« ماهی سیاه کوچولو گفت: نه مادر، من دیگر از این گردشها خسته شدهام، میخواهم راه بیفتم و بروم ببینم جاهای دیگر چه خبرهایی هست. ممکن است فکر کنی که یک کسی این حرفها را به ماهی کوچولو یاد داده، اما بدان که من خودم خیلی وقت است در این فکرم. البته خیلی چیزها هم از این و آن یاد گرفتهام؛ مثلا این را فهمیدهام که بیشتر ماهیها، موقع پیری شکایت میکنند که زندگی شان را بی خودی تلف کردهاند. دایم ناله و نفرین میکنند و از همه چیز شکایت دارند. من میخواهم بدانم که، راستی راستی زندگی یعنی اینکه توی یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا میشود زندگی کرد؟ »
ماهی سیاه کوچولو
صمد بهرنگی
***
- یکی از عموهایم چند ماهی است که به « سرطان » مبتلا شده است . هنوز باورش نمی شود و به دنبال پیدا کردن سرنخی در بحث وراثت و ژتنیک خانوادگی است تا خود را کمی آرام کند .
- عموی دیگرم به یک باره در چند روز گذشته ریه هایش خونی شد و وضعیت خوبی ندارد .
به این دو عموی بزرگوار قبلا بارها پیشنهاد کردم که از تهران خارج شوند اما واکنش آنان لبخند بود و توجیهاتی مانند این که در کنار بچه ها هستیم و...
- مدیر مدرسه قبلی که من آن را به خاطر افزایش تراکم کلاسی و ادغام کردن آن ها ترک کردم ؛ اوایل مهر ماه امسال دچار « سکته ی مغزی » شد . او حدود 40 سال سن دارد و سابقه اش زیر 15 سال است .
- مادر همسر نرگس کارگری خبرنگار صدای معلم چند روز پیش در اصفهان که شهری بسیار آلوده است ریه هایش عفونی شد و فوت کرد .
رئیس کمیسیون محیط زیست شورای شهر تهران می گوید : طی گزارش کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شورای اسلامی در سال ۱۴۰۰، ۶۳۹۸ نفر در تهران بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست دادند .
- مرکز پژوهشهای مجلس اخیرا اعلام کرد که سالانه کشور بیش از 9 میلیارد دلار از محل آلودگی هوا خسارت میخورد؛ یعنی بیش از دو برابر بودجه وزارت آموزش و پرورش به عنوان بزرگترین وزارتخانه کشور.
- محمد درویش ، کنش گر محیط زیست : هر سال هشت درصد مردهزایی جنین به دلیل آلودگی هوا در ایران اتفاق میافتد؛ که یکی از بالاترین نرخها در سطح جهان است . ( این جا )
- در دوران کرونا که مدارس را بیش از دو سال تعطیل کردند اما سایر جاها و مراکز باز بودند و مردم از مسافرت ها و تفریح هایشان باز نمی ماندند .... یک بار در گروهی که مرحوم « مهدی بهلولی » هم حضور داشت ، یکی از اعضا از غیبت طولانی مدت یکی دیگر که خانمی بود پرسید . آن خانم که با آقای بهلولی پیش تر عضو کانون صنفی معلمان بودند برای آن که ضایع نشود عنوان کرد که در این چند هفته که مدارس تعطیل هستند به « شهرستان » رفته است.
من اعتراض کرده و گفتم که مدارس را تعطیل کرده و شما دنبال مسافرت و تفریح هستید .
مرحوم بهلولی که به خاطر کرونا فوت کرد و از مدافعان تعطیلی مدارس هم بود در این میانه « سکوت » کرده بود ....
این قبیل وقایع شاید برای خیلی ها اتفاق افتاده و یا در حال رخ دادن است اما چرا تغییری در وضعیت حاصل نمی شود ؟ پاسخ دادم که به همان پدر و مادرها اعلام کنید که تا رفع بحران و حداقل به خاطر خودشان و بچه هایشان ؛ سوار اتومبیل نشوند .
و پرسش مهم که چرا مساله را « جدی » نمی گیرند ؟
مدیر مدرسه مان دیشب و پس از اعلام استانداری تهران مبنی بر تعطیلی مدارس به خاطر آلودگی هوا تماس گرفت که کلاس ها در « سروش » تشکیل می شوند و برنامه ای را پیامک کرد .
به او پاسخ دادم که من به این « نوع آموزش ها » اعتقاد و باوری ندارم .
او پاسخ داد که به هر صورت کاچی به از هیچی است !
دوباره پیامک داد که دانش آموزان منتظرند .
پس باید چه کار کنیم ؟
پاسخ دادم که به همان پدر و مادرها اعلام کنید که تا رفع بحران و حداقل به خاطر خودشان و بچه هایشان ؛ سوار اتومبیل نشوند .
کار سختی نیست .
آیا مضحک و توهین آمیز نیست که مدارس را به خاطر آلودگی هوا تعطیل کنند و من معلم بخواهم از آموزش های بی پایه و بی خاصیت آموزش مجازی فقط سر دانش آموزان را گرم کنم و آنان را مشغول سازم ؟ و والدین آنان هم با خیالی آسوده و وقیحانه و در کمال خودخواهی در حال رفت و آمد در خیابان ها و ویراژ و دور دور کردن باشند ؟
مشاهده این گونه صحنه ها ناخودآگاه آدمی را به یاد سریال زامبی ها ( THE WALKING DEAD ) می اندازد ....
چرا و فرضا در دوران کرونا ، ماسک زدن خود به خود به یک « نرم اجتماعی نانوشته » تبدیل شده بود اما با وجود خطرات جبران ناپذیر آلودگی هوا ، کسی با مشاهده اتومبیل های تک سرنشین و دود زا و... وجدان درد نمی گیرد و با بی تفاوتی تمام از کنارش عبور می کند انگار چیزی ندیده است ؟
درست است که « مازوت سوزی » عملی خبیثانه ؛ غیر قابل بخشش و ضد محیط زیستی است اما نمی توان و نمی شود همه تقصیرها را به گردن مازوت انداخت ؛ چه در این صورت آلودگی هوا در نیمه نخست سال را چگونه باید دید و تفسیر کرد ؟
در زمانی که کرونا بود و مدارس را تعطیل کردند این فقط من بودم که زیر بار آموزش های به اصطلاح مجازی نرفتم و پای حرف خود ایستادم و البته گزارش های آن در « صدای معلم » منتشر شد اما سایر معلمان بی چون و چرا تمکین کردند با آن که می دانستند این آموزش ها سرکاری هستند و بیش تر جنبه « رفع تکلیف » دارند .
وقتی هم موضوع را مطرح می کنی ؛ پاسخ می دهند که :
فایده ای ندارد . با یک گل بهار نمی شود ، خانه از پای بست ویران است و...
اما در زنگ های تفریح به ویژه « صرف صبحانه » دائما داد و فغان سر می دهند که چرا کلاس ها شلوغ هستند و در کلاس های مجازی دچار گردن درد و کمر درد و... شده اند اما کسی قدر آنان را نمی داند .
بخوانید :
« و تا زمانی که فرهنگ مطالبه گری و پرسش گری چه در آموزش و پرورش و چه در بیرون از آن شکل نگیرد و برای آن « مفهوم سازی ( Conceptualization) » نشود وضعیت در بهترین و ایده آل ترین فرض در همین حالت کنونی و روزمره باقی خواهد ماند اما از خودشان اصلا نمی پرسند که در کدام کشور حتی عقب افتاده ترین آن ، مدارس به بهانه ها و توجیهات مختلف و رنگارنگ تعطیل می شوند و معلمان هم کاملا همراهی می کنند و سکوت می کنند ؟
چه کسی در کلاس های 40 و 50 نفره مبصری می کند ؟ چه کسی کلاس های بی خاصیت آموزش مجازی را اداره می کند ؟ » ( این جا )
در این مدرسه هم به جز من همه معلمان با آغوش باز از کلاس های آموزش غیرحضوری موکد استانداری استقبال کرده اند .
این در حالی است که کم تر کسی در مورد وضعیت و حل مساله فکر می کند و یا حداقل در این مورد انشای پرسشگرانه نگارش می کند .
از سوی دیگر وقتی به عنوان مثال ؛ کسی خارج از آموزش و پرورش به تعطیلات زیاد معلمان و نقش ها و فعالیت های آنان اعتراض و انتقاد می کند ؛ برخی از معلمان رگ گردن گلفت می کنند که شما از ماهیت آموزش و کارکرد و مکانیسم آن اطلاعی ندارید؛ و در کشورهای دیگر به معلمان چنین و چنان احترام و تکریم می کنند و حقوق شان از همه بالاتر است و غیره .
اما از خودشان اصلا نمی پرسند که در کدام کشور حتی عقب افتاده ترین آن ، مدارس به بهانه ها و توجیهات مختلف و رنگارنگ تعطیل می شوند و معلمان هم کاملا همراهی می کنند و سکوت می کنند ؟
شاید مناسب ترین واژه و معادل وضعیت همان تعبیر طلایی مرحوم « صادق هدایت » یعنی « چُس ناله » باشد .
جماعتی که جز ناله کردن ، غُر زدن و به تازگی فحش دادن های مجازی از سوی قشر فرهنگی ، کار دیگری از دست آنان ساخته نیست .
***
نظرات حسین آخانی کنش گر محیط زیست و استاد دانشگاه تهران در مورد توصیف شهر پاریس که پیش تر در صدای معلم منتشر شد را بخوانید تا متوجه تفاوت های یک کشور توسعه یافته با یک کشور جهان سومی شوید :
« فرانسویها را به انقلابی گری شان میشناسند. بعد از ۳۳ سال که من مجددا به پاریس آمدم، با شهر جدیدی مواجه شدم. تحولاتی که در این مدت در این شهر اتفاق افتاده شبیه یک انقلاب است. بی خود نیست که بزرگترین پیمان اقلیمی جهان در این شهر امضا شده است. شهردار پاریس با کمک مردم به سرعت شهر را در مسیر یک شهر زیست پذیر، انسان و طبیعت محور تغییر داده است.
مردم با انتخاب مجدد خانم آنه هیدالگو (Anne Hidalgo) شهردار طبیعت گرا و دوچرخه سوار، همراهی خود را از سیاستهای خودروزدایی از شهر اعلام کردند.
شهر پر از خطوط دوچرخه است، نه تنها خطوط دوچرخه اختصاصی، بلکه خطوط ویژه اتوبوس هم با دوچرخهها مشترک شده است. دوچرخههای اشتراکی فراوان و بسیار ارزان کل شهر را پر کرده است. خطوط دوچرخه پر از دوچرخه سواران زن و مردی است که کودکان و حتی نوزادان خود را با دوچرخه و سه چرخه در هوای سرد و بارانی پاریس جابه جا میکنند.
پیاده روها به حدی خوب شده که با کاهش عرض خیابانها، شهر را برای پیاده روها، به خصوص افراد کم توان راحت تر کردهاند. مسیرهای خودروها بسیار تنگ و سخت شده است. اساسا خودروسواری در این شهر به کاری قبیح و زشت تبدیل شده است. اکثر پارکینگهای کنار خیابانها را جمع کردهاند. به جای پارکینگ، محل شارژ خودروهای برقی زیاد شده است. اگر هم پارکینگی باشد آن قدر گران است که برای چند ساعت پارک گاهی باید تا ۳۰- ۴۰ یورو بدهی و یا خودرو را در پارکینگهای زیر زمینی و دور از دسترس پارک کنی.
محیطهای طبیعی در حال گسترش هستند. هدف ؛ ایجاد کریدورهای طبیعی و بازسازی محیطهای زندگی گیاهان خودرو و جانوران خود زی است. جانور هم سگ و گربه ولگرد نیست. حتی یک سگ و گربه ولگرد در شهر وجود ندارد. جانوران همان موجودات خود زی مانند پرندگان هستند که غذای خود را خود تامین میکنند.
یک اتفاق عجیب کوچک کردن مسیر و فضای خودروها در اطراف میدانهاست. مثلا میدان جمهوری که سمبل انقلاب فرانسه است، دچار یک انقلاب بزرگ شده است. میدانی که تا چند سال پیش محل عبور و مرور خودروها بود، الان محل عبور پیاده روها و دوچرخه سوارهاست.
تحولاتی که من در پاریس دیدم با آنچه در تهران، اراک، اهواز، اصفهان، تبریز و مشهد میگذرد از زمین تا آسمان فرق دارد
. رویکرد شهر سازی در دنیایی که گرمایش زمین آن را تهدید میکند، کاهش مصرف انرژی و عدم استفاده از سوختهای فسیلی در حمل و نقل است. محور حمل و نقل پاک هم دوچرخه است که متاسفانه شهرداریهای ما، نه تنها با آن بیگانهاند که گاهی (مانند شهردار فعلی تهران و شورای شهر تهران) با آن در ستیزاند.
بقیه را در این جا مطالعه فرمایید :
« خودرو سواری در این شهر به کاری قبیح و زشت تبدیل شده است! »
انقلاب سبز در میدان جمهوری پاریس و شهردار طبیعت گرا و دوچرخه سوار ؟!
نظرات بینندگان
اگر به سن بازنشستگی واقعی برسیم هر چند از نظرفکری و عقلی ما ایرانی ها از همان « آغاز ورود به جهان » بازنشسته می شویم !
پایدار باشید .
خیلی کشورها از جمله ژاپن وهلند فرهنگ دوچرخه سواری را گسترش دادند
خانم مهرپور
سپاس .
پایدار باشید .
دوست عزیز
به نظرم ؛ ما ایرانی ها از زمانی که « خرد » و « عقلانیت ورزی » را تعطیل کرده و به اخباری گری و تقدیرگرایی و جبرگرایی روی آوردیم ... فلاکت واقعی به قوع پیوست .
غاصبان اصلی ؛ « خود » ما هستیم .
پایدار باشید .
بی قانونی و پاچه خواری ریشه ایرانی ها را زده
همین مسئولان بی ارزش باعث بی تفاوت شدن مردم شدن
دیگه کسی ایران را دوست نداره
اینایی که موندند محکوم به مرگن
بدتر از کره شمالی شدیم
ما8 سال از بهترین دوران عمرمان را در راه مبارزه با بیسوادی گذراندیم، بعد 13 سال هم در مناطق دور افتاده ومحروم آموزش وپرورش با انگیزه وجهادی در راه تربیت اعتلای فرزندان وطن کار کردیم، متاسفانهدر گروه افتخارامیز مهر آفرین هم جای گرفتیم، روی سخن پس از این همه سال هنوز تبدیل وضعیت نشدیم، وزیر محترم ما به مرگ نزدیک شدیم اما حداقل کلمه رسمی در وضعیتمان لحاظ نشد، بهای این سال هارنج وسختی چه بود، چرا مارو اینطور محبوس کردن
صدای ما به کجا وکدوم مقام مسول می رسه
آیا گاسخی هست که چرا باید گس از 21 سال زحمت ما رسمی نباشیم، مگه عمر نوح داریم،، ؟؟؟
ما8 سال از بهترین دوران عمرمان را در راه مبارزه با بیسوادی گذراندیم، بعد 13 سال هم در مناطق دور افتاده ومحروم آموزش وپرورش با انگیزه وجهادی در راه تربیت اعتلای فرزندان وطن کار کردیم، متاسفانهدر گروه افتخارامیز مهر آفرین هم جای گرفتیم، روی سخن پس از این همه سال هنوز تبدیل وضعیت نشدیم، وزیر محترم ما به مرگ نزدیک شدیم اما حداقل کلمه رسمی در وضعیتمان لحاظ نشد، بهای این سال هارنج وسختی چه بود، چرا مارو اینطور محبوس کردن
صدای ما به کجا وکدوم مقام مسول می رسه
آیا گاسخی هست که چرا باید گس از 21 سال زحمت ما رسمی نباشیم، مگه عمر نوح داریم،، ؟؟؟
می گویند ملت امید به زندگی و اینده بیشتر شده
مرد حساب چه امیدی آلودگی هوا مشکلات سکته و تنفسی...مبتلاشدیم قیمت لبنیات هر شش ماه تغییر می کند هزینه سفر و تفریح کرایه اسنپ بالا رفته مسکن ..... پسانداز نداریم
20سال سابقه به خدا به پیغمبر فرسوده شدیم
امید به اینده برای شماست که دل از مدیریت و بودجه را خرج می کنید