درخت به معنای تداوم زندگیست. چرا که ریشههای آن خاک را حفظ میکند. تنه و شاخ و برگ آن جلوی باد را میگیرند. برگهایش اکسیژن تولید میکند. چشمهزایی و باران زایی نیز بر عهده درخت است. درختان نمیگذارند بخارات آب از منطقه دور شوند. آنها مه را به تله میاندازند و جلوی فرار ابرها را میگیرند. درختان محیط را خنک و گرمای زمین را کم میکنند. آنها تاثیر مستقیم بر آب و هوا دارند.
شاید شما هم نام جنگلهای بارانی را شنیده باشید. جنگلهایی که همیشه باران به ارمغان میآوردند. فقط این جنگلها نیستند که باران زا هستند. همه جنگلها تولید باران میکنند. جنگلهای زاگرس، هیرکانی و حرا هم تولید باران میکنند. اما هر چه جنگل انبوهتر باشند باران بیشتری تولید میشود. به همین خاطر است که در جنگلهای استوایی روزی دو یا چند بار باران میبارد. در واقع بخار تولید میشود و خنکای موجود موجب اشباع و بارش چند باره آن میشود.
حال اگر درختان نابود شوند چه اتفاقی میافتد؟
همه مواردی که گفتم برعکس میشود. یعنی فرسایش خاک، افزایش گرد و خاک، خشک شدن چشمهها، فرار ابرها و به تله نیافتادن مه، گرم شدن هوا، نفس کشیدن سخت و چشمانداز ناجور ایجاد میشود. همچنین بخاری تولید نمیشود تا بتواند بارشی ایجاد کند. پس به زودی بیابان زایی شکل میگیرد.
ممکن است با قطع یک درخت اتفاق محسوسی نیافتد. اما با قطع میلیونها درخت حتما اتفاقات بدی میافتد.
به طور کلی من مخالف قطع درختان نیستم. اما مخالف قطع درختان اصیل هستم. درختان هیرکانی و جنگلهای زاگرس و حرا اصیل هستند. آنها طبیعت را نگه میدارند. پس نه تنها نباید قطع شوند، بلکه باید هر روز به آنها اضافه شود.
ما هر روز برای رفع نیازهای زندگی به انواع چوب نیاز داریم. بنابراین برای رفع این نیازمندیها چه باید کرد؟ راههای مختلفی وجود دارند. اما به نظر بهترین راه ، زراعت چوب است. به خصوص ما در شمال ایران میتوانیم این کار را انجام دهیم. شاید مناطق دیگر هم بشود. این را سایر کارشناسان توضیح دهند که در ایران کدام مناطق برای زراعت چوب مستعدتر هستند.
برای زراعت چوب حتما باید از کارشناسان خبره کمک گرفت، تا درختانی با کیفیت و با بازدهی بالا کاشته شوند.
برای آنکه بتوانیم ایران را سبز کنیم همه باید دست به کار شویم:
۱- همه ما آن قدر درخت بکاریم تا طبیعت را سیر از درخت کنیم. تصورش را بکنید!
۲- برای آنکه طبیعت آسیب نبیند، زراعت چوب انجام شود. یعنی هر کس هر قدر امکانات دارد، این کار انجام دهد. زراعت چوب شاید یکی از پردرآمدترین کارهای اقتصادیست. شمالیها اغلب زمین دارند، خیلی خوب میشود اگر کار زراعت چوب را دنبال کنند. در این صورت هم زمینهایشان را حفظ میکنند، هم به سود خوبی میرسند. ثروتی سرشار و پایدار که فقر را فراری میدهد.
یک پیشنهاد خوب هم دارم :
آموزش و پرورش میتواند با هماهنگی با منابع طبیعی، بخش هایی از سرزمین ایران را به دست بگیرد و با همکاری معلمان، دانشآموزان و خانوادههای آنها و سازمان منابع طبیعی و محیط زیست درخت بکارند.
حوزههای علمیه هم به جای آنکه بنشینند فقط بحث کنند که در گذشته چه گذشت یا چه نگذشت، یا بستههای فرهنگی کم یا بیتاثیر برای مردم تعریف کنند، بیایند برنامه ریزی کنند و آن همه طلبه بیکاری که روی دستشان مانده را به جای آنکه هول بدهند و به زور وارد آموزش و پرورش کنند و این وزارت را با چالش جدی روبه رو کنند، یا آنها را به زور وارد این سازمان و آن سازمان کنند، تا به اصطلاح کمک کنند که آنها از بیکاری در بیایند، با سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری هماهنگ شوند و بخشهای بزرگی از سرزمین ایران را درختکاری کنند و تحویل سازمان منابع طبیعی بدهند و به طلاب در قبال کار درست و پایدار حقوق بدهند.
همین کار را وزارت علوم هم انجام دهد. صدها هزار دانشجو در کشور در حال تحصیل هستند. اما اغلب خستگی روحی دارند. چرا؟ چون راکد هستند. وزارت علوم هم با سازمان منابع طبیعی هماهنگ شود و استادان و دانشجویان را وارد فاز عملیاتی برای کاشت درخت کنند.
یادآوری:
همه اینها نباید فکر کنند که زمینی که در آن درخت میکارند متعلق به حوزهی خودشان است. ابدا؛ زمینها تحت مالکیت و نظارت منابع طبیعیست و خواهد ماند.
حال تصور کنید این سه گروه بزرگ به صورت اصولی وارد کار کاشت درخت شوند، چه اتفاقی میافتد؟ خوب معلوم است، پس از چند سال ایران ما که سرزمین خشک و نیمهخشکی است، به ایران سبز و با طراوت تبدیل میشود.
چه کسی از ایران سبز و با طروات بدش میآید؟ هیچ کس. همه دوست دارند ایران سبز و استوار باشد. اما بسیاری راه آن را بلد نیستند. برای آنکه ایران سبز و با طراوت شود ما نیاز به یک رنسانس از نوع درختکاری و درخت بانی داریم. پس دست به کار شویم.
کانال دکتر خدیجه گلین مقدم
با کرونا چگونه سوختیم و ساختیم؟
یک سال از روزهای هراس و نگرانی کرونایی گذشت. یک سال از عمر همه ما گذشت. همانند تمامی پدیده ها، این بحران نیز در کنار بدی ها، خوبی هایی هم داشت. یکی از خوبی های آن نمایش بی ارادگی برخی از مسئولان بود که به جای آن که خود و تشکیلات را به سایه ببرند سایه را برای آسایش خود دعوت کردند.
حُسن دیگر آن بود که یکّه تازان تمامی عرصه های زندگی که خواست و میل خود را ارجح و واجب الاجرا می دانستند، درک کردند که دائم احوال روزگار یکسان نبُود. آن هایی که تخته گاز می رفتند ترمز بریده قدری از سرعت آمال و هوس خود کاستند. در کل عادات خوب و بد جدیدی به وجود آمد که سال ها جزئی از رفتار ما خواهد بود. ترس، وحشت، مرگ، بیماری و خستگی و افسردگی سهم بیشتر مردم و به خصوص کادر درمان بود. گروهی ایثار کردند، گروهی تلاش آنان را درک و اقرار کردند و گروهی تمامی دق و دلی زندگی چند ساله خود را با ایثار آنان مقایسه کردند و گفتند آنان فقط وظیفه خود را انجام داده اند.
من، تو، او، ما، شما، ایشان همه در صحنه مبارزه مرگ و زندگی بودیم. برخی آن را بهانه تنبلی خود قرار داده از زیر کار در رفتند، برخی که به کار روزانه محتاج بودند بی نان و آب ماندند. برخی آن قدر پس انداز حلال یا حرام داشتند که با این بادها نلرزیدند. برخی با پس انداز مختصر خود، نگرانی و هراسانی امروز را فردا کردند. برخی هم در غوغای رقص بی رحمانه ویروس در هوا و فضا و آب و خاک، مجبور به ادامه فعالیت همیشگی خود شدند. عده ای در منزل با دورکاری و گروهی دیگر ضرورتا در محل کار.
این روزهای کرونایی برای آنانی خوش گذشت که اشتیاق دیدن کس و کار خود را نداشتند. با بهانه این بیماری مهلک، سر در گریبان تنهایی و انزوای خود فرو برده و نفسی به آسودگی از جسم رنجور خود برون آوردند. برعکس، آنانی که روز خود را بدون برقراری ارتباط با اعضای خانواده و فامیل نمی توانستند بگذرانند یا در خانه نشستند و غُر زدند ولی آرام و قرار نداشتند و یا بیماری و شرایط آن را جهت رعایت پروتکل ندید گرفته به دل ویروس تاختند.
گفته می شد سه گروه از مردم بیشتر مبتلا به کرونا می شوند: آنانی که خیلی می ترسند. آنانی که وسواس شدید برای تمیز شدن و کردن دارند و همه چیز را ضدعفونی می کنند. آنان که کُشندگی ویروس را منکرند و اضافه بر قبل، کاری برای نظافت بیشتر انجام نمی دهند و کمافی السابق به انجام همه خواسته ها و کارهای خود می پردازند مانند خرید غیرضرور، سفر به نیّت صله رحم یا تمدّد اعصاب و خوش گذرانی.شرکت در مهمانی ها، عروسی ها و عزاداری ها ... نکته جالب این که هر دو گروه یعنی بیشتر و کمتر رعایت کننده پروتکل بهداشتی، کرونایی می شدند!
عکس از : بهنام صمدی
البته گروه خون را نیز در ابتلا به این بیماری دخیل دانستند و گفتند شواهد نشان می دهد که گروه خونی O مثبت، کمتر و گروه های خونی B بیشتر مبتلا می شوند.
بحرانی بود که آن را زیستیم و به طور فردی و اجتماعی تجاربی بدست آوردیم. هر چند هنوز تمام نشده است اما آستانه تحمل افراد نسبت به اوایل بیشتر گردیده است، شاید هم به شرایط عادت کرده ایم، از خصایص انسان هاست که همیشه هم پسندیده و خوشایند نیست. این بحران یا پدیده نیز همانند تمامی رخدادهای دیگر با فرهنگ و شعور دولت مردان و ملل گره خورد و علیرغم این که خیلی از مواردِ لازم در جریانِ آن قابل کنترل و دخل و تصرف نبود اما برخوردها، تصمیمات و عملکردها متفاوت بود.
بزرگ ترین حُسن این بیماری واگیردار، برابری تمامی کشورها و جمعیت جهان در برابر آن بود. کشورهای اروپایی و آمریکایی و برخی از کشورهای دیگر حتی بیشترین مبتلایان را داشتند چون شکل زندگی آنان به نحوی است که در خارج از خانه و در محیط های عمومی مانند رستوران، کافه و بار و...... به طور اجتماعی می گذرد. البته روابط جنسی آزادتری هم نسبت به ما دارند. برعکس ما بیشتر وابستگی مان به خانواده است و بیشتر اوقات در کانون آن قرار داریم. آنان بیشتر سفر می کنند و فعالیت اقتصادی آنها فقط در داخل مرزهای کشور خود انجام نمی گیرد. تبادل مسافر بیشتری هم در طی یک روز با تمام قاره ها دارند. همین تفاوت گذران زندگی و اوقات فراغت باعث شد تا آنان آمار بسیار بالایی از مبتلایان و فوت شدگان را داشته باشند. تا حدی که گاه با قرار ندادن تجهیزات پزشکی در اختیار سالمندان و یا بیماران بدحال، حاضر به مرگ آنها نیز شدند. بزرگ ترین فاجعه بشر در این میان نوع و نحوه خاکسپاری اجسادی بود که سر تا پا منبع آلودگی بودند. دیگر گورهای دسته جمعی شبیه دوران جنگ را مذمت نکردیم و حتی زشتی آن را هم ندیدیم.
آنانی که با ویروس کرونا فوت می کنند امکان زندگی را برای ما سخت می سازند، لذا زمان و اقتضائات آن حکم می کند که به جای دفن تک تک مردگان، کشورهایی که آمار بالای مرگ و میر را دارند مردگان را دسته جمعی به خاک بسپارند. در برخی از کشورها چون خانواده ها برای تحویل مرده های خود مراجعه نکردند آنها را در معابر عمومی رها ساختند. آشفته بازاری دردناک و آزمونی منحصر به فرد برای همه مردم بود.
حُسن دیگر این ویروس این بود که تا حدودی هر چند کم، مرزهای های طبقات اجتماعی را درهم شکست و دولت مردان، مدیران و مسئولان ارشد نیز درگیر این بیماری شدند. اما خودخواهی، فرصت طلبی، شهرت و ثروت قلیلی از آنان، باز برنده میدان بود و برخی از حضرات به جای بستری شدن در بیمارستان که مستعد پرورش و سرایت ویروس بود، امکانات و تجهیزات گرانبهای خلق و دولت را به خانه های خود بردند و در کمال آرامش و اطمینان درمان شدند. مرگ حسن و حسین و راضیه و مرضیه، پدیده ای عادی بود اما او با ارائه خدمات منحصر به فرد و بسیار شایسته خود حیف و بعید است که از بین ما پرپر بزند. عامه مردم پیش مرگ خاصه مدیران. تا بوده چنین بوده چون به جز این افراد خاص، انسان های شایسته و توانمند دیگری برای جایگزینی آنان وجود ندارد.
به نوعی شرایط ما شبیه ماجرای غرق شدن مسافران کشتی تایتانیک بود. کشتی بخار بزرگی که در آب های اقیانوس اطلس شمالی در حال حرکت بود و به علت برخورد با کوه یخی غرق و ۱۵۱۴ نفر از مسافران و خدمهٔ آن جان خود را از دست دادند. آنانی که فیلم این واقعیت را دیده اند قادرند تا صحنه استیصال ثروتمندانی که تا چند لحظه پیش صدای سرمستی و قهقه آنان عرصه کشتی و فضای اقیانوس را پر کرده بود را تصور کنند، که همان اشراف زاده چگونه به تکه پاره ای از کشتی شکسته یا دست و پای دیگران آویزان بودند و از کوسه ها وحشت داشتند و با ناله و زاری دعا می خواندند و از خدای خود طلب یاری و مغفرت می کردند. انسان در شرایط غیرقابل تصور به ریسمان مرگ نیز چنگ می زند و برای زنده ماندن گوی سبقت را از دیگری جهت دست یازیدن به تکه چوبی می رباید.
به هر ترتیب یک سال گذشت. برخی با روسفیدی و جانفشانی لبالب و برخی با روسیاهی و فرار از مسئولیت و وجدان. لازم نیست همگان همه چیز را ببینند و قضاوت کنند، چون بالاخره وجدان افراد همچون راسکولنیکف دانشجوی قاتل در داستان جنایات و مکافات اثر داستایفسکی بیدار می شود. و راسکولنیکف سرانجام با اقرار به گناه و زندانی شدن در سیبری، آرام گرفت. افراد همیشه با وجدان خود تنهایند و ذهن افراد خاطی و خودخواه بیشتر اوقات مثل خوره آنان را آزار می دهد که بدان عدالت الهی گویند. البته آنانی که در گناه مُصرّند دیگر این حس بازدارندگی را نیز در خود و با خود ندارند. آنان فقط هیبت انسانی دارند و از انسانیت بویی نبرده اند. حوادث می گذرند و انسان ها آبدیده می شوند. غربال می شوند. دسته بندی و گروه بندی می شوند. هر یک از ما همیشه و تحت هر شرایطی در جامعه خود رفتارهای خوشایند و ناخوشایند، مطلوب و نامطلوب را به عنوان رسوب خاطره ای تلخ و شیرین از زندگی با خود داریم.
هزینه های تحمیل شده به معلمان و دانش آموزان با آموزش مجازی
هنگامی که کارمندان دیگر ادارات به بهانه های گوناگون بُن لباس، مناسبت های ویژه و تهیه مایحتاج و...... دریافت می کنند بیشتر معلمان و دانش آموزان در قاعده هرم اقتصادی با سیلی صورت خود را سرخ می کنند و با استفاده از امکانات خود جهت استفاده از فضای مجازی هزینه می کنند. لابد خبر دارید که 8 میلیون نفر از تعداد جمعیت متوسط جامعه کاسته شده است. مبادا تصور کنید که به رأس هرم صعود کرده اند بلکه بر همان قاعده اضافه شده اند. علاوه بر هزینه ها، متعاقب آموزش مجازی، بیماری ها و دردهای نوظهوری ایجاد شده که چند سال آینده عوارض خود را نمایان خواهد کرد.
تغییر ماهیت حریم خصوصی معلم و دانش آموز
حدود و ثغور حریم خصوصی معلمان و دانش آموزان طی یک سال کرونایی، تغییر پیدا کرد و نرده های حفاظ ضد سرقت روی دیوار که به تعبیری دیگر برای منع نگاه مزاحم همسایه و همسایگان بود، کارآیی خود را حداقل برای مزاحمت از دست داد. سوتی ها و سوژه ها خلق شدند و معلم آستارایی با بیان آیلاند در 67 سالگی دیده شد. چون شما او را حتی طی 17 سال تدریس بعد بازنشستگی، ندیده بودید و کسی خارج از دایره دوستان، فامیل، دانش آموزان و اولیا، ایشان را نمی شناختند. و چون ما ملتی هستیم که عاشق خندیدن به یکدیگریم و کمتر توفیق خنده دسته جمعی برای موضوعی واحد را داریم، پس ماجراهای درین درین نیز خلق شد. البته این داستان رسوایی دیگری برای آموزش و پرورش بود. با وجود جوانان مشتاق استخدام چرا آموزش و پرورش منطقه مذکور، 17 سال از وجود این نازنین، علیرغم بازنشستگی استفاده کرده است؟!
اما چرا دسته جمعی نمی خندیم و به همدیگر می خندیم؟
داستان تلخی برای خود دارد چون ما ملت ایران از دغدغه بدبختی های اجتماعی و اقتصادی فارغ نمی شویم که بخواهیم در یک تئاتر، سینما یا هر محفل فرهنگی و هنری دیگر برای پر کردن اوقات فراغت جمع شده و کنار هم به معنا و مفهوم خنده داری بخندیم. اگر هم تمایلی به این امور داشته باشیم جیب مان اجازه نمی دهد. پس همان بهتر که خنده درمانی را با خندیدن به لهجه، تلفظ و صحنه نمایش رایگان حریم خصوصی معلم و دانش آموز یعنی به بدبختی های یکدیگر داشته باشیم. با این تفاوت که این بار تمسخر از طریق جعبه جادویی و با بازی هنرمندان و بازیگران انجام نمی گرفت. این بار سوژه تمسخر ما ماهیت تأسف بار زندگی معلمان و دانش آموزان بود. با هنرمندی و نمایش تلخ نامه خودشان. در ایران برنامه دسته جمعی برای دلخوشی وجود ندارد که حضار بخواهند با هم برای موضوعی واحد بخندند. پس با نگاه عاقل اندر سفیه خودمان با قدرت اختیار و ذوق خود سوژه های خنده و نشاط و شادی را در لابلای زندگی مردم و یا اخبار راست و دروغ فضای مجازی
می یابیم و با خود می گوئیم من نه اما دیگری خیلی خنده دار است.
در انتظار مجوز ستاد مقابله با کرونا ننشینید
طی سیر خطی توسط بیشتر مدیران ما به دلیل نداشتن دانش مدیریتی و خلاقیت و شایستگی، واقعیتی انکار ناپذیر هست. حرکت در مسیر خلاف و جریان امور، از نظر این مدیران نوعی هنجار شکنی نابخشودنی محسوب می شود که موقعیت آنان را به خطر می اندازد. اما بیشتر ناتوانی است تا صلاحدید. شما نیز همیشه برای به جریان انداختن آموزش حضوری گفته اید که اگر ستاد مقابله با کرونا اجازه دهد. یک بار
هم به عنوان وزیر، تمامی تمهیدات لازم جهت ضدعفونی و رعایت بهداشت را وزارتخانه در مدارس آماده سازد و بعد به ستاد خبر دهید که آماده بازگشایی مدارس هستیم تا جای اما و اگری باقی نماند.
کجا رفت امنیت مدارس با درهای باز!
روزگاری بزرگ ترین ناباوری ذهن من امنیت مدارس بود. جامعه چنان امن بود که درِ مدارس دخترانه و پسرانه از اول تا آخر زنگ باز می ماند و از داخل و خارج مدرسه، محرکه ای برای انجام خلاف یا وقوع خطر نبود. اما نمی دانستم که مثل بسیاری از نعمات دیگر به زودی این را نیز از دست خواهیم داد. دیری نگذشت که پس از انقلاب، درها بسته شدند. پرده های ضخیم پشت درِ ورودی نصب شدند. نگهبانی دَم در مأمور احتیاطی شد. اما موبایل ها، سی دی ها، عکس ها و فیلم ها، مواد مخدر و سیگار و...... از همین درهای بسته داخل آمدند و تعداد بیشتری را آلوده ساختند. همان موبایلی که امروز جزئی از ابزار آموزشی دانش آموزان محسوب می شود! آن روز تابویی وحشتناک بود و نمرات انضباط بسیاری به دلیل آن کاهش می یافت که اثرات کج رفتاری و لجبازی جوان آسیب دیده از این ماجرا تا امروز نیز با او مانده است. چون نظام آموزشی با برخورد غلط خود از او فردی ضداخلاق ساخت و اختیار، قدرت تربیت و هدایت او را از دست داد.
مدیران در شرایط خاص و استثنائی تکالیف جا مانده خود را به جا می آورند
به خاطر دارم دهه فجر سال 72 یا 73 مرحوم رفسنجانی رئیس جمهور وقت قرار بود برای افتتاح و روبان بُری برخی از طرح های به اتمام رسیده به بستان آباد آذربایجان شرقی بیایند. شهردار در عرض یک روز تکالیف نادیده گرفته شده چندین ساله خود را با آسفالت معابر و خیابان هایی که قرار بود قدم مبارک رئیس جمهور بر آنها نهاده شود، سیاه مشق کرد. ما معلمان و شاغلان سایر ادارات و اهالی خوشحال و شاد بودیم که از فلاکت خاک آلودگی و گِل آلودگی لباس و کفش خود رها خواهیم شد و برای رئیس جمهور دعا هم کردیم و حتی آرزو کردیم که هر ماه یک بار افتخار دهند و به بستان آباد خاک آلود قدم رنجه نمایند. یعنی وقتی زمان پیشبرد اهداف مد نظر خودتان است اول زیرسازی هدف و بعد روکاری، همه تلاش شماست. در تمامی عنوان خبری که در بالا تقدیم شد شما شاهد این زیرسازی هستید.
هموار سازی استخدام طلاب در آموزش و پرورش بی سر و صدا
این ملت در کوران بحران ها و سیاست های موافق و مخالف بیشمار، در انقلاب و جنگ آبدیده شده اند و بیشتر آنها قادرند تا سره از ناسره تشخیص دهند، هر چند که تنبلی، بیشتر آنان را خیال پرست کرده است و یا زیاده خواهی و جاه طلبی آنان را به هر سویی که منفعت آن بیشتر است می کشاند و بدون داشتن دانش، سواد و تجربه اقتصادی سرمایه هنگفت و یا اندک خود را به سوی طوفان سکه، ارز، بورس و ساختمان سازی هدایت می نمایند و پریدن از این شاخ به شاخ های بسیار دیگر را از همین جامعه یاد گرفته اند. بسیاری از آنان ایستادن، مشورت و تأمل کردن را فراموش نموده و بیشتر مغبون شرایط ناپایدار اقتصادی هستند تا راضی از آن . علیرغم همه این خطاها، متوجه می شوند که چگونه شما وزیر محترم، به صورت خطی و موازی کاری و بر اساس اهداف از پیش تعیین شده، دوران کرونا را مساعدترین زمان برای تثبیت سیاست مضمون و مکنون چندین ساله نظام سیاسی یعنی استخدام و جذب طلاب و روحانیون در آموزش و پرورش تشخیص داده اید.
دوران کرونا، آموزش و پرورش تصمیمی جهت دار اما به تنهایی گرفت!
در این دوران بیشتر از همه در این بین به وزارت آموزش و پرورش و تمامی پرسنل آن خوش گذشت. زمانی که معلمان، دانش آموزان و اولیا در فضای مجازی و در شبکه پر از غم های پنهان، مشغول بده بستان آموزشی بودند، وزیر محترم با بایکوت کردن فضای رسانه ای به بهانه واگیری کرونا، در اندرون خلوتکده خود و با اختیار و اراده خود به دور از هر نوع نیاز به تحمل فعالیت انتقادی گروه های فشار، خبرنگاران و معلمان، تصمیماتی برای نظام آموزشی گرفته اند که در زیر به برخی از نمونه های آن اشاره می کنم.
محتوای خبر یک دست آورده شده است چون در تعقیب هدفی خاص هستم :
* معاونت برنامهریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش دستورالعمل سال جاری خدمت وظیفه عمومی روحانیون در فعالیتهای پرورشی و فرهنگی را ابلاغ کرد. آموزش نظامی طلاب وظیفه نیز به مدت دو هفته بلافاصله پس از پایان دوره خدمت انجام میشود. همچنین در این دستور العمل تاکید شده است که انجام خدمت وظیفه هیچ گونه حق استخدامی برای افراد ایجاد نخواهد کرد./ ایران استخدام. 30 تیر 98.
* فراخوان ثبتنام سرباز طلبهها در آموزش و پرورش برای گذراندن دوره خدمت وظیفه تا دهم مرداد تمدید شد. علیرضا رحیمی ادامه داد: با توجه به اینکه جذب سرباز طلبهها در گذشته هم انجام گرفته است بر اساس توافق بهعمل آمده برای سال تحصیلی 98-99 این ظرفیت از 500 نفر به 700 نفر افزایش پیدا کرد./ ایران استخدام. 6 مرداد 98.
* به گزارش گروه جامعه خبرگزاری میزان، حسین خنیفر گفت: یکی از بندهای اساسنامه دانشگاه فرهنگیان (بند ۲۸) اجازه میدهد که از بین فارغ التحصیلان حوزه و دانشگاه کسانی که دارای مدرک لیسانس یا فوق لیسانس یا معادل حوزوی آن را داشته باشند میتوانند با حضور در آزمون ورودی دانشگاه و گذراندن سرفصلهای آموزشی به عنوان معلم مشغول به خدمت شوند./ ایران استخدام. 13 مرداد 98.
* مرکز تربیت مبلغ معلم طلاب، 12مهرماه جاری را آخرین فرصت طلاب حوزه های علمیه جهت ثبت نام در آزمون استخدامی آموزش و پرورش اعلام کرد./ ایران استخدام. 7 مهر 98.
* مدیر حوزههای علمیه خواهران کشور گفت: شورای عالی انقلاب فرهنگ مصوبهای ابلاغ کرده که طی آن ۱۰ درصد استخدام آموزش و پرورش کشور باید از بین طلاب باشد/ ایران استخدام. 9 آذر 98 .
* دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش با اشاره به برنامه پنج ساله برای همکاری با این وزارتخانه گفت: ایجاد و توسعه پیشدبستانی و مدارس غیردولتی، ایجاد و توسعه مدارس خرید خدمت به منظور حضور فعال حوزه در آموزش مبتنی بر دین و اخلاق مد نظر است./ ایران استخدام. 19 آذر 98.
* مدیر کل آموزش و پرورش کهگیلویه و بویراحمد از استخدام رسمی 30 روحانی در این نهاد خبر داد و گفت: سرباز طلبهها در مدارس استان پذیرش میشوند./ ایران استخدام. 25 آذر 98.
* معاون پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ستاد همکاری های حوزه و آموزش و پرورش از نهایی شدن پذیرش ۴۴۰ طلبه در آزمون و مصاحبه های استخدامی وزارت آموزش و پررش خبر داد./ ایران استخدام . 25 تیر 99.
* وزیر آموزش و پرورش : طلاب در 8 رشته آزمون استخدامی آموزش و پرورش شرکت می کنند/ ایران استخدام . 11 بهمن 99 .
* وزیر آموزش و پرورش : همه راههای غیر اصولی جذب معلم مسدود شد/ خبرگزاری تسنیم . ۱۸ اسفند ۱۳۹۹ .
زمانی که معلمان و فرهنگیان دلسوز در نظام آموزشی نگران سقوط کودکان محروم به دره ها جهت برخورداری از اینترنت بوده اند، یا ملول سوختن معلمان و دانش آموزان در کانکسی آتش گرفته بودند، یا عزادار غم ترک تحصیل و فراغ زودهنگام تحصیلی کودکان محروم و فقیر دائمی در این جامعه بوده اند، یا تعطیلی مدارس را فرصتی طلایی برای بازسازی مدارس فرسوده و کهنه می دانستند و بسیاری درد و رنج دیگر که برای همه دردمندان نظام آموزشی ملکه گردیده است، جناب وزیر با تمامی یاران خود فقط در یک حیطه و برای حصول یک نتیجه فعالیت می کرده اند.
مطالعه مطالب سایت صدای معلم و سکوت معنی دار وزیر و دیگر مدیران ستادی
می دانیم که وزارتی ها به طور حرفه ای اما با تصوری ناشایست نسبت به مخاطبان رسانه، مطالب سایت های گوناگون را می خوانند و متوجه همه چیز هستند. مطمئن هستم که خبر اخیر سایت صدای معلم با عنوان زیر را نیز مطالعه کرده اند:
" ورود طلاب و روحانیون در حوزه تعلیم و تربیت عمومی " در راستای پاسخ گویی به کدام یک از مطالبات مردمی و حل کدام یک از مشکلات ساختاری " نهاد آموزش " اتخاذ شده است؟ " ( این جا )
به طور دقیق کامنت های موافق و مخالف ذیل یادداشت را تجزیه و تحلیل کنید و عقده های جامعه را نسبت به معلمان مشاهده نمایید. هر چند این عقده گشایی دو سویه هست اما بار دیگر شاهد تضعیف جایگاه ارزشی معلمان باشید و به بررسی چرایی آن اهتمام ورزید. شما با آوردن طلاب به مدارس مردم دو دست را 4 دسته ساخته اید و اختلافات شدت خواهد گرفت. چون روحانیون ، نماد حاکمیتی و مذهبی جامعه اسلامی هستند پس چهار طرز تفکر با ورود آنان به مدارس، مشاهده خواهد شد :
الف - گروهی آنان را با توجه به باورهای مذهبی خود مقدس شمرده قبول خواهند کرد.
ب - گروهی از سر محافظه کاری یا بی تفاوتی دائمی، در سکوت فرو خواهند رفت.
ج - گروهی از فرط خستگی و مستأصلی، دست از اعتراض، اِعمال فشار و انتقاد بر خواهند داشت.
د - گروهی دیگر آنان را برای امر تدریس در مدارس فرزندان و دانش آموزان شان به رسمیت نخواهند شناخت. زمانی که معلمان، دانش آموزان و اولیا در فضای مجازی و در شبکه پر از غم های پنهان، مشغول بده بستان آموزشی بودند، وزیر محترم با بایکوت کردن فضای رسانه ای به بهانه واگیری کرونا، در اندرون خلوتکده خود و با اختیار و اراده خود به دور از هر نوع نیاز به تحمل فعالیت انتقادی گروه های فشار، خبرنگاران و معلمان، تصمیماتی برای نظام آموزشی گرفتند .
حال برای شما چه اهمیتی خواهد داشت که:
جمعی از کنش گران حوزه آموزش و فعالان حوزه عمومی با انتشار نامه ای خطاب به مسئولان نسبت به دخالت های حوزه علمیه در نهاد تعلیم و تربیت عمومی و خدشه دار شدن استقلال حرفه ای مدرسه واکنش نشان داده اند.
شما کار خود را طی این یک سال و بدون در نظر داشتن صلاح معلمان و پنهان از آنان انجام داده اید و چون موضوع حساسیت های خاص خود را دارد مطمئن هستید که غیر این نخواهد شد.
آقای وزیر حاصل این آشفته بازار در همان عقده گشایی ها تجلی یافته است که در زیر یادداشت صدای معلم که در بالا بدان اشاره کردم، همانند دُمل چرکین نیشتر خورده و بوی تعفن کینه ها فضا را فژاکن ساخته است. حال یکی بیاید و به این طلاب و روحانیون محترم و طرفداران دو آتشه آنان ابلاغ نماید که معلم خود قربانی ساختاری است که در آن هزینه شده است، چون وزرا برای معلمان جهت کسب مهارت تدریس و افزایش دانش، هزینه نکرده اند و بیشتر آنان به تدریج حیثیت، اعتبار، منزلت و عزت نفس معلمان را جهت حفظ دستورالعمل ها و قراردادهای اشتباه و صد البته میز ریاست خود، هزینه کرده اند.
دیوار مدارس کوتاه و همیشه محل گذر بوده است!
مخاطره آمیزترین، حساس ترین و آسیب پذیرترین وزارتخانه هر کشوری آموزش و پرورش است. چون با تعلیم و تربیت جمعیت زیر 19 سال در ارتباط است که قلب و مغز آنان آماده پذیرش داده های ماست. این داده ها باید بدون حب و بغض و بدون تعیین جهتی خاص، صرفا با آموزش هدف دار آمیخته به اصول اخلاقی و ارزشی به آنان منتقل شود. هیچ معلمی حق ندارد اصول و اعتقادات خود را ضمن تدریس به کودکان تبلیغ و یا تحمیل نماید.
روزگاری رسم بر این شد که جوانان این کشور از فرط بیکاری و بی پولی، بدون کسب هر نوع دوره و مهارت آموزشی، هوس ورود به مدارس و کلاس های درس را داشته باشند، آن هم با مجوزی از سوی شما. جمعیت رو به افزایش دانش آموزی ، وزارت آموزش و پرورش را ناتوان تر ساخت و به بهانه دسترسی به مدارس مردمی، بار خود را بر دوش مردم نهاد. بعد آن را آموزش مشارکتی نامید تا رد گم کند و پولی شدن آموزش فریاد نزند. بعد عین انتفاعی و چون علیرغم وجود اصل سی ام قانون اساسی، همه این تصمیمات، خلاف قانون بود پس آن را غیردولتی نامیدند. به قولی گنجشک را به رنگ بلبل بیالودند و صدای اعتراض ببریدند. در این بلوای آموزشی 18 نوع مدرسه و بیش از 10 نوع معلم اختراع شد. پرورش را از آموزش قیچی کردید و بحران های اخلاقی متولد شدند. عده ای از دانش آموزان در سایه حمایت و همراهی خانواده و تلاش و پشتکار خود رتبه های برتر کنکور و المپیاد و جشنواره های خوارزمی شدند. مدیران کل شما، موفقیت آنها را به پای تفاخرات خود نوشتند. پس عکس و نام آنان را در ویترین ادارات و وزارتخانه نهادید. و امروز نیز قرار است گروهی دیگر بیایند. آنان انسان هایی شریف و محترم هستند اما با تفکر مذهبی قادر به آموزش کودکان نیستند.
سه موضوع متفاوت و بسیار مهم با حضور طلاب در مدارس به وجود می آید: ورود طلاب به مدارس با برنامه ای مدون عملی شد. ابتدا سازمان پژوهش مدخل ورود روحانیونی شد که با علم پژوهش و تألیف کتب درسی بیگانه بودند. وقتی رئیس آن روحانی شد پس معاونان و پژوهشگران هم می توانستند باشند. سپس غوغای اسلامی سازی کتب درسی مطرح شد.
الف) مدرسه به معلمی نیاز دارد که جهت امر تدریس و تعلیم و تربیت، پرورش یافته است و به جز او کسی دیگر نباید به این امر مشغول باشد. وجود ناخالصی های فعلی با عناوین گوناگونی که نام معلم را یدک می کشند، تقصیر معلمان حرفه ای نیست. آنان تظاهری از نتایج عملکرد ناصحیح مدیران و تفوق نیازها بر امکانات در آموزش و پرورش هستند. کمبود معلم و یا ناتوانی ما در آموزش بهینه و مطلوب معلمان موجود و یا آتی، ضعف آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان است نه معلمان. تا کی معلمان، با اراده فردی و با همت شخصی، بهترین خواهند بود؟ پس این همه تشکیلات عریض و طویل از بهر چه بلعنده سرمایه های مادی و معنوی جامعه هستند؟ منصف باشید و کمتر خطاها و بی کفایتی های خود را به پای معلمان نقش بندید.
ب) طلاب در 8 رشته علوم انسانی از جمله دبیری عربی، مربی امور تربیتی، دبیری معارف اسلامی، آموزگاری ابتدایی، دبیری ادبیات فارسی، دبیری علوم اجتماعی، دبیری تاریخ و دبیری فلسفه میتوانند استخدام شوند. از این بین آموزگاری ابتدایی، دبیری ادبیات فارسی، دبیری علوم اجتماعی، دبیری تاریخ، برای تدریس آنان مناسب نیست. هر چند طلاب در حوزه، دروسی لازم و یا مشابه این حیطه ها خوانده باشند.
ج) فردی که در حوزه تربیت شده است دارای بینش و نگرش مذهبی نسبت به تمام مسایل علمی و غیرعلمی است. فلسفه دانشِ دینی آنان بسیار پیچیده و غیرقابل فهم برای کودکان است. شاید او با خوشرویی تدریس نماید و کودک 7 - 6 ساله را جذب خود نماید اما اثرات مذهب، بر تارو پود او چگونه نقش خواهد بست؟ آموزش هدف دار هست اما دادن جهت اجباری بدان، همیشه نتایج مطلوبی ندارد.
اجازه دهید فطرت پاک انسان ها هم به کار آید و کمتر لقمه آماده به کودکان خود بدهیم. اجازه دهید او کودکی را زندگی کند و به تدریج با رسیدن به سن بلوغ و تشخیص و با راهنمایی بزرگترها، به خودیابی و خداشناسی دست یازد. در هر دو شرایط ما عده ای را برای هدایت دلخواسته از دست خواهیم داد اما اختیار بیشتر از تک طریق هدایت، پاسخ می دهد. چون سرشت کودکان آزادی عمل را دوست دارد و آن را ترجیح می دهد. بیایید به جای تبلیغ مکرّر دین آن هم در متون کتب درسی و با نحوه تدریس و یا با حضور طلاب در کلاس ها، با عمل خود دیگران را جذب دین سازیم. چون توانایی اصلاح جامعه را نداریم، نمی توان بر اذهان دانش آموزان زودتر از مقرّر الهی، نقش دینی بست تا خیال مان آسوده گردد که تکلیف شرعی خود را به جا آورده ایم و جامعه ما دارای نسلی مؤمن و باتقوا خواهد بود. آموزش مذهبی همیشه نتایج مورد انتظار را نمی دهد.
درد ناتمام معلمان
ورود طلاب به مدارس با برنامه ای مدون عملی شد. ابتدا سازمان پژوهش مدخل ورود روحانیونی شد که با علم پژوهش و تألیف کتب درسی بیگانه بودند. وقتی رئیس آن روحانی شد پس معاونان و پژوهشگران هم می توانستند باشند. سپس غوغای اسلامی سازی کتب درسی مطرح شد. عکس دختربچگان که فقط نقاشی و کارتون بودند حذف شد، احساس گناه کردیم که تا حال چه چیزهای ناشایست می دیدیم! هر چند خیلی ها اصلا نفهمیدند چی شد چون دقت در نگاه ندارند. به هر حال خفتگان نیز بیدار شدند. بینوا پروین اعتصامی را هِد بستند و برخی دخترکان را حجاب دار کردند.... و زیربنا مساعد گردیده بود.آنان مدام گفت و گوی رسانه ای داشتند پس جا افتادند و در ایام کرونا، همه چیز به خواب مصنوعی رفت و بین نیروهای ستاد و صف شکافی مستتر بوجود آمد. بعد به بهانه کمبود معلم و به خطر افتادن اخلاقیات در مدارس، برای جذب و استخدام طلاب اعلام آمادگی شد.
کمبود معلم بهانه مناسبی برای جذب طلاب در مدارس نیست. چون ره آورد تصمیمات و سیاست های غلط 4 دهه ای خود وزرا چنین بحرانی را در آموزش و پرورش به وجود آورده است. به جای چاره اندیشی که به دانش، مهارت، تخصص و سرمایه گذاری نیاز دارد شما ساده ترین راهکار را برگزیده اید. هر چه باشد نیروی انسانی فوج عظیمی از سربازانی جان فداست که با جان و دل در بدترین شرایط مجبور به فعالیت هستند.
بحران اخلاقی دانش آموزان در مدارس هم نمی تواند بهانه ورود طلاب به حیطه غیرحرفه ای آنان باشد که باز شما مقصرید. با چندگانگی مدارس و معلمان و با محتوای ضعیف و غیرارزشی کتب درسی و با آموزش کتبی غیرلازم و غیرمفید و با حذف آموزش مهارت زندگی، سال هاست که برای این بحران مهره چینی کرده اید.
در این میان برخلاف آرای کامنت گذاران ذیل یادداشت صدای معلم، ورشکست اصلی شمایید نه معلمان.
و امروز چگونه معترض خواهیم بود، چه کسی پاسخگو خواهد بود، امکان همفکری مجدد معلمان با وزیر وجود دارد یا خیر؟ هر کدام احتمالی ضعیف، اما ممکن دارد. فراموش نکنیم که تاریخ آموزش و پرورش در حال رقم خوردنی دیگر است.
اگر وزیر آموزش و پرورش ویژگی گفت و گو و همفکری با معلمان را داشت امروز شرایط دیگری ترسیم می شد.
در ضمن به کسانی که نگران آموزش فرزندان خود در مدارس هستند و آن را تافته ای جدا بافته از نظام آموزشی کشور می شمارند و فرزند ناتنی جامعه می دانند، سفارش می کنم که دلبندان خود را جهت تربیت مذهبی به حوزه ها بسپارند. بدین طریق جامعه اصلاح و طلاب بیشتری تربیت می شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« مصطفی ملکیان » فیلسوف و روشنفکر ایرانی در سلسله گفتارهایی به ۲۰ مشکل فرهنگی ساری و جاری در میان « ایرانیان » پرداخته است .
بخش عمدهٔ پژوهشهای او در حوزهٔ اخلاق، دین، فلسفهٔ دین، اگزیستانسیالیسم، روانشناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است. نظریه عقلانیت و معنویت پروژهٔ مهم اوست. ملکیان از منتقدان روشنفکری دینی است .
به اعتقاد ملکیان، روشنفکران باید به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت سرگرم باشند. او میگوید:
من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشت و خون داری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند.
سعی کنیم که اولاً: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر.
ملکیان معتقد است ریشه مشکلات جامعه را عمدتاً باید در فرهنگ و اخلاق جست و جو کرد و توجه به سیاست برای حل مشکلات، نوعی سطحینگریست. او میگوید:
حتی اگر نهادهای اجتماعی ما سامانهای را که باید و شاید ندارند، به علت این است که کسانی که در آن نهادها دستاندرکارند، از لحاظ روان شناختی یا اخلاقی یا هر دو ناسالماند و عیب و نقص دارند. هر چه کندوکاو میکنم، میبینم که هیچ مسئله و مشکل اجتماعی و از جمله سیاسیای نیست، الا این که با یک یا دو یا سه یا چند واسطه به مسئله و مشکل روانشناختی یا اخلاقیای میرسد.
او خاطرنشان میکند:
هیچوقت با رضا و رغبت و علاقه قلبی و باطنی در مسائل سیاسی اظهار نظر نکردهام و فقط وقتی چنین کردهام که خود را اخلاقاً موظف به اظهار نظر دیدهام و آن هم وقتیست که یک امر سیاسی آثار و نتایج آشکار در روان و اخلاقیات مردم دارد.
ملکیان به اولویت فرهنگ بر سیاست معتقد است و بنابراین وظیفه روشنفکر را بیشتر نقد فرهنگی جامعه میداند تا نقد سیاسی دولت. روشنفکران و مصلحان اجتماعی به جای اینکه همیشه مجیز مردم را بگویند و فکر کنند تمام مشکلات متوجه رژیم سیاسی است، باید از مجیزگویی مردم دست بردارند و به مردم بگویند چون شما اینگونهاید حاکمان هم آنگونهاند. حاکمان زاییده این فرهنگ اند، جامعهای که فرهنگش این باشد ناگزیر سیاستش و اقتصادش هم آن میشود. خطاست که روشنفکران و مصلحان اجتماعی برای دست یافتن به محبوبیت اجتماعی مجیز مردم را بگویند و بگویند که مردم هیچ عیب و نقصی ندارند، چراکه رژیم سیاسی ناشی از مردم است و رژیم سیاسی بهتر به فرهنگ بهتر نیاز دارد. ( 1 )
« صدای معلم » در جهت آسیب شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و ایجاد فرآیند « خودانتقادی » به منظور تحقق جامعه ای سالم و دموکراتیک این بحث ها را از فایل های صوتی که در کانال تلگرامی ایشان در بیست بخش منتشر شده پیاده کرده و جهت بررسی و گفت و گو تقدیم شما می نماید .
گروه گزارش/
در نظام نامه فرهنگی و تربیتی دانشگاه فرهنگیان که به صورت آزمایشی در سال تحصیلی 99 - 1398 به صورت آزمایشی و توسط معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان ابلاغ گردیده ، چنین آمده است :
« دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي هر جامعه معرّف و مبین بالاترين سطح تفكر و تربیت آن جامعه محسوب مي شوند و اصول جهان بیني و نظام اعتقادي و ارزشي جامعه را در خود متجلّي مي سازند و با تربیت متفكران و دانشمندان و مديران آينده، در جهت بخشیدن به حركت هاي گوناگون فكري، اعتقادي، فرهنگي و سیاسي جامعه مؤثر واقع مي شوند. از اينجا مي توان گفت كه دانشگاه هاي مختلف جهان، علاوه بر اشتراكاتي كه به اعتبار دانشگاه بودن، با يگديگر دارند، به اعتبار تعلق به جوامعي يا بینش ها و ارزش هاي مختلف واجد خصوصیاتي هستند كه آنها از يكديگر متفاوت و متمايز مي سازد .
دانشگاه فرهنگیان به عنوان دانشگاهي مأموريت گرا و تربیت محور كه معلمان و مربیان نسل هاي آينده ايران اسلامي را در خود پرورش مي دهد تلاش مي نمايد تا استانداردهاي علمي و تربیتي شايسته اي را حتي بالاتر از میانگین دانشگاه هاي ديگر رعايت نمايد .
اسناد بالادستي نظام تعلیم و تربیت و مقام معظم رهبري نیز تأكیدات بسیاري در زمینه اهمیت دانشگاه فرهنگیان دارند آنجا كه مي فرمايند : " ... من الان اينجا تأكید می كنم، دانشگاه فرهنگیان را مسئولین جدّي بگیرند؛ دانشگاه فرهنگیان را -كه تولیدكنندهي معلّم است- جدّي بگیرند؛ هرچه می توانند براي اين سرمايهگذاري كنند؛ به يک لحاظ، اهمّیّت اين دانشگاه از همه ي دانشگاه هاي ديگر بیشتر است. ( بیانات در دیدار با معلمان و فرهنگیان در تاریخ 17 / 2 / 1396 )
مطابق اساسنامه دانشگاه فرهنگیان، يكي از اهداف تأسیس اين دانشگاه، تربیت ، توانمندسازي و ارتقاي شايستگي هاي عمومي ، تخصصي و حرفه اي منابع انساني با تأكید بر پرورش انسان هاي متقي ، كارآفرين ، خودباور، خلاق و توانا در تولید علم ، فنآوري و نوآوري، متناسب با مباني و ارزش هاي اسلامي و نیازهاي جامعه مي باشد. ( اساسنامه دانشگاه فرهنگیان ماده 2 بند 2 )
همچنین، تعلیم و تربیت دانشجومعلمان و مديران و كارشناساني با شايستگي هاي اخلاقي، اعتقادي، انقلابي ، تخصصي و حرفه اي و مسلط بر مباني و شیوه هاي تربیت اسلامي در طراز جمهوري اسلامي ايران از جمله وظايف و اختیارات اين دانشگاه مأموريت محور قلمداد گرديده است. ( اساسنامه دانشگاه فرهنگیان ماده 3 بند 1 )
به منظور توانمندسازي و ارتقاي سطح تربیتي، دانشي و مهارتي دانشجومعلمان شاغل به تحصیل در دانشگاه فرهنگیان و نیز تحقق اهداف مندرج در اسناد بالادستي به ويژه ساحت های شش گانه سند تحول بنیادین كه دانشگاه التزام به آنها را از جمله ارزش هاي محوري خود دانسته و در جهت تحقق آنها گام برمي دارد، نظام نامه فرهنگي و تربیتي دانشگاه فرهنگیان با جزئیات ذيل تدوين مي گردد.
امید است كه تحقق اين نظام نامه در سطح دانشگاه فرهنگیان موجب كیفیت بخشي به نظام تعلیم و تربیت شده و بركاتي را براي نظام آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران به همراه داشته باشد . در ماده 2 در بخش اهداف چنین آمده است :
-2-1 هدف کلی :
- تربیت معلم طراز جمهوري اسلامي
-2-2 اهداف ویژه :
1 ) پیاده شدن يک برنامه فرهنگي – اجتماعي و تربیتي عملگرا و نه صرفاً تئوري پرداز كه نتايج آن، هم در بازه زماني كوتاه مدت،میان مدت و بلند مدت قابل إحصاء و مشاهده باشد .
2 ) حركت شتابان تر در جهت نیل به اهداف مندرج در اسناد بالادستي نظام تعلیم و تربیت به ويژه در ساحت هاي شش گانه سند تحول بنیادين
3 ) بهره وري مناسب از اوقات فراغت دانشجومعلمان در جهت توانمندسازي آنها و كسب شايستگي هاي مورد نیاز حرفه معلمي
4 ) كمک به دستگاه آموزش و پرورش در زمینه دست یابي به منابع انساني كارآمد، توانمند و حرفه اي
ایسنا نوشت : ( این جا )
« رئیس دانشگاه فرهنگیان در سی و چهارمین جلسه شورای تخصصی فرهنگی و اجتماعی دانشگاه ( 30 مرداد 1398 ) گفت: اجرایی شدن نظامنامه فرهنگی و اجتماعی دانشگاه فرصتی برای تربیت معلم مهارتی و ارزشی است.
دکتر حسین خنیفر در این جلسه، ضمن ابراز خرسندی از فعالیت های حوزه فرهنگی و اجتماعی و طراحی و تدوین نظام نامه و رهنامه، خاطر نشان کرد: اگر فعالیت ها و مهارت های درج شده در محتوای نظام نامه عملیاتی شود جای بسی خوشحالی است و باید همه حوزه ها با تأمل بر نظام نامه تربیتی و فرهنگی، با توجه به اینکه انتظارات ما را تا حدودی در همه مسائل ارزشی در طی چهار سال مشخص می کند همراه شده و حمایت نمایند.
وی در ادامه اجرایی شدن نظام نامه را فرصتی برای برخورداری از همه ظرفیت های دانشگاه برشمرد.
رئیس دانشگاه فرهنگیان با بیان اینکه تعامل با سایر سازمان های ذیربط اساس موفقیت است، بر لزوم اهتمام در زمینه تعامل با سازمان هایی مانند فنی و حرفه ای، هلال احمر، ارشاد اسلامی، وزارت ورزش، بنیاد شهید و... و پای کار آمدن همه عوامل اجرایی و بومی سازی برنامه های استانی، تأکیدکرد.
در ادامه حجت الاسلام و المسلمین دادگر مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه فرهنگیان ضمن ابراز امیدواری و قدردانی از اهتمام و دلسوزی و دغدغه مندی معاونت فرهنگی و اجتماعی برای بهره مندی از امکانات و ظرفیت ها در خصوص آموزش های فرهنگی و مهارتی دانشجو معلمان، با ارائه مطالبی در خصوص مسائل و مشکلات و اجرای هرچه بهتر بسته های فرهنگی، رهنمودهایی را بیان داشته و نسبت به همخوانی نظام نامه تربیتی و فرهنگی با فلسفه تعلیم و تربیت معلم تأکید کرد.
همچنین دکتر محمدی سرپرست معاونت فرهنگی و اجتماعی ضمن تبریک ایام عید قربان و غدیر، و تشکر از حضور پررنگ افراد حاضر در جلسه، تأخیر در اجرای برنامه های فرهنگی و و درگیر شدن بیش از حد در مبانی نظری و نوشتاری و بوروکراسی اداری و موازی کاری را تهدیدی در اجرای برنامه های فرهنگی دانسته و نسبت به عملیاتی شدن هرچه سریع تر مهارت های فرهنگی تأکید کرد. »
با این حال به نظر می رسد اجرای نظام نامه فرهنگی و تربیتی در دانشگاه فرهنگیان فاقد امکانات و شرایط لازم بوده و افزون بر محتوای ایدئولوژیک این نظام نامه ، انگیزه ای و برنامه مدونی برای آن متصور نیست .
اما پرسش این است که آیا در بخشنامه ارسالی معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه فرهنگیان در خصوص ابلاغ نحوه اجرا ، مهارت های سه گانه ذکر شده به جز « سواد رسانه ای » با واقعیت های کف مدرسه و نیازهای واقعی نظام آموزشی بر اساس مطالعات تطبیقی ، مطابقت و هم خوانی دارد ؟
نامه ی زیر توسط یکی از دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .
این رسانه کماکان آمادگی خویش را برای دریافت و انتشار پاسخ مسئولان اعلام می نماید .
***
( علی محمدی - معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه فرهنگیان )
« فضای معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه فرهنگیان به شدت آلوده و سمی است .اگر در این حوزه کار فرهنگی و تربیتی انجام نشود به مراتب مفیدتر خواهد بود.
سوء مدیریت دکتر محمدی فضای فرهنگی را تبدیل به پادگان نظامی کرده است .
کارفرهنگی ، از جنس اختیار و اشتیاق است نه الزام و اجبار.
با شیوه های غلط ایشان در اجرای نظام نامه فرهنگی و تربیتی که در اداره کل برنامه ریزی این معاونت طراحی شده است، دانشجومعلمان از حوزه فرهنگ دور شده اند و به قول یکی از کارشناسان فرهنگی استانها بچه ها از فرهنگ بیزار شده اند.
این نظامنامه فرهنگی بیشتر شبیه آیین نامه است تا نظام نامه....
امسال دقیقا طبق نامه ای که برایتان ارسال می شود روز ۱۷ دی ماه بخشنامه ارسال می گردد و طبق تقویم زمان بندی دانشگاه روز ۱۸ دی پایان کلاس هاست . دانشجویان ورودی ۹۸ و۹۹ ملزم به گذران ۳ مهارت می شوند .نامه دقیقا یک روز قبل از پایان ترم به پردیس ها ارسال می شود.
این نهایت بی سلیقگی مدیریت است که نامه ای که باید از اول ترم دراختیار دانشجو قرار داده شود تا همه توجیه شوند در پایان ترم ارسال می گردد و چنان هجمه و سردر گمی برای کارشناسان و دانشجویان ایجاد می شود که صدای اعتراض همه برمی خیزد مخصوصا برای ورودی های جدید که هنوز با فضا آشنا نیستند ، خاطره بسیار تلخی به جاگذاشت.
برای ساکت کردن همه مجبور به توجیهات گوناگون و برگزاری های جلسات ویدئوکنفرانس برای توضیح نظام نامه می شوند.
در این نظام نامه همان طور که مشاهده می فرمایید بدون در نظر گرفتن پیش نیازها برای دانشجویانی که هنوز روخوانی مشکل دارند درس تجوید گذاشته شده است و همه دانشجوها ملزم به شرکت در دوره شده اند.
و بعد از این دوره اجباری چه استفاده های تبلیغاتی در حضور وزیر و ...نشد که ما توانستیم ۴هزار دانشجو را در این مهارت آموزی همراه کنیم ! چیزی که اجباریست دیگر فخر فروختن ندارد! و هرچقدر هم که سایر مدیران اعتراض کردند ، دکتر محمدی حاضر به متوقف کردن طرح نشد و فقط به توجیه کردن پرداخت.
کارهای تبلیغاتی در معاونت فرهنگی بیداد می کند برای یک مراسم اربعین که دو سال گذشته انجام شده حدود ۴ کتاب با تیراژ بالا چاپ شده است .(اسناد موجوداست)
این بودجه باید در اختیار دانشجومعلمان قرار گیرد نه شوآف های دکتر محمدی!
به فریاد فضای کاملا ضد فرهنگی معاونت فرهنگی برسید تا همه دانشجویان از فرهنگ و تربیت بیزار نشده اند.
یک نظام نامه باید ابزار روش ها ومنابع موردنیاز برای نیل به اهداف و اولویت های فرهنگی را مشخص کند .
بر چه اساسی عزیزان به این نتیجه رسیدند که گذراندن این مهارت های اعلامی دانشجویان را به ساحت های تربیتی خواهد رساند؟
این هفته در گوشه کنار کشور شاهد اعتراضات مسالمتآمیز و پراکنده معلمان معترض به عدم پرداخت اضافهکاریها و همچنین معلمان فارغالتحصیل از دانش سراها بودیم که به حذف سنوات تحصیلی در محاسبه بازنشستگی در قانون متعهدین خدمت به وزارت آموزش و پرورش معترض بودند.
به قول « علی پورسلیمان مدیر صدای معلم » همان "تعهد محضری" معلمان یک سند برای تخلف دولت از تعهدات معهود است و زمانی که قراردادی بین دو طرف عقد و قانونی میگردد نمیتوان یک طرفه آن را ملغی کرد. این نخستین تخلف آشکار است و رئیسجمهور که پای این لایحه را امضا کرده است باید پاسخگو باشد". ( این جا )
اوج اعتراضان معترضین در شهر شیراز صورت گرفت. همکاران ذینفع استان البرز نیز در شکلهای گوناگون اعتراض خود را به نمایش گذاشتند.
یکی از اشکال اعتراضی نامهای است که به رییس قوه قضائیه نوشته شده است:
"حجتالاسلام والمسلمین سید ابراهیم رئیسی
ریاست محترم قوه قضائیه
با سلام و عرض ادب
به استحضار میرساند تعداد زیادی از ما معلمان رسمی آموزش و پرورش که در سالهای ۶۹ تا ۷۴ بر اساس قانون متعهدین خدمت آموزش و پرورش مصوب ۱۳۶۹ جذب دانش سراهای تربیت معلم شدیم و با ثبت تعهد محضری به این عنوان مقرر شد که پس از ۴ سال آموزش با احتساب سنوات دانشآموزی در آموزش و پرورش استخدام شویم. متأسفانه در آن سالها آموزش و پرورش زیر بار تعهد خویش نرفت و نهایتاً سال ۷۷ مشغول به خدمت شدیم.
در سال ۸۸ بر اساس رأی وحدت رویه دیوان عدالت اداری سنوات وقفه پس از فارغالتحصیلی با پرداخت حقوق به آموزش و پرورش ایجاب و با اصلاح احکام کارگزینی این کار انجام شد. اکنون که در سال آخر خدمت قرار داریم معاونت قضایی دیوان عدالت اداری اقدام به نقض رأی وحدت رویه سال ۸۸ نموده است و بر این اساس صندوق بازنشستگی و وزارت آموزش و پرورش از پذیرش سنوات وقفه پس از فارغالتحصیلی امتناع می کند.
از جنابعالی عاجزانه تقاضای رسیدگی و احقاق حق معلمان زحمتکش را داریم.
خداوند منان به جنابعالی و همه مسئولین خدوم این نظام سلامتی و توفیق عنایت فرماید."
سخن آخر اینکه:
با این که در سال ۸۸ رأی دیوان عدالت اداری به نفع شاکیان مبنی بر مقصر بودن آموزش و پرورش در عدم لحاظ وقفه صادر شده است، چرا که عدم اشتغال شاکی مستند به اراده وی نبوده است و تأخیر در صدور احکام نافی حق مکتسبه قانونی مستخدم نیست. علیهذا دیوان عدالت اداری حکم به الزام دستگاه متبوع به احتساب ایام بلاتکلیفی فاصله زمانی اتمام تحصیلات تا جذب به عنوان سنوات خدمت رسمی داد. با این حال ذینفعان در احکام خود با عدم احتساب سنوات و رد صندوق بازنشستگی کشوری مواجه گشته و در حال اعتراض میباشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
به تازگی جمعی از کنش گران حوزه آموزش و فعالان حوزه عمومی در این عرصه با انتشار نامه ای خطاب به مسئولان نسبت به دخالت های حوزه علمیه در نهاد تعلیم و تربیت عمومی و خدشه دار شدن استقلال حرفه ای مدرسه واکنش نشان داده اند .
« صدای معلم » این بیانیه را منتشر کرد . ( این جا )
این کنش گران از وزیر آموزش و پرورش پرسیده اند : « شما به عنوان مقام مسئول یک وزارت خانه وزین، که نبض حیات و ممات یک ملت و فرهنگ و تمدن یک کشور در آن می تپد بر مبنای کدام پژوهش علمی و بررسی های میدانی به این نتیجه رسیدید که "بحران تربیت" در کشور با ورود طلاب و روحانیون در حوزه تعلیم و تربیت عمومی، مرتفع خواهد شد؟
در این نامه تاکید شده است :
« با اینکه مساله تربیت معلم، سال هاست در کشمکش ها و تعارضهای بین وزارت خانه های علوم و وزارت خانه تحت مسئولیت شما، تبدیل به یک بحران جدی شده است؛ چرا به جای اهتمام به حل این بحران و دادن اعتبار و ارزش به معلمان، در صدد جذب نیروهای موازی و بدیل هستید؟
آیا روحانیون مجهز به دانش تعلیم و تربیت به عنوان یک دانش رسمی و علمی و مهارت ها و شایستگی های معلمی هستند؟ اگر برنامه ای برای تجهیز این قشر به منظور ورود در مدارس دارید چرا همین تلاش و انرژی و هزینه را صرف تجهیز هر چه بیشتر معلمان به توانمندی ها و شایستگی های لازم برای حرفه معلمی نمی کنید؟ »
روز گذشته اتحادیه انجمن های علمی دانشجویی تاریخ نیز نسبت به واجد شرایط اعلام شدن طلاب و دانش آموختگان سطوح 2 و 3 حوزوی برای استخدام به عنوان دبیر تاریخ در آموزش و پرورش به وزیر آموزش و پرورش نامه ی اعتراضی نوشته اند .
موضع تشکل های فرهنگیان نسبت به این امر تاکنون سکوت بوده است .
متن کامل این نامه به شرح زیر است .
گروه رسانه/
کتاب « اعترافات یک معلم » در مرداد ماه 1337 توسط « رضا ایزدی » منتشر گردیده است .
این کتاب ارزشمند و موثر خاطرات یک دبیر ادبیات از چگونگی تدریس در دبیرستان های پسرانه بین سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ را به نمایش می گذارد که به نارسایی ها و اشتباهاتش در تدریس به نحو هنرمندانه ای اشاره می کند .
در بیوگرافی آقای رضا ایزدی چنین می خوانیم :
« از نویسندگان سخن سنج و خوش قریحه کشور ما است . او کمتر چیز می نویسد ولی آن چه تاکنون نوشته است همه در نوع خود دلچسب و خواندنی است .
وی همکاری با مطبوعات را از سال 1320 با درج مطالب مفید و آموزنده در مجلات هفتگی شروع کرده و مقالات تحقیقی و ادبی و داستان های کوتاهش همواره زبانزد خاص و عام بوده است .
ایزدی مدتی روزنامه مستقلی به نام « الوند » منتشر می کرد و بر دیوان مفتون همدانی شاعر بلند پایه ایران و حسینی داور شاعر شیرین سخن معاصر نیز مقدمه های جالب نگاشته است .
ایزدی علاوه بر کارهای مطبوعاتی سال ها در پست های گوناگون و ریاست آموزش و پرورش شهرستان های ایران به تعلیم و تربیت خدمت کرد . »
« صدای معلم » در راستای تاسیس و تثبت « فرهنگ گفت و گو و تفکر انتقادی » با رویکرد « خودانتقادی » متن کامل این کتاب فاخر را در بخش های پیوسته منتشر می کند .
گروه تشکل ها/
به مناسبت فرارسیدن هشتم مارس " روز جهانی زن " ، کانون صنفی معلمان ایران ( تهران ) بیانیه ای صادر کرد .
در این بیانیه آمده است :
« ارزیابی شرایط کنونی نظام آموزشی کشور نشان میدهد که ضریب نابرابری آموزش در کل کشور در دهه هشتاد ۴۴ درصد بوده در حالی که این شاخص اکنون در مناطق روستایی و به ویژه درباره زنان تا ۵۵ درصد افزایش داشته است.
همچنین بر اساس آمار رسمی از هر ۴ دانش آموز ۱ نفر، ترک تحصیل میکند که عمده این ترک تحصیلها مربوط به دختران طبقات فرودست روستایی و ساکنان مناطق مرزی است و باز هم بر اساس آمار رسمی منتشر شده؛ ۲۰ درصد دختران مناطق محروم در مقطع متوسطه دوم به مدرسه نمیروند. فقر و ازدواج دو عامل مهم این وضعیت اعلام شده است. »
کانون صنفی معلمان تاکید می کند :
« وضعیت محتوای کتابهای درسی نیز شرایط بهتری ندارد و در درسهایی مانند مدیریت خانواده بیش از آن که دختران دانشآموز را به سمت علمآموزی و پیشرفت تحصیلی و شکوفایی استعدادهایشان هدایت کند، متاسفانه آنان را به سوی ازدواج و خانهداری سوق میدهد؛ در حالی که همگی این دانش آموزان زیر ۱۸ سال سن دارند و طبق پیمان نامه جهانی حقوق کودک که ایران نیز آن را امضا کرده، ازدواج کودکان ( کودک همسری ) ممنوع است. »
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است .
با یکی از همکاران دانشگاهی صحبت می کردیم و می گفت این که بسیاری از دانشگاهیان چیزی نمی نویسند به دلیل این است که چیزی به ذهن شان خطور نمی کند. پرسیدم منظورتان از «چیزی» چیست؟ گفت «ایده ای» که درباره اش بنویسند و سخن بگویند و زندگی یا بخشی از زندگی شان را صرف پردازش و گسترش آن کنند.
در تمام سال های معلمی ام همواره با دانشجویانی سروکار داشته ام که برای پایان نامه و انجام تکالیف درسی شان در جست و جوی ایده ای بوده اند و عاقبت هم چیزی به ذهن شان خطور نکرده و دست به دامان این و آن (استادان) شده اند. آن ها غافل اند از این که این و آن هم چیزی به ذهن شان خطور نمی کند! چرا این طور است؟
باور من این است که انسان در وضعیت طبیعی اش پرسش می کند. ما از کودکی پرسشگری را آغاز می کنیم. در مسیر زندگی و تأمین نیازهای ضروری مان نیز باید پرسش کنیم. البته برای این که پرسشگری های ما در مسیر دانش قرار گیرد و قابلیت نوشتن و نشر یافتن پیدا کند، به مدرسه و دانشگاه می رویم. فاجعه دقیقا همین جا رخ می دهد.
با رفتن به مدرسه و بعد دانشگاه این میل و توانش پرسشگرانه ما هر سال محدود یا حتی گاهی مسدود می شود. این که چرا نظام آموزش و آموزش عالی ما مانع پرسشگری می شود، موضوع سخنم در اینجا نیست. طبیعتا می توان شمار زیادی از عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دخیل دانست.
پیامد طبیعی و اجتناب ناپذیر مسدود و محدود شدن توانش پرسشگری، بسته شدن ذهن است. همه ما این را تجربه کرده ایم که آموزش های مدرسه و دانشگاه در جان و روان ما نمی نشیند. مدرسه و دانشگاه ما را در معرض اندیشیدن قرار نمی دهند. مدرسه و دانشگاه القا و تلقین ایدئولوژی را به جای آموزش و یادگیری، و افزودن اطلاعات و حفظ کردن را به جای تقویت حس کنجکاوی، و سازگاری و تبعیت را به جای «تفکر مستقل» و «انتقادی» نشانده است. طبیعی است که در این نظام آموزشی ذهن بسته می شود و بسته می ماند. دقیقا همین وضعیت است که ما را آزار می دهد و این پرسش را ضروری می سازد که چرا چیزی به ذهن مان خطور نمی کند؟
اگر بخواهم از تحلیل های ساختاری و کلان عبور کنیم و صرفا در سطح سوژه و فردی تحلیل را محدود کنیم، فکر می کنم برای « بارورسازی ذهن » ما نیازمند فهم پذیر کردن دو دسته عوامل هستیم. نخست «عوامل بازدارنده» و دوم «عوامل سازنده».
براساس تجربه زیسته ام سه چیز را عوامل بازدارنده می دانم:
1) ترس، یعنی احساس ناامنی از نوجویی و پرسشگری و ترس از متفاوت بودن و متفاوت اندیشیدن، ترس از مجازات ها و محرومیت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی؛
2) طمع، یعنی میل شدید و سیری ناپذیر برای برخورداری از فرصت های مادی و تخصیص ندادن زمان و انرژی خود برای فعالیت فکری خلاق و کنجکاوی
3) تنبلی، یعنی غلبه میل آسودگی و لذت جویی و تن پروری بر ذهن و زندگی.
و سه چیز را عوامل سازنده می دانم: با رفتن به مدرسه و بعد دانشگاه این میل و توانش پرسشگرانه ما هر سال محدود یا حتی گاهی مسدود می شود.
1) تعامل، یعنی داشتن ارتباط با جهان و درگیری عمیق با آن؛
2) تمایل، یعنی داشتن انگیزه و اشتیاق زیاد برای دانستن و یادگیری
3) توانایی، یعنی برخوردار بودن از شایستگی ها و مهارت ها و فرصت های کافی.
البته همه این عوامل وابسته به زمینه های محیطی و ساختاری هستند. آن ها که می خواهند چیزی به ذهن شان خطور کند باید سبک زندگی و خلق و خوی را برای خود خلق کنند که بتواند در برابر محیط سرکوب گر و اغواکننده مقاومت کند.
داشتن «زندگی هدفمند» و «اراده ای معطوف به دانستن»، در هر موقعیتی برای اندیشیدن ضروری است. اگرچه نباید فراموش کرد که «تاریخ فردی» و «مسیر زندگی» و بسیاری از عوامل عصب شناختی و زیستی سهم مهمی در شکل دادن کیفیت ذهن ما و عملکردن آن دارند.
کسانی که می خواهند چیزی به ذهن شان خطور کند ناگزیر باید برای این خواسته شان بیندیشند و این موضوع تبدیل به «دغدغه وجودی» شان شود.
تجربه ام نشان می دهد کسانی که دغدغه ای دارند، می توانند بر بسیاری از محدودیت های فردی و ساختار تا حدودی غلبه کنند و آن ها که دغدغه چیزی را ندارند حتی اگر برخوردار از فرصت ها و امکان های مادی و عینی بسیاری هم باشند هرگز چیزی به ذهنشان خطور نخواهد کرد.
وقتی این تحلیل را همکارم شنید گفت: «البته تردید دارم که بسیاری از دانشگاهیان بدانند یا نگران این باشند که چیزی به ذهن شان خطور نمی کند»!
کانال دکتر نعمت الله فاضلی