در اهميت و ضرورت امر پژوهش، حرف و حديث بسيار گفتهاند. در اواخر آذرماه و هفته پژوهش هرسال، تعريف و تمجيد زيادي در اين باره صورت ميگيرد. به ويژه از سوي مسوولاني كه خود نه اهل پژوهشند و نه يكي دو مقاله در كارنامه علمي خويش دارند. گاهي حتي مراكزي در نكوداشت اين هفته پيش قدم ميشوند كه برنامه كاري و سازمانيشان بدون تحقيق و پژوهش پيش ميرود.
به راستي هدف از اين مواجهه تعارفي و تزييني با فرآيند پژوهش چيست؟
در دنياي پر از نوآوري كه بناي فناوريهاي آن روي پي پژوهش قرار دارد، بديهي است كه پژوهش ميتواند اتلاف وقت، سرمايه و انديشه را به ميزان قابل توجهي كاهش دهد و براي همين ما را گريزي از پرداختن به آن نيست. با اين همه ميبينيم كه كمترين درصد بودجه به بخشهاي پژوهشي اختصاص مييابد، شمار پژوهش گران نسبت به كل جمعيت چشم گير نيست و بخش زيادي از پژوهشهاي موجود نيز به صورت تكليفي، توصيهيي و فاقد قابليت بهرهوري و بيشتر به كار پركردن قفسههاي آرشيو كتابخانهها ميآيند. در باب موانع رشد كيفي پژوهش، معمولا از ضعف نظام آموزشي ياد ميشود. در حالي كه اين نظام در اين زمينه ضعف ندارد بلكه اساسا به آن كار ندارد!
در نظام آموزشي انديشيدن كودكان و نوجوانان جاي چنداني ندارد. مسائل آموزشي قبلا آماده ميشوند و نوآموزان و كودكان ميبايست آنها را به خاطر بسپارند و در صحت و سقم آنها شك و شبههيي به خود راه ندهند. اين همان آموزش محدودكننده است كه با انديشهورزي مبارزه كرده و كودكان و جوانان را منفعل بار ميآورد، جواناني كه اگر بعدها وارد دانشگاه هم شوند، اين حالت انفعالي خود را تا سطوح بالاي دانشگاهي ادامه خواهند داد.
بنابراين نبايد از چنين آموزشي كه متاسفانه ساليان درازي است در كشور ما ادامه دارد، انتظار معجزه داشته باشيم. چنين آموزشي هيچگاه جوانان خلاق و انديشهورز نخواهد پرورد. اصلا طراحي نظام حافظهمحور آموزش و پرورش به گونهيي است كه با تحقيق و پژوهش ميانه خوبي ندارد؛ اگرچه به خاطر رعايت حفظ ظاهر، به آموزش پژوهش هم مبادرت ميورزد. معلمان به عنوان ركن عمده نظام آموزشي، نه توان پژوهش دارند و نه تمايل به آن. مدرسه نيز حضور دانشآموزان كنجكاو و ناآرام را برنميتابد و ادامه فعاليتشان را مخل برنامه درسي و كلاسي ميپندارد.
با اين حال، هم آموزش مباني پژوهش را در برنامه درسي ميگنجانند و هم دورههاي آموزش ضمن خدمت برگزار ميكنند. در اين ميان نبايد از حضور معدود معلمان اهل پژوهش غافل شد. عزيزاني كه با پژوهش ضمن آموزش، عملا ميگويند كه ما نميتوانيم خود را در چارديواري كلاس درس منزوي كنيم و بايد مدام از خود بپرسيم كه چه ميكنيم و خطاهاي خويش را بسنجيم؛ چرا كه واقعيتها خودشان را به راحتي نشان نميدهند. پرسش كردن بچهها، آغاز تفكر و آگاهي است كه اگر به موقع و به درستي به آنها پاسخ داده نشود، براي هميشه محو خواهدشد.
پرسش خوب و بهجا، نصف پاسخ است و توجه به پرسش گري به معناي دستگيري مخاطبان براي رسيدن به سرمنزل مقصود در مسير تعليم و تربيت است اما چون تحمل بچههاي پرسش گر، خلاق و ناآرام براي اغلب معلمان و مدارس كمي دشوار است، بيشتر اين استعدادها در نطفه خفه ميشوند و آنها هم مثل سايرين به از بركردن مطالب و نمره آوردن و شاد كردن دل اوليا و مربيان خويش اكتفا ميكنند.
واقعيت اين است كه برابر هم نهادن پرسش گري و پژوهش گري در اين نوشتار نه از روي بازي با كلمات كه به خاطر اهميتي است كه در اولويتبخشي به آنها وجود دارد. به بيان ديگر اكنون بر اندام نظام آموزشي، پوستيني وارونه پوشاندهايم و شيپور نظامش را از سمت گشاد آن ميزنيم و ميپنداريم اختصاص دادن يك مدرسه به مركز پژوهش سرا يا تهيه و تعبيه چند دستگاه رايانه و ميز آزمايش و برقراري اتصال اينترنت و امثال آن، مصداق هموارسازي راه پژوهش است. واقعيت اين است كه پژوهش محوري بعيد نيست به كليشهكاري و حافظهمحوري بينجامد اما پرسشمحوري ميتواند به خلاقيتآفريني منجر بشود.
بنابراين بياييم به جاي آموزش پژوهش گري، عادت پرس شگري را در ميان بچهها نهادينه كنيم. اگر امروز آنها چرا انديشيدن را بياموزند، فردا چگونه و به چه انديشيدن را خود و چه بسا بهتر از ما خواهند آموخت. براين قياس، شايد اگر در عوض پژوهش سراهاي دانشآموزي، به تاسيس و تجهيز چيزي به نام پرسش سراهاي دانشآموزي همت ميكرديم، بهره بيشتر ميبرديم. به عبارت ديگر، آموزش و پرورش نبايد و نميتواند فرآيند پژوهش را آموزش دهد اما بايد نياز به دانستن و فهميدن را در زمين ذهنشان بكارد. در اين صورت آنها فردا كه دانشجو شدند، پژوهش گران موفقي خواهند شد كه ديگر به كپيكاري و رونويسيهاي مرسوم دانشجويي بسنده نخواهند كرد.
٭معلم آموزش و پرورش سميرم
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.