در مقاله ای مرتبط در همین سایت صدای معلم ( این جا ) اشاره ای به فلسفه وجودی طلاب حوزه و مدارس علمیه شده است؛ به این اعتبار که این امکان و محل تحصیل مذهبی، که درجه حوزوی به محصلان و طلاب خود می دهد با غایت رسیدن این طلاب به مرتبه های یک مبلغ مذهبی می باشد یعنی این افراد با هدف مشخص در این مکان ورود کرده و آموزش هایی می بینند.
اما دلیل دیگر وجودی این مراکز مذهبی، گسترش صحیح مذهب مشخص و پاسداری از آن و جذب مردم به مناسک مذهبی و افزایش امیال مذهبی و گرایشات مذهبی در بین مردم می باشد.
با این وجود از نظر فلسفی و وجودی و هویتی، از این ساختار مذهبی در ایران تنها نامی باقی مانده است و همان طور که مشاهده می کنیم و در خبرها نگاهی می اندازیم متوجه می شویم این نهاد مذهبی در این اجتماع موفق به دستیابی به اهداف غایی وجودی خود نشده است و نه تنها این امکان بعد از 40 سال از انقلاب اسلامی محقق نشده بلکه با روش ها و رفتارهایی دنیوی و مدرن باعث ضربه زدن به این هدف وجودی شده است و در نتیجه منجر به کاهش استقبال مردم از اماکن مذهبی و حوزه های علمیه و همچنین مذهب گردیده و همینک این نهاد برای رونق کار خود، آموزش و پرورش ایران را مورد هدف قرار داده که یک ساختار متفاوت از نظر کارکردی دارد و با وعده استخدام در آموزش و پرورش در پی رونق مراکز خود می باشد؛ یعنی این نهاد بعد از حدود 40 سال از ورود و دخالت در نهادهای حاکمیتی متوجه نشده است که دلیل این کاهش یا حتی عدم توجه مردم به مذهب و مراکز مذهبی در همین رفتار دنیوی آنها هست؛ با این اوصاف می توان گفت که این استخدام طلاب در مدارس، شاید آخرین تلاش بیهوده این نهاد مذهبی برای نشان دادن رونق کار خود می باشد یا به عبارتی آنقدر برنامه ها و کارهای حوزه به ناکجاآباد رفته است و بدون کارکرد شده که بعد از 40 سال می خواهد از طرق دیگر خود را نشان دهد؛ پس لازم است که حوزه علمیه بار دیگر نگاهی ماهیتی و کارکردی به خود بیندازد. آیا بهتر نیست که حوزه علمیه مساجد و امکان مذهبی را دریابد و بیشتر با مردم ارتباط بگیرد و مدارس علمیه را در حد نیاز شکل دهد تا بیش از این به هستی مذهب و گرایشات مذهبی مردم این کشور آسیب نزند و همچنین خود را زیر سوال نبرد؟
دلایل خارج شدن حوزه از هویت خویش و بدون کارکرد شدن آن
1- گسترش بی اندازه مدارس علمیه و بدون هدف ماهیتی حوزه علمیه
در سال های اخیر حوزه و مدارس علمیه این نهاد مذهبی در ایران با سرعت بسیار زیاد رشد نمودند، به حدی که حتی در روستاهای کوچک، این مدارس را می بینیم و روز به روز حوزه تبدیل به صنعت آموزش مذهبی گردیده است و از رسالت و هویت خویش دور افتاده و با توجه به قدرت حاکمیتی که پشت متولیان آن قرار دارد برای به دست آوردن جایگاه دنیوی و ظاهری مذهبی هر کاری می کنند؛ از جمله ورود به ارگان های دیگر به وسیله استخدام طلاب؛ اما این حرکات حوزه که جنبه مادی و دنیوی دارد برای هستی و هویت حوزه و همچنین وجود مذهب در بین مردم بسیار خطرناک می نماید و همان طور که در این 40 سال مشاهده نموده ایم نتیجه ناگواری مانند مذهب گریزی و حتی رواج گرایشات ضد مذهبی را عاید جامعه ایران خواهد کرد.
از ویژگی های این مدارس این است که برای ترغیب مردم به طلبه شدن و واردن شدن به این مدارس هر کاری می کنند، مانند بورسیه کردن آنها، رسیدگی های مالی و معنوی. و اکثریت متقاضیان به خصوص در شهرهای کوچک و روستاها، زنان خانه دار و افراد بیکار و فقیر می باشند که به دلیل امتیازهای مالی آن وارد این مدارس می گردند.
اما حوزه با وجود امتیازات قرار داده شده در این مدارس، آن طور که فکر می کرد نشد و جذب طلاب بسیار ضعیف و مریض نتیجه داد؛ به قدری که بسیاری از این مدارس کارآیی خود را از دست داده و تعطیل شده اند و نه تنها این مدارس بلکه میزان تقاضا برای طلبگی در حوزه های علمیه مراکز استان و حتی قم نیز کاهش یافته است.
آن طور که از خبرها و بررسی ها مشخص می شود؛ حوزه علمیه در طرحی برای رونق این مراکز خود دست به اقدامی جدید زده است و آن وعده استخدام در آموزش و پرورش می باشد البته تنها به دلیل کاهش متقاضی، این اقدام، صورت نگرفته است بلکه چون کارآیی این مدارس از همان ابتدا مشخص نبوده و کارکردی نداشته اند برای رضایت فارغ التحصیلان این مدارس، دست به کار شده و آموزش و پرورش ایران را مورد هدف قرار داده اند زیرا همینک یکی از مکان های مستعد استخدام می باشد تا شاید بتوانند خود را از بی اعتباری و سقوط نجات دهند.
( طلبه های خانم خانه دار که عمدتا با تحصیلات دیپلم و زیر دیپلم وارد مدارس علمیه می گردند و بسیاری از آنها برای گذران وقت و یا کسب امتیازات مالی این مدارس طلبه می شوند و همچنین بسیاری از آنها از اقشار فرودست با سنین مختلف جامعه هستند )
هزاران مدرسه کوچک و بزرگ در سراسر کشور توسط حوزه علمیه در چند سال اخیر برپا شده است و صد ها هزار طلبه خروجی این مراکز بوده و این مراکز با وجود تبلیغات و تمهیدات و امکانات برای متقاضیان اما روز به روز بیشتر به حاشیه رفته اند . در این لینک می توانید لیست برخی از این مراکز را مشاهده کنید . ( این جا )
این طرح استخدام طلاب در آموزش و پرورش و در مدارس ایران یک دفعه اتفاق نیفتاده است و طرحی است که حوزه با در اختیار داشتن نهادهای تصمیم گیری حکومتی با ایجاد راه های قانونی در سال های اخیر شکل گرفته است. حتی این استخدام ها به تصویب مجلس شورای اسلامی نیز نرسیده است و این روند توسط یک شورای حاکمیتی به صورت خودسرانه بر مردم در حال تحمیل است.
گفته می شود که حدود 100 هزار طلبه خانم در مدارس در حال تلمذ هستند و 80 هزار نفر نیز فارغ التحصیل شده اند؛ حال اگر تعداد آقایان طلاب هم اضافه کنیم احتمالا حدود 300 تا 400 هزار نفر در سال امکان پرورش طلبه داریم و به زبان ساده حدود نیم میلیون طلبه وجود دارد. حال حوزه علمیه با این تعداد طلبه که عمرشان را در راه حوزه صرف کرده اند و مدرک آنها کارآیی چندانی ندارد؛ چه کار باید بکند؟
نتیجه آن که ؛
چه جایی بهتر از آموزش و پرورش که با کمبود معلم هم مواجه شده است !
در متن زیر آمده است که 10 درصد استخدام ها آموزش و پرورش از میان طلبه ها باشد، یعنی شکل دادن سهمیه برای طلبه ها، یعنی رانتی دیگر و سهمیه ای دیگر برای استخدام طلبه ها بدون حتی کسب کردن اولویت های معلمی و استخدامی. این یک فاجعه ملی خواهد بود. فاجعه ای خاموش.
به خبر زیر دقت کنید :
«عبدالکریم بهجت پور ، با بیان اینکه مصوبهای در شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره وضعیت اشتغال طلاب تصویب شده است، تأکید کرد: بر اساس این مصوبه ۱۰ درصد استخدام آموزش و پرورش از میان طلبه ها باشد. وی با بیان اینکه این مصوبه در مراحل نهایی قرار دارد، افزود: استفاده از ظرفیت طلاب و دانش آموختگان حوزههای علمیه و مدارس مذهبی یکی از راه های ارتقای معرفتی آتیه سازان ایران اسلامی است.
مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور ابراز کرد: ۵۰۰ مدرسه حوزه علمیه در مقاطع مختلف وجود دارند و بیش از ۱۰۰ هزار طلبه خانم در سه سطح مختلف در حوزههای علمیه سراسر کشور درس میخوانند.
وی با بیان اینکه بیش از ۸۰ هزار طلبه زن از حوزههای علمیه کشور دانشآموخته شدهاند، ابراز داشت: شش هزار مدرس در مراکز حوزههای علمیه خواهران کشور مشغول تدریس هستند که بخش عمدهای از آنها خانم هستند./ایسنا »
( کودکان و نوجوانان فقیر روستایی که اغلب به دلیل بیکاری یا نیاز مالی جذب این مدارس می گردند)
در این لینک (https://b2n.ir/n00797 ) بحث و خبرهایی مرتبط با عنوان « چگونه طلبه جذب کنیم » جمع شده است . با بررسی آن متوجه می شویم که چگونه این مدارس برای ترغیب و تشویق مردم برای ورود به مدارس خود تلاش می کنند و چقدر مشکل جذب طلبه دارند؛ مدارسی که یک دفعه در هر جایی رشد می کنند از یک روستای کوچک گرفته تا محله های یک شهر بزرگ. و اینک با گروگان گرفتن و سوء استفاده از استخدام در آموزش و پرورش در حال رونق دادن به کار و بار خود شده اند. آیا این صنعت مدارس مذهبی نیست؟
2.خالی شدن مساجد به دلیل سیاست ها و روش های نادرست حوزه در ارتباط با مردم
البته مساجد نیز تحت لوای این مراکز مذهبی و حوزه علمیه اوضاع فاجعه باری پیدا کرده است که این وضعیت نیز بیش از 20 سال است که استمرار داشته و روز به روز بدتر شده است و در نتیجه از هر طریق برای جذب و رونق دادن مساجد تلاش کرده اند و همان طور که می بینیم حوزه و تصمیم گیرندگان آن در حدود 20 سال گذشته تلاش های بسیار زیادی برای جا دادن خود بین مردم انجام داده اند و حتی به شکل ظاهری هم که شده برای نشان دادن وجهه خود و مقبولیت خود بین مردم کارهایی می کنند اما آن طور که مشخص است هر حرکت آنها وضع را وخیم تر نموده و مردم را مذهب گریزتر کرده است و مذهب و کارکرد حوزه به جای انجام فعالیت های وجودی خود مانند تبلیغ و انجام مراسم و ترغیب مردم به مذهب، تبدیل به نهادی برای رسیدن به شغل و منافع دنیایی گردیده و در حال حاضر نیز با وعده استخدام در آموزش و پرورش با بهانه های مختلف در پی ایجاد مقبولیت و محبوبیت بین مردم می باشد که به طور طبیعی و طبق تجربه 40 ساله مطمئنا این افعال غیر مذهبی و غیرمنطقی توسط یک نهاد مذهبی در جامعه ایران منجر به بدتر شدن اوضاع مذهب در ایران خواهد شد.
خالی شدن مساجد و دور شدن مردم از مذهب و مسجد به دلیل سیاست های دنیوی و خودسرانه حوزه علمیه که می توانید این وضعیت را در اطراف خود ملاحظه کنید و نیازی به سند های مختلف نیست. و همینک نیز این نهاد مذهبی با ورود به مدارس می خواهد مدراس را نیز از کارکرد خود خارج و مسخ کرده و باعث مشکلاتی برای همین مقدار گرایشات مذهبی در جامعه شود.
به این خبر توجه کنید :
«فرمانده سپاه ناحیه کرمانشاه با بیان اینکه شورای عالی مساجد باید روحانی محور باشد، گفت: مساجد در گذشته بر خلاف امروز شاهد حضور جوانان عاشق بود، هم اکنون استقبال جوانان کاهش یافته، در حالی که مسئولین درگیر اختلافات ریز و جزئی هستند دشمنان اسلام و انقلاب از هر فرصتی برای ضربه زدن به این کشور استفاده میکنند. / آفتاب نیوز »
فرج الله صید محمدی مسئله عدم استقبال مردم از مساجد و خالی شدن آن ها را واکاوی کرده و یکی از دلایل آن را خارج شدن مساجد و حوزه از هویت خود دانسته است یعنی تبدیل شدن آن ها به مکانی برای به دست آوردن شغل و استخدام در ارگان ها دولتی. (در این لینک متن کامل آقای صیدمحمدی را مطالعه کنید https://b2n.ir/x09634 )
3- ورود حوزه علمیه با استخدام طلاب در مدارس و وزارت آموزش و پرورش جهت بقا
همان طور که گفته شد حوزه علمیه با توجه به وضعیت موجود و سیاست های اشتباه و ورود به ارگانی دیگر جهت بقا و ارتباط با مردم و گسترش و حفظ وجود مدارس علمیه نشان دهنده بی برنامگی و بی هدفی و دور شدن از هدف غایی وجودی خود می باشد و می توان از این رفتار استنباط کرد که حوزه حرفی برای گفتن و نتیجه ای مثبت برای نشان دادن ندارد و کارکرد خود را از دست داده و به ناچار و به ظاهر هم که شده می خواهد با اتصال به یک ارگان حکومتی دیگر خود را نشان دهد و همینک استخدام طلاب در مدارس را چاره کار خود و نظام اسلامی قرار داده است که این حرکت نه تنها به استقلال و هویت یک ارگان آموزشی مدرن و با اهداف متفاوت و ساختار متفاوت ضربه خواهد زد بلکه بیش از پیش باعث ضعف و رنجش مذهب و گرایشات مذهبی در بین عامه مردم خواهد شد.
آیا بهتر نیست که حوزه علمیه مساجد و امکان مذهبی را دریابد و بیشتر با مردم ارتباط بگیرد و مدارس علمیه را در حد نیاز شکل دهد تا بیش از این به هستی مذهب و گرایشات مذهبی مردم این کشور آسیب نزند و همچنین خود را زیر سوال نبرد؟
«کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این گروه همیشه بازیچه بوده اند، در دوران جنگ سرد توسط ایالات متحده، برای مبارزه با حکومت دست نشانده شوروی به وجود آمدند، گروهی متشکل از طلبه های دینی در مدارس تحت حمایت عربستان در پاکستان که نام طالبان را بر خود گذاشته با شعار «اجرای شریعت اسلامی» موفق شدند شهرها را یکی پس از دیگری گرفته و در ۱۹۹۶م. موفق شدند پایتخت، کابل، را تسخیر کرده و محمد نجیب الله، آخرین رئیس جمهور تحت حمایت شوروی را که به دفتر سازمان ملل متحد پناهنده شده بود بکشند.
به محض تسلط بر جامعه، تسمه از گرده خلق برکشیدند:
زنان و دختران را به قفسِ خانه ها برگردانده و زنان را با برقع ها پوشانده و مردان را با ریش های پرپشت شبیه خودشان! تلویزیون، سینما، تئاتر، موسیقی و عکاسی و هر آنچه رنگ و بوی امروزی داشت ممنوع کردند و مجازات های سنگسار و قطع دست در افغانستانِ نگون بخت گسترده شد...
در دسامبر ۲۰۰۱ م ارباب (آمریکا) در راس ائتلافی از کشورهای متحدش، به طالبان حمله کرده و آنها را سرنگون کرد. در غیبت سیاهِ طالبان، جامعه افغانستان اندک اندک، رنگ زندگی به خود گرفته، کودکانِ دختر و پسر به مدرسه ها برگشتند، زنان دوباره به عرصه اجتماع آمده و رسانه های آزاد جان گرفتند و افغانستان گام هایی هر چند لرزان به سوی دموکراسی و جامعه جهانی برداشت...
اما اینک، مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم داده تا بار دیگر مردم افغانستان را به قعر ارتجاع و سیاهی سوق دهند و در نتیجه در کمتر از یک ماه، تمامی امیدها و آرزوهای هزاران زن و مرد افغانی دود شد و به هوا رفت.
از جنبه خارجی :
خیانت آشکار و شرم آور اربابِ بزرگِ طالبان یعنی آمریکا در درجه اول و در درجه بعدی نقش همیشگی پاکستان و البته همچنین، زغال خوب هم بی تاثیر نبوده یعنی خنده های غیرظریف در بغل کردن سران طالبان در تهران...!
اما از جنبه داخلی:
باید از حکومت بیست ساله ی اخیرِ افغانستان یاد کرد که در این مدت بیست سال، به جای تقویت نهادهای مدنی و نظامی و ارتش مردمی در مقابل شمشیرِ داموکلس طالبان که هر لحظه بر فرازِ جامعه نگون بخت افغانستان استوار بود، افتادند به فساد و تجملات و دور شدن از توده مردم افغانستان...
و نتیجه آن شد که وقتی لشکر ارتجاعی طالبان، شهرها را یکی پس از دیگری فتح می کرد و جلوتر می آمد، مردم، بی تفاوت تر از همیشه، تنها نظاره گرِ ارباب جدید بودند و بس...
فاتحین مرتجع، قول داده اند آزادی ها و عدالت را رعایت خواهند کرد...
اما پر واضح است که برای چنین گروهی و ذهنیات ایشان، صحبت از رعایت آزادی های فردی، مخصوصا رعایت حقوق زنان و دختران و تحصیل آنها... به منزله ی گِردَکانی است برگنبد!
آنان چون عشقه ایی هستند که بر درخت نحیف افغانستان می پیچند تا آرام آرام آنرا از توان و رمق بیندازند و خشک اش کنند...
و این یکبار دیگر، برای تمامی ملتهای ستمدیده، نشان می دهد که هرگز نجات بخشی از بیرون نخواهد آمد.
زمانی در تاریکی ترین روزهای جنگ ویتنام ، سناتور جورج آیکن (1898-1984) به دولت آمریكا توصیه كرد:
«اعلان پیروزی کن و به خانه برگرد»...
اکنون نیز، یکبار دیگر، اربابِ بزرگ، اعلام پیروزی کرده به خانه خود برمی گردد.
و شوربخت مردمی که از تغییر سرنوشت خودشان عاجز می شوند و مدام، بیهوده «در انتظار گودو» می نشینند...!
کانال تاریخ تحلیلی ایران
سالهاست که دستگاه آموزش و پرورش از مشکلات و نارساییها و نابه سامانیهای عدیده و متنوعی رنج میبرد و روز به روز هم بر تنوع و تعداد و گستره و عمق این مسائل افزوده میشود؛ معلمانش با مشکلات معیشتی حاد و خستهکننده و انگیزهکُش و مأیوسکنندهای دست و پنجه نرم میکنند و اغلب آنها برای تأمین حداقلهای زندگی تن به مشاغل دوم و سوم میدهند که هیچ سنخیتی با شغل آموزگاری ندارند. بدیهیست که چنین وضعیتی تا چه اندازه میتواند جایگاه و شأن و منزلت معلم را بمباران کند!
دانشآموزانش از مدارسی که حداقل استانداردهای یک فضای آموزشی قرن بیستمی را داشته باشد، برخوردار نیستند؛ طلاییترین دوران عمر خود را در فضاهای تنگ و بیروح و فقر زدهی مدارس میگذرانند و با دستان تهی از هرگونه دانش و مهارتِ به درد بخوری واردِ دههی سوم زندگی خود میشوند. طوری که نه حرفهای آموختهاند که از طریق آن امرار معاش کنند و دانش و مهارتی اندوختهاند که از پس حل مسائل زندگی برآیند.
محتوای ایدئولوژیزده و سیاستزدهی آن نیز دانشآموزان را از درس و مدرسه دلزده کرده است؛ اغلب موادی درسی آن، آنچنان فاقد روح علمی و انباشته از خرافات و موهومات و افکار پوپولیستی است که حتی کودکان دورهی دوم ابتدایی نیز متوجه دوز بالای چنین چاشنیهای مشمئز کنندهای در خوراک آموزشی خود شدهاند.
مدارساش به دلیل محتوای نازل آموزشی و زمان کوتاه و فشردهی تربیتی و ازدحام غیرقابل تحمل دانشآموزان در کلاسهای درسی، به محل تنش و اصطکاک و نزاع بچهها و مراکز مهار و نگهداری کودکان و نوجوانان تبدیل شده و وجههی علمی خود را از دست داده است.
امر آموزش، تحت عناوین مختلفی کاملاً طبقاتی شده و بین دانشآموزان کشور ذیل عنوانهای نه چندان خردمندانهای مانند عادی دولتی و نمونه دولتی و نمونه مردمی و شاهد و استعداد درخشان و... دیوار تبعیض کشیده شده است.
"فرسایشگرهای نرم و نا مرئی در فضای کاری مدارس" وقت و انرژی تمام عوامل اجرایی مدارس را معطوف به خود کرده و روح و روانشان را سوهان میکشند و میفرسایند؛ ارسال رگباری دستورالعمل و بخشنامه به مدارس که حاصل سبک مدیریت آمرانه بوده و همگی مستلزم برگزاری جلسات متعدد و تهیهی گزارشات مکتوب و مصور و ارسال به موقع آنها به مصادر صدورشان است، تمام و وقت و انرژی مدیران و معاونین مدارس را در خدمت برخی از ستادنشینان قرار میدهد و دانشآموزان را از خدمات حداقلی آنها محروم میسازد.
خلاصه اینکه این دستگاه عریض و طویل چنان مفلس و مفلوک شده است که حتی نمیتواند به اندازهی کسر کوچکی از اعتباراتی که سازمان تبلیغات اسلامی به مساجد خالی میدهد به مدارس لبریز از جوشوخروش و جنبوجوش، سرانهی مالی دهد...
اینها تنها معدودی از نمونه کاستیهای صرفاً نمایانِ دستگاه آموزش و پرورش است که معلمان و صاحبنظران امر تعلیم و تربیت سالهاست که در هر فرصتی و به هر طریق ممکن در گوش دولتها فریاد زده و آنها را یک به یک یادآوری و اهمیت نهاد تعلیم و تربیت را به عنوان سرنوشتسازترین نهاد مملکت، همواره گوشزد کردهاند و در واقع، دیگر حرف ناگفتهای نمانده است! اما در دورهی هیچ دولتی نگاه حاکمیت نسبت به آموزش و پرورش تغییر نکرده و گام عملی اساسی و کارساز برای حل مسائل بنیادین آن برداشته نشده است.
اکنون نیز امیدی به تغییر نیست و این نومیدی با مرور فرایند شکلگیری این دولت دو چندان نیز میشود؛ دولتی که در انتخاب رئیس آن، آمال و آرزوها و ایدهها و اندیشهها و آراء و دیدگاههای بیش از نیمی از ملت نادیده گرفته شده است، بعید به نظر میرسد در انتصاب تیم همراه او و اعضای هیئت دولتاش، به نظرات و انتقادات و پیشنهادات نخبگان ملت اعتنا شود.
با اینحال، قرار گرفتن نام ناآشنای آقای باغگلی در لیست وزرای پیشنهادی دولت برای تصدی پست وزارت در آموزش و پرورش، موجی از نارضایتی در جامعه فرهنگی کشور ایجاد کرده است و با اینکه در فضای فکری فعلی، حرفی برای گفتن و جایی برای انتقاد و پیشنهاد باقی نمانده است، اما یادآوری این نکته به آقای رئیسی لازم است که؛ هر چند در طی این چهار دهه با آمد و رفت ۱۵ وزیر از "شکوهی" به "حاجیمیرزایی" رسیدهایم و اینک "باغگلی"، اما هنوز در سروستان تعلیم و تربیت کشور، سروقامتان تنومند و دوران دیده بسیارند. و ایشان برای دیدن آنها فقط کافی است از حلقهی محاصرهی مشاوران و از میان گلدانهای اتاق فکرشان بیرون شوند و نیمنگاهی به این سروستان بیندازند. شاید بتوانند شخصیتهای مجرب با قامت فکری بلندی را که با بزرگان عرصهی تعلیم و تربیت جهان چهره به چهره ساییدهاند، ببینند و یکی از آنها را برای پذیرش بار سنگین مسئولیت در دستگاه بحران زدهی آموزش و پرورش راضی کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
در آستانه شروع به کار دولت سیزدهم و معرفی وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش به مجلس شورای اسلامی ؛ « سازمان معلمان ایران » از تشکل های فرهنگیان بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته به شرح زیر است.
آقای دکتر شکوهی فیلسوف تعلیم و تربیت بود.
آقای پرورش یکاستاد شناخته شده در حوزه مباحث دینی و اخلاقی بود و آدم صاحب نظری بود.
آقای اکرمی یکمبارز سیاسی و یک چهره تاثیر گذار اجتماعی بود که در حوزه های تعلیم و تربیت صاحب نظر بود. این سه شخصیت که در سال های اول پیروزی انقلاب وزارت کردند از آنان توقع تجربه اجرایی بالایی نمی رفت زیرا با فاصله کمی از پیروزی انقلاب به وزارت رسیده بودند و آنان نقش بارزی در شکل گیری گفتمان تعلیم و تربیت در ایران بعد از انقلاب اسلامی بازی کردند و همین سهم کمی نبود.
آقای نجفی تلفیقی از دانش و تجربه بود. آدم با سوادی که در سال های پس از انقلاب ورزیدگی کاری همپیدا کرده بود.
ز دوره آقای نجفی سوابق انباشته آدم هایی که وزیر می شدند هم اهمیت داشت.
آقای نجفی وقتی وزیر آموزش و پرورش شد سابقه کار اجرایی در حد وزیر داشت و آدمتیزهوشی هم بود و وزارت خانه را با همکاری نیروهای نسل اول انقلاب که تلفیقی از تعهد و تلاش بودند به خوبی اداره کرد و خاطرات خوبی از آن دوره به جا ماند.
آقای مظفر مدیر اجرایی نامآشنایی در آموزش و پرورش بود. جسور و ریسک پذیر و اهل تعهد و آشنا با رسالت تعلیم و تربیت.
آقای مظفر که پس از بیست سال از پیروزی انقلاب اسلامی به وزارت رسیده بود تلفیقی از مدیران قدیم و جدید را در آموزش و پرورش به کار گرفت و به نظرم آن دوره را باید دوره انتقال تجارب به نسل جدید مدیران به شمار آورد.
نمی دانم چرا در دوره دوم دولت آقای خاتمی مظفر کنار گذاشته شد. آقای خاتمی در معرفی آقای حاجی گفت ایشان را برای وارد کردن اصلاحات در آموزش و پرورش جایگزین مظفر می کند ولی به نظر من آقای مظفر بود که روند اصلاحات رادر آموزش و پرورش آغاز کرد و پیش برد و این سخن آقای خاتمی قدر نشناسی بود.
آقای حاجی شخصیتی مطلوب و منطقی بود. روند مدیریت زمان آقای مظفر در دوره ایشان همادامه یافت ولی به دلیل عدم شناخت دقیق از آموزش و پرورش در برخی چالش های غیر ضروری مانند حذف معاونت پرورشی گیر افتاد و هزینه های زیادی تولید شد. آقای حاجی سابقه اجرایی عمده ای داشت. وقتی وزیر آموزش و پرورش شد سال ها استانداری و چهار سال وزارت کرده بود اما سابقه اجرایی در آموزش و پرورش نداشت و این پاشنه آشیل کمی نبود. صرف داشتن تجربه اجرایی حتی در حد وزارت در سایر وزارت خانه ها هم به هیچ وجه کفایت نمی کند.
آموزش و پرورش بزرگتر از آن است که یک مدیر هر چه هم نگاه راهبردی و توان سازماندهی بالایی داشته باشد بتواند در یک دوره کوتاه بر آن اشراف یابد و راهبردهای درستی را در حوزه های متنوع آن اتخاذ کند و پی بگیرد.
من در دوره سه وزیر آقای احمدی نژاد یعنی آقایان فرشیدی ، علی احمدی و حاجی بابایی در آموزش و پرورش نبودم و تحلیلی از این سه شخصیت و عملکرد آنان ندارم.
در دولت آقای روحانی، دوره وزارت آقای دکتر فانی که واجد دانش کافی و تجربه فراوان بودند را باید دوران برگشت به آموزش و پرورش دوره اصلاحات دانست زیرا تقریبا تماممدیران آن دوره دوباره به کار گرفته شدند.
آقای فانی مدیران با تجربه گذشته را که در دوران شخم زنی آموزش و پرورش توسط آقای احمدی نژاد (تعبیر خود احمدی نژاد در مورد عملکردش در آموزش و پرورش ) کنار زده شده بودند به کار گرفت و به نظرم میانگین دانش و تجربه مدیران ستادی و استانی آموزش و پرورش به میزان بسیار زیادی ارتقا یافت و این یعنی انتقال عقلانیت لازم به سطوح پایینتر و اصلاح فرآیند ها در سطوح صفی و ستادی آموزش و پرورش.
من دوره سه وزیر دیگر بعد از ایشان را هم همچنان تداوم با افت و خیز روندهای طراحی شده در زمان آقای دکتر فانی می دانم.
آقای دکتر دانش از دانش و تجربه کافی برخوردار بودند ولی زمانکوتاهی در اختیار داشتند. انتخاب آقای بطحایی و همینطور انتخاب آقای حاجی میرزایی غیر منتظره بود و به نظر می رسید اینانتخاب ها از سر اضطرار بود.
هر دو این شخصیت ها اگر چه از دانش و تجربه برخوردار بودند اما انتخابشان حاصل تصمیمات از سر ناچاری رئیس جمهور بود.
دوره دوم آقای روحانی را می توان دوره کاهش استقلال رای در آموزش و پرورش دانست. مداخلات بیرونی در آموزش و پرورش افزایش و مقاومت در مقابل اینمداخلات در این دو دوره کاهش یافت.
با ملاحظه آنچه از عملکرد وزرای پس از انقلاب آموزش و پرورش درک می کنم به نظرم وزیر آموزش و پرورش باید در کنار دانش نظری که به هر حال لازمه کار کردن در چنین سطحی از مدیریت کلان ملی است و جای بحث و تردید ندارد، از سابقه تجربی عمیق و طولانی در سطوح صفی و ستادی آموزش و پرورش برخوردار باشد و صرف داشتن تجربه اجرایی حتی در حد وزارت در سایر وزارت خانه ها هم به هیچ وجه کفایت نمی کند.
وزیر آموزش و پرورش باید رده های مدیریتی رادر آموزش و پرورش از مدرسه و منطقه تا استان و ستاد پیموده باشد علاوه بر این باید به لحاظ شخصیتی جسور و فعال بوده و منفعل و کم جرات نباشد که البته جرات هم در بسیاری مواقع نتیجه آگاهی و اشراف است.
این عرصه عرصه تصمیمگیری هایی است که با نقد و مخالفت های فراوان از سوی اشخاص و نهادهای حقیقی و حقوقی مواجه می شود.
کسی باید وزیر آموزش و پرورش بشود که تصمیمات را دانسته و پخته و سنجیده و با اشراف به جمیع وجوه نظام تعلیم و تربیت اتخاذ کند و بر سر تصمیمات خود محکم و استوار بایستد.
کانال هفت جوش
سرانجام و پس از کش و قوس های فراوان و نیز شایعات فراوانی که از گوشه و کنار شنیده می شد ، « حسین باغگلی » توسط ابراهیم رئیسی جهت تصدی وزارت آموزش و پرورش به مجلس یازدهم که خود را « مجلس انقلابی » می نامد معرفی شد .
پیش از آن و مطابق روال همیشگی افراد و طیف های سیاسی با انتشار لیست های مختلف و افراد مورد نظر خود سعی می کردند با " فضا سازی رسانه ای " توجه افکار عمومی را به سوی خود معطوف کنند هر چند این شیوه ویژه کشورهای جهان سوم و عقب مانده ای مانند ماست که در فقدان احزاب فراگیر و برنامه مند تا دقیقه آخر تقریبا هیچ چیزی مشخص نیست و مهم تر از آن غالبا فرد مورد نظر برای تصدی وزارتخانه مربوطه فاقد تیم کاری حرفه ای بر اساس برنامه های تدوین شده است . معلمان هم بیش از آن که خود واجد نظریه آموزشی و یا واجد صفت حرفه ای باشند در مقیاس اکثریت ، " کارمند" هستند.
نکته قابل تامل آن که در لیست های رنگارنگی که بعضا در رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتشر می شد ، آموزش و پرورش در ردیف های انتهایی بود .
به جرات می توان گفت که آموزش و پرورش در این مرز و بوم ،« آی بی کلاه » است که حتی نامش را هم بر اساس ترتیب حروف الفبایی نام نمی برند چه برسد به آن که بخواهد از دیدگاه جامعه و زاویه نگرش حکومت در اولویت و یا اهمیت باشد .
البته در نامه رئیس جمهور به رئیس مجلس این قاعده رعایت شده است .
به نظرم ؛ مشکلات و چالش های انباشته شده در طول سالیان مدید در وزارتخانه ای مانند آموزش و پرورش آن قدر فراوان و پیچیده هستند که حتی اگر چهره هایی مانند پرویز ناتل خانلری ، ملک الشعرای بهار ، غلامحسین شکوهی و... که از افراد به نام و ماندگار هستند در راس این وزارتخانه قرار گیرند مشکل به نظر می رسد که با توجه به وضعیت سیستمی بخواهد کاری صورت گیرد .
در مکتوب پیشین خود در این باب به تعدادی از موضوعات و مسائل اشاره کردم . ( این جا )
بدنه غالب فرهنگیان شاغل در آموزش و پرورش و به ویژه کنش گران آن نخستین ویژگی را که برای وزیر آموزش و پرورش بر می شمارند این است که " معلم " بوده و به قول معروف از جنس " فرهنگیان " باشد . نخستین آزمون برای راستی آزمایی برای سنجش میزان " صداقت " گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش می تواند «بازگشایی مدارس » باشد .
تجارب و شواهد کسانی که در چهار دهه پس از انقلاب اسلامی سکاندار وزارت آموزش و پرورش شده اند این فرضیه را به جد مطرح می کند که معلم بودن و سر کلاس رفتن به تنهایی نمی تواند شرط لازم و کافی برای موفقیت یک وزیر آموزش و پرورش باشد .
از نظر نگارنده ، وزرایی که پس از انقلاب اسلامی در کسوت وزیر آموزش و پرورش ظاهر شده اند به جز معدودی مانند « زنده یاد دکتر غلامحسین شکوهی » و تا حدی « محمدعلی نجفی » همه چهره های اجرایی و یا به عبارتی " کارگزار " بوده اند .
در واقع ، ما در طول این چهار دهه کم تر وزیر آموزش و پرورشی می یابیم که خود تحلیل گر مسائل در حوزه آموزش باشد و یا حامل دیدگاه مشخصی بر اساس مدیریت علمی و غیرایدئولوژیک در طرحواره های ذهنی خویش باشد .
این خصیصه به نوعی در بدنه آموزش و پرورش یعنی " معلمان " هم تا حد زیادی نمود دارد .
معلمان هم بیش از آن که خود واجد نظریه آموزشی و یا واجد صفت حرفه ای باشند در مقیاس اکثریت ، " کارمند" هستند .
آن ها بعضا چیزی را در وجود وزیر آموزش و پرورش می جویند و طلب می کنند که خود اکثرا فاقد آن هستند و یا حتی تلاشی برای رسیدن به آن نمی کنند .
این دو مولفه در طول این چهار دهه به نوعی یکدیگر را هم پوشانی کرده اند.
اگر جز این بود و معلمان بر اساس صفات ذاتی حرفه خویش می توانستند در کنار حرفه تدریس ، کنش گر آموزشی باشند و « حوزه عمومی » را در سپهر آموزش تشکیل دهند به قطع یقین وزیری بالاتر از خود می داشتند .
برخی چهره های سیاسی در برابر گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش موضع گرفته اند از جمله این که آقای باغگلی مدیر مدارس غیرانتفاعی بوده و از حال و روز مدارس دولتی بی خبر است و یا با فربه سازی تفکر " نئولیبرالیسم " آموزش و پرورش را به سمت طبقاتی شدن بیشتر و فاصله گرفتن هر چه بیشتر از " عدالت آموزشی " سوق خواهد داد و...
حسین باغگلی در گفت و گو با " قدس آنلاین " درباره " مدلهای موجود و مطلوب تربیتی " در بخشی چنین می گوید : ( این جا )
« در حال حاضر روی این نظر به صورت جدی کار میکنم که حرکت مطلوب یک جامعه آن جایی است که باید روی تربیت بزرگسالان هم سرمایهگذاری کنیم. ما به خطا همه چیز را روی تربیت کودکان سرمایهگذاری کردهایم که نتیجهاش این شده که یک عده انسان بیتربیت در حال تربیت فرزندان هستند.
اگر ما جرئتمندی استفاده از تجربیات گذشته را داشته باشیم یقیناً نتایج بسیار مطلوبی را شاهد خواهیم بود. وزرایی که پس از انقلاب اسلامی در کسوت وزیر آموزش و پرورش ظاهر شده اند به جز معدودی مانند « زنده یاد دکتر غلامحسین شکوهی » و تا حدی « محمدعلی نجفی » همه چهره های اجرایی و یا به عبارتی " کارگزار " بوده اند .
در علوم تربیتی باور بر این است هر کاری که میکنیم سهمی از اثرگذاری را دارد اما مسئله مهم امروز ما انجام کارهای خوب نیست بلکه باید پرداختن به اولویتها باشد . »
هر چند حوزه کاری آقای باغگلی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی است که این جا می تواند محل مناقشه و یا بحث در پرداختن به آموزش تطبیقی و تجارب کشورهای توسعه یافته و نظرات سازمان های بین المللی در باب " آموزش برای زیستن " باشد اما سخن ایشان در این جا ارزشمند و محل اندیشیدن است .
پرسشی که می توان مطرح کرد این است که آیا آقای باغگلی بر اساس همین نظر خود ، جرات و شهامت ایجاد تغییرات مثبت در وزارتخانه محافظه کاری را خواهد داشت که مدیران ستادی آن اکثرا بیش از آن که به فکر منافع و مصالح آموزش باشند در فکر حفظ میز و صندلی خویش اند ؟
و این که اولویت های گزینه پیشنهادی ابراهیم رئیسی در حوزه آموزش چه خواهد بود ؟
آیا برای تعیین این اولویت ها از تفکر پژوهشی و علمی که تنها پیشینه قابل یافت ایشان در موتورهای جست و جو گر است بهره خواهد جست و یا آن که مانند وزرای پیشین در گرداب " روزمرگی " فرو خواهد غلتید .
نخستین آزمون برای راستی آزمایی برای سنجش میزان " صداقت " گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش می تواند «بازگشایی مدارس » باشد .
مساله ای که حاجی میرزایی با تیم ناهماهنگ و در سایه بی برنامگی محض نتوانست در طول نزدیک به دو سال آن را جامه عمل بپوشاند .
نمایندگان محترم مجلس
چند روز دیگر طبق روال تمامی دولتها باید با رای اعتماد خود در ایران جانمان نقش آفرینی کنید و به وزاری دولت سیزدهم رای اعتماد دهید .
یادتان باشد تک تک شماها نماینده مردمی هستید که در ایران عزیزمان زندگی می کنند .
یادتان باشد مردم این روزها خسته و کلافه هستند و از شرایط وخیم کشور به خصوص شرایط اقتصادی رنج می برند .
یادتان باشد که به نام نمایندگان انقلابی پای کار مردم هستید .
پس در حوزه آموزش و پرورش دقت کنید که ؛
آموزش و پرورش رکن اصلی و اساسی هر کشوری می باشد و مردم نیز کلیدی ترین عنصر توسعه آن کشور محسوب می شوند که باید از فرهنگ، آگاهی و مهارت های گوناگون برخوردار باشند.
در این بین «معلمان» اصلی ترین رکن آموزشی هستند که مسئولیت تربیت و آماده سازی نسل آینده را در بدنه جامعه برعهده دارند. معلمان به طور رسمی به دانش آموزان و به طور غیررسمی به والدین آنها آموزش می دهند و تلاش می کنند تا شهروندانی مسئول ،مشارکت کنندگانی فعال در امور زندگی اجتماعی و فرهنگی، یادگیرنده موفق و علاقه مند و افرادی متکی به خود و قابل اعتماد مطابق سند تحول بنیادین بار آیند.
خوب می دانید که در پرتو آموزش است که انسانها متحول می شوند و این تحول به رشد کشور کمک خواهد کرد.
خوب می دانید که در کشورهای پیشرفته تربیت انسانها، بهترین مساله است و افرادی که در نظام آموزشی کار می کنند افراد بسیارمحترم به شمار می آیند و دارای منزلت اجتماعی والایی هستند چرا که توسعه و پیشرفت کشور مرهون زحمات این قشر می باشد.
با نگاهی اجمالی به اوضاع بحرانی کرونا در کشورمان درمی یابیم که متاسفانه دولت های گذشته در کشور ما به این مساله هرگز توجهی نداشته اند بنابراین طبیعی است دیدگاهی بلند مدت نیز در این خصوص نداشته و بی تفاوت عبور کرده اند که البته نقش نمایندگان مجلس نیز در این خصوص بسیار ضعیف بوده آنها نیز چنین دغدغه ای نداشته اند و فقط به فکر سهم خواهی مدیریتی در حوزه انتخابی خود از وزرای سابق بوده اند و وزارت آموزش و پرورش را به قهقرا برده اند.
تمامی دولت ها با هر گرایش فکری که راس کار آمده اند این وزارتخانه را معرفی دانسته و برنامه ای جهت ارتقا و رشد آن ارائه نکرده اند و همین نوع نگاه باعث شده است که آموزش و پرورش روز به روز ضعیف تر شود و نتواند شهروندانی آموزش پذیر و دغدغه مند تربیت کند ؛ بنابراین طبیعی است که اوضاع کرونا در کشور ما روز به روز بدتر شود .اگر دولت ها و بالطبع آن مجلس آموزش و پرورش را رکن اصلی و اساسی کشور می پنداشتند و سرمایه گذاری می کردند امروز کشور ما دچار چنین وضعیت بحرانی نبود .
بارها شنیده ایم که پیشگیری بهتر از درمان است حال و هوای امروز کشور ما مصداق همین کلام ناب است .
لذا در گام نخست از دولت سیزدهم که لقب دولت مردمی را به و در گام بعدی از نمایندگان مجلس یازدهم که لقب پرمعنای انقلابی را به خود اختصاص داده اند انتظار می رود با انتخاب درست وزیری توانمند، کارآمد، کاردان، انقلابی، متعهد، دلسوز و در یک کلام معتقد به اجرایی نمودن منویات مقام معظم رهبری و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش سرمایه گذاری مناسبی را در این راستا داشته باشند تا با برنامه های راهبردی و عملیاتی بستر مناسبی برای تربیت نسل آینده فراهم شود و در آینده ای نه چندان دور شاهد پیشرفت فرهنگی، اقتصادی، سیاسی،اجتماعی، صنعتی و از همه مهمتر شان و جایگاه مقام والای معلمان کشورمان که یکی از اساسی ترین دغدغه های مقام معظم رهبری می باشد در ایران عزیزمان باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
با رسمیت یافتن دولت سیزدهم و موضوع معرفی وزیر آموزش و پرورش ، « انجمن اسلامی معلمان ایران » از تشکل های فرهنگیان در این مورد بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار صدای معلم قرار گرفته است به شرح زیر است.
جناب آقای رئیسی
ریاست محترم جمهور
با گذشت ۴۳ سال از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در هیچ دولتی آموزش و پرورش دغدغه و اولویت نبوده ، اصلا هیچ رئیس جمهوری برای آموزش و پرورش ارزش قائل نبوده است و این یعنی فراهم نمودن زمینه عقب ماندگی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، صنعتی و...در ایران عزیزمان.
اگر بخواهید بیانیه گام دوم انقلاب را در کشور نهادینه و به صورت عمیق اجرایی نمایید می باید که به آموزش و پرورش توجه کنید و کاری کنید که آموزش و پرورش رکن اصلی دولت شما باشد.
لازمه چنین امر مهمی انتخاب وزیر آموزش و پرورش از بین بدنه فرهنگیان می باشد چرا که وزیری خارج از این بدنه نه درد معلم را می فهمد و نه آموزش و پرورش را می شناسد و نه می تواند برای دانش آموزان برنامه ریزی کند.
بیش از نیمی از فرهنگیان آموزش و پرورش را زنان تشکیل می دهند که متاسفانه در هیچ دولتی دیده نمی شوند .زنان توانمند و شایسته ای که می توانند به بهترین روش ممکن در بالاترین کرسی آموزش و پرورش ایفای نقش کنند و به تربیت نسل آینده کشور بپردازند.
بی شک و بدون تعارف باید نقش اول این وزارتخانه مهم را مادر به عهده داشته باشد تا با دیدگاه مادرانه آرامش را در آن خانه حکمفرما و سپس به امر خطیر تربیت و آموزش بپردازد .
چهره خشن و زمخت مردانه حاکم در این وزارتخانه در طول۴۳ سال گذشته همواره به بدنه آن آسیب زده چرا که مردان فقط به سیاسی کاری و کسب قدرت می پردازند.
در حال حاضر در این وزارتخانه صاحبان قدرتی تاخت و تاز می کنند که دغدغه ای برای اجرایی نمودن سند تحول بنیادین ندارند و فقط در اندیشه کسب قدرت و حفظ منافع مادی و جایگاه خویش هستند.
آقای رئیس جمهور
تا زمان از دست نرفته بار دیگر اقتدار خود را به اطرافیانی که با فشار به شما می خواهند وزیری تحمیل کنند نشان دهید که در غیر این صورت نه تنها برایتان آورده ای نخواهد داشت بلکه باید در پیشگاه خداوند نیز پاسخ گو باشید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید