آقای دکتر شکوهی فیلسوف تعلیم و تربیت بود.
آقای پرورش یکاستاد شناخته شده در حوزه مباحث دینی و اخلاقی بود و آدم صاحب نظری بود.
آقای اکرمی یکمبارز سیاسی و یک چهره تاثیر گذار اجتماعی بود که در حوزه های تعلیم و تربیت صاحب نظر بود. این سه شخصیت که در سال های اول پیروزی انقلاب وزارت کردند از آنان توقع تجربه اجرایی بالایی نمی رفت زیرا با فاصله کمی از پیروزی انقلاب به وزارت رسیده بودند و آنان نقش بارزی در شکل گیری گفتمان تعلیم و تربیت در ایران بعد از انقلاب اسلامی بازی کردند و همین سهم کمی نبود.
آقای نجفی تلفیقی از دانش و تجربه بود. آدم با سوادی که در سال های پس از انقلاب ورزیدگی کاری همپیدا کرده بود.
ز دوره آقای نجفی سوابق انباشته آدم هایی که وزیر می شدند هم اهمیت داشت.
آقای نجفی وقتی وزیر آموزش و پرورش شد سابقه کار اجرایی در حد وزیر داشت و آدمتیزهوشی هم بود و وزارت خانه را با همکاری نیروهای نسل اول انقلاب که تلفیقی از تعهد و تلاش بودند به خوبی اداره کرد و خاطرات خوبی از آن دوره به جا ماند.
آقای مظفر مدیر اجرایی نامآشنایی در آموزش و پرورش بود. جسور و ریسک پذیر و اهل تعهد و آشنا با رسالت تعلیم و تربیت.
آقای مظفر که پس از بیست سال از پیروزی انقلاب اسلامی به وزارت رسیده بود تلفیقی از مدیران قدیم و جدید را در آموزش و پرورش به کار گرفت و به نظرم آن دوره را باید دوره انتقال تجارب به نسل جدید مدیران به شمار آورد.
نمی دانم چرا در دوره دوم دولت آقای خاتمی مظفر کنار گذاشته شد. آقای خاتمی در معرفی آقای حاجی گفت ایشان را برای وارد کردن اصلاحات در آموزش و پرورش جایگزین مظفر می کند ولی به نظر من آقای مظفر بود که روند اصلاحات رادر آموزش و پرورش آغاز کرد و پیش برد و این سخن آقای خاتمی قدر نشناسی بود.
آقای حاجی شخصیتی مطلوب و منطقی بود. روند مدیریت زمان آقای مظفر در دوره ایشان همادامه یافت ولی به دلیل عدم شناخت دقیق از آموزش و پرورش در برخی چالش های غیر ضروری مانند حذف معاونت پرورشی گیر افتاد و هزینه های زیادی تولید شد. آقای حاجی سابقه اجرایی عمده ای داشت. وقتی وزیر آموزش و پرورش شد سال ها استانداری و چهار سال وزارت کرده بود اما سابقه اجرایی در آموزش و پرورش نداشت و این پاشنه آشیل کمی نبود. صرف داشتن تجربه اجرایی حتی در حد وزارت در سایر وزارت خانه ها هم به هیچ وجه کفایت نمی کند.
آموزش و پرورش بزرگتر از آن است که یک مدیر هر چه هم نگاه راهبردی و توان سازماندهی بالایی داشته باشد بتواند در یک دوره کوتاه بر آن اشراف یابد و راهبردهای درستی را در حوزه های متنوع آن اتخاذ کند و پی بگیرد.
من در دوره سه وزیر آقای احمدی نژاد یعنی آقایان فرشیدی ، علی احمدی و حاجی بابایی در آموزش و پرورش نبودم و تحلیلی از این سه شخصیت و عملکرد آنان ندارم.
در دولت آقای روحانی، دوره وزارت آقای دکتر فانی که واجد دانش کافی و تجربه فراوان بودند را باید دوران برگشت به آموزش و پرورش دوره اصلاحات دانست زیرا تقریبا تماممدیران آن دوره دوباره به کار گرفته شدند.
آقای فانی مدیران با تجربه گذشته را که در دوران شخم زنی آموزش و پرورش توسط آقای احمدی نژاد (تعبیر خود احمدی نژاد در مورد عملکردش در آموزش و پرورش ) کنار زده شده بودند به کار گرفت و به نظرم میانگین دانش و تجربه مدیران ستادی و استانی آموزش و پرورش به میزان بسیار زیادی ارتقا یافت و این یعنی انتقال عقلانیت لازم به سطوح پایینتر و اصلاح فرآیند ها در سطوح صفی و ستادی آموزش و پرورش.
من دوره سه وزیر دیگر بعد از ایشان را هم همچنان تداوم با افت و خیز روندهای طراحی شده در زمان آقای دکتر فانی می دانم.
آقای دکتر دانش از دانش و تجربه کافی برخوردار بودند ولی زمانکوتاهی در اختیار داشتند. انتخاب آقای بطحایی و همینطور انتخاب آقای حاجی میرزایی غیر منتظره بود و به نظر می رسید اینانتخاب ها از سر اضطرار بود.
هر دو این شخصیت ها اگر چه از دانش و تجربه برخوردار بودند اما انتخابشان حاصل تصمیمات از سر ناچاری رئیس جمهور بود.
دوره دوم آقای روحانی را می توان دوره کاهش استقلال رای در آموزش و پرورش دانست. مداخلات بیرونی در آموزش و پرورش افزایش و مقاومت در مقابل اینمداخلات در این دو دوره کاهش یافت.
با ملاحظه آنچه از عملکرد وزرای پس از انقلاب آموزش و پرورش درک می کنم به نظرم وزیر آموزش و پرورش باید در کنار دانش نظری که به هر حال لازمه کار کردن در چنین سطحی از مدیریت کلان ملی است و جای بحث و تردید ندارد، از سابقه تجربی عمیق و طولانی در سطوح صفی و ستادی آموزش و پرورش برخوردار باشد و صرف داشتن تجربه اجرایی حتی در حد وزارت در سایر وزارت خانه ها هم به هیچ وجه کفایت نمی کند.
وزیر آموزش و پرورش باید رده های مدیریتی رادر آموزش و پرورش از مدرسه و منطقه تا استان و ستاد پیموده باشد علاوه بر این باید به لحاظ شخصیتی جسور و فعال بوده و منفعل و کم جرات نباشد که البته جرات هم در بسیاری مواقع نتیجه آگاهی و اشراف است.
این عرصه عرصه تصمیمگیری هایی است که با نقد و مخالفت های فراوان از سوی اشخاص و نهادهای حقیقی و حقوقی مواجه می شود.
کسی باید وزیر آموزش و پرورش بشود که تصمیمات را دانسته و پخته و سنجیده و با اشراف به جمیع وجوه نظام تعلیم و تربیت اتخاذ کند و بر سر تصمیمات خود محکم و استوار بایستد.
کانال هفت جوش
سرانجام و پس از کش و قوس های فراوان و نیز شایعات فراوانی که از گوشه و کنار شنیده می شد ، « حسین باغگلی » توسط ابراهیم رئیسی جهت تصدی وزارت آموزش و پرورش به مجلس یازدهم که خود را « مجلس انقلابی » می نامد معرفی شد .
پیش از آن و مطابق روال همیشگی افراد و طیف های سیاسی با انتشار لیست های مختلف و افراد مورد نظر خود سعی می کردند با " فضا سازی رسانه ای " توجه افکار عمومی را به سوی خود معطوف کنند هر چند این شیوه ویژه کشورهای جهان سوم و عقب مانده ای مانند ماست که در فقدان احزاب فراگیر و برنامه مند تا دقیقه آخر تقریبا هیچ چیزی مشخص نیست و مهم تر از آن غالبا فرد مورد نظر برای تصدی وزارتخانه مربوطه فاقد تیم کاری حرفه ای بر اساس برنامه های تدوین شده است . معلمان هم بیش از آن که خود واجد نظریه آموزشی و یا واجد صفت حرفه ای باشند در مقیاس اکثریت ، " کارمند" هستند.
نکته قابل تامل آن که در لیست های رنگارنگی که بعضا در رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتشر می شد ، آموزش و پرورش در ردیف های انتهایی بود .
به جرات می توان گفت که آموزش و پرورش در این مرز و بوم ،« آی بی کلاه » است که حتی نامش را هم بر اساس ترتیب حروف الفبایی نام نمی برند چه برسد به آن که بخواهد از دیدگاه جامعه و زاویه نگرش حکومت در اولویت و یا اهمیت باشد .
البته در نامه رئیس جمهور به رئیس مجلس این قاعده رعایت شده است .
به نظرم ؛ مشکلات و چالش های انباشته شده در طول سالیان مدید در وزارتخانه ای مانند آموزش و پرورش آن قدر فراوان و پیچیده هستند که حتی اگر چهره هایی مانند پرویز ناتل خانلری ، ملک الشعرای بهار ، غلامحسین شکوهی و... که از افراد به نام و ماندگار هستند در راس این وزارتخانه قرار گیرند مشکل به نظر می رسد که با توجه به وضعیت سیستمی بخواهد کاری صورت گیرد .
در مکتوب پیشین خود در این باب به تعدادی از موضوعات و مسائل اشاره کردم . ( این جا )
بدنه غالب فرهنگیان شاغل در آموزش و پرورش و به ویژه کنش گران آن نخستین ویژگی را که برای وزیر آموزش و پرورش بر می شمارند این است که " معلم " بوده و به قول معروف از جنس " فرهنگیان " باشد . نخستین آزمون برای راستی آزمایی برای سنجش میزان " صداقت " گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش می تواند «بازگشایی مدارس » باشد .
تجارب و شواهد کسانی که در چهار دهه پس از انقلاب اسلامی سکاندار وزارت آموزش و پرورش شده اند این فرضیه را به جد مطرح می کند که معلم بودن و سر کلاس رفتن به تنهایی نمی تواند شرط لازم و کافی برای موفقیت یک وزیر آموزش و پرورش باشد .
از نظر نگارنده ، وزرایی که پس از انقلاب اسلامی در کسوت وزیر آموزش و پرورش ظاهر شده اند به جز معدودی مانند « زنده یاد دکتر غلامحسین شکوهی » و تا حدی « محمدعلی نجفی » همه چهره های اجرایی و یا به عبارتی " کارگزار " بوده اند .
در واقع ، ما در طول این چهار دهه کم تر وزیر آموزش و پرورشی می یابیم که خود تحلیل گر مسائل در حوزه آموزش باشد و یا حامل دیدگاه مشخصی بر اساس مدیریت علمی و غیرایدئولوژیک در طرحواره های ذهنی خویش باشد .
این خصیصه به نوعی در بدنه آموزش و پرورش یعنی " معلمان " هم تا حد زیادی نمود دارد .
معلمان هم بیش از آن که خود واجد نظریه آموزشی و یا واجد صفت حرفه ای باشند در مقیاس اکثریت ، " کارمند" هستند .
آن ها بعضا چیزی را در وجود وزیر آموزش و پرورش می جویند و طلب می کنند که خود اکثرا فاقد آن هستند و یا حتی تلاشی برای رسیدن به آن نمی کنند .
این دو مولفه در طول این چهار دهه به نوعی یکدیگر را هم پوشانی کرده اند.
اگر جز این بود و معلمان بر اساس صفات ذاتی حرفه خویش می توانستند در کنار حرفه تدریس ، کنش گر آموزشی باشند و « حوزه عمومی » را در سپهر آموزش تشکیل دهند به قطع یقین وزیری بالاتر از خود می داشتند .
برخی چهره های سیاسی در برابر گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش موضع گرفته اند از جمله این که آقای باغگلی مدیر مدارس غیرانتفاعی بوده و از حال و روز مدارس دولتی بی خبر است و یا با فربه سازی تفکر " نئولیبرالیسم " آموزش و پرورش را به سمت طبقاتی شدن بیشتر و فاصله گرفتن هر چه بیشتر از " عدالت آموزشی " سوق خواهد داد و...
حسین باغگلی در گفت و گو با " قدس آنلاین " درباره " مدلهای موجود و مطلوب تربیتی " در بخشی چنین می گوید : ( این جا )
« در حال حاضر روی این نظر به صورت جدی کار میکنم که حرکت مطلوب یک جامعه آن جایی است که باید روی تربیت بزرگسالان هم سرمایهگذاری کنیم. ما به خطا همه چیز را روی تربیت کودکان سرمایهگذاری کردهایم که نتیجهاش این شده که یک عده انسان بیتربیت در حال تربیت فرزندان هستند.
اگر ما جرئتمندی استفاده از تجربیات گذشته را داشته باشیم یقیناً نتایج بسیار مطلوبی را شاهد خواهیم بود. وزرایی که پس از انقلاب اسلامی در کسوت وزیر آموزش و پرورش ظاهر شده اند به جز معدودی مانند « زنده یاد دکتر غلامحسین شکوهی » و تا حدی « محمدعلی نجفی » همه چهره های اجرایی و یا به عبارتی " کارگزار " بوده اند .
در علوم تربیتی باور بر این است هر کاری که میکنیم سهمی از اثرگذاری را دارد اما مسئله مهم امروز ما انجام کارهای خوب نیست بلکه باید پرداختن به اولویتها باشد . »
هر چند حوزه کاری آقای باغگلی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی است که این جا می تواند محل مناقشه و یا بحث در پرداختن به آموزش تطبیقی و تجارب کشورهای توسعه یافته و نظرات سازمان های بین المللی در باب " آموزش برای زیستن " باشد اما سخن ایشان در این جا ارزشمند و محل اندیشیدن است .
پرسشی که می توان مطرح کرد این است که آیا آقای باغگلی بر اساس همین نظر خود ، جرات و شهامت ایجاد تغییرات مثبت در وزارتخانه محافظه کاری را خواهد داشت که مدیران ستادی آن اکثرا بیش از آن که به فکر منافع و مصالح آموزش باشند در فکر حفظ میز و صندلی خویش اند ؟
و این که اولویت های گزینه پیشنهادی ابراهیم رئیسی در حوزه آموزش چه خواهد بود ؟
آیا برای تعیین این اولویت ها از تفکر پژوهشی و علمی که تنها پیشینه قابل یافت ایشان در موتورهای جست و جو گر است بهره خواهد جست و یا آن که مانند وزرای پیشین در گرداب " روزمرگی " فرو خواهد غلتید .
نخستین آزمون برای راستی آزمایی برای سنجش میزان " صداقت " گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش می تواند «بازگشایی مدارس » باشد .
مساله ای که حاجی میرزایی با تیم ناهماهنگ و در سایه بی برنامگی محض نتوانست در طول نزدیک به دو سال آن را جامه عمل بپوشاند .
نمایندگان محترم مجلس
چند روز دیگر طبق روال تمامی دولتها باید با رای اعتماد خود در ایران جانمان نقش آفرینی کنید و به وزاری دولت سیزدهم رای اعتماد دهید .
یادتان باشد تک تک شماها نماینده مردمی هستید که در ایران عزیزمان زندگی می کنند .
یادتان باشد مردم این روزها خسته و کلافه هستند و از شرایط وخیم کشور به خصوص شرایط اقتصادی رنج می برند .
یادتان باشد که به نام نمایندگان انقلابی پای کار مردم هستید .
پس در حوزه آموزش و پرورش دقت کنید که ؛
آموزش و پرورش رکن اصلی و اساسی هر کشوری می باشد و مردم نیز کلیدی ترین عنصر توسعه آن کشور محسوب می شوند که باید از فرهنگ، آگاهی و مهارت های گوناگون برخوردار باشند.
در این بین «معلمان» اصلی ترین رکن آموزشی هستند که مسئولیت تربیت و آماده سازی نسل آینده را در بدنه جامعه برعهده دارند. معلمان به طور رسمی به دانش آموزان و به طور غیررسمی به والدین آنها آموزش می دهند و تلاش می کنند تا شهروندانی مسئول ،مشارکت کنندگانی فعال در امور زندگی اجتماعی و فرهنگی، یادگیرنده موفق و علاقه مند و افرادی متکی به خود و قابل اعتماد مطابق سند تحول بنیادین بار آیند.
خوب می دانید که در پرتو آموزش است که انسانها متحول می شوند و این تحول به رشد کشور کمک خواهد کرد.
خوب می دانید که در کشورهای پیشرفته تربیت انسانها، بهترین مساله است و افرادی که در نظام آموزشی کار می کنند افراد بسیارمحترم به شمار می آیند و دارای منزلت اجتماعی والایی هستند چرا که توسعه و پیشرفت کشور مرهون زحمات این قشر می باشد.
با نگاهی اجمالی به اوضاع بحرانی کرونا در کشورمان درمی یابیم که متاسفانه دولت های گذشته در کشور ما به این مساله هرگز توجهی نداشته اند بنابراین طبیعی است دیدگاهی بلند مدت نیز در این خصوص نداشته و بی تفاوت عبور کرده اند که البته نقش نمایندگان مجلس نیز در این خصوص بسیار ضعیف بوده آنها نیز چنین دغدغه ای نداشته اند و فقط به فکر سهم خواهی مدیریتی در حوزه انتخابی خود از وزرای سابق بوده اند و وزارت آموزش و پرورش را به قهقرا برده اند.
تمامی دولت ها با هر گرایش فکری که راس کار آمده اند این وزارتخانه را معرفی دانسته و برنامه ای جهت ارتقا و رشد آن ارائه نکرده اند و همین نوع نگاه باعث شده است که آموزش و پرورش روز به روز ضعیف تر شود و نتواند شهروندانی آموزش پذیر و دغدغه مند تربیت کند ؛ بنابراین طبیعی است که اوضاع کرونا در کشور ما روز به روز بدتر شود .اگر دولت ها و بالطبع آن مجلس آموزش و پرورش را رکن اصلی و اساسی کشور می پنداشتند و سرمایه گذاری می کردند امروز کشور ما دچار چنین وضعیت بحرانی نبود .
بارها شنیده ایم که پیشگیری بهتر از درمان است حال و هوای امروز کشور ما مصداق همین کلام ناب است .
لذا در گام نخست از دولت سیزدهم که لقب دولت مردمی را به و در گام بعدی از نمایندگان مجلس یازدهم که لقب پرمعنای انقلابی را به خود اختصاص داده اند انتظار می رود با انتخاب درست وزیری توانمند، کارآمد، کاردان، انقلابی، متعهد، دلسوز و در یک کلام معتقد به اجرایی نمودن منویات مقام معظم رهبری و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش سرمایه گذاری مناسبی را در این راستا داشته باشند تا با برنامه های راهبردی و عملیاتی بستر مناسبی برای تربیت نسل آینده فراهم شود و در آینده ای نه چندان دور شاهد پیشرفت فرهنگی، اقتصادی، سیاسی،اجتماعی، صنعتی و از همه مهمتر شان و جایگاه مقام والای معلمان کشورمان که یکی از اساسی ترین دغدغه های مقام معظم رهبری می باشد در ایران عزیزمان باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
با رسمیت یافتن دولت سیزدهم و موضوع معرفی وزیر آموزش و پرورش ، « انجمن اسلامی معلمان ایران » از تشکل های فرهنگیان در این مورد بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار صدای معلم قرار گرفته است به شرح زیر است.
جناب آقای رئیسی
ریاست محترم جمهور
با گذشت ۴۳ سال از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در هیچ دولتی آموزش و پرورش دغدغه و اولویت نبوده ، اصلا هیچ رئیس جمهوری برای آموزش و پرورش ارزش قائل نبوده است و این یعنی فراهم نمودن زمینه عقب ماندگی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، صنعتی و...در ایران عزیزمان.
اگر بخواهید بیانیه گام دوم انقلاب را در کشور نهادینه و به صورت عمیق اجرایی نمایید می باید که به آموزش و پرورش توجه کنید و کاری کنید که آموزش و پرورش رکن اصلی دولت شما باشد.
لازمه چنین امر مهمی انتخاب وزیر آموزش و پرورش از بین بدنه فرهنگیان می باشد چرا که وزیری خارج از این بدنه نه درد معلم را می فهمد و نه آموزش و پرورش را می شناسد و نه می تواند برای دانش آموزان برنامه ریزی کند.
بیش از نیمی از فرهنگیان آموزش و پرورش را زنان تشکیل می دهند که متاسفانه در هیچ دولتی دیده نمی شوند .زنان توانمند و شایسته ای که می توانند به بهترین روش ممکن در بالاترین کرسی آموزش و پرورش ایفای نقش کنند و به تربیت نسل آینده کشور بپردازند.
بی شک و بدون تعارف باید نقش اول این وزارتخانه مهم را مادر به عهده داشته باشد تا با دیدگاه مادرانه آرامش را در آن خانه حکمفرما و سپس به امر خطیر تربیت و آموزش بپردازد .
چهره خشن و زمخت مردانه حاکم در این وزارتخانه در طول۴۳ سال گذشته همواره به بدنه آن آسیب زده چرا که مردان فقط به سیاسی کاری و کسب قدرت می پردازند.
در حال حاضر در این وزارتخانه صاحبان قدرتی تاخت و تاز می کنند که دغدغه ای برای اجرایی نمودن سند تحول بنیادین ندارند و فقط در اندیشه کسب قدرت و حفظ منافع مادی و جایگاه خویش هستند.
آقای رئیس جمهور
تا زمان از دست نرفته بار دیگر اقتدار خود را به اطرافیانی که با فشار به شما می خواهند وزیری تحمیل کنند نشان دهید که در غیر این صورت نه تنها برایتان آورده ای نخواهد داشت بلکه باید در پیشگاه خداوند نیز پاسخ گو باشید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با اندکی اغماض و البته واقعبینی باید شهردار تهران را سومین دولتمرد مؤثر و پرنفوذ کشور پس از مقام معظم رهبری و رییس جمهور تلقی کنیم.
گستردگی مسئولیتها و حیطه اختیارات، حساسیتهای خاص پایتخت، امکانات و منابع مالی فراوان و حوزه اثربخشی و... دلایل اهمیت فوق العاده پست شهرداری پایتخت میباشد. برای نمونه بودجه و امکانات فرهنگی شهرداری تهران به تنهایی از بودجه وزارت ارشاد و دهها نهاد موازی فرهنگی به مراتب بیشتر است.
به همین دلیل از دیرباز احزاب و شخصیتهای مؤثر سعی در انتخاب همفکران و نزدیکان خود در این پست استراتژیک و محوری داشته و دارند.
در کشورهای توسعه یافته هر کس شهردار پایتخت باشد، معمولا از شانس های اصلی ریاست جمهوری برای ادوار آتی خواهد بود.
در ایران نیز پست شهرداری پایتخت عملاً سکوی پرتاپ دکتر محمود احمدی نژاد به نهاد ریاست جمهوری گردید.
علیرضا زاکانی زاده ۱۳۴۴ در تهران، سیاستمدار اصولگراست. او نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، در دورههای هفتم، هشتم و نهم بوده و ریاست کمیسیون ویژه بررسی برجام، نتایج و پیامدهای آن را برعهده داشتهاست.
وی همچنین یکی از شش کاندیدای تایید شده ریاست جمهوری در دور سیزدهم بود که در ادامه به نفع آقای رییسی انصراف داد. ورود در تعاملات برد_برد از حلقههای مفقوده در حوزههای مختلف آموزش و پرورش ماست. عقد قرارداد با ضعیفترین بیمه ها چون آتیه سازان نمونهای از این زوار دررفتگی ارتباطات بین بخشی و بین سازمانی است.
از مهمترین برنامههای زاکانی میتوان به فساد ستیزی و عدالت مداری و همچنین رایزنی با دولت برای اولویت فاینانس مترو اشاره کرد.
علیرضا زاکانی با شعار "کلانشهر تهران، الگوی جهان اسلام" برنامه های خود را تقدیم شورا کرده است.
وی در برنامه خود به رویکردهای مدیریتی همچون، فساد ستیزی و عدالت مداری پرداخته و برنامه خود را در هفت محور تخصصی ارائه کرده است.
اخذ تمام و کمال سهم شهرداری از محل مالیات بر ارزش افزوده و رایزنی با دولت برای اولویت فاینانس مترو از از جمله برنامههای زاکانی هستند.
با شهردار شدن زاکانی و همگرایی جناحی روسای قوای سه گانه عملا آخرین حلقه مفقود اصول گرایان در ایده "حاکمیت یکدست" تکمیل شد و به عبارت دیگر پس از این هیچ عذر و بهانه ای برای عدم موفقیت جریان "جبهه انقلاب" از سوی مردم پذیرفته نخواهد بود.
حناچی و شعار "تهران شهری برای همه"
دکتر حناچی به درستی معتقد بود که دولت باید بیش از نیم میلیون واحد خالی در تهران را شناسایی و برایشان مالیات ببندد.
همچنین وابستگی بودجهای شهرداری به منابع عمومی و دولتی باید قطع شده و به جای تراکم فروشی به دنبال حرکت به سمت درآمد پایدار برای پایتخت بود.
گسترش حمل و نقل عمومی با هدف کاهش و کنترل ترافیک نیز از دیگر رئوس اعلامی برنامه های دکتر حناچی بوده و در یک کلام وی به دنبال تحقق شعار تهران شهری برای همه بودند.
در اینکه حناچی چه میزان توانست به برنامه هایش جامعه عمل بپوشاند و نمره کارنامه وی چند می باشد بحثی است تخصصی که در یادداشت بعدی تقدیم خواهد شد.
آموزش و پرورش و شهرداریها
در طول دو سال تلاش و تقلا برای تعمیر و تجهیز شهیدستان کرج و قبل از آن هنرستان دستغیب و البته چهار سال تجربه مدیریت هنرستان هنرهای زیبای زنجان به این نتیجه رسیدم که رؤسای آموزش و پرورش در کل کشور روابط حسنه و برد_برد با دیگر سازمانها و به ویژه شهرداریها ندارند. این در حالیست که شهرداریها بودجه قابل توجهی در حوزه فرهنگ دارند.
شایسته است که مسئولین آموزش و پرورش با اتخاذ تصمیمات عاجل و فعال کردن روابط عمومیها در این خصوص تجدید نظر اساسی بنمایند.
در نظر آوریم که در بسیاری از استانها معلمین حضور قابل توجهی در قالب شوراهای اسلامی شهر و روستا دارند. ورود در تعاملات برد_برد از حلقههای مفقوده در حوزههای مختلف آموزش و پرورش ماست. عقد قرارداد با ضعیفترین بیمه ها چون آتیه سازان نمونهای از این زوار دررفتگی ارتباطات بین بخشی و بین سازمانی است.
فارغ از کیستی وزیر آتی امیدوارم کاندیدای وزارت فردی مقتدر و کارآمد از جنس معلم و بدنه آموزش و پرورش بوده و البته توانایی و پتانسیل لازم برای اداره بزرگترین وزارت کابینه را دارا باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حاکمیت طالبان در دهه هفتاد خورشیدی معجونی از جهل، فقر، تبعیض، خشونت و تحجرگرایی دینی پرورش یافته در فرهنگ قبیلهای بود. طالبان به نام دین و اجرای احکام اسلامی بیشترین ستمها را در حق مردم فقیر افغانستان، به ویژه زنان روا داشتند. پدیدار شدن رژیم طالبانی برای مردان نمازهای اجباری و تکراری، قطع دست، ریش دراز و دستار سیه/سفید را هدیه داد و اما برای زنان قوانین ذیل را به نام حلال و حرام به ارمغان آورد:
حرام و حلال طالبان برای زنان در دو ماه اخیر در شهرستانهایی که به این گروه واگذارشده همان قوانین ۲۵ سال پیش را وضع کردهاند.
چنانچه به گونه فشرده یادآوری شد؛ طالبان در نخستین دوره سیاه حاکمیتشان تنها جهل، فقر، تهدید، تبعیض و خشونت را به ارمغان آوردند. یاد آوری میکنم، تبعیض زبانی و قومی در حکومت طالبان کمتر از تبعیض جنسیتی نبود اما پیام و فرامین طالبان برای زنان روشن و جدی بود. طالبان در نخستین روزهای به قدرت رسیدن خویش چنین فرمان صادرکردند:
“زنان از آغاز آفرینش، گناهکار آفریده شدهاند و تنها راه فرار یک مسلمانِ اصیل از گناه آن است که زن، یا زنان او در پنهانیترین گوشه خانه، زندگی کنند.”
فرمان دیگر ملأ محمد عمر مشهور به عمر کور بنیانگذار و امیر گروه تروریستی طالبان که در جریده رسمی شماره ۷۸۶ نشرشد، و اکنون هم در آرشیو وزارت دادگستری/عدلیه افغانستان قابل دسترس است جایگاه زنان را این چنین مشخص کرده است:
“موظفین امربالمعروف و النهی عن المنکر به دفع نمودن منکرات ذیل مکلف میباشند:
(۱) هر زنی که با روی برهنه، بی حجاب و یا بدون برقع (چادری) به بیرون از منزل دیده شود منزلش را نشانی نموده برای شوهرش جزای لازم بدهد. یا زن را بانظرداشت حالت جابه جا تهدید نماید. (۲) هرگاه زن ذکرشده مندرج جز یک این فقره در وسایط نقلیه در حالت انتقال دیده شود، دریور (راننده) را با نظر داشت حالت از یک الی پنج یوم حبس نماید”
نخستین پیام تهدید آمیز طالبان برای زنان این بود:
فقط در خانه بمانید، جهل را با این کلمه فریاد زدند و فقر را با حرمت کار و اشتغال برای زنان هدیه دادند و گفتند رفتن به مکتب، مدرسه، بیمارستان و اشتغال در کارهای اجتماعی ممنوع است.
در زمان حاکمیت طالبان زنان افغانستان در تمام سطوح اجتماعی با ممنوعیتها و مشکلات خیلی شدید مواجه شدند، در همه عرصههای زندگی برای زنان ممنوعیت وضع شده بود. در هر کوچه و بازار بی محابا شلاق تهدید بر فرق زنان فرود میآمد. ازدواج اجباری زنان بیوه و دختران جوان نیز از اصول حکومتداری طالبان بود. در استادیومهای ورزشی گاهی به جای توپ با کله انسانهای اعدام شده بازی میکردند. فروش وهدیه دختران برای همسنگران خارجی تبار خصوصاً عربها و پشتونهای وزیرستان پاکستان نیز از ویژگیهای حکومت طالبی بود، کوچ اجباری اقوام دیگر از محل سکونتشان وآتش زدن باغ وخرمن وهستی مردم نیز از فجایع تاریخی حاکمیت طالبان در دهه هفتاد خور شیدی بود. طالبان هزازان تن را به دلایل تباری و زبانی از محل سکونتشان به طور دسته جمعی کوچ دادند. زمانی که طالبان در دهه هفتاد خورشیدی سیطره نظامی خود را در بخشهایی از افغانستان گسترانده بودند، از استراتژی زمین سوخته در کابل و قسمتهایی از شمال و غرب کشور استفاده کردند. به آتش کشیدن تاکستانهای شمالی و تخریب هزاران هکتار زمین تاجیکها از دروازه شمالی کابل تا دروازه پنجشیر از مصادیق سیاست زمین سوخته توسط طالبان است که دو دهه پیش به اجرا گذاشته شد.
اگرچه کوچ دادن اجباری و کشتارهای گروهی در تاریخ ۲۵۰ ساله افغانستان بارها به گونه فجیع رخ داده. مثلاً در دوره حاکمیت عبدالرحمان خان (۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱) حدود ۶۰ درصد از کل جمعیت هزارهها توسط سپاهیان عبدالرحمان خان قتل عام شدند و مناطقشان در استانهای مرکزی افغانستان به ویژه در ارزگان به گونه کامل به کوچیان قوم افغان/اوغان (پشتون) واگذار شد. ( جلد سوم سراج التواریخ اثر فیض محمد کاتب هزاره) در گذشته طالبان به شبکههایی اجتماعی و رسانههای ارتباطجمعی دسترسی نداشتند اما امروز دارند و در انتشار پروپاگاندا کوتاهی نمیکنند.
عبدالرحمن خان به قلم خودش کشتار بیرحمانه تاجیکها در بدخشان را چنین شرح داده: “کسانی را که در بدخشان اسیر میشدند، من به دهن توپ میگذاشتم. در مدت سه سال تعداد کسانی را که به این روش در بدخشان کشتهام، تقریباً پنج هزار نفر میشد و تعداد کسانی که از دست لشکر من کشته شدند، ده هزار نفر بودند.” ( صفحه ۱۵۵ تاج التواریخ )امیر امان الله خان که از او به عنوان شاه نوگرا و ترقی خواه یاد میکنند برای غصب سرزمینهای مردم در شمال افغانستان یک قانون به نام “نظامنامه ناقلین بسمت قطغن” ایجاد کرد و مسئولان دولتی را وظیفه داد تا زمینهای حاصل خیز شمال را نشانی کنند و سپس از پشتونهایی جنوب و جنوب شرق خواست به شمال بروند، هم برایشان زمین و باغات فراوان میدهم و هم از مالیه دهی معافاند. اینگونه به هدف تعویض ترکیب جمعیتی مردم بومی را کوچ داد.(قانون نظامنامه ناقلین امان الله خان نیز در جراید رسمی و سایت وزارت دادگستری/عدلیه افغانستان قابل دسترس است)
این تبهکاریها و سیاهکاری ها دوباره در دوره حاکمیت طالبی تکرار شد. چنانچه در یک روز حتی ده هزار نفر را در بلخ تیرباران کردند. فاجعه یکاولنگ نیز از یادگارهای وحشت آفرین این گروه است. خلاصه روح نظام طالبی را جهل، جنون و جنایت شکل میداد.
گاهی کسی را فر صت نمیدادند که وضو بگیرد، مجبور بود بی وضو نماز بخواند و گاهی کسی را که نماز خوانده بود مجبور میساختند دوباره نماز بخواند. آزادی انسان از وطن رخت بسته بود، کسی حق نداشت لباس دلخواه اش را بپوشد، بلند حرف بزند و موهایش را اصلاح کند. دستار سیاه/سفید برای مردان اجباری بود و لباس زنان فقط همان چادری (برقع) یا جوال سوراخداری بود که به مشکل میشد پیش روی خودرا نگاه کنند. سنگسار، به رگبار بستن، قتل با لبه تیز شمشیر، قطع دست، دره زدن، شلاق، خفه کردن صدا، حبس در خانه، محرومیت از آموزش، شغل و آزادیهای فردی و اجتماعی از ویژگی های حکومت طالبی بود. حتی زنان از پوشیدن دمپایی منع شده بودند، طالبان میگفتند اگر دمپایی بپوشید مردم پاهایی شما را میبینند و تحریک میشوند.
آیا حکومت طالبی تکرار خواهد شد؟
بعد از گذشت بیشتر از دو دهه، حالا بار دیگر صدائی ناقوس حاکمیت طالبی به گوش میرسد. همین حالا حدود هفتاد درصد از شهرستانها و روستاهای افغانستان زیر حاکمیت طالبان قرار دارد. طالبان در داخل ابتکار نظامی و در خارج ابتکار سیاسی را در دست دارند. علاوه از پاکستان و برخی کشورهای شیخ نشین حاشیه خلیج فارس؛ آقای زلمی خلیلزاد نماینده افغان/پشتون تبار آمریکا به نفع طالبان در کشورهای اروپایی و کشورهای حوزه خاور میانه لابی گری میکند، برایشان مشروعیت سیاسی میخرد و در هر کشور آینده طالبان را ضمانت میکند، تا حدی که حتی دیدگاه ایران دشمن ایدیولوژیک و قدیمی طالبان تغییر کرده است. آقای خلیلزاد در هر کشور و در هر اعلامیهاش میگوید که طالبان تغییر کردهاند و چهره طالبان را وارونه جلوه داده و آنها را که یک گروه تروریستیاند گروه سیاسی طرفدار صلح معرفی کرده است، با فشار آمریکا زندانیانشان را از زندانها رها وسنگر های شان را تقویت میکند.
نارضایتی مردم از سیاست قوم محور و برنامههای تبار گرایانه و ناعادلانه اشرف غنی احمدزی و فساد بی رویه کوتولههای اشرف غنی نیز مسیر طالبان را بیشتر هموار کرده است. چون مردم ایستادن در مقابل طالب را به معنی بقای اشرف غنی تعریف میکنند و از طرفی هم ژنرالان و فرماندهان ضد طالب در سالیان اخیر توسط اشرف غنی یا زندانی و یا خلع سلاح و یا هم به طور اجباری متقاعد شدهاند و در مجموع روحیه و انگیزه کافی در بین مردم و نظامیان برای دفاع از حکومت کنونی وجود ندارد.
تکرار قانون طالبی برای مردم افغانستان
از قرائن بر میآید که طالبان بار دیگر فکر اشغال افغانستان را بر سر دارند اما با چه قوانین و مقررات تازه؟
شرایط نسبت به گذشته تغییر کرده، درگذشته طرف مشورت و مذاکره طالبان تنها پاکستان بود اما حالا با کشورهای مختلف دنیا در حال مذاکره و معاملهاند. در گذشته روسیه و ایران دشمنان آشتیناپذیر طالبان بودند و اما حالا از دوباره به قدرت رسیدن طالبان هیچ نگرانی ندارند. در گذشته طالبان به شبکههایی اجتماعی و رسانههای ارتباطجمعی دسترسی نداشتند اما امروز دارند و در انتشار پروپاگاندا کوتاهی نمیکنند. بسیار چیزها تغییر کرده اما چه چیز تغییر نکرده؛ قوانین سختگیرانه طالبان در مورد شهروندان کشور بهویژه زنها پابرجاست. حالا هم مکاتب را آتش میزنند و زنان را در قفس خانه حبس میکنند و ساختمانهای دولتی را انفجار میدهند. در دو ماه اخیر در شهرستانهایی که به این گروه واگذارشده همان قوانین ۲۵ سال پیش را وضع کردهاند. دهها ساختمان را با جاسازی مواد انفجاری ویران و فهرست زنان بیوه و دختران جوان را نیز از مردم خواستهاند تا به نکاح پیکار جویان خارجی خود بهویژه عربها، اویغورها، چچنی ها و وزیرستانیها درآورند. تلویزیونها را شکسته و مردم را از شنیدن موسیقی منع کردهاند. اینکه آیا دوباره کسی پیدا خواهد شد که مسعود گونه (همچون احمدشاه مسعود) در برابر این گروه ویرانگر و خردستیز بایستد و درفش آزاداندیشی را در برابر تحجرگرایی دینی نشأت گرفته از فرهنگ قبیلهای بلند کند؛ زمان پاسخ خواهد داد.
*دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته حقوق بینالملل در دانشگاه آمستردام
فضای کشور آکنده از اخبار آزار دهنده است . اخبار گوناگونی که ریشه اغلب آنها به اقتصاد ، محیط زیست و نهایتا به مدیریت های ناکارآمد برمی گردد.
سرعت وقوع اخبار ناگوار در یکی دو ماه اخیر ، به حدی است که مجالی برای اندیشیدن به یک مشکل دست نمی دهد .
هنوز جزئیات یک خبر را بررسی نکرده ایم که خبر ناگوار دیگری می رسد.
هنوز از خبر واژگونی اتوبوس خبرنگاران فارغ نشده ایم که خبر واژگونی اتوبوس سرباز معلمان ، ملت را سوگوار کرد.
در پیگیری این اخبار ، به اتوبوس های غیر استاندارد و از رده خارج رسیدیم که همچنان مجوز تردد دارند و جان می گیرند .
سالهاست چنین حوادثی که ناشی از سو مدیریت هاست ، در جاده ها رخ می دهند.
هنوز از سوگواری خبرنگاران و سرباز معلمان فارغ نشدیم که بی برقی های گسترده در تهران و شهرستان ها ، تیتر اخبار می شوند . تا این خبر را پیگیری می کردیم ، اخبار اسفناک سیستان و بلوچستان رسید . شیوع گسترده کرونا و بی آبی روستاهای آن منطقه خبر اول رسانه ها شد.
فیلم هایی که روایتگر بی آبی شهرها و روستاهای این استان بودند ، مرزها را در نوردید.
هنوز تانکرهای آب رسان ارتش ، در مسیر سیستان و بلوچستان بودند که خبر رسید دامداری در کشورمان در آستانه ورشکستگی و نابودی است. فیلم های متعددی در فضای مجازی مشاهده کردیم که دامداران ورشکسته به دلیل کمیابی و گرانی علوفه دام وافزایش هزینه های جنبی ناچار به ذبح دامها یا فروش آنها شده اند.
بر اساس مستنداتی که اندکی از آنها در رسانه ملی هم منعکس شد ، منشا این مشکل هم به دلال ها و واسطه هایی رسید که مانع ترخیص خوراک دام از گمرک هستند. خوراک دام هم مثل کالاهایی چون دارو ، لاستیک خودرو ، سیمان ، پارچه و.... به این سرنوشت گرفتار شده است . باز همان داستان تکراری ارز دولتی و ارز آزاد و سودجویی عده ای که با اشکال گوناگون ارز دولتی دریافت می کنند و هیچ کس حتی دولت توان مقابله با آنها را ندارد.
در تمام این مسائل مقصران اصلی معرفی نمی شوند . هیچ نهادی مسؤلیت نمی پذیرد و هیچ مدیری برکنار یا بازخواست نمی شود .
اخبار ورشکستگی دامداران و اوضاع اسفناک سیستان و بلوچستان را دنبال می کردیم که خبر بی آبی استان خوزستان ،رسانه ها را تسخیر کرد . در وضعیت خوزستان ، علاوه بر مشکل کم بارشی ، عوامل متعددی مؤثر بوده اند.
سدسازی های غیرکارشناسی شده و بی توجه به شرایط زیست محیطی که فقط برای عده ای سودآور بود ، عواقبی به بار آورده است که یکی از آنها بحران آب در خوزستان است.
اسنادی که پس از یک دهه اکنون بر ملا می شوند ، مخالفت سازمان محیط زیست را برای طرح های ناکارآمد در حوزه مدیریت آب نشان می دهد .
خشک کردن هورالعظیم بدون اجازه سازمان حفاظت محیط زیست و با مجوز شوراهای بالادستی در سال 89 انجام شده است . این طرح که به منظور اجرای پروژه های نفتی انجام شد ، موجب ورشکستگی کشاورزان و دامداران آن مناطق گردید. بررسی بحران آب در خوزستان نشان می دهد که بی تدبیری در ساخت سدها ، انتقال آب و خشکاندن تالاب ها عواملی بودند که غیرکارشناسانه صورت گرفتند و این شرایط را ایجاد کرده اند.
این حوادث پی در پی مربوط به امسال نیست بلکه ریشه در مدیریت های ناکارآمد سالهای متوالی دارد . به هر حوزه ای که سرک بکشیم آسمان همین رنگ است. اگر انتخاب مدیران در پست های حساس ، بر اساس سواد و تخصص باشد با چنین شرایطی روبه رو نبودیم.
ناتوانی در مدیریت کشور ، به بحران های بی آبی ، بی برقی ، محیط زیستی ، گرانی و بیکاری منجر شده است.
هنوز از شوک خشکی هورالعظیم و کارون سر بلند نکرده ایم که خبر صیانت از فضای مجازی هم رسید ! در حالی که بخشی از روستاهای کشور در حسرت یک تانکر آب هستند ، در حالی که کرونا همچنان قربانی می گیرد و در واکسیناسیون از بسیاری کشورها عقب هستیم ، در حالی که گرانی گلوی مردم را می فشارد ، در چنین آشفته بازاری ، نمایندگان مجلس به سراغ صیانت از کاربران فضای مجازی آمده اند !
در یک جامعه ، اولویت گذاری ها هم به مدیریت های شایسته نیاز دارد. ظاهرا نمایندگان در تشخیص اولویت ها هم بی تجربه اند. این نمایندگان از حقوق کدام کاربران سخن می گویند ؟
کاربران فضای مجازی همان مردمی هستند که مشکل معیشت ، بیکاری ، مسکن و دارو دارند.
این کاربران ناگزیرند در صف واکسن و تخت بیمارستانی ساعتها انتظار بکشند ، این مردم همان روستائیان خوزستان هستند که تشنه اند و کشاورزی و دامداری خود را ورشکسته می بینند . مردم همان جوانان کولبری هستند که در کوره راه های پرپیچ و خم و برفی جان سپردند . مردم همان جوانان نخبه ای هستند که فرصت های شغلی را از آنها گرفته اید و گاه ناچار به مهاجرت می شوند. این مردم همان هایی هستند که برای سیر کردن شکم فرزندانشان ، به زباله گردی روی آورده اند. مردم همان کسانی هستند که از کسب و کار در فضای مجازی ، اجاره خانه و اقساط خود را پرداخت می کنند.
آب ، برق و معیشت نیازهای برحق همین مردم هستند ؛ چرا به فکر صیانت از این حقوق بر حق مردم نیستید ؟!
کاش شتابی را که در اجرای این طرح دارید ، در ورود واکسن نشان می دادید و به عنوان وکیل مردم مطالبه می کردید !
کاش یک بار به ممنوعیت ورود واکسن اعتراض می کردید و صادقانه می گفتید اگر ورود واکسن ممنوع نبود ، روزانه شاهد فوت سیصد هموطن نبودیم . در یک جامعه ، اولویت گذاری ها هم به مدیریت های شایسته نیاز دارد.
کاش در این روزهای تلخ ، صیانت از سلامت مردم برایتان اولویت داشت نه صیانت از فضای مجازی !
سالها پیش با ویدیو و ماهواره و موسیقی هم مخالفت ها کردید و خشونت ها به کار گرفتید . هر چه حلقه انحصار طلبی ها را تنگ تر کردید ، تمرد و سرکشی های نسل جوان بیشتر شد .
متاسفانه سالهاست زمان و بودجه های کلان برای طرح های غیرکارشناسانه و ناکارآمد صرف می شود .
جامعه ما بیش از این ظرفیت سانسور و فیلتر و انحصارطلبی ندارد . این طرح که بیشتر با اهداف امنیتی و اقتصادی برایش برنامه ریزی کرده اید ، به جایی نمی رسد . جوانان خلاق امروز با جوانان دهه 60 تفاوت های زیادی دارند آگاهی این نسل از مفاهیمی چون حقوق بشر ، آزادی و اعتراضات مدنی بیشتر از نسل های گذشته است .
این نسل انسدادها و فیلتر کردن ها را برنمی تابند و برای حقوق شهروندی خود راه های برون رفت را پیدا می کنند .
این سرزمین متعلق به همه ایرانیان است و نمی توان آن را مطابق سلیقه عده ای خاص اداره کرد.
مسؤلینی که مدیریت ها را رها نمی کنید ! اگر نمی توانید باری از روی دوش این مردم رنجدیده بردارید لااقل مشکلات آنها را افزون نکنید و بیش از این به التهاب جامعه دامن نزنید.
تاریخ معلم خوبی است اگر از آن درس بگیریم.