یکی از وزارت های پرحجم و با دامنه پوشش گسترده، وزارت آموزش پرورش است که چیزی قریب به یک میلیون پرسنل (حدود 40 درصد پرسنل دولت) و بالای 15 میلیون جامعه آماری دانش آموز دارد.
چالش های دیرینه مثل کمبود فضای آموزشی، تنگی معیشت کارکنان، کمبود شدید معلم و پرسنل آموزشی، جوابگو نبودن محتوی آموزشی با دغدغه های جوانان و نیازهای جامعه،کسری بودجه مداوم هرساله ( بالای 95 درصد بودجه آموزش و پرورش طبق گفته مسؤولان این وزارتخانه صرف حقوق و هزینه های جاری می شود)، در سال های اخیر مشکل صندوق ذخیره فرهنگیان و هلدینگ های وابسته به آن، بلاتکلیفی معلمان حق التدریس، نامشخص بودن تکلیف رتبه بندی معلمان، فوق العاده ویژه، همسان سازی نظام پرداخت حقوق بازنشستگان و... این ها تنها سرفصلی کوتاه از چالش ها و مشکلات ریز و درشت این وزارتخانه می باشند.
دولت های گوناگون با عقبه جریان های فکری و سیاسی متمایز، با وجود تفاوت بنیادی و جدی در استراتژی و برنامه های کلان شان علی رغم وعده های و شعارههای پر زرق و برق و عامه پسند در حوزه فرهنگی به ویژه در حوزه آموزش و پرورش نه تنها در عمل تحول ساز نبوده اند بلکه حتی به نیمی از شعارهای وعده داده شده خودشان نیز عمل نکردند.
بخشی از دلایل و عوامل تحقق پیدا نکردن ها و پاشنه آشیل این چرخش های نامتوازن به نوع نگرش تمام این دولت ها برمی گردد.
تجربه عملی مشاهده شده از دولت های گذشته نشان داده است نگرش دولتمردان و تصمیم گیران، نگاه مولد و براساس تفکر سرمایه گذاری زیر ساختی و بنیادی جهت توسعه پایدار و همه جانبه کشور به این نهادکلیدی و تأثیرگذارتربیتی و آموزشی نبوده است.
تغییرات متوالی سلیقه ای نظام آموزشی کشور و تلاش مستمر در قالب نمودن زورکی، تقلیدی وکپی وار سیستم آموزشی کشورهای توسعه یافته و از همه مهم تر انتخاب ناکارآمدترین و ناموفق ترین وزیران حتی به نسبت جمع وزیران خود این دولت ها، مؤید تغییر نکردن این پاشنه آشیل نوع نگاه و نگرش ها است.
از قدیم گفته اند سالی که نکوست از بهارش پیداست.
دولت سیزدهم با پیشنهاد یکی از کم تجربه ترین و ضعیف ترین وزیر از لحاظ رزومه کاری و دست پر بودن از نظر برنامه های پیشنهادی برای آموزش و پرورش، به طور که وزیر مذکور تنهای وزیر بود که نتواست از مجلسیان اصول گرا و همسو از لحاظ سیاسی و فکری با دولت مستقر رأی اعتماد را بگیرد. چنین رویکردی خود نشانگر این است که این دولت هم طبق قراین نمایان شده چندان تمایلی به تغییر و تحول در پاشنه آشیل های اشاره شده قبلی ندارد.
هر چند در حال حاضر فرصتی دوباره برای انتخاب وزیر، وزارت خانه مذکور در اختیار رئیس دولت جدید و اتاق فکر ایشان قرار گرفته است تا با انتخاب گزینه ای شایسته درحد و قواره ی جایگاه و قدرت تأثیرگذاری این نهاد و شأن توقع جمع میلیونی فرهیختگان وزارت آموزش و پرورش و مطالبات انباشته شده گامی ماندگار بردارند. و به قول یکی از نماینده ها، دولت خودشان و جامعه فرهنگیان را نیز گرفتار آزمون و خطاهای تجربه شده چند دهه ی گذشته ننمایند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از ریشه های اصلی فقر، بی عدالتی و نابرابری های اجتماعی وجود تعارض منافع در کشور است که در صورت اصلاح خلاءهای حقوقی و اجرایی، این قانون می تواند طلایهدار نهضت مبارزه با انحصارگرایی و فساد و ترویج فرهنگ پاسخ گویی مسئولان و مقامات اجرایی کشور باشد که هم شعار دولت و هم شعار مجلس بوده است. البته برخی وزارتخانه ها مانند مسکن و شهر سازی، بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و سازمان بهزیستی قدم هایی برای اجرای این قانون برداشته اند که به دلیل قانونمند نبودن و خلاءهای موجود متأسفانه ناکام مانده و یا به صورت جدی دنبال نشده است.
«مجموعهای از شرایط که موجب میگردد تصمیمات و اقدامات حرفهای، تحت تأثیر یک منفعت ثانویه قرار گیرد را تعارض منافع مینامند» ، همچنین تعارض منافع به عنوان نشانه، شاکله و نتیجه فساد مورد نظر قرار گرفته است.
تعارض منافع بستر یا موقعیتی را ایجاد میکند که افراد در آن موقعیت مجبور به تصمیمگیری در خصوص انتخاب منافع عمومی یا منافع شخصی خود میشوند. انواع موقعیتهایی که احتمال بروز تعارض منافع در آنها وجود دارد، عبارتاند از:
۱ ـ اشتغال بیرونی (اشتغال همزمان) : اشتغال بیرونی به معنای حضور همزمان یک مدیر یا کارمند بخش دولتی در بخش خصوصی و در حوزه کاری مشابه است. البته حضور همزمان در دو شرکت بخش خصوصی نیز میتواند تعارض منافع ایجاد نماید و مصداق اشتغال بیرونی قلمداد گردد.
۲ ـ ارتباطات پساشغلی :این نوع از تعارض منافع در دو موقعیت بروز مییابد. موقعیت اول زمانی ایجاد میشود که فردی پس از فراغت از مسئولیتش در بخش دولتی به هر دلیلی (بازنشستگی، استعفا و …) بلافاصله در همان حوزه کاری در بخش خصوصی مشغول به کار شود. این موقعیت موجب میشود فرد در زمانی که در بخش دولتی مشغول به کار است، توجه ویژهای به یک سازمان بیرونی داشته باشد و بهگونهای عمل کند که بتواند بعد از فراغت به آن سازمان بپیوندد. همچنین وی بعد از حضور در بخش خصوصی از رانتهای اطلاعاتی و ارتباطی خود در بخش دولتی برای پیشبرد امور در بخش خصوصی سود میبرد. در موقعیت دوم فرد بالعکس از بخش خصوصی وارد بخش دولتی میشود و معمولاً سمتی بالا در بخش دولتی کسب میکند.
۳ ـ تعارض منافع نظارت بر خود : به موقعیتی اطلاق میشود که فرد یا سازمانی مسئول نظارت بر رفتار و عملکرد خویش باشد یا مسئولیت نظارت بر سازمان یا شخصی را داشته باشد که خودش به کار گمارده است.
۴ ـ تعارض منافع در قاعدهگذاری برای خود: قاعده گذاری برای خود همانگونه که از نامش پیداست به معنای ایجاد امکان برای یک شخص یا سازمان است که مسئولیت تمام یا بخشی از قاعده گذاری برای خود را بر عهده داشته باشد؛ برای مثال در خصوص میزان حقوق و مزایایش خودش تصمیمگیری کند.
۵ ـ تعارض درآمد و وظیفه : این موقعیت ناشی از شیوه و ساختار درآمدی خاص یک سازمان است که موجب میشود کارکنان جهت کسب درآمد بیشتر برای خود یا سازمانشان در معرض تعارض منافع قرار بگیرند زیرا کسب درآمد بیشتر با زیر پا گذاشتن بخشی از وظایفشان رخ میدهد.
۶ ـ تعارض وظایف :به شرایطی اطلاق میشود که در آن میان وظایف گوناگون یک فرد یا سازمان تعارض ایجاد میشود و موجب میگردد که آن فرد یا سازمان نتواند بهخوبی همه وظایفش را به انجام رساند.
۷ ـ تعارض منافع در ارتباط/ پیوند/ وابستگی با گروههای اجتماعی (قومی، مذهبی، سیاسی یا حرفهای): ارتباط با گروههای گوناگون اجتماعی که فرد عضویت یا تعهدی در آنها دارد، یکی دیگر از موقعیتهای تعارض منافع را ایجاد مینماید. زیرا ممکن است فرد منافع آن گروه را به انجام وظایفش ترجیح دهد.
۸ ـ تعارض منافع در ارتباطات خویشاوندی، خانوادگی و دوستانه: هر نوع رابطهای که فرد در حوزه کاریش با خویشاوندان و دوستان داشته باشد، موقعیت تعارض منافع ایجاد میکند. این رابطه میتواند از نوع اشتغال، سهامداری، رابطه مالی و … باشد.
۹ ـ تعارض منافع ناشی از قبول هدیه: قبول هدیه از جمله مصادیقی است که در ادبیات جهانی بسیار پرتکرار و پردامنه است. قبول هر نوع هدیهای میتواند به تعارض منافع منجر شود زیرا فرد را از انجام وظایف حرفهاش دور میکند و بهسوی منافع شخصی میکشاند.
۱۰ ـ تعارض منافع ناشی از در اختیار داشتن اطلاعات درونی: اگر کارکنان یک سازمان دولتی از اطلاعات درونی سازمانشان برای کسب منافع شخصی خود استفاده کنند، با موقعیت تعارض منافع مواجه هستند.
در کشورهای مختلف تلاش شده با هدف ارتقای اعتماد عمومی به نظام سیاسی و اداری کشور، پیشگیری از تأثیر منافع شخصی مقامات، مسئولان و کارمندان بر نحوه انجام وظایف و اختیارات قانونی آنها، ارتقای شفافیت در امور عمومی جامعه، تقویت پاسخگویی نظام سیاسی و اداری در برابر مردم، ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد و تقویت کارآمدی و کارآیی مقامات، مسئولان و کارمندان، با وضع قوانین و اتخاذ تدابیر لازم، ابتدا حوزههای مهم تعارض بین منافع عمومی و شخصی شناسایی شده و سپس، با اتخاذ تدابیر متناسب، نسبت به پیشگیری از بروز تعارض منافع و مدیریت تعارضهای پیشآمده اقدام شود.
مدیریت تعارض منافع در بحث جلوگیری از بروز فساد هم مؤثر است. حضور افرادی در نهادها و دستگاههای سیاستگذار که خود در زیر مجموعه آن نهاد ذینفعند، بسترهای شکلگیری فسادهای بزرگ را فراهم میکند و امکانات و قدرت دولتی را در خدمت فساد قرار میدهد. از این رو در دنیا قوانین سختگیرانه در این مورد وضع شده و افراد نمیتوانند در جایی که خود ذینفعند مسئولیت دولتی قبول کنند. به عنوان مثال فردی که عضو هیأت مدیره بانک خصوصی است نباید در بانک مرکزی مسئولیت داشته باشد و یا کسی که در وزارت آموزش و پرورش مسئولیت دارد نمیتواند خود مدرسه دایر کند.
دولت دوازدهم لایحه ای با عنوان «نحوه مدیریت تعارض منافع در انجام وظایف قانونی و ارائه خدمات عمومی» در آبان 98 در هیأت دولت مصوب و به مجلس ارائه کرد که تا این لحظه خبری از اجرایی شدن آن نیست. نمایندگان مجلس نیز اعلام کرده اند که مجلس به دنبال ارائه طرحی در زمینه مدیریت تعارض منافع است که خود مجلس آن را دنبال کند.
نمایندگان مجلس اگر واقعاً دغدغه مبارزه با فساد و بهتر اداره کردن کشور را دارند باید به لوایح مهمی چون لایحه مدیریت تعارض منافع که نهادهای تخصصی ساعتهای زیادی صرف تهیه آن کردهاند توجه کرده و با بررسی آن به صورت واقعی و عملی مانع بروز فساد در بخشهای دولتی و عمومی شوند و گرنه با شعار و اقدامات هیجانی نه تنها جلو فساد گرفته نخواهد شد بلکه مردم هم نسبت به کارآمدی مجلس دلسرد خواهند شد.
بنابراین بررسی لایحه مدیریت تعارض منافع باید در مجلس یازدهم در اولویت قرار گیرد تا مردم احساس نکنند بین شعارها و عملکرد نمایندگان فاصله است. دولت سیزدهم هم باید با رایزنی با نمایندگان، این لایحه مهم را از فراموشی و به بایگانی سپرده شدن در مجلس نجات دهد و در صورت لزوم لایحه جدیدی را به مجلس ارائه دهد.
متأسفانه تعارض منافع در تمامی دستگاهها و ادارات در بخش های دولتی و خصوصی مشاهده می شود و ریشه بسیاری از مشکلات مربوط به فساد، رانت و اختلاس در وجود تعارض منافع است که با قانونی شدن آن و رفع تعارض منافع شاهد کاهش مشکلات خواهیم بود.
شایسته است که با پیگیری ها و اولویت قراردادن این مهم در دولت سیزدهم و مجلس انقلابی که در بیشتر برنامه های وزرای پیشنهادی دولت نیز آمده است، لایحه و یا طرح « مدیریت تعارض منافع» هرچه سریعتر به قانون تبدیل شود و با نظارت دقیق آن توسط مجلس و نهادهای نظارتی، شاهد کاهش بسیاری از مشکلات در کشور عزیزمان ایران باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
معلمان قشری هستند که یک عمر غلطهای املایی و انشایی دانشآموزان را گرفته و با مهر پدرانه و عطوفت مادرانه دستان کوچک شاگردانشان را صمیمانه میفشارند.
از منظری دیگر فرهنگیان در کنار اساتید دانشگاه و اصحاب رسانه از گروههای مرجع اجتماع بوده و با وجود تنزل منزلتی و سقوط آزاد معیشتی کماکان مورد وثوق مردمند. به پاس تحصیلات بالا و تیزبینی خاص همواره با نکتهسنجی تحولات جامعه پیرامونی خود را رصد و پایش مینمایند.
ضرورت بازشناسی جامعه فرهنگیان توسط رییسجمهور
در دولت های قبلی به واسطه ظرفیت جامعه بزرگ فرهنگیان دولتها در هر دستگاه و نهادی که کم میآوردند از مدیران پرتوان آموزش و پرورش استفاده می کردند و همچنین در ادوار مجلس حداقل ثلث نمایندگان مجلس شورای اسلامی ریشه و تبار معلمی دارند.
حال معرفی جوانی بی تجربه، مدعی و خارج از آموزش و پرورش برای اداره جامعه میلیونی معلمان با مختصات یادشده بدواٰ بیتوجهی و توهین آشکار به شعور معلمان و نادیده گرفتن ظرفیتهای بالای آنان است.
در این راستا جا دارد رییسجمهور محترم بیواسطه مشاورانش جامعه فرهنگیان را مجددا مطالعه و اطلاعات خود را از این حوزه پرچالش بهروز نماید تا در انتخاب وزیر آموزش و پرورش آتی سوتی باغگلی تکرار نشود.
هبوط باغگلی؛ چرا و چگونه؟!
در عرض چند روز وقوع برخی اتفاقات چون کاتالیزوری قوی باعث شد تا علیرغم میل و رغبت حاکمیت و تأکیدات مؤکد رییسجمهور ، وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش از اوج تکبر و غرور به کف مجلس هبوط نماید.
این در حالیست که در ایام تبلیغات انتخابات رییسی بر لزوم توجه خاص بر آموزش و پرورش و پرداختن بر عدالت آموزشی تأکید کرده بودند.
ذیلا چند مورد از این اتفاقات سریع و تو در تو را باهم مرور میکنیم:
نسبت باغگلی با همسر رییسجمهور
خبر نسبت فامیلی باغگلی جوانِ غیرمعلم با همسر رییسجمهور، جامعه خاموش و خموده فرهنگیان را نسبت به موضوع چیستی و کیستی وزیر پیشنهادی حساس نمود. در ادامه انکار سادهلوحانه واقعیت باعث مضاعف شدن حساسیتها و تیز شدن شاخکهای جامعه فرهنگیان نسبت به موضوع گردید.
بحث "مادر معلمان" و "مسجد مدارس"
بحث دوم که عملا مسئله آموزش و پرورش را به مسئله روز کشور تبدیل نمود کلیپ مصاحبه باغگلی با صدا و سیمای مشهد بود که در آن وی بادی در غبغب انداخته و ضمن زیر سؤال بردن زحمات و خروجی کار معلمان مدعی واگذاری آموزش به مادران و پرداخت حق تحصیل به خانوادهها گردیده بود.
همچنین بحث برگشت به سیستم مکتب خانههای قدیم و مسجد مدرسهها نیز از دلایل موضعگیری تند معلمها نسبت به وزیر پیشنهادی گردید.
خلط برنامه با اهداف سند تحول
در دیدار باغگلی با کمیسیون آموزش آش چنان شور شد که یکی از نمایندگان گفت: برادر برو انصراف بده تو این کاره نیستی، نه وقت خودتو تلف کن و نه وقت مجلس و ...
برآیند ارزیابی کمیسیون آموزش ، شعاری بودن برنامهها و خلط برنامهها با اهداف بالادستی سند تحول بود.
مضاف بر این نباید از کنار لایوهای شتابزده و غیرکارشناسی باغگلی در اینستاگرام به سادگی عبور کرد، برنامههایی که در آن سوتی پشت سر سوتی موج می زد.
آموزش زنانه و گافهای متوالی
طرح مسائلی از طرف باغگلی تحت عناوین مختلفی چون ضرورت پرداختن به آموزش زنانه در آموزش و پرورش، استفاده از مادران به جای معلم در دوره ابتدایی ،اسنپ معلم و... در واقع ایدههای خامی بودند که یا قبلاً در سیستم تعلیم و تربیت کشور تجربه شده بودند و یا سادهلوحانه و مضحک رخ مینمودند.
سخنرانی وزیر در جلسه علنی مجلس بیش از پیش خالی بودن هر دو دست باغگلی را در اشل ملی عیان نمود. وجود سوتیها و گافهای متعدد نیز باعث لطیفهسازی تصاعدی شده و جایگاه وزیر پیشنهادی را به شدت تنزل داد.
البته نباید از فعالیتهای هواداران سایر رقبای وزیر پیشنهادی به ویژه طرفداران حاجی بابایی در ناکامی باغگلی صرف نظر نمود.
تیر خلاص بر باغگلی
و اما تیر آخر به پیکر نیمه جان باغگلی را پرداخت ناقص و دیرهنگام حقوق مرداد ماه معلمان کلیک زد. عدم پرداخت به موقع حقوق و ندادن ۲۱ درصد افزایش فوق العاده ویژه معلمان (که در آخرین روزهای دولت روحانی تصویب شده بود) باعث کاهش شدید جایگاه ابراهیم رییسی در بین معلمها شده و در نتیجه فشار جنبش مجازی معلمان به نمایندگان را مضاعف نمود. نمایندگان نیز که معمولا پا بر دوش معلمان راهی پارلمان شدهاند ناچارا بعضا علیرغم میل باطنی خود تحت فشار و هژمونی جامعه فرهنگیان به وزیر پیشنهادی رییسی یک نه معنادار دادند.
سخن آخر
به زعم راقم تغییر در ساختار و سیستم آموزشی ما گریز و گزیر ناپذیر بوده و اضلاع ناراضی از آموزش و پرورش فعلی هر کدام از منظر خود منتظر وقوع تغییرات مثبت به نفع خویش هستند.
فرهنگیان برای احصاء مطالبات منزلتی و معیشتی خود پیگیر اجرای بیتنازل نظام رتبهبندی هستند. همچنین دانشآموزان و خانوادهها به عنوان دو ضلع دیگر منتظر برقرای عدالت آموزشی، حذف مافیای کنکور و برچیده شدن مدارس طبقاتی و به روز رسانی آموزش مطابق نیازهای بازار کارند.
آنچه مسلم است اینست که در انتخاب وزیر باید اسناد بالادستی و انتظارات معقول شرکای آموزش و پرورش در آیینه واقعیتهای جاری و البته مطابق با امکانات دولت مطمح نظر قرار گیرد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بررسی صلاحیتهای وزرای پیشنهادی از دیروز آغاز شده و تمام جامعه دیدند که چگونه با معرفی یک ناآگاه به تمام معنا، ساحت مقدس آموزش را به ابتذال کشیدهاند.
در نطق چنددقیقهای که توسط وزیر پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش در مجلس ارائه شد چنان ایراداتی وجود داشت که آشکارا میشد شرم را در چهره تکتک نمایندگان حاضر در جلسه مشاهده کرد.
از ادبیات غیر فرهنگی سخنان بگذریم،
از جوگیر شدن او در جلسه بگذریم،
از غیرمنسجم صحبت کردن او بگذریم،
از سطح پائین درک فضای ارائه محتوا بگذریم،
از خوانش غلط شعر فارسی بگذریم،
از ناصحیحیِ ادعای معلم مهد کودک بودن بگذریم،
از ناصحیحیِ ادعای استاد دانشگاه بودن بگذریم،
از ایرادات ساختاری در متن صحبتها بگذریم،
از گافهای ادبی آن میگذریم،
از شتابزدگی در استفاده از عبارات کلیشهای هم میگذریم، اما نکته مهم، ادعای برنامه داشتن است . استفادهٔ بیش از ده بار از عبارت « برنامهداشتن » ، در حالی که هیچ برنامهای در کار نیست، نشانهای آشکار از به سخره گرفتن نظام آموزشی کشور است. دو روز است به هر دری زدم برای یافتن برنامههای ادعا شده، اما افسوس از یک خط برنامه عملیاتی.
هر برنامه دو ویژگی مهم دارد که در صورت نداشتن آنها هیچ ارزش و اصالتی ندارد: اول راهحل و دوم زمان تحقق.
در تمام زمان فقط ادعا شده است که برای فلان موضوع برنامه دارم، در حالی که فقط برخی از مشکلات بهطور کلی بیان شد . ذکر چالشها، مشکلات و معضلات آموزش و پرورش را نمیشود برنامه نامید که! برای کدام معضل یا مشکل برنامه مدتدار ارائه کردهاند؟
باور کنید فرزند کلاس پنجمی هم به کنایه گفت: این قرار است وزیر شما شود؟
پیامهای کنایهآمیز بسیاری از دانشآموزان، اولیا و همکاران دریافت کردهام که عمق فاجعهای را نشان میدهد که در حال وقوع است. حتی شرمآور است که چنین فردی را گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش هم بدانیم چه رسد که تصور کنم، روزی این شخص وزیر آموزش و پرورش شود که در آنصورت واویلاست.
نمیدانیم به رئیسجمهور خرده بگیریم یا نمایندگان موافق وزیر پیشنهادی، اما کاملا واضح بود که نمایندگان موافق، هیچ شناختی از آموزش و پرورش و چالشهای پیش رو ندارند. یکی از آنها گفت: رجایی هم تجربه نداشت.
شما چطور نماینده مجلس شدهاید و نمیدانید که شهید رجایی یک معلم بود، معلم ریاضی .
اتفاقا، یکی از بهترین وزیران آموزش و پرورش در تاریخ انقلاب اسلامی، شهید رجایی بود چون از بدنه معلمان در وزارت آموزش و پرورش انتخاب شده و تنها وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب است که در کلاس درس تدریس کرده بود، یک معلم واقعی.
یکی دیگر نمایندگان هم از باکری، همت و دیگر شهدای جوان هزینه کرد اما نمیداند یا نمیخواهد بداند که عرصه جنگ تسلیحاتی با عرصه آموزش بسیار متفاوت است، ما عرصه آموزش را باختهایم که اینگونه سرنوشتمان شوم و دردآور شدهاست که حتی از بیان آن نیز شرمساریم.
میگویند جوان است، تحصیل کرده است، انقلابی است و از این تعابیر.
در پاسخ به نمایندگان محترمی که موافق چنین گزینهای هستند، باید گفت:
اگر در انتخاب وزیر پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش، هدف انتخاب نیروی جوان است، در آموزش و پرورش هزاران نیروی ۲۵ ساله با سه سال سابقه داریم. کاملا معلوم است که هدف شما این ویژگی نیست که اگر چنین بود، وزارتخانههای دیگری هست که وجود نیروهای جوان در آن وزارتخانهها هم توجیهپذتر است و هم منطقی، مانند وزارت صنعت، وزارت ارتباطات، وزارت آموزش عالی، وزارت فرهنگ و ارشاد.
اگر هدف انتخاب دکترای تعلیم و تربیت است، در وزارت آموزش و پرورش بیش از هزار فارغالتحصیل رشته تعلیم و تربیت در مقطع دکترا داریم.
جنابان نماینده باید بدانند که دکترای تعلیم و تربیتی که به دیدگاههای آنارشیستیِ ایوان ایلیچ در دهه ۳۰ میلادی معتقد باشد، هنوز از تونل زمان خارج نشده و در همان سال ۱۹۳۰ جامانده است.
اگر هدف برنامه داشتن است، هزاران معلم در وزارت آموزش و پرورش هست که هر کدام متخصص برنامه ریزی آموزشی هستند.
اگر هدف انتخاب شخصی انقلابی است، در وزارت آموزش و پرورش و در بین معلمان، هزاران نفر جوان انقلابی وجود دارد که از تمام شما انقلابیترند. هیچ معلمی با انقلابیگری و انقلابی بودن مخالف نیست همانگونه که اساس و شالوده انقلاب اسلامی ایران بر فعالیت و تلاش فکری و میدانیِ معلمان بنا نهاده شد نه شعار و هیاهو.
اگر هدف انتخاب شخصی آشنا به حوزه آموزش است، در وزارت آموزش و پرورش ۵۰۴ هزار نفر معلمِ متخصص و آشنا به حوزه آموزش وجود دارد.
ناگفته پیداست که در انتخاب چنین گزینهای نه از معلمان دلسوز مشورت گرفته شده و نه نمایندگان منتخب مردم در مجلس را محرم دانستهاند و علاوه بر این، از نگاه معلمان، انتخاب چنین گزینهای، خاستگاهی منطقی ندارد که چنین اعتراضات گستردهای را در جامعه معلمان ایجاد کردهاست و عدم تغییر این گزینه آشکارا نشان از یک لجاجت برنامهریزی شده دارد که قصدی جز نابودی سیستم آموزشی کشور ندارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مجموعه سخنان امروز نمایندگان مجلس، خصوصا نظر کمیسیون مربوطه، حکایت از آن دارد که باید منتظر معرفی سرپرست برای این وزارتخانه و پیشنهاد فرد جدیدی برای آموزش و پرورش به مجلس باشیم.
شناخت من از جامعه فرهنگیان ایران حکایت از آن دارد که نیازها و خواسته ها، مطلوب ها ومطالباتشان با آنچه در ذهن و ضمیر رئیس جمهورِ مستقر می گذرد، کیلومترها فاصله دارد. ملت ایران هنوز اهمیتِ فرهنگ و این نهاد را در تحقق آرزوهای تاریخی اش آن گونه که باید، درنیافته اند ولی برخلاف ما، حاکمیت می داند چه می خواهد و عزمش را جزم کرده و مسیرش در تحقق مرحله سوم گذر به تمدن نوین اسلامی (جامعه سازی) مشخص است.
معلمان به دنبال نگاه حرفه ای به این شغلند و از نگاه آسمانی به خود، خیری ندیده اند. فرهنگیان رفع نیازهای زیستی خود را برای یک زندگی عزتمند خواهانند ولی فرادستان به راحتی این خواسته ها را پای نگاه انقلابی - دینی حاکمیت قربانی می کنند.
آموزگاران این کشور سالهاست به جد مشارکت موثر در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های این نهاد را دنبال می کنند و مشارکت را کلید حل مشکلات آموزش و پرورش می دانند ولی نگاه ابزاری به این مجموعه ی بزرگ با این توجیه که آموزش و پرورش حاکمیتی است، این مشارکت خواهی را به اغما برده و می برد.
با توجه به تعداد و نقش پررنگ زنان در این وزارتخانه، زنان توقع داشته و دارند که نگاهی فرا جنسیتی به زنان شود نگاهی که به توانایی های شغلی و حرفهای و علمی آنان حدقل برابر توان همسری و مادری بها داده شود.
توجه ویژه به جایگاه زنان در این وزارتخانه و حتی اجرای تبعیض مثبت را مطالبه ای باید دانست که این مجموعه حالا حالا ها در تحققش ناتوانند.
بارها و بارها از صدر تا ذیل این وزارتخانه ی مادر، از سرطانِ تمرکز گرایی سخن گفته اند، اما و صد اما که بدون تمرکز، رسیدن به حیات طیبه مد نظرِ رییس جمهورِ مستقر و حامیانش، تحقق نخواهد یافت و اینجاست که باز هدفِ صف از ستاد جدا شده و هریک به مسیری خواهند رفت.
ملت ایران هنوز اهمیتِ فرهنگ و این نهاد را در تحقق آرزوهای تاریخی اش آن گونه که باید، درنیافته اند ولی برخلاف ما، حاکمیت می داند چه می خواهد و عزمش را جزم کرده و مسیرش در تحقق مرحله سوم گذر به تمدن نوین اسلامی (جامعه سازی) مشخص است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در مقاله ای مرتبط در همین سایت صدای معلم ( این جا ) اشاره ای به فلسفه وجودی طلاب حوزه و مدارس علمیه شده است؛ به این اعتبار که این امکان و محل تحصیل مذهبی، که درجه حوزوی به محصلان و طلاب خود می دهد با غایت رسیدن این طلاب به مرتبه های یک مبلغ مذهبی می باشد یعنی این افراد با هدف مشخص در این مکان ورود کرده و آموزش هایی می بینند.
اما دلیل دیگر وجودی این مراکز مذهبی، گسترش صحیح مذهب مشخص و پاسداری از آن و جذب مردم به مناسک مذهبی و افزایش امیال مذهبی و گرایشات مذهبی در بین مردم می باشد.
با این وجود از نظر فلسفی و وجودی و هویتی، از این ساختار مذهبی در ایران تنها نامی باقی مانده است و همان طور که مشاهده می کنیم و در خبرها نگاهی می اندازیم متوجه می شویم این نهاد مذهبی در این اجتماع موفق به دستیابی به اهداف غایی وجودی خود نشده است و نه تنها این امکان بعد از 40 سال از انقلاب اسلامی محقق نشده بلکه با روش ها و رفتارهایی دنیوی و مدرن باعث ضربه زدن به این هدف وجودی شده است و در نتیجه منجر به کاهش استقبال مردم از اماکن مذهبی و حوزه های علمیه و همچنین مذهب گردیده و همینک این نهاد برای رونق کار خود، آموزش و پرورش ایران را مورد هدف قرار داده که یک ساختار متفاوت از نظر کارکردی دارد و با وعده استخدام در آموزش و پرورش در پی رونق مراکز خود می باشد؛ یعنی این نهاد بعد از حدود 40 سال از ورود و دخالت در نهادهای حاکمیتی متوجه نشده است که دلیل این کاهش یا حتی عدم توجه مردم به مذهب و مراکز مذهبی در همین رفتار دنیوی آنها هست؛ با این اوصاف می توان گفت که این استخدام طلاب در مدارس، شاید آخرین تلاش بیهوده این نهاد مذهبی برای نشان دادن رونق کار خود می باشد یا به عبارتی آنقدر برنامه ها و کارهای حوزه به ناکجاآباد رفته است و بدون کارکرد شده که بعد از 40 سال می خواهد از طرق دیگر خود را نشان دهد؛ پس لازم است که حوزه علمیه بار دیگر نگاهی ماهیتی و کارکردی به خود بیندازد. آیا بهتر نیست که حوزه علمیه مساجد و امکان مذهبی را دریابد و بیشتر با مردم ارتباط بگیرد و مدارس علمیه را در حد نیاز شکل دهد تا بیش از این به هستی مذهب و گرایشات مذهبی مردم این کشور آسیب نزند و همچنین خود را زیر سوال نبرد؟
دلایل خارج شدن حوزه از هویت خویش و بدون کارکرد شدن آن
1- گسترش بی اندازه مدارس علمیه و بدون هدف ماهیتی حوزه علمیه
در سال های اخیر حوزه و مدارس علمیه این نهاد مذهبی در ایران با سرعت بسیار زیاد رشد نمودند، به حدی که حتی در روستاهای کوچک، این مدارس را می بینیم و روز به روز حوزه تبدیل به صنعت آموزش مذهبی گردیده است و از رسالت و هویت خویش دور افتاده و با توجه به قدرت حاکمیتی که پشت متولیان آن قرار دارد برای به دست آوردن جایگاه دنیوی و ظاهری مذهبی هر کاری می کنند؛ از جمله ورود به ارگان های دیگر به وسیله استخدام طلاب؛ اما این حرکات حوزه که جنبه مادی و دنیوی دارد برای هستی و هویت حوزه و همچنین وجود مذهب در بین مردم بسیار خطرناک می نماید و همان طور که در این 40 سال مشاهده نموده ایم نتیجه ناگواری مانند مذهب گریزی و حتی رواج گرایشات ضد مذهبی را عاید جامعه ایران خواهد کرد.
از ویژگی های این مدارس این است که برای ترغیب مردم به طلبه شدن و واردن شدن به این مدارس هر کاری می کنند، مانند بورسیه کردن آنها، رسیدگی های مالی و معنوی. و اکثریت متقاضیان به خصوص در شهرهای کوچک و روستاها، زنان خانه دار و افراد بیکار و فقیر می باشند که به دلیل امتیازهای مالی آن وارد این مدارس می گردند.
اما حوزه با وجود امتیازات قرار داده شده در این مدارس، آن طور که فکر می کرد نشد و جذب طلاب بسیار ضعیف و مریض نتیجه داد؛ به قدری که بسیاری از این مدارس کارآیی خود را از دست داده و تعطیل شده اند و نه تنها این مدارس بلکه میزان تقاضا برای طلبگی در حوزه های علمیه مراکز استان و حتی قم نیز کاهش یافته است.
آن طور که از خبرها و بررسی ها مشخص می شود؛ حوزه علمیه در طرحی برای رونق این مراکز خود دست به اقدامی جدید زده است و آن وعده استخدام در آموزش و پرورش می باشد البته تنها به دلیل کاهش متقاضی، این اقدام، صورت نگرفته است بلکه چون کارآیی این مدارس از همان ابتدا مشخص نبوده و کارکردی نداشته اند برای رضایت فارغ التحصیلان این مدارس، دست به کار شده و آموزش و پرورش ایران را مورد هدف قرار داده اند زیرا همینک یکی از مکان های مستعد استخدام می باشد تا شاید بتوانند خود را از بی اعتباری و سقوط نجات دهند.
( طلبه های خانم خانه دار که عمدتا با تحصیلات دیپلم و زیر دیپلم وارد مدارس علمیه می گردند و بسیاری از آنها برای گذران وقت و یا کسب امتیازات مالی این مدارس طلبه می شوند و همچنین بسیاری از آنها از اقشار فرودست با سنین مختلف جامعه هستند )
هزاران مدرسه کوچک و بزرگ در سراسر کشور توسط حوزه علمیه در چند سال اخیر برپا شده است و صد ها هزار طلبه خروجی این مراکز بوده و این مراکز با وجود تبلیغات و تمهیدات و امکانات برای متقاضیان اما روز به روز بیشتر به حاشیه رفته اند . در این لینک می توانید لیست برخی از این مراکز را مشاهده کنید . ( این جا )
این طرح استخدام طلاب در آموزش و پرورش و در مدارس ایران یک دفعه اتفاق نیفتاده است و طرحی است که حوزه با در اختیار داشتن نهادهای تصمیم گیری حکومتی با ایجاد راه های قانونی در سال های اخیر شکل گرفته است. حتی این استخدام ها به تصویب مجلس شورای اسلامی نیز نرسیده است و این روند توسط یک شورای حاکمیتی به صورت خودسرانه بر مردم در حال تحمیل است.
گفته می شود که حدود 100 هزار طلبه خانم در مدارس در حال تلمذ هستند و 80 هزار نفر نیز فارغ التحصیل شده اند؛ حال اگر تعداد آقایان طلاب هم اضافه کنیم احتمالا حدود 300 تا 400 هزار نفر در سال امکان پرورش طلبه داریم و به زبان ساده حدود نیم میلیون طلبه وجود دارد. حال حوزه علمیه با این تعداد طلبه که عمرشان را در راه حوزه صرف کرده اند و مدرک آنها کارآیی چندانی ندارد؛ چه کار باید بکند؟
نتیجه آن که ؛
چه جایی بهتر از آموزش و پرورش که با کمبود معلم هم مواجه شده است !
در متن زیر آمده است که 10 درصد استخدام ها آموزش و پرورش از میان طلبه ها باشد، یعنی شکل دادن سهمیه برای طلبه ها، یعنی رانتی دیگر و سهمیه ای دیگر برای استخدام طلبه ها بدون حتی کسب کردن اولویت های معلمی و استخدامی. این یک فاجعه ملی خواهد بود. فاجعه ای خاموش.
به خبر زیر دقت کنید :
«عبدالکریم بهجت پور ، با بیان اینکه مصوبهای در شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره وضعیت اشتغال طلاب تصویب شده است، تأکید کرد: بر اساس این مصوبه ۱۰ درصد استخدام آموزش و پرورش از میان طلبه ها باشد. وی با بیان اینکه این مصوبه در مراحل نهایی قرار دارد، افزود: استفاده از ظرفیت طلاب و دانش آموختگان حوزههای علمیه و مدارس مذهبی یکی از راه های ارتقای معرفتی آتیه سازان ایران اسلامی است.
مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور ابراز کرد: ۵۰۰ مدرسه حوزه علمیه در مقاطع مختلف وجود دارند و بیش از ۱۰۰ هزار طلبه خانم در سه سطح مختلف در حوزههای علمیه سراسر کشور درس میخوانند.
وی با بیان اینکه بیش از ۸۰ هزار طلبه زن از حوزههای علمیه کشور دانشآموخته شدهاند، ابراز داشت: شش هزار مدرس در مراکز حوزههای علمیه خواهران کشور مشغول تدریس هستند که بخش عمدهای از آنها خانم هستند./ایسنا »
( کودکان و نوجوانان فقیر روستایی که اغلب به دلیل بیکاری یا نیاز مالی جذب این مدارس می گردند)
در این لینک (https://b2n.ir/n00797 ) بحث و خبرهایی مرتبط با عنوان « چگونه طلبه جذب کنیم » جمع شده است . با بررسی آن متوجه می شویم که چگونه این مدارس برای ترغیب و تشویق مردم برای ورود به مدارس خود تلاش می کنند و چقدر مشکل جذب طلبه دارند؛ مدارسی که یک دفعه در هر جایی رشد می کنند از یک روستای کوچک گرفته تا محله های یک شهر بزرگ. و اینک با گروگان گرفتن و سوء استفاده از استخدام در آموزش و پرورش در حال رونق دادن به کار و بار خود شده اند. آیا این صنعت مدارس مذهبی نیست؟
2.خالی شدن مساجد به دلیل سیاست ها و روش های نادرست حوزه در ارتباط با مردم
البته مساجد نیز تحت لوای این مراکز مذهبی و حوزه علمیه اوضاع فاجعه باری پیدا کرده است که این وضعیت نیز بیش از 20 سال است که استمرار داشته و روز به روز بدتر شده است و در نتیجه از هر طریق برای جذب و رونق دادن مساجد تلاش کرده اند و همان طور که می بینیم حوزه و تصمیم گیرندگان آن در حدود 20 سال گذشته تلاش های بسیار زیادی برای جا دادن خود بین مردم انجام داده اند و حتی به شکل ظاهری هم که شده برای نشان دادن وجهه خود و مقبولیت خود بین مردم کارهایی می کنند اما آن طور که مشخص است هر حرکت آنها وضع را وخیم تر نموده و مردم را مذهب گریزتر کرده است و مذهب و کارکرد حوزه به جای انجام فعالیت های وجودی خود مانند تبلیغ و انجام مراسم و ترغیب مردم به مذهب، تبدیل به نهادی برای رسیدن به شغل و منافع دنیایی گردیده و در حال حاضر نیز با وعده استخدام در آموزش و پرورش با بهانه های مختلف در پی ایجاد مقبولیت و محبوبیت بین مردم می باشد که به طور طبیعی و طبق تجربه 40 ساله مطمئنا این افعال غیر مذهبی و غیرمنطقی توسط یک نهاد مذهبی در جامعه ایران منجر به بدتر شدن اوضاع مذهب در ایران خواهد شد.
خالی شدن مساجد و دور شدن مردم از مذهب و مسجد به دلیل سیاست های دنیوی و خودسرانه حوزه علمیه که می توانید این وضعیت را در اطراف خود ملاحظه کنید و نیازی به سند های مختلف نیست. و همینک نیز این نهاد مذهبی با ورود به مدارس می خواهد مدراس را نیز از کارکرد خود خارج و مسخ کرده و باعث مشکلاتی برای همین مقدار گرایشات مذهبی در جامعه شود.
به این خبر توجه کنید :
«فرمانده سپاه ناحیه کرمانشاه با بیان اینکه شورای عالی مساجد باید روحانی محور باشد، گفت: مساجد در گذشته بر خلاف امروز شاهد حضور جوانان عاشق بود، هم اکنون استقبال جوانان کاهش یافته، در حالی که مسئولین درگیر اختلافات ریز و جزئی هستند دشمنان اسلام و انقلاب از هر فرصتی برای ضربه زدن به این کشور استفاده میکنند. / آفتاب نیوز »
فرج الله صید محمدی مسئله عدم استقبال مردم از مساجد و خالی شدن آن ها را واکاوی کرده و یکی از دلایل آن را خارج شدن مساجد و حوزه از هویت خود دانسته است یعنی تبدیل شدن آن ها به مکانی برای به دست آوردن شغل و استخدام در ارگان ها دولتی. (در این لینک متن کامل آقای صیدمحمدی را مطالعه کنید https://b2n.ir/x09634 )
3- ورود حوزه علمیه با استخدام طلاب در مدارس و وزارت آموزش و پرورش جهت بقا
همان طور که گفته شد حوزه علمیه با توجه به وضعیت موجود و سیاست های اشتباه و ورود به ارگانی دیگر جهت بقا و ارتباط با مردم و گسترش و حفظ وجود مدارس علمیه نشان دهنده بی برنامگی و بی هدفی و دور شدن از هدف غایی وجودی خود می باشد و می توان از این رفتار استنباط کرد که حوزه حرفی برای گفتن و نتیجه ای مثبت برای نشان دادن ندارد و کارکرد خود را از دست داده و به ناچار و به ظاهر هم که شده می خواهد با اتصال به یک ارگان حکومتی دیگر خود را نشان دهد و همینک استخدام طلاب در مدارس را چاره کار خود و نظام اسلامی قرار داده است که این حرکت نه تنها به استقلال و هویت یک ارگان آموزشی مدرن و با اهداف متفاوت و ساختار متفاوت ضربه خواهد زد بلکه بیش از پیش باعث ضعف و رنجش مذهب و گرایشات مذهبی در بین عامه مردم خواهد شد.
آیا بهتر نیست که حوزه علمیه مساجد و امکان مذهبی را دریابد و بیشتر با مردم ارتباط بگیرد و مدارس علمیه را در حد نیاز شکل دهد تا بیش از این به هستی مذهب و گرایشات مذهبی مردم این کشور آسیب نزند و همچنین خود را زیر سوال نبرد؟
«کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این گروه همیشه بازیچه بوده اند، در دوران جنگ سرد توسط ایالات متحده، برای مبارزه با حکومت دست نشانده شوروی به وجود آمدند، گروهی متشکل از طلبه های دینی در مدارس تحت حمایت عربستان در پاکستان که نام طالبان را بر خود گذاشته با شعار «اجرای شریعت اسلامی» موفق شدند شهرها را یکی پس از دیگری گرفته و در ۱۹۹۶م. موفق شدند پایتخت، کابل، را تسخیر کرده و محمد نجیب الله، آخرین رئیس جمهور تحت حمایت شوروی را که به دفتر سازمان ملل متحد پناهنده شده بود بکشند.
به محض تسلط بر جامعه، تسمه از گرده خلق برکشیدند:
زنان و دختران را به قفسِ خانه ها برگردانده و زنان را با برقع ها پوشانده و مردان را با ریش های پرپشت شبیه خودشان! تلویزیون، سینما، تئاتر، موسیقی و عکاسی و هر آنچه رنگ و بوی امروزی داشت ممنوع کردند و مجازات های سنگسار و قطع دست در افغانستانِ نگون بخت گسترده شد...
در دسامبر ۲۰۰۱ م ارباب (آمریکا) در راس ائتلافی از کشورهای متحدش، به طالبان حمله کرده و آنها را سرنگون کرد. در غیبت سیاهِ طالبان، جامعه افغانستان اندک اندک، رنگ زندگی به خود گرفته، کودکانِ دختر و پسر به مدرسه ها برگشتند، زنان دوباره به عرصه اجتماع آمده و رسانه های آزاد جان گرفتند و افغانستان گام هایی هر چند لرزان به سوی دموکراسی و جامعه جهانی برداشت...
اما اینک، مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم داده تا بار دیگر مردم افغانستان را به قعر ارتجاع و سیاهی سوق دهند و در نتیجه در کمتر از یک ماه، تمامی امیدها و آرزوهای هزاران زن و مرد افغانی دود شد و به هوا رفت.
از جنبه خارجی :
خیانت آشکار و شرم آور اربابِ بزرگِ طالبان یعنی آمریکا در درجه اول و در درجه بعدی نقش همیشگی پاکستان و البته همچنین، زغال خوب هم بی تاثیر نبوده یعنی خنده های غیرظریف در بغل کردن سران طالبان در تهران...!
اما از جنبه داخلی:
باید از حکومت بیست ساله ی اخیرِ افغانستان یاد کرد که در این مدت بیست سال، به جای تقویت نهادهای مدنی و نظامی و ارتش مردمی در مقابل شمشیرِ داموکلس طالبان که هر لحظه بر فرازِ جامعه نگون بخت افغانستان استوار بود، افتادند به فساد و تجملات و دور شدن از توده مردم افغانستان...
و نتیجه آن شد که وقتی لشکر ارتجاعی طالبان، شهرها را یکی پس از دیگری فتح می کرد و جلوتر می آمد، مردم، بی تفاوت تر از همیشه، تنها نظاره گرِ ارباب جدید بودند و بس...
فاتحین مرتجع، قول داده اند آزادی ها و عدالت را رعایت خواهند کرد...
اما پر واضح است که برای چنین گروهی و ذهنیات ایشان، صحبت از رعایت آزادی های فردی، مخصوصا رعایت حقوق زنان و دختران و تحصیل آنها... به منزله ی گِردَکانی است برگنبد!
آنان چون عشقه ایی هستند که بر درخت نحیف افغانستان می پیچند تا آرام آرام آنرا از توان و رمق بیندازند و خشک اش کنند...
و این یکبار دیگر، برای تمامی ملتهای ستمدیده، نشان می دهد که هرگز نجات بخشی از بیرون نخواهد آمد.
زمانی در تاریکی ترین روزهای جنگ ویتنام ، سناتور جورج آیکن (1898-1984) به دولت آمریكا توصیه كرد:
«اعلان پیروزی کن و به خانه برگرد»...
اکنون نیز، یکبار دیگر، اربابِ بزرگ، اعلام پیروزی کرده به خانه خود برمی گردد.
و شوربخت مردمی که از تغییر سرنوشت خودشان عاجز می شوند و مدام، بیهوده «در انتظار گودو» می نشینند...!
کانال تاریخ تحلیلی ایران
سالهاست که دستگاه آموزش و پرورش از مشکلات و نارساییها و نابه سامانیهای عدیده و متنوعی رنج میبرد و روز به روز هم بر تنوع و تعداد و گستره و عمق این مسائل افزوده میشود؛ معلمانش با مشکلات معیشتی حاد و خستهکننده و انگیزهکُش و مأیوسکنندهای دست و پنجه نرم میکنند و اغلب آنها برای تأمین حداقلهای زندگی تن به مشاغل دوم و سوم میدهند که هیچ سنخیتی با شغل آموزگاری ندارند. بدیهیست که چنین وضعیتی تا چه اندازه میتواند جایگاه و شأن و منزلت معلم را بمباران کند!
دانشآموزانش از مدارسی که حداقل استانداردهای یک فضای آموزشی قرن بیستمی را داشته باشد، برخوردار نیستند؛ طلاییترین دوران عمر خود را در فضاهای تنگ و بیروح و فقر زدهی مدارس میگذرانند و با دستان تهی از هرگونه دانش و مهارتِ به درد بخوری واردِ دههی سوم زندگی خود میشوند. طوری که نه حرفهای آموختهاند که از طریق آن امرار معاش کنند و دانش و مهارتی اندوختهاند که از پس حل مسائل زندگی برآیند.
محتوای ایدئولوژیزده و سیاستزدهی آن نیز دانشآموزان را از درس و مدرسه دلزده کرده است؛ اغلب موادی درسی آن، آنچنان فاقد روح علمی و انباشته از خرافات و موهومات و افکار پوپولیستی است که حتی کودکان دورهی دوم ابتدایی نیز متوجه دوز بالای چنین چاشنیهای مشمئز کنندهای در خوراک آموزشی خود شدهاند.
مدارساش به دلیل محتوای نازل آموزشی و زمان کوتاه و فشردهی تربیتی و ازدحام غیرقابل تحمل دانشآموزان در کلاسهای درسی، به محل تنش و اصطکاک و نزاع بچهها و مراکز مهار و نگهداری کودکان و نوجوانان تبدیل شده و وجههی علمی خود را از دست داده است.
امر آموزش، تحت عناوین مختلفی کاملاً طبقاتی شده و بین دانشآموزان کشور ذیل عنوانهای نه چندان خردمندانهای مانند عادی دولتی و نمونه دولتی و نمونه مردمی و شاهد و استعداد درخشان و... دیوار تبعیض کشیده شده است.
"فرسایشگرهای نرم و نا مرئی در فضای کاری مدارس" وقت و انرژی تمام عوامل اجرایی مدارس را معطوف به خود کرده و روح و روانشان را سوهان میکشند و میفرسایند؛ ارسال رگباری دستورالعمل و بخشنامه به مدارس که حاصل سبک مدیریت آمرانه بوده و همگی مستلزم برگزاری جلسات متعدد و تهیهی گزارشات مکتوب و مصور و ارسال به موقع آنها به مصادر صدورشان است، تمام و وقت و انرژی مدیران و معاونین مدارس را در خدمت برخی از ستادنشینان قرار میدهد و دانشآموزان را از خدمات حداقلی آنها محروم میسازد.
خلاصه اینکه این دستگاه عریض و طویل چنان مفلس و مفلوک شده است که حتی نمیتواند به اندازهی کسر کوچکی از اعتباراتی که سازمان تبلیغات اسلامی به مساجد خالی میدهد به مدارس لبریز از جوشوخروش و جنبوجوش، سرانهی مالی دهد...
اینها تنها معدودی از نمونه کاستیهای صرفاً نمایانِ دستگاه آموزش و پرورش است که معلمان و صاحبنظران امر تعلیم و تربیت سالهاست که در هر فرصتی و به هر طریق ممکن در گوش دولتها فریاد زده و آنها را یک به یک یادآوری و اهمیت نهاد تعلیم و تربیت را به عنوان سرنوشتسازترین نهاد مملکت، همواره گوشزد کردهاند و در واقع، دیگر حرف ناگفتهای نمانده است! اما در دورهی هیچ دولتی نگاه حاکمیت نسبت به آموزش و پرورش تغییر نکرده و گام عملی اساسی و کارساز برای حل مسائل بنیادین آن برداشته نشده است.
اکنون نیز امیدی به تغییر نیست و این نومیدی با مرور فرایند شکلگیری این دولت دو چندان نیز میشود؛ دولتی که در انتخاب رئیس آن، آمال و آرزوها و ایدهها و اندیشهها و آراء و دیدگاههای بیش از نیمی از ملت نادیده گرفته شده است، بعید به نظر میرسد در انتصاب تیم همراه او و اعضای هیئت دولتاش، به نظرات و انتقادات و پیشنهادات نخبگان ملت اعتنا شود.
با اینحال، قرار گرفتن نام ناآشنای آقای باغگلی در لیست وزرای پیشنهادی دولت برای تصدی پست وزارت در آموزش و پرورش، موجی از نارضایتی در جامعه فرهنگی کشور ایجاد کرده است و با اینکه در فضای فکری فعلی، حرفی برای گفتن و جایی برای انتقاد و پیشنهاد باقی نمانده است، اما یادآوری این نکته به آقای رئیسی لازم است که؛ هر چند در طی این چهار دهه با آمد و رفت ۱۵ وزیر از "شکوهی" به "حاجیمیرزایی" رسیدهایم و اینک "باغگلی"، اما هنوز در سروستان تعلیم و تربیت کشور، سروقامتان تنومند و دوران دیده بسیارند. و ایشان برای دیدن آنها فقط کافی است از حلقهی محاصرهی مشاوران و از میان گلدانهای اتاق فکرشان بیرون شوند و نیمنگاهی به این سروستان بیندازند. شاید بتوانند شخصیتهای مجرب با قامت فکری بلندی را که با بزرگان عرصهی تعلیم و تربیت جهان چهره به چهره ساییدهاند، ببینند و یکی از آنها را برای پذیرش بار سنگین مسئولیت در دستگاه بحران زدهی آموزش و پرورش راضی کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
در آستانه شروع به کار دولت سیزدهم و معرفی وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش به مجلس شورای اسلامی ؛ « سازمان معلمان ایران » از تشکل های فرهنگیان بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته به شرح زیر است.