صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

تحلیلی بر قتل بابک خرمدین و قتل فرزندان توسط یک پدر و مادر

۱. میشل فوکو در توضیح "نظم یا سامانه سکسوالیته" در جامعه بر این باور بود که سکسوالیته صرفا مربوط به روابط جنسی نیست؛سکسوالیته گذرگاهی است که در آن روابط قدرت میان زن و مرد،پیر و جوان، پدر و مادر و فرزند، و...شکل می گیرد و خود را تثبیت می کند.

به باور فوکو در عصر مدرن چهار اتفاق این نظم را شکل داده اند: پیدایش زن عصبی، تربیتی شدن سکس کودک، اجتماعی کردن تولید مثل و در آخر شکل گیری لذت منحرف، به ویژه لذت منحرف والدین

۲.در فرآیند قتل بابک خرمدین و خواهر و داماد خانواده همه این چهار عنصری که نظم سکسوالیته را شکل می دهند وجود دارند: پدر منحرف است و گرفتار در لذت منحرف به دختران خود تجاوز کرده است، مادر عصبی و هیستریک رفتار می کند، بنا به اعترافات والدین ، فرزندان تربیت سکسی اخلاقی نداشته اند و در آخر فرزند پسر مجرد بوده و کارکرد تولید مثل را برای خانواده ممکن نساخته و از لذت منحرف بهره گرفته است.

۳. این وضعیت، وضعیت طبیعی خانواده یا به زبان فوکو رابطه میان "نظم سکسوالیته" و "نظم وصلت" یا خانواده درعصر مدرن است.به زبان دیگر، نظم سکسوالیته یا در بستر نظم وصلت تبدیل به یک نظم اجتماعی و اخلاقی می شود یا می تواند فاجعه بیافریند. این نظم وصلت است که با تعریف قواعد مربوط به امر مجاز و ممنوع، نظم سکسوالیته را مدیریت می کند.

۴. آنچه در خانواده خرمدین اتفاق افتاده خارج شدن نظم سکسوالیته از بستر یک خانواده معمولی یا نظم وصلت است.در چنین بستری قطعا فاجعه رخ خواهد داد. سکسوالیته یا نظم قانونی و حقوقی خانواده را می پذیرد یا تبدیل به فاجعه می شود. البته قتل تنها یک شکل ویرانی خانواده است.

در ایران سالهاست که اتفاق مهمی به نام "انقلاب جنسی" رخ داده و نظم سکسوالیته را از بستر نظم قانونی و حقوقی خانواده خارج کرده است.این موضوع را باید در جایی دیگر در بحث از پیامدهای توسعه برای روابط جنسی و عاطفی در خانواده مورد بررسی قرار داد.

تحلیلی بر قتل بابک خرمدین و قتل فرزندان توسط یک پدر و مادر

کانال رخداد تازه ( مصطفی مهرآیین )


تحلیلی بر قتل بابک خرمدین و قتل فرزندان توسط یک پدر و مادر

منتشرشده در یادداشت

چهارمحال و بختیاری

منتشرشده در نامه های دریافتی

کارکرد آموزش عالی و ضرورت احیاء دانشگاه از منظر آموزش اجتماعی

مکانهای آموزشی که حّدّ کارکردشان انتشار مقاله و اعطای مدرک تحصیلیست به اشتباه عنوان دانشگاه را یدک می کشند. نهاد دانشگاه فراتر از یک مؤسسه آموزشی – اداری بوده و با نقش و رسالتش در امر آموزش عالی، مسئولیت اجتماعی و ارتقاء آگاهی جامعه هویت می یابد.

تاریخچه فعالیتهای دانشگاهیان در ایران نشان می دهد دانشگاه از عهده چنین اهدافی در برخی مقاطع تاریخی برآمده است. این نوشته دلایل و گام هایی را شرح می دهد که دانشگاه و دانشگاهیان بایستی برای نجات از وضعیت فعلی، احیاء شأن و حقانیّّت خود و تثبیت دانشگاه در جامعه بردارند. این گام ها میتواند با تأسیس سازمان نوین دانشگاهیان ایران تحقق و استحکام یابد.

دانشگاه در حال حاضر، به دلیل حداقل سه عامل بزرگ شدیداً در رنج و محنت است. پاندمی بیماری کووید و شرایط کُُرونایی علاوه بر خسارتهای جانی و روحی – روانی، باعث تعطیلی بسیاری از فعالیتهایِ جمعی از قبیل تشکیل حضوریِ کلاسهای درس، جلسات، سخنرانی ها و همایشهای دانشگاهی و دانشجویی شده است. ایراد نه صرفاً تبدیل حضوری به مجازی بلکه کاهش تأثیر فکری و فرهنگی گفتمان دانشگاه روی گروههای اساتید و دانشجویان و در نتیجهکلّ جامعه را شامل می شود. هیچ گفتمان عقیدتی یا فلسفی نمی تواند خود را محقّ و لازم الاجرا پنداشته و پروژه حقیقت جویی را مسدود کند. نیل به حقیقت تنها با فضای آزاد ابراز و اشاعه عقیده و اندیشه، و نقد آزادانه نظریات و ایدئولوژی محقق می شود.

بُرُوز وضعیت آشفته اقتصادی که نسبت مستقیم با میزان تنش درروابط منطقه ای ایران و برنامه هسته ای داشته و باعث ظهور جمعیتی مُُفسد و سودجوی فرصت طلب شده با هیچ منطقی موجه نیست ؛ این سؤال را دامن می زند که چرا حفظ ثبات اقتصادی و اخلاقیات اجتماعی، اولویت اصلی و تعیین کننده در سیاست های کلان حکومتی قرار نمی گیرند ؟ ناهنجاری اقتصادی و اجتماعی، کاهش انگیزش و اعتقاد دانشگاهیان به رسالت و اهداف آموزش عالی را در پی داشته و باور آحاد جامعه به نظام حاکمه را تحت تسلط قرار می دهد.

دلیل سوم ناشی از برخی سیاست های محدودکنندۀ بازمانده از مصوّبّات انقلاب فرهنگی در خصوص دانشگاههاست. سیاست هایی که طی سالها اصلاح یا جایگزین نشده و باعث از دست رفتن خودمختاری و شیوه فکری دانشگاه شده اند. زیرا اقدام و سخن دانشگاهیان تحت این سیاستها ممیزی می شود که باعث افولِ مرجعیت فکری دانشگاه در جامعه شده است. آخرین رویکرد تجویز شده برای دانشگاهها یعنی «خدمت به جامعه و صنعت»، امری ضروری ولی واجد نقصی بزرگ است. زمینه های همکاری در ابلاغیه ها عمدتاً مشارکت در پروژه های تولیدی و صنعتی ست و از زمینه های اجتماعی مانند ارتقاء آگاهی جامعه و کاربست دانش در اخلاق و فرهنگ غفلت شده است. جهت رفع این نقیصه بایستی دفتر ارتباط دانشگاه و جامعه در دانشگاهها راه اندازی و همایش های «دانش و آگاهی اجتماعی» برای دانشجویان و علاقمندان عمومی به اجرا گذاشته شود.

کارکرد آموزش عالی و ضرورت احیاء دانشگاه از منظر آموزش اجتماعی

در یکی دو دهه اخیر نسبت به کجروی ها و عدول دانشگاه از اهداف و رسالت اصلی اش، بسیارانتقاد شده است. اکنون اگر اراده ای برای احیاء و بازتأسیس دانشگاه برخیزد با انبوهی از کاستی ها و مشکلات مواجه می شود. نواقص و مشکلات گوناگون جامعه فعلی ایران، انتظارات و مطالبات متنوعی را به سمت دانشگاه سرازیر می کند که از مطالبات صنفی و آموزش بزرگسالان گرفته تا لزوم ارتباط ارگانیگ دانشگاه و فنآوری را شامل می شود. از طرفی با تاریخچه درخشان دانشگاهیان و دانشجویان از حیث مسئولیت اجتماعی و سیاسی در برخی مقاطع تاریخی مواجه ایم و در این میان اقدامات سازمان ملی دانشگاهیان در 85-7581 فراموش نشدنیست. اگر دانشگاهیان به این تاریخ بی اعتنا باشند، دانشگاه بدون هویت خواهد ماند. در چنین اوضاع و احوالی یا باید به این اهداف، آرمان و تاریخچه پشت کرده و تسلیم دلمردگی  و سیاستهای بازدارنده دانشگاهها شد یا باید در جهت احیاء این ارزشها پای در راه نهاد. سازمان نوین دانشگاهیان می تواند از بطن شوراهای صنفی و افراد معتقد بر احیاء دانشگاه ،تأسیس شود تا مطالبات خود را تدوین و به گوش همگان برسانند   .

اکثریت جامعه در اتخاذ باور، عقیده و تصمیم به مراجع فکری مورد قبولشان رجوع می کنند .انتخابات، تصمیمات اقتصادی، ارزشها و سبکِ زندگی و پذیرفتن آموزه های فرهنگی برخی از این زمینه ها هستند. فقدان مرجعیت فکریِ ذیصلاح و پرمخاطب یکی از معضلات اجتماعی وفرهنگی در ایران امروز است که دارای تبعات منفی در عرصه های سیاسی نیز هست.

کارکرد آموزش عالی و ضرورت احیاء دانشگاه از منظر آموزش اجتماعی

بسیاری از صاحب نظران از سلبریتیزه شدن مرجعیت فکری و تأثیر سلبریتی ها روی افکار عمومی درسالهای اخیر سخن گفته اند. این پدیده باعث ایجاد افکار محدود و سطحی بدون منطق تفکّّر در کثیری از جمعیت کشور به ویژه نسل جوان شده است. وقتی از ورود دانش به آگاهی اجتماعی ممانعت شود فضا برای سلبریتیزه شدن باز می شود.

یکی از اهداف نهاد و سازمان دانشگاهی اینست که نهاد دانشگاه را از محدوۀ اداری و تحصیلی فعلی اش فراتر برده و آن را به یکی از مراجع فکری در کشور مبدّّل کند. این نه خواسته ای آرمانی که از وظایف اصلی دانشگاههاست که در گذشته تا حدی ایفا می شده ولی اکنون از انجام آن عاجز است. فقدان مرجعیت فکریِ ذیصلاح و پرمخاطب یکی از معضلات اجتماعی وفرهنگی در ایران امروز است که دارای تبعات منفی در عرصه های سیاسی نیز هست.

دانشگاه نباید عمده ترین مخاطبین خود یعنی دانشجویان را از دست دهد. این کار با افزایش نقش دانشگاهیان در جامعه و تربیت بزرگسالان میسر می شود .دانشگاه می باید به دانشگاهیان و افراد جامعه بیاموزد عقیده را نه از روی تعصّّب بلکه برمبنای «مهارت های تفکّّر منصفانه» پرورش دهند. خوشبختانه دانشِ جامعی از مهارت تفکّرِ نقّّاد و مُُنصف در دسترس است و ضروریست درسی با موضوع مهارت تفکّّر تدوین و برای تمامی دانشجویان کارشناسی تدریس شود. از این رو سبک و ارزشهای زندگیِ مصرفیِ سلبریتیزه در یک طرف و گفتمانهای عقیدتی که با تهییج تعصبات و القائات روانی ،باورهایی را در ذهن مخاطبین حکّ می کنند، آفتهای مزرعه آموزش عالی و آگاهی اجتماعی هستند .به علاوه، حتی تفکّّرات مصون از این دو آفت، با «سپهر گفتمانیِ فئودالیزه شده» مواجه اند که سالهاست در فرهنگ این سرزمین جا افتاده و فقدان اراده و شهامت در گفتار نزد دانشگاهیان را دامن زده است.

جای بسی تأسف است که وزارت متولّّی دانشگاه، نامش را در 11 / 77 از وزارت فرهنگ و آموزش عالی به علوم، تحقیقات و فنآوری تغییر داد. این تغییر نام ،بی توجهی دانشگاه به آموزشِ فرهنگ و آگاهی اجتماعی را به دنبال داشت .

کارکرد آموزش عالی و ضرورت احیاء دانشگاه از منظر آموزش اجتماعی

گفتمان فکری دانشگاه که از آن صحبت می کنیم شیوه ای از تفکّّر و سنجش نظریه های تبیینی و ارزشی و نیز نقد گفتمان های عقیدتی و سیاسی است. هر استاد دانشگاهی که منطق تحولات علوم اعمّ از اثباتی، تجربی و تفسیری را درک و متدولوژی پژوهشیِ تخصص خودش را درونی کرده باشد، ملاک صحّّت و صِِدق در شیوۀ تفکّّر و بیان نتایج را، ملکه ذهن و خلق و خوی فکری خود قرار می دهد، مگر اینکه صرفًاً علم ورزی تقلید کرده باشد. از این رو دغدغه و ملاک گفتمان دانشگاه ،فهمِ صحیح و نقد بی طرفانه اندیشه هاست و جانب اخلاق گفت و گو و صدق در گفتار را می گیرد که بر پایه جامع نگری و استدلال مستدلّ است ،  دغدغه حقیقت را دارد و حقیقت را فدای مصلحت و منفعت نمی کند و حافظ منافع هیچ طبقه و کاستی نیست. این شرط حقیقت، از طریق اثبات حقّانیت فلان نظریه فلسفی یا سیاسی تأمین نمی گردد .

هیچ گفتمان عقیدتی یا فلسفی نمی تواند خود را محقّ و لازم الاجرا پنداشته و پروژه حقیقت جویی را مسدود کند. نیل به حقیقت تنها با فضای آزاد ابراز و اشاعه عقیده و اندیشه، و نقد آزادانه نظریات و ایدئولوژی محقق می شود.

در چنین فضایی اندیشه ها امکان رشد داشته و نظریات در بوته نقد چکش می خورند تا میزان حقّانیت آنها مشخص شود. اگر چنین رسالت والایی برای دانشگاه قائل می شویم از ارزشِ اندیشیدن و نیاز مُبرم بخشهای جامعه به دانش و آگاهی سرچشمه می گیرد و دانشگاه تنها نهادیست که پتانسیل تحقق این مهم را داراست. کشورهای بحران زده جوامعی هستند که مطالبات صنفی و حقوقی چاره ای جز اعتراضات خیابانی نیابند و خرده فرهنگ ها و گرایش های سیاسی در میادین شهر، دگماتیک و خشونت آمیز منازعه کنند .

آموزش اجتماعیِ ناکارآمد و نهاد دانشگاهیِ بی توجه به جامعه، زمینه ساز ظهور چنین پدیده ایست و در نهایت کلّ کشور تاوان آن را در کج اندیشی ها و بحران های سیاسی – اجتماعی خواهد داد.

کانال پویش ملی دوباره دانشگاه

 http://mzaker.blogfa.com/post/15


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

کارکرد آموزش عالی و ضرورت احیاء دانشگاه از منظر آموزش اجتماعی

منتشرشده در یادداشت

گروه رسانه/

آن چه در زیر می آید گفت و گوی مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی با « علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم در موضوع " موانع و راهکارهای مدیریت تعارض منافع در آموزش و پرورش " است که تیرماه 1399 انجام شده است .

منتشرشده در دیدگاه
سه شنبه, 27 ارديبهشت 1400 11:37

" خودخوار انگاری "

درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

همه ی ما آدمهای از خودراضی و متکبر را دیده ایم و به ایرادهای این اختلال در کنش متقابل انسانی آگاهی داریم. این را هم دیده ایم که اغلب افراد متفرعن و خودبین تصوری اغراق آمیز از خویشتن در ذهن دارند و به دلایلی موهوم خود را می ستایند. یعنی صفت هایی را به خود منسوب می کنند که فاقد آن هستند و همین خطای شناختی و توهم درباره ی خویشتن است که باعث می شود بخش عمده ی خودبینی ها و خودستایی ها گذشته از ناخوشایند بودن، ابلهانه نیز جلوه کنند. با این همه ساز و کارهای روانشناسانه ی زیادی را می شناسیم که این خطای شناختی را توجیه می کند.

این را می دانیم که در کل دستگاه شناختیِ یک انسان عادی و به هنجار به سوی خوش بینی و تاکید بر جنبه های مثبت و نیکِ خودش گرایش دارد و به همین ترتیب ترفندهایی شناسایی شده که افرادِ عادی از آن برای سانسور کردن جنبه های ناخوشایند خود و پنهان کاری نقاط ضعف شان استفاده می کنند. از این رو مرض خودستایی و خودبینی هرچند ناخوشایند و زننده است، اما قابل درک است و می شود دریافت که زیاده روی در همین مدارهای تشکیل خودانگاره است که به چنین اختلالی می انجامد. اما در کنار این اختلال، مرض عجیب و غریب دیگری داریم که از خودستایی و خودبینی زشت تر و زننده تر است، و آن هم وضعیتی است که انگار افتخار کشف اش نصیب من شده و بر همین اساس آن را « خود- خوار-انگاری » نامیده ام.

خودخوارانگاری نقطه ی مقابل خودستایی بیمارگونه و خودبینی متکبرانه ی توهم آلود است. در اینجا فرد به خطا خیال می کند موجودی پست و پلید و خوار است، و عیبها و ایرادهایی را به خود منسوب می کند که در واقع وجود ندارد. برای تعریف بالینی خود-خوار-انگاری باید قدری درباره ی این مفهوم دقیق تر سخن بگوییم و آن را از حالت های طبیعی یا مرضیِ مشابهش تفکیک کنیم.

این اختلال را می توان چنین تعریف کرد: خودخوارانگاری عبارت است از داشتن خودانگاره ی جمعیِ زشت و پلید و خوار و فرومایه، و اعلام کردن و تبلیغ کردن اش، و در ضمن به طور تلویحی ادعای این که خودِ فرد از این خودانگاره ی جمعی برکنار است. یعنی بر خلاف تکبر و خودستایی، خودخوارانگاری به هویت جمعی مربوط می شود و انگاره ی جمعی گروه و خانواده و ملت را شامل می شود. همچنین بر خالف حالت هایی مثل شرم و گناه یا اختلال هایی مثل کم بودن اعتماد به نفس و ترسو بودن، خودخوارانگاری اغلب با خودانگارهای ضعیف و نگون بخت روبه رو نیست. بلکه رگه ای از همان تکبر و خودستایی را می توان در تبلیغ خواری و پستی خودِ جمعی اش تشخیص داد. یعنی فرد خودخوارانگار می کوشد با محکوم کردن « ما » ی بزرگی که به آن تعلق دارد و خوار شمردن اش، و در ضمن مستقل شمردن «من »اش از این « ما »، نوعی برتری برای خود قایل شود. خودخوارانگاری آشکارا یک اختلال جامعه شناختی، یک اغتشاش فرهنگی، یک بیماری روانشناختی و یک نقص کالبدی است.

او در واقع با خوار انگاشتن کسانی که هویتی مشترک با او دارند، و ادعای این که خودش از این خواری پیراسته است، می کوشد تا زیوری برای انگاره ی خویش دست و پا کند. یعنی خودخوارانگاری وضعیتی پیچیده و اختلالی ترکیبی است که از درهم تنیده شدنِ توهمی خودستایانه درباره ی خودانگاره ی فردی با توهمی خوارشمارانه درباره ی خودانگاره ی جمعی حاصل می آید.

اگر خودستایی و تکبر را اختلالی ناخوشایند و زننده در بازنمایی خویشتن بدانیم، باید خودخوارانگاری را شکلی پیچیده تر و زشت تر از همان در نظر بگیریم. در اینجا با شکلی از تحقیرِ افراطی دیگری سر و کار داریم که قرار است زمینه سازِ خودستایی من شود، اما این دیگری همان کسی است که بیشترین شباهت را با من دارد. یعنی خودخوارانگاران با سرزنش و خوار شمردن دیگرانی که هویتی مشترک با خودشان دارند، و با متهم کردنشان به ایرادهایی موهوم می کوشند خویشتن را به صفتهای مطلوب موهوم دیگری بیارایند.

خودخوارانگاری از این رو مرضی لایه لایه و اختلالی پیچیده است که به خاطر دست اندازی به حریم دیگری ماهیتی اخلاقی نیز به خود می گیرد و می توان آن را شرّی نمایان دانست. کسی که متکبر و خودستاست یا آن دیگری که اعتماد به نفس ندارد و خود را فروپایه و ناتوان می بیند، در نهایت به دستکاری خودانگاره ی خودشان مشغول اند و ایرادی شناختی را در فهم خویشتن نمایان می سازند.

خودخوارانگاران اما با اشکالی عمیق تر سر و کار دارند. یعنی تظاهر به خوار شمردن خویش را همچون حقه ای برای پیراستن خویش از همان خواری ها به کار می گیرند و این کار را به قیمت تهمت و سرزنش و حمله به انگارهای جمعی انجام می دهند. خودخوارانگاری در این معنا شکلی افراطی از قربانی کردن دیگران به خاطر خویش است، که در ضمن با دروغ و فریب و تزویر هم در آمیخته باشد. یعنی این عارضه نمونه ای عیان از بازی های برنده- بازنده ایست که مبنای شر اخلاقی به شمار می آیند. احتمالا این اختلال از دیرباز به اشکال گوناگون در حاشیه ی زندگی روزمره ی مردم وجود داشته است. کارکردش هم از ابتدای کار گویا سیاسی بوده باشد. یعنی فرد با تاکید بر خودانگاره ی جمعی ناخوشایند و فرومایه ای، جدایی خویش از آن را اعلام می کرده و به این ترتیب موقعیتی برتر برای خویش قایل می شده است. شبیه این را مثال در گفتار چنگیز خان می بینیم که در مسجد جامع بخارا و در برابر ایرانیان شکست خورده با اشتیاق می پذیرد که مغولها مردمی وحشی و درنده خو و بی تمدن هستند، اما بلافاصله بعد خود را از ایشان برتر می شمارد و می گوید که او عذابی الهی است که برای تنبیه مسلمانان بر ایشان نازل شده است!

شبیه همین گفتمان را در رایزنی های تازیان مهاجم با سرداران ساسانی می بینیم. در آنجا که سرداران مسلمان در پست شمردن اعراب اغراقی به خرج می دهند و ایشان را به هر صفت ناخوشایندی از جمله زنده به گور کردن کودکان متهم می کنند، تا در نهایت نتیجه بگیرند که نودینانِ مسلمان از ایشان متمایز هستند و برگزیده ی خداوند محسوب می شوند. همین گفتمان باعث شده تاریخ اعراب دوران پیش از اسلام «جاهلیت » خوانده شود. در حالی که اعراب هم مانند سایر تیره های ایرانی یکی از اقوام ساکن در سپهر سیاسی و فرهنگی ایران زمین بوده اند و مانند سایر اقوام سامی ساکن این قلمرو برای خودشان فرهنگ و تمدن و تاریخی داشته اند. به ویژه در قلمرو یمن که نویسا و صاحب تمدنی دیرپا بوده، و همواره بیش از نیمی از جمعیت شبه جزیره را هم در خود جای می داده، این فرض که جاهلیتی و فرومایگی ای در کار بوده چندان درست نیست. از این نمونه ها بر می آید که از دیرباز خودخوارانگاری همچون ترفندی سیاسی برای برجسته نمودن خویشتن و در ضمن گسستن بند ناف هویت خویش از گذشته ای تاریخی رواج داشته است.

آن مغولان که به یاسای چنگیزی مسلح بودند و آن اعراب که خود را از سنت مشرکانه ی قدیمی شان جدا می شمردند، با خوار شمردن خویشتنِ قدیمی ترشان مدعی برتری و برجستگی خویشتنِ دگردیسی یافته ی تازه شان بوده اند. پس گفتمان خودخوارانگارانه به پستی و فرومایگی گذشته ی مردمی، و دگرگونی و استعال و فراز رفتنشان به موقعیتی برتر تاکید می کند و از این رو خودانگاره ای رایج و نه چندان ستایشگرانه از هویت جمعی را به شکلی اغراق آمیز مورد حمله قرار می دهد تا آن را یک سره نفی کند و هویتی نوساخته و خصوصی تر را جایگزین آن سازد. یعنی در دوران قدیم خودخوارانگاری ترفندی سیاسی بوده که نوآمدگان تاریخ و فاتحان برای خالص شدن از شر خودانگاره ی فروپایه ی قدیمی شان به کار می گرفته اند.

در دوران جدید اما، با شکلی نو از خودخوارانگاری سر و کار داریم که بیشتر به بیماری ای همه گیر شباهت دارد تا ترفندی سیاسی. البته خواهم گفت که این نمونه از خودخوارانگاری و اصولا این شکل از صورت بندی خودانگاره امری سیاسی است و این بار هم در دسیسه ای سیاسی ریشه دارد. با این همه چنین می نماید که این بار خودخوارانگاران خودشان در این دسیسه نقشی نداشته باشند و بهره ای از آن نصیبشان نشود.

درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

آن خودخوارانگاری غریبی که امروز گریبان ایرانیان را گرفته، می تواند با این نشانه های رفتاری صورت بندی شود:

الف ) خودخوارانگاران هویت جمعی خویش در مقام ایرانی را مورد حمله قرار می دهند. مشتق هایی دیگر از آن هم هستند که مسلمان بودن، شرقی بودن، خاورمیانه ای بودن، یا مشابه اینها را در خود می گنجانند. اما اگر گفتمان مورد نظر تحلیل شود، می بینیم که منظور همان ایرانی بودن است و اغلب به صراحت با همین کلمه مورد اشاره قرار می گیرد.

ب ) خودخوارانگار معتقد است یک دوقطبی بزرگ و سرنوشت ساز وجود دارد که یک طرفش ایرانی ها و طرف دیگرش غربی ها نشسته اند و شکافی عبورناپذیر هم این دو را از هم جدا می کند. هرچه در این سوست پلید و پلشت و زشت و عقب مانده است و هرچه در آن سو می بینیم سراسر زیبا و خردمندانه و منظم و عادلانه است.

پ ) خودخوارانگار به آن خودانگاره ی ناخوشایند جمعی ای که ترسیم کرده، یک حاشیه ی جزئی اضافه می کند که آن هم به خودانگاره ی شخصی خودش مربوط می شود. او از طرفی به خاطر زاده شدن و زیستن در این جامعه ی عقب مانده ی ایرانی احساس ناخوشایندی دارد که با شرمندگی و ستمدیدگی و جبر جغرافیایی و مشابه اینها صورت بندی می شود و در نهایت به طلبکار بودن فرد از تاریخ و جغرافیا و خداوند و قوانین طبیعی می انجامد.

در ضمن خودخوارانگار معتقد است خودش به شکلی معجزه آمیز از روی این شکافی که بین ایران و غرب دهان گشوده، جهش کرده است. یعنی طوری درباره ی شرق و ایران و اسلام و شبیه اینها سخن می گوید که انگار خودش مسیحی ارتدوکسی است که هزاران سال بعد در ناف اروپا جهانیان را به افتخار زایش خویش نایل آورده است. بنابراین خودخوارانگاری شیوه ای بغرنج و تا حدودی ناسازگون برای ابراز وجودی اغراق آمیز است. خودخوارانگاران کمابیش همان کلیشه ی « نابغه ی تبعید شده در زمان های ناسازگار » را بازتولید می کنند.

همان تصویری تخیلی و موهومی را که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت و نسلی از هنرمندان و ادیبان رمانتیک را به خود مشغول داشت و زندگی بسیاری شان را با افسردگی هایی مصنوعی ضایع کرد و بعد هم دوره اش گذشت و به تاریخ فرهنگ پیوست.

خودخوارانگاری در واقع شکلی بازسازی شده و سیاسی از همین کلیشه ی رمانتیک دستمالی شده است که با سوز و گدازهای سطحی نگرانه، خود-نابغه-پنداری نامستند و برچسب زنی اغراق آمیز بر توده ی مردم همراه است.

اگر خودخوارانگاری تنها تناسخی از یک کلیشه ی بیمارگونه ی قدیمی در فرهنگ اروپایی بود، می شد آن را نادیده گرفت. اما نکته در اینجاست که نهادهایی سیاسی و رسانه هایی عمومی آشکارا با برنامه ای از پیش تعیین شده در حال بازتولید و تبلیغ آن هستند. از این رو این احتمال را باید جدی گرفت که شاید در اینجا با اختلال شناختی چند تن روانرنجور سر و کار نداشته باشیم، و برنامه ای سیاسی در کار باشد که هدفش ناامید کردنِ ایرانیان از ایرانی بودنشان است. برنامه ای که وحدت تمدن ایرانی و پیوستگی منها با تاریخی دیرپا و جغرافیایی دوست داشتنی را خوش ندارد و برای ویران ساختن پیوندهای میان من و دیگری و خدشه وارد آوردن بر اتحاد تیره ها و زیرسیستم های تمدن ایرانی طرح ریزی شده است. کافی است به محتوای گفتمان خودخوارانگارانه بنگریم تا دریابیم که به راستی با چنین برنامه ای سر و کار داریم. برنامه ای که توسط دولتهای منطقه ای و قدرتهای بین المللی بر مبنای منافع نمایان و روشن اقتصادی و سیاسی تدوین شده و مدتهاست که سرمشق عمومی گفتمان درباره ی ایران را بر میسازد.

خودخوارانگاران در این بستر اجتماعی بلندگوهایی ناهشیار و کم عقل هستند که در حال تکثیر پاره گفتمانها و بیانیه های تبلیغاتی هستند که در نهایت نابودی خودشان و ریشه کنی تمدنشان را هدف گرفته است. دم خروس منافع یاد شده تنها به خاطر دوقطبیِ ایرانی-غربی از زیر عبای گفتمان خودخوارانگارانه بیرون نزده است. عناصر دیگری هم در این گفتمان هست که طی دهه های گذشته از بس تکرار شده به امری بدیهی دگردیسی یافته است:

الف ) در کل تاریخ دو جبهه ی شرق و غرب در برابر هم وجود داشته اند که یکی اش ایرانی-اسلامی بوده و دیگری اش یونانی-رومی- مسیحی

ب ) جبهه ی یونانی رومی خاستگاه فرهنگ، هنر، ادبیات، فلسفه، آزادی، فناوری، عدالت، قانونمداری و خالصه همه ی چیزهای خوب است.

پ ) جبهه ی ایرانی یک توده ی درهم و برهمِ مهاجم، ویرانگر، نامتمدن و خشن را شکل می داده که در بیان علمی می توان با برچسب هایی ساده خالصه اش کرد: شیوه ی تولید آسیاییِ برخاسته از برهوتی بوم شناختی، استبداد شرقی ناشی از عقب ماندگی ساخت سیاسی، و شاهانی مستبد و خونخوار مربوط به دوران ستم شاهی، با گروهی مردم عقب مانده، بدبخت، فقیر، غیرآزاد، مردسالار و خالصه خیلی خیلی بد!

ت ) ایرانیان امروزین گسستی فرهنگی و تمدنی را با گذشته ی تاریخی شان تجربه کرده اند که در قالب تقابل سنت و مدرنیته بیان می شود. سنت همان بخش عقب مانده ی ایرانی است و مدرنیته همان ناحیه ی شیک و زیبای غربی. در این معنا زیست جهان امروز ایرانیان امری تازه ساز و نوپا و وارداتی است که از غرب وام گیری شده است. این چهار گزاره که شالوده ی معنایی گفتمان خودخوارانگارانه را بر می سازد، طی دهه های گذشته علاوه بر فرهنگ عمومی تولید شده در نهادهایی مثل هالیوود، حتا در قالبی آکادمیک و دانشگاهی رسوخ کرده و به تدریج پشتوانه ای از متون فرمایشی و تحریف آمیز را هم برای خود پدید آورده است. هرکس که اندکی تاریخ و جامعه شناسی خوانده باشد و یا با نگاهی باز و بی تعصب ایرانیان و بقیه ی مردم دنیا را نگریسته باشد، به سادگی تشخیص خواهد داد که هر چهار گزاره ی یاد شده به شکلی فاحش و نمایان نادرست هستند و چنان که در نوشتارهایم نشان داده ام، می شود به کمک یک روش شناسی علمی و با تکیه بر انبوهی از داده ها و مدارک با قاطعیت نشان داده که همگی شان سراپا غلط هستند و در بستر بند و بست هایی سیاسی تولید و تکثیر شده اند. تا اینجای کار تکلیف مان با گفتمان خودخوارانگارانه روشن شد.

در اینجا با گفتمانی سر و کار داریم که مبانی معنایی آشکار و نادرست، و سوگیری سیاسی نمایانی دارد و به روشنی می توان نشان داد که توسط نهادها و قدرت هایی تولید و تکثیر شده است که منافعی را در ایران زمین دنبال می کنند و اقتدار و نیرومند بودن تمدن ایرانی و سربلند و ارجمند بودن ایرانیان مانعی بزرگ در راهشان محسوب می شود. اما پرسشی که پس از وارسی این گفتمان برابرمان می ایستد آن است که خودخوارانگاران چرا این گفتمان را تکثیر می کنند؟ یعنی ایرانیانی که در صورت چیرگی این حرف ها و به نتیجه رسیدن آن برنامه ها، قربانیان نگون بخت بازی ای غارتگرانه خواهند بود، چرا خود به این گفتمان دامن می زنند؟

با در نظر داشتن ساختار معنایی گفتمان مورد نظرمان، می توانیم به الگوی پخش شدن اش در جامعه نیز بنگریم و ببینیم بلندگوهای تبلیغ کننده اش چه کسانی هستند.

درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

از این اپیدمیولوژی خودخوارانگاری و تحلیل الگوهای سرایت این اختلال، چهار داده بر می آید:

الف ) کسانی که با بیشترین شور و اشتیاق گفتمان خودخوارانگاری را تبلیغ می کنند برای خویشتن ارج و احترامی اغراق آمیز و نامتناسب با توانمندی ها و داشته هایشان قایل هستند. یعنی اغلب کسانی اند که با تمدن مدرن تماسی سطحی پیدا کرده اند، و بی آن که نگاهی انتقادی داشته باشند محتوای گفتمان مورد نظرمان را بلعیده و جذب کرده و همان را بازپخش می کنند.

مبلغان خودخوارانگاری معمولا از موقعیت اجتماعی خویش ناراضی هستند، اغلب تولید فرهنگی معنادار یا دستاورد ملموس اجتماعی ای ندارند، و برای این که نبوغ و برگزیدگی خاص مورد ادعای خویش را به نوعی با این تهیای دستاورد و غیاب نشانه های خرد و هوشمندی آشتی دهند، گناه را به گردن موقعیتهای بیرونی و شرایط اجتماعی می اندازند. بدیهی است که در این میان گفتمانی ساخته و پرداخته تر از خودخوارانگاری ایرانی نخواهند یافت، که تمام رسانه های داخلی و خارجی برای تکثیرش بسیج شده اند.

ب ) تقریبا همه ی مبلغان خودخوارانگاری ایرانیان، خود با صفاتی که ایرانیان را بدان متهم می کنند تزیین شده اند. تقریبا هیچ یک تفکر انتقادی ندارند و نشانه اش قبول ساده لوحانه همان حرفهایی است که تبلیغ می کنند، و بسیاری شان با اختلال های اخلاقی ای مانند سودجویی و دروغ گویی و مشابه اینها آلوده اند. صفت هایی مانند تنبلی و تن پروری، ناامیدی و سیاه بختی، جبرگرایی و انفعال، استبداد و ستمگری و زورگویی نیز در میان ایشان توزیعی بیش از میانگین جامعه دارد. یعنی خودخوارانگاران جامعه را به صفاتی متهم می کنند که بیشترین تراکم اش در خودشان یافت می شود.

بسیار به ندرت می توان کسی را یافت که در برخورد با نظریه ها و آرای کلان نگاهی انتقادی و عقلانی و روشمند داشته باشد، حساسیتی درباره ی راستگویی و رعایت مسائل اخلاقی داشته باشد، مولد و زاینده و خالق باشد، و باز همین گفتمان را تولید کند. تولید کنندگان این گفتمان اغلب کسانی هستند که این ویژگیها را ندارند، اما ادعایش می کنند، و آن ویژگی ها را دارند، اما انکارش می کنند.

پ ) بسیاری از خودخوارانگاران ( و البته نه همه شان و نه حتا اکثرشان) اصولا در داخل ایران زندگی نمی کنند. یعنی به هر دلیلی به کشوری دیگر کوچیده اند و اغلب نارضایتی و سرخوردگی شان از ترک کشور و زیستن در شرایطی ناهموار با منزلتی فروپایه را با چنین گفتمانی توجیه می کنند. یعنی گویا ناچارند به خود بقبولانند که ایرانیان –لابد چون قدر قدوم مبارکشان را ندانسته اند- مردمی بدبخت و عقب مانده و پلید هستند و ایران هم جای ماندن نیست. به همین خاطر زیستن در همین کنج غربت و در همین شرایط نابه سامان را باید پذیرفت و ارج نهاد.

در میان انبوه مهاجران ایران به کشورهای دیگر –که خوشبختانه من در مقیاس چند هزار نفری بدانها دسترسی و با ایشان ارتباط دارم- آنهایی که فعال و نیرومند و موفق و کارساز هستند و در جامعه ی میزبانشان به ارج و احترام و موقعیتی مناسب دست یافته اند، دقیقا همان هایی هستند که به هویت ایرانی شان می بالند و این گفتمان دروغ آمیز را با تردید و انتقاد واسازی می کنند و در برابر خودخوارانگاران ایستادگی نشان می دهند.

در مقابل آنهایی که در جامعه ی میزبانشان منزوی و گوشه گیر هستند و به خاطر کمبود توانمندی ها یا نامنضبط بودن موقعیتی دندان گیر پیدا نکرده اند، بیشترین جد و جهد را در پخش و تبلیغ خودخوارانگاری نمایش می دهند.

ت ) گذشته از لایه های مولد و مبلغ گفتمان خودخوارانگاری، انبوهی از مردم عادی را هم داریم که به این گفتمان پایبندی و وفاداری چندانی ندارند، اما آن را بازتولید می کنند. بخشی اش به خاطر نارضایتی عمومی – و به حقِ- مردم از وضعیت کشورشان است، و بخشی دیگرش به تخلیه ی عادی هیجان های منفی از راه غر زدن و نالیدن مربوط می شود. یعنی گذشته از آن کوشندگانی که عمر خود را وقف ترجمه و بازتولید و تکثیر گفتمان خودخوارانگارانه کرده اند، بدنه ای از مخاطبان مشتاق و منعکس کنندگان را هم داریم که با ساده لوحی اما بدون نیتی بد در این بازی وارد شده اند. اینان مردم عادی کوچه و خیابان هستند که این گفتمان برای توهین به ایشان طراحی شده است. همان کسانی که خودخوارانگاران ایشان را پست و فروپایه و عقب مانده می دانند. همان کسانی که به هیچ عنوان چنین نیستند، و نابخردی و ساده لوحی شان در همین حد است که حرفهایی از این دست را به چیزی نمی گیرند و غافل از پیامدهای سیاسی اش در آینده، ولنگارانه آن را بازتولید می کنند. خودخوارانگاری آشکارا یک اختلال جامعه شناختی، یک اغتشاش فرهنگی، یک بیماری روانشناختی و یک نقص کالبدی است. یعنی قدرت و لذت و معنا و بقای دارنده اش را و اطرافیانش را کاهش می دهد.

خودخوارانگار با بسنده کردن به افسانه ای بی بنیاد تمدن و هویت و نهادهایی که بدان وابسته است را مورد حمله قرار می دهد، وضعیت نامطلوب و ناشایست خود را با عقایدی جبرانگارانه و نادرست توجیه می کند، و به دست افزاری برای نیروهای سیاسی مهاجم و غارتگر تبدیل می شود. در این معنا خودخوارانگاری در لایه ی جامعه و فرهنگ به بیماریهای خودایمنی در سطح زیستی و روانی شباهتی دارد. به آلزایمری فرهنگی می ماند که نادانی و کم سوادی و از دست رفتن حافظه و خرد را به دنبال دارد و به ام.اس می ماند که عضلات تغییر و سازگاری را در تن اعضای جامعه فلج می سازد.

درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

راهبرد:

چاره کردن خودخوارانگاری و ریشه کنی اش کاری دشوار و پیچیده است. خودخوار انگاری از نظر تاریخی به خصوص در دههی ۱۳۴۰ همچون بازتابی از انقلاب سپید و مهاجرت بی رویه به شهرها شایع شد و پیامد یارگیری نیروهای سیاسی چپ گرا از روستاییان تازه وارد به شهرها بود. این ماجرا تا انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ همچنان مدی روشنفکرانه و محدود در محفل هایی خاص بود، تا این که به یمن زیر و رو شدن طبقات اجتماعی در جریان انقلاب و همه گیر شدن نارضایتی اجتماعی، به هنجاری عمومی بدل شد. یعنی در اینجا با بیماری ای مزمن سر و کار داریم که نیم قرن است تداوم یافته است.

به نظرم چهار راهبرد برای درمان خودخوارانگاری می توان پیشنهاد کرد:

نخست: دانش افزایی. خودخوارانگاری از نادانی تکان دهنده و سطحی نگری کودکانه ای تغذیه می کند که با داروی خواندن و دانستن و فهمیدن درمان می شود. کسانی که معتقدند شهرنشینی، حقوق مدنی، احترام به زنان، اندیشه ی عقلانی فلسفی و چیزهایی شبیه به اینها در ایران وجود نداشته و اخیرا از غرب وارد شده، کافی است قدری کتاب بخوانند تا به بی پایه بودن این شعارها آگاه شوند. به ویژه خواندن تاریخ و ادبیات در این راه بسیار گره گشاست. به خصوص وقتی اصل متنها – و نه تفسیرهای گاه پرتحریف و سطحی شان- مطالعه شود. البته باید کتابهایی مرجع و معتبر را برای علاج این مرض پیشنهاد کرد، که توسط نسل های قبلی خودخوارانگاران نوشته نشده باشد!

دوم: آموزاندنِ اندیشه ی انتقادی و عقلانی. خودخوارانگاری در نوعی ساده لوحی و تفکر تقلیدگرا و نامنسجم ریشه دارد. این شیوه از نگاه به دنیا از ذهن هایی تراوش می کنند که تناقض های درونی، داده های ناسازگار، و پیامدهای مهیب شعارهای خودخوارانگارانه را تشخیص نمی دهند و درکی درباره اش ندارند. باید پرسشگری منظم و نقد روشمند و عقلانی را آموزاند، تا انسجام از دست رفته به ذهن ها باز گردد. اگر فرد یاد بگیرد درباره ی اعتبار حرف ها کنکاش کند و از پشتوانه ی ادعاها پرسش کند و نتیجه گیری های سست را نقد کند، خودخوارانگاری خود به خود محو خواهد شد.

سوم: پرهیز از پنهان کاری و ترک تعارف هنگام اشاره به نقاط قوت تمدن ایرانی. بسیار به ندرت می توان کسی را یافت که در برخورد با نظریه ها و آرای کلان نگاهی انتقادی و عقلانی و روشمند داشته باشد، حساسیتی درباره ی راستگویی و رعایت مسائل اخلاقی داشته باشد، مولد و زاینده و خالق باشد، و باز همین گفتمان را تولید کند.

جو غالب خودخوارانگاری چنان در روزگار ما شیک و مجلسی شده که همچون روشی عمومی برای جلب توجه و ابراز وجود روشنفکرانه کاربرد یافته است. قدری جسارت الزم است تا این هنجار اجتماعی معیوب و زیان بار درهم شکسته شود. یعنی ضرورت دارد سخنگویانی که وزن و اعتباری دارند و آگاهیای عمیق تر درباره ی خودشان و تمدنشان دارند، پیوند خویش را فرهنگ ایرانی را شجاعانه بیان کنند، از عناصر نیرومند و ارزشمند نهفته در آن – که فراوان و چشم گیر هم هست- سخن بگویند و بی آن که در تله ی خودستایی یا اغراق گرفتار آیند، آنچه که مستند و معقول و پذیرفتنی است را در هویت تاریخی خویش بازگو کنند و از آن دفاع کنند. زشتی این جذام شرمندگی و خطر این سرطان خودستایی فریبکارانه که زیر حجاب بی طرفی روشنفکرانه و نقدِ خویشتن پنهان شده، تنها زمانی آشکار می شود که خیره و مستقیم بدان بنگریم و دیگران را نیز به دیدناش و داوری کردن درباره اش فرا بخوانیم.

چهارم: تمرینِ درست « بودن ». مهمترین نقیضه ی پیش داشته ای خودخوارانگارانه، آن است که با ارجمندی و قدرت و معنا و تندرستی و شادکامی منهای ایرانیِ توانمند و نخبه ناسازگار است. این لایه ی نخبگان فکری که –با پالودن مدعیان دروغین عضویت در این طبقه- جمعیت چشم گیری هم دارند و در برابر درد خودخوارانگاری هم مصون اند، باید آنچه که هستند را به استواری و درستی نمایش دهند، بی آن که به ویروس همه گیر ریاکاری و خودنمایی مبتلا شوند.

لمس بودنِ اصیل و بی حاشیه و تنومند و اثرگذارِ منهایی که عضو تمدن ایرانی هستند، بهترین پادزهر برای تبلیغ های پردامنه ی خودخوارانگاران است. به همان ترتیبی که سرافراز بودن از حضور بزرگانی مشابه که در گذشته ی تاریخی این تمدن نقش آفریده اند و آموختن از شیوه ی بودنشان و فرا خواندنِ حضورشان به اکنون نیز چاره ای برای برخی از دردهای برخاسته از این بیماری است .

سایت سوشیانس


درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

منتشرشده در دیدگاه

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

کسری بودجه، داستان جدیدی در اقتصاد کشور ما نیست. تثبیت چنین امری مردان دولتی را واداشته است تا منابعی سهل الوصول از لابه لای مصوبات پیشین، برای جبران آن بیابند. از جمله سازمان هایی که به این کار موظف شده می توان وزارت آموزش و پرورش را نام برد که با نبش قبر ماده و تبصره های چندین دهه ای خود قصد تأمین بودجه و صرفه جویی دارد. باید پرسید آیا وزارتخانه های دیگر نیز همانند ما قانون اداری خود را شیر بی یال و دُم کرده اند یا خیر؟ در چنین وضعیتی اعتمادی به فردا نیست. از کجا معلوم فردا مثلا از ماه بعد حق عائله مندی و اولاد معلمان و فرهنگیان قطع نشود؟ ما که حق دیگری در فیش حقوقی خود نداریم تا بخواهند آن را حذف کنند. مثلا مانند کارگران حق مسکن نداریم یا مانند کارمندان وزارت آب و برق و گاز حق سرویس و ناهار نداریم که بخواهند آنها را حذف کنند.

روزگاری قوانین آن چنان معتبر و با صلابت بود که وضع قانون جدید عطف به ماسبق نمی شد و فقط مشمول مِن بعد می شد. اما دیگر هیچ اعتبار حتمی به حساب و کتاب چند تومان امروز یا زمان بازنشستگی معلمان و فرهنگیان باقی نمانده است. ما شاغلین آموزش و پرورش کم کم به جای طلبکار شدن، به دولت محترم بدهکار هم می شویم و دیگر امروز حساب ما با حساب دولت بر روی راستی آزمایی دو دو تا چهار تا نیست.

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین یعنی چه؟
" اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین، یکی از موضوعات مهم و شایع در کنترل قضایی دادگاه های مدنی، کیفری و اداری است. در حقوق اداری نیز به طور مشابهی اصل عطف به ماسبق نشدن اعمال اداری یا اصل عطف به ماسبق نشدن تصمیمات اداری جریان دارد.

ماده 4 قانون مدنی در بیان اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین می گوید :
" اثر قانون نسبت به آتیه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثر ندارد مگر این که در خود قانون مقررات خاصی نسبت به این موضوع اتخاذ شده باشد."
البته اصل عطف به ماسبق نشدن تصمیمات اداری نمی تواند ناشی از ماده 4 قانون مدنی باشد، زیرا ماده مزبور فقط ناظر به قانون است. این قاعده در واقع ناشی از عرف اداری است که امروزه در حقوق عمومی به عنوان یک اصل کلی پذیرفته شده است. قانون یا تصمیمات اداری فقط بر وقایعی حکومت می کند که پس از وضع آن روی داده است و آنچه در زمان اقتدار قانون یا آیین نامه سابق رخ داده تابع همان قانون یا آیین نامه است و تغییر قوانین نسبت به اعمال گذشته اثر ندارد. اما قانونگذار به جهت ترجیح منافع عمومی آزاد است تا هرگاه صلاح بداند با پیش بینی آن در قانون، آن را به گذشته سرایت دهد. دیوان عدالت اداری نیز در راستای اعمال و تضمین احترام به اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین و تصمیمات اداری معمولاً به شکل صریح یا ضمنی در آراء خود به این مسئله توجه داشته است که می توان به نوعی مصادیق عینی تضمین اصل عطف به ماسبق نشدن و نسبت آن با حقوق مکتسبه شهروندان را در آراء دیوان مشاهده نمود. این مسئله که عطف به ماسبق شدن قانون در حیطه صلاحیت های اختصاصی قانونگذار است، به وضوح در آرای دیوان عدالت اداری تأکید می شود. در دادرسی اداری، هر گاه قانون یا تصمیم اداری امتیازات مطلوب تری را نسبت به قانون یا تصمیمات قبلی داشته برخلاف دادرسی های کیفری، موجبی برای تسرّی منافع موجود در قانون جدید به زمان قبل از تصویب قانون تشخیص داده نمی شود و به عطف به ماسبق شدن در چنین مواردی حکم داده نشده است و این امکان در صورتی ممکن بوده که این امر و این جواز توسط خود قانونگذار پیش بینی شده باشد." (1)

به نظر می رسد این قانون یک سویه وضع شده است و از منافع فرد شاغل حمایت نمی کند و ویژگی مهم قانون یعنی جامع و مانع بودن تعریف در آن نقض شده است. چون طبق قانون عطف به ماسبق، قانونگذار به جهت ترجیح منافع عمومی آزاد است تا هرگاه صلاح بداند با پیش بینی آن در قانون، آن را به گذشته سرایت دهد ولی امتیازات مطلوب تر موجبی برای تسرّی منافع موجود در قانون جدید به زمان قبل از تصویب قانون تشخیص داده نمی شود و به عطف به ماسبق شدن در چنین مواردی حکم داده نشده است.
یعنی قانونگذار گذشته را می تواند چنگ بزند و حقی از فرد شاغل ضایع کند، اما قوانینی که امروز به نفع او وضع می شود و امتیازاتی مطلوب شمرده می شود به گذشته قابل سرایت نیست.

حال این سئوال مطرح است که سازمان برنامه و بودجه و دولت یک سال تمام با دستپاچگی و وسواس هر چه بیشتر در پی تعیین درصد افزایش حقوق برای اولین ماه سال بعد هستند و بارها بدون توجه به نرخ تورم، میزان آن را مشخص ساخته اند، این چگونه جریانی است که از یک سو منّت افزایش حقوق گذاشته می شود و از سوی دیگر، ریزفاکتورهایی چندین ساله را نبش قبر می کند؟ البته لازم است که گفته شود نرخ تورم هنگام افزایش حقوق، به طور معجزه آسایی به نصف و ثلث رقم واقعی، نزول می یابد!
هر چند افزایش هر ساله حقوق شاغلان و بازنشستگان، خود چرخه باطلی برای افزایش نرخ تورم محسوب می شود و دولت در ایجاد ثبات اقتصادی، بیش از چهار دهه ناکام و ناتوان بوده است. افزایش حقوق سالانه به نفع اقتصاد خانواده و جامعه نیست و دولت باید بتواند به سقفی از حقوق ثابت برای شاغلین و بازنشستگان برسد که رفاه نسبی آنان تأمین شود و از تکرار هر ساله این فعل نادرست، دست بردارد.

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

حال به تعدادی از مواردی که از سوی وزارتخانه برای حداکثر صرفه جویی در بودجه آموزش و پرورش اقدام یا بدان فکر شده است و از سوی دولت به مجلس جهت تصویب ارسال شده است، اشاره می کنم. امید که حریم قانون اعتبار و روایی لازم برای اعتماد کردن کارکنان را داشته باشد. و اما مواردی که بر مشمولین قبلِی قانون، اِعمال شده است و یا بدان اندیشیده شده است:

1 - حذف مدت تحصیل از سنوات خدمت دانشجویان دانشگاه فرهنگیان.

2 - حذف بند سختی شغل کلا برای کارکنان اداری و مدیران و 30 درصد برای معلمان .
هر چند بعد طرح موضوع، الهیار ترکمن معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش گفت:
" حذف فوق العاده سختی کار در آموزش و پرورش به دلیل اشتباهی بود که سال 91 اتفاق افتاد، این مزایا به زودی و تحت عنوان دیگری به فرهنگیان پرداخت می شود. دیوان عدالت اداری اشتباه را گوشزد کرد و هم این که دیوان محاسبات به عنوان یک نهاد نظارتی روی اجرای درست قوانین تأکید کرد. آنچه مدنظر دیوان عدالت اداری برای برقراری مجدد این مورد کسر شده از حقوق فرهنگیان می باشد با فوق العاده سختی کار متفاوت است و باید در قالب یک امتیاز دیگر برای فرهنگیان لحاظ شود. اکنون با سازمان اداری و استخدامی در حال رایزنی هستیم و با مصوبه ای که از شورای توسعه مدیریت خواهیم گرفت این مشکل برطرف شده و فوق العاده سختی کار تحت عنوان دیگری در فیش های حقوقی اعمال خواهد شد. وی ادامه داد: یک راه آن است که می توان با بالا بردن امتیاز میان مواد 65 تا 68 قانون خدمات کشوری این میزان کسری را جبران کرد اما به عنوان سختی کار نمی توانیم بدهیم زیرا این بند در قانون تعریف مشخص دارد؛ البته معادل رقمی را که از حقوق فرهنگیان کسر شده است، با عنوان دیگر برقرار می کنیم . " (2)

حال اگر حواس عده ای منتقد جمع نبود و قیل و قال لازم برای اعتراض به این حذف را انجام نمی داد، باز عمل خود را خطا می شمردند و یا از سکوت جمع جهت اجرای حتمی این بند، نهایت استفاده را می بردند.

3 - حذف حق عائله مندی معلمان مجرد که اشتباه از سوی خود وزارتخانه صورت گرفته بود و بدون توجه به معنای لغوی آن، این حق را اجرا کرده بودند. ظاهرا این حق فقط زنان مجرد را شامل می شد چون نامی از مردان مجرد آورده نشد!
حداقل در آموزش و پرورش، بندهای مختلف فیش حقوقی بهانه ای برای افزایش حقوق شمرده می شود که می توانستند به جای حذف این مبلغ ناچیز با تغییر نام به حق رفاه یا درج در سایر موارد، آن را به معلمان مجرد نیز بپردازند، چون بیشتر آنان از والدین پیر و بیمار خود مراقبت می کنند.

4 - حذف یارانه فرهنگیان خصوصا زوجین فرهنگی که هرگز دفاعی از آن نشد.

5 - استفتاء پرداخت حقوق تابستان از مراجع تقلید، منبع دست یازیدنی دیگری برای تحقق صرفه جویی در بودجه آموزش و پرورش محسوب می شد. هر چند اجرای آن به شرط عقل و منطق نیز غیرممکن بود اما اصل مهم پرسشی است که انجام و بدان اندیشیده شده است. مراجع عظام خصوصا مقام رهبری پرداخت حقوق تابستانی فرهنگیان را بلامانع و کاملا قانونی و شرعی دانسته اند. اما شما را به خدا مگر معلم توانایی پس انداز میلیونی در بانک ها را دارد که به اتکای زیادی درآمد و داشتن پس انداز چشمگیر، بر فرض محال بگوییم اشکالی ندارد. اگر چنین هم بود مگر معلم کارگر فصلی است که فصل تابستان قطع حقوق گردد؟ ( 3 ) چند وزارتخانه دیگر به زیر و رو کردن قوانین چند دهه ای خود دست زده اند؟ آیا اگر حقوقی مشابه آنچه که گفته شد از یک نماینده مجلس یا قاضی و کارمند بانک و شاغلین دیگر سازمانها، مشمول عطف به ماسبق قانون گردد، صدایی بلند نمی شود؟

6 - فروش برخی املاک مازاد تحت مالکیت آموزش و پرورش (4 )

7 - "علی رمضانی مدیرکل فرهنگی و هنری وزارت آموزش و پرورش در واکنش به این که به‌ نظر می‌ ر سد به تدریج اردوگاه باهنر از فضای دانش‌آموزی دور می‌شود و قصد دارید هتلی در آنجا احداث کنید تا محلی برای گردهمایی مدیران باشد گفت : ۳۰۴ اردوگاه داریم که در برنامه‌های توسعه‌ای از آنها غفلت شده است، برای خواب و استراحت دانش‌آموزان در اردوها با کمبود مواجه بودیم و از محل درآمد خود اردوگاه، ساختمانی در حال ساخت است. " (5)
که به ساخت هتل برای جذب گردشگر و مسافر اشاره نمی کنند و می گویند ساختمانی برای خواب و استراحت دانش آموزان در حال ساخت است!!

8 - مدیرکل امور اداری وزارت آموزش و پرورش:
" طبق تبصره 2 ماده 3 قانون اصلاح مقررات بازنشستگی و وظیفه قانون استخدام کشوری مصوب سال 1368 مجلس شورای اسلامی، مستخدمین موضوع این ماده که سی سال کسور بازنشستگی و یا حق بیمه پرداخته اند از پرداخت کسور بازنشستگی معاف خواهند بود‌. لکن کسور بازنشستگی سهم کارفرمایی سنوات خدمت قابل قبول مستخدم در تعیین حقوق بازنشستگی و وظیفه آنان وسیله دستگاه متبوع مستخدم به‌صندوق بازنشستگی کارکنان دولت و رفاه بازنشستگان واریز می‌گردد.
همچنین بخشنامه اخیر معاونت فنی درآمد صندوق بازنشستگی کشوری اذعان دارد: با توجه به ماده 14 ضوابط اجرایی قانون بودجه عمومی سال 1399 کل کشور موضوع تصویب‌نامه شماره 8206/ ت 57598 هـ مورخ 02-02-1399 هیئت وزیران و با عنایت به مفاد نامه شماره 43911-4690 مورخ 21-01-1400 معاونت حقوقی ریاست جمهوری؛ مقرری ماه اول از مصادیق کسور بازنشستگی موضوع تبصره (2) ماده (3) قانون اصلاح مقررات بازنشستگی و وظیفه قانون استخدام کشوری مصوب 13-12-1368 تلقی گردیده لذا کسر مقرری ماه اول از احکام ترمیم و افزایش حقوق و مزایای کارکنان مشمول تبصره موصوف که از سوی دستگاه‌های اجرایی صادر خواهد شد منتفی است.
بر این اساس کسر مقرری ماه اول، صرفاً از مستخدمین که دارای 30 سال سابقه کسور بازنشستگی هستند، کسر نخواهد گردید. (6)
یعنی بازنشستگانی که کمتر از سی سال خدمت دارند، مقرری ماه اول آنان کسر خواهد شد که رقم قابل توجهی برای صرفه جویی شمرده می شود! چرا آموزش و پرورش فقط برای یک بار هم که شده پیشقراول نتایج مطلوب و خوشایند از وضع قوانین نیست تا من معلم و فرهنگی شاغل و بازنشسته، با تحسین شما به رضایت شغلی خود ببالیم؟!

9 - مهر ماه ۹۹ دیوان عدالت اداری اقدام به نقض رأی وحدت رویه سال ۸۸ کرده است و بر این اساس صندوق بازنشستگی و وزارت آموزش و پرورش از پذیرش سنوات وقفه پس از فارغ‌التحصیلی امتناع می‌کند.
" بر اساس رأی معاونت قضایی دیوان عدالت اداری در ماده ۶ قانون متعهدین خدمت به وزارت آموزش و پرورش مصوب ۱۳۶۹ تصریح شده است دانشجویان متعهد به خدمت، از آغاز تحصیل خود به استخدام آزمایشی وزارت آموزش و پرورش در می آیند، اما در ‌ماده ۸ به وزارت آموزش و پرورش اجازه داده است در صورت نیاز و تأیید صلاحیت، فارغ التحصیلان دانشسراها را استخدام و در غیر این صورت با آنان طبق ماده ۵ و تبصره ذیل آن رفتار کند، بنابراین مستفاد از مواد ۶ و ۸ قانون مذکور دانش آموزان دانشسراها، بر خلاف دانشجویان تربیت معلم از ابتدای تحصیل به استخدام آزمایشی آموزش و پرورش در نمی‌آیند و آموزش و پرورش نیز تکلیفی به استخدام آنان بعد از فراغت از تحصیل ندارد."
در ادامه این رأی آمده است: "برابر ‌ماده ۷ قانون مذکور در مورد دانش‌آموزان دانشسراهای تربیت معلم، صرفاً پس از استخدام رسمی حداکثر مدت ۲ سال از مدت تحصیل دوره کاردانی آنها جزء سابقه خدمت رسمی آنان منظور و از نظر ترفیع (‌پایه،گروه، بازنشستگی) قابل محاسبه خواهد بود. بنابراین فاصله ایجاد شده پس از فراغت از تحصیل تا زمان استخدام دانش آموزان مذکور قابل احتساب به عنوان سنوات خدمتی نمی باشد." (7)

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

10 - معاون برنامه ‌ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش:
" در باره تفاوت تطبیقی که ۱۴۵ هزار نفر از فرهنگیان را شامل می‌شود باید حدود ۱۷ میلیون تومان برای هر نفر مسترد کنیم. یا درخصوص طبقه تشویقی که همه کارمندان آموزش و پرورش را شامل می شود باید از هر کدام ۸۰۰ هزار تومان کسر کنیم و به حساب خزانه بریزیم؛ هفته گذشته هم به شعبه اجرای احکام دیوان احضار شدیم و تأکید کردند حتما باید اتفاق بیفتد وگرنه وارد فاز بعدی پیگیری می‌شود؛ این موضوع از کنترل ما خارج است که بخواهیم مبالغ مسترد کنیم؛ ما جلوی پرداخت را گرفته‌ایم ولی استرداد آن از حیطه آموزش و پرورش خارج است و تشکیل کمیته تعاملی بین آموزش و پرورش و دیوان محاسبات ضروری است. " (8)

11 - " به نظر می رسد اکنون اتفاقاتی برای پاداش پایان دوره خدمت کارمندان در حال رخ دادن است. گذشته از پرداخت با تأخیر پاداش یا ارائه قسطی این مبلغ پول به کارمند، خبرهای تأیید نشده از تلاش دستگاه های دولتی برای لغو این مصوبه حکایت دارد. گویا سازمان برنامه و بودجه به دوایر طرح و برنامه دستگاه های دولتی اعلام کرده است به دلیل نبود بودجه کافی دولت تصمیم دارد قانون پرداخت پایان خدمت سی ساله کارکنان خود را لغو کند." (9)

12 - حذف امتیاز نوار مرزی به موجب رأی دادنامه شماره 1773 مورخ 99.11.28 دیوان عدالت اداری و بر اساس لغو بخشنامه سازمان اداری و استخدامی صورت گرفته است. ( علاوه بر وزارت آموزش و پرورش، کارکنان سایر دستگاه‌های اجرایی مشمول قانون مذکور که در مناطق مرزی خدمت می‌کنند مشمول این مصوبه هستند.)

13 - حذف بند "ی" و جزء 1 بند الف تبصره 12 بودجه مورد اشاره در ماده 5 تصویب نامه شماره 8013 مورخ 1400.01.29 (موضوع افزایش ضریب سال جاری ) نیز مربوط به مجموع کارکنان مشمول قانون مدیریت خدمات کشوری است و برای همه دستگاه‌های اجرایی مشمول قانون مدیریت به طور یکنواخت اجرا می‌شود.( لذا موضوع مطروحه در بند دوم نیز مختص فرهنگیان نیست ولی آموزش و پرورش از طریق مراجع ذی صلاح درخواست کرده تا موضوع را بررسی و درباره آن تجدید نظر کنند.)

14 - حذف " طرح معلم تمام وقت" همان طور که از متن رأی دادنامه شماره 1934 مورخ1399.12.19 هیئت عمومی دیوان‌ عدالت اداری مشخص است، متأسفانه بر اساس شکایت یکی از همکاران آموزش و پرورش، مبنی بر درخواست ابطال بخشنامه شماره 22355 مورخ 1399.11.03 وزارت آموزش وپرورش به دیوان عدالت اداری، منجر به صدور این رأی شده است. (10)
طرح معلم تمام وقت، موافقان و مخالفینی برای خود از ابتدا داشت و ما شاهد دو دستگی در این خصوص در بین معلمان بوده ایم. منتهی مراتب برای کسانی که مشمولیت این طرح را داوطلبانه پذیرفته بودند حق ایجاد شده با حسابگری های شخصی در متن زندگی، ضایع شده است.

جمع بندی
* در مجموع چه با بیان لفظی برخی از حذفیات و احتمال اجرای آنها یا با اجرای برخی تصمیمات علیرغم عطف به ماسبق نبودن قانون، یک خانه تکانی به نفع دولت در حال انجام است. اصولا انتظاری که از قانون می رود اثر مطلوب آن بر مشمولین قانون است، اما ظاهرا در آموزش و پرورش خلاف این اصل عمل می شود. دیگر اعتماد و اطمینانی به هیچ اصل، ماده و تبصره ای وجود ندارد و هر لحظه امکان حذف هر یک از آنها محتمل است.

* به جای حذف برخی از مصوبات، جست و جو در وضعیت استخدام و خدمت 4 دهه ای معلمان و فرهنگیان و یا حراج و فروش اموال دولتی آموزش و پرورش و تغییر کاربری اردوگاه های تفریحی- رفاهی دانش آموزان، به فکر اصلاح عناوین و متن قوانین خود باشید. آموزش و پرورش یک واحد تولیدی در بخش خدمات است و همانند برخی از وزارتخانه ها چون مخابرات و آب و برق و گاز، درآمدزا نیست. این تنها ویژگی آموزش و پرورش کشور ما نیست، در تمام جهان چنین است. اما آنان با صلابت اجرایی قانون، درصدی از درآمدهای حاصل از عوارض شهرداری ها، بخشی از مالیات غیرمستقیم اشخاص حقوقی، بخشی از درآمد صادرات محصولات عمده و درآمد کارخانجات کشور خود را برای آموزش و پرورش پیش بینی می کنند. حتی با آموزش مهارت های فنی و حرفه ای به دانش آموزان و فروش دست تولید آنان به درآمد زایی می پردازند.

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

* آموزش و پرورش با به تأخیر انداختن برخی از طرح ها، به اندازه کافی صرفه جویی می کند. از یک سو در اجرای طرح هایی چون رتبه بندی معلمان، تبدیل مدرک تحصیلی بالاتر از لیسانس فرهنگیان و یا تبدیل مدرک نیروهای خدماتی برای تغییر سِمت آنان، یا استخدام نیروهای حق التدریس و آموزش دهندگان نهضت، از پرداخت حق قانونی برای سال ها طفره می رود، از سوی دیگر منابع مالی دیگری دارد که معلوم نیست کجا هزینه می کند:

* درآمد هزار میلیاردی حاصل از حق بالاسری کنکور
" به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تسنیم، احمد حسین فلاحی درباره تحقیق و تفحص از سازمان سنجش اظهار کرد: آقای خدایی، رئیس سازمان سنجش در کمیسیون آموزش اعلام کرد مجوز مؤسسات کنکور با آموزش و پرورش است و این وزارتخانه سالانه هزار میلیارد تومان حق بالاسری از این مؤسسات دریافت می‌کند!" (11)

* یا درآمد حاصل از اسکان نوروزی و تابستانی مدارس برای فرهنگیان و عموم مردم که اصولا منکر آن هستید:
فرشید سیاری مدیرکل تعاون و پشتیبانی وزات آموزش‌ و پرورش:
" متأسفانه برخی هتل‌داران به جای این که تناسبی بین خدمات و نرخ‌های دریافتی خود برقرار کنند تا فرهنگیان و سایر اقشار از امکانات آنها استفاده کنند به فرافکنی نواقص خود پرداخته و به این سئوال پاسخ نمی‌دهند که چرا غیرفرهنگیان نیز متقاضی استفاده از خدمات اسکان آموزش و پرورش می‌شوند؟ درآمد ناچیز حاصله به هیچ عنوان جوابگوی فعالیت شبانه‌روزی 25 هزار نفر از عوامل اجرایی اسکان، هزینه حامل‌های انرژی، مواد شوینده، تأمین آب شرب در مناطق آزاد و از همه مهمتر آسیب‌های فیزیکی به امکانات و ساختمان مدارس نیست و وزارت آموزش‌ و پرورش با مشکلات اعتباری خود سالانه مبلغ هفت میلیارد تومان به منظور تقویت امکانات اسکان در مدارس اختصاص می‌دهد. " (12)
مدیرکل محترم، مگر آموزش و پرورش وکیل و وصی غیرفرهنگیان در برابر گرانی هتل هاست که خود را متولی آن می دانید؟ این غیرفرهنگیان چرا فکری به حال و روز اسفبار فرهنگیان، نمی کنند؟
چرا آموزش و پرورش که همیشه لنگ بودجه است باید طبق گفته شما سالانه مبلغ هفت میلیارد تومان به منظور تقویت امکانات اسکان در مدارس هزینه کند؟! ( در صورت کنجکاوی و یا علاقه می توانید به این منبع مراجعه کنید:

ایسنا. جزئیات اسکان نوروزی فرهنگیان + تعرفه‌ها. کد خبر: 94113019302 . 30 بهمن 1394. عدم درج مطالب این منبع به دلیل مربوط بودن آن به سال 1394 است که یقین حساب امروز با آن فاصله نجومی دارد.)

به شکرانه کرونا، این منبع نیز مسدود گردیده است و اعتبار مدارس امروز فقط با چرایی تعطیلی ناشی از شرایط کرونا زیر سئوال می رود نه قلمداد کردن محل آموزش به عنوان هتل. توسعه امر اسکان توسط آموزش و پرورش آنچنان سریع و وسوسه انگیز بوده است که علاوه بر مدارس و خانه های معلم، 50 دانشگاه پردیس فرهنگیان و 300 اردوگاه تفریحی نیز بدانها اضافه گردیده است.

سئوالی که قابل طرح است این که در مدت 15 ماه تعطیلی مدارس، هزینه های جاری و عمرانی مدارس چه سرانجامی یافته است؟! ( در مورد جزئیات بودجه آموزش و پرورش در سال 1400، در صورت کنجکاوی و یا علاقه می توانید به این منبع مراجعه کنید: " تعطیلی مدارس ؛ فرصتی طلایی برای بازسازی و نوسازی مدارس فرسوده و تخریبی ؟!" صدای معلم)

چند وزارتخانه دیگر به زیر و رو کردن قوانین چند دهه ای خود دست زده اند؟ آیا اگر حقوقی مشابه آنچه که گفته شد از یک نماینده مجلس یا قاضی و کارمند بانک و شاغلین دیگر سازمانها، مشمول عطف به ماسبق قانون گردد، صدایی بلند نمی شود؟ یا اثبات کردید که وزارت آموزش و پرورش همیشه پیش مرگ دیگر وزارتخانه ها برای مُثله و قربانی شدن هست؟

چرا آموزش و پرورش فقط برای یک بار هم که شده پیشقراول نتایج مطلوب و خوشایند از وضع قوانین نیست تا من معلم و فرهنگی شاغل و بازنشسته، با تحسین شما به رضایت شغلی خود ببالیم؟! چگونه می توان همیشه مغبون تصمیمات دولت و مجلس بود و همگان بدین حکم راضی و خشنود باشند؟! باور کنید اگر معلم را جدّی نگیرید، در این کشور آموزش، فرهنگ، اقتصاد و سیاست نیز، اموری مهم و اثرگذار نخواهند بود. گِره کور توسعه نیافتگی ایران در بهبود
وضعیت زندگی معلمان و نوع نگاه آحاد جامعه بدان نهفته است. سرمنشا ایجاد تغییرات سازنده و مثبت در جامعه، از آموزش است و پویایی و بالندگی آن توسط معلمان تحقق می یابد. تا این اصل مهم را باور نکنید، مشکلات فزاینده ای را بر دوش جامعه و مردم تحمیل خواهید کرد.


منابع :

1 ) VIRASCIENCE . اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین و تصمیمات اداری در پرتو آرای دیوان عدالت اداری. 1393.
2 ) پورتال مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش - کد مطلب : 685415 - 4 شهریور 1397.
3 ) سایت تابناک . کد خبر : 49885 . 24 فروردین 1397
4 ) باشگاه خبرنگاران جوان . کد خبر : 5860233 - 24 آبان 1395.
5 ) چمدان. ماجرای احداث هتل در اردوگاه شهید باهنر توسط وزارت آموزش و پرورش. کد خبر 246857. 4 آبان 1398.
6 ) تسنیم. شرایط فرهنگیان مشمول عدم کسر مقرری ماه اول اعلام شد. 17 اردیبهشت 1400.
7 ) خبرگزاری جمهوری اسلامی. معلمان دانشسرایی از دیوان عدالت اداری چه می‌خواهند؟ 25 فروردین 1400.‏
کد خبر: 84295192.
8 ) سایت خبری - تحلیلی راهبرد معاصر . کد خبر: ۷۲۹۸۳ . تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۹ .
9 ) بانک اول. 15 دی ماه 1399 . حذف قانون پاداش بازنشستگی و پرداخت نشدن ثمره سرمایه گذاری ۳۰ ساله کارکنان دولت.
10 ) بند 12. 13. 14 از خبرگزاری تسنیم. توضیحات آموزش و پرورش درباره حذف حق نوار مرزی فرهنگیان و طرح تمام وقت . 19 ارديبهشت 1400.
11) اقتصاد آنلاین . درآمد آموزش و پرورش از کنکور چقدر است؟ کد خبر 519255 . 21 فروردین 1400.
12 ) ایسنا. واکنش آموزش و پرورش به اخباری درباره درآمدهای میلیاردی از اسکان نوروزی. کد خبری: 95010300427. سوم فروردین 1395.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

دوشنبه 27 اردیبهشت نشست رسانه ای معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش با خبرنگاران به صورت " حضوری " برگزار گردید .

رضوان حکیم زاده بر خلاف رویه ای که تاکنون در نشست ها داشته اما این بار با 10 دقیقه تاخیر حضور یافت و البته دو بار برای تاخیر خود از خبرنگاران عذرخواهی کرد .

موضوع نشست " ثبت نام مدارس " بود اما همان توضیحات نخستین به عنوان " مسئول ستاد ثبت نام وزارت آموزش و پرورش " که با همراهی و توضیحات تکمیلی " محمود حبیبی "   مدیرکل دفتر فن آوری اطلاعات و ارتباطات صورت گرفت ( این جا ) نکته مبهمی را برای شفاف سازی پیش روی خبرنگاران باقی نگذاشت اما حکیم زاده در برابر پرسش های برخی خبرنگاران که در حوزه آموزش ابتدایی طرح پرسش می کردند اصرار داشت که محور بحث و طرح پرسش ها همان " ثبت نام " باشد .

بسیاری از خبرنگاران که برای طرح پرسش ثبت نام کرده بودند هنگامی که مجری نشست نام آن ها را قرائت می کرد عنوان می کردند که به صورت اختصاصی و در پایان نشست پرسش خود را مطرح خواهند کرد .

پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که این گونه امور را می توان به صورت تلفنی هم انجام داد ضمن آن که معنای نشست رسانه ای بیان مسائل و چالش ها جهت طرح آن در " حوزه عمومی " و برانگیختن حساسیت افکار عمومی برای وادار کردن مسئولان و مدیران جهت پاسخ گویی و شفاف سازی در حیطه اختیارات و عملکرد است .

این در حالی است که معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به پرسش صدای معلم در مورد ارزیابی عملکرد " خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش " آن را " عالی " ارزیابی کرد .

در پرتال وزارت آموزش و پرورش هم که خبر این نشست منتشر شده است طبق معمول از رسانه های پرسش کننده و پرسش آن ها نامی به میان نیامده است گویی اصلا خبرنگاری پرسش نکرده و فقط جلسه سخنرانی مسئولان ستادی بوده است .

گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

با آن که خبرنگاران پرسش کننده هنگام طرح پرسش " روز جهانی ارتباطات و روابط عمومی " را تبریک گفتند اما در " گالری تصاویر " پرتال وزارت آموزش و پرورش چیزی منتشر نشده است .

« علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم به عنوان دومین رسانه ، پرسش های خود را مطرح کرد . پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که این گونه امور را می توان به صورت تلفنی هم انجام داد ضمن آن که معنای نشست رسانه ای بیان مسائل و چالش ها جهت طرح آن در " حوزه عمومی " و برانگیختن حساسیت افکار عمومی برای وادار کردن مسئولان و مدیران جهت پاسخ گویی و شفاف سازی در حیطه اختیارات و عملکرد است .

مدیر صدای معلم در ابتدا گفت :

« روز جهانی ارتباطات و روابط عمومی » را تبریک می گویم . امیدوارم که این بخش بتواند در " حوزه عمومی " آموزش و پرورش نقش موثری ایفا کند .

از مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش و معاونت آموزش ابتدایی برای برگزاری این نشست تشکر می کنم هر چند " کرونا " با همه گرفتاری ها و تلخی هایی که داشته اما برای بسیاری از مدیران ستادی وزارت آموزش و پرورش فرصتی طلایی و بادآورده بود تا در برابر پاسخ گویی و مسئولیت پذیری نسبت به رسانه ها و افکار عمومی ، فراری رو به جلو داشته باشند .

پورسلیمان در بخش دیگری به انتقاد از محتوای کتاب های درسی دوره آموزش ابتدایی پرداخت .

مدیر صدای معلم گفت :

« به نظر می رسد دوز توجه به آموزش های دینی و ایدئولوژیک در مقطع ابتدایی خیلی بالاست .

" کتاب هدیه های پایه ی ششم از اول تا آخرش فقط توصیه به اصول دین و فروع دین است .

علاوه بر آن در درسی چون فارسی، آن قدر که به بررسی شهدای دفاع مقدس و کربلا و ... پرداخته شده از زندگی بزرگان و دانشمندان مطلب قابل توجهی نیست .

گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

حتی در کتاب مطالعات اجتماعی هم همین وضع است .

آن قدر سلسله ها و تاریخ لعن شده و فقط دستاوردهای انقلاب اسلامی گنجانده شده  که  گویا در هیچ دوره ای مردم در رفاه و آسایش نبوده اند الا در این دوره !

در مورد شهدای مدافع حرم صحبت می شود ولی راجع به مدافعان محیط زیست خبری نیست .

 چیزی در مورد شهروند نمونه، حقوق شهروندی و مدنی، دفاع از محیط زیست مشاهده نمی شود . این در حالی است که در حال حاضر و در آینده ای نزدیک به اذعان کارشناسان ، مسائل محیط زیستی  مهم ترین بحران کشور ایران خواهد بود .

با این محتوا چگونه قرار است تفکر انتقادی در دانش آموزان رشد پیدا کند ؟

و چگونه قرار است به کشوری نمونه در منطقه تبدیل شویم ؟ »

معاون آموزش ابتدایی در برابر این پرسش گفت :

« البته سوالات جنابعالی بیشتر از یک مورد بود و فراتر از حیطه ثبت نام .

من مسئولیت معاونت آموزش ابتدایی را بر عهده دارم و مسئول سازمان پژوهش نیستم .

اما به عنوان یک " بازخورد کلی " که می توانم خدمت شما بگویم این است که من فکر می کنم که دوره حاکمیت کتاب های درسی و موضوعات جدا از هم و جزیره ای در ارائه برنامه های درسی واقعا به سر آمده است .

 ما نیازمند یک تحول واقعی در  نوع نگاهی هستیم که در فراهم کردن فرصت های یادگیری برای دانش آموزان خصوصا در دوره ابتدایی داریم  .

حکیم زاده در پاسخ به پرسش صریح صدای معلم که مطرح کرد آیا نسبت به عملکرد سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی انتقاد دارید چنین پاسخ داد :

گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

« شما سوالات خود را پرسیدید آقای پورسلیمان !

چون موضوع ، موضوع ثبت نام است فرک نمی کنم که الان پاسخ من کمکی بکند .»

این سخنان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی در حالی مطرح می شوند که در خرداد 1399 ایشان به همراه حجت الاسلام سید سعید عاملی، غلامعلی حداد عادل، فخرالدین دانش آشتیانی، محمود مهر محمدی و علی زرافشان از سوی رئیس جمهور به مدت 4 سال به عنوان اعضای شورای سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی منصوب شدند .

مشروح پرسش و پاسخ صدای معلم و معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در این رسانه منتشر می گردد .

پایان گزارش/


گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

منتشرشده در گفت و شنود

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور