توسعه یک تحول درونی و ذهنی است که از مادران و از خانه و مدرسه شروع می شود/ اگر بچه های امروز ما در مدارس این گونه بار نمی آیند مطمئن باشیم با نسل بعدی هم توسعه رخ نمی دهد/ برای سرمایه گذاری مشترک باید تمرین کنیم، باید بپذیریم که بخشی از حق کنترل مالکیت ما در سرمایه گذاری مشترک از دست می رود/ با یک کلاس نقاشی، بچه ها مشارکت، همکاری، گفت وگو، تعامل، صبر، تقسیم کار، نظم پذیری، نقدپذیری، سلسله مراتب، خطرپذیری، خلاقیت و مدارا را یکجا تمرین می کنند و با هم می آموزند/ اینها آن بچه هایی هستند که بعدا وقتی بزرگ شدند می توانند فرآیند توسعه جامعه خود را شکل دهند و سرعت ببخشند
جناب آقای شیرزاد عبداللهی درباره خبر آزار جنسی یک دانش آموز نه ساله (فارغ از صحت یا عدم صحت آن) در زنجان یادداشتی دقیق و موشکافانه نوشتند و راه حل هایی منطقی و کارامد را برای حل احتمال تجاوز به کودکان در مدرسه را مطرح نمودند.تا اینجا ما با ایده ای مطرح شده توسط ایشان موافقیم اما ظاهرا یک همکار در کامنتی نظر خودش بر این یادداشت جناب عبداالهی فرمودند که چگونه است جناب آقای عبداللهی در مقابل جان فدایی و رفتارهای خوب و شایسته همکاران در بعضی بزنگاه ها سکوت می نماید اما در موقع انتشار یک خبر مثلا درباره انحرافی جنسی یک معلم زبان به سخن می گشاید و...
از قضا سخن نگارنده هم با تایید کامنت و نظر این همکار عزیزمان آغاز نمایم.البته حقیقتا بنده می پذیرم که هدف جناب عبداالهی این نیست که شخصیت معلمان و حیثیت شغلی آنها جریحه دار نماید و حتی از طریق نوشته های قدرتمندشان این مورد قابل اثبات است که ایشان اگر مطلبی می نویسند در راستای بهتر شدن عملکرد معلمان است اما به این حقیقت قابل تامل هم دقت نماییم جناب آقای عبداللهی راهکارهایی ارائه می دهند برای جلوگیری از مثلا اذیت و ازار جنسی کودکان در مدرسه چون هم حقوق و شخصیت کودکان زیر سوال می رود و هم معلمان.
اگر این گونه است که خبر انتشار یک انحراف و مثلا تجاوز معلمان زنگ خطری جدی است (به شرط صحت داشتن آزار جنسی) باید دانست که خبر یک رفتار عکس العمل اخلاقی و فداکارانه معلم هم ابعاد وسیع و زنگ خوشحالی و به مثابه یک پیام و دعوت تاثیر گذار است برای تداوم معنویت و انسانیت.
بنده می پذیرم که مقایسه بین دو عملکرد منفی مانند تجاوز یا فساد اخلاقی با مواردی مثل فداکاری یک معلم اشتباه است زیرا پرهیز از عفت اخلاقی در مدرسه از مهمترین الزامات حرفه معلمی است اما فداکاری مثلا از واجبات حرفه معلمان نیست اما جناب آقای عبداللهی ناخود آگاهانه (غیر عمدی) از فداکاری و زحمات معلمان و رفتار زیبنده آنها و دلسوزانه معلمان در مواقع حساس تا حدودی کمتر دست به قلم می شود اما در این مواقع انتشار خبر یک انحراف یا احتمال تجاوز با جدیت تمام می نویسد.
البته نگارنده نمی گوید ایشان عمدا و از روی یک غرض اقدام به انتشار چنین نوشته های می زند و همان طور که اعلام شد در دلسوزی و دقیق نگاه کردن ایشان به مسایل شکی نیست اما گاهی لازم است در کنار نوشتن از آفات انحراف معلمان از آثار مثبت و سازنده معلمان فداکار هم سخنی به میان آورد و نباید پرداختن به اینگونه عملکردهای معلمان تاثیر گذار یا فداکار را قهرمان پروری بداند ؛ زیرا:
همان طور که گفته شد یک رفتار ضد اخلاقی عواملین مدرسه اعم از معلمان یا ناظم یا...دارای تاثیر گذار اخلاقی فراوان است اما از طرفی دیگر دلسوزی و فداکاری خارج از الزامات معلمی هم به نوبت خود کارکرد فراوان و مثبتی بر جای می گذارد و چه بسا سبب بالا رفتن اعتماد و احترام دانش اموزان و اولیا و و کلی جامعه شود. هنگامی که اعتماد دانش آموزان و اولیا به معلمان بالا رود به طور قطع در فرآیند تعلیم و تربیت دگرگونی هایی رخ خواهد داد و همچنین باید دانست که اگر اعتماد دانش آموزان به صلاحیت اخلاقی و فداکاری معلمان افزایش یابد به احتمال زیاد در یادگیری و علاقه مندی دانش به طور مستقیم و غیر مستقیم تاثیر خود را بازتاب می دهد و همچنین بهترین الگویی عملی برای مفاهیم اخلاقی می شود که دانش اموزان در کتاب هایی درسی می خوانند.
بنده هم تا حدودی موافقم که در فرآیند تعلیم و تربیت نباید تنها متکی به قهرمان پروری و موارد خوب استثنایی بود بلکه به التزامات حرفه مورد نظر متکی بود اما از طرفی نباید از الگو پردازی و رفتار قهرمانانه و فداکارانه والا غافل بود که چه بسا همین فداکاری و رفتار قهرمانانه جرقه ای باشد در این دنیایی که فساد در انواع شکل هایش موج می زند و انسانیت بیشتر و بیشتر رو به فول می رود.
ميزان موفقيت تلاش معلمان بايد منطقا براساس الزاماتي بررسي شود كه براي حرفه آنها قايل هستيم؛ نه اينكه انتظار داشته باشيم پيغمبروار هميشه مشكلات آموزشي و اخلاقي و انساني يك ملت را بر دوش بكشند؛اما مساله قابليت تعين بخشي به ملزومات حرفهاي معلمان به اين سادگي نيست، زيرا گاهي مسائل و رفتارهايي در بيرون از ملزومات حرفه معلمي رخ ميدهند كه چه بسا تاثيرات آنها به طور غيرمستقيم وبه مراتب بيشتر از آن ملزومات حرفه معلمي است.
در روستا يا محلهاي در يك شهر بي گمان انتظارات بيشتر و اخلاقيتر در برخوردهاي بيرون از كلاس درس و مدرسه از او دارند.بنابر این در عالم اخلاق، ما علاوه بر با وظايف حرفهاي با وظايف عرفي يك حرفه مواجهيم.
مساله در اینجا الگوسازي و ديگر تاثيراتي است كه يك رفتار ممكن است در جامعه بازتاب نمايد يا مورد تشويق يا هجو مردم و سپس دگرگوني ديدگاه مردم نسبت به آن قشر خاص شود. اگر معلم در امور مربوط به دایره حرفه الزاماتش یا خارج از الزامات حرفه معلمياش دچار اشتباهات فاحشي شود بنابر هر دليلي بازتاب گستردهاي دارد البته بر عكس آن هم صادق است يعني در صورتي كه در يك برهه زماني به اقدامي داوطلبانه و فداكارانه دست بزند بازتاب مثبت آن تا مدتها در اذهان باقي ميماند. یا حتی گاهی خشونتی علیه یک معلم صورت می گیرد که حقیقتا باید مسئله پی گیری شود و در مورد زوایای حادثه به طور منطقی بررسی شود تا خشونت بیشتر و بیشتر مورد نفرت قرار بگیرد و دانش آموزان به پیامد منفی و شوم آن آگاه شوند؛البته باید طوری این گونه مسایل مطرح شوند که سبب دوری و ایجاد نفرت در دل دانش آموزان نسبت به خشونت شوند نه اینکه سبب ایجاد کینه و دشمنی و تحریک احساس خشونت آمیزی دانش آموزان نسبت به معلمان شود.
شاید توجه به این نوع رویکرد است که گاهی حرکت فوق العاده انسان دوستانه یک همکار یا مظلومیت او (مثلا خشونت شدید علیه یک معلم) به شدت بازتاب می یابد و مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد تا زشتی ها رسوا شوند و اشتباهات تکرار نشوند و خوبی ها به موازات تداوم زمان تداوم یابند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هر حرکتی که از مجاری قانونی پیگیری شود هیچ گاه با برخورد مواجه نخواهد شد/ سکوت و منتظر ظهور قهرمان بودن خصوصیت بارز اغلب ما ایرانی هاست/ منتقد درکنار جامعه بوده و قصد ویرایش و اصلاح آن جامعه را دارد/ با مطالعه و آگاهی کامل از حق و حقوق قانونی خود ، در چارچوب قانون و موازین تعیین شده بایستی پیگیر مطالبات خود باشیم
شاگرد عزیزم
سلام
این نامه را برای تو می نویسم
تا بدانی که برای من عزیز و گرامی هستی
می خواهم با خواندن این نامه
به محبت حقیقی و عشق این معلّم سخت کوشت پی ببری.
می خواهم بدانی که
در فکر و ذهن من برای تو جایی هست
و برای همیشه مال توست.
می خواهم بدانی که
آینده و سرنوشت تو برای من مهم بوده و هست
می خواهم بدانی که نقش آفرینی و تاثیر من در سرنوشت
آگاهانه و دلسوزانه و هدف مند بوده است
می خواهم از صمیم دل بفهمی که
من خوشحالم از اینکه در موفقیت، پیروزی و پیشرفت های تو سهیم هستم.
...
از تو می خواهم بدانی و دقیقا در این مورد بیندیشی که
درس خواندن برای پیشرفت در مسیر زندگی خوب است
اما کافی نیست.
بیست گرفتن برای فعالیت های درسی ات خوب است
اما بهتر نیست.
در بین دیگر دانش آموزان اول شدن بهتر است
اما عالی نیست.
نظر دیگران را برای خود جلب کردن زیباست
ولی خیلی زیبا و زیبای زیبا نیست.
به بالاها رسیدن مفید است
اما کاملا مفید و ثمربخش نیست
و مقصد نهایی نیست.
...
از تو می خواهم بدانی و دقیقا متوجه باشی که
این تویی که باید بفهمی و باشعور باشی
این تویی که باید قفل ذهن را باز کنی
این تویی که باید قفل دل را باز کنی
و تمام بن بست های وجودت را بشکنی
و برای عاشق شدن به تمام انسان ها، قدم برداری
عشق را زمزمه کن که بی عشق نفس بی معناست.
باید برای خوب، بهتر، عالی و مفید بودن
کارهای دیگری انجام داد.
باید هر چیز و هرکسی شد
باید نگاه و بینش عاشقانه ای به هر چیز و هر کس داشت
باید سنگ، خاک، گیاه، درخت، انسان، حیوان، کوه، دشت، خورشید، هوا، آب و باغ ها را
عاشقانه در آغوش فکر و دل گرفت
باید عشق را آفرید
باید عشق را جوشاند
باید عشق را نثار کرد
باید عاشقانه شنید، عاشقانه نگاه کرد، عاشقانه بویید و عاشقانه لمس کرد
باید عاشق مطلق بود
باید از هیچ کس و هیچ چیزی کین و کدورت به دل نگرفت
باید بخشید و گذشت
باید به دوردست ها اندیشید
باید افق دید را بازتر نمود
باید چشمان را تیز کرد
باید فهمید، باید درک کرد و باید دردمندی ها را علاج کرد
و جالب اینجاست که همه اینها به راحتی شدنی است
فقط باید بخواهی و به جا بیاوری...
از تو می خواهم همیشه تبسم را ارزانی همه کس داری
و برای هر انسانی روی مهربانت را گشوده داری
از تو می خواهم خندیدن و خنداندن را هیچ وقت فراموش نکنی
و دیگران را بخندانی تا گریاندن
در واقع غم و گریه به طور طبیعی در مسیر حیات خودشان ما را پیدا می کنند
این خنده ها هستند که باید ما آنها را خلق کنیم و به وجود بیاوریم.
از تو می خواهم برای هر کسی خوب و خوش بین باشی
و مثبت اندیشی را فدای کین و کدورت نکنی
از تو می خواهم از گذشته درس بگیری
و در حال تلاش کنی
و متوجه آینده باشی و برایش برنامه ریزی کنی
باید بدانی که این فرداها هستند که موفقیت ها را رقم خواهند زد
پس با تکیه بر گذشته و کوشیدن در حال، آینده را بسازید
...
شاید فعلا آن قدر جوان هستی
که این مسائل برای تو بی معنی است
اما باور کن کمی آگاه تر و بزرگ تر که شدی
خودبه خود همه ی اینها را خودت خواهی فهمید
و دقیقا متوجه تمام منظور من خواهی شد
...
بهانه های کوچک شما برای فرار از صحن کلاس و درس هیچ وقت از یادم نمی رود
آقا اجازه دستشویی
آقا اجازه شکمم درد می کند
آقا اجازه بروم دماغم را پاک کنم
یا با خودکار قرمز دست تان را قرمز می کردید که خون آلود به نظر برسد و ...
آقا اجازه انگشتم خون می آید
آقا اجازه خودکارم جوهر پاشیده دست هایم کثیف شده
و همه اینها را عمدا انجام می دادید
و یا گاها در کلاس پیش می آمد که
به همدیگر می خندیدید
و گاها برای هر چیز و یا حرکت پیش پا افتاده ای
نظم کلاس را به هم می زدید
و سعی می کردید که وقت کلاس را به نوعی تلف کنید
تا فکر کنید که مثلا کاری را
و یا هدفی را به نتیجه رسانده اید
و من همه ی اینها را با آرامش سپری می کردم
و به روی خودم نمی آوردم تا در کلاس من احساس خشکی
و در خود من احساس ناملایمی و عصبانیت نبینیند
من به آرامی همه ی ناملایمات کلاسم را
تحمل می کردم
...
خشم خود را فرو می خوردم
و خودم را بشّاش و آرام نشان می دادم
تا شما فکر نکنید که می توانید ذهن مرا ناآرام کنید
ولی باور کنید که تمام رفتارهای غلط شما
مثل تیری در قلبم فرو می رفت
و من حتی به روی خود نمی آوردم
...
تمام حرکات غلط شما برای من آزار دهنده بود
ولی من سعی می کردم حتی در بین آن شلوغی و بی نظمی هم
برای شما درس بدهم
و برای شما از اخلاق و مهربانی صحبت می کردم تا
اگر یکی از هزاران کلمه نیز موثر افتاد مفید است
و این چنین فکر می کردم و انجام می دادم
و پا پس نمی گذاشتم تا وجدانم را سربلند نگه دارم
هر وقت خسته می شدم وجدانم مرا تسلی می داد
حتی زمانی که که خیلی عصبانی و ناراحت بودم نیز
با شما به آرامی صحبت می کردم
اگر یادتان باشد معمولا وقتی ناراحت می شدم
به طور جدی شروع به نصیحت شما می کردم
و جالب اینجاست که شما همگی بدون هیچ گونه بی نظمی با دقت تمام گوش می دادید.
...
هیچ وقت خستگی ناشی از دیگر کلاسهایم را
به کلاس شما نمی آوردم
و حق شما از اعصابم را همیشه محفوظ نگه می داشتم
سعی می کردم برای همه ی شما دوست متحمل
و معلم دلسوزی باشم
و باور کن اگر تحمل های مرا آموخته باشی
و یا در موردشان بیندیشی
مطمئن باش که می توانی برای همه دلسوز باشی.
تلاشهایم را هیچ وقت از یاد نمی برم
که شما را با حوصله متوجه درس تان می نمودم
و حواستان را شش دانگ مشغول درس می کردم
و شما حتی در بین درس نیز سعی در شلوغی می کردید
و همیشه می خواستید دوباره اگر توانستید حواس کلاس را از درس بدزدید
و من همه ی آنها را با عشق به شما تحمل می کردم
و در بین تمام افکار نامربوط شما
سعی می کردم به هر نحوی شده چیزهایی به شما بیاموزم.
...
باید یادتان باشد که به هیچ علتی
هیچ یک از شما را هیچ وقت از کلاسم اخراج نکردم
هیچ وقت احترام شما را در کلاس نشکستم
و هیچ وقت آرامش و لذت محیط کلاس را از یاد نبردم.
می دانی که به نظم خیلی اهمیت می دادم
چون که اعتقاد من برا اینست که نظم اساس و پایه تمام پیشرفت های بشری است
نظم را دوست داشتم و از بی نظم اذیت می شدم، باید یادتان باشد.
بیشتر در مورد نظم،
پایمال کردن حقوق دیگران
و دروغ گویی بود که من ناراحت می شدم
و گرنه بقیه مسائل را به نوعی تحمل و حل می کردم.
اینها قسمتی از خاطرات من در کلاس شما بود
من همه چیز را تحمل می کردم
فقط بخاطر شما
...
چون که تک تک شما را دوست می داشتم
و از اینکه می دانستم برای شما مفید خواهم بود لذت می کردم.
حضور شما در کلاسم برای من ارزشمند بود
و من توانستم توان فکری، کاری و شخصیتی خود را بسنجم
و سربلند از این قسمت زندگی ام بیرون آمدم
باور کنید برایتان خیلی زحمت کشیدم
و خیلی خیلی زحمت کشیدم
یعنی هر چی از دستم بر می آمد انجام دادم.
برای اینکه می دانستم بالاخره خواهم توانست برای شما کاری بکنم
و بن بست فکری تان را بشکنم
و شکستم
و شما را با کوچه ها و خیابان ها و بزرگراه هایی آشنا نمودم
دست در دست هم بن بست ها را شکستیم و کوچه ها را پشت سر گذاشتیم
پنجره جدیدی به رویتان گشودم
و آن پنجره نقطه اشتراک ماست
و شما نیز باید با خیلی های دیگر شریک شوید
میخواهم وقتی پیر شدم و زورم به این پنجره نرسید
کسانی را برای گشودنش آماده کنی
...
حالا با گذشت سال ها می بینی که
باور من به کارم و عملکردم واقعی و حقیقی بوده است
چون که امروز وقتی تو را در مسیر توسعه و فعالیت می بینم
به کارم می نازم و به تلاشهایم افتخار می کنم
و به معلمی خودم عشق می کنم
و از اینکه باورهایم را به بار نشانده ام خیلی خیلی خوشحالم.
کافیست کمی به رفتارت، افکارت و اندیشه هایت دقت کنی
کافیست زندگی اجتماعی ات را دقت کنی
کافیست کارت و برخوردت با مراجعینت را دقت کنی
کافیست زندگی شخصی ات را دقت کنی
کافیست از والدینت، از همسرت، از فرزندانت و از دوستانت خودت را تحقیق کنی.
آن وقت خواهی فهمید که کار من بی نتیجه نبوده است.
...
دانش آموز عزیزم و شاگرد گرامی ام
من همیشه مواظب تو بوده ام
و هر لحظه برای تو کوشیده ام
و برای تلاش ها و زحماتم چیز خاصی از تو نمی خواهم
فقط آرزو دارم تو نیز در مسیر زندگی
در هر کار، شغل و موقعیتی که هستی
در قلبت،
در فکرت،
در ذهنت،
و در اعمالت،
مثل من باش و مثل یک معلم سخت کوش عمل کن
مثل مورچه باش
از رویارویی با مشکلات نترس و هراسی به دل راه نده
عقب روی نکن
با تکیه بر آینده نگری و مثبت اندیشی
و با تمام قوای خود به سوی مشکل بشتاب
و مشکل را چنان بکوب که نابود شود
البته قرار نیست همه ی مشکلات و سختی ها را نابود کنی
بعضی هایشان یار و همراه همیشگی زندگی هستند
و باید با آنها کنار آمد بدون اینکه یاس و نومیدی به دل راه داده باشی
همیشه مواظب عزت نفس و اندیشه های خود باش
تا فرومایگی نکرده باشی.
از تو می خواهم به همان اندازه که غم را گرامی می داری و غمگین می شوی
خیلی بیشتر از آن به شادی ها بپردازی و شادی گستر باشی
بدان که تبسم معجزه زندگی بشر است
هیچ هزینه ای برای تو نخواهد داشت
ولی منافع زیادی به بار خواهد آورد
پس همیشه مواظب لبخند کوچولویت باش و فراموشش نکن.
...
تحمل کن تا دیگران بتوانند در سایه مهربانی ات
آرامش داشته باشند
تحمل کن تا دیگران
از تو بیاموزند تحمل کردن را.
...
از تو می خواهم مواظب دیگران باشی
انسان ها را فراموش نکنی
و برای دیگران بکوشی
و دستشان را بگیری
می خواهم باور کنی که بعضی ها واقعا نمی دانند که چه باید بکنند
باید دست آنها را بگیری و برایشان دقیق باشی.
باید در خاطرت باشد که گرمی دستان دیگران
همان رمز حیات و جاودانگی
و همان راز جوانمردی و مردانگیست
هیچ وقت دستانت را خالی نگه ندار
دستانت را پر از حرارت کن
حرارتی که عشق را زمزمه می کند و برای دوستی و مهربانی
و برای انسان بودن لازم و ضروری است.
از تو می خواهم مثل قلب من باشی
دلسوز، سخت کوش، مهربان، خوش بین، پرانرژی، شاد، خندان، وفادار و با صداقت.
منتخبی از کتاب (نامه های من)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« نهضت انتقادی » با قدمت حیات بشری تداخل و تناسب طبیعی و منطقی دارد و این پروسه در بطن خود یک سیر تکاملی و تطور و تحول بنیادین را نهفته دارد. انتقاد که با اصلاح نیز همگنی و همخوانی دارد همواره خواهان بهینه گشتن و نهادینه شدن صدق و راستی و نیکی و حق و حقیقت بوده و رشد و تکامل و توسعه را به همراه خود داشته است.
آنجا هم که سخن از انقلاب و دگرگونی و قلب مؤلفه ها و موضوعات عدیده در میان بوده و پای آلترناتیو به میان آمده است، بهینه سازی و سلامت و صحت و ارزش گذاری نوین و رفع و دفع نواقص، انحرافات، اشتباهات و ناحق ها مدنظر و در اولویت بوده است.
انتقاد با تخریب و الزاما انعدام و انهدام در تباین و تنافر است، مگر آن که هدف مقابل در یک تحلیل و تفسیر و تأویل ضد تکاملی و در مغایرت با حق و حقیقت و اصول مسلم انسانی و الهیات ناب قرار گیرد. چنانچه اگر بساط انتقاد به معنای اخص و جوهری آن از روزگار و عرصه ی حیات فرد، اجتماعی، اقتصادی،، فرهنگی، معنوی و سیاسی و هژمونی استراتژیک و هدف مند انسان ها برچیده شود و عنصر و پدیده ی انتقاد از بیخ و بن ریشه کن و نادیده انگاشته شود، آن گاه ارتجاع، انحطاط، انحراف، اعوجاج و ظلمت و انگاره ها و نگره های اهریمنی، به عنوان تنها آلترناتیو مطرح و غالب و پیروز رخ عیان می نماید و فلسفه ی هستی، پوچ و هیچ و غیر والا نمایش داده می شود.
فیلسوفان که از زمان هراکلیتوس به این طرف، از تغییر سخن گفته اند و نه تنها هر فیلسوفی چه در حیات خویش و چه بعدها سخن و ایده و طرح نو در انداخته و کلیت فلسفه ی غیر خود و یا اجزایی را به نقد و بحث کشیده و از صورت به جوهر و ذات راه یافته و به کند و کاو پرداخته و از بیخ و بن منکر فلسفه و فیلسوفی شده، به خاطر ضرورت تاریخی، فلسفی، طبیعی و بازبینی و بازآفرینی نوین، ذات و جوهره ی فکر و اندیشه، استنتاجات جدید، سیر طبیعی و جبری علم و علاوه بر نوعی دترمنیسم تاریخی، کارمایه ی فلسفه و فایده ی عقلانیت، اراده، انتخاب روش و حتی اصل موضوع بوده است.
یک زمان است که ویتگنشتاین را در برابر فیلسوفان دیگر می نهیم و از فلسفه ی تحلیلی و محوریت و مدار زبان حرف به میان می آوریم، اما زمانی دیگر این فیلسوف را دقیقا در مقابل و علیه خودش قرار می دهیم و ویتگنشتاین را در چندین مرحله و دوره به نظاره می نشینیم و می بینیم او خودش را نیز به بوته ی نقد گذاشته است.
هگل جوان و هگل پیر و نوهگلی ها نیز در همین چارچوب ارزیابی می گردد. کمتر سیر نزولی و انحطاطی و قلب و دگرگونی منفی در میان فیلسوفان و اندیشمندان و هنرمندان در تاریخ دیده شده (شذرندر) به ندرت و در حد کیمیا. اما در سیر صعودی الی ماشاءالله، سارتر را در اواخر عمر خود چنین می یابیم، همین طور راسل معروف را آن جا که دیگر آرزوی مرگ و نبود خدا و الهیات و قدسیات را نکرده و از این معضل و فقدان خرسند نمی گردند و اگر متأله به معنی خاص آن نمی گردند گاه از فقدان و غیبت خدا ناراحت می شوند و چه بسا دوست می دارند خدا هم در جهان نقشی داشته باشد و گاه نیز به لاادری صرف تن می دهند!
این که یک فیلسوف برجسته ای از تفسیر صرف هستی خسته می شود و خواستار تغییر در جهان می گردد، وابژه و سوبژه با هم به آشتی می نشینند و عین و ذهن هر یک جایگاه ویژه ی خود را باز می یابند و منطق جای احساس را گرفته و ویلیام جیمز از یک طرف از معنی و حقیقت و متافیزیک و اخلاقیات سخن گفته و از سوی دیگر نمی خواهد در ماوراء طبیعه تنها و ذهنیت و عقل مکانیکی و دکارتی و ایده بارکلی زندانی گردد و لاجرم از پراتیک و تجربه هم یاد می کند و یا آقای ایمانوئل کانت پلی می زند فی مابین عقل صرف و ذهن با تجربه و عمل، ضرورت نهضت انتقادی محسوس می گردد.
اگر در عالم فلسفه و علم، دیوید هیوم، کانت را از خواب بیدار نمی کرد، چه بر سر فلسفه و علم و تمدن و قافله ی بشریت در عصرهای بعدی و عصر نوین می آمد و آیا باز می گفتیم که کانت، پدر مدرنیته است!؟ فلسفه ی وجودی انتقاد در دنیای فلسفه و علم و هنر و عقل چه شاه کارهایی که خلق نکرده آیا دمکریت، هراکلیتوس، گرگیاس، زنون، ارسطو، افلاطون و اصالت وجودی ها و ماهیت گرایان تا برسد به فیلسوفان جدید و امثال جان هیگ، با وجود برخی تشابهات، جملگی یک حرف زده، یک نظریه مشابه و عین هم و کاملا در خط وحدت ارائه نموده اند و هر چند می توان مدعی شد که همگی در جست و جوی حقیقت و حق و کمال بوده و سعادت بشر را خواسته اند اما پر واضح است که به رغم این مدعا و نظریه که می گوید همه مکمل و متمم یکدیگر بوده و هستند، مع الوصف تناقض و لااقل تضاد و چندگانگی بسته به نوع نگرش و روش و استنباطات آنها کاملا مشهود می باشد.
بنگرید به فرضیه ها و نظریه های مادیون، روح گرایان، ساختارگرایان، فیکسیت ها، ترانسفورماتیسم، فردگرایان، جمع گرایان و غیره چه در عرصه ی روان شناسی و چه علم و فلسفه، جامعه شناسی و سیاست و غیره گاه تفاوت از زمین تا آسمان است، اتفاقا بسیاری از همین چالش ها و اختلاف نظر و سلیقه ها و چکاچک اندیشه هاست که رشد و کمال می زاید.
گذر از دوران حاکمیت نظر بطلمیوسی و حکمت و حکومت تئوری نیوتونی و سپس نظریه های آلترناتیو ورود عنصر و مؤلفه ای به نام اپورتونیسم و یا رویزیونیسم به دنیای سیاست و علم و فلسفه عصر بلند پروازی مکتب فرانکفورت و حلقه ی وین و زایش مکتب شیکاگو از دل مارکسیسم و کمونیزم و بروز و ظهور نظریات امثال لوکاچ، آلتوسر و گرامشی مؤید چنین نظریه و پروسه ای است یعنی نهضت انتقادی و ضرورت قطعی و طبیعی آن در عرصه ی هستی.
تاریخ ادیان و مذاهب و فرهنگ ها و تمدن ها و آیات و سوره های نورانی و سراسر حکمت و پند و اندرز و اندیشه کتاب مبین الهی، قرآن کریم مملو و مشحون از نکات بارز و عینی و منطقی و انتقادی است. داستان ها و سرگذشت های قرآنی در زمان پیامبران از حضرت آدم گرفته تا دوران حضرت هود، نوح، صالح، ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله، عیسی روح الله و عصر خاتمیت در زمان پیامبر گرامی اسلام(ص) و دروان طلایی امامت و حتی خانه نشینی امامان معصوم(ع) سراسر انتقاد به نوع و سنج اندیشه های منحط و انحرافی، بت پرستی های گوناگون، کیش شخصیت ها، تفرعن، زرسالاری، زورمداری، تزویرگرایی، رهبانیت و انزواطلبی و به چالش کشیدن و مبارزه با خرافات و تصلب و تعصب های جاهلی و افراطی و غیرمنطقی و به زنجیر کشیدن عقل و فکر و اراده و جان و تن بنی آدم و بیدار و آگاه ساختن و آزاد و آزاده ساختن انسان ها به ویژه محرومان و پابرهنگان و شلاق خوردگان و بردگان فکری و جسمی و روانی و حیثیتی می باشد.
دیالوگ های سراسر منطق و اندیشه و حکمت داستان حضرت ابراهیم(ع) و آن دیالکتیک های خاص ابراهیمی و سخن گفتن و محاجات و جدال احسن به فراخور ذهن و ظرفیت و فولکور زمانه و اندیشه آفرینی و آگاهی دهی و ایجاد خلاقیت ذهنی و فکری ارادی در میان توده ها و مبارزه ی منطقی و ابتدائاً حکمی و فکری و کلامی موسی با فرعون و فراعنه و کاهن ها و مبارزه با گوساله پرستی و به تعطیلی کشاندن اندیشه و فکر و آلترناتیو و بدل سازی منطقی و عقلانی از سوی آن پیامبر بزرگ الهی و نبرد و چالش اندیشه ای و منطقی حضرت عیسی(ع) با عنودان و جهودان عصر و همین طور زحمات و جهاد و تلاش های همراه با مرارت و سختی و شکنجه دیدن های پیامبر رحمت و عدالت و حکمت یعنی حضرت محمد (ص) در راه آزاد سازی انسان های دربند جسمی و روحی و فکری و گشودن غل و زنجیر از دست و پا و گردن محرومان و جاهلان و به بند کشیده شدگان توسط ابوجهل ها و ابولهب ها و اشراف و آریستوکرات های زمانه، نوشتن نامه های آزادی بخش و دعوت به حق و حقیقت و عدالت و وحدانیت نبی اکرم اسلام به سران جهان و داستان هجرت به حبشه و آن محاجه و گفتمان منجر به رسوایی طواغیت و پیروزی اسلام و موحدان راستین و مهاجران الی الله و دعوت قرآنی به اندیشه، تفکر و تعقل و حرکت در صراط مستقیم الهی و رستن از بند ابلیس و ابلیس سیرتان و دعوت به صلح و عدالت و آزادی و همین طور فلسفه ی غیبت و سپس ظهور قائم آل محمد و انتظار راستین که به تعبیر دکتر شریعتی مکتب اعتراض است، در جهت حقانیت و جامعیت بخشیدن و تحقق و ضرورت پروسه ی انتقاد می باشد.
در قاموس و فرهنگ غنی اسلام و ادیان توحیدی و قرآن کریم و سیره و سلوک پیامبر(ص) و معصومین(ع) به اصل انتقاد به معنی درست و منطقی آن توجه و عنایت شده است علاوه بر خطاب هایی که با عبارت یا ایها الناس و یا ایها الذین کفروا آمده، یا ایها الذین آمنوا هم وجود دارد. آن جا که می فرماید ای کسانی که ایمان آورده اید، مجددا ایمان بیاورید و یا آن جا که مومنان و مسلمانان سست عنصر، مردد، بدعهد، پیمان شکن و خارج از دایره ی تعادل و افراد فتنه جو، ستمگر و افراطی را مورد مذمت و نکوهش و انتقاد صریح قرار می دهد و یا در نهج البلاغه، حضرت علی(ع) هشدارهایی در موارد خاص و مهم و کلیدی منجمله فراموش کردن مردم در مورد پیمان و عهد خود با خدا و رسول خدا و نیز امام و پیشوای عادل می دهند و از این که حق و صراط مستقیم و طریق صواب و نجات را فراموش کرده و تابع شیطان و طاغوت و منحرفان و سودجویان گشته و به دوران جاهلیت عودت یافته و عقب گرد نموده اند، آنان را مورد ملامت و انتقاد قرار می دهند و آنان را انذار و هشدار می دهد از این که دچار یک انقلاب و تحول و دگرگونی بنیادین و همه جانبه و گریزناپذیر و قهری گردند که در آن طوفان و آتشفشان، چنان محتوای دیگ جوشان و خروشان، از بنیان و جوهره در هم کوبیده و در هم تنیده و دیگرگونه شوند و لااقل غربال گردند به گونه ای که سران و به ظاهر عزیزان و بزرگان و قدرت مندان آنان از اریکه ی قدرت به زیر کشیده شوند و خوار و ذلیل و منکوب گردند و ضعیفان و ذلیل شدگان و محرومان و لگدمال شدگان آنها بر سریر قدرت و حشمت و شوکت نشینند!
در سخنان حکیمانه و سرنوشت ساز سالار شهیدان کربلا حسین بن علی(ع) از قول پیامبر اسلام (ص) می نگریم که می فرماید:
ای مردم هر کس سلطان و حاکم ستمگری را ببیند که حرام خداوند را حلال نموده و اموال و دارائی بیت المال را به تاراج گذاشته و در میان مردم به گناه و حرام و ظلم مبادرت می ورزد و به رواج و گسترش فسق و فجور و فساد می پردازد و .... چنانچه اگر با سخن اعتراض آمیز(انتقاد) و با عمل و کردار خود تصمیم به تغییر آن اوضاع و شرایط (امر به معروف و نهی از منکر و جهاد فی سبیل الله) نگیرد، سزای او آن است که خداوند وی را به همان جایگاهی ببرد که آن ظالم و فاسد و فاسق را خواهد برد. کنایه از آن که سرانجام ذلت و خواری و آتش سوزان دنیا و آخرت دامن گیر هر دو آنان خواهد شد.
حضرت فاطمه زهرا(س) بانوی نمونه ی اسلام و جهان بشریت نیز طی یک مبحث انتقادی پیرامون سیر ارتجای مردم و اوضاع و احوال پریشان و نابه سامان اجتماعی و فرهنگی می فرمایند: ای گروه مردم! که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید آیا در قرآن اندیشه نمی کنید؟ یا آن که بر دل های شما مهر زده شده؟... بلکه آن چه از اعمال زشتی که انجام داده اید (تیرگی آن دل های شما را فرا گرفته است و گوش ها و چشم هایتان را پر کرده است) بسیار بد به تاویل آیات قرآن روی آورده اید و بد راهی را پیشنهاد کردید و بد معامله ای انجام داده اید! به خدا سوگند تحمل این بار برای شما سنگین و سرانجام آن پر از وزر و وبال است. آن روزی که پرده ها بالا رود و زیان آن روشن گردد و آنچه را که حساب نمی گردید بر شما آشکار گردد، آن گاه روشن می شود که اهل باطل زیان کارند و چاره ای نخواهند داشت.
در پایان این مقال به مواردی مختصر و موجز از اقیانوس بیکران قرآن کریم اشاره می نماییم که حاوی مطالب هشدار دهنده و انتقادی می باشد. در این کتاب مقدس الهی و انسان ساز انسان ها از گرایش به خرافات، ظلم و ظلم پذیری، شرک و کفر و نفاق و ظن و گمان، پیروی و اطاعت از هوای نفس و شیطان و بیهوده گرایی و لهو و لعب و هر آن چه که در برابر مسیر تکاملی انسان قرار دارد بر حذر داشته و نهی نموده است و در عوض همگان را به تفکر، تعقل و هجرت و جهاد و تلاش و تغییر مطلوب و در عین حال ثبات قدم و اراده و همت فرا خوانده است.
در سوره ی مبارکه ی فاطر ضمن آن که می فرماید: بدانید نابینا و بینا هرگز برابر نیستند و نه تاریکی ها و روشنایی ....و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند . چنین می فرماید: « اوست که به لطفش شما را جانشینانی در زمین قرار داد هر کس که کافر شود کفر او به زیان خودش خواهد بود و کفر کافران چیزی جز خشم و غضب در نزد پروردگار نمی افزاید و نیز کفرشان جز زیان و خسران چیزی بر آن ها اضافه نمی کند. بگو به من خبر دهید این معبودان و همتایانی را که جز خدا می خوانید چه چیزی از زمین را آفریده اند یا این که شرکتی در آفرینش و مالکیت آسمان ها دارند؟ یا به آنان کتابی(آسمانی) داده ایم و دلیلی از آن برای شرک خود دارند؟ (نه هیچ یک از این ها نیست) بلکه ستمکاران فقط وعده های دروغین به یکدیگر می دهند خداوند آسمان ها و زمین را نگاه می دارد تا (از نظام خود) منحرف نگردند و هر گاه منحرف گردند، کسی جز او نمی تواند آنها را نگاه دارد او دارای حلم و آمرزنده است.
آنان سوگندهای شدید به خدا یاد کردند اگر (پیامبر) انذارکننده ای به سراغشان آید، یافته ترین امت ها خواهند بود؛ اما چون پیامبر انذارکننده ای برای آنان آمد، جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزی بر آنها نیفزود. این ها همه به خاطر استکبار در زمین و نیرنگ های بدشان بود؛ و نیرنگ بد، تنها دامان صاحبانش را می گیرد؛ آیا آنها چیزی جز سنت پیشینیان (وعذاب های دردناک الهی) را انتظار دارند؟! هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی دگرگونی نمی یابی. آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همان ها که از اینان نیرومندتر بودند؛ نه چیزی در آسمان ها و نه چیزی در زمین از حوزه ی قدرت او بیرون نخواهد رفت؛ به یقین او دانا و تواناست...»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اين ترجمه نقدي است بر سيستم آموزش و پرورش حكومت اقلیم كردستان که راهکارهای پیشنهادی نویسنده ی آن می تواند برای خوانندگان و علاقه مندان به چنین مطالبی موثر واقع شود.( مترجم)
در فرهنگ سياستزده و سياستگريز ما و در نظام آموزشي كه تربيت سياسي غايب بزرگ محتوا و برنامههاي آموزشي است و در تجربه تاريخي كه پولتيك معادل دروغ و فريب و نيرنگ دانسته ميشد، از سياست و سياستورزي و كنشگري سياسي سخن گفتن بسيار سخت است.
وقتي از يك مفهوم سخن به ميان ميآيد و از دريچه فرهنگي به يك موضوع نگريسته ميشود بيش از هر چيزي و هرجايي نظام آموزشي و مدرسه در ذهن تداعي ميشود و به دنبال آن اين معلم و جايگاه و نقش اوست كه جلوهگر ميشود.
در جامعه ما كه سياست مانند خيلي از مقولههاي ديگر جايگاه خود را نيافته است در فصل انتخابات عموميتر ميشود و در يك رويداد مهم سياسي، اجتماعي تمام لايههاي جامعه را درگير خود ميكند حتي كسي كه ممكن است از انتخابات قبلي تا انتخابات بعدي سخني از سياست به زبان نياورد در چند روز منتهي به روز انتخابات به اين موضوع ورود ميكند و با همان زبان ساده و عاميانه خود واكنشي نشان ميدهد كه معنا و مفهوم خاصي در سپهر سياسي خواهد داشت.
اينكه مردم در ارتباط با انتخابات چه واكنشهايي از خود نشان ميدهند نشان از سطحي از بلوغ سياسي آنها دارد. مهم نيست كه مخالف، منتقد يا موافق وضع موجود هستند، مهم اين است كه اين مخالفت، نقد ياموافقت خود را چگونه ابراز ميكنند و اين كم و كيف ابراز آنها است كه شاخص اصلي در تعيين ميزان بلوغ سياسي آنها خواهد بود.
ترديدي وجود ندارد كه رفتارهاي مدني و كنشهاي بالغانه در گرو برخورداري از يك نظام آموزشي كارآمد است كه شهروندان را براي ايفاي نقشهاي شهروندي كه يكي از آنها مشاركت سياسي و اجتماعي است آماده كرده باشد و اين نظام كارآمد آموزشي هم نيازمند معلمان و مربيان و اساتيدي است كه براي اين مهم تربيت شده و آموزش ديده باشند.
متاسفانه تربيت اجتماعي و سياسي در نظام آموزشي ما جايگاهي ندارد حتي برنامههايي مانند شوراهاي دانشآموزي كه به اين منظور موردتوجه بوده است جدي گرفته نميشود و نتوانسته كارآيي لازم راداشته باشد. برنامهاي كه در دوران اصلاحات پا گرفت اما بعدها مورد كمتوجهي و بيمهري قرار گرفت.
حال باتوجه به غيبت تربيت سياسي و اجتماعي و ناكارآمدي معدود برنامههاي مرتبط به آن در نظام آموزشي ما اين فرصتها و بهانهها هستند كه ميتوانند جبران كننده اين خلأ باشند. فصل انتخابات يكي از اين فرصتها است تا به سان يك موقعيت آموزشي از آن بهره لازم را برد و در اين فرصت معلمان به عنوان پيشتازان عرصه تعليم و تربيت ميتوانند در فضايي كه افكار عمومي حساس ميشود و گفتمان عمومي در اين ارتباط شكل ميگيرد، نقش فعال و موثري ايفا كنند.
هر فصل انتخابات ميتواند جهش در سير بلوغ سياسي مردم ايجاد كند و معلمان در اين جهش ميتوانند هم در ميان دانشآموزان و هم در ميان فرهنگيان تاثيرگذار باشند چرا كه معمولا در چنين فضاهايي معلمان كانون توجه اطرافيان خود قرار ميگيرند و ابراز نظرها و رفتارهاي آنان مورد توجه قرار گرفته و به عنوان يك الگوي كنشگري مورد تقليد قرار ميگيرد.
حال هرقدر معلمان از اين فرصتها در مسير توسعه و تعميق رفتارهاي مدني بهره بگيرند و به جاي كنشهاي فردي و نقشآفرينيهاي تودهاي و پراكنده بهطور متشكل و منسجم و در قالب تشكلها و احزاب مشاركت سياسي خود را به نمايش بگذارند در واقع در مسير بلوغ و تربيت سياسي جامعه نقشآفريني كردهاند.
تجربه حضور فعال، آگاهانه، منسجم و هدف مند معلمان فعال در تشكلهاي معلمي و شاخه فرهنگيان احزاب اصلاحطلب نمونه خوبي براي الگودهي در اين راستا بوده است؛ نمونهاي كه در واقع ترسيم كننده و تامينكننده منافع صنفي و ملي است و ترجمان همسويي اين دو دسته از منافع است؛ همسويي كه درواقع تاييدي است بر الگوي قابل دفاع تلفيق صنف و سياست در عرصه كنشگري و رويكردي كه در مسير بلوغ و تربيت سياسي ميتواند گامهاي موثر و پايداري بردارد.
روزنامه اعتماد
گروه اخبار / گفت و گوی صدای معلم ( سخن معلم ) و حمیدرضا حاجی بابایی وزیر سابق آموزش و پرورش و نیز نماینده 4 دوره مجلس حاوی نکات فراوان و مهمی است .
یکی از همکاران شهر تبریز متن زیر را با باز نشر بخش هایی از این گفت و گو برای گروه صدای معلم ارسال نموده است .
ضمن تشکر و قدردانی از این معلم وظیفه شناس و مسئول از سایر همکاران دعوت می شود تا مطالب و نقدهای خود را در مورد این گفت و گو برای ما ارسال فرمایند .
عقل سلیم و حکمت متعالیه و قاموس و ناموس هستی و اساس و جوهره و شیرازه ی وجود و آرمان و ایده و انگیزه و هدف غایی و متکامله ی بشری به ویژه انبیاء و اولیاء و حکماء فلاسفه و نوابغ از آغاز هستی تاکنون این چنین ایجاب نموده که با عنایت به قاعده ی وحدت وجود و وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت انسان ها با حفظ اصول مکرمت و فلسفه ی هستی، به یکدیگر احترام گذارده و اندیشه و ایده ی همدیگر را تخطئه و بایکوت ننمایند.
گرچه بنا به مثل ساده ی " تمامی رودخانه ها به یک دریا و اقیانوس منتهی می شوند " و انوار از یک نور واحد منور گشته و ملهم می گردند، اما با توجه به اصل تنوع و تکامل و تطور و تحرک و استعدادها و ظرفیت ها و استنتاجات و استنباطات، بنا نبوده که همه ی اشیاء و افراد و ابناء بشر مطلقا یکسان و یک جور و یکنواخت و مکرر در مکرر و منهای مدرج و درجات و سلائق خلق گردند.
در باب انسان، اگر چه جملگی را یک خدای احد واحد در قاموس اصل توحید و هدف مند و در غایت امر معطوف و منظور به یک هدف غائی و "الیه المصیر" و "الی الله" آفریده اما در عین حال هیچ انسانی کاملا شبیه به انسان دیگر خلقت نیافته و در قرآن کریم و یعنی در کلیه ی کتب آسمانی و الهی سخن از لسان ها و الوان و "نطفه ی امشاج" یعنی نطفه ای که مجتمع جمیع خصوصیات و خصائص و مواد و خواص و فلزات گوناگون به میان آمده و در خبر آمده که الطرق الی الله بعدد نفوس خلائق" یعنی راه های نیل به خدا و فضائل و کمالات و معنویات و آرمان پاک تمام بعدی الهی- انسانی مساویست با کل آدمیان روی زمین از ابتدا تا به کنون و تا روز قیامت و محشر کبری!
خداوند تبارک و تعالی در کتاب مقدس خویش، قرآن کریم حتی برای پیامبران خویش که در کل هدفی واحد داشتند درجات و مراتب مختلفی قائل گشته و برخی را بر برخی دیگر رجحان و برتری بخشیده و این حقیقت مبین و گویای اصل عدل و عدالت همراه با اصل و تئوری موهبت و بخشش بی کرانه و البته حساب شده توام با ظرفیت، مراتب ایمان و یقین و آگاهی و اراده و همت پیامبران و کلیه ی بشریت و آینده نگری و حکمت حق می باشد.
وجود آن همه متفکر و اندیشمند و فیلسوف و نوابغ و حکیمان و تطورات هستی اعم از مادی و معنوی و ناسوتی و لاهوتی مشعر به همین معنی و مقصود است. از اصل لایتغیر و لا ینقطع تنوع و تطور هم که بگذریم چگونه و چه سان می توان به این اصل و اساس و قائده ی مهم پشت پا زد که رسول گرامی اسلام (ص) انسان ها را همانند دندانه های شانه برابر دانسته و قرآن مجید مومنان را برادر یکدیگر تلقی نموده و آنان را توصیه و تشویق به اصلاح همدیگر و هم پوشانی انسانی و ایمانی و اخلاقی و سعادت آمیز نموده است.
دعوت به صلح و کمال و فضیلت و کرامت اصل اولیه و آرمانی ادیان توحیدی و اسلام و قرآن بوده و هرگز خدای هستی پسندیده و نخواسته که شکاف و انشقاق و تفرقه و پراکندگی و شکنندگی و مرگ جان و خرد و اندیشه و رکود و فساد و تباهی و خنثی سازی در میان انسان ها و بندگان خدا و موحدان پدیده گشته و نهادینه گردد.
یک بعد و جنبه ی "لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی" اشعار و اشراف به همین مطلب دارد. و البته در مرحله ی بعدی و با اتمام حجت عقلانی و منطقی حساب معاندان و مفسدان و قداره بندان و قطاع الطریق ها و اراذل و اوباشی که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و با اصل فکر و منطق و بشریت و قانون مخالفند و جز شرارت و تجاوز به نوامیس و آدم کشی و خون ریزی و جنایت و خون آشامی، منطق و حربه ی دیگری را نمی شناسند و برنمی تابند و یا امپریالیست ها و صهیونیست ها و جنگ افروزان و عمال و نوکران آنان ... جداست و عقل و عرف می گوید این خطوط قرمز را بایستی مراعات نمود.
اما سخن این جاست که گاها برخی آدم ها آدرس عوضی می دهند، طریق انحراف را طی می کنند و شیپور را از دهانه ی گشادش می دمند! و فکر می کنند که همه باید چون آنان و عین و مثل همانان بیندیشند و عمل کنند! در حالی که خود را ملزم به پای بندی به قانون و عرف و شرع و اخلاق و دموکراسی و آزادی و حریت و مدنیت و شهروندی ندانسته و حاضر نیستند حتی یک درصد به دیگران نزدیک شوند!
در جایی که کتاب خدا، به تمامی پیامبران و ادیان و مومنان آنها احترام گذاشته و اهل کتاب و حتی مجوس و ستاره پرستان را در ردیف ایمان آورندگان آورده و از آنان می خواهد مجتمع گردند و وحدت یافته و تنش و پراکنش و جنگ و ضدیت و خنثی سازی همدیگر را کنار بگذارند ولو با هر عقیده و سلیقه و مرام مختص به خودی که دارند و در حالی که امامان بزرگوار ما با بزرگان و علماء ادیان و مذاهب به گفت و گو می پرداختند و نشست و برخاست داشتند و ضمن ارائه ی توحید و مبانی مکتبی و مرامی خویش و پاسخ قاطع و کامل و منطقی به نکات باطل و تحریفی و انحرافی مکاتب به ویژه مادیون، برای رهبرانی نظیر ابن ابی العوجا، جاسلیق در راس الجالوت و عمدتا برای علم آنان احترام قائل بودند و هرگز اقدام به آبروریزی و فحاشی و زیرآب زنی نمی کردند تا چه رسد به این که متوسل به کذب و حیله و تهمت و اتهام ناجوان مردانه و بلهوسانه و مغرضانه (العیاذ بالله) گردند.
و باز در حالی که آیت الله خمینی با آن صعه ی صدر خاص خود با بسیاری از افراد از گروه ها، جناح ها، سازمان ها و احزاب که از حیث ایده و آرمان و حداقل سلیقه و روش، فرسنگ ها فاصله داشتند، تعامل و دیالوگ داشته و نشست و برخاست داشتند و حتی المقدور احترام آنان را محفوظ می دانستند و یا این همه جلساتی که مقام معظم رهبری با صاحبان عقیده و مرام و سلائق گوناگون اعم از استاد و دانشجو و پژوهشگر و محقق و نویسنده داشته و دارند و با جان و دل و سعه ی صدر فراوان و مثل زدنی، مجال اندیشه و تفکر و سخن و انتقاد و ارائه ی طریق به آنان داده و می دهند و کوچکترین ناراحتی از خویشتن بروز نمی دهند و این چنین اندیشمندان و محققان و حتی منتقدان تند و تیز و مبنائی را پذیرا گشته و مجذوب اخلاق حسنه خویش می سازند تا جایی که پوتین در دیدار با رهبری، به این ایده و نظر می رسد که گویی با حضرت مسیح مواجه شده و عیسی مسیح را در سیمای ایشان ملاحظه می کند!
و رهبرانی دیگر از دولت های جهان اذعان می دارند که از سخنان و رهنمودهای ایشان، درس و ایده و راهکار می گیرند. آن وقت در کمال تاسف و تالم می نگریم که چگونه برخی افراد از روی جهل و یا عناد، اندیشه و تفکر و کتاب برخی متفکران و دانشمندان را برنتافته و مورد بی مهری و عتاب و بایکوت و انزوا و تخطئه قرار می دهند و اینان به جای تضارب آرا و تعامل منطقی و ارائه ی طریق و نشان دادن راه تفکر و تعقل (اگر خود از تفکر و تعقل و منطق سر در بیاورند!؟) متاسفانه نه اصل تفکر و تعقل و دگراندیشی منطقی و خداپسندانه را رد کرده و صورت مسئله را یک جا پاک می نمایند!
چه بسیار مغزهای فراری که از همین رهگذر محقق گشته و سرویس های بیگانه و جاسوسان غرب و اینتلیجنت سرویس و سیا،آنان را به خدمت گرفته و به ریش ما خندیده اند و ضمن بهره برداری های کلان استراتژیک از آنان در راستای منافع کلان و استعماری خود لطمات و صدمات فراوانی بر حیثیت و کیان و منافع ملی ما وارد گشته است.
بیاییم به گونه ای اندیشه و عمل کنیم که آنه ماری شمیل ها، روژه گارودی ها و چنین اندیشمندانی که جملگی بر اثر تعامل های صحیح و اساسی و کرامت قائل شدن برای آنان و البته همراه با تفکر و تحقیق و انتخاب به جا و شایسته خودشان شیفته و عاشق اسلام و انقلاب و تشیع و ایران عزیز شدند و چه بسا مفاخر مهم و بزرگی از خودمان را به خودمان و به جهانیان معرفی نمودند، دوباره فرا چنگ آوریم و بر عظمت و شکوه و تعالی دین و کشور و انقلاب و ملت و نظام خود بیفزائیم.
این گونه نباشد که بگویند و بگوییم مرا به تو خیری نیست، شر مرسان! بر اثر جهالت و یا بعضا عناد به گونه ای عمل نکنیم که دیگران، امثال سید جمال الدین اسدآبادی، ابوعلی سینا و مولانا و دیگران را از ما بگیرند و از آن خودشان بدانند و به رغم مسلمان و شیعه بودن امثال حکیم ابوالقاسم فردوسی، سلطنت طلبان و مخالفان اسلام و حتی ایران، گونه ای دیگر به تبلیغات و شانتاژ بپردازند.
نگارنده ضمن پاسداشت و تکریم و دست مریزاد به برخی و یا عمده ی زحمت کشان و تلاشگران در عرصه ی فرهنگ و مسائل تربیتی و حراست و هسته های گزینش در کلیه ی سطوح مملکتی و در بعد کلان آن در دوائر و وزارت خانه ها، که در موارد فراوانی از کیان و حیثیت و تمامیت و امنیت کشور حراست و محافظت نموده و از رخنه و نفوذ برخی جواسیس و معاندان و منافقان و مفسدان جلوگیری به عمل آورده اند، متاسفانه در مواردی هم مغرضانه و بر اثر معضل نفوذی ها، مشاهده شده که جوانان مخلص و متخصص و نیز در مواردی مومن و علاقه مند به نظام طرد و منزوی و ایزوله گشته، بعضا در داخل سرگردان و بلاتکلیف و منزوی شده، عده ای هم از مملکت خارج گشته و بدین طریق در صنعت، پزشکی، اقتصاد، فرهنگ، ادبیات، هنر و سینما لطمات و صدمات چندی که بعظا هم غیر قابل جبران بوده، بر مملکت و انقلاب و مردم وارد شده است.
هوشیاری و دقت و درایت فرق می کند با ناشیگری و سوالات بی جا و چوب لای چرخ گذاشتن و پرسش ها و کسب معلومات و اطلاعاتی که از اصل نامربوط و بلکه مضر و سخیف بوده است.
یادم نمی رود قریب سی سال پیش که قصد استخدام در یک وزارت خانه ی مهم و استراتژیک را داشتم قبل از این که در آموزش و پرورش مشغول خدمت شوم گزینشگر و سوال کننده که خود فردی مرموز به نظر می آمد و بعدها معلوم شد که صداقت در کلام نداشت و خود را این جا و آن جا بست و متاسفانه خویشتن را بسیار انقلابی و ابوذر می دانست از حقیر سوال کرد آیا در زمان طاغوت، به سینما می رفتی، فلان فیلم را دیده ای و از این قبیل سوالات که نه تنها فایده ای در بر نداشت، بلکه شاید ورود به حریم خصوصی هم قلمداد می شد. یا از برخی افراد که هم تعهد و تخصص لازم را جهت فلان کار مهم صنعتی داشتند در جاهایی سوال می شد که مثلا فلان دعا را حفظ هستی و می خوانی و آیا نماز شب هم می خوانی و یا چرا فلان فامیل تو گروهکی و منافق و غیره از آب درآمد و یا چون دایی تو شناسنامه اش روسی است پس مشکل داری و باید رد شوی و اخیرا از فردی که به عنوان سرایه دار در جایی مشغول است در گزینش سوال کرده بودند که آیا تا به حال نماز صبح تو قضا شده است؟ و چون پاسخ مثبت بود مورد عتاب قرار گرفته بود که چرا و به چه دلیل نمازت قضا شده است!؟ حال برخی سوالات سخیف دیگر بماند! این جاست که بایستی فلسفه و چرایی پیام هشت ماده ای حضرت امام ( ره ) پیرامون گزینش ها را مورد مداقه قرار بدهیم.
قریب چهارده سال پیش، دختر خانمی بسیار مومنه، محجبه و با دیانت، متانت، عالمه و موفق در درس و تقوی و خانواده ای معتقد به اسلام و نظام و انقلاب و امام و رهبری با معدل بسیار بالا در آزمون ورودی یک دانشگاه به اصطلاح مذهبی و صعب الورود(!!؟) و با نام مقدس قبول می شود. نامبرده در هنگام مصاحبه با گزینشگر و سوال کننده ای روبه رو می شود که ضمن سوالات فراوان مذهبی، تاریخی، دینی، سیاسی و خانوادگی و ... از ایشان پیرامون مرحوم دکتر علی شریعتی و این که آیا کتب ایشان را هم مطالعه می کنی یا نه سوالاتی را مطرح می کند، و این دختر خانم نظر خود را به طوری عادی و متعارف پیرامون شریعتی و کتب وی عنوان می کند و جالب است که جانبداری مطلق و افراطی از شریعتی و کتاب هایش نمی کند بلکه مطرح می سازد که به هر حال شریعتی یک نویسنده ی معروف بوده و مثلا برخی کتب ایشان را خوانده ام و در پاسخ به این سوال که چرا نسبت به شریعتی و کتاب هایش اظهار تنفر و بیزاری نمی کنی، این دختر خانم اظهار می دارد که اسم بردن از یک نویسنده آن هم فردی که مسلمان و مبارز و مخلص بوده و مورد خشم و بغض ساواک و رژیم منسوخ پهلوی قرار گرفته بود و از اسلام و تشیع دفاع می کرد و یا خواندن آثار وی جرم نمی باشد و چه اشکال دارد یک نفر عقیده و نظرش را پیرامون این نویستده ابراز نماید و حتی از او جانبداری کند که مورد خشم سوال کننده قرار می گیرد و این گونه این نوجوان آن هم دختری که همچون سایر دخترها دارای کرامت، احساسات پاک و خالص می باشد مورد بازجویی و استنتاخ قرار می گیرد و روحیه اش سخت شکسته شده و ناراحت می گردد!
شما حساب کنید آیا فرد عاقل، سلیم النفس، معتقد به خدا و نظام و حتی گبر و بت پرست چنین معامله ای آن هم با یک دختر نوجوان با آن همه شور و عشق و امید به زندگی و خدمت به کشور و دین و مذهب می کند!؟ آیا چنین حرکت غلط و افراطی و احمقانه و چه بسا عامرانه و نفوذ گرانه ضد انقلابی و ضد انسانی، خدمت به دشمن نیست!؟ آیا چنین فرد خائنی مصداق مفسد فی الارض و مصداق و تعامل فراری دادن مغزها نمی باشد!؟ آیا اگر طرف مقابل او به جای آن دخترک، یک فرد جا افتاده، اهل مطالعه و هم سن خودش بود جرأت می کرد آن چنان سوال کند و تخطئه نماید!؟
می گویند "وقتی شهر شلوغ شود، قورباغه هم هفت تیر می کشد!!" حال ببینید چنین فرد ناسالم و خیانت کاری دانسته و ندانسته به نفع بیگانه و ضد انقلاب کار کرده و چقدر به اسلام و مملکت و مردم و تاریخ خیانت نموده است! به فرض که فردی حتی از دکتر علی شریعتی دفاع صد در صد هم کرده باشد "تو رو سن نه" اگر همین علی شریعتی نمی بود و آن همه در حسینیه ارشاد سخنرانی نمی کرد و کتاب نمی نوشت، چه بسا هزاران دانشجو از دستمان می رفت و جوانان ما به دامن کمونیسم و ساواک و سیا و دشمنان می افتادند و جان و دین و آخرت و دنیای خود را از کف می دادند.
شریعتی یک مسلمان و شیفته ی مخلص و مدافع و پیرو و مقلد امام بود و کسی هم ادعا نکرده که او معصوم بود اما خدمات شایان توجه و ارزنده و به یاد ماندنی و موثر او را هرگز نبایستی فراموش کرد!
بسیار کسان که به نان و مقام رسیدند یا حتی جایگاه و شان علمی و مذهبی یافتند مدیون و مرهون آقای شریعتی عزیز می باشند. حضرت امام (ره) در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن ارائه رهنمودهای لازمه و اساسی و مفید به مخالفان و هواداران آن مرحوم، از علما و مراجع عظام خواستند که با دکتر شریعتی و دانشجویان و دانشگاهیان پدرانه و مهربانانه مواجه گردند و از تفرقه و تنش پرهیز نمایند. الحق که شریعتی اسلام و تشیع و امام و نهضت و سیره ی ائمه را از بسیاری از مذهبیون و یا مدعیان روشنفکری و مذهبی بودن و متدین ها، بهتر و عمیق تر می شناختند.
دفاع عالمانه، محققانه و شجاعانه ایشان از اسلام و تشیع و امامت کمر استکبار و ساواک و وهابیون را شکست و لذا مخالفان و دشمنان نتوانستند او و کتبش را تحمل کنند و کمر به قتل و شهادت مظلومانه ی او بستند! دشمنان احمق و نادان و یا ظاهرا دانا و مغرض علی شریعتی، بهتر است بروند کتاب ارزشمند "شریعتی و روشنفکران" مقام معظم رهبری را بخوانند که حاصل یک سخنرانی عالمانه ایشان پیرامون آن مرحوم می باشد. مرحوم شهید بهشتی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی حوالی سال 59 در مسجد سرابی ها در قلعه مرغی تهران، از شریعتی به عنوان یک نیروی مخلص یاد کردند که اگر زنده می بود قطعا یکی از بازوها و یاران امام و انقلاب قلمداد می شد.
موضوع دیگری که ذکر آن را لازم می دانم اشاره به این نکته است که در همان دانشگاه که ظاهرا فکر می کردند چیزی از سوراخ سوزن رد نمی شود، به مصداق شتر با بارش وارد می شود، ضد انقلاب و چریک فدایی و کارکاتوریست خائن و موهن به شخصیت امام خمینی و اسلام و جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود مسئولان این دانشگاه به ویژه گزینش آن باید به خدا و تاریخ و مردم ایران و به حضرت امام و امام زمان (عج) پاسخ دهند آیا این نفوذها به خاطر عدم کفایت بوده یا خیانتی و نفوذی در کار بوده است!؟ حقیر از نزدیک شاهد بودم که رد کردن ناجوان مردانه و خائنانه و یا احمقانه آن دانشجو در مصاحبه چه صدمات و لطمات روحی و فکری و جسمی به مشارالیها وارد ساخت و البته چه نفرین هایی هم پیامد داشت.
مسئله ی دیگر، سوال گزینش آن دانشگاه از دبیرستان خاص محل تحصیل آن دختر خانم پیرامون به اصطلاح وضعیت فکری، اخلاقی و انقلابی وی و خانواده اش بود که این بار فرد معلوم الحال، مغرض و عقده ای نه فرهنگی که باید گفت ضد فرهنگی و متحجری اتهاماتی را به پدرش وارد می سازد که مثلا ضد انقلاب و مخالف است و چپ!؟چرا که مثلا پدر آن دختر از نظر سیاسی متعلق به جناح خاصی می باشد!/ و حال آن که پدر دختر خانم، یک دبیر و مربی پرورشی زحمتکش، پیرو خط امام و دوستدار میهن اسلامی و جمهوری اسلامی بوده و در دفاع از انقلاب و امام و اسلام در جلسات پرسش و پاسخ شرکت جسته و کتب و مقالات فراوانی را به ویژه در مباحث سیاسی، فلسفی و فرهنگی نوشته و به چاپ رسانیده است و همواره ضمن اعتقاد به اسلام و تشیع و جمهوری اسلامی و قانون اساسی و رهبر، موضع و مشی اعتدالی و متعارف و معقول (و نه افراط و تفریطی) و آزاد منشانه و غیر وابسته به جناح ها و دسته بندی های سیاسی و حزبی داشته و دارد و از وام دار جناح ها بودن و چشم و گوش بسته عمل کردن متنفر است!
یک نفر نبود به آن خانم به اصطلاح فرهنگی !؟ بگوید تو هم با آن قضاوت عجولانه و بلهوسانه و مغرضانه ات، در خیانت به آن دختر خانم و خانواده و کشورش و دین و مذهبش، شریک جرم هستی و در ناراحتی روحی و فکری و جسمی و گریه های فراوان و لطمه ی درسی و شکستن روحیه و لطمات زندگانی او، نقش عاملیت و مباشرت داری و بایستی منتظر عذاب و عقاب الهی و انتقام و خشم خدا و طبیعت باشی!!
از همه ی این ها گذشته، سوال حقیر این است، آقای گزینشگر و خانم کارشکن بی انصاف، گیریم که پدر آن دختر به زعم زبونانه و حقیر شما، ضد انقلاب و فردی ناسالم بود چه ربطی به دختر ایشان داشت چه بسیار افرادی که در زمان پیامبر و ائمه و حتی در انقلاب اسلامی مورد مهر و محبت و علاقه و اعتماد بودند و هستند و حتی مناصبی را هم در اختیار گرفتند و بعضا به شهادت رسیدند، گر چه پدرانشان یا وابسته به دستگاه شاهنشاهی و ساواک و ارتش طاغوت بودند!! انسان چقدر باید جاهل و یا دارای جهل مرکب و عناد باشد که این مسائل بدیهی و ابتدایی را هم نداند!؟
شما که خوب پی برده بودید به صداقت و سلامت نفس و دین و مرام دخترک مظلوم ، شاید هم می خواهید بگویید نه! اگر نه که بدا به حالتان پس چرا ندانسته و بدون مطالعه و یقین، اقدام نمودید و اگر می دانستید پس حداقل قضیه این است که اگر وجدان و دین دارید بروید او را پیدا کنید و حلالیت بطلبید و جبران مافات نمایید!!
امید که خداوند قادر و حکیم همه ی ما را به راه راست هدایت فرماید.
ان شاء الله
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یادداشتی در سایت صدای معلم به قلم آقای شیرزاد عبدالهی با عنوان "معاونت پرورشی و اقدامات سیاسی ، نمایشی و پرسر و صدا... فعالیت های پرورشی و تربیتی در آموزش و پرورش متولی ندارد ! " منتشر گردید که به سهم خود حرف و حدیث و نقد و نظرهایی در پی داشت که بعضا به صورت کامنت در همان سایت مذکور انعکاس یافت.
اینجانب به عنوان یک مربی تربیتی بازنشسته که همچنان نسبت به فعالیت های پرورشی از عرق و علاقه برخوردارم و هم دستی بر این آتش دارم ؛ مایلم که در این ارتباط چند نکته کلیدی را برای نگارنده محترم متذکر شوم :
1- بیشتر از هر کس شخص نویسنده می داند که انجام نقد منصفانه و عالمانه آن هم در حیطه مسائل اجتماعی و انسانی تا چه پایه دشوار و مبتنی بر آگاهی و احاطه کافی بر همه موضوعات و دایره فعالیت است. از نوع پرداختن و داوری های کلی نویسنده برمی آید که وقوف ایشان بر موضوعات چندان عمیق و گسترده نیست و بیش از هر چیز این امواج تبلیغی منفی و از پیش تعیین شده است که کار داوری شان را به اتهام سیاسی می کشاند و الا یک پدیده اجتماعی و انسانی نظیر مقوله تربیت در مدرسه مصداق هایی که ایشان در نوشته شان برشمرده اند هرگز یک علت تام ندارد.
می دانیم که مجموعه مدرسه یک پازل از نقش کامل تربیت است در کنار پازل هایی که با کارکرد خانواده، اجتماع، صدا و سیما، کوچه و محله، سینما و رسانه ها و... کنار هم چیده می شوند.
2- یادداشت نگارنده به بهانه ی جشن تکلیف 12 هزار نفری دانش آموزان دختر شهر تهران کلید خورده که از آن به عنوان برنامه ای مهیج و مفید یاد می شود. با اینکه اینجانب مدعی نیستم که همه برنامه ها و فعالیت های پرورشی خالی از اشکال است اما برای اثرگذاری بیشتر و تربیت دینی بچه ها که ضمیری پاک و معصومانه دارند باید از قالب های لطیف و موثری با بیان غیر مستقیم استفاده کرد.
جشن گرفتن و استفاده از ابزارها و روش های هنری و شور انگیز و شادی بخش برای فرشتگان کوچکی که تازه به تکلیف می رسند شگرد زیبا و مناسبی است که طعم شیرین اولین نمازها را به کامشان شیرین و عطر خاطره خوش آن را در حافظه همیشه شان جاودانه می کند و چه بسا که سرنوشت تربیتی یک شخص در لابه لای همین برنامه های کوچک و بزرگ طرح ریزی شود.
3- همچنین در این نوشته از برنامه هایی چون اردوهای زیارتی و علمی و تفریحی و نیز راهیان نور یاد شده که آن نیز منصفانه قلمداد نمی شود. آثار هر یک از این فعالیت ها برای صاحب نظران و از جمله نگارنده به وضوح مشخص است ، درباره راهیان نور اما می توان این نکته را نیز اضافه کرد که مناطق بازدیدی که موزه ای کم نظیر از دفاع مقدس به شمار می آید امروز بخشی از هویت انقلابی و ملی و مهین اسلامی ماست.
مناطقی که به خون هزاران شهید مخلص آبیاری شده و هر قطعه از آن حماسه ای از دلاوری ها، رشادت ها و ایثارهای جوانان و رزمندگان مظلوم ایرانی و مسلمان را حکایت می کند، حتما این ارزش را دارد که بارها و بارها مورد بازدید و درس آموزی واقع شود.
اتفاقا در این مورد خاص ما بایستی نسبت به مسائل جنبی آن مثل محل های اسکان، تغذیه، فعالیت های محتوایی و وسایل نقلیه و ایاب و ذهاب حساسیت نشان دهیم تا مبادا این برنامه مفید و خاطره انگیز با کمبود هایی آسیب ببیند و همه اهدافش محقق نشود.
4- آخرین پیشنهاد حقیر به نویسنده محترم اینست که برای دست یابی به یک نقد سازنده و مفید که اتفاقا در زمان دولت تدبیر و امید مورد استقبال قرار می گیرد، به خود زحمت بدهند و فعالیت های گذشته و حال تربیتی را از نظر بگذرانند.
اطلاع از برنامه های گذشته و حال تربیتی، تغییرات، آثار و فعالیت های جدید در مقایسه با قبل و رصد کردن تک تک فعالیت ها از نزدیک می تواند کار منتقد را آسان و به واقعیت نزدیک کند.
5- مطمئن باشید نهادی که به دست شهیدان عزیز رجایی و باهنر بنیان نهاده شده، هیچ گاه خود را بی نیاز از پاسخ گویی و یا گریزان از نقد نمی بیند و با همه بضاعت موجود می کوشد تا همچنان شفاف و انقلابی در مسیر تعلیم و تربیت اسلامی گام بردارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید