در گذشته به فرزندان کمتر آزادی میدادند و بیشتر مسئولیت و تکلیف میخواستند، و امروزه به عکس. تناسب میان آزادیها و مسئولیتها یکی از مهمترین مسائل تربیتی عصر ماست. ضروری است میان دایرهی آزادیها و دایرهی مسئولیتها در تمام سنین تربیتی فرزندان رعایت شود، و گر نه فرآیند تربیت، آسیبزا میشود. آزادی بدون مسئولیت سبب میشود که فرزند ما از منطق و واقعیتهای زندگی و از ارزشهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی دور شده و به انسانی تنبل ، مصرفزده ، خودسر ، مدعی و حتی سرکش و عصیانگر تبدیل شود . مسئولیت بدون آزادی نیز سبب میشود که استعدادهای فرزند ما سرکوب ، خفه و تباه شده و گرفتار انواع عقدهها و حقارتها شود.
در جهان گذشته (پیشامدرن) آهنگ تغییر و تحولات فکری و فرهنگی و علمی بس اندک و ناچیز بود. تعلیم و تربیت درمکتبخانهها در حد سواد خواندن و نوشتن بود و مدرسه و دانشگاه به شکل امروز وجود نداشت. ارزشهای دینی ، سنتها و هنجارهای اجتماعی پایدار بود و به طور طبیعی از نسلی به نسل بعد منتقل میشد. حق رأی و حقوق شهروندی و دمکراسی وجود نداشت. روابط خانوادگی و مناسبات اجتماعی ساده و بسیط بود.
در آن محیط تربیت فرزندان، کاری سخت و دشوار نبود؛ چرا که فرزندان بدون چون و چرا ارزش و هنجارهای خانوادگی را پذیرا بودند و واقعاً با آن زندگی میکردند اما در دوران جدید- از رنسانس به اینسو- آهنگ تغییر و تحولات فکری ، فرهنگی ، دینی و سیاسی آرام آرام شتاب گرفت. در این دوران نظامهای علمی و فلسفی گذشته و آتوریته و مرجعیت کلیسا فرو ریخت و عصر روشنگری، حقوق بشر، لیبرالیسم، دمکراسی، آموزش و پرورش جدید، انقلاب صنعتی، انقلاب ارتباطات و ... ظهور کرد و در نهایت مسألهی دهکده جهانی و جهانی شدن مطرح شد.
امروزه آهنگ تغییر و تحولات در تمام حوزهها و به خصوص در حوزهی رسانهها شتاب تند و سرسامآوری گرفته و فرآیند تعلیم و تربیت در نهاد خانه و مدرسه را با مسائل و چالشهای فراوانی روبرو کرده است. اغراق نیست اگر گفته شود خانه و مدرسه از آهنگ این تغییر و تحولات عقب مانده و دارد زیر چرخ غولآسای آن دست و پا میزند و کاسهی چه کنم چه کنم به دست گرفته است .
معلوم است که با واکنشهای منفعلانه و تصویب چند قانون باز دارنده و تحکمآمیز، نمیتوان با تحولات شتابان این عصر روبرو شد و آنها را مهار کرد. در این فضا ضروری است ما به عنوان پدر و مادر، و معلم و مربی واکنشی فعالانه، هوشیارانه و آگاهانه با تغییر و تحولات شتابان این عصر داشته باشیم و با شناخت دقیق فرصتها و تهدیدهای آن، از دل تهدیدها فرصتسازی کنیم نه فرصتسوزی. فرزندان ما خواهی نخواهی در معرض آن تغییر و تحولات قرار میگیرند و آهنگ آن تغییر و تحولات هر روز تندتر، متنوعتر و پیچیدهتر میشود؛ با آیندهی نامعلوم و پیشبینیناپذیر.
وقتی انقلاب ارتباطات و مسألهی دهکدهی جهانی و جهانی شدن و قرابت اندیشهها و فرهنگها مطرح میشود طبیعی است که در حوزهی آموزش و پرورش نیز متناسب با آن تغییر و تحولات، مسائلی چون تربیت شهروندی، تربیت چندفرهنگی، تربیت شهروند جهانی و تربیت شهروند آزاداندیش طرح شود.
در عصر دهکدهی جهانی و جهانی شدن ما راهی نداریم مگر این که به دنبال الگو و پارادایم تربیتی نوینی باشیم و سنجهها و معیارهای تربیتی و آموزشی خود را تا آنجا ارتقا و تعالی بخشیم که فرزندان ما در برابر آهنگ شتابان تغییر و تحولات این روزگار از یک سو به ارزشهای اصیل فرهنگ خود معرفت و آگاهی ژرف و پایدار پیدا کنند و از دیگر سو با استقلال فکری و خوداندیشی و تفکر خلاق و نقاد با اندیشهها و فرهنگهای جهانی داد و ستد و تعامل مثبت و سازنده داشته باشند.
امروزه تربیت شهروند مطلوب جهانی، یعنی تربیت شهروند آزاداندیش اخلاقی و معنوی، نه یک انتخاب در میان انتخاب های دیگر، بل یک الزام و ضرورت است که از آن گزیر و گریزی نیست.
1- آموزه های دینی و تربیت شهروند مطلوب جهانی: ضروری است متون دینی بررسی و مطالعه شود که آیا در آن متون آموزههایی وجود دارد که به حقوق انسانها از آن جهت که انساناند سفارش شده باشد، یعنی به آموزههای اخلاقی همگانی و جهانشمول و به اصطلاح امروزین جهانی (universal). به نظر میرسد در متون دینی و عرفانی ما آموزههای زیادی وجود دارد که به مسلمانان توصیه اکید میشود که افزون بر حقوق مسلمانی، حقوق غیرمسلمانها را نیز رعایت کنند. مثل این آیه شریفه: یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر (حجرات/13)«ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را به صورت تیرهها و طایفهها گرداندیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. البته خداوند دانا و بصیر است.» (ترجمه استاد کریم زمانی) در این آیه خداوند به مسلمانان تذکار می دهد که اصل و منشا همهی افراد انسانی واحد است و هیچکس حق ندارد بر حسب نژاد ، قوم ، قبیله ، شکل و قیافه تفاخر کند. نکتهی ظریف در این آیهی شریفه این است که انسانها در پیشگاه خداوند تفاوت دارند اما انسان در مقام انسان و از لحاظ این جهانی نه به آن علم دارد و نه حق داوری و قضاوت. یا خداوند حکیم در این آیه میفرماید: فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه (زمر، 17 و 18) پس بندگانم را نوید ده، همان کسانی که سخن را میشنوند و از نکوترینش پیروی میکنند (ترجمه استاد کریم زمانی). این آیه شریفه این پیام را دارد که اولاً انتخاب بهترین سخن و پیروی از آن منطقاً نیاز به تعقل و تحلیل و استدلال و خوداندیشی دارد. ثانیاً مضمون این آیه در جهان امروز به مراتب مصداق بیشتری نسبت به گذشته دارد چرا که در این روزگار به واسطهی انقلاب ارتباطات و جهانی شدن، انسانها بیشتر در معرض اندیشهها و فرهنگهای گوناگون قرار میگیرند و لذا بیشتر نیاز به برگزیدن بهترین سخن و پیروی از آن را دارند.
امام علی نیز در نامه به استاندار خود، مالک اشتر مینویسد: مهربانی بر رعیت را برای دل خود پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان، و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری! چه رعیت دو دستهاند: فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق، دستهای برادر دینی تواند، و دستهی دیگر در آفرینش با تو همانند. (نامهی 53، ترجمه دکتر شهیدی).
سعدی نیز در این شعر معروف و درسآموز میگوید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
حافظ هم میگوید:
آسایش دو گیتی تفیسر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا
شاید بتوان گفت اکثر آموزهها و دستورات اخلاقی دینی و عرفانی ما جنبهی جهان شمول و جهانی دارد.
2- عقلانی و معنوی زیستن: تربیت شهروند مطلوب جهانی در بستر عقلانی و معنوی زیستن میسر است. شایسته است ما فرزندان خود را در این عصر به گونهای تربیت کنیم که از یکسو به خوداندیشی و استقلال فکری برسند و قدرت و توانایی بررسی و تحلیل و نقد امور درست از نادرست، حق از باطل، مفید از مضر و ... را داشته باشند تا برای رسیدن به هدف خود بتوانند بهترین راه را انتخاب کنند و از دیگرسو برای رسیدن به هدف خود همواره اخلاق و معنویت را دمساز خود کنند.
به نظر علما اخلاق لُبّ اخلاق و معنویت قاعده زرین است که در تمام ادیان و مذاهب به آن سفارش شده، یعنی: «با دیگران چنان رفتار کن که خوش داری با تو رفتار کنند.»باید این قاعده را از دوران مهد کودک به بچهها آموزش داد. اگر خوداندیشی و استقلال فکری و اخلاق و معنویت و به خصوص قاعده زرین در فرآیند تعلیم و تربیت فرزندان اصل قرار گیرد و آرام آرام در آنان راسخ شود ؛ آن وقت فرزندان ما گرفتار استبداد، خودشیفتگی، جزم و جمود، بیمدارایی و خرافهپرستی نمیشوند.
بعضی از اندیشمندان حوزهی اخلاق معتقدند که در برابر جنگ، خشونت، ستم، ستیزهجویی، نفرتپراکنی به نام دین و ... که جهان ما را فرا گرفته میتوان اخلاقی را پیریزی کرد که بر مبنای آن امکان یک نظم فردی و جهانی بهتر را فراهم آورد و افراد را از نومیدی و جوامع را از نابسامانی رهانید.
این اندیشمندان در اعلامیهی«به سوی یک اخلاق جهانی» آوردهاند: ما زنان و مردانی هستیم که احکام و آداب ادیان را پذیرفتهایم. ما تأکید میکنیم که در تعالیم ادیان، مجموعهی مشترکی از ارزشهای اساسی به چشم میخورد و این ارزشها اساس یک اخلاق جهانی را فراهم میآورد... ما مسئولیت فردی همهی کارهایی را که میکنیم بر عهده داریم... ما باید با دیگران چنان رفتار کنیم که خوش داریم که دیگران با ما رفتار بکنند. ما متعهد میشویم که حیات و کرامت، و تفرّد و تنوع را حرمت نهیم تا با هر شخصی، بلا استثنا، رفتار انسانی شده باشد.
ما باید شکیبایی و پذیرندگی داشته باشیم. ما باید بتوانیم ببخشاییم. از گذشته درس بگیریم اما هرگز نگذاریم که خاطرات نفرتبار، ما را اسیر و برده ی خود کنند. ما باید، با گشودن پنجرههای دلها به روی یکدیگر، و به پاس اجتماع جهانی، اختلافهای جزئی خودمان را پردهپوشی کنیم و فرهنگ همبستگی و وابستگی را به کار گیریم.
ما نوع بشر را خانوادهی خود میدانیم. ما باید بکوشیم تا مهربان و بخشنده باشیم. ما باید فقط برای خودمان زندگی نکنیم، بلکه باید به دیگران هم خدمت کنیم، و هرگز کودکان، سالخوردگان، مستمندان، رنجدیدگان، معلولان، پناهندگان و تنهایان را فراموش نکنیم. هیچ شخصی را نباید نظراً یا عملاً شهروند درجه دوم تلقی کرد یا به نحوی مورد سوءاستفاده قرار داد. باید میان مردان و زنان همکاری برابر وجود داشته باشد. هیچ نوع بیبند و باری جنسی نباید مرتکب شویم. باید همه، اشکال سلطهگری یا سوء استفاده را پشتسر گذاریم... (ملکیان، مصطفی. مهر ماندگار، ص 141).
3- آزادی و مسئولیت: ما به عنوان پدر و مادر هر هدف و غایتی را که برای تربیت فرزندمان در نظر بگیریم، مانند: رسیدن به شغل و حرفهی خوب و مناسب، انتقال میراث فرهنگی و تمدنی گذشته به نسل بعد، رسیدن به خوداندیشی و استقلال فکری، تربیت اخلاقی یا دینی، تربیت شهروند مطلوب جهانی و ... همه در گرو مسئولیتپذیری است. مسئولیتپذیری شاه کلید تربیت است. بدون شک اگر فرزند ما مسئولیتپذیر نباشد به هیچ موفقیت بزرگ و درخوری نخواهد رسید.
در گذشته به فرزندان کمتر آزادی میدادند و بیشتر مسئولیت و تکلیف میخواستند، و امروزه به عکس. تناسب میان آزادیها و مسئولیتها یکی از مهمترین مسائل تربیتی عصر ماست. ضروری است میان دایرهی آزادیها و دایرهی مسئولیتها در تمام سنین تربیتی فرزندان رعایت شود، و گر نه فرآیند تربیت، آسیبزا میشود. آزادی بدون مسئولیت سبب میشود که فرزند ما از منطق و واقعیتهای زندگی و از ارزشهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی دور شده و به انسانی تنبل ، مصرفزده ، خودسر ، مدعی و حتی سرکش و عصیانگر تبدیل شود . مسئولیت بدون آزادی نیز سبب میشود که استعدادهای فرزند ما سرکوب ، خفه و تباه شده و گرفتار انواع عقدهها و حقارتها شود.
باید به فرزندان خود تفهیم کنیم که آزادی به معنای هر کار دلم بخواهی ، هرج و مرج و هوس و هوسرانی نیست چرا که آزادیهای ما با آزادیهای انسانهای دیگر محدود میشود و آزادی بار گرانی است که انسان باید همواره بدوش بکشد. به قول ژان ژاک روسو: «آزادی غذایی پرنیروست ولی به هاضمهای پرقدرت احتیاج دارد.»
آزادی در انتخاب رشتهی تحصیلی و شغل، آزادی در اندیشه، آزادی در انتخاب همسر و ... در اصل مسئولیتآور است و به عبارت دقیقتر یعنی این که ما آن قدر بزرگ و رشید شدهایم که میتوانیم بار انتخابهای خود و مسئولیتهای آن را بدوش بکشیم:«تحمل آزادی بسیار سخت است. ممکن است انسان از بعضی انواع سطحی و کم عمق آزادی خوشش بیاید، اما تحمل آزادی به معنای دقیق کلمه، بسیار مشکل است. آزادی مطلق به معنای مسئولیت مطلق است.»(ملکیان، مصطفی. مشتاقی و مهجوری، ص 173)
4- معرفی درست فرهنگها: در کتابها و رسانههای ما فرهنگها و به خصوص فرهنگ غرب به نحو سطحی و یکسویه و کاریکاتوری معرفی میشود. در تصویری که از غرب ارائه میشود جهات مثبت فرهنگ آن نادیده گرفته میشود و تنها جهات منفی آن بزرگ معرفی میشود، برای مثال آزادی در غرب فقط به عنوان بیبند و باری جنسی معرفی میشود و حال آن که در آنجا آزادی منحصر به آزادی جنسی نیست و افزون بر این در غرب نظم ، انضباط و رعایت قانون نیز وجود دارد. در تربیت فرزندان، چه به جهت مصلحتگرایی، چه به حقیقتگرایی، ضروری است اندیشهها و فرهنگها و حتی ادیان به درستی و منصفانه و بیطرفانه معرفی شوند. چرا که قرار است فرزندان ما در عصر جهانی شدن و دهکدهی جهانی با استقلال فکری و خوداندیشی با فرهنگهای دیگر داد و ستد و تعامل مثبت و سازنده داشته باشند.
درست است در «ایده تربیت رسمی» (خواه دینی یا غیردینی) افراد برای چیزی تربیت میشوند. بهعنوان مثال، دانشآموزان و دانشجو معلمان برای «جامعه دموکراتیک» یا «طراز جمهوری اسلامی» تربیت میشوند. اما، نه «ایده انسان» و نه «ایده تربیت» تا این حد مصالحهگر نیستند که زیر بار هر «برای»ای بهصورت نامشروط بروند ؛ زیرا در هر دوی آنها انسان «هدف» است، نه «وسیله». از این رو، کسانی که به «ایده انسان» و به «ایده تربیت» نظر دارند، بیش از سؤال دربارة «انسان برای» به سؤال درباره «برای انسان» گرایش دارند، و بالتبع به بحث «تربیت برای انسان» بیش از «تربیتِ انسان برای» الویت و بها میدهند.
تز «تربیت زن برای خانواده» نیز در معرض اینگونه سؤالات قرار دارد. مثل این سؤال که این تز چگونه تربیتی را برای زن تجویز میکند؟ آیا این تربیت برازنده مقام انسانی زن هست؟ آیا در کنار تأکید بر نقش همسر آرامشبخش و مادر مراقب، امکان توسعه بدون محدودیت قوای ایمانی، اخلاقی، شناختی یا بیشتر را برای او فراهم میکند؟ آیا آنگونه که ادعا میکند، به معیار ارزش برابری زن و مرد متعهد است؟ یا نه، با وارد شدن ایده «تربیت جنسیتی» به مدار تربیت رسمی، «ایده تربیت» و معیارهایش از مدار خارج شدهاند؟
اگر واقعیت داشته باشد و ایده تربیت و معیارهایش از مدار تربیت رسمی خارج شده باشند، اما تلههایش همچنان گسترده است (بهدلیل حضور دائمی در مدار ذهن تربیتگران راستین)، و سیاست ا و برنامههایی را که به معیارهای اخلاقی آن ملتزم نباشند به دام میاندازد.
بنابر این، ایده «تربیت جنسیتی» اگر میخواهد به عرصه تربیت رسمی کشور وارد شود، و به یک سیاست و برنامه بیاثر تبدیل نشود، باید خودش را با پشتوانه اخلاقی محکمتری برای متقاضیان و عاملان تربیت توجیه کند. نباید به دلیل پایب ندی به «خانوادهمحوری» از حق توسعه قوای نفس انسانی تخطی کند، و نابرابری به ارمغان بیاورد، وگرنه به شهادت همان شواهد دینی که احضار کرده است، قابل مخالفت میشود، و البته به حکم معیارهای تربیت قابل مقاومت میشود، و در نهایت به سیاست و برنامهای خنثی بدل میشود، درست مثل سایر سیاست ها و برنامههای بیاثری که نتوانستند عاملان و متقاضیان تربیت را به لحاظ اخلاقی یا منطقی توجیه کنند و ناکام ماندند.
گرچه نهاد خانواده رکن مهم جامعه دینی ماست، اما قرار نیست این نهاد مهم تنها با ایثار و وظیفهشناسی زنان و عقبنشینی آنها تا آن سرپا بماند ، بلکه لازم است خود زنان نیز به عنوان هدف مهم باشند. از آن روی که انساناند، و همانند انسان مذکر باید با موهبت و سرمایه انسانی خود، یعنی اختیار، آگاهانه انتخاب کنند، عمل کنند و سرنوشتشان را رقم بزنند. اگر زن باید از موهبت اختیار خود کمال استفاده را بکند، پس همانند انسان مذکر نیاز دارد بر ضعفهای وجودی خویش غلبه کند، و قوای ذهنی و عقلیش را گسترش دهد تا در موقعیتهای خطیر و دشوار درست انتخاب کند، درست تصمیم بگیرد و درست عمل کند ،وگرنه، با عقل سلیم و نهفقط تحقیق و آمار هم میتوان فهمید نتیجه منطقی و اخلاقی تبعیض چیست. البته به شرطی که اصلاحگران دینی ما موفق شوند، لحظهای از افلاک نظر برگیرند و به خاک اسلام نظر بیفکنند. آن گاه شاید متوجه وضعیت فلاکتبار مردمان آن بشوند. آنگاه شاید بفهمند اکثر این مردمان فلاکتزده در دامان مادران مسلمان فلکزدهشان پرورش یافتهاند که خود در دامن حکومتها و دولتهای دینیشان بدین سرنوشت و استضعاف افتادهاند و اینها حکایت از آن دارد که نهاد کوچک و محدود خانواده نتوانسته است امکان رشد و توسعة گسترده را برای زنان مسلمان فراهم کند. اگر غیر از این بود، زنان برخی کشورهای مسلمان به دلیل اشتغال تمام وقت در نهاد مقدس خانواده باید قدسیتر و توسعهیافتهتر از همتایان خود در سایر جاها بودند، و دستپرودههایشان نیز باید مرغوبتر از سایرین بودند؛ نه اینکه با وجود این الویت و این امکانات رشد و توسعه بینظیر و تمام وقت در نهاد مقدس خانواده، در نهایت پسران و دختران محرومتر از خودشان به جامعه تحویل بدهند. پس بعید است و بهدشواری میتوان قبول کرد، و قبولاند در زمانه ما توسعه قوای نفوس انسانی زنان با محصور ماندن در حصار نهاد خانواده میسر باشد، همانگونه که برای مردان میسر نیست.
تحولات عینی نشان میدهند، رشد و توسعه قوای نفس انسانی با تحصیل ایمان، دانش و فضیلت میسر شده است که به نظر نمیرسد، حدی برای آن نه به لحاظ جنسیت، نه به لحاظ زمانی و مکانی و نه به لحاظ میزان و مقدار از سوی پروردگار تعیین شده باشد. همین تحولات عینی نشان میدهند، توسعه قوای نفس انسانی، فارغ از زن یا مرد بودن، میسر نشده است مگر با حضور آگاهانه و فعال در جای جای جهان هستی، خواه با حضور آگاهانه و فعال در محضر خداوند، تؤام با بیم و امید، و مستغرق در تجربة ایمان بر سجاده یا در جاده، یا با حضور آگاهانه و فعال در صحن خانه، تؤام با لذت و مشقت، و مستغرق در روابط عاطفی خانوادگی، یا با حضور آگاهانه و فعال در صحن طبیعت، تؤام با حیرت و کنجکاوی، و مستغرق در یک تجربه بینظیر علمی از پشت چشمی یک تلسکوپ خیره شده بر اعماق آسمان یا از پشت چشمی یک میکروسکوپ خیره شده بر اعماق ذرات عالم، یا با حضور آگاهانه و فعال در صحن جامعه، تؤام با اندوه و شادی، و مستغرق در روابط پیچیده اجتماعی، و با حضور آگاهانه و فعال در صحن کارگاه کار و هنر و معاش، تؤام با تلاش و پشتکار، و مستغرق در تجربه ساختن و لذت آفرینش.
توسعه قوای نفس انسانی، فارغ از مرد یا زن بودن، میسر نشده است مگر از طریق استقرار آگاهانه و فعال در موقعیتهای حل مسئله، تحلیل، تأمل، بصیرت، خلاقیت، یا قرار گرفتن بر سر دوراهیهای حساس ایمان و در تقاطعات پر تصادف اخلاق، یا با گیر افتادن در موقعیتهای پیچیده انتخاب و تصمیم و عمل.
و سرانجام، توسعه قوای نفس انسانی میسر نشده است مگر از طریق تجربه فهم دیگری، درست شبیه تجربه ما در این لحظه، وقتی آگاهانه و فعالانه با فهم دیگری ارتباط برقرار میکنیم، و تجربه این روابط سودمند با حضور در صحن یک انجمن علمی یا یک پایگاه تخصصی به منظور گسترش این نوع ارتباطات اجتماعی برای توسعة قوای عقلی افراد آن اجتماع رها از زن یا مرد بودن، ممکن شده است.
بنابر این، وقتی اقیانوس امکانات هستی برای توسعه قوای نفوس انسانی فارغ از زن یا مرد بودن تا این حد گسترده است، و ما نیز از موهبتی آسمانی به نام «اختیار» برخورداریم، پس چرا باید تنگنظرانه دنیای بدین گستردگی را تا این اندازه محدود و محدودتر کنیم، تا حدی که دنیای زن بشود «نهاد مقدس خانواده» که باید از باند کم پهنای آن به ملکوت پرواز کند.
فکر میکنم، از نهادهای تحقیقاتی علاقهمند به مسائل زنان مثل مرکز تحقیقات زن و خانواده انتظار میرود، با وسعت نظر بیشتری به نفس انسانی زن و راههای توسعه آن بنگرند، و راه هایی را جستجو کنند که موانع رشد و توسعه آن را برطرف کنند، نه اینکه نتایج تحقیقاتشان سیاستگذاریهای محدودکننده برای زنان را تشویق و تحریض کنند. نه بدین دلیل جنسیتی که نهاد تحقیقاتی ناظر به زن و مسائل زنان هستند، بلکه بدین دلیل حقیقی که نام «تحقیقات» بر خود دارند. «نهاد تحقیقات» هم مثل «نهاد خانواده» مهم است، زیرا فرزند حقیقت به بار میآورد، و حقیقت نیز همانند انسان مقدس است. پس، از نهاد تحقیقات انتظار داریم، بدان امید میبندیم، و از این امید دست نمیکشیم، زیرا بر این باوریم، «تحقیق» مرزهای تاریکی را در مینوردد، و ماهیتاً توسعهطلب و رهاییبخش است. پس، دلالتهایش ضرورتاً توسعه و رهایی به همراه میآورند، نه محدودیت و اسارت.
*در طبقهبندی فیلسوفان اسلامی مثل ابنسینا نیز تربیت فرزندان تدبیر یا سیاست منزل، و نه سیاست جامعه یا حکومت به شمار آمده است.
* یعنی، ممکن است شامل حال مردان نیز باشد.
* صبری که وقتی به کفه خلقت زن افزوده میشود، اثبات میکند کمفروشی همانند بیعدالتی به ذات و صفات خدا راه ندارد.
* سابقة تماس مدرنیته با دنیای اسلام حداکثر به یکی دو قرن پیش میرسد. در حالی که افول تمدن اسلامی قرنهاست که آغاز شده است. پس، با فرافکنی نمیتوان فلاکت و عقبماندگی در دنیای اسلام را صرفاً به استعمار و استثمار خارجی نسبت داد. اما، میتوان حدس خام زد که بخشی از این افول به دلیل عقبماندگی و محدودیتهای زنان به وقوع پیوسته است. زیرا برای تربیت فرزند نیز مثل سایر کارهای بشری باید عاقل بود، و آگاهانه عمل کرد.
* عضو انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .