
جمیله علم الهدی در نشست تخصصی نقش آموزه های فلسفه صدرایی در فرآیند تربیت و یادگیری :
« نکاتی که امروز می خواهم خدمتتان عرض کنم مبتنی بر تجربه ای است که تا الآن داشتم. اولین اثری که من نوشتم سکولاریسم تربیتی بود. دو سه مقاله دیگر هم در این رابطه نوشته ام که از نظر صدرا برای تقابل با سکولاریسم تربیتی چه کار می شود کرد؟
الآن زمانی است که ما سکولاریسم تربیتی را نوشتیم و نگاهم به جریان قبل از انقلاب و اتفاقاتی که قبل از آن افتاده برمی گردد. البته یک میزگرد نقد هم در این رابطه گذاشتند که مدیر آن مجله ما را خیلی و مفصل مورد نقد قرار دادند یعنی حسابی پدر ما درآوردند و آن کتاب بیشتر ناظر بر گذشته بود .
از انقلاب اسلامی به بعد که چهلمین سال آن را می گذرانیم سکولاریسم نه تنها ادامه پیدا کرد بلکه بسیار پیچیده تر ادامه پیدا کرد.
این طور نیست که انقلاب اسلامی باعث شد که سکولاریسم حذف بشود یا جمع بشود. این یکی از ویژگی های انقلاب است همان طور که خودش دارد رشد می کند رقبای خودش هم پیچیده تر عمل می کنند. سکولاریسم تربیتی پیچیده تر شد... » ( 1 )
***
معرفی « مسعود فیاضی » به عنوان گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش به مجلس از سوی ابراهیم رئیسی رئیس دولت سیزدهم – همان گونه که انتظار می رفت - با واکنش سرد و نیز مخالفت غالب و اکثریت بدنه آموزش و پرورش به ویژه کنش گران آموزشی مواجه شد .
عمده مخالفت ها و انتقادها حول چند محور بود . مشکل اصلی این است که در نظام آموزشی ما اصولا ، هویتی برای مدرسه تعریف نشده که بتوان برای آن حدود و ثغوری مشخص کرد .
نخست رابطه خویشاوندی ایشان با علیرضا زاکانی بود که سر و صدای زیادی هم ایجاد کرد .
دوم تحصیلات و حتی سابقه فعالیت ایشان که تناسب و تجانسی با علم تعلیم و تربیت نداشته است .
سوم سانسور و دستکاری ایشان در مورد مجلات رشد آموزش و پرورش بوده است . هر چند این گونه مجلات خریدار و یا مخاطب چندانی مانند سابق در آموزش و پرورش از سوی گروه های مختلف در آموزش و پرورش و مدارس ندارند اما این مساله به عنوان یک امتیاز منفی در کارنامه فیاضی تکرار می شود .
اما من مکتوب و یا نقدی در مورد برنامه 48 صفحه ای ایشان مشاهده نکردم .

نگاهی به سوابق و پیشینه فعالیت وزرای سابق آموزش و پرورش نشان می دهد که بسیاری از آن ها با وجود داشتن برنامه که مورد تایید مجلس شورای اسلامی قرار گرفته اما نه فرصت و نه توان اجرای آن برنامه را پیدا کرده اند و نه فرد و نهادی وزیری را به جرم عمل نکردن به برنامه و حرف هایی که زده مورد پرسش و شماتت جدی قرار داده است . آیا آقای فیاضی ، تیم کاری کارآمد و شهامت و اراده لازم برای اجرای قانون ذکر شده را دارد ؟
فقط کافی بوده وزیری جواب تلفن نماینده ای را ندهد و یا به درخواست های او در مورد حوزه انتخابیه نمایندگی بی محلی کرده و یا کم توجهی نشان دهد .
آن نماینده هم بلافاصله با همراهی افرادی همفکر و هم جنس خود با جمع آوری امضا و تهدید به استیضاح و با پوشش حمایت از مطالبات معلمان ، حرف های معلم پسند و عوام فریبانه و یا برخی رئوس برنامه و.... سرانجام وزیر آموزش و پرورش را وادار به تمکین در برابر خواست های خود کرده اند .

برنامه ای که مسعود فیاضی به مجلس جهت اخذ رای اعتماد عرضه کرده اکثرا و غالبا حاوی کلی گویی ها ، مبهم نویسی ها و حتا تناقض گویی هایی است که به وضوح بر این ادعا صحه می گذارد که گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش اصولا و اساسا تعلیم و تربیت را نمی شناسد و بدین جهت در بخش « برنامه ها و اقدامات » هم دچار همان تسلسل و چرخه معیوب می شود و « برنامه » از ویژگی های ذاتی خود که مهم ترین آن « حل مساله » است تهی و درمانده می شود .
علامت پرسش بزرگی که در ذهن من نقش بسته این است که در سوابق و یا رزومه آقای فیاضی بررسی کارشناسی بودجه های سالانه آموزش و پرورش ذکر شده است .
واقعا مدرک تحصیلی ایشان و یا حتی سوابق کاری وی چه ارتباط منطقی می تواند با تخصصی مانند بودجه و یا اقتصاد آموزش داشته باشد ؟ این چه بررسی کارشناسانه ای بوده که برون داد آن « کسری بودجه همیشگی » این وزارتخانه حتی به میزان سی تا 40 درصد بودجه مصوب بوده است ؟ و نقش ایشان در این میان چه بوده است ؟
آقای فیاضی به جای این کلی گویی ها می تواند به این پرسش اساسی پاسخ دهد که راهکار ایشان برای حل این معضل دائمی چیست ؟ به نظر می رسد معرفی باغگلی ، فیاضی و ... حاصل و عصاره یک نوع نگاه خاص به آموزش و پرورش است که مهم ترین ویژگی و خصیصه این نگرش ، ضدیت و تقابل با مدرنیسم است .
یکی از معضلات و حتی ناهنجاری های مدیران و مقامات ما در سطوح مختلف در کنار « کلی گویی » ، « گنده گویی » است .
به عنوان مثال ؛
آموزش و پرورشی که با بحران کمبود معلم در عدد بزرگی مواجه است ( بیش از 300 هزار ) و حتی قادر به تامین و تسویه مطالبات عادی معلمانش نیست . برای تامین این مطالبات گاهی اقدام به فروش سرمایه ها و دارایی های خود می کند . پاداش معلمان بازنشسته اش را بیش از 15 ماه است که پرداخت نکرده است . هنوز بیش از دو درصد از مدارس آن در قرن 21 از بخاری های نفتی برای گرمایش استفاده می کنند و حدود سی درصد مدارس آن مشکل ایمنی و امنیت دارند و ده ها مساله و معضل دیگر ؛ چگونه می خواهد و می تواند ظرف 4 سال آینده به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فن آوری در سطح منطقه و جایگاه اول اقتصادی، علمی و فن آوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی دست یازد ؟
در حالی که به گفته جامعه شناسان و افراد صاحب نظر در این زمینه ، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی در ایران در مرتبه بحرانی و خطرناک قرار گرفته و دچار فروپاشی اخلاقی و اجتماعی شده است ؛ آقای فیاضی و همفکران وی دقیقا و مستند توضیح دهند که چگونه می خواهند و می توانند « تمدن نوین اسلامی » را بر کدامین پایه و فوندانسیون اجتماعی و تئوری علمی بنا کنند ؟

در برنامه آقای فیاضی آمده است :
« ده سال از زمان تصویب سند تحول بنیادین سپری شده است، اما به دلایل متعددی به مرحله اجرایی نرسیده است. یکی از مسائلی که در اجرای سند وجود دارد این است که در تمام این سال ها شاخص های قابل سنجش و ارزیابی در خصوص اهداف و راهكارهای سند تدوین نشده است تا معیاری برای میزان تحقق یا عدم تحقق آنها در مقام عمل باشد. »
پرسش من این است که آیا واقعا ریشه بحران و مشکلات آموزش و پرورش به سند تحول بنیادین باز می گردد ؟
آیا واقعا دلیل اجرا نشدن این سند فقدان شاخص های قابل سنجش و ارزیابی است و یا این که این سند ، اساسا متناقض و دچار تعارض های درونی و اعتباری بوده و قابلیت اجرا ندارد ؟
در برنامه گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش به « سهم نامناسب بودجه آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی کشور » اشاره شده است .
19 آذر 1399 ، علی اللهیار ترکمن معاون پیشین برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به پرسش های صدای معلم در مورد مسائل بودجه آموزش و پرورش کشور چنین می گوید : ( این جا )
« اگر بخواهیم عملکرد دولت را در این زمینه بسنجیم که برای آموزش و پرورش چه کار کرده است باید بگویم با توجه به این که ما تنها شاخص مالی مان وضعیت سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی دولت است و هنوز نتوانسته ایم سهم آموزش و پرورش از GDP را محقق کنیم . در قبال رشد 5 / 47 درصد رشد 5 / 72 درصد برای بخش آموزش و پرورش در سقف همین مقدوراتی است که عرض می کنم یک رشد قابل قبول است اما متناسب با رشد نیازهای ما نیست . حتما نیاز به تقویت دارد . »

اللهیار ترکمن تحقق این مهم را نیازمند طی شدن فرآیندی دشوار ، زمان بر و آن را نیازمند همکاری همه دستگاه ها می داند اما آقای فیاضی در برنامه خود مشکل را سهم نامناسب تعریف می کند .
در بخش پرداخت مطالبات معوق معلمان مربوط به برنامه چنین آمده است :
رایزنی مناسب با رئیس محترم جمهور و نمایندگان محترم مجلس و سازمان برنامه و بودجه جهت تخصیص منبع لازم » در حالی که به گفته جامعه شناسان و افراد صاحب نظر در این زمینه ، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی در ایران در مرتبه بحرانی و خطرناک قرار گرفته و دچار فروپاشی اخلاقی و اجتماعی شده است ؛ آقای فیاضی و همفکران وی دقیقا و مستند توضیح دهند که چگونه می خواهند و می توانند « تمدن نوین اسلامی » را بر کدامین پایه و فوندانسیون اجتماعی و تئوری علمی بنا کنند ؟
این به آن معناست که آیا تاکنون وزرای آموزش و پرورش رایزنی های لازم و یا مکفی را با مقامات و دستگاه های مربوطه نداشته اند ؟
پس مشکل اصلاح ساختار بودجه آموزش و پرورش و ارتباط آن با ساختار کل بودجه در فرآیند برش های دستگاهی چگونه معنا پیدا می کند ؟
مشکل نهادهای فرهنگی موازی در کشور که بودجه های کلانی را دریافت می کنند اما به کسی پاسخ گو نبوده و در برابر عملکرد خود پاسخ گو نیستند را در کجا باید به آن پرداخت ؟
در برنامه آقای فیاضی آمده است :
«تمرکززدایی و توسعه مشارکت، تنظیم گری و مدرسه محوری
واگذاری بخش های مهمی از اختیارات ( مدیریت تقویم آموزشی ، مدیریت و تأمین زیرساخت) به شوراهای آموزش و پرورش استانی، منطقه ای و شهرستانی و مدارس . »
پرسش من از آقای فیاضی این است که آیا تاکنون قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش را مطالعه کرده است ؟
برنامه یعنی نقشه راه برای حل مساله .

آیا گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش می تواند تحلیل خود را از ناکامی و شکست قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش بیان کند ؟
این ها که بیان می شوند همگی قبلا در قانون آمده اند اما اجرا نشده اند .
آیا آقای فیاضی ، تیم کاری کارآمد و شهامت و اراده لازم برای اجرای قانون ذکر شده را دارد ؟
آقای فیاضی می گوید قصد دارد آیین نامه اجرایی مدارس را جهت مدرسه محوری و ارتقاء مدیریت آموزشگاهی به منظور ایجاد انعطاف و چابکی در تصمیم گیری و برنامه ریزی اجرایی و تبدیل مدرسه به عنوان کانون تربیت محله اصلاح کند .
آیا ایشان آخرین ورژن اصلاح شده آیین نامه اجرایی مدارس مصوب شورای عالی آموزش و پرورش را مطالعه کرده است ؟
هر چند از نظر من ، مشکل مدرسه فقط در محتوای آیین نامه و یا ساختار ارکان تعریف شده در آن نیست و بسی عمیق تر و وسیع تر از این گونه کاغذبازی ها و مغالطات دست و پاگیر اداری است .
مشکل اصلی این است که در نظام آموزشی ما اصولا ، هویتی برای مدرسه تعریف نشده که بتوان برای آن حدود و ثغوری مشخص کرد .
مدرسه از ابتدا آخرین ایستگاه ستاد آموزش و پرورش بوده که وظیفه ای جز اجرای بخشنامه ها نداشته و استقلال حرفه ای هم برای آن متصور نیست .

این هویت ناقص و فاقد اصالت به مرور زمان جزیی از فرهنگ سازمانی مدرسه و کارکنان آن شده و مدرسه را به قواره ای در حد یک « اداره کوچک و بی اختیار » تنزل داده است .
مدرسه اگر بخواهد صاحب چنین هویتی شود که دیگر نیازی به این همه تشکیلات عریض و طویل ستاد و مدیران ناکارآمد ، منفعت طلب و بی سواد نخواهد داشت . پرسش من از آقای فیاضی این است که آیا تاکنون قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش را مطالعه کرده است ؟
سخن آخر ؛
به نظر می رسد معرفی باغگلی ، فیاضی و ... حاصل و عصاره یک نوع نگاه خاص به آموزش و پرورش است که مهم ترین ویژگی و خصیصه این نگرش ، ضدیت و تقابل با مدرنیسم است .
این نگاه تصور می کند که می تواند با پروژه های خود ساخته و بدون قرینه هماهنگ با فرمول های توسعه ، هویتی آن چه مد نظرشان است را برای نظام آموزشی به عنوان شاکله اصلی جامعه ایدئولوژیک ، مطیع و بی درد سر تعریف و تبیین کنند .
فرآیند ورود روحانیون به مدرسه ها و آن چه در این بازه زمانی درباره آن نگاشته شده و هشدار داده شده می تواند بخشی از پروژه اسلامی کردن مدرسه ها همانند دانشگاه ها باشد .
فیاضی نباشد ، فرد دیگری حامل و عامل این تفکر خواهد بود .
اما آن چه نباید از نظر دور داشت این است که تجارب تاریخی و ملل دیگر به خوبی موید این مدعاست که چنین دخالت ها و کنش هایی در نهایت فقط فرآیند سکولاریسم و حتی سکولاریزاسیون را تبیین و حتی تشدید خواهد کرد .
( 1 )

چهارشنبه 5 تیر 1398 ، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی میزبان نشست تخصصی دکتر « جمیله علم الهدی » عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی با عنوان " نقش آموزه های فلسفه صدرایی در فرآیند تربیت و یادگیری " بود .
علم الهدی در این نشست مطالبی را در این حوزه بیان کرد .
در بخش پرسش و پاسخ ، صدای معلم پرسش هایی را خطاب به ایشان مطرح کرد .
متن کامل این نشست را می توانید مطالعه کنید :
در این نشست ، مدیر صدای معلم از خانم علم الهدی می پرسد :
« آیا فکر نمی کنید یکی از دلایل ناکامی تربیت دینی در نظام آموزشی ایران همین ایرادی است که شما به جهان بینی علمی وارد کرده اید و آن نگرش سیستمی است . »
وی در پاسخ به صدای معلم چنین می گوید : « اتفاقا می خواهم بگویم مشکل شما از آن طرف است. تربیت دینی هنوز نتوانسته تحقق پیدا بکند. ما در گوشه و کنارهایی آورده ایم. ما حجاب را آورده ایم ولی فلسفه اش را نیاورده ایم. فلسفه تعلیم و تربیت ما هنوز دینی نشده است. مثلا عمل ما در یک نقطه دینی شده است. یک فعلمان را در نقطه ای آمده ایم دینی کرده ایم. این چیزی که هست آن موزاییکی است که پدید آمده است . موزائیکی از فلسفه سکولار با رفتارهای دینی. این موزائیک، موزائیک ناسازگاری است. اگر شما شکست خورده می دانید من تربیت دینی در ایران را شکست خورده نمی دانم. چون واقعا یک اتفاق نیفتاده است. ناهمگن است .خیلی از مدارسی داریم که بسیار موفقند. خیلی از جریان های تعلیم و تربیت دینی داریم که خارج از مدرسه بسیار موفقند. »
متن کامل را مطالعه کنید : این جا

آیا خطر تحجرگرایی پیش روی وزارت آموزش و پرورش ایران قرار دارد؟
معرفی گزینه دوم برای وزارت آموزش و پرورش امیدآفرین نیست .
چرا یک زن برای وزارت آموزش و پرورش معرفی نشده است؟
آقای فیاضی دومین گزینه برای وزارت آموزش و پرورش در دولت رئیسیست.
با توجه به رزومه آقای فیاضی چند پرسش مطرح است:
آیا فیاضی در صورتی که رای اعتماد بگیرد توانایی آن را دارد که وزارت آموزش و پرورش را به سوی تحجر پیش نبرد!؟

آیا ایشان میتواند در برابر امر و نهی نیروهای نفوذی و خارج از حوزه از آموزش و پرورش دفاع کند؟
به نظر میرسد با توجه به حجم بیکاری در حوزه علمیه و حرص ولعی که از آن سمت برای به دست گرفتن آموزش و پرورش وجود دارد، حضور ایشان باعث شود تا خیل کسانی که تعلیم ندیدهاند به سوی آموزش و پرورش گسیل شوند؛ چنانچه چنین اتفاقی بیفتد، فاتحه آموزش و پرورش را در ایران باید خواند.
جناب آقای رییسی !
با توجه به حجم وسیع نیروهای باسواد و توانمندی که در وزارت آموزش و پرورش حضور دارند؛ جنابعالی به کدام افق نگاه کردید که دوباره فردی را معرفی کردید که بیشترین تحصیلاتش ریشه در حوزه علمیه دارد؟
آموزش های حوزه علمیه در جهان امروز کارآیی ندارد.
وزارت آموزش و پرورش نباید پایگاه تعلیمات فقهی شود. فقه خود هزاران مشکل دارد که باید حل شود. ورود نگاه فقهی به آموزش و پرورش خطرناک است. آموزش و پرورش نباید قربانی این نگاه بسته شود.
کانال دکتر خدیجه گلین مقدم

مهرماه و زنگ مدارس برای همه ما خاطره ماندگاری است.
امروزه وقتی به زنگ مدارس نگاه می کنیم انواع و اقسامی دارد از شکل های سنتی و دستی گرفته تا انواع هوشمند آن: زنگ کارگاهی، زنگ بی سیم دایو، زنگ کوانتوم، الکتروپیک...اما شاید کمتر دانش آموزی امروزه بداند که یک صدسال پیش در این سرزمین، خود همین زنگِ مدرسه کفر شمرده می شد و حتی می توانست به تکفیر مدیر مدرسه و به قیمت جانش تمام گردد!
گاهی با خود می گویم این کشور و مردم از چه پیچ و خمهای دردناک و گذرگاه های پر هول و هراس و پرصعوبتی عبور کرده است؟!
میرزاحسن رشدیه پدرِ مدارس نوین که در این راه، انواع تهمت ها و آزارها را به جان خریده یکی از مشکلات اساسی اش، همین زنگ مدرسه اش بود . متشرعین بر علیه وی شایعاتی درست کردند که زنگ مدرسه وی مانند ناقوس کلیساست و در نتیجه، کسانی که فرزند خود را به مدرسه او می فرستند کافرند. رشدیه برای آرام کردن اوضاع تصمیم گرفت دیگر از زنگ مدرسه استفاده نکند و به جای آن یکی از دانش آموزان با صدای بلند شعر زیر را می خواند:
هر آنکه در پی علم و دانایی است/ بداند که وقت صف آرایی است

اما سالها بعد از رشدیه، مرحوم مجید تدین که یکی از قدیم ترین مدارس جدید را در حوالی 1300ش، در شهر اردبیل بنا نهاده بود مشکلاتش تمامی نداشت اما دو تا مشکل از همه اساسی تر بود که قشریون مذهبی آن دو را مخالف اسلام و ضاله می دانستند: یکی درس جغرافیا بود و دومی زنگ مدرسه!. زنگ مدرسه را تقليدى از كليساى مسيحيت قلمداد كرده و اين عمل را كار مسيحيان و ارامنه می دانستند .
مرحوم تدين می گويد برای این دو معضل راه حلی پیدا کردم ؛ بدين طريق كه به جاى زنگ مدرسه «يكى از شاگردان را كه صداى موزون و مليحى داشت انتخاب كرده مأمور نمودم كه در پايان درس در وسط حياط مدرسه بايستد و با آواز بلند آيۀ مباركۀ «إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلاٰئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ، يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» را بخواند. اين كار جانشين زنگ شد و آغاز و پايان ساعتهاى درس اعلام گرديد...اما در مورد معضل درس جغرافيا نيز يكى از افراد مورد احترام مرحوم آقاميرزا على اكبر را، كه مرد روشن بين و بي غرضى بود، نزد او فرستاديم .
او در ضمن صحبت هاى خود با ايشان، سوآلاتى را چنين مطرح كرد: كه اگر كسى بخواهد از اردبيل عازم زيارت كربلا شود ، آيا مىتواند در طول راه، اسامى روستاها و شهرهائى را كه از آن می گذرد ياد بگيرد؟ و رودها و كوهها و دره ها را بشناسد؟ آقا نه تنها اين سوآلات را ردّ نكرد بلكه به عنوان «معرفة الارض» آنها را لازم دانسته اين كار را ستود. ما از اين گفتار او استفاده كرده درس جغرافيا را، نه به نام جغرافيا، بلكه بعنوان معرفة الارض تدريس كرديم. النهايه مطالبى را كه در مقدمۀ اين درس در مورد كرويّت زمين و حركات آن بود به ظاهر حذف نموديم ولى به معلمين سپرديم كه آنها را به صورت قصّه و داستان، خارج از درس بشاگردان بگويند»(اردبیل در گذرگاه تاریخ...ج3ص ۲۰۸)
اما راه حلِ مرحوم یحیی دولت آبادی در مورد معضل زنگ مدرسه شنیدنی است .
عبدالله بهرامی در خاطرات خود می گوید :
«عده ای از آقایان معترض شده بودند که صدای زنگ که در مدارس معمول بود شبیه به زنگ کلیسای عیسویان بوده و استعمال آن حرام و مخالف قوانین شرع است و باید منسوخ گردد . اتفاقا در آن زمان حاجی میرزا یحیی دولت آبادی در وزارت فرهنگ انجام وظیفه می نمود ...برای حفظ حیثیت خود مجبور شده بود که فکرهای عجیب و غریب از خود اختراع کند. نواختن زنگ را موقوف و به جای آن یک قسم شیپوری تجویز کرده بود که مانند بوق حمام های قدیم صدا می کرد» (خاطرات عبدلله بهرامی...ص16) اما مشکل در این بود که هر وقت که این بوق به صدا درمی آمد چون شبیه بوق گرمابه های قدیمی بود در نتیجه،به محض دمیدن بوق، تمام سگهای محله یک مرتبه شروع می کردند به زوزه کشیدن و اهل محله برای تماشا، دور مدرسه جمع می شدند و قشقرقی به پا می شد که پس از مدتی مجبور شدند زدن بوق را تعطیل کنند!
اما پر واضح است که سعادت و یا بدبختی هر ملتی را همین زنگِ مدارس و کیفیت آن رقم می زند!

کانال تاریخ تحلیلی ایران
گروه رسانه/
کابل ــ ۱۷ سپتامبر، روز جمعه که در افغانستان تعطیلی عمومی است، شماری با خبر خوشحالکننده و شماری دیگر با خبر تلخ و تکاندهنده روبهرو شدند. خوشحالکننده از این جهت که هنوز در میان شماری از مردم افغانستان تفکری وجود دارد که مخالف آموزش دختران و زنانند؛ درحالی که اکثریت مخالف این دیدگاه هستند.
جمعه گذشته وزارت معارف (آموزش و پرورش) طالبان از آغاز درس مکتبهای پسرانه خبر داد اما از سرنوشت آموزش میلیونها دختر که بالاتر از کلاسهای صنف ششم قرار دارند، خبری نیست.
در آگهینامه وزارت آموزش طالبان آمده است: «به اطلاع تمام مکاتب ابتدایی، لیسه (دبیرستان) و مدارس رسمی طبقه ذکور رسانیده میشود تا روند آموزشی خویش را سر از تاریخ ۲۷ سنبله/شهریور آغاز کنند. بنا بر این تمامی استادان و شاگران طبقه ذکور باید به مکاتب خویش حاضر شوند.»
اما نشر این خبر واکنش کاربران شبکههای مجازی را برانگیخته است. افغانستان نه میلیون کم و بیشتر از آن دانشآموز دارد. اما از شمار دقیق چند میلیون دانشآموز دختر که بالاتر از ششم تا دوازدهم قرار دارند مبهم است. اینکه طالبان در برابر سرنوشت این دختران چه تصمیم وچه مکانیزمی را روی دست میگیرند معلوم نیست. اما هرآنچه آشکار است این است که رویای به مدرسه رفتن چند میلیون دختر حالا نقش برآب شده است.
این کار طالبان برای بسیاری از کاربران شبکههای مجازی افغانستان شوکه کننده بود و با واکنشهای جدی روبهرو شد.
علی امیری، استاد دانشگاه و جامعهشناس که یکی از چهرههای مطرح علمی و فرهنگی افغانستان است این اقدام طالبان را هبوط در ظلمات دانسته. وی در رخنامهاش نگاشته است:
«بیشتر از نیمی از دانشآموزان ما از امروز دیگر به مکتب نمیروند. خبر شوکه کنندهای نبود و در صدر اخبار قرار نگرفت. اما سرآغاز هبوط تدریجی ما در قعر ظلمت است. تازه بادهای تغییر شروع به وزیدن کرده و لابد تغییرات بیشتری در راه است. قحط و شقا و خشونت و بیسوادی عناصری اند که آینده ما را میسازند. چه دشوار است گام برداشتن به طرف چنین آیندهای!
به تدریج در قعر ظلمات هبوط میکنیم و گم و گور میشویم. هیچ پژواکی از رنج و عذاب این سقوط تدریجی گوش کسی را نخواهد آزرد. همه چیز با کمال دقت و در کمال سکوت به فرجام خواهد رسید».
ولی شماری دیگر از کاربران این تصمیم طالبان را به دوران تاریخی جاهلیت عرب تشبیه کردهاند؛ دورهای که دختران زنده به گور میشدند. کاربری بهنام شیخ رنجبر نگاشته است: «چی فرقیست میان زنده به گور کردن و بازداشتن از تعلیم؟»
درحال که شمار دیگر این کار طالبان را خلاف آموزههای دین اسلام دانسته و حدیث از پیامبر اسلام را نگاشتهاند که گفته است: طلب علم بر هر مرد و زن مسلمان فرض است.
دکتر حمیرا قادری کنشگر مدنی و یکی از نویسندگان مطرح در میان زنان افغانستان این کار طالبان را باور به شیوه جاهلیت در برابر زنان دانسته و نگاشته است: «چه فرقی بین پسر و دخترتان هست؟ برای حمایت از دخترانتان و اعتراض به این شیوه جاهلیت پسرانتان را هم به مکتب نفرستید.»
تبعیض جنسیتی طالبان در برابر زنان چیزی تازه نیست. وقتی این گروه در دهه ۹۰ میلادی در افغانستان حاکم بودند، به دختران اجازه آموزش و به زنان اجازه کار را نمیدادند. حالا هم یکی از بزرگترین نگرانیها در مورد حاکمیت آنها جلوگیری از آموزش و کار زنان به شمار میرود.

هرچند اعضای رهبری طالبان پیوسته میگویند که آنها جلو آموزش و کار زنان را نخواهند گرفت و «زنان در چارچوب شریعت اسلامی» اجازه آموزش، کار و حضور در جامعه را دارد. ولی در عمل چنین نیست. «چی فرقیست میان زنده به گور کردن و بازداشتن از تعلیم؟»
در این میان چیزی که بیشتر حالا درمیان کاربران شبکههای مجازی افغان به ویژه کنشگران سیاسی و مدنی دست به دست میشود، شعریست که پیش از این ازسوی یک مدرسه خصوصی سروده شده است وآن اینکه :
«خاک پاکم را گرفتی، درس و مشقم را نگیر».

واکنشهای تندتر از این هم است. کاربری به نام جوان شاه بهکوش، بیسرنوشت ساختن دختران ازآموزش را تفکر تحجر بر حنجرهی زنان دانسته و نگاشته است که «زن رازیست درآسمان؛ این مهم را هر پست فطرتی درک کرده نمیتواند.»

اینکه آیا طالبان به این اعتراضها پاسخ مثبت میدهند یا نه، هنوز روشن نیست. چرا که پیش از این وزیر آموزشهای عالی تحصیلات عالی طالبان آموزش مشترک دختران و پسران را در دانشگاههای خصوصی و دولتی منع کرده بود. و این کار سبب شده است نهادهای آموزشهای عالی دولتی هنوز درسهایشان آغاز نشود. زیرا نه نیروی بشری ایجاد کلاسهای جداگانه وجود دارد و نه هم جای آموزش.
دید سنتی و عرفهای حاکم در برابر زنان و تحصیل آنان در میان شماری از افغانها چیزی تازه نیست. ولی اینکه حکومت دربرابر آموزش بانوان مشکل ایجاد کند، تنها در دو دور حاکمیت طالبان اتفاق میافتد. اتفاقی که رویاهای بلندپروازانهی دختران افغان را نابود میکند.
رادیو زمانه
گروه گزارش/

22 شهریور ، از سوی سرپرست وزارت آموزش و پرورش بخشنامه «لغو سند یا بیانیه آموزش ۲۰۳۰» به ادارات کل آموزش و پرورش استانها ابلاغ شد .
در این رابطه ، پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، پیرو فرمایش مقام معظم رهبری(مدظله العالی) و ابلاغ مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، مبنی بر «لغو سند یا بیانیه آموزش ۲۰۳۰» سرپرست وزارت آموزش و پرورش، مصوبه مذکور را جهت اجرا به ادارات کل آموزش و پرورش استانها ابلاغ کرد .
کاظمی ضمن تأکید بر ممنوعیت اجرا یا استفاده از سند ۲۰۳۰، تصریح کرد: اسناد و مقررات حاکم و مبنای عمل در حوزه آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت کشور، صرفاً اسناد بالادستی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی و بهطور خاص «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» است و اسناد، بیانیهها و مقررات مغایر با سند تحول بنیادین و سایر اسناد بالادستی مذکور، لغو و کان لم یکن اعلام می شود.
وی تأکید کرد: مدیران کل آموزش و پرورش استان ها، مدیران مناطق و مدارس موظف اند با ایجاد کارگروه های تخصصی و برگزاری کارگاه ها، اجرای فعالیت های مکمل و فوق برنامه و انطباق کامل آن با اسناد تحولی، نسبت به تبیین و تشریح موضوع، اقدام نمایند.
سرپرست وزارت آموزش و پرورش تأکید کرد: مدیران کل آموزش و پرورش، معاونان پرورشی و آموزشی،بخش های نظارتی و کنترلی استان ها، موظف اند بر حسن اجرای این مصوبه، به طور مستمر نظارت داشته و با متخلفان برخورد قانونی نمایند . »
نخستین پرسش « صدای معلم » از سرپرست وزارت آموزش و پرورش آن است که سند و یا بیانیه آموزش 2030 در زمان کدام وزیر و یا سرپرست ابلاغ شده است که اکنون آقای کاظمی با استناد به مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی دستور به لغو آن می دهد ؟
پرسش این رسانه از سرپرست وزارت آموزش و پرورش و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی آن است که در حال حاضر مصادیق اجرای سند 2030 در آموزش و پرورش کدام ها هستند ؟
اساسا چند درصد معلمان در مدارس کشور سند 2030 و حتی سند تحول بنیادین را می شناسند و آن را مطالعه کرده اند ؟
صدای معلم بارها در نشست های رسانه ای و در پرسش از مسئولان مختلف این پرسش را مطرح اما پاسخی دریافت نکرده است . اساسا چند درصد معلمان در مدارس کشور سند 2030 و حتی سند تحول بنیادین را می شناسند و آن را مطالعه کرده اند ؟
« صدای معلم » امیدوار است این گونه مواضع و سخنان و اقدامات نظیر آن چه که سرپرست وزارت آموزش و پرورش در بازدید از مرکز گزینش دانشجویان جدیدالورود دانشگاه فرهنگیان و تربیت دبیر شهید رجایی گفته بود ( این جا ) و موجب تعجب کارشناسان و نیز کنش گران آموزشی شد ؛ برای جلب اعتماد برخی محافل خاص جلب اعتماد رئیس جمهور و مجلس انقلابی برای معرفی خود به عنوان وزیر آموزش و پرورش نباشد .

علیرضا کاظمی 7 شهریور در بازدید از دو مرکز گزینش صلاحیت های عمومی و تخصصی دانشجویان جدیدالورود دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی، که در دبستان سروش منطقه 2 و مرکز عالی دانشگاه باهنر، درحال فعالیت هستند گفته بود از مهم ترین نکات در گزینش دانشجویان جدیدالورود آشنایی و مأنوس بودن فرد با قرآن و نماز است.
پایان گزارش/

پس از معرفی وزیر پیشنهادی رئیس جمهور جدید برای تصدی وزرات آموزش و پرورش حواشی زیادی مطرح شد . معرفی وی با واکنش منفی جامعه معلمان کشور روبه رو شد و همین واکنش منفی به نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز منتقل گردید . فشار بدنه معلمان به نمایندگان مجلس شورای اسلامی مهم ترین عامل عدم رای اعتماد به وی بود.
آیا با رای عدم اعتماد به وزیر پیشنهادی رئیس جمهور جدید مشکلات آموزش و پرورش مرتفع می گردد و آیا انتخاب وزیر از بدنه آموزش و پرورش ، بزرگترین دستگاه اجرایی کشور را به تعالی و رشد سوق دهد؟
در این مورد چند نکته قابل ذکر است:
نکته اول ؛ چرا "حسین باغگلی " برای وزارت آموزش و پرورش معرفی شد؟
در مباحث روزهای اخیر کمتر به این پرداخته شد که دلیل معرفی فردی مانند وی برای تصدی بزرگترین وزارتخانه کشور چیست؟ آیا معرفی کنندگان از عدم تسلط وی بر وزارتخانه اطلاعی نداشتند ؟ در حالی که در طول روزهای پس از انتخابات شاهد معرفی وزرای مختلف از طرف جریان های مختلف اصولگرا برای وزارت آموزش و پرورش بودیم .
به نظر می رسد شدت رقابت ها، رئیس جمهور را به سمت گزینه ای خارج از تشکل های اصول گرای فرهنگیان و در عین حال قابل اعتماد سوق داد . این دو عامل یعنی" نسبت با جریان های اصول گرای فرهنگیان" و همچنین "قابل اعتماد بودن" در معرفی گزینه های بعدی نیز تاثیرگذار خواهد بود .
گمان می رفت که باغگلی هر چند نسبتی با جریان های اصولگرای فرهنگیان ندارد ولی به دلیل نسبت گفتمانی می تواند موجب جذب رای نمایندگان مجلس شود؛ همان طور که در جلسه رای اعتماد رادیکال ترین نمایندگان اصولگرا با همین انگیزه از وی دفاع کردند و خواهان توجه به گفتمان و اندیشه های وی شدند .ولی تشکل های اصول گرای فرهنگیان نیز در فشار به نمایندگان برای عدم رای اعتماد به وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش سهم به سزایی داشتند و مسلما در انتخاب وزیر بعدی تاثیرگذارتر خواهند بود . وضع موجود آموزش و پرورش چگونه است که همگان نگران آنند و هیچ فردی یا نهادی هم مسئولیت آن را نمی پذیرد ؟
توجه به علت انتخاب باغگلی برای تصدی وزارت آموزش و پرورش روند انتخاب وزیر بعدی را نیز مشخص می نماید.
نکته دوم ؛ چرا باید به گفتمان باغگلی توجه کرد؟
سخنان باغگلی در مجلس شورای اسلامی زیر سایه چند اشکال جزئی در سخنرانی اش قرارگرفت و کمتر در مورد محتوای سخنان وی بحث و بررسی جدی انجام شد. در حالی که امکان این نوع خطاها برای هر فردی درهنگام سخنرانی وجود دارد .
باغگلی در سخنان خود بر چند امر مهم تاکید کرد:
اول ) « سند تحول بنیادین آموزش و پرورش » باید به صورت کامل اجرا شود و مشکلات فعلی آموزش و پرورش به دلیل عدم اجرای آن است .
دوم ) باید در برابر "سند 2030"به صورت کامل و شدید برخورد کرد ( بدون اشاره به اینکه جایگاه سند فوق در آموزش و پرورش چیست؟ )
سوم) باید دست آوردهای تربیتی خودمان را به سایر کشورها منتقل کنیم .
چهارم ) باید به نوعی تربیت بومی ( برای مثال تربیت ویژه دختران ) دست یافت.

موارد فوق اصول گفتمان دولت جدید در زمینه آموزش و پرورش را تشکیل می دهند و حتی اگر وزیر دیگری از بدنه آموزش و پرورش معرفی گردد باید فصل الخطاب وی باشند .
گفتمان مدافع نکات فوق در هشت سال گذشته هم دست برتر گفتمانی را در وزارت آموزش و پرورش داشت .
سخنان فوق از سوی مدیران خرد کلان و آموزش و پرورش به کرَات بیان می شوند و درصورتی که مطلب خلاف آن ها بیان می شد ، با واکنش شدیدی جریان های قدرتمند اصولگرا روبه رو می گردید .
در طول هشت سال گذشته هیچ یک از مدیران خرد و کلان در وزارت آموزش و پرورش جرات نداشتند اندکی زاویه با سند تحول داشته باشد یا از امکان نقد آن نیز سخنی بگویند .
چند ایراد رایج کلامی یک فرد جوان و نابلد موجب می شود سخنان مهم وی دیده نشود و گفتمان فوق مورد نقد قرار نگیرد .
گفتمان جناب دکتر حسین باغگلی همان اندیشه ای است که همواره امور وزارت آموزش و پرورش را در سایه در دست داشته است و دارد و حال می خواهد مستقیماَ عهده دار تصدی امور شود. این گفتمانی است که از این پس با شدت بیشتری در پی عملیاتی نمودن نظرات خود خواهد بود.
باغگلی قربانی ناآشنایی اش با بازی های داخلی آموزش و پرورش شد و نفر بعد از تجربه بیشتر برخوردار خواهد بود و از سدَ رای اعتماد مجلس گذر می کند و اجرای بندهای فوق را پیگیری خواهد کرد .
نکته سوم ؛ وضع موجود یا واقعیت های موجود
جلسه بررسی صلاحیت وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش نکته ای جالب توجه داشت ؛ همه نمایندگان موافق و موافق وزیر پیشنهادی و شخص وزیر پیشنهادی از وضع موجود آموزش و پرورش انتقاد کردند. عده ای هم معتقد بودند چون وزیر پیشنهادی می خواهد وضع موجود را تغییر دهد مورد هجمه قرار گرفته است . وضع موجود آموزش و پرورش چگونه است که همگان نگران آنند و هیچ فردی یا نهادی هم مسئولیت آن را نمی پذیرد ؟

هر فردی درمورد وضع موجود انگشت اشاره به سوی دیگر می گیرد و دیگری را متهم می سازد. در این خصوص که وضع موجود آموزش و پرورش چگونه است و چرا به وجود آمده است مطالب فراوانی قابل ذکر هستند ولی گفتمان دولت تازه و وضع موجود آموزش و پرورش را با توجه به جلسه بررسی صلاحیت وزیر پیشنهادی می توان بررسی نمود . آموزش و پرورش در شرایطی قرار گرفته است که گسست کامل بین بدنه و واقعیت های موجود و و راس وزارت و برنامه های آن ها وجود دارد .
در مباحثی که در مجلس صورت گرفت ، واقعیت های موجود جامعه و آموزش و پرورش غایب بودند .
بزرگ نمایی سند 2030 که هیچ نقشی در آموزش و پرورش امروز ندارد و سخنانی مانند این بیشتر تلاش برای پوشاندن نقطه ضعف بزرگی است که حاملان گفتمان دولت در عدم شناخت وضع موجود و واقعیت ها دارند .
وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران تحولات عمیقی را درطول سال های گذشته تجربه کرده است و اینک ما با نسل جدید از جوانان نوجوانان روبه رو هستیم که با گفتمان های حاکم بر آموزش و پرورش فرسنگ ها فاصله دارند . گفتمانی که خود را داعیه دار تحول واقعی درآموزش و پرورش می داند درک و موضع مشخصی درمورد واقعیت موجود ندارد و فقط می کوشد با متهم کردن دیگران و بزرگنمایی سند 2030 وضع موجود را برگردن دیگری بیندازد.
واقعیت های موجود جامعه و آموزش و پرورش آن چنان تاثیرگذارند که قوی ترین وزیر و جریان نیز بدون توجه به آن ها نمی تواند هیچ تحولی را رقم بزند .
وضع موجود با بزرگ نمایی یک سند و تعدادی شعار و حرف های قشنگ قابل تغییر نیست. وضع موجود از واقعیت های موجود ناشی می شود وقابل نفی یا نادیده گرفتن نیستند . هر نوع تلاش برای اعمال برنامه ها بدون توجه به واقعیت های موجود به شکست و گسست بیشتر می انجامد .
گفتمانی که خود را مامور اجرای سند تحول می داند و وضع موجود را نیز ناشی از عدم اجرای آن می داند باید در ابتدا با کلامی شفاف و واضح نسبت خود و سند را با واقعیت های موجود مشخص کند .

سخنان حسین باغگلی در مجلس نشان داد که وی فاقد قامت و استطاعت کافی برای وزارت آموزش و پرورش است ولی بیشتر نشان داد او گفتمانی دارد که مطلوب دولت و مجلس است و برای همین منتقدان وی به گفتمانش نقدی نداشتند بلکه وی را فاقد تجربه کافی برای اجرای آن می دانستند .
اینکه وزیر با تجربه و قوی می تواند موجبات رشد و تعالی یک دستگاه را فراهم آورد نکته مهمی است ولی گفتمان وزیر است که خط مشی و رویکردهای وی را می سازد .
آموزش و پرورش در شرایطی قرار گرفته است که گسست کامل بین بدنه و واقعیت های موجود و و راس وزارت و برنامه های آن ها وجود دارد .
وضع موجود نیازمند فهم واقعیت هاست و گفتمان دولت جدید اگر بخواهد این واقعیت ها را ندیده بگیرد نمی تواند گامی در جهت مطلوب خود بردارد .
وزیر جدید جوان باشد یا با تجربه ، از بدنه آموزش و پرورش باشد یا از خارج از بدنه ، مهم است ولی گفتمان او و نسبت گفتمانش با واقعیت های موجود مهم تر می باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/

( دانشآموزان مدارس چین اکنون "اندیشه شی جینپینگ" را بعنوان بخشی از برنامه درسی خود خواهند داشت )
چین ایدئولوژی سیاسی رئیسجمهور " شی جین پینگ " را به برنامه درسی مدارس در سطح ملی معرفی خواهد کرد.
وزارت آموزش و پرورش در دستورالعملهای جدید خود گفته است: "اندیشه شی جینپینگ" به "نوجوانان " در پاگرفتن " باورهای مارکسیستی" کمک خواهد کرد.
این ایدئولوژی قرار است در تمام برنامههای تحصیلی، از دبستان تا دانشگاه، گنجانده شود.
این از دیگر تلاشهای آقای شی است تا نقش حزب کمونیست حاکم چین را در همه عرصههای جامعه مستحکم کند.
وزارت آموزش و پرورش در بیانیهای اعلام کرد که هدف از این اقدام "پروراندن نقشآفرینان و وارثان سوسیالیسم در همه زمینههای اخلاقی، روشنفکری، جسمی و زیباییشناختی" است.
این دستورالعملها شامل آموزش کارهای جسمی برای " پرورش روحیه سخت کوشی"، و همچنین آموزش در زمینه امنیت ملی است.

( در مراسم یکصدمین سالگرد تاسیس حزب کمونیست چین، شی با لباس شبیه بنیانگذار حزب دستاوردهای آن را ستود )
در سال ۲۰۱۸، نهاد عالیرتبه چین با گنجاندن "اندیشه شی جینپینگ" در قانون اساسی، به آن عزت بخشید.
از آن زمان، این اندیشه در بعضی دانشگاهها و در میان جناحهای سیاسی جوانان به عنوان فعالیتهای فوق برنامه معرفی شده است.
اما با اجرای دستورالعملهای جدید، برنامههای درسی شاهد گسترش تدریس این ایدئولوژی در تمام سطوح خواهد بود.
به گزارش رسانه دولتی گلوبال تایمز ؛ "مدارس ابتدایی روی پروراندن عشق به کشور، عشق به حزب کمونیست چین و سوسیالیسم تمرکز خواهند کرد. در مدارس راهنمایی، تمرکز روی ترکیبی از تجربیات ادراکی و تحصیل دانش خواهد بود، تا به دانشآموزان در شکل دادن سنجشها و نظرات سیاسی پایه کمک کند".
در دانشگاه، تاکید بیشتر بر پاگرفتن تفکر نظری خواهد بود.
تیان هوییشنگ، از مقامات وزارت آموزش و پرورش، به گلوبال تایمز گفت که این وزارتخانه همچنین روی موضوعاتی مانند رهبری حزب و آموزش دفاع ملی برای گنجاندن در برنامه درسی کار میکند.
رهبران قبلی چین هم ایدئولوژیهای سیاسی خود را ارائه کرده بودند، که در قانون اساسی یا تفکرات حزب گنجانده شدهاند.
اما همه این رهبران، ایدئولوژیهای خود را " اندیشه " توصیف نکردهاند، عنوانی که در راس سلسله مراتب دکترین حزب کمونیست چین قرار دارد. فقط مائو تسهتونگ، بنیانگذار حزب، و دنگ شیائوپینگ، از رهبران عالیمقام پیشین، عنوان "اندیشه" را به ایدئولوژیهای خود دادهاند.

( رئیس جمهور چین و دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست چین )
"اندیشه شی جینپینگ" دارای ۱۴ اصل عمده است که بر آرمانهای کمونیستی تاکید میکند؛ همچنین شامل موارد زیر است:
پایان پیام/
گروه رسانه/

سخنگوی عمومی نهادهای امنیتی میگوید که طالبان با انجام عملیات و انفجارها به تأسیسات عامه صدمه رسانده و تنها در دو ماه گذشته ۱۷۲ مکتب را تخریب کردهاند.
اجمل عمر شینواری، سخنگوی نهادهای امنیتی، روز پنجشنبه، چهاردهم اسد ( 1 ) ، در یک نشست خبری گفت که با تخریب شدن مکاتب و افزایش حملات طالبان، هزاران دانشآموز دختر و پسر از رفتن به مکتب محروم ماندهاند.
او همچنان افزود که در جریان یک هفته اخیر، طالبان با انفجار یک موتربمب و راهاندازی ۷۰ حمله تروریستی و انفجار ماین، ۱۶۲ غیرنظامی را کشته و ۲۲ غیرنظامی دیگر را زخمی کردهاند.
شینواری بیان کرد که طالبان با حمله بر تأسیسات عامه و غیرنظامیان، ثابت ساختهاند که به هیچ موازین و قواعد دینی پای بند نیستند.
از سوی دیگر سخنگوی نهادهای امنیتی خاطرنشان کرد که نیروهای امنیتی در جریان یک هفته اخیر، ۱۷۹ عملیات مشترک زمینی، هوایی و تصفیهای را در هشت ولایت انجام دادهاند.
به گفته او در جریان این عملیات صدها طالب به شمول شهروندان پاکستان و چچین کشته و صدها طالب دیگر زخمی شدهاند. او افزود که در میان زخمیان دو تن از جنگجویان گروه القاعده نیز حضور دارند.
از سوی دیگر شینواری به تلفات جنگجویان طالب در ولایت هلمند اشاره کرد. او افزود که تنها در یک شبانهروز گذشته، بیش از ۲۰۰ طالب در این ولایت کشته شدهاند.
طالبان تاکنون در این مورد چیزی نگفتهاند.
پیشتر کمیسیون اصلاحات اداری و خدمات ملکی نیز از تخریب تأسیسات عامه در حملات طالبان ابراز نگرانی کرده بود. این نهاد گفته بود که طالبان از آغاز حملاتشان در ماه می، صدها تعمیر ادارات را تخریب و روند ارایه خدمات به مردم ملکی را متوقف کردهاند.
( 1 ) مرداد

حاکمیت طالبان در دهه هفتاد خورشیدی معجونی از جهل، فقر، تبعیض، خشونت و تحجرگرایی دینی پرورش یافته در فرهنگ قبیلهای بود. طالبان به نام دین و اجرای احکام اسلامی بیشترین ستمها را در حق مردم فقیر افغانستان، به ویژه زنان روا داشتند. پدیدار شدن رژیم طالبانی برای مردان نمازهای اجباری و تکراری، قطع دست، ریش دراز و دستار سیه/سفید را هدیه داد و اما برای زنان قوانین ذیل را به نام حلال و حرام به ارمغان آورد:
حرام و حلال طالبان برای زنان در دو ماه اخیر در شهرستانهایی که به این گروه واگذارشده همان قوانین ۲۵ سال پیش را وضع کردهاند.
چنانچه به گونه فشرده یادآوری شد؛ طالبان در نخستین دوره سیاه حاکمیتشان تنها جهل، فقر، تهدید، تبعیض و خشونت را به ارمغان آوردند. یاد آوری میکنم، تبعیض زبانی و قومی در حکومت طالبان کمتر از تبعیض جنسیتی نبود اما پیام و فرامین طالبان برای زنان روشن و جدی بود. طالبان در نخستین روزهای به قدرت رسیدن خویش چنین فرمان صادرکردند:
“زنان از آغاز آفرینش، گناهکار آفریده شدهاند و تنها راه فرار یک مسلمانِ اصیل از گناه آن است که زن، یا زنان او در پنهانیترین گوشه خانه، زندگی کنند.”

فرمان دیگر ملأ محمد عمر مشهور به عمر کور بنیانگذار و امیر گروه تروریستی طالبان که در جریده رسمی شماره ۷۸۶ نشرشد، و اکنون هم در آرشیو وزارت دادگستری/عدلیه افغانستان قابل دسترس است جایگاه زنان را این چنین مشخص کرده است:
“موظفین امربالمعروف و النهی عن المنکر به دفع نمودن منکرات ذیل مکلف میباشند:
(۱) هر زنی که با روی برهنه، بی حجاب و یا بدون برقع (چادری) به بیرون از منزل دیده شود منزلش را نشانی نموده برای شوهرش جزای لازم بدهد. یا زن را بانظرداشت حالت جابه جا تهدید نماید. (۲) هرگاه زن ذکرشده مندرج جز یک این فقره در وسایط نقلیه در حالت انتقال دیده شود، دریور (راننده) را با نظر داشت حالت از یک الی پنج یوم حبس نماید”
نخستین پیام تهدید آمیز طالبان برای زنان این بود:
فقط در خانه بمانید، جهل را با این کلمه فریاد زدند و فقر را با حرمت کار و اشتغال برای زنان هدیه دادند و گفتند رفتن به مکتب، مدرسه، بیمارستان و اشتغال در کارهای اجتماعی ممنوع است.
در زمان حاکمیت طالبان زنان افغانستان در تمام سطوح اجتماعی با ممنوعیتها و مشکلات خیلی شدید مواجه شدند، در همه عرصههای زندگی برای زنان ممنوعیت وضع شده بود. در هر کوچه و بازار بی محابا شلاق تهدید بر فرق زنان فرود میآمد. ازدواج اجباری زنان بیوه و دختران جوان نیز از اصول حکومتداری طالبان بود. در استادیومهای ورزشی گاهی به جای توپ با کله انسانهای اعدام شده بازی میکردند. فروش وهدیه دختران برای همسنگران خارجی تبار خصوصاً عربها و پشتونهای وزیرستان پاکستان نیز از ویژگیهای حکومت طالبی بود، کوچ اجباری اقوام دیگر از محل سکونتشان وآتش زدن باغ وخرمن وهستی مردم نیز از فجایع تاریخی حاکمیت طالبان در دهه هفتاد خور شیدی بود. طالبان هزازان تن را به دلایل تباری و زبانی از محل سکونتشان به طور دسته جمعی کوچ دادند. زمانی که طالبان در دهه هفتاد خورشیدی سیطره نظامی خود را در بخشهایی از افغانستان گسترانده بودند، از استراتژی زمین سوخته در کابل و قسمتهایی از شمال و غرب کشور استفاده کردند. به آتش کشیدن تاکستانهای شمالی و تخریب هزاران هکتار زمین تاجیکها از دروازه شمالی کابل تا دروازه پنجشیر از مصادیق سیاست زمین سوخته توسط طالبان است که دو دهه پیش به اجرا گذاشته شد.
اگرچه کوچ دادن اجباری و کشتارهای گروهی در تاریخ ۲۵۰ ساله افغانستان بارها به گونه فجیع رخ داده. مثلاً در دوره حاکمیت عبدالرحمان خان (۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱) حدود ۶۰ درصد از کل جمعیت هزارهها توسط سپاهیان عبدالرحمان خان قتل عام شدند و مناطقشان در استانهای مرکزی افغانستان به ویژه در ارزگان به گونه کامل به کوچیان قوم افغان/اوغان (پشتون) واگذار شد. ( جلد سوم سراج التواریخ اثر فیض محمد کاتب هزاره) در گذشته طالبان به شبکههایی اجتماعی و رسانههای ارتباطجمعی دسترسی نداشتند اما امروز دارند و در انتشار پروپاگاندا کوتاهی نمیکنند.
عبدالرحمن خان به قلم خودش کشتار بیرحمانه تاجیکها در بدخشان را چنین شرح داده: “کسانی را که در بدخشان اسیر میشدند، من به دهن توپ میگذاشتم. در مدت سه سال تعداد کسانی را که به این روش در بدخشان کشتهام، تقریباً پنج هزار نفر میشد و تعداد کسانی که از دست لشکر من کشته شدند، ده هزار نفر بودند.” ( صفحه ۱۵۵ تاج التواریخ )امیر امان الله خان که از او به عنوان شاه نوگرا و ترقی خواه یاد میکنند برای غصب سرزمینهای مردم در شمال افغانستان یک قانون به نام “نظامنامه ناقلین بسمت قطغن” ایجاد کرد و مسئولان دولتی را وظیفه داد تا زمینهای حاصل خیز شمال را نشانی کنند و سپس از پشتونهایی جنوب و جنوب شرق خواست به شمال بروند، هم برایشان زمین و باغات فراوان میدهم و هم از مالیه دهی معافاند. اینگونه به هدف تعویض ترکیب جمعیتی مردم بومی را کوچ داد.(قانون نظامنامه ناقلین امان الله خان نیز در جراید رسمی و سایت وزارت دادگستری/عدلیه افغانستان قابل دسترس است)
این تبهکاریها و سیاهکاری ها دوباره در دوره حاکمیت طالبی تکرار شد. چنانچه در یک روز حتی ده هزار نفر را در بلخ تیرباران کردند. فاجعه یکاولنگ نیز از یادگارهای وحشت آفرین این گروه است. خلاصه روح نظام طالبی را جهل، جنون و جنایت شکل میداد.
گاهی کسی را فر صت نمیدادند که وضو بگیرد، مجبور بود بی وضو نماز بخواند و گاهی کسی را که نماز خوانده بود مجبور میساختند دوباره نماز بخواند. آزادی انسان از وطن رخت بسته بود، کسی حق نداشت لباس دلخواه اش را بپوشد، بلند حرف بزند و موهایش را اصلاح کند. دستار سیاه/سفید برای مردان اجباری بود و لباس زنان فقط همان چادری (برقع) یا جوال سوراخداری بود که به مشکل میشد پیش روی خودرا نگاه کنند. سنگسار، به رگبار بستن، قتل با لبه تیز شمشیر، قطع دست، دره زدن، شلاق، خفه کردن صدا، حبس در خانه، محرومیت از آموزش، شغل و آزادیهای فردی و اجتماعی از ویژگی های حکومت طالبی بود. حتی زنان از پوشیدن دمپایی منع شده بودند، طالبان میگفتند اگر دمپایی بپوشید مردم پاهایی شما را میبینند و تحریک میشوند.

آیا حکومت طالبی تکرار خواهد شد؟
بعد از گذشت بیشتر از دو دهه، حالا بار دیگر صدائی ناقوس حاکمیت طالبی به گوش میرسد. همین حالا حدود هفتاد درصد از شهرستانها و روستاهای افغانستان زیر حاکمیت طالبان قرار دارد. طالبان در داخل ابتکار نظامی و در خارج ابتکار سیاسی را در دست دارند. علاوه از پاکستان و برخی کشورهای شیخ نشین حاشیه خلیج فارس؛ آقای زلمی خلیلزاد نماینده افغان/پشتون تبار آمریکا به نفع طالبان در کشورهای اروپایی و کشورهای حوزه خاور میانه لابی گری میکند، برایشان مشروعیت سیاسی میخرد و در هر کشور آینده طالبان را ضمانت میکند، تا حدی که حتی دیدگاه ایران دشمن ایدیولوژیک و قدیمی طالبان تغییر کرده است. آقای خلیلزاد در هر کشور و در هر اعلامیهاش میگوید که طالبان تغییر کردهاند و چهره طالبان را وارونه جلوه داده و آنها را که یک گروه تروریستیاند گروه سیاسی طرفدار صلح معرفی کرده است، با فشار آمریکا زندانیانشان را از زندانها رها وسنگر های شان را تقویت میکند.

نارضایتی مردم از سیاست قوم محور و برنامههای تبار گرایانه و ناعادلانه اشرف غنی احمدزی و فساد بی رویه کوتولههای اشرف غنی نیز مسیر طالبان را بیشتر هموار کرده است. چون مردم ایستادن در مقابل طالب را به معنی بقای اشرف غنی تعریف میکنند و از طرفی هم ژنرالان و فرماندهان ضد طالب در سالیان اخیر توسط اشرف غنی یا زندانی و یا خلع سلاح و یا هم به طور اجباری متقاعد شدهاند و در مجموع روحیه و انگیزه کافی در بین مردم و نظامیان برای دفاع از حکومت کنونی وجود ندارد.
تکرار قانون طالبی برای مردم افغانستان
از قرائن بر میآید که طالبان بار دیگر فکر اشغال افغانستان را بر سر دارند اما با چه قوانین و مقررات تازه؟

شرایط نسبت به گذشته تغییر کرده، درگذشته طرف مشورت و مذاکره طالبان تنها پاکستان بود اما حالا با کشورهای مختلف دنیا در حال مذاکره و معاملهاند. در گذشته روسیه و ایران دشمنان آشتیناپذیر طالبان بودند و اما حالا از دوباره به قدرت رسیدن طالبان هیچ نگرانی ندارند. در گذشته طالبان به شبکههایی اجتماعی و رسانههای ارتباطجمعی دسترسی نداشتند اما امروز دارند و در انتشار پروپاگاندا کوتاهی نمیکنند. بسیار چیزها تغییر کرده اما چه چیز تغییر نکرده؛ قوانین سختگیرانه طالبان در مورد شهروندان کشور بهویژه زنها پابرجاست. حالا هم مکاتب را آتش میزنند و زنان را در قفس خانه حبس میکنند و ساختمانهای دولتی را انفجار میدهند. در دو ماه اخیر در شهرستانهایی که به این گروه واگذارشده همان قوانین ۲۵ سال پیش را وضع کردهاند. دهها ساختمان را با جاسازی مواد انفجاری ویران و فهرست زنان بیوه و دختران جوان را نیز از مردم خواستهاند تا به نکاح پیکار جویان خارجی خود بهویژه عربها، اویغورها، چچنی ها و وزیرستانیها درآورند. تلویزیونها را شکسته و مردم را از شنیدن موسیقی منع کردهاند. اینکه آیا دوباره کسی پیدا خواهد شد که مسعود گونه (همچون احمدشاه مسعود) در برابر این گروه ویرانگر و خردستیز بایستد و درفش آزاداندیشی را در برابر تحجرگرایی دینی نشأت گرفته از فرهنگ قبیلهای بلند کند؛ زمان پاسخ خواهد داد.
*دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته حقوق بینالملل در دانشگاه آمستردام

گروه موسوم به طالبان در تاریخ نابه سامان سیاسی چهار دههی اخیر افغانستان ظهور و تولد یافته است. این گروه در ابتدأ با شعاع کوچک ساحوی در جنوب قندهار سر از خاک سیاه، همانند قارچ سیاه بیرون شد. اواخر سال 1994م مدارس دینی پاکستان طفلک نامیمونی را به دنیای سیاست افغانستان تحویل داد. مدارس دینی در کشور همسایه افغانستان همواره چنین آبستن های داشته و علل این زاد و ولد های ناشایست در تاریخ سیاسی – اجتماعی این سرزمین ریشه های ژرف فرهنگی و ایدئولوژیکی دور و درازی دارد.
جزم اندیشی های دینی- مذهبی، قشری نگری های فقهی که در این مدارس در درازای تاریخ تدریس شده/ می شود؛ پدیده های را به جامعه بشری عطیه می کند که افراطیت و خونریزی در میان انسان ها سرلوحه کاریِ شان بوده است.
گروه کوچک طالبان، افزون بر بستر تنگ مذهبی شان در بستر یک رنگی قومی و با دیدگاه شدیداً نشنلیستی در عرصه سیاست در افغانستان بروز یافت. این گروه با چنین بنیاد های شناخته شده هیولایی دیگری بود که بر پیکر نیم جان ملت افغانستان وحشیانه حمله ور گردید. بعد از ظهور شان، به سرعت در میان هم تباران قومی شان رسوخ یافتند و با شعار خیلی افسون کنندهی که برای جامعه سنتی و روستایی افغانستان گیرایی و جذبه خلق نموده بود بخشی عمده ی جنوب و شرق افغانستان را بدون جنگ و درگیری های مسلحانه تصاحب نمودند.
حکومت اسلامی آن وقت در کابل نیز از نفاق و افتراق های مختلف و کشندهی رنج می برد و جنگ های داخلی سبب رنجش و تباهی مردم افغانستان نیز شده بود. اوضاع نابه سامان و هرج و مرج های سیاسی به تمام معنا در آن روزگار افغانستان حاکم بود.
گروه طالبان با مخفی قرار دادن اهداف شوم شان بعد از مناطق جنوب و شرق افغانستان به سایر مناطق این کشور با زور و جنگ های خونین مسلط شدند. در جریان تسلط شان قسمتی از اهداف شان را با قتل عام های مردم، سوختاندن تاکستان ها، بسته نمودن تمامی مکتب های دخترانه و از بین بردن تمامی نشانه های تمدنی و تاریخی این سرزمین، نشان داد که در افغانستان به دنبال چه هستند. با این حال در ظرف پنج سال، طالبان توانستند نود درصد از خاک و جغرافیای افغانستان را تحت کنترول سیاسی خود درآورد.
در زایش گروه طالبان عوامل های متعدد دخیل است؛ که از آن جمله به چند عامل آن اشارهی کوتاه خواهد شد.
اول: شرایط رقابتی میان قدرت های بزرگ جهانی در منطقه به خصوص رقابت میان ایالات متحده امریکا و روسیه آن روز. همچنان رقابت میان امریکا و بعضی کشورهای اسلامی در منطقه. همین طور رقابت هژمونیکی قدرت و رهبری دنیای اسلام میان عربستان سعودی و کشور ایران. اینها همه فکتور های خارجی بودند که در زایش این پدیدهی سیاه سیاسی کمک اساسی نمود.
دوم: دیدگاه کاملن جزم گرایانه مذهبی – دینی عامل دیگری بود که توانست چنین پیکرهی متنفر و ضد مدنیت بشر را خلق نماید. سلفی گری و نگاه کاملن منحط به شرایط های زندگی انسان ها، از مدارس دینی کشور پاکستان، اغلبن برای کسانی درس و تلقین گردید که از فقر جانسوز در ساختار اجتماعی شان می سوختند. برای این قماش آدم ها کافیست اندیشهی آتشین جهان دیگر و نعمات آن جهانی را القأ نماید که دقیقا چنین کردند/ می کنند. مغز شویی هایی که در نهایت به زایل شدن عقلانیت، انسانیت و باختن شرف انسانی منتهی می شود در ذهن و کلهی بی مغز چنین افراد نهادینه می گردد.

راه رسیدن به جنت را در کشتار و جاری نمودن سیلاب خون در افغانستان دیوانه وار می جویند. پشت این نوع سیاست گروهی از مردمان هستند که از بی چارگی و بی شعوری این انسان نماها سؤ استفاده می کنند و به مقاصد سیاسی و اقتصادی شان می رسند. آنان کسانی اند که امروز نیز در بهترین کشورهای دنیا همراه با خانوادهی شان مشغول عیش و عشرت های شبانه روزی شان هستند. این مسأله پوشیده نیست، کاش این لشکر جهل یکبار با چشمان باز رهبران امروزی خود را می دیدند و آنگاه مکتب می سوختاندند، شفاخانه ها را انفجار می داند، مردم را قتل عام می کردند، به کورس های آموزشی حملات وحشیانه تروریستی می نمودند، مساجد را منفجر می کردند، به مراسم های تشیع جنازه مسلمانان حمله می کردند، به دانشگاه های کشور انتحاری روان می نمودند و ...
عامل سوم در شکل گیری گروه تروریستی طالبان؛ توهم از دست دادن و از دست رفتن قدرت سیاسی سنت شده در این فغان آباد می باشد. بعد از شکست دولت دموکراتیک به رهبری نجیب، مجاهدین روی کار آمدند و بعد از چند قرن، در رأس حکومت و قدرت در افغانستان شخصی غیر از تبار گروه طالبان قرار داشت. این امر برای طالبان توهمی مرگبار و تباه کنندهی را ایجاد نمود و در پی این شدن که قدرت تاریخی و هژمونیک سیاسی تبار شان را دوباره برگردانند. از همین لحاظ است که در ابتدأ و در بنیاد شکل گیری طالبان بستر یک رنگی قومی و تباری به صورت آشکارا قابل ملاحظه است. در این شکی نیست که گروه طالبان داعیه پشتونستان سازی تمام افغانستان را دارد.
عامل چهارم: خالی نمودن عقده های تاریخی حکومتگران پاکستانی برسر افغانستان؛ حاکمان پاکستان در پی این بودند که مزدوران جان بر کفی پیدا نمایند که این کار بدون هزینه در اختیار شان قرار گرفته بود. برای دولت مردان پاکستان این فرصت کاملن مهیا شده بود که توسط گروه طالبان بتواند انتقام تاریخی خود را از کشور افغانستان بگیرد. به درستی به این کار موفق گردید و گروه تروریستی طالبان مزدوران حلقه به گوش حاکمان و سیاست گران پاکستانی قرار گرفته اند.
ولادیمیر کوشف مقالهی تحقیقی دارد تحت عنوان طالبان پدیده تاریخی؟ این نویسنده از زوایایی متعدد این گروه را بررسی می کند و در قسمت شکل گیری آن با عوامل ذکر شده در این مقاله قرب مفهومی و تحلیلی مناسبی دارد.
گروه طالبان گروه تروریستی و جزم گرایان مذهبی، افراطیت طلبان دینی، ضد ترقی و توسعه و در تضاد با مدنیت بشر و همچنان دشمنی با هرکسی که نظر مخالف با آنان داشته باشد دارد.

گروه طالبان در بعد اجتماعی در افغانستان به کرات ثابت نموده است که قومی می اندیشند و فاشیستی عمل می کنند.
گروه طالبان در بعد سیاسی حکومت توتالیتریسم و ملیتاریسم خونخوار را قبول دارد هرگز به قانون و تعامل با مردم و در نظر گرفتن اراده مردم نزد شان مطرح نبوده/ نیست.
گروه طالبان به افغانستان تعلق خاطر ندارد و هیچ نوع دلسوزی به خاک و مردم این کشور نداشته/ ندارد. مزدور گونه گوش به فرمان باداران خارجی شان هستند و در تخریب آبادی و زیربنای افغانستان نقش کلیدی داشته و دارد.
گروه طالبان ثابت نموده است که دشمن تمدن های بشری و دستآورد های مدنی و تاریخی این سرزمین است؛ زیرا آنان را از خود نمی داند و با آن سنخیتی نمی تواند تعریف نماید، لذا همواره در تلاش از بین بردن تمامی نشانه ها و افتخارات تاریخی و تمدنی این خطه بوده و است.
گروه طالبان با دیدگاه تنگ سیاسی و ایدئولوگ، هرکز به ارزش های انسانی و حقوق بشری احترام نداشته و نمی کند. این امر دیگر نیاز به اثبات ندارد، زیرا در دوران حاکمیت شان به تمام معنا آن را در عمل کرد های واضح شان ثابت ساخت.
گروه طالبان با کشور های منطقه که در تضاد ایدئولوژیک قرار دارد هرگز سازش و تعامل سیاسی برد- برد نمی تواند همچنان که در دوران حاکمیت شان این را به صورت عملی به اثبات رساند.
گروه تروریستی طالبان در پی فرصت لانه سازی و تحکیم جغرافیایی در افغانستان است، هرگاه چنین مجالی برایش میسر گردد به تمامی داشته های انسانی در هر گوشهی جهان حمله خواهد کرد. طالبان شاید به صاحبان و بادرانش که مرگ و زندگی سیاسی شان به دست آنان است حمله نکند، به خاطری که همان رسم مزدوری هم ایجاب این کار را نمی کند. بدون تردید طالبان گروه آدم کش، بی رحم و ضد مدنیت و ترقی و نظم نوین بشر است. با تأسف آسیب اصلی چنین جهالت و بربریت متوجه مردم افغانستان بوده و است.
***
صدای معلم :
« ویدئویی که در زیر مشاهده می کنید صحنه بازداشت یک کمدین سرشناس اهل قندهار به دست طالبان را نشان میدهد.
کاربری نوشته : وقتی خاشه از سوی طالب سیلی میخورد مظلومیت عجیبی در سیمایش نقش بسته میکند؛ مظلومیتی که روح و روان انسان را میخراشد.
در این رویداد که ۳۱ تیر رخ داده، نیروهای وابسته به طالبان، نظرمحمد مشهور به خاشهزوان را در یکی از روستاهای قندهار دستگیر کرده و پس از توهین و سیلی زدن به او، تیربارانش میکنند.
در فیلم منتشر شده از دستگیری این کمدین، یکی از افراد مسلح از او میپرسد که کجا او را گرفتهاند و خاشه در جوابش میگوید «روز عید در خانهام». در این زمان او میخواهد چیزی بگوید که یکی از افراد مسلح با سیلی به صورتش میزند و میگوید :
«خفه شو».
این کمدین قندهاری، به خاطر گفتن جوکها، لطیفهها و متنهای طنز که ویدیوهایش در فضای مجازی هواداران زیادی داشت، مشهور بود. در چند سال گذشته، نظرمحمد که طبعی گرم و سرخوشانه و زبان و بازی طنازی داشت، به چهره دوستداشتنی شبکههای اجتماعی تبدیل شده بود.
چندی پیش احمد نادری نماینده تهران در صفحه توییتر خود نوشت: « طالبان یکی از جنبش های اصیل منطقه و با زمینه قوم پشتون است. حضور در سفارت جمهوری اسلامی ایران در دوحه را بایستی به فال نیک گرفت. همکاری با آنان می تواند به گسترش ثبات در جامعه افغانستان و جلوگیری از نفوذ گروه هایی همچون داعش منجر شود. نباید در دام بازنمایی های اشتباه رسانه های آمریکایی از آنان بیفتیم.»