امروز 14مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت است.
نزدیک به 120سال پیش در حالی که بخش اعظم جهان، برده وار در زیر سلطه حکومتهای استبدادی می زیستند ایرانیان خود را آماده مترقی ترین جنبش تاریخ شان می ساختند، می خواستند دارای قانون باشند و از جامه مندرس رعیتی به در آمده، جامه فاخر شهروندی پوشند و دارای حقوق طبیعی گردند.
آنان مشروطیت را کسب کرده پیروز شدند و با هزاران امید، کعبه آمال خود را در زیر بالهای منحوسِ دو قدرت استعماری در بهارستان برپا ساختند...
اما سوال اساسی اینست که آیا به مشروطه و قانونی که می خواستند، رسیدند...؟!
سالها قبل از مشروطه، عباس میرزا ملک آرا در خاطرات خود می نویسد وقتی ناصرالدین شاه از سفر فرنگ برگشت روزی همه ما را جمع کرد و گفت: «در این سفر ملاحظه کردیم تمام نظم و ترقی اروپا به جهت اینست که قانون دارند. ما هم عزم خود را جزم کردیم که در ایران قانونی ایجاد نموده از روی قانون رفتار نمائیم. شما بنشینید و قانونی بنویسید و در این خصوص آن قدر اصرار کردند که از حد گذشت و هیچ یک از ماها نتوانستیم عرض کنیم که بند اول قانون سلب امتیاز و خودسری از شخص همایون است و شما هرگز تمکین نخواهید فرمود...»
بعد قرار می گذارند که بخشهایی از قوانین اروپا که مخالفتی با اسلام نداشته باشد ترجمه کرده بخش بخش در مجلسی بخوانند و تصویب کنند...
قرعه ترجمه نیز به نام عباس میرزا ملک آرا می افتد. او اولین بخش را ترجمه کرده و در مجلس وقتی می خواند به این بند می رسد که «افراد مجلس اعیان نباید کمتر از 32 ساله باشند»...
نایب السلطنه و امین السلطان سن شان چون کمتر بوده مانع می شوند و این بند را تغییر می دهند!
بندهای دیگر نیز که خوانده می شود افرادی دیگر ایراد می گیرند که نباید باشند:
«به غالب بندها ایراد گرفتند و اشخاصی که به جز خوردن مال مردم، چیزی نمی دانستند...هر بندی که خوانده شد گفتند این بند نباشد»
(شرح حال عباس میرزا ملک آرا...ص175الی176)
و عباس میرزا ملک آرا می نویسد که ناراحت شدم و داستان مثنوی معنوی را خواندم که در قزوين، پهلوانی پيش دلاك رفت و گفت بر شانهام عكس شيری را رسم كن. دلاك اولين سوزن را كه در شانه پهلوان فرو كرد. پهلوان از درد فریاد كشيد!.
دلاك گفت: بايد تحمل كنی.
پهلوان پرسيد: كدام اندام شير آغاز كردی؟
دلاك گفت: از دُم شير.
پهلوان گفت: دُم لازم نيست.
دلاك دوباره سوزن فرو برد پهلوان فرياد زد و پرسید: كدام اندام را می کشی؟
دلاك گفت: گوش شير است.
پهلوان گفت: اين شير گوش لازم ندارد، عضو ديگری را نقش بزن.
باز دلاك سوزن در شانه پهلوان فرو كرد، پهلوان فغان برآورد و گفت: اين كدام عضو شير است؟
دلاك گفت: شكم شير است.
پهلوان گفت: اين شير، سير است، شكم لازم ندارد...
دلاك عصبانی شد، و سوزن را بر زمين زد و گفت:
شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ اینچنین شیری خدا کی آفرید؟...
اما برگردم به مشروطیت که پیروز شد، بر دشمنانش غلبه کرد، مشروطه خواهان شمال و جنوب تهران را فتح کردند، شیخ فضل الله را بردار کردند، محمدعلی شاه مستبد را راندند و احمدشاه را بر تخت نشاندند که همیشه بر مشروطه وفادار بود...
اما چرا به جای اینکه اوضاع سامان یابد هرج و مرج حاکم شد؟! چرا آن «قانون» همچنان بی یال و دم و اشکم ماند!
به نظرم، عباس میرزا ملک آرا در آنجا که بر ناصرالدین شاه خرده می گرفت و می نوشت: «بند اول قانون سلب امتیاز از شخص همایون است و شما هرگز تمکین نخواهید فرمود...» در واقع درست می گوید اما از چیزی به مراتب مهمتر که ریشه دردهاست غافل می ماند و آن خود مردم است که هر کدام یک شاهِ کوچک بودند!
به خاطر همین، پس از فتح تهران، دیگر هیچ دشمنی در مقابل مشروطه خواهان نمانده است الّا یک دشمن و آن خودِ مردم بودند با فرهنگ دیرینه استبدادی...!
به نظر می رسد جان کلام را طالبوف بر زبان رانده است:
«ایران تاکنون اسیر یک گاو دوشاخ استبداد بود؛ اما بعد از این اگر اداره خود را قادر نشود، به گاو هزار شاخی دچار می گردد»
(آزادی و سیاست، طالبوف...ص39)
از خود مولوی کمک بگیرم:
ای شهان کُشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون...
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان (سمپاد) نهادی است که بر امور تحصیلی دانشآموزان مستعد و با بهره هوشی بالا نظارت میکند. این مدارس در بین عموم مردم به مدارس تیزهوشان معروف هستند. با آزمونهای ورودی، باهوشترین و فعالترین دانشآموزان، جذب این مدارس میشوند که در مقاطع متوسطه اول و دوم دخترانه و پسرانه در شهرهای پرجمعیت فعالیت میکنند. مدارس سمپاد بر اساس سطح تحصیلی و رشته تحصیلی دانشآموزان، امکانات مختلفی را در اختیار دارند. بهترین معلمان و دبیران در حوزههای تدریس و کنکور توسط مدیران این مدارس بهکار گرفته میشوند و با امکانات ویژهای که برخوردار هستند، آموزشهای لازم را در حوزه علمی به دانشآموزان ارائه میدهند.
از ویژگیهای مدارس سمپاد میتوان به کیفیت بالای آموزشی، زیرساختهای مدرن، برنامههای آموزشی جذاب، بهکارگیری دبیران و معلمان با تجربهتر و ارتباط نزدیک با والدین نام برد که با این ویژگیها این مدارس بیشترین درصد قبولیهای دانشگاههای سراسری را به خود اختصاص دادهاند؛ لذا همه خانوادهها به دنبال ورود دانشآموزان خود به این مدارس هستند و حاضرند برای موفقیت فرزندانشان هزینههای زیادی نیز متقبل شوند و فشارهای روانی و استرسهای زیادی را تحمل کنند.
تنوع زیاد مدارس (تیزهوشان، نمونه، شاهد، هیأت امنایی، غیردولتی و ....) با انتقادهایی روبه رو است که این تنوع زیاد مدارس در کشور، عدالت آموزشی را به چالش کشیده است. با وجود مدارس خاص و برخوردار، مدارس عادی و دولتی از دانشآموزان مستعد، باهوش و با انگیزه خالی میشوند که این امر رقابت در مدارس دولتی را کاهش داده است. بهکارگیری امکانات و دبیران با تجربه در مدارس سمپاد نیز، بقیه مدارس دولتی را از وجود معلمان فعال و با تجربه محروم کرده است.
اگر چه هدف این مدارس ، تربیت نیروهای جوان و نخبه برای مدیریت و حل مشکلات کشور است؛ ولی متأسفانه یاوری رئیس سازمان ملی پرورش و استعدادهای درخشان از مهاجرت 70 درصد دانشآموزان مدارس سمپاد به خارج از کشور اشاره میکند. ( این جا ) احتمالًا برخی از این دانشآموزان هم بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاهها از ایران خارج میشوند و دیگر به کشور برنمیگردند.
دلایل مهاجرت فارغالتحصیلان مدارس سمپاد از ایران میتواند متنوع باشد و به عوامل مختلفی مانند اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره بستگی دارد. در زمانهایی که در ایران شرایط اقتصادی و اجتماعی برای جوانان مناسب نیست، بسیاری از فارغ التحصیلان مدارس سمپاد به دنبال فرصتهای بهتر در کشورهای دیگر هستند. این فرصتها میتواند شامل امکانات بیشتر، شغلهای پردرآمد، کیفیت زندگی بهتر، آزادی بیشتر و غیره باشد.
در برخی موارد، فارغالتحصیلان مدارس سمپاد به دنبال ادامه تحصیل در دانشگاههای معتبر خارجی هستند که این دانشجویان با پشتوانه تحصیلات خود و همچنین تجربه آموزشی خوبی که در مدارس سمپاد داشتهاند، میتوانند به رشد و پیشرفت خود در محیطهای تحصیلی جدید کمک کنند. مهاجرت فارغ التحصیلان مدارس سمپاد از ایران یک پدیده متداول است که به عوامل مختلفی بستگی دارد و در بسیاری از موارد، انتخابی برای بهبود شرایط زندگی و تحصیلی آنها است.
به تازگی نیز رئیس جمهور تحت عنوان هدیه ریاست جمهوری شهریه دهکهای 1 تا 4 دانشآموزان مدارس سمپاد را قرار است که پرداخت کند.
حال سئوال اینجاست که با وجود این همه هزینه و امکانات که برای مدارس سمپاد در نظر گرفته میشود و بهترین معلمان را در اختیار دارند و بیشتر فارغ التحصیلان آنها از کشور مهاجرت میکنند، پس چرا باید چنین مدارسی وجود داشته باشند و فعالیت کنند؟
دبیرستان دخترانه ( سمپاد ) فرزانگان 2 - زاهدان
آیا بهتر نیست با یک کار تحقیقاتی و علمی این موضوع بررسی شود؟
آیا وجود دانشآموزان مستعد و با هوش در مدارس عادی نمیتواند شور و هیجان و انگیزه را به کلاسهای درس برگرداند؟
آیا دانشآموزان مناطق محروم و دور افتاده باید از وجود معلمان با تجربه محروم باشند؟
آیا وجود این همه اضطراب و استرس وارد کردن به دانشآموزان در رقابتهای سنگین در مدارس سمپاد، مورد قبول خانوادهها است؟
آیا نمیشود به جای این همه استرس و نگرانی، شادی و نشاط را به دانشآموزان و خانوادهها هدیه داد؟
( مدرسه ای در حال ساخت در حاجی آباد زاهدان )
آیا با تقویت مدارس عادی و دولتی نمیتوان راه را برای دانشآموزان مستعد هموار کرد؟
آیا بهتر نیست به جای افزایش تنوع مدارس به کیفیت و عدالت آموزشی مدارس دولتی و عادی توجه شود؟
آیا نمیشود به جای پرداختن به رؤیاهای کاذب دانشآموزان مدارس سمپاد، آنها را برای مدیریت آینده کشور تربیت کرد؟
امید است که مسئولین آموزشی کشور به این مهم بپردازند و تصمیم عقلانی و منطقی را بر اساس کارهای علمی و تحقیقاتی، برای فعالیت و یا اصلاح برنامههای درسی مدارس خاص و سمپاد انجام دهند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اگر انسان به شدت سودجوی امروزی قصد انقراض خود را ندارد، باید جنگل بزاید، نه اینکه جنگل بزداید. چرا که زمین فقط با زایش جنگلهاست که زنده خواهد ماند.
سیاستمداران زورمدار بزرگترین تخریبکنندگان زمین و عامل فقر و فساد در جهانند. این مافیاها جنگافزار میسازند و جنگافروزی میکنند. در هر جنگ نیز بیشمار خسارت به آب و خاک و درخت و انسان وارد میشود. شاید قرنها طول خواهد کشید تا یک زمین سوختهی حاصل از جنگهای ویرانگر، سربلند کند.
اگر سیاستمداران (زورمداران)، به جای کارهای مضری که انجام میدهند، آن همه هزینه را صرف کاشت درخت و احیاء پوشش گیاهی بکنند، کره زمین از این وضعیتی که در آن قرار گرفته است، نجات پیدا میکند و دیگر نیازی نیست هر سال کنگره جهانی بگذارند و برای مردم دنیا قیافه بگیرند و اعلام کنند که زمین چند درجه گرم تر شده است، یخهای قطبی در حال آب شدن است و ...
ما اگر باور کنیم که زمین به دست انسان در حال انقراض است ؛ حتما یک فکری برای نجات آن خواهیم کرد. مشکل ما این است که هنوز باور نکرده ایم که منابع محدود هستند و نباید برای رسیدن به سود از جیب منابع طبیعی خرج کرد.
با یک آزمایش ساده میتوان فهمید که پوشش گیاهی چه نقش موثری در خنکسازی محیط دارد. شما یک کاسه آب را در محیط بدون پوشش گیاهی در آفتاب قرار دهید، دمای اولیه و ثانویه آن را اندازه بگیرید. به همان اندازه آب را در زیر یک درخت یا یک بوته قرار دهید و دمای اولیه و ثانویه آن را هم یادداشت کنید. زمان را هم برای هر دو کاسه یکی در نظر بگیرید. کدام یک خنکتر خواهد ماند؟
نتایج به دست آمده در مقیاس بزرگ تر هم کاربرد دارد. یک منطقه جنگلی خنکتر است، یا یک منطقه بدون درخت؟ یک قاره سبز دارای آب و هوای متعادل تری هست، یا یک قارهی کویری یا بیابانی؟ در یک منطقه جنگلی باران زیادتری میبارد یا در یک منطقه کویری؟ و ...
بین افزایش دمای محیط و کاهش پوشش گیاهی رابطه مستقیم وجود دارد : هر چه پوشش گیاهی کمتر، دمای محیط بالاتر.
در واقع با روند پیش رو می توان گفت که: « انسان امروز قاتل خودش است» .
با افزایش جمعیت و تحولات تکنولوژیکی ، جنگلهای دنیا و دیگر پوششهای گیاهی به صورت سرسامآوری در دست تخریب است. هر دقیقه در دنیا به اندازه ۲۷ زمین فوتبال جنگل نابود میشود ( سریعالقلم، تشریح کنفرانس داووس چین/۲۰۰۳)،
حال با هم این میزان تخریب را حساب میکنیم: هر روز ۲۴ ساعت است. هر ساعت نیز ۶۰ دقیقه.
24×60'=1440'
تعداد دقایق یک روز
مساحت زمین فوتبال حدودا ۷۵۰۰ متر مربع است. مساحت زمین فوتبال از ۵۰۰۰ متر تا ۱۰۸۰۰ متر متغیر است و در اینجا میانگین را در نظر گرفتم. (۱۰۰×۷۵)
1440'×7500=10,800,000 m²
نابودی سطح جنگلهای جهان در روز
آماری که در بالا آوردهام، به نوعی آمار رسمیست. آیا این آمار رسمی، بیانگر آمار واقعی است؟ خیر .
سطح تخریب جنگلهای جهان در روز به مراتب بیشتر از آمارهای رسمی است. به عنوان مثال؛ آیا مقدار جنگلی که توسط قاچاقچیان غارت میشود، در آمارهای رسمیِ سازمانی دیده میشود؟ خیر . یا درختانی که توسط صاحبان سکونت گاههای جنگلی به صورت تکدرخت قطع میشود، در آمار رسمی دیده میشود؟ هرگز!
البته میتوان میزان تخریب یا افزایش سطح جنگلهای جهان را از طریق ماهواره بدست آورد و آن را تحلیل کرد.
آنچه مسلم است، انسان امروز نسبت به انسان ۳۰۰ سال پیش بیشتر درک میکند که اگر جنگلها نابود شوند چه بلایی در انتظارشان است. به همین خاطر است که شاهد آن هستیم که کمکم انسان خوابآلود دیروز که فقط درخت، آن هم از نوع جنگلی (خودرو) را قطع میکرد، حالا سعی میکند هر درختی که میبرد، درختی نیز بکارد. اما آیا با توجه به سطح تخریبی که در بالا حساب کردیم (بدون در نظر گرفتن آمارهای پنهان)، روزانه به همان نسبتی که جنگلها تخریب میشود، نهال کاشته میشود؟ ابدا!
پس همواره سرعت تخریب بالاتر از سرعت کاشت است، ضمن آن که تخریبکنندگان جنگلها از درختان چندین میلیونساله تا چندساله را قطع میکنند. نهال؛ همان طور که از اسم آن معلوم است، سالها زمان نیاز دارد، تا یک درخت کامل بشود.
پس چه باید کرد؟ باید جنگل زایید ! آن هم نه هر جنگلی. فقط جنگل بومی.
یعنی اگر قرار است که نهالی کاشته شود، تا در آینده جنگلی به دست آید، حتما باید نهال بومی و اصیل کاشت. یعنی نباید در جنگلهای هیرکانی کاج کاشت، همانطور که در کویر گیاهان شیرینپسند! هر گیاهی خاستگاه خود را دارد و نباید انسان سرخوش امروزی برای ارضای روح سودجویی خود کارهای خودسرانه بکند.
یکی از راههای رسیدن به « توسعه پایدار » یعنی همین نکاتی که در این نوشتار آمده است .
( کانال نویسنده )
صدای معلم :
« اگر تمام حشرات از کرهی زمین محو شوند، به ۵۰ سال نمیکشد که تمام حیات در کره زمین از بین خواهد رفت. اما اگر تمام انسانها از کره زمین محو شوند، در عرض ۵۰ سال تمام گونههای حیات شکوفا میشوند » .
( بخشهایی از سخنرانی کن رابینسون درباره خلاقیت و مدارس )
ما سالانه، تقریباً می شود گفت هر سال، ماه گرد عزای هدایت تحصیلی داریم. حداقل یک ماه و اندی بلاتکلیفی و سردرگمی از اوایل تیر تا اواسط مرداد. دست آخر هم حاصلش می شود، تیر کین آلود مصیبت، شیون، دعوا و بعضی اوقات هم تهدید از سوی والدین و دانش آموزان که بر ما مشاوران و مدیران مدارس روانه می شود.
آخر الامر هم گاهی وقتها آنها متوجه می شوند که ما از دستۀ بی قدرتانیم. آن قدر بی قدرت که خودشان هم به گمانم دلشان به حال ما می سوزد و می روند و بعضی هایشان همچنان ما را دشمن خود می پندارند چرا که گزینه های نامبارک الف و ب، انتخاب دانش آموزان را طبقاتی کرده است و دانش آموزان دارندۀ اولویت ب، باید صبر کنند شاهزاده های خوشبخت الف ثبت نام شوند و سپس نوبت آنها برسد.
شاید بگویید : خب، مگر چه می شود، دو هفته صبر می کنند. اما ماجرا به این سادگی نیست.
بله ؛ ماجرا از این قرار است برای اغلب دانش آموزان شاخۀ کاردانش و رشته ریاضی اولویت الف است و تجربی، انسانی و شاخه فنی اولویت ب. برای مثال دانش آموزی را در نظر بگیرید که با نمرات 19 و 20 دو درس ریاضی و علوم تجربی ( در سه سال هفتم، هشتم و نهم) در رشته تجربی اولویت ب را کسب کرده است و هم کلاسی او با نمره 5 / 19 و 20 در همین دو درس اولویت الف را در رشته تجربی کسب کرده است. آموزش و پرورش بر اساس «نیم نمره یا یک نمره » که خدای نکرده به کسی برچسب نمی زند، فقط در برگه هدایت تحصیلی درج می کند « ب» . و « ب » معنی اش این است که منطقه بر اساس ظرفیت، اول وظیفه دارد کسی که از تو نیم نمره بیشتر گرفته ثبت نام کند و اگرچه نیم نمره بالا و پایین شدن ملاک نیست، نگران نباش احتمالاً برای تو هم دو هفتۀ دیگر جایی پیدا می شود.
در این میانه، مشاور بخت برگشته که در طول سه سال تحصیلی برای آموزش روش های یادگیری، کارگاه برگزار کرده است؛ با بچه ها و خانواده هایشان، رابطۀ حسنه برقرار کرده است؛ سنگ صبورشان بوده است؛ با دانش-آموزان و خانواده هایشان درباره ملاک های انتخاب رشته بحث و گفت و گو داشته است، تبدیل می شود به دشمن درجه یک همه. اولین تیر خشم به سوی او روانه می شود چون که باید این برگۀ مصلحت اندیشِ ولی نعمتان را تحویل دانش آموزان دهد و اول ثابت کند که او تقصیری ندارد و بعد دانش آموزان را قانع کند که چرا الف آورده اند و چرا ب و بعد اطمینان دهد که به پیر و پیغمبر همۀ شما ثبت نام خواهید شد و هیچ دانش آموز پایه نهمی بدون رشته نخواهد ماند.
بالانشینان و تصمیم گیرندگان بر اریکه های خود تکیه زده اند و همه ساله تصمیم می گیرند. آنها به گمانم خود را مبری از خطا می دانند و ما فرودستان و بی قدرتان باید خطاهای آنها را توجیه کنیم. هرچقدر ما خوب تر بتوانیم مردم را توجیه کنیم، نشانۀ توانمندی ماست و اگر مردم توجیه نشوند، نشانۀ این است که ما کارمان را بلد نیستیم!
اکنون که ما مورد غضب بسیار هم از سوی خانواده ها و دانش آموزان و هم از سوی مقامات بالاتر قرار گرفته ایم و بارها انگ ناکارآمدی خورده ایم و بارها از این طرف و آن طرف شنیده ایم لابد مشاوران نتوانسته اند، دانش-آموزان و والدین را درست راهنمایی کنند .
اجازه دهید سخن ما هم به بالادستان برسد. نمی شود که همیشه یک طرفه باشد. چند کلامی هم از ما بشنوید:
1- جایگاه و نقش شما در انتخاب رشتۀ دانش آموزان چیست؟ آیا فکر نمی کنید که اگر به فرم ساده ای اکتفا می کردید و فقط اولویت ها را مشخص می کردید، خود دانش آموزان و والدین مجاز به تصمیم-گیری بودند، آنها عاملیت خود را در تصمیم گیری مشاهده می کردند، بهتر می توانستند انتخاب کنند؟
گرفتنِ حق عاملیت انسانها را به بهانۀ ظرفیت مناطق و نیاز جامعه چگونه برای خود توجیه می کنید؟ اگر موفق بودید که این همه داوطلب کنکور رشته تجربی نداشتیم. آیا فکر نمی کنید پیام ضمنی و پنهان شما این است که رشته تجربی گرانبهاست؟ و برای همین ظرفیتش کم است؟
2- می گویید همه به سمت رشته تجربی روانه شده اند و باید جلویش را گرفت. خودتان بفرمایید، رشته های فنی و کاردانش چقدر به روزرسانی شده¬اند؟ چقدر رشته های جدید و مدارس جدید اضافه شده اند؟ ظرفیت آنها چقدر است؟ شاید بهتر باشد بدانید در همین هفته اول که هدایت تحصیلی به دانش آموزان داده شده است دانش آموزان و خانواده هایشان هرجا( به ویژه مدارس فنی) رفته اند با یک جمله روبه رو شده اند:
خشم موج می زند. پرشده. تمام !
3- طبق آگاهی و دانش بالا و عمیق شما، نیاز فعلی جامعه به رشته های کار و دانش و ریاضی است. شما از امکانات مدارس کاردانش اطلاع دارید؟ و شما چقدر با همتایانتان در وزارتخانه های دیگر به آسیب شناسی وضعیت کار و اشتغال دانش آموختگان رشته ریاضی پرداخته اید؟ نتایج آن را کجا می توانیم مشاهده کنیم؟ دست آوردهای آن چه بوده است؟ چند درصد از دانش آموزان نخبه ریاضی ما مجبور به مهاجرت شده اند؟ دانش آموزانی که در رشته های کاردانش تحصیل کرده اند چه؟ آیا آنها به مشاغلی که مرتبط با رشته شان بوده است، دست یافته اند؟ آیا شما با صاحبان صنایع و حرف مختلف جلساتی داشتید که آنها را مجاب کنید دانش آموختگان ما در رشته های کاردانش همراه با تحصیل به کار هم بپردازند و یا حداقل بعد از تحصیل جذب بازار کار شوند؟ شما مدام از ما آمار و گزارش می خواهید. می شود یکبار هم شما به ما گزارش دهید؟ تا ما نگرانی ها و دغدغه های شما برای کشورمان را ببینیم و درک کنیم و احسنت گوییم؟
4- ما به بچه ها آموخته بودیم یادگیری مهمتر از نمره است. « هرچه رِشتیم پنبه کردید! »چه بسیار دانش آموزانی که با معلم خصوصی و بهترین امکانات نمره 20 گرفته اند و در رشته تجربی یا فنی اولویت الف را کسب کرده اند و دانش آموز دیگری با توان بسیار بیشتر و یادگیری بهتر و امکانات کمتر نمره 18 یا 19 گرفته است، و او اولویت ب را کسب کرده است، آیا می دانید که بذر خشونت می کارید و خشم درو می کنید؟ شما که آن بالا نشسته اید و این پایین را نمی بینید و صرفاً آمار می خواهید و به بالادستان خودتان هم می خواهید بگویید که خوبید و حال همه خوب است. اما بدانید حال دانش آموزان و والدین تان خوب نیست. خشم موج می زند. نگویید نگفتیم. هرچقدر ما خوب تر بتوانیم مردم را توجیه کنیم، نشانۀ توانمندی ماست و اگر مردم توجیه نشوند، نشانۀ این است که ما کارمان را بلد نیستیم!
5- اگر عدالت را به معنای ایجاد فرصت برای قابلیت های هر فرد بدانیم، آیا شما فرصت های کافی برای همه قابلیت ها را فراهم کرده اید؟ عدالت ایجاد کردید یا نابرابری را گسترش داده اید؟
6- زبانم لال، می گویند بخشی از این اقدامات، عامدانه به خاطر آن است که صنعت مدارس غیردولتی هم بچرخد. فکر می کنم اینها حرف دشمنان باشد. مگر می شود در جامعه اسلامی و جمهوری اسلامی آن هم با این شرایط اقتصادی، حواسمان به دانش آموزان با وضعیت اقتصادی - اجتماعی پایین نباشد؟ آخر آن کس که پول دارد، که غصه ای ندارد. اصلاً کارش به این الف و ب نکشیده است. معلم خصوصی داشته و یا اگر ب آورده باشد، نهایتاً خودش می رود با سلام و صلوات و احترام، مدرسۀ غیردولتی ثبت نام می کند. اما آن دانش آموزی که از پایگاه اقتصادی خوبی بهره ندارد و حالا به او می گویند جا نداریم و ظرفیت نداریم؛ بنابراین زودتر برو از بین رشته های کاردانش تا ظرفیتش پر نشده است، یا مدرسه غیر دولتی یکی را انتخاب کن، چه کند؟ با این همه انتخاب که برایش باقی مانده کدام تصمیم عقلانی را بگیرد؟
7- بالادستان عزیز، ولی نعمتان ما ! ما به خاطر تصمیم های شما بسیار بد و بیراه می شنویم و لعنت های زیر لب و آشکار را می بینیم و می شنویم و چهره های ناامید و عصبانی را مشاهده می کنیم. شما خوش باشید !
پایه های صندلی هایتان محکم، ارتفاعش بیش باد. افق دیدتان وسیع تر و دایره تصمیم تان گسترده تر باد. اما این نه رسم عدالت است، نه با قانون اساسی مبنی بر آموزش رایگان تا پایان تحصیلات عمومی جور در می آید، نه انسانی است، نه اخلاقی است. می شود شما بفرمایید که تکلیف کرامت انسانها چه می شود؟
در پایان لازم است بگوییم ما نیز در نظام جمهوری اسلامی ایران تحصیل کرده ایم. در آن سال های سخت جنگ، در آن وضعیت مدارس شلوغ و در آن وضعیت مدارس دو شیفت، پدرمان یا مادرمان دستمان را می گرفت هم در دوره ابتدایی و هم در دوره راهنمایی و هم در دوره متوسطه هر مدرسه ای و هر رشته ای که می خواستیم ثبت نام شدیم.
ما آنجا و آن وقت حس خوب امنیت و تکریم را چشیده ایم. مدرسه را خانۀ دوم خود دانسته ایم. هیچ جا با ما بد رفتار نشد. ما سخن درشتی نشنیدیم. برای همین هیچ سخن درشتی هم روی در و دیوار مدرسه علیه معلمان و مدیر و... ننوشتیم. ( حالا بروید در و دیوار مدرسه ها را تماشا کنید و ناسزاها را ببینید).
آن موقع مدارس پولی نداشتیم. همه جا لبخند بود و احترام. علیرغم آن روزهای سخت... اما حالا مدرسه با فرزندان ما غریبه است. حالا مدرسه، دیگر خانۀ امن نیست. مدرسه، پایگاه طبقاتی شدن دانش آموزان و نقطۀ شروع خشونت است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مهمترین سرمایه هر کشوری که میتواند پیشرفت و ترقی را تضمین کند، نیروهای جوان و نخبگان آن کشور هستند. جوانان آیندهسازان و مدیران آینده کشور هستند که اگر خوب تربیت نشوند و آموزشهای لازم را نبینند و امیدی به آینده کشور نداشته باشند، بی شک آن کشور دچار مشکل خواهد شد.
شوربختانه امروزه در کشور ما مشکلات اقتصادی، بیکاری، تورم، مشکلات مسکن و ازدواج و نداشتن امید به آینده باعث شده که بیشتر جوانان توانمند و نخبه کشور به فکر مهاجرت از ایران باشند که این امر معضل بزرگی است که باید برای آن چاره اندیشی شود.
با توجه به جمعیت جوان و اهمیتی که آنها در جامعه دارند، مشارکت آنها در تصمیمگیریهای سیاسی کشور بسیار مهم و ضروری است. با این حال، باید گفت که مشارکت جوانان ایرانی در تصمیمگیریهای سیاسی کشور، به میزان کافی نیست و باید بیشتر شود.
در حال حاضر، میتوان گفت که بسیاری از جوانان ایرانی در مسائل سیاسی کشور، علاقهمندی و اطلاعات کافی را ندارند و یا به دلیل محدودیتهای موجود در کشور، امکان مشارکت در تصمیمگیریهای سیاسی را ندارند. همچنین، برخی دلایل دیگری نیز میتواند مانع از مشارکت جوانان در تصمیمگیریهای سیاسی شود، از جمله عدم اعتماد به سیستم سیاسی کشور، عدم دسترسی به اطلاعات کافی و صحیح، و عدم تضمین برای حفظ حقوق و آزادیهای شهروندی.
بنابراین، برای افزایش مشارکت جوانان در تصمیمگیریهای سیاسی کشور، باید به ایجاد شرایط مناسب برای آنها توجه کرد. به عنوان مثال، باید اطلاعات کافی و صحیح در دسترس جوانان قرار گیرد، امکان دسترسی به فضایی برای بیان نظرات و ایدههای جوانان فراهم شود، و حقوق و آزادیهای شهروندی آنها تضمین شود. همچنین، باید جوانان را به مشارکت در فرایند تصمیمگیریهای سیاسی تشویق کرد و آنها را آموزش داد تا به عنوان شهروندان فعال و مسئولیتپذیر در جامعه حضور داشته باشند.
جوانان ایرانی، به عنوان یکی از بخشهای مهم جامعه، دارای خواستههای متعددی از دولت و حکومت هستند. برخی از این خواستهها عبارتند از:
- ایجاد فرصتهای شغلی: جوانان ایرانی به دنبال فرصتهای شغلی بیشتر و بهتر هستند. آنها انتظار دارند دولت و حکومت به ایجاد فرصتهای شغلی برای آنها کمک کنند و با ایجاد شرایط مناسب برای رشد اقتصادی کشور، این خواسته را برآورده کنند.
- حمایت از فضای مجازی: جوانان ایرانی به شدت به استفاده از فضای مجازی علاقهمند هستند و انتظار دارند حکومت به جای محدودیتها، با ایجاد فضایی آزاد برای انتشار اطلاعات و ایدهها، به آنها اجازه بدهد تا به راحتی با جهان بیرون ارتباط برقرار کنند.
- حقوق بشر: جوانان ایرانی به حقوق بشر احترام میگذارند و انتظار دارند دولت و حکومت به حفظ حقوق انسانی و آزادیهای شهروندی آنها توجه کافی را داشته باشند.
- اصلاح سیستم آموزشی: جوانان ایرانی به دنبال اصلاح سیستم آموزشی هستند و انتظار دارند دولت و حکومت به بهبود کیفیت آموزش و پرورش، افزایش دسترسی به آموزش عالی و توسعه فضایی برای ایجاد نوآوری و خلاقیت در کشور توجه کافی داشته باشند.
- حمایت از فرهنگ و هنر: جوانان ایرانی به حفظ و پایداری فرهنگ و هنر ایرانی اهمیت میدهند و انتظار دارند حکومت به حفظ و توسعه فرهنگ و هنر ایرانی، حمایت کافی را از این بخش از جامعه داشته باشد.
در کل، جوانان ایرانی انتظار دارند دولت و حکومت به توجه به نیازهای آنها و پاسخ گویی به خواستههای آنها بیشتر به سوی توسعه و پیشرفت کشور حرکت کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اگر شما از جمله کسانی هستید که از پیش در هر بحث و مناقشهای، سخنان کسی که نتیجهگیری نهایی وی با باور و نگرش شما هم سو باشد را مستدلتر و متقنتر میدانید، شما نیز گرفتار و سازندهی جامعه بیچرا هستید.
اگر شما با سخنانی مواجه شدید که دهها ادعا در آن گنجانده شده و برای هیچکدام از آنها حتی برخی از آنها دلیلی اقامه نشده بود و شما آنها را پذیرفتید، باز هم شما گرفتار و سازندهی جامعهی بیچرا هستید.
از اینها فراتر برویم ... اگر شما دربارهی مهمترین باورها و عقاید خود به قول دکارت در هر موضوعی دستکم یک بار چون و چرا نکردهاید، باز شما سازنده و گرفتار جامعهی بیچرا هستید.
یا اگر شما در مواجهه با اخبار و مدعیات مختلف افراد در تمام رسانهها با هر جهتگیری، عینک شک و تردید به چشم نزدهاید یا چون و چرایی در مقابل مدعیات آنها نمیکنید، باز هم….
خلاصهی کلام اینکه اگر شما در برابر هر ادعا، به نسبت نوع ادعا، مطالبهی دلیل نمیکنید، جزئی از اجزاء یک جامعهی بیچرا هستید که البته احتمالا خودتان هم گرفتار آن جامعه هستید، به این معنا که علت این رویکرد شما بالیدن در چنین جامعه و فرهنگیست که چون و چرا ندارد و اهل پرسشگری و استدلال نیست.
بارها برای من پیش آمده…، یا اصلا ناگفته از رفتار جامعه پیداست که گرایش عمدهی آن رد یا قبول ادعاهای نهاییست یا مثلا در موضوعات مختلف از جمله سیاسی، عقیدتی و غیره، نگرش شما اهمیت دارد و بس، نه استدلالهای شما.
این رفتار یک جامعهی بیچراست و فرهنگ تاریخی آن گرفتار چنین معضل بنیادینیست که پایه و اساس تمام بیچارگیها در همین بیچراییهاست.
چرا کردن یکی از شروط ضروری و لازم ماست و نیازمند التزام تام و تمام به عقلانیت و استدلال هستیم. البته همین حالا باید دقت کنید که ادعای خود این متن را هم بی چون و چرا نپذیرید. تا اینجا هیچ دلیلی برای این ادعا ارائه نشده که « چرا » جامعه بیچرا به جامعهای بیچاره بدل خواهد شد؟ پس اگر تا همینجا پذیرفتید که این ادعا هم موجه است، چندان اهل چون و چرا نیستید مگر آنکه خودتان در ذهنتان دلایلی را برای این مدعا ساخته یا حدس زده باشید.
البته چون و چرا کردن در برابر ادعاهای مختلف، شرط کافی سعادت جامعه نیست، اما حتما شرط لازم است و نه فقط شرط لازم، بلکه شرطی اساسی و ضروری.
چرا؟
چون سعادت هر جامعهای نیاز به بهبود و ارتقای سطح باورها و نگرشهای صادق یا موجه دارد. به عبارت سادهتر، نظرات تک تک افراد جامعه هرچه به حقیقت نزدیکتر باشد، آن جامعه سعادت بیشتری نصیبش میشود و برای مسائل و مشکلات خود چارههای کاربردیتر، عملیتر و باکیفیتتری میاندیشد. با مثالی سادهتر، اگر شما قصد ساختن یک ساختمان را داشته باشید اما در ریاضیات و محاسبات شما خطایی وجود داشته باشد یا برآوردهای سادهی فیزیکی شما از وزن و جرم و حجم اجسام خطا باشد، یا اصلا ساختمانی ساخته نخواهد شد یا در خوش بینانهترین حالت فرضی، ساختمان شما دیر یا زود فرو میریزد.
پس ما برای حل هر مسئلهای و پیدا کردن بهترین راهِ چاره نیازمند باورها و عقاید و نظرات صادق و موجه هستیم که با حقیقت مطابقت بیشتری داشته باشد.
با پذیرش این نکته، ما برای ارتقای سطح سعادت یک جامعه در کل، نیازمند نزدیکی و قرابت هرچه بیشتر نظرات افراد جامعه با حقیقت هستیم. حقیقت در اینجا به معنای داشتن نظراتی است که با واقعیتهای بیرونی مطابقت دارد(وارد بحث تفصیلی آن نشویم زیرا همینقدر کفایت میکند).
اما چگونه میتوان به باورهای صادق یا موجه بیشتری دست یافت؟ با پرسشگری و دستیابی به بهترین شواهد و استدلالها. خود این پرسشگری و دستیابی به بهترین شواهد و استدلالها از کجا حاصل میشوند و چگونه باید به آنها دست یافت؟ با « چرا ». یعنی هر ادعایی را آنقدر از فیلتر چون و چرا عبور دهیم و دلایل و شواهد آن را بسنجیم تا به کشف بهترین شواهد و استدلالها برسیم. به تعبیر دیگر با نوعی نگاه شکگرایانه به مدعیات مختلف نگریستن و حتی در مواجهه با خود استدلالها و شواهد نیز به سادگی تسلیم نشده و آنقدر سوزنمان روی « چرا » گیر کند تا به نقطهای واقعا قانع کننده و متقن برسیم.
بنابراین بهطور خلاصه ما برای اینکه به بهترین راهحلها و چارههای هر مسئلهای برسیم، چون چرا کردن یکی از شروط ضروری و لازم ماست و نیازمند التزام تام و تمام به عقلانیت و استدلال هستیم. و اما برعکس، اگر چنین رویهای نداشته باشیم کاسهی ادعاهای ما آن قدر پر است که لبریز میشود، اما در کاسهی دلایل و شواهد ما دریغ از یک قطره خردورزی. تا جایی که این روند بیچرایی، ما را به بیچارگی میرساند و تازه میپرسیم چرا بیچارهایم!
***
پانویس : البته این استدلال خلاصه که در این مطلب آمده، تنها مشتی از خروارها استدلال و شواهد دیگریست که میتوان در تایید این ادعا عرضه کرد. اما همین استدلال ساده نیز کفایت میکند.
-ع نوان این متن متاثر از مقالهی محمد مختاری تحت عنوان “فرهنگ بیچرا” در کتاب تمرین مداراست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سخنگوی دولت گفته است: به منظور حفظ سلامت شهروندان، هیئت دولت با پیشنهاد وزارت بهداشت مبنی بر تعطیلی روزهای چهارشنبه و پنجشنبه در سراسر کشور موافقت کرده است.
اگرچه برای مناطق جنوبی کشور و استانهای چون هرمزگان دمای 40 درجه به بالا و رطوبت شدید امری غیرطبیعی نیست اما این بار دولت به فکر سلامت شهروندان افتاده است و تمام کشور را تعطیل نموده است.
در خبرها ندیدم که دیگر کشورها هم به خاطر گرمای شدید دست به تعطیلی زده باشند اما در خبری به نقل از راهداری مازندران گفته شده است: حدود ۷۵ هزار وسیله نقلیه در ۲۴ ساعت گذشته، یعنی از زمان اعلام تعطیلی تاکنون، از استانهای تهران و البرز وارد استان مازندران شدهاند! ورودی خودروها به مازندران در این مدت بیش از ۱۳۰ درصد افزایش داشته است.( باشگاه خبرنگاران )
یاد دوران همهگیری بیماری کرونا افتادم که مدارس نه چند روز بلکه بیش از دو سال در حالت نامنظم و تعطیل قرار گرفتند و هم زمان نیز ایران گردی و سفرهای مردمی هم رونق خود را حفظ میکرد.
حاصل تعطیلی های فله ای مدارس را میتوان در نتیجه ارزشیابی دانش آموزان پایه دوازدهم و یا دیگر پایههای تحصیلی بهوضوح دید و اگرچه تأثیر قطعی بسته شدن مدارس در کاهش بیماری توسط مقامات اعلام نشده است اما اثرگذاری این اقدام در آموزش و تربیت بر کسی پنهان نیست.
با این حال برای سلامت شهروندان در مقابل گرما ؛ «تعطیلی» نه یک راه کار بلکه شاید مشکلی بیشتر نیز به حساب بیاید.
شاید برای سخنگو و هیئت دولت چندان پراهمیت نباشد اما درجایی که من زندگی میکنم هر پنج روز به مدت چند ساعت آب وجود دارد و البته همین آب نیز قابل نوشیدن و آشامیدنی نیست و با خریداری از آبشیرینکنها حیات مردم ادامه مییابد.
در شهرستانی که من زندگی میکنم با وجود تنوع پوشش گیاهی و جانوری و همچنین وجود دریا و زیست دریایی تنها یک پاسگاه محیطبانی با دو نیرو وجود دارد که آسیبهای متخلفان به طبیعت غیرقابلجبران است.
باید این نکته را یادآور شد که سرما و گرما و سیل و طوفان اگرچه پدیدههای طبیعی هستند اما بیارتباط با فعالیت انسانی و فرهنگ نادرست استفاده از طبیعت نیست.
سلامت محیط زیست با سلامت مردم ارتباط تنگاتنگی دارد و با نابودی مراتع، جانوران و برداشتهای غیرمجاز آب هم شاهد خشکسالی خواهیم بود و هم سلامت شهروندان به خطر خواهد افتاد. سلامتی که باید برای آن با آموزش از مدارس تلاش و برنامهریزی کرد و تعطیلی راهکار آن نیست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید