محمد رضا شعبانعلی :
سوم دبیرستان بودم که به توصیه دوست خوبم علی صدیقیان، کتاب پختستان را خواندم. کتاب متعلق به سه دهه قبل است و توسط یک مدیر مدرسه نوشته شده.
داستان کتاب اما، داستانی برای کودکان نیست. داستان، روایت زندگی مردمی است که در یک صفحهی تخت و به تعبیر ادوین ابوت در یک سرزمین Flat زندگی میکنند. نام کتاب یعنی Flatland هم از همین مسئله اقتباس شده است.
همه در این سرزمین، دو بعدی هستند. مثلثها، دایرهها، مربعها، چندضلعیها همه و همه در کنار هم زندگی میکنند. با همه ماجراهایی که معمولاً در شهری با چنین تنوعی دیده میشود.
معمولاً نسل به نسل، تکامل ایجاد میشود. سه ضلعیها به تدریج چهار ضلعی و پنج ضلعی و شش ضلعی میشوند و نسل اندر نسل به دایره نزدیکتر میشوند. طبقه بندی اجتماعی کاملاً در پختستان وجود دارد. مربعها به سادگی با مثلثها صحبت نمیکنند. چند ضلعیها کسی را تحویل نمیگیرند و دایرهها که خود را «هندسهی کامل» میدانند راه کمال را به سایر اشکال، «موعظه» میکنند.
ماجراهای پختستان ساده است. همه در یک صفحه هستند و به خاطر همین یکدیگر را به صورت خط میبینند. از دور که نزدیک میشوی نمیدانی به یک مربع نزدیک شدهای یا یک مثلث. تازه مثلثها بلدند خودشان را از چه زاویهای به تو نشان بدهند و نزدیک کنند که گوشهی تیزشان دیده نشود.
ماجراها را باید خودتان بخوانید. زمانی که تصمیم میگیرند با رنگ کردن، کمی تشخیص شهروندان را سادهتر کنند. جالب اینجاست که دایرهها پیشنهاد میدهند نیمی از آنها به یک رنگ و نیمی دیگر به رنگ دیگر باشد. آنها اصلاً این را برای خودشان نمیخواهند. اما فکر میکنند با این روش میشود به مردم نزدیکتر شد و به رشد و کمال و دایره شدن آنها بیشتر کمک کرد.
قطعاً اگر جزییات ماجرا را دوست داشته باشید، باید کتاب را بخوانید و البته کمی هم، خواندن نثر صقیل ترجمه را – که کوشیده است تقلیدی از سبک قدیمی متن اصلی باشد – تحمل کنید.
اما آنچه من از پختستان به خاطر دارم و تا لحظهای که زندهام به خاطرم خواهد ماند، دو یا سه ماجرای ساده و کوتاه است.
یکی زمانی که «مربع» در سفرهای اکتشافی خود، به «خطستان» میرسد. آنجا یک خط طولانی است. روی آن پاره خطهایی زندگی میکنند. باور آنها بر این است که تمام دنیا همین خط است. هر پارهخطی فقط به اندازهی فاصله پاره خط عقبی و جلویی، جا برای حرکت دارد. پس تا پایان عمر، دو پاره خط دیگر را بیشتر نمیبیند.
مربع، از این وضعیت رنج میبرد. به آنها میگوید که چرا اسیر خط شدهاید؟ دنیا یک بعدی نیست. دنیای بزرگ خداوند، دو بعدی است. شما میتوانید تمام پختستان را بگردید و زندگی کنید. اما پاره خطها احساس میکنند او گمراه است. میخواهد آنها را از مسیر راست منحرف کند. هیچ کس به حرف او گوش نمیدهد.
مربع، ناامید و خسته به سفر و گشت و گذار در پختستان ادامه میدهد. به نقطستان میرسد. نقطستان همچنان که از نامش پیداست نقطهای بیش نیست. هیچ بعدی ندارد و تنها یک ساکن دارد: نقطه!
مربع به نقطه میگوید: ای نقطه! اسیر نقطستان نباش. چرا نمیآیی دنیای بزرگ را ببینی؟ تو نمیدانی که دنیا دو بعد دارد؟ تو میتوانی خطستانهای زیادی را ببینی. تو میتوانی دنیای بزرگ پخت خداوند را ببینی.
نقطه، که تصوری ندارد که در دنیا چیزی غیر از خودش وجود داشته باشد، با دقت به حرفهای مربع گوش میدهد. اما مربع را نمیبیند. دنیای او بعد ندارد. جا ندارد. فضایی برای بودن کس دیگری ندارد. با خود میگوید: چه حرفهای جالبی در مورد دنیا و عالم هستی به ذهن من میرسد. همانا من موجود منحصر به فردی هستم که اسیر نقطستان نشدهام. میتوانم در ذهن خود، دنیای یک بعدی و دوبعدی را که وجود هم ندارد، تصور کنم. من چه اندیشههای عمیقی دارم…
مربع، ناامید به گردش خود ادامه میدهد. ماجرای جالب زمانی است که کرهای که در فضا معلق است این ساکنان بیچاره و محدود پختستان را میبیند. به آنها نزدیک میشود و میگوید: ای مردم پختستان! دنیا سه بعدی است! چرا اسیر صفحهی محدود و پست پختستان شدهاید؟
هیچ کس حرفش را گوش نمیدهد. چون کره بیرون صفحه است، کسی او را نمیبیند. فقط صدایش میآید. هر کس حرفهای کره را بشنود و تکرار کند به دیوانگی و جنون و توهم متهم میشود. کره میگردد و از میان ساکنان پختستان، مربع را که حقیقتجو و جست و جوگر است، پیدا میکند. با مربع حرف میزند. حتی کره گاهی پایین میآید و سطح مقطعی با صفحه تشکیل میدهد. با بالا و پایین رفتن، دایره سطح مقطع کوچک و بزرگ میشود و از همه اینها استفاده میکند تا به مربع، تصویری از اینکه «کره بودن» چیست و سه بعدی زندگی کردن چه معنایی میدهد، بدهد!
ماجرا طولانی است و مردم شهر کره را زندانی میکنند و کره که میتواند از صفحه بگریزد به جادوگری متهم میشود و مربع بدبخت، که وجود کره و فضای سه بعدی را درک و باور کرده است، زندانی میشود.
اما آنچه من عاشقش هستم، آخرین بخشهای کتاب است. وقتی که مربع هوشمند، با کره صحبت میکند و از کره میپرسد: ای کرهی سه بعدی. آیا ممکن است دنیا ابعاد بیشتری هم داشته باشد و تو هم گرفتار حجمستان باشی؟ و کره پاسخ میدهد: دچار توهم نشو! هر چه هست همین حجمستان است. من تمام آنچه را که بود و هست، دیدهام و برایت گفتهام. کمتر از آنچه من میبینم جهل و بیشتر از آنچه برایت گفتم، خرافه است…
کتاب پختستان، توسط یک مدیر مدرسه که قدیمها معلم هندسه هم بوده است، نوشته شده. اما قطعاً مخاطبش بچهها و دانشآموزان نیستند. مخاطبش همهی ما هستیم که به دنیای کوچک خود قانع ماندهایم و در تلاش برای کشف معمای هستی، در میانهی دو قطب تعصب و خرافه، همچون آونگی ناپایدار، نوسان میکنیم…
اعتبار بخشیدن به ارزش «ارتباط» در آموزش زبان
مقدمه
جلسات اعتباربخشی کتاب درسی زبان انگلیسی پایه هشتم که با هدف ارزیابی دستاورد مؤلفان توسط معلمان متخصص در محل دفتر تألیف برگزار شد، فرصتی بود که به عنوان یک نظارهگر از زاویه و لنز رشته تخصصی خودم، وقایع این نشست را نظاره کنم. آنچه میخوانید، برداشتهایی از لنز این دوربین است که به قالب ارزیابی و پیشنهاد درآمده است. این ارزیابی که از تحلیل برآمده است، بر هدف «ارتباط» در آموزش زبان تأکید میکند. با توجه شایسته به هدف «ارتباط» در آموزش زبان، باید برای آن، در مسیر دست یابی به غایت تربیت از طریق کتاب درسی ارزش و اعتباری بیشتر قائل شد.توجه شایسته به هدف ارتباط در آموزش زبان
در اینجا، قصد دارم، به اقتضای رشتهام با دید کلینگر، کتاب درسی تازه تألیف زبان انگلیسی پایه هشتم را مورد ارزیابی تربیتی قرار بدهم. تلاش میکنم، مشکلی که معلمان متخصص آموزش زبان، به طرق مختلف سعی در بیان آن داشتند، اما در بیان روشن آن ناکام ماندند، و در نهایت در خیل مطالب دیگر گم شد، به شکلی دیگر تحلیل و بازگو کنم.
برای شروع به حساسیت و دغدغه فرهنگی مؤلفان اشاره میکنم. تجربه شخصیام در تحقیق نشان میدهد، برخلاف انتظار وقتی حساسیت نسبت به عاملی زیاد میشود، به همان اندازه میزان خطا نیز ممکن است افزایش یابد. واقعاً عجیب است، با این که میزان دقت و تمرکز بالاست و انتظار میرود مشکلی جدی رخ ندهد، اما بدترین شکل مشکلات که به نظرم «تناقضات» است، در اینجا رخ میدهد. منظور از «اینجا» وضعیتی است که در آن حساسیت به یک عامل ویژه بالاست، و با وارد شدن آن به مدار ذهن، گویی عوامل دیگر از مدار ذهن خارج میشوند. این عامل ویژه در اینجا «فرهنگ» است. من نیز در مقام ارزیاب، وقتی عامل «فرهنگ» را وارد مدار ذهن خودم میکنم، و به صحنه کتاب مینگرم (البته به کلیّات آن)، متوجه میشوم، انگار همه چیز مرتب است و کتاب زبان انگلیسی پایه هشتم «بومیسازی» شده است. اما، به محض این که همزمان عامل «ارتباط» را وارد مدار ذهن میکنم و به صحنه کتاب مینگرم، متوجه معایب بدی میشوم. منظور از «معایب بد» همان «تناقضات» است.
مثلاً میبینم از یک سو، رویکردی به نام «رویکرد ارتباطی» برای آموزش زبان اتخاذ شده است، و از سوی دیگر، با دقت و حساسیت بالای بومی و فرهنگی دروسی طراحی شدهاند که تونل اصلی ارتباطات، یعنی فرهنگ را مسدود کردهاند، و کاملاً پیراسته از فرهنگی هستند که زبان هدف بدان تعلق دارد. به نظرم، این یک جراحی و پیوند ناموفق، و از آن بدتر، یک تناقض آشکار است. زیرا، تار زبان را نمیتوان به سادگی از بافت فرهنگی که بدان تعلق دارد کشید، و در بافت فرهنگی دیگر تنید، و انتظار کارکرد درست ارتباطی از آن داشت. [پینوشت 1] این پیوند پس میزند. به نظر میرسد، این تناقض به دو صورت رخ داده است: (1) خود «ارتباط» به عنوان «هدف» فراموش شده است؛ و (2) «هدف ارتباط» در آموزش زبان، ابتدا مخدوش و سپس محو شده است. بگذارید قدری بیشتر توضیح بدهم.
همگان تأیید میکنند، دروس و مکالمههایی که تدارک دیده شدهاند، بر اساس رویکرد ارتباطی است، و قصد دارد زبان را در یک موقعیت پراگماتیک ارتباط مدارانه (یا تجربه زبان در زندگی واقعی) آموزش بدهد. اما آنچه باید دوباره پرسیده شود، این است که خود ما با آموزش زبان انگلیسی با رویکرد ارتباطی خودباورانه و فعال چه هدفی را دنبال میکنیم؟ یقین دارم، مؤلفان با اتخاذ رویکرد ارتباطی قصد ندارند فارسیزبانان از طریق زبان انگلیسی با خودشان ارتباط و تعامل برقرار کنند. بلکه میخواهند دانشآموزان با تجهیز به مهارتهای اصلی زبان هدف با دنیای انگلیسی زبان ارتباط برقرار کنند (مثلاً بتوانند امروز یا در آینده با مردمان «دیگر» در موقعیتهای واقعی یا مجازی تعامل کنند یا در دانشگاه از محصولات فرهنگی آنها مثل کتاب و مقالات علمی بهرهبرداری کنند). بنابر این، کافی نیست که «ارتباط» فقط به عنوان «وسیله» در نظر گرفته شود، بلکه باید به عنوان «هدف» نیز مورد توجه شایسته قرار گیرد. در غیر این صورت، فلسفه وجود آموزش زبان انگلیسی در برنامه درسی مدارس غیر قابل توجیه میشود.
«ارتباط» ضرورتاً دو سو (یا احتمالاً بیشتر) دارد و ارتباط مورد نظر شما، بیشک ارتباط با موجودات غیرفرهنگیِ منفعلِ یک سر و دو گوشِ بیزبان نیست، بلکه موجودات فرهنگیِ فعالِ یک سر و دو گوش زباندار و افراد ساکن دنیای فرهنگی انگلیسی زبان است. ارتباط «منِ» فارسیزبانِ فرهنگدار، یا دقیقتر است بگویم، فرهنگی با «دیگریِ» انگلیسیزبانِ فرهنگی است. بنابر این، نهتنها «او» باید در فضا و بافت فرهنگی من قرار بگیرد تا معنای زبان من را بفهمد و ارتباط برقرار بشود، بلکه «من» نیز باید در فضا و بافت فرهنگی او مستقر شوم تا معنای زبان او را بفهمم.
همچنین، اشاره به «هدف ارتباط» در آموزش زبان، اشاره به «تعامل» با «غیر» یا «دیگری» است. پس، کافی نیست که رویکرد ارتباطی ما صرفاً «خودباورانه» باشد. بلکه لازم است، برای مخدوش نشدن هدف ارتباط «خودمحورانه» هم نباشد. اما بدبختانه هست!
اگر به عناوین دروس رجوع کنیم، متوجه مخدوش شدن هدف ارتباط میشویم: ملیّت من؛ برنامه هفتگی من؛ تواناییهای من؛ سلامتی من؛ شهر من؛ و غیره. اما، اگر به محتوای مکالمات رجوع کنیم، متوجه محو شدن کامل «هدف ارتباط» میشویم. زیرا فعال شدن «من» به معنای منفعل شدن کامل «دیگری» تصور شده است، و خودمحوری بر فضای درس حاکم است. اثری از عناصر فرهنگی زبان هدف نمییابیم. طرفهای مکالمه، به ویژه در جایی که از دو فرهنگ مختلفاند (مثل مکالمات حمید و سَم یا مکالمه فانیندرا و مرتضی)، در حال «تعامل» interaction نیستند؛ یکی فعال است، دیگری منفعل و پذیرنده. بدین ترتیب، گویی بچههای ایرانی آموزش میبینند که «خود» را به «دیگری» بشناسانند، بیآنکه نیازی به شناخت دیگری داشته باشند. در حالی که در زندگی و ارتباطات واقعی «تعامل» و بده بستان جریان دارد، و شناساندن خود به دیگری نیز مستلزم قرار گرفتن در فضای تعامل، درک متقابل و همدلی است.
در نتیجه، اگر آموزش زبان را به دلیل کارکرد ارتباطیاش سودمند و لازم تشخیص دادهاید، پس به لوازم آن که «بافت فرهنگی» و عامل بودن «دیگری» است، توجه شایسته نشان بدهید، و تا این حد متن را از عناصر فرهنگی که این زبان بدان تعلق دارد، پیراسته، و تا این حد آن را «خودمحورانه» نکنید.
نباید بافت فرهنگی زبان هدف را تا این حد خنثی یا زائد تصور کرد. این خطایی است که قبلاً آزموده شده است، و خطا بودن آن محرز شده است؛ و آن وقتی بود که منتقدان در اوج رواج CLT متوجه شدند، در این رویکرد به یک عامل مهم توجه نشده است و آن زمینه context است. [پینوشت 2] البته منظور منتقدان از context بافت فرهنگی زبان اول یا «بومی» و زمینهای است که آموزش و یادگیری در آن رخ میدهد. این خطا برای ما وارونه رخ داده است، یعنی باز هم نسبت به context بیتوجهی شده است، اما این بار نسبت به بافت فرهنگی زبان دوم یا «هدف» که به نظرم، خطایی به مراتب بدتر از خطای اولی است.
ادامه دارد
ترکان عینی زاده :
نلر،جورج فردریک، 1388، انسان شناسی تربیتی، ترجمه دکتر محمد رضا آهن چیان و دکتر یحیی قائدی، تهران:انتشارات آییژ.
امروزه در روند حرکت شتابان رو به جلو و توسعه یافتگی جوامع و در نتیجه تغییرات مختلف در ساختار جمعیتی و نیز سرعت و عدم هماهنگی تغییرات فرهنگی، توجه به مسائل تربیتی از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است؛ به طوری که تعلیم و تربیت، به موضوع مورد علاقه برای علوم مختلف تبدیل شده و اندیشمندان برای حل مسائل و مشکلات این حوزه، هم زمان از دانش رشته هایی همچون زیست شناسی، روان شناسی، تاریخ، فلسفه و جامعه شناسی استفاده می کنند. در این رابطه، اخیرا توجه به انسان شناسی به عنوان منبعی برای دانش مفهومی و روش تحقیق که به طور مستقیم می تواند در بهبود آموزش و پرورش تاثیرگذار باشد، افزایش یافته است. در این ارتباط یکی از کارهای بسیار ارزشمندی که بر مباحث فرهنگی در حوزه تعلیم و تربیت تاکید دارد، کتاب جورج فردریک نلر تحت عنوان انسان شناسی تربیتی است. نویسنده در این کتاب که به زعم وی، اولین اثری است که به بررسی مباحث مربوط به تعلیم و تربیت از منظر انسان شناسی می پردازد، ابزارهای انسان شناسی را در مطالعه آموزش و پرورش به کار گرفته است. این بررسی نه تنها برخی مفاهیم و رویکردهای نظری این حوزه، بلکه جنبه عملی و کاربردی آن را نیز تشریح می کند. نکته قابل توجه در این کتاب این است که در آن نویسنده بیشتر تحلیل های خود را بر اساس تطبیق دیدگاه های پیشرفت گرایان و محافظه کاران بنا کرده است.
جورج نلر، استاد دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس، که چهره شناخته شده ای در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت است، برای اولین بار زمانی که تحت نظارت و راهنمایی برانیسلاو مالینوفسکی به مطالعات تربیتی در آلمان نازی مشغول بود، به فکر ارتباط بین آموزش و پرورش و انسان شناسی افتاد. پس از آن در 1942 و در جریان مطالعه موردی در زمینه آموزش و پرورش مکزیک، دریافت که تنها استفاده از رویکردهای تاریخی، فلسفی و سیاسی برای انجام مطالعات تطبیقی کافی نیست؛ بلکه تنوع آموزش و پرورش فقط بر اساس تضاد فرهنگ ها قابل درک است و در این ارتباط تاکید می کند که انسان شناسی علمی است که ما را با گوناگونی فرهنگ ها و تاثیر آن بر رفتار افراد آگاه می کند و قادر است تا با مطالعه روش های تربیتی فرهنگ های بدوی و مدرن، به آموزش و پرورش کمک کند. به این ترتیب وی با بهره گیری دانش و مبانی انسان شناختی، به نگارش کتاب آموزش و پرورش مردم مکزیک پرداخت که در سال 1951 توسط انتشارات دانشگاه کلمبیا منتشر شد.
کتاب انسان شناسی تربیتی که در 1978 توسط نلر به نگارش درآمد، توسط دکتر محمد رضا آهن چیان و دکتر یحیی قائدی ترجمه و در سال 1388 توسط انتشارات آییژ منتشر شد. این کتاب در مجموع شامل 8 فصل می باشد که سه فصل اول آن بیشتر به کلیاتی درباره انسان شناسی و نظریه هایی درباره فرهنگ اشاره دارد و پنج فصل دیگر آن به طور خاص به آموزش و پرورش می پردازد.
فصل اول کتاب، به تعریف فرهنگ از دیدگاه های متعدد پرداخته و ویژگی های آن را بازشناسی می کند. نلر در این فصل با نگاهی انسان شناختی به ساخت اجتماعی و فرهنگی تعلیم و تربیت می پردازد و نتیجه می گیرد که برای درک قابلیت های مدارس و شناخت عوامل خنثی کننده کارکرد آن ها باید آموزش را در بستر فرهنگ به عنوان یک کل مورد بررسی قرار داد.
نویسنده در فصل دوم کتاب به مرور دیدگاه ها و رویکردهای نظری مختلف پیرامون فرهنگ می پردازد و هر یک از آن ها را در حوزه آموزش و پرورش مورد بررسی و نقد قرار می دهد. او در این مورد به 6 رویکرد انسان شناسی در رابطه با مسائل آموزش و پرورش اشاره می کند که عبارتند از دیدگاه فراارگانیک فرهنگ، دیدگاه مفهوم گرا، دیدگاه واقع گرا، نسبی گرایی فرهنگی، جهان گرایی فرهنگی و در نهایت دیدگاه فرهنگ و شخصیت.
جورج نلر در فصل سوم کتاب تاثیر فرهنگ را بر شخصیت بررسی کرده و رویکردهای مختلف را در این حوزه مطرح می کند. به عقیده نلر روش های تربیتی در یک فرهنگ خاص، به ایجاد ساختار شخصیت مطابق با ارزش ها و نهادهای عمده فرهنگی کمک می کند. وی در این بخش از کتاب تاکید می کند که به منظور درک و شاید تاثیر گذاردن بر تغییرات فرهنگی، لازم است بدانیم که انواع شخصیت، تا چه اندازه بر توسعه فرهنگی تاثیر دارد. به علاوه این که باید تغییرات فرهنگی و هر گونه تغییری را که ممکن است خود مربیان در کودک ایجاد کنند را درک کنیم.
مولف در فصل چهارم، به تعریف و مقایسه وضعیت آموزش و پرورش در دو جامعه بدوی و مدرن اشاره می کند و در آن به بررسی ویژگی های این جوامع از منظر فرهنگ یادگیری، ماهیت دانش، نطام تشویق و تنبیه، جایگاه اجتماعی معلم و سرعت تغییرات اجتماعی، می پردازد. نلر در این ارتباط نشان می دهد که مطالعه و شناخت ساختارهای ساده تر و یکپارچه تر آموزش و پرورش در جوامع بدوی، می تواند پیش درآمد مناسبی برای درک بیشتر فرهنگ های پیچیده باشد.
در ادامه و در فصل پنجم کتاب تحت عنوان آموزش و پرورش و تغییر فرهنگی، نویسنده به تغییرات فرهنگی و نقش و جایگاه آموزش و پرورش در ارتباط با آن ها پرداخته و با تشریح رویکردهای مختلف در این باره به مقایسه آن ها با دیدگاه های انسان شناسان می پردازد. نلر بر اساس دیدگاه مفسران انسان شناس این بحث را مطرح می کند که اساسا مدرسه نمی تواند به خودی خود جریان فرهنگی و اجتماعی را متاثر سازد؛ اما می تواند به پرورش نوعی شخصیت بپردازد که نسبت به تغییرات سریع بومی در جوامع صنعتی مسئول باشد.
نویسنده درفصل بعدی کتاب، ناپیوستگی های نوینی را توصیف می کند که از نظر انسان شناسی، فرهنگ نوین جامعه صنعتی، بین شخصیت های کودک و بزرگسال ایجاد می کند؛ ناپیوستگی هایی که در پیوند با دوره نوجوانی، تنش ها و فشارهای چشم گیری را به همراه دارند. نلر در ادامه مباحث این فصل به شرح راهکارهای پیشرفت گرایان و محافظه کاران در کاهش میزان این تنش ها می پردازد.
جورج نلر مباحث کتاب را در فصل هفتم با اشاره به تضادهای ارزشی در فضای فرهنگی آمریکا دنبال کرده و پس از تقسیم این تضادها به سه دسته تضاد میان ارزش های آرمانی و واقعی، تضاد میان ارزش های گروه اکثریت و اقلیت و تضاد میان ارزش های سنتی و جدید، نقش آموزش و پرورش را در مقابله با آن ها بررسی می کند.
در نهایت فصل هشتم کتاب با عنوان برنامه درسی و معلم در یک چشم انداز فرهنگی، به طرح مباحث مربوط به سرعت و پیچیدگی تغییرات موجود در جامعه آمریکا و نحوه هماهنگ شدن مردم با این تغییرات می پردازد. جورج نلر در این ارتباط معتقد است که نحوه عمل موسسات تربیتی، تعیین نوع مواد درسی و انتقال دانش و مهارت های تخصصی شده به دانش آموز می تواند آن ها را با مسیر تغییرات آشنا ساخته و مانع شوک فرهنگی جامعه شود. از جمله دیگر موارد مورد بررسی در این فصل از کتاب، توجه نلر به آن دسته از دانش آموزان طبقات پایین جامعه است که از آن ها تحت عنوان محرومان فرهنگی یاد می کند و معتقد است که در این ارتباط انسان شناسان می توانند از طریق روش های مطالعاتی خاص خود و با شناخت فرهنگ حاکم بر زندگی آن ها، بهترین راه حل ها را جهت پیشرفت تحصیلی این گروه ارائه کنند.
در نهایت این کتاب تصویر کلی و جامعی را از انسان شناسی تربیتی ارائه می کند و می تواند در زمینه مطالعات فرهنگی تعلیم و تربیت برای دانشجویان علوم تربیتی، انسان شناسی، جامعه شناسی و روان شناسی مورد استفاده قرار گیرد.
با توسعه شغلي معلم و غنيسازي شغل معلمي، بيتفاوتي شغلي در معلمان كاسته خواهد شد و در عين حال مسئوليتپذيري شغل معلم افزايش خواهد يافت. اين مسئوليتپذيري حساسيت شغل معلم را افزايش خواهد داد و معلم نسبت به تصميمات خود براي دانشآموز " مسئوليت تضامني " پيدا خواهد كرد.
بدين شكل معلمان تنها وظيفه انتقال دانش در ساعات كلاس را به دانشآموزان نخواهند داشت بلكه ذهن آنان تماماً درگير دانشآموزان خود خواهد گرديد. انتقال بسياري از وظايفي كه در ادارات آموزش و پرورش وجود دارد به معلمان و درگير شدن معلمان با اين وظايف ضمن كاهش تصديگري وزارتخانه آموزش و پرورش و پرداختن به بوميسازي و تبديل نظري مباحث تربيتي و پرورشي به مباحث عملي و پشتيباني مدارس؛ موجب خودكفايي اقتصادي مدارس و معلمان نيز خواهد گرديد و بار مالي ناشي از توسعه شغلي معلم نيز بر دولت تحميل نخواهد گرديد.
در يادداشت گذشته با عنوان چرا معلمي شغل انبياء است؟ اشاره به توسعه شغلي و غنيسازي معلم شد. اين يادداشت در ادامه همان مبحث درصدد است گستره بحث را افزايش دهد.
وظيفه اصلي معلم ، انتقال دانش به هدف مورد نظر يعني دانشآموز ميباشد. در هر دورهاي با توجه به تعريفي كه از دانش و دانشآموز ميشود، وظايف معلم نيز تغيير مييابد. مثلا براي آمادگي تحصيلي دانشآموز در اوايل سده گذشته بر دانشآموز تاكيد ميشد. يعني آمادگي تحصيلي متمركز بر دانشآموز بود و سوالات بر محور اين موضوع بود كه آيا آمادگي تحصيلي، آمادگي براي مدرسه باشد يا آمادگي براي يادگيري. اما هدف هايي كه اخيراً براي آمادگي تحصيلي ترسيم شده است؛ آمادگي محيطي را به اندازه آمادگي دانشآموز مورد اهميت قرار دادهاند.
براين اساس ديدگاهي كه از آمادگي بوجود آمد براين نكته تاكيد پيدا كرد كه براي آمادگي تنها عواطف،؛ شناخت، زبان و تواناييهاي اجتماعي مورد نياز نيست؛ بلكه بافتي از محيط دانشآموز كه در آن زندگي ميكند و با بزرگسالان، معلمان و ساير افراد جامعه تعامل دارد نيز به همان اندازه مورد اهميت قرار دارد. بدين منظور براي تاثيرپذيري تحصيل دانشآموز، ميبايست موقعيتهاي متعددي كه دانشآموز در آن قرار دارد از قبيل خانواده، مدارس، همسايگان و تمام عواملي كه در دوران كودكي نقش دارند مورد توجه قرار گيرند. سياست گذاري هاي انجام شده براي موفقيت دانشآموز در مدرسه پنج حيطه را براي رشد و يادگيري دانشآموز شناسايي كرده است كه براي موفقيت وي در مدرسه از اهميت فراواني برخوردار است: سلامت جسماني و رشد حركتي، رشد عاطفي و اجتماعي، روش هاي يادگيري، رشد زباني و دانش شناختي و عمومي از آن جملهاند.
بنابراين با اين تعريفي كه از آمادگي دانشآموز وجود دارد و حيطه آمادگي دانشآموز به فراتر از خود دانشآموز گسترش پيدا كرده است؛ نقش معلم نيز بايد تغيير يابد و مبتني بر آن ترسيم گردد. به عبارتي نقش معلم تنها انتقال دانش به دانشآموز نميباشد بلكه فراتر از آن بررسي سلامت جسماني، عاطفي و اجتماعي، زباني و شناختي دانشآموز ميباشد كه نيازمند مطالعه بر خود دانشآموز، خانواده وي و محيطي كه دانشآموز در آن زندگي ميكند ميباشد. به عبارتي معلم؛ كدهاي ژنتيكي كه هر دانشآموز با خود به همراه دارد، رمزگشايي مينمايد. اين كدها شامل كدهاي ژنتيك رفتاري دانشآموز نيز است كه از طريق ارث به ميراث برده است.
بنابراين معلم علاوه بر تسلط بر دانش شناختي ميبايست به عنوان يك روان شناس، جامعهشناس و يك متخصص در امور تربيتي نيز نقش آفرين باشد. اين تعريف جديد از نقش معلم؛ نياز به توسعه شغلي معلم و غني سازي شغلي، شغل معلمي را افزايش ميدهد. بنابراين ساختاري كه براي شغل معلمي ميبايست تعريف گردد بايد به نحوي طراحي گردد كه منجر به افزودن وظايف جديد به شغل معلمي باشد. افزودن وظايف جديد به ساختارشغلي معلمي نيز نيازمند افزودن توانمندي معلمان نيز است كه از هماكنون دانشگاه فرهنگيان ميتواند اين نقش را برعهده گيرد. اين ساختار با تشكيل سازمان نظام معلمي براي معلمان ميتواند منجر به توسعه شغلي و غنيسازي شغلي معلمان گردد.
با توسعه شغلي معلم و غنيسازي شغل معلمي، بيتفاوتي شغلي در معلمان كاسته خواهد شد و در عين حال مسئوليتپذيري شغل معلم افزايش خواهد يافت. اين مسئوليتپذيري حساسيت شغل معلم را افزايش خواهد داد و معلم نسبت به تصميمات خود براي دانشآموز مسئوليت تضامني پيدا خواهد كرد.
بدين شكل معلمان تنها وظيفه انتقال دانش در ساعات كلاس را به دانشآموزان نخواهند داشت بلكه ذهن آنان تماماً درگير دانشآموزان خود خواهد گرديد. انتقال بسياري از وظايفي كه در ادارات آموزش و پرورش وجود دارد به معلمان و درگير شدن معلمان با اين وظايف ضمن كاهش تصديگري وزارتخانه آموزش و پرورش و پرداختن به بوميسازي و تبديل نظري مباحث تربيتي و پرورشي به مباحث عملي و پشتيباني مدارس؛ موجب خودكفايي اقتصادي مدارس و معلمان نيز خواهد گرديد و بار مالي ناشي از توسعه شغلي معلم نيز بر دولت تحميل نخواهد گرديد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
فاضلی :
چند نكته كاربردی در خصوص بودجه آموزش و پرورش قابل توجه است :
الف-عناوین بودجه آموزش و پرورش به سه بخش تقسیم میشود :
1- هزینههای جاری 2- تملك دارایی و سرمایه ای 3- هزینه های آموزشی . اما در حال حاضر این بودجه دارای دو عنوان است و هزینه های آموزشی در ذیل هزینه جاری قرار داده شده است. دولت هرساله به دنبال كاهش بودجه دستگاه های خود در بخش هزینههای جاری و افزایش آن در تملك دارائی است در حالی كه امروز آموزش یك نوع سرمایه گذاری است ؛ به ویژه در آموزش و پرورش كه یک سرمایه گذاری بین المللی می باشد ؛ بدین جهت درآمد حاصل از نفت كه سرمایه بین المللی به حساب می آید، باید در قسمت آموزش هزینه شود.
ب- واحد هزینه در آموزش و پرورش از دانش آموز به كلاس تبدیل شود و بودجه سالانه به ازاء كلاس با تراكم استاندارد تعیین گردد. در حال حاضر بودجه آموزش و پرورش با توجه به میانگین و نسبت میان معلم و دانش آموز، با هم یك دوازدهم در سطح كشور محاسبه می شود. در این روش پوشش نود و نه درصد دانش آموزی در روستاها هزینه زیادی دارد . این امر از بودجه كلاس های متراكم در شهرها نسبت به میانگین یك دوازدهم میكاهد.
بنابراین ضروری است واحد اصلی ، مدرسه و كلاس باشد و هزینه آن برآورد شود.
ج- سهم مالیاتی كه از مردم گرفته میشود و سهمی كه از منابع طبیعی (نفت و گاز و ...) حاصل می شود نسبت آن با تعداد دانش آموزان كشور تعیین می شود .
د- مقایسه ای بین كشورهای رقیب ایران در چشم انداز 1404 (22كشور) صورت گیرد و اعتبارات با دو نسبت GDP و نسبت اعتبارات آموزش و پرورش با بودجه دولت تعیین شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از قسمت های جذاب کتاب آن جایی است که مؤلف به معرفی نقش رفتاری افراد در جلسات می پردازد و چگونگی به انحراف کشیده شدن جلسات از دستور کارخود را نشان می دهد و نقش افرادی که مهار جلسه ها را به دست می گیرند و فرصت اظهار نظر را از دیگران سلب می کنند و یا با تبدیل جلسات به بحث های دو طرفه و بی اعتنایی به سایرین ،امکان اثر بخشی جلسات را کم می کنند،را برملا می کند.
نام کتاب:فنون اداره جلسات
نام نویسنده:احمد پیروز ناشر:مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی
سال انتشار: 1386 تعداد صفحات:174
برگزاری جلسات با نام هایی مانند شورا،کمیسیون، انجمن، کانون، هیئت و... در مؤسسات، شرکت ها و سازمان ها موجب می شود تا مقامات و مسئولان این نهادها از طریق گردهمایی افراد متخصص و اندیشمند بتوانند تصمیمات لازم را در زمینه راهبردها، خط مشی ها و اهداف واحد های مربوطه اتخاذ و موضوعات مورد بحث را از دیدگاه های علمی و تجربی افرادی که گرد هم آمده اند تجزیه و تحلیل کنند و راه کارهایی مناسب برای رفع موانع پیش روی خود بیابند یا مسائل از قبل بررسی شده را تصویب و برای ساده کردن امور، مجوزهای لازم را صادر کنند ؛ به همین دلیل تشکیل و اداره جلسات از اهمیت خاصی برخوردار است و همگان باید از فنون آن اطلاع بیابند.
خوانندگان می توانند از طریق مطالعه این کتاب با اصطلاحات ،تعاریف و مفاهیم جدید فن اداره جلسه و نیز از شیوه های تنظیم دستور جلسه ،کیفیت دعوت و نمون برگ های دستور جلسه و نحوه نوشتن صورت جلسه آگاهی بیابند.
در فصل هایی از این کتاب راجع به مبانی نظری شورا و هدف های جلسات مشورتی و اقداماتی که قبل و بعد از جلسات باید انجام شود سخن به میان می آید.در بخشی از کتاب طرز کار جلسات مشورتی، جلسات کارگاهی، جلسات آموزشی، جلسات اجرایی و تصمیم گیری ،کاربرد تکنیک دلفی در جلسات تصمیم گیری و... به همراه نمون برگ های مربوط به تشکیل کمیته های مورد نیاز بیان می شود.
مولف در بخش دیگری از کتاب به بررسی عوامل مؤثر در تشکیل یک جلسه موفق می پردازد.یکی از قسمت های جذاب کتاب آن جایی است که مؤلف به معرفی نقش رفتاری افراد در جلسات می پردازد و چگونگی به انحراف کشیده شدن جلسات از دستور کارخود را نشان می دهد و نقش افرادی که مهار جلسه ها را به دست می گیرند و فرصت اظهار نظر را از دیگران سلب می کنند و یا با تبدیل جلسات به بحث های دو طرفه و بی اعتنایی به سایرین ،امکان اثر بخشی جلسات را کم می کنند،را برملا می کند.
در فصل انتهایی کتاب فرآیند برگزاری و مراحل اجرایی کار و ارزش یابی فعالیت ها در قالب پرسش نامه ای مطرح می گردد. کتاب در نه فصل تنظیم شده است و می تواند در آگاهی از نحوه برگزاری شوراها در مدارس مفید باشد.
انتظار مي رفت براي اين امر مهم که " به صورت امر حاكميتي " تلقي شده است ، تمام ارکان نظام و تمام احاد ملت و تشکل هاي مدني ، تشکل هاي صنفي و حرفه اي و ...در يک بسيج عمومي مشارکت داده مي شدند تا با مطالعه علمي و نگرشي همه جانبه اين لايحه به مجلس شوراي اسلامي ارسال مي شد، نه به صورتي که اساسي ترين بخش آن مغفول مانده است .
به نام دوست که هرچه داريم از اوست
نقد و بررسي نظام رتبه بندي حرفه اي معلّمان وجذب و تامين منابع انساني وزارت آموزش و پرورش
توسط شوراي منطقه شش سازمان معلمان ايران
قطره قطره جمع شود وانگهي دريا شود .
لطفا اين قطره را براي دريا شدن همراهي نمايید .
لایحه رتبه بندي معلمان را که تاريخ (۱۳۹۲/۴/۲) در هیئت وزیران به تصويب رسیده و به مجلس شوراي اسلامي ارائه گرديده است و مجلس شوراي اسلامي آن را اخيرأ ( در سال 1393 ) به هیات دولت عودت داده است تا اشکلات آن برطرف شود به شرح ذيل مورد بررسي و نقد قرار مي دهيم .
اميد است که اين مختصر در کنار، بررسي ها ارزشمند ديگران منشاء خير و اثر فراوان گردد .
پيش گفتار :
جناب آقاي دکتر حميدرضا حاجي بابايي مقام محترم وزارت آموزش و پرورش در پيش گفتار نظام رتبه بندي حرفه اي معلّمان و جذب و تامين منابع انساني وزارت آموزش و پرورش مي فرمايند : آموزش و پرورش مهمترين نهاد اجتماعي كشور و مولد سرمايه اجتماعي است و تحول در آن مورد تاكيد و توجه جدّي قرار گرفته است. لازمه اين تحول حمايت همه جانبه از معلمان است زيرا آنان نقطه آغاز اين تحول بوده وبا دانش و مهارتي كه كسب مي كنند مي توانند محيط مدارس را به فضاي رشد و بالندگي مبدل نمايند. نگاه داشت شأن و منزلت معلم و تأمين آرامش روحي و معيشتي او شرط بقاء و پيشرفت، مبناي توسعه پايدار كشور است. معلم از اركان مهم آموزش و پرورش و عامل اصلي تغيير در بينش، روش و رفتار فرزندان ميهن اسلامي در بهترين دوره هاي زندگي آنان است ؛ با توجه به اعتبار و ارزشي كه بر معلم متصور است سرمايه گذاري براي تربيت، تامين معيشت و حفظ شأن و منزلت اين ركن اساسي تعليم و تربيت بهترين و سودمندترين نوع سرمايه گذاري است. بدين جهت نمي بايست نوع و جنس كار معلم را از نوع و ماهيت كار اداري قلمداد نمود چون معلم اصلي ترين و تأثيرگذارترين مؤلفه تعليم و تربيت است و نقش الگويي و هدايت گري، او را تا جايگاه رفيع انبياء ارتقاء داده ؛ اين مسئله همواره يكي از دغدغه هاي اساسي اينجانب بوده كه چه طور مي توان منزلت پيامبرگونه معلم را در فرآيند تعليم و تربيت ارتقاء داد.
اين نگرش و توجه به اين امر كه نوع، اهميت و ماهيت شغل معلمي همسو و مشابه با مشاغل آموزش عالي در كشور است ايجاب مي كند نظام رتبه بندي و جذب معلمان جداي از مقررات عمومي تدوين گردد و خوشبختانه اين مهم در سياست هاي كلي ايجاد تحول در نظام آموزش و پرورش كشور ابلاغي مقام معظم رهبري (مدظله العالي ) و سند تحول بنيادين آموزش و پرورش مصوب شوراي عالي انقلاب فرهنگي و راهبردهاي نقشه جامع علمي كشور مورد توجه و تاكيد قرار گرفته و با صراحت بدان اشاره شده است. باتوجه به اين اسناد، نظام رتبه بندي حرفه اي معلمان و جذب و تأمين منابع انساني آموزش و پرورش در قالب يك لايحه براي سير مراحل تصويب در مجلس شوراي اسلامي تقديم دولت گرديده و از سويي موارد مربوط به شورايعالي انقلاب فرهنگي به آن شورا نيز براي تصويب پيشنهاد شده است.
اين موضوع در جلسات متعدد با حضور صاحب نظران و دست اندركاران شورايعالي و شوراي معاونين وزارت آموزش و پرورش مورد بحث و بررسي قرار گرفته است .
در اين پيش گفتار توجه به دو نکته ضروريست :
1. انتظار مي رفت براي اين امر مهم که " به صورت امر حاكميتي " تلقي شده است ، تمام ارکان نظام و تمام احاد ملت و تشکل هاي مدني ، تشکل هاي صنفي و حرفه اي و ...در يک بسيج عمومي مشارکت داده مي شدند تا با مطالعه علمي و نگرشي همه جانبه اين لايحه به مجلس شوراي اسلامي ارسال مي شد، نه به صورتي که اساسي ترين بخش آن مغفول مانده است .
2. متاسفانه منابع بودجه لايحه تأمين نشده ، لذا مجلس محترم شوراي اسلامي هم به همين دليل لايحه را به دولت عودت نمودند . آن هم درشرايط رکود ، تورم ،نقدينگي بالا ، بدهي معوقه بانک ها و... تأمين اين بودجه هر چند ضروري براي دولت امکان نيست . متأسفانه بايد مردم و مسئولين درک کنند که :
دوران کسب درآمد هاي افسانه اي ناشي از افزايش قيمت نفت ( در آمد 8 ساله ، باکل درآمد تاريخ فروش نفت برابري مي نمايد ) به سر آمده است .در اين دوران طلايي ، چه سهمي نصيب معلمان شد ! جزء آنکه در خبر ها شنيدند که يک چهارم نقدينگي کشور در اختيار 600 نفر است . بله متأسفانه در اين دوران طلايي ، تحصيلات بانکي که بدون ضمانت هاي واقعي در اختيار افراد حقيقي و حقوقي قرار گرفته است ،بدهي معوقه بانک ها درسال 1393 به صد هزار ميليارد تومان رسيده است . پرداخت نقدي يارانه ها ارثيه شومي است که توان دولت را براي کار هاي اساسي و زير بنايي به صفر رسانده است . (کل بودجه آموزش و پرورش در سال جاري ، 21 هزار ميليارد تومان است که نسبت به سال قبل 26 % افزايش داشته است که 98% اين بودجه فقط براي حقوق پرسنل استفاده مي شود .)
صد تأسف که از اين درآمد افسانه اي ، چيزي اندوخته و ذخيره نشده است .
هزار تأسف که اين درآمد افسانه اي صرف زير ساخت هاي آموزش و پرورش و ... نشده است .
ميلیون تأسف که با وجود اين درآمد افسانه اي ، رکود و تورم ،اقتصاد و....را زمين گير کرده است .
ميليارد تأسف که با وجود اين درآمد افسانه اي ، برخي از سيلوهاي انبار گندم هم به ته رسيده بود .
ده ميليارد تأسف که با وجود اين درآمد افسانه اي ، در حال حاضرجامعه مجبور است سياست هاي اقتصاد مقاومتي ، سياست اقتصاد انقباضي و ... را تجربه کند .
صد ميليارد تأسف که برخي پيشنهادات ارائه شده از سوي مسئولين گذشته و همفکران صديق شان ، بر فرض کسب همان درآمد هاي افسانه اي استوار است .
هزار ميليارد تأسف که در سايه فشار هاي اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي و ... ، برخي آحاد ملت و نهاد هاي مدني و تخصصي از "دولت تدبير و اميد " انتظار بي تدبيري دارند و خواسته هايي مطرح مي شود که اميد به "کليد تدبير " به نااميدي تبديل شود . انگار نه انگار که اين دولت در حال حاضر در چند جبهه مهم تلاش مي کند . موفقيت اين دولت در هر جبهه اي ، موفقيت جمهوري اسلامي ايران است که منجر به سر بلندي و افتخار ، بهروزي و سعادت همه ملت ايران مي گردد .
يکي از چالش هاي امروز آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران ، تعداد زياد معلمان است که حقوق اندک مي گيرند . ولي اين حقوق کم (حقوق پرسنل)98% بودجه آموزش وپرورش را مي بلعد .پس چگونه زير ساخت ها ارتقاء يابد . در مدارس دولتي هم از والدين دانش آموزان به طرق مختلف پول دريافت مي شود تا هزينه هاي اوليه مدارس شامل آب ، برق ، تلفن و سوخت زمستاني و .... تأمين شود . راندمان آموزشي در مدارس ، به خصوص در مدارس دولتي آن قدر پائين است که کلاس هاي خارج از سيستم رسمي آموزش و پرورش ، وقت ، گرانمايه ترين سرمايه دانش آموزان و قسمت قابل توجهي ازدرآمد خانواده را به تاراج مي دهد .
باز هم به اصول مهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اشاره مي شود که آموزش و پرورش رايگان است و يا حداقل مي گوييم که بايد رايگان باشد .
بله حکومت بايد شرايط آموزش و پرورش رايگان را براي همه فرزندان اين مرز و بوم را فراهم نمايد.
بله بايد دولت کوچک شود . کوچک شدن دولت يعني کم شدن کمي و کاهش هزينه هاي دولتي ، دولت بايد نظارت داشته باشد و امور اجرايي را بخش خصوصي و ديگر بخش هاي اقتصادي عهدار شوند .
بله راه نويني را بايد دنبال کرد تا نتايج جديد بدست آيد .
قطعأ ادامه راه گذشته ، اصول مقدس قانون اساسي را تأمين نمي کند .
قطعأ ادامه راه گذشته ، منجر به تعالي جمهوري اسلامي ايران نمي شود .
قطعأ ادامه راه گذشته ، فرزندان اين مرز وبوم و آينده سازان جمهوري اسلامي ايران را براي آباداني و پيشرفت اين آب و خاک تربيت نمي کند .
قطعأ ادامه راه گذشته ،مشکل آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران را بر طرف نمي کند .
قطعأ ادامه راه گذشته ، ...مشکلات موجود با همت مردم و مسئولين و نهاد هاي مدني به عنوان حلقه واسط بين مردم و مسئولين بايد برطرف شود تا تأخير پيش آمده در حصول به " سند چشم انداز " جبران شود .
1. آنچه ناشي از بي تدبيري است .با تدبير و اميد ، صبر ،پايداري ،خرد ، پرهيز از شتاب زدگي ،تعامل سازنده و ...برطرف مي شود .
2. در مبارزه با فساد ، . طبق فرموده ي رهبر معظم انقلاب :
" مبارزه حقيقي با فساد وظيفه مجلس شوراي اسلامي و قوه قضائيه مي باشد ."
که ديگر مسئولين ، مردم ، نهاد هاي مدني ،اصحاب رسانه و... به ياري اين دو قوه مي شتابند .
3. آنچه مربوط به حقوق شهروندي است با طراحي برنامه هاي هماهنگ ، همسو ،هم پوشان ، هم راستا و . . ، بلند مدت ، ميان مدت ، کوتاه مدت تأمين مي شود .
اسناد بالا دستي ،پائين دستي و ...در تعامل سازنده بين متخصصين و برنامه ريزان و مردم که توسط نهاد هاي مدني ، تشکل هاي صنفي وحرفه اي در ديالوگي سازنده و فراگير با حضور تمام گرايش ها ، نحله هاي فکري ،در يک روند علمي تدوين مي شوند .قطعأ فرموده ي جناب آقاي دکتر حاجي بابايي که در پيش گفتار مي فرمايند :
آموزش و پرورش مهمترين نهاد اجتماعي كشور و مولد سرمايه اجتماعي است و تحول در آن مورد تاكيد و توجه جدّي قرار گرفته است ،صحيح مي باشد ولي به نظر مي رسد راهکار ارائه شده مناسب نمي باشد .
پيش فرض ما اين است که مشکلات آموزش و پرورش ، به سر پنجه تدبير فقط و فقط مقام محترم وزارت آموزش و پرورش ( هر وزيري) و يا با کليد تدبير و اميد دولت ( هر دولتي ) قابل حل نمي باشد . مگر عزم ملي ، فراخوان عمومي ، بسيج ملت هميشه در صحنه ، با حمايت تمام گروه ها و جناح ها و دعوت همه تشکل هاي مدني به ديالوگ و ...راه گشا مي باشد .قطعأ تمام بخش هاي حکومت و همه آحاد ملت مکلف هستند به آموزش و پرورش نگاه نوين داشته باشند و در جهت احياي اين نظام جديد آموزش و پرورش جهاد نمايند و اين مهم بدون حضورتشکل هاي مدني ،تشکل هاي صنفي و حرفه اي جامعه به ويژه جامعه بزرگ فرهنگيان محقق نمي شود ، آن هم در ديالوگي ين آنها و متخصصين و برنامه ريزان و تنظيم کنندگان اسناد بالا دستي که بر پايه مطالعه ، تحقيق و پژوهش علمي استوار باشد .
لذا به حکم وظيفه ، نقطه نظرات خود را ( چون قطره اي ) جهت نقد و بررسي کارشناسان ، برنامه ريزان ، احاد ملت ، فرهنگيان عزيز و ديگر تشکل ها و ...ارائه مي نمايیم .
قطعأ نقد بزرگان و ديگر تشکل ها و ... آلايندگي اين قطره را در درياي بيکران ، پالايش مي نمايد .
قطره قطره جمع شود وانگهي دريا شود .
لطفا اين قطره را براي دريا شدن همراهي نمايد .
ص 11
اهداف طرح :
1- بازسازي نظام تعليم و تربيت كشور بر پايه انديشه هاي ناب اسلامي و آرمان ها و رويكردهاي انقلاب اسلامي که بر پايه مطالعه ، تحقيق و پژوهش علمي استوار باشد . و هم راستا با برنامه و اسنادبالادستي باشد .
15- توسعه ي مشاركت معلمان در فرآيند به سازي برنامه هاي آموزشي، پژوهشي، تربيتي و فرهنگي ،بهره وري از تخصص و دانش و تجربه ي خيل عظيم فرهنگيان فرهيخته در برنامه ريزي و تدوين اسناد بالا دستي به عنوان بازخورد اطلاعات مجريان طرح ها و برنامه ها ، بدون حضور و تقويت تشکل ها ي مدني و صنفي و حرفه اي امکان پذير نيست .آن هم در ديالوگي سازنده بين آنها و متخصصين و برنامه ريزان و تنظيم کنندگان اسناد بالا دستي .
: در ادامه صفحه 11 پنج مورد ( از 16 تا 20 اضافه شود )
16 – بهره وري از تشکل هاي مدني و تخصصي فرهنگيان در برنامه ريزي و تدوين اسناد بالا دستي
17- آموزش حقوق شهروندي و تربيت معلم آگاه به حقوق شهروندي که منجر به آموزش دانش آموز شهروند شود . بر اساس آن که از نخل برهنه سايه داري مطلب . معلمي که به حقوق شهروندي خود آگاه نباشد چگونه مي تواند دانش آموز، آگاه به حقوق شهروندي تربيت کند .
18 – توانمند ساختن معلمان به فعاليت گروهي و تقويت حضورآنان در تشکل ها ي مدني و تخصصي تا اين معلم بتواند دانش آموزان براي زندگي و کار تيمي تربيت کند .
19 – ايجاد روحيه شاد و پر تحرک در بين فرهنگيان که آموزش دهنده نسل آينده جامعه ايران اسلامي هستند .
20 – مسلط شدن فرهنگيان به مقوله ديالوگ که تنها وسيله زندگي در دنياي امروز است . زيرا معلمان مکلف هستند فرزندانمان را براي زندگي در دهکده کوچک آماده سازند .
ص 12
وزارت آموزش و پرورش در اجراي نظام رتبه بندي معلمان موظف به انجام اصلاحات در نظام تعليم و تربيت و اجراي موارد زير است:
ص 12 :
اجراي زير نظام هاي اصلي : در صفحه 12 شش مورد ( از 7 تا 12 اضافه شود )
7 – چطور براي رتبه بندي پزشکان ، مهندسان ،وکلا و ... نهاد هاي مدني مستقل از دولت عمل مي کنند ولي براي رتبه بندي معلمان، به شرح وظايف، دستگاه عريض و طويل آموزش و پرورش اضافه مي شود .
8 – با تقويت و به کار گيري نهاد هاي مدني و انجمن هاي تخصصي مي توان ، بار اجرايي را از دوش دولت و وزارت آموزش و پرورش برداشت . دولت بايد برنامه ريزي و ريل گذاري کند و اجرا رابه بخش هاي ديگر واگذار نمايد و به نقش کنترل و نظارت خود بپردازد .
9- نهاد هاي مدني با تکيه به خيل عظيم فرهنگيان و صنعتگران ، واحد هاي توليدي و خدماتي و پزشکان ومهندسان ، هنرمندان و .... مي توانند در صورت ايجاد عزم ملي ، جهت تربيت دانش آموزان براي بخش ها ي مختلف جامعه از امکانات گسترده جامعه کمک بگيرند .،به شرط آنکه مسائل آموزش و پرورش در رابطه با کل جامعه نگريسته شود و همه آحاد ملت و همه نهاد هاي حکومتي همسو ( نه درجهات مختلف ) به ياري آموزش و پرورش بشتابند .
10 -ايجاد ديالوگ بين متخصصين و برنامه ريزان آموزش و پرورش با معلمان که مجريان آن برنامه ها هستند به واسطه مديريت ، نهادهاي مدني ، تشکل هاي صنفي و حرفه اي ، انجمن هاي تخصصي معلمان ، مدرسان ، فرهنگيان فرهيخته
بايد معلمان ، مجريان طرح ها و برنامه ها ي آموزش و پرورش و متخصصين پژوهشگر و برنامه ريزان آموزش و پروش ، مفاهيم ، قواعد و روند ديالوگ را فرا بگيرند . بايد شرايطي فراهم شود تا در عمل اين آموزش ها را تمرين نمايند .
11– کوچک سازي وزارت آموزش و پرورش (وقتي 18 ميليون دانش آموز داريم ، يک ميليون معلم داريم و حالا که 11 ميلون دانش آموز داريم باز هم يک ميليون معلم داريم که 750 هزار نفر سر کلاس هستند و 250 هزار نفر اداري هستند . )
انتقاد ازمسئولين قبلي آموزش و پروش که چرا جهت کاهش معلمان طي اين سالها برنامه ريزي نداشته است .
پيشنهاد به مسئولين آموزش و پرورش جديد ، با توجه به آمار، تعداد پرسنل خود را از نظر کمي براي آينده تنظيم نمايد تا در آينده با ازدياد معلم و يا کمبود معلم مواجه نشويم .
در اين شرايط هر گونه استخدام جديد ، حتي استخدام حق التدريس ها سم مهلک است .
يا طرح افزايش ساعات کار معلم در هفته براي مقطع متوسطه که با افزايش حقوق و محاسبه در بازنشستگي همراه مي شود نيز خطرناک مي باشد .
کل بودجه آموزش و پرورش در سال جاري ، 21 هزار ميليارد تومان است که نسبت به سال قبل 26 % افزايش داشته است که 98% اين بودجه فقط براي حقوق پرسنل استفاده مي شود .
وقتي 98% بودجه آموزش و پرورش فقط براي حقوق پرسنل استفاده مي شود .چگونه مي توان چالش ها را برطرف کرد .
12 – بايد پوسته تنگ آموزش و پرورش شکافته شود و اين نهاد تاثير گذار در جامعه که تربيت آينده سازان جمهوري اسلامي ايران را عهده دار است با صنعتگران ، فعالان اقتصادي ، ارائه دهندگان کالا و خدمات ،بانکداران ، هنرمندان ،رسانه ها و ...ارتباط دو سويه و متقابل برقرار نمايد تا در يک فرآيند برنامه ريزي و اجراي دو جانبه نياز هاي يکديگر را برآورد نمايند .
ادامه دارد
*حضور در میان همکاران و ارتباط مداوم با سایت «سخن معلم» موجب شده است با اعتماد به نفس بیشتری از «معلمی» سخن گفته شود و بدانیم که در این راه تنها نیستیم.
*وقتی با این سایت آشنا شدم احساس کردم که دیگر این پرسش موضوعیت ندارد و تا حدی می توان از طریق آن، به عنوان یک معلم، اهداف خود را پی گیری کرد.
مدت مدیدی نیست که با سایت وزین «سخن معلم» آشنا شده ام. از آن زمان همواره سعی کرده ام در اولین فرصت مطالب جدید آن را ببینم و برخی از آنها را بخوانم. ضمن آرزوی موفقیت برای دست اندرکاران، بی اغراق باید بگویم که این سایت حداقل از دو جهت بر زندگی روزمره ی من تأثیر مثبت داشته است:
اول این که همیشه با این پرسش دست به گریبان بودم که چرا معلمان علی رغم تمام مسائل و مشکلاتی که دارند از امکانات دنیای مجازی برای بازتاب مشکلات، مطالبات، عقاید و نظرات خویش بهره ی لازم نمی برند.
وقتی با این سایت آشنا شدم احساس کردم که دیگر این پرسش موضوعیت ندارد و تا حدی می توان از طریق آن، به عنوان یک معلم، اهداف خود را پی گیری کرد. دوم این که در این مدت زمان نسبتاً کوتاه، مطالب جدی و عمیقی را خوانده ام که برای بهتر شدن فضای تدریس و آموزش و حتی زندگی اجتماعی بسیار مفید بودند. نکته ی دیگر این که حضور در میان همکاران و ارتباط مداوم با سایت «سخن معلم» موجب شده است با اعتماد به نفس بیشتری از «معلمی» سخن گفته شود و بدانیم که در این راه تنها نیستیم.
حُسن و هنر سایت را جمله _ از دید و نگاه شخصی من _ بگفتم اما بهتر آن است که عیب آن نیز باید گفته شود:
- سیمای ظاهری سایت چندان زیبا و جذاب نیست.
- مطالب به صورت موضوعی دسته بندی نمی شوند: برای مثال مباحث و مشکلات اداری و مقالات نظری باید از یکدیگر متمایز باشند که نیست.
- باید در نظر داشت که ممکن است برخی از مخاطبان این سایت و مطالب آن کسانی باشند که معلم یا فرهنگی نباشند و از آن جایی که ارتباط میان معلمین و بدنه ی جامعه بسیار مهم است لذا اگر این امر در نظر گرفته شود ممکن است کار ما معلمان در مدارس آسان تر و مثمر ثمرتر شود.
نویسنده: الین مک ایوان ، مترجمان: دکتر ژاله حساس خواه و دکترعباس صادقی
ناشر: انتشارات دانشگاه گیلان 1386 - تعداد صفحات:204 صفحه - موضوع:تدریس اثر بخش
مک ایوان در این کتاب به شرح و توضیح ده ویژگی مهم معلمان کارآمد می پردازد. وی در باره خاستگاه این ویژگی ها می نویسد:"با توجهی خاص تلاش نمودم تا ارتباط بین عملکرد معلم به هنگام تدریس و موفقیت شاگردان در فرا گیری را بیابم،سپس فهرست به دست آمده را به تعدادی از مربیان برجسته دادم تا اولویت هر ویژگی را در برابر دیگر ویژگی ها تعیین نمایند".(ص3)
نویسنده که خود معلم و کتابدار و معاون آموزشی یک مدرسه در حومه شیکاگو بوده، این ده ویژگی را در قالب سه گروه تقسم بندی می نماید:
الف-ویژگی های شخصیتی که شخصیت یک معلم را تشکیل می دهد. ب- ویژگی های آموزشی که نتیجه را تعیین می کند.ج- ویژگی های فکری که دانش ،کنجکاوی و آگاهی را نشان می دهد.
در گروه اول سه ویژگی: 1- مسئول و عاشق 2- مثبت و واقعی 3-معلم – رهبر را می گنجاند. (ویژگی سوم یعنی رهبری را به کمک کردن مرتبط می سازد.)
گروه دوم شامل این ویژگی هاست: 4- دانایی .توضیح اینکه به نظر نویسنده :"معلم کارآمد تجلی دانایی است"(ص19) یعنی اِشراف،هماهنگی ،آگاهی و توانایی کنترل سه جنبه از زندگی کلاسی:1-مدیریت و سازمان دهی کلاس2 - مشارکت شاگردان 3- مدیریت زمان رادارد. 5- سَبک."معلم کارآمد،سبک شخصی و منحصربه فردخود را با آمیختن تدریس با نقش گذاری، اشتیاق، تحرک، شوخ طبعی، ابهت، خلاقیت و نوآوری به نمایش می گذارد."(ص21)6-مهارت انگیزشی.
"معلم کار آمد یک انگیزه دهنده تمام عیار است که به توانایی خود در تأثیرگذاری بر زندگی شاگردانش اعتقاد دارد."7-کارآیی آموزشی."معلم کارآمد،یک استاد مسلم آموزشی است.یک انسان خوش بیان با گنجینه ای از توانایی ها، رفتار، مدل ها و اصول اساسی که همه شاگردانش را به سوی یادگیری هدایت می کند.
"گروه سوم از ویژگی ها عبارتنداز: 8-دانش علمی. معلم کارآمد دارای اطلاعات درستی از محتوای مطالب آموزش و نتایج آن است. "درس می دهم تا اثرگذار باشم،تا بچه ها را وادار کنم که قدرت دانش را حس کنند."9- موقعیت شناسی."معلم کارآمد از شاگردان، مدرسه و جامعه ای که در آن درس می دهد شناخت کامل دارد و از این دانش برای حلّ مسائل آموزشی استفاده می کند."10-حیات فکری."معلم کارآمد دارای زندگی فکری قابل توجهی است که توانایی های زیر را در بر می گیرد:"1-فرا شناختی: او قادر است وضعیت فکری خود را بسنجد و سپس برآورد کند که با آن چگونه می تواند بر عملکردش در حال و آینده اثر بگذارد.2- راهبردی:او قادر است فکر خود را با صدای بلند به زبان آورد و یادگیری راهبردی را برای شاگردانش مدل سازی نماید.3- تفکری:او قادر است در مورد رفتار های آموزشی خود با هدف رشد شخصی اش فکر کند.4-ارتباطی: او قادر است نظرات،مسائل،اعتقادات و ارزش های مربوط به تدریس را با همکاران،دانش آموزان و اولیاء در میان بگذارد.5-انعطاف پذیری: او قادر است به نیازها و درخواست های رو به تغییر این حرفه انعطاف نشان دهد. به این ترتیب ده ویژگی یک معلم کارآمد فهرست می گردد.
این کتاب در بخش ضمائم خود حاوی پرسش نامه هایی است که می توان به وسیله آنها خود را محک زد و به میزان و درجه وجود این ویژگی ها در خود و دیگری پی برد.در بخشی از کتاب از چگونگی حفظ معلمان کارآمد سخن به میان آمده است که روز مرگی، آنها را نفرساید. علاوه بر این ها فهرستی از منابع (البته به لاتین)آورده شده که به تفکیک و تفصیل به بیان و توضیح این ویژگی ها پرداخته اند.
در پایان ضمن آرزوی موفقیت برای مترجمین محترم این کتاب، معروض می دارم که کاش مترجمین فاضل ،مقدمه ای بر نشر فارسی خود می افزودند و تحقیقی بر احصاء این ویژگی ها در معلمین ایرانی می نمودند و ترجمه خود را مزیّن به فعالیتی افزون بر ترجمه می کردند.مطالعه این کتاب به مدیران مدارس و معلمان بزرگوار توصیه می شود.(آدرس وب سایت نویسنده:www.elaine Mcewan.com)
علی افشار سمیرمی ،
دبیر آموزش و پرورش :
1.درست در حوالی سیزده آبان،وب سایت « سخن معلم» یک ساله شد.مصادف شدن زادروز آن با روز دانش آموز را نیز باید به فال نیک گرفت که دانش آموز باور است.وجود این صفحه در قحط صفحات مجازی معلمان، غنیمت است .خاصه که درد دل معلمان، داستانی است که بر سر هربازاری هست.
2.کار معلمان ،بیشترگفتن و کمترشنیدن است و سخن معلم عنوانی نرم مصلحت اندیش است که مجالی آموزشی را تداعی می کند که جمعی معلم قصد شرح و بسط فعالیت های آموزشی و پرورشی خویش را دارند. در حالی که صفحه، سر سردادن خواسته ها و دغدغه های صنفی و اجتماعی شان را هم دارد. بر این قیاس شاید شایسته تر آن بود که نام صفحه مثلا به «فریادمعلم» تغییرمی یافت.
3.گفتن ندارد اما متاسفانه دیگران معلمان را نمی بینند.شاید هم معلمان چنان نمی نمایند که دیده شوند.گویا کلاس داری، خانه داری، مغازه داری و انبوهی از مشغله هایی که معلمان به آنها سرگرمند، فرصت نمی دهد تا معلمان به منزلت اجتماعی خویش بیشتر بیندیشند و برای همین است که می بینیم در هرشهر چند معلم معدود و در جمعی محدود پیگیر امور صنفی آنها می شوند و به جای همه می اندیشند و تصمیم می گیرند.بنابراین چنین صفحه ای ، بهانه خوبی برای جار زدن همدیگر و همراه ساختن آنها با یکدیگر است.
4.اکنون معلمان بیش از هرچیز به تعامل و تبادل نظر باهم نیازدارند.کمترین فایده گفت و گو در این بیداد تورم و تحریم، هم نوعی تخلیه روحی است و هم آگاهی از حال و روز دیگر معلمان تا کمتر به مشکلات شخصی خویش بیندیند.مضاف بر اینکه در پی مشاوره و هم صحبتی، بعید نیست سخن تازه ای به میان آید و دست اندرکاران اجرایی را به کار آید.
5.وجود صفحه « سخن معلم» لازم است اما کافی نیست.به عبارت دیگر؛ غره نباید بود که این صفحه هست و برخی معلمان در آن می نویسند و می خوانند.مهم تر ،تاثیرگذاری تدریجی آن بر ذهن و زبان دیگر معلمان و وزارتخانه نشینان است؛چندان که سایه سنگین آن را برسر تفکرات و تصمیمات خویش احساس کنند.
6.غنی سازی مطالب صفحه اگر چه به دست مسئولین صفحه نیست اما کاری ضروری است.شک نیست که اگرچه همه معلمان اهل دردند اما تنها برخی از آنها اهل قلمند و حرفی نو به زبان می آرند.همه آنها هم اگرچه قلم به دست دارند اما به کمال و تمام نمی نویسند ولی خوش دارند مطالب شان در صفحه منعکس بشود.اینجاست که اگر چیدمان مطالب مدیریت نشود، متراکم و درهم می شوند و به خواننده امان نمی دهد تا در خوانش آنها تامل کند و سره را از ناسره تمیزدهد.ادامه این وضع ، کار را به جایی خواهد رساند که از حجم مطالب قوی و عمیق و استخوان دار کاسته می شود.
7.امروزه بنا به ضرورتی که در بازگویی خواسته های معلمان هست، دسته ها و سایت های متعددی به تولیت امور معلمان می پردازند که متاسفانه اغلب حضور همدیگر را برنمی تابند اما شکوه دارند که وزارتخانه، حضورشان را برنمی تابد. در این هیاهو، این صفحه و سازمان مربوطه که اتفاقا پسوند خاصی هم ندارد، باید بیش از پیش در فرانگری و پرهیز از یک سونگری بکوشد و به آرمان های خود از قبیل آموزش محوری، تفکرانتقادی، گفتگو و کارشورایی وفادار بماند.
8.یادمان باشد که تا پیش این ـ و البته هنوزـ، معلمان فقط در دفتر مدرسه و آن هم به «نگاه» نگاه می کرده اند که آن هم از بس به سر وضع جناب وزیر نگاه می کند، دیگران را نمی بیند.امید که راه اندازی این صفحه ، زمینه ای یشود تاهرچه زودتر روزنامه یا هفته نامه ای به نام معلمان و برای معلمان از دل آن درآید تا فراتر از سلیقه و حوصله وزیر و هرچه رئیس بنشیند و همگان از آن بهره کافی ببرند.
9.کلام آخر اینکه وب سایت داری و به روز رسانی آن ، کار آسانی نیست.امید که دست اندرکاران صفحه در زحمت بی مزد و منتی که می کشند، همواره موفق باشند و همچنان از درافتادن به ورطه حب و بغض های بیهوده بپرهیزند.
* ضمن سپاس و قدردانی از این همکار فرهیخته و ارجمند ، چنان چه سایر همکاران گرامی یادداشت و یا مطلبی در این زمینه دارند ، آن را از طریق آدرس
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
برای ما ارسال فرمایند .
گروه گزارش سخن معلم /