چنان که می دانیم معلمان به لحاظ آماری نسبت به مشاغل دیگر از تعداد قابل ملاحظهای در سطح جامعه برخوردارند. تعداد زیاد معلمان در مقایسه با تعداد کم سایر مشاغل، ایجاب میکند که آنان در همکاری با یکدیگر بتوانند تحولات مهمی را در عرصه سیاسی- اجتماعی رقم زنند. برای مثال وقتی معلمی، نامزد انتخاباتی در شورای شهر یا نمایندگی مجلس میشود، معمولاً انتظار بر این است که همکارانش به حمایت از وی پرداخته و پیروزی وی را در میدان انتخاباتی رقم زنند؛ اما معمولاً در عمل چنین امری رخ نمیدهد. اکنون سوال نوشته حاضر این است که چرا معلمان از همکاران خود در مقام نامزد انتخاباتی چندان حمایتی به عمل نمیآورند؟
پاسخ این سوال را می توان ناشی از دو عامل عمده دانست: اول اینکه شغل معلمی ظاهرا شغلی است که در آن، معلمان در کنار هم مشغول فعالیت هستند؛ در حالی که به واقع چنین نیست. به این معنی که معلمان در واقع نه به صورت اجتماعی بلکه به صورت انفرادی و در کلاس های جداگانه، مشغول کار خود هستند. بنابراین آنان ارتباط تنگاتنگ و توام با نیازمندی متقابل با یکدیگر ندارند. چنانکه آنان در ۶ ساعت کاری در یک روز تنها نیم ساعت آن هم برای صرف چایی در کنار هم هستند.
عامل دوم این است که شغل معلمی به دلیل حقوق و مزایای بسیار ناچیز، عملا معلمان را به لحاظ مالی و اقتصادی ضعیف نگه می دارد. بنابراین ضعف اقتصادی معلمان موجب میشود که آنان در رسیدن به اهداف سیاسی- اجتماعی چون نامزدی در انتخابات، ناتوان باشند. به این معنی که آنان به لحاظ مالی چندان قادر به پرداخت هزینه های انتخاباتی و تبلیغاتی خود نمی شوند؛ از طرف دیگر همکارانشان نیز باز به دلیل ضعف اقتصادی، قادر به حمایت مالی از همکار خود در رقابت انتخابات نمی شوند. به این ترتیب ضعف اقتصادی با خود ضعف در سایر ابعاد یعنی ضعف سیاسی (قدرت) و ضعف اجتماعی (پرستیژ) را به دنبال میآورد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بعد مدت ها این بار از خانه همسایه به جای صدای قیل و قال، صدای بلند تلویزیون که در حال پخش مناظره بود به گوشم رسید. صدای تلویزیون مثل وقتی بود که مسابقات فوتبال را همسایه ها نگاه می کردند.
به نظرم مناظرات هیجان بیشتری توام با کنجکاوی داشت و مردم می خواستند بدانند که این برگزیدگان چه ویژگی های منحصر به فردی داشتند که منتخب شورای نگهبان شدند. هفت نفر از میان هشتاد میلیون نفر.
بعد اتمام مناظره مثل دوران کرونا دچار بهت شدم. به نظرم رسید که منحصر به فرد بودن کافی نیست چنانکه کرونا نیز چنین بود.
حدود یک سالی طول کشید تا ما معلم ها و دانش آموزان از بهت و حیرت بیرون بیاییم. نداشتن امکانات سخت افزاری و نرم افزاری برای بعضی این دوره را طولانی تر نیز کرد.
امکانات سخت افزاری مثل نداشتن گوشی و نت و مشکلات اقتصادی مانند مشکلات یادگیری نرم افزارها مانع نبود. عدم توان در به کارگیری نرم افزارها ، غرورِ همه چیز دانیِ خیلی ها را شکست. خیلی ها با گوشی های گران قیمت شان هم نمی توانستند آموزش دهند.
شاد که شادان و دِلی دِلی کنان آمده بود نتوانست با رقبای جدی خود مقابله کند و باعث ناشادی دانش آموزان و معلمان شد. از یک سو برای رفع تکلیف باید گروه ها در شاد تشکیل می شدند و از سوی دیگر برای انجام کار آموزش باید از رسانه های دیگر استفاده می کردیم.
ماجرا به اینجا ختم نشد. بعضی دانش آموزان به دلیل نداشتن گوشی و نت نمی توانستند در کلاس شرکت کنند و بعضی دیگر به دلیل اینکه خوابشان می آمد!
برای هر دو گروه یکسان رفتار شد. یعنی از آنان خواسته شد که ولو در حد اعلام حضور سری به کلاس ها بزنند. بعضی که گوشی نداشتند از اقوامشان می خواستند که در کلاس حاضر شده اسم دانش آموز را بنویسد و خواب آلودگان نیز اواسط کلاس حاضری می زدند و بعد غیبشان می زد.
نظام آموزشی هم اصرار دارد که آمار محصلان و قبول شدگان همواره بالا باشد و همین اصرار بر آمار، تمهیدات و زمینه های لازم برای چشم پوشی های مکرر را فراهم می کند.
بعد هم نهایتا موقع نمره دادن، مدیران که میزان کارآمدی شان با آمار سنجیده می شود از معلمانشان نیز می خواهند که کارآمدی خود را در تدریس با نمرات بالا به دانش آموزان اثبات کنند.
با دیدن مناظره متوجه شدم که گرفتن مدرک سخت نیست و علاوه بر این، داشتن مدرک در گفتار و کردار تاثیری ندارد.
با ایجاد میان بُرها برای کسب مدرک می شود بعد از سواد خواندن و نوشتن و گرفتن سیکل به سمت گرفتن دکترا پیش رفت و می توان در عین حال مشاغل مهم حکومتی را نیز تصدی گری کرد.
چرا باید از اینکه دانش آموزان، غلط می نویسند و اشتباه می خوانند و دروس را حفظ می کنند ناراحت شویم و یا اگر فهم مطالب و تفکر انتقادی برایشان مهم نیست به آنها خرده بگیریم.
وقتی دروازه های تصدی گری تا بالاترین مناصب حکومتی این چنین گشاده هست پیشنهاد مشخص من به مسئولین نظام کنونی آموزش و پرورش این است که مثل خرید خدمت سربازی علنا در ازای اعطای مدرک تحصیلی مبلغی را دریافت کنند. با این ترتیب کسانی که وقت ندارند و مشغول کارهای دولتی و خدمت به جامعه! هستند وقتشان را برای گرفتن مدرک حرام نمی کنند و شاید بخشی از بودجه مورد نیاز آموزش و پرورش نیز به این ترتیب تامین شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
در آستانه تغییر دولت هستیم .
اخبار و گزارش ها حاکی هستند که برخی از مدیران وزارت آموزش و پرورش که برای حفظ موقعیت و جایگاه خویش ، همواره جهت حرکت خود را با جهت وزش باد تنظیم می کنند به تکاپو افتاده و فعالیت هایی را برای بقای خود ترتیب داده اند .
برخی دیگر از مدیران نیز بر اساس غریزه و آن چه در فرآیند آزمون و خطا در این ساز و کار به آن رسیده اند به شدت سعی می کنند تا خود را کاملا با وضعیت موجود همراه و همسو نشان داده و احتمالا حرفی نزنند و یا حرکتی انجام ندهند که موجب ایجاد حساسیت و سوء ظن در مقامات برای برکناری احتمالی آنان در آینده باشد .
از این رو سعی می کنند که خود را کاملا با روزمرگی موجود تطبیق دهند .
از این گونه مدیران که البته در آموزش و پرورش و سایر نهادها کم نیستند تحول و تحرکی عایدی سیستم به گل نشسته نخواهد شد و ناکارآمدی و بی اعتمادی نهادینه شده گسترش خواهد یافت.
آن چه در زیر می آید ، گزارش نرگس کارگری از تمهیدات برگزاری گفت و گو با سرپرست دانشگاه فرهنگیان اصفهان است که به دلایل نامعلومی لغو شد .
از وقتی که روزنامه ها در ایران متولد شدند همواره در معرض خشم ارباب قدرت بوده و کمتر فضای آزادی را تجربه کرده اند. اما آن معدود سالهایی را هم که آزاد بودند بلافاصله به ورطه افراط ، تندروی و فحاشی افتاده و چندان ملتزم به رسالت روزنامه نگاری نبوده اند.
آنها شبیه آدمهای پا در زنجیر و نشسته در غارِ تاریکِ افلاطونی بوده اند که هر موقع هم حادثه ای خارجی یا داخلی موجب باز شدن زنجیرهایِ عینی شان می شد، آنها همانجا روی زنجیرهایشان می نشستند و از آن تاریکی بیرون نمی آمدند، چون چشمانِ خو گرفته به تاریکی شان از دیدن نور خورشید اذیت می شد! اما در این سرنوشت اندوهناک، تنها زنجیریان مقصر نیستند، بلکه این زنجیرها و تاریکی ها و سرنوشتِ طولانیِ چنین زیستی، بیش از همه مقصر بوده!
برهه های متعددی چون صدر مشروطیت یا زمان ورود متفقین را می توان مثال زد، خطیبان و روزنامه های مشروطه به منزله قشر باسواد جامعه، بارها مادر محمدعلی شاه را فاحشه نامیدند و آن وقت چه برسد به شعارها و فحاشی های عوام!
البته در انقلاب 57 نیز از فحشهای ناموسی به خانواده سلطنتی گذشته و رسید به ارنست پرون شوهر شاه...!
ناطقين تبريز، محمدعلى شاه را (ام الخاقانين اوغلى) خطاب می كردند یعنی کسی که پدرش معلوم نیست! (مجموعه آثار قلمى ثقة الاسلام...ص۵۰۶). کسروی می نویسد: سخنرانانی مانند بهاء الواعظين، سيدجمال و ملك المتكلمين در منبرها پرده درى ها كرده شاه را «پسر ام الخاقان» مي خواندند:
«امروز تهرانيان در دشمنى با محمدعلی ميرزا اندازه نشناختند و آنچه مي دانستند و توانستند گفتند امروز نام مادر او «ام الخاقان» را به زبانها انداختند»(کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران...ص ۵۹۶)
می دانیم که از پس از قتل امیرکبیر، از او دو دختر باقی ماند که یکی از دخترانش به نام تاج الملوك ملقب به «ام الخاقان» با مظفرالدين میرزا ازدواج کرد و حاصل آن، محمدعلی شاه بود که در۱۲۸۹هجرى در تبريز متولد شد «اما مظفرالدین شاه، زنش را به بدى اعمال و افعال زشتش مطلّقه نمود و در سال ۱۲۹۲ هجرى كه محمدعلی شاه طفلى سه ساله بود با مادر مطلّقۀ خود به طهران آمد . دو سال در نزد مادرش بود بعد او را به اندرون ناصرالدين شاه بردند. در سال ۱۳۰۱هجرى در دوازده سالگی، مظفرالدين شاه او را به تبريز عودت داد و در نزد خود نگاهداشت».( تاریخ بیداری ایرانیان...ج ۱ص۱۹۳)
مخالفین محمدعلی شاه مدام از سوء اخلاق مادرش سخن سر داده و«مخصوصا از بى شباهتى قیافه او نسبت به پدرش مظفرالدين شاه می گفتند»(حیات یحیی...ج۲ص۹۶)
كلنل كاساكوفسكى نیز می گوید : «محمدعلى شاه از شاهزاده خانمى است كه فاحشه شده و مدتى است از شاه جدا شده و نمی خواهد با وى زندگى كند...»( خاطرات كلنل كاساكوفسكى... ص۲۰۴)
اما صحبت در این است که محمدعلی شاه هر چقدر هم مستبد بوده آیا اینکه مادرش فلان کاره بوده و قیافه اش شبیه پدرش نبوده اینها هم جزو گناهانِ او بوده؟!
اما در این میان، روزنامه هایی چون صوراسرافیل، روح القدس و مساوات... تندروی را از حد گذراندند، سيدمحمدرضا مساوات در روزنامه اش، شاه را هشدار داد که سرنوشتِ لويى شانزدهم پادشاه فرانسه را پیدا نکند که با گیوتین کشته شد...!
هنگامی که محمدعلی شاه به عدلیه شکایت کرد ، «سيدمحمدرضا نه تنها گردنكشى كرده و به دادگاه نرفت حتی در روزنامه اش (شماره ۲۲) به رفتار بيشرمانه ترى دست زد و بدكاريهايى به نام محمدعلى ميرزا و مادرش ام الخاقان را بروى چلوار بزرگى نوشته، به بازار فرستاد كه مردم، گواهى خود را در پاى آن بنويسند و مهر كنند...»(کسروی، تاریخ مشروطه ایران...ص ۵۹۳)
روزنامه صوراسرافيل نیز به تندی بر شاه و حتی مادرش می تاخت و همچنین به شاپشال روسی که او را «جهود» مي خواند، پس از بمباران مجلس و دستگیری روزنامه نگار، مامونتوف خبرنگار روسی که در زمان اعدام جهانگیرخان شاهد بوده می نویسد:
«سرگذشت این دو تن (میرزا جهانگیرخان و ملکالمتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دلهای ایشان فرو کرد» صحبت در این است که محمدعلی شاه هر چقدر هم مستبد بوده آیا اینکه مادرش فلان کاره بوده و قیافه اش شبیه پدرش نبوده اینها هم جزو گناهانِ او بوده؟!
شبِ قبل از اعدام، شاپشال از جهانگیرخان پرسیده بود:
«تو از کجا میدانستی که من یهودی هستم؟
روزنامه نگار پاسخ داده بود:
«این طور شنیده ام، تکلیف روزنامه نویس است که هر چه بگویند بنویسد و اگر دروغ است بعد تردید می کند...»
اما آیا بدکاره بودن مادرِ شاه را هم بنویسد و بعد، اگر ثابت نشد تردید کند؟!
چنین است که در همه جا و هر کشوری هر چیزی از همدیگر تاثیر می پذیرد، اربابِ قدرتش از روزنامه نگاران و احزابش و برعکس.
و در نتیجه در کشورِ ماقبل مدرن نیز، همه چیزش شبیه هم می گردد از شاه دیکتاتورش تا روزنامه هایش و احزابش...
کانال تاریخ تحلیلی ایران
خبر غيرمنتظره نبود اما آش آن قدر شور بود كه داد همه را درآورد و حتي آشپز هم انگشت به دهان ماند كه اين چه آشي است در اين ماههاي آخر پخته است؛ آنهم براي يك دانشگاه و آن هم براي دانشگاه فرهنگيان كه قرار است معلماني را تربيت كند براي تربيت كردن چند نسل، يعني معلمي كه حداقل بايد سي سال كودكان و نوجوانان اين مرز و بوم را تربيت كند.
خبر انتصاب دو نفر از روحانيون تراز اول و شناختهشده در نگرش و منش كه مردم اگر آنها را نشناسند قرار گرفتنشان در كنار يك شخصيت اصولگرا معنادار است شوكي خبري بود در اين هياهوي خبرهاي انتخاباتي و سياسي؛ شوكي كه آن قدر شديد بود كه جامعه به ويژه جامعه فرهنگي هنوز توان واكنش نشان دادن را هم ندارند و مات و مبهوت ماندهاند كه اين چه انتخابي است كه روحاني در اين ماههاي پاياني خود داشته است و شوراي عالی انقلاب فرهنگي مگر در آستانه يك انقلاب فرهنگي ديگر قرار داد كه چنين انتخاب ناهمسو با نياز و انتظار نظام آموزشي ما انجام داده است؟!
اين آقايان كه 40 سال است در نهادهاي بالادستي سياستگذاري نمودند الان بايد در صندلي داغ پاسخ گويي بنشينند و بگويند چرا نظام آموزشي ما ناكارآمد است نه اينكه فرمان مهمترين نهاد تربيتي را به دستان كساني بدهند كه خود مقصر اصلي اين ناكارآمدي هستند. مگر كارنامه و نقش اين افراد روشن نيست؟ مگر اين نقش و كارنامه مورد انتقاد نيست؟!
پس با چه منطقي اين انتصاب صورت گرفته است؟!
( سه عضو هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان که آقای روحانی منصوب کرده است: علیرضا اعرافی (روحانی، مدیر حوزه علمیه قم) - حمید پارسانیا (روحانی، رئیس شورای حوزه شوعآف) - غلامعلی حدادعادل )
آقاي رييسجمهور يا از شرايط نظام آموزشي و دانشگاه فرهنگيان بياطلاع است يا اينكه كلا آموزش و پرورش و تربيت معلم و دانشگاه فرهنگيان برايشان اهميتي ندارد كه در هر صورت بايد گفت واي به روزي كه بگندد نمك.
ترديدي ندارم كه در روزها و هفتههاي آينده نقدهايي را از سوي فعالان رسانهاي حوزه آموزش و پرورش و كارشناسان اين حوزه خواهيم شنيد چرا كه مطمئن هستم شوري اين آشي كه روحاني براي نظام آموزشي ما پخته نميتواند واكنشي را ايجاد نكند. چون پرسش اساسي اينگونه مطرح است كه اين آقايان از چه جهتي ميتوانند امين مردم باشند در دانشگاهي كه معلمان تربيت ميشوند و مردم بايد فرزندانشان را به دست تربيتشدگان اين دانشگاه به امانت بسپارند ؛ آيا امانتداري اين آقايان در مسووليتها و نقشهايي كه داشتهاند مورد ارزيابي قرار نگرفته است؟!
مگر اين آقايان آزمون امانتداري را در سمتهاي گذشته به خوبي پس دادهاند؟ از طرفي مگر قطعالرجال يا قطعالنسا است كه دوباره بايد همين نامهاي تكراري براي تكرارهاي بيحاصل تكرار شود؟!
روزنامه اعتماد
قانون اساسی ، شورای نگهبان را برابر اصول 110،99،98،93،91،4 فقط منتخب درجه سه مردم و ناظر بر انتخابات و تطبیق کننده مصوبات مجلس با شرع و قانون اساسی و مفسر قانون اساسی قرار داده است. اما آن شورا با توسیع اختیار تفسیرحاصل از اصل 98 خود را در جایگاه دادگاه قانون اساسی، گزینش گر بلامنازع نمایندگان مجلس ، خبرگان و شخص رییس جمهور در مرحله صلاحیت سنجی قرارداده و دهه ها اعتراض ملت ره به جایی نبرده است. بنابراین عملاً و برخلاف اصول 1،3،6،15،20،56 و115 قانون اساسی مسئولان دو قوه مقننه و مجریه مستقیماً و قوه قضائیه و نهادهای نظامی هم به واسطه خبرگان و رهبری به جای منتخب ملت برگزیدگان شورای نگهبانند.
اصرار بر این برداشت مطلق گرایانه و قیم مآبانه چهره های تکراری، متملق، بی کفایت ؛ ذوب شدگان در این و آن، معتقدان به اولویت مصحلت حکومت به مصلحت مردم ، به قول خودشان دزد و دارندگان مدارک جعلی و مدارج علمی قلابی که هرگز بازنشسته نشوند بلکه به استناد قانون بقاء مسئول از وزراتی به سازمانی دیگر منتقل می شوند را باز تولید می کند.
از عجایب روزگار و ماحصل آن تفسیر و این گزینش و صلاحیت دهی شرایطی فراهم می آورد که همه مسببان وضع موجود از روسای قوای سه گانه، وزرا ، وکلا تا فرماندهان نظامی و مصلحان بغض در گلوکه تا همین دیروز قصد کاندیدها شدن نداشتند با نوشتن هزاران صفحه برنامه برای دولت خود درست در شب ثبت نام به میدان بیایند و بازار اتهام زنی را گرم و کارناوال تو دزدی- من خوبم و توخوبی - برادرت دزداست را راه بیاندازند. بدون آنکه از دادستانهایی که به فرموده دادستان مشهد تا یک بند انگشتی خدا قدرت دارند و دادیارانی که بدون توجه به حوزه قضایی به کل ملت تصمیم می گیرند، آبی گرم شود.
در آشوب سیاسی میان سرهنگ ها با حقوق دانان و فقدان سیاست ورزی بین پادگان و دادگاهها و تعارض بین دیپلماسی و میدان، آن که غایب است مردم و نظر اوست.
وزیری با توجه به حقوق حداقل ده برابری خود با کارگر و کارمند اشتغال 12 ساعته خود بعد از بازنشستگی ولاجرم اشتغال 120 ساعته آنها در روز را اختراع نموده آن یکی از آینده فضای مجازی که فقط در ایام حکومتی مباح است، سخن می گوید. دیگری بودجه طرح سلامت را صرف کارانه کارکنان نورچشمی خود می کند. این یکی در صدد همسان سازی حقوق هیات علمی علوم با وزارت بهداشت است و... خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا آزادی، عدالت، ارزش های انسانی، توسعه، امید، نشاط، آینده و.... مصداق آنچه یافت می نشود آنم آرزوست گردد.
عجبا در این بین بزرگترین وزارت خانه کشور یعنی آموزش و پرورش معلمانش را عمله بی اجرت سایر وزارت خانه می داند. تقویت نهضت تجاهل سازی جامعه، تهی کردن محتوای کتب درسی ، کشانیدن به قهقرای آموزش با ایده های مضحکی چون نمرات کیفی، تغییر مکرر نظام آموزشی، درصد قبولی و عملگی معلمان در انتخابات مختلف ، خدشه دار کردن حیثیت، شخصیت اجتماعی معلم و متعلم ، سالها انکار کل فوق العاده ویژه و اجرای فقط یک سوم آن با تبلیغات گمراه کننده، طرح شیطنت آمیز معلم تمام وقت، استمرار شعار پوچ و بی مایه رتبه بندی و ارتقاء حقوق معلمان تا 80 درصد حقوق هیات علمی هم شان خود، تنها اندکی از شاهکارهای اوست ،که خود وعده آخری بر خلاف عقل ، انصاف و اصل 20ام قانون اساسی است. چرا که معیارهای اصلی بهره مندی هر کارمندی از حقوق در همه جای عالم منطقاً نوع شغل، ساعات اشتغال ،سابقه و مدرک تحصیلی است. حقوق و دست مزد متفاوت به بهانه تفاوت محل تدریس (مهد کودک، دانشگاه یا دبیرستان) و تقسیم معلم به انواع وزارت بهداشتی، خرید خدمتی، وزارت علومی، نهضتی، علمی کاربردی، حق التدریسی، رسمی، غیر رسمی، پیام نوری، دانشگاه آزادی جزء تبعیض عنوانی دیگر ندارد. دولت و وزرایی که وفق بند9 اصل سوم و اصل 121 قانون اساسی مکلف به رفع کلیه تبعیض های ناروایند با پررویی 20 درصد تبعیض را داد زده و در عمل هم تبعیض هزار درصدی را رواج می دهند.
تفسیر به رای شورای نگهبان، توزیع رانت هیات علمی و کارانه وزارت بهداشتی بین آقازاده ها و خودهای نتیجتاً ورود عده ای معلم نما با عنوان هیات علمی به دانشگاهها علاوه بر اضمحلال فرهنگ و تحدید آگاهی ملت، تهدید و تحقیر معلمان و بهره کشی قرون وسطایی از کثیری از آنها در آموزشگاهها و دانشگاهها را به دنبال داشته است. معیارهای اصلی بهره مندی هر کارمندی از حقوق در همه جای عالم منطقاً نوع شغل، ساعات اشتغال ،سابقه و مدرک تحصیلی است .
برای تغییر وضعیت فعلی یا باید شورای نگهبان با اصلاح رویه خود به جای جلوگیری از ثبت نام افراد گمنام از ثبت نام افراد شناخته شده ممانعت کند که فعلاً نشانی از آن دیده نمی شود، یا باید مسئولان همیشه مسئول محض رضای خدا از شدت شیفتگی خدمت خود بکاهند که روزنه امیدی نیست. یا لاجرم ضلع سوم تقصیر وضیعت موجود یعنی معلمان به معنای اعم کلمه، از بازی در میدان دلالان سیاست حاکمیت محور و از جولانگاه ذبح ارزش های بشری خارج و افسار سیاست منفعت محور و تنور انتخابات غیررقابتی را به منادیان، منتفعان و مدعیانش واگذارند و فعلاً به رسالت اصلی خود یعنی آگاه سازی جامعه نسبت به حقوق خدادادی خود از جمله عدالت و نیز آموزش مطالبه گری مدرن همت گمارند.
تا موقعی که در مقابل تضییع ظالمانه حقوق عده ای، تحقیر بی امان گروهی دیگر شاهد سکوت ذلت بار بقیه باشیم. تا زمانی که استادی و معلمی را حضور چند ساعته در مدرسه و دانشگاه، بازنویس و یا رو نویسی چند جزوه درسی معنا کنیم. تا وقتی که نه تنها فلاکت ، فقر، فساد و بیکاری عامه مردم حتی تبعیض بین خود معلمان، وجدان خفته خیلی از همکاران با اصطلاح استاد دانشگاه را بیدار نکند . هر گروه از معلمان با غفلت از رسالت اجتماعی و غافل از هم صنفان خود صرفاً در فکر همسان سازی با حقوق وزارت خانه نورچشمی تر از خود باشند و اصلاً ندانند که کثیری از همکارانشان سالها در حسرت همسان سازی 80 درصدی و ظلم 20 درصدی با خود اینهایند و فرهنگیان پیگیر رتبه بندی از دردهای بی علاج حق التدریسی و خرید خدمتی ها غافل باشند همچنان معلمی صد برابر معلمی دیگر دریافتی خواهد داشت و هیچ زخمی از آموزش و طبعاً هیچ دردی از جامعه درمان نشده و هیچ اصلاحی مانند اصلاح رویه مصلحت گرایانه شورای نگهبان دست یافتنی نخواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
سومین کنگره کشوری سازمان معلمان ایران پنج شنبه 30 اردیبهشت 1400 به صورت مجازی برگزار کردید و طی آن اعضای شورای مرکزی این تشکل برای یک دوره سه ساله و اعضای هیات بازرسی برای یک دوره یک ساله انتخاب شدند.
« سخن معلم » ارگان سازمان معلمان ایران اسامی منتخبان مجمع را به شرح زیر اعلام کرده است :
اعضای اصلی شورای مرکزی به شرح زیر هستند :
1- طاهره نقی یی 2- یوسف اصغری 3- فاطمه اسدی 4- عباس کاظمی 5- ربابه اسکندری 6- سه رکاو غفاری 7- عباس مرادی 8- علی تفکری 9- علیرضا مومنی 10- فاطمه رضامند 11- عبدالحمید ربیع نیا 12- لیلا راکعی 13- محمد داوری 14- محمدرضا شهریاری 15- عباس شکرالهی
اعضای علی البدل شورای مرکزی :
1- محمود حاج محمدی 2- محمدتقی سبزواری 3- روح الله کلانتری 4- رامین کریمی نیا 5- محمود صفدری
اعضای اصلی هیات بازرسی :
1- فاطمه منصورزاده 2- مسعود محمد حسینی 3- عبدالحسین هاشمی
اعضای علی البدل هیات بازرسی :
1- علی ذکوی 2- منیژه رئیسی
در این نشست پیام « سید محمد خاتمی » رئیس دولت اصلاحات به کنگره 30 اردیبهشت 1400 سازمان معلمان ایران قرائت گردید.
در این پیام چنین آمده است :
« از تلاش های ارجمند سازمان معلمان ایران در خدمت به جامعه به خصوص بخش شریف تعلیم و تربیت تقدیر می کنم و توفیق این تشکل و شرکت کنندگان محترم در گردهمایی سراسری آن را در تامین هدفهایی که برای این نشست در نظر گرفته اند را آرزومندیم.
معلم آگاه ، مسئول و متعهد نقش ممتازی در تربیت و رشد ذهنی علمی ، عقلانی ، عاطفی و ایمانی فرزندان این مرز و بوم و پرورش سرمایه گران سنگ اجتماعی برای جامعه ای پویا ، خلاق ، سالم و رو به آینده دارد . نگاه ایدئولوژیک و پادگانی و کالایی به آموزش نه تنها خلاقیت و نوآوری را به عنوان جوهره پرورش خفه کرده بلکه عدالت آموزشی و آموختن برای زیستن را نیز قربانی نموده است .
این امید از معلمان عزیز بیجا نیست که در این برهه ی حساس علیرغم مشکلات فراوانی که در جامعه برای همه ی بخش ها به خصوص بخش های کمتر برخوردار وجود دارد و ناشی از فشارهای سخت ظالمانه خارجی و کاستی ها و نارسائی های ساختاری و رفتار و تدبیر امور در درون است بتواند نقش ممتاز خود را برای تامین مشارکت مردم و سرد شده در عرصه سرنوشت فراهم آورند و علیرغم موانعی که عرصه ی انتخاب را بر شهروندان تنگ می کند بتواند جامعه را قانع کنند که بهبود امور از راه مشارکت و انتخاب درست و برگزیدن کسانی می گذرد که شایستگی و توان رفع موانع و کاستی ها "مشکلات و فراهم آوردن زمینه ی بهتر و برخوردانه تر و آزادانه تر و ترجیح گفت و گو بر خشونت و تعامل بر تنش در عین حفظ اصول و آرمان ها با رعایت مصالح ملی و عزم بکارگیری این توان و شایستگی را دارند .
امیدوارم امکان و زمینه ی چنین انتخابی برای مردم فراهم باشد .
وظیفه ی عزیزانی که رویکرد اصلاح طلبانه دارند در این زمینه و این برهه سنگین تر است . »
همچنین طاهره نقی ئی دبیر کل پیشین سازمان معلمان ایران و عضو منتخب شورای مرکزی در دوره جدید سخنانی را در این کنگره ایراد نمود.
متن کامل سخنان ایشان به شرح زیر است :
« خانم ها و آقایان مدعوین گرامی اعضای محترم سازمان معلمان ایران
ضمن عرض ادب و سلام و خوش آمد گویی از حضور مسئولانه شما در ششمین کنگره سازمان معلمان ایران سپاسگزاریم و مقدمتان را گرامی می داریم .
در این فرصت کوتاه نکاتی را به اختصار مرتبط با دو حوزه آموزش و سیاست با شما در میان می گذاریم.
الف) حوزه آموزش
سازمان معلمان ایران پس از طی فرایند های پرنشیب و فراز وارد سومین دهه عمر خود شده است . در ابتدا یاد میکنیم از بنیانگذاران سازمان معلمان و تمام عزیزانی که با احساس مسئولیت مدنی و با تلاش و جدیت بذر این درختان را کاشتند و همچنین یاد مرحومان غلامرضا قنبری و عبدالرحمان کاکازاده از اعضای شورای مرکزی ادوار گذشته را گرامی می داریم.
در نگاه ما سرنوشت جامعه به سرنوشت آموزش و پرورش گره خورده است. برای ساختن آینده ای بهتر و سامانمندی بهینه آموزش و پرورش به مشارکت همه آحاد مردم در تعیین سرنوشت خود و نهاد تعلیم و تربیت نیازمندیم . مشارکت مردم در اداره امور کشور ، با حضور نخبگان علمی و پژوهشی، معلمان، اولیا دانش آموزان و نهادهای مدنی در تصمیمگیریهای کلان هموار میگردد.
ما بارها با صدای بلند مسائل و مشکلات جامعه و نهاد آموزش و پرورش را در قالب بیانیه ها و اطلاعیه ها اعلام کرده در جهت حل آنها کوشیده ایم. مدارس ما ناکارآمد و به موزه های آموزشی تبدیل شدهاند، تربیت نسل فردای ما مناسب نیازها و انتظارات جامعه و توسعه پایدار نیست .
ما اینک با پدیده تحصیل بی حاصل مواجه ایم .
نگاه ایدئولوژیک و پادگانی و کالایی به آموزش نه تنها خلاقیت و نوآوری را به عنوان جوهره پرورش خفه کرده بلکه عدالت آموزشی و آموختن برای زیستن را نیز قربانی نموده است .
سازمان معلمان ایران برای رسیدن به سیستم آموزشی مطابق با نیازهای جامعه و نسل آینده همواره اعلام داشته است:
* افزایش سهم آموزش از بودجه عمومی حداقل دو برابر میزان فعلی
* افزایش حقوق معلمان متناسب با زندگی شرافتمندانه
* خصوصی زدایی و کالا زدایی از آموزش علی الخصوص آموزش عمومی
* تقویت و گسترش و ایجاد امکانات مهارت یابی دانشآموزان
* ایجاد زیرساختهای مناسب و تامین ملزومات لازم برای آموزش با کیفیت مجازی در شرایط بیماری کرونا برای همه دانش آموزان به ویژه اقشار محروم
* اولویت دادن به تهیه و تامین واکسن کرونا برای همه معلمان و دانش آموزان
* تدوین کتب درسی و برنامه های آموزشی متناسب با نیازهای جامعه توسط متخصصان دانشگاهی
* منع دخالت نهادهای امنیتی و حراستی در فرایند گزینش معلمان
* مستقل کردن سیستم آموزشی از ایدئولوژی رسمی
* آموزش حقوق شهروندی در مدارس
* ایجاد فرصتهای برابر در آموزش و برقراری عدالت آموزشی
* اختصاص بودجه مناسب برای نوسازی مدارس فرسوده
* تامین استانداردها و امکانات گرمایشی و سرمایشی مناسب برای مدارس
* به رسمیت شناخته شدن سازمان ها و نهادهای مدنی و تشکل های صنفی معلمان و تضمین فعالیت قانونی آنها
* آزادی فوری معلم های منتقد دربند
این موارد فقط بخشی از لیست مطالبات بر زمین مانده معلمان است.
سازمان معلمان برای تغییر ساختار سیستم آموزشی متناسب با نیازهای فعلی جامعه و نسل فردا دست یاری و همکاری، اتحاد و ائتلاف به سوی همه احزاب و تشکلها به ویژه تشکلهای معلمی دراز میکند .
ما میتوانیم با حفظ سلایق و تفاوت دیدگاه ها ، با نگاهی مثبت و سازنده در راه تحقق مطالبات مشترک بکوشیم .
ب) حوزه سیاست
کشور ما در هفته های پیش رو در آستانه انتخاباتی مهم قرار دارد که متاسفانه موانع و مشکلات فراوانی پیشروی آن است. تمرکز شدید قدرت و عدم تناسب مسئولیت و پاسخگویی، سیاستگذاریهای نامناسب در زمینههای داخلی و خارجی، عدم شفافیت ، فسادهای گسترده، رکود و تورم مزمن، تحریمهای ظالمانه و …موجی از یاس و بی اعتمادی را در جامعه دامن زده و عدم انگیزش مناسب مردم را شکل بخشیده است.
امیدوارم سیاستگذاران با درایت و هوشیاری در رفع موانع بکوشند و زمینه برگزاری انتخاباتی آزاد و عادلانه و معنادار را مهیا کنند.
ما در هماهنگی با مجموعه جبهه اصلاحات ایران به کنش سیاسی-اجتماعی خواهیم پرداخت و برای ایجاد اعتماد اجتماعی و گسترش مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش موارد زیر را توصیه میکنیم:
- برگزاری انتخاباتی رقابتی و معنادار و عادلانه
- عمل به اصول بر زمین مانده قانون اساسی مانند برگزاری رفراندوم در امور مهم
- ایجاد وفاق و اتحاد ملی با آزادی کلیه زندانیان سیاسی
- گسترش بهداشت و تحصیل رایگان
- توجه به معیشت اقشار فرودست و محدود
- رفع تحریمها
- مهار تورم
- حل و رفع معضل فساد
- افزایش سرعت اینترنت و آزادی دسترسی به اطلاعات و رفع محدودیتهای فضای مجازی
- تعامل با دنیا بر اساس اولویت منافع ملی
- پرهیز از خصومت ورزی های پرهزینه بین المللی
اتحاد و ائتلاف همه نیروهای مترقی سیاسی و اجتماعی بر مبنای مطالبات مشترک و …
در پایان ضمن تشکر از همه اعضای محترم سازمان ، اعضای شورای مرکزی، بازرسان و روسای شعب و دفاتر و به ویژه پیشکسوتان گرامی که در سه سال گذشته از هر نوع همکاری دریغ نورزیده اند اعلام میداریم :
سازمان معلمان ایران با جامعه معلمان، دانشآموزان و اولیای آنان پیمان میبندد تا با کوشش مستمر جمعی، انتظارات و مطالبات این قشر عظیم اجتماعی را با صدایی رسا و اثرگذار در سطوح مختلف تصمیمگیری قاطعانه پیگیری کند تا به نتیجه مناسب برسد. »
از دیگر سخنرانان این نشست محمدرضا جلایی پور اصلاح طلب جوان و عضو حقیقی نهاداجماع ساز اصلاح طلبان بود .
« سازمان معلمان ایران » پس از دوم خرداد 1376 وارد حوزه عمومی آموزش و پرورش گردید .
نخستین دبیر کل این سازمان ، « حیدر زندیه » و سپس « علیرضا هاشمی سنجانی » بودند .
نخستین تجمع اعتراضی پس از انقلاب اسلامی توسط این تشکل و با حضور فرهنگیان در مرکز تربیت معلم شهید باهنر در 25 دی ماه 1380 برگزار گردید .
خواسته های مطرح شده در این تجمع بزرگ در آن زمان به شرح زیر بودند :
1- اعتراض به عدم پرداخت کمک های نقدی
2- کم توجهی به حل مشکل مسکن فرهنگیان
پایان گزارش/
خیلیها بر این باورند که ویروس تاجدار، ویروسی دستساز است و چینیها آن را برای فلج کردن اقتصاد سایر کشورها و سلطه بر جهان، تولید و منتشر کردهاند. این یعنی مافیای جهانی قتل و غارت! برخی حتی از رفتار چینیها به عنوان جنایت بشری یاد کرده و خواستار محاکمه بین المللی آن شدهاند. کسانی هم هستند که از "کانیبالیسم" (آدمخواری) چینی سخن میگویند و به جهانیان هشدار میهند که؛ "چین تصمیم به قتل عالم مردم جهان گرفته است".
برخی معتقدند که ویروس کرونا را قدرتهای جهانی برای کنترل جمعیت کرهی زمین ساخته و بر جان بشریت انداختهاند. و این یعنی مافیای جهانی قتل و مدیریت! برخی نیز دولتها را به استفادهی ابزاری از ویروس کرونا متهم میکنند و چنین قضاوت میکنند که دولتها و حکومتها از شرایط کروناییِ پیش آمده، جهت سرپوش گذاشتن بر ضعف و ناکارآمدی خود سود میجویند و با ایجاد ترس و نگرانی و محدودیت برای ملتها، برای خود فرصتسازی میکنند؛ اغراق در وحشیگری ویروس کرونا و ترسیم چهرهی هیولایی از آن و در عین حال، اهمال در به کارگیری تدابیر قرنطینهای و اعمال محدودیتهای سلیقهای و تعلل در ارائهی خدمات درمانی و سنگینی هزینههای بیمارستانی و تساهل در انجام اقدامات ایمنی و... از جمله دلایل این داوری هستند. این شواهد، حتی اگر غیرعلمی و عامیانه باشند، باز هم الگوگیری عاملان سوءمدیریت در مهار کرونا از دو رویکرد فوقالاشاره را به ذهن متبادر میسازند.
اگر همهی این باورها و تصورات، سوءتفاهم و یا ناشی از بدبینی و توهّم باشند، لابد مبنایی برای این سوءتفاهمات و بدبینیها و توهّمات وجود دارد. مثلاً مردم از وجود مافیای دخانیات و مواد مخدر باخبرند و میدانند که عدهای از تولید و توزیع این سموم مهلک، به صورت تشکیلاتی منتفعاند و شنیدهاند که حتی شاید به مرکز و محور قدرت متصل باشند. مردم میدانند که قاچاق و احتکار بسیاری از ارزاق و کالاهای ضروری زندگیشان، دست مافیاهای ویژهایست. مردم به تجربه دریافتهاند که بسیاری از فعالیتهای تجاری خصوصاً در حوزهی واردات و صادرات، مافیاییست.
به همین ترتیب، مافیای نفت و گاز و مافیای سکه و طلا و ارز و مافیای آهن و مافیای معدن و مافیای آب و مافیای چوب و مافیای وام و مافیای قاچاق دام و مافیای کود و مافیای گوشت و مافیای روغن و مافیای خودرو و مافیای دارو و مافیای ساختوساز و مافیای استخدام فامیل و مافیای دستفروشی در پیادهرو و مافیای تکدیگری در سطح شهر و مافیای تجارت قبر! و... برای گوش و چشم و ذهن و دل مردم مواردی عادی و آشنا هستند. آیا امیدی به رشد نهال دموکراسی و تحقق شایستهسالاری در سایهی سنگین جامعهی مافیاسالار هست؟
به کرات از زبان محققان و گزارشگران و مسئولان با وجدان هم شنیده شده که در کنار سوءمدیریت، تعارض منافع قانونگذاران و مجریان و مدیران میانی و ارشد هست که بنای اقتصاد سالم را ویران کرده و حسرت زندگی آرام و عادی را بر دل مردم نشانده است. این نیز یعنی جدال بیمحابای چند مافیا بر سر تحصیل مال ناروا!
اما سخن گفتن از مافیایی که جامهی عِلم و فرهنگ و هنر و اندیشه و اخلاق به تن کرده و پرچم اصلاح و اصول و عقیده و ایمان و تعهد و وجدان بر افراشته و عَلَم بنیاد و خدمت و خیریه و درمانگاه و دانشگاه و... بر سردرِ مقرّ خود کاشته است، کمی دشوار است و آوردن مثال و مصداق، بسی دشوارتر. مافیای انحصار طبابت و مافیای سلطه بر دستگاه تعلیم و تربیت و مافیای فوتبال و مافیای ذبح حلال و مافیای رسانه و تریبون و تبلیغات و مافیای فیلم و کتاب و مطبوعات و مافیای استخدام و استثمارِ لمپن و لات و مافیای مهندسی انتخابات و مافیای تولید و ترویج خرافات و... مثالهایی از این زمرهاند.
اگر روزگاری نیاکان ما تحت سلطهی مستقیم خان و سلطان و شاه و کدخدا بودند و یا بردهوار برای تیولداران و ظلّالسلطانها و ظلّاللهها کار میکردند، امروزه ما تحت تأثیر منش مافیایی حکومتها و زیر سایهی سنگین صدها مافیا دچار سرگیجه شدهایم.
حالا، چند سئوال و کمی پرسه در عالم خیال؛
آیا جوامع مغلوب و منکوب در یَد قدرت باندهای مافیایی، با اتکا به انتخاباتهای متأثر از نگاه و نفوذ همین باندها، قادر به بازآفرینی شاکلهی فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی خود بر بنیاد اخلاق و انسانیّت و مدنیّت هستند؟
آیا یک جامعهی متأثر از تفکرات مافیایی میتواند سیستم ساختاری و نظم رفتاری یک نظام دموکراتیک را بپذیرد؟
آیا جامعهی معتاد به ارتباطات مافیایی و سرخوش از لذّات حاصل از روابط باندی و قومی و قبیلهای و خویشاوندی، قادر و حاضر است این لذّت و خلسه و رضامندی را ترک کند و به مکانیسم زیست اجتماعی سالم برگردد؟
آیا امیدی به رشد نهال دموکراسی و تحقق شایستهسالاری در سایهی سنگین جامعهی مافیاسالار هست؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
به مناسبت فرارسیدن « روز معلم » انجمن اسلامی معلمان ایران بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته است به شرح زیر است .
یکی از سوالات همیشگی این بوده که چرا در ایران جنبش های دمکراسی خواهی به نتیجه نرسیده؟ چرا مثلا مشروطه ناکام ماند؟ یا چرا وقتی محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست مردم به کمک مشروطه طلبان و مجلس نشتافتند...؟ چرا تحول اساسی در فکر و اندیشه مردم صورت نمی گیرد؟!
و ده ها سوال شبیه این...
برای پاسخ به این گونه سوالات می توان ساعت ها سخن گفت اما برای صرفه جویی در وقتِ خودم و خوانندگان عزیزم، بدون اینکه از جای خودم بلند شوم دستم را دراز می کنم و روزنامه چهره نما را که دقیقا در زمان انقلاب مشروطه منتشر می شد برمی دارم و باز می کنم .
می بینم در شماره هفتم مورخه17آوریل1911یعنی27فروردین1290 مقایسه ای کرده میزان بودجه معارف یا آموزش و پرورش ایران را با برخی کشورها. (عکس آن را در زیر این نوشته گذاشته ام).
لامصب این پاسخ و آنچه در عکس می بینیم مثل آچار فرانسه به تمام جنبش ها و دوران های تاریخ ما می خورد و توضیح می دهد!
بودجه معارفِ برخی کشورها در زمانِ مشروطه چنین است:
بودجه آمریکا با 60 میلیون لیره در آن بالا قرار دارد و در پایین، بودجه معارف ایران را 200 هزار تومان ذکر کرده، حالا لیره را با تومن مقایسه کنید...! و تازه، این رقم مربوط به پس از انقلاب مشروطه است که جامعه ایران تکان خورده و ایرانیان به اهمیت آموزش و پرورش پی برده اند...!
برای اینکه بدانید این 200 هزار تومان بودجه معارف ،چقدر پول بوده فقط کافی است اشاره کنم که در همین زمان یعنی وقتی محمدعلی شاه آمد تا در تهران شاه شود، میزانه بودجه سالیانه دربارِ محمدعلی شاه، هشتصد هزار تومان بود.(کسروی،تاریخ مشروطه ایران...ص ۴۸۷) یعنی بودجه دربار مستبدِ ایران، به تنهایی چهار برابر کل بودجه آموزش و پرورش ایران بود!
البته میتوان این بودجه 200 هزار تومانی معارف ایران را با حقوق شاهزادگان نیز مقایسه کرد تا به اوضاع اسف انگیز فرهنگی پی برد: مثلا شعاع السلطنه برادر محمدعلی شاه در همین زمان ۱۱۵هزار تومان حقوق می گرفت یا ظل السلطان ۷۵هزار تومان حقوق می گرفت (همان...ص۴۸۷).
البته فرصت نیست تا برخی مخارج مانند ختنه سورانِ ملیجک غلامعلی خان را با بودجه معارف کشور مقایسه کنم اما می دانیم که بر طبق نوشته اعتمادالسلطنه، ملیجک جور غریبی ادرار می فرمودند:
«پیشخدمتی، گلدان در دست داشت . شاهزاده دکمه شلوار را در حضور من باز کردند . پیشخدمت باشی، احلیل شاهزاده را گرفته در گلدان نهادند شاهزاده ادرار کردند...»( خاطرات اعتماد السلطنه، نسخه خطی، سه شنبه 5 شعبان 1305)
حالا هی تعجب می کنیم چرا مردم در زمانِ به توپ بستن، از مجلس دفاع نکردند...؟!
که نه تنها دفاع نکردند بلکه در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی قزاقان لياخوفی را سفيد كرده حتی به درختان حیاط مجلس نيز رحم نكردند! به طوری که عین السطنه در خاطراتش می نویسد:
«از بهمن میرزا پرسیدم چه غارت کردی؟
افسوس می خورد و می گفت آدم نداشتم نتوانستم از اموال مجلس بیشتر غارت کنم فقط یک توله جدل الدوله و دو عدد قناری با قفس، نصیب ام شد!»(روزنامه خاطرات عین السلطنه...ج3ص2129)
و حالا در این دنیای جهل و استبداد، عظمتِ کار، فداکاری و رنجهای مشروطه خواهان را در نظر بگیرید که می خواستند دیوِ استبداد را در قفسِ تنگِ قانون بکنند!
تغییرات سیاسی باید متاثر و ریشه در تغییرات فرهنگی باشد تا ریشه دار گردد و تنها با تربیت و آموزش است که می توان معجزه کرد و از چوب انسان تراشید...
تصویر روزنامه چهره نما :
کانال تاریخ تحلیلی ایران