گروه رسانه/
محمد فاضلی جامعه شناس و استادیار دانشگاه شهید بهشتی از دانشگاه اخراج شد .
فاضلی در سال های گذشته رئیس سابق مرکز امور اجتماعی منابع آب و انرژی و در سالهای ۹۲ تا ۹۶ معاون پژوهشی مرکز بررسیهای استراتژیک و مدیر شبکه مطالعات سیاستگذاری عمومی بوده است.
امیر ناظمی معاون سابق وزیر ارتباطات در اینستاگرام با انتقاد از این اتفاق نوشت: « اگر در این دوره وزارت علوم یک سیاست داشته باشد نامش «سیاست اخراج» است و وزیر علوم هم در بهترین حالت دربانی است که راه خروج را نشان میدهد. پیامد سیاست اخراج «پادگانی سازی دانشگاه» است، تا کسی مبادا فکر کند، مبادا سخن بگوید. »
مجید یونسیان نوشت :
« اخراج دکتر محمد فاضلی، جامعهشناس و یکی از دغدغهمندترین چهرههای علمی کشور از دانشگاه نابخردانهترین اقدامی است که وزیر علوم دولت آقای رئیسی آن را در کارنامه خود ثبت کرده است؛ در حالی که تحمل و حفظ اساتید اگاه و دانشپژوهی چون دکتر فاضلی از نان شب هم برای یک دولت واجبتر است۔ « صدای معلم » پیش از استقرار دولت سیزدهم از غلبه فرهنگ امنیتی بر دستگاه آموزش خبر و هشدار داده بود .
خردگریزی، و ناتوانی و تاب نیاوردن در برابر کسانی که با نیت درست، علمی و به دور از هیاهو و جنجال وقت و قلم خود را صرف بیان نامرادیها، کژتابیها و کجرویها میکنند و همهی همتشان را مصروف حل مشکلات کشور کردهاند، نوعی تیشه به ریشه زدن است. کسانی که پرونده اسلامی کردن دانشگاه را در کیف خود گذاشته و وعدهی اجرای آن را میدهند، حال باید پاسخ دهند که آیا میخواهند عطر و شمیم اسلامیت را با پایمال کردن حقوق اهل علم بپراکنند؟ آیا میخواهند با تخریب خردورزی دانشگاه اسلامی بسازند؟ آقای وزیر علوم تنها کسی است که باید پاسخ گو باشد و بهطور قطع اهالی علوم اجتماعی با نشان دادن ارادهی خود در دفاع از حقی اجتماعی میتوانند هزینهی این حرکتی را که آغاز شده است و دیر یا زود تسری مییابد، افزایش دهند . »
پیش از این و در شهریور سال جاری بیژن عبدالکریمی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال روز گذشته حکم اخراج خود را از این دانشگاه دریافت کرد. ( این جا )
البته این وضعیت منحصر به وزارت علوم ؛ تحقیقات و فن آوری نبوده و و در وزارت آموزش و پرورش نیز اتفاق افتاده است .
« محمد حبیبی » دبیر آموزش و پرورش توسط هیات های تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش اخراج شد .
« صدای معلم « در گزارشی با عنوان « اخراج یک معلم در آغاز سال تحصیلی در کارنامه دولت سیزدهم ثبت خواهد شد » با انتقاد صریح از این این اقدام وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« پیش تر خبری در مورد بازخرید اجباری و اخراج « محمد حبیبی » معلم توسط هیات تجدید نظر بررسی تخلفات وزارت آموزش و پرورش منتشر گردید . ( این جا )
این در حالی اعلام می شود که در نشست رسانه ای در 9 آذر 1398 « محسن حاجی میرزایی » وزیر پیشین آموزش و پرورش پاسخ دیگری به پرسش « صدای معلم » ارائه کرده بود .
« صدای معلم » در گزارش خود نوشت : ( این جا )
« اخراج محمد حبیبی توسط هیات های تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش که زیر نظر مستقیم شما فعالیت می کنند ؛ ابلاغ حکم اجرایی نجات بهرامی معاون پیشین رسانه ای مرکزاطلاع رسانی و حتی صدور بخشنامه های تهدید آمیز در مورد شبکه شاد توسط مدیران شما ناظر بر کدامین وجه برای تولید و پاسداشت از سرمایه اجتماعی در آموزش و پرورش است ؟
وزارتخانه ای که به راحتی بخشنامه ها و پروتکل های اداری خود را زیر پا می گذارد و به رسانه ها پاسخ گو نیست ؛ آیا می تواند حافظ حقوق شهروندی و قانونی ذی نفعان آن و از جمله معلمان باشد ؟
آیا آقای وزیر از پرونده آقای حبیبی اطلاع دارد؟
آیا شما از عملکرد خودتان در زمینه تبدیل فرهنگ امنیتی به امنیت فرهنگی و اجرای منشور حقوق شهروندی راضی هستید ؟
چه نمره ای به خودتان می دهید ؟
جایگاه واقعی " حمایت قضایی " از معلمان فراتر از مشورت که حتی در خود قوه قضائیه هم پیش بینی شده است و نیز چیزهایی که به عنوان " تفاهم نامه " گاها در کاغذها مبادله می شوند چیست ؟"
وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به این پرسش صدای معلم گفت :
« حکم اخراج آقای محمد حبیبی شکسته شده و مورد اصلاح قرار گرفته است .» «تحمل و حفظ اساتید اگاه و دانشپژوهی چون دکتر فاضلی از نان شب هم برای یک دولت واجبتر است»
پرسش این رسانه آن است که آیا وزیر پیشین آموزش و پرورش گزارش خلاف واقع داده است ؟ و چه کسی و کدام نهاد باید در این مورد پاسخ گو باشد ؟
از سوی دیگر ، اخراج یک معلم در ابتدای آغاز سال تحصیلی و در تقارن با « روز جهانی معلم » با کدام منطق آموزشی و فرهنگی مطابقت دارد ؟
آیا به راه انداختن فضای بگیر و ببند و احیای فضای امنیتی که نظیر آن در دولت معجزه هزاره سوم صورت گرفت می تواند مسیری منطقی و اقناع گرایانه برای پاسخ به مطالبات حقوقی و مدنی معلمان باشد ؟
آیا تکرار این مسیر و روند موجب اعتمادسازی و تقویت جایگاه و سرمایه اجتماعی فرهنگیان در جامعه خواهد بود ؟
بدون تردید ، اخراج معلمان و یا بازداشت فعالان صنفی به عنوان یک نقطه برجسته منفی و غیر قابل اغماض در کارنامه دولت سیزدهم در آموزش و پرورش ثبت و ضبط خواهد شد .»
« صدای معلم » پیش از استقرار دولت سیزدهم از غلبه فرهنگ امنیتی بر دستگاه آموزش خبر و هشدار داده بود .
این رسانه همچنان ضمن دعوت همه مسئولان به رعایت اصول مندرج در قانون اساسی و حقوق ملت ، آنان را به رعایت منشور حقوق شهروندی فرا می خواند .
پایان گزارش/
گروه گزارش/
یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش دهم دی ماه در گفت و گو با خبرنگار تعلیم و تربیت خبرگزاری فارس درباره انتصابات این وزارتخانه چنین می گوید : ( این جا )
« کمیتهای را تعیین کردیم و با شناسایی نیروهایی که دارای تجربه و روحیه تحولی هستند، انتخابها را انجام میدهیم.
این کمیته متشکل از تعدادی از فرهنگیان است؛ البته یکی، دو نفر از کسانی که بیرون آموزش و پرورش بودند نیز در آن حضور دارند؛ این افراد از سال ۹۲ با بنده در حوزه تعلیم و تربیت کار کردند و افراد شناخته شدهای در مراکز علمی ـ پژوهشی هستند.
وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه نسبت به انتصابات همواره نقدهایی وجود دارد، گفت: تمام تلاش خود را میکنیم تا فرد مناسب هر بخش را انتخاب کنیم اما آیتالله رئیسی به ما یاد داده است که هرجایی افراد نتوانستند وظیفهشان را انجام دهند، افراد دیگری جایگزین شوند.
در معاونتهای اصلی وزارت آموزش و پرورش، فرهنگیان حضور خواهند داشت و برخی موارد مثل بخشی اطلاعرسانی و.. ممکن است از افراد بیرون آموزش و پرورش استفاده کنیم. زیر آموزش و پرورش توضیح دهد که تاکنون به چه میزان از « توان معلمان » در امر عزل و نصب مدیران استفاده شده است ؟
اعتقاد دارم تا آنجایی که امکان دارد باید از توان معلمان استفاده کنیم اما گاهی وقتها مثل صندوق ذخیره مجبور میشویم از افرادی که در بیرون مجموعه تجارب لازم را دارند، استفاده کنیم. »
نخستین درخواست « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش آن است که بر اساس اصل صداقت و اعتماد سازی که در نخستین نشست رسانه ای خود به آن اشاره و تاکید کرد آن است که به طور دقیق و شفاف اعضای کمیته انتصابات خود را به افکار عمومی و جامعه فرهنگیان اعلان کند .
یوسف نوری به عنوان مقام مسئول مشخص کند که معیارها و شاخص های مدیریتی مورد نظر این کمیته چه هستند و مقرّ این کمیته در کجا قرار دارد ؟
پرسش صدای معلم آن است که آیا کمیته انتصابات وزیر آموزش و پرورش حاضر است با رسانه ها و خبرنگاران نشستی بگذارد و در مورد عملکرد خود پاسخ گو باشد ؟
آقای نوری در انتصاباتی که در این زمان کوتاه انجام داده است به استناد رئیس دولت سیزدهم به صورت دقیق مشخص کند که کدام یک از مدیران معزول تاکنون نتوانسته اند وظایف شان را انجام دهند تا حداقل مدیران بعدی آن اشتباهات و خطاهای مدیریتی و عملکردی را تکرار نکنند و مهم تر از آن بر اساس اصل اعتماد سازی ، اعتماد معلمان به اقدامات وزیر آموزش و پرورش جلب شود . آیا نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این عزل و نصب ها و به چه میزان نقش ایفا می کنند ؟
وزیر آموزش و پرورش توضیح دهد که تاکنون به چه میزان از « توان معلمان » در امر عزل و نصب مدیران استفاده شده است ؟
محض اطلاع وزیر آموزش و پرورش اعلام می شود در زمان وزارت علی اصغر فانی وزیر پیشین هم کمیته ای با همین نام اما شناسنامه دار و شفاف تشکیل شد .
« صدای معلم » با این حال نسبت به وضعیت عزل و نصب ها بی تفاوت نبود و منتقد بود .
این رسانه در گزارشی به تاریخ 5 اردیبهشت 1395 در گزارشی با عنوان « آقای فانی ! شأن یک وزیر والاتر از دخالت در عزل و نصب مدیریت یک مدرسه است! EFQM همین بود؟» نوشت : ( این جا )
« سال قبل وزیر آموزش و پرورش، مدیر کل آموزش و پرورش استان بوشهر را بدون آن که دلیل خاصی بر آن مترتب باشد عزل کرد!
به این اقدام وزیر آموزش و پرورش و نمایندگان مجلس اعتراض شد . ( این جا )
گفته می شد فشار برخی از نمایندگان مجلس در این وضعیت مؤثر بوده است.
اگر عزل یک مدیر کل بدون اقناع و پاسخ گویی به این راحتی صورت می گیرد پس آن دفاع جانانه و سرسختانه ای که فانی در مقام پاسخ به توضیحات نمایندگان پرسش کننده در قضیه ی استیضاح و در ارتباط با عملکرد « کمیته ی انتصابات » ارائه نمود چه بود؟
در نشستی که تشکل های معلمان در هفتم تیرماه 1394 با علی اصغر فانی داشتند ؛ وزیر آموزش و پرورش خطاب به نمایندگان تشکل های معلمان چنین گفت :
" سعی ما تعالی آموزش و پرورش بر اساس EFQM اروپاست و در این زمینه سعی داریم تا استانداردها را در راستای " مدرسه محوری " ارتقا بدهیم ." ( این جا )
در واقع ، یکی از مهمترین برنامه های فانی که از ابتدا اعلام شد « ارتقای مدیریت آموزشگاهی » و « تاکید بر تمرکز زدایی و مدرسه محوری » بوده است.
حال ، در ماجرای عزل مدیریت یک مدرسه، فانی باید به این پرسش پاسخ دهد که بر اساس چه منطق و یا دلیلی اقدام به این کار کرده است؟
آیا وزیر آموزش و پرورش نقطه و یا نقاط ضعفی دارد که سعی می کند با دادن امتیاز به این گونه نمایندگان زیاده خواه و قانون شکن آن ها را بپوشاند ؟
مگر قرار نیست قانون مداری و احترام به قانون مقدم بر هر چیز باشد؟
آیا وزیر آموزش و پرورش تاکنون به بازخورد عملکرد خویش در این گونه موارد و در میان افکار عمومی فرهنگیان اندیشیده است؟
آیا به اعتمادسوزی و فرصت سوزی که نتیجه ی طبیعی و منطقی این گونه اقدامات است فکری کرده اند؟
این سیاست سکوت و رد شدن تا کی ادامه خواهد یافت؟
اما آیا وزیر محترم دولت تدبیر و امید قرار است با این گونه اقدامات ، عملکرد این افراد را تایید کند ؟!
آیا این امور در تضاد با شان یک وزیر آموزش و پرورش در وزارتخانه مادر نخواهد بود ؟
EFQM همین بود؟ »
حال آقای یوسف نوری شفاف و صادقانه پاسخ دهد ؛
آیا نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این عزل و نصب ها و به چه میزان نقش ایفا می کنند ؟ افکار عمومی مشتاق دانستن این مساله هستند .
در برنامه ای که آقای نوری به تایید مجلس رسانده است در بخشی به « چالش های نظام آموزش و پرورش » اشاره گردیده است .
چالش اول ناکارآمدی نظام حکمرانی آموزشی کشور معرفی شده است و عامل نخست بخشی نگری در امر آموزش و پرورش بوده است .
نخستین راهبرد وزیر آموزش و پرورش ارتقای آموزش و پرورش به مثابه امرحاکمیتی و دغدغه ملّی با حضور همه بازیگران و ارکان است .
پرسش صدای معلم آن است که این گونه انتصابات فله ای و فاقد منطق کارشناسی وزیر آموزش و پرورش تا چه میزان با برنامه های ایشان در مورد بهره گیری از همه ظرفیت ها مطابقت و هماهنگی دارد ؟
و این بازیگرانی که آقای نوری در برنامه های خود به آن اشاره کرده چه افراد و جریان هایی هستند ؟
پایان گزارش/
« وقتی خشم در تو برخاسته، سه امکان پاسخ گویی برایت وجود دارد:
- یک راه این است که این خشم و این آتش و زهر را روی دیگری خالی کنی. آنوقت خشم ویرانگر است. و طبیعی است پس از آنکه دیگری را سوزاندی، احساس گناه میکنی، احساس حماقت میکنی .
- امکان دیگر این است که خشم را به درون بچرخانی. آنوقت به خودت آسیب میزنی. آن آتش، درونت را به آتش میکشد. آنوقت زخم معده پیدا میکنی. و شاید پس از سالها سرطان ظاهر شود.
- رویکرد من این است که اگر خشم وجود دارد، تماشا کن. هیچ کاری در موردش نکن. فقط شاهد باش. و تعجب خواهی کرد که فقط با نگاه کردن به آن، شروع میکند به از بین رفتن...
وقتی که خشمگین هستی، وقتی حسود هستی، وقتی پر از نفرت هستی، در سکوت بنشین. درها را ببند. ساکت بنشین. بگذار خشم وجود داشته باشد. بگذار نفرت همچون یک فیلم حرکت کند. »
اشو
سال 83 بود . در یادداشتی نقدی بر رفتارهای صنفی معلمان و عملکرد کانون های صنفی نوشتم .
در بخشی این گونه آمده بود :
« در این مملکت ، اگر به عنوان مثال 100 واحد کار خوب داشته باشی و عملکرد تو مطابق رضایت توده ( عام ) باشد اما اگر فقط یک واحد آن مخالف میل دیگران باشد مردم معمولن آن 99 واحد را به راحتی کنار گذاشته و فقط آن یک واحد را می بییند و حتا چماقی می شود بر علیه تو .
اما در سوی مقابل اگر 100 واحد کار تو مخالف رضایت توده باشد اما یک واحد آن موافق ؛ مردم معمولن آن یک واحد را می بینند و لب به ستایش و تمجید می گشایند انگار که آن 99 تا رخ نداده و یا وجود خارجی نداشته است . »
مقارن با اعتصاب معلمان در مدارس ؛ « صدای معلم » در گزارشی تحلیل خود را از این کنش معلمان نوشت و با آن مخالفت کرد . ( این جا )
به جای آن که شاهد نقد این رویکرد و دیدگاه باشیم شاهد حمله ، تخریب و اتهام پراکنی از سوی افراد و نیز تشکل هایی بودم که خود را به تشکل و کانون های صنفی متصف کرده بودند .
گفت و گوی من با سایت مشرق نیوز که به صورت گزینشی ، ناقص و غیرحرفه ای منتشر شده بود بهانه ای دیگر به دست بسیاری افراد و جریان ها داد تا این موج تهاجم سازمان یافته را شدت و حدت بیشتری بخشند . قرار نیست با رفتارهای مستبدانه توام با خشونت کلامی و حذفی به دنبال احیای قانون و مطالباتی باشیم که قانون تعریف کرده است .
با آن که در یادداشتی نظر خود را در مورد متن سایت مشرق نیوز اعلام کردم ( این جا ) ؛ اما این حملات با گستردگی فراوان همچنان استمرار یافت .
به نظر می رسید افراد و جریان هایی به دنبال مقاصد دیگری بودند اما شهامت و جرات بیان صریح آن را نداشتند .
محمد حبیبی سخنگوی کانون صنفی معلمان در توئیتی نوشت :
« سایت صدای معلم و سردبیر آن علی پورسلیمان سالهاست که در همراهی با نهادهای امنیتی ، مشغول پرونده سازی برای فعالین صنفی و تشکلهای صنفی معلمان است. مصاحبه اخیرش با مشرق نیوز آخرین نمونه این پرونده سازی ها است . »
شاید اگر آقای حبیبی به جای عجله کردن در قضاوت و کوتاه نویسی ؛ تحلیل و برداشت خود را از قضایا می نوشت و در آخر این نتیجه گیری را می کرد برای من بسیار قابل احترام و ارزشمند بود اما این گونه واکنش های احساسی و زودگذر که البته با روحیات جامعه ایرانی تا حد زیادی تطابق و هماهنگی دارد به وضوح نشان داد که جامعه ی ما هنوز در دوران کودکی خود به سر می برد و به بلوغ روانی و عاطفی لازم نرسیده است و از این روست که میانه ای با تفکر و حل مساله نداشته و با بی حوصلگی و شتاب فراوان به دنبال انتخاب راه های میان بر و نامشخص است .
همچنان به جای تعریف تعریف مساله آن را بسیاری اوقات پاک می کند و حد و مرز مسئولیت و حقوق دیگران را برای خود تعریف نمی کند .
و بر اساس آن چه پیش تر نوشته و تاکید کرده ام همچنان در چرخه ی « بی تفاوتی – شورش و خودزنی » دست و پا می زند .
بیان چنین گزاره ای از سوی فردی که در قالب «تشکل» قصد اصلاح رفتارهای جمعی معلمان را دارد و بر حسب قاعده ، وظیفه یک تشکل پالایش مطالبات و منطقی کردن آن است و می بایست نقش حد واسط را میان بدنه و دولت ایفا کند گذشته از مسائل حقوقی آن نمونه ی بارز بی اخلاقی در اجتماعی است که به نظر می رسد مرجعیت معلمان صرفا یک ژست توخالی برای تفاخر است و بن مایه ای برای عرضه و ارتقای جایگاه و منزلت خود را ندارد . چه تفاوتی است میان حاکمیتی که یک معلم را به خاطر مطالبه گری و پرسش گری محکوم به اخراج از نظام آموزشی و کلاس درس می کند و تفکری که همان معلم دیگران و هم قطاران خود را صرفا به خاطر بیان قرائتی دیگر در حوزه صنف و مطالبه گری انواع اتهامات را روانه او می کند ؟ و دیگران هم یا مستقیم و یا با سکوت خود با او هم آوا می شوند ؟
اما آن چه برای من غیرقابل هضم می نماید این است که ایشان به عنوان سخنگوی یک تشکل و نیز بسیاری هم کیشان ایشان همواره خود را در مخالفت و تضاد با « آموزش ایدئولوژیک » نشان می دهند .
آقای حبیبی باز در توئیتی می نویسد :
« #آموزش_ایدئولوژیک فقط ناکارآمد نیست ، غیر انسانی هم هست .
آنجایی که دخترکان ده ساله را بی شرمانه جز آمار متاهلین می آورد و کودک همسری را آموزش می دهد .
مخالفت با آموزش ایدئولوژیک ، یکی از مطالبات اصلی تشکلهای صنفی معلمان و شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان است . »
پرسش من از ایشان ، تشکل های صنفی معلمان و شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان آن است که آیا می توانند به طور دقیق و واضح تعریف خود را از آموزش ایدئولوژیک بیان کنند ؟
آیا ترکتازی در حوزه کنش گری صنفی و خود را در فرمولی نانوشته ، نماینده بلامنازع فرهنگیان پنداشتن و نفی و سرکوب سایر دیدگاه ها و قرائت ها در حوزه مربوطه عین رفتارهای ایدئولوژیک نیست ؟
آیا فرد و رسانه ای حق دارد نظر خود را در مخالفت با حرکت آنان اعلام کند و یا آن که مجبور است برای همرنگی با جماعت خود را سانسور نماید ؟
آیا بیان دیدگاه - هر چند در تضاد با نظر اکثریت باشد- مستحق برچسب خوردن های ناروا و عقده گشایی هایی خواهد بود که فاقد هر گونه تئوری و نظریه ی مشخص برای راهبری کم هزینه و منطقی مطالباتی است که جز خشم و سرخوردگی عایدی برای معلمان نداشته و تاکتیک و استراتژی آن فقط در کف خیابان تعریف و تبیین شده است ؟
واقعن جایگاه « تفکر انتقادی » و « فرهنگ گفت و گو » در میان داعیه داران ساختن فرهنگ و پیرایش آن کجاست ؟
چه تفاوتی است میان حاکمیتی که یک معلم را به خاطر مطالبه گری و پرسش گری محکوم به اخراج از نظام آموزشی و کلاس درس می کند و تفکری که همان معلم دیگران و هم قطاران خود را صرفا به خاطر بیان قرائتی دیگر در حوزه صنف و مطالبه گری انواع اتهامات را روانه او می کند ؟ و دیگران هم یا مستقیم و یا با سکوت خود با او هم آوا می شوند ؟
آیا این دو به واقع دو روی یک سکه نیستند و در روح و اصل مشترکند و آن نیست مگر : « استبداد » ؟
یکی با ابزارهای قانونی دیگری را « حذف فیزیکی » می کند . آن دیگری هم با ترور شخصیت قصد حذف معنوی دارد ؛ البته اگر زورش برسد شاید ابایی از بازتولید رفتارهای دسته نخست را هم نداشته باشد .
آیا با این رفتارها می خواهیم شدن ( Becoming ) و انسانیت را به دیگران و به ویژه مخاطبان خود یعنی « دانش آموزان » بیاموزیم ؟
تعارف را باید کنار گذاشت .
قرار نیست با رفتارهای مستبدانه توام با خشونت کلامی و حذفی به دنبال احیای قانون و مطالباتی باشیم که قانون تعریف کرده است .
تشکل های فرهنگیان و در کل معلمان اگر می خواهند که در جامعه دیده شوند و جامعه در کلیت خویش با مطالبات آنان همدلی و همراهی کند و در مجموع آموزش و پرورش به سمت در اولویت قرار گرفتن در فرآیند برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها حرکت نماید لازم است که ضمن پرهیز از فرمول های ساده عوام پسند و تقلید از روندهای نادرست نهادینه شده و باز اندیشی در فرمول های مطالبه گری و مهم تر از همه به رسمیت شناختن حق آزادی بیان ؛ « اخلاق » را سرلوحه همه فعالیت ها و امور خویش قرار دهند .
گروه تشکل ها/
محمدتقی فلاحی، دبیرکل کانون صنفی معلمان ایران (تهران)، صبح چهارشنبه، ۲۹ دیماه، بازداشت و برای گذراندن دوران محکومیت شش ماهه خود به زندان اوین منتقل شد.
این فعال صنفی معلمان در ۱۹ بهمنماه ۱۳۹۸ بازداشت گردید .
پیش تر شعبهی ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران رای دادگاه بدوی مبنی بر حکم دو سال حبس تعزیری را برای ایشان عینا تایید کرده بود ( این جا ) که توسط دیوان عدالت اداری به شش ماه تقلیل یافت .
پایان پیام/
گروه گزارش/
در ادامه انتصابات فله ای و فاقد منطق کارشناسی وزیر آموزش و پرورش این بار قرعه به نام سالار قاسمی مدیر کل آموزش و پرورش استان البرز افتاد .
فردا چهارشنبه ۲۹ دیماه ۱۴۰۰ مراسم تودیع « سالار قاسمی» مدیر کل پیشین آموزش و پرورش استان البرز و مدیر کل جدید « علی حجرگشت»رئیس اسبق آموزش و پرورش ناحیه ۱ برگزار می شود .
حجرگشت متصل به کانون تربیت اسلامی به دبیرکلی محمود فرشیدی وزیر اسبق آموزش و پرورش در دوران ریاست جمهوری دوره دوم دکتر احمدی نژاد است . وی پیش تر با سابقه ۳۴ ساله در مدارس ناحیه ۱ این استان مشغول به کار بوده است .
« صدای معلم » گفت و گوهایی را با سالار قاسمی مدیر کل پیشین این استان انجام داد .
این رسانه اول اردیبهشت 1399 گفت و گوی مفصلی را با موضوع نقد شبکه شاد در استان البرز انجام داد . ( این جا )
« سالار قاسمی » تنها مدیر کل از 31 استان آموزش و پرورش کشور بود که این نشست کارشناسی را با حضور موافقان و مخالفان برگزار کرد .
در این نشست ؛ علی پورسلیمان مدیر مسئول پایگاه خبری - تحلیلی صدای معلم ، رضا قاسم پور فرهنگی و روزنامه نگار، یونس جاویدنسب کارشناس تعلیم و تربیت، ابوذر کشن روستا مدیر مدرسه و مرجان خمیس آبادی آموزگار البرزی حضور داشتند و به ارائه دیدگاه های خویش پرداختند .
« صدای معلم » نخستین رسانه ای بود که به نخستین انتصاب یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش انتقاد کرد . ( این جا )
این رسانه نوشت : « مانند اکثریت وزرای پیشین این وزارتخانه و نیز سایر دستگاه ها ، ماشین تغییرات و انتصابات و عزل های « یوسف نوری » وزیر تازه وارد آموزش و پرورش بدون آن که حامل منطق مشخص مدیریتی و رویکرد حل مساله به چالش ها باشد و یا فایده ای به حال معلمان داشته باشد ، به کار افتاد .
« صدای معلم » در گزارش دیگری با عنوان « آیا وزیر آموزش و پرورش به پیامدهای انتصابات فله ای و فاقد منطق کارشناسی خود اندکی درنگ می کند؟! » نوشت : ( این جا )
« همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ « صدای معلم » تنها رسانه ای بود که به نخستین انتصاب وزیر آموزش و پرورش اعتراض کرد .
این رسانه تصریح و تاکید کرد که اگر قرار است بقیه انتصابات با همین منطق باشد اساسا نیازی به آوردن فرد جدید نیست ! طوری نشود که بگویند کسی نرفته که بهتر از او بیاید !
انتصابات زمانی قابل قبول و مفید فایده است که متکی و مبتنی بر یک منطق کارشناسی و علمی مشخص و در نظر گرفتن مصالح و منافع جمعی آموزش و پرورش باشد .
پاسخی که وزیر آموزش و پرورش در نشست رسانه ای به پرسش ها و انتقادات صدای معلم ارائه کرد به هیچ وجه قانع کننده نبوده و فاقد منطق کارشناسی بود .
در تازه ترین اقدام ، وزیر آموزش و پرورش اقدام به برکناری جواد حسینی رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی کرده است .
بدون تردید و تعارف ، اگر بخواهیم در مجموعه شورای معاونین وزارت آموزش و پرورش مدیری باانگیزه ، پرکار ، با برنامه و با دیسیپلین معرفی کنیم کسی جز جواد حسینی نخواهد بود .
وزیر آموزش و پرورش باید به این پرسش پاسخ دهد که هدف از این تغییر چه بوده است ؟ و آیا انگیزه های سیاسی در کار بوده است ؟
آقای نوری این گونه و با این اقدامات ناپخته و احساسی می خواهند دو قطبی ستاد و صف را تعدیل کنند ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش تصور می کند با این تغییرات قرار است معلمان به او اعتماد کنند و یا رسانه ها به اقدامات او خوش بین باشند ؟
پرسش « صدای معلم » از یوسف نوری آن است که پس از این عزل و نصب ها چه برنامه ای برای حل چالش ها و بحران آموزش و پرورش دارد ؟
آیا به تجارب گذشته و وزیران پیشین فکر کرده است ؟
با انبوه مطالبات بر جای مانده چه کار می کند ؟ »
این رسانه به وزیر آموزش و پرورش پیشنهاد می کند به جای سرگرم کردن خویش با چنین انتصاباتی ، فکری برای وضعیت لایحه رتبه بندی معلمان کند که به سد شورای نگهبان برخورد کرده و موجی از خشم ، ناامیدی و سرخوردگی را در میان معلمان ایجاد کرده است .
پایان گزارش/
جهان غرب به ۲۷ کشور اروپایی، آمریکا و کانادا گفته می شود.
ولی ژاپن، نیوزلند، کره جنوبی، ترکیه، سنگاپور، تایوان، چین (به جز انتخابات آزاد)، امارات متحده عربی، مالزی، اندونزی، تونس، هند هم به لحاظ تشابه ساختار فرهنگی جزء جهان غرب محسوب می شوند.
به فرهنگ غربی، سبک زندگی غربی یا تمدن غرب نیز گفته می شود.
(تمدن به معنی نظم اجتماعی که منشاء ظهور خلاقیت فرهنگی یا نحوه همکاری مردم در امور زندگی است).
بنیان گذار فرهنگ غرب یونان باستان (افرادی نظیر ارسطو، سقراط و افلاطون) و سپس رِنه دکارت (فیلسوف فرانسوی قرن۱۷)، نیچه آلمانی قرن۲۰،فروید، برتراند راسل و...بودند.
مختصات فرهنگ غرب که باعث توسعه و پیشرفت این کشورها شده است:
1- غلبه کمّیت بر کیفیت. یعنی مفاهیم به صورت آماری و قابل اندازه گیری به کار می روند.
دکارت: تفکر چیزی جز محاسبه نیست.
2- اصالت عقل ( راسیونالیسم Ratio): به معنی حسابگر بودن، شمردن، کنجکاوی، هنر کشف کردن.
همین اصالت عقل باعث پیشرفت علمی و تکنولوژیکی غرب شد.
3- اصالت قدرت: ارتقای مستمر قدرت فکری، علمی و تکنولوژی.
4- اومانیسم ( Humanism یا انسان محوری ) : انسان حاکم بر سرنوشت خویش بوده، سیاست، اخلاق و اقتصاد توسط انسان تعیین می شوند.
5- لیبرالیسم یا آزاد اندیشی : شامل آزادی بیان، قابل نقد بودن ارزش های دینی، نداشتن تابو در موضوعات اجتماعی، برابری حقوق زن و مرد، انتخابات آزاد برای شایسته گزینی رهبران، آزادی فردی و محترم شمردن حریم خصوصی.
6- سکولاریسم به معنی علم گرایی، عرفی شدن، جدایی نهادهای دینی از حکومت و سیاست ورزی.
7- قانون گرایی و برابری همه شهروندان در برابر قانون.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دور جدید کنش های صنفی و اعتراضات معلمان، به ویژه تجمعات میدانی آنان، اگر چه به لحاظ ماهیت، اتفاق تازه ای نیست اما به از نظر پیش زمینه ها و پس زمینه ها، در نوع خود جدید و بدیع می نماید.
شاید بتوان حضور پرتعدادتر، آرام تر و مدنی تر، اعتراض حول شعارهای مشخص، پرهیز از هیجانی شدن، وجود رگه هایی پررنگ از حضور و حمایت تشکل های سیاسی از مطالبات صنفی تجمع کنندگان و نیز عدم انحراف اعتراضات توسط معلمان و حمایت قاطع و شفاف آنان از بیانیه های شورای هماهنگی در این کنش ها از « نکات مثبت برجسته »آن دانست.
در عوض، خودزنی و دیگرزنی های برخی از فعالان این حوزه و نشانه رفتن انگشت اتهام به سمتِ دیگر افراد و تشکل های حزبی معلمان از نقاط ضعف پررنگ این سلسله کنش ها بود. به نحوی که کار از بحث و جدل های توئیتری و کلاب هاوسی و یارکشی های تلگرامی گذشته و به علم کردن پلاکاردهای مثلاً « ما سازمان نظام معلمی نمی خواهیم » در یکی از شهرهای جنوبی کشور رسید.
هر چند اختلاف سلیقه در این عرصه ها امری طبیعی و حتی ضروری است اما برخی اظهار نظرها و موضع گیری ها به ویژه در فضای پرمخاطب و ماندگار مجازی، انسان را به تعجب وا می دارد و زنگ خطر تهدیدات جدی در مقوله " اتحاد معلمان" را به صدا در می آورد.
از جمله این موارد ، توئیت تند و خطرناک یکی از معروف ترین و محبوب ترین معلمان کنشگر صنفی حال حاضر کشور، خطاب به یکی از صادق ترین و باپرنسیب ترین کنشگران رسانه ای معلمان کشور به بهانه ی مصاحبه ای به قول مصاحبه شونده ، تحریف شده با مشرق نیوز بود ( این جا ) که او را به طور مشخص با عنوان عامل امنیتی خطاب کرده بود و از آنجا که هر دو عزیز از سابقون صنفی و هر دو هزینه داده و دلسوز این عرصه هستند، وقوع این اتفاق نادر، باید هر کنشگری را به اندیشه ای ژرف و اقدامی عاجل وادارد وگرنه معلوم نیست این آتش کجا را و دود آن چشم چه کسانی را خواهد سوزاند.
در یکی از گروه های تلگرامی فرهنگیان در پاسخ به سوال دوستی که از من خواسته بود درباره این موضوع اظهارنظر کنم ابتدا به یک متن کوتاه بسنده کردم ولی بعد با استقبال و توصیه برخی از دوستان دلسوز برآن شدم جهت ثبت در تاریخ کنشگری صنفی، آن را به یک یادداشت برای انتشار ارتقاء داده و به این وسیله ادای دینی به ساحت بلند معلمان کشور به طور اعم و این دو معلم عزیز و گرانقدر بالاخص، داشته باشم.
در مورد آقای علی پورسلیمان و اتهاماتی که به ایشان وارد می شود، به عرض می رسانم با شناختی که بنده از ایشان دارم ؛ یکی از شریف ترین، باشخصیت ترین و با پرستیژترین فعالان حوزه رسانه معلمان حال حاضر کشور است.
ایشان از اعضای اولیه و موسس سازمان معلمان ایران بوده که در قامت عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران، پیش تر مدیریت سایت سخن معلم (ارگان رسانه ای قبلی و فعلی سازمان معلمان ایران) را بر عهده داشت و در اثر کنش های صنفی دهه هشتاد و نود بازداشت و محکوم به زندان شدند.
با عنایت به تیپ شخصیتی منظم و نگاه ایده آلیستی ای که دارد صبر تشکیلاتی اش کم و تاب آوری اش در برابر طرح موضوعات فرعی و مخاطبان غیرحرفه ای یا حتی نیمه حرفه ای کم است. به نحوی که ممکن است مواجهه با ایشان در اولین برخوردها برای مخاطب عام جذابیتی ایجاد نکند.به خاطر همین دیدگاه ها و عدم سازگاری با برخی افراد و افکار از سازمان معلمان ایران جدا شد و پایگاه خبری تحلیلی صدای معلم را تاسیس کرد و سالهاست به تنهایی، با تلاش بی شائبه و شبانه روزی، بسیار منظم و جدی آن را به یکی از بزرگترین مراجع خبری - تحلیلی حوزه آموزش و پرورش با یک کانال تلگرامی با قریب ۵ هزار نفر عضو تبدیل کرده است.
پروتکل های حرفه ای ایشان آن قدر سخت گیرانه است که هر یادداشت و تحلیلی را برای بازنشر در سایت نمی پذیرد و صداقت و صراحت ایشان در مواجهه با اربابان قدرت و صاحبان صندلی تا حدی است که معمولاً یا ایشان را راه نمی دهند یا سوالات سخت و پرچالشی که ایشان مطرح می کند، مسئولان را می آزارد و آنان را برای محدودیت و ممنوعیت بیشتر برای ایشان، مصمم تر می سازد.
تعهد ایشان به رسالت و رسانه ای که در دست دارد تا آنجاست که اگر سری به سایت صدای معلم بزنید خواهید دید که ایشان در زیر یادداشت های تحلیلی و خبری ای که محتوای آن را شخصاً تهیه می کند امکان ندارد نظر هیچ خواننده ای را بی پاسخ بگذارد که موید نظم و تلاش و احترام بی حد ایشان به مخاطبان است و صدالبته از عوامل جذب آنان.
از سوی دیگر آقای محمد حبیبی هم مستقلاً انسان وارسته و معلمی شریف و هزینه داده است و نشان داده که برای ماندن در مسیری که خود درست تشخیص می دهد، اِبایی از پرداخت سنگین ترین هزینه ها هم ندارد و وضع محکومیت های قضایی و اداری ایشان، و صبر و مناعت طبع و بلند همتی خانواده محترمشان موید این مدعاست. در عوض، خودزنی و دیگرزنی های برخی از فعالان این حوزه و نشانه رفتن انگشت اتهام به سمتِ دیگر افراد و تشکل های حزبی معلمان از نقاط ضعف پررنگ این سلسله کنش ها بود. به نحوی که کار از بحث و جدل های توئیتری و کلاب هاوسی و یارکشی های تلگرامی گذشته و به علم کردن پلاکاردهای مثلاً « ما سازمان نظام معلمی نمی خواهیم » در یکی از شهرهای جنوبی کشور رسید .
این معلم دلسوز، با وجود محرومیت و ممنوعیت از عرصه تدریس بارها نشان داده است که معلمی بالفطره است و خود بارها تاکید کرده است که معلم می ماند و طوفان های توئیتری معلمان از ایشان نشان داده است که او به مدد دیدگاه های نظری و کنش های عملی صادقانه، تاکنون توانسته است چه محبوبیتی در بین معلمان کشور به دست آورد و از منظر اجتماعی یکی از سرمایه دار ترین معلمان ایران است.
اما احساس خطر من دقیقاً از همین جا آغاز می شود که چه شده است که چنین وضعی پیش آمده و معلمی دلسوز و صادق، به معلم صادق و دلسوز دیگر، چنین اتهام سنگینی می زند و سرمایه بزرگی از معلمان کشور سرمایه ای دیگر را نفی می کند!؟
متاسفانه و بسیار متاسفانه، اعتراضات پرشور صنفی در این مقطع که معلمان و دیگر اقشار درگیر فشار اقتصادی هستند و حمایت آحاد معلمان از تصمیمات شورای هماهنگی، به جای آنکه فعالان و لیدرهای تشکل های معلمی به ویژه شورای هماهنگی را زیر چتر اتحاد و لیدرهای آنان را زیر سقف هوشمندی جمع کند برخی از معلمان تندرو را به این اشتباه انداخته است که برای مصادره تمام و کمال این حضور معلمان به نام و کام خود، باید تشکل ها و افراد معتدل تر را با کلیدواژه های عامل امنیتی ، تشکل های زرد و احزاب حکومتی بنوازند تا محبوبیت بیشتری پیدا کنند!
اما غافل از آنند که بر شاخه نشسته اند و بُن می برند.
البته این اظهار نظرات از برخی از آنان که در پی کسب معروفیت و محبوبیتی در این فضای غبار آلود ایجاد شده هستند تعجبی ندارد اما من شخصاً تعجب می کنم افراد شاخصی از کانون صنفی تهران و شورای هماهنگی، که سالها درگیر پرونده و زندان بوده و هستند و خود به نماد صبر و نمود شرف معلمی تبدیل شده اند و حتماً درک درستی از سناریوهای تفرقه افکنانه و نگاه های بدبینانه امنیتی دارند، چرا در این دام ها می افتند!؟
این پرسش به جد مطرح است که برخی از بزرگان صنفی، دیگر فعالان نامدار و گمنامی را که به دعوت وزیر در جلسه شرکت کرده و همان شعارها و مطالبات معلمان را در فضایی آرام تر و فاصله ای نزدیک تر و با لحنی رساتر و دور از حواشی خواسته و ناخواسته، در گوش مدیران کشوری و استانی تکرار می کنند، تخطئه و بلکه تکفیر می کنند و بیانیه های تند و تیز در سلب صلاحیت و مشروعیت این معلمان دلسوز صادر می کنند!؟
شرایط سخت و دشواری است.
یادمان باشد، مطالبات و اعتراضات سراسری، منسجم، هوشمندانه و نجیبانه معلمان خیلی ها را به ترس و رشک انداخته است و ممکن است خیالاتی در دماغ شان بپرورانند و بازی های پیچیده ای برای ما و جنبش بالغ و مسالمت آمیز معلمان بچینند!
شایسته نیست خودمان اسیر این بازی ها بشویم و با انگ زدن های بی انصافانه، ساده انگارانه و خدای ناکرده بداخلاقانه به خرمن برآمده از اتحاد معلمان کبریت تفرقه بزنیم!!
با احترام و ارادت به محضر یکایک معلمان ایران
کانال محمود صفدری ( گاه نوشت ها )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مشکل اساسیی ایران، مردم سازندهی آن و فرهنگ سازندهی آن است. مشکل اصلیی ما انسانی است که جزماندیشانه و اعتقادیاندیشانه تربیت شده است و بههیچ وجه حاضر نیست که به بازبینیی جهان اجتماعیی خویش، فرهنگ خویش، و شخصیت و رفتار خویش بپردازد.
توسعهی یک جامعه پیشنیازهایی دارد. یکی از مهمترین پیشنیازهای توسعه، وجود انسان پذیرندهی توسعه است و چنین انسانی نمیتواند موجودی جزماندیش و اعتقادیاندیش باشد. انسان جزماندیش هرگز نمیتواند صدای متفاوت و مخالف را تحمل کند. همه کاری میکند تا صدای مخالف را خاموش سازد: از خشونت لفظی گرفته تا خشونت فیزیکی.
انسان اعتقادیاندیش فقط و فقط بر اساس اعتقاداتی سخن میگوید که قبلاً نیروهای اجتماعی آن اعتقادات و باورها را در وجود او ریخته و جایگیر ساختهاند. دستگاه فکری هیچ اندیشهی متفاوتی را برنمیتابد. نظریه یا دیدگاه مخالف را تحمل نمیکند. به هر دری میزند تا از تجدید نظر در افکار خویش تن زند.
حال چه فرقی میکند که این انسان جزماندیش، مسلمان باشد یا مسیحی یا زردشتی یا یهود یا سکولار؟ هیچ فرقی نمیکند. ساز و کارهای فکری و روانی و نوع واکنشهای همهی جزماندیشان در همه جای عالم، یکی است.
من در این چند روز بهخوبی این را آزمودم. اسطورهای به نام کورش روادار و کثرتگرا را به پرسش گرفتم و در برابر آن دیدگاه متفاوتی در بارهی کورش و استوانهی گلیاش مطرح کردم و گفتم که کورش پادشاهی بتپرست بود که جاهطلبیهای امپریالیستیی خود و جنایات مرتبط با این نوع جاهطلبی را (همچون مسلمانانی که به ایران حمله کردند) توجیه دینی میکرد و در مقایسه با دیگر پادشاهان هم عصر خود، فقط قدری سیاستر و باهوشتر و شجاعتر بود و منشور حقوق بشر کورش جعل و برساختی سیاسی از سوی حکومت پهلوی بود که مایهی شرمساریی ایرانیان در پیشگاه اهل تحقیق در دنیا شد.
اکنون به واکنشهای جزماندیشان ایرانپرست بنگریم و ببینیم که در چند فرستهی اخیر چهگونه بوده است؟! مشکل اساسیی توسعه در ایران، فقدان فرهنگ مساعد توسعه و فقدان انسان مقوم و حامل توسعه است. انسان جزماندیش و اعتقادیاندیش نمیتواند حامل و مقوم توسعهی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی باشد.
کانال جامعه شناسی
همزمان با ایجاد هر تشکل و دستگاه و نهاد و سازمانی شرح وظایفی هم برای آن متصوّر و مترتّب است. یا بر عکس؛ مسائل و وظایفی در جامعه وجود دارند که حل و انجام آنها تشکّل و دستگاه و نهاد و سازمان خاصی میطلبد. پس تجسم تشکیلات بدون رسالت و مسئولیت، باطل و انتظار انجام رسالتها و مسئولیتهای کلان نیز بدون وجود تشکّل و سازمان کاملاً نابه جاست.
قضیه بسیار ساده و روشن و مبرهن است و هیچ نیازی به صغری و کبری چیدنهای آنچنانی نیست.
دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش رسالت و مسئولیت و وظیفهی بسیار عظیم و البته واضح و روشن دارد؛ تأمین و تدارک امکانات آموزشی رایگان برای همهی فرزندان کشور وظیفه صدرنشینان دستگاه تعلیم و تربیت است. تأمین فضای آموزشی لازم و کافی برای تحقق تربیت به مفهوم متکثر آن، وظیفهی ذاتی همانهاییست که در همین دستگاه بر اریکهی اختیارات تکیه زدهاند. تأمین نیروی انسانی لازم اعم از معلم و مربی و مشاور و نیروی اداری و خدماتی و... جزو ابتداییترین وظایف همان وزارتنشینان است. تأمین معیشت نیروی انسانی شاغل در این دستگاه جزو تعهدات اولیهی همان حضرات است که حقوق و مزایایشان گاهاً بیش از سه برابر میانگین دریافتی معلمان و کارکنان شاغل در مدارس است. پاسداری از جایگاه علمی و فرهنگی معلمان و حفظ شأن و منزلت آنان یکی دیگر از وظایف ساده و بدیهی بالانشیان در دستگاه تعلیم و تربیت است...
این روزها، خبر تجمعات اعتراضی معلمان در مقابل ادارات و سازمانها به همه رسانههای داخلی و خارجی کشیده شده و در صدر اخبار قرار گرفته و افکار عمومی را با پرسش بزرگی مواجه کرده است؛
معلمان در کف خیابان از دولتمردان چه میخواهند؟
شایسته است دولتمردان و مجلسیان و سکانداران دستگاه تعلیم و تربیت و دستگاه قضا و نهادهای امنیتی محترم در شعارها و بیانیههای پایانی تجمعات اعتراضی معلمان کمی تأمل کنند. یادداشت ها و مقالات انتقادی و ارشادی معلمان را که در چند دههی اخیر به رشتهی تحریر درآمده و در جراید مختلف منتشر شده، بخوانند. به نصایح و رهنمودهای کارشناسان راستین تعلیم و تربیت بنگرند و توجه کنند. به خواستههای تشکلهای صنفی که به نمایندگی از جانب جامعه معلمان سخن میگویند، گوش فرادهند.
اگر به دیدهی انصاف بنگرند، خواهند دید که اعتراضات معلمان و نصایح کارشناسان، کلاً بر وظایف بر زمین ماندهی دولتمردان و مجلسیان و صدرنشینان دستگاه تعلیم و تربیت معطوف است.
معلمان از سالها پیش متوجه اوضاع رو به وخامت مدارس و افت کیفیت تعلیم و تربیت و بحران معیشت خود بوده و به طور پیوسته با فرادستان سخن گفتهاند و نسبت به وخامت اوضاع خیرخواهانه هشدار دادهاند اما چون ارادهی جدی برای حل انبوه مشکلات انباشته، شکل نگرفته است، اکنون در کف خیابان میپرسند؛
۱) چرا سی درصد از مدارس کشور از نظر فیزیکی ایمن نیستند؟
۲) چرا مدارس از امکانات و ملزومات لازم و کافی برای تحقق تربیت متناسب با نیازهای واقعی جامعه برخوردار نیستند؟ چرا صدرنشینان دستگاه تعلیم و تربیت نسبت به انجام وظایف ذاتی و بدیهی خود در طول سالیان متمادی همت نگماشته و مشکل بر مشکل انباشتهاند و این اوضاع بغرنج و بحرانی را به وجود آوردهاند طوری که اکنون مجاهدان خط مقدم تعلیم و تربیت در کف خیابان از حقوق دانشآموزان سخن میگویند و از درد نان، در کف خیابان مینالند!؟
۳) چرا ساختمانهای مدارس، فقر و نداری و خفت و خواری آموزشوپرورش را به ذهن تداعی میکنند؟
۴) چرا متناسب با آهنگ رشد جمعیت دانشآموزی، مدرسه ساخته نشده و شهرها و شهرکهای پر جمعیت، ۳ الی ۴ برابر نیاز واقعیشان، کمبود فضای آموزشی دارند؟
۵) چرا مجبوریم دانشآموزان را در مدارس دونوبته سازماندهی کنیم؟ آیا تأسیس و راهاندازی مدارس دونوبته و ترویج آموزش پارهوقت و افزایش یکونیم الی دو برابری تراکم دانشآموزی در کلاسهای درسی برای سرپوش گذاشتن بر کمبود ۳ الی ۴ برابری فضای آموزشی نبوده است؟
۶) چرا نسبت به سنجش صحیح صلاحیتها و کشف استعدادهای دانشآموزان و هدایت تحصیلی آنان به شیوه صحیح اهتمام نمیشود و همهی آنان از ابتدا تا انتهای تحصیل در مدرسه، درگیرِ محتوای آموزشیِ تحمیلی و تلقینی و وهمآلود و اکراه بر انگیز میشوند؟
۷) چرا بیش از سه میلیون نفر از فرزندان واجبالتعلیم کشور از درس و تحصیل باز ماندهاند؟
۸) چرا آموزش رایگان روز به روز به محاق رفته و آرزوی تحصیل علم برای طبقهی فرودست جامعه دست نیافتنی شده است؟
۹) چرا بسیاری از معلمان مجبورند برای امرار معاش، دو نوبت تدریس کنند و یا به مشاغلی دون شأن آموزگاری تن بدهند!؟
۱۰) چرا حقوق و مزایای کارمندان و کارکنان بسیاری از دستگاههای دولتی دو الی سه برابر حقوق و دستمزد معلمان است؟
۱۱) چرا میانگین حقوق معلمان پنجاه درصد پایینتر از خط فقر است؟
۱۲) چرا حقوق و مزایای برخی از وزارتنشینان دو الی سه برابر بیشتر از نیروهای خط مقدم تعلیم و تربیت -معلمان- است؟
چرا صدرنشینان دستگاه تعلیم و تربیت نسبت به انجام وظایف ذاتی و بدیهی خود در طول سالیان متمادی همت نگماشته و مشکل بر مشکل انباشتهاند و این اوضاع بغرنج و بحرانی را به وجود آوردهاند طوری که اکنون مجاهدان خط مقدم تعلیم و تربیت در کف خیابان از حقوق دانشآموزان سخن میگویند و از درد نان، در کف خیابان مینالند!؟
بزرگواران!
معلمان در کف خیابان وظایف بدیهی شما را به شما یادآوری میکنند؛ آنها بیش از نیمقرن برای تفهیم این وظایف سازمانی ذاتی تقلا و تلاش کردهاند و جز اعتلای تعلیم و تربیت کشور و تأمین معیشت چیزی نمیخواهند. شعارهای معلمان در کف خیابانها و محتوای بیانیههای پایانی تجمعات اعتراضی و یادداشت ها و مقالات انتقادی و ارشادیشان قطعاً به تفهیم وظایف سازمانیتان و انجام صحیح آن کمک خواهد کرد به شرطی که پای لجاجت و پردهی جهالت در میان نباشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از 12 اردیبهشت 1340 که شادوران دکتر خانعلی در تظاهرات صنفی معلمان جان خود را از دست داد و خونش زمین میدان بهارستان تهران را خونین کرد تاکنون همواره معلمان در پی احقاق حق خود بوده اند و کوشیده اند در فرصت های گوناگون درخواست های خود را طرح نمایند و به گوش مسئولان برسانند. این تلاش با فراز و نشیب های فراوانی رو به رو بوده است. گاهی همچون سال های 80 و 86 این درخواست ها به صورت جدی تر به سطح خیابان کشیده است و در مواردی در سطح مدارس خود را نشان داده است .
معلمان همواره تلاش کرده اند که خواسته های خود را در سطح عمومی طرح نمایند و تشکل های صنفی و تا حدی تشکل های سیاسی معلمان نیز نقش مهمی در این زمینه داشته اند. هر چند که تمام تشکل های فوق از گستردگی فراوانی در بدنه معلمان برخوردارد نیستند ولی از تاثیرگذاری فراوانی بر افکار عمومی برخوردارند. ازسوی دیگر نمی توان منکر زحمات و مشقات بسیاری از فعالان صنفی شد که با انگیزه مثبت و خدمت وارد این عرصه شده اند و هزینه های فراوانی را نیز متحمل می شوند. نقد رفتارهای صنفی به منزله نادیده انگاشتن آن زحمات و سختی ها و هزینه ها نمی باشد ولی نقد همواره راهگشاست. مهم ترین نیاز امروز جامعه معلمان به ویژه تشکل های سیاسی و صنفی، نقد عملکرد خود در جهت گشودن افق های جدید می باشد .
نگاه اول: آیا حرکت های معلمان کنش صنفی بوده اند؟
در تارنمای ویکی پدیا آمده است: "کنش به عنوان ابتداییترین عنصر مشترک زندگی اجتماعی بشری دربرگیرنده یک مجموعه رفتارهای است که انسانها برای رسیدن به اهداف معین نسبت به یکدیگر انجام میدهند؛ از این رو به عمل جهتگیری شده به سوی شخص دیگر اصطلاحاً کنش اجتماعی گفته میشود".
اگر تعریف فوق از کنش را بپذیریم در این صورت کنش صنفی باید یک عنصر مشترک اجتماعی در بین یک عده از شاغلان یک صنف برای رسیدن به اهداف معین در زمینه های مربوط به آن صنف باشد .
ماکس وبر از مهم ترین نظریه پردازان کنش معتقد بود "برای تبیین هر کنش باید آن را برحسب معنای مورد نظر ذهنی عامل آن، یعنی برحسب معنای ذهن کنشگر، تفسیر نماییم ... زیرا هدف مورد نظر علت کنش های حاضر است" (نوذری، حسینعلی، بازخوانی هابرماس، نشرچشمه، 1389 ص 250 ).
وبر کنش ها را به چهار لایه تقسیم می نماید: کنش مبتنی بر عقلانیت سنتی (که صرفا چون در گذشته اجرا می شده اند همچنان اجرا می شوند)، کنش های عاطفی (که صرفا به منظور بیان یک احساس و عاطفه به مورد اجرا درمی آیند)، کنش ابزاری ( که کنشگر نه تنها به مقایسه و ارزیابی ابزار مختلف برای نیل به هدف می پردازد بلکه سودمندی خود هدف را نیز در نظر می گیرد) و کنش ارزشی ( که کنشگر به ارزیابی ابزار می پردازد لیکن کاری با هدف ندارد) ( همان، صص 250-251) . برای عبور از آنچه امروز بر فعالیت صنفی می گذرد، چاره ای جز حرکت به سمت کنش و کنشگری صنفی نیست و این نیز جز در سایه نقد دیروز و امروز امکان پذیر نخواهد بود.
تالکوت پارسونز نیز کنش را "رفتار تحت هدایت معانی ای که کنشگران برای اشیا (چیزها) در نظر می گیرند" می داند ( همان ص 254) از نظر وی "مهم ترین رده یا مقوله، کنش متقابل یا تعامل است، یعنی کنش معطوف به دیگر کنشگران" ( همان ، ص254).
یورگن هابر ماس نیز به چهار نوع کنش می پردازد و کنش ارتباطی را در اندیشه هایش بسط می دهد و تاکید دارد که کنش ارتباطی "در پی دستیابی به درک وضعیت کنش خود و برنامه های کنش هایشان هستند تا از طریق توافق، کنش های خود را با هم هماهنگ کنند" (اوث ویت، ویلیام، معرفی انتقادی هابرماس، ترجمه لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، نشر اختران،1386، ص105) .
در سطور بالا کوشش شد تا به صورت خلاصه و مجمل "کنش" به عنوان یکی از مهم ترین و زیربنایی ترین معیارهای فهم و تحلیل رفتارهای انسانی مورد بررسی قرار گیرد. با توجه به نکات فوق می توان سوالاتی را طرح نمود که رفتارهای صنفی را با آن مورد سنجه قرارداد؟
یکی از مهم ترین تعارف کنش مربوط به هدف می باشد ؛ رفتارهای صنفی برای رسیدن به چه هدفی صورت می گیرد؟ در پاسخ گفته می شود برای حل مشکلات معیشت معلمان. ولی این واژه آن چنان مبهم است که مشخص نیست این هدف چه معناdی دارد و به صورت دقیق منظور از بهبود معیشت معلمان چیست؟
توجه به ابزار یکی از مهم ترین مسائل شناخت کنش ها است، ابزارهای کنش های صنفی چه مواردی هستند؟ تاکنون بیش از هر چیز از تحصن و اعتصاب به عنوان ابزار استفاده شده است. ولی درمورد اینکه این ابزارها تا چه حد موثر بوده است گفت و گویی صورت نگرفته است.
کنش باید به نوعی براساس توافق یک عده باشد یا برای رسیدن به هدف هایشان با هم هماهنگ باشند، آیا تاکنون توافقی برای نیل یه یک هدف بین کنشگران صورت گرفته است یا کنشگران صنفی کوشیده اند زمینه توافق دراین زمینه را فراهم آوردند؟
رفتارهای صنفی به ویژه در طول بیست سال گذشته برای نیل به یک هدف مشخص و تعریف شدهی واضح و قابل تعریف نبوده اند به همین دلیل همواره رو به سوی شعار زدگی رفته اند و ابزارها نیز محدود به تحصن و اعتصاب به منظور فشار بر دولت بوده اند و تلاش نیز برای افزایش محدوده توافق و حضور حداکثری ذی نفعان در تصمیم گیری ها نیز صورت نگرفته است. از این رو آنچه تاکنون به عنوان رفتارهای صنفی صورت گرفته است علی رغم همه تلاش ها و هزینه ها و علی رغم اینکه نیت درست عاملان قابل تردید نیست بیش از آنکه کنش باشند، رفتارهای زودگذری بوده و بیش از هرچیز هزینه آفرینی نموده اند .
نگاه دوم: چه نقدهایی بر حرکت های معلمان وجود دارد؟
اگر از منظر کنش و کنشگری به رفتارهای صنفی معلمان بنگریم امکان نقد شرایط موجود به منظور گشودن فضای جدید به وجود می آید. زیرا با نقد شرایط موجود می توان شرایط مطلوبی را ترسیم نمود. از این رو نقدهایی را می توان به ترتیب ذیل بر رفتارهای صنفی معلمان وارد دانست :
1-موج آفرینی مقدم بر ارتقای عقلانیت: کنش های عقلانی به رشد عقلانیت در سطح جامعه می انجامند؛ موج آفرینی و استفاده از موج ها بیش از آن که رشد عقلانیت را در پی داشته باشد به رشد فضای هیجانی کمک می کند. این فضای هیجانی موجب شکنندگی و آسیب پذیری بیشتر رفتارهای صنفی می گردد .
2- رفتار صنفی مقدم بر نهاد سازی: کنشگران صنفی بیش از آنکه به تاسیس و نهادینه سازی نهاد صنفی بپردازند به رفتار صنفی می پردازند و می کوشند تا از این طریق رفتارهای صنفی خود را تثبیت نمایند. حال آنکه در جامعه ای مانند ایران که همچنان واژه "سندیکا" غریب است و نهادهای رسمی نیز فرصت بروز به رفتارهای صنفی نمی دهند، بدون نهادهای صنفی مستحکم امکان فعالیت و کنش صنفی مستمر وجود ندارد . توجه به ابزار یکی از مهم ترین مسائل شناخت کنش ها است، ابزارهای کنش های صنفی چه مواردی هستند؟ تاکنون بیش از هر چیز از تحصن و اعتصاب به عنوان ابزار استفاده شده است. ولی درمورد اینکه این ابزارها تا چه حد موثر بوده است گفت و گویی صورت نگرفته است.
3- بیانیه و اعتصاب مقدم بر گفت و گو: در بیشتر موارد کنشگران صنفی به جای گسترش عرصه گفت و گو و تلاش برای دخالت ذینفعان و گفت و گوی گسترده بر سر اهداف با ذینفعان و دولتمردان به بیانیه دادن و اعتصاب و تحصن پرداخته اند. حال آنکه در کشورهایی که سندیکاهای قوی و تاثیرگذار دارند ابتدا بین سندیکاها و مقامات مسئول گفت و گو صورت می گیرد و سندیکاها خواسته های خود را به صورت شفاف و مشخص ارائه می دهند. سندیکاها پس از انجام گفت و گوها و در صورت عدم توافق از اعتصاب به عنوان آخرین ابزار استفاده می شود. فقدان گفت و گو ی کنشگران صنفی با معلمان از یک سو و دولتمردان از سوی دیگر موجب شده است که نه توافقی بر سراهداف صورت گیرد و نه امکان انتقال خواسته ها به نهادهای تاثیرگذار وجود داشته باشد .
4- فقدان تحلیل کلان در مورد وضعیت و تحولات: کنش صنفی به عنوان یک فعالیت در بستر ساختارها و شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی جامعه شکل می گیرد و بدون برخورداری از تحلیلی دقیق از موارد فوق کنش های صنفی شکل نمی گیرند و یا در سطح رفتارهای ناکام باقی می مانند. فعالیت صنفی در کشوری که هنوز مراحل تقسیم مسائل سیاسی و غیرسیاسی را طی نکرده است و از هر سو در هجوم و تنش است هرگز غیر سیاسی محسوب نمی گردد و کنشگران صنفی اگر تحلیل و تبیین مبنایی ازموارد فوق نداشته باشند دچار مشکلات فراوانی خواهند شد .
نگاه سوم: راه گذار چیست؟
برای عبور از آنچه امروز بر فعالیت صنفی می گذرد، چاره ای جز حرکت به سمت کنش و کنشگری صنفی نیست و این نیز جز در سایه نقد دیروز و امروز امکان پذیر نخواهد بود. کنشگری صنفی به تعیین و تبیین شفاف هدف ها و ابزارها و گفت و گوهای وسیع و گسترده ذینفعان نیاز دارد و این نیز جز در سایه پرهیز از موج آفرینی و توجه به نهاد سازی و برخورداری از تحلیل های جامع از شرایط و تحولات رخ نخواهد داد. آنچه امروز روی می دهد با احترام به فعالان صنفی رفتارهایی هستند که بیشتر هزینه سازی می کنند و کمتر به مقصد می رسند حال آنکه راهکار اساسی گذار به کنشگری صنفی می باشد.
گاهنامه فرهیزش آذرماه ۱۴۰۰شماره ۷_ویژه نامه بیست و یکمین سالگرد تاسیس کانون صنفی معلمان ایران
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید