افسانهای تا دورترین آبادیها
ناصر خسرو بعد از سفر چندین و چندساله که در طی آن صاحب مسلک تازه شد و مقام حجتی، او را به مقابله با قدرت خراسان درافکند و بعد آن چنان درگیری که قدرتمندان را به وحشت و هراس عظیمی مبتلا کرد و به اجبار بیش از پانزده سال در "یمگان" نشست و پایگاهی برای خود ساخت، به صورت اسطوره ای درآمد که تا دورترین نقاط، نام و آوازه اش پیچید و افسانه ها فراوان درباره اش ساخته و پرداخته شد. نفوذ این افسانه ها در دل و جان مردم نه چنان بود که کسی قادر به نابودی و زدودن آنها باشد. نکته دیگر این که زبان ناصرخسرو گرچه برای مردم عادی امروزه، زبانی است دشوار و پیچیده، ولی به اعتبار قول میخائیل زند او همیشه به زبان مردم کوچه و بازار مینوشته و هر قصیده او دست به دست میگشته و تا دورترین نقاط پخش میشده است. صمد بهرنگی به همان صورتی که بین مردم پذیرفته شد، باقی ماند و به همین صورت باقی خواهد ماند.
مسئله اینجاست که اگر ناصرخسرو در گوشه دنجی می نشست و در ایمنی کامل آنچه را که امروز روز از او داریم روی کاغذ می آورد، بازهم شاعری بود شجاع و با ایمان، مخالف هرنوع ستمکاری، معتقد به دانایی والا و پوینده بزرگ و عقل گرا.
اما هیچ اسطوره ای برای او ساخته نبود. به ناچار حوزه نفوذش محدودتر از آن بود که امروز هست و قرن های طولانی بوده است.
این مثال درباره هر اهل قلمی است.
نوشته های و سروده ها به جای خود ، پویندگی و مبارزه صاحب آن نوشته ها و سروده ها خود حدیث دیگری است.
کلید کتاب های صمد
و همین است دلیل آن اسطوره ای که در مدت بسیار کوتاه درباره "صمد بهرنگی" پرداخته شد و تا دورافتاده ترین آبادی ها و در قلب و روح کوچک و بزرگ نفوذ کرد. اگر عکسی از او در قهوهخانههای وسط راه می بینید، یا در روی داشبورت تاکسی فلان شهرستان پرت، هیچ تعجب نمیکنید. در کتابخانه کوچک هر محصل و آدم ساده کتابخوانی مجموعه کارهای او را پیدا می کنید و چنین است که او نفوذ خود را در مردم کرده و تاثیر خود را گذاشته است.
بزرگترین تاثیر "صمد" در معلمین شهرستان ها و دهات بود. هنوز چندماهی از مرگش نگذشته بود و صدای رسای او تازه تازه به گوش ها می رسید که معلم دهکده چشم باز کرد و خود را آدم دیگری یافت. حس غربت و درماندگی را از یاد برد. آرزوی انتقال به شهر یا جای بهتری را از دست داد. ساندویچ خوردن و در صف سینما ایستادن را فراموش کرد. او خود را آدم دیگری یافت. این مسئله ای بود که تا آن روز خبر نداشت. مشکلات بی حدوحصر اجتماعی را که همیشه ندیده و حس نکرده ؛ از کنارشان می گذشت رو در رو و سینه به سینه دید. برای در افتادن با آنها قدرت بیش از حدی در خود پیدا کرد. حضور در کلاس درس از حالت یک وظیفه درآمد. او با پنجاه شصت بچه می توانست دنیای قشنگ تری بسازد. مشکل رابطه ها عوض شد. آشنائی با تک تک آنها، با پدر و مادرها، با تمام مردم. چرا که صمد نیز چنین میکرد.
یک محصل تنها یک محصل نبود. آدم کاملی بود با تمام گرفتاری ها و درماندگیها که جدا از ترکیب جامعه نبود. چنین بود که همیشه دنبال علت ها می گشت و مسائل را دیگر به قضا و قدر نسبت نمی داد. خواندن و یادگرفتن را نه بدان صورتی که پیش تر، بل به صورت دیگری قبول کرد و کتاب دیگر زینتی نبود روی طاقچه. موجودی بود زنده که یاد می داد، سئوال میکرد به فکر وامی داشت. او این کشف تازه را در انحصار خود نگه نمی داشت دیگران را هم خبر می کرد و برای رسیدن به این دنیا، تنها کلید، کتاب های صمد بود.
تاثیری بعدی بهرنگی در انتخاب معیار بود. معیار برای همه چیز. بعد از خواندن آثار صمد کمتر خواننده جوانی تن به مطالعه آثاری می داد که هزاران سئوال او را بی جواب بگذارد و می توانست در مورد آثار دیگر بسیار صریح و قاطع اظهارنظر کند. صدها کتابی که بی خواننده در قفسه کتاب فروشی ها انباشته شده، آثار حجازی ها و دشتی ها و یا حتی جمال زاده و پیروان و مریدانشان قضاوت نه تنها در حوزه قلم و کتابست که در نگرشی خاص به تمام امور جاری و بررسی تمام مسائل اجتماعی به کار گرفته می شود.
بچهها و صمد
اما مهمترین تاثیر "صمد" روی بچه ها بوده است. او به آدم های شکل گرفته بزرگسال امید چندانی نداشت. در برخوردهای مکرر دیده بود که بچه ها، آمادگی فوق العاده ای برای درک حقایق دارند. چنین بود که سعی می کرد با آن ها اخت شود، با آن ها کنار بیاید، چشم و گوششان را به این دنیای آشفته پر هرج و مرج باز کند. ترس، اول ترس از کلاس و درس معلم را از میان بردارد و بعد ترس های دیگر او را می دید کتابهای درسی که برای بچه های دهاتی نوشته می شود، نارسا و مضحک و غیرقابل فهم است. بدین ترتیب حتی قبل از این که دست به نوشتن داستانهایش بزند، کتاب الفبای بسیار ساده ای که از دنیای نزدیک و آشنای خود بچه ها خبر می داد، تدوین کرد که هنوز چاپ نشده است. بعدها دو جلد کتاب انشاء برای محصلین دوره ابتدایی ترتیب داد که ذهن بچه ها را برای خواندن و نوشتن به سبک و سیاق تازه آماده میکرد. این دوجلد کتاب چندین بار چاپ شد ولی کمتر کسی از وجود چنین اثری از صمد خبر دارد. او این چنین پشت سر هم کار کرد و کار کرد و به آن صورتی درآمد که امروزه می بینید.
صمد بهرنگی به همان صورتی که بین مردم پذیرفته شد، باقی ماند و به همین صورت باقی خواهد ماند.
کانال گوهرمراد/غلامحسین ساعدی
قدرمسلم اینشتین، اندیشمند تعلیم و تربیت نبوده اما او علاقه ای وافر به آموزش کودکان نشان می داد و در برخی از اوقات در این خصوص راهکارهایی بیان می کرد. گاه یک جمله اندیشیده شده، گره گشای بسیاری از مشکلات است که ما یا بدان نمی اندیشیم و یا نمی خواهیم بیندیشیم و برخی اوقات نیز به دلیل سادگی جمله ، متوجه اهمیت اثرگذاری آن نیستیم.
10 توصیه انیشتین برای افزایش " هوش و خلاقیت " کودکان عبارت است از : (1)
1. " اگر میخواهید فرزندان تان خلّاق و باهوش باشند، برای آن ها داستان تخیّلی بخوانید. اگر میخواهید آنها باهوش تر باشند، برای آن ها داستانهای تخیّلی بیشتری بخوانید."
ظاهرا قصه گویی برای کودکان در کشور ما هرگز کانال ارتباطی مابین والدین با فرزندان نبوده است. در دوران کودکی کدام یک از شما، پدر یا مادرتان، هنگام خواب به شما داستان خوانده است؟ یا شما امروز هنگام خواب کودک و یا هر وقت که او میل داشت، حوصله و وقت لازم را برای این منظور دارید؟ البته دقت داشته باشیم که خواندن از روی کتاب، شرط اصلی است. چون بدین طریق کودک با انواع کتاب و آداب کتاب خوانی نیز آشنا می شود. شاید آنان که چنین فرهنگی دارند در واقع با یک تیر قصد دارند این چند نشانه را نیز مورد هدف قرار دهند.
و گر نه بیان داستان از حفظ و یا برگرفته از خیال خودمان که گاه در جمع بندی آن و یا بیان نتیجه درمانده می شویم و یا نتیجه مورد انتظار خود را به او تلقین می کنیم، اثری مفید بر جا نخواهد گذاشت. کودک بدین طریق صبورانه با فرهنگ خوب گوش دادن نیز آشنا می شود.
همه اختراعات، روزی تخیّل یک کودک بوده است و او با تلاش و پشتکار خود توانسته است چرخ، ماشین، هواپیما، ماشینحساب و کامپیوتر و.... را اختراع کند. همه اختراعات و اکتشافات ابتدا فقط به شکل یک ایده در ذهن یک انسان وجود داشته اند. کودکان ما به طور طبیعی قوه تخیّل بسیار قوی دارند اما معمولا بزرگترها با منطق خشک و خالی خود، خیالپردازی کودکان را بیاهمیت تلقی میکنند و به جای تشویق و تحریک تخیّل کودکان، ترجیح می دهند تا آنها را صرفا با واقعیات موجود آشنا کنند. ما در ایجاد و تقویت تخیّل کودکان ناتوانیم و آن را اتلاف وقت و کاری عبث می شماریم، حتی در بیشتر اوقات آنان را از این امر باز داشته و تصور می کنیم خیالاتی شده اند. در مدارس ما نیز کمتر کسی از تخیّلات کودکان سئوالی می پرسد و یا بدان اهمیت می دهد، مفاهیم و فعالیت های درسی نیز در این راستا عمل نمی کنند. پس ما در آموزش کودکان خود در هر دو نهاد، بِستری بسیار مهم را بدون هر نوع سرمایه گذاری، از دست می دهیم.
2. " مثال آوردن، یکی از راههای آموزش نیست، بلکه تنها راه آموزش است."
هنگام تدریس یک موضوع خاص توسط معلمان و یا توضیح آن توسط والدین، بهترین روش برای یادگیری عمیق کودک، آوردن چندین مثال در همان حیطه است. هر چند تعداد مثال بیشتری مطرح سازیم و یا او را تشویق به طرح مثالی دیگر اما مشابه موضوع بحث خود بنماییم، یادگیری کودک عمیق تر و قابل فهم تر خواهد شد. در ضمن او بدین طریق می فهمد که مطالب آموزشی، مصداق عینی زیادی در زندگی و محیط پیرامون ما دارند.
3. " دانشآموزان و دانشجویان بُشکههای خالی نیستند که بخواهید پُرشان کنید! بلکه مشعلی هستند که باید روشن شان کنید."
دردسر بزرگ آموزش ما پر کردن ذهن کودکان با مفاهیم گسسته، غیرتجربی و غیرملموس است. ما به عنوان معلم و والدین کودک انتظار داریم که او مجموع صفحات یک کتاب را در ذهن خود حفظ و ضبط کند و اصلا به ناکارآمدی آنها توجه نمی کنیم. هدف ما عبور فرزندمان از هفت خوانی است که به کنکور و دانشگاه منتهی می شود. و انتظارمان از او این است که علیرغم خستگی جسم ، روح و ذهن خود با شرکت متواتر در کلاس های آموزشی و بیش از 12 ساعت در یک روز، به معجزه موفقیت ترسیم شده توسط برنامه ریزان و سیاست گذاران کشور نائل آید. این معامله اکثریت ما بزرگترها نسبت به کودکان خود است که از همان دوران ابتدایی او را برای شرکت در تنهاترین ماراتون پیش فرض جامعه آماده می سازیم. ما به جای روشن کردن جرقه های ذهن کودکان، مغز آنان را همانند بشکه های آب و نفت، پر از کلمات، جملات و مفاهیم بی فائده و بی ربط می نماییم.
4. " من هرگز به شاگردانم درس نمیدهم، من فقط تلاش میکنم شرایطی را فراهم کنم تا خودشان یاد بگیرند."
این دیگر هنر یک معلم است اما چون همه معلمان هنرمند نیستند و یا معلمی را هنرمند بودن نمی دانند، پس در تحقق این هدف نیز ناکام هستند. ما معلمان طی سی سال خدمت خود اصلی تان فعالیت خود را تدریس کتب درسی و رعایت حتمی بودجه بندی دانسته ایم. قوانین غلط دست و پا گیرند. قاطعیت مسئولان برای رعایت بودجه بندی، آزادی عمل و خلاقیت معلمان را ابتر می سازد. البته هدف، ماست مالی کردن رفتار غلط تعدادی از معلمان نیست، وقتی اراده و پشتکار افراد در چارچوبی مشخص و قالبی از پیش اندیشیده شده قرار بگیرد، مجالی برای تفکر و یا نمایش رفتار معقول و متمایز ممکن نمی گردد. ایجاد شرایط مساعد و مناسب جهت تحقق امر یادگیری، مهارت و فن معلمی نامیده می شود.
5. " عشق معلم نسبت به وظیفه او اُولی تر است."
اگر معلم کودکان را دوست بدارد و عاشق تدریس به آنان باشد، او قادر خواهد بود تا در قلب ها مأوا سازد. از لحاظ تربیتی، کودکان بیشتر تحت تأثیر رفتار ما قرار دارند نه نصایح و گفتار ما. به همین دلیل یک معلم عاشق، بهترین الگوی تربیتی برای کودکان است و میتواند الهام بخش آن ها در طول تمام عمرشان باشد. همه ما خاطرات خوشی از چنین معلمانی در ذهن خود داریم. هیچ معلمی به تنهایی انجام وظیفه نمی کند، او پدر یا مادر دوم کودکان است و آنان از معلم خود نیز الگو و سرمشق می گیرند. نفوذ معنوی معلمان بر تاروپود کودکان، بهترین و برترین سازوکار موفقیت آنان در وادی آموزش و تربیت است. معلمی که در بین کودکان مقبولیت ندارد کمتر در کار خود موفق است. حرکات و رفتار یک معلم عاشق بدون بیان هر نوع کلامی، نیز اثرگذار است. عشق به شغل معلمی، مابقی شرایط موفقیت او را رقم می زند. تصور برابری کارکردهای معلم با میزان دریافتی او، قراردادی اشتباه در جامعه ماست که به خدشه دار شدن جایگاه معلم در جامعه منجر می شود. اگر دقت کنید خود جامعه به طور مکرّر یک چیز را بازخوانی می کند که آسیب جدّی به نقش معلم وارد می سازد: " معلمان زیر خط فقرند. " جمله ای که علیرغم واقعیت داشتن، بار منفی و استعماری مشهودی از این شغل به جامعه القا می کند.
6. " اگر نتوانی مسئلهای را به سادگی توضیح بدهید، پس آن را به خوبی درک نکردهاید."
در تعریف یادگیری گفته می شود: اگر بتوانید موضوعی را به سادگی به فرد یا افراد دیگری توضیح دهید، نشانگر آن است که شما آن مطلب و موضوع را به خوبی یاد گرفته اید. هنگام تدریس، هر یک از ما معلمان، پاراگراف ، درس یا فصلی دشوار برای تدریس سالانه خود داریم که گلوگاه آموزش ما محسوب می شود. باید این مشکل خود را با یادگیری بیشتر برطرف سازیم و گر نه همه کودکانی که ما به آنان تدریس می کنیم آن بحث و فصل را هرگز به خوبی فرا نخواهند گرفت. البته مشکل اصلی آنجاست که پرسش از هم رشته ای غرورمان را جریحه دار می سازد و مرجعی دیگر جهت راهنمایی و مشورت ما نیز وجود ندارد. از پرسش کردن از سرگروه درسی نیز بدان دلیل واهمه داریم که نگرانیم ایشان تصور کنند ما کم سواد هستیم و با این کار اعتبار ظاهری خود را از دست می دهیم. لذا معلم می ماند و گلوگاه لاینحل او.
بیایید باور مُندرس موجود در مدارس را با تفکری درست و جدید عوض کنیم، معلم هم می تواند نداند و بلد نباشد، اما چون الگوست باید جسارت و میل به پرسش کردن، هنگام ندانستن را برای کودکان ترسیم سازد.
7. " آموزش باید به گونهای باشد که آنچه آموزش داده میشود به عنوان یک هدیه با ارزش تلقی شود، نه به عنوان یک وظیفه سخت و دشوار."
معلمی که کلاس اول ابتدایی تدریس می کرد، تعریف می کرد که وابستگی نوآموزان به ما فقط تا آخر اسفند ماه هر سال تحصیلی است و بعد از آن که هِجی کردن کلمات و نوشتن را با ترکیب همه حروف الفبا فرا گرفتند، چُست و چابک و بدون نیاز به معلم، نوشتنی ها را می نویسند و می خوانند. این ویژگی خاص کلاس اولی هاست. آنان هدیه ای ارزنده از معلم کلاس خود دریافت کرده اند. در واقع بزرگ ترین و اصلی ترین گام برای یادگیری را معلمان کلاس اول ابتدایی برای همه ما برداشته اند. مابقی معلمان به تکمیل دانسته های کودک می پردازند. یک معلم باید از ثمرات کار خود لذت ببرد و انجام وظایف شغلی خود را وظیفه ای سخت و دشوار نپندارد. ما معلمان، مشکلات و معضلات نظام آموزشی را نباید همسنگ تلاش خود در کلاس درس بدانیم. تصورات نادرست در مورد شغل معلمی، به نتایج ناخوشایندی منجر می شود که جایگاه ارزشی آنان را متزلزل می سازد.
8. " برای ایده ای که در نگاه اول احمقانه (دیوانگی) به نظر نرسد، امیدی وجود ندارد."
اگر یک ایده، طرح یا تفکری منطقی و عقلانی به نظر می رسد، پس با طی یک سیر طبیعی می توان آن را اجرا کرد. اما اصل مهم در یک ایده، بِکر و احمقانه بودن آن است. هر کس از ایده شما با خبر شود خواهد گفت: عجب طرحی احمقانه ایست، این دیوانگی محض است. برادران رایت را تصور کنید، برخورد مردم با ایده آنان چگونه بوده است؟ یا با ایده های ادیسون و دیگر مخترعان، در ابتدا چگونه برخورد شده است؟ مهم اراده و پشتکار طراح ایده جدید هست که با عملیاتی ساختن آن، باور و تأیید همگان را به دست آورد. پس شما هرگز به استهزا و تمسخر ایده احمقانه فرزند، دانش آموز و حتی خودتان نپردازید، بلکه تلاش کنید و یا راهنمایی کنید تا طرح اولیه ایده پی ریزی شده و کاستی ها رفع و نقاط قوت، تقویت شود.
9. "راه افزایش بهره وری و یادگیری بیشتر، این است که با چنان لذتی کارهایت را انجام بدهی که متوجه گذشت زمان نشوی ."
همه ما بارها تجربه کرده ایم که زمان برای کار خوشایند سریع می گذرد و برای کار ناخوشایند و یا تحمیلی، بسیار سخت سپری می شود. پس هر گاه زمان سریع گذشت، نشانگر آن است که ما از آن کار لذت بردیم. فرزند یا کودک ما هنگام آموزش توسط معلمان یا والدین خود، چگونه واکنشی از خود نشان می دهند؟ دانش آموزانی که در کلاس درس مرتب ساعت خود را نگاه می کنند خود گواهی بر لذت بخش یا کسل آور بودن تدریس شماست. ( و بر همین اساس اصولا در کلاس های درس، ساعت دیواری نصب نمی کنند تا تعداد دانش آموزان حواس پرت،
کمتر گردد.)
شاید به همین دلیل میزان یادگیری و بهره وری کودکان ما طی دوران تحصیل در مدرسه و دانشگاه، از مطلوبیت نهایی برخوردار نیست. چون آنان به جای لذت بردن از فرآیند یادگیری، تحت فشارهای ناخواسته و سنگین، مجبور به تحمل شرایط تدریس ما و سکوت گردیده است. اگر او از نشستن در کلاس درس لذت می برد از خود مشارکت نشان می داد و از پایان زمان کلاس، خشنود نمی شد. ما معلمان باید به جای اعتراض و پرخاش به دانش آموزی که مدام ساعت اتمام کلاس را تعقیب می نماید، در احوال خود تفکر کنیم.
10. "باور کورکورانه، بزرگ ترین دشمن حقیقت است."
به ما گفتند ماست سفید است، باور کردیم. دریا آبی است باور کردیم، کوه ها مرتفع هستند باور کردیم و.... اما بسیاری از ما هرگز نه دریا و نه کوه را از نزدیک ندیده ایم. یا هرگز در سفیدی ماست شک نکردیم و به تصور غیر آن نپرداختیم. شاید اگر در سفیدی ماست شک می کردیم به حقیقتی جدید دست می یافتیم!
باور کورکورانه توسط بسیاری از ما از همان دوران کودکی با ماست و همین باور، دشمنِ حقیقت است. در واقع حقیقت چیزی است که فرد به آن اعتقاد دارد، اگر کسی باور دارد که چیزی درست است پس حقیقت دارد. حقیقت موضوعی جهانی نیست، بلکه بیشتر ذهنی است و بستگی به وضعیت کنونی دارد. به همین دلیل ثبات کمتری نسبت به واقعیت دارد. ایرانی بودن ما یک حقیقت است که قبل و خارج از ما وجود داشته است اما فقر و بی عدالتی، حاصل تدابیر و سیاست های ماست که لزوما همه مشمول آن نیستند و واقعیت بخشی از جمعیت است. در برخی از جوامع این بخش محدود و در برخی دیگر چون کشور ما گسترده است.
تصورات نادرست در مورد شغل معلمی، به نتایج ناخوشایندی منجر می شود که جایگاه ارزشی آنان را متزلزل می سازد. توانمندی و موفقیت یک معلم در امر تدریس ، کلاس داری و فن معلمی، مواردی است که با پشتکار ، اراده و تلاش خود او خارج از تمامی دوره های تحصیلی و آموزشی، ممکن می گردد. یک معلم باید متوجه تفاوت اصلی حرفه خود با تمامی مشاغل موجود در جامعه باشد، خود او بهترین پاسدار برای حفظ آرمان های حرفه ای است، پس نقش خود را انکار نکنیم و در ناکجاآبادهای بی شمار به دنبال احیای نقش و جایگاه خود برنیاییم.
مهم ترین نعمت جهان هستی در دستان ما آموزش دیده و پرورش می یابند، پس اجازه ندهیم اهمیت آن را هیچ چیز دیگر تحت الشعاع خود قرار دهد. پس ای باغبان هستی، گلی خوشبو بپرور که جهان از بوی آن مست گردد.
منبع :
سایت چطور ؟ توصیه های آلبرت انیشتین برای افزایش هوش و خلاقیت کودکان . نویسنده : موسی توماج ایری . 24 اردیبهشت 1396.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بیل گیتس به تازگی تازه ترین اثر خود را به چگونگی جلوگیری از فاجعه اقلیمی کره زمين اختصاص داده است. او دنبال رویای ترک زمين و رفتن به کره مریخ نیست. او می خواهد در خانه خود، زمین، بماند و به چالش های متوجه آن بپردازد. او به زمين و آنچه بر سر آن آمده است و خواهد آمد می انديشد. بيل گيتس دست کم ده سال در موسسه خود با کمک و همفکری انديشمندان جهان روی تغییرات اقلیمی و آب و هوایی جهان کار کرده است و پیشاپیش واقف است که چه فاجعه ای در راه است.
انديشمندان جهان چالش های اساسی جهان امروز را در سه قلمرو خلاصه می کنند:
- چالش فناوری هسته ای
- چالش بیماری های همه گیر
- چالش تغییرات آبوهوایی
بيل گيتس مبارزه با چالش سوم را دشوارتر می داند اما در عين حال به غلبه بر اين چالش بزرگ و دستیابی به موفقیت بسياراميدوار است. گيتس، یک فن آور، يک تکنولوژیست،بیزنس من، کارآفرین موفق ویک انسان نیک انديش ،خیرخواه ، نیکوکار و انسان دوست است.
در ۱۹۷۵، او به اتفاق دوست دوران کودکی اش، پل آلن، مایکروسافت را تاسیس کرد. امروزه او و همسرش، ملیندا، بنیاد گيتس را اداره می کنند. اوو ملیندا سه فرزند دارند و در مدینا، واشنگتن، زندگی می کنند. بیل در زندگی خود برای هر چیز برنامه دارد. او برای مبارزه با فاجعه آبوهوایی در جهان برنامه دارد. او می داند که چگونه از فاجعه اقلیمی جلوگیری نمايد.
نام کتاب تازه او " چگونه از فاجعه اقلیمی جلوگیری کنیم؟ " است. او می داند سیاستمداران دنيا فرصت سرخاراندن و مطالعه کردن مطلقا ندارند و دقیقا نمی دانند دارند چه برسر خود و مردم خود در می آورند.
مردم دنيا هم اغلب گرفتار مشکلات ریز و درشت زندگی اند و کمتر به فجایع در راه می انديشند. می ماند طبقه متوسط که بار تغییر و تحول و اصلاح و بهبود همواره بر دوش آن سنگينی می کند. اين طبقه با دقت تفاوت زحمت و کار و عمل را می داند و می فهمد که چه زمانی چه عملی انجام دهد. قدرت هميشگی، عام و شکست ناپذیر نزد کائنات است و طبقه تحصیل کرده به خوبی واقف است که چگونه و چطور برای مبارزه با چالش ها از آن استفاده نمايد و در برابر چالش ها خم به ابرو نیاورد.
برنامه بیل گیتس اين است که تا پایان قرن بيست و یکم استفاده از گازهای گلخانهای به صفر برسد. تا سال۲۰۵۰ هشتاد درصد کشورها به استفاده از انرژی های پاک و پاکیزه روی بياورند. مردم به درختکاری و طبیعت دوستی و حفظ آن روی بياورند. هر چند او می داند که کاشت درخت با"بیل" و شعار طبیعت دوستی و حفظ آن به تنهایی از رخ دادن فاجعه اقلیمی پیشگیری نخواهد کرد اما می تواند رخ دادن آن را کند و به تأخیر بیاندازد. او راه حل اساسی را در جایی دیگر جست و جو می کند. او امیدوار است مردم دنيا همه با هم متحد شوند و برای حفظ طبیعت و امکان زيستن سالم روی کره زمين "حق بیمه سبز"( Green Premium) بپردازند. همچنان که بشر امروز بابت آب، برق، گاز، سلامت ، خوراک، پوشاک و مسکن و سرپناه و خيلی چیز های ديگر هزینه می پردازند بايد آمادگی ذهنی داشته باشند که بابت سبز ماندن کره زمين، تنها کره شناخته شده قابل حیات ، هزينه بدهند و حق بيمه سبز بپردازند.
گیتس مايل به توسعه فناوری و تغییر سبک زندگی مردم است. او امیدوار است فناوری های جدید بتوانند از رنج بشری بکاهند. او کتاب خود را بر اساس آموزه های فیزیک، شیمی، زیست شناسی، مهندسی، علوم سياسی و انسانی به رشته تحرير در آورده است. آموزه های دقیق اين دانش ها هستند که مسير آینده مطمئن بشر را تعیین می کنند.به جز اين راه؛ بشر بر خطا خواهد بود. بيل گيتس تا کنون سه کتاب در کارنامه کاری خود دارد.
او در کتاب "مسير پيش رو" مسئله چگونه فناوری های آینده نحوه تصمیم گیری ما را در باره موارد مختلف تغییر میدهد را پيش رو قرار می دهد؛ از اینکه چه چيزی را بخريم گرفته تا چگونه دوستمان را انتخاب کنیم تا چگونه از خانواده خود در دنیایی که رفته رفته پیچیده تر می شود مراقبت کنيم. کتاب "تجارت با سرعت تفکر "به سرعت بطرف چگونگی کمک فناوری به کسب و کارهای مختلف و اینکه چگونه فناوری در آینده، ماهیت کسب و کار ها تغییر می دهد می رود. گيتس در کتاب" چگونه از فاجعه اقلیمی جلوگیری کنیم " دریچه خروج از فاجعه اقلیمی و آب و هوایی و زیست محیطی را با کمک فناوری های جديد وروزنه امید به روی بشريت می گشاید و رهنمون می سازد.
بیل گیتس با بيل فکر خود در دروازه ها و گیت های زمين سبز را به روی ما می گشاید و زمين را بهشت گونه ترسیم می کند و زمین فاجعه را به زمين فاضله تبديل می سازد.
کانال معلمان پیشگام
گروه تاریخ/
۱۴ اسفند ۱۳۹۸: یک سال پیش در چنین روزی اسکندر فیروز در واشنگتن آمریکا درگذشت. کتاب "حیات وحش ایران" او به زبانهای فارسی و انگلیسی کاملترین اثر در این زمینه به شمار میرود.
گروه رسانه/
تاکنون دو نقد در موضوع " دکتر معلمان " در صدای معلم توسط مدیر این رسانه به رشته تحریر درآمده است . ( این جا ) و ( این جا )
غلامرضا بهرامپور ، دکتر معلم ؛ نقدی بر آن نگاشته است .
در اكثر کشورها دانش، مهارت، تخصص، تجربه و در یک کلام شایستگی و صلاحیت های حرفه ای از اصول پایه و مهمی است که در عرصه های خطیر و آینده ساز توسعه و پيشرفت مانند آموزش، فرهنگ ، سلامت و...رعایت و در نظر گرفته می شود. به عنوان مثال اگر فردی می خواهد طبابت کند باید در علم پزشکی تحصيل، از دانش به روز دنياي سلامت آگاه و مهارت پزشکی را کسب کرده باشد، معلم پداگوژی بداند و معمار راه و رسم نقشه کشی و ساختمان را يا اينكه شهردار به شهر و مسايل آن برسد و موعظه گر ديني به مسايل و درخواست هاي ديني مردم بپردازد.
بنابراين معمول است كه هر کسی را بهر کاری ساختند. اما در كشور ما آن قدر تخصص فوران مي كند كه حوزه هاي مختلف براي هم پيشنهاد و نظر مي دهند صرف نظر از اينكه دانش لازم را براي آن حوزه دارند يا خير. بر كسي پوشيده نيست كه نظام آموزشي چه در دوره عمومي و چه در مقطع عالي دست خوش چالش ها و ضعف هايي است كه با وجود تلاش ها و اقداماتي كه درآن انجام مي گيرد هنوز با مدينه فاضله در پيامدهاي آموزشي و مهارتي فاصله زيادي دارد. يكي از اين چالش ها نيز در ناكارآمدي محتوای آموزشي و كتاب هاي درسي است. در نظام آموزشي نوين مشاركت امري پسنديده و مطلوب است اما اين مشاركت بايد در چارچوب تخصصي و مورد نياز آموزش و پرورش باشد.
در نظام آموزشي كشور ما، محتواي آموزشي بر پايه دانش آمده دركتاب هاي درسي برنامه ريزي شده و هر آنچه دانش آموز بايد در دوران تحصيل 12 ساله خود در مدارس ياد بگيرد در همين محتوا گنجانده شده است.
معلم چارچوب تدريس را به همراه فن آوري هاي آموزشي با استفاده از همين محتوا برنامه ريزي مي كند و مشخص است كه براي آموزش كودك و نوجواني كه با تغييرات و تحولات جهاني در عرصه هاي مختلف علم و فن آوري رشد پيدا مي كند، بايد اين محتوا كارآمد، به روز، علمي، مفيد، متناسب با سن و سال دانش آموزان و فاقد هرگونه دسته بندي جناحي و تعصب باشد.
چند روزي است كه در محافل آموزشي كشور نقل قولي دست به دست مي شود كه حاكي از ورود رسمی حوزه علميه به حوزه تألیف کتب درسی است و گفته شده حوزههای علمیه در تمامی گروههای درسی نماینده دارند.
در دروس حوزوي هرچه جست و جو كردم، برنامه آموزشي كه مرتبط به علوم تاليف در آموزش رسمي كشور، برنامه ريزي درسي، فلسفه آموزشي و يا هر چيز ديگري كه به اين سبك و سياق بخورد، مواجه نشدم.
اينكه گفته شود حوزههای علمیه و آموزش و پرورش دغدغههای مشترک دارند، دليل متقن و منطقي نيست كه قشر حوزوي وارد سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي شوند، آن وقت صاحب نظران و متخصصان علوم تربيتي كه عمري در همين مسير تحصيل كرده اند و تجارب حرفه اي قابل قبولي دارند آمد و شد دغدغه مندي به سازمان داشته باشند.
موضوع نوشتار حاضر اين نيست كه حوزويان سواد چه چيزي را دارند و سواد چه چيزي را ندارند ، بحث بر سر اين است كه نماينده حوزه علميه به عنوان مثال در درس رياضي، فيزيك و هندسه چه آورده اي براي مولفان مي تواند داشته باشد كه جمع مولفان از آن نگاه و دانش محروم هستند؟
بدون ترديد با توجه به شيوه نامه هاي گزينش در سازمان هاي دولتي و به ويژه آموزش و پرورش افرادي كه در گروه تاليف سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي حضور دارند از فيلترهاي مذهبي ، سياسي و علمي زيادي عبور كردند و نمي توانند بر خلاف اصول ملي و مذهبي در كتاب هاي درسي ورود و آموزه درج كنند. پس اين همه نگراني براي چيست و اگر نگراني هم وجود ندارد دليل حضور نمايندگان حوزه علميه در گروه هاي درسي چيست؟حتي اگر فرض بر اين باشدكه مي خواهند به دليل نگراني از عدول مسير مذهبي در گروه دروس ديني و تاريخي حضور داشته باشند بايد پاسخ داد كه در آن گروه ها نيز مولفان تاييد شده همين نظام مشغول به فعاليت هستند و اصول خاصي را پياده مي كنند، بنابراين باز هم جاي نگراني نيست.
در نظام آموزشي نوين مشاركت امري پسنديده و مطلوب است اما اين مشاركت بايد در چارچوب تخصصي و مورد نياز آموزش و پرورش باشد. وقتي نظامآموزشي به حد وفور مجرب و متخصص برنامه ريزي درسي و مولف كتاب درسي دارد چرا بايد از حوزه هاي ديگر كه فاقد صلاحيت ها و تخصص هاي لازم هستند، استفاده كند.
متاسفانه در سال تحصيلي جاري تغييراتي در كتاب هاي درسي اعمال شد كه نقدهاي زيادي را به همراه داشت و نظام آموزشي نتوانست در برابر آنها پاسخي بدهد. اين تغييرات در سالي انجام گرفته بود كه فردي حوزوي مديريت سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي را برعهده داشت. البته مدت زمان طولاني است كه نقدهايي بر محتواي آموزشي وارد مي شود و صرفا مربوط به اين دوره از مديريت نيست اما جنس تغييراتي كه در سال جاري انجام گرفت نه تنها در راستاي نقدهاي پيشين و ناكارآمدي كتاب هاي درسي نبود بلكه چهره غير آموزشي و حتي ضد فرهنگي داشت.
نظام آموزشي تجربه مديريت حوزويان بر تاليف كتاب هاي درسي را دارد، بايستي از همان منظر و تجربه موضوع ورود نمايندگان حوزه علميه به تاليف كتاب هاي درسي را بررسي و واكاوي كند.
كار را بايد به كاردان سپرد؛ همان طور كه معلم، جامعه شناس و روانشناس در حوزه دين و مسايل آن ورود نمي كنند چون دانش آن را ندارند، متخصصان مذهبي و ديني نيز بايد از ورود غيركارشناسانه به حوزه هاي ديگر منع شوند تا از آسيب هاي اين تداخل پيش گيري شود.
« ساقي گل و سبزه بس طربناک شدهست
درياب که هفته دگر خاک شدهسـت
مي نوش و گلي بچين که تا درنگري
گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست »
( خیام )
« صدای معلم » درگذشت بانو « فاطمه پورسلیمان » را تسلیت عرض می کند .
یادش گرامی باد .
جنگل های هیرکانی دیرینهترین جنگل های روی زمین هستند. این جنگل ها با گستره اندک خود نسبت به کل مساحت جنگل های جهان، منحصر به فردترین ژنتیک را دارا هستند. چرا که این جنگل ها در آخرین یخبندان از پای در نیامدند و به عنوان جنگل های باستانی تاکنون روی پای خود ایستادند. رویشگاه این جنگل ها در ایران است. گستره رویش آن از گلیداغ در استان گلستان تا آستارا در استان گیلان و بخش کوچکی از کشور آذربایجان واقع شده است.
جنگ لهای هیرکانی در معرض آسیب های گوناگونی قرار دارند. عوامل انسانی بزرگترین آسیب ها را تاکنون به این جنگل ها وارد کرده است.
از جمله آسیبهای آن را میتوان امراض گوناگون که ممکن است طبیعی یا از سوی انسان باشد، قاچاق چوب، تغییر کاربری اراضی و ساخت و سازهای بیرویه، تجمع زبالههای شهری، بیمارستانی و حتی صنعتی برشمرد.
از کل مساحت جنگل های هیرکانی که در سال ۱۳۴۱ ملی اعلام شده بود، بیش از نیمی از آن به دلایل گوناگون از بین رفته است.
بررسیهای نشان میدهند که در دهههای گذشته بیشترین آسیب به جنگل های هیرکانی را مصوبات مجلس، سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری، سازمان محیط، وزارت کشاورزی، وزارت راه و شهرسازی، قاچاقیچان و همدستان آنها رسانیدهاند خروج دام و خالی شدن روستاهای جنگلی از سکنه نیز بهانهای شد تا دست قاچاقچیان چوب باز شده و جنگل ها هر چه بیشتر غارت شوند. واگذاری عرصههای جنگلی به اشخاص حقیقی و حقوقی طی چند سال گذشته چهره جنگل ها را به نقاط مسکونی تغییر داد، به طوری که شاهد ساخت و ساز برج و ویلا حتی در بالاترین نقاط کوه هایی که پوشیده از جنگل هستند نیز هستیم.
با توجه به کاهش سطح جنگل های هیرکانی به کمتر از نیم از کل سطح، لازم است تا نگاه همه مردم ایران اعم از مقامات، مجلس، آموزش و پرورش، دانشگاهیان، سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری، وزارت جهاد کشاورزی، سازمان محیط زیست، وزارت مسکن و شهرسازی، وزارت نیرو و دیگر دست اندرکارانی که به نحوی کارشان با زمین و جنگلهای هیرکانی مرتبط است عوض شود.
برای تحقق این مهم نیاز به تحول در ساختار درونی و آموزش همگانیست. این سال ها آنقدر وضعیت جنگل های هیرکانی وخیم شد، که دیگر حتی جای قطع یک درخت هم نیست. با این حال صدای ارههای چوببری در فصول مساعد و غیر مساعد سال در شبها قطع نمیشود! قاچاقچیان درخت سالم را میبرند و آنها را نیمههای شب از جنگل خارج و به فروش میرسانند. قدرالسهم همدستان را نیز میپردازند، تا بتوانند باز هم بیشتر جنگل ها را نابود کنند.
این طور نیست که فکر کنید نباید از جنگلها بهرهبرداری شود، بلکه برعکس، جنگل ها نعمات خدادادی و تجدیدپذیرند که میتوان از آنها به نحو مطلوبی بهرهبرداری کرد. بنابراین برای نجات جنگل های هیرکانی مواردی پیشنهاد میشود:
۱- برداشته شدن نگاه استثمارگرانهای که از سوی مصوبات مجلس و آئیننامههای داخلی سازمانهای مربوطه به جنگل ها تحمیل شده و اصلاح بنیادین قوانین. برای تحقق این مهم نیاز به تحول در ساختار درونی و آموزش همگانیست .
۲- آموزش اهمیت کاشت بذر و نهال و حفاظت و برداشت مناسب از آنها توسط کارشناسان سازمان جنگلها و مراتع و آبخیزداری به مردم
۳- آموزش زراعت چوب و در اختیار قرار دادن نهال آماده از سوی سازمان های مربوطه به صورت رایگان به مردم برای کاهش فشار از جنگل های هیرکانی
۴- خارج کردن جنگل ها از دست سازمان اوقاف نیز شاید راه حل مناسبی برای حفظ این جنگل ها باشد.
کانال دکتر خدیجه گلین مقدم
مقدمه
حریم خصوصی می تواند جنبه های مختلفی داشته باشد و یکی از مهمترین مباحث حقوقی و اجتماعی و روانی جامعه کنونی و معاصر در جهان محسوب می شود و از بنیادی ترین حقوق هر انسان به حساب می آید.
با ورود یک بیماری همه گیر در میان انسان ها در سال 1398 ، بسیاری از جنبه های زندگی انسان دچار تغییرات و تحولاتی گشت که یکی از تغییرات مهم در جامعه کنونی، تغییر شکل دادن آموزش رسمی در جهان بود که برای کنترل اپیدمی مورد بحث، روش آموزش مجازی از مدرسه وارد خانه ها گردید.
این روش کش و قوس های فراوان و تجربیات جدید و خوبی ها و بدی هایی را به مردم عرضه کرده است که یکی از مباحث پیرامون آن می تواند مبحث حریم خصوصی یا شخصی یا فردی باشد.
کلیات مرتبط با حریم خصوصی
حریم شخصی یا حریم خصوصی (به انگلیسی: Privacy) یعنی یک فرد یا گروه بتواند خود یا اطلاعات مربوط به خود را مجزا کند و در نتیجه بتواند خود یا اطلاعاتش را با انتخاب خویش در برابر دیگران آشکار کند. مرزها و محتوای آنچه شخصی یا خصوصی قلمداد می شود در میان فرهنگ ها و اشخاص متفاوت است، اما تم اصلی آن ها مشترک است. فضای جسمانی و روانی تابع قوانین دولتی و بین المللی نیست و حدود آن را خود فرد مشخص میکند.
حریم شخصی گاه مربوط به ناشناس بودن، یعنی تمایل به گمنام یا دور ماندن از عرصه عمومی است. انواع مختلفی از حریم نظیر حریم شخصی مالی، حریم شخصی سلامتی، حریم شخصی برخط و حریم شخصی اطلاعاتی تعریف شده است. درجه شخصی یا خصوصی بودن اطلاعات به این بستگی دارد که عموم مردم چگونه این اطلاعات را دریافت و با آن برخورد خواهند کرد؛ که خود موضوعی است که به نوبه خود به شرایط زمانی و مکانی وابسته است. مفهوم حریم شخصی بر مفهوم امنیت نیز تأثیر میگذارد؛ برای مثال، از موضوع سوء استفاده گرفته تا امنیت اطلاعات. حریم شخصی همچنین میتواند به معنای حق بر بدن باشد. طبق قوانین جاری در ایران، هیچ شخصی یا شرکت و یا ارگان دولتی چنین رفتاری با کارمند یا کارگر و .. خود نمی تواند داشته باشد و اگر چنین حرکتی داشته باشد فی نفسه محکوم به جبران خسارت می باشد.
حق مصونیت از تعرضِ حکومت، شرکت ها، یا افراد به حریم شخصی در بسیاری از کشورها تحت عنوان قوانین حفظ حریم شخصی وجود دارد و در برخی موارد، در قانون اساسی آن ها آمده است.
رابرت الیس اسمیت در مورد حریم خصوص گفته است: «تمایل داشتن هر یک از اشخاص به داشتن فضای فیزیکی که بتوانند در آن از مداخله، مزاحمت، اضطراب و آشفتگی یا پاسخگویی آزاد باشند و تلاش برای کنترل زمان و شیوه افشای اطلاعات شخصی درباره خود» البته باید در نظر گرفت این تعریف مختص به فضای فیزیکی می شود ولی حریم شخصی مباحث و فضاهای مختلفی را در بر می گیرد.
مفهوم حریم خصوصی در حقوق عمومی این موارد را در خود دارد : 1. ناشناس بودن 2. محرمانه بودن 3. تنهایی
در زمینه مفهوم حریم خصوصی تعاریف و معانی گوناگونی مطرح شده است. آنچه به عنوان اصل عام تمامی تعاریف و مفاهیم بر می آید، یکی دانستن «حریم خصوصی » با مفهوم «حق کنترل اشخاص » است. «حق کنترل » به معنای این است که شخص کنترل و احاطه نسبت به حوزه خودمختاری خویش دارد و هر زمان تمایل داشته باشد میتواند آن را به شخص دیگری اعطا کند؛ بنابراین حریم خصوصی به معنای حق کنترل شخصی نسبت به حریم شخصی و پنهانی خویش است. (منبع : مطالعه تطبیقی مفهوم و معیار حق حریم خصوصی؛ رویکرد عرفی و فرهنگی،علی مشهدی، سجاد محمدلو، پژوهش های حقوق تطبیقی، دوره 20، شماره 2 ، تابستان 1395 )
قوانین ایران در حوزه حریم خصوصی
در قانون اساسی ، منشور حقوق شهروندی و قانون آزادی اطلاعات به صورت اجمالی به حریم خصوصی اشاره شده است. در اصول 22 و 23 و 25 قانون اساسی به ترتیب مصونیت از تعرض ، منع تفتیش و تجسس در حریم خصوصی اشخاص بیان شده است. در منشور حقوق شهروندی, ابتدا در ماده 13 ممنوعیت تعرض به حریم خصوصی مطرح و در ماده 35 به حفاظت از داده های شخصی اشاره کرده است و امنیت اطلاعات در فضاهای سایبری را از حقوق مسلم شهروندان می داند و نهایتا به شرح کامل حریم خصوصی از مواد 36 الی42 پرداخته که مشمول محل سکونت ، اشیاء خصوصی ، نامه های الکترونیکی و غیر الکترونیکی ، ارتباطات تلفنی و ... می گردد و همچنین احترام به این حقوق حتی در رسانه ها و تریبون ها را نیز الزامی می داند و در ماده 82 حتی گزینش و اشتغال افراد از روش های ناقض حریم خصوصی را نیز، ممنوع کرده است. در قانون آزادی اطلاعات ، در فصل چهارم, استثنائات دسترسی به اطلاعات بیان شده که برخی از آن عبارتند از اسراردولتی ، حریم خصوصی مصرح در قانون مگر اینکه دارنده آن اذن انتشار آن را پیشاپیش داده باشد یا خواهان اطلاعات ولی, قیم یا وکیل او باشد و همچنین تهدیدی بر امنیت و آسایش عمومی محسوب گردد. در ماده 14 همان قانون مستقیما اشاره به حریم خصوصی ، اطلاعات تحصیل شده از روش های ناقص حریم خصوصی نموده و آن را ممنوع کرده است.
نقض حریم خصوصی معلم ها در دوران کرونا بدون جبران و رضایت آنها با نقض قانون اساسی کشور
با توجه به مطالب بالا می خواهیم وارد مبحث نقض حریم خصوصی معلمان و دانش آموزان در امر آموزش گردیم؛ بسیاری از افراد به راحتی و با توجه به شرایط موجود از بحث نقض حریم خصوصی در بحث آموزش در کشور رد می شوند و حرفی نمی زنند و این در حالی است که با توجه به قانون اساسی به طور کامل و مشخص حریم خصوصی معلم ها نقض گردیده است و در ادامه به دلایل این موضوع می پردازیم:
تمامی موارد فوق از موارد و مصداق های عرفی و حقوقی نقض حریم خصوصی اشخاص در جهان و در ایران محسوب می شوند و طبق قوانین جاری در ایران، هیچ شخصی یا شرکت و یا ارگان دولتی چنین رفتاری با کارمند یا کارگر و .. خود نمی تواند داشته باشد و اگر چنین حرکتی داشته باشد فی نفسه محکوم به جبران خسارت می باشد.
با توجه به منطق و استدلال فوق و قوانین جاری، می توان گفت که وزارت آموزش و پرورش ایران و به دنبال آن دولت جمهوری اسلامی ایران در شرایط کرونا از معلم ها سوء استفاده نموده است و نسبت به فعل خود، مسئولیتی قبول ننموده و حتی جبران خسارت نیز نکرده است.
به عبارتی با توجه به شرایط پیش آمده در دوران این بیماری جهان گیر، دولت وقت، جهت استفاده از حریم خصوصی و امکانات خصوصی معلم ها نیاز بوده است که رضایت معلم ها را به هر شکل فراهم آورد و از فشار و اجبار حهت این امر پرهیز کند؛ و با توجه به این موضوع یعنی اجبار در وارد شدن به حریم خصوصی معلم ها بدون رضایت و همچنین بدون پرداخت هزینه های آن می توان گفت وزارت و دولت وقت نقض قانون نموده و در این امر محکوم می باشند.
و اینکه معلم ها وارد این موضوع حقوقی و عرفی و اقتصادی نمی گردند دلایل مختلف می تواند داشته باشد و این دلایل را می توان در سکوت همیشگی معلم ها در برابر ظلم دائم سیستم دولت و کشور بر آنها دید که به صورت اعتیاد آوری در آمده است و همچنین تلقین پیامبروار بودن معلم در جامعه که باید فداکار باشد نیز می تواند علاوه بر این موضوع گردد و دلیل آخر که می توان عنوان کرد ساده دل بودن اکثریت معلم ها و همچنین نبود متولیان و افراد پیگیر حقوق آنها باشد ؛ به عبارتی معلم ها با حدود جمعیت 1 میلیون نفر ، قادر به احقاق حق خود به دلیل نبود یک صنف قوی و پیگیر نمی باشند.
و در پایان با توجه به تمام مطالب فوق، می توان گفت که وزارت مربوطه و دولت مرحومه هر چه سریع تر باید جبران خسارات نموده و هزینه های متحمل گشته معلمان را پرداخت نماید و این حق و حقوق و پراخت خسارت، خواه نا خواه بر ضمه دولت، جاری است تا زمانی که پرداخت کند و اگر چنین هم نکند معلم ها این حق را تا زمان پرداخت و جبران آن زنده می دانند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید