« صدای معلم » درگذشت « مهدی بهلولی » معلم و کنش گر صنفی - مدنی را به خانواده محترم ایشان و همه دوستداران وی تسلیت می گوید .
پایان پیام/
Littering یا زباله ریزی به رفتاری اشاره دارد که در ان افراد به هر دلیلی زباله های تولید شده خودشان را با بی مسئولیتی در محیط اطراف رها می کنند. هر چند برخورد با زبالهریزهای شهری شاید در نظر بسیاری از شهروندان ساده و کماهمیت به نظر برسد،چرا که اصلا برخوردی در کشور ما نسبت به این رفتار مخرب وجود ندارد، اما در بسیاری از کشورها جریمه ریختن زباله در سطح شهر آن قدر سنگین است که اگر آن دسته از شهروندان متخلف ما در آنجا زندگی میکردند شاید مجبور بودند بابت پرتابکردن زباله در سطح شهر بخش قابلتوجهی از حقوقشان را بپردازند.
چندی پیش در منطقه «زیلاند» کشور هلند مردی که سیب خورده و آن را از ماشین بیرون پرت کرده بود به 2200 یورو (حدود 11میلیون) جریمه محکوم شد و جالبتر این که شبکههای مختلف تلویزیونی دهها بار تصویر او را نشان دادند. ریختن زباله در این کشور جریمه مالی سنگینی دارد و اگر شهروند متخلفی پول نداشته باشد باید به زندان برود؛ در کشور کره جریمه ریختن اندکی زباله در خیابان برابر با 11 تا 13 درصد پایه حقوق یک کارمند است؛ در سنگاپور ریختن زباله در معابر عمومی جرم محسوب میشود و پلیس میتواند فردی را که در معابر و خیابانها آشغال ریخته جریمه کند.
جالبتر این که اگر فردی سه بار به دلیل کثیف کردن خیابانها، توسط پلیس سنگاپور جریمه شود برای بار چهارم دولت او را مجبور خواهد کرد یکشنبه با پیش بندی که روی آن عنوان «من شهر را کثیف کردهام» نوشته شده است، خیابانهای شهر را جارو کند.
در انگلیس نیز پلیس رانندگانی را که از خودرو زباله به بیرون پرتاب میکنند، جریمه میکند.
در ژاپن هر کس که کوچکترین زباله یا حتی آب دهان را در معابر عمومی بریزد 80 تا160 ین جریمه میشود.
در انگلستان نیز جریمه انداختن آب دهان در خیابان ها تا 80 پوند (حدود 320 هزار تومان) جریمه دارد.
در ایران ریختن هرگونه زباله، مایعات و اشیا از درون خودرو به معابر ممنوع است و طبق قانون 30 هزار تومان جریمه دارد....از همین رو هم نه کسی توجه می کند و نه کسی اجرا می کند...!
کانال مسائل اجتماعی ایران
( کلیپ ویدئویی زیر را مشاهده فرمایید )
اگر كسی پیوسته دستور كارش این باشد كه منافع خودش را مقدم بر منافع تیم بداند، غیر قابل اعتماد بودن خود را ثابت می كند. (جان ماكسول نویسنده هلندی تبارِ اهل آفریقای جنوبی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۰۳ میلادی)
برجسته ترین ویژگی عده ای فقط منفعت جویی است. آنان از همه چیز و همه کس، قدرت سودجویی دارند. موقعیت ها را به فرصت های تطمیع کننده تبدیل می سازند. برای این افراد غرور و عزت نفس، بی معناست و فقط کافی است که از هر دری به نفع خویش عمل کنند. آنان هرگز به جمع و سعادت آن نمی اندیشند. این خصلت آن چنان در حد مرضی در برخی از چنین افراد وجود دارد که حتی نزدیکان خود را پله ترقی خویش می سازند و چون بیشتر این افراد جاه طلب نیز هستند پس قادرند تا درجات عالی شغلی ترفیع یابند و پیش روند.
بیشتر ما در طول عمر خود فراتر از موقعیت فعلی را نمی خواهیم و حتی بدان نمی اندیشیم و شاید برای همین در یک جا ثابت می مانیم و فقط به اهداف موجود می پردازیم، لذا به فراتر از این نمی رسیم. اما افراد سودجو هر دائم در پی ریزی هدف و طرحی جدید با گستره منفعت جویی بیشتری هستند. آنان فقط در پی دسترسی به منافع مادی نیستند، هر چه جلوتر می روند حس تقدم منافع بر جمع در آنان بیشتر تقویت می شود. کافی است از همه جلو بزنند و از همه جلو باشند. حال در یک صف معمولی با چرب زبانی یا در یک بانک و اداره ای با بالیدن به موقعیت و پست خود. همیشه عده ای هستند که به چنین افرادی فرصت انجام خلاف و دور زدن قانون را می دهند. خود ما به تولد و رشد آنان مساعدت نموده ایم. ما با غفلت و بی اعتنایی خود به پررویی چنین افرادی و با چشم پوشی از حق و حقوق خود فرصت رشد قارچ گونه را به آنان داده ایم.
هنگام ثبت نام فرزندان خود، دنبال مدارسی هستند که با بند" پ " ثبت نام ویژه و خارج از شرایط عرف و قانون دارند، حسِ خاص بودن برای چنین افرادی، امتیازی برتر شمرده می شود و برتری در جمع، رضایت بیشتری برای پیشتازی در خط حق کُشی و حق خوری، به آنان می دهد. هنگام خرید مسکن و اتومبیل نیز قانون رنگ می بازد و همیشه از بند استثنا بهره مند می شوند. این همه ویلاهایی که در دل کوه ها به طور غیرقانونی ساخته می شوند به من و شما که اختصاص ندارند، همین افراد هستند که خطوط قرمز ساخت و ساز را با غرور و خودخواهی خود قیچی می کنند و به زمین خواری و کوه خواری مفتخر می گردند.
چراغ قرمز و خیابان یک طرفه و تابلوی توقف ممنوع، برای آنان یعنی احساس خفگی و در زندان و حصار بودن! پس یک نماینده مجلس مجاز است تا در خط ویژه که برای عبور نیازمند معرفی نامه خاصی است، سیلی محکمی بر گوش مجری قانون که بیست و اندی سن دارد بخواباند. یا بازپرسی که سرباز بابلی چون او را نشناخته و بر بازرسی بدنیش اصرار می ورزد و بازرپرس در قِبال سماجت سرباز، سیلی را بر صورتش می خواباند. آنان مدعی انالحق منصور حلاج اند و خود را حق و مابقی را باطل می شمارند. حال عذرخواهی کنند چه نفعی به اطاعت محض آن سربازان از حتمیت و قاطعیت قانون خواهد داشت؟ آن دو سرباز یاد گرفتند که گاه می بایست چشم ها را بست و واقعیت را کذب و گاه برعکس خواند!
حال ما به چنین افرادِ خودخواهِ فرصت طلبِ منفعت جو، چگونه اعتماد بورزیم تا سررشته امور خود را به آنان بسپاریم؟
از کجا اطمینان و وثوق خاطر داشته باشیم که به منافع ما صادق خواهند بود و از منافع خواری ما، به دور خواهند ماند؟
ما حتی برای انتخابات ریاست جمهوری نیز همانند بسیاری از امور دیگر لشکرکشی می کنیم، 592 نفر داوطلب ثبت نام کرده است که نمی توان باور کرد این امر نشانه دموکراسی است. در کشورهای پیشرفته فقط دو یا سه نفر از نمایندگان احزاب معتبر که شناخته شده هستند، داوطلب انتخابات ریاست جمهوری می شوند، حال ما آن موتور سوار، دوچرخه سوار را و یا آن دامدار را چگونه بشناسیم؟ برای همین احزاب سیاسی می باید به نیکونامی شهره باشند تا تکلیف مردم جهت اعتمادورزی به آنانی که مشتاق قدرت و عنوان یا مسئولیت پذیرند، روشن باشد.
اعتماد پلی دو طرفه است که از یک سو باید به آدم ها اعتماد كنید تا با تو صادق باشند و از سوی دیگر خود شما نیز باید بتوانید تا اعتماد دیگران را جلب نمایید. اما مگر مردم ایران هر بار با رأی دادن، اعتماد نکرده اند؟ پس چرا صداقت رنگ باخت و بیشتر مصائب و مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی، همچنان به حیات مخرب و ویرانگر خود ادامه می دهد؟
چه اتفاقی می افتد که مردم بعد از گزیده شدن فرد راهبر، فراموش می شوند و همه چیز در این جامعه رنگ می بازد و رخت بیماری مردم را نزار و نحیف نگه می دارد؟
امید که به جای وعید، وعده هایی سرلوحه شعارهایتان باشد که توان اجرایی آنها را بدون دستور کار قرار دادن منافع خود بر منافع جمع، داشته باشید و صدالبته شعارهایتان خود نیز قابلیت اجرایی داشته باشد و حباب روی آب نباشد. صدافسوس که حباب این جامعه از حدمتعارف بسیار بیشتر گردیده است و هر چیز ساده، برای خود حباب دارد. سکه، ارز، بورس و غیره.
در این جامعه اخلاقیات، فرهنگ و ادب و هنر، آموزش نیز برای خود حباب دارد ؛ هر جا که قانون قادر به حل مسئله نیست و یا مدیران ارشد در تفکر سیستماتیک برای ارائه راهکار معقول درمی مانند با طرح وجود حباب، زربافت بودن لباس پادشاهی را که لخت بود، به باور همگان تبدیل می سازید، هر چند مردم عریان بودن پادشاه را با دو چشم خود می بینند. اما در باور این یا آن، سردرگم هستند و نمی دانند به کدام یک اعتماد ورزند.
فراموش نکنید که دروغ، اعتماد را سلب می کند. ساختن اعتماد سال ها طول می کشد اما تخریب آن در چند ثانیه ممکن است و ترمیم آن تا ابد، ناممکن است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پرتال اداره کل آموزش و پرورش استان قزوین خبری بسیار کوتاه را در مورد سخنان مدیر کل در مورد « گروه های آموزشی » منتشر کرده است . ( این جا )
این پرتال می نویسد :
« گروه های آموزشی یکی از مهمترین ارکان آموزش و پرورش است / کسی باید در گروه های آموزشی حضور داشته باشد که دارای قدرت مرجعیت باشد
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی؛ جلسه کیفیت بخشی گروه های آموزشی و بررسی محتوا با حضور مدیرکل آموزش و پرورش ، رئیس دانشگاه فرهنگیان ، نماینده مدیران مدارس ، نماینده مجمع خیرین مدرسه ساز و تعدادی از کارشناسان و سرگروه های آموزشی در سالن جلسات اداره کل آموزش و پرورش برگزار شد.
طی این جلسه هر کدام از حاضرین نظرات و پیشنهادهای خود را در خصوص کیفیت بخشی گروه های آموزشی و بررسی محتوا ارائه می نمایند.
ضرورت تعامل بیشتر گروه های آموزشی و دانشگاه فرهنگیان، بهره گیری از ظرفیت سرگروه های آموزشی در برنامه ریزی ها و تولید محتواهای آموزشی، فعال سازی پژوهش سراهای دانش آموزی، تجلیل از فرهنگیان فعال در عرصه تحقیق و پژوهش، توجه به هنرستان ها و رشته های فنی و حرفه ای از جمله نکات مطرح شده در این جلسه بود. »
« صدای معلم » در ارتباط با گروه های آموزشی و کارکرد این مجموعه در آموزش و پرورش گزارش های متعددی را منتشر کرده اما به نظر می رسد مسئولان و مدیران آموزش و پرورش پاسخی بر این نقدها ندارند .
نخستین پرسش « صدای معلم » از مدیر کل آموزش و پرورش استان قزوین و سایر مدیران آن است که تا چه میزان در جهت تحقق و پیاده سازی مفاد « آیین نامه گروه های آموزشی و تربیتی » موفق بوده اند ؟ ( این جا )
چرا محتوای این آیین نامه به نحو مناسب و کامل به اطلاع معلمان نمی رسد ؟ مطابق آیین نامه گروه های آموزشی و تربیتی یکی از وظایف مهم این گروه های تخصصی راهبری حرفه ای معلمان و نظارت بر عملکرد آنان، با تاکید بر نظارت بالینی است .
آیا مکانیسم انتخاب " سر گروه ها " بر اساس آیین نامه مربوطه است و یا آن که مدیر اداره هر کسی را خود مصلحت بداند به این سمت منصوب می کند ؟
پرسش این است که گروه های آموزشی تا چه حد در ارتقای کیفیت آموزش و پرورش و توسعه مستمر شایستگی های حرفه ای معلمان اثربخش بوده و کارایی داشته اند ؟
واقعا تا چه میزان گروه های آموزشی در فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری ها به بازی گرفته می شوند ؟
چندی پیش " مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش "دستور العملی را با موضوع برنامه سنجش صلاحیت و توسعه شایستگی های حرفهای منابع انسانی صادر کرد .
« صدای معلم » در ارتباط با این مساله در گزارشی با عنوان « آیا در مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش چیزی به نام " برنامه " پیش بینی شده است ؟! » نوشت :( این جا )
« به نظر می رسد هدف این دستورالعمل سنجش صلاحیت و توسعه شایستگی های حرفهای منابع انسانی در جهت اجرای نظام رتبه بندی معلمان باشد .
« صدای معلم » چند پرسش را از این مرکز مطرح می کند :
نخست پرسش این رسانه آن است زمانی که گروه های آموزشی در هر منطقه و استان حضور دارند ، شناسایی " نیروهای ارزیاب " و صرف این همه نیرو و زمان با چه اهدافی صورت می گیرد ؟
آیا وزارت آموزش و پرورش به گروه های آموزشی خود که در حال حاضر بر خلاف آیین نامه گروه های آموزشی و تربیتی ( این جا ) ، سرگروه های آموزشی توسط روسای ادارات منصوب می شوند اعتمادی ندارد ؟
این موازی کاری ها و دوباره کاری ها که سرانجامی جز اتلاف منابع و دلسردی منابع انسانی ندارد تا کجا و چه زمانی باید ادامه پیدا کند ؟
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا با گرفتن یک آزمون که روایی و اعتبار آن مورد پرسش و ابهام است می توان به این مهم دست یازید ؟
آزمونی که تاکنون هیچ مرکز و مرجع پژوهشی و علمی آن را تایید نکرده و قرینه ای نیز در نظام های آموزشی موفق و توسعه یافته ندارد .
بارها در این رسانه گفته و متذکر شده ایم که عملکرد یک معلم در حوزه صلاحیت های حرفه ای باید در کلاس درس و توسط متخصصان مربوط مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد .
از آزمون های فست فودی و بخشنامه های دستوری ، معلم حرفه ای بیرون نمی آید .
آیا مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فن آوری اطلاعات تاکنون در مورد سیاست های خود در زمینه جذب و تربیت نیرو اندیشیده است ؟ »
این در حالی است که مطابق آیین نامه گروه های آموزشی و تربیتی یکی از وظایف مهم این گروه های تخصصی راهبری حرفه ای معلمان و نظارت بر عملکرد آنان، با تاکید بر نظارت بالینی است .
چرا معلمانی که خود مسئولیت گروه های آموزشی را بر عهده دارند در برابر این " وضعیت " سکوت "کرده اند ؟
پایان گزارش/
با زنگ ساعت زنگدار قدیمی بیدار و نمازی نوش کرده و برای خرید نان تازه از منزل بیرون میزنم. جنب و جوش غریبی در پیادهراه باغ سیب بلوار ارم برقرار بوده و ورزشکاران و سحرخیزان مشغول مشق عشقند. نانوایی تنورش گرم نیست ، یک بربری خشخاشی از صف بینوبت گرفته راهی منزل میشوم. پس از صرف صبحانه قبل از ساعت ۷ بیرون میزنم.
مسئول امتحانات نهایی شهیدستانم و امروز بازدید وزارتی از حوزه امتحانات داریم.
مربی بهداشت نداریم .به خاطر امتناع همکاران از پوشیدن گان خودم گانپوش شده و با رعایت پروتکلهای بهداشتی دانشآموزان به هم چسبیده در بیرون و حیاط مدرسه را به تدریج وارد سالن امتحانات میکنیم. تقصیر هم ندارند یکسال و اندیست که همکلاسی های خود را ندیده اند. چند تن از اولیا که شدیدا نگران کرونا ویروسند علیرغم تذکر دربان وارد مدرسه شده و به سین جیم من از چند و چون حوزه میپردازند.
نگرانی و اضطراب در چشمانشان موج میزند و معترض امتحانات حضوری اند.
با آرام کردن اولیا آنها را به گوشه حیاط زیر درخت توت هدایت کرده و به سالن باز میگردم.
ساعت ۷/۵۸ دقیقه پیامک رمز سوالات نهایی وارد گوشی میشود. مسئول تکثیر سوالات باید در شش هفت دقیقه چهار برگه سوالات امتحان ادبیات را برای ۱۵۰ دانشآموز پایه ۱۲ با دستگاههای کپی دوره جنگ جهانی تکثیر نماید.
دیروز دو و نیم میلیون برای تعمیر دستگاه تکثیر خرج کردهایم ولی امروز وسط کار دستگاه کپی ادا در میآورد. مجبوریم صفحات سوم و چهارم را با امکانات مدرسه مجاور تکثیر کرده و به دست دانشآموزان برسانیم.
چند دانش آموز مایه دار آرایش کرده از مدارس پولداران نصیب مان شده است.
شنیون، مش و می کاپ حداقل کاریست که نکرده اند ، با دختر مو نمی زنند و جنسیت شان از ظاهر چندان هویدا نیست.
حوالی ساعت ۹ بازدید کنندگان وزارتی به همراه اصغر افشار رییس دوستداشتنی امتحانات استان وارد مدرسه میشوند و برای زهر چشم گرفتن سوال پیچم میکنند؛ از قدمت شهیدستان تا تعداد غایبین، از نحوه رعایت پروتکلها تا اتاق ایزوله و تکثیر و....
آمادهتر از آنیم که سوتی و آتو دست بازدیدکنندگان وزارتی بدهیم.
منشی حوزه مترصد بهانه ای برای توپیدن به بازدید کنندگان وزارتی است ؛ حق هم دارد ، هنوز حق الزحمه امتحانات پارسال را نگرفته ایم. آرامش می کنم و تو گوشش می گویم به کجا چنین شتابان؟!
همشهری های سمنانی ات ۱۶ سال دِمار از روزگارمان درآورده اند ای پسر !
بازدید به خوبی و خوشی پایان می یابد و رضایت از حوزه امتحانی شهیدستان از چشمان افشار فوران میکند.
اواخر امتحان برقمان غیب میشود، دست به آسمانیم که خطر تکثیر سوالات از سرمان گذشته است.
ساعت ۱۰ چند تماس بی پاسخ از دفتر مدیر کل دارم .
«سلام آقای قاسمپور، دکتر قاسمی کارت داره».
با آقای سالار قاسمی همکلام می شویم ، از چرایی و چیستی مکاتبه بدون هماهنگی با وزیر خرسند نیست، گرچه به زبان نمیآورد ولی از لحن صحبت متوجه میشوم. پس از توضیحاتم قرار میشود اسناد تمام مکاتبات و کارهای انجام شده را تا فردا جمعبندی و تحویل دفتر دهم (به دلیل بن بست ایجاد شده در استان برای ثبت ملی شهیدستان دیشب نامهای به وزیر واتساپ کرده و برای برونرفت از آچمز ثبت ملی درخواست کمک کردهام. راستش فکر نمیکردم مورد توجه و عنایت وزیر قرار گیرد)
هوای دکلمه شعری که دیشب بین خواب و رویا به یاد عشق سرودهام به سرم میزند ( 1 ) ، کلیپ دکلمه احساسی را منتشر میکنم، مثل بمب در شبکههای اجتماعی تهران کرج منفجر میشود، خاصه آنکه در کرج تقریبا کسی اطلاعی از روحیات شاعرانگیام ندارد.
گوشیام را چک میکنم، سردبیر روزنامه سراسری مستقل خواسته که یک یادداشت روز برای روزنامه بنویسم. از فرصت استفاده کرده و ملهم از دهها اعتراض و شکوائیه خانوادهها و دانشآموزان در خصوص قطعی برق یادداشت تند و تیزی مینویسم.
نهار میهمان یکی از کاندیداهای شورای شهر کرجم . حین و پسا ناهار برنامهها و اهدافش را میشنوم و مشاوره انتخاباتی به این جوان جویای نام میدهم. آخر توضیحاتم میگوید: «با این همه تجربه و قابلیت کاش خودت به جای من کاندیدا بودی».
لبخند ملیحی میزنم و میگویم: «عزیزم بزرگان نظارتی میگویند التزام عملی ندارم»
دوباره به مدرسه برمیگردم. با ۱۰۰ میلیونی که از شورا و شهرداری گرفتهایم مشغول تعمیراتیم.
تا ۹ شب کار را پیش میبریم. ساعت ده و نیم وسط شام با زنگ سرایدار خبر سرقت شیرهای آب را دریافت میکنم.
ناچارا از خیر حضور در جلسه اسکایپی ده و نیم شب دکتر رهامی کاندیدای ریاست جمهوری با مسئولین ستادهای استانی میگذرم و دوباره به مدرسه بر میگردم.
تا پاسی از شب مشغول آببازی در شهیدستان هستیم. یاد جملهای از دانش آموز انگوران زنجان که در سال ۷۳ برایم نوشته بود میافتم:
«خوش به حال مدیر... چه کیفها که نمیکند ! »
( 1 )
سن ملک من ده بهشتده قوشودوم
دلبرین چیگنینه من قونموشودوم
حیاتی کایناتی سئیر ائدهلی
او گؤزل گؤزلرینه جومموشودوم
منی سئودالره تاپشیرما گؤزل
اورهگیم غوصهلیدی دونموشودوم
گؤزلرین پای وئرهجک عشقی منه
سنی گؤرجک دئمهلی بومموشودوم
گونه بویلانمیشام ای شانلی سحر
ائله بیل کی یاری من دوغموشودوم
کاش الیندن یاپیشان آینالارین
او قارانلیقلارا سنسیز توشودوم
یاشادیر روحومو عطرین چیچگین
عطشیله #یاشاری بوغموشودوم
منی افسون ائدیری یار هوسی
یاخچی گلدین مارالیم بوم بوشودوم
یورا بیلمهز منی بو فاصیلهلر ...
سن ملک من ده بهشتده قوشودوم
سند تحول بینادین آموزش و پرورش مهم ترین متن زیربنایی وزارت آموزش و پرورش است و کلیه فعالیت های آموزشی و پرورشی باید براساس این سند باشد .
" سند تحول بنیادین آموزش و پرورش " از دیدگاه تدوین کنندگان آن باید « به منزله چتری بر تمامی سیاست گذاری ها، تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های خرد و کلان آموزش و پرورش » باشد . از این رو این سند هم به تصویب شورای عالی آموزش پرورش (29 بهمن تا اول اسفند 1388) و شورای عالی انقلاب فرهنگی ( شهریور 1390) رسیده است که دو مرجع تعیین سیاست های فرهنگی و آموزشی و پروشی کشور می باشند و اسناد تحولی در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران باید برای مبنای سند قرار گیرند . با توجه به تجربیاتی که در سال های گذشته در مورد تربیت دینی صورت گرفته است دخالت مستقیم بیشتر باعث سرخوردگی جوانان شده است و تعریف چنین جایگاهی برای آموزش و پرورش بر وخامت شرایط فعلی خواهد افزود .
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش از سه بخش تشکیل می شود :
بخش نخست ، " فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی ایران " نام دارد .
عنوان بخش دوم ، " فلسفه تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران " و بخش سوم نیز " رهنامه نظام تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران " است .
در بخش های اول و دوم به مباحث فلسفی و زیربنایی پرداخته می شود و بخش سوم سند به قصد ریل گذاری برای اجرای سند تدوین شده است .
مهم ترین دغدغه و هدف تدوین کنندگان سند تحول بنیادین ایجاد تحول در آموزش و پرورش می باشد . وزرای آمورش و پرورش از زمان تصویب سند همواره به ارائه گزارش در مورد چگونگی اجرای آن پرداخته اند و منتقدین هم دلایلی عدم اجرای سند را ارائه می کنند ؛ برای همین سوال مهم تری را باید پرسید که آیا سند تحول بنیادین آموزش و پرورش قابل اجرا است؟
سند تحول از زمان تصویب به عنوان یک امر الزامی و غیر قابل تغییر در بین مدیران و مسئولان وزارت آموزش و پرورش به شمار می رود و در کلیه مراسم رسمی مهم ترین تکلیفی که مدیران برای خود احساس می کنند ارتباط دادن فعالیت های خود به سند تحول می باشد .
تشکیل شوراها و کمیته های متعدد برای اجرای سند تحول هم از جمله دغدغه های مدیران وزارت آموزش و پرورش می باشد . در آینده نیز هر یک از مسئولان وزارت آموزس و پرورش می توانند عملکرد خود را با استناد به هریک از توصیه های بخش رهنامه سند موفق بدانند و منتقدان نیز با استناد به همان جملات عملکرد آن ها را زیر سوال ببرند .با تمام تلاش هایی که به منظور اجرایی شدن « سند تحول بنیادین آموزش و پرورش » صورت می گیرد ، دلایل زیر برای غیر قابل اجرا بودن آن قابل ذکر می باشند:
اول – متفاوت بودن چشم انداز سند با شرایط امروز جامعه ایران . سند تحول بنیادین تحول در آموزش و پرورش با درک متفاوتی از نیازهای اکثریت جامعه ایران تهیه و تدوین شده است و برای همین هیچ گونه اشاره ای به شرایط فعلی آموزش و پرورش و جامعه و ارتباط آن با شرایط مطلوب سند نمی شود .
از نگاه نویسندگان سند تحول آموزش و پرورش ایران آماده نیل به یک تعلیم و تربیت مبنتی بر « حیات طیبه » می باشد و فقط یک سند تحول باید به عنوان حلقه واسط آموزش و پرورش و شرایط حیات طیبه عمل نماید . برای همین در سند تحول تاکید می گردد که یکی از عوامل مهم بروز ناهماهنگی و انسجام نیافتگی و در نهایت ناکارآمدی نظام فعلی تربیت رسمی و عمومی ایران فقدان یک فلسفه مدون و استوار و بومی می باشد که باعث شده است عموم اقدامات اصلاحی و تحول جویانه در این نظام به نتایج دلخواه نینجامد یا کم اثر بماند و در عین حال تبعیت از الگوهای وارداتی و اقتباسی نیز مشکل زا و بحران آفرینند. ( مقدمه بخش دوم سند بند 3) .
در بیش از 300 صفحه که در خصوص فلسفه تعلیم و تریبت نگاشته شده است هیچ اشاره ای به شرایط و بحران های جامعه امروز و شفاف سازی الگوهای وارداتی که آن ها را به وجود آورده اند نمی شود .
جایگاه آموزش و پرورش در سند تحول دست نیافتنی و غیر اجرایی است . مشخص نیست نسبت سند با شرایط و مسائل امروز جامعه ایران چیست ؟ در حالی که در بخش پیوست 1 یکی از ملاحظات روش شناسی سند ، « فراهم آمدن زمینه علمی لازم ، برای حل مسائل جاری و آتی » عنوان می گردد ، نشانی از تعریف و شفاف سازی مسائل فوق مشاهده نمی گردد . حتی آزادی و اختیاری هم برای انتخاب دانش آموزان و اولیای آن ها پیش بینی نمی شود .
در شرایطی که جامعه ایران در حال تحول و دگرگونی می باشد و با سبک های متفاوت زندگی و تنوع و تکثر فرهنگی و اجتماعی روبه رو هستیم ؛ بخش های عمده ای از جامعه که دارای سبک زندگی و دیدگاه های متفاوت هستند از چشم سند تحول بنیادین آموزش و پرورش وجود ندارند .معضل افق متفاوت سند با جامعه ایران اجرایی بودن آن را محال ساخته است .
ماهیت سند تحول بیش از آنکه یک مصوبه قابل سنجش باشد تلاش برای سامان یک تئوری مستقل از امروز جامعه ایران است . مهم ترین راهکار نشان دادن تفاوت افق سند و جامعه ایران این است که در مورد اهداف سند از اولیای دانش آموزان نظرخواهی شود تا تضاد واضح و مشخص چشم انداز سند و جامعه ایران مشخص گردد .
دوم – فقدان انسجام در سند . با مطالعه سند ، چشم انداز انسجام نیافتگی و از هم گسیختگی آن ملوس می باشد . نویسندگان سند تحول خواهان دستیابی به یک تئوری بومی تعلیم و تربیت بوده اند ولی این تئوری بدون اینکه مقدمات و ملاحظات آن از جمله مباحث سنگین و همه جانبه تئوریک و مشارکت فعالانه ذینفعان رعایت گردد به وجود نمی آید .برای همین مبنای استدلال سند در مورد اینکه حیات طیبه را به عنوان هدف نظام تعلیم و تربیت تعیین می کند مشخص نیست .
نویسندگان سند در بخش روش شناسی تاکید دارند که از رویکردهای تئوری پردازی و کاربستی صرف پرهیز داشته اند . نویسندگان سند تاکید دارند که می خواهند واسطه ای بین مباحث نظری و واقعیت های نظام آموزش و پرورش متناسب با خصوصیات مطلوب نظام آموزش و پرورش ایجاد نمایند ولی نقش واسطه ای سند بیش از هر چیز آن را به یک متن نظری نزدیک کرده است . مثلا مشخص نیست به چه دلیل هرکدام از زیر نظام ها باید چنین الگوهای نظری داشته باشند و ارتباط آن ها با فلسفه رسمی چیست ؟
سوم - جایگاه آموزش و پرورش. سند تحول بنیادین با یک آیه قرآن آغاز می شود که مبنای رویکرد به جایگاه آموزش و پرورش را معنای آیه فوق مشخص می کند . آیه 97 سوره نحل (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٩٧﴾ از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم و پاداش شان را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام می داده اند، می دهیم. )
مهم ترین مبنای نظریه پردازی و فلسفه رسمی سند تحول می باشد و بر اساس همین آیه شریفه نیز " حیات طیبه " به عنوان هدف نظام تعلیم تربیت کشور قرار گرفته است . برهمین اساس در بخش سوم ( رهنامه ) نظام رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران به عنوان نهاد اجتماعی و فرهنگی سازمان یافته تعریف می شود که « به عنوان عالی ترین عامل انتقال ، بسط و اعتلای فرهنگ عمومی در جامعه اسلامی ایران ، مسئولیت فراهم آوردن زمینه نظام مند و عادلانه کسب آمادگی متربیان جهت تحقق مرتبه ای از حیات طیبه در همه ابعاد را برعهده دارد ...» .
بر اساس تعریف فوق جایگاه آموزش و پرورش آماده کردن زمینه حیات طیبه می باشد در حالی که بر اساس آیه 98 سوره نحل حیات حیات طیبه زندگانی است که خداوند به مومنان شایسته اهدا می کند و حتی نقشی برای پیامبران برای آن ندیده است در حالی که سند تحول می خواهد آموزش و پرورش را درجایگاهی فراتر از پیامبران قرار دهد که مسئولیت آن ایجاد آمادگی برای حیات طیبه می باشد . ده ها آیه قرآن کریم وظیفه پیامبران را بشارت و انذار بر می شمرد . از این رو جایگاه آموزش و پرورش در سند تحول دست نیافتنی و غیر اجرایی است .
با توجه به تجربیاتی که در سال های گذشته در مورد تربیت دینی صورت گرفته است دخالت مستقیم بیشتر باعث سرخوردگی جوانان شده است و تعریف چنین جایگاهی برای آموزش و پرورش بر وخامت شرایط فعلی خواهد افزود .
با توجه به سه مورد بالا به نظر می رسد اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش به سرانجامی نخواهد رسید و از این سند همچنان به عنوان یک وسیله برای رقابت های سیاسی استفاده خواهد شد .
نقد جدی سند ، بررسی تجربیات گذشته و آسیب شناسی الگوهای انجام گرفته در عرصه تعلیم و تربیت زمینه ساز تدوین یک سند جدید ملی و با تعریف عقلانی و شفاف از سند فعلی خواهد شد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این سخن کلیشه ای و پر تکرار که تاریخ تکرار می شود و ملتی که تاریخ نمی خواند محکوم به تکرار تاریخ است را شاید هیچ ملتی مانند ما ایرانیان تجربه نکرده است.
احتمالا روزی که میرزا رضای کرمانی جان به لب رسیده و زخم خورده از ظلم و استبداد، ناصر الدین شاه قاجار را به گلوله بست، خود را قهرمانی بزرگ و الگویی برای توده های ستم دیده ایران تصور می کرد، اما آنچه در واقعیت رخ داد تبدیل شدن شهر کرمان به منفورترین شهر در نگاه اکثریت مردم وقت ایران بود.
در این خصوص ناظم الاسلام کرمانی در کتاب بیداری ایرانیان می نویسد: "در تهران در خیلی محافل اشاره نمی کردم که کرمانی هستم چون مردم دید به شدت منفی به ما داشتند و مردم کرمان را به خاطر ترور شاه شهید «ناصرالدین شاه» توسط یک کرمانی نفرین می کردند." همان مردمی که به شدت از ستم و ظلم حکومت استبدادی شاه قاجار در رنج و عذاب بوده و در واقعه رژی به خیابان ریخته و کشته داده بودند در یک تغییر آنی و کوتاه مدت دلتنگ «شاه شهید» شده و حتی تحمل دیدن قیافه همشهریان قاتل شاه را نداشتند.
نوستالژی شاه مرده یا مخلوع پس از فتح تهران و برکناری محمد علی شاه هم تکرار شد. در تلاش های چندین باره محمد علی شاه برای بازگشت به قدرت، مردم بسیاری از نقاط ایران از مازنداران گرفته تا کرمانشاه او را یاری کردند و در رکاب او جنگیدند و علاوه بر کشتن بسیاری از مشروطه خواهان رنج ها و آسیب های بسیاری بر کشور وارد نمودند.
نوستالژی شاه مخلوع پس از کنار زدن احمد شاه قاجار (که بود و نبودش تاثیر چندانی در امور کشور نداشت) هم در بسیاری از نقاط ایران خود را نشان داد. این تصور «یا توهم» گذشته آرمانی از دست رفته در عمل راه هرگونه تفکر انتقادی و عقلانی را مسدود می کند.
پس از کنار رفتن سلسله قاجار هم بسیاری از توده ها سوگوار از دست رفتن یکی از بدنام ترین سلسله های حکومتی تاریخ ایران بودند و آشکار و پنهان به یاد شاهان قجری فاتحه و صلوات می فرستادند.
نوستالژی بهشت از دست رفته پس از تبعید رضاشاه و مرگ او در غربت هم دوباره سراغ مردم آمد و توده ها نسبت به رضاشاه هم همان حس شاه شهید و مظلوم که قدر او را ندانستند، پیدا کرده و در غم از دست دادن او داستان ها و افسانه های مختلفی ساخته و پرداختند.
پس از انقلاب 57 نیز مردم ایران نسبت به محمد رضا شاه و دوران حکومت او همین حس را پیدا کردند و مدام در گفتارهای خود از دوران پهلوی به عنوان عصر طلایی تاریخ معاصر ایران یاد کرده و از محمد رضا شاه پهلوی به عنوان "خدا بیامرز شاه" و خادم ملت و امثالهم یاد کرده و می کنند و گاهی رویای بازگشت سلطنت و حکومت شازده پهلوی را در سر می پرورانند.
وقتی به تاریخ معاصر ایران نگاه می کنیم رویای گذشته آرمانی در میان ما ایرانی ها با گذشت کمتر از چندین سال برگشته و همچون پتکی بر سر نسل های بعدی فرود آمده است.
ریشه این نوستالژی که از حسرت خوردن بر عصر هخامنشیان تا دوران احمدی نژاد را شامل می شود، عوامل فرهنگی بسیاری دارد که مهمترین آنها را باید در خردگریزی و احساسات گرایی و غلبه روحیه عرفانی و عاطفی بر تمام وجوه زندگی اجتماعی مردم و بیگانگی اکثریت با اندیشه و مطالعه جست و جو کرد. بسیاری از ما ایرانیان همیشه در گذشته زندگی می کنیم و این گذشته هر چقدر دورتر باشد آرمانی تر و رویایی تر به نظر می رسد.
از دوران احمدی نژاد، خاتمی، پهلوی، زند، افشار، قاجار و شاه عباس و.. تا بهترین دوران که امپراطوری های ایران باستان درگیر این گذشته آرمانی هستیم.
نوستالژی گذشته آرمانی که در هر برهه از تاریخ اذهان کثیری از توده های مردم را به خود جلب می کند، نشان از توهم زندگی در گذشته طلایی و رویایی است که ناگاه بر اثر طوفان حوادث یا حکمت الهی از دست رفته است.
این تصور «یا توهم» گذشته آرمانی از دست رفته در عمل راه هرگونه تفکر انتقادی و عقلانی را مسدود می کند.
توهم "نصف دنیا مال ما بوده" چنان در فرهنگ ایرانی نهادینه شده است که هیچ ایرانی توان ذهنی پذیرش موقعیت ایران به عنوان کشوری عقب مانده و جهان سومی در جهان امروز را ندارد و مدام به گذشته طلایی که از دست رفته است پناه می برد و با همان توجیه از پذیرش واقعیت امروزی خود گریزان می شود. توهم همه گیری که فکر می کند: «از اسب افتاده ایم نه از اصل» در واقع داشتن اسب و زین و کوپال را به عنوان یک واقعیت بدیهی پذیرفته است و حال در سوگ از دست دادن اسب در حال مویه و زاری است.
اولین نسخه برای علاج چنین مالیخولیای جمعی این است که دست محکمی بر پس گردن این جامعه «سوگوار گذشته» فرود آید و آنها را از خواب طولانی بیدار کرده و بفهماند که شما امروز در کجای دنیا قرار دارید و این قبری که بر سر آن گریه می کنید، هیچگاه هیچ مرده ای را به خود ندیده است.
کانال خرمگس
" رمزِ بقای استبداد، خاموشیِ اکثریت است"
پل دانکن
« چارپایی بود بر او کتابی چند
چه داند آن فرومایه که هیزم بارش است یا دفتر
عالم بی عمل به چه ماند ؟ زنبور بی عسل
تحصیلات امروزی واقعا زمان شاه عباس صفوی ، کاروانسرا درست می کردند ، امروز دانشگاه درست می کنند !
این چه ... دانشجو چه ....
خبرنگار :
هدف شما از ثبت نام چیه ؟
شهروند کرمانشاهی :
هدف من اینه که گفتم : من نیامدم برای ریاست جمهوری . من صلاحیت ریاست جمهوری را ندارم . تحصیلات و...
خبرنگار :
برای چه اومدی ؟
شهروند کرمانشاهی :
برای این که هدف و پیامم را برسانم که من نماینده محیط زیستم . انجمن حمایت از حیوانات در استان کرمانشاه . چرا ما هنور حقوق حیوانات را رعایت نکردیم ؟ چطوری می خواهیم حقوق بشر رو رعایت کنیم ؟
عدالت اجتماعی یعنی گذاشتن هر چیزی به جای خودش ، نه بیشتر ، نه کم تر .
خبرنگار :
می گویند ما که داریم از محیط زیست و حقوق حیوانات حمایت می کنم ؟
شهروند کرمانشاهی :
هیچ گونه حمایتی به صورت ...
خبرنگار :
برنامه شما برای حمایت از حقوق حیوانات و محیط زیست چیه ؟
شهروند کرمانشاهی :
هیچ گونه حمایتی به صورت ...
برنامه اش این است که ما فرهنگ روستانشینان ... چرا دامپروری در استان ما از بین رفته ؟ واقعا !
برنامه اش این است این زیاده خواهی و اون لذت طلبی ، اون جاه طلبی و اون غرور و منیت و این فدایم شوم ...همه شکل گرفته ...
بشریت تمام محیط زیست را از بین برده .
یعنی با هر حیوانی بشریت را مقایسه بکنید توهینی بر اون حیوانه !
خبرنگار :
تو کابینه تون ، رئیس سازمان محیط زیست کی میشه ؟
شهروند کرمانشاهی :
گفتم . من برای ریاست جمهوری نیامدم . صلاحیت ریاست جمهوری هم ندارم .
خبرنگار :
ثبت نام نکردید ؟
شهروند کرمانشاهی :
برای " سوژه خنده " آمدم !
ثبت نام هم کردم . چون شماها ... همین صدا و سیما و خبرنگارا می رید اون جا ، مثلا میلیاردها خرج یه فیلم طنزی می کنید که یه نفری بخنده ! دموکراسی بستر و زیرساخت مناسب می خواهد درست مانند نهالی است که کاشته می شود و برای ثمردهی نیاز به نگهداری ، زحمت و دلسوزی دارد .
من هم همشهریام بخندند ، کافیه !
خبرنگار :
یعنی اومدی که معروف بشی ؟
ثبت نام کننده :
من ... معروف شدن ندارد .
من به اندازه خودم معروفم .
من آمدم که صدام را برسم از محیط زیست .
رئیس جمهور آینده از محیط زیست حمایت بکند .
خبرنگار :
از کدام استان آمده اید ؟
شهروند کرمانشاهی :
از کرمانشاه افتادم .
دیشب ... اتوبوس آمدم .
الان هم خسته ام . حال و حوصله ...
خبرنگار :
استراحت کنید ... »
اگر چه این مرد اهل کرمانشاه برخی کلمات و جملات را در اثر تعدد سوال های خبرنگاران و ژست تمسخر آمیز آنان ناقص ادا می کند اما کلیت پیام او حاوی معانی مهمی است که به نظر می رسد آن خبرنگاران با آن ذهنیت های بسته و کلیشه ای قادر به درک و هضم آن نیستند .
او با ادبیات خود برای مساله بسیار مهم و استراتژیکی آمده که حتی اکثریت این جامعه و مسئولان آن هم قادر به فهم و تفکر در مورد آن نیستند .
" محیط زیست " .
در این جا قصد وارد شدن به این مساله مهم را ندارم چون موضوع چیز دیگری است اما به نظر می رسد آسمان در همه جای این سرزمین خشک و بی روح یک رنگ به نظر می رسد .
آن جا که در نشست رسانه ای یکی از پرسش هایم از معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش چنین است : ( این جا )
« در مورد شهدای مدافع حرم صحبت می شود ولی راجع به مدافعان محیط زیست خبری نیست . بسیاری تصور می کنند ناکارآمدی یک سیستم در ساختار معیوب نهفته است اما فراموش می کنند که ساختار یک شبه درست نشده و یک دفعه هم ناکارآمد نشده است .
چیزی در مورد شهروند نمونه، حقوق شهروندی و مدنی، دفاع از محیط زیست مشاهده نمی شود . این در حالی است که به اذعان کارشناسان در حال حاضر و آینده نزدیک ، مهم ترین مساله در ایران ، بحران محیط زیست خواهد بود .
با این محتوا چگونه قرار است تفکر انتقادی در دانش آموزان رشد پیدا کند ؟
و چگونه قرار است به کشوری نمونه در منطقه تبدیل شویم ؟ »
و رضوان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در پاسخ عنوان می کند که موضوع نشست ، " ثبت نام " است .
سایر خبرنگاران هم در سکوت و بی تفاوتی و احتمالا در انتظار طرح پرسش های به قول خودشان " اختصاصی " بلکه صفحه خود را در حوزه آموزش و پرورش پر کرده و رفع تکلیفی بنمایند .
اما قرار است این دانش آموزان پس از گذر از خوان ثبت نام در این مدارس چه هدفی را دنبال کنند ؟ و اساسا آیا هدف از مدرسه رفتن و تحصیل کردن نهایتا وارد شدن و اتلاف عمر در همان کاروانسرای شاه عباسی است ؟
و به قول آن مرد کرمانشاهی : " با هر حیوانی بشریت را مقایسه بکنید توهینی بر اون حیوانه ! "
از این موضوع که بگذریم به مساله مهم دیگری در ادبیات و محتوای این شهروند کرمانشاهی برخورد می کنیم .
این فرد خودش می داند که صلاحیت این مسند را ندارد و به درد آن نمی خورد اما چرا این همه زحمت سفر را متحمل شده است ؟ باید یاد بگیریم هر کجا و هر زمان تخلف و خطایی دیدیم ، همان جا و همان موقع روشنگری کنیم و بی تفاوت نباشیم ، اگر می خواهیم که چرخه بی فرجام " سکوت - شورش " استمرار نیابد .
می گوید آمده تا پیام و صد ایش را به جامعه برساند .
این دقیقا معنا و روح " مطالبه گری " است که البته به نظر می رسد نه آن خبرنگاران ، نه اکثریت جامعه و نه مقامات و مسئولان درکی از آن نداشته و این که حتی بخواهند زحمتی به خود داده و در مورد آن اندکی تفکر کنند .
در حالی که در کشورهای توسعه یافته که با سیستم " تحزب " اداره می شوند و " حوزه عمومی " در آن حرف اول و آخر را در سمت و سوی توسعه و سیاست گذاری می زند اما در ایران که چند هفته دیگر یک رویداد مهم و اثرگذار به وقوع خواهد پیوست هنوز افراد مدعی انجام وظایف منصب ریاست جمهوری هم مشخص نشده اند و این به وضوح فاصله ما را از سایر کشورها حتی در ساده ترین مسائل و موضوعات علی رغم ادعاهای بزرگ آشکار می کند .
هنوز وزن غالب جامعه ما درکی از مفهوم " مطالبه گری " ندارند و تصور می کنند که با رای دادن به یک نفر و یا رای ندادن ، جامعه حرکتی رو به جلو خواهد داشت .
بسیاری تصور می کنند ناکارآمدی یک سیستم در ساختار معیوب نهفته است اما فراموش می کنند که ساختار یک شبه درست نشده و یک دفعه هم ناکارآمد نشده است .
پرسش این است ؛
چگونه و طی چه فرآیندی به وضعیت موجود رسیده ایم ؟
آیا بهترین و ایده آل ترین ساختار هم در غیاب " شهروندان مطالبه گر و پرسشگر " به چه سرانجامی خواهد رسید ؟
آیا هر فردی به تبعات و پیامدهای کنش و رفتار خویش آگاهی دارد ؟
آیا هر فردی به عنوان یک " شهروند " به اندازه خود و درکی که از محیط و پیرامون دارد برای بهبود اوضاع " احساس مسئولیت " می کند و یا تصور می کند وضعیت به خودی خود و با " معجزه " و " تقدیرگرایی " درست خواهد شد ؟
بازار شبکه های اجتماعی به ویژه از نوع نوظهورش " کلاب هاوس " این روزها داغ است اما تجربه نشان داده است که این پرسشگری ها و پی گیری ها غالبا تا « شب انتخابات » است .
پس از آن انگار همه چیز مانند کشی که کشیده شده و رها می گردد ، به سر جای اولش بر می گردد .
برای اداره یک کشور بهترین ، کم اشتباه ترین و کم هزینه ترین مسیر همان « دموکراسی » است .
اما این روش نیازمند اقتضائات و الزاماتی است .
دموکراسی بستر و زیرساخت مناسب می خواهد درست مانند نهالی است که کاشته می شود و برای ثمردهی نیاز به نگهداری ، زحمت و دلسوزی دارد .
باید یاد بگیریم هر کجا و هر زمان تخلف و خطایی دیدیم ، همان جا و همان موقع روشنگری کنیم و بی تفاوت نباشیم ، اگر می خواهیم که چرخه بی فرجام " سکوت - شورش " استمرار نیابد .
* ( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )