صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

« انسان دو بار متولد می شود؛ بار نخست از مادر و بار دوم هنگامی که مسئولیت پذیری را درک کند »

به یاد اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی : وظایف متعلّم و معلّم

علیرضا کاشفی

 وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

ابوحامد محمد غزالی فقیه و متکلم نامدار که علم کلام را از نقلی به عقلی بدل کرد و تقریباً در ثلث پایانی زندگی اش فیلسوف و عارفی بلند آوازه شد در نیمۀ دوم سدۀ پنجم هجری قمری می زیست. او در عمر نسبتاً کوتاه خود ( 54 یا 55 سال ) در فقه، اصول، کلام، فلسفه، اخلاق و عرفان تبحر بی همتایی یافت. دکتر منوچهر مرتضوی در کتاب « مکتب حافظ » او را در کنار حافظ و مولوی گذاشته و دربارۀ آنها چنین می نویسد: « . . . از نظرِ مرتبۀ دانش و بینش و ژرف نگری و شکوهمندی مفاهیم ذهنی و شیوۀ بیان در رأس هرم بزرگان جا دارند. »

مقصود این متن نگاهی گذرا به یکی از فصل­ های کتاب فوق العاده ارزشمند « میزان العمل » غزالی است.

پیش از آن لازم است به سه نکتۀ بسیار مهم تأکید کنم.

نکتۀ نخست : اندیشه های غزالی در عمر نسبتاً کوتاهش مراحل پر نشیب و فرازی را طی کرده است. بر پژوهشگر واجب است که این مراحل را دریافته و زان پس وارد گود شده و به مصارعه بپردازد. غزالی در نیمۀ دهۀ چهارم زندگی خود تدریس در نظامیۀ بغداد را ترک کرد. کمتر از چهل سال داشت که با نوعی توبه از تفاخر و تظاهرِ علمی، سوی تصوف و عرفان گرفت.

ما جامه نماز بر سر خم کردیم            وز خاک خرابات تیمم کردیم

شاید که در این میکده ها دریابیم       آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم

به قول اندیشمند معاصر جلال الدین همایی، این نکته را باید بدانیم که ابن رشد اندلسی هنگامی به مقابله و مصارعه با غزالی پرداخت که غزالی خود از سر آن سودا گذشته و دیدگاه خود را در ذهن خویشتن ابطال کرده بود.

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

نکتۀ دوم :

دکتر منوچهر مرتضوی در کتاب « مکتب حافظ » می نویسد: « . . .  علم و ایمان و عرفان، سه مقولۀ مستقل از « معرفت و نیروی بالفعل و بالقوۀ ادراک انسان » هستند. »

مشکلی که از ذهن ماشینی نشأت می گیرد اینست که با ابزار و مختصات علم ؛ ایمان و عرفان، تجزیه و تحلیل شده و حکم صادر می شود و يا بر عكس. حلاجی کردن هر کدام از این سه مقوله با ابزار دیگری، جهل نشأت گرفته از راحت طلبی و سطحی نگری است که دریغا عادت شده. به نظرم ادراک استقلال سه مقولۀ علم و ایمان و عرفان، طلبیدن کام از « خلاف آمدِ عادت » را تقویت می کند.

حکیم نظامی گنجوی کمتر از یک سده پس از غزالی، قافله سالار سعادت را خلاف آمد عادت می داند.

هر چه خلاف آمد عادت بود            قافله سالار سعادت بود

حافظ نیز با او هم رأی است و کام جهان را از خلاف آمد عادت که آن را به زلف پریشان تشبیه می کند، می طلبد.

از خلاف آمد عادت بطلب کام که من            کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

نکتۀ سوم :

وقتی آثار غزالی را به توالی خلق آنها مطالعه می کنیم به این نکته می رسیم که او به درستی دریافته بود که انسان دو بار متولد می شود؛ بار نخست از مادر و بار دوم هنگامی که مسئولیت پذیری را درک کند. به عبارت دیگر با مسئولیت پذیری، انسان زندگی خود را می آفریند و زان پس چون می اندیشد، خطا می کند؛ چرا که هر کنشی دارای ضریب خطا است. کنش انسان بر پایۀ آزمودن و تجربه اندوختن است. هر چه بنیادهای تجربه مستحکم تر باشد، ضریب خطا کاهش می یابد. اما انسانی که موانع اندیشه را کنار نزده و بر خویشتن تاریخی خود چیره نگشته بلکه اسیر و بندۀ آن است، هیچ گاه مسئولیت پذیری را درک نخواهد کرد و از او جز تقلید و سرسپردگی و دنباله روی کاری ساخته نیست.

در یک کلام ؛ نیندیشیدن بزرگترین بزه و گناه است. مبنای احترام به انسان دو چیز است، انسان بودن اش و زندگی اش. به عبارت معروف انسان هم به ماهو انسان محترم است و هم به ماهو حی.

البته احترام به انسان­ ها آنها را محق نمی کند که لزوماً اعقایدشان محترم شمرده شود و محدودیت ­هایی که در ظاهر به خود قائل می شوند به جامعه نیز تسری بخشند.

ببینید یازده سده پیش غزالی دربارۀ « توبه » چگونه می اندیشید. او « توبه » را به عنوان یک تجربۀ عام انسانی و نتیجۀ ضروری خودشناسی می خواند. او می گوید: « توبه، شناخت تنهایی خویش است که مسئولیت در برابر کارهای گذشته را در خود دارد. »

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

به بیان دیگر تغییر صرفاً به معنی دگرگونی ایدئولوژی و نگرش نیست، تغییر یعنی فروتنی و مسئولیت پذیری در قبال بشریت، محیط زیست و میهن.

امروز یکی از آموزه های ما از غزالی باید این باشد که سیاست بی بخشایش، امکان تغییر و راه گشایی به آینده ای روشن را می بندد. در اینجا « بخشایش » یک موضوع شخصی یا حکم دینی و یا حتی اخلاقی نیست. « بخشایش » در تحول اجتماعی و سیاسی و ساخت جامعه یک امر کلیدی است. به این معنا که جنایت کار چون آسیب­ های جبران ناپذیر به افراد و خانواده ها و به روح جامعه زده است و در یک کلام جنایت علیه انسان و انسانیت کرده، باید دادگاه های آزاد و عادلانه و حقیقت یاب ( بدون شکنجه و حکم اعدام ) او را پاسخ گو کنند، صرفاً برای حقیقت یابی و بسط عدالت نه به قصد انتقام. این فرق دادخواهی با انتقام است.

اکنون با بینشی ژرف می توان به هدف این متن که همانا اندیشۀ غزالی دربارۀ وظایف متعلّم است پرداخت. غزالی در کتاب فوق العاده ارزشمند « میزان العمل » فصلی با عنوان « بیان وظایف متعلّم و معلم در علوم سعادت بخش » دارد که به اختصار و با برداشت امروز خود، نخست به هشت وظیفه از ده وظیفۀ متعلّم می پردازیم.

وظیفۀ نخست آن است که پاکی نفس را بر خوی بد برتری نهد. علم عبادت نفس است و در دل تثبیت نمی گردد جز با پاکی قلب از خباثت اخلاق و صفات پلید. غزالی حدیثی از پیامبر نقل می کند. ببینید چه برداشت عارفانه ای از آن ارائه می دهد و مقایسه کنید با برداشت متحجران و ظاهر بینان.

پیامبر (ص) می فرماید: « فرشتگان به خانه ای که در آن سگ باشد، نمی روند. » غزالی می نویسد: « دل خانۀ فرشتگان و محل نظر و مَصَبّ اثر آنان است و صفات بد همچون سگانی هستند که بر درِ دل نشسته اند و ورود فرشتگان یعنی صفات نیک را مانع می شوند. » این مصداقی از نگاه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است به عرفان که آن را دید هنری به دین می داند.

غزالی تأکید می کند: خانۀ دین، دل است و بر دل، گاه فرشتگان و گاه سگان چیره می شوند. اگر بگویی چه بسیار طالب علم که با خوی نکوهیده تحصیل علوم کرده اند، در واقع نمی دانی، دارندۀ خوی نکوهیده با تحصیل، دل و زبانش یکی نخواهد شد و به عبارت دیگر عالم بی­ عمل می شود و اگر بگویی من جماعتی از فقیه های فاضل را  دیده ام که با وجود سوء اخلاق در فقه تبحر یافته اند به تو گفته می شود اگر مراتب علوم و نسبت آن را با رفتار در راه سعادت بازشناسی، خواهی دانست که آنچه این فقها می دانند، وافی به مقصود نیست.

وظیفۀ دوم این است که متعلّم جز علم چیزی بر دل راه ندهد. خداوند دو قلب در سینۀ شخص نگذاشته است. باید علایق دنیوی و کارهای روزمره جدا از دل منزل گزینند. هر چه اندیشه پراکنده گردد، از درک حقایق باز ماند. از این رو گفته شده است که علم بخشی از خود را به تو نمی دهد مگر آن که تو همۀ خود را به او بدهی. اگر اندیشه به امور مختلف بپردازد، همچون جویبارِ سرگشادۀ دور و درازی است که آب آن را زمین و هوا جذب می کنند و چیزی از آن باقی نمی ماند تا جمع شده و به کشتزار رسد و بدان سود رساند. 

وظیفۀ سوم آن است که متعلّم بر علم و اهل آن تکبر روا ندارد و شکیبا باشد. تکبر بر علم که موجب روی گرداندن در استفاده از اهل علم می شود، عین حماقت است. معلم چیزهایی را می داند که عقل و وهم متعلّم به آن نمی رسد. ( این جا منظور از معلم ، عالم بی ­عمل نیست. اقتدار معلم به پشتوانۀ اخلاق و سواد اوست. ) گرچه این متناقض منع متعلّم از پرسش گری نیست.

وظیفۀ چهارم آن است که متعلّم تا زمانی که از تمهید قوانین علوم نظری آگاه نشده و اصول را به خوبی فرا نگرفته نباید به شبهه های شک برانگیز حیرت بخش توجه کند. چرا که این موجب سستی عزم او در اصل علم می شود و او را از حقیقت درک، مأیوس می کند.

وظیفۀ پنجم آن است که متعلّم هیچ یک از فنون علم و هیچ نوع از انواع آن را بی نگاهی فرو نگذارد؛ نگاهی که با آن بتواند بر غایت و مقصد و روش آن آگاهی یابد. آن گاه اگر عمر یاری کرد و موجبات فراهم آمد، تبحر در آن را بطلبد چرا که علوم همه با یکدیگر یاری دهنده و پیوند خورده ­اند و باید از آنها بهره ور گردد تا دشمن علمی به سبب جهل نسبت به آن نشود. مردم دشمنان چیزهایی هستند که آنها را نمی شناسند. بیماری که دهان تلخ داشته باشد، آب زلال را تلخ می یابد. نباید گونه ای از گونه های علوم را ناچیز انگاشت.

وظیفۀ ششم آن است که متعلّم فنون علم را به توالی و ترتیب بیاموزد و در فنی وارد نشود که فن پیش از آن را به خوبی نیاموخته باشد؛ چرا که علوم را ترتیب ضروری است. قصد متعلّم از علمی که بر آن تبحر یافته باید این باشد که برتر از آن فرا رود و به خاطر اختلاف میان اصحاب یک علم و خطای کسانی در آن، نباید به فساد آن علم حکم کند. اگر به ذات حقیقت رسیدی، اهل حقیقت را هم خواهی شناخت. رسیدن به حقیقت یک علم، شناخت ذات آن علم است نه شناخت اشخاص وابسته به آن. باید علم را برای خود علم آموخت و تنها قید آن حفظ حرمت زندگی همگان باشد.

وظیفۀ هفتم آن است که متعلّم به آفریدگار و پروردگار جهان ایمان راسخ داشته باشد و همۀ علوم را خادم این ایمان بداند.

وظیفۀ هشتم آن است که متعلّم بداند شرف علم به دو چیز دانسته می شود، یکی به شرف ثمرۀ آن و دیگری به استحکام دلالت آن. اگر علم حساب را با علم طب مقایسه کنی، حساب به اعتبار استحکام دلالت آن، شریف تر از طب است و علم به آن ضرورتی غیر متوقف بر تجربه است بر خلاف علم طب؛ ولی علم طب به اعتبار ثمره اش، شریف تر از علم حساب است؛ چرا که صحت بدن شریف تر از شناخت کمیت مقدارها است. نظر به شرف ثمره باید مقدم بر نظر به استحکام دلیل باشد. اما ثمرۀ ایمان به پروردگار جهان، حیات ابدی ( جاودانگی ) است. در نتیجه شریف تر از علم طب است که ثمرۀ آن حیات بدن است تا سر منزل مرگ.

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

غزالی در کتاب « میزان العمل » وظایف معلم مرشد را هشت مورد برمی شمارد. که خوانندۀ این مقال را جهت تشریح و تفصیل آنها به این کتاب ارجاع می دهم و به عنوان یک معلم، تجربیات بیست و شش سالۀ خویش را با تلفیقی از این کتاب اجمالاً بیان می نمایم. راه نجات، راه مسئولیت پذیری است نه منتظر بروز و ظهور قهرمان؛ مسئولیت در قبال بشریت، محیط زیست و ایران.

  • معلم وظیفه دارد متعلّم را فرزند خویش بداند.
  • معلم باید در حین شفقت، مقتدر باشد، اقتدار به پشتوانۀ سواد و عفت در کلام و عمل.
  • معلم باید اقتدا به بزرگان علم کند.
  • معلم نباید رفتاری داشته باشد و یا حرفی بزند که کینه و حسادت دیگران را نسبت به دانش آموزی تحریک کند. آنچه را می خواهد نهی کند با اشاره به شاگرد بگوید نه با تصریح. چرا که اشاره در پرهیز موثرتر است تا تصریح.
  • نباید عالم بی عمل باشد و مردم را از اخلاق و رفتار ناپسندی که خود آن را دارد، منع کند. معلم وظیفه دارد به عمل و زبانی که تکمیل کنندۀ عمل اوست، دانش آموزان را از اخلاق زشت دور کند و پیوسته آنها را به غایت علوم آگاه سازد و برای آنها انگیزه ساز باشد.
  • نباید علمی را که از آن برخوردار نیست، در نزد متعلّم زشت یا ناچیز جلوه دهد.
  • معلم نباید به گونه ای سخن گوید که ذهن انسان را مقید کند. چرا که هدف علم، شناخت امور و پدیده ها و روابط و همبستگی آنها است نه شناخت تصورات به نحوی که ذهن، آنها را به هم مرتبط ساخته باشد. به عبارت دیگر منشأ علم، عقل و تجربه است؛ نه بخت و اقبال، فلک غدار، روزگار کج رفتار و . . . که هر کدام قید و بندی در ذهن ایجاد می کنند. تنها قید علم که بر ذهن باید حاکم باشد، اخلاق است.
  • معلم باید به نسل جدید بیاموزد که دو چیز را بذل و بخشش نمی کنند؛ یکی مدرکِ تحصیلی و دیگری پست و مقام. باید بیاموزیم و بیاموزانیم که اینها با شایستگی کسب می شوند.
  • معلم باید منتقد سیستم آموزشی باشد نه منتقد شغل معلمی. انتقاد معلم از ذات معلمی، نشانگر حماقت اوست.
  • اگر کتاب­ های درسی نقص داشته باشند، معلم وظیفه دارد، نقص آنها را به سیستم آموزشی گوشزد کند. نه اینکه خود نیز از آب گِل آلود ماهی گرفته و با مافیا همراهی و همکاری کند.
  • معلم نباید مدرسِ امتحان باشد. معلم وظیفه دارد علمی که در آن تخصص دارد را آموزش دهد و صرفاً به حل سوال امتحانی نپردازد و به سیستم آموزش و پرورش تفهیم کند که تنها معیار سنجش معلم، درصد قبولی نیست. به ویژه در جایی که از در و دیوارش بی انگیزگی می بارد.
  • معلم باید در فن معلمی که همانا در گرو اخلاق مدار بودن، فرهنگی بودن و سیاسی بودن اوست ( سیاست به مثابۀ علم ) حرفه ای باشد. مگر معلم، عروسک کوکی آموزش و پرورش است که صرفاً در تدریس کتاب درسی حرفه ای باشد؟
  • معلم باید بداند استیفای حقوق با ارتقای سطح آگاهی و مسئولیت پذیری در قبال شهروندان ممکن خواهد شد نه کم کاری و لج بازی و سوار شدن بر گردۀ دانش آموزان. 

غزالی می گوید: « علم مخدوم و مال خادم است و گمراهی را معنی دیگری جز عکس این نیست. کسی که عکس آن عمل کند بی مانند نیست بر کسی که کف کفش خود را با چهره و ریش خویش پاک کند. »

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

مادی گرا شدن که یکی از خروجی­ های سیاست­ های مافیایی است برای همۀ جامعه خطرناک است.

به گفتۀ سعدی :

چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد               کین شتر صالحست یا خر دجّال

لذا استیفای حقوق مادی و معنوی معلم باید متوجه دولت باشد، نه متوجه دانش آموزان و خانوادۀ آنها.

  • هم کلام با فردوسی که دانایی را منشأ توانایی می خواند،

توانا بود هر که دانا بود            ز دانش دل پیر برنا بود

معلمان باید سیستم آموزشی را مکلف کنند تا برای ارتقای هوش اکتسابی و بسط بصیرت برنامه ریزی کند.

غزالی در تفکیک هوش و عقل می گوید: « هوش، دقت در بصر را بالا می برد و عقل دقت در بصیرت را. » این بزرگان امر مهمی را گوشزد می کنند که آموزش و پرورش در تدوین برنامه های خود به گفتۀ سعدی « یا چشم نمی بیند یا راه نمی داند. »

فرانسیس بیکن شش سده پس از فردوسی می گوید: « قدرت انسان به اندازۀ دانایی اوست و دانستن حقیقی عبارتست از علم به علل. »

این چهارده مورد تجربۀ شخصی اینجانب در بیست و شش سال معلمی و مطالعه در زمینۀ آموزش است. در این مدت دانستم کسی که با سیاست به مثابۀ علم برخورد نکرده و به آن نپردازد، شهروند بی خاصیتی است گر چه ممکن است بی آزار باشد.

راه نجات، راه مسئولیت پذیری است نه منتظر بروز و ظهور قهرمان؛ مسئولیت در قبال بشریت، محیط زیست و ایران.

( این یادداشت پیش تر در ماهنامه « خواندنی » شماره 135 / سال بیست و چهارم - شهریور و مهر ماه  1404 منتشر گردیده است )


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

وظایف متعلّم و معلّم از دیدگاه اندیشمند بزرگ ابوحامد محمد غزالی در صدای معلم

پنج شنبه, 24 مهر 1404 15:29 خوانده شده: 16 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

آیا هوش مصنوعی موجب تحول مثبت در آموزش و پرورش ایران می شود ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور