
این روزها به کرات از « کودکان و یا دانش آموزان بازمانده از تحصیل » سخن به میان می آید .
در گزارش پیشین « صدای معلم » با عنوان « چهار میلیون دانش آموز بازمانده از تحصیل و هشدارهایی که هیچ گاه جدی گرفته نشدند ! » به بخشی از این معضل پرداخته شد . (این جا )
آن چه مهم است این که بیش از ۹۰۰ هزار نفر دانشآموز بازمانده از تحصیل، آمار رسمی بازماندگان از تحصیل در دوره ابتدایی است .
آمارهای غیررسمی با افزایش دورههای مورد مطالعه عدد ۴ میلیون بازمانده از تحصیل را نشان میدهد.
به نظر می رسد وزارت آموزش و پرورش و به ویژه معاونت آموزش ابتدایی ضمن آن که از ارائه آمار رسمی در این مورد خودداری می کند در تازه ترین اظهارات به کلی گویی و بیان حرف های تکراری و کلیشه ای پرداخته است .

حمید طریفی حسینی معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش می گوید : ( این جا )
« عدد کودکان بازمانده از تحصیل دوره ابتدایی در سال ۱۴۰۲-۱۴۰۱ به کمترین میزان خود در طول سالهای گذشته رسیده است و در این مقاله نیز به صحت این موضوع اشاره شده است. تنها در سال تحصیلی ذکرشده حدود ۵۰هزار کودک بازمانده از تحصیل جذب آموزشوپرورش شدند و این عدد نسبت به عدد سال ۱۴۰۰-۱۳۹۹ کاهش حدود ۵۰هزارنفری را نشان میدهد.

آنچه در مورد کودکان بازمانده از تحصیل بهخصوص در دوره ابتدایی وجود دارد این است که درصد بسیار بالایی از این کودکان به دلایل متعدد و متقن مانند دارا بودن بیماری صعبالعلاج، ناتوانی شدید ذهنی، مهاجرت و فوت و سایر عوامل دیگر، امکان حضور در مدرسه را ندارند. دلیل بازماندگی از تحصیل صرفا مسائل مالی و فقر مالی نیست و برجسته کردن این دلیل چندان منصفانه نیست. برای تایید این مطلب، سهم کودکان کار در میان علل بازماندگی از تحصیل کودکان این گروه سنی کمتر از (یازده صدم درصد) است. نرخ پوشش تحصیلی واقعی دوره ابتدایی بهعنوان مهمترین شاخص توسعه عدالت آموزشی در سال ۱۴۰۲-۱۴۰۱ نسبت به سال قبل رشد فراوانی (حدود ۰.۲۵درصد) داشته است. یکی از مهمترین دلایل این اتفاق رصد فردبهفرد و چهرهبهچهره کلیه کودکان بازمانده از تحصیل این گروه سنی و اهتمام برای جذب تکتک آنان است. در راستای تحقق این نرخ که از افتخارات نظام اسلامی است ما در سطح کشور تعداد قابلتوجهی مدارس یکنفره، دونفره و سهنفره داریم » .

در این میان اما کسی و یا مقامی سخن از « اجباری بودن آموزش » به میان نمی آورد .
پرسش این است که چرا ؟
چرا مقامات و مسئولان در این مورد حرفی نمی زنند و به بیان حواشی و موضوعات فرعی و کم اهمیت می پردازند ؟
جالب است بدانیم بر خلاف بسیاری از کشورها و به ویژه توسعه یافته ، تحصیل در ایران با وجود تاکید بر رایگان بودن آن که حداقل دو بار در قانون اساسی مورد تصریح و تاکید قرار گرفته اما هیچ گونه اشاره ای به « اجباری » بودن آن ندارد .
اصل چهل و سوم قانون اساسی هم آموزش و پرورش را در کنار تامین سایر نیازهای اساسی را زیربنای اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر شمرده است .
جالب است بدانیم : ( این جا )
« قانون راجع به آموزش و پرورش عمومی اجباری و مجانی مصوب ششم مرداد ماه ۱۳۲۲ مقرر می دارد :
ماده اول - دولت مکلف است از سال ۱۳۲۲ تا مدت ده سال تعلیمات (آموزش و پرورش) ابتدایی را در تمام کشور به تدریج عمومی و اجباری سازد » .
ماده واحده اصلاح این قانون در سال 1961 آموزش کودکان تا پایان دوره راهنمایی تحصیلی و پیش از آغاز متوسطه را اجباری کرد.
نهایتاً قانون « تأمین وسائل و امکانات تحصیل اطفال و جوانان ایرانی » که در سال 1353 به تصویب رسید، پدر و مادر را مکلف کرد تا در صورت دارا بودن تمکن مالی، شرایط تحصیل کودک را تا سن هجده این سالگی فراهم بیاورند. در صورت فقدان تمکن مالی والدین، دولت چنین وظیفه ای را بر عهده می گرفت.
قانون یک گام هم به پیش برداشت و در صورت قصور والدین، به وزارت آموزش و پرورش صلاحیت ثبت نام « کودکان مندرج در آمار ارسالی اداره کل ثبت احوال» در دوره های ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را اعطا می کرد.
قانون اخیر برای والدین خاطی در رسیدگی خارج از نوبت مراجع قضایی، جزای نقدی و تکلیف به انجام وظایف خود در قبال کودکان و نوجوانان را در نظر گرفته بود. در صورت استنکاف از اجرای حکم دادگاه
یا تکرار جرم، مجازات آنها حبس از یک تا سه سال و تأمین هزینه ی معاش و تحصیل کودک یا نوجوان خود می بود. ( این جا )
در مصوبه سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده، آمده است: « سن تعلیم و تربیت رسمی 5 سالگی در همین سند البته دوره آموزش 12 است اما سن افراد لازم التعلیم( لازم التربیه ) طبق قانون مشخص می شود» .
اجباری کردن آموزش نیز از تکالیف دولت شمرده شده، اما چگونگی آن، اجباری 16 پایه تعیین می شود.
کیفیت آن و ضمانت اجرای آن مشخص نیست. به نظر می رسد در این زمینه ضوابط قانون 1353 همچنان بر آموزش اجباری حاکم است. اما مشکل در اینجاست که قانون 1353 جز در محدوده مدت زمان تحصیل
اجباری عملا متروک مانده است و هیچ دادگاهی برای مجازات والدین خاطی اقدام نمی کند.

اما پرسش این است : جالب است بدانیم بر خلاف بسیاری از کشورها و به ویژه توسعه یافته ، تحصیل در ایران با وجود تاکید بر رایگان بودن آن که حداقل دو بار در قانون اساسی مورد تصریح و تاکید قرار گرفته اما هیچ گونه اشاره ای به « اجباری » بودن آن ندارد .
آیا تحت پوشش قرار دادن فقط 50 هزار نفر از آن همه افراد بازمانده از تحصیل کار بزرگی است ؟
مهر 1396 ؛ علی باقرزاده، معاون وقت وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در این باره گفت: ( این جا )
«از این به بعد با پدر و مادرهایی که از ادامه تحصیل فرزندانشان جلوگیری کنند، برخورد قضائی میشود. این بخشی از قانون حمایت از حقوق کودک است که درسال ۸۱ به تصویب مجلس رسیده است و همانطور که اذیت و آزار کودکان و شکنجه آنها جرم است، ممانعت از تحصیل هم جرم است.
در این زمینه آموزش و پرورش مسئولیت دارد این مسائل را اعلام و قوه قضائیه هم رسیدگی کند. بنابراین مجازات والدینی که مانع از تحصیل فرزندان خود میشوند، سهماه و یک روز حبس تا ٦ماه یا یکمیلیون تومان جزای نقدی است » .

پرسش این است که آیا وزارت آموزش و پرورش در این راستا و برای اجرای این قانون اقدامی انجام داده است ؟
پیش از آن و در شهریور 1393 ؛ علیاصغر فانی وزیر پیشین آموزش و پرورش در گردهمایی مسئولان حوزه زنان وزارت آموزش و پرورش، با تأکید بر ضرورت گسترش پوشش تحصیلی دانشآموزان اظهار داشته بود: ( این جا )
در برنامه ششم توسعه، قانون اجباری بودن تحصیل تا پایان دوره متوسطه اول (راهنمایی) را لحاظ میکنیم.
وی با اشاره به اینکه والدینی که فرزند خود را از تحصیل محروم کنند، مجرم شناخته میشوند، گفت: در حال حاضر، دختران فراوانی از پوشش تحصیلی محروم هستند که دردوره متوسطه دوم (دبیرستان)، این میزان بیشتر است.
در برنامه چهارم توسعه، تحصیل اجباری تا پایان متوسطه اول لحاظ شده بود اما اجرایی نشد که این موضوع را در برنامه ششم لحاظ میکنیم » .
شاید تنها تفاوت ما با کشورهای توسعه یافته که تکلیف خود و بقیه را در همه موارد شفاف کرده اند این است که در آن کشورها ، « قانون » به عنوان یک « نیاز و مطالبه ی عمومی » و با فرمت « قرارداد اجتماعی » پس از طی فرآیند شفاف و علمی تصویب شده و مورد احترام و تمکین « همگان » قرار می گیرد اما در کشور ما قانون تصویب می شود اما همان متن نیم بند هم اجرا نمی شود و اکثریت از کنار آن می گذرند.
انگار نه انگار که قانونی هست .
«جرج اورول»، رماننویس انگلیسی و خالق رمانهای معروف «قلعه حیوانات» (مزرعهی حیوانات)، «دختر کشیش» و «۱۹۸۴» خود را یک نویسندهی سیاسی میداند. او اعتقاد دارد که هرگاه تصمیم گرفته غیرسیاسی بنویسد چیز «مزخرفی» از آب درآمده است.اما «اریک فروم» روانکاو معروف (که او نیز دیدی سیاسی اجتماعی به مقولهی سلامت روان داشت) اعتقاد دارد که کتاب 1984 «جورج اورول» گرچه ترسیم هنرمندانه و عمیقی از یک حکومت توتالیتاریست (تمامیتخواه) را بهنمایش میگذارد، تلقی صرفا سیاسی از آن نگاه کاملی نیست.
«جرج اورول» به ظرافت جامعهای را ترسیم میکرد که در آن ستاد جنگ را «وزارت صلح» نامیدهاند، مرکز سانسور اطلاعات و فریب افکار عمومی را «وزارت حقیقت» نامیدهاند و مرکز مخوف شکنجه و بازجویی دگراندیشان «وزارت عشق» نام دارد.
هنگامی که «وینستون» (قهرمان داستان) در«وزارت عشق» شکنجه میشود «خودآگاهیاش» تسلیم سیستم میشود، اما هیچ شکنجهای نمیتواند «ناخودآگاهی» وی را تسخیر کند: او همچنان شبها «رویاهای ممنوعه» میبیند و «سیستم» میداند که رویاها ، بذر واقعیتاند و تلاش دارد که رویاهای او را در هم بشکند.
این چنین است که «وینستون» را به اتاق ۱۰۱ می برند، جایی که همه زندانیان از شنیدن نام آن به خود میلرزند. در اتاق ۱۰۱ وینستون با «موشهای گوشتخوار گرسنه» مواجه میشود و به «تمامیت» در هم میریزد.
چرا مواجهه با«موشها» تا این اندازه سهمناک است؟! «جرج اورول» از قرار دادن «موشها» در اتاق ۱۰۱ چه مقصودی دارد؟!

اینجاست که «اورول» به ظرافت از تکنگار فروید تحت عنوان «Rat man» بهره میگیرد. فروید بیماری دارد که دچار وسواس فکری است. او تصاویر مزاحمی در ذهن دارد که فرمانده دیکتاتور یگانی که در آن خدمت وظیفهاش را انجام میدهد برای تنبیه او از «موشهای گوشتخوار گرسنه» استفاده میکند.
فروید با تحلیلی «زبانشناختی» در عمق ناخودآگاه این مرد جوان وسواسی، تداعیهای زبانی بین «موشها» و «سنتهای شرمآور خانوادگی» را کشف میکند.

«ریچارد بوبتی» در کتاب «فروید به عنوان فیلسوف» این تحلیل فروید را بهتفصیل شرح داده و چگونگی برداشت «ژاک لاکان» روانکاو فرانسوی را نیز از آن آورده است.
«جرج اورول» با وام گرفتن«موشها» از فروید، میخواهد بگوید اساس دیکتاتوری از خانواده شروع میشود و دیکتاتوری یکی از شکلهای «آریستوکراسی رنج» است که «بنیانهای زبانی-آئینی» دارد. تا زبان چاپلوسانه و متملقانه، اشعار مدحی و آئینهای مقدسسازی و بتتراشی باقی است اوضاع همین است که هست.
گروه گزارش/

روابط عمومی شهرداری منطقه ۹ تهران چنین می نویسد : ( این جا )
سیدمحمدرحیم مرتضوی شهردار منطقه گفت: با توجه به لزوم استمرار آموزش و ارتقاء فرهنگ ترافیک برای شهروندان به ویژه کودکان و نوجوانان در تمامی ایام سال و همزمان با فرارسیدن سال نو و تقارن بهار طبیعت با بهار قرآن، پارک آموزش ترافیک منطقه۹ در ایام تعطیلات نوروز ۱۴۰۳ درحال فعالیت بوده و خدمات آموزشی و تفریحی متنوعی به شهروندان و میهمانان نوروزی ارائه می کند.
وی با اشاره به اجرای برنامه های آموزشی ترافیکی در نوروز ۱۴۰۳ افزود: ارائه آموزش های ترافیکی ویژه ردههای سنی مختلف در محورهای ایمنی عبور و مرور شامل استفاده از حمل و نقل عمومی، پیاده روی، رفت و آمد ایمن به مدرسه و احترام به قوانین راهنمایی و رانندگی می باشد.
شهردار منطقه۹ عنوان کرد: با توجه به مجاورت شهرک آموزش ترافیک با بوستان المهدی (عج) و حضور چشم گیر شهروندان و میهمانان نوروزی در این بوستان و به منظور ترویج استفاده از وسایل حمل و نقل پاک، دوچرخه رایگان در اختیار مراجعه کنندگان به شهرک آموزش ترافیک قرار می گیرد .»
تصویر زیر « شهرک آموزش ترافیک » را نشان می دهد که در تاریخ سه شنبه 21 فروردین 1403 گرفته شده است :

تصویر مرتبط گویای همه چیز به ویژه احترام به قوانین راهنمایی و رانندگی می باشد . چرا حساسیتی در برابر زیر پاگذاشتن حقوق مدنی و شهروندی دیگران وجود ندارد ؟
کمی بالاتر از آن ، مدرسه ای وجود دارد .
تصور کنید روزانه چند دانش آموز این صحنه را مشاهده می کنند و از برابر آن عبور می کنند ؟

آیا برخی تصور می کنند که فراتر از قانون هستند و بر دیگران و حقوق شهروندی آنان مالکیت دارند ؟
یکشنبه اول بهمن 1402 ؛ مطلبی در « صدای معلم » با عنوان « اقدام مثبت شهرداری منطقه 9 تهران در آموزش رفتارهای ترافیکی و حقوق شهروندی به دانش آموزان » منتشر شد . ( این جا )

بعدها مشخص شد این اقدامات بیشتر نمایش بوده و برای ارائه گزارش عملکرد به مقامات انجام شده است . ( این جا )

آن چه موجب تاسف است این که هر روزه دانش آموزان زیادی این گونه صحنه ها را می بینند و قادر به حل و هضم این گونه تناقض ها نیستند .
آنان می پرسند : جایگاه قانون کجاست ؟
چرا اراده و قاطعیتی برای اجرای قانون نیست و در مورد آن مسامحه می شود ؟
این حجم از اتومبیل ها در برابر مدرسه چه می کنند ؟ مگر فضای خالی جلوی مدرسه برای « پارکینگ » تعریف شده است ؟
مگر « پیاده رو » محل پارک اتومبیل و وسایط نقلیه هست ؟
کسانی که در لباس « مامور قانون » بوده و وظیفه ی آنان اجرای قانون است و بابت آن « حقوق و مزایا » دریافت می کنند ؛ اما چرا از کنار این مسائل به راحتی و با بی تفاوتی رد می شوند ؟
آیا این بی تفاوتی ، خاطیان را گستاخ تر و جری تر نمی کند ؟ و قانون شکنی به نرم عادی جامعه تبدیل نمی شود ؟
چرا حساسیتی در برابر زیر پاگذاشتن حقوق مدنی و شهروندی دیگران وجود ندارد ؟

کودکی که می بیند در برابر تابلوی « پارک ممنوع » اتومبیلی پارک شده و عاملان و ضابطان به اجرای قانون وقعی نمی نهند ؛ طبیعی است که در زمان هایی مانند تعطیلات ، آمار کشته شدگان و مصدومین و مجروحان رکورد می شکند و کک کسی هم نمی گزد .

پیش تر نوشتیم : ( این جا )
« مشکل زمانی مضاعف و پیچیده می شود که خود این ماموران هم ممکن است فهمی از مفهوم قانون و ضرورت اجرای آن به عنوان یک « قرار داد اجتماعی » نداشته و یا اساسا تقیدی به اجرای قانون نداشته باشند » .

گره اصلی در جامعه ی ایران آن است که کسی کاری را جدی نمی گیرد و قانون مادون همه امور تعریف می شود .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همان طور که در یادداشت قبلی اشاره نمودم، سال ۱۴۰۳ بدون داشتن برنامه توسعه آغاز گردید و استناد به برنامه ششم غیرقانونی است.
لازم است که برای نسل جدید از افتخارات گذشته اشاره کوتاه ای کنیم به این فخر که ایران در بین کشورهای منطقه پیشینه ی نسبتأ طولانی در برنامه ریزی برای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دارد و تا سال ۱۳۵۷ شش برنامه توسعه در یک بازه زمانی ۳۰ ساله را پیاده و اجرا کرده است.
نخستین برنامه توسعه در ایران بر می گردد به سال دهه ۱۳۲۰ که با عنوان و محوریت برنامه عمرانی تدوین و به مدت زمان ۷ سال اجرا گردید.
تاکنون شش برنامه پیش از انقلاب و شش برنامه بعد از انقلاب اجرا شده است که اگر از نتیجه و خروجی کار و دستاورد و موانع اجرایی برنامه های قبل از انقلاب بگذریم ( اگر چه محتوا و برنامه های اساسی و زیر بنایی که با دیدی عمیق و نگاهی بلند مدت تدوین شده بود) بخشی از برنامه های قبل از انقلاب در بعد از انقلاب به اجرا در آمد و با کمال اندوه و تأسف، بخشی هم از سر لجاجت نادیده گرفته شد.

چالش ها و موانع جدی که اجرای برنامه توسعه در کشور با آن روبه رو بود عبارت بود از:
* وقوع انقلاب سال ۵۷ و پیامدهای قبل و بعد از آن
* تمرکز در دولت مرکزی
*ویرانی های ناشی از جنگ ۸ ساله ایران و عراق
*عدم التزام اعتقادی و عملی برخی از مسئولین به سیاست های کلی برنامه توسعه
*عدم توانایی و درک صحیح از برنامه ریزی و توسعه و بی اعتنایی به اهداف آن

در این قسمت به چند هدف کلان برنامه پنج ساله شش دوره بعد از انقلاب کوتاه اشاره می کنم و قضاوت درباره دست آورد و خروجی آن را به شما مخاطب محترم واگذار می کنم:
1- تلاش در جهت تأمین عدالت اجتماعی نخستین برنامه توسعه در ایران بر می گردد به سال دهه ۱۳۲۰ که با عنوان و محوریت برنامه عمرانی تدوین و به مدت زمان ۷ سال اجرا گردید.
2- تأمین حداقل نیازهای اساسی آحاد مردم و جامعه
3- ایجاد رشد اقتصادی در جهت افزایش سرانه
4- بازسازی و نوسازی ظرفیت های تولیدی و زیر بنایی
5- رعایت اصول عزت و حکمت و مصلحت کشور در سیاست های خارجی
6- رعایت اصول عدم وابستگی به شرق و غرب
7- حفظ محیط زیست و استفاده بهینه و درست از منابع طبیعی
8- تقویت بنیه دفاعی کشور در چارچوب سیاست های فرماندهی کل قوا
البته این اهداف نمی تواند کشور را در توسعه متوازن و همه جانبه به مقصود برساند.
با وجود اینکه نقاط قوت و ضعف فراوانی در تدوین، تصویب و اجرای برنامه های اول تا ششم وجود داشت با روی کار آمدن دولت نهم ( محمود احمدی نژاد) و فراهم بودن مهمترین فرصت برای ایران در زمینه کسب درآمد نفتی ( در طی ۸ سال حضور ایشان نزدیک به ۶۵۰ میلیارد دلار فروش نفت ایران بود) با کمال تعجب و تأسف، سازمان برنامه و بودجه کشور توسط ایشان منحل گردید و خسارات فراوانی به ساختار برنامه ریزی و توسعه کشور از این طریق وارد شد.( البته بعدها مشخص شده که با چه نیت و هدفی سازمان برنامه در این دوره منحل شد)

در طی اجرای شش برنامه توسعه کشور به جز برنامه سوم در دولت آقای سید محمد خاتمی که در پایان اجرای برنامه نرخ تورم کمتر از مقدار پیش بینی بوده است ؛ متأسفانه هیچ کدام از دولت ها نتوانستند اهداف برنامه و تورم را به میزان پیش بینی شده در برنامه را محقق نمایند و متأسفانه تنها ۴۰ تا ۴۵ درصد این برنامه ها محقق گردیده است.
( ادامه دارد )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/

پرتال وزارت آموزش و پرورش در بخش « اسلاید » خود حرف های محسن زراعی رئیس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت نظام آموزش و پرورش را چنین تیتر کرده است : ( این جا )
« توجه به مدارس مناطق محروم از رویکردهای مهم وزارت آموزش و پرورش است »

این اظهارات در حالی بیان می شوند که روز 19 فروردین یک مدرسه کانکسی در یکی از روستاهای مراغه واژگون شده و معلم و دانش آموزان این مدرسه کانکسی دچار آسیب شده اند .
در این زمینه ؛ خبرگزاری مهر نوشت : ( این جا )
« اکبریان، مدیر آموزش و پرورش مراغه :
ساعت ۱۲:۴۰ دقیقه روز یکشنبه ۱۹ فروردین گردباد شدیدی موجب وارد شدن خسارت به ساختمانها و مدرسه کانکسی این روستا شد.

وی ادامه داد: در این اتفاق متأسفانه ۵ محصل این روستا و معلم این مدرسه دچار آسیب دیدگی شدند که بلافاصله به بیمارستان اعزام شده و خوشبختانه دو دانش آموز و معلم مدرسه ترخیص شدهاند و سه نفر از محصلان گرامی برای تکمیل درمان در بیمارستان بستری هستند و به زودی ترخیص خواهند شد.
این مدرسه کانکسی ۹ سال است که در روستای باغ یئری مستقر است و بارها پیگیری کردهایم تا محلی از طرف روستاییان برای احداث مدرسه در این روستا اختصاص یابد و امیدواریم با همکاری لازم روستاییان و همت خیران که قول مساعد دادهاند در سریعترین زمان ممکن مدرسه کانکسی این روستا برچیده شود.
اقدامات لازم برای درمان دانشآموزان مجروح انجام شده و ۳ دانشآموز بستری و ۲ دانش آموز به همراه معلم پس از مداوای سرپایی ترخیص شدند.

بنا به گفته پزشکان حال دانشآموزان بستری خوب است و در روزهای آینده میتوانند از بیمارستان مرخص شوند » .
آیا موجب تاسف و شرمندگی نیست که پس از گذشت بیش از 4 دهه از انقلاب اسلامی هنوز تعداد قابل توجهی از دانش آموزان در مدارس کانکسی درس می خوانند ؟

آیا باید چشم آموزش و پرورش به دست خیرین باشد تا آنان اقدامی برای محرومیت زدایی انجام دهند ؟
آیا ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه ی نیازهای اساسی و اولیه مطابق « قانون اساسی » حق یک شهروند ایرانی نیست ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مقدمه
هنوز همه ی جمعیت جهان به طور کامل تحت پوشش خدمات بهداشتی ضروری قرار نگرفته اند و به واسطه بیماری ها و آلودگی هوا و جنگ ها و دیگر گرفتاری ها، سلامت دنیا در معرض خطر است.
برای پرداختن به این مشکل و حمایت از حق افراد در همه جا برای دسترسی به خدمات بهداشتی و دست یابی به آب و هوا و غذا و جای سالم، شعار روز جهانی بهداشت امسال «سلامت من، حق من» اعلام شده که بیشتر حرف دل دانش آموزان به عنوان قشر شکننده از حیث بهداشتی است و لذا در نظام های آموزشی، هیچ موضوعی به اندازه بهداشت مدارس، اهمیت ندارد؛ هم چنان که توجه به هیچ مسئله ای به اندازه آموزش و پرورش درکشورها (متاسفانه به غیر از میهن ما و بعضی ممالک دیگر)، اولویت ندارد.
آموزش بهداشت باید، شوق به سلامتی و سعی در سالم زیستن را در بچه ها درونی سازد تا آنها با این روحیه، واقعا زندگی کنند نه این که فقط دستورالعمل ها را یاد بگیرند. در این مسیر ، البته اندازه گیری قد و وزن ،سنجش بینایی و شنوایی، معاینه دهان و دندان و موی سر، ضروری و فوری است تا مدرسه به فضاي فيزيكي عاری از آلودگی، تبدیل شود.چرا که بعد از خانواده مهمترين نقش را در سلامت كودك دارد و جای درس خواندن ،خندیدن ، زندگی کردن و خود راساختن است.
یاددهی و یادگیری ارزش های اخلاقی در محیطی امن و سالم وشاد، همه فلسفه و جودی مدارس است و برای همین، مدرسه سالم، مدار سلامت جامعه است.

آموزش بهداشت
اکنون قریب صد سال از توجه به آموزش بهداشت در مدارس ایران می گذرد، در حالی که بیش از شانزده میلیون پسر و دختر دانش آموز در مدارس ایران مشغول به تحصیل اند. این آمار به همراه خانواده های آنها و نیز با احتساب جمع یک میلیونی فرهنگیان، درصد قابل توجهی از جمعیت کل کشور را تشکیل داده اند. بیشتر جمعیت دانش آموزی، یعنی بیش از نه میلیون نفر در دوره ابتدایی درس می خوانند و همچنین نزديك به دو سوم آنها در نقاط روستايي كشور هستند که بنا به شرایط سنی و جسمی و محیطی خاصی که دارند،آسیب پذیر و به شدت در معرض آلودگی های هوا و فضا هستند. در این روزگار و در اوج این همه رفاه و توسعه و آسایش زندگی، گوهر گمشده آدمیان، آرامش و حال خوب است که دست یابی به آن روز به روز سخت تر می شود.
علي رغم تمام تلاش ها و موفقيت ها، هنوز تعدادي از مدارس كشور فاقد امكانات و تسهيلات بهداشتي اند و فضاهاي آموزشي از استانداردهاي لازم برخوردار نیستند. هنوز بيماري هاي واگيردار، نارسایی هاي چشم و دهان و دندان، اختلالات شنوايي و قلبي و رفتاري، سلامت دانش آموزان را تهديد ميكند.
هنوز مدارسی هستند که از نبود مربی بهداشت رنج میبرند و حتی گاهی از نیروهای غیر متخصص استفاده می شود . هنوز حجم کاری مربیان موجود بهداشت بسیار بالاست و برخی مدیران از آنها انتظار دارند تا یک تنه کار یک درمانگاه بهداشتی را انجام دهند. قاعدتا سلامت دانش آموزان به تغذیه سالم مربوط است.این در حالیست که با گرانی روز افزون لبنیات، گوشت و میوه به خصوص برای اقشار کم درآمد و افزایش مصرف غذاهای آماده و ریزه خواری با تنقلات چرب و شور و شیرین (به خصوص در میان بچه های قشر متوسط) دانش آموزان یا سوء تغذیه دارند یا غذای سالم در اختیار ندارند. براین ها بیفزائید موضوع مورد نیاز توزیع شیر در مدارس را که هنوز معطل مانده است.
باری، اخلال در سلامت مدرسه، ابعاد مختلفی دارد که بسیاری از آنها نظیر تحریم ، تورم و آلودگی ها، به نظام سلامت ایران ارتباط ندارند.
معمولا به هنگام بروز بیماری های همگانی مثل کرونا و یا آلودگی هوا، تنها واکنش ما ، تعطیل کردن مدارس است. مرجع تصمیم گیرنده برای تعطیلی هم استانداری ها هستندکه آنها نه با در نظر گرفتن عوارض آموزشی و تربیتی مسئله که بنا به ملاحظه یک سری عوارض اجتماعی و حتی سیاسی، به تعطیلی بسنده می کنند و در واقع فقط صورت مسئله را پاک می کنند. چون در آن صورت هم بچه ها داخل خانه نمی مانند و به صورت پراکنده و آزاد به جاهای مختلف رفت و آمد می کنند و حتی بیشتر در معرض آسیب قرار می گیرند.

بهداشت آموزش و پرورش
اگر چه عنوان این نوشتار به بازی با کلمات می ماند اما در واقع ، روبه روی هم قرار دادن دو امر پیوسته ای مدنظر است که مکمل همدیگرند.
اگر تا دیروز و به خاطر آلودگی محیط و نبودن امکانات بهداشتی، درمدرسه بیشتر سلامت جسمی بچه ها اولویت داشت، امروزه و به هزار و یک علت، بهداشت روانی آنها اهمیت بیشتر دارد. در این روزگار و در اوج این همه رفاه و توسعه و آسایش زندگی، گوهر گمشده آدمیان، آرامش و حال خوب است که دست یابی به آن روز به روز سخت تر می شود.
به دنبال بلای کرونا و رایج شدن آموزش مجازی، کمتحرکی و چاقی در میان دانش آموزان، شایع شد . اکنون عوارض ناشی از آن موجب بیماری هایی مثل دیابت، کبد چرب، و افسردگی شده است؛ پشت بند آن دیدیم که همین نسل عاصی چگونه ناگهان خلوت خیابان ها را شکستند و خواسته هایشان را فریاد کردند و چه هزینه هایی روی دست حاکمیت گذاشتند. علت تمام این گرفتاری ها در این بود که ما بعد از این چهل سال، نه برای آموزش غیرحضوری آماده بودیم و نه در تربیت نسل کودک و نوجوان، تلاشی شایسته کرده بودیم.

همه این ها به معنی این که؛
آموزش و پرورش ما به مثابه کالبدی است که بیمار است و بهداشت بیشتری لازم دارد؛ این که حال نظام آموزشی بد است و بدی حال عمومی جامعه هم به خاطر آن است که بهداشت عیان دانش آموزان بسته به سلامت روان آنها است؛ این که سلامت مدرسه تنها در نظافت در و دیوار و دست و رو و موی بچه ها نیست؛ این که محتوای آموزشی نباید در پی یاددهی برای حفظ کردن و نمره و مدرک گرفتن که یادگیری برای زیستن، دانستن، انجام دادن و زندگی کردن با یکدیگر باشد؛ این که سلامت مدرسه، در سلامت معلمان است؛ این که دیگر معلمی توانا نیست که تنها دانا است و معلمی که حقوق کافی دارد و به درآمد دیگر نیاز ندارد واقعا توانا است؛ این که در نظام آموزشی، فرایند «آموزش» از « پرورش» سبقت گرفته است و آن چه در برنامه های آموزشی دنبال می شود، بیشتر آموزش کمی، نمره ای، سیاسی و ایدئولوژیک است؛ این که برپایی برنامه های حزن و حماسی و مناسبتی پی در پی، خلق مدارس را تنگ کرده و نشاط و شادی از آن رمیده است؛

این که... منظور از بهداشت آموزش و پرورش، دعوت به مواظبت از فضای فرهنگی آینده سازان این ملک است.
این بهداشت هم ممکن نمی شود مگر این که :
بودجه ریزی آموزش و پرورش در اولویت دولت قرار گیرد، کسری بودجه وزارتخانه تامین شود، برنامه های رفاهی و معیشتی معلمان بیشتر شود، از فعالیت مجامع صنفی معلمان ممانعت نشود، کمبود انگیزه کار معلمان برطرف گردد، محتوای آموزشی مدارس با نیاز جامعه و بازار کار متناسب شود ،از سیاسی بازی ها و آموزش های سیاسی سلیقه ای پرهیز شود و به ارتقای کیفیت آموزشی از طریق سیاست های آموزشی شایسته توجه شود.
در غیر این صورت، نظام آموزشی، ناکارآمد و ناتوان از اقامه عدالت آموزشی و ارتقاء کیفیت معیشت معلمان است.

متاسفانه عزمی ملی هم با وجود این همه نماینده بهارستانی که اغلب شان قبلا معلم و فرهنگی بوده اند و با چقدر وعده به معلمان بالا آمده اند، برای بهبود آن وجود ندارد.
این نظام در سالهای اخیر و به خصوص در دوره ابتدایی و متوسطه ، آن قدر دستخوش تغییرات فرمی و صوری در هر کابینه بوده که غافل از پرداختن به وظایف اصلی و اساسی خود شده است و تنها دانش آموزانی که عاقبت از زیر دندانه های چرخ این نظام، بیرون می آیند، خیلی دیر می فهمند که :
«چرا طعم خوش سلامت و طراوت کودکی و نوجوانی، زیر زبان ذوق شان مزه نکرد؟! »
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/

بخشنامه ای به امضای « مجید حسینی فر » مدیر اداره آموزش و پرورش منطقه 9 تهران با موضوع « استمرار خدمت کارکنان آموزشی در سال 1403 » به کلیه واحدهای آموزشی و دوایر داخلی ارسال گردیده است .
آن چه در این بخشنامه قابل تامل است این که تاریخ صدور بخشنامه مربوطه 18 / 1 / 1403 می باشد .
آخرین مهلت برای مراجعه ی همکاران واجد شرایط 19 / 1 / 1403 اعلام شده است .
در پایان هم تاکید شده است که مسئولیت عواقب ناشی از عدم تکمیل فرآیند استمرار بر عهده ی شخص همکار ذی نفع می باشد .
پرسش آن است که این گونه اطلاع رسانی به مدارس بر اساس کدام الگو و یا فرمول صورت گرفته است ؟
مدیران مدارس چگونه باید در عرض کم تر از یک روز همه همکاران ذی نفع را توجیه نمایند ؟
قصور از جانب هر کسی و یا مقامی باشد قابل پی گیری مطابق ماده ۷ قانون رسیدگی به تخلفات اداری مبنی بر « کمکاری، سهلانگاری و اهمال در انجام وظایف محوله » می باشد .

پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

روزنامه اعتماد در گزارشی با عنوان « ۴ میلیون دانشآموز؛ آمار وحشتناک بازماندگان از تحصیل » نوشت : ( این جا )
« دو سال بعد از خروج از بحران کرونا، وضعیت آموزش و پرورش هنوز عادی نشده است. بیش از ۹۰۰ هزار نفر دانشآموز بازمانده از تحصیل، آمار رسمی بازماندگان از تحصیل در دوره ابتدایی است. آمارهای غیررسمی با افزایش دورههای مورد مطالعه عدد ۴ میلیون بازمانده از تحصیل را نشان میدهد.
هرچند آنچه در دوران کرونا بر آموزش و پرورش گذشته است، تاثیر قابل ملاحظهای بر کیفیت آموزش داشته است، تازه بعد از اعلام میانگین معدل دانشآموزان در امتحانات نهایی سال جاری بود که نگرانی از کیفیت آموزش دانشآموزان به شکل قابل ملاحظهای در افکار عمومی مطرح شد » .

در دوران کرونا ؛ « صدای معلم » تنها رسانه ای بود که از همان ابتدا بارها و بارها نسبت به تعطیلی بی رویه و بی برنامه ی مدارس و عواقب ناشی از آن هشدار داد اما متاسفانه کسی آن ها را جدی نگرفت .
نه تنها جدی نگرفتند که حتی در برابر این رسانه مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران موضع و جبهه هم گرفتند .
بارها نوشتیم و در نشست های رسانه ای اعلام کردیم که این گونه تعطیلی ها موجب ترک تحصیل ، افت تحصیل و سایر چالش ها و مشکلات آموزشی و تربیتی خواهد گردید اما جامعه و حکومت با « بی تفاوتی » از کنار آن عبور کردند و تنها پاسخ آن ها ، مصوبات « ستاد ملی مقابله با کرونا » بود .

برخی گزارش های منتشر شده در « صدای معلم » :
* «به نظر می رسد وزارت آموزش و پرورش بی توجه به سرعت شیوع کرونا برنامه و یا برنامه ریزی مشخصی برای سال تحصیلی جدید ندارد و بیم آن می رود تا همچون گذشته و تحت تاثیر عوامل حاشیه ای و غیرمسئول همان وضعیت سابق باز تولید شود » مسئولان باید بدانند که در فرایند تعطیلی مدارس نخستین ضربه و بیشترین آسیب را « مدارس عادی دولتی » خواهند خورد .
بی برنامگی وزارت آموزش و پرورش در آستانه ی موج های جدید کرونا ؟! ( این جا )
* « کارشناسان یونسکو عقیده دارند که بسیاری از مدارس بدون دلیل موجه کلاسها را تعطیل میکنند، و اقدامات لازم برای ایمنساختن مدارس در برابر شیوع کووید-۱۹ انجام نمیگیرد »
هشدار یونیسف : تعطیلی مدارس به خاطر کرونا غیرلازم و آسیبزا است ( این جا )
* « صدای معلم » ضمن دعوت از وزارت آموزش و پرورش به بازنگری در رویه موجود و تامل در فرآیند تجارب جهانی که علی رغم شکل گیری موج دوم کرونا و اعمال قرنطینه سراسری و عمومی در کشورهایشان اما مدارس و دانشگاه ها را باز نگه داشته اند فرا می خواند »
یک موسسه پژوهشی هشدار صدای معلم در مورد تبعات آموزش مجازی در ایران و تاثیر آن بر امنیت شغلی معلمان را جدی گرفت ( این جا )

* اگر حاکمیت حتی قوانین خودش مانند قانون هوای پاک را نمی تواند و یا نمی خواهد اجرا کند ؛ تقصیر دیگران چیست !
اگر قرار است نظام سلطه ، توطئه و... به دلایلی مانند آلودگی هوا ، کرونا و... مدارس را به تعطیلی بکشانند ؛ پس شما در این میان چه کاره اید ؟! ( این جا )
* « اعضای شورای عالی آموزش و پرورش نسبت به عملکرد خود پاسخ گو باشند ! »
پس از دو سال تعطیلی مدارس ؛ تازه به فکر کاهش آسیب های اجتماعی معلمان و دانش آموزان در دوران کرونا افتاده اند ! ( این جا )

* نقدی بر سخنان علی اصغر فانی وزیر پیشین آموزش و پرورش در مورد " اُفت کیفیت آموزش " ؛
مدارس را به بهانه های مختلف تعطیل می کنند ... بعد برای پایین بودن معدل امتحانات نهایی ، ترک تحصیل و افت تحصیل دانش آموزان ناله و شیون سر می دهند ! ( این جا )
* « آقای یوسف نوری ! از " نظام سلطه چه خبر ؟! شما توضیح دهید در آموزش و پرورش چه کاره هستید و در جهان در کجا ایستاده ایم ؟» نه تنها جدی نگرفتند که حتی در برابر این رسانه مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران موضع و جبهه هم گرفتند .
از تعطیل نامیدن مدارس در آن 25 ماه تا آموزش مجازی یا غیرحضوری در دولت سیزدهم ؟! ( این جا )
و در کنار این گزارش ها ؛ ده ها مصاحبه و یادداشت در « صدای معلم » منتشر شدند .
به تازگی ؛ حمید طریفی حسینی معاون جدید آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در دولت سیزدهم خبر از جذب حدود ۵۰ هزار نفر از افراد بازمانده از تحصیل داده است . ( این جا )
حمید طریفی حسینی معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش می گوید :

« حدود ۵۰ هزار نفر از افراد بازمانده از تحصیل را جذب کردهایم.۹۶ هزار نفر از معلمان در قالب شیوه جدید آموزشی، گروهبندی شده و با بحث های علمی، به تبادل نظر پرداختند که تجربه موفقی بود و ان شالله این شیوه آموزشی ادامه خواهد یافت.
اقدام دیگری که از دو سال قبل آغاز شده بود بحث سامانه شناسایی افراد بازمانده از تحصیل با نام سامانه شهید محمودوند بوده است. سال تحصیلی گذشته حدود ۵۰ هزار نفر از افراد بازمانده از تحصیل را جذب کردهایم؛ امسال علی رغم اینکه در موضوع شناسایی افراد بازمانده از تحصیل دستاوردهایی داشتیم؛ عمده چالش ما در بحث جذب این افراد به تحصیل است.
معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش با بیان اینکه برای حدود هشتاد هزار نفر از بازماندگان از تحصیل، مسئول پیگیری تعیین شده است، بیان کرد: ۲۰ عامل در بازماندگی و ترک از تحصیل تاثیر دارد. به راحتی نمیتوانیم کسانی را که یک سال تحصیلی در مدرسه ثبت نام نکردند به عنوان بازمانده از تحصیل اطلاق کنیم. به طور مثال حدود ۵ هزار نفر از این افراد فوت کردند.
آیین نامه جذب بازماندگان از تحصیل را تدوین کردیم که به زودی در اولین جلسه ستاد پیگیری و هماهنگی سند تحول با حضور معاون اول رئیس جمهور این موضوع بررسی خواهد شد » .
نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که آیا تحت پوشش قرار دادن فقط 50 هزار نفر از آن همه افراد بازمانده از تحصیل کار بزرگی است ؟

مشکل اصلی آن جاست که مدرسه در ایران به کوچک ترین بهانه ای تعطیل می شود و تنها واکنش مسئولان وزارت آموزش و پرورش در این موارد سکوت و انفعال است .
راه اندازی سامانه ، تدوین آیین نامه و... هم جزء امور سرکاری هستند و مشکلی را حل نخواهند کرد .
نخستین اقدام در این زمینه آن است که « زمان آموزش » در نظام آموزشی ایران باید مورد توجه و تامل جدی قرار گیرد و همه نهادها و دستگاه ها به آن پای بند باشند .
مسئولان باید بدانند که در فرایند تعطیلی مدارس نخستین ضربه و بیشترین آسیب را « مدارس عادی دولتی » خواهند خورد .
به مساله ی « اجباری بودن » آموزش در ایران نیز که نقش مهمی در بازماندگی از تحصیل دارد در آینده خواهیم پرداخت .
پایان گزارش/
( آموزش حضوری تعطیل باید گردد !
آموزش حضوری تعطیل باید گردد : )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید