گروه رسانه و تشکل /
سومین نشست " رسانه و آموزش و پرورش " با حضور فعالان و کارشناسان حوزه رسانه روز سه شنبه چهاردهم اردیبهشت ماه در کانون تربیتی فرهنگی حر در منطه 11 تهران برگزار گردید .
این نشست که با محوریت و برنامه ریزی « گروه صفحه مدرسه روزنامه اعتماد » انجام گرفته بود ، تعدادی از فعالان رسانه ای و تشکل های معلمان به ارائه دیدگاه های خود پرداختند .
در این گردهمایی « دکتر محمدعلی نجفی » وزیر سابق آموزش و پرورش و مشاور رئیس جمهور و نیز برخی از نمایندگان مجلس منتخب معلمان سخنرانی کردند .
مشروح این گزارش به زودی در صدای معلم منتشر خواهد شد .
پایان پیام /
زمانی که شما برای خرید به سوپرمارکت با 3000 کالا می روید و 25کالا را می خرید،در واقع شما در زمان نسبتاً کمی 3000 تصمیم می گیرید؛ 25 تصمیم برای اینکه چه کالاهایی بخرید و 2975 تصمیم درباره چیزهایی که نخرید.
فرهنگ نیز مانند یک سوپرمارکت بزرگ از پیام های رسانه ای تشکیل شده است،امروز تاثیر رسانه بر فرهنگ جامعه بیش از تاثیر خانواده، دانشگاه و مدرسه است.به طور مثال در سال 2003 در جهان حدود 970.000 عنوان کتاب منتشر شد و یا اینکه هر ساله در دنیا ایستگاه های رادیویی حدود 65.5 میلیون ساعت و تلویزیون ها حدود 48 میلیون ساعت برنامه اصلی و بدون تکرار پخش می کنند، همچنین ما با رایانه های شخصی وقتی به اینترنت وصل می شویم، تقریباً به 3000 روزنامه دسترسی داریم و در تارنمای جهان گستر (اینترنت) قابلیت دسترسی به حدود 3بیلیون مستندات را پیدا می کنیم.
در دنیای امروز چالش اطلاعاتی درباره چگونگی دسترسی به آن نیست، بلکه مشکل بسیار ضروری، چگونگی پا به پا رفتن و حفظ رابطه آگاهانه با اطلاعات است.
به طور مثال اگر شما برای خواندن تنها کتاب های جدید منتشر شده در شهر کوچک خود درطول سال تلاش کنید، شما بایستی در هر هشت دقیقه از 24 ساعت شبانه روز، بدون هیچ گونه استراحت در طول سال، یک کتاب بخوانید. تمام این تلاش ها تنها برای پا به پا پیش رفتن با یک پانزدهم از عنوان های جدید منتشر شده در طول یک سال است ! همچنین اگر خواهان این باشید که تمامی برنامه های تلویزیونی پخش شده یک سال را تماشا کنید، شما باید حدود 55 قرن را بدون استراحت به تماشای این برنامه ها اختصاص دهید!
ما در محیطی زندگی می کنیم که بسیار متفاوت از شرایطی است که اجدادمان طی کرده اند. محیطی که با هر قدم، تغییرات بسیاری می کند و بنا بر نسل شتابنده اطلاعات و تقسیم آن اطلاعات از طریق افزایش تعداد کانال ها و تردد سنگین ابزارهای رسانه ای، پیام ها توسط همه کس، همه جا به طور مداوم منتقل، و همه با اطلاعات اشباع می شوند.
حال چطور ما می توانیم خودمان را در مقابل تاثیرات منفی و یا ناخواسته رسانه ها حفظ کنیم؟ آیا می توانیم خریدن، خواندن، تماشا کردن، گوش دادن انواع رسانه ها را متوقف کنیم؟! یا اینکه باید آنچه رسانه ها به جامعه و اجزای آن تزریق می کنند را با بالا بردن توانایی و آگاهی شهروندان، بهتر و درست تر دریافت،تفسیر و درک کنیم.
یکی از مهمترین مولفه های مهم در سیاست گذاری های رسانه ای و ارتباطی که در نیم قرن اخیر توسط کشورهای مختلف جهت تحقیق، تحلیل، آموزش و آگاهی از تاثیرات رسانه ها بر روی اقشار مختلف جامعه به کار رفته،« سواد رسانه ای » است.
سواد رسانه ای در واقع یک نوع درک متکی بر مهارت است که می توان بر اساس آن انواع رسانه ها را از یکدیگر تمیز داد، انواع تولیدات رسانه ای را از یکدیگر تفکیک و شناسایی کرد و نحوه کارکرد رسانه ها و معنی سازی در آنها را درک نمود. سواد رسانه ای بینندگانی را پرورش می دهد که توانایی گزینش دارند و شکل و محتوای رسانه های جمعی را با نگاهی انتقادی می نگرند.
تاریخچه:
آموزش سواد رسانه ای از سال 1929 درانگلیس آغازشد و دولت از معلمان خواست تا مهارت خاص تحلیل و ارزش گذاری فیلم ها را به دانش آموزان بیاموزند، در ژاپن از سال1992 و در آمریکا و کانادا از سال 1990 به معلمان آموزش رسانه ای داده می شود تا به دانش آموزان منتقل کنند.
انجمن ملی آموزش سواد رسانه ای آمریکا (AMLA) هدف آموزش سواد رسانه ای را کمک به اشخاص در تمامی گروه های سنی جهت توسعه وضعیت های تحقیق و مهارت های مواجه با رسانه ها می داند و معتقد است افراد نیاز دارند در دنیای امروز متفکرانی منتقد، ارتباط گرانی موثر و شهروندانی فعال باشند.
سواد رسانه ای در دنیای امروز به دنبال نقد کارکردهای رسانه ها است که هدف آنها تامین هژمونی فرهنگی، تعمیم فلسفه سیاسی و حفظ قدرت هایی است که خود این رسانه ها محصول آنها هستند.
مزیت سواد رسانه ای:
سواد رسانه ای پوپولیسم را نفی می کند،دستکاری رسانه ای را کاهش می دهد، چندفرهنگی را ترویج می کند و باعث تربیت نسل پرسشگر و کنجکاو می گردد.
شهروند اگر آموزش نبیند به دریافت کنندگان اطلاعات و تقلید بسنده می کند و در مقابل رسانه ها منفعل می شود و رکود در تمرکز فکری بر او غلبه می نماید.
راهکار افزایش سواد رسانه ای درجامعه :
1- درس سوادرسانه ای درکتاب های درسی مدارس گنجانده شود و در دانشگاه ها نیز به عنوان یک واحد دروس عمومی تدریس گردد.
2- فارغ التحصیلان مدیریت رسانه و روزنامه نگاران باتشکیل "انجمن سوادرسانه ای" به آموزش و تعمیق این حرفه در جامعه کمک کنند.
3- برگزاری سمینارها و کنگره ها باعث تحکیم باورها به این مقوله می شود.
4- امکان تاسیس تلویزیون خصوصی فراهم گردد.
تلگرامی شدن فرهنگ در ایران امروز/ رسانه های خُرد ، رسانه های بزرگ مانند تلویزیون و روزنامه را تحت تاثیر قرار داده اند/ در فضای مجازی همه میتوانند دیده شوند،نشان دهند، تجربه و تفسیر کنند/ جامعه در آستانه گسست از تاریخ گنگی و تاریخ سکوت است/ پیوند امر محلی و امر جهانی موجب قدرتمند شدن سوژه ایرانی شده است/ گفتوگو در فضای مجازی فاقد سازماندهی، برنامهریزی یا انسجام درونی است/ روی کار آمدن دولت اعتدال نتیجه همین فضای گفتوگویی جدید است/ جامعه چیزی جز ارتباطات میان مردم نیست / منطق گفتوگوی جدید اجتماعی بروز خشمها و سرخوردگیها است
روزگار ارزشیابی دانستهها سپری شده است ! و امروزه توانایی عمل و به کارگیری دانستههاست که محور ارزیابی قرار میگیرد. پرسشهای هر روز فرزندانمان در خانه و مدرسه را مرور کنیم: "با حفظ و دانستن این مطالب چه میتوان کرد؟" "اثربخشی این دانستهها چیست؟!" "این بستههای معرفت چه نسبتی با زیست اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما دارد؟"
به ویژه وقتی بر اساس حفظ آنها توانایی انجام عملی اعم از بینشی، اندیشه ای، مهارتی و قلبی دشوار است. دانسته هایی که بعضا راهی به بصیرت نمی گشایند، جسارت عملی را به همراه ندارند و سرنوشت محتوم فراموشی در انتظار آنها است!
پرسش کانونی این است آیا بازگشت به پداگوژی در آموزش راه حلی برای این پرسش ها به دست میدهد؟
نگارنده در این مقاله این پیش فرض بنیادی را ترویج می کند که "معلمی" چیزی بیش از دانستن دانش موضوعی یا حتی توانایی تدریس آن است. معلمی نیازمند توانایی صحنه پردازی کنش تربیتی یا "پداگوژی" است. کنش تربیتی امری فرهنگی،اخلاقی، نظری و عملی است که در کیفیت صحنه پردازی یادگیری دانش آموزان متجلی می شود.
پیش فرضها
یکم، ما دانشمندان بزرگ زیادی داریم ولی لزوماً همه دانشمندان بزرگ، معلمان اثربخشی نبوده اند. برای معلمی به چیزی بیش از دانش تخصصی-موضوعی (didactic) نیازمندیم. فهم تربیتی و توانای تحلیلی کنش ها تربیتی، شناخت دانش آموز، دانش و بینش لازم برای تحلیل و طراحی فرصت های یادگیری موثر نیاز معلمی است.
معلمی چیزی بیش از "ماشین آموزش" و انتقال مفاهیم توصیفی یا تجویزی است. ارتباط کلامی و غیر کلامی اش، و حرکات و سکناتش احیا کننده است و اگر درست و حرفه ای عمل کند اندرز و انذارهایش عین ذکر است، نجات بخش، تحول آفرین، احیاگر و نافع.
دوم، کنش تربیتی از جنس ارتباطات اجتماعی (social interaction) اثربخش است، بیشتر کیفی است و کمتر به ابزارهای کمی معمول برای اندازه گیری تن می دهد. عین حیرانی است. در حالی که بزک های اجتماعی (social makeup) عین زیرکی است و بعضاً آنچه می نماید سرابی بیش نیست و در عمل کارائی قابل قبول و اثربخشی به دست نمی دهد.
در ساختار مدرن آموزشی به جای بزک های بازاری آموزش که جلوه می فروشند و عشوه گری می کنند به ارتباطات اجتماعی سازنده و فربه کننده سازه های اجتماعی و بصیرت نیازمندیم.
بازگشت به پداگوژی چرا؟ و چگونه؟
برین سیمون در مقاله ای با عنوان چرا در انگلستان پداگوژی نیست؟در سال 1981 به تفصیل به تاثیر محیط های فرهنگی و اجتماعی در تحول ریشه ها و اندیشه های تربیتی در بریتانیا می پردازد.
دو دهه بعد-در سال 2004- رابین الکساندر، استاد دانشگاه کمبریج ، با بازبینی آراء سیمون، بیش از بیست سال تحول در این زمینه را نقد و بررسی می کند. نتیجه مطالعات او جالب است:"انگلستان هنوز هم فاقد پداگوژی است"
پژوهش های نگارنده نشان می دهد که این نتیجه گیری پژوهشی دارای ریشه های تاریخی عمیق تری است. اثر پژوهشی الکساندر بین نمونه ای از این دست مطالعات است که در سال 1884 در نیویورک و با عنوان "تعلیم و تربیت به مثابه علم" منتشر شده است.
نمونه دیگر، اثر فرانسیس پالمر که در سال 1887 با عنوان "علم تعلیم و تربیت" در نیویورک منتشر شده است. دقت در تحلیل های نویسندگان این آثار نشان می دهد که آنها با ظرافت به جای پداگوژی از کلید واژه هایی مانند کنش تربیتی، پژوهش تربیتی، روان شناسی تربیتی، و ... استفاده می کنند.
در عین حال اندیشه ورزانی که با حوزه عمل ارتباط بیشتری داشته اند یا خود عملا درگیر مدرسه داری بوده اند، بیشتر به تحلیل پداگوژی پرداخته اند.
فرانسیس پارکر از جمله آنها است. او کتابی با عنوان "گفت وگو در باره پداگوگیکز" دارد که در سال 1894 در نیویورک و شیکاگو منتشر شده است. محتوای کتاب بیشتر شامل بررسی ها و تجربه های زیسته پارکر در آلمان و آموزه های دوران مدرسه داری او است.
جی او نیت هم نمونه دیگری از این گروه پژوهشگران تربیتی است. او کتابی دارد با عنوان "مطالعات پداگوژی" که در سال 1899 در آمریکا منتشر شده است. نیت در این اثر که به مثابه کتاب درسی او در دانشگاه تربیت معلم ایندیانای شرقی است، به بررسی سیر تحول پداگوژی، روش های آموزش به ویژه در ارتباط با پژوهش های روان شناختی کودک و یادگیری پرداخته است.
بیشتر مباحث این آثار جهدی جدی است برای یافتن پاسخ این پرسش بنیادی که آیا تعلیم و تربیت علم است؟
سیمون براساس کار بین به این نتیجه رسیده است که بلی اما "هنوز چیزی کمتر از علم". تجربه های نگارنده در شرق و عموما چین و ژاپن نیز نشان می دهد که این پرسش های عمیق علی رغم ریشه ها و اندیشه های فرهنگی تاریخی متفاوت همه جا هنوز جلوه می فروشند و به مثابه پرسش های اساسی در محافل علمی و تربیتی مطرح اند.
این پیش فرض احتمالا بر این بنیاد استوار است که در این جوامع وزن انگاره ها و اندیشه های تاریخی-فلسفی و فرهنگی-اجتماعی در تحلیل مسائل تربیتی زیاد و سنگین تر از یافته های علم تجربی است.
رهیافتها
یکم، اروپایی ها معمولا وقتی از واژه "پداگوگی" استفاده می کنند آن را به مثابه یک بسته معرفت شناختی کارآمد در باره آموزش و یادگیری به کار می برند. ولی در ایران بعضاً آن را تا حد ابزار، مهارت و روش تقلیل داده اند.
اندیشه در باره "بار شناختی" و درک تحول معنای "پداگوژی" نیاز امروز حانواده ها و موسسات آموزشی، اعم از آموزش عمومی و عالی، است. به نظر می رسد بازاندیشی در سیر تحول بار معنایی و مفهومی پداگوژی ضروری است و ترویج گفت وگوهای جدی و تازه در این باره سازنده است.
برای مثال، بارمعنایی پداگوژی حقوق اندیش یعنی پداگوژی مبتنی بر حقوق کودک و دانش آموز با پداگوژی تکلیف اندیش یعنی پداگوژی مبتنی بر تکلیف کودک و دانش آموز چه تفاوتی دارد؟ و این تفاوت ها در فرهنگ های آموزشی متفاوت چگونه مدیریت می شود؟
در دنیایی که فرزندان ما بیشتر از حقوق خود می پرسند و بزرگسالان اغلب از تکلیف سخن می گویند، کجا و بر اساس چه مکانیزمی چالش ها و تنش های میان این دو تقاضا مدیریت می شود؟
پداگوژی در سبک ارتباط و شرایط فرهنگی اجتماعی که مسئولیت گوینده یا نویسنده در مقابل شنونده یا خواننده بیشتر است چه تفاوت هایی با شرایط متفاوت از آن دارد.
برای مثال در فرهنگ ژاپنی، میزان مسئولیت شنونده یا خواننده در درک مطلب، تشخیص مفاهیم و درک معانی، بیشتر از گوینده یا نویسنده است؛
در حالی که در فرهنگ آمریکایی میزان مسئولیت گوینده یا نویسنده بیش از شنونده یا خواننده است.
ژاپنیها اگر محتوای گفتار یا نوشتاری را که میشنوند یا میخوانند به نحو اثربخشی متوجه نشوند، ابتدا در توانایی خود شک کرده، علت آن را در خود جستوجو میکنند و مسئولیت آن را بیشتر بر عهده خود میدانند.
این در حالی است که در شرایط مشابه، آمریکاییها بیشتر گوینده یا نویسنده را به خاطر شفاف و واضح بیان نکردن مقصود خود مسئول می دانند.
دوم، اندیشه در موقعیت های پداگوژیکی نیاز به روزی است. زیرا تعریف آموزش دشوار است و موقعیت های پداگوژیکی مدام تغییر می کنند. به ویژه آنکه به زعم نگارنده در دنیای امروز آموزش "طراحی فرصت های یادگیری" است و به تعبیر "شون" طراحی یعنی گفت و گوی فکورانه با موقعیت.
بنابر این آموزش صحنه پردازی یادگیری دانش آموزان است و معلمان طراحان و سناریو نویسان این صحنه هستند!
سوم، اثربخشی میزان و کیفیت ارتباط نظر و عمل در پژوهش های تربیتی نیازمند ارزشیابی و بازبینی است. به ویژه زبان و نقش و اهمیت نوشتن و ارتباط آن با اندیشیدن، بیش از پیش مورد توجه است.
این البته مختص نظام های آموزشی است که پژوهش های تربیتی را صرفاً برای پژوهش یا کمک به پژوهشگران انجام نمی دهند بلکه برای گره گشایی از مسائل آموزشی و یادگیری و به دست آوردن چشم اندازهای واقعی تری از دورنمای روندها و فرآیندهای تربیتی انجام می دهند.
نظام های آموزشی که هنوز در باره اهمیت یا نقش پژوهش های تربیتی تردید دارند البته با مسائل بیشتری درگیرند و نیازمند تعریف دوباره آموزش و یادگیری و راه های کیفیت بخشی آن و بازاندیشی در ترجمه ایده ها، داده ها و یافته های دیگران هستند.
چهارم، امروزه محیط به طور عام و شرایط زیست محیطی فرهنگی و اجتماعی نقش اثربخش تری در تربیت فرزندان دارند. به ویژه با گسترش فناورهای ارتباطی شرایط غیر رسمی بیش از محیط های رسمی مانند سازمان های تربیتی، خانوادگی و زیست اجتماعی بر پرورش دانش آموزان اثر دارند.
بنابراین تاثیر محیط های فرهنگی در تحول بار معنایی پداگوژی و نقش مربیان تربیتی نیز موضوع اندیشه و عمل تربیتی بسیاری از پژوهشگران و کنشگران تربیتی است.
پنجم، بررسی و واکاوی کنش های تربیتی نیازمند چارچوبه ذهنی و نظری خلاق، اثربخش و گویا است. گویا به این معنا که دقیقاً مشخص کند شما در چه زمینه ای (context) سخن می گویید و از چه مناسباتی در جهان واقع تصویر ارائه می دهید. نسبت معرفت و شرایط زیست محیطی، فرهنگی و اجتماعی شما چگونه تبیین شده است. تعیین حدود و ثغور این زمینه و مناسبات، منطق،جنس و کیفیت گفتمان ها را تعیین می کند.
در پژوهش های نگارنده حدود این زمینه ها به سه سطح تقسیم می شوند. گفتمان های جهانی، گفتمان های ملی و گفتمان های محلی.
براساس چهارچوبه نظری و پژوهشی نگارنده گفتمان معرفت شناسی و پدیدارشناسی بیشتر سطوح لوکال، میکرو و فردی را پوشش می دهد.
در سطح بالاتر گفتمان های ساختاری، سازمانی و ملی هستند. و در نهایت در سطح فراتر از آنها گفتمان های سیستماتیک، ماکرو و جهانی قرار می گیرند.
پژوهشگری که متوجه زمینه ها یا به عبارتی "متن" سخن است مدام مانند سعی مروه و صفا بین این گفتمان ها در حال حرکت و تعامل سازنده و گفت و شنود (dialogue) است. این سعی و تعامل به حلاجی، واکاوی کنش های تربیتی و ارزیابی میزان اثربخشی آنها در اجتماعات محلی یاری می دهد.
فلذا در این میان نقش و تاثیر زبان برای بررسی و تحلیل اندیشه و عمل تربیتی حیاتی است. به علاوه کیفیت زبان به معنی میزان مدرن یا کلاسیک بودن زبان در متن فرهنگ شفاهی یا نوشتاری نیز موضوع بررسی است. چه خصوصیات زبانی به گفتمان های رقیب مجال می دهد تا جهان را از دریچه دیگری ببیند و البته فرصت می دهد تا نتایج این گفت و شنودها نضج گرفته و به دانشی زنده و اثربخش برای تعمیق، تعریف، تحلیل و یافتن راه حل مساله یاری رساند.
کنش تربیتی حامل گفت و شنود و اندیشه ایجاب می کند توانایی لازم برای بررسی سخن از متن و زاویه دید "بخوانید لنز" رقیب و رهیافت های او و بازبینی خود در آیینه ارزیابی دیگران را پرورش دهیم. در این فرآیند عمل تربیتی این چنین می توان از خلاقیت و تعمیق اندیشه ها و گشودن راه های تازه سراغ گرفت.
ششم، برای بهسازی آموزش توجه به سرمایه های پداگوژیکی ملی ضروری است. تمیز کیفیت آموزشی به احصائ تجربه های ملی و بومی پداگوژی اعم از مدارس قدیم، مکتب خانه ها و محیط های تربیتی خانوادگی و اجتماعات محلی، فرهنگی و غیر رسمی...بستگی دارد. ترویج گفت وگو میان این حوزهای شناختی و منطقه ای سازنده است و به بالندگی محیط های تربیتی و کنش گران آن یاری می رساند.
چشم اندازها
پداگوژی ایرانی ما چه ویژگی هایی دارد؟ به این پرسش چگونه پاسخی می توان داد؟ اگر پاسخ این پرسش دشوار است احتمالا برای این است که به نظر می رسد در فرآیند تغییرات مداوم و سریع برخی از آنها را رها کرده ایم. هنوز رگه هایی از آن مانده است این ها احصا، بازسازی و باز زنده سازی نیاز دارد. در مواردی هم لازم است داشته ها را مرمت و احیا کنیم.
به زعم نویسندگان کتاب "قدرت پداگوژی" به نظر می رسد که ما در دنیای امروز بیش از نگاه پسینی (backward)، توصیفی و تجویزی "بخوانید ادوکیشن" که با اطمینان ویژه اثبات گرایان برای هر مساله اس نسخه ای آماده دارد به نگاه پیشینی(forward) دینامیک و تعاملی و چندوجهی "بخوانید پداگوژی" و شرایط و موقعیت های گوناگون پداگوژیکی و تفاوت و تحول بارمعنایی پداگوژی توجه دارد، نیازمندیم.
به نظر می رسد کوشش های نظری و عملی برای فهم پداگوژی و تحول تاریخی بار معنایی آن در موقعییت های گوناگون لازم است. چون پداگوژی کنش تربیتی است، تربیت امری فرهنگی است و تدریس امری اخلاقی، نظری و عملی است.
با بازگشت و توجه به بار شناختی و تحول مفهومی پداگوژی راه های اثربخش تری برای بهسازی روش های سازماندهی برنامه های درسی مدارس، کلاس های درس و بهبود مستمر "معلمی" پدیدار می شود، و یادگیری جمعی ترویج و درکی سازنده از ساختن جامعه ای در حال یادگیری یا به تعبیر مترجم کتاب پداگوژی "جامعه پداگوژیزه شده" فراهم می آید.
این فهم مشترک بستری برای طراحی فرصت های یادگیری اثربخش تری را برای همه فراهم می آورد.
ان شاء الله
منبع : همشهری آنلاین (با اندکی تلخیص )
دانشگاه نهادی مدرن و نو محسوب میشود. هدف از تاسیس این نهاد در همه جوامع تربیت نیروی متخصص موردنیاز جامعه، گسترش دانش نو، کمک به توسعه جامعه و... است. در ایران نیز دانشگاهها و مدارس آموزش عالی با توجه به اهداف فوق بنیان نهاده شدهاند.
دانشگاه در آغاز فعالیت تا دههها توانست به بسیاری از اهداف تعریفشدهاش برسد. اما در سالیان اخیر این روند متوقف شده یا اینکه سرعتش کاهش یافته است.
درواقع چندین سال است سیستم آموزش عالی ما در چرخه تکرار و روزمرگی افتاده است و آنچنانکه انتظار میرود، نیست. این چرخه معیوب و تکراری را میتوان از سه بعد مورد بررسی قرار داد: وضعیت 1- محتوا، ابزار و شیوههای آموزشی 2- استادان و 3- دانشجویان.
شیوه آموزش در دانشگاهها قدیمی است
شیوهها، محتوا و ابزارمورد استفاده در تدریس دانشگاههای کشور بهروز نیست. با توجه به سرعت بسیار بالای تغییرات و نوآوری علمی و تکنولوژیکی هنوز هم در دانشگاههای ما سرعت تحول و تغییر و استفاده از روشها و ابزار نوین در زمینه تدریس بسیار قدیمی است.
دانشگاههای ما نسبت به فضای عمومی جامعه دچار عقبماندگی در استفاده از تکنولوژی جدید شدهاند. بسیاری از موسسات خصوصی و مدرسان آموزشهای غیردانشگاهی و دورههای کوتاهمدت به سرعت خود را با تغییرات جدید هماهنگ میکنند و از ابزار نو در امر تدریس و آموزش استفاده میکنند، اما سیستم متمرکز و بسیار سنگین آموزش عالی ما بهخصوص بخش دولتی و دانشگاههایی که توسط دولت اداره میشوند، از این تغییرات بهرهای اندک میبرند. امروزه تکنولوژیهای آموزشی به سرعت درحال کارآمدتر شدن هستند.
تقریبا همزمان با هر تغییر فناوری در کشورهای پیشرفته میتوان پس از مدت اندکی آن را در کشور خودمان مشاهده کرد. موسسات خصوصی و کسانی که میخواهند در عرصه رقابت پا برجا بمانند، خود را به جدیدترین ابزار و تکنولوژی مجهز میکنند.
اما سیستم دولتی آموزش عالی ما به دلیل طولانیبودن مدت زمان تصمیمگیری و اجرای آن همیشه از این قافله عقب است. درحال حاضر تکنولوژیهای جدید را ابتدا مردم و موسسات خصوصی استفاده میکنند و پس از مدتی با فراگیر شدن در جامعه و فشار افکار عمومی سیستم دولتی (و در اینجا دانشگاههای دولتی) نسبت به استفاده از این تکنولوژیهای جدید اقدام میکنند.
بسیاری از استادان به روز نیستند
مشکل دیگر سیستم آموزش عالی کشور به وضعیت استادان دانشگاهها برمیگردد. در سیستم آموزش عالی ایران که یک سیستم دولتی و متمرکز است، شرایط استخدام استاد بهعنوان هیاتعلمی برای دانشگاهها به صورت متمرکز و براساس شاخصهایی است که چندین دهه از تدوین آنها میگذرد.
این شاخصها برای شرایط علمی و فناوری امروز کارآمد نیستند و درنتیجه کسانی که با این شاخصها انتخاب میشوند نمیتوانند در امر تدریس و آموزش کمک چندانی به پیشبرد اهداف دانشگاهها و دانشجویان کنند.
در این سیستم استادان بهروز نیستند، بر رشته تحصیلی تسلط ندارند و بهطور کلی با توجه به شرایط تاثیرگذار اقتصادی و اجتماعی کارایی چندانی نمیتوانند داشته باشند.
دانشجویان دید درستی از رشته خود ندارند
بعد سوم آموزش ناکارآمد در سیستم آموزش عالی ایران به وضعیت دانشجویان از مرحله پذیرش در دانشگاه تا دوران تحصیل و سپس فراغت از تحصیل و ورود به بازار کار برمیگردد.
در مرحله ورود به دانشگاه دانشجویان ما اغلب سردرگم هستند و بدون توجه به استعداد و علاقه به تحصیل در رشتههایی میپردازند که موفقیتی برای آنها در پی ندارد. نبود محتوای جدید و استادانی که بتوانند این محتوا را در کلاسهای درس به دانشجویان انتقال و آموزش دهند، عوامل دیگری است که بر موفق نشدن دانشجویان در امر تحصیلشان تاثیرگذار است.
این شرایط و افق تاریک پیشروی دانشجویان در دست یابی به شغل پس از فراغت از تحصیل باعث شده انگیزه بیشتر دانشجویان بسیار کم و در نتیجه نبود انگیزه موفقیت تحصیلی آنها کاهش پیدا کند. همه عوامل فوق باعث شده دانشگاههای ما نتوانند مانند دانشگاههای کشورهای توسعهیافته به تربیت نیروی متخصص، فراهم کردن زمینه توسعه کشور و گسترش ارتقای دانش کمک کنند.
روزنامه فرهیختگان
عاقل ترین مردم کسی است که در امور زندگی اش بهتر برنامه ریزی کند و در اصلاح آخرتش بیشتر همت نماید. امام علی (ع)
مدام از خودتان بپرسید :بهترین استفاده ای که الآن می توانم از وقتم بکنم چیست؟
سه چیز در زندگی خیلی مهم هستند :
1) ایمان به خدا
2) ایمان به عظمت انسان
3) کار خوب و با برنامه
عوامل موفقیت در زندگی و کنکور :
1- توکل به خداوند ، هدف مندی ، انگیزه، اعتماد به نفس
2- برنامه ریزی :
- طرح (می خواهم چه کار کنم )
- برنامه اجرایی (چه کار کردم ؟ )
3- پشتکار :
- مدرسه دارم روزی حداقل 3 ساعت و حداکثر ...
- مدرسه ندارم روزی حداقل 6 یا 7 و حداکثر ...
4 – دوری از اوضاع استرس زا (مدیریت استرس )
5 - شیوه ی صحیح مطالعه و تمرکز حواس
6 – جمع بندی روزانه، هفتگی و ماهیانه
موانع اصلی یادگیری از دیدگاه تحقیقات:
• تحقیقات روی دانش آموزان و دانشجویان ایرانی نشان می دهد که حداقل سه عامل مانع پیشرفت تحصیلی آنها است :
1- آن اندازه که باید مطالعه نمی کنند.
2- با رفتن از موضوعی به موضوع دیگر وقت خود را تلف می کنند.
3- در نشستن و شروع به کار مشکل دارند.
4- قدرت تشخیص سئوالات امتحانی را ندارند.
برخی از رفتارها یا عادت های والدین که موجب کاهش شدید انگیزه درسی و یادگیری می شود:
1- تصویر منفی و نگران کننده از آینده ی فرزند خود داشتن (به هر دلیل )
2- توجه و تاکید زیاد بر ضعف ها و ناتوانی های فرزند و عدم پیگیری آن.
3- نظارت دائمی مادربر نحوه ی درس خواندن فرزند نوجوان (به ویژه پسر) و خودکفا نبودن او.
4- حضور کم پدر در خانه و نداشتن ارتباط صمیمانه با فرزند.
5- انتقال نگرانی ها و ناراحتی های اجتماعی و اقتصادی به فضای خانه و ذهن فرزندان.
6- بی اعتمادی به خودکفایی و مسئولیت پذیری فرزند با تذکر دادن مداوم ، نصیحت کردن و از عواقب کار ترساندن.
7- ابراز و بیان عبارت های استرس زا مثل (بیشتر دقت کن ! حواست را جمع کن! وقت تلف نکن! زحمت های خانواده را هدر نده!)
8- پرسش دائمی با حالتی نگران و مضطرب در باره ی درس و امتحانات و نمره!
9- عدم تفاهم و همدلی میان پدر و مادر در مسائل گوناگون زندگی.
10- حمایت و مراقبت زیاد از فرزند و ارائه سرویس های اضافی به او
11- مقایسه منفی و تولید حسد و کینه با این جملات که :
* شاگرد اول کلاس چه نمره ای آورد،تو چرا مثل او نشدی؟!
* ما به سن تو بودیم چنین و چنان می کردیم ولی تو ...!
* نمی دانم چرا تو مثل دوره راهنمایی درس نمی خوانی در حالی که .....!
12- منت گذاشتن و تولید احساس گناه :
* همه ی تلاش های ما به خاطراین است که تو موفق باشی ولی تو ....!
* آبروی خانوادگی ما به کار تو بستگی دارد و آن وقت تو...!
13- طرح سئوال های منفی و کاهش تمرکز:
*چرا نمره های خوبی نمی گیری ؟! تو چه مشکلی داری ؟1 چرا نظم نداری ؟! چرا از وقتت درست استفاده نمی کنی ؟! تو از شاگردان ممتاز مدرسه چی کم داری!؟
14- القاء نگرانی و نفوس بد زدن:
* آخرش تو را از مدرسه اخراج می کنند.
15- بی توجهی به احساس فعلی فرزند و موقعیت روانی او:
* این که ناراحتی ندارد بیشتر کار کن!
* این مشکل برای همه هست،فقط برای تو نیست، پس چرا آنها موفق هستند!
16- جر و بحث دائمی با فرزند برای قانع کردن او و نتیجه نگرفتن:
* ببین ما خیر و صلاح تو را می خواهیم،تو همیشه .....!
17- ابراز قضاوت های منفی در باره دیگران و جامعه را به شدت بحرانی و ناامن دیدن و مراقبت زیاد از فرزند.
* با این روشی که تو کار می کنی معلوم نیست که آخرش....
18- شکایت دائمی از جامعه ومردم و انتقاد از آنها و نارضایتی شدید از جامعه و زندگی.
19- عدم هماهنگی پدر و مادر در تربیت فرزند و کاهش رابطه ی عاطفی پدر با مادر و فرزند.
20- تسلیم بودن والدین به درخواست های غیر منطقی فرزند وعدم قاطعیت در برخورد با او.
21- وابستگی فرزند به یکی از والدین و کاهش ارتباط او به والد دیگر.
خلاصه و جمع بندی
* به همدیگر اعتماد داشته باشیم
* هماهنگ باشیم
* تحت تاثیر جو و تبلیغات بیرون قرار نگیرم
* جدی و با برنامه باشیم و نه رها کنیم ،نه فشار روحی و روانی مضاعف و استرس زا
به نان خشک قناعت کنیم و جامه ی دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق
سعدی عزیز ، حکایات شیرین تو درس قناعت پیشگی و جوانمردی است . تکیه بر همت خود داشتن و منت حاتم طایی نبردن است اگر چه بعضی از این حکایات در روزگار ما ، به گونه ای دیگر تعبیر می شود .
سعدی جان در آن حکایت که فرمودی « دو برادر ، یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی . توانگر گفت درویش را چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی ؟ آن دیگری گفت : ... نان خود خوردن نشستن به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن . »
در روزگار ما حالا آن برادر که می خواهد به زور بازو نان بخورد ، هر چه تلاش می کند ، جایی نیست که زور بازوی خود را نشان دهد و با مدرک لیسانس در به در دنبال کار بود و آن قدر گشت و گشت کاری نجست و ناچار گوشه عزلت گزید و دیری نپایید از بیکاری دوباره به پشتوانه حقوق بازنشستگی پدر ، مدرک کارشناسی ارشد هم گرفت و باز هم به پیروی از نصایح پدرانه شما رفت و رفت و رفت تا کاری بجوید و هنوز همچنان می رود .
سعدی عزیز آن برادر با غیرت اکنون کلی مدرک روی دستش مانده است . یار شاطر برای پدر که نشد هیچ ، بار خاطر او گشت .
حال بیم آن می رود که باز هم از فرط بیکاری در راه کسب مدرک دکترا قدم نهد .
حال مانده ایم که چگونه اندرز حکیمانه ات را عملی کنیم ؟!
سعدی جان !
ما به شما ارادت فراوان داریم و هر کجا کم می آوریم به حکایت ها و پند و اندرزهایت استناد می کنیم .
در آن حکایت که گفتی : « حکیمی به پسران پند داد که جانان پدر هنر آموزید که هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده . هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند . » کاش امروز بودی و فارغ التحصیلان رشته های مختلف از جمله هنر را می دیدی .
کاش نقاشان و مجسمه سازان چیره دستی را می دیدی ، که آن چشمه زاینده را دارند و کنار پیاده روهای بعضی شهرها به دور از چشم ماموران شهرداری ، مطاع گران بهای خود را به حراج گذاشته اند تا بتوانند هزینه دو اتاق اجاره ای را بدهند .
کاش آن کارشناسان و فرهیختگانی را می دیدی که برای کسب هنر و فضیلت ، خواب نوشین را بر خود حرام کردند و برای دانش اندوزی کوشش ها نمودند و اکنون در غم معیشت روزگار می گذرانند و برای لقمه ای نان خوابشان آشفته می شود و در مقابل پسران آن وزیر ناقص عقل نه تنها برای گدایی به روستا نرفتند ، بلکه ارزها بردند و کام ها راندند و بار سفر بستند . اما آن برادران باغیرت و خردمندان جامعه ما هنوز اندر خم یک کوچه اند .
آری !
سعدی عزیز ؛ اگر امروز بودی لابد حکایت ها را طور دیگر می نوشتی .
گروه کتاب/ نشست نقد شعر و شعر خوانی بانوی شعر و غزل ؛ سرکارخانم « غزل تاجبخش » هرماه، یکشنبه آخر هر ماه در منزل شخصی ایشان برگزار می شود.
جلسه شعر این ماه امروز ،یکشنبه با حضور شعرای سرشناس کشور از 17 ساعت برگزار می گردد.
( ساعت17 تا 18 نقد شعر و کتاب و از ساعت 18 تا 21 شعرخوانی )
آدرس : تهران : سیدخندان- ابتدای خواجه عبدالله انصاری- آخرین چهاراه شهید عراقی- خیابان گیلان غربی (خ دست چپ)- پلاک 8
از مسیر مترو : ازایستگاه مترو زین الدین تا منزل بانو غزل حدود 100 تا 120متر فاصله است.
شرکت برای علاقه مندان آزاد است .
پایان پیام /
گروه گزارش/ سعید شهسوارزاده
روز پنجشنبه 26 فروردين ، صبح از منزل بيرون آمدم .پياده به سمت ايستگاه مترو نزديک منزل روانه شدم .
نم نم باران و هواي فرح بخش بهاري حال و هواي شمال ايران را تداعي مي کرد .
پس از تعويض چند وسليله نقليه خود را به زير پل گيشا رساندم .
از خيابان بلوچستان که خيابان شمالي جنوبي است و اين روز و اين ساعت کم رفت وآمد بود پياده به سمت شمال خيابان رفتم . در انتها از طريق خيابان شهيد جواد فاضلي به سمت غرب به خيابان اصلي گيشا يا کوي نصر مي رسيد .
از کيوسک روزنامه فروشي روزنامه خريدم ، قدم زنان رو به شمال رفتم به خيابان هيجدهم رسيدم .
در میان باران بهاري با اشتياق به سوي انتهاي کوچه هيجدهم که بن بست مي نمود رفتم .
انتهاي کوچه سمت چپ ، چند پله کوتاه و راهي باريک، شما را به « پارک گفت و گوی تمدن هاي تهران » هدايت مي کند .
به محض ورود به بوستان گفت و گوي تمدن ها ، يادآوري خاطرات ، طراوت باران ، زيبايی گل هاي کاشته شده ( به خصوص بلند قامتي گل هاي لاله ي با طراوات) گواهي مي دهد که در صحرا شقايق ها پژمرده شده اند و لاله ها روئيده اند .
فاصله چند متري تا مقصد با گرفتن عکس از لاله ها و غرق رويا شدن گذشت !
ساعت نه وشش دقيقه به درب ساختمان نگارستان رسيدم . از فرصت باقي مانده تا 9:30 زمان برگزاري جلسه استفاده کردم با سرکار خانم اقدامي مديريت عامل محترم نهاد مدني " جهک " ( فتح ج ، فتح ﻫ سکون ک بر وزن محک ) گفت و گویي داشتم . مدير توان مندي که هم پاسخ بنده را مي داد و هم گروه را مديريت مي کرد . براي اجراي جلسه هم دل نگران اعضاي گروه بود که در باران و راه بندان مانده بودند.
جهک ( جريان هم خواني کتاب ) مي باشد .
نم نم باران بهاري ، لطافت هواي کم نظير يا بي نظير تهران ، زيبایي گل هاي بوستان گفت و گوي تمدن ها و... ديگر شرکت کنندگان را بيشتر به خود مشغول کرده بود . جلسه با تأخير کوتاه آغاز شد.
بيشتر اعضاي نهاد مدني " جهک " ، داوطلب شرکت در کنکور کارشناسي ارشد (ارديبهشت 1395 ) مي باشند که نشاني از فعاليت و تلاش شخصي افراد گروه مي باشد ؛ با اين وجود قريب بيست درصد کل اعضاي در جلسه حضور داشتند .
در ابتداي جلسه براي اختتاميه طرح ماراتن کتابخواني ( ويژه دانش آموزان ) برنامه ريزي شد.
سپس کتاب "در تکاپوی معنا " از ترینا پالاس خوانده شد .
در اين کارگاه آموزش گروهي ، چگونه فعال نمودن دانش آموزان در جريان فهم و درکˏ قصه و فراگيري اصول آموزشي آن در سرد و گرم زندگي به بحث گذاشته مي شود .
نمونه هاي آن عبارتند از :
گروه هاي دانش آموزي :
* از صحنه ها و شخصيت ها نقاشي بکشند.
* نمودار ويژگي شخصيت ها را ترسيم کنند.
* برای داستان ، کلیپ ،انیمیشن خمیری ، اجراي نمايشي ، ترانه و آهنگ بسازند.
* داستان را باز آفرینی کنند؛ مثلاً همین داستان را با حیوان دیگری مثل قورباغه باز نويسي کنند يا شخصيت هاي داستان را با شخصيت هاي داستان هاي ديگر، ماننده نخودي يا شازده کوچولو تلفيق کنند . قطعاً می تواند پایان و حوادث داستان فرق داشته باشد.
* در حیاط مدرسه با کمک معلم هنر یک مارپله بکشند. بچه ها در مورد داستان سؤال بسازند، هر سؤال امتیاز مشخص دارد و دو تیم شوند و هر تیم از طرف مقابل یک سؤال می پرسد و اگر بتواند پاسخ درست بدهند، به تعداد امتیاز از پله های نردبان بالا می روند و اگر اشتباه بگویند، می سوزند و از پله ها به تعداد امتیاز از دست داده پایین می روند.
*کلمه های مختلفی از داستان را روی کاغذهای کوچکی بنویسند و در جامی بگذارند و کلاس به دو يا چند گروه تقسيم شوند. اعضاي گروه یک کاغذ درمی آورند و کلمه را با چند حرکت از طريق پانتومیم نمايش مي دهد تا ديگران کلمه را حدس بزنند.
تا معلم در اين کارگاه هاي آموزشي شيوه درست زندگي کردن را آموزش نبيند؛ چگونه مي تواند راهنماي دانش آموزان باشد؟
تا معلم در اين کارگاه هاي آموزشي شيوه هاي آموزش صحيح و علمي آموزش را فرا نگيرد ؛ چگونه مي تواند راهنماي دانش آموزان باشد؟
از نخل برهنه سايه داري مطلب .
خلاصه داستان :
ترینا پالاساز زبان کرم ها،داستان زندگي ما را به تصوير مي کشد .
کرمˏ راه راه به هنگام بالا رفتن از ستون کرم ها، با کرم زردی آشنا مي شود. در ادامه داستان با تفکر کرمِ کرک دارِ توی پیله و غريزه کرم ها براي بالا رفتن از ستون هم نوعان خود ، چون فکر می کنند زندگی نمی تواند فقط خوردن و خوابیدن باشد. بالاخره باید یک جوری بالا رفت ؛ آشنا مي شويم .
در اوج داستان با ازخودگذشتگي و عشق ورزي کرم زرد که به پروانه زرد تکامل يافته است و انبوهي از ستون کرم هاي بالارونده آشنا مي شويم ...
به خوانندگان عزيز ، هم خواندن اين کتاب و هم فعاليت در نهاد مدني " جهک " را توصيه مي کنم .
حضور در کارگاه آموزشيˏ هم خواني کتاب در گروه معلمان ، مديران، کتابداران بزرگسال براي گزارشگر 60 ساله که خود بارها و بارها کتاب خوان گروه نو نهالان و نوجوانان بوده است ، در ده ها مقاله ، راه هاي تعالي آموزش و پرورش را فقط به رشته تحرير در آورده ، سال ها وقت خود را در نهاد هاي مدني آموزش و پرورش صرف نموده است ، بسيار آموزنده مسرت بخش است .
براي جامعه فرهنگیان فرهيخته بسيا آموزنده و مسرت بخش است که ملاحظه مي کند در دوران گريز از کتاب ، معلماني توان مند در نهاد مدني چون " جهک " در دومين ماراتن کتاب خواني ، 800 دانش آموز در هشت مدرسه را علاقه مند مي کنند که بيش از 920000 صفحه کتاب غير درسي بخوانند !
حالا که نهاد مدني " جهک " اين توانايي را دارد ، معلمان توان مند اين مرزو بوم با پيوستن به " جهک " يا اگر دسترسي ندارند با تشکيل نهادهاي مدني چون " جهک " نقش آفريني مي کنند.
لطفاً برای همکاری با نهاد مدني "جهک" و طرح ماراتن کتاب خوانی با شمارۀ 09124370562 و یا از طریق www.jahak.irتماس بگیرید.
« نهضت انتقادی » با قدمت حیات بشری تداخل و تناسب طبیعی و منطقی دارد و این پروسه در بطن خود یک سیر تکاملی و تطور و تحول بنیادین را نهفته دارد. انتقاد که با اصلاح نیز همگنی و همخوانی دارد همواره خواهان بهینه گشتن و نهادینه شدن صدق و راستی و نیکی و حق و حقیقت بوده و رشد و تکامل و توسعه را به همراه خود داشته است.
آنجا هم که سخن از انقلاب و دگرگونی و قلب مؤلفه ها و موضوعات عدیده در میان بوده و پای آلترناتیو به میان آمده است، بهینه سازی و سلامت و صحت و ارزش گذاری نوین و رفع و دفع نواقص، انحرافات، اشتباهات و ناحق ها مدنظر و در اولویت بوده است.
انتقاد با تخریب و الزاما انعدام و انهدام در تباین و تنافر است، مگر آن که هدف مقابل در یک تحلیل و تفسیر و تأویل ضد تکاملی و در مغایرت با حق و حقیقت و اصول مسلم انسانی و الهیات ناب قرار گیرد. چنانچه اگر بساط انتقاد به معنای اخص و جوهری آن از روزگار و عرصه ی حیات فرد، اجتماعی، اقتصادی،، فرهنگی، معنوی و سیاسی و هژمونی استراتژیک و هدف مند انسان ها برچیده شود و عنصر و پدیده ی انتقاد از بیخ و بن ریشه کن و نادیده انگاشته شود، آن گاه ارتجاع، انحطاط، انحراف، اعوجاج و ظلمت و انگاره ها و نگره های اهریمنی، به عنوان تنها آلترناتیو مطرح و غالب و پیروز رخ عیان می نماید و فلسفه ی هستی، پوچ و هیچ و غیر والا نمایش داده می شود.
فیلسوفان که از زمان هراکلیتوس به این طرف، از تغییر سخن گفته اند و نه تنها هر فیلسوفی چه در حیات خویش و چه بعدها سخن و ایده و طرح نو در انداخته و کلیت فلسفه ی غیر خود و یا اجزایی را به نقد و بحث کشیده و از صورت به جوهر و ذات راه یافته و به کند و کاو پرداخته و از بیخ و بن منکر فلسفه و فیلسوفی شده، به خاطر ضرورت تاریخی، فلسفی، طبیعی و بازبینی و بازآفرینی نوین، ذات و جوهره ی فکر و اندیشه، استنتاجات جدید، سیر طبیعی و جبری علم و علاوه بر نوعی دترمنیسم تاریخی، کارمایه ی فلسفه و فایده ی عقلانیت، اراده، انتخاب روش و حتی اصل موضوع بوده است.
یک زمان است که ویتگنشتاین را در برابر فیلسوفان دیگر می نهیم و از فلسفه ی تحلیلی و محوریت و مدار زبان حرف به میان می آوریم، اما زمانی دیگر این فیلسوف را دقیقا در مقابل و علیه خودش قرار می دهیم و ویتگنشتاین را در چندین مرحله و دوره به نظاره می نشینیم و می بینیم او خودش را نیز به بوته ی نقد گذاشته است.
هگل جوان و هگل پیر و نوهگلی ها نیز در همین چارچوب ارزیابی می گردد. کمتر سیر نزولی و انحطاطی و قلب و دگرگونی منفی در میان فیلسوفان و اندیشمندان و هنرمندان در تاریخ دیده شده (شذرندر) به ندرت و در حد کیمیا. اما در سیر صعودی الی ماشاءالله، سارتر را در اواخر عمر خود چنین می یابیم، همین طور راسل معروف را آن جا که دیگر آرزوی مرگ و نبود خدا و الهیات و قدسیات را نکرده و از این معضل و فقدان خرسند نمی گردند و اگر متأله به معنی خاص آن نمی گردند گاه از فقدان و غیبت خدا ناراحت می شوند و چه بسا دوست می دارند خدا هم در جهان نقشی داشته باشد و گاه نیز به لاادری صرف تن می دهند!
این که یک فیلسوف برجسته ای از تفسیر صرف هستی خسته می شود و خواستار تغییر در جهان می گردد، وابژه و سوبژه با هم به آشتی می نشینند و عین و ذهن هر یک جایگاه ویژه ی خود را باز می یابند و منطق جای احساس را گرفته و ویلیام جیمز از یک طرف از معنی و حقیقت و متافیزیک و اخلاقیات سخن گفته و از سوی دیگر نمی خواهد در ماوراء طبیعه تنها و ذهنیت و عقل مکانیکی و دکارتی و ایده بارکلی زندانی گردد و لاجرم از پراتیک و تجربه هم یاد می کند و یا آقای ایمانوئل کانت پلی می زند فی مابین عقل صرف و ذهن با تجربه و عمل، ضرورت نهضت انتقادی محسوس می گردد.
اگر در عالم فلسفه و علم، دیوید هیوم، کانت را از خواب بیدار نمی کرد، چه بر سر فلسفه و علم و تمدن و قافله ی بشریت در عصرهای بعدی و عصر نوین می آمد و آیا باز می گفتیم که کانت، پدر مدرنیته است!؟ فلسفه ی وجودی انتقاد در دنیای فلسفه و علم و هنر و عقل چه شاه کارهایی که خلق نکرده آیا دمکریت، هراکلیتوس، گرگیاس، زنون، ارسطو، افلاطون و اصالت وجودی ها و ماهیت گرایان تا برسد به فیلسوفان جدید و امثال جان هیگ، با وجود برخی تشابهات، جملگی یک حرف زده، یک نظریه مشابه و عین هم و کاملا در خط وحدت ارائه نموده اند و هر چند می توان مدعی شد که همگی در جست و جوی حقیقت و حق و کمال بوده و سعادت بشر را خواسته اند اما پر واضح است که به رغم این مدعا و نظریه که می گوید همه مکمل و متمم یکدیگر بوده و هستند، مع الوصف تناقض و لااقل تضاد و چندگانگی بسته به نوع نگرش و روش و استنباطات آنها کاملا مشهود می باشد.
بنگرید به فرضیه ها و نظریه های مادیون، روح گرایان، ساختارگرایان، فیکسیت ها، ترانسفورماتیسم، فردگرایان، جمع گرایان و غیره چه در عرصه ی روان شناسی و چه علم و فلسفه، جامعه شناسی و سیاست و غیره گاه تفاوت از زمین تا آسمان است، اتفاقا بسیاری از همین چالش ها و اختلاف نظر و سلیقه ها و چکاچک اندیشه هاست که رشد و کمال می زاید.
گذر از دوران حاکمیت نظر بطلمیوسی و حکمت و حکومت تئوری نیوتونی و سپس نظریه های آلترناتیو ورود عنصر و مؤلفه ای به نام اپورتونیسم و یا رویزیونیسم به دنیای سیاست و علم و فلسفه عصر بلند پروازی مکتب فرانکفورت و حلقه ی وین و زایش مکتب شیکاگو از دل مارکسیسم و کمونیزم و بروز و ظهور نظریات امثال لوکاچ، آلتوسر و گرامشی مؤید چنین نظریه و پروسه ای است یعنی نهضت انتقادی و ضرورت قطعی و طبیعی آن در عرصه ی هستی.
تاریخ ادیان و مذاهب و فرهنگ ها و تمدن ها و آیات و سوره های نورانی و سراسر حکمت و پند و اندرز و اندیشه کتاب مبین الهی، قرآن کریم مملو و مشحون از نکات بارز و عینی و منطقی و انتقادی است. داستان ها و سرگذشت های قرآنی در زمان پیامبران از حضرت آدم گرفته تا دوران حضرت هود، نوح، صالح، ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله، عیسی روح الله و عصر خاتمیت در زمان پیامبر گرامی اسلام(ص) و دروان طلایی امامت و حتی خانه نشینی امامان معصوم(ع) سراسر انتقاد به نوع و سنج اندیشه های منحط و انحرافی، بت پرستی های گوناگون، کیش شخصیت ها، تفرعن، زرسالاری، زورمداری، تزویرگرایی، رهبانیت و انزواطلبی و به چالش کشیدن و مبارزه با خرافات و تصلب و تعصب های جاهلی و افراطی و غیرمنطقی و به زنجیر کشیدن عقل و فکر و اراده و جان و تن بنی آدم و بیدار و آگاه ساختن و آزاد و آزاده ساختن انسان ها به ویژه محرومان و پابرهنگان و شلاق خوردگان و بردگان فکری و جسمی و روانی و حیثیتی می باشد.
دیالوگ های سراسر منطق و اندیشه و حکمت داستان حضرت ابراهیم(ع) و آن دیالکتیک های خاص ابراهیمی و سخن گفتن و محاجات و جدال احسن به فراخور ذهن و ظرفیت و فولکور زمانه و اندیشه آفرینی و آگاهی دهی و ایجاد خلاقیت ذهنی و فکری ارادی در میان توده ها و مبارزه ی منطقی و ابتدائاً حکمی و فکری و کلامی موسی با فرعون و فراعنه و کاهن ها و مبارزه با گوساله پرستی و به تعطیلی کشاندن اندیشه و فکر و آلترناتیو و بدل سازی منطقی و عقلانی از سوی آن پیامبر بزرگ الهی و نبرد و چالش اندیشه ای و منطقی حضرت عیسی(ع) با عنودان و جهودان عصر و همین طور زحمات و جهاد و تلاش های همراه با مرارت و سختی و شکنجه دیدن های پیامبر رحمت و عدالت و حکمت یعنی حضرت محمد (ص) در راه آزاد سازی انسان های دربند جسمی و روحی و فکری و گشودن غل و زنجیر از دست و پا و گردن محرومان و جاهلان و به بند کشیده شدگان توسط ابوجهل ها و ابولهب ها و اشراف و آریستوکرات های زمانه، نوشتن نامه های آزادی بخش و دعوت به حق و حقیقت و عدالت و وحدانیت نبی اکرم اسلام به سران جهان و داستان هجرت به حبشه و آن محاجه و گفتمان منجر به رسوایی طواغیت و پیروزی اسلام و موحدان راستین و مهاجران الی الله و دعوت قرآنی به اندیشه، تفکر و تعقل و حرکت در صراط مستقیم الهی و رستن از بند ابلیس و ابلیس سیرتان و دعوت به صلح و عدالت و آزادی و همین طور فلسفه ی غیبت و سپس ظهور قائم آل محمد و انتظار راستین که به تعبیر دکتر شریعتی مکتب اعتراض است، در جهت حقانیت و جامعیت بخشیدن و تحقق و ضرورت پروسه ی انتقاد می باشد.
در قاموس و فرهنگ غنی اسلام و ادیان توحیدی و قرآن کریم و سیره و سلوک پیامبر(ص) و معصومین(ع) به اصل انتقاد به معنی درست و منطقی آن توجه و عنایت شده است علاوه بر خطاب هایی که با عبارت یا ایها الناس و یا ایها الذین کفروا آمده، یا ایها الذین آمنوا هم وجود دارد. آن جا که می فرماید ای کسانی که ایمان آورده اید، مجددا ایمان بیاورید و یا آن جا که مومنان و مسلمانان سست عنصر، مردد، بدعهد، پیمان شکن و خارج از دایره ی تعادل و افراد فتنه جو، ستمگر و افراطی را مورد مذمت و نکوهش و انتقاد صریح قرار می دهد و یا در نهج البلاغه، حضرت علی(ع) هشدارهایی در موارد خاص و مهم و کلیدی منجمله فراموش کردن مردم در مورد پیمان و عهد خود با خدا و رسول خدا و نیز امام و پیشوای عادل می دهند و از این که حق و صراط مستقیم و طریق صواب و نجات را فراموش کرده و تابع شیطان و طاغوت و منحرفان و سودجویان گشته و به دوران جاهلیت عودت یافته و عقب گرد نموده اند، آنان را مورد ملامت و انتقاد قرار می دهند و آنان را انذار و هشدار می دهد از این که دچار یک انقلاب و تحول و دگرگونی بنیادین و همه جانبه و گریزناپذیر و قهری گردند که در آن طوفان و آتشفشان، چنان محتوای دیگ جوشان و خروشان، از بنیان و جوهره در هم کوبیده و در هم تنیده و دیگرگونه شوند و لااقل غربال گردند به گونه ای که سران و به ظاهر عزیزان و بزرگان و قدرت مندان آنان از اریکه ی قدرت به زیر کشیده شوند و خوار و ذلیل و منکوب گردند و ضعیفان و ذلیل شدگان و محرومان و لگدمال شدگان آنها بر سریر قدرت و حشمت و شوکت نشینند!
در سخنان حکیمانه و سرنوشت ساز سالار شهیدان کربلا حسین بن علی(ع) از قول پیامبر اسلام (ص) می نگریم که می فرماید:
ای مردم هر کس سلطان و حاکم ستمگری را ببیند که حرام خداوند را حلال نموده و اموال و دارائی بیت المال را به تاراج گذاشته و در میان مردم به گناه و حرام و ظلم مبادرت می ورزد و به رواج و گسترش فسق و فجور و فساد می پردازد و .... چنانچه اگر با سخن اعتراض آمیز(انتقاد) و با عمل و کردار خود تصمیم به تغییر آن اوضاع و شرایط (امر به معروف و نهی از منکر و جهاد فی سبیل الله) نگیرد، سزای او آن است که خداوند وی را به همان جایگاهی ببرد که آن ظالم و فاسد و فاسق را خواهد برد. کنایه از آن که سرانجام ذلت و خواری و آتش سوزان دنیا و آخرت دامن گیر هر دو آنان خواهد شد.
حضرت فاطمه زهرا(س) بانوی نمونه ی اسلام و جهان بشریت نیز طی یک مبحث انتقادی پیرامون سیر ارتجای مردم و اوضاع و احوال پریشان و نابه سامان اجتماعی و فرهنگی می فرمایند: ای گروه مردم! که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید آیا در قرآن اندیشه نمی کنید؟ یا آن که بر دل های شما مهر زده شده؟... بلکه آن چه از اعمال زشتی که انجام داده اید (تیرگی آن دل های شما را فرا گرفته است و گوش ها و چشم هایتان را پر کرده است) بسیار بد به تاویل آیات قرآن روی آورده اید و بد راهی را پیشنهاد کردید و بد معامله ای انجام داده اید! به خدا سوگند تحمل این بار برای شما سنگین و سرانجام آن پر از وزر و وبال است. آن روزی که پرده ها بالا رود و زیان آن روشن گردد و آنچه را که حساب نمی گردید بر شما آشکار گردد، آن گاه روشن می شود که اهل باطل زیان کارند و چاره ای نخواهند داشت.
در پایان این مقال به مواردی مختصر و موجز از اقیانوس بیکران قرآن کریم اشاره می نماییم که حاوی مطالب هشدار دهنده و انتقادی می باشد. در این کتاب مقدس الهی و انسان ساز انسان ها از گرایش به خرافات، ظلم و ظلم پذیری، شرک و کفر و نفاق و ظن و گمان، پیروی و اطاعت از هوای نفس و شیطان و بیهوده گرایی و لهو و لعب و هر آن چه که در برابر مسیر تکاملی انسان قرار دارد بر حذر داشته و نهی نموده است و در عوض همگان را به تفکر، تعقل و هجرت و جهاد و تلاش و تغییر مطلوب و در عین حال ثبات قدم و اراده و همت فرا خوانده است.
در سوره ی مبارکه ی فاطر ضمن آن که می فرماید: بدانید نابینا و بینا هرگز برابر نیستند و نه تاریکی ها و روشنایی ....و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند . چنین می فرماید: « اوست که به لطفش شما را جانشینانی در زمین قرار داد هر کس که کافر شود کفر او به زیان خودش خواهد بود و کفر کافران چیزی جز خشم و غضب در نزد پروردگار نمی افزاید و نیز کفرشان جز زیان و خسران چیزی بر آن ها اضافه نمی کند. بگو به من خبر دهید این معبودان و همتایانی را که جز خدا می خوانید چه چیزی از زمین را آفریده اند یا این که شرکتی در آفرینش و مالکیت آسمان ها دارند؟ یا به آنان کتابی(آسمانی) داده ایم و دلیلی از آن برای شرک خود دارند؟ (نه هیچ یک از این ها نیست) بلکه ستمکاران فقط وعده های دروغین به یکدیگر می دهند خداوند آسمان ها و زمین را نگاه می دارد تا (از نظام خود) منحرف نگردند و هر گاه منحرف گردند، کسی جز او نمی تواند آنها را نگاه دارد او دارای حلم و آمرزنده است.
آنان سوگندهای شدید به خدا یاد کردند اگر (پیامبر) انذارکننده ای به سراغشان آید، یافته ترین امت ها خواهند بود؛ اما چون پیامبر انذارکننده ای برای آنان آمد، جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزی بر آنها نیفزود. این ها همه به خاطر استکبار در زمین و نیرنگ های بدشان بود؛ و نیرنگ بد، تنها دامان صاحبانش را می گیرد؛ آیا آنها چیزی جز سنت پیشینیان (وعذاب های دردناک الهی) را انتظار دارند؟! هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی دگرگونی نمی یابی. آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همان ها که از اینان نیرومندتر بودند؛ نه چیزی در آسمان ها و نه چیزی در زمین از حوزه ی قدرت او بیرون نخواهد رفت؛ به یقین او دانا و تواناست...»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید