از سال ۱۳۹۹ به استخری در جنت آباد می روم. به جز دوره کرونا این کار را ادامه داده ام. استخر برایم « میدان مطالعه » هم هست. می کوشم با استخرروها صحبت کنم و حال و روز جامعه را کنجکاوانه می کاوم.
به همین دلیل تعداد زیادی از مشتریان استخر را می شناسم. در ماه های اخیر می بینم ترکیب اجتماعی مشتریان استخر تغییر معناداری کرده است. تا یک سال پیش مشتریان عمدتا و کم و بیش از طبقات متوسط و متوسط به پایین، کارمندان، معلمان و بازنشستگان و حتی افراد با درآمد کم بودند. بلیط استخر سی هزار تومان بود، اما اکنون دویست هزار تومان شده است.
اکنون ترکیب جمعیتی مشتریان تغییر کرده و عمدتا متشکل از دلالان ارز، بنگاهی های مسکن، بورس بازان، و به طور کلی افراد با درآمدهای بادآورده و متنعم است. مسئول استخر هم گفت مشتریان استخر کاهش یافته و بخشی از مشتریان فعلی هم کسانی هستند که سال گذشته که قیمت خیلی ارزان تر بوده بلیط گرفته اند.
تورم و فقر، جمعیت زیادی را از زندگی اجتماعی محروم می کند. استخر، مثال ساده ای است و حتی ممکن است برای عده ای امروزه لاکچری باشد. سال هاست سینما رفتن هم لاکچری شده، رفتن به کنسرت موسیقی هم با قیمت پانصد هزار تومان فقط به گروه های خاص محدود شده است. مراکز خرید نیز اگرچه ظاهرا برای عموم باز است، اما عملا افراد پولدار را می پذیرند؛ چه، حال و هوا و برخورد فروشندگان، پرسه زنان بی پول را طرد می کند.
به جز پارک ها، کم و بیش دیگر فضاهای شهری و فراغتی به روی مردم فقیر و کم توان بسته است. بخش بزرگی از این فقرا، بیکاران هستند. اینها از فرصت تعاملات و زندگی اجتماعی که شغل مهیا می سازد نیز محروم اند. تنگنای همگانی، مسری است و دامن همه را می گیرد. جامعه عصبی، همه را در آتش خشم می سوزاند.
تنگنای اجتماعی ، پیش از ظهور فقر فراگیر برای گروه های متعدد فرهنگی وجود داشت. بهایی ها، دراویش، اقلیت های جنسی، و حتی زنان، و قومیت ها به درجات گوناگون فاقد فرصت برابر حضور در زندگی اجتماعی بودند.
تنگنای اجتماعی هر سال تنگ تر می شود. این وضعیت، جمعیت زیادی را منزوی و خشمگین می کند. نابرابری ساختاری در توزیع فضای اجتماعی، امنیت و سلامت اجتماعی و فردی شهروندان را بیش از هر زمانی به خطر انداخته و پیامدهای سختی برای آنها و جامعه خواهد داشت.
تنگنای اجتماعی، در کلان شهرها جدی تر و مخاطره آمیزتر است، چه در محیط های شهری کوچک و روستایی، هنوز رسوباتی از پیوندهای اجتماعی سنتی وجود دارد و مردم این محیط ها می توانند شکل هایی از حضور و مشارکت در زندگی اجتماعی را تجربه کنند. اما، کلان شهرها که نیمی از جمعیت شهری کشورند، به نحو حادی با مساله تنگنای اجتماعی مواجه اند.
از آنجا که حکومت عامل اصلی تورم، فقر و بیکاری است، تحمل تنگنای اجتماعی برای شهروندان دشوارتر شده و آنها را خشمگین تر می کند. میلیون ها نفر حصر خانگی شده اند و شهرها و کلان شهرها قفس اجتماعی خفقان آوری گردیده اند که دیر یا زود پیامدهای ویرانگری خواهد داشت.
تنگنای اجتماعی، روابط و محیط درون خانه ها را هم متاثر می سازد، چه، شهروندان خشمگین، تنگ حوصله و محروم از زندگی اجتماعی، نمی توانند روابط صلح جویانه، عاشقانه و دوستانه ای برقرار کنند.
تنگنای اجتماعی حتی حیات اجتماعی گروه های برخوردار و توانمند را هم متاثر می سازد ؛ چه، تنگنای همگانی، مسری است و دامن همه را می گیرد. جامعه عصبی، همه را در آتش خشم می سوزاند.
در مواجهه با مساله تنگنای اجتماعی چه می توان کرد؟
گام اول به رسمیت شناختن این مساله است. گام دوم، تحول در نظام حکمرانی است. گام سوم، فعال شدن نهادهای مدنی است.
اشتباه بزرگی است اگر گمان کنیم فضای مجازی و ارتباطات شبکه ای می تواند مساله تنگنای اجتماعی را حل یا گشودگی اجتماعی ایجاد کند.
جامعه ایران، جامعه ای عاطفی است و روابط اجتماعی رودررو و چهره به چهره در آن مهم است. فضای مجازی جای این روابط را نمی گیرد و حتی ممکن است مساله تنگنای اجتماعی را تشدید کند.
کانال نویسنده
« ما امروز وارث مُرده ریگ پدرانمان هستیم و از خرمنِ غفلتِ آن خوابزدگان خوشه میچینیم. گناهی که از دل و دست نسلی سرچشمه میگیرد چون جویباری در نسل بعد روان میشود و علفهای هرزهی بلایا را میرویانَد. البتّه این عدالت نیست که نسلی عصارهی زهرآگینِ عمل نسلی دیگر را بنوشد، عدالت نیست امّا واقعیّت است .»
سوفوکل
***
« رضامراد صحرایی » در جلسه ی رای اعتماد خطاب به نمایندگان مجلس چنین می گوید : « ما ۵۹ هزار مربی پرورشی کم داریم که امسال ۱۱ هزار معلم پرورشی جذب میکنیم و باید تا پنج سال آینده این روند ادامه داشته باشد تا این کمبود جبران شود . »
تاکنون گزارش ها و یادداشت های متعددی در « صدای معلم » در نقد کارکرد « نهاد امور پرورشی » در مدرسه به رشته تحریر درآمده است .
واقعا فایده و فلسفه ی وجودی این نهاد در مدرسه برای چیست ؟
کسی که خود را استاد تمام دانشگاه می خواند و برنامه هایش را در 60 صفحه تنظیم کرده که از فرط کلی و انتزاعی بودن برای افکار عمومی قابل هضم و فهم نیست ؛ پرسش اساسی این است که معنا و مفهوم آموزش Education چیست ؟
آیا در جوامع توسعه یافته هم مانند ما نهادی را با چنین تشکیلاتی درست کرده و « تربیت » را از آموزش منفک کرده اند ؟
پرسش این است که اگر در مدرسه این نهاد تعطیل شود ؛ آیا خللی در گردش امور مدرسه حاصل می شود ؟
تا کی باید آزمون و خطا و هدر دادن منابع ارزشمند این کشور باید روش مسئولان و مقامات برای « حل مساله » باشد ؟ فعالیت و یا سیاست گذاری و برنامه ریزی خاصی در حوزه " سلامت روان " انجام نگرفته و به عبارت دیگر ، جامعه به حال خود رها شده است .
چرا کسی به این نمی اندیشد که چرا مساله در ایران به سرعت به « بحران » و سپس به « ابر بحران » تبدیل می شود ؟
چرا کم تر فرد و نهاد و مسئولی سراغی از « بهداشت روان » می گیرد ؟
متولی این امر مهم و راهبردی در مدرسه کیست و چه کسی و یا نهادی باید پاسخ گوی بی توجهی به امر بهداشت روان باشد ؟
24 می مصادف با روز جهانی اسکیزوفرنیا بود و آغاز هفته جهانی آگاهی از بیماری اسکیزوفرنیا . ( این جا )
واقعا در مدارس ما چه برنامه ای برای رشد روانی دانش آموزان و یا آگاهی آنان برای بهداشت روانی دانش آموزان اندیشیده شده است ؟
چرا در این زمینه ها ، تحرکی در مدارس مشاهده نمی شود در حالی که میزان و شدت بیماری های روانی در مدارس و جامعه رو به افزایش است ؟
« علیرضا کاظمی » معاون وقت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش در 12 آذر 1398 اعلام می کند : ( این جا ) « در غربالگریهای سلامت انجامشده در وزارت آموزش و پرورش مشخص شده ۳۰ درصد دانشآموزان تمامی مقاطع تحصیلی در حوزه سلامت روان از استانداردهای لازم برخوردار نیستند و یک درصد دانشآموزان نیاز به خدمات اورژانسی در حوزه آسیبهای روانی دارند که عدد کمی نیست و باید هوشیار باشیم. »
چهارم تیر ماه 1400 ؛ « صدای معلم » در گزارشی با عنوان « سهم تعطیلی طولانی مدت مدارس و واحدهای آموزشی بر اثر کرونا در این بحران چه بوده است ؟ نتایج طرح " نماد " برای نظام آموزشی چه بوده است ؟ » سهم دانش آموزان از ابتلای 60 درصدی جامعه ایران به اختلالات روانی مشخص شد : 5 میلیون نفر ! » نوشت : ( این جا ) چندی پیش علی اسدی، معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت اعلام کرد : ( این جا ) « حدود ۶۰ درصد مردم دارای افسردگی، اضطراب، وسواس و یکی از اختلالات روانی هستند که اطلاعی ندارند و نمیدانند که بیماری دارند و باید خود را درمان کنند از طرفی حدود ۴۰ درصد مردم میدانند به یکی از اختلالات روانی مبتلا هستند اما فکر میکنند خودش خود به خود خوب میشود به همین دلیل به روانشناس، مشاور و روان پزشک مراجعه نمیکنند و تصور دارند با استراحت کردن، گل گاوزبان خوردن و… میتوانند خودشان را درمان کنند درصورتی که افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلالات خلقی و… جزء بیماریهای روان پزشکی است که فرد در صورت ابتلا باید از طریق مراجعه به پزشک، مداخلات دارویی و غیردارویی خود را درمان کند. »
به تازگی ، « مهدی عیسی زاده » عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی گفته است : ( این جا ) « کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در بودجه سال ۱۴۰۰ برای همه اقشار آسیب پذیر اجتماعی از زندانیان و خانواده های آنان، مددجویان بهزیستی و کمیته امداد ردیف اعتباری در نظر گرفت و حتی ردیف اعتباری برای سلامت روان دانش آموزان هم تعریف شد چون از ۱۳ میلیون دانش آموز در سراسر کشور، پنج میلیون دانش آموز از نظر سلامت روانی مشکل دارند و باید ردیف اعتباری ویژه ای برای آنان در نظر گرفته می شد. پرسش این است ؛ نهادها و دستگاه هایی که به نام « فرهنگ » تعریف شده و بودجه های هنگفتی را می بلعند ، برای تغییر پارامترهای فرهنگی جامعه در حوزه « خانواده » و « آموزش و پرورش » برای حرکت به سوی یک « جامعه سالم و شاد » چه کرده اند ؟
زمان پیگیری برای لحاظ کردن ردیف اعتباری ویژه حاشیه نشینان در بودجه سال آینده از هم اکنون تا مهرماه است تا کمیسیون اجتماعی از طریق سازمان برنامه و بودجه و وزارت کشور آن را مطرح و پیگیری کند. »
اول مهر ماه 1398 معاون سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور ضمن انتقاد نسبت به بیتوجهی نظام آموزش و پرورش جهت اجرای برنامههای سلامت روان دانشآموزان، میگوید: ( این جا )
اگرچه سند تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش در بحث تربیت به شش ساحت اشاره کرده است، اما میبینیم که جز توجه به بخش علمی، اساسا یا به سایر بخشها توجهی نمیشود یا با نگاهی کاملا تقلیلگرایانه به آن میاندیشند.
فریبرز درتاج در ابتدا ضمن بررسی آخرین وضعیت سلامت روان دانشآموزان گفت: باتوجه به اینکه پژوهش گستردهای از وضعیت سلامت روان دانشآموزان صورت نگرفته است، نمیتوان آمار دقیقی ارائه کرد، اما به طورکلی در میان دانشآموزان با برخی اختلالات روانشناختی همچون اضطراب، افسردگی و بیشفعالی مواجه هستیم؛ اختلالاتی که میتواند منجر به افت تحصیلی آنها شود.
رئیس انجمن روان شناسی تربیتی ایران می گوید: اگرچه حدود نیمی از اختلالات روان پزشکی در دوران بزرگسالی تشخیص داده میشوند، اما این اختلالات در دوران کودکی و نوجوانی به تدریج بروز مییابند، لذا پرداختن به موضوع سلامت روان در کودکی و نوجوانی و مدیریت مناسب مشکلات روان شناختی موجود، در این سنین از اهمیت به سزایی برخوردار است. »
حال پرسش من از وزیری که دغدغه اش پر کردن ظرفیت خالی مربی پرورشی در مدارس هست این است که در آن برنامه عرض و طویلش برای این مهم چه تدبیری اندیشیده است ؟
در حال حاضر ، عمده فعالیت و سیاست گذاری در غالب مدارس بر روی آموزش با محوریت « نمره و مدرک » تنظیم شده است .
دغدغه ی اولیای دانش آموزان هم به صورت عمده روی این امر تمرکز یافته و چه بسا پرداختن به این امور از آن جه پیشینه ای در نظام آموزشی عقب مانده و ایدئولوژیک ما ندارد چه بسا با مخالفت و اعتراض آنان هم ور به رو شود .
بیماری های روانی از آن جا که مانند بیماری های جسمی قابل رویت نیستند حساسیتی را هم بر نمی انگیزند در حالی که به اذعان کارشناسان ، افراد در صورت ابتلا به اختلالات روانی بر عکس بیماری های جسمی و فیزیولوژیک ممکن است تا آخر عمر همراه فرد بیمار بماند .
آیا آمارهای اعتیاد ، خودکشی ، فراز از خانه ، تصادفات ، پرونده های قضایی و... که می تواند محصول بی توجهی به این امر باشد برای همه و به ویژه مقامات و تصمیم گیرندگان ، حساسیت برانگیز نیست ؟ حدود ۶۰ درصد مردم دارای افسردگی، اضطراب، وسواس و یکی از اختلالات روانی هستند که اطلاعی ندارند و نمیدانند که بیماری دارند و باید خود را درمان کنند .
در ويژهنامه بهداشت روان که در تابستان 1390 در مجله روان پزشکی و روان شناسی بالینی منتشر شده است چنین آمده است : ( این جا )
« وضعیت موجود و آن چه که لازم است مورد توجه قرار گیرد، به صورت خلاصه بدین شرح است:
1- اهمیت سلامت روانی و نیز سلامت اجتماعی در سامانه سلامت کشورها و نیز ایران تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. بنابراین برای آینده سلامت روانی و اجتماعی جهان و نیز ایران احساس نگرانی میشود.
2- آمار اختلال های روانی در ایران در مقایسه با سایر کشورها وضع خوبی ندارد.
3- جامعه ایرانی، جامعه ای هیجانی، نگران، غمگین، حرمت شکن، غیرقابل پیش بینی و به تعبیر برخی بزرگان و مسئولان ؛ غیراخلاقی، قانون گریز و نظارت ناپذیر است، که همگی از عوامل خطر بروز اختلال روانی و بیماری های روان تنی است.
4- در ایران افراد متأهل نسبت به افراد مجرد، به دلایل گوناگون از سلامت روانی بهتری برخوردار نیستند، موضوعی که جای فکر و نگرانی دارد.
5- در ایران سیر فزاینده آمار طلاق، در شهر و روستا نگران کننده است که نشان گر وجود مشکل و آسیب در خانواده و دست کم اختلال در روابط میان فردی است.
6- مهار نشدن، بلکه رشد سیر شیوع پدیده اعتیاد در ایران، با وجود همه مقابله های جدی صورت گرفته پیش و پس از انقلاب، نشان گر ناموفق بودن اقدامات انجام شده بوده، اعتیاد را به مقوله مهم آسیب زای روانی اجتماعی کشور تبدیل کرده است.
7- اگر در بعد پیش گیری از بروز عوامل تنش زا، در سطح خانواده و اجتماع اقدامی اساسی و بنیادی صورت نگیرد، آینده ای ناخوشایند برای کشور پیش بینی می شود.
8- آموزه های دینی و موازین اخلاقی و معنوی جدا از نگاه سیاسی و دیدگاه حاکمان دینی، از عوامل مؤثّر در تأمین، حفظ و ارتقای سلامت روانی به حساب می آید.
9- زمینهسازی برای کاهش نگرانی و ایجاد فضای آزاد و بانشاط، همراه با امنیت و رفاه اجتماعی و برخورداری جامعه از حقوق وکرامت انسانی و قابل پیش بینی، همگی در سطح نخست پیش گیری سلامت روانی اجتماعی قرار می گیرد، موضوعی که نادیده گرفته شده است و تدبیری جدی میطلبد.
10- آگاهی بخشی به همه اقشار جامعه و همه مسئولان تقنینی، اجرایی، قضایی، نظامی، امنیتی و اطلاع رسانی درباره عوامل سبب ساز آسیب های اجتماعی و اختلال های روانی و بار این اختلال ها بر سلامت، فرهنگ و اقتصاد جامعه از اولویت های بسیار مهم است . »
نگاهی به آمارهای ارائه شده نشان می دهد که در مدت بیش از دو دهه تا کنون ( از سال 1378 ) تعداد افرادی که در جامعه ایران دچار اختلالات روانی هستند سه برابر شده است .
از سوی دیگر ، این آمارها رسمی هستند و معمولا در جامعه ما بین آمارهای رسمی و واقعی تفاوت معناداری دیده می شود .
به عبارت ساده تر ، در حال حاضر ، اکثریت جامعه ایران را افرادی تشکیل می دهند که دچار اختلالات و یا بیماری های روانی هستند .
از سوی دیگر ، هشدارهایی که توسط دکتر احمدعلی نوربالا در سال 1390 در قالب گزارش فوق ارائه شده و نیز افزایش 300 درصدی افراد دچار اختلالات روانی نشان می دهد که فعالیت و یا سیاست گذاری و برنامه ریزی خاصی در حوزه " سلامت روان " انجام نگرفته و به عبارت دیگر ، جامعه به حال خود رها شده است .
نکته قابل تامل آن است که صفاتی مانند نگران، غمگين، قانون گريز و غيرقابل پيش بيني بودن مشترک در پژوهش هایی این چنین است .
کدام نهاد و فرد باید در برابر این وضعیت پاسخ گو باشد ؟
پرسش این است ؛
نهادها و دستگاه هایی که به نام « فرهنگ » تعریف شده و بودجه های هنگفتی را می بلعند ، برای تغییر پارامترهای فرهنگی جامعه در حوزه « خانواده » و « آموزش و پرورش » برای حرکت به سوی یک « جامعه سالم و شاد » چه کرده اند ؟ » ( این جا )
تهی بودن دست نهاد مدرسه در حوزه آموزش مهارت های شهروندی هم موضوع مهم و راهبردی است که در آینده به آن خواهم پرداخت .
در کلیپی که اخیرا از رضامراد صحرایی وایرال شده، خبرنگار از او میپرسد: دربی را پیش بینی نمیکنید؟
او پاسخ میدهد: من واقعا در مورد اون هم تصمیمی نگرفتم…!
پیداست که معنی دربی را نمیداند یا در آن لحظه متوجه نمیشود.
در پاسخ او اما پیام های مهمی نهفته است:
1- ناتوان در پرسش… او فکر میکند اگر چیزی را نداند، باید با تکیه بر ترفند هایی از قبیل همین «هنوز تصمیم نگرفته ام…» طوری جلوه دهد که میداند، طفره رود و آبروداری کند؛ او ناتوان از یادگیری است چون ناتوان در پرسیدن و ابراز کردن نادانی خود است.
2- اهل فکر نبودن… او حتی با وجود اینکه نمیداند و شاید حواسش جای دیگری است در آن لحظه باز عجولانه و بدون مکث پاسخ میدهد، گویی که همچنان در فرهنگ رفتاری و فکری او حاضر جواب بودن فضیلت است.
3- قطع بودن ارتباط فکری با نسل جوان… او علیرغم اینکه سن چندان زیادی ندارد، اما به نظر میآید در شناخت نسل نوجوان و جوان چندان دست پر نیست و این خصیصه به تنهایی او را یکی از همان وزرای بخشنامهای و داد بزن در مجلس و تریبون ها تبدیل میکند.
4- او خود انتقاد نیست… بعد از اینکه خبرنگار از جواب او متعجب میشود و میپرسد: چی؟ آبی یا قرمز! در یک لحظه گویی متوجه خطای خود شده، این بار دیگر این طور نیست که هنوز تصمیم نگرفته باشد بلکه پاسخ ناگهان پیدا میشود، ایران! بدون اینکه براب جواب قبلی خود دلیل یا عذری داشته باشد…
5- خودمحور است… او فکر میکند باید در مورد همه چیز [فعلا منظورم در حوزه وزارت آموزش و پرورش است] «من» تصمیم بگیرد و نظر داشته باشد؛ او احتمالا گوش های شنونده و مشورت پذیر کندی دارد…
آنچه گفته شد، تنها یک نشانهشناسی ساده است و ممکن است شامل خطا و تعمیم بیش از حد باشد؛ اما نیک میدانیم چنین لغزش های زبانی و رفتاری نشانه های آشکار تری از درون هستند تا نمایش ها و شعار ها… هر کسی بلد است کت و شلوار بخرد و اظهار نظر های وزین از روی نوشته ها را فریاد بزند…
اوضاع آموزش و پرورش خیلی وخیم تر از این حرف هاست…
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« آنتوان سیمونویچ ماکارنکو (1939-1888) معلم و مربی معروف روسی، اندیشمند بزرگی است که دکترین و روش و فعالیت هایش تاثیری شگرف در نظام آموزش- پرورش شوروی سابق و چه بسا بلوک شرق بر جای نهاد. هر چند وی را متعلق به مسکو و متاثر از دیدگاه فلسفی مارکس و لنین می دانند، اما از چند جهت مطالعه و بررسی آثار و آراء وی قابل توجه و در خور تدقیق است.
اول این که در سلسله دانشمندان علوم تربیتی و پژوهشی و آثارشان، ناگزیر از کنکاش و مطالعه و شناخت می باشیم تا از این رهگذر تجارب لازم و مفید را فرا چنگ آوریم و پازل مطالعاتی و تحقیقاتی ما ناقص نباشد.
دوم آن که این متفکر و روان شناس بزرگ با توجه به ویژگی هایی که داشت متعلق به کل جهان و تاریخ و وجدان بشری است و مطالعات و آثار و پروسه ی فکری وی مفید فایده می باشد.
سوم آن که ماکارنکو فردی متصلب و انضباط گرای حزبی و کمونیست و مطیع و برده ی حکومت وقت نبود و به رغم دکترین و تعالیم کمونیستی و حزبی و دیپلماسی آهنین مسکونشینان حزبی، پارامترهای معنوی، اخلاقی و خانوادگی را هم چاشنی منشور و مانیفست فکری خود قرار می داد و او را فردی چند وجهی با یک تعهد عالی دانسته اند.
به نظر ماکارنکو ، خانواده نقش بارزی را در پروسه ی تربیت بازی می کند. آزادی تفکر نیز در آراء وی دیده می شود و همین موضوع وی را از دانشمندان دربست در اختیار حکومت شوروی سابق متمایز می نماید. وی به آموزش اخلاقی اعتقاد خاصی داشت. این که او دیدگاه فلسفی- تربیتی خود را با فلسفه ی تربیت پراگماتیسم مخصوصا نظریه های جان دیوئی عجین نمود قابل توجه می باشد.
ماکارنکو در تاریخ و زبان نیز مهارت داشت. به آموزش- پرورش کودکان بی خانمان علاقه مند بود و برای گردآوری و تربیت این گونه کودکان که غالبا بزهکار بودند، نهادی پدید آورد که نه تنها نمونه ای برای کار کردن با کودکان بزهکار بلکه الگویی برای آموزش- پرورش به طور اعم شد.(فلسفه ی جدی تربیت)
بخشی از فعالیت درسی و تربیتی این دانشمند به صورت تئاتر و نمایش بود و در فعالیت های هنری، اجتماعی و عام المنفعه نیز شرکت می جست.
در عین حال او همدلی فراوانی نسبت به شاگردانش از خود نشان می داد. با لذاتی در بازی های آنان شرکت می جست، کوچکترین تفاوت ها در رفتار فردی آنان را در می یافت و حساسیت و علاقه بسیار به آینده ی آنها با آنان رفتار می کرد. ضمن آن که برای شاگردان خود به عنوان آدمیانی بزرگ با روح مستقل احترام قائل بود، از آنان نیز چون از خود توقعات زیادی داشت و توقعاتش نیز کمتر بی پاسخ می ماند....او مانند بسیاری از آموزگاران خوب در استفاده از صدای خویش و در نمایش پاره ای از برخوردهای خود با شاگردانش کمی تئاتری رفتار می کرد.
ماکارنکو نیز مانند همه پیشگامان آموزش- پرورش پیشرفته بر این باور بود که آموزش- پرورش و معلمان باید هدف های خود را از بررسی و کشف نیازهای جامعه شان بگیرند زیرا منشاء اساسی این هدف ها جز نیازهای اجتماعی نیست.
او معتقد بود که مدرسه باید شهروندانی بار آورد و تحویل جامعه دهد که بتوانند با شرایط زندگی هماهنگ و برای بهتر ساختن آنها کوشا باشند. سازمان دهنده ی فعال، مودب، سخت کوش و پولادین، خویشتن دار و موثر بر دیگران باشند. از زندگی پر مهری برخوردار باشند و سعادتمند باشند. البته نه در آینده، بلکه هم امروز نیز باید چنین باشند.
به نظر ماکارنکو، آموزش باید به همه ی ابعاد شخصیت فرد بپردازد و آموزش های فکری، حرفه ای، سیاسی و اخلاقی با هم انجام گیرند. همچنین شخص فرهیخته باید منضبط، متعادل، هدف مند و آینده نگر باشد.
او در کتاب داستان پداگوژی خود می نویسد که انسان نو، زندگی نو لازم دارد و زندگی نو به تربیت نو نیاز دارد و تربیت نو بدون استفاده از روش های نوین آموزش- پرورش غیر ممکن است. این چهار ویژگی احترام به شخصیت انسان، ذهنیت اجتماعی، اعتقاد خوش بینانه به استعداد انسان و گرایش به مهندسی انسان ؛ مشخصات بینش تربیتی بود که ماکارنکو پیگیرانه در سرتاسر کار خود به نمایش گذاشت.» ( این جا )
آن چه در زیر می آید نگاه این « آموزگار فقید » نسبت به موضوع « تربیت جنسی » برگرفته از کتاب « انسان مربی و نویسنده » است .
« سلامت یا بهداشت روانی» مهمترین عامل پیشرفت و بقای یک جامعه محسوب می شود و در این میان توجه به بهداشت روانی فرزندان با توجه به حائز اهمیت بودن شکل گیری شخصیت از دوران کودکی تاثیر به سزایی دارد .
اغلب اوقات والدین با رفتارهایی از سوی فرزندان مواجه می شوند که آنان را متحیر یا دلخور می سازد و حتی باعث ترس آنها می شود . بنابراین والدین برای آگاهی از عملکرد تربیتی فرزندان و یادگیری اصول صحیح برخورد با کودک باید اطلاعات مفیدی در زمینه بهداشت روان کسب کنند .
سلامت یا بهداشت روان عبارت است از نحوه تفکر ، احساس و نحوه برخورد ما در مقابل رویدادهای زندگی .
پس از خانواده ، اصلی ترین پایگاه شکل گیری بهداشت روانی کودکان ، مدارس محسوب می شوند و با توجه به طولانی بودن دوران تحصیل و حساس بودن دوران کودکی و نوجوانی مدارس نقش عمده ای را در شکل گیری بهداشت روانی فرزندان به عهده دارند . عدم توجه به بهداشت روانی می تواند اثرات جبران ناپذیری در جامعه ایجاد کند .
وقتی به آمار رو به رشد بزهکاری ، درگیری ، تنش های اجتماعی ، مشاجره های خانوادگی ، افسردگی ، طلاق و اکثر اختلالات روانی در جامعه توجه می کنیم متوجه می شویم که همه این موارد ریشه در شکل گیری بهداشت روانی فرد در دوران کودکی دارد . همان گونه که توجه به بهداشت روانی می تواند آرامش ذهنی ، خودمختاری ، شایستگی ، عزت نفس و استقلال فکری و احساسی را در فرزندانمان به همراه داشته باشد ، عدم توجه به این موضوع هم می تواند شخصیت و عزت نفس کودکمان را در وهله اول هدف قرار دهد . با توجه به اهمیت بهداشت روانی و نقش مهم مدارس در شکل گیری آن ، همه ساله هفته ای با نام « بهداشت روانی در مدارس » نام گذاری شده است .
بنابراین دو نکته مهم در بهداشت روانی اعم از شکل گیری آن در دوران کودکی و آموزش و تربیت آن در مدارس با توجه به طولانی بودن دوره تحصیل حائز اهمیت است . در این میان معلمان و مربیان با توجه به ارتباط مستقیمی که در مدارس با کودک دارند نقش والدین دوم را ایفا می کنند ؛ پس در اولین وهله خود آموزش دهنده باید از لحاظ بهداشت روانی دارای سلامت روانی باشد تا بتواند نقش خود را در شکل گیری سلامت روانی صحیح کودکان به درستی ایفا کند . عدم توجه به این نکته مهم می تواند اثرات جبران ناپذیر فردی و اجتماعی به دنبال داشته باشد .
اگر آموزش دهنده و شکل دهنده خود دچار اختلالات روانی باشد قادر نخواهد بود که نقش خود را در تربیت کودکان در مدارس به درستی ایفا کند . مدرسه گریزی ، بزهکاری ، بدخلقی از جمله علائم تربیت ناصحیح بهداشت روانی محسوب می شوند ؛ پس تربیت بهداشت روانی مربیان و معلمان آموزشی از اولویت های اصلی آموزش و پرورش به شمار می آید .
ذهنی سالم در گرو داشتن سلامت روانی سالم است ؛ وقتی سلامت روانی کودک به درستی شکل نگیرد پس نباید شاهد پیشرفت تحصیلی اش باشیم . مدرسه گریزی ، بزهکاری ، بدخلقی از جمله علائم تربیت ناصحیح بهداشت روانی محسوب می شوند ؛ پس تربیت بهداشت روانی مربیان و معلمان آموزشی از اولویت های اصلی آموزش و پرورش به شمار می آید .
اغلب خانواده ها که اطلاعات کافی در زمینه بهداشت روانی فرزندانشان و شکل گیری آن در مدارس ندارند وقتی با افت تحصیلی فرزندشان مواجه می شود به جای بررسی علل و مراجعه به کارشناس متخصص در این حوزه ، با روش هایی از قبیل تنبیه کردن و مقایسه کردن فرزندان با سایر هم سن و سالهایشان و مثال زدن و الگو قرار دادن آنها به اشتباه سعی در وارد کردن شوک انگیزشی به کودک و تربیت روانی صحیح آنان دارند ؛ این در حالی است که آنان با این کار عزت نفس را از کودک خود می گیرند و به جای آن استرس ، اضطراب و شکست را به او هدیه می دهند .
برخی مربیان آموزشی در مدارس هم با توجه به عدم آشنایی با عنوان بهداشت روانی روشی مشابه والدین را طی می کنند . خوشبختانه در سالهای اخیر با توجه به توسعه علم و باز شدن فضای ارتباطات اغلب خانواده هاو مربیان آموزشی بارها و بارها با عنوان بهداشت روانی مواجه و آشنا شده اند و در این میان رسانه ها نقش عمده و سنگینی را با توجه به بار اجتماعی و روانی این موضوع به دوش می کشند .
مدارس با توجه به اینکه محل علم آموزی و تربیت فرزندان محسوب می شوند می توانند با ایفای نقش درست خود در تربیت و شکل گیری بهداشت روانی کودکان و توجه به هرگونه اختلال روانی در بدو شکل گیری و سوق دادن چنین مواردی به کارشناسان حوزه روان شناسی ، در شکل گیری جامعه ای عاری از بزهکاری ، تنش ، درگیری و تشنج و سایر موارد مرتبط با این موضوع نقش اساسی داشته باشند .
بنابراین با توجه به اهمیت بهداشت روانی کودکان و شکل گیری آن از دوران کودکی و نوجوانی امید است در سالهای پیش رو شاهد توجه بیش از پیش به این موضوع حساس اجتماعی باشیم و در این امر مدارس نقش خود را به عنوان دومین و اصلی ترین پایگاه شکل گیری شخصیت ایفا کنند . جامعه ای می تواند در همه عرصه های اجتماعی پیشرفت کند که افراد شکل دهنده آن جامعه دارای سلامت روانی باشند و این امر صورت نمی پذیرد مگر با توجه ریشه ای به موضوع بهداشت روانی .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از عوامل قانون شکنی در جامعه، فقدان کارایی مناسب دستگاههای نظارتی می باشد. اگر نهادهای نظارتی در تنبیه قانون شکنان کارآمد نباشند، این امر به جهات مختلف باعث رشد قانون ستیزی در جامعه می شود.
تسامح و تعلل نهادهای قانونی در مقابله با قانون شکنان باعث جسارت بیشتر متخلفان و قانون ستیزان می گردد و امید گریز از کیفر، آنها را بیش از بیش جسور و بی پروا میکند.
متولیان جامعه برای دعوت مردم به قانون گرایی ابتدا باید در عرصه عمل، قانون مداری را سرلوحه تمام روابط و مناسبات خود قرار دهند و با اطلاع از قوانین و مقررات و خضوع در برابر آنها، شهروندان را در برابر قانون مطیع و خاضع نمایند.
این هنجارها در جامعه اسلامی شکلی شرعی به خود میگیرد تا جایی که مراجع عدم رعایت قانون را حرام می دانند و حرمت قانون بر همگان واجب است.
یکی از معاونان مدیرکل آموزش و پرورش فارس در حالی که نزدیک به دو سال است که معاون مدیرکل شناخته می شود، همچنان از دانشگاه فرهنگیان فارس به عنوان مدرس حقوق دریافت می کند. این در حالی است که در حکم کارگزینی وی خبری از مأمور به خدمت در اداره کل آموزش و پرورش فارس نیست.
نامبرده یا بایستی به آموزش و پرورش منتقل شده باشد یا مأمور به خدمت باشد. اما شنیده ها حکایت از آن دارد که سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان در صورتی اجازه مأمور شدن به مدرس را میدهد که از رشته شغلی مدرس استعفا داده و کارشناس باشد.
اگر این گونه باشد متاسفانه آموزش و پرورش فارس خود را ارجح بر قانون می داند.
این که عمل صورت گرفته خلاف قانون است یا خیر را نمی دانم؟!
اما وقتی کسی دل در گرو حکم دانشگاه فرهنگیان دارد چه نیاز به قرار گرفتن بر صندلی معاونت مدیرکل دارد؟
سال گذشته تعدادی از فعالان صنفی در فارس به تخلفات اداری احضار شدند .در یکی از موارد سرکار خانم باقری به اتهام رفتار خلاف شئون شغلی حکم گرفتند. اتهام وی متخلف خواندن چند مدیر بود که طی روزهای گذشته از همان هیئت به علت تخلف حکم برکناری گرفته اند.
امثال بانو باقری خورشید آسمان آگاهی هستند و ذات خورشید جز روشنی بخشی چیز دیگری نیست. مسئولان آموزش و پرورش فارس بایستی اجازه دهند فضای نقد باز باشد.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید