گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر آمد ( این جا ) ؛ نشست پیش همایش « اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران : تبیین فلسفی دیدگاه ها و تلاش ها » با حضور دکتر علیرضا صادق زاده ، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و نایب رئیس انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران ؛ دکتر سیدنقی موسوی ، عضوهیئت علمی دانشگاه فرهنگیان ؛ دکتر شهین ایروانی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و دبیر علمی همایش اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران: تبیین فلسفی دیدگاهها و چالش ها در پردیس نسیبه تهران و شرکت برخی از اساتید و دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان در پردیس نسیبه تهران برگزار گردید .
در این نشست علمی اساتید دیدگاه های خود را مطرح کردند و در پایان پرسش و پاسخ انجام شد .
« صدای معلم » در این بخش پرسش و پاسخ خود با اساتید مدعو را منتشر می کند .
صدای معلم:
آقای صادق زاده شما بفرمایید تعریف شما از اصلاحات آموزشی چیست؟ ( معادل Educational Reform )
شما گفتید رویکرد غالب در برنامه درسی تربیت معلم Knowledge بوده نه Competency.
این قلب ماهیت و یا تغییر هویت چگونه اتفاق افتاده در خلاء بوده یا بر اساس یک سری پیش فرض ها و تفکراتی که در آن هیات یا کمیته بودید صورت گرفته است تصادفی که نبوده است ؟
شما در گفته هایتان اشاره کردید به تفکیک تربیت از آموزش به عنوان یک چالش و به صلاحیت های چهارگانه معلمی هم اشاره کردید.
ساختار رسمی آموزش و پرورش در حال حاضر به تفکیک تربیت از آموزش اشاره و تاکید دارد.
اصلاحات آموزشی که با رویکرد تلفیق آموزش و پرورش در زمان وزارت " مرتضی حاجی " روی داد و با مقاومت و مخالفت طیف موسوم به " اصول گرایان " و نیز " حامیان آموزش ایدئولوژیک " رو به رو شد و البته ناکام ماند .
به نظر شما آیا این ساختار با این صلاحیت های چهارگانه تطابق دارد و آیا این تعارض و تضاد را چگونه می توان حل کرد؟
پرسش از آقای موسوی:
تعریف شما از اصلاح با رویکرد اجتماعی چه نسبتی با آموزش ایدئولوژیک دارد؟
در آموزش و پرورش ایدئولوژیک اصلاحات را باید از کجا شروع کرد؟
پرسش از خانم ایروانی:
من از صحبت هایتان این گونه متوجه شدم که به نظر می رسد شما به عنوان نماینده دانشگاه در یک محیط اکادمیک تقریبا غیر ایدئولوژیک شناختی از برنامه درسی تربیت معلم ندارید ( قرینه آن پرسشی بود که داشتید از کم و کیف برنامه درسی تربیت معلم در نشست می کردید ) . شما که اصلاحات آموزشی را استارت زدید با توجه به این شناخت ناقصی که دارید از برنامه درسی تربیت معلم چقدر می توانید موفق باشید و چقدر مسئولین به حرف های شما گوش خواهند کرد؟
پاسخ ها ؛
موسوی:
فهم من این است که ایدئولوژی دست کم دو معنا دارد. یک معنا که پیش از مارکس داشته است .
"اندیشه ناظر بر عمل اجتماعی و سیاسی" و پس از مارکس به تعبیر ایشان "آگاهی کاذب" داشته آنقدر این واژه تراژدیک بوده که اول انقلاب و الان این واژه معنای متفاوت به خود گرفته است. در هر صورت باید از حضرتعالی پرسید که آموزش و پرورش ایدئولوژیک یعنی چه؟
اما به هر دو معنا بگیریم به معنای اول بگیریم اندیشه های که ناظر بر عمل اجتماعی و سیاسی است یعنی جهان بینی که می تواند سامانی به اجتماع و سیاست بدهد و باید از آن ایدئولوژیک بپرسیم که آیا این اصلاحات را به رسمیت می شناسد و تا کجا به رسمیت می شناسد البته در قالب همان اصلاحی که بنده عرض کردم . گاهی اوقات اصلاحات که ما می گوییم منظور شیر بی یال و دم و اشکمی که از آن ایدئولوژی چیزی باقی نمانده ، این دیگر اسلام نیست ، این دیگر مارکسیسم نیست . اصلاحاتی که به جان مارکسیسم بیفتد و از خود مارکسیسم چیزی باقی نماند دیگر مارکسیسم نیستو اصلاحات نرمی است که به آن انقلاب نرم گفته می شود. اگر معنای دوم منظورتان باشد آگاهی کاذب ؛ باید بپرسیم کدام ایدئولوژی، اگر مصداقی می خواهید بحث بکنیم اگر مصداقی نمی خواهید بحث بکنید ایدئولوژی به معنای آگاهی کاذب ، باید از خودش پرسید این فکری که آگاهی کاذب است یعنی آگاهی دروغین است. پمپاژ دروغ را رهبری اجتماع می کند آیا اجازه می دهد تحول و تغییر در درونش رخ بدهد یا ندهد.
صدای معلم:
منظور از آموزش و پرورش ایدئولوژیک همان گفتمان سلطه است یعنی اجازه ندهید که در حوزه تعلیم و تربیت آراء و اندیشه های دیگر مطرح شود و یا نگاه تصلبی و یک سویه را اعمال کند. ما الآن این را داریم. شما شفاف سازی کنید.
چرا به صورت دقیق منظور خود را از " اصلاحات آموزشی " بیان نمی کنید ؟ صدای معلم : اصلاحات آموزشی که با رویکرد تلفیق آموزش و پرورش در زمان وزارت " مرتضی حاجی " روی داد و با مقاومت و مخالفت طیف موسوم به " اصول گرایان " و نیز " حامیان آموزش ایدئولوژیک " رو به رو شد و البته ناکام ماند .
موسوی:
من 18 دقیقه صحبت کردم و منظورم را با صراحت و شفافیت از اصلاح و اصلاحات بیان کردم .
اگر منظورتان از آموزش و پرورش ایدئولوژیک تربیت اسلامی است به معنی آگاهی کاذب هم گاهی گفته می شود. آموزش و پرورش ما آگاهی کاذب است و چون یک اتوریته ای بر آن حاکم است آموزش و پرورش کاملا ایدئولوژیک است و توتالیتر است.
من عرض می کنم کدام آموزش و پرورش به معنای این آگاهی کاذب نیست ؟
به معنای منفی آن نیست. حتی خود به کار برنده این اصطلاح عظیم خودش هم ایدئولوژیک حرف می زند. دسته بندی در ذهنش است و دارد ایدئولوژیک صحبت می کند.
جواب حضرتعالی این است که ایدئولوژی به هر دو معنای اول مثبت و دوم منفی بگیرید باید از خودش بپرسیم که به چه میزان به استناد و تحولات درونی خودش مبنائا اجازه می دهد. اما اگر منظورتان مصداقی و تربیت اسلامی و آن چه که در جمهوری اسلامی رخ می دهد خود ما هستیم ( کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من ) باید تلاش بکنیم ، نوآوری بکنیم ، فضا را باز نگه داریم و اگر منظورتان این کاملا ایدئولوژیک است و بسته است و توضیح دادم و خود سند تحول نو به نو شدن معلم را البته در چهارچوبی که عقل تعیین می کند ، خود فلسفه تعیین می کند. مثلا فلسفه تربیت مارکسیستی مرزی دارد . شما نمی توانید از این مرز خارج بشوید و بگویید من مارکسیسم هستم نه کما این که لیبرال ترین فلسفه های تربیتی هم کاملا ایدئولوژیک اند توتالیترند و...
صادق زاده:
من به جای پاسخ دادن دوست داشتم بیشتر نظر دانشجو معلمان و نو معلمان را بشنوم و بدانم .اما سوال طرح شده است در مورد تعریف اصلاحات آموزشی .
منظور آقای موسوی از اصلاحات بیشتر اصلاحات سیاسی بود .
اصلاحات آموزشی و تربیتی را اصلاح یک حرکت هدف مند و خودجوش در درون نظام های آموزشی و تربیتی می دانم برای این که وضعیت شان از آن چه که هست را به اتکاء داشته ها و امکاناتشان به سمت بهبود حرکت کنند نه به صورت صفر و یک. به تعبیری ما باید بپذیریم که جریان اصلاحات یک جریان کن فیکون به تعبیری انقلاب از نوعی که یک چیزی بزنیم و همه چیز تغییر کند ،چنین چیزی نخواهد بود.
اصولا فرهنگ و نظام های فرهنگی و آموزشی اقتضاء این کار را ندارد. شاید در حوزه های دیگر بشود از این حرف ها زد اما در حوزه فرهنگ که محور اصلی آن انسان است ، انسان تغییرش تدریجی است. نظام هایی که با انسان سر و کار دارند همین طور است و یک بخش مهم آن برمی گردد به اختیار و انتخاب خود فرد. بنابراین اصلاحاتی که ما فکر کنیم کسی جایی را اصلاح کند آن هم به صورت کن فیکونی یا دفعی اصلا امکان پذیر نیست. ما یک زمینه سازی هایی می کنیم و حضور پیدا می کنیم و سعی می کنیم نظام آموزشی مان کیفیتش را به اتکاء تلاش خودمان و امکاناتی که داریم البته با حمایت و همراهی زمینه هایی که هست فراهم کنیم.
صدای معلم:
آقای ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی که این بخش مغز متفکر نظام آموزشی است. ایشان به شدت و صراحت از تفکر و شیوه انقلابی دفاع می کند.
آیا شما به عنوان کسی که در سند تحول بنیادین نقش اساسی داشتید و در تدوین هم دست دارید شما بفرمایید اصلاحاتی که در سند تحول تعریف شده نسبت یک تفکر انقلابی با اصلاحات آموزشی را چگونه ارزیابی می کنید؟ اصلا قبول دارید یا ندارید؟
صادق زاده:
من قرار نیست بیان آقای دکتر ذوعلم را توجیه کنم. اما من این طور می فهمم. آن چه که انقلاب اسلامی به دنبالش هست آن حرکت رادیکال نبوده بلکه در حقیقت یک تغییر مداوم شرایط اجتماعی، فرهنگی و فکری جامعه است به سمت بهبود. اگر چیزی به نام کلمه انقلاب اسلامی مطرح شده البته ایشان اشاره کرد که انقلاب در مقابل اصلاح نیست انقلاب در مقابل اصلاح نیست بلکه اصلاح در مقابل محافظه کاری است . یک بار می گوییم وضع موجود به آن دست نزنید ، هیچ کاری نکن من حتما با این مخالف هستم اما منظور اگر انقلابی گری به تعبیری می خواهیم کن فیکون بکنیم با یک حرکت های رادیکال قطعا ندیدن آن موضوع اصلی یعنی انسانی که مخاطب ماست که او با اختیار و انتخاب باید این تغییر را بپذیرد. این را من انقلاب می دانم و اصلاح می دانم. اگر اسمش را انقلاب صحیح حرکت اصلاحی انقلابی یعنی فقط طرف در مقابل تغییر دفاع نکند بلکه با آگاهی و اراده بپذیرد تغییر خود و دیگران را و برایش کنشگر فعال شود به تعبیر جامعه شناسان .
ادامه دارد
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
گروه گزارش/
پیش از آن که " بحران کرونا " جامعه را تحت الشعاع خویش قرار دهد ؛ « صدای معلم » تصمیم گرفت تا گفت و گویی با دکتر مقصود فراستخواه استاد دانشگاه علامه طباطبائی حول محور " آموزش ایدئولوژیک و چالش های نظام آموزشی ایران " داشته باشد .
این گفت و گو در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه دانشگاه علامه طباطبایی بعد از کلاس درس ایشان برگزار گردیده است .
فکر ایدئولوژیک مانند آینه معوج عمل می کند و دنیای واقعی را مطابق اعوجاجی که دارد کج و کوله انعکاس می دهد. آفت تفکر ایدئولوژیک کم و بیش در همه جوامع به درجاتی وجود دارد اما به دلایلی، که اینجا فرصت پرداختن به آنها نیست، در جوامع جهان سومی به ویژه در کشور ما مدتهای طولانی است که نوع خاصی از این تفکر سیطره دارد.
تفکر ایدئولوژیک زمانی که اهرم های قدرت را در اختیار می گیرد در پی آن بر می آید که به هر وسیله ممکن دیگران را وادار کند دنیا را آن گونه ببینند که صاحبان قدرت می بینند.
وارد شدن ویروس کرونا به کشور ما با توجه به پیامدهای خاص اش موجب شد بخشی از حجاب ایدئولوژی کنار برود و چالشی آشکار میان برخی از اربابان قدرت و مردم چهره نماید. پیش از پرداختن به این موضوع حاد روز لازم است برای روشن شدن موضوع به مصداق های مشخصی از تبعات زیانبار تفکر ایدئولوژیک در کشورمان اشاره شود.
زمانی که به هر دلیلی رشد اقتصادی منفی می شود و داده های آماری حکایت از وضعیت رکودی دارد، مقامات ذیربط بدون هیچ توضیحی از انتشار داده هایی که در اختیار دارند خودداری می کنند. وقتی به دلیل تورم مزمن دورقمی ارزش پول ملی طی زمان کاهش می یابد و قیمت ارزهای خارجی در بازار رو به افزایش می گذارد، مقامات مسئول از وفور منابع ارزی برای مردم سخن می گویند و تضعیف ارزش پول ملی را توطئه دشمنان خارجی و سودجویی برخی دلالان و عوامل داخلی معرفی می کنند. آزمون کرونا پرده پندار ایدئولوژی را کنار زده و ماهیت منحوس آن را به نمایش گذاشته است. امید که این آزمون پر هزینه برای مردم ایران درس عبرتی باشد برای اربابان قدرت تا به خود آیند و بیش از این منافع عمومی را بازیچه دست کاسبان تفکر ایدئولوژیک قرار ندهند.
وقتی با اجماع کلیه نهادها و سازمانهای مسئول ذیربط توافق هسته ای به نتیجه می رسد، جناحی از طبقه سیاسی به هر طریق ممکن در صدد کارشکنی بر می آید و می کوشد این موفقیت ملی را شکست جلوه دهد.
اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان اقتصادی و مالی پیوستن ایران به FATF را ضرورتی اجتناب ناپذیر برای منافع ملی تلقی می کنند و دولت و مجلس بر آن مهر تایید می زنند اما یک عده در ارگانی که قاعدتا باید حافظ مصلحت عمومی باشد کارشکنی می کنند و برای این کار خود به غیر از چند شعار ایدئولوژیک، هیچ توضیح روشنی ارائه نمی دهند.
اینها نمونه هایی مانند مشت از خروار است که نشان می دهد چگونه سرمایه اجتماعیِ اعتماد عمومی با عملکرد برخی از اربابان قدرت به قهقرا می رود و مردم حساب خود را از قول و فعل آنها جدا می کنند. در چنین شرایطی است که کرونا از راه می رسد.
نخستین عکس العمل تفکر ایدئولوژیک نسبت به پدیده ای که در ماهیت خود تنه به بلای آسمانی می زند، حکایت از انکار اهمیت آن و افشای سوءاستفاده بدکاران از خبرهای مربوط به آن دارد.
تئوری توطئه محبوب ترین تئوری نزد تفکر ایدئولوژیک است چراکه با توسل به آن می توان همه تقصیرها و قصورهای اربابان قدرت را از سر بازکرد. اما نفی واقعیتی که زندگی انسانها را به صورت ملموسی مورد تهدید قرار می دهد و مردم با گوشت و پوست خود آن را احساس می کنند کار آسانی نیست.
نفی این واقعیت همانند مساله نرخ ارز، برجام یا عضویت ایران در FATF نیست که بتوان آن را در سایه غیر ملموس بودن مساله برای مردمان عادی، در هیاهوی تئوری توطئه و دعواهای جناحی و حیدری نعمتی لاپوشانی کرد. این شبه بلای آسمانی، «خودی» و «غیرخودی» نمی شناسد و دامن هرکسی را که به منطق رفتاری آن بی اعتنا باشد ممکن است بگیرد.
در روزهای اخیر رفتارهایی از مردم سر زده که مورد انتقاد برخی از مسئولان و رسانه ها قرار گرفته است. اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان بر این رای هستند که موثرترین راه مقابله با اپیدمی کرونا، در حال حاضر، ماندن در خانه و امتناع از رفت و آمدهای غیر ضروری است. عده ای از مردم تعطیلی های اجباری را غنیمت شمرده راهی سفر می شوند، و از آن طرف، عده ای از افراد محلی برای ورود همین مسافران به شهرهای خود مانع ایجاد می کنند، به طوری که جامعه و افکار عمومی دچار تنش می شود.
وجه مشترک این دو گروه از مردم بی اعتمادی و بی اعتنایی به گزارش ها و توصیه های مسئولان دولتی است. مقصر دانستن و سرزنش کردن یک سویه این دو گروه از مردمان منصفانه نیست، مضافا اینکه راه به جایی نمی برد. باید علت این معضل را چاره کرد.
وقتی در نخستین روزهای خبر رسانی رسمی درباره شیوع اپیدمی در ایران، اهمیت مساله از سوی رسانه رسمی کشوری به سخره گرفته می شود و گزارشی تایید آمیز از بی اعتنایی مردم در شب عید به این «شایعه» یا «توطئه اجنبیان» به نمایش گذاشته می شود، چه انتظاری از مردمان عادی می توان داشت که در روزهای بعدی به گزارشها و توصیه هایی با مضمون کاملا متفاوت با اولی اعتماد کنند؟ مسئولان وزارتخانه در پایتخت آماری از اپیدمی می دهند که با آمار نمایندگان همان وزارتخانه در استانها و یا نمایندگان دیگر نهادها متفاوت است و هیچ کس درباره این مغایرت ها توضیح نمی دهد. وقتی برخی مدعیان طب سنتی با ارائه راه حل هایی برای مبارزه با کرونا موجب وهن فرهنگ ملی ایران در انظار جهانیان می شوند و هیچ مقام مسئولی این مدعیان را مواخذه و وادار به پاسخگویی نمی کند چه انتظاری از مردمان عادی می توان داشت؟ آنها به چه کسی یا نهادی باید اعتماد کنند و چرا؟
اما شک نباید کرد که کرونا آزمونی سخت برای کاسبان تفکر ایدئولوژیک است که تاکنون توانسته اند در مقاطع سرنوشت ساز، با استفاده از گفتاری عوام فریبانه و تکیه بر اقلیتی از «خودی های» گوش به فرمان، رویکردهای علمی و کارشناسانه را تحت الشعاع قرار دهند و منافع ملی را قربانی خواسته های جناحی تنگ نظرانه خود کنند. دن کیشوت هایی که همیشه در برابر هر مساله مهمی با جواب های حاضر و آمده در آستین، به صحنه می آمدند این بار در مواجهه با پدیده کرونا به یکباره غیب شان زده است چراکه واقعیت سخت این پدیده تن به آرایه های ایدئولوژیک نمی دهد.
آزمون کرونا پرده پندار ایدئولوژی را کنار زده و ماهیت منحوس آن را به نمایش گذاشته است. امید که این آزمون پر هزینه برای مردم ایران درس عبرتی باشد برای اربابان قدرت تا به خود آیند و بیش از این منافع عمومی را بازیچه دست کاسبان تفکر ایدئولوژیک قرار ندهند.
بومرنگ
علم اخلاق ، علمی ست که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار اختیاری متناسب با آن ها را معرفی می کند و شیوه ی تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان می دهد. ( ابن مسکویه ، تهذیب الاخلاق و طهاره الاعراق ، ص 27)
هدف نهایی علم اخلاق این است که انسان را به کمال سعادت حقیقی خود – که همانا هدف اصلی خلقت جهان و انسان است – برساند.
در تمامی دروس دوره ی ابتدایی این گونه پیکربندی کرده اند که تدریس منتهی به جلوه صفات و ذات باری تعالی شود و قدرت و عظمت آفریدگار در جهان هستی و طبیعت آفرینش او ، جلوه گر شود و این که تمام جهان طبیعی و بی اراده به تسبیح جمال و جلال خداوندی مشغولند .
معلمان در این زمینه تلاش خود را داشته اند که غایت کار را به این هدف برسانند. البته آنانی که زمینه رستگاری را دارند ، اصل مطلب را زود می گیرند.
امام علی ( ع) می فرماید : « از حال فرزندان اسماعیل ، فرزندان اسحاق و فرزندان یعقوب عبرت بگیرید. چقدر حالات ملت ها با هم مشابه و صفات و افعالشان شبیه یکدیگر است. در تشتت و تفرق آنان دقت کنید ، زمانی که کسری ها و قیصرها مالک بودند. (خطبه قاصعه/192)
فرزندم ! درست است که من به اندازه ی همه ی کسانی که پیش از من زیسته اند ، عمر نکرده ام ، اما در کردار آن ها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار آن ها به سیر و سیاحت پرداختم تا بدان جا که همانند یکی از آن ها شدم . بلکه گویا در اثر آنچه تاریخ آنان به من رسیده با همه ی آن ها از اول تا آخر بوده ام. ( نهج البلاغه ، نامه 31 )
علوم تربیتی در علم اخلاق با بهره گیری از دستاورد های روان شناسی و شناسایی اصول حاکم بر رفتار انسان و تلاش در جهت آگاهی از فرمول هایی که کنش ها و واکنش های آدمی در چارچوب آن ها شکل می گیرد ، زمینه های رشد و شکوفایی هر چه بیشتر استعدادهای علمی ، اخلاقی و مهارت های حرفه ای را فراهم می آورد و اگر توجهی به عوامل و زمینه های اخلاقی داشته باشد ،نگاه او به این عوامل صرفا یک رویکرد ابزاری و واسطه ای است و چون وجود فضیلت های اخلاقی ، فرد را در طی مراحل تربیتی یاری داده ، آن ها را مورد توجه قرار می دهد.
این مطالب در وسعت بیشتر و عمیق تر در حوزه و دانشگاه تحت عناوین مختلف من جمله فلسفه تعلیم و تربیت تدریس می شود. ولی هنوز تحقیقاتی صورت نگرفته است که نفعش در جامعه برای چند نفر بوده است !
تربیت ، خود به معنای پرورش استعدادهای نهفته در وجود انسان است. خداوند با خلقت انسان ، قوا و استعدادهای زیادی در وجود او به ودیعه گذاشته که هر کدام از این استعدادها برای تکامل و رسیدن به مقصد نهایی ، او را یاری می نماید و اگر هر یک از این استعدادها شکوفا شود از هر طلا و نقره ای با ارزش تر خواهد بود و به فرموده ی پیامبر « اَلّناسُ معادِنُ كَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّه » مردم معادنی هستند مانند طلا و نقره ( بحار الانوار – ج 58 – ص 65) در این شرایط وقتی از تربیت اسلامی و روزهایی که به عناوین مختلف فقط برای رفع تکلیف بخشنامه وار در آموزش و پرورش بر دوش مدارس و به خصوص معلمان گذاشته می شود باید جدا گله مند شد. مطالبه گری کرد که قطعا وقتی عملی در پشتوانه نیست ، ادعای مفهوم و تفسیر آن چگونه می تواند در کل کشور سازنده باشد ؟!
البته مرحوم آیت الله بهجت معتقد بودند مردم در فطانت و بلادت اختلاف زیاد دارند. مأمون و امین نزد یک معلم درس می گرفتند. معلم زير فرش مأمون كاغذ گذاشت و او متوجّه شد، ولى زير فرش امين خِشت گذاشت و او نفهميد.
بسیاری از استعدادهای افراد ، حتی برای خود آنان ناشناخته می ماند و متوجه نمی شوند که چه توانایی ها و لیاقت هایی دارند و این وظیفه ی پدر و مادر و مربی است که با دقت و مهارت ، به جست و جو و کشف آن ها بپردازد.
رهبر معظم انقلاب در دیدار معلمان و فرهنگیان سراسر کشور در 17 اردیبهشت 1393 در باب تربیت نیروی انسانی و سبک زندگی فرمودند :
« ما ملّتى هستیم با آرمانهاى بلند، با حرفهاى بزرگ، با قلّههاى ترسیمشدهاى - که می خواهیم خودمان را به این قلّهها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهاى صبور، عاقل، متدیّن، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى ، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایى که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود. هدف، ایجاد یک جامعهى نمونه است. شما می خواهید در محدودهى ایران عزیز - که از لحاظ جغرافیایى در یک نقطهى بسیار حسّاسى از دنیا هم واقع شده است - یک جامعهاى بسازید که به برکت اسلام و زیر پرچم قرآن، الگو باشد. اگر با حرفهاى این نویسندگان و منتقدان و متفکّرانشان آشنا باشید، مىبینید مدتها است، چندین سال است که صدایشان در آمده است؛ گوشههاى فاسدشده و رو به افزایش فساد در جامعهشان را دارند نشان می دهند؛ زندگى مادّى اینجورى است. بله، از لحاظ علم و پیشرفتهاى فنّاورى و این چیزها پیش رفتهاند، کارهاى بزرگى انجام دادهاند؛ امّا آنطرف قضیّه، زمین ماند و همین زمینشان میزند. آن جامعهاى مورد نظر اسلام است که از لحاظ مادّى، یعنى از لحاظ ثروت، از لحاظ علم، از لحاظ سطح زندگى، در سطح بالایى باشد؛ از لحاظ اخلاق و معنویّت هم در آن سطح و یا بالاتر از آن سطح باشد. این می شود جامعهى اسلامى؛ شما می خواهید این را درست کنید؛ این راه خیلى طولانى در پیش دارد. و این شدنى است، کسى نگوید نمی شود؛ چرا، خیلىچیزها را خیال می کردند نمی شود، شد.»
« و من کلام له صلّی اللَّه علیه و ءاله: النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّه». آنچه که در این جملهی شریف و کوتاه و پرمغز مورد نظر است، وجود استعدادهای پنهان در هر فردی از افراد انسان است. اینکه حالا بعضی این بحث را به بحث جبر و تفویض و این چیزها متصل می کنند، این دور شدن از محتوای واضح و ظاهر این حدیث شریف است. در این حدیث می خواهد بفرماید: همچنان که معادنی وجود دارد که در اینها طلا هست، نقره هست - حالا این دو تا را به عنوان مثال ذکر کردهاند؛ معادن گوناگونی وجود دارد - و ظاهر کار، سنگ است، خاک است، زمین است، چیزی محسوس نیست، اما اگر بکاوید، اگر بشناسید، اگر قدر بدانید، در زیر همین سنگ و خاک معمولی، یک عنصر گرانبها پیدا خواهید کرد که ارزش آن با ارزش آنچه که در ظاهر دیده می شود، قابل مقایسه نیست، انسانها هم همین جورند؛ یک ظاهری وجود دارد که در حرکات و سکنات و گفتار و رفتار و کردار انسانها، آدم اینها را میبیند؛ اما یک باطنی هم وجود دارد که آن عبارت است از استعدادهای متراکمی که خدای متعال در وجود انسان گذاشته است. البته این استعدادها یکسان نیستند - همچنان که معادن یکسان نیستند - اما همه در این جهت شبیه همند که آنچه در کمون است و آنچه در باطن وجود انسان است، بسی ارزشمندتر است از آنچه که شما در ظاهر مشاهده می کنید. همچنان که اگر روی معدن کار کردید، تلاش کردید، زحمت کشیدید، میتوانید به آن مادهی ذیقیمتی که در آن هست، برسید، در انسان هم همین جور است؛ احتیاج به تلاش دارد؛ باید کسانی سعی کنند این استعدادها را به فعلیت برسانند. شرط لازم هم این است که شما این ماده را بشناسید. کسی که نداند طلا چیست یا نقره چیست، اگر در این معدن به طلا هم برخورد کند، چون نمی شناسد، از آن صرف نظر خواهد کرد. باید بدانید طلا یعنی چه و چه ارزشی دارد، بعد بروید استخراج کنید، زحمت بکشید، طلا را استحصال کنید. در انسان هم همین جور است. مربیان بشر، مربیان کودکان و بالخصوص جوانان که می خواهند از این استعدادهای خدادادی که در انسانها هست، استفاده کنند، باید این استعدادها را بشناسند، قدر این استعدادها را بدانند، بعد بروند دنبالش. همچنان که ما در زمینشناسی می رویم تحقیق می کنیم، ببینیم آیا این زمین دارای معدن هست یا نیست، معدن آن چیست، اندازه و مبلغ و حجم آن چقدر است، راهِ درآوردن آن چیست، در مورد انسانها هم همین جور است. بعضی، استعدادهای برجسته و فراوانی دارند؛ بعضی، استعدادهای کمتری دارند. نوع استعدادها هم فرق میکند؛ طلا یک جا لازم است، نقره هم یک جای دیگر لازم است؛ آنجایی که شما از نقره باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمیرسید؛ آنجایی که از آهن باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمیرسید؛ هر کدام برای یک کاری لازم است. انسانها با استعدادهای گوناگونشان، تأمین کنندهی نیاز جوامع بشری برای سیر الیاللَّه و سیر الیالکمالاند؛ همهی این استعدادها باید استخراج شود. این، وظیفهی مربیان جوامع را سنگین می کند؛ وظیفهی حکومتها را سنگین می کند. استعدادیابی، استعدادشناسی، قدر استعداد را دانستن، راه استخراج این استعدادها و به فعلیت رساندن آنها را بلد بودن، بعد با ظرافتِ تمام این را دنبال کردن، این آن چیزی است که بروز استعدادها را نتیجه خواهد بخشید؛ پیغمبران این کار را می کردند: «لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسیّ نعمته ... و یثیروا لهم دفائن العقول». پیغمبران خرد انسانها را برمیآشفتند، آنها را مبعوث می کردند، آنها را به کار وامی داشتند؛ این همان کشاندن استعداد است. بنابراین «النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة». به هیچ انسانی نباید با نگاه تحقیر نگاه کرد؛ نه، در او یک استعدادی هست که ای بسا جامعه به آن استعداد نهایت نیاز را دارد.
بله، بعضیها هستند میآیند دنیا، هفتاد سال، هشتاد سال هم عمر می کنند، می روند، اما این استعدادشان کشف نمی شود؛ در واقع به اینها ظلم می شود، اینها مظلوم واقع می شوند. اگر استعداد او کشف می شد، ممکن بود یک نابغهای بشود، یک شخصیت برجستهای بشود. این، وظیفهی مربیان جامعه را، از جمله روحانیون را، معلمان را، اجزاء حکومت را، دستگاههای مختلف تربیتی را زیاد می کند. مبادا به این استعدادها بیاعتنایی شود.
بیانات رهبر انقلاب در جلسه درس خارج فقه23/11/1391
می توان گفت ، سازندگان اصلی هر محیط ، نخبگان و سردمداران آن جامعه و محیط اند. بنابر این یکی از شیوه های ایجاد محیط تربیتی مساعد ، پدید آورندگان الگوهای شایسته در آن محیط و طرد الگوهای ناشایست است. وجود الگوهای محبوب جامعه ، به خودی خود از افراد ، آن محیط را به سوی آنان سوق می دهد و مکارم اخلاقی ایشان را ، دیگران الگو برداری می کنند.
آلبرت بندورا ( 1978) که از واضعان نظریه یادگیری اجتماعی است ، مهم ترین نوع یادگیری انسان را ، یادگیری مشاهده ای می داند که همان تقلید یا سرمشق گیری است. فرد با انتخاب یک الگو یا سرمشق ، به تقلید آن رفتار می پردازد. بندورا ، این نوع یادگیری را در چهار مرحله توضیح می دهد. مرحله ی توجه ، به یاد سپاری ، باز آفرینی و انگیزش. ویژگی های حالت تمایز ، باز عاطفی ، پیچیدگی ، برجستگی و ارزش کاربردی در سرمشق و ظرفیت حسی ، سطح برانگیختگی ، آمادگی ادراکی و تقویت پیشین در مشاهده گر به عملکرد منطبق با رفتار سرمشق مساعدت می کند.
آرتور شوپنهاور در کتاب در باب حکمت زندگی خود می گوید : « کسی که در همه ی حوادث آرامش خود را حفظ می کند ، نشان می دهد که می داند امکان شر در زندگی چقدر بزرگ و پر تنوع است ؛ و از این رو به آنچه در زمان حال اتفاق می افتد به منزله ی بخش کوچکی از آنچه ممکن است هنوز پیش بیاید می نگرد. این منش انسان های شکیباست که وضعیت نوع بشر را هرگز فراموش نمی کنند ، بلکه همواره به خاطر دارند که هستی انسان چه اندوهبار و اسفناک است و بلایایی که در معرض آن هاست بی شمارند ...»
اکنون که به واسطه ی قرارگیری پخمگان به جای نخبگان در جامعه ، اهم مسئولیت ها در اختیار افرادی قرار گرفته است که تعلیم و تزکیه را از هم جدا کرده اند ، چگونه انتظار می رود که تربیت اسلامی ، اخلاق پسندیده ای را در نسلی که با چشمان تیزبینی شرایط را برانداز می کند ، مؤثر واقع شود؟
مثل آن که وضعیت اسفبار و اندوهگین همین امروز باشد.
تفکر انتقادی در تربیت اسلامی چه جایگاهی دارد؟ امر به معروف و نهی از منکری که خود الگوی تربیتی ست و در بالادست وجود ندارد و هر نوع انتقادی ، محدودیت برای منتقد ایجاد کند ، کدامین الگوهای اولیه تربیتی در علم اخلاق و ارزش های سرنوشت ساز در آن حفظ شده است؟
بهترین شیوه ی تربیت آن است که ما خود را تربیت کنیم . رفتار ما در منزل و نزد فرزندان ، رفتاری صحیح و متین و پسندیده و قابل تقلید باشد. اسم این روش تربیتی ، « تربیت الگویی » است.
حال سوال اینجاست ، چرا مسئولینی که امروز برای جامعه به عنوان خدمتگزار گمارده شده اند ، رویه ای را می روند که در سرفصل های الگوهای شایسته تربیتی جایی ندارد؟
مگر الگوی تربیتی آن ها با مردم عادی فرق دارد؟ آیا نباید از اولیای خانه اول و دوم آن ها گله مند شد؟
از شعارهای ارزنده ی سازمان بهزیستی کشور این است که : « کودک از شما تقلید می کند ، سعی کنید یک شخصیت قابل تقلید باشید».
آن سخن گرانقدر امام صادق ( ع) که می فرماید: « كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ الی الخیر بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» ( بحار الانوار – ج 7 – ص 302 ) سازندگان اصلی هر محیط ، نخبگان و سردمداران آن جامعه و محیط اند. بنابر این یکی از شیوه های ایجاد محیط تربیتی مساعد ، پدید آورندگان الگوهای شایسته در آن محیط و طرد الگوهای ناشایست است. وجود الگوهای محبوب جامعه ، به خودی خود از افراد ، آن محیط را به سوی آنان سوق می دهد و مکارم اخلاقی ایشان را ، دیگران الگو برداری می کنند.
با غیر زبانتان ( یعنی با اعمالتان ) هدایتگر مردم به سوی نیکی ها باشید.
باز بیانگر همین تربیت و هدایت الگویی است.
مگر مسئولین در دولت ایران از تربیت اسلامی فاصله داشتند و دارند؟
و یا بهتر بپرسیم ، آیا با تربیت اسلامی و اخلاق و اندیشه های اسلامی بار نیامده اند؟
آیا نمی دانند که چگونه خلاصه ی هر پند تربیتی را اجرا کنند ؟ پس چرا این قدر به مردم دروغ می گویند ؟
آنقدر مردم را سرکار گذاشته اند که اگر واقعیتی هم در حرف هایشان نهفته باشد ، کسی باور که هیچ بلکه برایش تره هم خرد نمی کند!
امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند : « عجبت لمن یتفکر فی ماکوله کیف لا یتفکر فی معقوله فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه »
من تعجب می کنم از کسی که درباره خوردن و آشامیدن خود فکر می کند ولی عقل خود را به کار نمی اندازد (به معنویات فکر نمی کند) پس اگر غذایی شکمش را به درد آورد، از آن پرهیز می کند; ولی جان و روانش را از امور پلید و مضر نگه نمی دارد!
مسلما با توجه به سواد و آگاهی که همه مسئولین علی الظاهر دارند ، قطعا در مسیر خود اشتباه نکرده اند و آگاهانه تا بدین جا پیش رفته اند.
باید تأسف خورد برای آن پدر ها و مادرهایی که چنین فرزندانی را پرورش داده اند.
پدر و مادری که بر خود لازم ندید در رشد بهداشت روانی و اخلاقی و تربیتی فرزندش تلاش و کوشش کند که امروز برای کشورش و جامعه ای که می توانست امروز سرآمد همان تمدن 2500 ساله باشد ، مفید و سرشار از اقتدار و افتخار شود.
قرار نیست همه مردم ملت را بدارند. ولی وقتی کسی قبول می کند که مسئولیت کاری را داشته باشد ، از او انتظارات زیاد است. به این خاطر است که سرپرستی و مدیریت را هرکسی نباید تقبل کند.
برخی از مردم تصور می کنند اگر چند روز غذا به خانواده و زیردستان خود ندهند ، جنایتی بس عظیم مرتکب شده اند ، در حالی که نه تنها چند روز بلکه چند سال هم از دادن غذای واجب تری امتناع ورزیده اند!
دیل کارنگی ، بیراه نمی گوید ؛
عده ای بدن فرزندانشان را غذا می دهند ، ولی خیلی به ندرت ممکن است لیاقتشان را نیز غذا بدهند.
مسئولینی که امروز ، فنون و مسائل تربیتی را خود به خوبی فرانگرفته اند ، ضعف در وضع جسمی و وزن بدنی ندارند ، چه بسا که مراقبت های شکمی ، چاقی مفرط هم حاصل کرده و قدم هایشان را کُند نموده است. نفس نفس می زنند و برای حل مشکلات مردم ، یکی دو تا پله را توان بالا و پایین رفتن ندارند. برای همین است که صندلی ها را رها نمی کنند!
آموزش و تمرین فن تربیت را فقط مدرسه نمی تواند بیاموزد.
پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند:
«دَعِ اِبْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ خَيْرَ فِيهِ»
وسائل الشیعه، ج 15،ص 193
فرزندت را تا هفت سال اول زندگی برای بازی کردن رها کن و هفت سال نیز او را در کنار خود قرار دهد ، اگر رستگار شد که هیچ ؛ ولی اگر راه رستگاری را پیش نگرفت ، از جمله ی کسانی است که خیری در وجود او نیست.
محیط خانه و الگوهای اولیه در شخصیت پذیری فرزند بسیار حائز اهمیت است.
احساس می شود ، کسانی که با زندگی و آینده مردم بازی می کنند ، نتوانسته اند الگوهای تربیتی را به خوبی آموزش دیده باشند و فرصتی برای تعلیم آنان اختصاص داده نشده است. مع الاسف این امر باعث گردید، ضد تربیتی امروز باب شود و سخت ترین لطمه را کودکان و نوجوانانی می بینند که به خاطر مشغله های زیاد کاری والدین خویش ، خارج از خانه برای تأمین مایحتاج ، مجبور هستند هر روز صحنه هایی از نمونه تربیت شدگان نسل قبل را در انواع رسانه های ملی ببینند که ضد و نقیض های رفتاری فراوانی را به همراه دارد. جامعه ما همین الان هم دچار بی تفاوتی در ارزش ها شده است.
مدیریت برنامه ریزی و کنترل بحران که در کشور نیست. مدیریت هیجان هم آنقدر گنگ است که شاید با حمله اشتباه گرفته می شود. چه بسا جرات بیانش هم خطرناک است. کلا یا این طرف بام می افتید یا از آن طرف بام. حد وسط نیست.
مسئولین امروز، کودکان دو دیروز هستند. به خوبی یاد گرفته اند با بهترین فن بیان و جسارت تمام بدون آنکه ذره ای احساس نگرانی از عواقبش داشته باشند ، دروغ بگویند.
در کتاب بادبادک باز خالد حسینی ، خواندم که پدر به پسرش گفت: « بدترین و بزرگترین گناه ، از نظر وی دزدی ست »
همین که تو شخصی را می کُشی ، پدر یا همسری را از خانواده ای دزدیده ای.
خوب است اضافه کنیم ، وقتی در مقابل نه یک نفر بلکه میلیون ها نفرراست نمی گویی هم دزدی می کنی. چون حقیقت را از مردم ربوده ای. اعتماد را از مردم می دزدی. انرژی را از مردم می گیری. آرامش را از ملت سلب می کنی .
بهتر است تابلوهای خطر در جاده ی تربیت را برای هشدار دادن ضد تربیت ها و روش های غلط در دفترهای کارتان نصب کنید. در اتاق جلساتتان آویزان کنید. هر چند نمی خوانید ولی شاید پیش چشمتان باشد تلنگری باشد.
در بعضی موارد ، تنها به روش غلط اکتفا می شود ، زیرا روش صحیح آن ، به خوبی آشکار است. " من تعجب می کنم از کسی که درباره خوردن و آشامیدن خود فکر می کند ولی عقل خود را به کار نمی اندازد . "
این جمله در زبان اهل علم شایع است كه « تعرف الاشیاء باضدادها » یعنی اشیاء از راه نقطه ی مخالف و نقطه ی مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود.
حضرت امام خمینی در فرصتهای مختلف مقام شامخ معلم را ستوده است و آن را شغل انبیاء نامیده است. حضرت امام با توجه به نقشی که معلم در تربیت نسل جوان به عهده دارد، همواره با رهنمودهای خود سعی داشته اند از یک طرف بر رفعت مقام و ارزش کار معلم تأکید نمایند و از طرف دیگر معلمین را بر این امر آگاه سازند که آن معلمی را اسلام می ستاید و به آن بها می دهد که علاوه بر تواناییهای مختلف علمی در مرحله اول در مقام تهذیب نفس برآیند و در این راستا معلمین بعنوان اولین چیزی که به شاگردان خود ارائه می دهند، روحیه حق طلبی و گرایش بسوی تعالیم الهی باشد.
متاسفانه این سخن امام (ره) در مهم ترین دستگاه کشور که آموزش و پرورش است به بار ننشسته است. امروز بنیاد علمی و پژوهشی که باید در آموزش و پرورش بیشترین کابرد را داشته باشد ، جایش را به شوراهایی داده است که هنوز دست چپ و راستشان را نمی دانند و برای خود قانون را چون دیگ برای این مقام و آن مقام بالا و پایین می گذارند. دیگر معلم رهنمود نمی کند. بخشنامه هاست که کار معلم را به عهده گرفته است.
البته شوراهای دانش آموزی بی ریا بیش از جلسات مکرر و بی فایده با هزینه های گزاف در این اتاق و آن اتاق توفیر دارد. از حرص و جوش نوجوانان و جوانان امید زنده می شود . هر چند تا کهنه سالان طمع حرف اول دارند ،عرصه ای برای آزمودن توانایی های این نسل پدیدار نمی شود!
ای کسانی که متأسفانه متعهد به مسئولیت هایتان نیستید ، زحمت معلمان را در مدرسه هزار برابر نکنید. چون دست آن ها بسته است نمی توانند در کلاس درس همه چیز را برای دانش آموزان بگویند. اگر دروغ بگوید که دیگر معلم نیست. اگر هم راست بگوید که دیگر معلم نمی ماند. برخی مواقع بالاجبار سکوت می کنند.
با توجه به گستردگی پوشش رادیو و تلویزیون در سراسر کشور، حضرت امام با تأکید بر نقش مهم و اساسی این رسانه گروهی در موقعیت های مختلف بر بُعد تعلیم و تربیتی این رسانه نیز همواره تأکید داشته و بارها بر لزوم اهتمام هر چه بیشتر مسئولین بر این امر تأکید کرداه اند ؛ هر چند هنوز هم برای معلمان این موقعیت هم وجود ندارد.
«من همیشه از رادیو و تلویزیون نگرانی داشته ام، برای اینکه این رادیو و تلویزیون یک بنگاهی است که از تمام این رسانه های گروهی مهمتر است، برای اینکه الان در تمام دهات، در تمام شهرستانها تقریبا عمومی شده است. این رادیو تلویزیون باید اصلاح بشود، یعنی باید متحول بشود به یک بنگاه تعلیمی و تعلیمات اسلامی. باید رادیو تلویزیون مربی جوانهای ما و مربی مردم کشور باشد، نه اینکه مطالبی در آن گفته بشود که مخالف با وضعیت کشور است و مخالف با مصلحت کشور است و جوانهای ما را طوری بار می آورند که برای خودشان نباشند و برای دیگران باشند.»
از دیگر رسانه های گروهی که می تواند در راستای تعالی تعلیم و تربیت نسل جوان نقش مهمی را ایفا کند، مطبوعات و نشریات به هر نوع و هر صورت است. حضرت امام در این رابطه می فرمایند:
«در باب نشریات،خودتان می دانید که نقش نشریات درهر کشوری از همه چیزها بالاتر است،روزنامهها و مجلات می توانند که یک کشور را رشد بدهند و هدایت دهند به راهی که صلاح کشور است و می توانند که به عکس عمل بکنند، مع الاسف در ایران، در آن زمان، بی استثناء نشریات و نوشته ها غیر اسلامی بود و آنان برای برنامه ای که انحراف جوانان بود، به هر راهی تمسک کردند از جمله به نشریات، مجلات آنروز جوانان را به فساد می کشاند.»
امروز آن خوش بینی هایی که امام (ره ) برای مردم و سربلندی ملت می دیدند ، تنها حق مسلم عده ای شد که استحقاق آموزش برتر ، رفاه برتر پله های ترقیشان شد. همه چیز میلی ست. حتی نوع تربیت!
آرزوی آموزش سالم و زوال بی سوادی را جز با هدر دادن منابع آموزشی که حق هر شهروند ایرانی ست گرفته شد. نخبگان خانه نشین و یا فراری شدند و روایت ارباب رعیتی در جامعه حکم فرما شد.
در این شرایط وقتی از تربیت اسلامی و روزهایی که به عناوین مختلف فقط برای رفع تکلیف بخشنامه وار در آموزش و پرورش بر دوش مدارس و به خصوص معلمان گذاشته می شود باید جدا گله مند شد. مطالبه گری کرد که قطعا وقتی عملی در پشتوانه نیست ، ادعای مفهوم و تفسیر آن چگونه می تواند در کل کشور سازنده باشد ؟!
وقت ارزشمند یک معلم در پس اهمال کاری های مسئولین تضییع می شود. این را به عنوان اموری که در شوراهای خود به عنوان جلسه هماهنگی تربیت اسلامی برگزار می کنید ، جدای از عکس های یادگاری به بحث بیشتری بگذارید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خبر می رسد انتگرال از کتاب ریاضی حذف می شود .کتاب تاریخ جهت تطهیر روس ها تحریف می گردد . آثار بزرگان ادبیات از کتاب فارسی خط می خورد.
"کلاس خوابی" پدیده رایج مدارس می گردد و مشاوران مدارس چاره ای نمی اندیشند .
نشاط و موسیقی در مدارس با سند ۲۰۳۰ مرتبط می گردد و دهها و بلکه صدها افتراق هست و هیچ مسئولی پاسخگو نیست اگر فعالان رسانه دست به قلم شوند ، نفوذی خوانده می شوند که از بیرون کشور خط می گیرند.
اگرچه سرمای بی تفاوتی این روزها حاصل بدبینی های اخیر است ، اما از تشکل های معلمان نیز بخاری برنمی خیزد تا شاید از برودت این روزها بکاهد . در فضای تیره روشن آموزش و پرورش و ابهام در مسیر کنونی، تنها سند مکتوب و قابل استناد "سند تحول بنیادین " است که هر بند آن مبهم تر از بند های دیگر است و تاکنون تفسیر روشن و دقیقی از این سند از هیچ مسئولی شنیده نشده است. هیچ راهکاری که قابلیت اجرایی شدن داشته باشد از این سند آموزشی تعریف نگردیده است .
نگرش امنیتی صرف به مقوله آموزش هرگز راه گشا نبوده و نیست باید راهی جدید جست ؛ به واقع اگر مجلس آتی ، مجلس انقلابیون خواهد بود که گام دوم انقلاب برداشته شود؛ لازم است تمهیداتی صورت گیرد تا آموزش و پرورش اولویت نظام گردد . آموزش در چهار سوی مبهم" کنکور" پریشان تر از هر زمان دیگر است ." پرورش " تنها رکن ناشناخته مدارس است که در حلقه مرداب کلیشه ها گرفتار شده است برنامه های کلیشه ای اغلب تکراری و بدون جذابیت برای دانش آموزان مدارس است ؛ چنان که دانش آموزان از برنامه های پرورشی طرفی نمی بندند و مهارتی کسب نمی کنند و در عین حال نشاط و سرزندگی در آن برنامه ها به چشم نمی خورد
در امر آموزش شرایط به مراتب دشوارتر است ؛ مدارس ما جزایر پراکنده و دور از یکدیگر هستند و هر کدام زمام آموزش را به سویی می برند .
مدارس خاص همت شان آموزش تا رسیدن به قله های موفقیت در کنکور و المپیاد است.
مدارس دولتی تا جایی پیش می روند که همت دانش آموز و معلم می طلبد و بخش دیگری از فعالیت مدارس به بخشنامه های ارسالی از ادارات اختصاص می یابد .گویی برای خالی نبودن عریضه و تلطیف فضا آن را لازم می دانند.
در فضای تیره روشن آموزش و پرورش و ابهام در مسیر کنونی، تنها سند مکتوب و قابل استناد "سند تحول بنیادین " است که هر بند آن مبهم تر از بند های دیگر است و تاکنون تفسیر روشن و دقیقی از این سند از هیچ مسئولی شنیده نشده است. هیچ راهکاری که قابلیت اجرایی شدن داشته باشد از این سند آموزشی تعریف نگردیده است .
ما فقط از ورای ساحت های هفتگانه ی آن می دانیم هدف نهایی وصول دانش آموزان به "حیات طیبه" است اما همین هدف مبهم است و برنامه ریزان آموزشی به درستی نمی دانند حیات طیبه چیست راه رسبدن به آن کدام است؟
آیا مقوله آموزش و پرورش در کشور بی شباهت به ماهواره ظفر نیست؟ که با تمام تمهیدات لازم در مدار قرار نگرفت ؟
اغلب اسناد بالادستی در آموزش و پرورش منفعل و ناکارآمد است.
به راستی بهتر نیست برنامه ریزان آموزشی یکبار برای همیشه اسناد بالادستی را مرور کنند شاید عامل این ناکارآمدی ها را جستند.
این نسل و نسل های آتی آسان در مدار موسوم به" حیات پاک" قرار نخواهند گرفت ؛ قرائن نشان می دهد تعریف آنان از حیات پاک متفاوت از آن چیزی است که می آموزند.
دانش آموز نسل جدید فارغ از باید ها و نبایدهای آموخته یا نیاموخته خودش راهش را انتخاب می کند .
پس تا دیر نشده راهکاری باید جست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ دومین نشست علمی – تخصصی با عنوان " ایدئولوژی و برنامه درسی " با برنامه ریزی و همت پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و با همکاری انجمن مطالعات برنامه درسی ایران و انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران برگزار گردید .
اعضای میزگرد دکتر مقصود فراستخواه عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی ؛ دکتر اسدالله مرادی عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان ؛ دکتر نادر سلسبیلی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ؛ دکتر رضا ملایی رئیس حوزه یادگیری معارف و قرآن سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی و دکتر محمد حسنی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بودند .
مدیریت این نشست را دکتر سیدمحمد حسین حسینی پژوهشگر مطالعات آموزش و پرورش بر عهده داشت .
این نشست در مجموع بیش از 3 ساعت به طول انجامید و در پایان پرسش و پاسخ بین حاضران و سخنرانان برگزار گردید .
« صدای معلم » در این بخش سخنان دکتر نادر سلسبیلی را منتشر می کند .
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ دومین نشست علمی – تخصصی با عنوان " ایدئولوژی و برنامه درسی " با برنامه ریزی و همت پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و با همکاری انجمن مطالعات برنامه درسی ایران و انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران برگزار گردید .
اعضای میزگرد دکتر مقصود فراستخواه عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی ؛ دکتر اسدالله مرادی عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان ؛ دکتر نادر سلسبیلی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ؛ دکتر رضا ملایی رئیس حوزه یادگیری معارف و قرآن سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی و دکتر محمد حسنی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بودند .
مدیریت این نشست را دکتر سیدمحمد حسین حسینی پژوهشگر مطالعات آموزش و پرورش بر عهده داشت .
این نشست در مجموع بیش از 3 ساعت به طول انجامید و در پایان پرسش و پاسخ بین حاضران و سخنرانان برگزار گردید .
« صدای معلم » بخش پایانی سخنان دکتر مقصود فراستخواه را منتشر می کند .
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ دومین نشست علمی – تخصصی با عنوان " ایدئولوژی و برنامه درسی " با برنامه ریزی و همت پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و با همکاری انجمن مطالعات برنامه درسی ایران و انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران برگزار گردید .
اعضای میزگرد دکتر مقصود فراستخواه عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی ؛ دکتر اسدالله مرادی عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان ؛ دکتر نادر سلسبیلی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ؛ دکتر رضا ملایی رئیس حوزه یادگیری معارف و قرآن سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی و دکتر محمد حسنی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بودند .
مدیریت این نشست را دکتر سیدمحمد حسین حسینی پژوهشگر مطالعات آموزش و پرورش بر عهده داشت .
این نشست در مجموع بیش از 3 ساعت به طول انجامید و در پایان پرسش و پاسخ بین حاضران و سخنرانان برگزار گردید .
« صدای معلم » در این بخش ، سخنان دکتر مقصود فراستخواه را منتشر می کند .
سال های آغازین ورود به مدرسه عمدتا به دلایلی چون دوری کودک از خانه و جدایی چند ساعته از والدین یا انطباق با قواعدی تازه و نسبتا دشوار، گاهی برای دانش آموز همراه با نوعی احساس اجبار، بیگانگی و اضطراب است؛ مساله ای که اگر به درستی با آن برخورد نشود می تواند موجبات نمایان شدن یا تشدید دامنه ای از مشکلات رفتاری مبتنی بر درونی سازی (اختلالات خلقی، جسمانی سازی، مدرسه هراسی و.) یا برون سازی هایی چون (اختلالات بیش فعالی- نارسایی توجه، سلوک، نافرمانی مقابله ای و.) گردد.
بنابراین با امر بسیار حساس و سرنوشت سازی روبه رو هستیم که می تواند به جای شکوفایی به تباهی استعدادها و مصائب دیرپای دیگری منتج شود.
در ایران ما نهاد آموزش و پرورش همواره با انتقاداتی جدی از سوی صاحب نظران مواجه بوده؛ معیارهای خاص در گزینش معلمان، فاصله معنادار میان محتوا و ایده آل های آموزشی با ارزش ها و واقعیات فردی و اجتماعی، کلیت نگری و یکپارچه نمایی به قیمت نادیده گرفتن تفاوت های دینی، فرهنگی و زبانی، عدم التزام به همگام سازی با برنامه های به روز شده جهانی، به تعطیلی کشاندن مدارس طبیعت و یا مغایر خواندن حذف مشق شب با اصول قرآنی نمونه هایی از کل این ماجراست. مشکلاتی که یکی از برجسته ترین علل آن ها جزم گرایی و فشار سنگین ایدئولوژی است.
از سوی دیگر می توان نوعی احساس بی رغبتی و حتی تنفر نسبت به سال های تحصیلی را نزد دانش آموزان به سبب سخت گیری ها و ایجاد نوعی روح پادگانی در مدارس دریافت که آن را مثلا با (شعف پاره کردن کتب درسی در پایان سال تحصیلی) به یاد می آوریم احساسی که می تواند در طی دوره های بعدی و به سبب زندگی بدون آینده و به محاق رفته تازه بماند.
نظام های قدرت بر آنند تا با برساختن آن چه فوکو رژیمی از حقیقت می خواند به کنترل یا مراقبت و تنبیه افراد تحت فرمان خود دست یابند و یا همان طور که آلتوسر می گوید از طریق تشکیلات ایدئولوژیک رسمی نظیر نظام آموزشی به حفظ نظم اجتماعی و مشروعیت بخشی نائل آیند. آن ها دانشی را عرضه می دارند که به قول فریره نه تنها به کار زندگی واقعی نمی آید بلکه بیشتر حافظ وضع موجود است.
حکومت های تئوکرات یا توتالیتاریسم های کمونیستی یا فاشیستی و امثالهم به نحوی رادیکال و نظام های لیبرال و سوسیال دموکرات به شکل معتدل تری در پی القای آرمان ها و ارزش های خود به وسیله کتب درسی و برنامه های آموزشی هستند. امری که حاصلش چیزی جز محدود ساختن امکان تفکر و انتخاب آزاد از کودک و نوجوان در مقام دانش آموز نیست.
در واقع آموزش و پرورش به سان کارخانه ایست که در طی فرایند سوژه زدایی از دانش آموز ، ابژه هایی به صف شده و مصلوب الاختیار می سازد. بنابراین صرف نظر از تفاوت های محتوایی و شدت یا ضعف این اعمال قدرت، ما با بحرانی کلان و جهان شمول مواجهیم و نمی توان آن را به کشور خودمان محدود بدانیم، تا جایی که در شلوغی های ماه های اخیر فرانسه، یکی از مطالبات جلیقه زردها پاکسازی دستگاه آموزش رسمی از مفاهیم ایدئولوژیک بوده است.
در تحلیل نهایی وقتی به آموزش و پرورش خودمان باز می گردیم، آن چه می بینیم شکاف عمیقی است که میان ساختار رسمی و دیسکورس اربابی با ساختارها و خرده گفتمان های موجود ایجاد شده، فراگیر شدن چالش رقص و آهنگ ساسی تنها نمونه ای از این مدعاست.
اگر چه پیام این حرکت ظاهرا شنیده نشد و با دستپاچگی توام با ریاکاری وزیر سابق مسکوت ماند اما کسی که اندکی از روان کاوی بداند در می یابد، امیال آدمی تاب مستوری ندارند و سرکوب شده باز خواهد گشت.
آن چه که حکومت های مطلق گرا اصرار بر انکار آن دارند این است که در دیالکتیک "میل و منع" هر چه ممنوعیت های بیشتری اعمال کنی، شور بیشتری را برای تخطی از آن بر می انگیزی، هر چه شادی را بکشی، دیونوسوس همچنان زنده خواهد ماند. البته در جامعه ای که آموزش درستی نمی بیند و زندگی نسل جوانش بیش از هر جا در فضایی مدیازده جریان دارد، بیم آن می رود که زبان اعتراض، به زبانی هیستریونیک و کنش نما محدود بماند. به همین خاطر نقش والدین، مربیان و معلمان واجد اهمیت زیادی است تا با مجاهدتی جان کیتینگی (معلم داستان انجمن شاعران مرده) این پای بست ویران آموزشی را با مشارکت فراگیران از نو بنا کنند؛ کاری که نیرو و مصالح بسیار می طلبد و راهیست طولانی و دشوار.
به هر حال در سال تحصیلی جدید نیز پیش بینی می شود تلاش دانش آموزان و دانشجویان در مقام سوژه های مدرسه و دانشگاه برای قطع کردن صدای آن دیگری هزاران ساله هم چنان ادامه خواهد داشت کما اینکه برای پیشینیانمان نیز چنین بوده..
مرا در نظامیه ادرار بود
شب و روز تلقین و تکرار بود
سعدی
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
حافظ
علم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه در آن کیفیتی حاصل، نه حال
شیخ بهایی
کانال اندیشه انتقادی
گروه گزارش/
دوشنبه 23 دی دومین نشست علمی – تخصصی با عنوان " ایدئولوژی و برنامه درسی " با برنامه ریزی و همت پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و با همکاری انجمن مطالعات برنامه درسی ایران و انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران برگزار گردید .
اعضای میزگرد دکتر مقصود فراستخواه عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی ؛ دکتر اسدالله مرادی عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان ؛ دکتر نادر سلسبیلی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ؛ دکتر رضا ملایی رئیس حوزه یادگیری معارف و قرآن سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی و دکتر محمد حسنی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بودند .
مدیریت این نشست را دکتر سیدمحمد حسین حسینی پژوهشگر مطالعات آموزش و پرورش بر عهده داشت .
این نشست در مجموع بیش از 3 ساعت به طول انجامید و در پایان پرسش و پاسخ بین حاضران و سخنرانان برگزار گردید .
« صدای معلم » بخش پایانی سخنان دکتر اسدالله مرادی عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان را به صورت کامل منتشر می کند .