صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

ددیگاه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد فرار به خارج رتبه های برتر کنکور و چالش هویت ملی

احمدشاه قاجار در پاسخ به کسانی که از وی می خواستند تا قرارداد ننگین 1919 را تصدیق نماید، وگرنه او را از پادشاهی خلع می کنند گفت: بنده اگر در سوئیس کلم فروشی کنم بهتر این است پادشاهی کنم .

***

انتشار یادداشتی در روزنامه جوان در مورد مهاجرت رتبه های برتر کنکور واکنش های زیادی را در فضای مجازی و به ویژه در میان « معلمان » برانگیخته است .

« روزنامه جوان به بهانه انتشار ویدئویی از دورهمی رتبه‌های برتر کنکور ( 1 ) که در آن از تصمیم شان برای مهاجرت می‌گفتند، نوشته هویت ملی این افراد ضعیف است و مقصر آن معلمان و مرفه ‌بودن این افراد است!

به گزارش جوان، ما در تقویت هویت‌ ملی ضعیف بوده‌ایم و اینجا انگشت اتهام به سمت نظام تعلیم و تربیت ماست. شکی نیست و هرکس با مدارس و دانشگاه‌ها به ‌نحوی مرتبط باشد می‌داند که در مدارس برخی معلمان، و بعداً در دانشگاه‌ها برخی استادان، هرچند محدود، دانش‌آموزان و دانشجویان را برای رفتن از کشور ترغیب می‌کنند. اما این ترغیب‌ها و تشویق‌ها به‌سرعت در میان جامعه دانش آموزی و دانشجویی ما شیوع پیدا می‌کند. این یعنی معلمی که با رتبه پایین کنکور در یکی از رشته‌ها لیسانس گرفته و از شغل خود به هردلیل ناراضی است، بدون توجه به آثار مخرب بیزارکردن نوجوانان از هویت ایرانی خود، بذر مهاجرت را در ذهن آنان می‌پاشد.

این روزنامه در بخش دیگری از این گزارش نوشته است: رتبه‌های برتر عموماً از قشر متوسط یا مرفه هستند که فرزندان این قشر کمتر با سختی‌ها و رنج‌هایی که برای حفظ و صیانت از میهن کشیده می‌شود، آشنا هستند. وقتی چنین باشد، ماندن در وطن هم معنای خود را ندارد. میهن برای کسی که با رنج بزرگ شده است، مفهوم کامل‌تری دارد تا کسی که در رفاه بزرگ شده است . »

 در ابتدای یادداشت ترجیح می دهم به جای واژه ی « مهاجرت » از « فرار » استفاده کنم .

ددیگاه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد فرار به خارج رتبه های برتر کنکور و چالش هویت ملی

( احمدشاه قاجار )

 

در مجموع ؛ دو دیدگاه کاملا مخالف و یا متضاد در مورد فرار این تحصیل کردگان در جامعه مشاهده می شود .

جمعیت قابل توجهی از جامعه حق را به این افراد می دهند و این که ماندن در این کشور با وجود چالش ها و بحران هایی که آن را احاطه کرده است دیگر فایده ای ندارد .

آنان می گویند که رفتارهای حاکمیت به سوی « اصلاح و تحول » نیست و از این رو چشم انداز روشن و امیدبخشی هم حس نمی شود .

حتی بسیاری به شخصیتی چون « مریم میرزاخانی » اشاره می کنند که اگر در ایران می بود در نهایت شاید یک استاد حق التدریس می شد و هشتش گرو نهش .

اما در سوی مقابل ؛ مقامات جمهوری اسلامی معتقد است که مشکل خاصی در کشور نیست و دیدگاه این مخالفان وضعیت موجود را تندروی و مبالغه دانسته و آن را نمی پذیرد .

تاکنون گفت و گوی مستقیم و جدی میان این دو طیف در بالا و پایین رخ نداده است و بی اعتمادی و تنفر شدید در لایه های مختلفی از جامعه قابل رویت است .

اما نکته ی مهم اذعان و اعتراف روزنامه جوان که نماینده بخش قابل توجهی از دیدگاه های حاکمیت است به مساله ی « هویت ملی » است .

ددیگاه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد فرار به خارج رتبه های برتر کنکور و چالش هویت ملی

 روزنامه ی جوان انگشت اتهام را به سوی دستگاه تعلیم و تربیت می گیرد اما فراموش می کند که در کنار تعلیم و تربیت رسمی ، تعلیم و تربیت غیررسمی هم وجود دارد . آن چه برای جمهوری اسلامی در حال حاضر چالش برانگیز بوده و می باشد ، سونامی کاهش جمعیت است فارغ از کیفیت جمعیت و این به وضوح در سیاست ها و خط مشی های اعمال شده آن قابل مشاهده است .

این روزنامه ی متعلق به طیف اصول گرا وارد چرایی مساله نمی شود و به این پرسش پاسخ نمی دهد که چرا نوجوانان و جوانانی که در این کشور آن هم در طول 12 سال تحصیلی که مملو از آموزش های رسمی ایدئولوژیک و مروج دیدگاه های حاکمیت بوده و صدا و سیما و نهادهای فرهنگی و تبلیغی همه با هم یک ایدئولوژی واحد را تبلیغ می کرده اند اما برای جوان ایرانی امروز ؛ « هویت ملی »به عنوان  یک موضوع مهم قابل توجه نبوده و اهمیتی ندارد .

جمهوری اسلامی بر اساس ایدئولوژی اولیه ی خود که « اسلامیت » و » ملیت » را قابل جمع نمی دانست همواره سعی در پر رنگ کردن وجه اسلامیت داشته و در سال های بعد که از « شور انقلابی » کاسته شد سعی کرده است تا از وجه ملیت در مناسک و مناسبت های انتخاباتی و خیابانی بهره جوید در حالی که جامعه در کلیت خود این موضوع را به تدریج فهمیده و شاید در مقیاس اکثریت از هر دو روی گردان شده است .

ددیگاه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد فرار به خارج رتبه های برتر کنکور و چالش هویت ملی

هویت ملی چیزی نیست که با دستور و بخشنامه و یک شبه حاصل شود . نهادینه شدن این هویت نیازمند برنامه ریزی غیرشعاری  و کار فرهنگی غیر ایدئولوژیک  و  محاسبات علمی در بلند مدت است اما ظرفیت حاکمیت و نوع نگرش و پارادایم های غالب آن به مقوله « فرهنگ و توسعه » مسیر هر گونه حرکتی را مسدود کرده است .

ترغیب جوانان به رفتن که مورد اشاره روزنامه بوده و در ویدئوی مورد نظر هم دیده می شود درست است اما نتیجه گیری نویسنده آن یادداشت و یا گزارش منطقی و صحیح نیست . جمهوری اسلامی بر اساس ایدئولوژی اولیه ی خود که « اسلامیت » و » ملیت » را قابل جمع نمی دانست همواره سعی در پر رنگ کردن وجه اسلامیت داشته و در سال های بعد که از « شور انقلابی » کاسته شد سعی کرده است تا از وجه ملیت در مناسک و مناسبت های انتخاباتی و خیابانی بهره جوید در حالی که جامعه در کلیت خود این موضوع را به تدریج فهمیده و شاید در مقیاس اکثریت از هر دو روی گردان شده است .

اگر سخن معلمان روی دانش آموزان آن قدر تاثیرگذار است پس چرا در میان گروه های مختلف مهاجر که نام برده می شود ؛ نامی از « معلمان » نیست ؟

به عبارت دیگر ؛ چگونه « مرجعیت » مورد ادعا برای معلمان آنان را در صف فرار کنندگان به خارج در حالی که دانش آموزان را تشویق به فرار می کنند قرار نداده است و مهم تر این که خالی کردن کشور به هر نحو از نیروی جوان آن هم تحصیل کرده چه سود و یا منافعی می تواند برای معلمان داشته باشد ؟

 به نظر می رسد استدلال روزنامه ی جوان این است که معلم ناراضی در جمهوری اسلامی سعی می کند با تشویق و یا ترغیب دانش آموزان به فرار از کشور به گونه ای اعتراض و نارضایتی خود را بروز دهد اما آیا این مساله قابل اثبات است ؟

ددیگاه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد فرار به خارج رتبه های برتر کنکور و چالش هویت ملی

آیا حتی اگر معلمان از رتبه های بالای کنکور انتخاب می شدند و وارد نظام آموزشی می شدند ؛ بدون تعریف و پیاده سازی مفهوم « معلم حرفه ای » - که در جوامع توسعه یافته ی امروزی یک ضرورت است و برای ورود به حرفه ی معلمی بسیار حساس و سخت گیرند چرا که سرمایه ی انسانی در مدرسه تولید می شود – وضعیت با آن چه امروز در جریان است ؛ تفاوت معناداری پیدا می کرد ؟

اما نکته ی قابل تامل آن است که در کنار موضوعات و نکاتی که در بالا اشاره شد آن است که جوان امروزی آن گونه که در یادداشت های پیشین خود به آن پرداخته ام ؛ در مجموع « نسل پرسش گر و مطالبه گری » نیست و این وضعیت با کمی تغییر قابل تسری و تعمیم به سایر اقشار و گروه های اجتماعی نیز می باشد .

ددیگاه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد فرار به خارج رتبه های برتر کنکور و چالش هویت ملی

( در ویدئوی مربوطه وقتی خبرنگار از رتبه بالای کنکور در مورد « اعتیادش » می پرسد آن جوان به « قلیان » اشاره می کند و این را می توان با نسل تحصیل کرده پس از انقلاب مشروطه مقایسه کرد ؛ حوزه مطالعات او و این که این نسل اساسا نسل آرمان گرایی نیست . نسلی نیست که بخواهد در مقیاس غالب روی هدفش بایستد و هزینه بدهد .

ددیگاه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد فرار به خارج رتبه های برتر کنکور و چالش هویت ملی

داشتن یک زندگی مرفه و آسوده با حداکثر آزادی های اجتماعی حد غایت آرزوی یک جوان ایرانی است صرف نظر از آن که در جامعه ارزش های دموکراسی برقرار باشند و یا نباشند )

در حال حاضر ؛ خارج رفتن بدون در نظر گرفتن سایر جنبه ها و نیز مطالعه ی زمینه ی اجتماعی و فرهنگی ( Social Context) آن کشورها خودش به « مد روز » و تب غالب در جامعه ی ایران تبدیل شده است .

ددیگاه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در مورد فرار به خارج رتبه های برتر کنکور و چالش هویت ملی

البته این هویت گریزی و هویت ستیزی هم سعی می شود تا حد امکان با عبارات امروزی و مدرن مانند « جهان وطنی » و یا این که در متون دینی هم مهاجرت موضوع بدی نیست و به آن توصیه شده و... تئوریزه و پاستوریزه شده و از قبح اجتماعی آن و عوارضش برای همگان کاسته شود .

اما به نظر می رسد با وجود این تعارض ها و کشمکش های عریض و طویل ، خروج افراد به ویژه تحصیل کرده مساله ی مهم و قابل اعتنایی برای حاکمیت نمی تواند باشد چرا که اساسا برای آنان توسعه و محور آن یعنی سرمایه ی انسانی مطرح نیست .

آن چه برای جمهوری اسلامی در حال حاضر چالش برانگیز بوده و می باشد ، سونامی کاهش جمعیت است فارغ از کیفیت جمعیت و این به وضوح در سیاست ها و خط مشی های اعمال شده آن قابل مشاهده است .

( 1 ) دورهمی رتبه‌های برتر کنکور :

منتشرشده در یادداشت

علت مهاجرت و یا فرار دانش آموزان و دانشجویان از ایران  در روزهای گذشته روزنامه جوان در خبری با عنوان« مهم‌تر از مهاجرت» به تحلیل از مهاجرت نخبگان و رتبه‌های برتر علمی کشور می‌پردازد و مهم‌تر از مهاجرت، مسیر‌های بازگرداندن مهاجران را مطرح می‌کند و برای حل  این مشکل، تقویت هویت ملی را عنوان می نماید که  در این زمینه نظام تعلیم و تربیت را مقصر می‌داند. در ادامه اظهار می‌دارد که برخی معلمان در مدارس و بعداً در دانشگاه‌ها برخی استادان، دانش‌آموزان و دانشجویان را برای رفتن از کشور تشویق و ترغیب می‌کنند که این تشویق‌ها به سرعت بین دانش‌آموزان و دانشجویان شیوع پیدا می‌کند.

نویسنده در ادامه می‌افزاید که این بدان معناست که معلمان با رتبه‌های پایین کنکور که در یکی از رشته‌ها لیسانس گرفته و از شغل خود ناراضی هستند، بذر مهاجرت را در ذهن دانش‌آموزان می‌کارند و این بیزار کردن و نا‌امید کردن، موتور محرکه‌ای است که کشورهای غربی برای جذب نیروی انسانی جوان و توانا روشن می‌کند. سپس نویسنده اشاره می‌نماید که عموماً مهاجرت در قشر متوسط و مرفه جامعه است که فرزندان این قشر سختی‌ها و زحمات کمتری برای میهن کشیده‌اند.

در پاسخ به مطلب ارائه شده در روزنامه جوان در مورد مهاجرت باید گفت که بهرام صلواتی مدیر رصدخانه مهاجرت ایران اعلام می‌کند که 70 درصد نیروهای متخصص وارد فرایند مهاجرت شده‌اند و طبق آمار‌ها متأسفانه اغلب آنها قصد برگشت به ایران را ندارند؛ چرا که 90 درصد آنها باوری به وعده‌های حکومت برای استفاده از ظرفیت ایرانیان خارج از کشور ندارند.

 به راحتی می‌توان با یک بررسی دقیق محل اقامت رتبه‌های برتر کنکور در سالهای قبل را متوجه شد که خیلی از آنها در کشورهای آمریکا، کانادا و اروپایی زندگی می‌کنند. طبق نمودار زیر که در سایت دیده‌بان ایران منتشر شده محل سکونت رتبه‌های برتر کنکور از سال 80 تا سال 90 منتشر شده است.

علت مهاجرت و یا فرار دانش آموزان و دانشجویان از ایران

جالب اینجاست که در کلیپی که گزارشگر صدا و سیما با رتبه‌های برتر کنکور 1402 انجام می‌دهد، همگی به فکر مهاجرت هستند و علل اقتصادی، اشتغال و آزادی‌های اجتماعی را علت مهاجرت می‌دانند که این کلیپ در فضای مجازی وایرال شده است و از زبان خود رتبه برتر‌ها علت مهاجرت مطرح شده است.

همچنین یاوری رئیس سازمان ملی پرورش و استعدادهای درخشان از مهاجرت 70 درصد دانش‌آموزان مدارس سمپاد به خارج از کشور اشاره می‌کند. وی در ادامه می‌افزاید که احتمالًا برخی از این دانش‌آموزان هم بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه‌ها از ایران خارج می‌شوند و دیگر به کشور برنمی‌گردند. دلایل مهاجرت فارغ‌التحصیلان مدارس سمپاد از ایران می‌تواند متنوع باشد و به عوامل مختلفی مانند عوامل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره بستگی دارد.

علت مهاجرت و یا فرار دانش آموزان و دانشجویان از ایران

وقتی دانش‌آموزان و دانشجویان شرایط کشورهای دیگر را برای زندگی بهتر و مناسب‌تر می‌بینند و مشاهده می‌کنند که فرزندان اکثر مسئولین در خارج از کشور هستند و یا قصد عزیمت دارند، آنها نیز به فکر مهاجرت می‌افتند. وقتی موفقیت اقوام و دوستان خود را در خارج در فضای مجازی رصد می کنند، چرا به فکر مهاجرت نباشند؟ وقتی که به نخبگان و رتبه‌های برتر علمی بها داده نمی‌شود، چرا در کشور بمانند؟ وقتی که جوانان به آینده امیدوار نیستند، چگونه به فکر مهاجرت نباشند؟

پس عواملی که باعث مهاجرت می‌شوند شرایط و عواملی فراتر از توصیه معلمان می‌باشد. در ضمن معلمان جزء افراد با سواد جامعه هستند و اغلب با رتبه های خوب کنکور وارد آموزش و پرورش می‌شوند اما آنها به روش‎های بد مدیریتی، تبعیض‌ها و باند بازی‌های سیاسی و عدم توجه به معیشتشان معترض هستند و برقراری عدالت در پرداخت ها، اجرای عادلانه رتبه‌بندی و پرداخت کامل فوق‌العاده ویژه فرهنگیان و همسان سازی بازنشستگان را خواستار هستند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

علت مهاجرت و یا فرار دانش آموزان و دانشجویان از ایران

منتشرشده در یادداشت

« آنتوان سیمونویچ ماکارنکو (1939-1888) معلم و مربی معروف روسی، اندیشمند بزرگی است که دکترین و روش و فعالیت هایش تاثیری شگرف در نظام آموزش- پرورش شوروی سابق و چه بسا بلوک شرق بر جای نهاد. هر چند وی را متعلق به مسکو و متاثر از دیدگاه فلسفی مارکس و لنین می دانند، اما از چند جهت مطالعه و بررسی آثار و آراء وی قابل توجه و در خور تدقیق است.

اول این که در سلسله دانشمندان علوم تربیتی و پژوهشی و آثارشان، ناگزیر از کنکاش و مطالعه و شناخت می باشیم تا از این رهگذر تجارب لازم و مفید را فرا چنگ آوریم و پازل مطالعاتی و تحقیقاتی ما ناقص نباشد.

دوم آن که این متفکر و روان شناس بزرگ با توجه به ویژگی هایی که داشت متعلق به کل جهان و تاریخ و وجدان بشری است و مطالعات و آثار و پروسه ی فکری وی مفید فایده می باشد.

سوم آن که ماکارنکو فردی متصلب و انضباط گرای حزبی و کمونیست و مطیع و برده ی حکومت وقت نبود و به رغم دکترین و تعالیم کمونیستی و حزبی و دیپلماسی آهنین مسکونشینان حزبی، پارامترهای معنوی، اخلاقی و خانوادگی را هم چاشنی منشور و مانیفست فکری خود قرار می داد و او را فردی چند وجهی با یک تعهد عالی دانسته اند.

به نظر ماکارنکو ، خانواده نقش بارزی را در پروسه ی تربیت بازی می کند. آزادی تفکر نیز در آراء وی دیده می شود و همین موضوع وی را از دانشمندان دربست در اختیار حکومت شوروی سابق متمایز می نماید. وی به آموزش اخلاقی اعتقاد خاصی داشت. این که او دیدگاه فلسفی- تربیتی خود را با فلسفه ی تربیت پراگماتیسم مخصوصا نظریه های جان دیوئی عجین نمود قابل توجه می باشد.

ماکارنکو در تاریخ و زبان نیز مهارت داشت. به آموزش- پرورش کودکان بی خانمان علاقه مند بود و برای گردآوری و تربیت این گونه کودکان که غالبا بزهکار بودند، نهادی پدید آورد که نه تنها نمونه ای برای کار کردن با کودکان بزهکار بلکه الگویی برای آموزش- پرورش به طور اعم شد.(فلسفه ی جدی تربیت)

بخشی از فعالیت درسی و تربیتی این دانشمند به صورت تئاتر و نمایش بود و در فعالیت های هنری، اجتماعی و عام المنفعه نیز شرکت می جست.

در عین حال او همدلی فراوانی نسبت به شاگردانش از خود نشان می داد. با لذاتی در بازی های آنان شرکت می جست، کوچکترین تفاوت ها در رفتار فردی آنان را در می یافت و حساسیت و علاقه بسیار به آینده ی آنها با آنان رفتار می کرد. ضمن آن که برای شاگردان خود به عنوان آدمیانی بزرگ با روح مستقل احترام قائل بود، از آنان نیز چون از خود توقعات زیادی داشت و توقعاتش نیز کمتر بی پاسخ می ماند....او مانند بسیاری از آموزگاران خوب در استفاده از صدای خویش و در نمایش پاره ای از برخوردهای خود با شاگردانش کمی تئاتری رفتار می کرد.

ماکارنکو نیز مانند همه پیشگامان آموزش- پرورش پیشرفته بر این باور بود که آموزش- پرورش و معلمان باید هدف های خود را از بررسی و کشف نیازهای جامعه شان بگیرند زیرا منشاء اساسی این هدف ها جز نیازهای اجتماعی نیست.

او معتقد بود که مدرسه باید شهروندانی بار آورد و تحویل جامعه دهد که بتوانند با شرایط زندگی هماهنگ و برای بهتر ساختن آنها کوشا باشند. سازمان دهنده ی فعال، مودب، سخت کوش و پولادین، خویشتن دار و موثر بر دیگران باشند. از زندگی پر مهری برخوردار باشند و سعادتمند باشند. البته نه در آینده، بلکه هم امروز نیز باید چنین باشند.

به نظر ماکارنکو، آموزش باید به همه ی ابعاد شخصیت فرد بپردازد و آموزش های فکری، حرفه ای، سیاسی و اخلاقی با هم انجام گیرند. همچنین شخص فرهیخته باید منضبط، متعادل، هدف مند و آینده نگر باشد.

او در کتاب داستان پداگوژی خود می نویسد که  انسان نو، زندگی نو لازم دارد و زندگی نو به تربیت نو نیاز دارد و تربیت نو بدون استفاده از روش های نوین آموزش- پرورش غیر ممکن است. این چهار ویژگی احترام به شخصیت انسان، ذهنیت اجتماعی، اعتقاد خوش بینانه به استعداد انسان و گرایش به مهندسی انسان ؛ مشخصات بینش تربیتی بود که ماکارنکو پیگیرانه در سرتاسر کار خود به نمایش گذاشت.» ( این جا )

در بخش های پیشین ؛ نگاه این « آموزگار فقید » نسبت به موضوع « تربیت جنسی » بیان گردید .

این بار موضوع « انضباط » مورد بررسی قرار گرفته است .

منتشرشده در معرفی کتاب

گروه گزارش/

همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ چهارشنبه هفتم تیر ، شاخه ی علوم تربیتی گروه علوم انسانی فرهنگستان علوم میزبان برخی کارشناسان و صاحب نظران برای نقد و ارزیابی « لایحه برنامه ی هفتم توسعه » بود .

در این نشست تخصصی ؛  عباس صدری ، رئیس دفتر منطقه ای آیسسکو ؛ محسن حاجی میرزایی ، وزیر پیشین آموزش و پرورش ؛ علی زرافشان معاون پیشین متوسطه وزارت آموزش و پرورش حضور داشتند .

این نشست توسط محمود مهرمحمدی استاد بازنشسته دانشگاه تربیت مدرس و سرپرست پیشین دانشگاه فرهنگیان اداره می شد .

در این نشست که سه ساعت به طول انجامید برخی از فرهنگیان که به صورت آنلاین در نشست حضور داشتند پرسش هایی را مطرح کردند .

در این بخش ، بخش دوم سخنان «« علی زرافشان معاون متوسطه پیشین وزارت آموزش و پرورش» را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود
دوشنبه, 30 مرداد 1402 10:47

آموزش با نون اضافه

تجارب زیسته رویا پاکدل در حرفه معلمی و آموزش کودکان  روز اول تدریس ام دردانشگاه متوجه بی انگیزه بودن دانشجویانم شدم. بایدکمی بیشتر آنها را به رسالت خطیری که نسبت به بچه ها خواهند داشت،آگاه می کردم. برایشان از روزهای اول کارم در آموزش و پرورش گفتم :

احساس رضایت داشتن و حس مفید بودن همچون شعله ای تمام وجودم را گرم و توانمندم کرده بود؛ چیزی شبیه حس خوب زندگی. خاطرۀ تلخ دقیقه به دقیقۀ روز اول کارم مرا به معرفت و شناختی رساندکه تمام زندگی ام از آن تأثیر گرفت حتی پس از سالها نور و شعلۀ آن هنوز راهگشای این مسیر پرپیچ و خم است.

سوم مهر بود که ابلاغ به من داده شد.

وقتی پا به حیاط بزرگ مدرسه گذاشتم نخستین چیزی که توجه مرا جلب کرد شلنگ بلند و قطوری بود که یک سر آن در وسط حیاط رها شده و سر دیگرش به شیری که وسط باغچۀ سمت راست حیاط قرار داشت، وصل بود.آب باریکی از شلنگ روان بود.چشمانم به هر سو در جست وجوی بچه ها اما دریغ از یک دانش آموز.

سرم را بالا گرفتم . تازه متوجه ساختمان مدرسه شدم. ساختمانی قدیمی، دو طبقه که دوازده پنجره در هر طبقه دیده می شد.فکر کردم اگر هر دو پنجره برای یک کلاس باشد پس در هر طبقه شش کلاس هست. همۀ پنجره ها باز بودند ؛ هیچ یک پرده نداشت. صدای ضربه هایی به روی میز شنیده می شد و همهمه و جیغ بچه ها هویت مکان را به رخ می کشید. انتهای حیاط دست چپ سرویس بهداشتی قرار داشت. غرق این افکار بودم که صدایی مرا از این کنکاش خارج کرد.

خانم ! با کسی کار دارید؟

به سمت شیر آب رفتم ؛ آن را بستم و به طرف در بزرگ که در روبه رویم بود حرکت کردم. ضمن جلو آوردن برگ ابلاغم، خودم رابه ایشان معرفی کردم. گفتند خوش آمدید ؛ منتظر شما بودیم. دو روزه پیگیر نیروی پایه دوم هستیم. با لبخندی مرا به سمت اتاقی هدایت کرد. دو همکارخانم در اتاق بودند. من را به آن ها معرفی کرد. لبخندی در چهره هایشان حس کردم. چند دانش آموز در این فاصله به اتاق آمدند. یکی ازخانم ها دستی به سرشاگرد کشید و با او مشغول صحبت شد. دو دانش آموز با معلم شان وارد دفتر شدند. خانم دیگر آهسته با آنها مشغول صحبت شد. به دانش آموز بعدی از کمد بزرگی که در سمت چپ اتاق بود گونیا و نقاله داد. با هر رفت و آمد بچه ها بوی بد و تندی هم پخش می شد. ناخواسته چشمم به پای آنها افتاد. یکی دمپایی و دیگری کتانی پاره ای به پا داشت. فکر کردم زمانی که باران بیاید پاهای کوچکشان خیس می شود و چه دردی را در سرما تحمل می کنند. وحشت و نگرانی من با دیدن لباس و رنگ پریده چهره شان دوچندان شد. سهم و حق بچه ها این نیست. یک لحظه فکر کردم در اینجا تاب نمی آورم. من تحمل این ناملایمات را ندارم. حالت تهوع داشتم. برای پنهان کردن اشکم از اتاق بیرون رفتم. تازه متوجه کلاسهایی در طرف دیگر ساختمان شدم که در این صورت تعدادشان در هر طبقه به 12 کلاس می رسید.

تجارب زیسته رویا پاکدل در حرفه معلمی و آموزش کودکان

در این زمان همهمه و شلوغی بچه ها از کلاسی در انتهای راهرو توجهم را جلب کرد و پاهایم به سمت آن کلاس کشیده شد. چند بار در زدم. حدس زدم باید معلم در کلاس نباشد. در آن همه ازدحام و شلوغی اصلا صدای در شنیده نمی شد. تا اینکه تصمیم گرفتم وارد کلاس شوم. به محض ورودم به کلاس، کلمۀ رکیکی از یکی از بچه ها به گوشم خورد. بدون آنکه عکس العملی نشان دهم و یا اینکه به دنبال گویندۀ آن باشم؛ به سمت میز فلزی کوچک که جلوی تخته قرار داشت رفتم. کیفم را روی آن گذاشتم. ناخواسته دستم را روی بینی ام قرار دادم. بوی بد و مشمئز کننده ای درکلاس تو ذوق می خورد. به سمت پنجره رفتم با اینکه باز بود ولی حسی درونی مرا واداشت که پنجره را با دست به سمت دیوار هل دهم. به سمت میزم برگشتم. انگشت روی آن کشیدم. آثار خاک دیده می شد. دستمالی از کیفم بیرون آوردم. دستم و میز را پاک کردم. بیشتر بچه ها روی میزها ایستاده بودند و همدیگر را می زدند. موشک کاغذی در کلاس در پرواز بود و من با نگاهم حرکت شان را دنبال می کردم. یکی را که در بالای سرم رقص کنان در پرواز بود با دستم گرفتم و روی میز گذاشتم. نمی دانم چند دقیقه طول کشید که همۀ بچه ها متوجه حضور من شدند. در سکوت رفتارشان را دنبال می کردم. بالاخره کلاس ساکت شد. از کتاب دانش آموزی که روی میز بود فهمیدم اگر تک پایه باشند اینجا باید کلاس من باشد. سکوتی عجیب کلاس را در برگرفت. نمی دانم چقدر منتظرشان گذاشتم تا ببینند من چه برخوردی خواهم کرد.اما بدون آنکه حرفی از رفتارشان بزنم، آرام و شمرده خودم را معرفی کردم. این منش و رفتار را مدیون پدرم هستم . از او یاد گرفته بودم در مواجهه با چنین رفتارهایی واکنش های سریع و هیجانی نداشته باشم. جلوی تخته رفتم که نامم را با گچ روی آن بنویسم. یکی از بچه ها گفت خانم گچ داخل کشوی میز شماست. جلوی میزم در انتخاب یکی از سه رنگ گچ، کمی مکث کردم برای جلب توجه، رنگ  سرخ را برداشتم. با خطی درشت نامم را کامل نوشتم. بعضی شروع به تلفظ اسمم کردند.خوب نمی توانستند بخوانند.با خودم گفتم در کلاس اول همۀ حروف را خوانده اند؛ نام من هم که دشوار نیست و نامم را هم گفته بودم؛ فکر کردم چقدر باید ضعیف باشند ! حس کردم برای اینکه کلاس را از سکوت خارج کنم بهتر است از بچه ها بخواهم صحبت کنند. پس خواستم خودشان را معرفی کنند.حس خجالت و ناراحتی را در چهرۀ تک تک آنها می دیدم.

آقایی سراسیمه وارد کلاس شد که بعد متوجه شدم مدیر مدرسه است. نگران عدم حضورم شده بود. بعدها به من گفتند فکر کردیم که با دیدن مدرسه و مشکلات آن، فرار را بر قرار ترجیح داده اید. من را به بچه ها معرفی کرد. با لحن تندی با بچه ها صحبت کرد. تهدیدشان کرد اگر صدایی از آنها بلند شود تنبیه خواهند شد.او چرا با بچه ها بد صحبت کرد ؛ مگرحرف ناشایست دانش آموزم را شنیده بود؟ بچه ها را تنبیه کند ؛ آخه چرا؟ اصلاً نظم کلاس با من است ؛ ایشان چرا باید جای من، در کلاسم، بچه ها را تهدیدکند؟! آن زنگ به این صورت گذشت.

در زنگ تفریح مدیر یک شلنگ به من داد و گفت این دستت باشد اگر بچه ها حرف گوش نکردند استفاده کن. پرسیدم با این چه کار کنم؟ گفت : آنها را بترسان. ولی من راضی به گرفتن شلنگ نشدم. تصورش هم برایم سخت بود با شلنگ وارد کلاس شوم یا بخواهم با آن بچه ها رابترسانم. آن هم بچه هایی که شاید تنها راحتی خاطر و شادی را در این محیط و در کنار ما می جستند.

یکی از دانشجویانم پرسید :

  • استاد با توجه به مطلبی که گفتید دربارۀ بهداشت عمومی این دانش آموزان توضیحی می دهید؟

 اولین چیزی که بسیار تو ذوق می زد و مرا اذیت می کرد؛ بوی تند و نامطبوعی بود که در فضای مدرسه و کلاس موج می زد. به حدی که همان ساعت اول عزمم را جزم کرده بودم بعد از مدرسه یک سر به اداره بروم و مدرسه را عوض کنم. هر چند تلاشم بی نتیجه بود. همکارانی که جدید جذب آموزش و پرورش می شوند باید چند سالی در این مناطق و این گونه مدارس فعالیت کنند. خب طبیعی است با توجه به فقری که در خانواده ها بود حتی اگر آن بینش و آگاهی را هم می داشتند امکان تهیه مواد بهداشتی و شوینده در حد اندازه و پیوسته برای شان مهیا نبود. بیشتر بچه ها در آمد خانواده هایشان روزمزد بود. روزانه باربری می کردند یا در خانه ها نظافت و تعمیرات ساختمان انجام می دادند و همین باعث می شد آن کودکان پاک در آن سن کم و با دستان کوچک خود کارهای یدی انجام دهند و قسمتی از نیاز خانواده توسط آنها برطرف می شد. کمی بررسی کردم دیدم این مشکل و دغدغۀ اکثریت بچه هاست؛ بنابراین باید برای این مشکل، اندیشه می کردم.باعث شد بیشتر به آنها نزدیک شوم.

  • پس چه چیزی شما را راضی به ماندن کرد؟

 تا به حال تجربه کرده اید یک دیالوگ، یک لبخند، یک نگاه، یک کنش و واکنش این قدرت را پیدا می کند و مسیر زندگی تان را عوض کند.برای من در همان روز اول همۀ این اتفاقات افتاد و تأثیر و نفوذش آن چنان بود که عشق چند ساله به کودکان را در وجودم حفظ کرد. مهربانی و نیاز بچه ها چیز کمی نبود. تا آن زمان به این وسعت و به صورت حضوری تجربه نکرده بودم و هر روز آتش علاقه و حس نوع دوستی در وجودم بیشتر زبانه می کشید. سرچشمۀ علاقه ام به بچه ها به دوران کودکی من برمی گردد. این حس مفید بودن و کمک به دیگران در وجودم بود. البته حضور در یک خانوادۀ فرهنگی در شکل گیری این احساس، بی تأثیر نبود. در طول سال همۀ همکاران به خصوص مدیریت مدرسه در این امر از هیچ کمکی دریغ نکردند. به جرأت می توانم بگویم اگر با من همراه نبودند تغییر و تحولی که در هفته اول ایجاد شد، شکل نمی گرفت و همه را مدیون و مرهون حمایت آنان هستم. با مدیر مدرسه صحبت کردم . حس کردم اگر قرار است بمانم باید اول بو حل می شد. زیاد اطمینان نداشتم که توجه کنند. در پاسخ به درخواستم به گفتن چشمی اکتفا کردند. آن روز با تمام تجربۀ تلخ و شیرینش به پایان رسید.

شنبه برخلاف تصورم، با صحنۀ زیبایی در مدرسه مواجه شدم ؛ تمام کلاسها و راهرو شسته شده بودند .آن بو هم کاملا از بین رفته بود. لذت بخش ترین اتفاق ممکن برای من، که در ماندن مصمم ترم کند. انگار به من انرژی و توان مضاعف داده بود. حس خیلی خوب و قدرتمندی داشتم .به چشمان بچه ها نگاه کردم دیدم آنها هم خشنود هستند و از اینکه حس مفید بودن در وجودشان زنده شده بود در پوست خود نمی گنجیدند. چون آنها نقش مهمی در تمیز کردن مدرسه داشتند. همین کافی بود که بدانند حضورشان در مدرسه چقدر می تواند تأثیر گذار باشد. اعتماد به نفس پیدا کرده بودند. اکثر بچه ها، آن قدر در محیط خانه و کار، سختی و رنج کشیده بودند که به جرأت می توان گفت تنها محیط خالی از مشکل کلاس و فضای مدرسه بود. پس باید برایشان مدرسه را پر از شادی و شور می کردیم. فضایی بسازیم که بتوانند توانایی خود را بروز دهند نه بستری برای واگویه کردن ناتوانی آنها باشد.

تجارب زیسته رویا پاکدل در حرفه معلمی و آموزش کودکان

دانشجوی دیگری پرسید:

  • دربارۀ بهداشت فردی و جسمی دانش آموزان توضیحی می دهید؟ چقدرخانواده ها به این مسأله اهمیت می دادند؟

 در تصور و باورم نمی گنجید اما واقعیتی تلخ بود. بچه ها حتی صف بستن را بلد نبودند. با صدای زنگ با عجله از کلاسها بیرون می آمدند به سرعت از هم سبقت می گرفتند. از عقب یقه لباس هم را می کشیدند که جلو بزنند. گاهی در حال این کشمکش دانش آموزی تعادل خود را از دست می داد و یا به زمین پرت می شد. برای ورود به کلاس هم همین کار تکرار می شد. قرار بود بچه ها در این محیط تربیت شوند و پرورش یابند ولی خودمان دامن به بی نظمی آن زده بودیم. بچه ها بدون صف و عاری از هر گونه نظم و با حمله و با جیغ و برهم زدن آرامش و نظم به کلاس می رفتند. من نمی توانستم بپذیرم شاگردانم به این صورت رفتار کنند.متاسفانه  این بی نظمی تأثیر در همۀ کارهایشان گذاشته بود. در کلاس بی دلیل راه می رفتند، سر کلاس با صدای بلند صحبت می کردند، جای هم پاسخ می دادند، حتی بدون اجازه می خواستند خارج شوند و ... گام اولم این شد خودم در کلاس و در حضور بچه ها همۀ این موارد را رعایت کنم.

هرگز بدون در زدن وارد کلاس نمی شدم و فکر کردم در قالب نمایش و بازی این قوانین را بگویم و هربار به بچه ها می گفتم هر نکته ای از این نمایش دریافت کرده اند بگویند. موارد را در تخته یادداشت کردم. نکات درست را تیک زدم. حالا وقتش بود در کلاس منشور درست می کردم. قوانینی بود که به اصطلاح توسط بچه ها گفته شده بود. ناگزیر خود را موظف در انجام آن می دانستند.

 بوی تندی که از حرکت آنها در کلاس ایجاد می شد به دلیل این بود که به ندرت استحمام می کردند و هم اینکه لباسشان به ندرت تعویض و شسته می شد. یکی دو روز سعی کردم نهایت فاصله را از آنها داشته باشم ولی این که چارۀ کار نبود ؛ باید دست به کار می شدم و برای ایجاد رابطۀ بیشتر و اعتماد کردنشان، دستشان را می گرفتم، دستی به سرشان می کشیدم. تا کی باید بینی ام را می گرفتم تا بویی حس نکنم! من به آنها گفته بودم معلم شان، مادر دوم آنهاست و نباید از هم ناراحت شویم، بلکه باید برای داشتن محیطی شاد و تمیز، به هم کمک کنیم.اینجا کلاس ماست و قرار نیست فقط من آموزش بدهم بلکه دوست دارم از شما هم یاد بگیرم. انگار هیچ گونه آموزشی در مورد بهداشت ندیده بودند.

در کلاس کتاب داستان زیاد خواندم. بعد از بچه ها می خواستم نتیجۀ آن را بگویند. در انتخاب کتابها دقت می کردم که با موضوع و مطالب مطرح شده در کلاس مطابقت داشته باشد. لبخندی از رضایت در لبانم نقش بست وقتی دیدم هر کس که می خواست صحبت کند دستش را بالا می گرفت. انتظار نداشتم به این زودی در طول این چند روز این همه موافق قوانین حرکت کنند و به آن احترام بگذارند! باید اقرار کنم خیلی چیزها از آنها یادگرفته بودم.

دوست داشتم بدانم همه مسواک می زنند یا نه؟ چون مطمئن بودم بیشتر بچه ها مسواک نزده  به کلاس می آیند. نباید مستقیم می پرسیدم. پس با سوالی به پاسخ رسیدم. بچه ها مسواک تان چه رنگی است؟ جواب هایشان دور از ذهن نبود ؛ اکثراً نداشتند . پنج، شش نفر هم رنگ هایی را گفتند. ولی جواب یک نفر از آنها (سجاد) مرا متعجب کرد .

خانم !

ما در خانه فقط یک مسواک داریم و همه ازآن استفاده می کنیم. دهانم بسته شده بود. نمی دانم چند ثانیه در کلاس سکوت حاکم بود! پرسیدم پسرم چند نفرید؟ گفت شش نفر. خب اینها حاکی از این بود از طرف خانواده هم آموزشی به بچه ها داده نمی شود.به دلیل ناآگاهی به دلیل فقر خانواده و یا . . .

در مورد وسایل شخصی که هر انسان باید داشته باشد، لزوم رعایت بهداشت فردی، چگونه راه رفتن، به دست گرفتن قاشق تا چگونگی استفاده از سرویس بهداشتی و نحوۀ دست شستن با بچه ها صحبت کردم.سعی می کردم خاطراتی هم برایشان تعریف کنم که به غرورشان برنخورد و فکر نکنند فقط آنها این مشکل را دارند و هم اینکه با داستان و خاطره برایشان جذابیت ایجادکنم.

تجارب زیسته رویا پاکدل در حرفه معلمی و آموزش کودکان

  • عکس العمل بچه ها به چه صورت بود ؟

خب ؛ شاگردان من پسر بودند . حس می کردم خجالت می کشند و شاید دوست نداشتند این نکات را از زبان یک خانم بشنوند. به آنها گفتم وقتی باهم درد دل می کنیم یا به نکته هایی اشاره می کنم ؛ دیگر آموزگارشان نیستم بلکه دوستشان هستم و قصد ما کمک به همدیگر است تا کلاسی پرنشاط و شاد داشته باشیم و یادآور شدم من هم در کودکی بارها این حرفها را از معلمم شنیده بودم. معلم من گفته بودند ما وظیفه داریم همه را در شادیمان شریک کنیم پس باید نکات خوب را با دیگران به اشتراک بگذاریم و از پسرهایم خواستم اول از خانوادۀ خود شروع کنند و بعد به دوستان برسند. بالاخره باید از جایی شروع می کردیم. بچه ها آن قدر دنیای پاک و ساده ای دارند که راه پر پیچ و خمی ندارد فقط کافی است وارد دنیایشان شوید ؛ به راحتی با شما حرف می زنند و شما قدرتمند و راحت می توانید کار کنید.

به فکرم افتاد اولین اقدام عملی برای دانش آموزم را بردارم. با خانواده ام در مورد نیاز بچه ها به مسواک و خمیر دندان صحبت کردم. دو روز بعد در زنگ بهداشت که زمانش  دقیقه بود مسواک و خمیردندان را بین آنها تقسیم کردم. دوست داشتم مسواک ها یک رنگ باشند منتها فروشنده گفت به تعداد  مسواک یک رنگ ندارد. ولی به بچه ها گفتم در صورت توافق می توانند رنگ مسواک شان را با هم عوض کنند. برق شادی در چشمانشان موج می زد. زنگ تفریح در کیف سجاد هم  مسواک و خمیر دندان قرار دادم که به خانواده اش بدهد.پ

دانشجوی کم حرف کلاسم پرسید:

  • تغذیه بچه ها چگونه بود؟ آیا می شد دانش آموزی صبحانه نخورده باشد؟

بچه هایی که این شرایط را داشتند کم نبودند و از وضع موجود رنج می بردند. تصورش هم دردناک بود که بدانی این کودکان، دغدغۀ سیر کردن شکم خانواده را داشته باشند؛ با دستهای کوچکشان، کار یدی می کردند. انگشتان شان زخمی بود و یا از خشکی و سردی هوا چاک چاک شده بود. فقط بحث خوردن و زنده ماندن نبود. بلکه باید چه می خوردند تا با سوءتغذیه مواجه نشوند؟! درکلاس اغلب شاگردان شب چیزی برای خوردن نداشتند و یا با یک سیب زمینی شب را به صبح می رساندند. عشق به کلاس و درس باعث می شد مدتی به زندگی سختی که داشتند، فکر نکنند. همه از این موضوع ناراحت بودیم. دیگر از دست من و کادر مدرسه هم کاری ساخته نبود و به تنهایی محال بود.

در اینجا پای خیرین وسط آمد که انصافاً کمک کردند که ما به صورت پیوسته تا پایان سال این کمک رسانی هر چند اندک را به همۀ بچه های مدرسه و خانواده ها داشته باشیم. ولی نکتۀ مهم این بود آیا مشکل بچه ها به طور کامل حل می شد؟! آیا نیاز بود دامنۀ کمک رسانی را وسیع تر کنیم؟! بایدخانواده را حمایت کرد. کودکان سرمایه های کشور هستند. راه چاره سفارش به چه خوردن و چه نخوردن نبود. اول باید می دیدیم آیا نیاز بدنشان تأمین می شود و برای رشدشان کافی است؟

طبع کودکانه شان آنها را به سوی پفک و چیپس و دیگر تنقلات می کشاند. نمی توانستم کامل از خوردن آنها منع شان کنم. شاگردی به نام ژرفی داشتم. یک روز بعد از ورود به کلاس، پفکی روی میز من گذاشت و گفت از مغازه ای در میدان شوش برداشته. می دانستم پولی برای پرداخت نداشته. تشکر کردم مقداری پول در کیفش گذاشتم واز او خواستم بعد از کلاس به سراغ فروشنده برود واقعیت را برایش تعریف کند و پول پفک را هم حساب کند. برخلاف تصورم روز بعد روی میزم علاوه بر پولی که داده بودم دو پفک دیگر هم بود. فروشندۀ مهربان برای تشویق در صداقت اش علاوه بر نگرفتن پول، دو پفک دیگر هم به او داده بود. خدا را شکرکه هنوز آدم های مهربان کم نیستند.

تجارب زیسته رویا پاکدل در حرفه معلمی و آموزش کودکان

در اولین جلسه با اولیا متوجه شدم بعضی ا ز خانواده ها به نسبت شرایط بهتری دارند. حداقل اینکه کودک شان کار نمی کرد و بدون شام نمی خوابید.اولیا خودشان پیشنهاد کردند تغذیۀ زنگ استراحت چند دانش آموز را به عهده می گیرند. چرا خودم به ذهنم نرسیده بود. چقدر همفکری و مشورت خوب بود.تا اینکه مادرم با پیشنهادی خیال مرا کاملاً راحت کرد. قرار شد روزانه برای بچه ها لقمۀ ساده آماده کند. صندوقی در کلاس داشتیم. روی آن هم می شد حساب کرد. بعضی از بچه ها که شرایط بهتری داشتند برای اینکه احساس مسئولیت در آنها تقویت شود و حس خوب مهربانی را چشیده باشند از آنها هم کمک گرفتم تا غرورشان جریحه دار نشود. صندوقی در کلاس درست کردیم که بچه ها در پرکردن آن سهم زیادی داشتند و برای برطرف کردن نیازکلاس با پول صندوق برطرف می شد. گرچه باز هم نیاز مقطعی برطرف می شد! دانشجوی دیگری پرسید:

  • استاد می توان گفت بچه ها سوء تغذیه دارند؟ سطح درک خانواده ها را چگونه دیدید آیا آنها می توانستند نیازهای جسمانی، عاطفی و اجتماعی فرزندانشان را درک کنند؟

نیاز مالی می توانست به تمام این موارد دامن بزند. شاگردی داشتم که هیچ وقت تکلیف نمی نوشت. هر روز بهانه ای می آورد و من با توجه به اینکه می دانستم همه بهانه هایش غیرموجه است می پذیرفتم. بعد از گذشت 45 روز از سال تحصیلی، با توجه به تکالیف اندکی هم که داده می شد و آن هم صرفاً جهت تقویت و تثبیت درس های  داده شده، برای این دانش آموزی که مشکل پایه هم داشت، این دلسوزی می توانست برایش خطرناک باشد ؛ تصمیم  گرفتم جدی با او صحبت کنم. آن روز نزدیک زنگ استراحت بالای سرش ایستادم و خیلی آهسته گفتم زنگ خورد باهات کار دارم؛ حس کردم ترسید.دستم را در پشت اش قرار دادم و با صدای بلند از خط اش که هیچ زیبایی نداشت تعریف کردم و گفتم در حال پیشرفت هستی.

در زنگ تفریح با هم پشت یک نیمکت نشستیم و بعد از اینکه حال خودش و خانواده اش را پرسیدم از او خواستم نظرش را در مورد حجم تکالیف روزانه بگوید؛ گفت خیلی کم است. گفتم  پس چرا نمی نویسی؟ گفت من  بعد از مدرسه بدو به سمت خانه می روم و پس از خوردن لقمه ای برای کار باید به میدان بزرگ شهر بروم. گفتم چرا باید کار کنی ؟ کسی مجبورت کرده؟ سرخ شد و گفت نه خانم. اجارۀ خانۀ ما، ماهی  200 هزار تومان است و من باید آن را پرداخت کنم. چشمانش پر اشک شد . سرش را پایین آورد و گفت : خانم ، معذرت . قول میدم انجام بدم. دستم را زیر چانه اش گرفتم و سرش را بالا آوردم به چشمانش نگاه کردم . با لبخندی گفتم : لطفاً من را ببخش . باید زودتر می فهمیدم. تو قهرمان هستی. مرد کوچک کلاس من هستی. تو چشمان مرا به روی واقعیت باز کردی. دستانش را گرفتم و گفتم این دستان زحمت کش باید بوسیده شوند. از طرفی می خواستم از تلاشش برای تحصیل با توجه به شرایط موجود دست برندارد. نباید به دلیل آسیب های اجتماعی و آن مشکلات، اعتماد به نفسش را از دست بدهد. اینها تجربیات تلخی بود که از زندگی به دلیل ناتوانی مالی خانواده، نصیب شان شده بود.باید یاد می گرفتند مشکلات را حل کنند و دلسرد نشوند ودرک می کردند که می شود تجربه های شیرینی تری هم از زندگی داشت. خب این برای من معلم که سال اول کارم بود و هیچ تجربه ای نداشتم و فقر و نداری را نه حس کرده بودم و نه تجربه، کاری بسیار دشواربود.باید بچه ها طعم موفقیت را می چشیدند.

یکی از استادانم به « راه میان بر » اشاره کرده بود. مسألۀ اصلی در ناتوانی اجتماعی ، « کنترل » است. اگر به بچه ها اجازۀ کنترل دهیم آنها خیلی سریع تر می توانند اختیار را به دست گیرند و با ناتوانی اکتسابی مبارزه کنند.با دادن کنترل به انسانها، راهشان راخودشان انتخاب می کنند. با اتفاقات پیش بینی نشده هم دچار ناتوانی اکتسابی نخواهند شد. در دنیایی که حق گرفتن کنترل تلویزیون را ندارند چطور انتظار داشته باشیم بتوانند کنترل زندگی را به دست گیرند ؟

در سیستم آموزشی که بچه ها دارند بزرگ می شوند حتی خود ما هم در آن بزرگ شده ایم می گوید کی بیا کی برو ، چی بخوان، چقدر بخوان ،کجا بخوان و...  حتی الان تک تک برنامه ریزی بچه ها، با تسلط دیگران صورت می گیرد که اینها لطف نیست فقط داریم آنها را دچار ناتوانی اکتسابی می کنیم. پس ما در محیط آموزشی تا جایی که امکان دارد کنترل کلاس و برنامه ریزی را باید در اختیار مخاطب قرار دهیم. محور دانش آموز است. من همیشه به خانواده ها می گویم بچه ها هرگاه توانستند درست انتخاب کنند، تشخیص و تمیز دهند رسالت ما تمام است. باید راه حل بچه ها برای برطرف کردن مشکلات را بشنویم و تجربیات خودمان را در اختیارآنها بگذاریم .

برای آشنایی خانواده ها به مشکلات درسی بچه ها، فاصلۀ جلسات را نزدیک تر کردم.از مدیر مدرسه خواهش کردم در صورت امکان مشاوری در کنار خانواده و بچه ها باشد تا راهنمایی شوند . واقعاً خانواده ها بی اطلاع هستند و حتماً باید آموزش هایی ببینند. بچه های افغانستانی اغلب به دلیل نداشتن شناسنامه، چند سال با تأخیر وارد مدرسه می شوند. شاگردانی داشتم با اینکه کلاس دوم بودند سن شان بالای  12 سال بود.

  • زندگی آنها به چه صورت بود و آیا می توانسته تأثیری در بلوغ زودرس آنها بگذارد؟

واقعیت تلخ این است که سن بلوغ به خصوص در پسرها کاهش یافته است.عوامل زیادی تأثیرگذار هستند؛ از برنامه و بازی های رایانه ای گرفته تا کاهش اعتماد بین فردی در خانواده، حتی نمی توان از نوع پوشش در خانواده و نوع موسیقی غافل شد. البته نباید از اثر سوء برخی شبکه های ماهواره و اینترنت که به راحتی در دسترس بچه ها قرار گرفته،غافل شد. وقتی بحث کنترل مطرح است باید تشخیص دهند و راه درست را انتخاب کنند. خانواده ها هم آگاه شوند و بدانند که روابط صمیمانه و سالم در سلامت تربیتی فرزندانشان تأثیر به سزایی دارد.

واقعیت این است که کوچک ترین تغییر در دورۀ کودکی و نوجوانی لازم است مورد موشکافی قرار گیرد تا از هر گونه صدمۀ روحی و جسمی جلوگیری شود.همۀ اینها به نبود آموزش برمی گردد. مسئولیت این آگاه سازی به عهدۀ کادر اجرایی مدارس، مسئولان و برنامه ریزان است. نباید این مشکل بچه ها نادیده گرفته شود.

غیر واقعی بودن سن دانش آموزان افغانی در کارت اقامت شان منجر به این شده بود که با تأخیر وارد مدرسه شوند و نکتۀ دیگر این بود که سن ازدواج در آنها خیلی پایین بود و همین می توانست اثر منفی خود را بگذارد و بلوغ زود رس به همراه داشته باشد. در مدرسه پسری داشتیم که کلاس پنجم بود و نامزد داشت.

تجارب زیسته رویا پاکدل در حرفه معلمی و آموزش کودکان

  • بچه ها چه میزان در معرض اعتیاد و بزه های دیگر قرار داشتند؟

 فقر و انحرافات اجتماعی پدیده هایی است که به هم مرتبط اند و نمی توان از آن غافل بود. فقر و نابرابری اقتصادی از معضلات جامعه بشری است که متناسب با شرایط و امکانات و نوع مشکل باید راه حل هایی برای آن در نظر گرفته شود. تغذیه، سرپناه و سلامتی اگر نباشد حکم به فقیر بودن در جامعه می کنند. مهاجرت به شهرهای بزرگ و حاشیه نشینی درآنها از جمله معضلات و مشکلات اجتماعی است. تعدادی خانواده در حومۀ شهر با مسکن نامناسب ( که گاهی مترادف زاغه نشینی و آلونک نشینی است ) زندگی می کنند که یک مسأله اجتماعی حاد است و منشأ بروز بسیاری از آسیب ها از قبیل فقر، بیکاری، جرم و . . . است.

جایی خوانده بودم فشار ناشی از این عوامل و احساس محرومیت نسبی، باعث شده که به سمت جرم و جنایت کشیده شوند. فقدان تولیدات دستی و اشتغال زایی با مهارت پایین، پیامدهایی رابه دنبال دارد. بیشترین آسیب های اجتماعی در مناطق یاد شده شامل اعتیاد، توزیع مواد مخدر، ولگردی، تکدی گری، فروش سی دی غیر مجاز و اعمال غیر اخلاقی ، فقر ناشی از محرومیت مادی، محدودیت در آموزش و بهداشت، بی پناهی و بی نوایی را به دنبال خواهد داشت. بیکاری و فقدان کار برای پدر و مادر می تواند به این گونه رفتارها دامن بزند. تکدی گری کودکان یا والدین فعالیتی سازمان یافته است که فرد با وجود توان کار، گدایی را به کارکردن ترجیح می دهد. بچه هایی که از حمایت خانواده و مدرسه  بهرۀ کمتری برده باشند به نسبت،  محروم ترمی باشند. من همیشه به خانواده ها می گویم بچه ها هرگاه توانستند درست انتخاب کنند، تشخیص و تمیز دهند رسالت ما تمام است

  • آیا مشکلات مطرح شده می تواند در حافظۀ دیداری و شنیداری بچه ها تأثیرگذار باشد؟

حافظه شکل های مختلفی دارد؛ حافظۀ دیداری یعنی به خاطر آوردن چیزهایی که می بینیم، حافظۀ حرکتی به خاطر آوردن تجربه هایمان مانند رایحه ها و طعم ها است و حافظۀ شنیداری به یاد آوردن چیزهایی که می شنویم . کودکان در همان نخستین سالهای زندگی خود موضوعات جدیدی را از طریق قرار گرفتن در معرض آنها به روش های مختلفی یاد می گیرند. حافظۀ دیداری قرار است در پرورش مهارتهای شناختی و درک مطلب به دانش آموز کمک کند و در واقع نقش مهمی در رشد کودکان دارد و در پرورش مهارت هایی که برای موفقیت تحصیلی لازم است به آنها کمک می کند. مثلاً دانش آموزی که با مشکلات ضعف در دیکته نویسی، درک مطلب و رونویسی و حفظ کردن متن مواجه است؛ این ضعف ها از مشکلات حافظۀ دیداری و ادراک می باشد و فعالیت های ادراک را دچار مشکل می کند. که با بروز این علائم و ناتوانی دیگر یادگیری باید به متخصص مراجعه کند.

  • آیا می دانند که باید این مشکل برطرف شود و یا می توانند این معضل مهارتی را برطرف کنند؟!

برای تقویت حافظۀ دیداری کودکان، بازی روش بسیار مفید و مهمی است که کودک می تواند ضمن تفریح، مهارت یادگیری را هم بیاموزد، داستان سرایی کند، مشاهده و تأمل کند .در حافظۀ شنیداری هم بچه ها با گوش دادن به حرفهای دیگران یاد می گیرند واژگان را در مغزشان ذخیره و تولید می کنند. رشد زبان با تقویت این حافظه صورت می گیرد. که در این صورت انجام دستور و توجه کردن برای کودک دچار مشکل نمی شود. باید اشاره کنم تمرین و ممارست به رشد حافظه کمک می کند.

هر چه کودک فرصت های بیشتری برای افزایش ظرفیت حافظۀ خود داشته باشد و بیشتر تمرین کند حافظه اش در آینده قویتر خواهد شد. حال پژوهش ها نشان می دهند احتمال پیشرفت کودکی که از کمک اسیب شناس ودرمان گر برخوردار است و در خانه و مدرسه حمایت می شود بیشتر از کودکانی ا ست  که از این گونه حمایت ها بی بهره هستند.

سوال این است ما (خانواده،معلم، مدرسه و مسئولان ) فکری برای این بچه ها با داشتن محرومیت ها و مشکلات کرده ایم یا نه؟! آیا این بچه ها که اغلب نان آور خانه هستند از این حمایت ها بهره ای برده اند؟ آیا معلم و خانواده این بینش را دارند یا درگیر روزمرگی زندگی برای امرار معاش هستند ؟

من خودم شاهد بودم اگروالدین کار روزانه  نمی داشتند آن هم با حداقل دستمزد، برای وعده های غذایی فرزندشان دچار مشکل می شدند. مگر معلم تا چه میزان می توانست در بهبود شرایط موجود نقش داشته باشد؟! آیا مشکل بچه های کلاس من که باعشق وعلاقه و پر انرژی به کودکان خدمت می کردم  حل شد یا فقط به مثابۀ دادن ماهی به آنها بود به جای یاد دادن ماهی گیری.از دلایل مهم دامنه دار نبودن فعالیت معلم ، آموزش ناکافی خانواده و عدم اشتغال زایی برای آنها بود.

تجارب زیسته رویا پاکدل در حرفه معلمی و آموزش کودکان

  • از کلاسهای چند پایه برایمان بگویید . چه مشکلاتی را می تواند برای معلمان و متعلمان داشته باشد و نحوۀ ارتباط گیری بچه ها با معلم شان به چه صورت است؟

من در تدریس چند ساله ام، تجربۀ کلاس چند پایه نداشتم و دوست هم ندارم نگاه منفی به این گونه کلاسها داشته باشم ولی خب نگاه مثبتی هم ندارم و تصور این که بخواهم همزمان شش پایه را در یک زنگ تدریس کنم در مخیله ام هم نمی گنجد. کار بسیار انرژی بر برای معلم و دانش آموز است. شاید بشود با راهکارهایی تا حدودی زهر این قضیه را گرفت و کلاس را قابل استفاده کرد ولی باز کلاس، صد در صد مطلوب یادگیری نیست.

در این جا بحث زمان خیلی مطرح است که همکار با تعداد دانش آموز کم باید هم زمان شش پایه را تدریس کند. معلم باید بدون استراحت علاوه بر تدریس ، نظارت بر تکلیف و فعالیت همۀ بچه ها داشته باشد. توجه به این گونه امور معلم را تا حدود زیادی از جنبه های دیگر تربیتی غافل می کند و طبیعی است توجه بر همۀ امور امکان پذیر نخواهد بود. اثر مفید استفاده از تجهیزات و کمک آموزشی در تعمیق یادگیری چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد و در کلاسهای چند پایه اینگونه فعالیت ها به دلیل چندپایه بودن باید چند برابر شود ولی زمانی برای استفاده از وسایل کمک آموزشی نمی ماند. این به تنهایی می تواند معضل بزرگی در روند یادگیری بچه ها باشد و تأثیر منفی بگذارد.

رشد عاطفی، پیچیدگی جمعی دارد و سایر جنبه های رشد مثل بدنی، عقلی و اجتماعی را متأثر می کند. رشد عاطفی زمانی نمایان می شود که بچه ها بتوانند عواطف و احساسات خود را به نحوی که مورد قبول افراد گروه است ابراز دارند ولی آیا کلاسهای چند پایه امکان کیفیت بروز عواطف دانش آموزان را فراهم می آورد؟! اغلب به علت تعداد کم دانش آموزان ، بچه ها فرصت پیدا نمی کنند تا حالات عاطفی خود را بروز دهند. از طرفی بچه ها باافراد غیرهم سن خود برخورد می کنند که از لحاظ استعداد ،تمایلات، احتیاجات و تجربیات یکسان نمی باشند.این که دانش آموز نتواند با گروه هم سن خود ارتباط برقرار کند موقعیت اجتماعی، سلامت و رشد عاطفی اش متزلزل می شود. قضاوت و مقایسۀ مدارس عادی با مدارس چند پایه در مناطق مختلف می تواند مشکلی بر مشکلات دیگر آموزشی  اضافه نماید.آیا می توان در اتاق هایی لوکس نشست و برای این بچه ها و معلمان زحمتکش برنامۀ اجرایی نوشت؟!

آرامش و شاد بودن سهم هر بچه ای ست که امیدوارم همۀ کودکانم در شرایط یکسان درس بخوانند و همواره یاریگرانی دلسوز در کنارشان قرار گیرند. انشاله

اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است.

یاهو


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تجارب زیسته رویا پاکدل در حرفه معلمی و آموزش کودکان

منتشرشده در یادداشت
یکشنبه, 29 مرداد 1402 19:27

قدرت کلمات و شهامت عذرخواهی

قدرت کلمات و شهامت عذرخواهی و بحران تفکر انتقادی در ایران  مهران مدیری کارگردان شهیر کشورمان در سریال هیولا می‌گوید:

« در دنیا کلمات بیش از گلوله آدم کشته‌اند ... »  واقعا هم همین‌طور است . گاهی شنیدن یک کلمه، حتی از مقام مافوق (که خود را مستحق آن نمی‌دانی) ممکن است طبق  « اصل پروانه » طوفانی در ذهن و روح ایجاد کرده و باعث افراط در پاسخ و تندروی در واکنش مخاطب شود بدون آن که شرایط و اقتضائات زمانی و مکانی شلیک کلمه واکاوی گردد.

به هر حال خرداد ماه امسال در  « جلسه حلالیت » چنین اتفاقی هرچند سهوی و شاید بی‌منظور از سوی رئیس برای راقم رخ داد و من نیز در فضای احساسی، پاسخی تند و تیز در قالب  « نقد عملکرد یک ساله » رییس نوشتم . در نتیجه در فضای گرگ و میش جاری اتفاقاتی افتاد که خروجی آن تکمیل قطعات پازلِ  « باخت - باخت »  بود.

قطعا تداوم تنش باعث تضعیف بیشتر جایگاه آموزش و پرورش در اذهان عمومی می‌گردد که البته در ضدیت کامل با عقل سلیم می‌باشد.

سرانجام امروز ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ با وساطت آقایان  « مالمیر و کوچکی » نوعی مصالحه و آشتی صورت گرفت لذا با شهامت و تواضع ضمن اذعان به تندروی در نقد عملکرد،از آقای رحمت‌اله نژادفلاح (رئیس محترم آموزش و پرورش ناحیه ۳ کرج) حلالیت می‌طلبم.

قدرت کلمات و شهامت عذرخواهی و بحران تفکر انتقادی در ایران

 نقد؛ لازمه رشد و شکوفایی است

آنچه مسلم است هیچ کس بری از نقد و انتقاد نیست خاصه آنکه مدیر دستگاه چالشی چون تعلیم و تربیت باشیم.

از طرفی  « تفکر انتقادی »  یکی از حلقه‌های اصلی مفقود در سیستم آموزشی ما از صدر تا ذیل (از مهد کودک تا دوره دکتری) می‌باشد. در عین حال دامنِ نقد نیز نباید با احساسات شخصی و حب و بغض‌های جناحی آلوده شده و از دایره انصاف و جاده عقلانیت و احترام خارج شود.

فرایند نقد کردن، بر مبنای  « تفکر انتقادی »  صورت می‌پذیرد. اصطلاح تفکر انتقادی یا critical thinking، به معنای ارزیابی و تحلیل عقلانی یک مساله، به طور ماهرانه، منصفانه، بی‌طرفانه و همدلانه است.

به باور عقلا هر کس پنجره نقد و دروازه انتقاد را روی خود و مجموعه مدیریتی‌اش ببندد نهایتا مسیر جباریت و قهقرا را طی خواهد کرد.

در این راستا با الهام از دکتر شریعتی از خدا می‌خواهم که به مدیران ما ظرفیت پذیرش نقدِ توام با آستانه تحمل بالا و به نقادان ما بهره مندی از سنجه انصاف و پیمانه عقلانیت و احترام عطا نماید.

قدرت کلمات و شهامت عذرخواهی و بحران تفکر انتقادی در ایران

سفیران صلح و کبوتران دوستی

به باور صاحب‌نظران ؛ نقد و فرهنگ گفت و گو در جامعه ایرانی حتی در سطح تحصیل‌کردگان، روشن‌اندیشان و نخبگان، با وضعیت مطلوب فاصله بسیار دارد.

از طرفی در جریان کشمکش یک‌ماهه اخیر دوستان مشترک زیادی مسئولانه و خیرخواهانه پیگیر حل و فصل سوءتفاهمات و پایین کشیدن فیتیله تنش بودند.

بدون شک نیت این بزرگواران پاسداری از منافع عمومی دستگاه تعلیم و تربیت، حراست از شأنیت مقام معلم و البته حرمت خبرنگار بود.

جا دارد از تک تک سفیران صلح و کبوتران مودت و دوستی سپاسگزار باشیم علی‌الخصوص عالی‌جنابان  ؛ مراد مالمیر (نماینده بنیاد خیریه نصر) ؛ دکتر بغدادی(فرماندار نظرآباد) ؛ کوچکی(حراست ناحیه ۳) ؛ حاج مهدی توسلی ؛  شهرام معدن‌دار (معاونت پشتیبانی ناحیه۳) ؛ حسن چپردار، سید محمود مجیدی، موسوی امتحانات، صالحی، قاسمی ؛  همچنین همکاران دبیرستان‌های مدرس، شهیدستان، دستغیب، علی پورسلیمان (مدیر پایگاه خبری صدای معلم) ؛  عباس‌زاده (رییس خانه مطبوعات استان البرز)و...که هریک در آرام کردن فضای ملتهب جاری نقش به سزایی داشتند مراتب تشکر و کمال قدردانی ویژه خویش را جار بزنم.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

قدرت کلمات و شهامت عذرخواهی و بحران تفکر انتقادی در ایران

منتشرشده در یادداشت

 چرا در روزگار عسرت و سختی باید بیشتر نوشت زمانه عسرت صرفا روزگار سختی و تنگدستی اقتصادی نیست اگر چه تنگی معیشت مهمترین جلوه آن است. این دشواری فراتر از آن به معنای بی قدرتی است؛ شهروندانی که نه تنها از انجام تغییرات معنادار در عرصه زیست جمعی خود ناتوان اند بلکه افق های پیش رو را چندان تیره و تار می بینند که هر سخنی را گزافه و هر کنشی را بی فایده می پندارند.

در این میان نخبگان و روشنفکران هم به دلیل دغدغه مندی نسبت به وضعیت جامعه و آیین حکمرانی اوضاع نامساعدتری دارند. برخی از آن جا که به ناشنوایی سیستماتیک حاکمیت معتقدند دست از نوشتن کشیده اند و بعضی دیگر به این باور رسیده اند که جامعه دیگر نیازمند تحلیل های شان نیست. این دومی البته از اولی خطرناک تر است. در این فرصت اما می خواهم به این پرسش پاسخ دهم که چرا باید در روزگار عسرت بیشتر نوشت؟

 نوشتن صدای جامعه است: بنیاد توسعه پایدار بر مشارکت آحاد شهروندان در نقش آفرینی برای دست یابی به آینده بهتر نهاده شده است. بنابراین باید مجالی برای شنیدن همه صداهای جامعه فراهم شود و البته کدام روش مدنی تر و موثرتر از نوشتن؟ فقط در یک جامعه بی صداست که آمرانگی می کوشد تا خود را تنها نماینده شهروندان معرفی و هدایت گری را وظیفه خود تلقی کند.

 نوشتن بنیاد گفت و‌ گو است: اگر گفت و گوی واقعی مبتنی بر به رسمیت شناختن مخالف و پای بندی به قواعدی مانند حقیقت طلبی، تواضع معرفتی و مشارکت فکری باشد روشن است که ابتدا باید فرصتی برای شنیده شدن همه صداها فراهم آید. بنابراین نه تنها باید خود نوشت بلکه باید از دیگران هم خواست تا با نوشتن از خود و آرمان های شان در این امر مشارکت نمایند.

چرا در روزگار عسرت و سختی باید بیشتر نوشت

 نوشتن نشانه حیات جامعه است: جامعه ای که با طرد و حذف مردم از یک سو و مهاجرت وسیع نخبگان از سوی دیگر مواجه شده، چگونه می تواند پویایی و زنده بودن خود را به رخ حکومت بکشد؟ پر واضح است که نوشتن می تواند با انعکاس صداهای متفاوت و متکثر چنین نقشی را ایفا کند. شاید عجیب به نظر برسد ولی در چنین شرایطی حتی اگر همه از ناامیدی ها هم بنویسند اوضاع بهتر از زمانی خواهد بود که هیچ کسی ننویسد. فقط در یک جامعه بی صداست که آمرانگی می کوشد تا خود را تنها نماینده شهروندان معرفی و هدایت گری را وظیفه خود تلقی کند.

 نوشتن آغاز کنش گری است: روزگار عسرت که فرا می رسد سخن گفتن به گزافه گویی، مدارا  به سازش کاری، و تفکر به عافیت طلبی ترجمه می شود. معترضان افق را روشن و مسیر را هموار می بینند. از همین رو از همگان می خواهند تا به جای تامل به صفوف آن ها بپیوندند. درست در چنین شرایطی است که نوشتن درباره وضعیتی که همه در آن گرفتار آمده اند ضرورتی افزون تر می یابد تا چشم اندازهای پیش رو روشن تر و ارتکاب اشتباهات کمتر شود.

چرا در روزگار عسرت و سختی باید بیشتر نوشت

 نکته پایانی:

درباره فضیلت نوشتن سخن بسیار است. اگر بپذیریم که ما هنوز هم وارثان فرهنگ دیرپای شفاهی و غیر مستند هستیم، نوشتن به معنای نوید ورود به فرهنگ نوپای مکتوب و مستند حداقل در زمانه کنونی مان است. با این برداشت گزافه نیست اگر بگوییم توسعه با اندیشیدن عمیق و نوشتن دقیق ایجاد می شود. این دو هم البته بدون نگارش های فراگیر و امروزین میسر نیست.

( کانال نویسنده )


چرا در روزگار عسرت و سختی باید بیشتر نوشت

منتشرشده در دیدگاه

نگاهی به ناکارآمدی ساختار اداری وزارت آموزش و پرورش و دو پیشنهاد برای کارآمد شدن در صدای معلم

1. بر اساس نقل قول یکی از اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس ، سازمان نهضت سوادآموزی منحل خواهد شد . نهضت سواد آموزی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک نهاد انقلابی آغاز به کارکرد و در طول چهار دهه گذشته به تدریج از یک نهاد گسترده به زیر مجموعه وزارت آموزش و پرورش تبدیل شد . در شرایط موجود علی رغم وجود سازمان نهضت سوارد آموزی در وزارت آموزش و پرورش زیر مجموعه آن در ادارات کل آموزش و پرورش به عنوان معاونت سواد آموزی و در ادارات به عنوان اداره یا واحد سوادآموزی فعالیت می کنند.

2.  وضعیت اجمالی ساختار اداری آموزش و پرورش :

در حال حاضر وزارت آموزش و پرورش در سطح ملی دارای معاونت هایی چون آموزش ابتدایی ، آموزش متوسطه ، پرورشی ، تربیت بدنی و سلامت ، حقوقی و امور مجلس ، پشتیبانی و مالی می باشد . در کنار معاونت های فوق ؛ ادارات کل حراست ، بازرسی و روابط عمومی زیر نظر مستقیم وزیر آموزش و پرورش قرار دارند . انحلال سازمان نهضت سواد آموزی بدون تجدید نظر اساسی در اهداف و ساختارها و بازنگری در جایگاه مدرسه تحول عمیقی در آموزش و پرورش به وجود نمی آورد و فقط نقش ایوان را تغییر می دهد .

مراکزی همچون مرکز بین الملل و امور مدارس خارج از کشور و مرکز سنجش و پایش کیفیت آموزش نیز از مراکز مستقل تابع وزیر است .

در کنار این ها نیز ستاد همکاری حوزه و آموزش و پرورش و اتحادیه انجمن های اسلامی نیز به عنوان مراکز مهم وزارتخانه آموزش و پرورش محسوب می گردند .

سازمان های مستقلی همچون سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ؛ سازمان توسعه ، نوسازی و تجهیز مدارس کشور ؛ مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان ( سمپاد ) ؛ سازمان مشارکت های مردمی و مدارس غیر دولتی ؛ پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش، دانشگاه فرهنگیان ، دانشگاه شهید رجایی و ... به صورت سازمان های زیر مجموعه وزارت آموزش و پرورش فعالیت می کنند و از میان آن ها سازمان نوسازی و کانون پرورش فکری اداره کل مستقل در سطح استان ها دارند . به این ترتیب شورای معاونین وزیر آموزش و پرورش با حدود 30 نفر عضو تشکیل می شود .

نگاهی به ناکارآمدی ساختار اداری وزارت آموزش و پرورش و دو پیشنهاد برای کارآمد شدن در صدای معلم

3. ساختارهای ناکارآمد و موازی :

فعالیت نهضت سواد آموزی و سایر سازمان ها و مراکز وابسته به آموزش و پروش کمتر مورد نقد و بررسی جدی قرار می گیرد . به دلیل فقدان یک سامانه ملی و معتبر ثبت نام و راستی آموزی دانش پذیران سوادآموزی فعالیت های نهضت سواد آموزی با ابهام جدی روبه رو است . فعالیت اتحادیه انجمن های اسلامی و ستاد همکاری حوزه و آموزش و پرورش نیز به دلیل عدم انتشار دقیق اطلاعات و فقدان بازخورد فعالیت آن ها در مدارس مبهم است .

معاونت پرورشی مشغول برگزاری مسابقات و مراسم است .

خروجی های آموزش و پرورش نشان از ناکامی پرورشی و امور تربیتی دارد که با استفاده از روحانیان نیز تغییری در آن ایجاد نمی شود .

نگاهی به ناکارآمدی ساختار اداری وزارت آموزش و پرورش و دو پیشنهاد برای کارآمد شدن در صدای معلم

ساختارهای اداری همچون امور مالی و اداری علی رغم کارکشتگی نیروها در خدمات رسانی مناسب کارکنان آموزش و پرورش موفق نیستند . خروجی های آموزش و پرورش نشان از ناکامی پرورشی و امور تربیتی دارد که با استفاده از روحانیان نیز تغییری در آن ایجاد نمی شود .

دانشگاه فرهنگیان جایگزین مراکز تربیت معلم شده اند در حالی که در گذشته مراکز تربیت معلم در استان ها و یک اداره کل در مرکز این وظیفه را بر عهده داشتند و بدون ساختار عریض و طویل دانشگاه فرهنگیان فعالیت می کردند .

در بین مدارس ساختارهای موازی وجود دارد . مدارس ایثارگران و آموزش و از راه دور و شبانه هدف یکسان دارند اما فعالیت های آن ها موازی است . دلیل ادامه حیات مدارس شاهد مشخص نیست . مدارس تیز هوشان و نمونه دولتی یک هدف دارند و به صورت موازی فعالیت می کنند در حالی که تعریف دقیقی از تیزهوش وجود ندارد و مدارس تیز هوش به دلیل گستردگی بیش از حد با رسالت اولیه خود فاصله گرفته اند .

تصمیم ها باید از وزارتخانه به ادارات کل و از ادارات کل به ادارات و از ادارات به مدرسه منتقل شوند و حیطه وظایف و کارکرد وزارتخانه ، ادارات کل و ادارات در زمینه سیاست گذاری ، هدایت گری و نظارت مبهم است .

نگاهی به ناکارآمدی ساختار اداری وزارت آموزش و پرورش و دو پیشنهاد برای کارآمد شدن در صدای معلم

4. لزوم تغییر در ساختار اداری :

ساختار اداری ناکارآمد در تامین مطالبات جامعه و حکومت ناکام است . اصل 30 قانون اساسی در مورد آموزش و پرورش رایگان جامعه در عمل فراموش شده است و بر اساس گزارش نهادهایی همچون مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی با شکاف طبقاتی در عرصه آموزش و پرورش رو به رو هستیم .

در طول دوازده سال گذشته و علی رغم تاکید نهادهای رسمی و جریان های اصولگرا سند تحول بنیادین آموزش و پرورش از شوراها و کارگروه های وزارتخانه خارج نشده است . گام اول برای بازمهندسی آموزش و پرورش بازنگری اساسی در اهداف است .

انتظارات ایدئولوژیک از آموزش و پرورش همچنان وجود دارد و در حال افزایش است .

تحول ساختار اداری در آموزش و پرورش به دلیل گستردگی بوروکراسی ، بی توجهی به جایگاه مدرسه به عنوان مرکز نظام آموزشی و فقدان اهداف مشخص و واقعی با ناکامی روبه رو می شود .

نگاهی به ناکارآمدی ساختار اداری وزارت آموزش و پرورش و دو پیشنهاد برای کارآمد شدن در صدای معلم

تغییرات اساسی با مقاومت های ایدئولوژیک ناکام می مانند .

وقتی در ابتدای دهه هشتاد وزیر وقت آموزش و پرورش اقدام به ادغام معاونت های آموزشی و پرورشی نمود به دلیل گستردگی مخالفت ها نتوانست به صورت کامل آن را به اجرا درآورد .

انحلال سازمان نهضت سواد آموزی یکی از گام های اولیه در زمینه کارآمد کردن ساختار اداری آموزش و پرورش است . در صورتی که آموزش و پرورش فعالیت خود را متمرکز بر مدارس نماید و مدرسه محوری از شعار به واقعیت در آید؛ ساختار اداری آموزش و پرورش باید هدف خدمات رسانی به مدرسه مهندسی گردند. در این صورت باید در مورد ادغام یا انحلال سازمان ها ، مراکز و ادارات و بازتعریف وظایف آن ها تصمیم گرفته شود .

نگاهی به ناکارآمدی ساختار اداری وزارت آموزش و پرورش و دو پیشنهاد برای کارآمد شدن در صدای معلم

5. دو گام اصلی برای کارآمدی :

گام اول برای بازمهندسی آموزش و پرورش بازنگری اساسی در اهداف است . اهداف مبهم و غیر قابل دسترسی مثل حیات طیبه موجب فاصله بین آموزش و پرورش و واقعیت ها های موجود می شود . گام دوم تعریف مدرسه و انواع آن براساس اهداف واقعی است .

در شرایط موجود فاصله بین اهداف و ساختار آن چنان عمیق است که دسترسی اهداف را امکان ناپذیر می کند . در صورتی که عدالت آموزشی و توسعه پوشش آموزش به عنوان هدف تعیین شود نهاد مدرسه باید به صورتی تعریف گردد که زمینه ساز دست یابی به عدالت آموزشی باشد . همین امر لزوم بازنگری جدی در اهداف و ساختار را ضروری کرده است .

انحلال سازمان نهضت سواد آموزی بدون تجدید نظر اساسی در اهداف و ساختارها و بازنگری در جایگاه مدرسه تحول عمیقی در آموزش و پرورش به وجود نمی آورد و فقط نقش ایوان را تغییر می دهد .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نگاهی به ناکارآمدی ساختار اداری وزارت آموزش و پرورش و دو پیشنهاد برای کارآمد شدن در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

گروه استان ها و شهرستان ها/

جزئیات شکایت علیه حسین صالحی رئیس هیئت مدیره مجمع خیرین مدرسه ساز و مدرسه یار شهرستان ابهر در صدای معلم

این بار بر علیه «حسین صالحی » رئیس هیئت مدیره مجمع خیرین مدرسه ساز و مدرسه یار شهرستان ابهر شکایت شده است .

در این رابطه ؛ صالحی به « صدای معلم » می گوید :

« ساعت دو و هفت دقیقه بعد از ظهر روز چهارشنبه از پلیس فتای شهرستان ابهر تماس گرفتندکه احضاریه دارید . بیایید  و تحویل بگیرید و سپس خودتان را به بازپرسی شعبه ی اول دادسرا معرفی کنید .

پرسیدم شکایت درباره چیست و چه کسی شاکی است و در ثانی شما بفرستید درب خانه .

گفتند اگر الان نمی توانید بیایید ؛ صبح اول وقت روز پنجشنبه در پلیس فتا باشید .

روز پنجشنبه مراجعه کردم . برگه ای به من دادند که به دادسرا مراجعه کنم .

 گفتم چه کسی از من شکایت کرده گفتند در دادسرا اعلام می کنیم .

 عنوان اتهامی را پرسیدم . پاسخ دادند :

« تشویش اذهان عمومی در فضای مجازی. 

من هرچه نوشتم مستند بوده و اگر انتقادی صورت گرفته در راستای بهبود شرایط موجود است و نه چیز دیگر .

پرونده در بازپرسی شعبه اول دادسرای ابهر هست .

در برگه ای که پلیس فتا داده نه شاکی مشخص است و نه عنوان اتهامی » .

جزئیات شکایت علیه حسین صالحی رئیس هیئت مدیره مجمع خیرین مدرسه ساز و مدرسه یار شهرستان ابهر در صدای معلم

« حسین صالحی » رئیس هیئت مدیره مجمع خیرین مدرسه ساز و مدرسه یار شهرستان ابهر تاکنون یادداشت ها و گزارش های متعددی را در « صدای معلم » منتشر کرده است .

« صدای معلم » مسئولان و مقامات را به جای شکایت از منتقدان به « پاسخ گویی » ، « گفت و شنود » و « اقناع افکار عمومی » فرا می خواند .

با شکایت نه مساله ای حل نمی شود و نه بر « اعتماد از دست رفته » می افزاید .

پایان پیام/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

جزئیات شکایت علیه حسین صالحی رئیس هیئت مدیره مجمع خیرین مدرسه ساز و مدرسه یار شهرستان ابهر در صدای معلم

گروه گزارش/

نحوه اجرای قانون رتبه بندی معلمان و مهم تر از آن نوع مواجهه ی وزارت آموزش و پرورش با اعتراضات معلمان نسبت به اجرای آن ، بر « نارضایتی فراگیر معلمان » بیش از پیش افزوده است .

وزارت آموزش و پرورش هم تاکنون پاسخ و یا تعامل مثبت و یا موثری با این مساله نداشته و نتوانسته معلمان منتقد را اقناع نماید .

در این رابطه ؛ سازمان معلمان ایران از تشکل های فرهنگیان نسبت به این موضوع واکنش نشان داده  و خواهان رسیدگی سریع تر به اعتراضات و رفع معضلات و مسایل مطروجه گردیده است .

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور