صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه رسانه/

معرفی آثار و کتاب های ولی اله بایبوردی در صدای معلم

با عرض سلام و ارادت خدمت با سعادت مدیر مسئول محترم سایت « صدای معلم » و خوانندگان فهیم و گرانقدر آن؛

بدین وسیله بر خود وظیفه دانستم اولین خاستگاه و مرجع ثبت و ضبط شعرهایم را در این سایت پاس بدارم .

همکاری با این سایت، بهانه ای برای تلاش بیشتر و ایجاد انگیزه ای مضاعف برای سهیم شدن اشعارم با علاقمندان شعر و ادب را، موجب گردید.

با آرزوی توفیق روزافزون و بالندگی بیشتر سایت صدای معلم.

وب سایت : valybaybordi.ir در اختیار همکاران گرامی است.

معرفی آثار و کتاب های ولی اله بایبوردی در صدای معلم

معرفی آثار و کتاب های ولی اله بایبوردی در صدای معلم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معرفی آثار و کتاب های ولی اله بایبوردی در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم  وقتی سخن از قتل و کشتار به میان می‌آید، ذهن‌ها معمولاً به جنگ‌ میان حکومت ها و منازعات میان قدرت ها و جنایات اراذل و اوباش و دزدان و قاچاقچیان و این قبیل فرومایگان معطوف می‌گردد. اما جاده‌های ناامن و خودروهای نا‌ایمن و رانندگان خطاکار نیز، همه روزه جان می‌ستانند و افراد و خانواده‌های پر شماری را به خاک سیاه می‌نشانند.

براساس آمارهای منتشر شده از سوی سازمان جهانی بهداشت، سالانه در سراسر دنیا بیش از یک‌ میلیون و ۲۵۰ هزار نفر در اثر تصادفات جاده‌ای جان خود را از دست می‌دهند و ۲۰ تا ۵۰ میلیون نفر دچار جراحت و معلولیت می‌شوند و بیش از ۲۵۰ هزار خانوار به علت صدمات مالی ناشی از همین سوانح به سمت فقر کشیده می‌شوند!

اگر هر خانواده را به طور میانگین، ۴ نفر در نظر بگیریم، سالانه بالغ بر یک میلیون نفر در جهان به واسطه‌ی جاده‌های ناامن و خودروهای نا‌ایمن و رانندگان خطاکار، در ورطه‌ی فقر و فلاکت قرار می‌گیرند!

سهم ایران از این خسارت‌ها خیلی تکان‌ دهنده است؛ بر اساس اخبار و آمارهای منتشر شده، روزانه بین ۴۵ تا ۵۵ نفر در تصادفات جاده‌ای ایران کشته و حدود یک هزار نفر مجروح می‌شوند که از این تعداد ۱۰ درصد آنها ویلچری می‌شوند و متأسفانه ۱۰ تا ۱۲ درصد کشته‌های این تصادفات را کودکان تشکیل می‌دهند.

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم

اکنون در انتهای تعطیلات نوروزی ۱۴۰۳ (و البته از آغازین روزهای تعطیلات)، گزارش‌های خبری روزانه‌، از وقوع مکرر تصادفات مرگ‌بار در جاده‌ها حکایت داشته‌ و دارند.

آخرین خبرها، حاکی از ثبت بیش از ۹۳ هزار تصادف در جاده‌های کشور است. بنا به گزارش پلیس راهور در تصادفات جاده‌ای در این تعطیلات تقریباً سه هفته‌ای (از ۲۴ اسفند ۱۴۰۲ تا ۱۴ فروردین ۱۴۰۳)، بالغ بر ۸۱۳ کشته و بیش از ۲۱ هزار مجروح و مصدوم بر جای گذاشته است. اما در ورای این خبرهای هولناک و آمارهای وحشتناک، مصائب هولناک‌تر و دامنه‌دارتری قرار دارند .

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم

ناگفته پیداست که خانواده‌هایی که در پی این تصادفات، دچار مصائب و گرفتاری‌های متعدد می‌شوند، خیلی بیشتر از این آمارهاست. این تصادفات، جان و مال قربانیان را توأمان، می‌گیرند و بازماندگان را با مصائبی چند وجهی مواجه می‌سازند. در برخی از این تصادفات، تمام اعضای خانواده‌ها یک جا در کام مرگ فرومی‌روند! این است که حکایات تلخ سفرهای بهاری و ترابرهای انتحاری همچنان باقی‌ست و عجیب است که «جاده‌ها» و «خودروها» و «رانندگان» با همدستی هم، جان می‌ستانند و مدیران مسئولیت‌گریز و مسئولان خرَدستیز هنوز هم آن را تقدیر می‌نامند.

برخی از فعالین رسانه‌ای آمار کشته‌های تصادفات جاده‌ای در دو هفته‌ی اول این تعطیلات را با آمار کشته‌های دو جنگ خانمانسوز در خاک اوکراین و غزه در همین دو هفته مقایسه کرده‌اند و تعداد تلفات جانی جاده‌ای در ایران در این دو هفته‌ را بیشتر از تعداد کشته‌های این دو جنگ در همین دو هفته دانسته‌اند!

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم

اما مرگ‌ها به لحاظ علت و نشئت و بار حزن و حسرت، باهم متفاوتند؛ در مرگ‌های ناشی از جنگ‌ها و منازعات میان حکومت ها و جنایات جانیان و مرگ‌های ناشی از بیماری ها و حوادث طبیعی عمدتاً علل و عوامل خارجی دخیل‌اند. ولی مرگ‌های ناشی از تصادفات جاده‌ای شباهت زیادی به خودکشی و انتحار دارند! چرا که خود نیز در خلق حادثه سهیم‌اند و اغلب آنان که در سوانح رانندگی می‌میرند، مجری برنامه‌ی مرگ خویش‌اند و فاجعه‌ی قتل خود و دیگران را با همدستی علل و عوامل محیطی رقم می‌زنند!

ولی مخرّب‌تر و فجیع‌تر از این مرگ‌های انتحاریِ تکراری، مشیّت‌ انگاری و تقدیر پنداری و بسنده کردن به مراسم ختم و ترحیم و سوگواری‌ست .

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم

آنچه در پی این مرگ‌‌ و میرهای انتحاریِ تکراری شاهدیم، همین است:

خبر در شهر و آبادی می‌پیچد. خویشان و آشنایان جامه‌ی سیاه می‌پوشند. جنازه‌ها به خاک سپرده می‌شوند. روضه خوانان بانگ  « سفر به خیر » سرمی‌دهند. پیام‌های تسلیت و تعزیت و تأسف و دلداری سرازیر می‌شوند. نوبت برگزاری مراسم ختم و ترحیم می‌رسد؛ مداحان و قاریان قرآن به نوبت به قرائت قرآن و ذکر مصیبت می‌پردازند و واعظان، به وعظ و نصیحت و ترسیم مسیرهای منتهی به خوشبختی در جهان آخرت!

مصیبت‌خوانان، صحنه‌ی فجایع را با کمال ظرافت و قساوت و گاهی هم با نهایت وقاحت بازسازی می‌کنند و اشک می‌گیرند. کسی این مرگ های نابه هنگام و جانسوز را آسیب‌شناسی نمی‌کند! همه به حساب قسمت و نصیب و سرنوشت می‌گذارند، قضا و قدر می‌نامند، مشیّت پروردگار نام می‌نهند، مصیبتی بزرگ می‌خوانند، تا می‌توانند مرثیه می‌سرایند و حاضران را می‌گریانند، از درگاه الهی برای رفتگان رحمت و مغفرت می‌طلبند، به بازماندگان تسلیت می‌گویند و آنان را به صبر و بردباری و تسلیم در برابر تقدیر فرامی‌خوانند و صبر بر مصیبت را فضیلتی بزرگ می‌دانند و  « ایوب نبی » و  « زینب بزرگ » را الگوی صبر معرفی می‌نمایند و صبر آنها را به رخ بازماندگان می‌کشند!

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم

کسی در این میان نمی‌گوید که جاده‌های ناامن و خودروهای ناایمن و بی‌مبالاتی و بی‌نظمی و بی‌احتیاطی رانندگان، موهبت زندگی را از این همه انسان گرفته است! کسی نمی‌گوید که این مرگ ها، انعکاس بی‌حرمتی به قوانین و عکس‌العمل جاده‌ها به سهل‌انگاری‌ها و ره‌آورد شوم مدیران ناکارآمد و مسئولان بی‌اخلاق و خودروسازان نالایق و بی‌وجدان است!

هیچ مدیر و مسئولی مؤاخذه نمی‌شود.

کسی نمی‌پرسد که چرا هزاران پلیس راهور با پنهان شدن در نقاط کور جاده‌ها، نقش بازدارندگی خود را بی‌اثر می‌کنند و فقط به مچ‌گیری متخلفان اکتفا می‌کنند؟ کسی از تعقّل و تأمّل و تدبّر در علل این حوادث و راههای پیشگیری از آنها سخن نمی‌گوید. کسی نمی‌گوید که آنچه اتفاق افتاده، فاجعهٔ «قتل و انتحار» است و قاتلین و مقتولین همه خودی هستند!

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم

کسی نمی‌گوید که این حوادث جانسوز، نمودهایی از کشتار و انتحار این ملت به دست خویشتن است!

مقامات و مسئولین نیز به اظهار تأسف و ابراز همدری بسنده می‌کنند و تسلیت می‌گویند و عین واعظان و مداحان، برای ارواح رفتگان، رحمت و مغفرت و برای بازماندگان، صبر جمیل و اجر جزیل از درگاه رب جلیل طلب می‌نمایند و دیگر هیچ!

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم

این است که حکایات تلخ سفرهای بهاری و ترابرهای انتحاری همچنان باقی‌ست و عجیب است که «جاده‌ها» و «خودروها» و «رانندگان» با همدستی هم، جان می‌ستانند و مدیران مسئولیت‌گریز و مسئولان خرَدستیز هنوز هم آن را تقدیر می‌نامند.

بس که همپایش غم و ادبار می‌آید فرود
بر سر من عید چون آوار می‌آید فرود
می‌دهم خود را نوید سالِ بهتر، سال‌هاست
گرچه هر سالم بَتَر از پار می‌آید فرود
بر سر من عید چون آوار می‌آید، امید!
بس که همپایش غم و ادبار می‌آید فرود

زنده یاد مهدی اخوان ثالث


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نقدی بر سفرهای بهاری و نوروزی و خودکشی رانندگان ایرانی در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

 گزارش صدای معلم از محیط زیست شمال ایران و وضعیت بندر ترکمن نوروز امسال در مسیر برگشت از  شهر مشهد ، مسیر استان های شمالی ( گلستان رها و مازندران پاک) را انتخاب می‌کنیم.

انصافا وقتی از خراسان شمالی خشک وارد استان سرسبز گلستان می‌شویم روح و روان انسان از مشاهده این همه طبیعت بکر منطقه حفاظت شده پارک ملی گلستان به پرواز درمی‌آید و البته وقتی به مدد هوش مصنوعی، صور خیال و مشاهدات بصری شاهد دست‌اندازی قانونی و غیرقانونی سوداگران در جای جای این استان عقب‌ مانده نسبت به جنگل‌ها هستیم .

با مشاهده بی‌ مسئولیتی برخی از گردشگران در نامهربانی با محیط زیست و رها‌ کردن زباله‌ها در طبیعت بکر مواجه می‌شویم ناگهان از بام خیال و نشئگی تام و تمام مقطعی هبوط کرده و از ناراحتی و افسردگی خاطر با زمین سخت و لم‌یزرع واقعیت‌های ساری و جاری در گلستان زیبا هم‌ آغوش می‌شویم.

زیارتی که مقبول نمی‌افتد

برای زدودن خستگی‌ راه، شب را در ناهار خوران زیبای گرگان (روستای گردشگری زیارت) اتراق می‌کنیم . در گرگ و میش صبح برای دیدار از آبشار زیبا و بکر روستای زیارت عازم بالادست رودخانه کم‌ رمق جاری در منطقه می‌شویم.

گزارش صدای معلم از محیط زیست شمال ایران و وضعیت بندر ترکمن

چشم تان روز بد نبیند !

چشم‌انداز روستا در عین بکر و فریبا بودن، بسیار تامل برانگیز و تاسف بار است. جنگل تراشی و چپاول بی‌امان منابع طبیعی جهت ساخت و سازهای مجاز و غیرمجاز روح و روانمان را خراش می‌اندازد. مشاهده صحنه‌هایی تکان دهنده از نابودی تدریجی محیط زیست امان و زمان بینندگان ژرف‌اندیش را می‌برد.

مخلص کلام آن که متاسفانه در شمال چشم نواز، ما شاهد منظومه تمام و کمال از جنگل‌خواری، کوه‌خواری، تالاب خواری، دریا‌خواری و... برای ساخت و ساز و گسترش سرطانی شهرها هستیم.

گزارش صدای معلم از محیط زیست شمال ایران و وضعیت بندر ترکمن

بندرترکمن در محاصره فقر و تبعیض

در ادامه سفر با غور در زیبایی‌های گرگان بی‌آب (تنها مرکز استانی که کل آب شربش از چاه‌های زیر زمینی تامین می‌شود) راهی بندر معروف ترکمن می‌شویم‌.

خدای من !

انگار از آسیای نسبتا برخوردار وارد آفریقای محروم و مظلوم شده‌ایم. عمق عقب‌ماندگی و سطح عقب نگه‌داشته شدگی بندر ترکمن نسبت به سایر بنادر شمال به شدت محسوس و ملموس است. انگار مناطق ترکمن نشین چند دهه از ایران فعلی عقب افتاده‌اند. امکانات نازل گردشگری، زیرساخت‌های مستهلک و مبلمان دل‌آزار شهری، بهداشت نداشته، اقتصاد سنتی از رده خارج و... سلام سردی به مسافران مشتاق و انگشت به دهن از پلشتی‌های بصری بندر ترکمن می‌دهند.

گزارش صدای معلم از محیط زیست شمال ایران و وضعیت بندر ترکمن

در یک کلام سطح بهره‌مندی از کاروان توسعه و پیشرفت در بندر ترکمن همانند لنج‌های وارونه صیادی‌ش به گِل نشسته و البته از نظرگاه انصاف و عدالت امری نامتعارف و نابخشودنی‌ست.

از دیگر سوی خشکسالی‌های پیاپی اقلیمی، سدسازی‌ های افراطی روس‌ها بر رودخانه پرآب و خروشان ولگا عملا سطح دریای خزر را در این منطقه به طور محسوسی پایین برده و نیمچه اسکله بندر ترکمن را کاملا لخت و عور کرده است.

گزارش صدای معلم از محیط زیست شمال ایران و وضعیت بندر ترکمن

بنادر گلستان زمین فوتبال می‌شوند ؟!

امیدوارم عقب ماندگی بندر ترکمن و توابع آن معطوف به ترک و سنی بودنشان نباشد چرا که در مقایسه با سایر بنادر شمال باید به حال و روز این منطقه از سر دلتنگی و بی‌عدالتی زار زار گریست خاصه آنکه وقتی از بندر ترکمن وارد شهرهای زیبا و دلنواز مازندران می‌شویم گویا از آفریقا وارد اروپای اسکاندیناوی شده‌ایم.

کارشناسان معتقدند سطح آب دریای کاسپین در دو دهه اخیر بیش از یک متر پایین آمده و همین امر باعث شده تا بخش اعظم پتانسیل دریایی بنادر گز، ترکمن و خواجه نفس از بین رفته و تالاب میانکاله و گمیشان رو به اضمحلال و میرایی تدریجی باشند.

تداوم کاهش سطح آب دریای کاسپین در سال‌های آتی باعث می‌شود تالاب میانکاله، تالاب گمیشان به‌کلی از بین رفته و سه بندر استان گلستان کاملاً خشک‌شده و به زمین فوتبال مبدل شوند.

گزارش صدای معلم از محیط زیست شمال ایران و وضعیت بندر ترکمن

چه باید کرد؟!

صاحب نظران معتقدند :

« برنامه‌ریزی و پیگیری طرح‌ها و برنامه‌های استراتژیک سواحل دریای خزر با توجه به پس‌روی آب دریا، بازنگری در توسعه شناگاه‌ها، آبزی‌پروری و گردشگری با توجه به کاهش توان خود پالایی خلیج گرگان، آمادگی کامل نهادهای مسئول دریایی برای مقابله با روند کاهش سطح آب خزر، امکان‌ سنجی لایروبی کانال خزینی و دو آبراهه ناحیه چاپاقلی و یا ایجاد ارتباط جدید با دریا و همچنین تهیه نقشه‌های حد بستر و حریم دریا و علامت‌گذاری در سواحل به‌عنوان اولویت اصلی اقدام برای ساماندهی سواحل دریای خزر است.

توجه به ظرفیت‌های موجود در کشور در زمینهٔ مطالعات و تحقیقات دریای خزر و استفاده از آن در تصمیم‌گیری‌های مدیریتی و برنامه‌ریزی‌های کلان توسعه‌ای سواحل گلستان و مازندران و پیش‌یابی موقعیت بوم‌سازگان‌های حساس جدید دریایی با توجه به نتایج مدل‌های پیش‌یابی تغییرات تراز آب و موقعیت خطوط ساحلی نیز می‌تواند به نجات خلیج گرگان و سایر بنادر در حال مرگ استان چالشی گلستان کمک کند » .

گزارش صدای معلم از محیط زیست شمال ایران و وضعیت بندر ترکمن


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

گزارش صدای معلم از محیط زیست شمال ایران و وضعیت بندر ترکمن

منتشرشده در محیط زیست
پنج شنبه, 15 فروردين 1403 12:24

" دیکتاتوری " در وجودمان است !

نقدی بر دیکتاتوری و استبداد ایرانی ها در صدای معلم  ديروز سوار بر مترو بودم. ايستگاه هفت تير مسافران زيادي سوار شدند. چهار پنج زن نيز سوار شدند و كنار در ايستادند. در ايستگاه طالقاني مسافران اندك خود را با كمي  سختي جا دادند. در لحظات آخر مرد جواني كه كمي هم چاق بود خود را به فشار و هل دادن سوار كرد. زني كه گوشه ورودي و در كنار ديگر زنان ايستاده بود، تذكري داد كه آقا هل ندهيد. مرد با قيافه و صدايي حق به جانب گفت براي شما دو واگن زنانه گذاشته‌اند مي‌خواستيد برويد آن جا!

به او گفتم : جوان اين كه پاسخ نشد. به هر دليلي در اين واگن سوار شده‌اند، شما نبايد هل دهيد. حالا مجبور شديد با فشار و هل سوار شويد، يك عذرخواهي ماجرا را حل مي‌كند. مرد بار ديگر با صداي حق به جانب اش گفت مقصر خودش است كه اين جا سوار شده. زن گفت ايشان ادب نمي‌داند چيست تا بخواهد عذرخواهي كند.

چند مرد نيز كه پيش از آن جوان هيكلي سوار شده بودند، از جوان دفاع كردند كه مقصر زنان هستند كه سوار اين واگن شده‌اند.

در اين هنگام، مردي از ميانه جمعيت با عصبانيت فرياد كشيد: نه آن آقا مقصر است و نه آن خانم. مقصر آن ديوثي است كه پول اين مملكت رو جاي ديگري خرج مي‌كند و ما رو تو اين مشكلات گذاشته.

ممكن است شما نيز با چنين رويدادي با موضوع و به نحو ديگري مواجه شده باشيد.

نقدی بر دیکتاتوری و استبداد ایرانی ها در صدای معلم

من با اين گونه اتفاق‌ها زياد مواجه مي‌شوم؛ رويدادي كه در آن مردم نقش نادرست خود را نمي‌بينند، رفتار خود را عين حق مي‌انگارند، كار نادرست خود را با حواله دادن به كاري كه ديگري كرده يا نكرده درست جلوه مي‌دهند و در نهايت اين كه با به ميان كشيدن حوزه سياست و قضاوت در ناسالم بودن روابط و رفتار در اين حوزه، مشكل بين فردي رخ داده را وابسته به آن ارزيابي مي‌كنند و احتمالا خود را پيروزمند ميدان نشان مي‌دهند كه به ريشه زده‌اند.

نقدی بر دیکتاتوری و استبداد ایرانی ها در صدای معلم

اما به نظر من واقعيت اين است كه ما از نادرستي‌هاي خود مي‌گريزيم.

ترس از مواجهه با خطاهايمان و ترس از پذيرش گفتار و كردار و انديشه نادرست مان ما را به كام قضاوت‌هاي نادرست كشانده است و اين قضاوت‌هاي نادرست در شرايط گوناگون مطرح مي‌شود كه رفته رفته چنين مي‌انگاريم كه غير از اين نيست و حقيقت همان است كه گفته‌ايم.

همين جهل نيز موجب تداوم و بازتوليد روابط ناسالم در جامعه‌مان شده است و ما را از اصلاح امور دور نگاه داشته است. شايد به همين جهت باشد كه دوران اصلاحات دوام چنداني نداشت و جامعه نتوانست فاصلة بين خاتمي و احمدي نژاد را درك كند و بسياري از كساني كه به خاتمي رأي داده بودند در همان دور اول به احمدي نژاد رأي دادند.

نقدی بر دیکتاتوری و استبداد ایرانی ها در صدای معلم

به نظرم، پاسخ آن مرد كه گفت مي‌خواستي سوار اين واگن نشوي، با پاسخ محمدرضا شاه به كساني كه عضو حزب رستاخيز نشده بودند(گفته بود پاسپورت تان را بگيريد) به لحاظ ماهيت تفاوتي ندارد.

روحيه ديكتاتوري اجازه نمي‌دهد كه فرد خطاي خود را ببيند. خطاي ديكتاتور از نگاه خودش عين حق است. مشكل، دم حضرت ظل السلطان نيست، بلكه قدم‌هاي من است كه هر جا پا مي‌گذارم دم ايشان وجود دارد. روابط ناسالم و مسائل متعدد در حوزه سياست بسيار متأثر از روابط ناسالم در حوزة اجتماعي است.

روحيه ديكتاتور مأبانه نمي‌گذارد من پس از هل دادن يا تنه زدن يا لگد كردن عذرخواهي كنم. حتي ممكن است مرا با فرد مقابل گلاويز هم بكند كه چرا حواست نيست.

روحيه ديكتاتورمآبانه موجب مي‌شود كه من تعيين كنم چه كسي كجا سوار شود و كجا سوار نشود.

ما روحية ديكتاتورمآبانه و مخالف با دموكراسي را روزانه در زندگي روزمره خود بازتوليد مي‌كنيم.

نقدی بر دیکتاتوری و استبداد ایرانی ها در صدای معلم

وقتي به رفتارمان در كوچه و بازار، در خيابان و پاساژ، سواره و پياده دقت مي‌كنيم مي‌بينيم ما كمترين حقي براي طرف مقابلمان قائل نيستيم.

در زندگي روزمره‌‌مان بيشتر خودمان را مي‌بينيم تا ديگران را.

قاشق دسته بلندي به دست داريم كه درصدد هستیم تنها خودمان را سير كنيم ولي نمي‌توانيم با آن آش بخوريم.

نقدی بر دیکتاتوری و استبداد ایرانی ها در صدای معلم

به راستی، آيا با وجود چنين روابط و فضای اجتماعی می توان انتظار داشت كه مسائل حوزه‌های ديگر به درستی حل شود و جامعه روی رستگاری را ببيند ؟

به نظرم روابط ناسالم و مسائل متعدد در حوزه سياست بسيار متأثر از روابط ناسالم در حوزة اجتماعي است. از اين رو، هر كدام از ما بايد ابتدا با روحية ديكتاتورمآبانه خود مبارزه كند تا مبارزه‌اش در سطحي كلان‌تر معنادار شود.

آینده آبی

( هر جا که می‌رویم نابودش می‌کنیم.

انگار ما آخرین نفراتی هستیم که به آن نقطه پا می‌گذاریم ! ) - کانال کمپین مبارزه با بی شعوری :


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نقدی بر دیکتاتوری و استبداد ایرانی ها در صدای معلم

منتشرشده در آموزش نوین

آذربایجان غربی

منتشرشده در نامه های دریافتی
پنج شنبه, 15 فروردين 1403 11:03

کتاب نطلبیده مراد است!

کتاب نطلبیده مراد است  آقای علی ششتمدی یکی از فعالین پر تلاش در حوزه رسانه و نویسنده سبزواری ، اخیرا با استعاره از ضرب المثل « آب نطلیبده مراد است » کتابی با عنوان « کتاب نطلبیده مراد است » را منتشر کرده اند که من هنوز فرصت خرید و خواندن آن را پیدا نکرده ام و از آنجایی که تیتر جذاب و اغوا کننده این کتاب هر کتابخوان و اهل مطالعه ای را به سوی خود می کشاند برای خرید به یکی دو کتاب فروشی محلی در کرج مراجعه کردم که کتاب هنوز به دستشان نرسیده بود از این رو خرید کتاب را موکول به بعد از تعطیلات کردم و اما درهمین روزها تصادفا با کتابی با عنوان « بِتا» به قلم سرکار خانم دکتر هاله حامدی فر آشنا شدم که به مناسبت ویژه ای به قول سعدی رسید از دست محبوبی به دستم!

در نگاه اول به عنوان کتاب و طرح روی جلد آن؛ فکر کردم کتابی تخصصی درحوزه داروسازی و یا علوم مشابه در رشته زیست و پزشکی می باشد اما با خواندن مقدمه و ادامه فصول کتاب جذب کتاب شدم و متوجه شدم که واقعا گاهی به قول آقای ششتمدی کتاب نطلبیده هم مثل آب نطلبیده مراد می شود! چرا که موضوع کتاب شرح زندگیِ نویسنده موفقی است که در حال حاضر در راس یکی از شرکت های معتبر دانش بنیان در حوزه تولید دارو و واکسن می باشد و مطالعه این کتاب به ویژه برای نسل جوانِ آرمان خواهِ امروز ایران که بسیاری از درها را به روی خود بسته میبیند و در فکر مهاجرت است می تواند الگوی موفقی در پیدا کردن خود و جایگاه خود را ارائه کند و لزوما همه آمال و آرزوهای خود را در مهاجرت به آن طرف آب ها نبیند!

کتاب از نثری بسیار روان و به دور از اصطلاحات پیچیدهِ چند پهلو برخوردار است از این رو نه تنها باعث کسالت و خستگی خواننده نمی شود بلکه خط به خط خواننده را به دنبال خود راه می برد .

نویسنده در مقدمه خود را این طور معرفی می کند (نقل مستقیم از کتاب) :

« اینکه من کیستم؛ پرسش دشواری ست! چون در این کالبد ، سه چهار تا آدم متفاوت به شکلی نه چندان مسالمت آمیز گاهی در چالش و چه بسا ستیز و گاه همراه و همدل با هم زندگی می کنند؛ دختری ده دوازده ساله عاشق کارتون های دیزنی و صاحب یک کلکسیون بزرگ پاک کن که هنوز هم به افزودن بر آنها دلخوش است؛ گاه یک زن حدودا سی ساله و پر احساس که دلش زیر لایه های نازکی از پوستش می تپد؛ گاهی شعری ، ترنمی ، آوای غم بار یا نوای سازی تا صحنه فیلمی و حتی عکسی دلش را می لرزاند؛ زنی که از جاری شدن اشکهایش اِبایی ندارد و تندر قهقه اش را مهارنمی کند اما در این کشاکش مدیری جدی و سخت گیرهم آن وسط هاست که باید حواسش خیلی جمع باشد و در هر لحظه تصمیمات سختی بگیرد؛ فقط به این دلیل که مسئولیت فوق سنگینی به عهده دارد. چهره ای که با دل خونین باید لب خندان آورَد و خروشش را در دل چاه فریاد کند. چهره ای گاه ترسناک و گاه حمایت گر. پس فارغ از اینکه که هستم داستانم را می گویم.... »

کتاب نطلبیده مراد است

نویسنده سپس به قول خوددش داستان زندگی خود را از کودکی شروع می کند و درباره تحصیل و خانواده و پدر و مادرش و نحوه رفتار آنها تا قبولی در کنکور و عدم علاقه اولیه به رشته ای که قبول شده (داروسازی) و دلبستگی شدید بعدی به همین رشته را به نحو جذابی شرح می دهد و در ادامه از نحوه آشنایی شاعرانه با همکلاسی اش و ازدواج با او خواننده را با خود پا به پا می برد.

او در این باره می نویسد :

« هنوز یک سالی از شروع کار در آزمایشگاه شیمی آلی نگذشته که عاشق می شوم. عشق سال هایِ عشق ممنوع و بی ارتباطی! شاید خودش یک کتاب شود.اما زیر نگاه تند انجمن اسلامی و حراست  ، باز هم جوان ها عاشق می شدند بدون موبایل و ای میل . روزگار عاشقی ما گذشت ؛ با نامه هایی روی کاغذ و قرارهای مخفی آن سوی نرده های سبز دانشگاه... »

نویسنده همچنین از نحوه انتخاب او برای بورس تحصیلی در کوبا و خاطرات جالب مدت اقامت در این کشور با نظامی متفاوت و حتی هوایی متفاوت (به شدت گرمسیری ومرطوب) خاطرات شنیدنی دارد و اینکه چگونه در یک کشور کمونیستی فقر به طور مساوی تقسیم شده ( 1 ) اوضاع اجتماعی کوبا را چنین به تصویر می کشد.... »

یکی از استادان ما جزو ده نفرشیمیستِ پروتئینِ اول دنیا بود. روزی یکی از بچه ها را برای خرید ماهی برده بود. وقتی ماهی دودی خریده بودند استاد گفته بود : ممکنه من یک تکه بچشم؟ چون 5 سال است که به این ماهی لب نزده ام!...اینها مردمی بودند که بیوتکنولوژی را بومی کرده بودند و در کنار سیگار برگ و گردشگری ممر درآمد کشور فقیرشان شده بود. این مردم به من قناعت ، محبت و شاد زیستن را یاد دادند و اینکه کارهای بزرگ در جاهایی که فکرش را نمی کنی شد نیست. اینکه یکی از بهترین ساحلهای دنیا را داشتند اما حتی اگر پولش را داشتند حق نداشتند در هتل های لوکس آن سواحل اقامت کنند؛ اینکه متوسط حقوق بهترین کارشناسان ماهی 12دلار بود در حالی که یک بطری یک و نیم لیتری روغن 1.5 دلار بود؛ اینکه فوق لیسانس از بهترین دانشگاه های اروپا داشته باشی و مدیر بخش؛ اما در خانه ات یخچال نداشته باشی و از کلمن چوب پنبه ای استفاده کنی . همه و همه درس هایی بود که من هر روز و هر لحظه یاد می گرفتم.....کوبا طبیعت بسیار زیبایی داشت و البته هوایی گرم و شرجی که اصلا با من سازگار نبود. وقتی در روزهای گرمِ هاوانا با حجاب اسلامی در خیابانها راه می رفتیم گه گاه کسی می آمد و به طعنه می گفت : سردته ؟! ... »

شرح برگشت به ایران و همکاری با متخصصین و استادان فرهیخته دیگر و شروع به کار در یک شرکت مهم و دانش بنیان داروسازی و ارتقاء رتبه علمی وآزمایشگاهی این شرکت و قرار گرفتن در راس این شرکت مهم و... همه خواندنی و جذاب است لذا خواندن این کتاب به نظر من برای اکثر جوانانی که برای آینده و زندگی خود سردرگم و احتمالا ناامید هستند می تواند بسیار مفید باشد.

( 1 ) تاکید از اینجانب است.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

کتاب نطلبیده مراد است

منتشرشده در معرفی کتاب

انتقاد از نداشتن برنامه توسعه و بلاتکلیفی برنامه هفتم توسعه در صدای معلم  در لابه لای اخبار شبکه های اجتماعی ؛ مشکلات اقتصادی، معیشتی، وجود تبعيضات فراوان در درآمد ، معیشت و سطح زندگی شهروندان و مقایسه رکود اقتصادی و توقف پیشرفتهای  ایران در همه زمینه ها با کشورهای همسایه ، بیش از سایر مسائل دیده می‌شود. 

اغلب گزارش ها هم اسباب تاسف و نگرانی هر انسان آگاه و باوجدانی را فراهم می‌کند.

در بین خبرها خبری به چشم آمد حاکی از اینکه از سال 1401 کشور بدون برنامه بلند مدت توسعه باقی مانده است، هر چند برای دولت سیزدهم داشتن و نداشتن برنامه تفاوت چندانی ندارد!

با بررسی ضمنی و گذرا پیرامون انقضای زمان اجرای برنامه ششم توسعه کشور، معلوم شد در خرداد سال گذشته با تاخیر دو ساله برنامه هفتم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور توسط دولت سیزدهم به مجلس ارسال شده بود، لکن متاسفانه این لایحه مهم که وجود آن برای اداره مملکت ضروری می باشد و قانون بودجه سالانه می‌باید با هماهنگی آن به عنوان سند بالا دستی تنظیم گردد ؛ متاسفانه تحت تاثیر طرح های بی نتیجه ای همانند طرح عفاف وحجاب یا سایر طرح ها و لوایح پر هیاهو و جنجالی و بی تاثیر در روند زندگی مردم و اقتصاد کشور و تحت شعاع اهداف تبلیغاتی، متوقف مانده تا یقین بشود که کشور را در لابه لای سر و صداهای سیاسی و اجتماعی و جنگ غزه و اوکراین بدون برنامه توسعه بهتر می‌توان به روش حسینقلی خانی اداره نمود به نحوی که خود را مجاز می دانند تورم سر سام آور بالای ۶۰ درصد را  زیر ۲۰ درصد اعلام و وعده تورم تک رقمی را برای سال 1407 بدهند!

انتقاد از نداشتن برنامه توسعه و بلاتکلیفی برنامه هفتم توسعه در صدای معلم

با این حال لایحه برنامه هفتم که پس‌ از دو سال تاخیر به صورت ناقص به مجلس فرستاده شد و در طی این مدت دائما" بین مجلس، دولت، شورای نگهبان در رفت و آمد بود و گاهی پشت ترافیک طرح ها و لوایح کم اهمیت متوقف می‌شد.

به نحوی که همه آگاهان عرصه اقتصادی می دانند، برنامه توسعه هفتم می باید ازفروردین ماه سال 1401به مرحله اجرا در می آمد ولی با تاخیر دولت در ارائه لایحه، مجلس هماهنگ و همدل و هم جهت با دولت، برنامه ششم را برای دو سال تمدید کرد . این اقدام باعث شد کشور دو سال بدون برنامه جدید باقی بماند و از طرفی‌ طبق قانون بودجه سالانه کشور باید منطبق با برنامه های پنج ساله توسعه تدوین و تصویب گردد، امری که در جریان یکدست مجلس و دولت بی سر و صدا از کنارش گذشتند.

انتقاد از نداشتن برنامه توسعه و بلاتکلیفی برنامه هفتم توسعه در صدای معلم

با این حساب از آغاز سال جاری ، برنامه ششم فاقد وجاهت قانونی و امکان اجراست و استناد به آن غیر قانونی خواهد بود ؛ لذا مشخص نیست دولت سیزدهم چگونه و بر چه اساسی بودجه سال 1403را تنظیم و تحویل مجلس نموده و از آن بدتر مجلس به استناد کدام قانون ، لایحه بودجه سال 1403را بدون توجه به سند بالادستی ( قانون برنامه توسعه ) تصویب و به دولت ابلاغ کرده است و متاسفانه شورای نگهبان هم با سکوت از کنار آن رد شده است‌ ؟

جای تعجب و تأسف است که با وجود خالص سازی و فراهم شدن قدرت یکدست ، اجرای یک برنامه توسعه که قاعدتا" چراغ راه اداره کشور است به این سرنوشت دچار شده است.

انتقاد از نداشتن برنامه توسعه و بلاتکلیفی برنامه هفتم توسعه در صدای معلم

اگر چه قانون برنامه ای که در سازمان برنامه از طریق کارشناسان خبره و توانمند نهایی می‌شود هنگام تصویب در مجلس بخشهایی دست خوش سلیقه عده ای در مجلس قرار می گیرد و متاسفانه در اجرا هم دست خوش سلیقه های مدیریتی و اعمال نفوذ متنفذین قرار می گیرد که موجب انحراف از سیاست‌های قانون توسعه می‌شود.

بنا به شهادت کارشناسان خبره و اهل فن سازمان برنامه ؛ بهترین برنامه اجرا شده بعد از انقلاب، برنامه سوم در دولت آقای خاتمی با کمترین اعمال نفوذ و سلیقه و کمترین انحراف اجرا شده است .

اشکال دیگری که وجود دارد این است که متاسفانه خط مشی ها هر ۸ سال یکبار تغییر می کنند و این تغییر نیز بر اجرای برنامه بی تاثیر نبوده لکن با همه این ایرادات و اشکالات نداشتن برنامه توسعه  موجب رواج بی قانونی و قانون گریزی و فراهم شدن هرج و مرج در اداره کشور می شود .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

انتقاد از نداشتن برنامه توسعه و بلاتکلیفی برنامه هفتم توسعه در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت
چهارشنبه, 14 فروردين 1403 08:58

چرا پول مدرسه صرف افطاری می شود ؟

آذربایجان غربی

منتشرشده در نامه های دریافتی

نظرسنجی

با کدام گزینه موافق هستید ؟

حذف تنبیه بدنی در مدارس ، اتوریته ( اقتدار ) معلم را کاهش می دهد - 5.9%
حذف تنبیه بدنی در مدارس موجب اختلال در انضباط کلاس شده و دانش آموزان را گستاخ می کند - 12.2%
تنبیه بدنی یک اصل تربیتی مفید است و با توجه به شرایط و توسط معلم حرفه ای می تواند مورد استفاده قرار گیرد - 18.1%
با تنبیه بدنی در هر شرایطی مخالفم - 63.8%

مجموع آرا: 221

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور