یادداشتی از دوست خوب و محترم جناب آقای « دکتر رضا نهضت » که در گروه های مجازی منتشر شد ( 1 ) موجب شد تا برخی از اعضای تشکل های معلمان که عمده ترین آن ها " اعضای کانون صنفی معلمان ایران " بودند انتقادات تند و بعضا " پرخاشگرانه " ای را متوجه ایشان نمایند .
این یاداشت در پی دفاع و یا تائید محتوای مطالب نگارش گردیده توسط ایشان نیست بلکه پاسخ به برخی دغدغه ها و پرسش ها است که در مواضع و موقعیت های مختلف بیان شده است اما متاسفانه بازخورد و یا پاسخ مناسبی نیافته است .
همگان مستحضرند که " تحزب " و " تشکل " در فرهنگ جامعه مردم ایران آن گونه لازم است تعریف و یا تبیین نشده و معیار تصمیم گیری در رفتارهای جمعی غالبا بر اساس محاسبه هزینه و فایده در حوزه های شخصی و یا خصوصی صورت می گیرد .
لازمه فعالیت اثربخش در فعالیت های گروهی و جمعی پذیرش تکثر و تحمل عقاید و یا آراء مختلف است .
تجربه حدود دو دهه فعالیت مستمر و پی گیر نگارنده در تشکل ها این گزاره را به اثبات رسانده است که برآیند فعالیت تشکل های معلمان تابع فرمول " هم افزایی " نیست و انرژی افراد پس از ورود به تشکل تحلیل رفته و افراد از فعالیت هایی این چنین که در مرتبه بالاتری از سطح نیارهای فیزیولوژیک صورت می گیرد رضایت درونی ندارند .
در واقع به علت فقدان عنصر « آموزش » در طول زندگی و نیز عادت نداشتن به کار گروهی و جمعی که مهم ترین عامل به عدم کسب مهارت های اولیه در این زمینه و در محیط خانواده و مدرسه بر می گردد موجب شده است تا انرژی و توان افراد در یک تشکل حداکثر معطوف به خنثی کردن یکدیگر و این که " چه کسی برتر و یا بهتر است " شود .
مهم ترین عامل در بحث " هم افزایی " یک تشکل ، تعریف و نیز تبیین " برنامه " برای آن مجموعه است .
برنامه بر اساس " هدف " طراحی می شود و سایر اجزای برنامه مانند روش ها ، ابزار ، امکانات ، محدودیت ها و... باید در آن دیده شود .
رفتارشناسی تشکل های معلمان نشان می دهد که اکثریت این تشکل ها فاقد استراتژی و حتی برنامه هستند .
نتیجه منطقی و البته طبیعی فقدان برنامه در یک تشکل ، رفتار بر اساس " روزمرگی " و " پیش آیندها " خواهد بود و این در نهایت موجب " خنثی شدن " فعالیت آن مجموعه و کاهش شدید در فاکتور تاثیر گذاری در جامعه مرجع و یا افکار عمومی خواهد بود .
لازمه پویایی یک گروه و یا تشکل برقراری ارتباط ارگانیک و دو سویه با متن جامعه تعریف شده است .
تشکل های معلمان با این که سابقه نسبتا طولانی در فعالیت دارند اما به نظر می رسد که ارتباط چندانی با متن معلمان ندارند .
آنان بیشتر بر اساس یافته ها و استنباط های ذهنی و یا فرضی خویش تصمیم می گیرند تا بر اساس واقعیت های موجود .
شاید مهم ترین عاملی که موجب تولید این شرایط شده است فقدان یک « رسانه موثر و توان مند » برای ارتباط گیری با افکار عمومی است .
همان گونه که اشاره گردید یکی از عوامل موثر در کاهش هم افزایی تشکل ها فقدان تفکر نقادی در مجموعه است .
اعضای تشکل ها میانه چندانی با این مفهوم بنیادین ندارند .
آنان عادت کرده اند تا می توانند از دیگران ( وزارت آموزش و پرورش و... ) انتقاد کنند اما همین که فردی ( حقیقی و یا حقوقی ) از آن ها انتقاد می کند برآشفته شده و زمین و زمان را به هم بدوزند !
به محض آن که یک فرد چه از داخل مجموعه و یا حتی بیرون از آن شروع به انتقاد از عملکرد و یا رفتار آن تشکل می کند آن ها این « آسیب شناسی » را « آسیب رسانی » فرض کرده و هر گونه انتقاد از این تشکل را مساوی با تضعیف و یا تخریب آن می پندارند و مصرا و پیاپی از دیگران می خواهند که مراقب و مواظب اتحاد بین فرهنگیان و معلمان باشند و با طرح مسائل تفرقه برانگیز و نیز تشتت آفرین بهانه به دست دشمنان و بدخواهان ندهند !
این در حالی است که این فعالان تشکل ها تاکنون و حتی با اتخاذ چنین رویه ای نتوانسته اند " همبستگی صنفی " را در داخل مجموعه آموزش و پرورش و در فرهنگ سازمانی معلمان حتی تعریف نموده و به یک گفتمان سازنده و موثر در لایه های آموزش و پرورش تبدیل کنند .
کسانی که به راحتی از دیگران انتقاد می کنند ، اجازه نقد شدن عملکرد و یا رویکرد خود را به هیچ وجه به دیگران نمی دهند !
دلیل این گزاره چیست ؟
نگاهی به محتوا و مضمون افراد آن تشکل که به فرد " منتقد " حمله می کنند بیش از آن که ناظر بر محتوای مطالب و یا ادعاها باشد در نقد شخصیت و یا عمدتا در " نیت شناسی " و " نیت خوانی " خلاصه می گردد .
این را باید پذیرفت ، کسی که از نقد می هراسد و به محض شنیدن نظرات مخالف دست پاچه می شود اصولا نباید وارد حوزه و فرآیند نقادی شود .
چه بسا فایده سکوت این افراد بیش از فریادهایشان برای جامعه باشد .
بروز و ظهور چنین رفتارهای ناپخته ، کودکانه و خشونت آمیز موجب شده است که تشکل های معلمان نفوذی بر افکار عمومی نداشته و تاثیرگذاری آنان به حداقل برسد .
تشکل ها و اعضای آن ها باید یاد بگیرند که چگونه یکدیگر را نقد کنند .
آنان باید ابتدا فن گفت و گو و مذاکره را یاد بگیرند .
آنان باید در مقابل عقاید مخالف آستانه تحمل خود را بالا ببرند و این را به یک فرهنگ در میان معلمان تبدیل کنند .
می توان اشتباه کرد اما باید شجاعت اعتراف به اشتباه نیز در افراد یک تشکل وجود داشته باشد .
این اصل منطقی را باید پذیرفت که " انتقاد " نه تنها باعث تضعیف فرد و یا مجموعه نمی شود بلکه با نشان دادن نقاط ضعف و نیز تاکید بر نکات مثبت موجب بالندگی و پویایی بیشتر مجموعه می شود .
اگر تشکل های معلمان قصد دارند که بر افکار معلمان تاثیرگذار بوده و نقش " الگو " را ایفا کنند ابتدا باید آن را از خود شروع کنند .
بحث آسیب شناسی تشکل های معلمان فرآیند طولانی و پیچیده ای است و در مورد سایر ابعاد آن در آینده بیشتر خواهیم پرداخت .
( 1 )
منِ رضا نهضت، معلمی هستم که دوست دارم حقوق مکفی و نسبتا خوبی داشته باشم. بدم هم نمی آید اگر فرصتی شد، بتوان پستی بگیرم ؛ کمترین پستش، البته مدیریت مدرسه است.
دوستی، به من می گوید، تشکل های صنفی ای وجود دارند که می توانند شما را در این اهداف نسبتا مشروع تان، کمک کنند. می روم به تشکل هایی که الان وجود دارند سر می زنم.
اول به « کانون صنفی معلمان » مراجعه می کنم که گفته می شود کاری به سیاست ندارند و فقط به فکر منافع صنفی است. چند وقتی با آنها کار می کنم. می بینم از این مجموعه چهار، پنج نفر زندان افتاده اند .
سایر افرادش زیر فشار مجموعه حراست هستند . داشتن پست مدیریت گویا برایشان به سان فحش و ناسزا است . چانه زنی با مسئولان را افتادن به دام کارهای سیاسی تلقی می کنند و جالب این که تندترین سخنان که کاملا رنگ و بوی سیاسی دارد بر زبان مسولینش جاری شده است.
دیگر مسولین کانون، نه تنها در برابر این شعارهای تند و ساختار شکن موضع نمی گیرند، چه بسا سکوت هم می کنند.
با خود می گویم مگر قرار نبود فقط کار صنفی بکنند ؟
مگر آن ها مجوز ندارند؟
چرا به من تازه عضو نمی گویند که تجمع خیابانی مطابق با قانون وزارت کشور، خلاف قانون است و فقط برای تحریک من برای حضور در تجمعات به اصل 27 قانون اساسی استناد می کنند؟
خوب عقل معاش به من می گوید، با این مجموعه کار کردن، هیچ سود و منفعتی برایت ندارد.
لاجرم از همکاری با آن دست می کشم. البته دیگر دوستان احتمالا برای موجه کردن کارهایشان، اگر مذهبی باشند، امام حسین را مثال می آورند و برای تحریک من و امثال من خودشان را جای امام حسین می نشانند و دولت و حاکمیت را، شمر ملعون و تکلیف امثال من که در این وسط ساکت می مانیم دیگر از نظر ایشان معلوم است.
اگر هم مذهبی نباشند، سعی می کنند وجه دیگری برای تحریک من جور کنند. با خود می اندیشم من فقط قرار بود برای دفاع از حقوقم با این مجموعه همکاری کنم؛ چرا باید به زندان بیفتم، جرا باید از بسیاری از مواهب محروم شوم؟
لذا مانند منی ، اگر اخلاق باشد از این مجموعه جدا می شود، و اگر غیر اخلاقی، سعی در تحریک افراد دیگر دارد تا با تحریک آنان و هزینه دادن آنان، شاید به نانی برسند و متاسفانه بسیاری از ما این گونه عمل می کنیم !
تحریک دیگران برای رسیدن به نان و نوایی و شاید برای رسیدن به هدف های غیر مشروع مان ...
می روم سراغ « مجمع فرهنگیان ایران اسلامی » .
به من گفتند این مجموعه قدرت تشکیلاتی قوی ای دارد. می روم سر می زنم تا اطلاعاتی از آنها پیدا کنم.
مهمترین فرد این مجموعه البته جناب فرج کمیجانی است.می روم اساس نامه را مطالعه می کنم، خوب اساس نامه نسبتا خوبی است اما همچنان سوال می تواند باشد که در صورتی که بین کارهای صنفی و سیاسی تزاحم پیش آمد، این مجموعه جانب کدام طرف را می گیرد. بیشتر تحقیق می کنم تا ببینم این مجموعه چقدر درباره برنامه آموزش و پرورش نظر دارد؟
بیشتر می خوانم ...
حداقل در مواضع دبیر کل محترم شان می بینم که بیشتر مسئله ایشان سیاست است.خوب من رضا نهضت ترسو با خود می گویم سیاست که پدر و مادر ندارد، شاید بتوانم به مدد این مجموعه پستی در وزارت خانه بگیرم ؛ اما در که همیشه به یک پاشنه نمی چرخد ؛ اگر دور برگردد من بیچاره ام.
لذا عطای پست را می زنم و بی خیال می شوم.مهم تر این که اصلا برنامه مشخصی در این محموعه نسبتا بزرگ نمی بینم؛ هر چه هست تایید دولت است، هر چه دولت منتسب به اصلاحات و اعتدال می کنند ، گل و بلبل است، لذا از خیر مجمع فرهنگیان نیز می گذرم.
من رضا نهضت، سازمان معلمانی ها را نسبتا می شناسم . حداقل از سال 80 جناب هاشمی، مرد، نقی یی، داوری و پورسلیمان را می شناختم . چند باری هم به من لطف داشتند و به ملاقاتم آمده اند.خوب بهتر است به این مجموعه ملحق شوم ، به خصوص که به دولت هم نزدیک اند.
می روم ببینم می توانم مطالبی از آنها پیدا کنم ؟
خوب سایتی که ندارند. دبیر کل محترم و عزیز هم که متاسفانه در زندانند. مواضع آن ها را از کجا بدانم؟
بیشتر می خوانم.می بینم این مجموعه عزیز حتی نمی تواند از دو عضو اصلی سازمان خودش دفاع کند، پس چطور می تواند به من تازه وارد که می خواهم یک عضو ساده باشم کمک کند ؟
محمد داوری بیش از یک سال است که سر کلاس نمی رود و رایزنی ها هم گویا تا کنون بی فایده بوده و پورسلیمان هم که با کسر از حقوق مواجه شده است.
به قول معروف کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی !
وقتی دوستان عزیز سازمان نمی توانند برای دو عضو موثر و مفید خود کار در خوری انجام دهند، چطور می توانند مشکلات معلمان را بیان کنند ؟
البته مشکل مجمع نیز در دوستان سازمان وجود دارد و این که گویا هر کاری که این وزیر می کند خوب است و باید از آن دفاع کرد.
خوب است هم دوستان مجمع و سازمان بفزمایند چه برنامه و نظری در باره سیاست های 5 گانه فانی داشته اند؟
به همین دلیل بی خیال سازمان می شوم...
خوب « انجمن اسلامی معلمان » هنوز مانده است .
این ها نزدیک به دولت اند ،که اصلا تندتر از دولت اند، چون منتسب به جناح چپ سابق و اصلاح طلبان امروزند.
بیانیه اشان را در سال گذشته در مجمع عمومی شان می خوانم.می بینم بعد از کلی صغری و کبری کردن و سخن گفتن از سه ثلاثه محصوره و درخواست آزادی ایشان، که البته در خواست به جا و خوبی است، در آخر بیانیه شان از آموزش و پرورش همم سخنی گفته اند .
گویی برای خالی نبودن عریضه !
عکس های مجمع را می بینم.همه از بزرگان چپی سابق و اصلاحاتی های جدیدند، دکتر حبیبی ( استاد خودم ) ، علی محمد حضرتی، رهامی و...خوب باشد اشکال ندارد، ولی خوب برنامه های آموزش و پرورش در این جا کجا قرار دارد؟
صنف من کجاست؟
حقوق من چه می شود ؟
لذا قید انجمن اسلامی را هم می زنم. اگر چه ممکن است که با پیوستن به این مجموعه در این دولت به پست و مقامی هم برسم، اما دغدغه های خودم چه می شود؟
کجا نفیا و اثباتا درباره برنامه های فانی و مجموعه ایشان سخن گفته اند؟ حوصله سیاست را هم ندارم، لذا بی خیال این مجموعه می شوم.
خوب دیگر کدام تشکل مانده است ؟
می روم سراغ « کانون تربیت اسلامی » یعنی محمود فرشیدی . قوی ترین و منسجم ترین تشکلی که در کشور می شناسم.
ارتباط خوب با نهادهای قدرت، پشتوانه مالی قوی، حمایت روحانیان و بازار از عوامل قوت این تشکل است. در مورد برنامه های آموزش و پرورش هم نفیا و اثباتا فراون نظر می دهند، اما چه می توان کرد که کلا با برنامه های آنها مشکل دارم و مورد پسندم نیست، لذا به این مجموعه هم نمی روم.
خوب چه کنم ؟
یا بی اخلاقی می کنم ، مدام غر می زنم ، ناله می کنم و تحریک سایر معلمان می کنم تا بتوان بدون هزینه شاید اندکی حقوقم زیاد شود و یا سعی می کنم مثل جناب پورسلیمان در سخن معلم کاری که به نظرم درست است را انجام دهم، یا نه کلا بی خیال می شوم و مثل بسیاری از معلمان، که دارند زندگی می کنند زندگی خواهم کرد...
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
در ابتدا قابل ذکر که نگارنده زاده آذربایجان شرقی است و معلم در یکی از شهرهای این استان ترک نشین و ساکن تبریز ؛ پس توهینی که معترضین مدعی وقوع آن شده اند شامل او نیز می تواند بشود . این نکته را به خوبی می توان مشاهده کرد و با صدای بلند آن را بیان کرد در ادوار گذشته همان گونه که تبریز برای مشکلات سیستان گریسته است ، لرستان در بمباران تبریز راحت ننشسته است ؛ همان طور که مردم آذربایجان در حادثه ی اسید پاشی اصفهان به سوگ نشست مطمئنا خوزستان نیز از خشک شدن دریاچه ی اورمیه در خود شکست .
همان طور که تبریز از زلزله ی بم به خود نالید ، خراسان از داشتن تبریزی آزادی خواه به خود بالید ؛ همان دم که تبریز به شاعران و ابنای شیراز مفتخر است تهران به شعرهای شاعر تبریز مزین است ...
قطع و یقین توهینی که معترضین مدعی اند به ترک ها شده است نه فقط ترک ها را آزرده کرده بلکه من به باور اکثریت مردم هر انسان آزاده ای از خلیج نیلگون همیشه فارس تا دریای بزرگ که خزر قلبش برای ایران می تپد و دغدغه کرامت انسان را دارد را سخت آزرده کرده است ؛ هر کس با روش و زبان خویش اعتراض به این مساله را نشان می دهد .
در اینجا چند نکته را می توان در مورد نحوه ی اعتراض ذکر کرد .
با توجه به تجربیات تاریخی و موارد بسیار که می توان بیان کرد می توان مدعی شد هر گونه روش اعتراض به یک توهین و کار ضد فرهنگی باید از جنس « فرهنگ » و آرام باشد .
تاریخ نشان داده است اعتراض هایی که مبتنی بر خشونت باشند بیشتر از آن موجب توجه و رفع مشکل مورد اعتراض شود موجبات بهره برداری و منفعت گروه های دیگر از هر طیف را فراهم خواهد نمود و افراد و گروه هایی به اسم معترض یا هر اسمی در پی رسیدن به اهداف خود خواهند بود !
قطعا در محیط طوفان زا و غبار آلود بخش بزرگی از خشونت موجود در اعتراض می تواند دامن معترضین راستین و عام را نیز بگیرد . از سویی عمل برخی از افراد برای کمک کردن ناشیانه به افرادی که معترضین آنها را مقصر می دانند موجب تحریک بیشتر احساسات معترضین خواهد شد .
نکته ی دیگر آنکه وقوع این اعتراضات نشان می دهد مشکلاتی در این زمینه و در بطن جامعه وجود دارد که در زمان های مختلف و به بهانه های گوناگون به صورت اعتراضات این چنیی نمود پیدا می کند پس باید به فکر چاره جویی و حل اساسی این مشکلات که ریشه های این نوع اعتراضات می باشد بود.
فارغ از نقش آموزش و پرورش که می تواند نقش بزرگی در حل ریشه ای این مشکلات داشته باشد که مجال پرداختن به آن در این نوشته ی کوتاه نیست می توان بررسی کرد نقش و وظیفه ی معلمان به عنوان بخش بزرگی از ارکان فرهنگی کشور هنگام وقوع این اعتراضات احساسی چیست .
معلمان به عنوان بخش بزرگ و تاثیر گذار بین اقشار جامعه که همواره بین مردم بوده و توان تاثیر گذاری داشته و دارند می توانند با موازنه ی معادله ی احساس و منطق اعتراضات و هدایت اعتراضات به سمت منطق کمک شایانی به جامعه بکنند و با انجام اعتراض های منطقی و پرهیز از اعتراضات مبتنی بر احساسات و خشونت می توانند الگوی خوبی برای عامه ی معترضین باشند .
معلمان به عنوان قشر فرهنگی و فرهیخته ی جامعه نباید در مقابل رویه و رفتارهای غلط عامه ی جامعه منفعل باشند و باید به جای دامن زدن به این مسایل از هر سو که باشد به جامعه این پیام را بدهند که توهین و خشونت از هر فرد و گروه که باشد نکوهیده است و قطعا به زیان کل جامعه و افراد آن جامعه است.
معلمان باید راه های نوین و آرامی را برای بیان اعتراض پیش چشم جامعه و معترضین بگشایند تا این گونه نقش خود را در برقراری آرامش در جامعه ایفا کنند و گفت و گوی انتقادی و اعتراضی را در جامعه و بین اقشار مختلف نهادینه کنند.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
بروز وقایع و اعتراضاتی که در شهرهای ترک زبان و پس از اجرای برنامه تلویزیونی " فیتیله " به وقوع پیوست می تواند حامل نکات و یا پیام هایی باشد که به برخی از آن ها اشاره می گردد .
( لازم به ذکر است که نگارنده خود به لحاظ اصلیت ترک می باشد )
متاسفانه از سال ها قبل بیان و ارسال " جوک های قومیتی " در فرهنگ جامعه مردم ایران نهادینه شده است .
بارها شاهد بوده ایم که در برخی مجالس و نیز جلسات برخی افراد با آب و تاب این گونه جوک ها را تعریف کرده و بقیه نیز شروع به خنده کرده اند بدون آن که اعتراضی را در جمع حاضر شاهد باشیم .
جالب این جاست که برخی از قومیت های حاضر در جلسات که در مورد آن ها جوک گفته شده است سکوت کرده و حتی با چاشنی " لبخند " جمع را همراهی کرده اند !
چگونه می توان پذیرفت افرادی که در این گونه موقعیت ها « فرهنگ سکوت » را پیشه می کنند به یک باره و به صورت تقریبا غیرقابل پیش بینی اعتراضات خود را به این شکل و در مقیاس وسیع بیان می کنند ؟
واقعیت اول آن است که جامعه مطالباتی دارد . این مطالبات باید در چارچوب قانون و از مجاری قانونی بیان و با حس پاسخ گویی و مسئولیت پذیری مدیران و برنامه ریزان به سرانجام مشخصی برسد .
متاسفانه در این مورد اصل 15 قانون اساسی که حتی یکی از برنامه های مورد تاکید آقای روحانی بوده است آن گونه که بایسته و شایسته است جامه عمل به خود نپوشیده است .
به نظر می رسد دولت تدبیر و امید باید به برنامه های وعده داده شده پای بند بوده و در فرصت باقی مانده به اجرای آن ها مبادرت ورزد .
شاید « برنامه فیتیله » بهانه ای بوده است که جامعه ترک زبانان به این صورت به ظرفیت های اجرا نشده قانون اساسی اعتراض کنند .
هر چند تاکنون عملکرد مسئولان ذی ربط در مورد اعتراضات ، منطقی بوده و عذرخواهی مسئولان فتح بابی باشد تا این فرهنگ در جامعه ایران نهادینه شود .
نکته بعدی که باید به آن اشاره کرد ( در مطلع سخن نیز به آن اشاره گردید ) این است که به نظر می رسد بین کنش صورت گرفته ( برنامه فیتیله ) و نوع و حجم اعتراضات تناسبی وجود ندارد .
مشاهده وقایع و صحنه ها نشان می دهد که نوک اصلی پیکان متوجه « سطح تحمل و انتقادپذیری لایه های مختلف اجتماع » است .
همگان شاهد بودیم که در سریال تلویزیونی که توسط مهران مدیری و در مورد پزشکان ساخته شد به علت انتقادات شدید پزشکان و حتی وزیر بهداشت به حاشیه رفت .
با وجود آن که بن مایه این سریال تلویزیونی برگرفته از اصول " طنز " بود و با آن چه در برنامه " فیتیله " رخ داد تفاوت ماهوی و بنیادین داشت اما این گونه مسائل نشان داد که حتی جامعه تحصیل کرده و به اصطلاح فرهیخته جامعه تحمل انتقاد و حتی اصلاح را ندارد و با بهانه های نخ نمایی چون " توهین و... " نقد پذیری را بر نمی تابد و از آن فرار می کند .
آیا ما با یک جامعه خشن و نقدناپذیر روبه رو هستیم ؟
جمع بندی این نکات ما را به این فرضیه نهایی می رساند که واقعا مسئولان ما برای این گونه وقایع که ریشه های زیرپوستی دارند چه کرده اند ؟
مطبوعات و رسانه ها و به ویژه رسانه ملی در زمینه آموزش مهارت های شهروندی و مفاهیمی چون گفت و گو ، مدارا ، تساهل و احترام به نظر مخالف چه کرده اند ؟
آیا قرار است به هر قیمتی جامعه را خنداند ؟
متولیان فرهنگ مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی ، شورای فرهنگ عمومی ، وزارت آموزش و پرورش و همه نهادهایی که از بودجه فرهنگ بهره مند هستند و از آن ارتزاق می کنند برای آموزش " با هم زیستن " و " با هم بودن " چه کرده اند و این مفاهیم باید در کجا و توسط چه کسانی به دانش آموزان و دانشجویان منتقل شود ؟
بروز این وقایع تلخ باید تلنگری باشد بر همه ما که فارغ از هیجانات ، پوپولیسم ، احساسات کاذب ناسیونالیستی و... به تجزیه و تحلیل مسائل پرداخته و به دنبال حل مساله با کم ترین هزینه و بیشترین بهره وری باشیم .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
13 آبان تجلي 3 رويداد مهم در تاريخ كشور است . تبعيد بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران ، تسخير سفارت آمريكا و روز دانش آموز كه غالبا در تريبون هاي رسمي نقش دانش آموزان در پيروزي انقلاب اسلامي تحت الشعاع دو مساله ديگر قرار مي گيرد و به آن توجهي نمي شود .
من به عنوان يك معلم و ديگر متوليان آموزش و پرورش به خاطر بسياري از اشتباهات مان گناه كاريم !
اما بدترين جنايت ما ،رها كردن دانش آموزان به حال خود و غفلت از اين استعدادهاي بي بديل است .
دانش آموز ، امروز را مي فهمد و در زمان حال زندگي مي كند .....
سازمان هاي جهاني تعليم و تربيت از جمله يونسكو معتقدند كه يادگيري امروز ( قرن بيست و يكم ) بر 4 ستون استوار است :
1- يادگيري چگونه آموختن
2- يادگيري چكونه انجام دادن
3- يادگيري چگونه زيستن
4- يادگيري چگونه با هم زيستن
نگاهي به آموزش و پرورش دولتي و محافظه كار كشورمان نشان مي دهد هنوز با اين ملاك ها فاصله زيادي داريم و تا رسيدن به وضع مطلوب بايد صبورانه اميدوار باشيم .
در اعلاميه حقوق بشر و پس از آن اعلاميه حقوق كودك ( كنوانسيون حقوق كودك افراد زير 18 سال را كودك تعريف مي كند ) به زوايايي پرداخته شده كه متاسفانه در آموزش و پرورش ما غايب بوده و توجه به آن ها خالي از لطف نيست !
ايران از امضا كنندگان هردو اعلاميه مي باشد .
دانش آموز در فرآيند تحصيل و تربيت در محيط مدرسه و در دوره هاي مختلف تحصيلي از حقوق انساني و دانش آموزي برخوردار است و بايد زمينه ها و بسترهاي مناسبي فراهم گردد تا او بتواند هم با حقوق خود آشنا شود و هم از آن بهرمند گردد .
" حق آزادي فكر و عقيده " ، " حق آزادي بيان " ، " حق اظهار نظر درباره مسائل آموزش و پرورش "،"حق انتقاد از نارسايي ها و بي عدالتي هاي آموزش و پرورش " ، " حق آزادي تشكيل اجتماعات " و... حقوقي هستند كه اگر رعايت شوند دلبستگي دانش آموزان به تحصيل و محيط آموزش افزايش مي يابد .
اگر حقوق دانش آموز رعايت شود وي براي انجام مسئوليت هاي خود مسئولانه و آگاهانه تر تلاش مي كند ، متاسفانه آن چه در شرايط فعلي در مدارس مي گذرد عموما " تكليف " است ، اولياي مدرسه تنها از انتظارات خود سخن مي گويند و نه تنها حقوق را فراموش مي كنند كه در اكثر مواقع انتظارات فراتر از توان دانش آموزان را با چاشني قدرت مطالبه مي نمايند !
نهادهاي دانش آموزي موجود مانند انجمن هاي اسلامي ، بسيج دانش آموزي ، شوراي دانش آموزي ، مجلس دانش آموزي و... تمامآ دولتي بوده و سازوكارهاي حاكم بر انان توسط مقامات وزارتي تعيين مي گردد ، هيچ راهي براي متشكل شدن دانش آموزان در تشكل هايي كه خود آن ها را تعريف مي كنند وجود ندارد و آن ها ابزارهايي هستند كه با برنامه ريزي هاي مقامات ذيربط ؛ امروزي را تجربه مي كنند كه خود در شكل گيري آن ها هيچ نقشي نداشته اند .
آموزش و پرورش بايد در جهت خودآفرينندگي دانش آموزان حركت نمايد و اهداف زير را سرلوحه برنامه هاي خويش قرار دهد :
1- تربيت شهروندان انتقادي
2- تاكيد بر گفتمان سازنده دانش و علم
3- بها دادن به دانش آموزان توليد كننده و نيز مصرف كننده دانش ، نه صرفا داننده ی آن
4- تاكيد بر تفاوت به عنوان يك هدف تربيتي
در آموزش و پرورش بايستي به جاي تربيت « شهروندان خوب و مطيع » ، بايد به تربيت « شهروندان مسئول و منتقد » همت گمارده شود .
روشن ترين تصويري كه از مدارس مطلوب و مد نظر خويش مي توان ارائه كرد اين است كه مدرسه در زمان حال قرار داشته و نبايد آن را در گذشته قرار داد يا چون پروژه اي براي آينده در نظر گرفت ؛ چنين مدرسه اي خود را نيز سوال مي برد و در اين مدرسه عامل وحدت كارهاي مشترك است نه سنت و هنجارهاي مشترك !
ضمن گرامي داشت " روز دانش آموز " استفاده ابزاري از دانش آموزان را در جهت اهداف غيرآموزشي و صاحبان قدرت مغاير با شان و كرامت انساني مي دانم و مصرانه از مسئولان مي خواهم زمينه شكل گيري تشكل هاي « غيروابسته » را در محيط آموزش و پرورش فراهم كنند و در كنار آن بستر " تعامل " با تشكل هاي مستقل معلمي را نيز فراهم نمايند .
روزنامه آرمان
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
بیان سخنی که مستند و دقیق نیست مثل رانندگی با ماشینی است که سند و کارت ندارد. گاهی هم اگر چاشنی احساسات آن زیاد شود مثل رانندگی با خودرو بدون ترمز است. وقتی مطلبی را به عنوان خبر بیان می کنیم باید برای آن ، سند معتبر داشته باشیم. حالا ممکن است مطلب ما خبری نباشد و مثلا یک تحلیل انتقادی باشد. بازهم پایه تحلیل و تفسیر باید روی اطلاعات مستند و صحیح استوار باشد. اظهار نظر برای اینکه وزن پیدا کند و خواننده آن را جدی بگیرد نیاز به مطالعه و جمع آوری داده ( اطلاعات ) دارد. برای نوشتن یادداشت در باره یک موضوع باید سوابق موضوع و مطالب مرتبط با آن را با دقت بخوانیم. اگر نظر کسی را نقد می کنیم باید اول حرف او را با امانت و دقت نقل کنیم و بگوییم به این دلیل غلط است.
فرض کنیم می خواهیم از صندوق ذخیره فرهنگیان انتقاد کنیم. قبل از نوشتن یا گفتن، اول سری به سایت صندوق بزنیم. اساسنامه صندوق را بخوانیم و ببینیم اصلا این صندوق برای چه تاسیس شده است؟ ساختار تشکیلاتی آن چگونه است؟ چگونه عمل می کند؟ در چه زمینه هایی فعالیت دارد و....
اگر اینها ندانیم، اظهار نظر ما مثل بنایی است که فونداسیون ندارد و به راحتی با یک نسیم فرو می ریزد. در گفت و گو ، هر حرفی یا واکنشی که فورا به ذهن ما می رسد نباید بگوییم با انجام دهیم. به احترام خودمان و به احترام خواننده از کپی پیست کردن مطالب و نوشته های دیگران یا مطالب به ظاهر بی صاحب خودداری کنیم. هیچ مال بی صاحبی وجود ندارد. با یک سرچ ساده خواننده در گوگل رسوا می شویم و البته خواننده نجیب ممکن است به روی ما نیاورد ولی از چشم او می افتیم.
اگر از خصوصی سازی در آموزش و پرورش انتقاد می کنیم . اول تعریف روشنی از خصوصی سازی ارائه دهیم و بعد مصادیق آن را معرفی کنیم. اینکه بگوییم خصوصی سازی یعنی کمک های داوطلبانه یا زوری والدین به مدرسه ، غلط است. اینکه بگوییم اجازه تاسیس مدرسه غیر انتفاعی خصوصی سازی است، غلط است. اینکه بگوییم اجاره دادن مدارس به قیمت تمام شده ، خصوصی سازی است ، غلط است. اینکه بگوییم من دلم می خواهد خصوصی سازی را هرطور دلم می خواهد تعریف کنم ،درست نیست.
اقتصاد هم مثل فیزیک و شیمی علم است و مقدمات و مبانی دارد. یکی از معایب معلمی این است که چون سر و کار ما با کودکان است، بعد از مدتی احساس دانای کل به ما دست می دهد و تصور می کنیم که اظهار نظر در باره هر موضوعی کاری ساده است.
باید مراقب خود باشیم. مخاطب ما همیشه دانش آموزان نیستند. حتی دانش آموزان را هم دست کم نگیریم. انتقاد اگر پایه مستند نداشته باشد بی فایده است . برخی تصور می کنند اگر شخص مورد انتقاد آنها یک مقام دولتی باشد هر حرفی را با هر شدت و حدتی می توانند بیان کنند.
می گوید فانی گفته است نسبت معلم به شاگرد در مدارس یک به 11 است و باید به یک به 15 برسد. بعد اشاره به کلاس 40 نفری و 35 نفری می کند و نتیجه می گیرد که فانی دروغ گفته. اولا آنچه گفته شده نسبت کارکنان آموزش و پرورش ( معلم و غیر معلم ) به تعداد دانش آموزان است و همان جا می گوید در برابر هر 2 معلم 1 نفر نیروی اداری و پشتیبانی در ادارات و مدارس داریم. ثانیا آنچه گفته میانگین است و راستی آزمایی آن ساده است.
تعداد کارکنان حدود یک میلیون است و تعداد دانش آموزان مدارس دولتی حدود 11 و نیم میلیون. بحث من این نیست که از فانی انتقاد نشود اما نقد ما باید بر داده ( اطلاعات) صحیح و معتبر استوار باشد.
میانگین دانش آموز در کلاس در ایران حدود 20-25 نفر است. می گوید تراکم دانش آموز در مدارس 35 تا 40 نفر است و مدیران دروغ می گویند. در اینکه مدیران گاهی دروغ می گویند تردیدی نیست، اما راستی آزمایی سخن مسئولان کار آسانی است . اگر تعداد دانش آموزان را بر تعداد کلاس های درس تقسیم کنیم به عددی بین 20 تا 25 می رسیم. این میانگین قابل قبول است اما ممکن تعداد دانش آموزان کلاس شما 40 نفر باشد. باید بگوییم برخی از مدارس کلاس های 40 نفره دارند. مدارس با یک دانش آموز هم داریم. معلم باید به اقتضای شغل خود دقیق سخن بگوید ، دنبال شایعه نرود، در بحث های علمی احساساتی نشود. استفاده از قیدهایی مانند برخی ، عده ای ، کسانی در اظهار نظر لازم است. می گوید نظر معلمان این است. وقتی می گویی این حرف شما مبتنی بر کدام نظرسنجی است ، عصبانی می شود.
به جای آن بگوییم نظر من این است یا نظر تعدادی از معلمان که من می شناسم چنین است .
اغلب برداشت خود از سخن دیگران یا اتفاقات را مبنای تحلیل قرار می دهیم. برداشت ما واقعیتی است که از فیلتر ذهن ما گذشته است و ممکن است با آنچه طرف گفته و یا انجام داده خیلی فرق داشته باشد.
پس لازم است اول با دقت بخوانیم که شخصی که می خواهیم نظرش را نقد کنیم چه گفته است و ترجیحا سخن او را داخل گیومه نقل کنیم. بعد بگوییم خانم یا آقای فلانی چنین گفته و اینجا و آنجایش به این دلیل و آن دلیل غلط است. برداشت امری ذهنی است و اصالت ندارد.
این روش رسانه هایی مانند صدا و سیما است. بارها بدیده ام که در گفت و گوهای مجازی و غیر مجازی ، همکار محترمی سخنی را به شخص حاضر یا غایبی نسبت می دهد و آن را شدیدا نقد می کند. اما وقتی پای سند و مدرک می رویم می بینیم طرف چیز دیگری گفته و این دوست برداشت خودش را نقد کرده که ربطی به طرف ندارد. م
ی گوید فلان روزنامه به معلم توهین کرده است و غیرتی شده و روزنامه آتش می زند . متن را که می خوانی همان حرف های معمولی است که کارمندان دیگر در باره معلمان می زنند .
یک کلمه نازنازی هم گفته که بیشتر شوخی است تا توهین. شما هرجا بگویی حقوق معلم کم است کارمند اداری تعصیلات و 24 ساعت کارهفتگی را به رخ شما می کشد. این همه معلمان در باره بالا بودن حقوق کارکنان نهادها و دستگاه های دیگر حرف های درشت می زنند عیبی ندارد ، اما اگر آنها بگویند تعطیلات شما زیاد است الم شنگه به پا می کنیم؟
اصلا فرض کنیم یک آدمی در گوشه ای از روزنامه حرف ناحسابی زده است. آیا جواب حرف ناحساب و حتی توهین ، آتش زدن روزنامه است؟
این رفتارها با شخصیت معلم و انتظار جامعه از معلم متناسب نیست.
قابل پیش بینی است که معلمی که در مقابل یک انتقاد غلط روزنامه آتش می زند ، در برخورد با دانش آموزان بی انضباط چه می کند.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
همه ی ما می دانیم که انسان محترم است و دارای کرامت و نیز می دانیم که این انسان محترم دارای توانایی خارق العاده و متمایز کننده ای به نام « تفکر » است . از بزرگان دین ماست که : " یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. " و همچنین از بزرگان دین ماست که : " از شرّ کسی که خود را محترم نمی شمارد ، در امان مباش " .
این جملات به نوعی نشان دهنده ی اهمیت و عظمت " کرامت و تفکر "انسانی است .
بنابراین ، در پرورش و تربیت انسان باید به این دو مقوله توجه کافی و وافی داشت و تصمیم گیری ها و برنامه ریزی ها را طوری جهت دهی کرد که خروجی و برآیندش، توانمند شدن قوه ی تفکر و ارزش کرامت انسانی باشد .
در سیستم آموزشی ، انسان باید انسان فرض شود. او را نباید یک ربات یا یک کامپیوتر با قدرت پردازش بالا فرض کرد .محتوا و جوهره ی انسانی او را نباید از کالبد او جدا کرد . نباید جامعیت او را به هزار قطعه تقسیم کرد و برای هر قطعه ای داستان و روایتی بر گزید . درست است که او را باید از جهات مختلف ، بررسی کرد ولی نباید خاصیت مهم و کلیدی " کل بودن " را از او گرفت و تمامی این کثرت ها باید به وحدت منجر شود .
سوال اینجاست که آیا سیستم آموزشی ما توانسته در این جهت گام بردارد ؟
به راستی عناصر " تفکر و کرامت " چه جایگاهی در این سیستم دارند و آیا اصلا جایگاهی دارند یا نه ؟
با نگاهی تیز بینانه و دقیق می توان به این نتیجه رسید که متاسفانه آموزش و پرورش زار و نزار فعلی ، در انجام وظایف معمولی و عادی خود مانده است ، چه برسد به اینکه قدرت تفکر دانش آموزان را بالا ببرد و به کرامت آنها ارج نهد.
داشتن چنین توقعی از آموزش و پرورش ، از اساس بی فایده است . از افتخارات سیستم آموزشی ما همین بس که " فکر و خلاقیت و تفکر " دانش آموز را از بین برده و او را تبدیل به یک موجودی مسخ شده می کند .
کودکان تا قبل از ورود به مدرسه ، بسیار زیبا فکر می کنند و پاک سخن می گویند . همین که وارد نظام آموزشی می شوند ، فکر وخلاقیت در آنان تعطیل و اصطلاحا کرکره ی آن پایین کشیده می شود و به راحتی هر چه تمام حس پرسش گری و انتقادی خود را از دست می دهند .
در نوشته های بعدی در این باره مطلب خواهم نوشت .
و در آخر اینکه : در زنجیره ی سیستم آموزشی ما حلقه های مفقوده ای به نام تفکر و کرامت وجود دارند که بازدهی و اعتبار کل سیستم را زیر سوال برده اند .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
استاندار خوزستان با تاکید بر لزوم نوآوری در آموزش و پرورش و اشاره به اثرات مثبت کلاس ها و کارگاه های آموزشی ، اظهار داشت :
باید همواره سعی شود که در شیوه اجرای امور ، محتوا و ارائه ی مطالب درسی خلاقیت وجود داشته باشد و همیشه بر داشته های سال قبل موارد جدیدی که به ارتقای سیستم آموزش و پرورش کمک می کند ، افزوده شود و ما نباید در موفقیت های خود درجا بزنیم .
عبدالحسن مقتدایی که در شورای اداری آموزش و پرورش خوزستان سخن می گفت ، در خصوص اجرای پروژه ی مهر ،بیان داشت :
ماه مهر برای همه ی ما خاطره انگیز است و از تمامی دستگاه ها انتظار داریم همانند خانواده ای عمل کنند که از برخی نیازهای خود برای تامین هزینه ی تحصیل فرزاندان شان می گذرد و امسال نیز همانند سال گذشته باید تمام دستگاه های حاکمیتی به اجرای پروژه ی مهر کمک کنند .
وی افزود : فرمانداران باید با جدیت ، عشق و علاقه پروژه ی مهر را دنبال کنند و به من آمار و ارقام ارائه ندهند بلکه نقطه ضعف های سال های قبل را شناسایی کنند. سال گذشته معلمی به من پیامک داد و گفت که 20 دانش آموز را در اندیکا زیر درخت درس می دهیم .اینها حرفایی است که باید زده شود . معلم نباید از گفتن نیازهای اولیه اش بترسد تا بتواند دانش آموزان شجاعی پرورش دهد و وظیفه ی فرمانداران هم این است که به وضعیت مدارس رسیدگی کنند .
استاندار خوزستان با انتقاد از نبود مدرسه ی عشایری در استان گفت :
در استان خوزستان بیشترین تعداد عشایر را داریم ولی فاقد مدرسه ی شبانه روزی عشایری می باشیم .ما اگر توان انجام کاری را در این رابطه داشتیم و انجام ندادیم باید در محضر خداوند پاسخگو باشیم .
مقتدایی همچنین خاطر نشان کرد : باید درصدی از درآمدهای مهر، آبان و آذر دهیاری ها و شهرداری ها به عنوان هدیه به مدارس اختصاص پیدا کند و من این مسئله را با جدیت دنبال می کنم .
همچنین بدهی های آب ، برق و تلفن مدارس نیز باید قسط بندی شده و به سازمان های مربوطه پرداخت شود .
پانا
دانشآموزان دبیرستانی امروزی در اعتقاد و احترام به ارزشهای خود مستحکم هستند. ارزشهایی مثل برابری همه در نهاد مدرسه، احترام به سایرین و همچنین سلایق و فرهنگهای ایشان و... این مسئله سبب میشود تا سرمایهگذاری در کار، شرکت در زندگی جمعی مدرسه و درنهایت مشارکت سیاسی محدود شود. در نظام آموزشی فرانسه به این مسئله اهمیت خاصی داده میشد که زندگی گروهی دانشآموزان باهم در چارچوب نهاد مدرسه تنها به مدتزمانی که دانشآموزان در مدرسه به سر میبرند محدود نشده و ایشان بهطور کامل اصول زندگی گروهی را فرابگیرند، اصولی که شاید مدارس خیلی توجهی به آن نشان ندهند.
تمامی مطالعات در حوزهی جامعهشناسی بهخوبی این مسئله را به تصویر کشیدهاند که ورود به بزرگسالی از بیست سال پیش تاکنون با تأخیر صورت گرفته و زمان آن مرتباً به تعویق میافتد.[1] نوجوانان که روزبهروز تعدادشان بیشتر میشود و زمان بیشتری را در مدرسه سپری میکنند، امروزه هویتی مستقل به دست آورده و باید دست به انتخابهای حساس بزنند و مسیر زندگی خود در آینده را مشخص کنند. مطالعاتی که بهتازگی صورت گرفته به ما کمک میکند معنایی که دانشآموزان دبیرستانی دنیای امروز به تحصیلات، فراگیری دانش و نیز زندگی گروهی در مدرسه میدهند را بهتر و بیشتر درک کنیم. فرانسوآ دوبه از این دانشآموزان تحت عنوان دبیرستانیهای جدید یاد میکند.[2]
این دانشآموزان باید از پس آزمایشهای بسیاری که سر راهشان قرار میگیرد عبور کنند. این آزمایشها تنها محدود به شرکت در کلاس درس و یادگیری نمیشود. دانشآموزان بهنوعی هویت شخصی خود را نیز در شرایطی که بدون شک نسبت به گذشته سختتر است، به چالش میکشند. امروزه نهتنها مدتزمان تحصیل نسبت به گذشته طولانیتر است بلکه دانشآموزان دیگر نمیتوانند مطمئن باشند آیا مدرک تحصیلیای که به دست میآوردند در آینده برایشان سودی دارد یا خیر. دانشآموزی هم که وضعیت خوبی در کلاس درس نداشته باشد شانس بسیار کمی برای به اثبات رساندن ویژگیهای خود در خارج از مدرسه خواهد داشت.
دوستان در جایگاه اول
این امر کاملاً صحیح است که در عصر معاصر، مسئولیتی که دانشآموزان نوجوان و نیز خانوادههای ایشان در تعیین مسیر تحصیلی و زندگی نوجوان ایفا میکنند بیشتر میشود، با اینحال در صورت شکست، نمیتوان تمامی مسئولیتها را بر گردن ایشان انداخت. یکی از مشکلات نگرانکنندهی عصر حاضر این است که مبادا نمرههای بد و یا وضعیت تحصیلی ضعیف یک دانشآموز موجب شود تا سایرین برداشت بدی از کل شخصیت وی داشته باشند.
در شرایط کنونی این پاسخ گری نوعی تناقض به شمار میرود، چراکه بسیاری از نوجوانانی که مشغول به تحصیل در مدرسه هستند هنوز هم به درک درستی از اهداف درس خواندن ندارند. همین عدم برداشت صحیح از فواید درس خواندن را میتوان ریشهی اصلی شکستهای دانشآموزان در مدرسه، غیبتهای دائمی و درنهایت ترک تحصیل در نظر گرفت. از طرفی دیگر، افزایش تعداد رشتههایی که دانشآموز میتواند در دبیرستان وارد آنها شود (فرانسه) سبب شده تا رشتهای که ایشان باید در آن تحصیل کنند از قبل مشخص شود.
بسیاری از دانشآموزانی که در دوران راهنمایی وضعیت خوبی نداشته باشند، بهصورت ناخودآگاه در دوران دبیرستان به سمت رشتههایی سوق داده میشوند که ممکن است هیچ علاقهای به آنها نداشته باشند، مسئلهای که سبب ناراحتی و نیز دلزدگی ایشان از درس خواندن میشود.
اما در اینجا باید به مشکل اساسی دوم بپردازیم. تا قبل از آنکه تعداد دانشآموزانی که وارد مدرسه میشوند افزایشی ناگهانی پیدا کنند، تحصیل در مقاطع بالاتر تنها منحصر بود به قشر خاصی از جامعه. امروزه بسیاری از دانشآموزان در دبیرستان با دوستان خود همکلاس هستند، دوستانی که مقطع راهنمایی و حتی دبستان را با ایشان سپری کرده بودند. دانشآموزان دبیرستانی بسیار بیش از آنکه بخواهند مثل دانشآموز زندگی کنند، میخواهند زندگی نوجوانانه یا جوانانه ی مربوط به خود را داشته باشند؛ ازاینروی پذیرفتن احساسات عمیقی که در طولانیمدت ممکن است بین ایشان و سایر دوستان شان شکل بگیرد، برایشان خیلی سخت است.
مسئلهی مهم این است که در عین حفظ هویت فردی هر دانشآموزان، باید رفتار با ایشان کاملاً برابر باشد، حال چه در مدارس باشکوه و رشتههای خاص و چه در رشتههای فنی حرفهای و مدارس سطح پایین. دانشآموزان دبیرستانی باید دوستان خود را بر اساس علایق مشترک و سلیقهی خودشان انتخاب کنند و نه بر اساس تصویری که وضعیت هر دانشآموز در مدرسه از وی نشان میدهد. شکلگیری رابطهی دوستی بین دانشآموزان میتواند کوچکترین ارتباطی به وضعیت تحصیلی ایشان نداشته باشد. قویترین و ضعیفترین دانشآموز در یک کلاس میتوانند به بهترین و قابلاعتمادترین دوستان یکدیگر تبدیل شوند.
دقیقاً همین امر است که سبب میشود دانشآموزان در دبیرستان بیش از آنکه به نهاد مدرسه اعتماد داشته باشند، به گروه دوستان و بعضاً معلمانی خاص اعتماد کنند. بسیاری ازنظر سنجیها در طول پانزده سال گذشته این امر را به تصویر کشیدهاند که دانشآموزان به دبیرستان میروند چراکه میخواهند دوستان قبلی خود (در ابتدایی یا راهنمایی) را دوباره پیدا کنند. در برابر دانشآموزانی به ترک تحصیل روی میآورند که نهتنها دیگر دلیلی برای متصل بودن به نظام آموزشی ندارند بلکه در خارج از مدرسه وارد شبکههای اجتماعیای شدهاند که همان فضای مدرسه را برای ایشان تداعی میکند.
دانشآموزان دبیرستانی خیلی بهصورت آشکارا تن به ارزشها و معیارهای که جامعه و بزرگسالان از آنها میخواهد نمیدهند، جامعهای که دیگر نمیتواند صد در صد آیندهای روشن را پس از حداقل ۱۲ سال تحصیل برای یک دانشآموز مهیا کند. در نظر دانشآموزان تفاوتهایی که ایشان باهم دارند بیشتر شکافی لحظهای در بالغ شدن است تا نشانهای از نابرابری اجتماعی. دانشآموزان دبیرستانی باید بتوانند در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی در مدرسه بهخوبی سلایق منحصر به خود را نشان دهند، بدون آنکه واهمه داشته باشند شاید این امر سبب شکلگیری شکاف بین ایشان و سایرین شود. دانشآموزان بعضاً مجبورند از مسائلی که ممکن است سبب ناراحتی دیگران میشود دوری کنند در عوض بخش زیادی از زمان ایشان در ساعات آزاد به اظهار سلایق و علایق متفاوت شان در حوزههای فرهنگی و ورزشی سپری میشود. دانشآموزان دبیرستانی بهخوبی میدانند زمانی که باهم هستند میتوانند آزادانه به اظهارنظر و ابراز علایق و سلیقههای شخصی خود بپردازند، بدون آنکه نگران آزمون و یا حساب پس دادن به دیگری باشند.
از طرفی ایشان بهخوبی میدانند که میتوانند در برابر دوستانشان دقیقاً به آن شکلی که مدنظر دارند لباس بپوشند، بدون آنکه لباسی که بر تن میکنند در گروه دوستان بهسان ابراز عقیدهای سیاسی قلمداد شود، اتفاقی که نزد بزرگسالان زیاد رخ میدهد. با این وجود ابراز هویت نسلی (جوان) بستگی دارد به ابراز هویت فردی که آنهم در جوامع معاصر به امر بسیار دشواری بدل گشته است.[3]
شهری نامرئی
دانشآموزان دبیرستانی بیش از آنکه گروههای دوستانهی خود را بر اساس ارزشهای نوجوانانه ای که در مدرسه آشکارا از آنها سخن میگویند شکل دهند، بر اساس ذوق و سلیقهای بعضاً عنوان نشده ولی نزدیک به همگروهان به هم نزدیک میشوند. نسل جدید دانشآموزان دبیرستانی برخلاف نسل گذشتهی خود آزمونهای سختی مثل جنگ جهانی دوم را از سر نگذراندهاند، آزمونی که سبب شد نسل قبلی ایشان به هم نزدیک شوند. ایشان بنا به تمایل شخصی جدایی از یکدیگر را به تعویق میاندازند. نه حاضرند در نهادهایی عضو شوند که در مورد ایشان قضاوتهایی بیاساس میکنند و نه حاضرند دست به فعالیتهایی بزنند که به هر نحوی گروه دوستیای که شکل دادهاند را به خطر بیندازد. دانشآموزان دبیرستانی عصر امروز تمایل دارند برای خود شهری نامرئی بسازند، نوعی جامعهی مجازی، جامعهای که با مرور زمان و ورود بیشازپیش آنها به دنیای واقعیت و مشاهدهی شرایطی که در آن دارند ممکن است از هم بپاشد. ایشان دوست دارند آزادی و برابری را در جامعهی مجازی خود تجربه کنند، جامعهای که بدون شک در این زمینهها برایشان الزامات چندانی را به بار نمیآورد.
شاید در اینجا بتوان علت اصلی این مسئله را که دانشآموزان دبیرستانی تمایل زیادی به عضویت در زندگی جمعی در مدارس خود نشان نمیدهند را پیدا کرد. زندگی جمعی که مسئولان مدارس اعتقاد زیادی به آن دارند. تحقیقات روبر بالیون این امر را نشان میدهد که دانشآموزان دبیرستانی بیش از آنکه خواستار مشارکت در زندگی اجتماعی مدرسه باشند، خواهان حفظ و به رسمیت شناخته شدن حقوق خود در آن هستند.[4] ایشان بیش از آنکه تمایل داشته باشند برای شکلگیری و حفظ یک جامعهی دبیرستانی تلاش کنند، میخواهند که به شخصیت خودشان احترام گذاشته شود. آنها بهخوبی میدانند که در دنیای امروز تحصیل اجباری است- حداقل تا زمان کسب دیپلم- و نمیتوانند از آن فرار کنند. برایشان راحتتر است که حداقل بخشی از الزامات آن را ندید بگیرند، مثل شرکت در زندگی اجتماعی مدرسهشان که در ضمن واقعیت جامعهی اصلی را در بر ندارد. دانشآموزان دبیرستانی ترجیح میدهند وقت خود را در داخل مدرسه و در کنار دوستان صمیمیشان بگذرانند، دوستانی که خودشان انتخاب کردهاند، نه آنکه در داخل و یا پس از مدرسه در فعالیتهای اضافی با دانشآموزان دیگر شرکت کنند.
این مسئله را میتوان علت اصلی گزارشی دانست که سازمان بازرسی کل وزارت آموزش و پرورش [5] فرانسه بهتازگی منتشر کرده و در آن اشاره کرده که زندگی اجتماعی در مدارس فرانسه در شرایط خوبی قرار ندارد. قبول کردن حداقل بخشی از مسئولیت ادارهی مدرسه و یا بودجهبندی آن، به دانشآموز کمک میکند تا رفتهرفته او را در مسیر تحصیلی خود مسئولیتپذیرتر کند و باعث شود وی احترام بیشتری به سلسلهمراتب موجود بگذارد.
به همین منوال، دانشآموزان دبیرستانی تمایل چندانی به شرکت در شوراهایی که توسط خود مسئولان مدرسه تأسیس میشود نشان نمیدهند. شوراهایی که بهخصوص از دههی ۹۰ میلادی به بعد تعداد آنها بیشتر شده است. حتی بسیاری از کسانی که در آنها شرکت کردهاند نیز خاطرهی خوشی نداشته و آن را به سایر هممدرسهایهای خود توصیه نمیکنند: ازیکطرف به این مسئله اشاره میکنند که معلمان اصلاً به ایشان به چشم نمایندهی دانشآموزان نگاه نمیکنند و جایگاه جدید ایشان را اصلاً در نظر نمیگیرند. از طرفی جایگاه جدید ایشان باعث میشود تا حداقل بخشی از نزدیکان شان بهنوعی از آنها فاصله بگیرند. به همین ترتیب پس از گذشت مدتی به این نتیجه میرسند که سمتی که برای آن داوطلب شده و برای رسیدن به آنوقت گذاشتهاند در اصل کوچکترین تفاوتی ایجاد نمیکند.
به همین ترتیب دانشآموزان تمایلی به فعالیت گروهی نشان نمیدهند، نه در داخل مدرسه و نه در خارج آن. البته باید به این مسئله اشاره کرد که بهخصوص در طول یک دههی گذشته دانشآموزان دبیرستانی در کشور فرانسه در دفعات متعددی به دلایل مختلف به خیابانها آمدهاند و نسبت به وضعیت خود اعتراض کردهاند. بااینحال ایشان سعی کردهاند تا کارشان کمترین وجههی سیاسی ممکن را داشته باشد. نه به سندیکاها اجازه دادهاند از تظاهرات شان بهرهبرداری کنند و نه به مسئولان سیاسی اجازهی کوچکترین بهرهبرداری انتخاباتی را دادهاند. البته این حرکات همانقدر که سریع شکل میگیرند، بهسرعت هم از نفس میافتند. دبیرستانیها اغلب به درخواست دوستانشان در اینگونه تظاهرات شرکت میکنند. آنها میخواهند اتحاد خود و دوستانشان را به تصویر بکشند، میخواهند نشان دهند منافع مشترکی با دوستانشان دارند و از آنها دفاع خواهند کرد. گسترش ابزار ارتباطجمعی و شبکههای اجتماعی در طول سالهای اخیر تأثیر به سزایی در شکلگیری حرکتهای جدید دانشآموزان داشته است. برای آنکه بشود چنین حرکاتی را جمعی تلقی کرد باید قبول کرد که دانشآموزان دبیرستانی نماینده داشته باشند، از حرکتهای قبلی درس بگیرند (برای مثال اتفاقاتی که در ماه مه سال ۶۸ در فرانسه رخ داد) و پیشرفت کنند. این مسئله اما در فرهنگ دبیرستانیها خیلی جایی ندارد. اشاره به این امر نیز اجباری است که آنها تمایل دارند شرکت در زندگی اجتماعی را تا حد ممکن به تعویق بیندازند... در عوض این دانشآموزان تمایل بسیار بیشتری به کمک به سایرین دارند، حال در هرجایی از دنیا که باشند. بهخصوص اگر فکر کنند آنها هم مثل خودشان در معرض نرسیدن به وجود خویش هستند. تحقیقات بسیاری تا به الآن این امر را نشان داده که دانشآموزان دبیرستانی به سیاست هیچ علاقهای ندارند اما وضعیت سایرین برایشان خیلی مهم است...[6]
کار بدون تعهد
زندگی جمعی در دبیرستان تنها به حضور و حفظ هویت هر کس محدود نمیشود، اعضای جامعهی دبیرستانی باید بتوانند باهم متحد باشند. از طرفی دانشآموزان باید بهخوبی درس بخوانند و بتوانند پا بهپای خواستههای نظام آموزشی و مدرسه پیش بیایند. باید این مسئله را مدنظر قرارداد که خروج از مقطع راهنمایی و ورود به دبیرستان دنیای کاملاً جدیدی را پیش روی دانشآموز قرار میدهد، علاوه بر این فشار درسها نیز بر وی بهیکباره زیاد میشود.[7]
فرهنگ دانشگاهی که اغلب آن را بیش ازحد ضمنی قلمداد میکنند نیازمند تلاش زیاد است، تلاشی که دانشآموزان نمیدانند آیا پاداشی مناسب آن دریافت خواهند کرد یا خیر؟! این تلاش با اشغال وقت دانشآموز سبب میشود او بخشی از کودکی و نیز دوستیهای آن دوران را به دست فراموشی بسپارد. دانشآموزی که قبلاً بهخوبی باهمه ی دوستانش رابطه داشت ممکن است به دانشآموزی با روابط محدود تبدیل شود. دانشآموزان ممکن است نگاه خوبی نسبت به دانشآموز بسیار خوب و درس خوانی که خیلی سریع تبدیل به موجودی تکبعدی- صرفاً درسخوان- میشود، نداشته باشند. در نظر ایشان بهتر است از درس و مدرسه فاصله بگیرند تا اینکه تبدیل به کسی شوند که فقط و فقط درس میخواند و از خود دور میشود.
دانشآموزان دبیرستانی سعی میکنند تا فعالیتهای درسی خویش را بر اساس منطقی استوار کنند که هراندازه زحمت بکشند همان اندازه هم پاداش بگیرند. به گفتهی آن بارر[8] این امر دو مزیت بزرگ در پی خود دارد. بهاینترتیب هر کس تنها بر اساس مدتزمانی که به مطالعه اختصاص میدهد پاداش دریافت میکند و کسانی که نمرهی بدی به دست میآورند احساس تحقیر نمیکنند. از طرفی کسانی که نمرهی خوبی به دست آوردهاند هم اطمینان خاطر بیشتری پیدا میکند. باوجود برنامههای درسی که هدفشان رساندن دانشآموز به استقبال فکری است، آنچنانکه باید و شاید با استقبال ایشان مواجه نمیشوند.
گزارشی که بهتازگی توسط بازرسی کل آموزشوپرورش فرانسه در مورد دروس حقوق مدنی و اجتماعی ارائهشده نشان میدهد که بسیاری از دانشآموزان تمایلی به یادگیری از طریق بحث و تبادلنظر در یک مورد ندارند.[9] برای مثال تصور میشود فلسفه تأثیر به سزایی در تربیت شهروندان آینده دارد چراکه به ایشان تفکر انتقادی و منطقی را آموزش میدهد.[10] این مهم در شرایطی است که بسیاری از دانشآموزان تمایلی به گام نهادن در این مسیر نداشته و حتی از آن واهمه دارند. دانشآموزان دبیرستانی اغلب از فلسفه – حتی در فاز بسیار ابتدایی- استقبال میکنند چراکه معتقدند به ایشان این امکان را میدهد تا هرچه که فکر میکنند را به زبانآورند؛ اما با جلو رفتن در طول سال تحصیلی خیلی سریع ناامید میشوند و دیگر فقط این درس را بهمنظور کسب نمره مطالعه میکنند. ایشان در اصل قضاوت را به عهدهی مصحح برگههای امتحانی آخر سال میگذارند. چراکه اوست که با تصحیح برگههای امتحانی میتواند سطح پختگی هرکس را بسنجد. زمانی که فلسفه در مدارس به یک درس تبدیلشده و دانشآموز وادار باشد برای اخذ نمره آن را مطالعه کند، به هیولایی ترسناک تبدیل خواهد شد.
ماهیت نظامهای آموزشی امروز بهگونهای طراحیشده که به دانشآموز اجازهی نوآوری نمیدهد. او تنها مجبور است برای کسب نمره مطالب را از برکرده و آنها را درست همانطور که در کتاب نوشتهشده روی برگهی امتحانی پیاده کند. در اصل او باید بیش از هر چیز وظیفهی دانشآموز خوب بودن را به منصهی اجرا درآورد پیش از آنکه به دنبال منطق یادگیری و تعهد باشد.[11] این مشکلات درست در مورد زندگی دستهجمعی در مدرسه نیز مصداق دارد.چراکه شرکت صحیح در کلاس درس و یا گروههای درسی سبب میشود تا سؤالهایی مطرح شود که احتمالاً بین دانشآموزان جدایی بیندازد، مثل مذهب.
همهی این مسائل سبب میشود تا دانشآموزان فلسفه را از زندگی کلاسی و نیز زندگی واقعی جدا کنند. ایشان آنچنان به مکانیسم کار گروهی اهمیت نمیدهند. برای مثال برگههای صحیح شده را به دست سایرین نمیرسانند. مسئلهای که ممکن است برایشان شهرت خوب یا بد به ارمغان بیاورد ولی بازهم درنهایت سبب جدایی میشود. تلاش دانشآموز برای رسیدن به دانشهای مطمئن به ایشان این امکان را میدهد تا ارزش کاری که از روی اجبار نباشد را درک کرده و اهمیت بیشتری به آن بدهند. پس از مدتی این نوع تلاش و جستوجو برای دانشآموز دبیرستانی عادی میشود.
بدون شک زندگی گروهی در دبیرستانها امروزه بیش از آنکه بر پایهی مقاومت استوارشده باشد، بر پایهی ملاحظهکاری قرار میگیرد. این امر نیز باعث میشود فضای دبیرستانها معمولاً آرام باشد. اما هرچند دانشآموزان باملاحظه کاری موفق میشوند فضا را آرام نگهدارند، اما همین ملاحظهکاری ایشان را از بحثهای انتقادی و ابراز وجود بازمیدارد. به همین ترتیب آنها فرصت کمتری برای گسترش ظرفیتهای مدنی و شهرنشینی خود پیدا میکنند؛ بنابراین شاید باید از خودمان این سؤال را بپرسیم چرا ایشان چنین رفتارهایی را در پیش میگیرند؟ رفتارهایی که باعث میشود در دبیرستان تنها حضوری فیزیکی داشته باشند. در وهلهی دوم بسیار مهم است تا هر دانشآموز هدف خود از درس خواندن در دبیرستان را بهخوبی درک کند.
یک مثال
شاید سدریک و وینسن زمانی که یک روز در ماه دسامبر تنها چند شماره از روزنامهای که خودشان درست کرده بودند را در مدرسه به فروش رساندند، هیچگاه تصورش را هم نمیکردند که چه طوفانی به پا خواهند کرد، آنهم در مدرسهای که معمولاً همهچیز بهآرامی سپری میشد و اتفاق خاصی در آن رخ نمیداد. ماجرا ازاینقرار بود که ایشان در روزنامهی خود با همه شوخی کرده بودند. از دانشآموزان گرفته (بهخصوص دانشآموزان درس خوان) تا معلمان، ناظمان، مدیر مدرسه و درنهایت والدین. کار بهجایی رسید که برخی از معلمان حاضر نشدند دیگر سر کلاس بروند و گروهی از والدین هم با جمعآوری امضا خواستار برخورد جدی با این دو دانشآموز شدند.
خیلی پیش میآید که در مدارس شوخیهایی بسیار ساده در نظر بزرگسالان- مسئولان مدرسه و والدین- مثل فاجعه تلقی شده و سبب مجازات عاملان آن شوند. دانشآموزان این مجازات را بسیار ناعادلانه و نادرست میدانند. این هم درست یکی از مسائل متناقضی است که دانشآموزان با آن سروکار دارند. روبر بالیون نیز در کتاب خود تحت عنوان دموکراسی[12] در دبیرستان به این مسئله اشاره میکند. از زمان قانونی که در سال ۱۹۸۹ در فرانسه به تصویب رسید، آموزش راه و رسم شهروندی در مدارس بیشتر شد. از مدارس نیز خواستهشده تا دانشآموزان را بسیار بیشازپیش در شوراهای مدرسه شرکت داده و به ایشان حق ابراز وجود بدهند. در این زمینه بالیون بهنوعی شکاف میان کلاس درس و حیاط مدرسه اشاره میکند؛ یعنی جایی که معلم خود را همهکاره و توانای مطلق میداند و جایی که دانشآموزان آزادی عمل بسیار بیشتری دارند. مثالی که عنوان شد نشان میدهد که اندیشهی تبدیل کردن مدرسه به شهری سیاسی نیز پارادوکس عمیقتری است. آزادی عمل دانشآموزان بهمثابه شهروندان تقریباً بستگی صددرصدی به تصمیمات مسئولان دارد.
این امر احتمالاً یکی از مهمترین دلایل عدم علاقهی دانشآموزان دبیرستانی به شرکت در زندگی جمعی در مدرسه است. به گفتهی پاتریک رایو[13]، دانشآموزان بیش از آنکه به دنبال شرکت هرچه بیشتر در زندگی گروهی مدرسهی خود باشند، به فکر شکل دادن دیوار محافظتکننده در اطراف خود هستند.
[1] O. Galland, Sociologie de la jeunesse, Armand Colin, 2004 (3e éd.).
[2] F. Dubet, Les Lycéens, Seuil, 1991.
[3] D. Pasquier, Cultures lycéennes, Autrement, 2005.
[4] R. Ballion, La Démocratie au lycée, ESF, 1998.
[5] L’Inspection générale
[6] Sondage Ipsos sur les jeunes de 13 à 17 ans, Le Monde, 5 mars 2001.
[7] P. Rayou, Seconde, modes d’emploi, Hachette, 1992.
[8] A. Barrère, Travailler à l’école, Pur, 2004.
[9] Rapport de l’Inspection générale de l’Éducation nationale (Le Monde, 27 janvier 2000) sur « la place de l’oral dans les enseignements ».
[10] P. Rayou, La « dissert de philo ». Sociologied’une épreuve sociale, Pur, 2002.
[11] E. Bautier, J.-Y. Rochex, L’Expérience scolaire des nouveaux lycéens. Démocratisation ou massification ? Armand Colin, 1998.
[12] La Démocratie au lycée (ESF, 1998)
[13] Patrick Rayou
منبع: مجله ی علوم انسانی فرانسه: scienceshumaines.com
مجموعه ی مقالات تحت نظارت ونسان تروژه و مارتین فورنیه