پس از معرفی وزیر پیشنهادی رئیس جمهور جدید برای تصدی وزرات آموزش و پرورش حواشی زیادی مطرح شد . معرفی وی با واکنش منفی جامعه معلمان کشور روبه رو شد و همین واکنش منفی به نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز منتقل گردید . فشار بدنه معلمان به نمایندگان مجلس شورای اسلامی مهم ترین عامل عدم رای اعتماد به وی بود.
آیا با رای عدم اعتماد به وزیر پیشنهادی رئیس جمهور جدید مشکلات آموزش و پرورش مرتفع می گردد و آیا انتخاب وزیر از بدنه آموزش و پرورش ، بزرگترین دستگاه اجرایی کشور را به تعالی و رشد سوق دهد؟
در این مورد چند نکته قابل ذکر است:
نکته اول ؛ چرا "حسین باغگلی " برای وزارت آموزش و پرورش معرفی شد؟
در مباحث روزهای اخیر کمتر به این پرداخته شد که دلیل معرفی فردی مانند وی برای تصدی بزرگترین وزارتخانه کشور چیست؟ آیا معرفی کنندگان از عدم تسلط وی بر وزارتخانه اطلاعی نداشتند ؟ در حالی که در طول روزهای پس از انتخابات شاهد معرفی وزرای مختلف از طرف جریان های مختلف اصولگرا برای وزارت آموزش و پرورش بودیم .
به نظر می رسد شدت رقابت ها، رئیس جمهور را به سمت گزینه ای خارج از تشکل های اصول گرای فرهنگیان و در عین حال قابل اعتماد سوق داد . این دو عامل یعنی" نسبت با جریان های اصول گرای فرهنگیان" و همچنین "قابل اعتماد بودن" در معرفی گزینه های بعدی نیز تاثیرگذار خواهد بود .
گمان می رفت که باغگلی هر چند نسبتی با جریان های اصولگرای فرهنگیان ندارد ولی به دلیل نسبت گفتمانی می تواند موجب جذب رای نمایندگان مجلس شود؛ همان طور که در جلسه رای اعتماد رادیکال ترین نمایندگان اصولگرا با همین انگیزه از وی دفاع کردند و خواهان توجه به گفتمان و اندیشه های وی شدند .ولی تشکل های اصول گرای فرهنگیان نیز در فشار به نمایندگان برای عدم رای اعتماد به وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش سهم به سزایی داشتند و مسلما در انتخاب وزیر بعدی تاثیرگذارتر خواهند بود . وضع موجود آموزش و پرورش چگونه است که همگان نگران آنند و هیچ فردی یا نهادی هم مسئولیت آن را نمی پذیرد ؟
توجه به علت انتخاب باغگلی برای تصدی وزارت آموزش و پرورش روند انتخاب وزیر بعدی را نیز مشخص می نماید.
نکته دوم ؛ چرا باید به گفتمان باغگلی توجه کرد؟
سخنان باغگلی در مجلس شورای اسلامی زیر سایه چند اشکال جزئی در سخنرانی اش قرارگرفت و کمتر در مورد محتوای سخنان وی بحث و بررسی جدی انجام شد. در حالی که امکان این نوع خطاها برای هر فردی درهنگام سخنرانی وجود دارد .
باغگلی در سخنان خود بر چند امر مهم تاکید کرد:
اول ) « سند تحول بنیادین آموزش و پرورش » باید به صورت کامل اجرا شود و مشکلات فعلی آموزش و پرورش به دلیل عدم اجرای آن است .
دوم ) باید در برابر "سند 2030"به صورت کامل و شدید برخورد کرد ( بدون اشاره به اینکه جایگاه سند فوق در آموزش و پرورش چیست؟ )
سوم) باید دست آوردهای تربیتی خودمان را به سایر کشورها منتقل کنیم .
چهارم ) باید به نوعی تربیت بومی ( برای مثال تربیت ویژه دختران ) دست یافت.
موارد فوق اصول گفتمان دولت جدید در زمینه آموزش و پرورش را تشکیل می دهند و حتی اگر وزیر دیگری از بدنه آموزش و پرورش معرفی گردد باید فصل الخطاب وی باشند .
گفتمان مدافع نکات فوق در هشت سال گذشته هم دست برتر گفتمانی را در وزارت آموزش و پرورش داشت .
سخنان فوق از سوی مدیران خرد کلان و آموزش و پرورش به کرَات بیان می شوند و درصورتی که مطلب خلاف آن ها بیان می شد ، با واکنش شدیدی جریان های قدرتمند اصولگرا روبه رو می گردید .
در طول هشت سال گذشته هیچ یک از مدیران خرد و کلان در وزارت آموزش و پرورش جرات نداشتند اندکی زاویه با سند تحول داشته باشد یا از امکان نقد آن نیز سخنی بگویند .
چند ایراد رایج کلامی یک فرد جوان و نابلد موجب می شود سخنان مهم وی دیده نشود و گفتمان فوق مورد نقد قرار نگیرد .
گفتمان جناب دکتر حسین باغگلی همان اندیشه ای است که همواره امور وزارت آموزش و پرورش را در سایه در دست داشته است و دارد و حال می خواهد مستقیماَ عهده دار تصدی امور شود. این گفتمانی است که از این پس با شدت بیشتری در پی عملیاتی نمودن نظرات خود خواهد بود.
باغگلی قربانی ناآشنایی اش با بازی های داخلی آموزش و پرورش شد و نفر بعد از تجربه بیشتر برخوردار خواهد بود و از سدَ رای اعتماد مجلس گذر می کند و اجرای بندهای فوق را پیگیری خواهد کرد .
نکته سوم ؛ وضع موجود یا واقعیت های موجود
جلسه بررسی صلاحیت وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش نکته ای جالب توجه داشت ؛ همه نمایندگان موافق و موافق وزیر پیشنهادی و شخص وزیر پیشنهادی از وضع موجود آموزش و پرورش انتقاد کردند. عده ای هم معتقد بودند چون وزیر پیشنهادی می خواهد وضع موجود را تغییر دهد مورد هجمه قرار گرفته است . وضع موجود آموزش و پرورش چگونه است که همگان نگران آنند و هیچ فردی یا نهادی هم مسئولیت آن را نمی پذیرد ؟
هر فردی درمورد وضع موجود انگشت اشاره به سوی دیگر می گیرد و دیگری را متهم می سازد. در این خصوص که وضع موجود آموزش و پرورش چگونه است و چرا به وجود آمده است مطالب فراوانی قابل ذکر هستند ولی گفتمان دولت تازه و وضع موجود آموزش و پرورش را با توجه به جلسه بررسی صلاحیت وزیر پیشنهادی می توان بررسی نمود . آموزش و پرورش در شرایطی قرار گرفته است که گسست کامل بین بدنه و واقعیت های موجود و و راس وزارت و برنامه های آن ها وجود دارد .
در مباحثی که در مجلس صورت گرفت ، واقعیت های موجود جامعه و آموزش و پرورش غایب بودند .
بزرگ نمایی سند 2030 که هیچ نقشی در آموزش و پرورش امروز ندارد و سخنانی مانند این بیشتر تلاش برای پوشاندن نقطه ضعف بزرگی است که حاملان گفتمان دولت در عدم شناخت وضع موجود و واقعیت ها دارند .
وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران تحولات عمیقی را درطول سال های گذشته تجربه کرده است و اینک ما با نسل جدید از جوانان نوجوانان روبه رو هستیم که با گفتمان های حاکم بر آموزش و پرورش فرسنگ ها فاصله دارند . گفتمانی که خود را داعیه دار تحول واقعی درآموزش و پرورش می داند درک و موضع مشخصی درمورد واقعیت موجود ندارد و فقط می کوشد با متهم کردن دیگران و بزرگنمایی سند 2030 وضع موجود را برگردن دیگری بیندازد.
واقعیت های موجود جامعه و آموزش و پرورش آن چنان تاثیرگذارند که قوی ترین وزیر و جریان نیز بدون توجه به آن ها نمی تواند هیچ تحولی را رقم بزند .
وضع موجود با بزرگ نمایی یک سند و تعدادی شعار و حرف های قشنگ قابل تغییر نیست. وضع موجود از واقعیت های موجود ناشی می شود وقابل نفی یا نادیده گرفتن نیستند . هر نوع تلاش برای اعمال برنامه ها بدون توجه به واقعیت های موجود به شکست و گسست بیشتر می انجامد .
گفتمانی که خود را مامور اجرای سند تحول می داند و وضع موجود را نیز ناشی از عدم اجرای آن می داند باید در ابتدا با کلامی شفاف و واضح نسبت خود و سند را با واقعیت های موجود مشخص کند .
سخنان حسین باغگلی در مجلس نشان داد که وی فاقد قامت و استطاعت کافی برای وزارت آموزش و پرورش است ولی بیشتر نشان داد او گفتمانی دارد که مطلوب دولت و مجلس است و برای همین منتقدان وی به گفتمانش نقدی نداشتند بلکه وی را فاقد تجربه کافی برای اجرای آن می دانستند .
اینکه وزیر با تجربه و قوی می تواند موجبات رشد و تعالی یک دستگاه را فراهم آورد نکته مهمی است ولی گفتمان وزیر است که خط مشی و رویکردهای وی را می سازد .
آموزش و پرورش در شرایطی قرار گرفته است که گسست کامل بین بدنه و واقعیت های موجود و و راس وزارت و برنامه های آن ها وجود دارد .
وضع موجود نیازمند فهم واقعیت هاست و گفتمان دولت جدید اگر بخواهد این واقعیت ها را ندیده بگیرد نمی تواند گامی در جهت مطلوب خود بردارد .
وزیر جدید جوان باشد یا با تجربه ، از بدنه آموزش و پرورش باشد یا از خارج از بدنه ، مهم است ولی گفتمان او و نسبت گفتمانش با واقعیت های موجود مهم تر می باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
( دانشآموزان مدارس چین اکنون "اندیشه شی جینپینگ" را بعنوان بخشی از برنامه درسی خود خواهند داشت )
چین ایدئولوژی سیاسی رئیسجمهور " شی جین پینگ " را به برنامه درسی مدارس در سطح ملی معرفی خواهد کرد.
وزارت آموزش و پرورش در دستورالعملهای جدید خود گفته است: "اندیشه شی جینپینگ" به "نوجوانان " در پاگرفتن " باورهای مارکسیستی" کمک خواهد کرد.
این ایدئولوژی قرار است در تمام برنامههای تحصیلی، از دبستان تا دانشگاه، گنجانده شود.
این از دیگر تلاشهای آقای شی است تا نقش حزب کمونیست حاکم چین را در همه عرصههای جامعه مستحکم کند.
وزارت آموزش و پرورش در بیانیهای اعلام کرد که هدف از این اقدام "پروراندن نقشآفرینان و وارثان سوسیالیسم در همه زمینههای اخلاقی، روشنفکری، جسمی و زیباییشناختی" است.
این دستورالعملها شامل آموزش کارهای جسمی برای " پرورش روحیه سخت کوشی"، و همچنین آموزش در زمینه امنیت ملی است.
( در مراسم یکصدمین سالگرد تاسیس حزب کمونیست چین، شی با لباس شبیه بنیانگذار حزب دستاوردهای آن را ستود )
در سال ۲۰۱۸، نهاد عالیرتبه چین با گنجاندن "اندیشه شی جینپینگ" در قانون اساسی، به آن عزت بخشید.
از آن زمان، این اندیشه در بعضی دانشگاهها و در میان جناحهای سیاسی جوانان به عنوان فعالیتهای فوق برنامه معرفی شده است.
اما با اجرای دستورالعملهای جدید، برنامههای درسی شاهد گسترش تدریس این ایدئولوژی در تمام سطوح خواهد بود.
به گزارش رسانه دولتی گلوبال تایمز ؛ "مدارس ابتدایی روی پروراندن عشق به کشور، عشق به حزب کمونیست چین و سوسیالیسم تمرکز خواهند کرد. در مدارس راهنمایی، تمرکز روی ترکیبی از تجربیات ادراکی و تحصیل دانش خواهد بود، تا به دانشآموزان در شکل دادن سنجشها و نظرات سیاسی پایه کمک کند".
در دانشگاه، تاکید بیشتر بر پاگرفتن تفکر نظری خواهد بود.
تیان هوییشنگ، از مقامات وزارت آموزش و پرورش، به گلوبال تایمز گفت که این وزارتخانه همچنین روی موضوعاتی مانند رهبری حزب و آموزش دفاع ملی برای گنجاندن در برنامه درسی کار میکند.
رهبران قبلی چین هم ایدئولوژیهای سیاسی خود را ارائه کرده بودند، که در قانون اساسی یا تفکرات حزب گنجانده شدهاند.
اما همه این رهبران، ایدئولوژیهای خود را " اندیشه " توصیف نکردهاند، عنوانی که در راس سلسله مراتب دکترین حزب کمونیست چین قرار دارد. فقط مائو تسهتونگ، بنیانگذار حزب، و دنگ شیائوپینگ، از رهبران عالیمقام پیشین، عنوان "اندیشه" را به ایدئولوژیهای خود دادهاند.
( رئیس جمهور چین و دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست چین )
"اندیشه شی جینپینگ" دارای ۱۴ اصل عمده است که بر آرمانهای کمونیستی تاکید میکند؛ همچنین شامل موارد زیر است:
پایان پیام/
گروه رسانه/
سخنگوی عمومی نهادهای امنیتی میگوید که طالبان با انجام عملیات و انفجارها به تأسیسات عامه صدمه رسانده و تنها در دو ماه گذشته ۱۷۲ مکتب را تخریب کردهاند.
اجمل عمر شینواری، سخنگوی نهادهای امنیتی، روز پنجشنبه، چهاردهم اسد ( 1 ) ، در یک نشست خبری گفت که با تخریب شدن مکاتب و افزایش حملات طالبان، هزاران دانشآموز دختر و پسر از رفتن به مکتب محروم ماندهاند.
او همچنان افزود که در جریان یک هفته اخیر، طالبان با انفجار یک موتربمب و راهاندازی ۷۰ حمله تروریستی و انفجار ماین، ۱۶۲ غیرنظامی را کشته و ۲۲ غیرنظامی دیگر را زخمی کردهاند.
شینواری بیان کرد که طالبان با حمله بر تأسیسات عامه و غیرنظامیان، ثابت ساختهاند که به هیچ موازین و قواعد دینی پای بند نیستند.
از سوی دیگر سخنگوی نهادهای امنیتی خاطرنشان کرد که نیروهای امنیتی در جریان یک هفته اخیر، ۱۷۹ عملیات مشترک زمینی، هوایی و تصفیهای را در هشت ولایت انجام دادهاند.
به گفته او در جریان این عملیات صدها طالب به شمول شهروندان پاکستان و چچین کشته و صدها طالب دیگر زخمی شدهاند. او افزود که در میان زخمیان دو تن از جنگجویان گروه القاعده نیز حضور دارند.
از سوی دیگر شینواری به تلفات جنگجویان طالب در ولایت هلمند اشاره کرد. او افزود که تنها در یک شبانهروز گذشته، بیش از ۲۰۰ طالب در این ولایت کشته شدهاند.
طالبان تاکنون در این مورد چیزی نگفتهاند.
پیشتر کمیسیون اصلاحات اداری و خدمات ملکی نیز از تخریب تأسیسات عامه در حملات طالبان ابراز نگرانی کرده بود. این نهاد گفته بود که طالبان از آغاز حملاتشان در ماه می، صدها تعمیر ادارات را تخریب و روند ارایه خدمات به مردم ملکی را متوقف کردهاند.
( 1 ) مرداد
حاکمیت طالبان در دهه هفتاد خورشیدی معجونی از جهل، فقر، تبعیض، خشونت و تحجرگرایی دینی پرورش یافته در فرهنگ قبیلهای بود. طالبان به نام دین و اجرای احکام اسلامی بیشترین ستمها را در حق مردم فقیر افغانستان، به ویژه زنان روا داشتند. پدیدار شدن رژیم طالبانی برای مردان نمازهای اجباری و تکراری، قطع دست، ریش دراز و دستار سیه/سفید را هدیه داد و اما برای زنان قوانین ذیل را به نام حلال و حرام به ارمغان آورد:
حرام و حلال طالبان برای زنان در دو ماه اخیر در شهرستانهایی که به این گروه واگذارشده همان قوانین ۲۵ سال پیش را وضع کردهاند.
چنانچه به گونه فشرده یادآوری شد؛ طالبان در نخستین دوره سیاه حاکمیتشان تنها جهل، فقر، تهدید، تبعیض و خشونت را به ارمغان آوردند. یاد آوری میکنم، تبعیض زبانی و قومی در حکومت طالبان کمتر از تبعیض جنسیتی نبود اما پیام و فرامین طالبان برای زنان روشن و جدی بود. طالبان در نخستین روزهای به قدرت رسیدن خویش چنین فرمان صادرکردند:
“زنان از آغاز آفرینش، گناهکار آفریده شدهاند و تنها راه فرار یک مسلمانِ اصیل از گناه آن است که زن، یا زنان او در پنهانیترین گوشه خانه، زندگی کنند.”
فرمان دیگر ملأ محمد عمر مشهور به عمر کور بنیانگذار و امیر گروه تروریستی طالبان که در جریده رسمی شماره ۷۸۶ نشرشد، و اکنون هم در آرشیو وزارت دادگستری/عدلیه افغانستان قابل دسترس است جایگاه زنان را این چنین مشخص کرده است:
“موظفین امربالمعروف و النهی عن المنکر به دفع نمودن منکرات ذیل مکلف میباشند:
(۱) هر زنی که با روی برهنه، بی حجاب و یا بدون برقع (چادری) به بیرون از منزل دیده شود منزلش را نشانی نموده برای شوهرش جزای لازم بدهد. یا زن را بانظرداشت حالت جابه جا تهدید نماید. (۲) هرگاه زن ذکرشده مندرج جز یک این فقره در وسایط نقلیه در حالت انتقال دیده شود، دریور (راننده) را با نظر داشت حالت از یک الی پنج یوم حبس نماید”
نخستین پیام تهدید آمیز طالبان برای زنان این بود:
فقط در خانه بمانید، جهل را با این کلمه فریاد زدند و فقر را با حرمت کار و اشتغال برای زنان هدیه دادند و گفتند رفتن به مکتب، مدرسه، بیمارستان و اشتغال در کارهای اجتماعی ممنوع است.
در زمان حاکمیت طالبان زنان افغانستان در تمام سطوح اجتماعی با ممنوعیتها و مشکلات خیلی شدید مواجه شدند، در همه عرصههای زندگی برای زنان ممنوعیت وضع شده بود. در هر کوچه و بازار بی محابا شلاق تهدید بر فرق زنان فرود میآمد. ازدواج اجباری زنان بیوه و دختران جوان نیز از اصول حکومتداری طالبان بود. در استادیومهای ورزشی گاهی به جای توپ با کله انسانهای اعدام شده بازی میکردند. فروش وهدیه دختران برای همسنگران خارجی تبار خصوصاً عربها و پشتونهای وزیرستان پاکستان نیز از ویژگیهای حکومت طالبی بود، کوچ اجباری اقوام دیگر از محل سکونتشان وآتش زدن باغ وخرمن وهستی مردم نیز از فجایع تاریخی حاکمیت طالبان در دهه هفتاد خور شیدی بود. طالبان هزازان تن را به دلایل تباری و زبانی از محل سکونتشان به طور دسته جمعی کوچ دادند. زمانی که طالبان در دهه هفتاد خورشیدی سیطره نظامی خود را در بخشهایی از افغانستان گسترانده بودند، از استراتژی زمین سوخته در کابل و قسمتهایی از شمال و غرب کشور استفاده کردند. به آتش کشیدن تاکستانهای شمالی و تخریب هزاران هکتار زمین تاجیکها از دروازه شمالی کابل تا دروازه پنجشیر از مصادیق سیاست زمین سوخته توسط طالبان است که دو دهه پیش به اجرا گذاشته شد.
اگرچه کوچ دادن اجباری و کشتارهای گروهی در تاریخ ۲۵۰ ساله افغانستان بارها به گونه فجیع رخ داده. مثلاً در دوره حاکمیت عبدالرحمان خان (۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱) حدود ۶۰ درصد از کل جمعیت هزارهها توسط سپاهیان عبدالرحمان خان قتل عام شدند و مناطقشان در استانهای مرکزی افغانستان به ویژه در ارزگان به گونه کامل به کوچیان قوم افغان/اوغان (پشتون) واگذار شد. ( جلد سوم سراج التواریخ اثر فیض محمد کاتب هزاره) در گذشته طالبان به شبکههایی اجتماعی و رسانههای ارتباطجمعی دسترسی نداشتند اما امروز دارند و در انتشار پروپاگاندا کوتاهی نمیکنند.
عبدالرحمن خان به قلم خودش کشتار بیرحمانه تاجیکها در بدخشان را چنین شرح داده: “کسانی را که در بدخشان اسیر میشدند، من به دهن توپ میگذاشتم. در مدت سه سال تعداد کسانی را که به این روش در بدخشان کشتهام، تقریباً پنج هزار نفر میشد و تعداد کسانی که از دست لشکر من کشته شدند، ده هزار نفر بودند.” ( صفحه ۱۵۵ تاج التواریخ )امیر امان الله خان که از او به عنوان شاه نوگرا و ترقی خواه یاد میکنند برای غصب سرزمینهای مردم در شمال افغانستان یک قانون به نام “نظامنامه ناقلین بسمت قطغن” ایجاد کرد و مسئولان دولتی را وظیفه داد تا زمینهای حاصل خیز شمال را نشانی کنند و سپس از پشتونهایی جنوب و جنوب شرق خواست به شمال بروند، هم برایشان زمین و باغات فراوان میدهم و هم از مالیه دهی معافاند. اینگونه به هدف تعویض ترکیب جمعیتی مردم بومی را کوچ داد.(قانون نظامنامه ناقلین امان الله خان نیز در جراید رسمی و سایت وزارت دادگستری/عدلیه افغانستان قابل دسترس است)
این تبهکاریها و سیاهکاری ها دوباره در دوره حاکمیت طالبی تکرار شد. چنانچه در یک روز حتی ده هزار نفر را در بلخ تیرباران کردند. فاجعه یکاولنگ نیز از یادگارهای وحشت آفرین این گروه است. خلاصه روح نظام طالبی را جهل، جنون و جنایت شکل میداد.
گاهی کسی را فر صت نمیدادند که وضو بگیرد، مجبور بود بی وضو نماز بخواند و گاهی کسی را که نماز خوانده بود مجبور میساختند دوباره نماز بخواند. آزادی انسان از وطن رخت بسته بود، کسی حق نداشت لباس دلخواه اش را بپوشد، بلند حرف بزند و موهایش را اصلاح کند. دستار سیاه/سفید برای مردان اجباری بود و لباس زنان فقط همان چادری (برقع) یا جوال سوراخداری بود که به مشکل میشد پیش روی خودرا نگاه کنند. سنگسار، به رگبار بستن، قتل با لبه تیز شمشیر، قطع دست، دره زدن، شلاق، خفه کردن صدا، حبس در خانه، محرومیت از آموزش، شغل و آزادیهای فردی و اجتماعی از ویژگی های حکومت طالبی بود. حتی زنان از پوشیدن دمپایی منع شده بودند، طالبان میگفتند اگر دمپایی بپوشید مردم پاهایی شما را میبینند و تحریک میشوند.
آیا حکومت طالبی تکرار خواهد شد؟
بعد از گذشت بیشتر از دو دهه، حالا بار دیگر صدائی ناقوس حاکمیت طالبی به گوش میرسد. همین حالا حدود هفتاد درصد از شهرستانها و روستاهای افغانستان زیر حاکمیت طالبان قرار دارد. طالبان در داخل ابتکار نظامی و در خارج ابتکار سیاسی را در دست دارند. علاوه از پاکستان و برخی کشورهای شیخ نشین حاشیه خلیج فارس؛ آقای زلمی خلیلزاد نماینده افغان/پشتون تبار آمریکا به نفع طالبان در کشورهای اروپایی و کشورهای حوزه خاور میانه لابی گری میکند، برایشان مشروعیت سیاسی میخرد و در هر کشور آینده طالبان را ضمانت میکند، تا حدی که حتی دیدگاه ایران دشمن ایدیولوژیک و قدیمی طالبان تغییر کرده است. آقای خلیلزاد در هر کشور و در هر اعلامیهاش میگوید که طالبان تغییر کردهاند و چهره طالبان را وارونه جلوه داده و آنها را که یک گروه تروریستیاند گروه سیاسی طرفدار صلح معرفی کرده است، با فشار آمریکا زندانیانشان را از زندانها رها وسنگر های شان را تقویت میکند.
نارضایتی مردم از سیاست قوم محور و برنامههای تبار گرایانه و ناعادلانه اشرف غنی احمدزی و فساد بی رویه کوتولههای اشرف غنی نیز مسیر طالبان را بیشتر هموار کرده است. چون مردم ایستادن در مقابل طالب را به معنی بقای اشرف غنی تعریف میکنند و از طرفی هم ژنرالان و فرماندهان ضد طالب در سالیان اخیر توسط اشرف غنی یا زندانی و یا خلع سلاح و یا هم به طور اجباری متقاعد شدهاند و در مجموع روحیه و انگیزه کافی در بین مردم و نظامیان برای دفاع از حکومت کنونی وجود ندارد.
تکرار قانون طالبی برای مردم افغانستان
از قرائن بر میآید که طالبان بار دیگر فکر اشغال افغانستان را بر سر دارند اما با چه قوانین و مقررات تازه؟
شرایط نسبت به گذشته تغییر کرده، درگذشته طرف مشورت و مذاکره طالبان تنها پاکستان بود اما حالا با کشورهای مختلف دنیا در حال مذاکره و معاملهاند. در گذشته روسیه و ایران دشمنان آشتیناپذیر طالبان بودند و اما حالا از دوباره به قدرت رسیدن طالبان هیچ نگرانی ندارند. در گذشته طالبان به شبکههایی اجتماعی و رسانههای ارتباطجمعی دسترسی نداشتند اما امروز دارند و در انتشار پروپاگاندا کوتاهی نمیکنند. بسیار چیزها تغییر کرده اما چه چیز تغییر نکرده؛ قوانین سختگیرانه طالبان در مورد شهروندان کشور بهویژه زنها پابرجاست. حالا هم مکاتب را آتش میزنند و زنان را در قفس خانه حبس میکنند و ساختمانهای دولتی را انفجار میدهند. در دو ماه اخیر در شهرستانهایی که به این گروه واگذارشده همان قوانین ۲۵ سال پیش را وضع کردهاند. دهها ساختمان را با جاسازی مواد انفجاری ویران و فهرست زنان بیوه و دختران جوان را نیز از مردم خواستهاند تا به نکاح پیکار جویان خارجی خود بهویژه عربها، اویغورها، چچنی ها و وزیرستانیها درآورند. تلویزیونها را شکسته و مردم را از شنیدن موسیقی منع کردهاند. اینکه آیا دوباره کسی پیدا خواهد شد که مسعود گونه (همچون احمدشاه مسعود) در برابر این گروه ویرانگر و خردستیز بایستد و درفش آزاداندیشی را در برابر تحجرگرایی دینی نشأت گرفته از فرهنگ قبیلهای بلند کند؛ زمان پاسخ خواهد داد.
*دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته حقوق بینالملل در دانشگاه آمستردام
گروه موسوم به طالبان در تاریخ نابه سامان سیاسی چهار دههی اخیر افغانستان ظهور و تولد یافته است. این گروه در ابتدأ با شعاع کوچک ساحوی در جنوب قندهار سر از خاک سیاه، همانند قارچ سیاه بیرون شد. اواخر سال 1994م مدارس دینی پاکستان طفلک نامیمونی را به دنیای سیاست افغانستان تحویل داد. مدارس دینی در کشور همسایه افغانستان همواره چنین آبستن های داشته و علل این زاد و ولد های ناشایست در تاریخ سیاسی – اجتماعی این سرزمین ریشه های ژرف فرهنگی و ایدئولوژیکی دور و درازی دارد.
جزم اندیشی های دینی- مذهبی، قشری نگری های فقهی که در این مدارس در درازای تاریخ تدریس شده/ می شود؛ پدیده های را به جامعه بشری عطیه می کند که افراطیت و خونریزی در میان انسان ها سرلوحه کاریِ شان بوده است.
گروه کوچک طالبان، افزون بر بستر تنگ مذهبی شان در بستر یک رنگی قومی و با دیدگاه شدیداً نشنلیستی در عرصه سیاست در افغانستان بروز یافت. این گروه با چنین بنیاد های شناخته شده هیولایی دیگری بود که بر پیکر نیم جان ملت افغانستان وحشیانه حمله ور گردید. بعد از ظهور شان، به سرعت در میان هم تباران قومی شان رسوخ یافتند و با شعار خیلی افسون کنندهی که برای جامعه سنتی و روستایی افغانستان گیرایی و جذبه خلق نموده بود بخشی عمده ی جنوب و شرق افغانستان را بدون جنگ و درگیری های مسلحانه تصاحب نمودند.
حکومت اسلامی آن وقت در کابل نیز از نفاق و افتراق های مختلف و کشندهی رنج می برد و جنگ های داخلی سبب رنجش و تباهی مردم افغانستان نیز شده بود. اوضاع نابه سامان و هرج و مرج های سیاسی به تمام معنا در آن روزگار افغانستان حاکم بود.
گروه طالبان با مخفی قرار دادن اهداف شوم شان بعد از مناطق جنوب و شرق افغانستان به سایر مناطق این کشور با زور و جنگ های خونین مسلط شدند. در جریان تسلط شان قسمتی از اهداف شان را با قتل عام های مردم، سوختاندن تاکستان ها، بسته نمودن تمامی مکتب های دخترانه و از بین بردن تمامی نشانه های تمدنی و تاریخی این سرزمین، نشان داد که در افغانستان به دنبال چه هستند. با این حال در ظرف پنج سال، طالبان توانستند نود درصد از خاک و جغرافیای افغانستان را تحت کنترول سیاسی خود درآورد.
در زایش گروه طالبان عوامل های متعدد دخیل است؛ که از آن جمله به چند عامل آن اشارهی کوتاه خواهد شد.
اول: شرایط رقابتی میان قدرت های بزرگ جهانی در منطقه به خصوص رقابت میان ایالات متحده امریکا و روسیه آن روز. همچنان رقابت میان امریکا و بعضی کشورهای اسلامی در منطقه. همین طور رقابت هژمونیکی قدرت و رهبری دنیای اسلام میان عربستان سعودی و کشور ایران. اینها همه فکتور های خارجی بودند که در زایش این پدیدهی سیاه سیاسی کمک اساسی نمود.
دوم: دیدگاه کاملن جزم گرایانه مذهبی – دینی عامل دیگری بود که توانست چنین پیکرهی متنفر و ضد مدنیت بشر را خلق نماید. سلفی گری و نگاه کاملن منحط به شرایط های زندگی انسان ها، از مدارس دینی کشور پاکستان، اغلبن برای کسانی درس و تلقین گردید که از فقر جانسوز در ساختار اجتماعی شان می سوختند. برای این قماش آدم ها کافیست اندیشهی آتشین جهان دیگر و نعمات آن جهانی را القأ نماید که دقیقا چنین کردند/ می کنند. مغز شویی هایی که در نهایت به زایل شدن عقلانیت، انسانیت و باختن شرف انسانی منتهی می شود در ذهن و کلهی بی مغز چنین افراد نهادینه می گردد.
راه رسیدن به جنت را در کشتار و جاری نمودن سیلاب خون در افغانستان دیوانه وار می جویند. پشت این نوع سیاست گروهی از مردمان هستند که از بی چارگی و بی شعوری این انسان نماها سؤ استفاده می کنند و به مقاصد سیاسی و اقتصادی شان می رسند. آنان کسانی اند که امروز نیز در بهترین کشورهای دنیا همراه با خانوادهی شان مشغول عیش و عشرت های شبانه روزی شان هستند. این مسأله پوشیده نیست، کاش این لشکر جهل یکبار با چشمان باز رهبران امروزی خود را می دیدند و آنگاه مکتب می سوختاندند، شفاخانه ها را انفجار می داند، مردم را قتل عام می کردند، به کورس های آموزشی حملات وحشیانه تروریستی می نمودند، مساجد را منفجر می کردند، به مراسم های تشیع جنازه مسلمانان حمله می کردند، به دانشگاه های کشور انتحاری روان می نمودند و ...
عامل سوم در شکل گیری گروه تروریستی طالبان؛ توهم از دست دادن و از دست رفتن قدرت سیاسی سنت شده در این فغان آباد می باشد. بعد از شکست دولت دموکراتیک به رهبری نجیب، مجاهدین روی کار آمدند و بعد از چند قرن، در رأس حکومت و قدرت در افغانستان شخصی غیر از تبار گروه طالبان قرار داشت. این امر برای طالبان توهمی مرگبار و تباه کنندهی را ایجاد نمود و در پی این شدن که قدرت تاریخی و هژمونیک سیاسی تبار شان را دوباره برگردانند. از همین لحاظ است که در ابتدأ و در بنیاد شکل گیری طالبان بستر یک رنگی قومی و تباری به صورت آشکارا قابل ملاحظه است. در این شکی نیست که گروه طالبان داعیه پشتونستان سازی تمام افغانستان را دارد.
عامل چهارم: خالی نمودن عقده های تاریخی حکومتگران پاکستانی برسر افغانستان؛ حاکمان پاکستان در پی این بودند که مزدوران جان بر کفی پیدا نمایند که این کار بدون هزینه در اختیار شان قرار گرفته بود. برای دولت مردان پاکستان این فرصت کاملن مهیا شده بود که توسط گروه طالبان بتواند انتقام تاریخی خود را از کشور افغانستان بگیرد. به درستی به این کار موفق گردید و گروه تروریستی طالبان مزدوران حلقه به گوش حاکمان و سیاست گران پاکستانی قرار گرفته اند.
ولادیمیر کوشف مقالهی تحقیقی دارد تحت عنوان طالبان پدیده تاریخی؟ این نویسنده از زوایایی متعدد این گروه را بررسی می کند و در قسمت شکل گیری آن با عوامل ذکر شده در این مقاله قرب مفهومی و تحلیلی مناسبی دارد.
گروه طالبان گروه تروریستی و جزم گرایان مذهبی، افراطیت طلبان دینی، ضد ترقی و توسعه و در تضاد با مدنیت بشر و همچنان دشمنی با هرکسی که نظر مخالف با آنان داشته باشد دارد.
گروه طالبان در بعد اجتماعی در افغانستان به کرات ثابت نموده است که قومی می اندیشند و فاشیستی عمل می کنند.
گروه طالبان در بعد سیاسی حکومت توتالیتریسم و ملیتاریسم خونخوار را قبول دارد هرگز به قانون و تعامل با مردم و در نظر گرفتن اراده مردم نزد شان مطرح نبوده/ نیست.
گروه طالبان به افغانستان تعلق خاطر ندارد و هیچ نوع دلسوزی به خاک و مردم این کشور نداشته/ ندارد. مزدور گونه گوش به فرمان باداران خارجی شان هستند و در تخریب آبادی و زیربنای افغانستان نقش کلیدی داشته و دارد.
گروه طالبان ثابت نموده است که دشمن تمدن های بشری و دستآورد های مدنی و تاریخی این سرزمین است؛ زیرا آنان را از خود نمی داند و با آن سنخیتی نمی تواند تعریف نماید، لذا همواره در تلاش از بین بردن تمامی نشانه ها و افتخارات تاریخی و تمدنی این خطه بوده و است.
گروه طالبان با دیدگاه تنگ سیاسی و ایدئولوگ، هرکز به ارزش های انسانی و حقوق بشری احترام نداشته و نمی کند. این امر دیگر نیاز به اثبات ندارد، زیرا در دوران حاکمیت شان به تمام معنا آن را در عمل کرد های واضح شان ثابت ساخت.
گروه طالبان با کشور های منطقه که در تضاد ایدئولوژیک قرار دارد هرگز سازش و تعامل سیاسی برد- برد نمی تواند همچنان که در دوران حاکمیت شان این را به صورت عملی به اثبات رساند.
گروه تروریستی طالبان در پی فرصت لانه سازی و تحکیم جغرافیایی در افغانستان است، هرگاه چنین مجالی برایش میسر گردد به تمامی داشته های انسانی در هر گوشهی جهان حمله خواهد کرد. طالبان شاید به صاحبان و بادرانش که مرگ و زندگی سیاسی شان به دست آنان است حمله نکند، به خاطری که همان رسم مزدوری هم ایجاب این کار را نمی کند. بدون تردید طالبان گروه آدم کش، بی رحم و ضد مدنیت و ترقی و نظم نوین بشر است. با تأسف آسیب اصلی چنین جهالت و بربریت متوجه مردم افغانستان بوده و است.
***
صدای معلم :
« ویدئویی که در زیر مشاهده می کنید صحنه بازداشت یک کمدین سرشناس اهل قندهار به دست طالبان را نشان میدهد.
کاربری نوشته : وقتی خاشه از سوی طالب سیلی میخورد مظلومیت عجیبی در سیمایش نقش بسته میکند؛ مظلومیتی که روح و روان انسان را میخراشد.
در این رویداد که ۳۱ تیر رخ داده، نیروهای وابسته به طالبان، نظرمحمد مشهور به خاشهزوان را در یکی از روستاهای قندهار دستگیر کرده و پس از توهین و سیلی زدن به او، تیربارانش میکنند.
در فیلم منتشر شده از دستگیری این کمدین، یکی از افراد مسلح از او میپرسد که کجا او را گرفتهاند و خاشه در جوابش میگوید «روز عید در خانهام». در این زمان او میخواهد چیزی بگوید که یکی از افراد مسلح با سیلی به صورتش میزند و میگوید :
«خفه شو».
این کمدین قندهاری، به خاطر گفتن جوکها، لطیفهها و متنهای طنز که ویدیوهایش در فضای مجازی هواداران زیادی داشت، مشهور بود. در چند سال گذشته، نظرمحمد که طبعی گرم و سرخوشانه و زبان و بازی طنازی داشت، به چهره دوستداشتنی شبکههای اجتماعی تبدیل شده بود.
چندی پیش احمد نادری نماینده تهران در صفحه توییتر خود نوشت: « طالبان یکی از جنبش های اصیل منطقه و با زمینه قوم پشتون است. حضور در سفارت جمهوری اسلامی ایران در دوحه را بایستی به فال نیک گرفت. همکاری با آنان می تواند به گسترش ثبات در جامعه افغانستان و جلوگیری از نفوذ گروه هایی همچون داعش منجر شود. نباید در دام بازنمایی های اشتباه رسانه های آمریکایی از آنان بیفتیم.»
مقدمه
ارزش ها بخشی از فرهنگ هر جامعه ای هستند که باید از طریق آموزش در جامعه ترویج یابند. افراد به تنهایی قادر به شناخت و تشخیص آنها نیستند. هر چند هر گروه در جامعه، فرهنگی خاص خود دارد اما برای تداوم زندگی اجتماعی، می باید فرهنگ مشترکی داشته باشیم تا قادر به برقراری روابط اجتماعی مابین افراد یک جامعه و با سایر ملل و دولت ها باشیم.
اصولا رفتار انسانها می باید با تفکر، اندیشه و تدبّر همراه باشد از این رو عمل به رفتاری معنیدار و آگاهانه گفته می شود. کنش به عنوان ابتداییترین عنصر مشترک زندگی اجتماعی بشری دربرگیرنده مجموعه رفتارهایی است که انسانها برای رسیدن به اهداف معین نسبت به یکدیگر انجام میدهند پس به عمل جهتگیری شده به سوی شخص دیگر " کنش اجتماعی " گفته میشود و کنش متقابل اجتماعی یا تعامل اجتماعی به فرآیندی گفته می شود که طی آن عملی از شخصی سر می زند که با پاسخ از سوی فرد دیگر همراه می گردد. در این صورت، میان این دو شخص یک رابطه اجتماعی برقرار میگردد. در همین روابط اجتماعی است که گاه فرد دچار تضاد یا تناقض ارزشی می شود که اثرات سویی در گروه و جامعه می گذارد.
پیچیدگی روابط اجتماعی
زندگی اجتماعی و انتخاب شرایط متناسب با اهداف فردی یا اجتماعی، آن چنان که تصور می شود همیشه کاری ساده و زائیده اراده و میل شخصی ما نیست. روی این اصل، درهم تنیدگی مسایل و روابط اجتماعی در یکدیگر از یک سو و پیچیدگی شخصیت و رفتار اجتماعی افراد از دیگر سو، به زایش میان رشته ای به نام " روانشناسی اجتماعی " منجر شده است.
وقتی ما به سادگی می توانیم نقشی را بپذیریم و همانند یک هنرپیشه و بازیگر سینما یا تئاتر، قادریم هر نوع رُل مثبت یا منفی را در صحنه واقعی زندگی خود بازی کنیم، نشانگر این نتیجه مهم هست که یا اصولی برای زندگی کردن اختیار نکرده ایم و یا برای رسیدن به مطامع و جاه طلبی های بیشتر و شخصی، بدانها وفادار نمانده ایم. اگر فردی توانایی عضویت در گروهی را به دست می آورد اما خارج از تعهدات ملی، گروهی یا حزبی، عمل می نماید، یا باید در مجموع این تعهدات شک کنیم که این چنین دستمایه استهزای برخی از افراد قرار می گیرد و یا باید از شعار، تبلیغ و دروغ که از لایه سطحی تعهدات به عمق و معنای اصول آسیب می رساند، پرهیز کنیم.
دوگانگی ارزشی چیست؟
برای درونی کردن هر ارزشی در وجود یک فرد، ابتدا باید شکل گیری خودآگاهی صورت بگیرد. او علاوه بر وجود خصایص زیستی و وراثتی، تلقی های خاصی را در ارتباط با دیگران از خود دارد. بعد از آن فرد به شکل گیری جهت گیری ها دست می یازد. یک فرد با عضویت در یک یا چند گروه، جهت گیری های خاصی پیدا می کند. اگر دقت کنید طرفداری از یک تیم محبوب ورزشی یا اجتماعی، از اوایل نوجوانی آغاز می شود. یا انتخاب شغل آینده به صورت هدف دار و با تنظیم نحوه تلاش و انتخاب رشته تحصیلی به تناسب آن در همین دوران آغاز می شود. پس نوجوانان در گروه و در جریان جهت گیری های خاص، برخورد کردن، عمل کردن و چگونه زیستن را می آموزند. اما گروه و زندگی گروهی علیرغم اهمیت بسیاری که برای فرد دارد گاه پایگاهی می شود که در آن به ستیزه با ارزش های اجتماع و جامعه برمی خیزد و فرد به سوی تخریب نظم اجتماعی هدایت می شود.
یکی از این حالت ها دوگانگی ارزشی نام دارد که در آن تناقض مابین ارزش های مورد انتظار از فرد در مدرسه و رسانه با خانواده وجود دارد.
آن دو او را به سوی ارزش های دینی سوق می دهند اما خانواده، او را از چنین اعمالی مثلا داشتن حجاب یا خواندن نماز بارمی دارد. پس فرد نسبت به ارزش های جامعه و گروه، هر دو تردید می کند و دچار نوعی نفاق و دورویی در رفتار خود می شود. او در تصمیم گیری ها دو دل و شخصیت متزلزلی خواهد داشت و علائم خفیف یا شدیدی از افسردگی و پرخاشگری در رفتار او ظاهر می شود. کودک یا نوجوان در این شرایط نمی تواند گزینه های پیش رو را برای خود تجزیه و تحلیل کند و به نتیجه ای مشخص برسد.
نصیحت کردن کودکان کاری بسیار دشوار است مخصوصا اگر خود والدین عالمانی بی عمل باشند. اصولا والدین فرزندان خود را از گفتن دروغ بازمی دارند، اما خود بارها در طول یک روز مجبور به دروغگویی می شوند. یا از او می خواهند که با دهن پر از غذا و هنگام غذا خوردن، صحبت نکند ولی در موارد بسیار کار فقط در گفت و گوی والدین باقی نمی ماند و همان کودک شاهد مشاجرات والدین خود می گردد.
چه کسانی از نتایج آسیب دوگانگی ارزشی رنج می برند؟
مبتلا شدن به آسیب گروهی دوگانگی ارزشی، سنی خاص ندارد و در بین افراد با موقعیت و پایگاه اجتماعی متفاوت نیز مشاهده می شود.
اما اگر برای خود فرد، شرایط ابتلایش را توصیف کنید، آنها را انکار می کند. چون نتایجی خوشایند و مطلوب برای خود فرد و اطرافیان او ایجاد نمی کند. دیگران شاید او را فرصت طلب و متظاهر بخوانند. البته دیگرانی که خود درگیر چنین آسیبی نیستند و از خودآگاهی برخوردارند. برای نداشتن تعارضات درونی با بیرونی، باید قدرت درک، فهم و تشخیص داشت. در جامعه ای که دوگانگی ارزشی، پلی جهت رسیدن به فرصت های حیاتی و لوکس شمرده می شود، ایمن ماندن از آثار آن بسیار دشوار است. فرصت حیاتی مانند داشتن شغل، مسکن و لوکس مانند داشتن یک پست مهم یا ویلایی شخصی یا یک اتومبیلی بسیار گران قیمت. ما بهترین زمان برای جامعه پذیری کودکان را در خانواده و مدرسه، با حاکمیت سطحی نگری های خطی یا مصلحتی خود از دست داده ایم و امروز درگیری ما با بازخوردهای آسیب دوگانگی ارزشی در سطح مدیریت خرد و کلان، روندی طبیعی و حاصل بی تفاوتی و بی برنامگی خود ماست.
درجات درگیری افراد به این آسیب اجتماعی در یک کار دولتی بسیار بیشتر و در عین حال متفاوت است. اوایل انقلاب بیشتر در بین جوانانی که قصد استخدام در یک شغل دولتی را داشتند جریان داشت. در آن دوران ظاهر افراد گویای باطن آنها نیز گردیده بود! و تشخیص واقعی و غیر واقعی بودن اعتقاد افراد با توجه به ظاهر آنها گاه دشوار و گاه ساده بود. به خاطر دارم که کارمندان اداره آموزش و پرورش می گفتند ما به خوبی می دانیم کدام یک از همکاران زن، چادری واقعی هستند و کدام یک صرفا به دلیل رعایت ملاحظات اداری، چادر سر کرده اند. یا گذاشتن ریش و داشتن تسبیح و انداختن پیراهن آقایان روی شلوارشان، به عنوان تظاهرات انقلابی شناخته می شد. البته مشاهده برخی از رفتارها متناسب با دین و فرهنگ هر جامعه، در آغاز هر انقلابی که ارزش های افراد و جامعه دچار تحول ناگهانی و شتابان می شود امری طبیعی است. افراد به نوعی به دنبال سازگاری خود با شرایط سیاسی جدید هستند، منتهی چون هر رفتاری حاصل هوش، معرفت، خردمندی و تجارب افراد هست، پس نتایج متفاوتی را به نمایش گذاشت.
می توان چنین نتیجه گرفت که یک فرد گاه ناخودآگاه در معرض عوارض و اثرات آسیب دوگانگی ارزشی قرار می گیرد و گاه آگاهانه هر چند جاهلانه! افرادی که برای رسیدن به مطامع و آمال خود، با طرح و برنامه ای از پیش اندیشیده شده، اقدام می کنند، کاملا آگاهانه در این وادی کج مدار قدم می گذارند اما آنان متوجه یک اصل نیستند که درگیری با چنین آسیبی به مرور، بر روح، روان و شخصیت آنان اثرات سویی می گذارد که بعد از دوره ای معین، قابل تفکیک و جداسازی از ذهن و رفتار شکل گرفته شده فرد مبتلا نیست. این افراد با امیال و تمایلات فردی، خود را در چنین گردابی اسیر می سازند که امکان و فرصت بازگشت از آن، سخت یا غیرممکن است.
در جامعه امروزی خود، مدیران ارشد بسیاری در این چند دهه داشته ایم که با فرو رفتن در قالبی خاص، به پستی حساس رسیده اند اما چون کارکرد شغلی آنان در تعارض با واقعیت شخصیتی آنان بوده است، سر از خیانت و اختلاس و ارتشا درآورده اند. نمایندگانی که علیرغم تلاش برای همرنگی با محیط، حین مدت نمایندگی یا پس از آن به عنوان خائن و جاسوس، اطلاعات مملکت را در اختیار گروه ها یا کسانی قرار دادند که دائم در حال نقشه ریزی علیه ایران بوده اند. برخی از ورزشکاران مدال آور و هنرمندان رسانه های جمعی نیز در پیرو همین داستان با انگیزه هایی مشابه اما با تفاوت هایی اندک چنین عمل کرده اند.
به طور مثال:
" فاطمه حقیقت جو" نماینده محجبه مجلس ششم که در آمریکا زندگی میکند، کشف حجاب کرد. او چند ماه پیش نیز اعلام کرده بود که پس از طلاق، به نوعی، ازدواج سفید کرده است. او گفته است:
" من، فاطمه حقیقت جو، اعلام میکنم در حمایت از حق انتخاب زنان و در محکومیت هر گونه [محدودیت] علیه زنانی که مخالف حجاب اجباری هستند که با نافرمانی مدنی و تحمل هزینههای سنگین در صدد رساندن صدای خود به مردم و مسئولان کشور هستند، روسری از سر خود بر میدارم. من مسلمانم و از سال ۱۳۸۴ که به آمریکا مهاجرت کردهام به انتخاب شخصی خودم با روسری در محل کارم، میهمانیها و گردهماییها حاضر شدهام، اما همواره مخالف اجبار حجاب بوده ام ".(1)
یا 19 نفوذی ایرانی خارج نشین را بشناسید/ از نماینده سابق مجلس تا وزیر؛ جمع همه جمع است. ( 2)
یک فرد چرا پس از مدت ها قرار گرفتن در موقعیتی خاص، از اهداف اصلی خود که نیّت اولیه حرکت او در این مسیر بوده است، منصرف و یا پشیمان می شود؟ دسترسی به منافع بیشتر، آزادی بیشتر، رهایی از شرایط موجود و یا رسیدن به ایده آل های گم گشته و......در هر یک از این موارد، رگه هایی از آسیب دوگانگی ارزشی را می توان یافت. او با بازی در صحنه نمایش زندگی، منِ واقعی خود را به کناری نهاده و به دنبال یک منِ جاه طلبِ قدرت طلب بوده است. او از گم گشتن در انبوه جمعیت یا همانندی با آنان، ناخرسند بوده است و در وجود او ندایی از تفاوت ویژگی ها و صلاحیت های او با سایرین، مدام زمزمه تغییری مصلحت آمیز را برای او داشته است. او تسلیم این سودای درونی خود شده است و در ظاهر و باطن امروزی او، هیچ اثری از نیّات یا تظاهرات هنگام ورودش به این وادی، باقی نمانده است.
دوگانگی ارزشی کدام گروه های شغلی برای بیشتر مردم قابل درک است؟
دوگانگی ارزشی برخی از مشاغل در سطح محدودی قابل شناخت است. هر چند این افراد از اثرات چنین آسیب اجتماعی در امان نیستند اما بیشتر تظاهرات رفتاری آنها در گروهی خاص نمایان می شود که از ما دور است. مثلا دوگانگی ارزشی نمایندگان مجلس یا برخی از سیاستمداران. اما دوگانگی ارزشی مجریان و گویندگان بخش های مختلف برنامه های تلویزیون یا هنرپیشه های سینما و تلویزیون و به قولی سلبریتی ها، بیشتر از همه افراد جامعه قابل مشاهده است. ممنوع التصویر کردن یک مجری یا هنرمند به دلیل کشف حجاب، هنگام سفر به کشوری بیگانه یا کاربرد کلماتی چون واژه رقص در یک برنامه زنده، نه تنها بازدارنده نیست بلکه بر تعداد چنین افراد می افزاید، تا حدی که مجموع آنها از تعداد انگشتان دست فرا رفته و به یک خط و ربطی هدفدار تبدیل می شود.
قضاوت در مورد آنها، شاید کاری درست نباشد. چون برای دست یافتن به این مهم، نوع ارزشگذاری ها، پیشداوری ها، باورها و اعتقادات هر یک از ما به طور متفاوت عمل خواهد کرد و قضاوت سطحی بدون شناخت نزدیک و حقیقی از یک فرد، از نظر اخلاقی صحیح نیست اما از سویی دیگر ما حق قضاوت داریم چون روابط اجتماعی در حال آسیب دیدن است و الگوهای رفتاری به وجود آمده حداقل برای کودکان و نوجوانان، طرحواره هایی نامناسب ایجاد می کنند. در چنین شرایطی اصولا ما در گرداب مجموع قضاوت های فضای مجازی نسبت به آنان مستحیل می گردیم و بدون تفکر و تأمل و مراجعه به اصول زندگی خود، همرنگ جماعت، ما نیز در باره موضوع نظر می دهیم. اما اصولا یک فردِ آگاه، خودِ واقعی خود را در خاصیت جمع مغرض یا سطحی نگر، گم نمی کند.
یک مجری یا گوینده برنامه های گوناگون تلویزیون، جلوی دوربین مجبور به پذیرش و رعایت یک شیوه نامه یا پروتکل شغلی است. قدرمسلم همه موارد مورد انتظار نظام سیاسی که از طریق قدرت رسانه قرار است به مردم القا و یا منتقل شود، مورد تأیید و باور آن فرد نیست. ظاهرا در کوتاه مدت اتفاق خاصی، نمی افتد یا بیان اطرافیان مبنی بر تغییرات ایجاد شده در رفتار فرد، قابل قبول او نیست. اما به تدریج و با توجه به میزان قابلیت های ذاتی و اکتسابی فرد، به طور عمیق یا سطحی اثرات تخریبی آسیب دوگانگی ارزشی در این مجری یا هنرمند نمایان می شود. نوع ظاهر و رفتار او در محیط کار با دورهمی های خویشاوندی متفاوت می گردد و فرد در تشخیص انتخاب نهایی این یا آن، درمانده می شود. گروهی شرایط آسیب دوگانگی ارزشی را با تمامی سماجت تحمل می کنند هر چند از خود بی خود می شوند. اما گروهی آستانه تحمل این بی هویتی یا تزلزل شخصیتی را ندارند پس چاره کار را در استعفا و دل کَندن از کار می یابند. در وجود برخی دیگر از افراد، اثرات این آسیب، آنچنان به تخریب شخصیتی او پرداخته است که کل فضای کشور را برای نفس کشیدن، مناسب نمی یابد و جلای وطن می کند. البته با یک ظاهر و هویتی جدید. نمی توان مطمئن شد که شرایط جدید او منطبق با روحیات و میل اصلی اوست و اثرات مخرّب این آسیب از تاروپود او زُدوده شده است. چون اثرات آسیب های اجتماعی در وجود یک فرد به سهولت حذف نمی شود.
سلبریتی ها چه کسانی هستند؟
هر فرد تأثیرگذار، مشهور و شناخته شدهای در عرصه سیاست، اقتصاد، علم و فرهنگ، سینما، موسیقی، ورزش، مدلینگ و.....میتواند یک سلبریتی محسوب شود. ستارهها این سلبریتی شدن را مدیون رسانهها هستند که آنها را به مردم دنیا میشناسانند و البته رسانهها هم از این راه برای خود و صاحبان صنعت و ثروت، درآمدزایی میکنند. سلبریتی ها علیرغم محبوبیت و شهرت اولیه خود در بین مردم، جامعه و فضای مجازی بعد از گذشت دوره ای خاص، با خلاهای بیشمار ارزشی و شخصیتی مواجه می شوند که از اشباع روانی به پوچی و نادیده شدن پرت می شوند.
برخی از آنان ره گم کرده خود را مستحیل شده در آثار منفی فرهنگ مقصد مهاجرت، می یابند و چنین افرادی در کشورهای بیگانه، کمتر در ابعاد مثبت زندگی گام می گذارند و یا چهره ای موفق می گردند. چون بر اساس مقتضیات شغلی، همیشه برای آنان تظاهرات رفتاری اهمیت داشته است. در واقع آنان تاوان سلبریتی شدن خود را با بهای سنگین بی هویتی می پردازند. گاه آنان افرادی بدون تابعیت یا بدون ملیت هستند. یعنی وضعیتی که در آن یک شخص هیچ نوع رابطه رسمی و شناخته شدهای با هیچ یک از دولتها ندارد. تعدادی از این سلبریتی ها با طرد شدن اجباری یا ترجیحی از وطن خود، به چنین سرنوشتی محکوم می گردند. خودباختگی، آنان را در خلاء ارزشی سرگردان نگه می دارد.
وضعیت حقوقی افراد بدون تابعیت چگونه است؟
چون بحث به بدون ملیت یا تابعیت بودن برخی از افراد مبتلا به آسیب دوگانگی ارزشی کشانده شد، پس به اعلامیه جهانی حقوق بشر در این خصوص اشاره می کنم:
" بر پایه ماده ۱۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد همه مردم حق دارند تابعیت داشته باشند و امکان محرومسازی خودسرانه هیچ کس از تابعیتش ممکن نیست. "حق برخورداری از تابعیت" در پیماننامهها و اسناد حقوق بشری بسیاری چون " میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی"، " کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان" و " پیماننامه حقوق کودک" اشاره شده است. پیماننامه وضعیت افراد بدون تابعیت مصوب ۱۹۵۴ در نیویورک مهمترین سند قانونی در مورد این افراد است. در این پیماننامه، علاوه بر تعریف رسمی " شخص بیتابعیت"، تلاش شده تا دولتهای عضو، به رعایت یکسری حقوق و آزادیهای پایه، موظف شوند. از جمله حقوق مهم تعریف شده در این سند بینالمللی، آزادی مذهب (ماده ۴)، حق طرح دعوا یا دسترسی به دادگاههای کشوری که افراد در آن زندگی میکنند (ماده ۱۶) و حق فرد بر مالکیت اموال و مصون بودن داراییهای شخصی او (ماده ۱۳) است. همچنین دولتهای عضو موظف هستند در امور مربوط به حق کار و تأمین اجتماعی، با افراد بدون تابعیت، رفتاری مشابه با اتباع خود داشته باشند. همچنین اگر کسی به علت سلب تابعیت، بدون کشور شود دولتها حق سلب تابعیت از او را نخواهند داشت." (3)
برای مصون ماندن از نتایج آسیب دوگانگی ارزشی باید چه کرد؟
برای رهایی از هر نوع آسیب اجتماعی خصوصا دوگانگی ارزشی، می باید در زندگی خود و در جامعه " اصول پایدار فرهنگی " داشته باشیم. حساسیت، تعهد و وفاداری ما نسبت به این اصول ارزشی، اخلاقی و اعتقادی باید تا حدی باشد که عدول از آن باعث رنجش و آزردگی ما و دیگران گردد.
اگر ارزش های گروهی ، از شفافیت و مقبولیت عمومی در جامعه و خصوصی در گروه برخوردار باشند هرگز بدین شکل نقض نمی گردند. البته یک اصل مهم دیگر در اینجا بسیار بدیهی است و آن این که ما در درونی کردن ارزش ها در دو نهاد مهم جامعه، هیچ تلاش مفید و مؤثری نداشته ایم.
ما بهترین زمان برای جامعه پذیری کودکان را در خانواده و مدرسه، با حاکمیت سطحی نگری های خطی یا مصلحتی خود از دست داده ایم و امروز درگیری ما با بازخوردهای آسیب دوگانگی ارزشی در سطح مدیریت خرد و کلان، روندی طبیعی و حاصل بی تفاوتی و بی برنامگی خود ماست.
رفتار یا روابط اجتماعی افراد نباید بازیچه آمال سیاسی گردد که ترکیب یا تظاهرات هدایت شده آن، بسیار پیچیده و خطرناک است. اگر قدری شفافیت در روابط اداری و حرفه ای وجود داشته باشد ما کمتر شاهد رفتار دوپهلو و غامض افراد می گردیم.
باید همه افراد جامعه خصوصا ساختار حاکمیتی کشور، به یک بازبینی و بازنگری در مجموع انتظارات و توقعات خود دست بزنند تا شاید مانع ترویج رفتارهای دوگانه یا دو قطبی در روابط خود گردند. باید قبول کرد که ساختار فرهنگی ما، بنیان های استواری جهت تکیه زدن و رسیدن به سر منزل مقصود را ندارد.
با رهاسازی امر آموزش و ترویج فرهنگ با تمامی عناصر آن، ما در واقع پیوند زنجیره ای روابط انسانی را از دست می دهیم. هیچ کشوری فقط در سایه پیشرفت های تکنولوژیک به ثبات قدرت و امنیت نرسیده است، آنان با پرداختن به آموزش و فرهنگ و همه گیر کردن آن در جامعه، به شرایط ایده آل امروز خود رسیده اند و گر نه ما نیز با مدرنیسم و پست مدرنیسم، قادر بودیم به موقعیتی ممتاز برسیم.
منابع :
1 ) انصاف نیوز. " فاطمه حقیقت جو " کشف حجاب کرد . 22 فروردین 1397.
2 ) خبرگزاری میزان . کد خبر: 100511 . 30 آبان 1394.
3 ) ویکی پدیا. دانشنامه آزاد. بدون تابعیت.
( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
انتشار خبر استخدام تعدادی از طلاب و روحانیان در آموزش و پرورش بازخوردهای مثبت و منفی فراوانی را به وجود آورد . حضور روحانیان در مدارس امر تازه و بدیعی نیست و در طول یک صدسالی که از شروع تعلیم و تربیت نوین در ایران می گذرد بسیاری از آموزگاران و دبیران در کسوت روحانیت بوده اند .
با تشکیل مدارس جدید، مهم ترین منبع تامین نیروی انسانی از روحانیان بود که در مدارس جدید به تدریس ، نظامت و مدیریت می پرداختند و حتی در سال های قبل از انقلاب تالیف کتب دینی توسط بزرگانی همچون شهید بهشتی و شهید باهنر صورت می گرفت. این که هر فردی اعم از روحانی و غیرروحانی برای امرار معاش از تخصص خود بهره بگیرد امری مذموم نیست ؛ از این روز استخدام روحانیان با رعایت مقررات برای تدریس در رشته های مرتبط به ویژه در شرایط فعلی که آموزش و پرورش با بحران شدید نیروی انسانی روبه رو است در راستای حل مشکلات آموزش و پرورش می باشد ولی در صورتی که حضور روحانیان در مدارس با هدف حل مشکلات تربیتی صورت گیرد تا راهکاری برای " بحران تربیت" باشد با یک برنامه جدید روبه رو هستیم که نقدو بررسی آن لازم و ضروری می باشد . استخدام معلم در رشته های مختلف وظیفه وزارت آموزش و پرورش است و به کارگیری روحانیان نیز دراین زمینه و در رشته های تخصصی حق آن هاست ولی خلط این موضوع با بحران تربیت امری غلط است .
طرح فوق را باید در چارچوب برنامه های تربیتی و دینی آموزش و پرورش و با آسیب شناسی برنامه هایی که در طول سال های پس از انقلاب اسلامی ارائه شده است مورد ارزیابی قرارداد .
در شرایط فعلی آموزش و پرورش به دلایل مختلف در دستیابی به اهدافی که برایش ترسیم شده ناکام مانده است و بخش زیادی از دلایل این ناکامی از عوامل بیرون از آموزش و پرورش ناشی می شود .
دراین مورد ذکر موارد زیر ضرورت دارد:
1- مسئله بحران تربیت :
آیا بیان اینکه آموزش و پرورش با بحران تربیت روبه رو شده است اذعان به غیردینی بودن آموزش و پرورش است ؟ در حال حاضر کلیه امور مربوط به آموزش و پرورش از گزینش و استخدام معلمان ، تالیف کتب درسی و ....براساس معیار های نظام جمهوری اسلامی تدوین شده اند. عمده معلمان نیز از اقشار مذهبی جامعه استخدام شده اند و دیدگاه های دینی و مذهبی دارند. رسانه ها و نهادهای متفاوتی نیز در زمینه تبلیغات دینی برنامه های گسترده ای را اجرا می نمایند و تلاش می شود از همه ابزارها برای رشد دینداری در سطح جامعه استفاده گردد .
حال این پرسش مهم مطرح می شود اگر در شرایط موجود با بحران تربیت روبه رو هستیم دلیل این بحران چیست و عوامل تاثیرگذار آن کدامند ؟ آیا نباید در فضای تعاملی پیرامون آن گفت و گو کرد و نقش آموزش و پرورش و دلیل کژکارکردی آن بررسی و به عوامل موثر دیگر در این زمینه پرداخته شود ؟
اگر آموزش و پرورش نتوانسته است شوق و شور دینی سال های ابتدای انقاب اسلامی را نگه دار د و حتی آن را تضعیف کرده است ؛ آیا بهتر نیست دراین زمینه آسیب شناسی صورت گیرد ؟
در حال حاضر بیشترین تعداد بخشنامه ها و برنامه های وزارت آموزش و پرورش در بخش معاونت پرورشی می باشند و شاغلین معاونت های پرورشی از سطح وزارت تا مناطق سعی و اهتمام فراوانی در برگزاری صحیح برنامه های فوق دارند ولی میزان اثر بخشی این برنامه ها مورد واکاوی علمی و تخصصی قرار نمی گیرد .
آیا این بحران تا حد زیادی به نگاه غلط به انسان نشات نمی گیرد که باید با سخنرانی دینداری را رشد داد؟ حال آنکه تربیت به ویژه در شرایط امروز ایران و جهان مقوله ای به مراتب پیچیده تر از گذشته است که صرف سخنرانی نقش موثری در آن نخواهد داشت .
2 - کثرت و وحدت در آموزش و پرورش :
برای فهم کثرت موجود در دانش آموزان امروز نیازی به انجام نظر سنجی و پایش های علمی نیست . اندکی تامل در وضعیت پوشش ، گفتار و رفتار دانش آموزان و توجه به اندیشه های آنان نشان می دهد که با وضعیتی متفاوت روبه رو هستیم که آموزش و پرورش امروز ما آمادگی کافی برای برنامه ریزی در شرایط موجود را ندارد و همچنان با تکرار برنامه های آزمایش شده کوشش می شود واقعیت ها پنهان گردند .
پروکروستس ،افسانه ای یونانی، است که رهگذران را به بهانهی مهماننوازی به خانهی خود میبرد و روی تختی میخواباند و اگر از طول تخت کوتاهتر بودند آنقدر آنها را میکشید تا همطول تخت شوند، و اگر بلندتر از تخت بودند از پاهایشان میبرید تا به اندازهی تخت درآیند ؛ آموزش و پرورش امروز نباید نقشی همچون پروکروستس داشته باشد باشد و همه افراد را یکسان در اندیشه و پوشش ببیند و بخواهد .
کثرت موجود در دانش آموزان باید به رسمیت شناخته شود و برنامه های کلان آموزش و پرورش بر مبنای پذیرش کثرت موجود و تلاش عقلانی برای نیل آگاهانه داوطلبانه به وحدت تبیین گردد. وحدتی که بتواند دانش آموزان را ضمن حفظ تکثر درراستای منافع ملی ، توسعه و فردای ایران تربیت نماید .
هرزمانه ای ویژگی های خاص خو د را دارد و انتظار اینکه طرح های قدیمی با زمانه های متفاوت سازگار باشد عبث و بیهوده می باشد . برای مثال تجربه " امور تربیتی " در دستیابی به اهداف خود در دهه اول انقلاب اسلامی موفق بود ولی این موفقیت بیش از هرچیز مرهون فضای همدلانه و انقلابی برخواسته از انقلاب اسلامی بود که امور تربیتی را از منبع بی پایانی از شوق و شور دیندارانه و انقلابی بهره مند می ساخت . آیا بیان اینکه آموزش و پرورش با بحران تربیت روبه رو شده است اذعان به غیردینی بودن آموزش و پرورش است ؟
تکرار تجربه امور تربیتی در شرایط فعلی بدون در نظر گرفتن شرایط موجود و تغییر در اهداف و برنامه موفقیت ندارد .
معضل امروز آموزش و پرورش ایران عدم درک مناسب در کثرت موجود در جامعه ایران و تدوین راهکارهای مناسب تربیتی برای دستیابی به وحدت در اهداف اسلامی و ملی می باشد ، از این رو بیش از بحران تربیت با بحران نظریه عقلانی ، کارآمد و واقع گرایانه در آموزش و پرورش ایران روبه رو هستیم .
3- آموزش و پرورش و دینداری :
آیا آموزش و پرورش نقشی در دینداری دارد؟
در اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وظایفی برای دولت برشمرده شده است که از جلمه آن « ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی » می باشد . براین اساس یکی مهم ترین وظایف دولت ایجاد یک محیط مساعد می باشد که در آن فضایل اخلاقی رشد نماید . ایجاد محیط مساعد به معنای دیندار ساختن انسان ها نیست بلکه وظیفه دولت و بالتبع آن آموزش و پرورش را محدود به زمینه سازی برای ایجاد فضایل اخلاقی ونه دینداری می نماید.
حال آن که در سند تحول آموزش و پرورش براساس آیه 97 سوره نحل (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ / هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات [حقيقى] بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش خواهيم داد) حیات طیبه را هدف این نهاد قرارداده است .
بدین ترتیب سند فوق که سند رسمی و پایه آموزش و پرورش می باشد حیات طیبه را که وعده خداوند به انجام دهندگان عمل صالح می باشد را بر دوش آموزش و پرورش قرارداده است .
تفاوت میان نگاه قانون اساسی در مورد ایجاد مساعد برای رشد فضایل اخلاقی و نگاه فعلی آموزش و پرورش برای حیات طیب دو نگرش متفاوت را در رویکرد آموزش و پرورش به دینداری به وجود می آورد .
در نگاه قانون اساسی دولت باید بستر ساز رشد فضائل اخلاقی باشد و بکوشد زمینه های آن را به نحوی فراهم آورد که مردم با حفظ حقوق و آزادی هایشان بتوانند در این زمینه گام بردارند و حداقلی از آزادی در انتخاب را با خود به همراه دارد ولی نگاه سند تحول نگاهی تمامیت گرایانه به آموزش و پرورش دارد و جایگاه آموزش و پرورش را از بستر ساز به تعیین کننده و پیش برنده تغییر می دهد .
در نگاهی که وظیفه آموزش و پرورش را ایجاد محیط مساعد می داند حق انتخاب با دانش آموز است ولی در نگاه مطلوب سند تحول ، آموزش و پرورش باید وعده خداوند متعال به انجام دهندگان عمل صالح را به سرانجام برساند و نقش آزادی انسان را کمرنگ و بی رنگ می شود و به ایجاد مقاومت در بین دانش آموزان می انجامد و بر بحران تربیت می افزاید.
استخدام معلم در رشته های مختلف وظیفه وزارت آموزش و پرورش است و به کارگیری روحانیان نیز دراین زمینه و در رشته های تخصصی حق آن هاست ولی خلط این موضوع با بحران تربیت امری غلط است .
بحران تربیت موجود بدون فهم وضعیت موجود و دلایل این بحران و تدوین نظریه ای که کثرت در جامعه و آموزش و پرورش را به رسمیت بشناسد و حدود مسئولیت آموزش و پرورش در سوق دادن دانش آموزان را به نحوی عقلانی و روزآمد طراحی نماید امکان پذیر نیست .
نگاه همدلانه به کثرت موجود در آموزش و پرورش زمینه های رشد فضائل اخلاقی را فراهم می سازد . این نگاه همدلانه بدون آسیب شناسی و بازنگری در برنامه های تربیتی – دینی آموزش و پرورش ممکن نیست .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جایی که ما هستیم نه فقط دیانت ما که آموزش ما نیز عین سیاست ماست .
نظام آموزشی ما نیز مثل نظام اسلامی ما، مثل خودش هست و شبیه هیچ یک از نظام هایی که می شناسیم، نیست. مثلا در تمام دنیا شاید تنها نظام آموزشی ماست که امور تربیتی به این گونه ای که می بینیم، دارد و برای همین، تعیین تکلیف قطعی امور تربیتی ، همیشه یکی از درد سرهای نظام آموزشی بوده است.
این معاونت که با پیروزی انقلاب تشکیل شد، تجربه های مختلف؛ ایجاد، ادغام، امحا و احیا را با ظهور دولت های گوناگون از سرگذرانده است.
مراد از تربیت در تکوین امور تربیتی، به مفهوم علمی وبه اصطلاح پرورشی اش نبود ، بلکه به تاسی از حماسه بهمن 57 ماهیت انقلابی و شیعی داشت . در این چنین وضعیتی ، مربیان و دانش آموزان پیش از آنکه خود را دارای حق تحلیل و انتخاب بشمارند ، به آسانی خود را مکلف به انجام یک سری برنامه ها و طرح ها می دیدند.
سال های بعد از شدت وحدت روحیات انقلابی مربیان کاسته شد ؛ به عبارت دیگر ، امور تربیتی که می رفت در واقع یک نهضت در بطن نظام آموزشی ایجاد کند ، خود در آن هضم شد . بی آنکه بخواهیم عملکرد های مطلوب آن همه مربیان دلسوز را نادیده بگیریم، باید گفت که امور تربیتی موجود فرزند خلفی برای مادر تربیت مطلوب نبود .
در ایجاد امور تربیتی ، مفاهیم تربیتی که خود به مثابه ی دریایی هست ، با خوش باوری تمام در کوزه ی امور تربیتی ریخته شد و پر واضح است که در یک کوزه ، قسمت چند روزه و چند ساله ای بیشتر نمی گنجد. اضافه بر اداره امور صبح گاه ، نمازجماعت، مناسبت ها مسابقات نهج البلاغه ، احکام شرعی، مسابقات چندگانه و برخی برنامه های دیگر اهم فعالیت های امور تربیتی در مدارس بوده اند. انجام این امور قبل از آنکه در حکم وسیله ای برای رسیدن به اهداف تربیتی باشند ، در واقع خود هدف به حساب می آمده اند . یعنی امور تربیتی برای امور تربیتی و نه چیز دیگر .
در این روند و روال، مربیان تربیتی، در واقع مجریان یک سری امور فوق برنامه شدند که اغلب کلیشه ای و دیکته شده از بالا بودند. دانش آموزان نیز با علاقه و شوق بسیار در این فضا فعالیت می کردند. این وضع تا پایان دوره جنگ هشت ساله، نه تنها چالش برانگیز نبود بلکه برای حفظ روحیه جنگی ، بسیار شایسته و کارآمد هم بود. انجام این امور قبل از آنکه در حکم وسیله ای برای رسیدن به اهداف تربیتی باشند ، در واقع خود هدف به حساب می آمده اند .
مشکل از وقتی شروع شد که با پایان یافتن جنگ تحمیلی، روحیه «دفاع»، جای خودش را به «رفاه »داد. عصر «حماسه» پایان پذیرفته بود و طوفان «توسعه» با شتاب بسیار در راه بود. در این اوضاع خانواده بزرگ آموزش و پرورش در مواجه با امور تربیتی ، خود را وارث میراثی می داند که در حرام و حلال بودن آن ، مانده است . فهم این ادعا در نوع برخورد دولت ها با آن راحت تر است که یکی به ادغام و دیگری به احیای آن کمر می بندد.
اولیا و معلمان نیز به امور تربیتی چنان نمی نگرند که به امور آموزشی توجه می کنند . نه نسل کودک و نوجوان الان دیگر، به این امور وابسته اند و نه مربیان حاضر نظیر مربیان پیشین، به کارشان دلبسته اند .
نقطه سر خط !
گروه گزارش/
چندی پیش حسن ملکی معاون وزیر آموزش و پرورش و رییس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی با تأکید بر اینکه تحول در برنامه ریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزه علمیه امکان ندارد، تصریح کرد: باید با کمک و همراهی حوزه علمیه این تحول صورت بگیرد و روی این عقیده نیز پافشاری می کنم.
او یکی از نکات پر اهمیت در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی کل کشور را سند تحول بنیادین آموزش و پرورش برشمرد و افزود: برنامه ریزی درسی و آموزشی باید مبتنی بر سند تحول باشد و اینکار هم اتفاق نمی افتد، مگر اینکه حلقه واسطه ای شکل بگیرد و باید الگویی تدوین شود تا مبتنی بر سند تحول، برنامه ریزی درسی و آموزشی تغییر کند.
معاون وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه از میز آموزش و پرورش درخواست داریم این الگو را تدوین کرده و به سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ارائه دهد تا ما بتوانیم با استفاده از آن کار تغییر در برنامه ریزی درسی و کتب درسی را انجام دهیم.
ملکی با اشاره به ظرفیت های دفتر تبلیغات اسلامی و گزارشی که از فعالیت های قطب های فکری و فرهنگی به خصوص میز آموزش و پرورش ارائه شد، اظهار داشت: آمادگی این را داریم تا کارگروهی تشکیل شود و یک تفاهم نامه ای میان سازمان پژوهش کشور و دفتر تبلیغات اسلامی صورت بگیرد تا در همه زمینه ها (آموزشی، پژوهشی، تبلیغی و هنر، رسانه و فضای مجازی) بتوانیم همکاری داشته باشیم. » ( این جا )
همچنین در دفترچه آزمون استخدامی کشوری ، دارندگان مدارک سطح 2 و 3 حوزه برای احراز شغل دبیری رشته زبان و ادبیات فارسی با دانش آموختگان کارشناسی و کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی برابر دانسته شده اند . ( این جا )
مشاور عالی وزیر و دبیر ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش در نشست مجازی ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش خراسان رضوی اظهاراتی در این مورد داشته است . ( این جا )
پرتال اداره کل آموزش و پرورش استان خراسان رضوی می نویسد :
« به گزارش روابط عمومی آموزش و پرورش خراسان رضوی، علیرضا حاجیان زاده در نشست مجازی ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش خراسان رضوی ضمن تسلیت شهادت امام هادی (ع) از تعاملات مثبت و سازنده فی ما بین دو نهاد تقدیر کرد و گفت: ستادی همکاری های مشترک آموزش و پرورش و حوزه علمیه با استفاده از تجربیات بیش از یک دهه فعالیت و بهره گیری از اسناد بالادستی، برنامه پنج ساله همکاری مشترک را تدوین نموده است و امسال در دومین سال اجرای این برنامه هستیم.
وی با اشاره به محوریت ساحت اعتقادی، عبادی و اخلاقی در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و همچنین تاکید این سند بر لزوم مشارکت دستگاه ها و نهادهای برون سازمانی در پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت گفت: این دو مقوله با توجه به رویکرد تربیتی سند تحول بنیادین به مشارکت، تعامل و همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش معنا می بخشند.
حاجیان زاده از قابلیت عملیاتی بودن و جامعیت برنامه به عنوان دو ویژگی برنامه پنج ساله همکاری مشترک حوزه علمیه و آموزش و پرورش نام برد و گفت: این همکاری ها در عرصه های نیروی انسانی، تبلیغ و فعالیت فرهنگی، برنامه درسی و مشارکت حوزه در تامین محتوای آموزشی و محتوای کتب درسی، پژوهش و تبادل فکر و اندیشه با حوزه علمیه و همچنین مدارس وابسته به حوزه علمیه جریان دارد.
مشاور عالی وزیر و دبیر ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش با تاکید بر لزوم استفاده حداکثری از ظرفیت های همکاری های مشترک فی مابین حوزه علمیه و آموزش و پرورش خاطر نشان کرد: در برنامه پنج ساله همکاری های مشترک بین دو نهاد جذب سالانه پنج هزار طلبه وظیفه هدف گذاری شده است، همچنین تعدادی از طلاب نیز برای همکاری با آموزش و پرورش به روش خرید خدمات جذب خواهند شد.
این مقام مسئول با اشاره به اجرای دو طرح امین و روشنا با هدف تبلیغ و ترویج فعالیت های فرهنگی در مدارس یادآور شد: در تامین محتوای آموزشی و محتوای کتب درسی نیز مشارکت های خوبی بین حوزه و آموزش و پرورش صورت گرفته است به گونه ای که در سال جاری بیش از 80 درصد نقد و بررسی های انجام شده در چاپ جدید کتب درسی اعمال شد. » این که گفته شود تحول در برنامه ریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزه علمیه امکان ندارد تا چه میزان علمی و با واقعیات امروز نظام های آموزشی موفق و توسعه یافته جهان تطابق و هم خوانی دارد ؟
در ماه های اخیر ، تغییر و تحریف محتوای کتاب های درسی ، اعتراضات گسترده ای را در میان معلمان و جامعه در پی داشت .
پرسش « صدای معلم » از آقای حاجیان زاده آن است که سهم ایشان و حوزه علمیه در این تغییرات چه بوده است ؟
سیاست آموزش و پرورش در سالهای اخیر بر این گونه بوده است که در استخدام نیرو ، فارغ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان یا فارغ التحصیلان رشته های مورد نیاز پذیرفته می شدند.
بر اساس کدام قانون حوزوی ها در استخدام دبیر ادبیات فارسی راه پیدا کردند ؟
آیا برای فارغ التحصیلان ادبیات فارسی هم این امتیاز را قائل شده اند که در حوزه ها تدریس کنند ؟
آیا این گونه سهمیه بندی ها مشابه همان سهمیه بندی های غیرعادلانه کنکور است که سالهاست دانش آموزان مستعد و نخبه را که توانایی تحصیل در رشته پزشکی و مهندسی را دارند ، از ورود به این رشته ها محروم کرده و افرادی با رتبه های ضعیف صرفا به خاطر استفاده از سهمیه ، صندلی های پزشکی و مهندسی را به خود اختصاص داده اند ؟
مدت هاست که بحث ناکارآمدی نظام آموزشی و بحران در کیفیت و فلسفه آموزش مطرح است .
پرسش صریح صدای معلم از ایشان و سیاست گذاران و برنامه ریزان آن است که سهم حوزه علمیه و نهادهای آموزش ایدئولوژیک در این 4 دهه و شکل گیری وضعیت موجود چه بوده است ؟
آیا کسانی که آموزش و پرورش را به عنوان " جامعه هدف " برای اقدامات خود برگزیده اند ؛ در برابر عملکرد خود هم پاسخ گو هستند ؟
پیش تر « صدای معلم » از رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی فعلی که تحصیلات آکادمیک دارد پرسش کرد که آیا اساسا باوری به تضارب آرا و تفکر انتقادی دارد ؟
این که گفته شود تحول در برنامه ریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزه علمیه امکان ندارد تا چه میزان علمی و با واقعیات امروز نظام های آموزشی موفق و توسعه یافته جهان تطابق و هم خوانی دارد ؟
اصولا این حرف ها تا چه حد حتی با واقعیت های " مدرسه ایرانی " و " نیازهای آموزشی " این جامعه تناسب دارد ؟ پرسش صریح صدای معلم از ایشان و سیاست گذاران و برنامه ریزان آن است که سهم حوزه علمیه و نهادهای آموزش ایدئولوژیک در این 4 دهه و شکل گیری وضعیت موجود چه بوده است
پرسش این رسانه از وزیر آموزش و پرورش و نیز رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی که توسط ایشان منصوب گردیده آن است که در شرایط کنونی، سازمان پژوهش برای متناسب سازی برنامه درسی چه کاری انجام داده است و آیا در این زمینه طرح و برنامه ای دارد ؟
آیا قرار است نهادهای خارج از آموزش و پرورش که تخصص و احاطه چندانی بر روی مسائل آموزش ندارند به آقای ملکی رهنمود بدهند ؟ اساسا استقلال ذاتی و حرفه ای نظام آموزشی در کجا باید تعریف و عینیت پیدا کند ؟
آیا رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی برنامه ای منهای " مناسک گرایی " و " صورت گرایی " دارد و یا آن که این سازمان همچنان بر مدار " روزمرگی " و " عقلانیت ستیزی " حرکت می کند ؟
پرسش صدای معلم که بارها مطرح شده آن است که چرا ستاد همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش از برگزاری نشست رسانه ای با خبرنگاران و رسانه ها طفره می رود و در برابر عملکرد و گفته های خویش پاسخ گو و مسئول نیستند ؟
وظیفه مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در این میان چیست ؟
پایان گزارش/
گروه رسانه/
طلبههای یکی از مدارس مذهبی در استان خیبر پختونخوا
پاکستان در ماههای اخیر شاهد اعتراض روحانیون و اسلامگرایان به قانونی بوده است که به دولت اجازه میدهد بر بودجه و کارکرد مساجد و مدارس مذهبی نظارت کند.
مجلس این کشور در اواخر تابستان برای برآورده کردن خواستههای گروه ویژه اقدام مالی (افایتیاف) سه طرح را به تصویب رساند. هدف این گروه مقابله با پولشویی و تامین مالی تروریسم است.
به گزارش روزنامه انگلیسیزبان اکسپرس تریبون، افایتیاف در ژوئن ۲۰۱۸ پاکستان را در "فهرست خاکستری" خود قرار داده و از اسلامآباد خواسته بود که تا پایان ۲۰۱۹ دست به اصلاحات بزند، فرصتی که بعدا به خاطر همهگیری کووید-۱۹ تمدید شد.
گمان میرود که برخی از مدارس مذهبی در رشد افراطیگری نقش دارند.
سه قانونی که اواخر تابستان در مجلس تصویب شد، اینها بودند: طرح املاک وقفی اسلامآباد؛ طرح مبارزه با پولشویی (اصلاحیه دوم) ؛ و طرح مبارزه با تروریسم (اصلاحیه سوم).
قانون املاک وقفی به دولت اجازه میدهد که با انتصاب سرپرست بر درآمدها و فعالیتهای مساجد و مدارس مذهبی نظارت کند.
روزنامه انگلیسیزبان داون روز ۲۷ ژانویه گزارش کرد که هیاتهای امنای هزاران مدرسه مذهبی بعد از این که وزارت آموزش پاکستان در ماه اکتبر از طریق روزنامهها اعلام کرد که این مدارس باید در اداره منطقه خود ثبت شوند، درباره جزئیات این قانون بحث و تبادل نظر کردند. در این گزارش آمده بود که از حدود ۳۰ هزار مدرسه مذهبی موجود در پاکستان، تنها ۲۹۵ حوزه برای ثبت رسمی اقدام کردهاند.
در ماه دسامبر، مفتی منیب رحمان، روحانی برجسته پاکستانی، کارزاری در مخالفت با قانون املاک وقفی به راه انداخت و برای پیشبرد آن سازمانی به نام جنبش دفاع از مساجد و مدارس مذهبی ایجاد کرد. این سازمان میگوید که در کشورهایی مانند مصر و ترکیه نیز قوانین مشابهی وجود دارد.
به گفته روزنامه داون، مفتی رحمان میگوید این قانون تحت فشار افایتیاف تصویب شده است. به گفته او "محدودیتهای مذهبی در کشوری مثل پاکستان که یک جمهوری اسلامی است پذیرفتنی نیست و اگر مقامات بخواهند این محدودیتها را اعمال کنند، ما با آنها مقابله خواهیم کرد."
روزنامه تندرو اسلام روز ۱ ژانویه نوشت که روحانیون وابسته به این سازمان جدید عقیده دارند که این قانون "تلاشی است برای وصل کردن مدارس مذهبی به تروریسم".
روزنامه امت روز ۲۰ ژانویه خبر داد که روند ثبت مدارس مذهبی که از ماه ژانویه در استان پنجاب شروع شد با اعتراض روحانیون روبهرو شده است. استانداری نیز تهدید کرد که هر حوزهای که ظرف هفت روز کار ثبت را آغاز نکند جریمه خواهد شد.
روحانیون در عین حال به دخالت بنیاد صلح و آموزش نیز اعتراض دارند، و این بنیاد را متهم میکنند که گزارشهای نادرستی از مدارس مذهبی برای دولت آمریکا میفرستد.
روزنامه اوصاف روز ۲۵ ژانویه گزارش داد که سازمان دفاع از مساجد و حوزهها برگزاری سمینار و کارگاه توسط این بنیاد را در مدارس مذهبی ممنوع کرده است.
دولتهای مختلف پاکستان در چند دهه گذشته با چالش نظارت بر مدارس مذهبی دست و پنجه نرم کردهاند.
شفقت محمود، وزیر آموزش این کشور، در مصاحبه با روزنامه داون ابراز امیدواری کرد که روند ثبت مدارس ادامه پیدا کند. به گفته او "کار زمان میبرد؛ مدارس مذهبی به صورت کتبی به ما اطمینان دادهاند و به همین خاطر روند ثبت ادامه پیدا خواهد کرد و انجام خواهد شد."
در این گزارش همچنین از قول یکی از مقامات ناشناس وزارت آموزش نقل شده بود که مدارس مذهبی در چند دهه گذشته با موفقیت تمام اقدامات برای ثبت و نظارت بر کارشان را خنثی کردهاند.
برخی از روحانیون سرشناس هشدار دادهاند که اعتراضات در صورت لغو نشدن این قانون ادامه پیدا خواهد کرد.