گروه گزارش/
پرتال وزارت آموزش و پرورش در بخش « گزارش تصویری » به تاریخ یکشنبه 27 / 8 / 1403 عکس هایی از دیدار وزیر آموزش و پرورش با امام جمعه تهران کاظم صدیقی منتشر کرده است . ( این جا )
خبر و یا محتوایی از این ملاقات در پرتال نیامده است .
نخستین پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش دولت پزشکیان آن است با توجه به قضایا و پرسش هایی که در جامعه در ماجرای جابه جایی باغ 1000 میلیاردی و تناقضگوییهای این روحانی مشهور به وجود آمد ؛ منظور و هدف از این نشست چه بوده است ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش به « حساسیت های » افکار عمومی و نیز فرهنگیان به آن وقایع آگاه است و یا اساسا اهمیتی به آن می دهد و یا تصور می کند که « حوزه ی عمومی » آن مسائل و پرسش ها را فراموش کرده است ؟
این گونه ملاقات ها واقعا چه درس و یا درس هایی برای نظام آموزشی دچار « گسست و بحران اعتماد » داشته و آیا جایگاه لرزان آقای وزیر با این گونه نشست ها تقویت و یا پر رنگ می شود ؟
چرا وزرای دیگر دولت پزشکیان مانند وزیر علوم راغب به برگزاری چنین ملاقات هایی نیستند ؟
کاظمی اگر می خواهد وزیر چهار ساله باشد می باید که به سه موضوع مهم توجه توجه کرده و آن را نصب العین خویش قرار دهد :
« صداقت، شفافیت و پاسخ گویی » . ( این جا )
تاکنون عملکرد کاظمی موارد بالا را تایید نمی کند .
« صدای معلم » تنها رسانه در حوزه « تعلیم و تربیت » ایران بود که در سال 1396 به سخنان کاظم صدیقی در نماز جمعه تهران با عنوان : « در حاشیه سخنان اخیر حجت الاسلام صدیقی ؛ خطیب محترم امام جمعه تهران : آموزش و پرورش فقط حساسیت در مورد انتخاب وزیر نیست ! » واکنش نشان داد.
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران نوشت : ( این جا )
« زمانی که سخن از حاکمیتی بودن آموزش و پرورش می کنیم آیا واقعا جایگاه و ارزش این نهاد مانند سایر نهادهای حاکمیتی مانند قوه قضائیه ، سازمان صدا و سیما و... است ؟ چرا وزرای دیگر دولت پزشکیان مانند وزیر علوم راغب به برگزاری چنین ملاقات هایی نیستند ؟
آیا وضعیت موجود در حوزه فرهنگ فقط معلول آموزش و پرورش و کارکردهای است و یا نهادهای فرهنگی دیگر که بودجه های قابل توجهی می گیرند اما در برابر عملکرد خود پاسخ گو نیستند نیز باید در معادلات و گفتمان رسمی به حساب آیند ؟
هنوز معلمان مانند سایر کارمندان دولت مشمول قانون مدیریت خدمات کشوری از پرداخت هایی مانند کمک های رفاهی مستقیم و غیرمستقیم محرومند .
نمی شود سخن از حاکمیتی بودن آموزش و پرورش راند و نسبت به این که چه کسی وزیر آموزش و پرورش می شود حساسیت داشت اما فرضا بیش از یک سوم مدارس کشور مخروبه باشند ، دانش آموزان در مدارس کپری و یا کانکسی و... با کم ترین امکانات تحصیل کنند ، آموزش و پرورش همیشه کسری بودجه داشته و تقریبا همه بودجه آن صرف حقوق پرسنل شود و اعتباری برای کیفیت بخشی نداشته باشد ، حق التدریس معلمان تا ماه ها پرداخت نشود ، برخی معلمان خرید خدمات ماهانه فقط سیصد هزار تومان حقوق بگیرند در حالی که حتی بیمه هم ندارند ( این جا ) ، اکثریت معلمان زیر خط فقر بوده و حتی یک بیمه تکمیلی کارآمد نداشته باشند ، در مدارس مشاور و یا مربی بهداشت نداشته باشیم و صدها مسائل ریز و درشت دیگر ...
برای حل این مشکلات دو گزینه پیش رو داریم :
اقتصاد آموزش و پرورش تابعی از اقتصاد کلان جامعه است .
زمانی که اقتصاد کشور با چالش ها و بحران مواجه باشد طبیعی است که اقتصاد آموزش و پرورش متاثر از آن شود .
اگر قرار است سهم بودجه آموزش و پرورش از بودجه ناخالص ملی از یک درصد به 6 و یا 7 درصد و یا سهم آن از بودجه عمومی بیست درصد شود باید اقتصاد کلان بهبود یابد .
ممکن است عنوان شود که این ها مربوط به دولت است اما باید توجه داشت که اصلاح و بهبود این وضعیت تابعی از ثبات سیاسی و نیز همکاری و تفاهم همه گروه ها و جریان های سیاسی کشور است .
جناح های سیاسی باید یاد بگیرند وقتی که اکثریت مردم به یک گزینه و یا تفکر رای دادند همه باید در برابر آن ضمن حفظ مواضع انتقادی تمکین کنند .
بزرگ نمایی اشتباهات ، سیاه نمایی و بی ثبات نشان دادن وضعیت جامعه برای آن که نشان داده شود فرضا مردم اشتباه کرده اند سود و یا منفعتی برای کشور و پیشرفت آن ندارد و تنها نتیجه آن کاهش و یا نابودی " سرمایه اجتماعی " خواهد بود و مصداق عینی " بر سر شاخه نشستن و بن بریدن " خواهد بود .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
متاسفانه وزیر آموزش و پرورش و حلقه اطرافیانش خود را همه چیز دان و همه کار بلد می دانند. اما در عمل انتصابات جدید و وضعیت نگهداشت مدیران ناکارآمد گذشته نشان می دهد ایشان و تیم همراه وی هیچ برنامه و آشنایی با وضعیت و مشکلات وزارت آموزش و پرورش ندارند و آمده اند برای مدتی روی صندلی ها بشینند و بروند. حتی افراد مناسب برای انتصاب مدیران ستادی ندارند و فهرست ها با باد می آیند و می روند.
آقای کاظمی تفاوت خواندن انشاء و تنظیم سیاست و برنامه ریزی را نمی داند، البته از فردی که ۱۰ سال است نتوانسته رساله دکتری خود را انجام دهد و همچنان در رزومه خود می نویسد دانشجوی دکتری بیشتر از این توقع نمی رود.
وزیر آموزش و پرورش فرق جایگاه خود با ستاد مبارزه با مواد مخدر و ستاد امر به معروف و نهی منکر را درک نکرده و فکر می کند هر چقدر تندتر موضع گیری کند، بقیه می گویند چه وزیر دانشمند و کاربلدی داریم.
وزیر آموزش و پرورش که قرار است با استفاده از یک سوم کارکنان دولت امور ۱۵ درصد جمعیت کشور که آینده ساز این سرزمین هستند را انجام دهد، مشغول خاله بازی در برنامه های پر تبلیغات سازمان نوسازی مدارس یا حرف های قلمبه و سلمبه زدن که خودش معنی برخی کلماتش را نمی داند، است.
وزیری که هنوز برنامه برای معماری سازمانی وزارت آموزش و پرورش که از کنترل خارج شده ندارد، به طرح مطالب بی پشتوانه درباره معماری برنامه درسی می پردازد.
آقای وزیر !
می دانید فقط در حوزه ستادی آموزش و پرورش حداقل ۲۶ مدیر مستقیما با شما کار می کنند (۹ دفتر زیر نظر وزیر - ۶ معاون وزیر - ۸ رییس سازمان- ۳ دانشگاه و پژوهشگاه) و حدود ۳۵۰ مدیر ستادی زیرمجموعه این ۲۶ نفر در تهران هستند. ادارات کل استانی آموزش و پرورش به کنار.
حتی از تغییر این ۲۶ نفر امتحان پس داده، عاجزید.
خودتان می دانید میانگین عمر مدیریتی وزرای آموزش و پرورش ۲۰ ماه است و با این عملکردی که دارید شاید دوره تان کمتر هم بشود. تازه بهانه هم به دست آوردید. ناکامی های وعده های دولت و خودتان را به گردن ترامپ بیندازید و به عنوان سومین وزیر آموزش و پرورش تلاش کنید جشن بای بای با هزار کلاس کانکسی را برگزار کنید.
فرصت کردید به این سوال جواب دهید که فرق شما با نوری و صحرایی چیست؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
چهارشنبه ۱۶ آبان ۴۰۳ مقارن با اعلام پیروزی دونالد ترامپ در ایالات متحده آمریکا ؛ انتخابات شورای دانشآموزی دبیرستان امیرالمؤمنین (ع) فاز ۴ مهرشهر برگزار گردید.
زنگ چهارم با بچههای ۱۱ ریاضی آمار و آزمایشگاه داریم.
وارد کلاس میشوم و پس از اندکی خوش و بش معمول، هرچه تلاش میکنم درس جدیدی شروع کنم با مقاومت و آه و ناله اکثریت بچهها راه به جایی نمیبرم.
آقا اجازه ! امروز خیلی خستهایم : « سه زنگ درس تخصصی و امتحان داشتیم و حسابی نفسمون بریده ؛ تازه امروز انتخابات شورای دانشآموزی داشتیم و ترامپ هم که پیروز شده و... اجازه بدین یک زنگ استراحت کنیم یا بحث آزاد داشته باشیم » .
حریف استدلال متراکم و پافشاری شیطونکها نمیشوم. راستش خودمم بدم نمیاد به جغرافیای فکری و حوزه اندیشهای بچهها سرک بکشم.
جوانان و نوجوانان را باور کنیم
جلسه با سوالات انبوهی از چالشهای انتخابات آمریکا (چرایی شکست کامالا هریس و افول دموکرات ها، چگونگی بازگشت جمهوریخواهان، اقتصاد جهانی، مهاجرت نخبگان، مفهوم رای الکترال، تاثیرات نتیجه انتخاب ترامپ بر تحولات ایران و جهان، مقایسه ظرفیتهای توریسم ایران و ترکیه و... ) استارت میخورد .خلاصه توسط انبوهی از سوالات جورواجور در حوزههای مختلف بینالمللی محاصره میشوم.
ب بسمالله نگفته دانشآموزی از لوژنشینها بلند شده میگوید: آقا اجازه بدین من بیام انتخابات رو تحلیل کرده و به سوالات بچهها جواب دهم. همزمان با تعجب و تمسخر بچهها منم حسابی جا میخورم. آخه تا حالا صدا و ندایی از این دانشآموز خفته در انتهای کلاس نشنیده بودیم.
با احترام جای خود را به آقای رستمی داده و سعی میکنم جو کلاس را برایش آرام کرده و مباحث را هدایت کنم.
از کاخ سفید تا مسجد ایاصوفیه
رستمی کرمانشاهی با اعتماد به نفس باور نکردنی و اطلاعات گسترده به رودخانه خروشان سوالات بچهها گریز زده و همه را یک تنه جارو میکند. باورم نمیشود که دانش آموز ۱۱ ریاضی این همه اطلاعات تخصصی علوم سیاسی،FATF ، روابط بینالملل، سازمان تجارت جهانی (WTO ) توریسم، فدرالیسم و...داشته باشد.
رستمی با همکاری و مشارکت فعالانه و دواطلبانه بچهها جلسه پرسش و پاسخ را به شایستگی اداره کرده و به زنگ مدرسه میدوزد. وقتی رستمی از قاره آمریکا به کوچه پس کوچههای تاریخی میدان تقسیم استانبول سُر میخورد .... انگار وزیر گردشگری ترکیه از وضعیت توریسم اروپا و مناسبات دنیای مسیحیت با مسجد ایاصوفیه گزارش میدهد.
قطعات پازل نخبهکشی
راستی چقدر شناخت ما از دانشآموزان و بچههایمان ؛ سطحی، تکبعدی و عجولانه است؟
اگر رستمیها درست تعیین رشته شده و به جای کشتی گرفتن با X و Y و دست و پا زدن در رادیکالهای تنگ و تاریکِ سرگردانی در علایق و سلایق خود ادامه تحصیل دهند مملکت ما با بارش فکری نخبگانی و طوفان مغزها رو به رو خواهد شد.
باید قبول کنیم که دستگاه تعلیم و تربیت فشل ما ماشین استعداد کشی بوده و البته هژمونی قالب جامعه هیجان پزشکی است. تحمیل آرزوهای برباد رفته پدر و مادرها،انتظارات ماورایی خانوادهها از فرزندان، همه و همه بخشی از قطعات پازل نخبهکشی آموزش و پرورش فرسوده ماست.
کوتاه سخن این که اگر نیمی از نخبگان زاده میشوند قطعا نیمه دیگر در اثر مهیا شدن شرایط مطلوب تربیت شدنی هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
سه شنبه 17 مهر 1403 ؛ نشست « شاخصهای عملکرد اصلاحطلبانه در آموزش و پرورش » با سخنرانی « مرتضی حاجی » در محل دفتر انجمن اسلامی معلمان ایران برگزار گردید .
در پایان حاجی به پرسش های حاضران پاسخ داد .
حاجی در این نشست ضمن دفاع از اقدامات خود در زمینه هایی مانند انتخابی شدن مدیران مدارس توسط معلمان و نیز تلفیق امور تربیتی در آموزشی در ابتدا چنین بیان کرد :
« معیشت » از مسائل بسیار زیربنایی در آموزش و پرورش است که اگر این درست نشود بقیه حرف ها فکر نمی کنم به جایی برسد .
در آن دوره ؛ آقای فانی گزارشی داده است . ایشان نوشته مطلوب سهم آموزش و پرورش از بودجه 18 درصد است .
خودش هم اضافه کرده که در دوره اصلاحات ، 5 / 17 درصد بود .
اگر چه آن موقع هم شدیدا مشکل داشتیم . هنوز سرانه دانش آموزی پایین بود اما دولت دولتی بود که پذیرفته بود سهم آموزش و پرورش سهم مهمی است که باید تامین شود .
همان باعث شد که در آن دوره دریافتی معلمان نسبت به تورم پیش بیفتد . همیشه کم تر از تورم بود اما در دوره اصلاحات که نصف آن آقای مظفر بود و نصف آن هم من بودم در مجموع دریافتی همکاران ما در آموزش و پرورش حدود 8 درصد از تورم جلو افتاد .
این یک قدم مثبت اما ناکافی بود . البته باید بیش تر از این می شد .
در آن دوره قیمت نفت به حدود 8 و 9 دلار رسید و در کل درآمد دولت خیلی کم بود اما با این وجود کار ارزشمندی بود .
اما بخش « مشارکت معلمان در سرنوشت آموزش و پرورش » خیلی مهم بود که ما فکر کنیم باید نگاه از بالا داشته باشیم و حاکم منظور وزیر آموزش و پرورش است خودرای باشد و در این مرحله آن بالا نشسته است .
یکی از کارهایی که آن دوره اتفاق افتاد این بود که در شورای عالی آموزش و پرورش تصویب شد که انتخاب مدیران با رضایت معلمان باشد .
یعنی معلمان به او تمایل داشته باشند .
ما مدیر مدرسه را « رهبر آموزشی » مدرسه تعریف می کنیم نه مدیر اجرایی مدرسه .
وقتی او رهبر آموزشی است و تربیت را کنار آن قرار دهیم و رهبر آموزشی تربیتی مدرسه تعریف شود این اگر بخواهد رهبری کند باید که در دل معلمان جایگاهی داشته باشد . معلمان او را به بزرگ تری بپذیرند .
به رهبری قبول کنند .
کاریزمایی داشته باشد .
مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش این بود که مقبولیت داشته باشد و ما آمدیم مقبولیت را به شکل « انتخاب » تعریف کردیم .
چگونه می توان فهمید که من در این جمع مقبولیت دارم ؟ این که « نظرخواهی » کنیم .
فتیم در مدرسه بیایند و معلمان همان مدرسه به سه نفر رای بدهند .
البته این یک مرحله بود و باید در مرحله بعد تعدیل می شد و برای این که مخالفت اداری ها بلند نشود می باید که قدم به قدم می رفتیم .
گفتیم که سه نفر را انتخاب کنید و در میان آن ها فردی که رئیس اداره با او بهتر می تواند کار کند برایش حکم بزنند .
به نظرم ؛ فضای خیلی خوبی ایجاد شد .
این مصوبه چند هدف را جهت گرفته بود و نتیجه می داد .
تا آن جایی که شنیده بودیم و برداشت کردیم ؛ این کار مثبت بود .
بعد گفتند این کار « طاغوتی » است و آن را تعطیل کردند .
البته آقای دکتر فانی آمد و گفت این را راه می اندازم .
( حاضران : فانی کار خاصی نکرد و حدود 20 تا 30 درصد اجرا شد )
بعد از آن سراغ مناطق و ادارات کل رفتیم .
مدیر کل استان مازندران ( حاجی آقایی ) با رای روسای مناطق آموزش و پرورش مازندران انتخاب شد .
انتخاب خوبی هم بود . تا روز آخر هم مشکلی پیدا نکرد .
البته پس از رفتن من تغییر کرد .
منزلت معلمی که از آن صحبت می کنیم یکی از آن هم همین است که بگوییم شما انجمن فیزیک دارید و ما داریم کتاب فیزیک تالیف می کنیم و انجمن شما در این مورد نظر بدهد که ببینیم شما در کتاب های قبلی چه مشکلی داشتید و برای دوره ی جدید پیشنهاد شما چیست و ما به آن توجه کنیم .
بخش پایانی سخنان وزیر آموزش و پرورش محمد خاتمی است .
آتش جنگ در سراسر جهان زبانه می کشید. میلیون ها انسان کشته و شهرهای آباد زیر حجم سنگین بمب و موشک رو به ویرانی نهاده بود.
بوی خون و باروت همه جا به مشام می رسید.
ایران در این جنگ خانمان سوز اعلام بی طرفی کرده بود اما کشور ما پل پیروزی بر آلمان نازی بود و متفقین از زمین و آسمان و دریا به مرزهای ایران حمله ور شدند. در اندک زمانی خاک پاک ایران زیر چکمه سربازان اشغال گر شوروی، آمریکا و انگلستان قرار گرفت.
در روزهای پر آشوب جنگ جهانی دوم، پادشاه از کشور خارج و ولیعهد جوان و بی تجربه بر تخت سلطنت نشسته بود.
دشنه ی تحقیر بر قلب ملت نشسته و مردم افسرده و زخمی راهی برای رهایی از فشار روانی ناشی از حضور بیگانگان می جستند. ایران نه توان و قدرت نظامی مقابله با متجاوزان داشت و نه انگیزه مبارزه چریکی و پارتیزانی. قحطی و بیماری و ناامنی بیداد می کرد و چشم انداز امیدوار کننده ای برای نجات کشور پیش رو نبود.
از سیمای ایرانیان شادی و امید رخت بر بسته بود.
در این فضای ماتم زده و اندوه بار، روزی حسین گل گلاب پرچم متفقین را بر فراز پادگانی دید. باد بر پرچم خصم می وزید و رهگذران با درد و غم جنبش آن را تماشا می کردند.
خون شاعر به جوش آمد و با خود گفت: « چرا باید به جای پرچم شیر و خورشید نشان و پرافتخار ایران، بیرق بیگانه در این سرزمین در اهتزار باشد؟»
سر به زیر افکند و با چشمانی اشک بار به خانه برگشت و در گوشه ای زانوی غم بغل گرفت.
پس از ساعتی به خود آمد.
افسردگی و انفعال و بی اعتنایی مرهم این داغ نبود.
پس دست به قلم و کاغذ سپید برد و با شیره و مایه جان و اندیشه، شعری حماسی سرشار از نشانه ها و درون مایه های میهن پرستانه سرود.
آری!
ایران بزرگ برای شبیخون به دشمن، شکست او ، بازسازی شور زندگی در خاک پرگهر و ترمیم ویرانی ها، بار دیگر به ادبیات روی آورده بود. در این شعر از زرخیزی و گوهر پروری خاک ایران داد سخن داد.
ایران را با بهشت جاودان سنجید و نور ایزدی را همراه و راهنمای مردمان خردمندش خواند. مهر وطن را پایدار و استوار و فداکاری در راه میهن را ستایش و مایه پایندگی و بالندگی ایران در گذر توفان های سهمگین دانست.
از سویدای دل سرود که جان ما در برابر خاک وطن فاقد ارزش است و همگی به مهر و عشق ایران زنده ایم:
ای ایران ای مرز پرگهر ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان پاینده مانی تو جاودان
ای دشمن! اَر تو سنگ خارهای، من آهنم جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما؟ پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت درّ و گوهر است خاک دشتت بهتر از زَر است
مهرت از دل کی برون کنم؟ برگو، بی مهرِ تو چون کنم؟
تا گردش جهان(زمین) و دور آسمان بهپاست نورِ ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما؟ پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خرّم بهشت من روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم مهر اگر برون رود، گِلی شود دلم
مهر تو چون شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما؟ پاینده باد خاک ایران ما
روح الله خالقی آهنگ ساز نامور که چون حسین گل گلاب مهر وطن در دل می پرورید؛ برای این شعر حماسی آهنگی در دستگاه شور و گوشه دشتی ساخت و خوانندگی این اثر موسیقایی را به استاد غلامحسین بنان سپرد.
نخستین اجرای اثر در ۲۷ مهرماه ۱۳۲۳ در تالار دبستان نظامی دانشکده افسری در خیابان استانبول، شور و هیجانی وصف ناشدنی در دل های جمعیت حاضر برانگیخت.
انتشار این آهنگ از طریق رادیو و صفحات گرامافون، تأثیری خارق العاده در احیای حس میهن پرستی و غرور ملی و امید به آینده میان مردم بر جای گذاشت.
ققنوس ایران بار دیگر از خاکستر خود سر بر کشیده بود.
هر بار که به این سرود گوش می سپارم تمام تنم می لرزد. واژگان و آهنگ این سرود از جان برخاسته و لاجرم بر جان می نشیند.
چه شور و عشقی برمی انگیزد و چه آتشی در جان می افکند این ترانه.
سرود « ای ایران » از سپیده دم تاریخ ایران سر برآورده و سینه به سینه به ما رسیده است.شقه ی بال ققنوس است در خاکستر عشق و صفیر تیر آرش است بر فراز کوه و دشت. پنداری سیمرغ در البرز کوه، زال را با این نغمه پرورده است. لالایی تهمینه بوده برای خواب سهراب پهلوان. زمزمه کیخسرو بوده در گذر از جیحون خروشان و بازگشت به ایران. دلگرمی سیاوش در گذر از آتش سوزان و شعار کاوه آهنگر در نبرد با ضحاک خونخوار.
سرود ای ایران رجز حماسی رستم، گُردآفرید، کوروش، سورنا، آریوبرزن، یزدگرد، بابک خرمدین، یعقوب لیث صفار، جلال الدین خوارزمشاه، نادر شاه افشار، عباس میرزا، رئیس علی دلواری، ستارخان، باقرخان و صدها شیرمرد و شیرزن ایران زمین بوده در جنگ با توران و یونان و روم و عرب و مغول و روس و انگلیس.
ایرانی در دوران پر درد و التهاب تاریخ، هر جا به گردنه ای هولناک رسیده این سرود، شورآفرین و الهام بخش او بوده است.
باید نوای جاودان ای ایران را روز و شب خواند و نوشید و از مستی و هیجانش روحیه و توان گرفت.
این سرود حماسی ایرانیان است تا پایان تاریخ.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
من یک معلم هستم که از مهر امسال پس از سی و اندی سال خدمت بازنشسته شدم.
برای پزشکیان در حد توان تلاش کردم چون حتی تصور اینکه جلیلی رئیس جمهور شود،آزارم می داد.
آقای پزشکیان که به پاستور رفت، تقریبا همزمان با آن فروشگاهی نقلی به نام « نقل و نبات » در مجاورت یک مسجد باز کردم که رو به روی آن سرویس بهداشتی است.
خادم مسجد یک تبعه افغان است. هیات امنای مسجد پولی به او نمی دهند. او برای نظافت سرویس ها از هر نفر هزار تومان میگیرد. بعضی ها بدون اعتراض مبالغ بیشتری هم به او می دهند اما خیلی از افراد با او بحث می کنند و به او ناسزا می گویند و توهین می کنند. به من هم که گاهی برایش کارت می کشم تهمت می زنند چون تصور می کنند با او زد و بند دارم. دقت کنید برای هزار تومان برای هر نفر که شاید در روز به صد هزار هم به آن بیچاره نرسد ؛ چون خیلی ها هم ریالی به او نمی دهند.
این تبعه افغان عموما ناراضی ، گله مند و عصبانی است اما به ملت ایران و حتی حکومت ایران وفادار است و معتقد است کسی که نمک میخورد نباید نمکدان بشکند.حتی یک بار با همشهری اهل تسنن اش که آرزو میکرد اسرائیل به ایران حمله کند، بحث اش شد.
او از نظر جامعه ما یک بیگانه است اما از نظر من او بی وطن شده است.طالبان با حمایت بیگانگان وطنش را دزدیده اند.
او از اینکه یک مجهول الحال به نظر معتاد ایرانی با ژست به ظاهر مذهبی که همه کاره مسجد است و به او زور می گوید غمگین و ناراحت است.
او می گوید قبل از طالبان در افعانستان پیمانکار ساختمان بوده و بیش از شصت نفر زیر مجموعه اش بوده اند و مدتی هم آنجا رستوران داشته است.
می گوید بعد از حضور طالبان که مخالف شیعیان هستند مجبور به فرار شده است.
رو به روی مغازه من کمی آن طرف تر، پیرمرد بینوایی میوه میفروخت و اکنون که هوا سرد شده است،آجیل و خشکبار ضعیف می آورد و می فروشد. همه می گویند اجازه نده مشابه اجناس تو را بیاورد و اصطلاحا بازار تو را کساد کند.
اما او هم آدم بیچاره ای است . می گوید : زمانی در بازار تهران بوده و کلاه سرش گذاشته اند و بدهکار و ورشکسته شده. راست یا دروغش را نمیدانم ؛ فقط می بینم و میدانم که اکنون بیچاره است.
چند روز پیش مریض شد و برای یک عمل ساده که هفت میلیون تومان از او خواسته بودند درمانده بود.
من چون کنار خیابان اصلی هستم،چای و قهوه هم به رهگذران و مسافران می دهم.
یک شب فردی به ظاهر کارگر آمد و کلی گله کرد و گفت : هر چه در می آوریم به هیچ جا نمیرسد. وقتی پول چایی را خواستم گفت : کارتن خوابم و پولی ندارم و رفت.ظاهرش خیلی شبیه کارتن خواب ها نبود.
از روز بعد دیدم کارتن خوابها و معتادها برای چای و کیکی می آیند.
دیدم ظاهر نامناسب شان برای کاسبی مشکل ساز است.عذرشان را خواستم و نتوانستم کمکی کنم و اجازه ندادم دوباره بیایند.
آری !
در سطح شهر و در کف خیابان مشکلات فراوانی است که من این روزها قسمتی از آنها را به وضوح می بینم.
توان من محدود است و بی شک نمی توانم کار زیادی انجام دهم.
اینجا وظیفه دولت و دولتی ها سنگین میشود.
در جامعه ای که فقر، فساد و فحشا رو به گسترش است، سیاست و سیاست بازی حاکمان و سیاستمداران خیانت به مردم خواهد بود.
آقای پزشکیان !
شما انسان ساده دل و خوبی هستی و به نظر پست و مقام و منصب برایت چندان مهم نیست. شما مسئولیتی بزرگ پیدا کرده ای و در کنار مسئولیت، این تعهد است که صداقت را عیان می کند.
اکنون خانه ما ایران به چراغی پر فروز محتاج است تا بر این سیاهی گسترده، نور و طراوت و تازگی ببخشاید.
شمیم عطر دل انگیزی نیاز است تا بوی ننگ نفاق را بزداید و وفاق چندان با نفاق سازگار نیست. بوی گوشت تازه به مشام منافقین گربه سان بسیاری رسیده است که به اسم وفاق همچون آفتاب پرست تغییر رنگ داده و می دهند و خود را به شما و اطرافیان تان نزدیک می کنند.
بسیاری از ما مردم عادی ،گرچه حدس می زنیم ولی چندان یقین نداریم و نمیدانیم در آن لایه های بالای حکومتی چه خبر است که برای لابی پست و مقام این قدر دست و پا می زنند و شما را شاید مجبور یا مجاب به امری می کنند که از نطر ما گویی با منطق سازگار نیست.
من شخصا به عینه و یقین می گویم که حداقل انتخاب وزیر آموزش و پرورش شما هرگز با وعده هایتان هم سو و سازگار نبوده و لااقل حتی همین یک نفر نه از روی غرض شاید از روی باورهای غلط بنیادین دولت تان را بی اعتبار کند مگر آن که بیشتر مراقب او باشید.
من به ناتوانی او ایمان دارم .
اگر معیار حق بود ؛ اداره یک مدرسه، حتی یک کلاس درس هم برایش مقدور نیست تا چه رسد به صدارت وزارت طویل و عریض مهم آموزش و پرورش.
و باور به « با دوستان مروت ، با دشمنان مدارای » شما نیز با رفتارها، به نظر من همسو نیست.
ما با همه دنیا قهریم جز با دشمنان اصلی دنیا و بشریت .روس و چین و کره شمالی که نه دین دارند، نه مروت و جوانمردی و نه آزادی و آزادگی.
طوفان الاقصی جنایتی بزرگ به آوارگان فلسطینی بود که به مرگ بسیاری از آنها منجر شد و این سیاست دخالت بی جا در امور دیگران همچنان ادامه دارد که دود آن بیش و پیش از همه به چشم ملت ستمدیده ایران رفته و همچنان سیاهی دید را تداوم دارد.
ایران ما بیش و پیش از همه وقت به توجه و مراقبت محتاج است اما سیاستهای غلط ایدئولوژیک مانع پیشرفت بوده و خواهد بود.
و باز هم چراغی که بر خانه رواست، بر مسجد حرام است.
خانه را فدای مسجد بی خادم و نمازخوان نکنید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
جمعی از معلمان مطالبه گر با ارسال نامه ای به مسعود پزشکیان رئیس جمهور ضمن ابراز نارضایتی از عملکرد و رویکرد علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش خواهان پایان دادن به اخراج فعالان صنفی توسط هیات های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش و ایجاد و توسعه امنیت فرهنگی برای همه معلمان شدند .
متن کامل این نامه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته به شرح زیر است .
گروه تشکل ها/
سه شنبه 17 مهر 1403 ؛ نشست « شاخصهای عملکرد اصلاحطلبانه در آموزش و پرورش » با سخنرانی « مرتضی حاجی » در محل دفتر انجمن اسلامی معلمان ایران برگزار گردید .
در پایان حاجی به پرسش های حاضران پاسخ داد .
آن چه در زیر می آید ؛ بخش نخست سخنان وزیر آموزش و پرورش محمد خاتمی است .
گروه گزارش/
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران از اخراج ( بازخرید ) اسماعیل عبدی دبیر کل پیشین کانون صنفی معلمان خبر می دهد .
این تشکل در کانال خود می نویسد :
« این هیأت پیش از این نیز رسول بداقی را اخراج و حکم بازخرید و اخراج محمد حبیبی و جعفر ابراهیمی را نیز صادر کرده است » .
« علی اصغر فانی ؛ وزیر پیشین آموزش و پرورش و رئیس شورای سیاست گذاری مسعود پزشکیان » در نشست دوم فرهنگیان با مسعود پزشکیان به عنوان کاندیدای چهاردهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ( سالن حجاب ) به تاریخ سه شنبه 19 خرداد 1403 برگزار گردید چنین می گوید : ( این جا )
« فرهنگ امنیتی !
برخی از دوستان در مورد این مساله صحبت کردند . من هم در راستای صحبت های این عزیزان عرض می کنم .
گزینش ، دادگاه های تخلفات اداری و حراست ها . این ها با معلمین برخوردهای ناصوابی می کنند .
پرونده سازی برای معلمان ؛ برخورد گزینش ها با دانشجو معلمان ؛ نرم ردی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان 5 / 2 درصد برای سال ها بوده اما در این 3 سال اخیر این دو و نیم درصد به 5 / 12 درصد افزایش پیدا کرده است .
یعنی دانشجو معلم دو یا سه ترم می خواند بعد به او می گویند شما صلاحیت نداری و اخراجی !
حتی دانشجویی که فارغ التحصیل شده می گویند صلاحیت نداری و استخدام تان نمی کنیم !
فرهنگ امنیتی به جای امنیت فرهنگی !
متاسفانه فرهنگ امنیتی جای امنیت فرهنگی را گرفته است .
صدور احکام سنگین توسط دادگاه های تخلفات اداری . ضرب و شتم معلمان در این دو سه سال اخیر صورت گرفته و معلمین زیادی مجروح شده اند و کارشان به بیمارستان کشیده شده است .
مسعود پزشکیان هم در پاسخ چنین می گوید : ( این جا )
« شما مطالبه گرید. مطالبه گری یعنی آدمی بیاید و شما پشت او بایستید و بتواند مطالبات شما را پیگیری کند.
مطالبه گر باشید ولی کسی را نداشته باشید که بتواند حرف شما را در بالا بزند آن وقت با شما با باتوم و زندان برخورد می شود!
من می توانم این وعده را به شما بدهم که اجازه ندهم نیروهای امنیتی و یا حراستی در مدارس بتوانند از آن رفتارهایی کنند که الان انجام می دهند. اگر شما بیایید می توانید این صحنه را تغییر بدهید. البته می توانید ادعا کنید ولی در کف خیابان هم می شود این ادعا را کرد بعد ممکن است آن رفتارهای ناشایست پیش بیاید. نتیجه و آینده کشور با مشکل مواجه خواهد شد.
با هم اگر دست به دست هم بدهیم ؛ اگر با هم باشیم ؛ اگر این وعده هایی که می دهیم وعده های دروغین نباشد ... یک عمر وعده می دهیم و این وضعیت را به وجود آوردیم !
اگر بخواهیم اینها را درست کنیم حتما باید به صحنه بیایید و دیگران را هم به صحنه بکشانید .
به ما کمک کنید.
من می توانم اینها را برای شما فراهم کنم و این را قول می دهم » .
و اکنون پرسش صریح « صدای معلم » از آقای پزشکیان آن است که آیا از آن چه در آموزش و پرورش می گذرد خبر دارید ؟
آن حرف ها و قول ها کجا رفت ؟
تعدادی از معلمان به شما اعتماد کردند و بر اساس همین سخنان به شما رای دادند و دیگران را هم تا حد امکان به مشارکت سیاسی ترغیب کردند .
آیا پاسخ اعتماد همین بود ؟
آیا پاسخ این بود :
وزیر آموزش و پرورشی برگزینید که نه تنها از گرامی داشت « روز جهانی معلم » طفره می رود اما در عوض چنین احکامی تحت وزارت ایشان برای معلمان منتقد صادر می شود ؟ و شما هم سکوت کنید ؟
مطالبه گری که می گفتید همین بود ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقدمه
رییس جمهور پزشکیان در آیین نواختن زنگ آغاز سال تحصیلی جدید ۱۴۰۴-۱۴۰۳ و در ادامه سنت حسنه طرح پرسش مهر روسای جمهور از دانش آموزان کشور که خود مصداق تحرک بخشی به فضای پرسش گری و نقادی نسل نو نسبت به مسائل پیرامون خود و فرهنگ سازی مشارکت و مسئولیت پذیری اجتماعی دانش آموزان در مساله شناسی و ایده پردازی برای حل مسائل جامعه هست، پرسش مهری متناسب با رویکرد و شعار محوری خود در انتخابات گذشته و دولت چهاردهم، حول موضوع «وفاق» با این مضمون برای دانش آموزان ایران اسلامی مطرح نمود که:
« راه وفاق در مدرسه و تاثیر آن در فردای کشور عزیزمان ایران چیست؟»
ریاست محترم جمهور به درستی پی برده اند که اولا مبدأ آموختن و درآمیختن با آداب و آموزه های زیست جمعی مسئولانه، همکارانه، آبرومندانه، کنش گرانه و خلاقانه و نیز تمرین مهارت های نرم زندگی اجتماعی و شهروندی و فراگرفتن سوادهایی کاربردی عملی، آن هم با روش ها و محتواهای متناسب با خصوصیات و ذائقه متفاوت رشدی و تربیتی نسل جدید کنونی همانا از دوران کودکی پیش از دبستان، دبستان و نهایتا تا پایان دبیرستان هست که حتی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کشور هم توسعه عدالت تربیتی مبتنی بر ساحت های شش گانه تربیتی در تربیت این نسل را نقطه عطف تحقق تحول می شناسد و ثانیا کلیدواژه «وفاق» نه صرفا مقوله شعاری بلکه پیش ران چرخش های تحولی در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اداری و مخصوصا نظام حکمرانی تربیتی برای توسعه عدالت است چرا که بدون تعدیل رویکردهای جزیره ای و تک ساحتی غیرموثر در تربیت نسل جدیدی که به نسل Z و @ شهرت یافته نمی توان به آینده تعلیم و تربیت امید بست.
چرخش های تحول آفرینی با رویکرد وفاق در مدرسه
به جرات می توان گفت که یکی از علت های اصلی و اساسی عدم اجرای صحیح سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که همواره مورد دغدغه و پرسش مقام معظم رهبری هم قرار گرفته است همانا نبودن وفاق و انسجام و باور مشترک و همکاری جدی در درون و بیرون نظام آموزش و پرورش و سایر دستگاه های اجرایی بوده است.
با این همه با وفاق واقعی و عملی در نظام تعلیم و تربیت مخصوصا در بستر مدارس به عنوان کانون تحول و نهاد فرهنگی، اجتماعی، تربیتی، آموزشی محلی می توان به تحول بنیادین امید بست چرا که؛
- وفاق، فضای توأم با رفاقت و مهرورزی و صمیمیت، جای رقابت صرف و تنگ نظری و جمع ستیزی در میان دانش آموزان مدارس را می گیرد .
- با وفاق، همکاری جمعی و همدلی و دیگرخواهی و تحمل دیگران جای خودخواهی و تک روی و حسادت و حذف و عدم تحمل دیگری را می گیرد.
- با وفاق، آشتی و اشتیاق باهم بودن و دوستی هم شاگردی ها جای قهر و انزوا و تنفر و طرد را می گیرد.
- با وفاق، کمک به ارتقای دوستان و همنوعان هم شاگردی و همکلاسی جای زیرآب زنی و خودموفق پنداری و خودبرتربینی و نگاه از بالا به پایین را می گیرد.
- با وفاق، نگاه رنگی زیبا به تفاوت های فردی و شخصیتی و سلایق متنوع، جای نگاه خطی و تک ساحتی و یکسان پنداری و مقایسه همگانی را می گیرد.
- با وفاق تمرین پرسش گری، گفت و گو و نقادی و سعه صدر و تاب آوری در برخوردها جای زورمداری، خشونت فیزیکی و کلامی و آستانه تحمل اندک را می گیرد.
- با وفاق، جایگاه علم نافع، زنده و کاربردی در برنامه درسی جای مطالب پرحجم و متعدد و فشرده زمان بر و غیرنافع مواد درسی را می گیرد.
- با وفاق، باور به جایگاه و اهمیت هوش و استعدادهای چندگانه و جایگاه هوش عاطفی و هیجانی و اجتماعی EQ جای انحصار صرف IQ را می گیرد.
- با وفاق، خلاقیت و هنر و قصه و بازی با محتوای جذاب دیجیتالی و هوش مصنوعی برای یادگیری آسان در آمیخته می شود.
- با وفاق، همزیستی و هم آموزی همه فراگیران از هر طبقه اجتماعی و اقتصادی و ضریب هوشی جای غربالگری و تبعیض بین دانش آموزان را می گیرد .
- با وفاق، ارزشیابی و قضاوت نسبت به عملکرد رفتاری و یادگیری دانش آموز جای قضاوت کلی و تخریب و تحقیر و زیر سوال بردن کلیت شخصیت وجودی فرد را می گیرد.
- با وفاق، جایگاه اخلاق در روابط و رفتارها، ایثار و نیکوکاری و امیدواری و ترجیح منافع عامه بر منافع شخصی جای بی تفاوتی و ناامیدی و منفعت جویی صرف را می گیرد.
- با وفاق، سواد و دانایی برای تاثیرگذاری و ارزش آفرینی و ایجاد تغییرمثبت در خود و دیگران جای انباشت محفوظات برای شب امتحان و تست زنی صرف را می گیرد.
- با وفاق، معلمان چندساحتی با انگیزه و بروز دارای منزلت و معیشت مطلوب جای کارمندان آموزشی بی انگیزه را می گیرد.
- با وفاق، احساس مسئولیت و مشارکت و گفت و گو و هم سویی و هم افزایی همه شرکا و ذینفعان با مدرسه جای صرفا مشارکت مالی و پولی و تقابل و واگرایی خانه و مدرسه را می گیرد.
- با وفاق آموزش و پرورش اولویت بالای کشور با سهم متناسب از بودجه و GDP و با هم افزایی همه دستگاه های اجرایی و مدیریتی کشور اعتلا می یابد.
- با وفاق، عدالت تربیتی و نصیب آموزشی برابر جای نابرابری آموزشی و بسیاری از ناترازی های موجود در زیرنظام های شش گانه سند تحول را می گیرد.
- با وفاق، جایگاه خروجی نظام آموزشی کشورمان در رویدادها و المپیادهای علمی و آزمون های ملی و بین المللی همچون تیمز و پرلز و شاخص های جهانی توسعه آموزشی و انسانی همچون HDI بهبود می یابد.
- با وفاق، تصمیمات و سیاست های معقول و منطقی و آینده نگرانه متناسب با ترجیحات و تقاضاهای ذینفعان و خصوصبات نسل نو جای تصمیمات خلق الساعه و هیجانی و مختل کننده را می گیرد.
- با وفاق، بازنگری و ارتقای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش مطابق فصل هشتم/بخش سوم و اجرای بهینه مفاد سند در مقیاس عملیاتی مدرسه جای تاخیر چندین ساله و ابهامات اجرایی و مشکلات مبتلابه را می گیرد.
- با وفاق، ایجاد سازوکارهای سنجش و ارزیابی کمی و کیفی خروجی و میزان تحقق اهداف و ماموریت های نظام تعلیم و تربیت جای عدم امکان ارزشیابی و بازخوردسنجی و ابهام و عدم اطلاع از میزان و نحوه تحقق ماموریت ها را می گیرد.
علی ایحال به شرطی که مقوله «وفاق» نه در قول و شعار و صرفا خیز دست یابی به مناصب و فرصت های مدیریتی، بلکه در فعل و عمل با اجماع، توافق، انسجام و همگرایی و تقریب ذهن و باور همه مدیران و متولیان به عنوان یک رویکرد و گفتمان عمومی و ملی و فرهنگ همکاری مشترک جاری شود برآیندهای مطلوبی برای به بار نشستن همه این چرخش های تحول ساز در عرصه حکمرانی نظام آموزشی و مدارس خواهد داشت.
*ارتباط با نگارنده در فضای مجازی Dr_kamyar_gh_frd @
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید