گروه تشکل ها/
عصر پنج شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ جلسه هم اندیشی احزاب و تشکلهای سیاسی اصولگرا ( شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی ) در سالن اجتماعات استانداری البرز برگزار گردید.
این نشست هم اندیشی سه ساعته با حضور تعدادی از دبیران،نمایندگان احزاب،تشکلهای سیاسی و همچنین اهالی رسانه با مجریگری مطلوب معصومه آقایی(مدیرکل بانوان استانداری) برگزار گردید.
در ابتدا ضیائی (معاونت احزاب شورای ائتلاف) با اشاره به ساختار شورا افزود: شورای ائتلاف متشکل از احزاب و تشکل های همسوی اصولگرا؛ دارای ۷ معاونت،۶ کمیته و ۴ دفتر میباشد.
معاونت احزاب البرز به دلیل فعالیتهای چشمگیر حائز رتبه اول در کشور میباشد.
در ادامه جمال پور (رئیس دفتر سیاسی شورای ائتلاف) ضمن تشکر از زحمات کابینه استاندار و گریز به کلیات و چرایی و چیستی ساختار شورا افزود:
جلسه استاندار با احزاب نادر بوده و جا دارد این جلسات با برنامهریزی و دستور جلسات مشخص به طور منظم برگزار گردد.
خرم جا (فعال سیاسی و عضو شهرکهای صنعتی استان تهران) ضمن ارائه یک گزارش از وضعیت درآمدی و دخل و خرج استان افزود: البرز در احصا درآمدهای مالیاتی از استانهای پیشرو و در جذب شاخصهای اعتباری (محرومیت های اعتباراتی استان) از آخر اول میباشد.
وی با اشاره به وجود ۵۳ نقطه حاشیه نشین افزود: ۳۳ درصد از استان غوطه ور در آسیبهای اجتماعی است. باید با هم افزایی، مشارکت و تشکیل کارگروههای رایزنی با پایتخت نشینان مسیر توسعه استان تسهیل گردد.
زالی (دبیر جامعه مهندسین البرز) با تبیین تاریخچه انقلاب اسلامی افزود: ما برای قدرت طلبی نباید حزب تشکیل دهیم .
وی ضمن برشماری آفتهای کارکردی احزاب افزود:دنبال شایسته سالاری و منافع مردم باشیم.
حجتاله حسامی از مسئولین احزاب و مشاور شهردار کرج گفت: احزاب قدرت خود را از مردم می گیرند؛ باید به نقش مثبت احزاب در کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی چند بعدی تاکید کنیم.
خانم محمدی (مسئول بانوان شورای ائتلاف) با اشاره به مسمومیتهای دختران در مدارس افزود: باید در جریان مسمومیتها آگاهانه عمل کرده و از جملات ناامید کننده بپرهیزیم.
سیفی (رییس شورای ائتلاف) در پایان بخش سخنرانان با تبیین ساختار و فلسفه وجودی شورای ائتلاف افزود: ما امروز نیازمند ائتلاف حداکثری برای تحکیم و تثبیت و ثبت شورای ائتلاف بر پایه احزاب همسوی انقلاب هستیم.
شورای ائتلاف باید در جذب نخبگان، پیشکسوتان، جوانان و بانوان کوشا باشد. «بهترین کار سیاسی در شرایط موجود استان البرز، کنش اجتماعی احزاب و تشکل هاست »
وی ضمن دفاع تمام قد از عملکرد دولت افزود: دولت با صندوق خالی تحویلی از روحانی، رتبه بندی معلمان را اجرا کرده و اکنون کشور ۵ هزار تریلیون بودجه دارد .
در ادامه ولیپور معاون سیاسی امنیتی استانداری البرز ضمن تبریک اعیاد و استقبال از نشست با شورای ائتلاف افزود: باید ظرفیت و توش و توان احزاب در جهت توسعه و ثبات کشور به کار گرفته شده و در راستای تامین منافع ملی باشد.وی احزاب را حلقه واسط بین مردم و حاکمیت خوانده گفت: احزاب باید تسهیلگر سیاستهای دولت در کشور و منطقه بوده و منشا آرامش، هم افزایی و پیشرفت استان باشند.
تلاش برای افزایش سرمایه اجتماعی جهت افزایش امنیت نظام از دیگر کارکردهای احزاب میباشد برگزاری جلسات هماندیشی و کرسیهای آزاد اندیشی باعث رشد و توسعه منطقه خواهد بود.
ولی پور در پایان افزود: از بین دهها حزب اصولگرای استان تنها ۴ حزب مجوز دار هستند الباقی باید با طی پروسه قانونی پرونده های خود را تکمیل نمایند.
در ادامه کاظمینی مدیرکل امور اجتماعی استانداری البرز با ارائه گزارش کار سالانه حوزه اجتماعی با آمار و ارقام به دفاع از عملکرد دولت در استان پرداخته افزود:
البرز کوچکترین استان کشور پذیرای بیش از سه میلیون جمعیت رو به رشد بوده و تراکم عمومی جمعیت ده برابر نرم کشوری (و در برخی از شهرستانها صد برابر کشور) است. وجود چهار زندان بزرگ باعث افزایش حاشیه نشینی و خلق دهها سکونت گاه غیر رسمی شده است.البرز ۱۵ درصد از آسیب های اجتماعی کشور را به دوش می کشد.
وی با اشاره به تشکیل قرارگاه اجتماعی افزود: با اینکه در سرانهها از استانهای آخریم ولی با تلاشهای انجام شده آمار آسیبهای اجتماعی جملگی نزولی است.با اینکه آمار جرایم کشور ۱۵ درصد صعود کرده ولی آمار البرز ۶ درصد نزولی بوده است.
کاظمینی با اشاره به عدم تعلق خاطر برخی از مهاجرین به استان افزود:البرز سالانه پذیرای یک شهر یک صدهزار نفری از مهاجرین استانهای دیگر و اتباع می باشد. عدم تعلق خاطر کافی سرزمینی، هویتهای متکثر قومی باعث تشدید مشکلات البرز شده است.
دکتر عبدالهی استاندار البرز سخنران پایانی نشست هماندیشی با تبریک ایام و اعیاد پیش رو، ضمن استقبال از نشست و تشکر از احزاب مطالبهگر و مشارکت جو افزود: در گذشته ارادهای برای حل مشکلات استان نبوده است. معیار استاندار خوب تنها برگزاری انتخابات بیحاشیه نیست. بلکه استاندار مطلوب باید در تمام جهات تحول آفرین باشد.متوسط عمر استانداران البرز زیر یک و نیم سال بوده و البرز فاقد اهمیت استانی و وحدت انسجام لازم برای رشد و توسعه میباشد.
ما امسال قرارگاه اجتماعی در استان راه اندازی کردهایم و البته مهمترین کارویژه ما قرارگاه اجتماعی است که در سطح کشور نیز به عنوان الگوی موفق زبانزد شده است.
راه اندازی قرارگاه اشتغال، عفاف و حجاب،امنیت غذایی، قرارگاه مسکن، نهضت ایجاد تختهای بیمارستانی و ساخت مدارس از دیگر کارویژههای استانداری البرز میباشد.
عبدالهی با اشاره به مسمومیتهای دانش آموزان افزود: شیطنت هایی برای تعطیلی مدارس در حال تکوین بوده و البته مسمومیتها کار دشمن میباشد.
عبدالهی با اشاره به برگزاری جلسات متعدد برای حل و فصل مشکلات مردمی افزود:۴۴ جلسه فقط برای پیشبرد امورات بر زمین مانده بیمارستان فردیس برگزار کردهایم. در تلاشیم تا شهرهای کماشهر، محمدشهر و ماهدشت به شهرستان ارتقا یافته و صاحب کرسیهای مستقل نمایندگی مجلس باشند.
وی در پایان با انتقاد از برخی احزاب موسمی و فصلی گفت: نقش احزاب در آرامش جامعه چیست؟
احزاب عمدتا اصولگرا در کارسازی و توسعه حزبی ناموفق بوده و باید به سمت جذب حداکثری و کادرسازی حرکت نمایند.
استاندار ضمن تاکید بر اردوگاه اجتماعی تشکیل شده در استان افزود: بهترین کار سیاسی در شرایط موجود استان البرز، کنش اجتماعی احزاب و تشکل هاست.
حواشی نشست:
جلسه با یک ساعت تاخیر شروع شده و برخی از سخنرانان احزاب با ادبیات دهه شصت به کلی گویی پرداخته و حوصله جمع را لبریز و لبالب نمودند به طوری که وقتی جمالی به عنوان نماینده فرهنگیان صحبت کرده و مشکلات آموزش و پرورش را صرفا معطوف به بقایای مدیران دوره روحانی نشانه رفتند استاندار با جمله معترضه حرفشان را نقض نمودند.
اصولا در کشورهای توسعه یافته احزاب موثر به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسند ولی در ایران حوالی سیصد حزب، تشکل سیاسی و نهادهای صنفی_ سیاسی داریم . به اذعان استاندار البرز اکثر این احزاب خاموش بوده و تنها در انتخابات پرچم و کرکره خود را بالا می کشند.
در شرایط فعلی بهترین کار برای به سامان کردن احزاب موجود، تشکیل خانه احزاب استان با پنج سال تاخیر زمانی میباشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«همه یک بیماری داریم، چون بیماری یکی بود، دارو یکی بود، جمله بیماری غفلت داریم، بیایید تا بیدار شویم »
ابوالحسن خرقانی
گفته می شود از اول آذرماه سال جاری تا کنون، شاهد اتفاقاتی مرموز و خطرناک در دستکم دوازده مدرسه در قم و دو مدرسه در بروجرد بودهایم که جز یکی، همه دخترانه بودهاند .
نخستین پرسشی که به ذهن متبادر می شود که چرا پس از گذشت بیش از 3 ماه و در چنین ابعادی مساله رسانه ای شده و تقریبا کل جامعه ی ایران و نیز بیرون از آن را درگیر خود کرده است ؟
چگونه می شود در میانه ی اعتراض به بحث مهم « مولد سازی » و به یک باره مسمومیت های دانش آموزان تیتر یک اخبار و رسانه ها می شود ؟
و یا زمانی که قیمت ارزهای خارجی به ویژه دلار سر به فلک می کشد و تورم عقل هر کسی را دچار اختلال می کند ، بحث سه ماه و اندی پیش ، بحث روز می شود ؟ حاکمیت همچنان راه خود را می رود و طوری عمل می کند که سعی دارد همه چیز را « عادی » نشان دهد بی آن که در الگوهای حکمرانی خویش تحولی صورت دهد .
سه تشکل فرهنگی سازمان معلمان ایران، انجمن اسلامی معلمان ایران و مجمع فرهنگیان ایران اسلامی در نامه ای به وزیر کشور در اعتراض به مسمومیت های سریالی دختران دانش آموز درخواست مجوز برای تجمع اعتراضی می کنند .
در بخشی از این نامه ی سرگشاده چنین آمده است :
« بی شک فاجعه غم انگیز مسمومیت های سریالی چند ماه اخیر دانش آموزان به واقع تلاش برای نسل کشی دختران و فرزندان و جگرگوشه های مادران و پدران این سرزمین، و ایجاد فضای ناامنی و ناامیدی در مدارس دخترانه، را نمی توان موضوع و مساله ای تصادفی و غیرعمدی دانست ... »
از دبیر کل سازمان معلمان ایران می پرسم :
« می شود در مورد واژه « نسل کشی » بیشتر توضیح دهید ؟
شما در نامه ی تان به ارتباط میان دو متغیر « مسمومیت » و « نسل کشی » اشاره داشته اید . به نظر می رسد حکومت با هدف « مدیریت و مهندسی افکار عمومی » وارد این معرکه می شود اما فراموش کرده است که نفرت توام با بی اعتمادی کامل بخش وسیعی از جامعه را فرا گرفته و ابزارهای پیشین هم اثربخشی و کارایی خود را از دست داده اند .
آیا تاکنون در این وقایع ، دانش آموزی به خاطر مسمومیت کشته شده است ؟
اگر اطلاعاتی دارید ؛ خوشحال می شوم شفاف سازی نمایید » .
پاسخی شفاف و اقناع گر دریافت نمی کنم جر کلی گویی های بی حاصل و قالبی و تکراری .
شبکه های اجتماعی را جست و جو می کنم بلکه بتوانم در کنار آمارهای بلند بالا و درازی که از مسمومیت های سریالی دانش آموزان در شهرهای مختلف منتشر می شوند به این نکته برسم که آیا در این مدارس معلمان و یا سایر کادر مدرسه هم دچار مسمومیت شده اند ... ؟
به نتیجه ای نمی رسم و این در حالی است که در دوران کرونا همین گروه ها و کانال ها ، اخبار معلمان فوتی و آسیب دیده را به صورت لحظه ای و آنلاین مخابره می کردند .
مگر می شود گازی سمی در مدرسه متصاعد شود و کاری به سایر افراد حاضر در آن واحد آموزشی نداشته باشد و فقط دانش آموزان را درگیر کند ؟
دوستی به طنز می گفت احتمالا معلمان در این مدرسه از جنس « آدم آهنی » هستند .
عملکرد دانش آموزان و خانواده های آنان در دوران کرونا هم که موجب استمرار تعطیلی مدارس تا 25 ماه و بیشتر شد و نیز رضایت نسبی آنان در تعطیلات بی سابقه مدارس به بهانه هایی مانند آلودگی هوا ، یخبندان و بارندگی و.. در ماه های اخیر که در تاریخ آموزش و پرورش ایران بی سابقه بود این ذهنیت را به من به عنوان « کنش گر حوزه آموزش و رسانه » تداعی کرد که باید با این رکن آموزش با احتیاط و تامل برخورد کرد . چرا تا زمانی که مدارس دایر هستند ؛ دانش آموزان در قالب گروه های کوچک شعارهای سیاسی و حتی ساختار شکن می دهند اما همین که به علت آلودگی هوا و یا عوامل دیگر مدارس تعطیل می شوند ؛ دیگر خبری از این اعتراضات سیاسی نمی شود ؟ حتی به آلودگی هوا واکنشی نشان نمی دهند ؟
در حال حاضر انتظار « نهاد خانواده » از « نهاد آموزش » به چیزی در حد « نمره » تنزل یافته است .
در واقع آنان از نظام آموزشی انتظار تربیت « شهروندان قانون مدار ، مدنی و مجهز به تفکر انتقادی و مهارت گفت و شنود » ندارند و مطالبه ی اصلی آنان چیزی جز دریافت مدرک نیست .
17 دی در یادداشتی گزارش گونه با عنوان « "نسل زد " و زومرهای ایرانی امتداد همان حکایت نوستالژیک قهرمان سازی؟ » نوشتم : ( این جا )
« می توان پذیرفت که اعتراضات بخشی از دانش آموزان به سیاست های آموزشی جمهوری اسلامی ایران بوده و هست و این که در سیاست گذاری ها و برنامه ریزی ها ، دانش آموزان هم مانند معلمان « بازیگر » نبوده و نقش پیاده نظام را ایفا می کنند اما چرا دانش آموزان به دنبال « نهاد سازی » مستقل برای پژواک صدای خود نبوده اند ؟ چگونه می شود در میانه ی اعتراض به بحث مهم « مولد سازی » و به یک باره مسمومیت های دانش آموزان تیتر یک اخبار و رسانه ها می شود ؟
چرا اعتراضی به نهادهای دانش آموزی دولت ساخته نداشته و مطالبات خود را مدون نمی کنند ؟
برخی این نسل و آگاهی آنان را به « اینترنت » پیوند می دهند و این که شبکه های مجازی اجتماعی محرک آنان در چنین اعتراضاتی بوده است اما پرسش این است که چرا این گونه آگاهی ها همگام با سایر دانش آموزان جهان در مناسبت ها و یا مناسبات فراگیر مانند « محیط زیست » هویدا نمی شود ؟
چرا تا زمانی که مدارس دایر هستند ؛ دانش آموزان در قالب گروه های کوچک شعارهای سیاسی و حتی ساختار شکن می دهند اما همین که به علت آلودگی هوا و یا عوامل دیگر مدارس تعطیل می شوند ؛ دیگر خبری از این اعتراضات سیاسی نمی شود ؟ حتی به آلودگی هوا واکنشی نشان نمی دهند ؟
ساده ترین نتیجه گیری برای این فرضیه آن است که مشکل آنان باز بودن مدرسه است و با توجه با حساسیت مقامات امنیتی این کارها به نوعی تحریک برای تصمیم گیری در مورد تعطیل کردن مدارس است . » و یا زمانی که قیمت ارزهای خارجی به ویژه دلار سر به فلک می کشد و تورم عقل هر کسی را دچار اختلال می کند ، بحث سه ماه و اندی پیش ، بحث روز می شود ؟
این پرسش را شفاف مطرح می کنم که آیا واقعا مسمومیت ناشی از آلودگی هوا که سالانه و بنا بر آمار رسمی جان هزاران نفر را می گیرد خطرناک تر و آزار دهنده تر است و یا مسمومیتی که هنوز و با گذشت چند ماه حتی یک نفر هم تلفات نداشته است ؟
در حال حاضر انتظار « نهاد خانواده » از « نهاد آموزش » به چیزی در حد « نمره » تنزل یافته است .
وزارت آموزش و پرورش و سایر نهادهای حکومتی در ابتدا با احتیاط بسیار با این موضوع برخورد می کردند اما آن احتیاط ها و دور اندیشی ها و مصلحت سنجی ها به یک باره کنار می رود و خودشان هم بعضا می شوند مدعی و پیشران .
به نظر می رسد حکومت با هدف « مدیریت و مهندسی افکار عمومی » وارد این معرکه می شود اما فراموش کرده است که نفرت توام با بی اعتمادی کامل بخش وسیعی از جامعه را فرا گرفته و ابزارهای پیشین هم اثربخشی و کارایی خود را از دست داده اند .
تعداد قابل توجهی این وقایع را به جریان های مخالف آموزش و تحصیل دختران در ایران متصل می کنند که از زمان میرزا حسن رشدیه ( بنیان گذار آموزش نوین در ایران ) وجود داشته و اکنون در شکل « تفکر طالبانی» خود را بازتولید کرده و به دنبال اعاده شرایط به آن دوران می باشد .
البته در این آشفته بازار ؛ تحویل سفارت افغانستان به گروه تروریستی طالبان در تهران که تاکنون در سازمان ملل رسمیت پیدا نکرده اند و از قضا مخالف تمام قد تحصیل دختران هستند ؛ شائبه « هم پوشانی » این دو جریان داخلی و خارجی را بیش از پیش تقویت می کند .
زنی که پیش تر در ایران « خبرنگار » بود و اکنون به لطف سیاست های خرد گریز و بخشی نگر جمهوری اسلامی ایران به یک کنش گر تمام عیار در حوزه « سیاست » تبدیل شده در فراخوانی از دانش آموزان پسر ایرانی می خواهد که همسالان جنس مخالف را « تنها » نگذارند و مدارس را به تعطیلی بکشانند .
وضعیت به گونه ای شده است که تا روزنه ای برای « اعتراض » گشوده می شود فریاد و فغان از سایر حوزه ها به صورت خود گردان به یک « حوزه » تجمیع می شود و این زنگ خطری است که هنوز خیلی ها آن را جدی نگرفته اند .
حاکمیت همچنان راه خود را می رود و طوری عمل می کند که سعی دارد همه چیز را « عادی » نشان دهد بی آن که در الگوهای حکمرانی خویش تحولی صورت دهد .
لایه های مختلف اجتماع هم به مناسبت های مختلف سعی می کنند نارضایتی خود را به گوش این حاکمان برسانند اما این اکثریت خاموش اما ناراضی هم حاضر به پذیرفتن فرمول ها و قواعد کنش گری و مطالبه گری آگاهانه ، مدت دار و پایدار نیست و صد البته طبیعی است که هیچ دولتی حتی با آرای بالا اما بدون این جنس پشتوانه و سرمایه نمی تواند موجد « اصلاحات بنیادین » شود و تاریخ نشان داده با « اسطوره سازی » و بزرگ کردن آدم ها نمی توان به « دولتی توسعه گرا » دست یازید و از این بن بست تاریخی وهم انگیز رهایی یافت .
پدیده ای که در حال حاضر قابل مشاهده است ؛ « تعارض و اصطکاک منافع » میان دو بخش منفک « دولت » و « اجتماع » است که شکاف میان آن دو به گسلی تبدیل شده و این دو حاضر به گفت و شنود با حاکمیت بلامنازع « خرد » نیستند و در عرصه های مختلف و در غیاب « نهادهای مدنی » و « مفهوم سازی برای نهادهای مدرن » تقلا می کنند تا اهداف و مطالبات خویش را جلو ببرند .
جمهوری اسلامی تصریح کرده که در روزگار « جنگ روایت ها » به سر می برد، به این معنا که در هجوم رسانه هایی که از صبح تا شام می کوشند که دستاوردهای آن را انکار کنند به دنبال این است که روایت هایی واقعی از پیشرفت های اش را در داخل و خارج از ایران عرضه کند.
از دید جمهوری اسلامی مخاطبان داخلی رسانه ها افرادی منفعل اند که نسبت به واقعیت های موجود بی اطلاع بوده و در معرض شبیخون رسانه های فرامرزی قرار گرفته اند. همان کسانی که لازم است از رسانه های داخلی روایت های رسمی را دریافت کنند.
از همین منظر است که می توان سرمایه گذاری نظام سیاسی در انجام فعالیت های تبلیغاتی، سفارش روایت های رسمی، برکشیدن هنرمندان انقلابی، و تمایزگذاری میان هنر ارزشی و غیر ارزشی را بهتر درک کرد. این که باید از همه امکانات برای خلق موثرترین روایت ها بهره گرفت.
در همین راستا جمهوری اسلامی دو اقدام را در عرصه آموزش و پرورش پیگیری می کند :
از یک سو با بر قراری فیلترینگ شدید در گزینش معلمان آینده و جلوگیری از ورود مدرسان دگر اندیش به دانشگاه فرهنگیان می کوشد تا فرآیند انزوای (isolation ) دانشجویان از واقعیت های جامعه تکمیل شود، و از سوی دیگر سعی می کند تا روایت های رسمی را در متن کتاب های درسی بگنجاند.
به این فراز از متن کتاب جامعه شناسی یازدهم متوسطه توجه کنید :
« ناتوانی جهان غرب برای توجیه جهانی خود، در شرایطی که اقتصاد و سیاستش، به این حضور نیاز دارد، بعد دیگری از بحران معرفتی- علمی است... فرهنگی که توان معرفتی لازم برای دفاع از خود را ندارد به حیوان فرتوتی می ماند که آسیب پذیر شده است » .
به عبارت ساده تر کتاب متاثر از همان آفت روایت زدگی حاکم می خواهد بگوید که با ظهور اندیشه های پست مدرن دیگر غرب امکان توجیه برتری خود را از دست داده است حال آن که اگر این اتفاق هم افتاده باشد نه به دلیل نقصان روایت سازی در غرب بلکه به دلیل وجود اقتصادهای نوظهور در جهان است.
مولفان کتاب نمی خواهند بپذیرند که غرب بیش از اتکا به رسانه ها برای توجیه برتری خود، بر مجموعه ای از واقعیت های عینی در عرصه های اقتصاد و سیاست مانند؛ سهم بالا در اقتصاد جهان، فرآیند دموکراتیک تصمیم گیری ها، سرمایه اجتماعی قابل توجه، و حکمرانی کارآمد متکی است.
ورود جهان به دوران پست مدرن اگر چه رویداد مهمی به شمار می رود ولی هنوز نتوانسته هیمنه مدرنیته را از سپهر اندیشه جهان کنار زند. از سوی دیگر پست مدرنیته با تاکید بر نسبی بودن همه چیز همچون تیزآبی تلقی می شود که سنت و اقتدارگرایی برخاسته از آن را نیز در خود حل می کند.
شاید بتوان بخشی از کژ خوانی واقعیت های جهانی در ایران را به رونق اندیشه های آخرالزمانی نسبت داد که اکنون در لایه های فرهنگی جمهوری اسلامی زیر عناوینی مانند؛ نوید فروپاشی تمدن غرب، وعده نابودی فلان کشور، حاکمیت نظم شرقی بر جهان، و پایان یافتن حاکمیت لیبرال دموکراسی جریان دارد.
روایت زدگی اگر چه می تواند توجیه آسانی برای شکست ها باشد و بحران دستاورد نظام سیاسی را متوجه توطئه دشمنان سازد ولی با دور ماندن از واقعیت های حاکم بر عرصه های اقتصاد و سیاست در ایران و جهان، تصمیم گیرندگان را دچار خطای راهبردی ساخته و آن ها را از اندیشیدن به اصلاحات ساختاری باز می دارد.
کانال نویسنده
گروه گزارش/
در جلسه استیضاح مرتضی حاجی ، در شهریور ماه سال 82 ، حاجی بابایی به نمایندگی از سوی استیضاح کنندگان ، سیاست های دولت اصلاحات در حوزه آموزش و پرورش را در چند محور اساسی به چالش کشید .
او بر مسئولیت شخص وزیر تاکید کرد و گفت : « می فرمایند تقصیر وزیر نیست. تقصیر ساختار است. ما وزیر فرستادیم در آموزش وپرورش یا ساختار ؟ این ساختار را کی باید درست کند؟ ...» .
در همین ارتباط گفت :« چرا وزیر نفت می تواند در سازمان مدیریت برای کلیه پرسنل خود پول بگیرد اما وزیر آموزش و پرورش نمی تواند...».
وی مهم ترین ضعف وزیر وقت را در حوزه « رفاه ، معیشت ، رفع تبعیض و احقاق حقوق معلمان » دانست و گفت :« شما کدام تشکل آموزش و پرورش و نمایندگان معلمان را دارید که احساس رضایت از وضعیت بکند؟»
حاجی بابایی پا را از این هم فراتر گذاشت و خواستار برگزاری رفراندم شد تا معلوم شود « ...این یک میلیون و هشتاد هزار نفر چند درصدش شما و این وزیرتان را قبول دارد».
نماینده همدان در مجلس ششم به تفاوت حقوق بین مدیران و کارکنان اشاره کرد و با ذکر اطلاعاتی به مقایسه حقوق یک مدیر درجه چندم آموزش وپرورش که بیش از 15 برابر حقوق یک معلم است پرداخت .
وی در مورد صندوق ذخیره فرهنگیان گفت :« 613 هزار معلم عضو صندوق هستند ، آیا یک معلم نیست که مدیر عامل شود . که برود عضو هیات مدیره شود؟».
حاجی بابایی در بخشی از سخنان خود گفت :« وزیر یا می تواند از حقوق معلمین دفاع کند که باید آثار داشته باشد و اگر نمی تواند باید استعفا کند».
حدود 15 ماه است که از رای اعتماد مجلس انقلابی به یوسف نوری به عنوان وزیر آموزش و پرورش می گذرد .
نوری در این مدت واقعا برای ارتقا و بهبود نظام آموزشی ایران چه کرده است ؟ و این در حالی است که نه او و نه آن 57 نماینده ی مجلسی که به یوسف نوری رای مخالف دادند در برابر عملکرد وی سکوت کرده اند .
هر از چند گاهی و به مصلحت بحث استیضاح مطرح می شود و دوباره به بایگانی می رود .
- قریب یک سال است که از قانون شدن رتبه بندی معلمان می گذرد اما با آن که به پایان سال نزدیک می شویم خبری از اجرای آن بر اساس همان قانون ناقص و پر ایراد مجلس انقلابی هم نیست .
احکامی که در گوشه و کنار برای برخی از معلمان زده شده نارضایتی بسیاری را برانگیخته و این نشانگر آن است که اساسا مکانیسم و ساز و کاری برای اجرای این قانون طراحی و اجرا نشده و سخنان وزیر و سایر تیم همراه وی هم بیشتر جنبه تبلیغات و بازار گرمی دارد .
- تعطیلات بی حساب و کتاب و مدت دار مدارس به بهانه ی آلودگی هوا و ... در ماه های اخیر واکنش جدی نمایندگان مجلس را در پی نداشت هر چند این وزیر آموزش و پرورش به کرات از تعطیلی مدارس در دوران کرونا انتقاد کرده و آن را موجب وارد آمدن آسیب های جدی به نظام آموزشی دانسته است .
- برخوردهای امنیتی و بعضا خشن با دانش آموزان معترض و نیز تشکیل پرونده های مختلف برای فعالان صنفی در هیات های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش حساسیتی در نمایندگان مجلس ایجاد نکرد .
« در همه ی دوره ها عضو این کمیسیون نشدم. برای آنکه کمیسیون آموزش و تحقیقات را کمتر مؤثر می بینم.» - اخیرا هم فروش مدارس خیر ساز ( مشارکتی ) به بهانه « مولد سازی » اعتراضات بسیاری را در سطوح مختلف جامعه ایجاد کرده است هر چند نه دولت مردمی و نه مجلس انقلابی پاسخی در خور به این حساسیت و دغدغه ها نداده اند .
« ابراهیم سحرخیز » در مطلبی با عنوان « محنت آموزش و پرورش » چنین می نویسد :
« چه کسی باور میکرد دولت رییسی ، به رغم آن وعده های پر طمطراق یا با به علم به نقش و جایگاه آموزش وپرورش به عنوان یک اولویت بدیهی و روشن نزد خانم علم الهدی ، استاد و دانش آموخته حوزه فلسفه تعلیم و تربیت در دانشگاه به عنوان همسر رییسجمهور ، نصیب آموزش و پرورش از این جامعه نخبگانی متکثر و فرهیخته ، وزیر کم سوادی باشد که با نخستین الفبای مدیریت و تحلیل درست داده ها در آموزش وپرورش بیگانه بوده ، کار را به اطرافیانی بسپارد که برخی از آنها حتی از داشتن گواهی نامه کار آموزی اولیه، برای رسیدن به حرفه کلاس داری و معلمی محرومند؟!
چگونه انتظار دارید با سپردن کلیدی ترین منصب به عنوان پست حساس« معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع» به کسی که حتی به سن پختگی لازم نرسیده یا از داشتن اولین تجربیات ، بایسته ها و داشته ها محروم است دست و پای آموزش وپرورش همچنان در پوست گردو نماند؟!
این کار و معاونت شوخی بردار نیست تا محلی برای آزمون و خطای طرح کادی های صفر کیلومتر باشد.
آموزش و پرورشی که هر ساله با خروج بیش از ۷۰ تا ۸۰ هزار معلم بازنشسته ، به شدت در حال نحیف شدن یا تهی شدن است را نمی توان با حرف ، «اگر» و« مگر» ، تسویف و تاخیر یا انشاا... و ماشاالله... گفتن اداره کرد.
وزارتخانه ای که در عرض سه ماه، مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و امور اداری آن ، سه سرپرست را یکی پس از دیگری تجربه کرده است و امروز چهارمین نفر را به انتظار نشسته است آیا می تواند ادعا کند که صاحب برنامه یا برنامه ریزی است؟! حاشا و کلا!
آیا از تحلیل صاحب نظران درباره سهم ناچیز ۱۰ تا ۱۱ درصدی آموزش و پرورش از بودجه عمومی دولت ، شفاف نبودن ردیف ها ، سهم میکرونی بخش غیر پرسنلی ، آب رفتن سرانه تحصیلی دانش آموزان مدارس شبانه روزی ، ناپدید شدن سرانه شیر و تغذیه رایگان مناطق نابرخوردار ، اعتبارات آموزش پیش از دبستان برای مناطق نابرخودار دوزبانه ، کسری آشکار در سهم اعتبارات پرسنلی ، صف بلا تکلیفی انواعی از معلمان و نیروهای قرارداد کار معین ،حق التدریس ، خرید خدماتی ، مطالبات سنگین هرساله از پاداش پایان خدمت گرفته تا حق التدریس بابت اضافه تدریس ماهیانه معلمان رسمی و پیمانی ، حق الزحمه امتحانات و انتخابات و هزار درد و گرفتاری دیگر باخبرید ؟!
این معاونت یا این وزارتخانه همان جایی است که خیلی ها با داشتن کلی سبقه و سابقه، کارنامه و رزومه، مدت ها تجربه زیسته ، سبک و سلیقه ، دانش و روش ، محاسن سفید و شرح صدر ، پس از سالها، سرانجام لنگ انداخته، دستها را به نشانه تسلیم بالا برده ، به ناتوانی خود در به دوش کشیدن این بار بزرگ و طاقت فرسا اعتراف کرده اند ! «الان شما فرض کنید من عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات . چه کسی به اندازه ی من در مجلس راجع به آموزش و پرورش حرف می زند؟ »
آری ، هرچه می کشیم ، برخاسته از وزیران کم سواد یا بی سوادی است که فقط می خواستند چند صباحی را به هر قیمتی شده وزیر شده یا وزیر بمانند.
بر خلاف تصور به غلط شایع و رایج شده امروز ، به یدک کشیدن مدرک دکتری آن هم نوع پولی ، کوپنی یا سهمیه ای آن نشانه باسوادی ، فرهیختگی ، شایستگی و درک درست از ماجرا نیست.
طی طریق در مسیر ناهموار و پر فراز و نشیب آموزش وپرورش ، مستلزم پختگی ، نخبگی ، درایت و نکته سنجی است که به آسانی فراهم نمی شود و بسیار سفر بایدش تا خامی از آن زایل شود.
وزیر آموزش و پرورش باید در کنار دیگر شایستگی ها ، اهل خطر کردن ، از خود گذشتگی و پرهیز از محافظه کاری ، دوختن جیب برای دل کندن از تعارض منافع ، باج دادن به اشخاص یا باند های سیاسی برای ماندن بر سر کار به هر قیمتی باشد .... »
پرسش صریح « صدای معلم » از مجلس انقلابی و به ویژه « حمیدرضا حاجی بابایی » به عنوان رئیس فراکسیون فرهنگیان این مجلس آن است که چرا مهر سکوت بر لب زده اند ؟
( حاجی بابایی در کنار یوسف نوری )
هر چند این مجلس دیگر در بسیاری از حوزه ها و مسائل عملا کاره ای نیست و از وظایف قانونی و نظارتی خویش دور افتاده و بسیاری از نهادهای موازی تحت عناوین مختلف آن را دور می زنند اما پرسش این است که چرا این نمایندگان حداقل به عنوان « شهروند » نسبت به این گونه مسائل بی تفاوت بوده و در برابر آن به وظایف خود عمل نمی کنند ؟
حاجی بابایی به عنوان نماینده مجلس و رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس چرا سکوت کرده و در برابر عملکرد وزارت آموزش و پرورش و خطاهای آن حرفی نمی زند ؟
کسی که در کسوت نماینده ی مجلس و در برابر فروش اردوگاه منظریه ( شهید باهنر ) در دولت پیشین آن گونه افشا می کرد و می تازید چه شده است که در برابر فروش مدارس سکوت پیشه کرده است ؟ برخوردهای امنیتی و بعضا خشن با دانش آموزان معترض و نیز تشکیل پرونده های مختلف برای فعالان صنفی در هیات های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش حساسیتی در نمایندگان مجلس ایجاد نکرد .
چرا حاجی بابایی مانند سابق دیگر کاری به صندوق ذخیره فرهنگیان ندارد ؟
کسی که همیشه از فرمول افزایش حقوق معلمان بر اساس 80 درصد حقوق اعضای هیات علمی سخن می گفت چرا در مورد اهمال و کم کاری وزارت آموزش و پرورش در مورد اجرای همین قانون نیم بند هم دیگر حرفی نمی زند ؟
آیا این وزیر آموزش و پرورش در این مدت از حقوق قانونی معلمان دفاع کرده و معلمان او را قبول دارند ؟
چرا حداقل از وزیر آموزش و پرورش در مورد عمل به برنامه هایی که خودش ارائه کرده و به واسطه آن رای اعتماد گرفته سوالی نمی شود ؟
آیا حاجی بابایی آنی نبود که در همایش سالانه تشکل های فرهنگیان انقلابی استان اصفهان به مناسبت بزرگداشت مقام معلم در پاسخ به پرسش خبرنگار صدای معلم چنین گفت : ( این جا )
« در همه ی دوره ها عضو این کمیسیون نشدم. برای آنکه کمیسیون آموزش و تحقیقات را کمتر مؤثر می بینم.
من رییس فراکسیون فرهنگیانم که 120 نفرند و کمیسیون آموزش و تحقیقات 23 نفرند. به این نکته توجه کنید.
من روز اولی که وارد مجلس شدم و تحقیق کردم ، گفتند هر نماینده ای که عضو کمیسیون برنامه و بودجه بشود ، این به نفع آموزش و پرورش است و من عضو این کمیسیون برنامه و بودجه شدم و رییس کمیسون تلفیق برنامه ششم هم هستم و در این کمیسیون مطالبی برای آموزش و پرورش نوشتم که در یازده برنامه گذشته در 44 سال نوشته نشد و این نشان می دهد که کمیسیون برنامه و بودجه خیلی برای آموزش و پرورش بهتر است. از طرفی فراکسیون فرهنگیان مجلس را هم داریم.
الان شما فرض کنید من عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات . چه کسی به اندازه ی من در مجلس راجع به آموزش و پرورش حرف می زند؟ »
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در نئولیبرال ترین کشورهای دنیا هم دولتها در حوزه هایی مانند آموزش، بهداشت، حمایت از خانواده های پرجمعیت، کهنسالان، افراد از کارافتاده، افراد زیر خط فقر، بیکاران و امثالهم دخالتهایی کرده و تلاش می کنند تا از کیفیت آموزش و سلامت و تامین نیازهای اولیه شهروندان مطمئن شده و از گسترش افسارگسیخته فاصله طبقاتی جلوگیری نمایند. در مقابل در آن کشورها دولتها سعی می کنند، از حوزه های پول ساز و پردرآمدی مانند صنعت [فولاد، خودرو سازی، پتروشیمی و نفت و انرژی و..] یا حوزه هایی مانند بانک داری، ورزش و هنر و تلویزیون فاصله بگیرند و تا آنجا که می توانند دست بخش خصوصی را برای سرمایه گذاری در این حوزه ها باز بگذارند و جز در دریافت مالیات هیچ گونه دخالتی در نحوه اداره و عملکرد آنها نداشته باشند.
اما در ایران که دهه هاست شعار اصلی اش مبارزه با سرمایه داری و لیبرالیسم است، خصوصی سازی منطقی کاملا برعکس جوامع نئولیبرال دارد و به بهانه مبارزه با ناکارآمدی و رانت انگشت روی آموزش و بهداشت و نان شب آسیب پذیرترین اقشار جامعه می گذارد.
در ایران (برعکس دنیا) دولت علاقه ای به قبول مسئولیت در حوزه های هزینه بری مانند آموزش، واردات واکسن و بهداشت، خدمات اجتماعی- رفاهی و امثالهم ندارد و از هر فرصتی برای واگذاری این حوزه ها به بخش خصوصی دریغ نمی کند. (نمونه های متعدد حمایت سیاست مداران و حاکمان از واگذاری مدارس و دانشگاهها و خوابگاههای دانشجویی و بیمارستان ها به بخش خصوصی حاکی از آن است که دولت علاقه ای به در دست نگه داشتن ارگان هایی که مصرف کننده صرف بوده و پولی به خزانه واریز نمی کنند، ندارند.) چرا صدا و سیما را مولدسازی نمی کند و پول مردم را به خودشان نمی دهد تا هر کس که دلش برنامه های تلویزیون را خواست برایش هزینه نماید؟
در مقابل بخش های اقتصادی پول سازی مانند مخابرات، خودرو سازی، فولاد، ذوب آهن، بانک یا حوزه های تبلیغاتی مانند ورزش و تلویزیون [که در تمام کشورهای لیبرال خصوصی است] چیزهایی هستند که دولت ها چهار دست وپا خود را به روی آنها انداخته و با هیچ منطق و استدلالی حاضر به کوچکترین عقب نشینی و واگذاری آنها به بخش خصوصی را ندارند.
این اقتصاد دولتی عجیب و غریب و خاص ایران به چند طریق زمینه رانت خواری و فساد اقتصادی گسترده را ایجاد می کند. اول آنکه به مدیران رانتی با حقوق های نجومی نیاز است. دوم آن که علت انتخاب اغلب این مدیران نه تخصص بلکه روابط با حاکمان است و به علت عدم کارآیی مشکلات فراوانی ایجاد کرده و باعث ورشکستگی آن صنعت و حرفه می شود. (به مدیران استقلال و پرسپولیس که تفاوت میان توپ و چغندر را نمی دانستند و نمی دانند را به خاطر بیاوریم) و سوم آنکه بستر مناسبی برای رانت خواری و پول شویی و فساد ایجاد می کنند و چهارم آن که باعث افت بیشتر کیفیت حوزه بهداشت سلامت و آموزش برای مردم به ویژه اقشار فرودست می شود.
حالا دولت به بهانه کوچک کردن بار مسئولیتی دولت در حال اجرای قانونی به نام مولدسازی و فروش اموال دولتی است که در این راستا ، بسیاری از مدارس مازاد دولتی در برخی روستاهای کشور نیز در لیست فروش قرار گرفته است.
اما سوال اینجاست که دولت چرا قبل از آن به سراغ خصوصی سازی و مولد سازی واقعی در حوزه های رانتی اقتصاد کشور نمی رود؟
چرا دولت باشگاه استقلال و پرسپولیس و باشگاههای ورزشی را مولدسازی نمی کند و پولی که به جیب این باشگاهها می ریزد را به خود مردم نمی دهد تا هر کس که دلش تماشای فوتبال خواست هزینه آن را از جیبش بپردازد؟
چرا صدا و سیما را مولدسازی نمی کند و پول مردم را به خودشان نمی دهد تا هر کس که دلش برنامه های تلویزیون را خواست برایش هزینه نماید؟
چرا دولت صنعت و شرکت های دولتی و بانک ها را به بخش خصوصی واگذار نمی کند تا از کمی از اخبار اختلاس های نجومی بکاهد؟
کانال خرمگس
گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ؛ گزیده ای از کتاب « آمیزش افق ها : منتخباتی از آثار داریوش شایگان » می باشد که توسط « محمد منصور هاشمی » گزینش و تدوین گردیده است .
این کتاب در سال 1388 توسط نشر فروزان روز منتشر شده است .
1.حجت الاسلام رئیسی ، رئیس جمهور ، روز پنج شنبه 14 بهمن در شهر ری اعلام نمود که اجرای سند 2030 در دولت قبل به دستگاه ها ابلاغ نشده بود. وی ادامه تاکید کرد که ما در جمهوری اسلامی ایران سند تحول بنیادین داریم و قطعاً بر همان مبنا عمل خواهیم کرد. قرارگاه ، شورا و کارگروه تشکیل می شوند ، معلم متهم می شود ، کتاب های درسی تغییر می کنند، سند 2030 مورد حمله قرار می گیرد ، در مدح سند تحول چکامه ها سروده می شوند و سله ها داده می شوند ؛ با همه این ها نه مشکلی حل نمی شود و تنها بر انبوه مشکلات افزوده می گردد .
سخن فوق تکرار دوگانه ساختگی میان سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و سند 2030 است .
گفتمان حاکم بر آموزش و پرورش همواره دوگانه فوق را طرح می کند و بر آن تاکید دارد .
2. ماجرای سند 2030 از زمان انتخابات ریاست جمهوری سال 96 آغاز شد و از آن به عنوان حربه ای برای حمله به یک کاندیدا تبدیل و استفاده گردید.
مخالفین 2030 اعلام می کردند که سند فوق قصد زیر سوال بردن اعتقادات و اخلاق اسلامی و ریشه کن کردن جامعه اسلامی را دارد .
با آغاز فعالیت دولت جدید ؛ سرپرست وقت وزارت آموزش و پرورش در شهریور 1400 ممنوعیت اجرا یا استفاده از سند 2030 را اعلام کرد؛ در حالی که پیش از آن اجرای سند فوق اعلام نشده بود که اکنون لغو گردد .
مهم تر از سند نویسی ، اندیشه و رویکردی است که جهت گیری آموزش و پرورش را مشخص می کند . خرداد امسال خبری منتشر شد که رئیس مرکز امور بین الملل وزارت آموزش و پرورش در سفر به پاریس در نشست مربوط به سند 2030 شرکت کرده است. این خبر با واکنش خبرگزاری های همسو با دولت روبه رو شد .
در مناظره ای که روز شنبه 8 بهمن شبکه چهار میان انسیه خزعلی معاون امور زنان دولت فعلی و معصومه ابتکار معاون امور زنان دولت قبل برگزار شد ، خزعلی اعلام کرد که بخش آموزش سند 2030 با تحفظ پذیرفته شده است . هرچند خزعلی در یک توئیت حرف خود را پس گرفت ولی اظهار نظر وی نشان داد دولت فعلی از یک سو مجبور است برای حفظ ظاهر سند 2030 را رد کند ولی بر اساس مقررات بین المللی چاره ای جز همکاری با آن ندارد .
3. سند 2030 به صورت یک دعوای سیاسی درآمده است که محتوا و مفاد آن نقشی در این دعوا ندارد .شاید بسیاری از مخالفان سند یک بار هم متن آن را مطالعه نکرده اند. مهم ترین هدف نویسندگان سند فوق « توسعه پایدار » عنوان شده است . بیشتر اهدافی که در سند 2030 ذکر شده اند تضادی با سیاست های رسمی موجود ندارند .
هدف چهارم این سند تضمین آموزش با کیفیت ، برابر ، همه گیر و ترویج فرصت های یادگیری مادام العمر برای همه تا پایان عمر است . مفاد بخش فوق بر تضمین دسترسی به آموزش برای همه پسران و دختران ، توسعه مهارت های فنی و حرف های و آموزش عالی تاکید می کند .
4 . سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در سال 1390 تصویب شد و از آن زمان به عنوان مهم ترین راهنمای برنامه ها و قوانین و مقررات آموزش و پرورش محسوب می شود . هدف سند فوق این است که دانش آموزان را به حیات طیبه برساند . مدافعان سند هیچ گونه تخطی از سند را برنمی تابند و با توجه به ابهام داشتن سند، دست بازی برای مخالفت با هر طرحی به بهانه مغایرت با سند تحول دارند .
در طول دوران دولت حجت الاسلام روحانی نیز فضای رسمی وزارت آموزش و پرورش در اختیار مدافعین سند بود و هرگز اجازه کوچک ترین انتقادی به سند تحول داده نشد .
سند تحول بنیادین از نگاه مدافعان آن در حد یکی از پدیده های معجزه آمیز توصیف می گردد که اجرای آن همه مشکلات را حل می کند. مشخص نیست چه زمانی و چگونه این معجزه قرن اجرا خواهد شد ؟
تاکنون به انتقادها در مورد سند تحول بنیادین پاسخی داده نشده است.
5 . سند تحول بنیادین آموزش و پرورش یا سند 2030 و هر سند دیگری محصول فکر و اندیشه انسان هاست و امکان خطا و اشتباه در آن ها وجود دارد . مهم تر از اینکه از یک سند دفاع شود یا مورد نقد و حمله قرار گیرد ؛ هدفی است که سند فوق باید تامین کند .
در طول مدت فعالیت دولت روحانی وزرای آموزش و پروش راهکارهایی برای اجرای سند تحول ارائه کردند و شوراها و کارگروه های متعددی تشکیل شدند ولی همواره این نقد به وزرای فوق وارد می شد که سند را اجرا نمی کنند . در طول دوران دولت حجت الاسلام روحانی نیز فضای رسمی وزارت آموزش و پرورش در اختیار مدافعین سند بود و هرگز اجازه کوچک ترین انتقادی به سند تحول داده نشد .
در دولت فعلی هم بر اساس ادبیات رایج این دولت ، قرارگاهی برای اجرای سند تحول تشکیل شده است اما همچنان سند نمی توند از قفس فضاهای اداری و بوروکراتیک خارج شود و به مدرسه برسد . مدرسه به عنوان قلب آموزش و پرورش مشکلاتی دارد و جامعه آبستن تحولات و تغییرات اساسی شده است .ولی سندتحول به جای پاسخ گویی به آن ها و ارائه راهکار در مورد مشکلات و تحولات جاری راه خود را می رود.
7. مهم تر از سند نویسی ، اندیشه و رویکردی است که جهت گیری آموزش و پرورش را مشخص می کند . اگر اندیشه و رویکرد فوق قدرت درک تحولات و پاسخ گویی به آن را نداشته باشد، نهاد آموزش و پرورش درمانده خواهد بود . نمونه بارز این ناکامی فقدان درک تحولات حوادث 4 ماه گذشته از طرف مقامات آموزش و پرورش است .
بیشتر معترضان در طول حوادث شهریور و بعد از آن را دانش آموزان تشکیل می دادند.
مسئولان آموزش و پرورش و مدافعان سند تحول بنیادین پاسخی برای تبیین چرایی اعتراضات صورت گرفته و نسبت آن با اندیشه ها و جهت گیری های اساسی آموزش و پرورش نداشتند ؛ لذا تلاش کردند معلمان ، فضای مجازی و سایر عوامل فرعی را متهم کنند .
6. فلاکت در فرهنگ دهخدا ناداری معنی شده است .
فلاکت نظری آموزش و پرورش به این معناست که دست آموزش و پرورش در عرصه نظری و اندیشه راهنمایی که پاسخ گوی شرایط فعلی باشد خالیست . سند تحول بنیادین در فضایی خیالی نوشته شده است و برای بخشی از جریان های سیاسی و عده ای از کارمندان سند نویس مناسب است .شعارهایی داده می شود و برای شرکت در جلسات پاداش و اضافه کار پرداخت می شود ولی تحولی ایجاد نمی شود .
دوگانه سازی سند تحول و سند 2030 نیز نشانه بارز همین فقدان فکر و اندیشه راهنما و گره گشاست .
فلاکت نظری موجب پرداختن به نقش ایوان و بی توجهی به مسائل اساسی آموزش و پرورش شده است .
قرارگاه ، شورا و کارگروه تشکیل می شوند ، معلم متهم می شود ، کتاب های درسی تغییر می کنند، سند 2030 مورد حمله قرار می گیرد ، در مدح سند تحول چکامه ها سروده می شوند و صله ها داده می شوند ؛ با همه این ها نه مشکلی حل نمی شود و تنها بر انبوه مشکلات افزوده می گردد .
نخستین گام برای تحول بنیادین در آموزش و پرورش پذیرش همین فلاکت و ناداری نظری است .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بیش از چهار دهه تجربه نشان داده که دولت های جمهوری اسلامی در بیشتر مواقع به عمق هیچ مطلبی پی نبردند. در این مدت در پی متخصصِ متعهد گشتند با این شرط که تعهد مقدم بر تخصص است. اما آنچه جمهوری اسلامی از متعهد می خواست، تعهد به خود بود؛ نه تعهد به بشریت، محیط زیست و منافع ملی کشور. این گونه حاکمیت به مسئولیت ناپذیری و مادی گرایی در جامعه انجامیده است.
توفیق واپسگرایان نه در داشتن عقاید عقب مانده بلکه در بسط «تفرقه»، «راحت طلبی» و «سطحی نگری» در جامعه بوده است. امکان گسترش این سه وجود نداشت مگر به پشتوانۀ پول های بادآورده و لمپنیسم. این رمز گسترش تنبلی فکر در جامعه است. تنبلی فکر عامل بروز لمپنیسم و بیگانگی با فرهنگ است و از دل آنها خودکامگی و ظلم زاده می شود. هر چه جهل و نادانی بیشتر باشد، « نخوت نَفسِ » ظالم اوج می گیرد.
تربیت نادرست چه از طرف خانواده و چه از طرف دیگر نهادهای اجتماعی، آموزش و پرورش، صدا و سیما و رسانه ها و به ویژه رسانه هایی که به نام فضای مجازی شناخته می شوند، افکار بچه ها را کانالیزه می کنند. چند وقت پیش برداشت یک بازجو، رسانه ای شد. او گفت : « نه من حرف بچه های دهه هشتادی را می فهمم و نه آنها حرف من را. » دریغا که این سخن بی پایه و بی مایه زبان زد بسیاری در محافل شده که دهه هشتادی ها را ما نمی فهمیم. آقای بازجو اگر شما دهه هشتادی ها را نمی فهمی چون جهل شما با ناآگاهی دهه هشتادی ها از یک جا نشأت نگرفته است.
در عصری به سر می بریم که بنیاد آموزش و پرورش بر انتقال یک سری مفروضاتِ بی در و پیکر با عمقی ناچیز که صرفاً لانه ای برای مافیای آموزشی است بنا شده. کارخانۀ مونتاژی که مواد اولیۀ آن مقدس مابی است و محصول آن دانش آموزانِ ناامید و بی اراده. انسانِ مونتاژ شده، برده ایست مادی گرا و بی عار نسبت به ارزشهای خودی و ارزشهای شهروندی. این کارخانه، حضور ده خنگ را در کلاس درس به یک دانش آموز نابغه ترجیح می دهد. چون وظیفه اش را درصد قبولیِ بالا تعریف کرده اند نه پرورش روح، استعداد و خلاقیت. اما امروز نمی خواهم به بی برنامگی ها و بدبرنامگی های آموزش و پرورش در چارچوب مدرسه بپردازم.
در این زمینه مقاله ای با عنوان « سیاستِ مافیایی و بسط بی عاری در جامعه » از نگارنده منتشر شده است.[1]
در دورۀ همه گیری ویروس کرونا هیچ کشوری بیست و پنج ماه مداوم مدارس را نبست. با این کار بی خردانه، فرصتی برای فرزندان ایران مهیا شد که بین یک سوم تا دو سوم شبانه روز را سر از فضای مجازی بیرون نکشند. این یک فاجعه بود و این فاجعه بنا به عادتی که از آن دوران مانده، ادامه دارد.
آمارهای فاجعه باری از مقامات عالی رتبۀ دولت و نمایندگان مجلس در رسانه های گوناگون به چشم می خورد.
چند نمونه را ذکر می کنم. تربیت نادرست چه از طرف خانواده و چه از طرف دیگر نهادهای اجتماعی، آموزش و پرورش، صدا و سیما و رسانه ها و به ویژه رسانه هایی که به نام فضای مجازی شناخته می شوند، افکار بچه ها را کانالیزه می کنند.
« مرکز پژوهش های مجلس، کودکان و نوجوانان جا مانده از تحصیل به دلیل دسترسی نداشتن به امکانات مناسب آموزش های مجازی، در دوره کرونا را حدود 3 میلیون نفر اعلام کرده است.[2] سازمان سنجش اعلام کرده بیش از نیمی از دانش آموزان در آزمون سنجش ادبیات فارسی در کنکور نمرۀ منفی گرفته اند. در همه گیری کرونا در دو سال تحصیلی شاهد 63 درصد افت تحصیلی بودیم. میانگین معدل دانشآموزان کشور یازده و نیم است. شمار قابل توجهی از دانشآموزان حتی توانایی خواندن یک متن ساده را ندارند. »
با جست و جو در رسانه های داخلی به آمارهای فاجعه بار دیگری نیز دست می یابیم.
لطیفی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان اداری و استخدامی می گوید : « هر روز تعطیلی در کشور 2400 میلیارد تومان هزینه برای دولت بر جا میگذارد. »
آموزش مجازی به عنوان جایگزین مدارس، رفع تکلیفی بیش نیست. رفع تکلیفی که از مسئولیت ناپذیری و محدود بودن نگرش، نشأت می گیرد. گسترش مسئولیت ناپذیری و مادی گرایی از خروجی های دولت های جمهوری اسلامی بوده است.
امروز نیز دولت با مسکوت نگه داشتن تمام وظایف خود به آموزش مجازی اکتفا می کند. ظاهراً نه ارزش درس و مدرسه را می فهمد و نه آموزش و پرورش را به عنوان زیر ساخت کشور می پذیرد. بخش بزرگی از فرایند رشد اجتماعی و فرهنگی و عاطفی فرزندان میهن در مدرسه شکل می گیرد.
آموزش مجازی در همهگیری کرونا افزون بر چالشهای جدی که بر فرایندهای یادگیری و تربیتی دانشآموزان ایجاد کرد، باعث افزایش افت تحصیلی شدید، افزایش ناامیدی، بی روحیگی و بی انگیزگی، اضطراب و انزوا در فرزندان ایران شد. نیز طولانی شدن تعطیلی مدارس باعث کاهش نرخ برگشت ناپذیری دانشآموزان به مدارس شد و از طرف دیگر فضای مجازی دریچه ای بی در و پیکر از هنجارها و ناهنجاری ها، از ارزشهای ناقص و ابتر و ضدارزش های لامکان و لازمان روبه روی آنها گشود.
شما حق ندارید درِ مدارس را تخته کنید و تحصیل فرزندان ایران را به فضای مجازی بسپارید. مدرسه یکی از کانون های مهم فرهنگی در جامعه است. هزینه های دور ماندن دانشآموزان از فضای تعاملی مدرسه به بهانههای مختلف، بسیار سنگین و غیر قابل جبران است.
تعطیلی پی در پی به دلیل در امان ماندن دانش آموزان از سرما یا آلودگی هوا و مسئولیت ناپذیری در قبال 15 میلیون دانش آموز، افزون بر رشد آسیب های اجتماعی و فرهنگی، عاطفی و روحی و اخلاقی غیر قابل جبران، به نافرهیختگی جامعه و رشد بی سوادی عمودی می انجامد.
در یک کلام سقوط آموزش و پرورش زمینه ساز سقوط کشور خواهد بود. خیلی زود دیر خواهد شد و ما زمانی برای جبران نخواهیم داشت.
دریغا آنچه به آموزش و پرورش و سلامت جان و خرد و کرامت انسان مربوط می شود هیچ گاه در اولویت نخست سیاست های کشور نبوده است.
مدعیان نمایندگان ملت در مجلس و نهاد ریاست جمهوری !
چرا درس نمی گیرید؟
به چه حقی و با ندانم کاری ، محیط زیست کشور را آلوده می کنید؟
به چه حقی می گویید که گاز نداریم؟ یا بیش از حد صادر می کنید یا توانایی استخراج و تصفیه زیاد ندارید.
شما حق ندارید تحریم ها را بهانه کنید. تحریم شما که ملت ایران تاوانش را می دهد، به دلیل عدم فهم شما از سه چیز است و بیش از چهار دهه تجربه نشان می دهد دولت های جمهوری اسلامی هرگز این سه را نه فهمیدند و نه برای فهم آنها تلاش کردند :
آنچه که عاملیت گسترش فرهنگ ایران بوده است که از یک سوی تا بنگال و از سوی دیگر در قلمرو عثمانی گسترده بود، غنای فرهنگ ایران است. زمانی که سیاست فشل نیست فرهنگ به گروگان گرفته نمی شود. طی مکان و زمانِ ادب پارسی در گفتۀ حافظ گویای این مهم است : ظاهراً نه ارزش درس و مدرسه را می فهمد و نه آموزش و پرورش را به عنوان زیر ساخت کشور می پذیرد. بخش بزرگی از فرایند رشد اجتماعی و فرهنگی و عاطفی فرزندان میهن در مدرسه شکل می گیرد.
شکر شکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می رود
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر کاین طفل یکشبه ره یکساله می رود
شهریار هم چنین نظری دارد :
شاعران خود قلم سحری از این نقاشند شعر چون زنده نباشد که قلم زنده از اوست
خود چو حافظ خلفش هست و نمیرد سعدی همچو فردوسی طوسی که عجم زنده از اوست
نی که رومی زد و چنگی که نظامی بنواخت جام افسانۀ شرق است که جم زنده از اوست
هر دوره ای که ظل اللاهی یا نمایندۀ خدایی، خود را محور نامید، ضربه های فاجعه باری به میهن وارد شد. در واقع بت هر آن کس یا هر آن چیزی است که به هر دلیلی نتوان نقدش کرد.
سازمان پژوهشی جبهۀ ملی ایران– سامان ششم
علیرضا کاشفی
***
[1] - ماهنامۀ پژوهشی خواندنی – شمارۀ 111 – سال نوزدهم بهمن و اسفند 1399
سایت صدای معلم و سایت روزنامۀ اقتصادی آسیا
[2] - با توجه به جا ماندن دست کم یک میلیون نفر از تحصیل پیش از شیوع کرونا در کشور این رقم در دورۀ کرونا صحیح به نظر می رسد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید