امروز یک نظرسنجی در فضای تلگرامی گروههای البرزی منتشر شده و در آن به عملکرد نمایندگان استان البرز سه گزینه (مطلوب،قابل دفاع و ضعیف) برچسب گردید.
با توجه به سه سال فعالیت نمایندگان انقلابی به نظر می رسد می توان نقدی کارشناسی و به دور از حب و بغض های سیاسی و جناحی از کارنامه فعالیت نمایندگان را پی افکند و ضمن یادآوری نقاط ضعف نمایندگان فعلی نقاط قوتشان را تشویق و ترغیب نمود.
قبل از هر چیز باید معیار و ملاکی منطقی ، واقع بینانه و متناسب با وظایف و مسئولیت های یک نماینده را ترسیم و تبیین کرده و برای ارزیابی کارنامه فعالیت نمایندگان در منظر عمومی قرار داد. نگاهی اجمالی به شاخص های ارزیابی نماینده باعث نزدیک تر شدن به واقعیت و پرهیز از افراط و تفریط های رایج در قضاوت ها خواهد شد.
به باور علمای سیاسی، سهلترین کاری که نیاز به تخصص و دانش خاصی ندارد استفاده از ابزار تذکر کتبی به مسئولین ذیربط است ؛ به همین خاطر است که اکثریت نمایندگان در این شاخص اعداد و ارقام قابل ارائه دارند. اگرچه کماثرترین ابزار نظارتی نمایندگان نیز همین تذکر کتبی است.
شاخص های 7 گانه اصلی ارزیابی عملکرد و کارنامه نماینده مجلس عبارت است از:
نطق:
« تعداد نطق های ارائه شده در صحن علنی و جلسات رسمی مجلس شورای اسلامی یکی از وظائف نمایندگان است. برابر قوانین موضوعه اهم نطق های قابل ارائه در مجلس:
الف ) نطق میان دستور؛ برابر ماده 109 آئین نامه داخلی مجلس در هر سال یک بار به مدت 7 دقیقه می باشد.
ب) نطق اضطراری؛ برابر ماده فوق الذکر هر 2 ماه یکبار به مدت 5 دقیقه با قید قرعه از بین داوطلبان صورت می پذیرد.
ج ) نطق مخالف یا موافق کلیات بودجه به مدت 10 دقیقه
د ) نطق موافق یا مخالف رأی اعتماد به وزراء به مدت 15 دقیقه
هـ ) نطق موافق یا مخالف استیضاح وزراء
و ) نطق موافق یا مخالف استیضاح رئیس جمهور
ز ) نطق سوال کننده از وزیر یا رئیس جمهور
تذکر:
یکی از مصادیق و ابزار تقنینی و نظارتی نماینده استفاده از ظرفیت تذکر برابر اصل 88 و مواد 112، 192، 197 و 208 قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی می باشد. مطابق مواد موصوف می توان گفت تذکر سه نوع است:
الف ) تذکر شفاهی در صحن علنی به مدت 2 دقیقه در هر ماه یک بار
ب) تذکر کتبی؛ مطابق فرم مخصوص و درج موضوعات منظوره در آن جهت ارائه به هیأت رئیسه و قرائت آن توسط دبیر هیأت رئیسه در جلسه علنی
ج ) تذکر آئین نامه ای و اخطار قانون اساسی در مذاکرات مجلس به مدت 3 دقیقه درخصوص دستور جلسه
اظهارنظر درخصوص دستور جلسه و مذاکرات مجلس در صحن علنی یا غیرعلنی رسمی.
ارائه طرح:
یکی از مجاری سه گانه تدوین و تصویب قانون در مجلس، ارائه طرح توسط حداقل 15 نفر از نمایندگان مجلس است. نقش نماینده در تهیه و تدوین و آماده سازی طرح و بالاخص موافقت یا مخالفت با طرح های ارائه شده در صحن علنی کاری مهم و اثربخش است.
«بین مدون طرح با ممضی طرح تفاوت وجود دارد، از جهت شکلی هرکسی که پای طرح را امضا می کند طراح محسوب می شود اما به لحاظ ماهوی و حقیقی طراحان طرح در مجلس آن کسانی اند که طرح را تدوین می نمایند.زیرا امضا زدن طرح در ذیل طرحها که به شکل دستگردان در مجلس عمل می شود کار مهمی نیست...
علاوه بر آن رویه موجود در مجلس نیز این گونه است که 4 یا 5 نفر اول امضاء زننده طرح جزء طراحان واقعی هستند بقیه افراد صرفاً امضا کننده طرح هستند.
- سئوال از وزراء و رئیس جمهور برابر اصل 88 قانون اساسی و مواد 209 و 212 قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی
- استیضاح وزراء و رئیس جمهور برابر اصل 89 قانون اساسی و مواد 22 و 231 قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی
- تحقیق و تفحص برابر ماده 214 قانون آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی »
سخن آخر
این متد علمی در ارزیابی شاخص های عملکردی یک نماینده می باشد با توجه به این حقایق در عین حال نباید بر پاره ای از واقعیت ها چشم تغافل و تجاهل بست. عمل به شعارهای دوره انتخاباتی، موقعیت نماینده در ارکان اصلی مجلس شامل عضویت در هیأت رییسه، کمیسیون های مهم، مردم داری و ارتباط با جامعه هدف، پای بندی به شفافیت رای و نظر نمایندگان، نحوه مواجهه با طرح صیانت از فضای مجازی و پرداختن به مسائل عینی و اصلی مردم به جای فوکوس روی حواشی کاذب و غیرضرور، نظارت بر عملکرد سایر ارکان و قوای مسقر در حوزه نمایندگی و عدم دخالت در عزل و نصب ها، روحیه هم گرایی در مجمع نمایندگان استان، تعامل سازنده با مثلث مدیریت عالی،امام جمعه و مردم حوزه استحفاظی، ارائه گزارش کار منظم فصلی به مخاطبین و رسانه های گروهی و...از عناصر نانوشته و قطعات پازل در ارزیابی کارنامه نمایندگان به ویژه در شهرستان ها هستند.
ما ضمن خداقوت به نمایندگان محترم البرز و به دور از هرگونه پیش داوری و قضاوت های سطحی و پوپولیستی، منتظر ارائه اطلاعات مستند از دفاتر نمایندگان البرز در خصوص موارد خواسته شده برای قضاوت عامه در کارنامه عملکردی نمایندگان استان البرز می مانیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
آخرین گزارش تحلیلی و انتقادی « صدای معلم » در مورد « عملکرد سازمان بسیج فرهنگیان » دوشنبه 24 شهریور 1399 بود که با عنوان « پرسش های صدای معلم از رییس سازمان بسیج فرهنگیان کشور » منتشر شد . ( این جا ) اما تاکنون نه تنها هیچ گونه پاسخی به این پرسش ها ارائه نشده بلکه این سازمان از برگزاری هر گونه نشست رسانه ای هم طفره رفته است .
پرسش « صدای معلم » از « سازمان بسیج فرهنگیان » که از امکانات و بودجه دولتی استفاده می کند آن است که آیا نباید در برابر عملکرد خود به مردم و افکار عمومی پاسخ گو باشند ؟
چرا این سازمان در عمر بیش از دو دهه ای خود حتا یک نشست رسانه ای با خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش برگزار نکرده است ؟
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، کنگره معلمان انقلاب اسلامی با نگاه تحولگرا و متناظر با اهداف سند تحول بنیادین با حضور بیش از 300 فرهنگی منتخب در اردوگاه شهید باهنر تهران در حال برگزاری است.
براساس این گزارش؛ محور اصلی این کنگره، «معلم» است، بنابراین آزاد اندیشی که از شاخصهای اسلام ناب محمدی است در این کنگره دیده میشود.
سخنگوی سازمان بسیج فرهنگیان کشور با تشریح این کنگره گفت: معلمان در فضای کنگره میتوانند آزادانه مطالبات و نقطه نظرات خود را مطرح کنند، کنگره متشکل از تشکلهای انقلابی، اسلامی و ملی است که به هیچ جناحی وابستگی ندارد، بنابراین مطالبهگری جزو کارهای کنگره است اما از معلم انتطار میرود که مطالبه همراه با مطالعه باشد.
علیرضا رحمان زاده با تاکید بر اهمیت اندیشه ورزی تصریح کرد: آزاد اندیشی معلمان اهمیت بسیاری دارد، بنابراین با نگاه تحول خواهی این کنگره را برگزار کردیم. برخی و شاید بسیاری از معلمان و بدنه ی آموزش و پرورش بر این باورند که سازمان بسیج فرهنگیان به صورت « موازی » با سایر تشکل های فرهنگیان تاسیس شده تا به قول معروف آنان را کنترل نماید و حتا عنوان می کنند که فلسفه این سازمان برای سرکوب معلمان مطالبه گر و معترض در سطح مدارس است .
سخنگوی سازمان بسیج فرهنگیان کشور با بیان این که کنگره معلمان انقلاب امسال اولین تجربه را به دست میآورد و بی شک با استمرار آن شرایط بسیار بهتر هم میشود، خاطرنشان کرد: این کنگره متشکل از ۱۰ کمیسیون متناظر با راهکارهای سند تحول بنیادین است که میتواند به عنوان یک هیات اندیشه ورز برای نیل به اهداف آموزش و پرورش باشد.
رحمان زاده خاطرنشان کرد: معلمان در این کنگره تلاش میکنند صدای خود را به گوش وزیر آموزش و پرورش و سایر مسئولان برسانند، بنابراین تکریم معلمان در این برنامه اهمیت بسیاری دارد.
وی افزود: در این کنگره مباحث به صورت منصفانه بیان میشود و درصدد هستیم که علاوه بر بیان نکات مثبت، انتقاداتی نیز مطرح شود.
سخنگوی سازمان بسیج فرهنگیان کشور اجرای سند تحول بنیادین را بزرگترین مطالبه رهبر معظم انقلاب از آموزش و پرورش برشمرد و اظهار کرد: در این کنگره علاوه بر طرح برخی از مطالبات فرهنگیان، در خصوص تحقق اهداف سند تحول بنیادین مطالباتی بیان میشود.
وی افزود: حضور هیاتهای اندیشهورز در این کنگره در جهت پویایی است، لذا معتقدیم نقش و کارکرد معلم باید در عرصههای اجتماعی به کار گرفته شود تا آموزش و پرورش به این واسطه از نظر فکری از تشکلها و سایر فرهنگیان بهره گیرد.
رحمان زاده افزود: این کنگره براساس مطالبات معلمان است و فضای آزاداندیشی دارد و کاهش فاصله میان معلم و مسئولین ستادی از اهداف این کنگره است.
شایان ذکر است؛ این کنگره با حضور بیش از 300 فرهنگی منتخب از سراسر کشور از روز جمعه 10تیر ماه آغاز و تا سه شنبه 14تیرماه ادامه دارد. برگزاری کارگاههای آموزشی در قالب کمیسیونهای دهگانه از جمله برنامههای معلمان انقلاب اسلامی در این چند روز است » .
این گونه سخنان را به فال نیک می گیریم اما پرسش « صدای معلم » از متولیان این کنگره و مسئولان سازمان بسیج فرهنگیان آن است که در حال حاضر مطالبات واقعی معلمان چه هستند ؟ از نظر این دوستان ، مکانیسم و فرآیند مطالبه گری با توجه به اصول « قانون اساسی » چگونه باید تعریف و تبیین شود ؟
موضع صریح و شفاف سازمان بسیج فرهنگیان در برابر معلمان و مطالبه گرانی که مطالبه ی آنان جز حقوق قانونی و مطالبات اولیه و مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بوده و در « زندان » به سر می برند و گرفتار انواع تنبیهات اداری و پرونده های قضایی شده اند چیست ؟
راهکار سازمان بسیج فرهنگیان برای حل چالش ها و بحران های موجود در حوزه آموزش و پرورش چیست ؟ واقعا سازمانی که در 20 سال گذشته حتا یک بار در مورد عملکرد خود به « حوزه عمومی » پاسخ گو نبوده چگونه سخن از کاهش شکاف و فاصله میان « صف » و « ستاد » می راند ؟
پرسش صریح صدای معلم از سازمان بسیج فرهنگیان آن است که مطالبه آنان از حاکمیت چیست ؟
برخی و شاید بسیاری از معلمان و بدنه ی آموزش و پرورش بر این باورند که سازمان بسیج فرهنگیان به صورت « موازی » با سایر تشکل های فرهنگیان تاسیس شده تا به قول معروف آنان را کنترل نماید و حتا عنوان می کنند که فلسفه این سازمان برای سرکوب معلمان مطالبه گر و معترض در سطح مدارس است . پرسش « صدای معلم » از متولیان این کنگره و مسئولان سازمان بسیج فرهنگیان آن است که در حال حاضر مطالبات واقعی معلمان چه هستند ؟ از نظر این دوستان ، مکانیسم و فرآیند مطالبه گری با توجه به اصول « قانون اساسی » چگونه باید تعریف و تبیین شود ؟
چگونه و با چه روش و ساز و کاری می خواهید به حل « بحران اعتماد » و « ناکارآمدی مزمن » در این دستگاه وسیع و مادر بپردازید ؟
آن « تناقض » ها را در فلسفه فعالیت های سازمانی چگونه می خواهید حل و فصل کنید ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
مشاور وزیر آموزش و پرورش و دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش در گفت و گو با خبرگزاری فارس گفته است : ( این جا )
«حوزه علمیه شیعی یک سابقه طولانی دارد اما ورودش در مباحث حاکمیتی، سابقه خیلی زیادی ندارد و یک دوره چهل ساله را طی کرده است و یک جوان بالغ شده است و اکنون باید ثمره پخته و مناسب در مباحث حکمرانی و حاکمیتی دهد .
وقتی حوزه علمیه و یک روحانی میخواهد در سیستم آموزش کشور ورود کند و بیانی داشته باشد در واقع میخواهد مبیّن علوم الهی و آیاتی باشد که راه را برای بشر مشخص میکند و مبیّن روایاتی باشد که در این مسیر ایفای نقش میکند.
یک موقعی میگوییم هنوز زمانی نگذشته است، مثل اوایل انقلاب که جا دارد یادی کنیم از شهدای همکاری حوزه علمیه و آموزش و پرورش که خیلی نقش به سزایی داشتند. شهیدان بهشتی، باهنر، مفتح و مطهری در این عرصه خیلی تلاش و مجاهدت کردند. اگر اکنون بنده و امثال بنده توفیق داریم که در این کسوتها ایفای نقش کنیم به خاطر مجاهدتهای این بزرگان بوده است. انشاءالله توفیق داشته باشیم که موجب روسفیدی و آبرو برای این بزرگان باشیم .
اگر این موضوع ابتدای انقلاب بیان میشد، برخی خرده میگرفتند که فعلا اطلاعاتی وجود ندارد و تازه حوزه در مباحث حاکمیتی ورود کرده است اما اکنون که بیش از ۴۰ سال از انقلاب گذشته است، طلاب و روحانیون فراوانی داریم که تلفیقی از علوم حوزوی و علوم روز آموزشی و برنامهریزی درسی را فراگرفتهاند و به حمدالله در این زمینه موفقیتهای خوبی به دست آوردهاند؛ در حال حاضر ، حوزه و روحانیت در حاکمیت نقش ایفا کرده و پختهتر شده است و میتواند در این زمینه نقش خوبی را ایفا کند و بزرگانی در این عرصه تلاش کردهاند ... » آیا در ورای این گونه سخنان و اظهار نظرها که با هدف فربه تر کردن آموزش ایدئولوژیک صورت می گیرد ؛ ایشان و سازمان حوزه علمیه به دنبال بازار کار و شغل یابی در سازمان گسترده آموزش و پرورش برای انبوه طلبه هایی هستند که دیگر مسجد و منبر پاسخ گوی نیازهای آنان نیست ؟
آن گونه که حجت الاسلام والمسلمین حمید نیکزاد مشاور وزیر آموزش و پرورش و دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش در ابتدای این مصاحبه بیان می کند در سال ۱۳۷۹ اولین تفاهمنامه همکاری آموزش و پرورش و حوزه علمیه، به امضای آیتالله سیدهاشم حسینی بوشهری مدیر وقت حوزه علمیه قم و حسین مظفر وزیر وقت آموزش و پرورش رسید و توافقنامه بعدی باز هم به امضای آیتالله حسینی بوشهری و مرتضی حاجی وزیر وقت آموزش و پرورش رسید .
در سال ۱۳۸۵ توافق نامهای جامعتر از گذشته به امضای محمود فرشیدی وزیر وقت و آیتالله حسینی بوشهری مدیر وقت حوزه علمیه قم رسید؛ مهمترین دستاورد این توافقنامه، تشکیل ستاد همکاریها و دبیرخانه آن با دو دفتر در تهران و قم و حجتالاسلام والمسلیمن ذوعلم به عنوان اولین دبیر ستاد همکاریها فعالیت خود را آغاز کرد .
پرسش « صدای معلم » از آقای نیکزاد آن است که آیا در عمر سازمانی تقریبا 16 ساله ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش نشست رسانه ای با خبرنگاران برگزار کرده اند ؟ و یا آن که ایشان هم مانند برخی از دوایر ستادی و اداری وزارت آموزش و پرورش شان و جایگاه خود را اجل و بالاتر از پاسخ گویی به افکار عمومی می دانند و نیازی به این کار احساس نمی کنند ؟
ایشان به مبحث « پختگی » پس از یک دوره ی زمانی بیش از 40 سال اشاره کرده است .
پرسش این رسانه از آقای نیکزاد آن است که ایشان و افراد همفکر وی چه سخن جدید و یا حرف نویی فراتر از آن چه سازمان های تبلیغی حاکمیت جمهوری اسلامی مانند صدا و سیما ، ائمه جمعه و سازمان تبلیغات اسلامی در این بیش از چهار دهه بیان کرده اند در چنته دارند که اکنون تصمیم به حضور فراگیر و سازمان یافته در مدارس گرفته اند و هر روز آن را تبلیغ می کنند ؟
آیا تاکنون سازمان روحانیت و افراد دخیل در سیاست گذاری ها و تصمیم گیری ها بازخوردی واقعی و علمی از عملکرد خود داشته و آن را مورد تحلیل و آسیب شناسی قرار داده اند ؟
پیش از این هم مدیر کل آموزش و پرورش استان قم گفته بود در این استان ، طرح هر مدرسه یک روحانی را اجرا میکند و به حوزه علمیه هم توصیه می کند که اگر همه دیگر فعالیت های حوزه تعطیل شود و به آموزش و پرورش اهتمام کند ضرری نمیکند . ( این جا )
آیا در ورای این گونه سخنان و اظهار نظرها که با هدف فربه تر کردن آموزش ایدئولوژیک صورت می گیرد ؛ ایشان و سازمان حوزه علمیه به دنبال بازار کار و شغل یابی در سازمان گسترده آموزش و پرورش برای انبوه طلبه هایی هستند که دیگر مسجد و منبر پاسخ گوی نیازهای آنان نیست .
لازم به ذکر است برای نخستین بار « صدای معلم » نامه ای را به امضای جمعی از کنش گران حوزه آموزش و فعالان حوزه عمومی خطاب به مسئولان نسبت به دخالت های حوزه علمیه در نهاد تعلیم و تربیت عمومی و خدشه دار شدن استقلال حرفه ای مدرسه منتشر کرد که با استقبال گسترده رو به رو شد . ( این جا )
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش 14 بهمن 1400 در حکمی « محمدرضا ابراهیمی گندمانی» را به سمت مدیرکل جدید آموزش و پرورش استان اصفهان منصوب کرد. ابراهیمی دارای سوابقی همچون تدریس در مدارس ادیب و استعدادهای درخشان شهید اژهای و مدیریت آموزش و پرورش ناحیههای سه و چهار شهر اصفهان است.
آن چه در زیر می آید ، نگاهی انتقادی به عملکرد تقریبا شش ماهه مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان می باشد .
« صدای معلم » از همه فرهنگیان مطالبه گر و مسئول در سراسر کشور دعوت می کند تا عملکرد مدیران آموزش و پرورش نواحی ، مناطق و استان های خود را مورد نقادی مستند و مستدل قرار دهند .
حرف برای گفتن بسیار است و من به عنوان فعال اجتماعی و مسئول مجمع خیرین مدرسه ساز شهرستان ابهر سعی می کنم که این حرف ها را در گفتارهایی موجز خدمت شما بزرگوار تقدیم دارم .
جناب وزیر آموزش و پرورش
اگر در قانون اساسی امر آموزش و پرورش آن چنان مهم تلقی شده است که دولت به عنوان متولی مستقیم آن وظیفه یافته است تا هزینه های مربوط به تعلیم و تعلم نسل جوان و واجب التعلیم را بصورت رایگان در آورد و سر جمع همه آنها را در بودجه بیاورد و تامین کند از آن جهت است که :
اولا پیامبر بزرگ اسلام (ص) از جانب خداوند رحمان ماموریت یافته است تا روش های زدودن مولفه های تربیتی منسوخ را که در وحی به ایشان بیان شده است به کار برد و پس از پاک کردن ذات انسان از پلشتی ها اوصاف رحمانی را با تعلیمات ویژه در دل انسان جاری سازد زیرا که برای ساختن انسان موحد راهی جز نشان دادن خدا و هدایت انسان ها به سوی او وجود ندارد . اما این حرف تنها در زبان ساده و عملی است و در میدان عمل به فراگرفتن و به کار بستن همه آن چیزهایی نیازمند است که نبی گرامی با تاسی بدانها توانست خود را امین وحی بگرداند و الحق که فراهم کردن فضا برای یاد گرفتن و تمرین تحمل این سختی ها تنها با داشتن سیستم آموزشی قادر به دایر ساختن فضای خود سازی برای کودکان و جوانان ممکن می شود و این مسئولیت سختی است که برای شما و از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفته شده است آن هم با این هدف که شما سیستم آموزشی کشور را به الگویی در همه جهان تبدیل کنید .
مطمئنا دست یابی به این موقعیت ممکن نمی شود مگر آنکه همه عناصر دخیل در سیستم های دیگر مدیریتی کشور در از زمین برداشتن این بار به کمکتان بیایند و شما نیز از آنها نه با واگذار کردن بخش هایی از اقتدار مدیریتی بلکه با به کمک گرفتن ظرفیت های آنان بهره ببرید که متاسفانه این امر نه دراین دولت بلکه از اواخر دولت گذشته و با شدت تمام در این دولت دقیقا بر عکس یعنی با واگذاردن بخش هایی از قلمرو مدیریتی به دیگران سمت تخریب سیستم و کاهش سیستم مصونیت آن یافته است .
برای نمونه در استان زنجان و در سال های آخر دولت جناب روحانی نمایندگان چنان میدان تاخت و تازی در وزارت آموزش و پرورش یافتند که توانستند با همه مخالفت های بدنه سازمان در استان مدیر کل را عوض کنند و این را به بدعتی تبدیل کنند که نماینده ابهر بتواند ضمن تغییر دادن مدیر کل در عرض دو سال و اندی از دوره سپری شده از ماموریتش در شهرستانی چون ابهر سه رئیس را جانشین همدیگر نماید و به تبع این تغییرات گسترده کار را بدانجا رساند که با تحمیل به مدیر دست نشانده اش در ابهر مجموعه خیرین مدرسه ساز ابهر را به کل از حیز انتفاع دور داشته و از دعوت به جلسات منع نماید .
موفقیت سازمان در گرو دو فاکتور مهم :
1- توافق و هماهنگی درون بخشی
2- مذاکره و همکاری بین بخشی
می باشد و مدیر سازمان پیشتر و بیشتر از هر عمل و اقدامی برای نهادینه شدن این دو فاکتور تلاش می کند زیرا که اگر از آنها غافل شود سازمان با همه منابع مادی و انسانی خود دچار تصمیم های جزیره ای و اقدامات واگرایانه و بدون توجه به مقصود عالی و غایی می شود و امروز دقیقا سازمانی که من و شما خود را تابعی از آن و فعال برای تحقق اهداف آن می شناسیم دچار این وضعیت شده است ؛ وضعیتی که در آن مدیران استانی و شهرستانی به تابعی محض از اعمال اراده نمایندگان مجلس تبدیل شده اند چون انتخاب آنها تحت فشار و سلیقه آنها صورت می گیرد و بدنه سازمان نیز به دلیل رها شدگی از سوی مدیران یا بی توجه به مسئولیت های خود شده اند و برای بهبود تعصبی از خود به خرج نمی دهند و یا اگر هم اندک عرق و تعصبی برای تحول و تغییر در آنها وجود داشته باشد به دلیل دور افتادن از روز آمدی های مورد نیاز در شیوه های برنامه ریزی و اجرا و یا بومی سازی اهداف مورد تایید وزارت عملا از حیز تاثیر و تحول دور شده اند.
اجازه بدهید تا با مثال هایی بحث را ملموس تر سازم .
همان گونه که مستحضر هستید در سیستم مدیریت سازمانی اهدافی چون :
1- برگزاری کارگاه های آموزشی برای معلمان در مقاطع مختلف
2- توجه به وضعیت آموزشی دانش آموزان با تاکید های نوین آموزشی دنیا (آهسته گامان)
3- نگاه تخصصی به دوره ابتدایی به لحاظ تاثیرات زیر ساختی آن
4- تامین منابع مادی و انسانی لازم برای آموزش مهارت های زندگی
5- تشکیل کارگروه های فنی و تخصصی آموزشی ، عمرانی ، مشارکت های مردمی ،آموزش ضمن خدمت ، تکریم معلمان و... اولی شمرده شده اند و از مدیران به تاکید خواسته شده است که برای انجام آنها طرح و برنامه ارائه دهند و به کار ببندند .
اما آیا چنین تاکیداتی به مرحله عمل رسیده است ؟
البته که نه زیرا که مدیران سازمان که به نوعی وامدار نماینده ای که در دور بعد به رای نیاز دارد و مسئولیت پخش می کند تا به توسط مسئولان و به شکل غیر محسوس رای جمع کند، می گذارد تا مدیر برای این موارد وقت و حوصله داشته باشد و یا حتی حوصله و اعصاب آن را داشته باشد که با زیر مجموعه های خود نشست های تخصصی دراین زمینه ها بر گزار بکند تازه اگر هم بخواهد مگر زیرمجموعه های تحمیلی از سوی دوستان نماینده و یا مشروط می تواند که دراین زمینه به او کمک کند و از اینجاست که دستورات و تاکیدات نماینده و اطرافیان او تا بدانجا دامن می گستراند که حتی ریاست اداره آموزش و پرورش شهرستانی چون ابهر تا بدانجا در مقابل نماینده و دوستان او وا می دهد که بنا به دستور و تاکید، امکان آن را نمی یابد که مرا که هشت سال است که مسئولیت مجمع خیرین مدرسه ساز شهرستان را برعهده دارم و مجموعه تحت تولیتم بنا به اعتراف مسئولان فرادستی از قوی ترین مجموعه ها و موفقترین آنهاست به جلسات معمول در اداره دعوت کند و تا بدانجا با تلقین بی انگیزگی همراهم می کند که فکر می کنم اگر کنار بروم و میدان را برای دوستان نماینده باز کنم حداقل از نظر روانی برای خودم بهتر خواهد بود !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
طی دهههای گذشته، گفتمان حاکم بر عرصهٔ آموزش و فرهنگ و هنر و رسانه به هر میزان که تلاش کرد تا با ساخت برنامهها و نوشتن کتب درسی که در آنها به ظاهر و پوشش و دین و اخلاقیات و آرمانهای بزرگ، توجه کرده و نسلهای جدید و نوجوانان را در جهانِ دلخواه خود پرورش دهد، با واکنش منفی این نسل مواجه شد. آموزش و پرورش ما دههها سعی کرد دانشآموزان را به رعایت حجاب و پوشش اسلامی ترغیب کند و در پایان چیزی که مشاهده کرد رقص و آواز دستهجمعی دانشآموزان در حیات مدرسه با آهنگهای «ساسی مانکن» بود.
آنچه در این سالها رخ داد، دخالت دولت در زندگی خصوصی نسلی بود که به جای آن که بهصورت سنتی ارزشهای اخلاقی و فرهنگی را از والدین و خانواده و در مدارس بیاموزد، تبدیل به آموزشهای اجباری و تذکرهای پیدرپی افراد غریبه و حکومتی در کوچه و خیابان شد. این مسئله در عمل نه تنها باعث پیروی این نسل از دستورات تحکمآمیز ماموران ارشاد نشد، بلکه در عمل به فروپاشی اقتدار والدین و ریشسفیدان و خانواده و مدرسه نیز منجر گشت و نسل جدید دیگر هر توصیهٔ اخلاقی از سوی والدین و خانواده و نظام آموزشی را هم به حالت دستور و دخالتی از سوی نیروی زورگو فهمکرد و خواهناخواه والدین و معلم را نیز در مقابل خود تعریف کرده و هیچ فرد و نهاد دارای مشروعیت و حق تربیتی را به رسمیت نشناخت.
ظهور و محبوبیت آنی برخی چهره هایِ مجازی و بلاگرها که همانند قارچ در حال روییدن هستند و اقبال سریع نسل جدید به این افراد و سبک زندگی و موسیقی آنها، بیشتر از آنکه کنشی آگاهانه و از روی انتخاب باشد، واکنشی به آن شرایط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه بود.
نسل جدید بهخوبی به پوچی و بیمعنایی و ابتذال حاکم بر این سبک زندگی و موسیقیای که توسط «باندهای قمار و موسیقی» ترویج و تبلیغ میشود آگاه است و اتفاقاً یکی از دلایل اصلی انتخاب و گزینش آنها هم علاقه به همین جفنگگویی و بلاهت و بیمعنایی تبلیغ شده توسط آنهاست.
نسل جدید به خوبی میداند که ترانههای خوانده شده و سبک زندگی چهرههای معروف اینستاگرامی هیچ ارزش اخلاقی و ادبی و فرهنگی ندارد و اتفاقاً همین مسئله است که باعث اقبال آنها میشود. این نسل هیچ کلان روایت ملی و میهنی و اخلاقی و دینی را نمیپذیرد و تمام ارزشهای نسل قبل را به سخره میگیرد.
رکیکگویی و استفاده از الفاظ توهینآمیز، ترانههای درهم و بیمعنی، آرایشهای ظاهری و لباسهای عجیب و غریب و در کل رفتارهایی که در جامعه غیرنرمال به شمار میرود، همان چیزهایی است که این نسل از آنها طلب میکند و آنها هم بهخوبی این حاجت را برآورده مینمایند. آنها با ایجاد سر و صداهای عجیب، استفاده از واژههای غیرمعمول و رکیک، بهسخره گرفتن اشعار بزرگان، تمسخر آرمان هایی مانند وطن و ازخودگذشتی و ایثار و رفتارهای خارج از قاعده به نیاز این نسل پاسخ میدهند.
آنها نمایندهٔ نسلی گریزان از گفتمانهای معنابخش اعم از دین و دانشگاه و اخلاق هستند. نسلی که حتی از تصویر خویشتن بیزار است. سبک زندگی و موسیقی آنها موسیقی و الگوی زیستن در عصر شکست کلان روایت هاست. عصری که بخشی از نسل نوجوان و جوان با آگاهی آن را به عنوان الگوی زیستی خود پذیرفته است.
کانال خرمگس
چندی پیش رهبر معظم انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای جامعه عشایری کشور فرمودند که هر کس مردم را ناامید کند، برای دشمن کار میکند. رهبر انقلاب، تضعیف ایمان دینی، تضعیف امید و خوشبینی به آینده کشور را از جمله مؤلفههای جنگ نرم علیه ملت دانستند و خاطرنشان کردند: القای بیآیندهگی، بنبست و اینکه مسئولان اداره کشور را بلد نیستند از جمله کارهای بدخواهان ایران است و امروز هر کس مردم را از آینده ناامید، یا ایمانهای مردم را تضعیف، یا مردم را به تلاشها و برنامهریزیهای مسئولان بیاعتقاد یا بدبین کند، چه بداند و چه نداند به سود دشمن کار میکند.
سالهاست که مهاجرت نخبگان از کشور بهعنوان مسئلهای مهم در کشور مطرح است و بسیاری از افراد باسواد و باتجربه به بهانه کار و اشتغال کشور را ترک میکنند. اما شوربختانه امروزه مردم عادی نیز شوق مهاجرت دارند و بسیار شنیدهایم که افرادی به بهانههای متعدد حرف از مهاجرت میزنند و بسیار دیدهایم اقوامی که مهاجرت کرده و از ایران خارج شدهاند. نکته نگرانکننده اینجاست که صحبت از مهاجرت در بین کودکان، نوجوانان و جوانان رواج پیدا کرده و از الان بدون هیچ منطقی، سودای مهاجرت در سر میپرورانند و این موضوع برای آینده کشور بسیار خطرناک است.
اگر موج مهاجرت در سالهای گذشته دلایل سیاسی به همراه داشت، اما تب اخیر مهاجرت، دیگر سیاسی نیست. پای صحبت هرکدام از متقاضیان مهاجرت که بنشینی، مشکلات اقتصادی، آزادی اجتماعی و امید را از دلایل خود برای میل به مهاجرت میدانند. در سالهای گذشته برخی مسئولین اعلام کردند که ۱.۵ میلیون ایرانی در صف مهاجرت به استرالیا و کانادا هستند و این عدد که امروزه حتماً بیشتر شده، ترسناک است. خروج نیروهای کارشناسی و نیروهای ورزیده به اقتصاد ملی آسیب میزند و یکی از دلایل تهیدست شدن ایرانیان، مهاجرت نیروهای نخبه است.
«امید» کلمهای که این روزها شاید در ظاهر به کمرنگترین حالت خود رسیده باشد و این امر را میتوان از افزایش مهاجرتها با کشورهای مختلف و خروج میلیاردها دلار به بهانه خرید ملک در کشور همسایه بهوضوح مشاهده کرد.
همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند ناامید کردن جوانان و نخبگان، همکاری با دشمنان است و همین امر مسئولیت دولت جدید را برای تزریق امید، شادی در کنار رفع مشکلات اقتصادی پررنگتر میکند. طبق آمارها از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ حدوداً ۵۰۰ هزار نفر به تعداد مهاجران ایرانی اضافه شده است. در واقع به طور متوسط، هرساله ۵۰ هزار نفر از شهروندان ایرانی مهاجرت کردهاند! بخش مهمی از این مهاجرت، طی همین چند سال اخیر اتفاق افتاده است. در واقع میتوان گفت که سیل مهاجرت در ایران، در یکی دو سال اخیر به سونامی مهاجرت تغییر پیدا کرده است و دلیل اصلی آن کاهش امید به آینده در کشوری است که به «مرز پرگهر» شهرت دارد.
بر اساس آمارهای برخی از نهادها، سن امید به زندگی در جامعه مـا افزایش داشته و به ۷۶ سال رسیده است، اما آنچه که عیان است، کاهش امید به آینده و افزایش روزمرگی در کشور بیشتر قابل بیان است. نگاهی به چهرههای گرفته و بعضاً عصبی افراد در جوامع شهری و روستایی، صداقت آمار رسمی را تصدیق نمیکند، بلکه برعکس نشان میدهد که بسیاری از افراد در حالت برزخی خشم و ناامیدی و اندکی امید به فردا قرار دارند و این موضوع به دلیل فشارهای اقتصادی، مشکلات محیط زیستی و شیوع بیماری همچون کرونا است.
گرانی و افزایش تورم به طور روزانه و ساعتی باعث شده که اکثریت جامعه در محاصره اخبار تلخ و اندوهناک قرار بگیرند. افزایش قیمت دلار و سکه که هیچ ارتباطی به بسیاری از جمعیت کشور ندارد، اما دلیل اصلی و تنشزا در ناامیدی بهحساب میآید که دائم در حال پراکنش در سطح جوامع است.
در روزهای گذشته رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری برای جلوگیری از مهاجرت پیشنهاد تشکیل سازمان ملی مهاجرت را دادهاند و اعلام کرده که کشورهای اطراف با وعدههای پولهای کلان به دنبال جذب نخبگان ابرانی هستند. نکته اینجاست که با حرف و دستورالعمل و تشکیل ستاد نمیتوان جلوی مهاجرت را گرفت و دولت باید به فکر اقدامات عملی و افزایش سطح رضایت عمومی جامعه و افزایش امید به آینده باشد.
فراوانی اخبار ناامیدکننده همچون افزایش قیمتها و تورم، مردم را محاصره کرده و روحیه آنها را در مواجهه با روند صبوری کاهش داده است. مثلاً این روزها یکی از امیدواریهای مردم، همین مذاکرات است که در اروپا و برای برجام جریان دارد و بسیاری امید دارند که توافق برد - برد صورت بگیرد و تأثیری در آینده آنها داشته باشد تا شاید امید به آینده در کشور افزایش یابد و از مهاجرت نخبگان و ایرانیان به کشورهای دیگر نیز جلوگیری شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از پایههای اجتماعی دموکراسی در یک کشور، مدارای شهروندان نسبت به عقاید و سبک زندگی همدیگر است.
به نظرم این روزها تنها چیزی که در تعاملات اجتماعی ایرانیان دیده نمیشود، همانا رواداری و مداراست.
کافی است به پارک کنار منزلتان سری بزنید. آیا اتفاقی مانند آنچه در زیر میآید، امرِ نادری است؟
در مقابل دیدگانِ پیرمردی با ظاهرِ مذهبی، سگِ خانگی یک خانم، روی چمنهای پارک ادرار و مدفوع میکند. پیرمرد خطاب به زن میگوید؛ روی این چمنها بچهها بازی میکنند و سگتان آنجا را کثیف کرد. زن رویش را به طرف پیرمرد برمیگرداند و با بیاعتنایی و خونسردی و تفرعن به او میگوید: این سگ از تو تمیزتر است! کثیف خودت هستی!
پیرمرد مغموم و دل شکسته از این حرف، سکوت میکند. او میداند که اگر بحث را ادامه دهد، حتماً به طرفداری از حکومت و مخالفِ گردش حیوانات خانگی متهم میشود و هدف طعن و توهین حاضران در پارک قرار میگیرد. حال آن که او به دلیل حقوق اندک بازنشستگی و اوضاع نابه سامان اقتصادی و سخت گیریهای مذهبی حکومت، خودش مخالف آن است و با گردش حیوانات خانگی در پارک نیز مخالفتی ندارد. او فقط خواهان جلوگیری از ادرار سگ بر روی چمن و برداشتن مدفوع آن توسط صاحبش است. صاحب سگ اما این دو خواسته را خلاف حق و آزادی خود و سگش میداند و بنابراین خشمگین میشود و پیرمردی محترم را مورد اهانت قرار میدهد.
فرض کنید شما به عنوان یک فرد آگاه به حقوق سیاسی و مدنی شهروندان در آن صحنه حضور دارید. چه خواهید کرد که هم آن زن نتواند با متهم کردن شما به هواداری از حکومت و مخالفت با گردش حیوانات خانگی، فضا را علیهتان بشوراند و هم پیرمرد احساس نکند که هیچ عابری حاضر به حمایت از درخواست معقول او نیست؟
بدبختانه در فضای عصبی جامعۀ ما، راهی برای تأمین دو مورد فوق وجود ندارد! پس با عذاب وجدان سکوت میکنید و به همۀ کسانی که خواسته یا ناخواسته مسبب رشد این نوع فرهنگ غیرمدنی در کشور ما شدهاند، نفرین میفرستید. اگر هم درکی از پایههای اجتماعی دموکراسی داشته باشید، با خود خواهید گفت؛ این روزها بسیاری از افراد و گروهها از « گذار دموکراتیک » در ایران سخن میگویند اما با این فرهنگ « گذار به جهنم » رخ ندهد، خودش معجزهای است!
کانال جامعه شناسی
علي شريعتي هر كه باشد و هر چه كرده باشد، تبيين و تحليل آثار و افكار او به عنوان یک معلم و كسي كه در تاريخ فرهنگي اين ملك ردپائي از خود برجاي نهاده است، ضرورت دارد. ماهيت كار و فكر شريعتي نظير اغلب در گذشتگان معروف، متاسفانه دستخوش تحريف گشته است.مظلوميت بعد از مرگ و تا الان شريعتي ، اقامه فرهنگ سكوت در برابر آثار و افكار او ، ابزاري نمودن فكر و نام او براي سوءاستفاده ها و نام گذاري هاي مختلف، شفاف و روان نساختن سياست مواجه با افكار و آثار وي دررسانه هاي جمعي و منابع آموزشي؛ تنها بخشي از مصاديق بارز موضوع تحريف شريعتي هستند. تحريفي که در نهايت به فرسودگي يكي از ستون هاي حداقل فكري انقلاب و نسل انقلابي منجر خواهد شد. گفتني است که اين تحريف بيشتر از ناحيه دوستان و هواداران او صورت گرفته است که معمولاً تحليل به جاي تجليل از او را تاب نياورده اند. به همين جهت، حرمت و ابهت شريعتي به وسيله دشمنان و مخالفان او بيشتر و بهتر محفوظ شده است، چرا كه آنها ضمن وقوف به خطرات و اثرات فكر او در منافع خود، به خوبي مي دانند که چرا او را دوست ندارند؛ در حالي كه اغلب دوستان وي ،متاسفانه به درستی نمي دانند چرا او را دوست دارند. براي همين است كه تا الان بيشترين بررسي هاي صورت گرفته درباره شريعتي بيشتر از جانب مخالفان وي بوده است كه البته اغلب سبب خير شده اند و در ويرايش و پيرايش شخصيت فكري او فتح بابي نموده اند.
به طور كلي شريعتي از يك سري ويژگي هاي به ظاهر متناقضي برخوردار بود و وجود هم آنها، دشواري هائي در فهم ذهن وزبان او پديد آورده اند :
الف- روشنفكري و دينداري
عبارت روشنفكر مذهبي، ازطرفي معرف كار و فكر شريعتي و از طرف ديگر باعث همه دشواري هاي فعالیتهای او و نيز دشواري هاي ديگران در فهم وي بوده است.در اين تركيب نامتجانس، دو واژه ی بي ارتباط و حتي بيگانه با هم در كنار هم قرار گرفته اند.
شريعتي در مقام يك روشنفكر ديني و منتقد ماركسيسم و كمونيسم، از سوي طبقه روشنفكران جامعه متهم به عقب ماندگي بود.به طوري كه آنها مي گفتند اگر شريعتي افكار مذهبي نداشت، بت روشنفكران ايران مي شد.افكاري که در نظر آنها نه در يك معناي وسيع جهاني، واقعاً ديني بود و نه حتي در يك مفهوم وسيع دنياي مسلمان، اسلامي. بلكه تنها در يك معناي محدود مذهبي و آن هم شيعي احساساتي بود. از طرف مقابل ،در نگاه نهاد سنتي و متحجر که عقیده داشتند اسلام با روشنفکری تجانسی ندارد، نيز متهم به الحاد و بدعت آفريني و تفسير به راي نمودن در دين بود. جمع زدن بين اين دو وآشتي دادن اين دو طبقه البته عمده دل مشغولي شريعتي بود و اين به همان اندازه که جالب و لازم بود، مشكل و حتي غير ممكن مي نمود. به جاي تجليل، او را تحليل نمائيم و يادمان باشد که بهترين و ساده ترين راه براي كوبيدن يك نفرـ به گفته خود او- آن نيست که خوب به او حمله شود بلكه آن است که بد از او دفاع شود.
ب - پرحرفي و بي باكي
قريب 90% آثار شريعتي را تقريرات او تشكيل داده اند و لذا او پيش از آنكه بنويسد، حرف مي زده است.آنها که اهل خطابه و صحبتند مي دانند که بالاخره انسان جايز الخطاست و در حين صحبت، حرف حرف مي آورد و احتمال نسنجيده و نامربوط و از سراحساسات حرف زدن هست، آن هم براي كسي چون شريعتي که هم بيم فوت وقت را داشت و هم از سردردمندي حرف مي زد. اين موضوع به اضافه دست ندادن فرصتي به او تا شخصاً حرفها و گفته هاي خود را تنقيح و تصحيح و بازبيني نمايد، زمينه اي شد تا افكار وي در هاله اي از ابهام قرار گيرد. علاوه بر اين، شريعتي به گاه صحبت، بي باك و بي پروا هم بود.چندان كه اصلي ترين درسي که مي توان از روش و منش او فراگرفت، همين گستاخي و بي باكي اوست. براي او که از سر درد سخن مي گفت و درد دين و مذهب را داشت، هول نام ونان معني نداشت و تمام نفرين ها و آفرين ها بي ثمر بود.
ج- حريت و روحانيت
از آن جائي که كار آرايشگري دين و مذهب، لااقل تا آن روزها به دست روحانيون بود ،اکنون با ظهور شريعتي، ثبات و اقتدار اجتماعي آنها به خطر مي افتاد. به گمان آنها اين جوانك با يك اصلاحات عجيب و غريب فرنگي و علي الظاهر از سر دلسوزي براي دين، به كمين محاكمه و خلع يد روحانيون و شكستن انحصارشان نشسته بود. البته نبايد ارادت و محبتي را که شريعتي به روحانيون و اعتقاد و احترامي را که به نقش اجتهاد و روحانيت اصيل داشت، از ياد برد.به طوري كه به خاطر حساسيت و اهميتي که به تجهيز و تقويت مسئله اجتهاد قائل بود، به بازنگري و اصلاح در آن نيز كوشيد و به جاي دو اصل عقل و اجماع مربوط به منابع فقه و اجتهاد، دو اصل علم و زمان را پيشنهاد نمود.
اضافه بر اين وي همچنان كه بارها متذكر شده است، به جهت انتظاري و اميدي که به حوزه هاي علميه و عملكرد روحانيت مترقي داشت، چنين شيوه ی پیرایشی را در پيش گرفته بود. شيوه اي که بعدها براي نظام حوزوي نه تنها سوزنده نبود که عجيب سازنده هم بود.
د- دين كهنه، درك نو
پيش از شريعتي نيز بانيان پروژه احياگري اسلامي نظير اقبال، سيدجمال، سيدقطب، طالقاني و بازرگان در ارائه دركي نو از اسلام ،كارهائي انجام داده بودند. اما از آن جائي که شريعتي اسلام را از دريچه چشم ابوذر مي ديد، در دائره فكري او واژگان هاي آشنائي مثل؛ توحيد، امامت، ولايت، خلافت، تشيع، روحاني، غيبت، دعا، انتظار و امثال آن با تعريفي نو و رنگ و بوي عمدتاً سياسي و انقلابي عرضه شدند. برجسته ترين آنها تعبير و تفسير واقعه عاشورا بود که از دوره صفويه به اين طرف بي سابقه بود و نیز نگاه جامعه شناسانه او به دوران امامت ائمه اطهار بود که از آنها به دوران حكومت موقت انقلابي ياد مي كرد. مجموع اين تلاشهاي فكري ، بدون آنكه وي در انديشه طرح خاصي از حكومت اسلامي باشد، مهمترين نقش را در بيداري و همراهي مردم خاصه جوانان ايفا كرد که مساعدت در آماده سازي زمینه انقلاب سال 57 از دستاوردهاي عمده آن بود. دغدغه اساسي شريعتي، چگونه بودن انسان نبود بلكه چگونه شدن انسان بود و براي اين منظور ايدئولوژي اسلامي را ابداع کرد.
موضوع تعبير ايدئولوژيكي دين و تقبيح مثلث شوم تيغ و تسبيح و طلا و تدوين اصول عرفان ، برابري و آزادي ؛ شالوده اصلي نظام فكري شريعتي را تشكيل مي دهد.به همين خاطر است که برخی او را ايدئولوگ و معلم انقلاب ناميده اند .
سخن آخر ؛
علي رغم آنچه گفته شد، اين نكته را نيز بايد متذكر شد که نقد و بررسي افكار شريعتي، ظرافت و حساسيت خاصي را مي طلبد . ارزنده تر آن است قبل از آنكه به خواندن يكي دو مطلب و اظهار نظر آدم بزرگي درباره شريعتي بسنده نمائيم و يا به وسيله يك بيان به ظاهر حكيمانه اي كه ؛«بله، او خدماتي كرد اما اشتباهاتي هم داشت» حكم نهائي را در باره او صادر كنيم، به كند وكاو در سرگذشت او ، آثار او، مقتضيات زمانه او تاثيرات او بر ذهن و زبان نسل جوان بپردازيم و نخواهيم که تنها به روخواني آثار او بسنده نمائيم که مهمتر از آن به بازخواني آنها همت گماريم.
به جاي تجليل، او را تحليل نمائيم و يادمان باشد که بهترين و ساده ترين راه براي كوبيدن يك نفرـ به گفته خود او- آن نيست که خوب به او حمله شود بلكه آن است که بد از او دفاع شود.
شريعتي را بايد از آن جهت که هست و با توجه به مقضيات زمانه اش از آن جهت که بوده است و كاري که كرده است، نقد و بررسي نمود.
نياز به شريعتي، نياز به خود آگاهي، بيداري، دينداري و دانائي و نياز به رفتن و نماندن و نپوسيدن است.
جان كلام اين كه محبت و ارادت بدون مروت و معرفت بعضي ها به شريعتي درست شبيه خيانت و اهانت بدون مروت و معرفت بعضي ديگر به اوست و البته هر دو بيهوده و بي ثمر است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید