حرف برای گفتن بسیار است و من به عنوان فعال اجتماعی و مسئول مجمع خیرین مدرسه ساز شهرستان ابهر سعی می کنم که این حرف ها را در گفتارهایی موجز خدمت شما بزرگوار تقدیم دارم .
جناب وزیر آموزش و پرورش
اگر در قانون اساسی امر آموزش و پرورش آن چنان مهم تلقی شده است که دولت به عنوان متولی مستقیم آن وظیفه یافته است تا هزینه های مربوط به تعلیم و تعلم نسل جوان و واجب التعلیم را بصورت رایگان در آورد و سر جمع همه آنها را در بودجه بیاورد و تامین کند از آن جهت است که :
اولا پیامبر بزرگ اسلام (ص) از جانب خداوند رحمان ماموریت یافته است تا روش های زدودن مولفه های تربیتی منسوخ را که در وحی به ایشان بیان شده است به کار برد و پس از پاک کردن ذات انسان از پلشتی ها اوصاف رحمانی را با تعلیمات ویژه در دل انسان جاری سازد زیرا که برای ساختن انسان موحد راهی جز نشان دادن خدا و هدایت انسان ها به سوی او وجود ندارد . اما این حرف تنها در زبان ساده و عملی است و در میدان عمل به فراگرفتن و به کار بستن همه آن چیزهایی نیازمند است که نبی گرامی با تاسی بدانها توانست خود را امین وحی بگرداند و الحق که فراهم کردن فضا برای یاد گرفتن و تمرین تحمل این سختی ها تنها با داشتن سیستم آموزشی قادر به دایر ساختن فضای خود سازی برای کودکان و جوانان ممکن می شود و این مسئولیت سختی است که برای شما و از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفته شده است آن هم با این هدف که شما سیستم آموزشی کشور را به الگویی در همه جهان تبدیل کنید .
مطمئنا دست یابی به این موقعیت ممکن نمی شود مگر آنکه همه عناصر دخیل در سیستم های دیگر مدیریتی کشور در از زمین برداشتن این بار به کمکتان بیایند و شما نیز از آنها نه با واگذار کردن بخش هایی از اقتدار مدیریتی بلکه با به کمک گرفتن ظرفیت های آنان بهره ببرید که متاسفانه این امر نه دراین دولت بلکه از اواخر دولت گذشته و با شدت تمام در این دولت دقیقا بر عکس یعنی با واگذاردن بخش هایی از قلمرو مدیریتی به دیگران سمت تخریب سیستم و کاهش سیستم مصونیت آن یافته است .
برای نمونه در استان زنجان و در سال های آخر دولت جناب روحانی نمایندگان چنان میدان تاخت و تازی در وزارت آموزش و پرورش یافتند که توانستند با همه مخالفت های بدنه سازمان در استان مدیر کل را عوض کنند و این را به بدعتی تبدیل کنند که نماینده ابهر بتواند ضمن تغییر دادن مدیر کل در عرض دو سال و اندی از دوره سپری شده از ماموریتش در شهرستانی چون ابهر سه رئیس را جانشین همدیگر نماید و به تبع این تغییرات گسترده کار را بدانجا رساند که با تحمیل به مدیر دست نشانده اش در ابهر مجموعه خیرین مدرسه ساز ابهر را به کل از حیز انتفاع دور داشته و از دعوت به جلسات منع نماید .
موفقیت سازمان در گرو دو فاکتور مهم :
1- توافق و هماهنگی درون بخشی
2- مذاکره و همکاری بین بخشی
می باشد و مدیر سازمان پیشتر و بیشتر از هر عمل و اقدامی برای نهادینه شدن این دو فاکتور تلاش می کند زیرا که اگر از آنها غافل شود سازمان با همه منابع مادی و انسانی خود دچار تصمیم های جزیره ای و اقدامات واگرایانه و بدون توجه به مقصود عالی و غایی می شود و امروز دقیقا سازمانی که من و شما خود را تابعی از آن و فعال برای تحقق اهداف آن می شناسیم دچار این وضعیت شده است ؛ وضعیتی که در آن مدیران استانی و شهرستانی به تابعی محض از اعمال اراده نمایندگان مجلس تبدیل شده اند چون انتخاب آنها تحت فشار و سلیقه آنها صورت می گیرد و بدنه سازمان نیز به دلیل رها شدگی از سوی مدیران یا بی توجه به مسئولیت های خود شده اند و برای بهبود تعصبی از خود به خرج نمی دهند و یا اگر هم اندک عرق و تعصبی برای تحول و تغییر در آنها وجود داشته باشد به دلیل دور افتادن از روز آمدی های مورد نیاز در شیوه های برنامه ریزی و اجرا و یا بومی سازی اهداف مورد تایید وزارت عملا از حیز تاثیر و تحول دور شده اند.
اجازه بدهید تا با مثال هایی بحث را ملموس تر سازم .
همان گونه که مستحضر هستید در سیستم مدیریت سازمانی اهدافی چون :
1- برگزاری کارگاه های آموزشی برای معلمان در مقاطع مختلف
2- توجه به وضعیت آموزشی دانش آموزان با تاکید های نوین آموزشی دنیا (آهسته گامان)
3- نگاه تخصصی به دوره ابتدایی به لحاظ تاثیرات زیر ساختی آن
4- تامین منابع مادی و انسانی لازم برای آموزش مهارت های زندگی
5- تشکیل کارگروه های فنی و تخصصی آموزشی ، عمرانی ، مشارکت های مردمی ،آموزش ضمن خدمت ، تکریم معلمان و... اولی شمرده شده اند و از مدیران به تاکید خواسته شده است که برای انجام آنها طرح و برنامه ارائه دهند و به کار ببندند .
اما آیا چنین تاکیداتی به مرحله عمل رسیده است ؟
البته که نه زیرا که مدیران سازمان که به نوعی وامدار نماینده ای که در دور بعد به رای نیاز دارد و مسئولیت پخش می کند تا به توسط مسئولان و به شکل غیر محسوس رای جمع کند، می گذارد تا مدیر برای این موارد وقت و حوصله داشته باشد و یا حتی حوصله و اعصاب آن را داشته باشد که با زیر مجموعه های خود نشست های تخصصی دراین زمینه ها بر گزار بکند تازه اگر هم بخواهد مگر زیرمجموعه های تحمیلی از سوی دوستان نماینده و یا مشروط می تواند که دراین زمینه به او کمک کند و از اینجاست که دستورات و تاکیدات نماینده و اطرافیان او تا بدانجا دامن می گستراند که حتی ریاست اداره آموزش و پرورش شهرستانی چون ابهر تا بدانجا در مقابل نماینده و دوستان او وا می دهد که بنا به دستور و تاکید، امکان آن را نمی یابد که مرا که هشت سال است که مسئولیت مجمع خیرین مدرسه ساز شهرستان را برعهده دارم و مجموعه تحت تولیتم بنا به اعتراف مسئولان فرادستی از قوی ترین مجموعه ها و موفقترین آنهاست به جلسات معمول در اداره دعوت کند و تا بدانجا با تلقین بی انگیزگی همراهم می کند که فکر می کنم اگر کنار بروم و میدان را برای دوستان نماینده باز کنم حداقل از نظر روانی برای خودم بهتر خواهد بود !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
طی دهههای گذشته، گفتمان حاکم بر عرصهٔ آموزش و فرهنگ و هنر و رسانه به هر میزان که تلاش کرد تا با ساخت برنامهها و نوشتن کتب درسی که در آنها به ظاهر و پوشش و دین و اخلاقیات و آرمانهای بزرگ، توجه کرده و نسلهای جدید و نوجوانان را در جهانِ دلخواه خود پرورش دهد، با واکنش منفی این نسل مواجه شد. آموزش و پرورش ما دههها سعی کرد دانشآموزان را به رعایت حجاب و پوشش اسلامی ترغیب کند و در پایان چیزی که مشاهده کرد رقص و آواز دستهجمعی دانشآموزان در حیات مدرسه با آهنگهای «ساسی مانکن» بود.
آنچه در این سالها رخ داد، دخالت دولت در زندگی خصوصی نسلی بود که به جای آن که بهصورت سنتی ارزشهای اخلاقی و فرهنگی را از والدین و خانواده و در مدارس بیاموزد، تبدیل به آموزشهای اجباری و تذکرهای پیدرپی افراد غریبه و حکومتی در کوچه و خیابان شد. این مسئله در عمل نه تنها باعث پیروی این نسل از دستورات تحکمآمیز ماموران ارشاد نشد، بلکه در عمل به فروپاشی اقتدار والدین و ریشسفیدان و خانواده و مدرسه نیز منجر گشت و نسل جدید دیگر هر توصیهٔ اخلاقی از سوی والدین و خانواده و نظام آموزشی را هم به حالت دستور و دخالتی از سوی نیروی زورگو فهمکرد و خواهناخواه والدین و معلم را نیز در مقابل خود تعریف کرده و هیچ فرد و نهاد دارای مشروعیت و حق تربیتی را به رسمیت نشناخت.
ظهور و محبوبیت آنی برخی چهره هایِ مجازی و بلاگرها که همانند قارچ در حال روییدن هستند و اقبال سریع نسل جدید به این افراد و سبک زندگی و موسیقی آنها، بیشتر از آنکه کنشی آگاهانه و از روی انتخاب باشد، واکنشی به آن شرایط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه بود.
نسل جدید بهخوبی به پوچی و بیمعنایی و ابتذال حاکم بر این سبک زندگی و موسیقیای که توسط «باندهای قمار و موسیقی» ترویج و تبلیغ میشود آگاه است و اتفاقاً یکی از دلایل اصلی انتخاب و گزینش آنها هم علاقه به همین جفنگگویی و بلاهت و بیمعنایی تبلیغ شده توسط آنهاست.
نسل جدید به خوبی میداند که ترانههای خوانده شده و سبک زندگی چهرههای معروف اینستاگرامی هیچ ارزش اخلاقی و ادبی و فرهنگی ندارد و اتفاقاً همین مسئله است که باعث اقبال آنها میشود. این نسل هیچ کلان روایت ملی و میهنی و اخلاقی و دینی را نمیپذیرد و تمام ارزشهای نسل قبل را به سخره میگیرد.
رکیکگویی و استفاده از الفاظ توهینآمیز، ترانههای درهم و بیمعنی، آرایشهای ظاهری و لباسهای عجیب و غریب و در کل رفتارهایی که در جامعه غیرنرمال به شمار میرود، همان چیزهایی است که این نسل از آنها طلب میکند و آنها هم بهخوبی این حاجت را برآورده مینمایند. آنها با ایجاد سر و صداهای عجیب، استفاده از واژههای غیرمعمول و رکیک، بهسخره گرفتن اشعار بزرگان، تمسخر آرمان هایی مانند وطن و ازخودگذشتی و ایثار و رفتارهای خارج از قاعده به نیاز این نسل پاسخ میدهند.
آنها نمایندهٔ نسلی گریزان از گفتمانهای معنابخش اعم از دین و دانشگاه و اخلاق هستند. نسلی که حتی از تصویر خویشتن بیزار است. سبک زندگی و موسیقی آنها موسیقی و الگوی زیستن در عصر شکست کلان روایت هاست. عصری که بخشی از نسل نوجوان و جوان با آگاهی آن را به عنوان الگوی زیستی خود پذیرفته است.
کانال خرمگس
چندی پیش رهبر معظم انقلاب در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای جامعه عشایری کشور فرمودند که هر کس مردم را ناامید کند، برای دشمن کار میکند. رهبر انقلاب، تضعیف ایمان دینی، تضعیف امید و خوشبینی به آینده کشور را از جمله مؤلفههای جنگ نرم علیه ملت دانستند و خاطرنشان کردند: القای بیآیندهگی، بنبست و اینکه مسئولان اداره کشور را بلد نیستند از جمله کارهای بدخواهان ایران است و امروز هر کس مردم را از آینده ناامید، یا ایمانهای مردم را تضعیف، یا مردم را به تلاشها و برنامهریزیهای مسئولان بیاعتقاد یا بدبین کند، چه بداند و چه نداند به سود دشمن کار میکند.
سالهاست که مهاجرت نخبگان از کشور بهعنوان مسئلهای مهم در کشور مطرح است و بسیاری از افراد باسواد و باتجربه به بهانه کار و اشتغال کشور را ترک میکنند. اما شوربختانه امروزه مردم عادی نیز شوق مهاجرت دارند و بسیار شنیدهایم که افرادی به بهانههای متعدد حرف از مهاجرت میزنند و بسیار دیدهایم اقوامی که مهاجرت کرده و از ایران خارج شدهاند. نکته نگرانکننده اینجاست که صحبت از مهاجرت در بین کودکان، نوجوانان و جوانان رواج پیدا کرده و از الان بدون هیچ منطقی، سودای مهاجرت در سر میپرورانند و این موضوع برای آینده کشور بسیار خطرناک است.
اگر موج مهاجرت در سالهای گذشته دلایل سیاسی به همراه داشت، اما تب اخیر مهاجرت، دیگر سیاسی نیست. پای صحبت هرکدام از متقاضیان مهاجرت که بنشینی، مشکلات اقتصادی، آزادی اجتماعی و امید را از دلایل خود برای میل به مهاجرت میدانند. در سالهای گذشته برخی مسئولین اعلام کردند که ۱.۵ میلیون ایرانی در صف مهاجرت به استرالیا و کانادا هستند و این عدد که امروزه حتماً بیشتر شده، ترسناک است. خروج نیروهای کارشناسی و نیروهای ورزیده به اقتصاد ملی آسیب میزند و یکی از دلایل تهیدست شدن ایرانیان، مهاجرت نیروهای نخبه است.
«امید» کلمهای که این روزها شاید در ظاهر به کمرنگترین حالت خود رسیده باشد و این امر را میتوان از افزایش مهاجرتها با کشورهای مختلف و خروج میلیاردها دلار به بهانه خرید ملک در کشور همسایه بهوضوح مشاهده کرد.
همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند ناامید کردن جوانان و نخبگان، همکاری با دشمنان است و همین امر مسئولیت دولت جدید را برای تزریق امید، شادی در کنار رفع مشکلات اقتصادی پررنگتر میکند. طبق آمارها از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ حدوداً ۵۰۰ هزار نفر به تعداد مهاجران ایرانی اضافه شده است. در واقع به طور متوسط، هرساله ۵۰ هزار نفر از شهروندان ایرانی مهاجرت کردهاند! بخش مهمی از این مهاجرت، طی همین چند سال اخیر اتفاق افتاده است. در واقع میتوان گفت که سیل مهاجرت در ایران، در یکی دو سال اخیر به سونامی مهاجرت تغییر پیدا کرده است و دلیل اصلی آن کاهش امید به آینده در کشوری است که به «مرز پرگهر» شهرت دارد.
بر اساس آمارهای برخی از نهادها، سن امید به زندگی در جامعه مـا افزایش داشته و به ۷۶ سال رسیده است، اما آنچه که عیان است، کاهش امید به آینده و افزایش روزمرگی در کشور بیشتر قابل بیان است. نگاهی به چهرههای گرفته و بعضاً عصبی افراد در جوامع شهری و روستایی، صداقت آمار رسمی را تصدیق نمیکند، بلکه برعکس نشان میدهد که بسیاری از افراد در حالت برزخی خشم و ناامیدی و اندکی امید به فردا قرار دارند و این موضوع به دلیل فشارهای اقتصادی، مشکلات محیط زیستی و شیوع بیماری همچون کرونا است.
گرانی و افزایش تورم به طور روزانه و ساعتی باعث شده که اکثریت جامعه در محاصره اخبار تلخ و اندوهناک قرار بگیرند. افزایش قیمت دلار و سکه که هیچ ارتباطی به بسیاری از جمعیت کشور ندارد، اما دلیل اصلی و تنشزا در ناامیدی بهحساب میآید که دائم در حال پراکنش در سطح جوامع است.
در روزهای گذشته رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری برای جلوگیری از مهاجرت پیشنهاد تشکیل سازمان ملی مهاجرت را دادهاند و اعلام کرده که کشورهای اطراف با وعدههای پولهای کلان به دنبال جذب نخبگان ابرانی هستند. نکته اینجاست که با حرف و دستورالعمل و تشکیل ستاد نمیتوان جلوی مهاجرت را گرفت و دولت باید به فکر اقدامات عملی و افزایش سطح رضایت عمومی جامعه و افزایش امید به آینده باشد.
فراوانی اخبار ناامیدکننده همچون افزایش قیمتها و تورم، مردم را محاصره کرده و روحیه آنها را در مواجهه با روند صبوری کاهش داده است. مثلاً این روزها یکی از امیدواریهای مردم، همین مذاکرات است که در اروپا و برای برجام جریان دارد و بسیاری امید دارند که توافق برد - برد صورت بگیرد و تأثیری در آینده آنها داشته باشد تا شاید امید به آینده در کشور افزایش یابد و از مهاجرت نخبگان و ایرانیان به کشورهای دیگر نیز جلوگیری شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از پایههای اجتماعی دموکراسی در یک کشور، مدارای شهروندان نسبت به عقاید و سبک زندگی همدیگر است.
به نظرم این روزها تنها چیزی که در تعاملات اجتماعی ایرانیان دیده نمیشود، همانا رواداری و مداراست.
کافی است به پارک کنار منزلتان سری بزنید. آیا اتفاقی مانند آنچه در زیر میآید، امرِ نادری است؟
در مقابل دیدگانِ پیرمردی با ظاهرِ مذهبی، سگِ خانگی یک خانم، روی چمنهای پارک ادرار و مدفوع میکند. پیرمرد خطاب به زن میگوید؛ روی این چمنها بچهها بازی میکنند و سگتان آنجا را کثیف کرد. زن رویش را به طرف پیرمرد برمیگرداند و با بیاعتنایی و خونسردی و تفرعن به او میگوید: این سگ از تو تمیزتر است! کثیف خودت هستی!
پیرمرد مغموم و دل شکسته از این حرف، سکوت میکند. او میداند که اگر بحث را ادامه دهد، حتماً به طرفداری از حکومت و مخالفِ گردش حیوانات خانگی متهم میشود و هدف طعن و توهین حاضران در پارک قرار میگیرد. حال آن که او به دلیل حقوق اندک بازنشستگی و اوضاع نابه سامان اقتصادی و سخت گیریهای مذهبی حکومت، خودش مخالف آن است و با گردش حیوانات خانگی در پارک نیز مخالفتی ندارد. او فقط خواهان جلوگیری از ادرار سگ بر روی چمن و برداشتن مدفوع آن توسط صاحبش است. صاحب سگ اما این دو خواسته را خلاف حق و آزادی خود و سگش میداند و بنابراین خشمگین میشود و پیرمردی محترم را مورد اهانت قرار میدهد.
فرض کنید شما به عنوان یک فرد آگاه به حقوق سیاسی و مدنی شهروندان در آن صحنه حضور دارید. چه خواهید کرد که هم آن زن نتواند با متهم کردن شما به هواداری از حکومت و مخالفت با گردش حیوانات خانگی، فضا را علیهتان بشوراند و هم پیرمرد احساس نکند که هیچ عابری حاضر به حمایت از درخواست معقول او نیست؟
بدبختانه در فضای عصبی جامعۀ ما، راهی برای تأمین دو مورد فوق وجود ندارد! پس با عذاب وجدان سکوت میکنید و به همۀ کسانی که خواسته یا ناخواسته مسبب رشد این نوع فرهنگ غیرمدنی در کشور ما شدهاند، نفرین میفرستید. اگر هم درکی از پایههای اجتماعی دموکراسی داشته باشید، با خود خواهید گفت؛ این روزها بسیاری از افراد و گروهها از « گذار دموکراتیک » در ایران سخن میگویند اما با این فرهنگ « گذار به جهنم » رخ ندهد، خودش معجزهای است!
کانال جامعه شناسی
علي شريعتي هر كه باشد و هر چه كرده باشد، تبيين و تحليل آثار و افكار او به عنوان یک معلم و كسي كه در تاريخ فرهنگي اين ملك ردپائي از خود برجاي نهاده است، ضرورت دارد. ماهيت كار و فكر شريعتي نظير اغلب در گذشتگان معروف، متاسفانه دستخوش تحريف گشته است.مظلوميت بعد از مرگ و تا الان شريعتي ، اقامه فرهنگ سكوت در برابر آثار و افكار او ، ابزاري نمودن فكر و نام او براي سوءاستفاده ها و نام گذاري هاي مختلف، شفاف و روان نساختن سياست مواجه با افكار و آثار وي دررسانه هاي جمعي و منابع آموزشي؛ تنها بخشي از مصاديق بارز موضوع تحريف شريعتي هستند. تحريفي که در نهايت به فرسودگي يكي از ستون هاي حداقل فكري انقلاب و نسل انقلابي منجر خواهد شد. گفتني است که اين تحريف بيشتر از ناحيه دوستان و هواداران او صورت گرفته است که معمولاً تحليل به جاي تجليل از او را تاب نياورده اند. به همين جهت، حرمت و ابهت شريعتي به وسيله دشمنان و مخالفان او بيشتر و بهتر محفوظ شده است، چرا كه آنها ضمن وقوف به خطرات و اثرات فكر او در منافع خود، به خوبي مي دانند که چرا او را دوست ندارند؛ در حالي كه اغلب دوستان وي ،متاسفانه به درستی نمي دانند چرا او را دوست دارند. براي همين است كه تا الان بيشترين بررسي هاي صورت گرفته درباره شريعتي بيشتر از جانب مخالفان وي بوده است كه البته اغلب سبب خير شده اند و در ويرايش و پيرايش شخصيت فكري او فتح بابي نموده اند.
به طور كلي شريعتي از يك سري ويژگي هاي به ظاهر متناقضي برخوردار بود و وجود هم آنها، دشواري هائي در فهم ذهن وزبان او پديد آورده اند :
الف- روشنفكري و دينداري
عبارت روشنفكر مذهبي، ازطرفي معرف كار و فكر شريعتي و از طرف ديگر باعث همه دشواري هاي فعالیتهای او و نيز دشواري هاي ديگران در فهم وي بوده است.در اين تركيب نامتجانس، دو واژه ی بي ارتباط و حتي بيگانه با هم در كنار هم قرار گرفته اند.
شريعتي در مقام يك روشنفكر ديني و منتقد ماركسيسم و كمونيسم، از سوي طبقه روشنفكران جامعه متهم به عقب ماندگي بود.به طوري كه آنها مي گفتند اگر شريعتي افكار مذهبي نداشت، بت روشنفكران ايران مي شد.افكاري که در نظر آنها نه در يك معناي وسيع جهاني، واقعاً ديني بود و نه حتي در يك مفهوم وسيع دنياي مسلمان، اسلامي. بلكه تنها در يك معناي محدود مذهبي و آن هم شيعي احساساتي بود. از طرف مقابل ،در نگاه نهاد سنتي و متحجر که عقیده داشتند اسلام با روشنفکری تجانسی ندارد، نيز متهم به الحاد و بدعت آفريني و تفسير به راي نمودن در دين بود. جمع زدن بين اين دو وآشتي دادن اين دو طبقه البته عمده دل مشغولي شريعتي بود و اين به همان اندازه که جالب و لازم بود، مشكل و حتي غير ممكن مي نمود. به جاي تجليل، او را تحليل نمائيم و يادمان باشد که بهترين و ساده ترين راه براي كوبيدن يك نفرـ به گفته خود او- آن نيست که خوب به او حمله شود بلكه آن است که بد از او دفاع شود.
ب - پرحرفي و بي باكي
قريب 90% آثار شريعتي را تقريرات او تشكيل داده اند و لذا او پيش از آنكه بنويسد، حرف مي زده است.آنها که اهل خطابه و صحبتند مي دانند که بالاخره انسان جايز الخطاست و در حين صحبت، حرف حرف مي آورد و احتمال نسنجيده و نامربوط و از سراحساسات حرف زدن هست، آن هم براي كسي چون شريعتي که هم بيم فوت وقت را داشت و هم از سردردمندي حرف مي زد. اين موضوع به اضافه دست ندادن فرصتي به او تا شخصاً حرفها و گفته هاي خود را تنقيح و تصحيح و بازبيني نمايد، زمينه اي شد تا افكار وي در هاله اي از ابهام قرار گيرد. علاوه بر اين، شريعتي به گاه صحبت، بي باك و بي پروا هم بود.چندان كه اصلي ترين درسي که مي توان از روش و منش او فراگرفت، همين گستاخي و بي باكي اوست. براي او که از سر درد سخن مي گفت و درد دين و مذهب را داشت، هول نام ونان معني نداشت و تمام نفرين ها و آفرين ها بي ثمر بود.
ج- حريت و روحانيت
از آن جائي که كار آرايشگري دين و مذهب، لااقل تا آن روزها به دست روحانيون بود ،اکنون با ظهور شريعتي، ثبات و اقتدار اجتماعي آنها به خطر مي افتاد. به گمان آنها اين جوانك با يك اصلاحات عجيب و غريب فرنگي و علي الظاهر از سر دلسوزي براي دين، به كمين محاكمه و خلع يد روحانيون و شكستن انحصارشان نشسته بود. البته نبايد ارادت و محبتي را که شريعتي به روحانيون و اعتقاد و احترامي را که به نقش اجتهاد و روحانيت اصيل داشت، از ياد برد.به طوري كه به خاطر حساسيت و اهميتي که به تجهيز و تقويت مسئله اجتهاد قائل بود، به بازنگري و اصلاح در آن نيز كوشيد و به جاي دو اصل عقل و اجماع مربوط به منابع فقه و اجتهاد، دو اصل علم و زمان را پيشنهاد نمود.
اضافه بر اين وي همچنان كه بارها متذكر شده است، به جهت انتظاري و اميدي که به حوزه هاي علميه و عملكرد روحانيت مترقي داشت، چنين شيوه ی پیرایشی را در پيش گرفته بود. شيوه اي که بعدها براي نظام حوزوي نه تنها سوزنده نبود که عجيب سازنده هم بود.
د- دين كهنه، درك نو
پيش از شريعتي نيز بانيان پروژه احياگري اسلامي نظير اقبال، سيدجمال، سيدقطب، طالقاني و بازرگان در ارائه دركي نو از اسلام ،كارهائي انجام داده بودند. اما از آن جائي که شريعتي اسلام را از دريچه چشم ابوذر مي ديد، در دائره فكري او واژگان هاي آشنائي مثل؛ توحيد، امامت، ولايت، خلافت، تشيع، روحاني، غيبت، دعا، انتظار و امثال آن با تعريفي نو و رنگ و بوي عمدتاً سياسي و انقلابي عرضه شدند. برجسته ترين آنها تعبير و تفسير واقعه عاشورا بود که از دوره صفويه به اين طرف بي سابقه بود و نیز نگاه جامعه شناسانه او به دوران امامت ائمه اطهار بود که از آنها به دوران حكومت موقت انقلابي ياد مي كرد. مجموع اين تلاشهاي فكري ، بدون آنكه وي در انديشه طرح خاصي از حكومت اسلامي باشد، مهمترين نقش را در بيداري و همراهي مردم خاصه جوانان ايفا كرد که مساعدت در آماده سازي زمینه انقلاب سال 57 از دستاوردهاي عمده آن بود. دغدغه اساسي شريعتي، چگونه بودن انسان نبود بلكه چگونه شدن انسان بود و براي اين منظور ايدئولوژي اسلامي را ابداع کرد.
موضوع تعبير ايدئولوژيكي دين و تقبيح مثلث شوم تيغ و تسبيح و طلا و تدوين اصول عرفان ، برابري و آزادي ؛ شالوده اصلي نظام فكري شريعتي را تشكيل مي دهد.به همين خاطر است که برخی او را ايدئولوگ و معلم انقلاب ناميده اند .
سخن آخر ؛
علي رغم آنچه گفته شد، اين نكته را نيز بايد متذكر شد که نقد و بررسي افكار شريعتي، ظرافت و حساسيت خاصي را مي طلبد . ارزنده تر آن است قبل از آنكه به خواندن يكي دو مطلب و اظهار نظر آدم بزرگي درباره شريعتي بسنده نمائيم و يا به وسيله يك بيان به ظاهر حكيمانه اي كه ؛«بله، او خدماتي كرد اما اشتباهاتي هم داشت» حكم نهائي را در باره او صادر كنيم، به كند وكاو در سرگذشت او ، آثار او، مقتضيات زمانه او تاثيرات او بر ذهن و زبان نسل جوان بپردازيم و نخواهيم که تنها به روخواني آثار او بسنده نمائيم که مهمتر از آن به بازخواني آنها همت گماريم.
به جاي تجليل، او را تحليل نمائيم و يادمان باشد که بهترين و ساده ترين راه براي كوبيدن يك نفرـ به گفته خود او- آن نيست که خوب به او حمله شود بلكه آن است که بد از او دفاع شود.
شريعتي را بايد از آن جهت که هست و با توجه به مقضيات زمانه اش از آن جهت که بوده است و كاري که كرده است، نقد و بررسي نمود.
نياز به شريعتي، نياز به خود آگاهي، بيداري، دينداري و دانائي و نياز به رفتن و نماندن و نپوسيدن است.
جان كلام اين كه محبت و ارادت بدون مروت و معرفت بعضي ها به شريعتي درست شبيه خيانت و اهانت بدون مروت و معرفت بعضي ديگر به اوست و البته هر دو بيهوده و بي ثمر است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اگر مساله معلمان را سه گانه توصیف، تبیین مسائل و مشکلات آموزش و پرورش و تجویز راه حلهایی برای برون رفت از وضع موجودِ نامطلوب به سوی وضع مطلوبِ ناموجود بدانیم، آنگاه به خطیر بودن این مساله و اهمیت نقش اندیشه در این پروژه پی خواهیم برد.
به زبان دیگر مجموعهای از معلمان خواستار تغییراتی هستند که در گام اول مربوط به وضعیت آموزش و پرورش و در گام بعد معطوف به سطح جامعه است.
قطعا این حرکت در درجه اول، حرکتی صنفی است نه سیاسی؛ البته طی این مسیر در فضا و شرایط آزاد و دموکراتیک امکان پذیرتر بوده و به نظر می رسد معلمان در شرایط کنونی طلایهدار تحرکی صنفی برای به دست آوردن این حق اولیه واساسی شهروندی میباشند.
در پاسخ به این پرسش که چرا یک خواسته صنفی والبته اعتراضی، سریعا سیاسی شده و از مسیر خود خارج میگردد باید گفت، ضعف کنشگری معلمان و همچنین فضای بسته سیاسی، دست به دست هم داده و این شرایط را رقم زده است.
در یک جامعه بسته حتی هنگامی که درباره حقوق صنفی نیز فعالیتی شود، ناخودآگاه وارد عرصه سیاست میشویم. ساختار اقتدار گرای حکومت، آموزش و پرورش و مدرسه اجازه چون و چرا نمیدهد و «باید»، «باید» است، خصوصا اگر این «باید» مذهبی باشد!
البته نباید از گرایشات حزبی و فکریِ بعضی از فعالان معلم (سیاسیون صنفینما)، همچنین توهمی که به صورت عمومی دچار آنیم و عدم تلاش فکری در تفکیک و مرزبندی فعالیتهای صنفی و سیاسی، غافل شد.
ناگفته نماند معلمان ایرانی و تشکلهایشان با معلمان سایر نقاط جهان نیز ارتباط چندانی ندارند و از تجربیات آنها چندان استفاده نکرده و نمی کنند. خوشبختانه امروزه شبکه های اجتماعی این امکان را فراهم کرده تا در ارتباطات جهانی از نحوه سازماندهی و فرایندهای پیگیری مطالبات معلمان در گوشه و کنار دنیا نکتههایی بیاموزیم.
همگان بر این باور هستند که اصلیترین عنصر نظام آموزش در کشورهای مختلف، معلماناند. ارتقای سطح اثرگذاری و کارآیی آنان باید در صدر اولویتهای نظام تصمیمگیر کشور باشد. البته مسئولیت تک تک معلمان و اراده سیاسی حکومت در تحقق این ارتقاء نبایستی فراموش شود.
به نظر می رسد توجه به مهمترین رکن آموزش و پرورشِ باکیفیت یعنی معلمانِ باکفایت، هنوز به مطالبهای عمومی در جامعه ما تبدیل نشده؛ به همین دلیل است که مسائل و مشکلات آموزش و پرورش حل ناشده باقی مانده و حتی هر روز بر آن نیز افزوده میشود.
جامعه شناسان میگویند مسائل و مشکلات آموزش و پرورش، آنگاه به عنوان یک مساله اجتماعی تلقی خواهند شد که حساسیت عمومی، به کمک رسانهها، اراده سیاسی مسئولان را به این مساله – مشکل – یا معضل و بحران جلب کند. اگر چنین شود امید به حل این امور روز به روز بیشتر میشود.
در پاسخ به این پرسش که چرا چنین نمیشود؟ می توان گفت جامعه ما در حال حاضر انباشتی از بحرانها را یک جا تجربه می کند که بسیاری از آنها به حکمرانیِ هدایتی، مستقر در جامعه بر میگردد به گونهای که حاکمیت با نگاه ایدئولوژیک خود بیشتر به دنبال مساله نماهاست تا مساله. مثلا به جای دغدغه پرورش نسلی پرسشگر، خلاق و توسعهگرا، نسلی هویتگرا، انقلابی و جهادی را جست و جو می کند.
ساختار اقتدار گرای حکومت، آموزش و پرورش و مدرسه اجازه چون و چرا نمیدهد و «باید»، «باید» است، خصوصا اگر این «باید» مذهبی باشد!
ساختاردینی حاکم بر جامعه صلاح بچه را از خود بچه که هیچ، از پدر و مادرش نیز بهتر میفهمد و حق خود میداند که همه را به مسیری که به حیات طیبه منتهی می شود هدایت کند.
راستی حق آموزش و حق تربیت را حکومت از کجا آورده است؟
حکومت هدایتی در استیفای حقی که خود برای خود تعریف کرده و ظاهرا از میان کتب فقهی استخراج نموده، جدی است ؛ او آنقدر خودرا ذی حق می داند که حتی نگاهش به معلمان نیز در این زمینه کاملا ابزاری بوده و هر کس که منقاد نیست، در گزینشهای سخت و نظارتهای سختتر حذف می شود.
ساختاری که خودرا در هدایت محق می داند ، حتی از محتوای کتب آموزش هم درجهت رسیدن به خواسته هایش سود برده و هر شبه علمی را به جای علم به ذهن و روان دانش آموز سرازیر می کند.
به باور نگارنده، معلمان برای پیگیری مطالبات خود، باید تشکل و سازمان داشته باشند (تعداد اعضای کنونی تشکلها مناسب نیست) ؛ باید مطالبه و خواسته مشخص واولویت بندی شده داشته و در روندی دموکراتیک نماینده و سخنگو انتخاب نمایند. نمیشود هرکس شعاری و سخنی متفاوت از دیگری بگوید و روشی دیگر برای رسیدن به آن اتخاذ کند و انتظار موفقیت داشته باشد.
حکومت نیز باید بداند با یک گفتوگوی منطقی و دوجانبه و مذاکراتی برد - برد مسئله را سامان دهد و یک مطالبه صنفی به درگیری خیابانی و افزودن زندانی و هزینههای آن چنانی نینجامد.
در انتها همچنان سوالات متعددی برای اندیشه وجود دارند.
معلمان که از سوءمدیریت و ناکارآمدی حکومت در تنگنایند و مطالباتشان بر زمین مانده، چه برخوردی کنند که منافع صنفی در راستای منافع ملی قرار گیرد و نه مخدوشکننده آن؟ چه ملاحظاتی را در انتخاب زمان طرح مطالبات و چگونگی آن میتوان لحاظ کرد؟
اکنون که ما در شرایط پیچیدهای قرار داریم به درایت و دوراندیشی نیازمندیم. در همین راستا، در وهله نخست و آخرین کلام :
1- مسئولان امر را به برخورد منطقی و متین با مطالبات درست اقشار مردم از جمله معلمان دعوت میکنم.
2- و به دوستان کنشگر می گویم نامعقول است که کسی بر روی جورچینی کار کند که باور دارد قطعات آن جور در نمی آیند.
حتی نگرش «نمی دانم که قطعات جور در می آیند یانه» به تمام و کمال عقلانی نیست، زیرا با چنین نگرشی احتمال می رود که با نخستین نشانهی دال بر اشکال دست از کار بکشیم.
مجله چشم انداز -۱۳۳
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این روزها آنقدر عزا بر سرمان ریخته که فرصت زاری نداریم! این جملهی مرحوم هوشنگ گلشیری است. جملهی تلخی که در چند سال اخیر همواره بهکار میآید. همیشه فکر میکردیم اینبار آخر خط است! مگر از آبان بدتر هم میشد؟ هواپیمای اوکراینی! فکر میکردیم هواپیمای اوکراینی دیگر غول آخر است و مصیبتی بعد از آن نخواهد بود. متروپل فرو پاشید تا بار دیگر فساد سیستماتیک، خودی نشان داده باشد. و البته احتمالا باز هم تئاتر تکراری این چند سال! یک شهرداری، یک بابک زنجانیای ، یک اُپراتور فشارندهی کلیدی، حتما پیدایش میشود؛ و قطعا مقصر اصلی او خواهد بود! تازه این روی خوش ماجراست و اِلا ممکنست مقصر شناخته شود، اما دیگر در ایران نباشد. زخمی که از خاوری خوردیم هنوز چرکین است. این روزها باید خیلی مراقب مدیران نمونه و بزرگان بود، چرا که همیشه یک سر نخ فساد آنها هستند! آنقدر هم نخ طولانیست که بعد از فاجعهای که بهبار آید باید در کانادا پیداشان کنی.
بهنظرم در دنیای امروز بهخوبی میشود فهمید، علت اصلی پیشرفت یک جامعه جغرافیا یا وجود منابع نیست! که اگر جغرافیا عامل تعیین کننده بود، بین دو کرهی شمالی و جنوبی نباید فرقی میبود! و اگر منابع، موثرترین بود؛ ژاپن باید در وضعی به مراتب بدتر از ایران میبود. آنچه اهمیت دارد عقلانیت است!
عقلانیتی که فدای ایدئولوژی خودساخته نشود. طالبان نمود بارز حکومتی با عدم عقلانیت است. متاسفانه ردپای حکومت طالبانی کم و بیش در تار و پود این سیستم نیز نمایان شده است. در مورد همین ماجرای متروپل اخباری به گوش میرسد که امیدوارم شایعهای بیش نباشد! اخباری آمده مبنی بر آن که به عدهای کارگر، صبح همان روز اطلاع داده شده که ساختمان دچار مشکل شده و نیازمند ترمیم است! اگر این ماجرا درست باشد؛ تکتک کسانی که آگاهِ تصمیمگیرنده بودهاند قاتلان این حادثهاند!
و این عدم عقلانیت را در جای جای این سیستم میتوان دید! از ناهماهنگی نظام پرداختها که خودشان عاملش بودهاند و حال دوباره بهظاهر درصدد رفع آنند! تا رد طرحهای دولتهای قبل که بگویند طرح خوب ایدهی ماست! اینکه ۶ ماه فکر کردیم و تصمیم جمع نخبگانیمان این بود که دلار ۴۲۰۰ را ندهیم؛ عوضش یارانهاش را بدهیم به ملت! و غیر از همین چهار قلم گران نخواهد شد. یا همین طرح رتبهبندی معلمان، که اصلا فلسفهاش بر باد رفت! نزدیک به ۱۳ سال است روی آن بحث میشود، نکتهی اصلیش همردیفی با اعضای هیئت علمی دانشگاه بود که حذف شد ؛ حالا همین طرح مندرآوردی خودشان را هم نمیخواهند اجرا کنند. هرجا را که نگاه میکنی، دومینوی فساد در حال نابود کردن است؛ آنقدر هم قویست که با کوچکترین تلنگری قطعهی بعدی زمین میافتد؛ اما بد ماجرا اینجاست که این دومینو، بهجای عامل فساد، دیگری را لِه میکند.
بد ماجرا اینجاست که جان مردم بیارزش شود! و همین بیارزشی جان مردم یکی از عللی است که کاتوزیان ایران را یک جامعهی کوتاه مدت میداند.
ای کسانی که بر مسند قدرت تکیه زدهاید، محتملا شما هم تاریخ را خوب میدانید؛ افرادی مثل استالین و مائو، میلیونها انسان را با سلاح، مستقیم و یا با سیاست، غیر مستقیم کشتند، لکن تاریخ هم خوب دماغشان را به خاک مالید؛ شک نکنید که هر چه در مقام بالاتری هستید، جرمتان در این فجایع بزرگتر خواهد بود!
نکتهی دیگر این است فاجعهآفرینی تا حدی قابل کنترل است؛ ناگهان برخی واگنهای قطار بیاختیار از ریل خارج میشود و اینبار احتمالا مسافرینش فقط مردم عادی مشهد یزد نخواهند بود.
برای تمام فجایع یاد شده به هموطنان عزیزم تسلیت میگویم!
باشد که رستگار شویم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
روز گذشته ( چهارشنبه ) گزارشی در صدای معلم با عنوان « تغییر مدیر آموزش و پرورش سرعین به روش " سر زده " ؟! » منتشر گردید . ( این جا )
این رسانه تاکید کرده بود : « « صدای معلم » در گزارش ها و یادداشت های متعدد خود همواره این پرسش اساسی را مطرح کرده است که منطق این گونه تغییرات می باید مشخص و شفاف باشد و ناکارآمدی و ضعف مدیریت قبلی بر اساس سنجه های علمی و کارشناسی ارزیابی و تعیین گردد.
اگر واقعا مدیری توانسته است در کار خود موفق باشد ، بر اساس کدام منطق و دلیل عقلانی کنار گذاشته می شود ؟
آیا این گونه تغییرات ناگهانی بر اساس « اخلاق مدیریتی » انجام می شود ؟
دیگر دوران آن گذشته که مدیر و یا مسئولی در پاسخ به پرسش های « حوزه عمومی » بخواهد بحث تاریخ گذشته « تشخیص » و « اعتماد » را مطرح کند و انتظار داشته باشد که دیگران سخن او را بپذیرند .
به نظر می رسد که گوش شنوایی برای شنیدن چنین موضوعات ساده و بدیهی نیست و سیستم همچنان بر مدار « بی برنامگی » و « روزمرگی » در حال اتلاف منابع و از بین بردن « سرمایه اجتماعی » است .
آیا این گونه عزل و نصب ها در حوزه های مدیریتی و سطوح مختلف آن توانسته است در میزان کارآمدی و بهره وری سازمان متبوع موثر باشد و یا آن که مطابق قانون نانوشته در جهت جلب رضایت نمایندگان مجلس صورت می گیرد ؟ »
« علی افشار سمیرمی » از معلمان این شهر در یادداشتی به جریان تغییر مدیر آموزش و پرورش سمیرم پرداخته است .
آقای افشار در این یادداشت تاکید می کند : « به گواهی آمار ، در پیشرفت تحصیلی منطقه و افزایش فضاهای آموزشی نه تنها تعللی صورت نگرفته بلکه رشد قابل ملاحظه ای وجود داشته است » .
این معلم سمیرمی این پرسش را مطرح می کند که : « راستی مگر نه این که فرهنگ در راس امور و تعلیم و تعلم، عبادت است؟ پس سبب اغماض و اکراه برخی از توجه جدی به این مسئله مهم چیست؟ »
« صدای معلم » امیدوار است تا « عقلانیت ورزی » و « علم محوری » به عنوان حلقه های مفقوده همیشگی سرلوحه جریان حکمرانی در کشور و در آموزش و پرورش به عنوان یک « زیر سیستم » قرار گیرد و توجه به « منافع آموزش » و « مصالح ملی » وارد ادبیات مدیریت از تاریخ گذشته کشور شود .
چهار سال پیش دانشگاه تقریبا جو فعال و پویایی داشت .
تکاپویی که بین فعالین دانشجویی دیده می شد وصف نشدنی بود؛ شاید تعداد انجمنهای فعال به بیش از 15 انجمن می رسید و حمایت فقط حمایت از خواص نبود؛ هرچند باز هم به خواص و نور چشمیها توجه بیشتری میشد ولی درگوشه رینگ توجهای هم به فعالین بیچشمداشتِ دانشجویی میشد.
در آن سالها بدنه علمی- فرهنگی دانشگاه تقریبا جان گرفته بود و مراحل شکوفایی خود را طی میکرد . در آن سالها بود که انجمنها و کانونها در سطح کشوری موفقیتهای خوبی کسب کرده بودند و فعالیت انجمنهای علمی به حد خوبی رسیده بود. نمیدانم اخیرا چه اتفاقی افتاده که وضع فرهنگی دانشگاه این گونه است! اول فکر کردم شاید بهخاطر شرایط کرونایی کشور باشد ولی بعد از کمی تفکر به این نتیجه رسیدم که شروع این افول قبل از پاندومی کویید 19 بود.
در واقع برای خاموش کردن فعالیت یک بخش از جامعه فرهنگی کافیست به بخش دیگر توجه ای ویژه شود ؛ این گونه می شود یک طیف فکری-فرهنگی را مایوس و خاموش کرد .
برای ما کاملا واضح است که جو دانشجویی-فرهنگیِ فعال باعث رشد اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و بیدار شدن روحیهی مطالبهگری دانشجو می شود .
همان طور که میدانیم یکی از مهمترین ویژگیهای دانشجو باید مطالبهگری باشد، چیزی که به وضوح در بین دانشجویان و بدنه دانشجویی فعال در گذشته دیده میشد؛ ولی اکنون این حس پرسشگری اصلا دیده نمیشود. (مگر نه اینکه رهبر معظم انقلاب مطالبه گری دانشجویان را بسیار با اهمیت میداند) تازه بدِ ماجرا آنجاست که این دانشجویان قرار است معلم شوند. تربیت کنندهی نسل بعدی جامعه.
نباید توقع داشته باشیم در دانشگاهی که دانشجو از ترس کشیده شدن کارش به گزینش و یا حراست ، اعتراض خود را در نطفه خفه میکند معلم خوبی پرورش یابد. چرا که میدانیم نخستین اصل برای پژوهش و کشف و جابه جایی مرز علوم، آزادی و نبود خط قرمز است.
اصلا فرض را بر این میگذاریم که چنین نباشد؛ یعنی این ترس بیهوده و ساختهی ذهن دانشجویان باشد که در این صورت باز هم آقایان مسئول هستند؛ چرا که این حس در دانشجویان خود به خود ایجاد نشده، بلکه ایجاد کردهاند.
آقایانِ مسئولِ دانشگاهِ رجایی به خودتان بیایید ببینید کجای راه را اشتباه رفتهاید که روح مطالبهگری در این دانشگاه را کشتهاید؟
البته اول باید ببینیم که این مرگ روحیهی پرسشگری بهخاطر سوء مدیریت شما، ناآگاهانه بوده و یا عمدی در کار است؟
من نمیدانم در جامعهی فرهنگی دانشگاه چه میگذرد، اما خوب میدانم که اوضاع خوب نیست .
این ره که تو می روی جز به فاجعه نیست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
۱۶ خرداد ۱۴۰۱ برای شنیدن سخنان چالشی « دکتر حسن عباسی » تحلیل گر تندروی اصولگرایان با « مهدی خان توسلی » در نماز جماعت مسجد چهارده معصوم (۳۵۰ متری بنیاد کرج) حاضر می شویم. پس از نماز ، عباسی ابتدا تحلیلی از پشت پرده جایزه کن و حواشی آن ارائه می کند سپس گریزی به جنگ روسیه و اکراین زده و صحبت از جنگ جهانی نان در کنار منازعه آبی می کند و نهایتا ضمن پذیرش نفس اعتراضات صنفی و معیشتی این روزها می گوید: تحصن معلمان از قبل برنامه ریزی شده بوده و ربطی به اپوزیسیون خارجی ندارد. عباسی در لابه لای مباحث خود گریزی به جملات قصار بزرگان اقتصاد جهانی زده و امریکا، ژاپن و چین را به دلیل چاپ پول بدون پشتوانه مقروض ترین کشورهای جهان معرفی می کند.
برآیند این نشست دو ساعته ارائه چهره معتدل و نسبتا معقول تری از حسن عباسی جنجالی نسبت به کلیپ ها و سخنرانی های آتشینش می باشد.
آنچه ذیلا باهم تورق می کنیم برداشت یک معلم خبرنگار از مجموع سخنان تئوریسین تندروی اصولگرایان است.
در ابتدای نشست با موضوع « روشنگری جهادتبیین » ، عباسی ابتدا با گریز به تاریخ اسلام و هجرت امام رضا(ع) به ایران می گوید: انتقال امام رضا به ایران باعث سرازیر شدن ۳۶ نفر از برادران و خواهران آن حضرت به جای جای ایران، آذربایجان و...گردید. ریشه تشیع و انقلاب اسلامی در ایران بیشتر وابسته به دو امام کاظم و امام رضا می باشد. امروز شهرهای مقدس مشهد، قم، شیراز و سایر امامزادگان مراکز اشاعه شیعه جعفری در کشور هستند.
عباسی در ادامه سخنرانی اش ضمن اشاره به آمار بالای بی بندوباری و حرام زادگی در آمریکا و اروپا افزود:۸۴ درصد از جمعیت برخی از کشورهای آمریکای لاتین بی پدر و مادر و حرامزاده هستند. این رقم در خصوص فرانسه در قلب اروپا بیداد می کند. آمار رسمی می گوید ۵۷ درصد از فرانسویان حرامزاده می باشند البته آمار غیررسمی بالاتر از ۸۰ درصد می باشد.
وی با اذعان به سه صنعت مورد اشاره در قرآن (صنعت کشتی سازی حضرت نوح، صنعت ساخت انسان و پدیده ذهنی بشری) افزود: زنای ذهنی ، سکس فانتزی و خودارضایی جنسی نوعی شراکت با ابلیس در انعقاد نطفه می باشد.
عباسی در قسمتی از سخنانش ضمن اشاره به ساختار و بافتار لیبرالیسم گفت: اساس لیبرالیسم « ولش کن » می باشد.
محصول ربا و زنای سیستماتیک و سازمان یافته شیوع عذاب الهی است.
وی با اشاره به آیه ای از قرآن گفت: اگر کشورها ایمان بیاورند بلایای طبیعی ، ریزگردها،کرونا و....از بین خواهد رفت. بیان این مهم باعث جیغ بنفش یاران ابلیس در داخل و خارج خواهد شد.
عباسی با مقایسه سلبریتی ها و شهدا افزود: سلبریتی ها بی بوته و بی ریشه و البته پرسر و صدا هستند ولی شهدا معمولا پسا شهادت رونمایی می شوند.
عباسی با اشاره به بدهکاری سه کشور اول جهان (آمریکا ۳۰ تریلیون، ژاپن ۱۵ تریلیون و چین ۱۰ تریلیون) افزود: این کشورها ابربدهکاران هستند.خلق پول، تولید ثروت نیست ، خلق بدهی است.
اگر در دهه اخیر جنگ آب مطرح شده است امروزه به دلیل جنگ روسیه و اوکراین(دارنده گان ۳۴ درصد از غله جهانی) باید به زودی شاهد جنگ نان در جهان باشیم.
عباسی با اشاره به سخنان کسینجر در خصوص کنترل دنیا با انرژی، آب و غذا گفت: امروزه جنگ آب و نان کاملا جدی بوده و دولت باید با کنترل وارادت و صادرات و ذخیره کردن مایحتاج مردم بر مشکلات معیشتی مردم فائق اید.امروز چین با تیزبینی ۶۰ درصد غله جهان را ذخیره کرده است در عوض در ایران با قاچاق گسترده مواد غذایی ارزان به کشورهای همسایه ما عملا به جای ۸۵ میلیون به ۱۸۰ میلیون نفر یارانه پنهان می دهیم. حذف ارز ترجیحی و کنترل مرزها باعث بهبود معیشت مردم خواهد شد.
عباسی ضمن صحه گذاشتن بر اعتراضات صنفی و معیشتی افزود: اعتراض به ناکارآمدی، گرانی، تورم و...حق مردم است ؛ حساب این اعتراضات از اغتشاشات جدا بوده و به معنای همراهی با اپوزیسیون و ریختن آب به آسیاب دشمن نیست.
عباسی در پایان ضمن اشاره به اعتراضات صنفی و مردمی در گوشه و کنار کشور افزود: اپوزیسیون خارج از کشور و خاندان منحوس پهلوی ابدا جایی در ایران ندارند. مردم در مقاطع حساسی چون تشییع جنازه سردار سلیمانی، راهپیمایی ها و اخیر در استقبال گسترده داخلی و جهانی از سرود سلام فرمانده، مشروعیت نظام را جار زدند.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید