربیت در جهت یک اندیشه خاص می داند . رویکرد دوم نیز مسئولیت های دولت در مورد تامین آموزش رایگان و با کیفیت را کنار می گذارد و کالایی شدن آموزش را می پذیرد و طبقاتی شدن آموزش را به وجود می آورد .
این دو رویکرد به صورت یکسان در جهت به مسلخ بردن عدالت آموزشی عمل می کنند و نهاد آموزش کشور را به صورت یک بنگاه با اهداف ایدئولوژیک در می آورند که مسئولیتی در قبال آموزش رایگان و با کیفیت ندارد ولی اجازه تخطی از سیاست های رسمی را نیز نمی دهد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همواره یکی از چالش های بنیادین دانشگاه و فرایند علم ورزی در جهان و به خصوص ایران، همبسته یا ناهمبستگی زیستی علم و معنویت بوده است. چالشی مستمر که از یک طرف پیوند این دو را ممکن و لازم و از طرف دیگر ناممکن و غیرضروری تلقی می کند.
تردیدی نیست که برای اغلب زیست مندان علمی غوطه ور در اتمسفر پوزیتیویسم، صحبت از زیست معنوی در فضای عمومی علم، چندان محلی از اعراب ندارد و آن را به لفاظی های ایدئولوژیک منتسب می دانند. اما در کنه فضای خصوصی و وجدانی همین زیست مندان، تلاطم درگیرهای شدید ذهنی در مورد چیستی و چرایی زیستن، همیشه در جریان و البته پیوسته در حال سرکوب شدن است.
از آنجا که دست علم تجربی، برای پاسخ به سوالات محوری و اساسی زیست معنوی خالی است و یا با پاسخ های بسیار سطحی و اجمالی پر شده است؛ زیست مندان علم چاره ای ندارند که دیواری سترگ بین زیست علمی و زیست معنوی خویش بنا نهند، به گونه ای که این دیوار حصار مهجوریت زیست معنوی را تضمین کند. در چنین شرایطی است که پیوند زیست علمی و زیست معنوی کاملا گسسته و حضور جدی در اقلیم هر یک به نفی دیگری منتهی شده است.
اگرچه در مقیاس جهانی، زیست معنوی در سایه و زیر چتر زیست علمی نهادینه شده است و در لایه های پیدا و عموما پنهان زیستن های علمی جای خود را تثبیت کرده است؛ اما در ایران زیست معنوی با تعبیر مشخص تری به نام زیست مذهبی در تلاش است که جای خود را نه در سایه زیست علمی، بلکه هم عرض و حتی بالاتر از آن تثبیت سازد.
فضای علم زدگی در اکوسیستم شبه علمی دانشگاههای ایران، عاملی تعیین کننده در جداسازی علم و معنویت است. هنگامی که رشد علمی با اصول آفرینی و خدشه ناپذیری گزاره های شبه علمی همراه می شود و فرصت تأمل و بازاندیشی علمی در این گزاره ها فراهم نیست؛ به مرور دیوار بین زیست علمی و زیست معنوی بلندتر خواهد شد. زیرا در چنین فضایی، زیستمندان علمی پاسخ به هر سوالی حتی از جنس معنویت را در همان گزاره های سفت و سخت شده خویش پیدا می کنند و به آنها باورمند می شوند. باوری سست بنیان و لغزنده که آشوب درونی پایداری را نصیب ما کرده است.
علاوه بر علم زدگی، آنچه که به زیست معنوی زیست مندان علمی لطمه جدی وارد ساخته است، فضای سطحی نگری دینی است. خلاصه و تقلیل نمودن دینداری در اجرای صوری و عادات وار احکام مذهبی، موجب شده تأمل و اندیشه ورزی عمیق دینی و مذهبی به حاشیه رانده شود و فرصت چندانی برای اندیشه در مورد چرایی ها و چیستی های زیستن از منظر دین که در هر برهه زمانی نیازمند تأمل به روز است فراهم نگردد.
دین همواره از مراجع اصلی سامان بخشی زیست معنوی بوده است. نقش شکاف و گسست بین علم و دین، در دنیای امروز در گسست پیش آمده بین زیست علمی و زیست معنوی غیر قابل انکار است. هر چند به تعبیری علم فرزند و پرورش یافته دین است و عمده دانشمندان و اندیشمندان بانیان علم دیندار بوده اند؛ اما رشد و جهش سریع و سلطه همه جانبه آن در کلیه ارکان زندگی، باعث شد تا قیمومیت خویش را از مخلوق خود به رسمیت نشناسد.
آنچه موجب پیوند ارگانیک زیست علمی و زیست معنوی در جامعه ما که معنویت با دینداری همزاد است می شود؛ ورود نقادانه و اندیشه ورزانه زیست مندان علمی به گزاره های علمی خلق شده توسط خویش در فضای پسا پوزیتیویسم از یک طرف و ورود تأمل گرایانه به بنیان های معرفتی دین از طرف دیگر است.
بازاندیشی هستی شناسانه علم و دین می تواند مرزهای پوشالی بین این دو مرجع معرفت شناسی را در خود حل و زیست علمی در زیست معنوی ترکیب شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید