معلمی، فعالیت در حوزه روابط انسانی و ببین معصوم ترین انسان هاست و کسانی که این شغل را پیشه می کنند، در حقیقت هم نشینی با بچه ها را دوست داشته اند و لذا، اصل را بر رضایت از آن گذاشته اند. به همین خاطر، نارضایتی از کار معلمی دلیل ندارد اگر چه علت دارد. به بیان دیگر از بعد اخلاقی و حتی منطقی، دلیلی ندارد که معلمی از کار خویش، رضایت نداشته باشد. اما گاهی به واسطه مزاحمت یک سری موانع و مسائل متفرقه و غیرمترفبه و در واقع به علتی، ممکن است برخی معلمان از کم و کیف کار خویش ناراضی باشند و البته این نارضایتی معمولا امری عارضی و از بیرون است.
اغلب معلمان، عوامل اقتصادی ،معیشتی و کم بودن حقوق را باعث نارضایتی خود می دانند و معدودند معلمانی که نارضایتی خود را حاصل کمبود امکانات و نارسایی برنامه های آموزشی بدانند.
از نظر قریب به اتفاق معلمان، اوضاع آشفته تر و نابه سامان تر از آن است که حتی احتمال رضایت مندی معلمان از کارشان را بررسی کنیم. هر چه هست، موج نارضایتی جمعی است و به غیر از آن اساسا نمی توان فکر کرد. اگر چه مقدار رضایت مندی موجود نیز در سطح فردی و بین برخی معلمان خاص وجود دارد ؛ چون دامنه و هیمنه فشارها چنان زیاد است که جمع معلمان را در نوردیده و همگان را در یک ناراحتی از وضع موجود نگه داشته است. از نگاه آنها، هموار سازی راه منزلت و کیفیت کار معلمان با افزایش سطح معیشت شان امکان پذیر است. این نارضایتی جمعی معمولا در قالب یک سری تظاهرات روحی و رفتاری به ناگزیر نمایان می شود؛ افسردگی، خستگی، تقاضای بازنشستگی، انتقاد، اعتصاب و امثال آن از جمله رفتارهای معمول معلمان است تا دست اندرکاران امر را نسبت به تحقق خواسته هایشان قانع و مجبور سازند، اگرچه کمتر در این مسیر موفق می شوند .به زعم آنها، وقتی به آموزش و پرورش به مثابه یک نهاد مصرفی و دور بازده نگاه می شود و هویت آن به شدت ایدئولوژیک و محصور در یک سری شعرها و شعارهای مناسبتی و تقویمی شده است، معلوم است که اساساً جزء اولویتهای کلان نظام در بودجه بخشی و اعتبار سنجی نیست. از این رهگذر نه فقط معلمان قدر نمی بینند که دانشآموزان نیز در فرایند آموزش چنان که باید و شاید پیشرفتی حاصل نمی کنند و این از ماهیت محافظه کارانه نظام آموزشی است که گوهر معلمی به معنای اصولی و فارغ البالی آن در بین نظام های سیاسی به دست نخواهد آمد.
حکایت غریبی است که کار به دستان امور از یک نظام آموزشی پیرو و نه پیشرو، انتظار یاری و همراهی در زمینه هایی مثل حماسه آفرینی در تظاهرات و یا اداره صندوق های رای دارند اما در مواجهه با خواسته های صنفی و شغلی معلمان، به بهانه های مختلف ، پاسخی ندارند و آنها را با برچسب های بی پایه از خود می رانند.
شک نیست که تداوم این وضعیت به نفع هیچ کس نیست و نظام و فرهنگیان، هر دو به یک اندازه ضرر خواهند کرد.البته شاید جمعیت زیاد معلمان و نفوذ کم آنها در هم اندیشی ها و تصمیم گیری های صنفی، باعث شده تا همیشه مسئله معلمان به مثابهی کلافی سردرگم در بین کابینه های چپ و راست، دست به دست بگردند به طوری که دستی قادر به گشودن گره از کار فروبسته آنها نباشد. برای همین است که هنوز بسیاری از متولیان امر، بر اساس آموزه های به جا مانده از سده های دور، معلمی را نه یک حرفه و فن که نوعی بازی با روح و تن می دانند و معلم را شبیه شمعی فرض می کنند سوختن و ساختن سرنوشت ناگزیر اوست.
حتی با توجه به نظريه مشهور سلسله مراتب نيازها كـه بـه وسـيله آبراهـام مزلـو ارائـه شـد، می بینیم که جامعه معلمان ما هنوز در تامین نیازسطح طبقه اول مشکل دارند.در این نظریه، فرض بر این است كه در درون هر انسان، پنج دسته نياز؛ فيزيولـوژيكي و جسماني، آزادي وحس ايمنی، اجتماعي و تعلق خاطر، ارزش و منزلت دروني و بروني، و در نهایت خود شكوفايي وجود دارد. حال صرف نظر از اعطای دستمزد که وظیفه اصلی و بدیهی نظام است، که البته در آن هم اختلال ایجاد می شود، اما در مورد موضوعاتی شبیه؛
- مواجه بدون تبعیض با معلمان مثل سایر کارمندان از طرف مسوولان
- شرکت دادن معلمان در تصمیمگیریهای مختلف نظام آموزشی
- تفویض اختیار و اعطای آزادی های نسبی در بیان اندیشه ها
- تامین شرایط فیزیکی و شاداب سازی فضای مدارس
- پاداشهای مادی مناسب با موفقیت و تلاش معلمان
به راستی چه اندازه تلاش شده است تا سایر نیازهای معلمان و در نهایت رضایت مندی آنها حاصل شود؟
پایان کلام این که ؛
رضایت مندی واقعی معلمان گرچه مطلوب است اما به آسانی ممکن نیست خاصه در روزگار امروز که بر اثر طوفان تحولات تکنولوژیک ،آموزش و پرورش رقابتی نابرابر با فن آوریهای دیجیتال پیدا کرده و امید مردم را از برخی معلمان و به ویژه در دوره متوسطه قطع کرده است. با این همه و با فرض خوش باورانه در تامین رضایت معلمان، باز هم این سوال به قوت خود باقی است که آیا این راضی کردن منجر به لذت بردن معلمان از کارشان هم خواهد شد یا نه؟ لذتی که از قبل آن، معلمی را نه یک وظیفه که کار خوبی فرض کنند که قبل از همه، خود از بابت انجام آن لذت می برند. البته این تشکیک با احترام به ساحت تمام معلمانی است که هنوز فارغ از تمام تنگناها و کمبودها و بنا به تعلق خاطر خاصی که به بچه ها دارند، همه چیز را قبل از ورود به کلاس پشت در جا می گذارند و همواره از کار خویش راضی و از آن لذت می برند. به عقیده آنها ؛ شغل معلمی، بنا به ماهیت فرهنگی، انسانی و عاطفی خاصی که دارد، با مشاغل دیگر تفاوت دارد و یک معلم موفق و مترقی، نمی تواند و نباید از کار خویش راضی باشد و در پایان هر برنامه آموزشی، به این بیندیشد که می توانست و باید بعدا، بهتر از این فعالیت کند .چنین نارضایتی ،خلاق و امید بخش خواهد بود ، البته اگر غم نان و اندوه زمان بگذارند!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بدون شک فرهنگ را میتوان ابزار اصلی فتح قلبها و مغزها و صدها هزار کیلومتر فراتر از مرزها دانست . فرهنگ سازه بنیادین و پیش فرض حیاتی توسعه و تحول در ابعاد مختلف است و توسعه دانان آن را موتور محرک و پیشران تحولات پایدار و متوازن جامعه میدانند.
از سویی انقلاب اسلامی ایران نیز پیش از آن که جوهره یا ماهیت نظامی سیاسی و یا اقتصادی داشته باشد ماهیتی فرهنگی دارد. تحلیل ۵۶۰۰ شعار مردم در سالهای پیروزی انقلاب نشاندهنده آن است که بیش از ۸۵ درصد آن شعارها فرهنگی بود.
از سوی دیگر تضادهای فرهنگی نیز سویه دیگری از روایت فرهنگ در جامعه ایران است که ضرورت هم رایی و هماهنگی در حوزه فرهنگ و سیاست گذاریهای فرهنگی خصوصا بین دو وزارتخانه آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد اسلامی را ضروری و اجتنابناپذیر می نمایاند، زیرا یکی از چالشهای فرهنگی در جامعه ایرانی تضادهای فرهنگی است و اصولاً جامعهای که تضادهای فراگیر، کسالت فراگیر و اضطراب فراگیر داشته باشد در مسیر سلامت و توسعه با مشکل جدی مواجه خواهد شد.
عناصر و مؤلفههای فرهنگ ایران معمولاً از سه آبشخور فرهنگ دینی و اعتقادی، فرهنگ ملی و فرهنگ غربی تغذیه میشوند و موارد زیادی وجود دارند که بین این عناصر تضاد وجود دارد ،به عنوان مثال ۳۰ ضرب المثل وجود دارد که در مقابل عنصر امر به معروف و نهی از منکر قرار دارد و از جمله این ضرب المثل ها میتوان به ضرب المثل «عیسی به دین خود موسی به دین خود» اشاره نمود.
برخی از ضربالمثلها در مقابل فرهنگ تعاون و همکاری قرار دارد به عنوان مثال «اگر شریک خوب بود خدا هم برای خود شریک میگرفت» از جمله این ضرب المثل ها میباشد.
در فرهنگ دینی کار و تلاش چون جهاد در راه خدا تلقی شده است اما برخی از ضرب المثل ها نظیر «تا کار کنی کار هست، تا بار بری بار هست» در تضاد با فرهنگ کار و تلاش است.
در کنار این موضوع اگر تضادها و گسستهای نسلی، تضادهای شهر و روستا، تضادهای حاشیه و متن، تضادهای زن و مرد، تضادهای گفتار و عمل و خصوصاً تضادهای سیاسی را بیفزاییم به عمق این موضوع که نیاز جدی جامعه گسترش فرهنگ وفاق، وحدت و همدلی است پی میبریم.
کشور ایران به لحاظ گستردگی و تنوع فرهنگی قومی زبانی جزو کشورهای کثیر المله است ،این موضوع توجه به عناصر مشترک فرهنگی برای افزایش وفاق و گسترش فرهنگ دینی و ملی ایرانی را ضروری میسازد که از آن تحت عنوان هویت دینی و ملی نامبرده میشوند.
در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش ایران نیز این موضوع به عنوان یک مقوله و جوهره اصلی مورد تأکید قرار گرفته است و در این راستا پرهیز از هویت تقلیلی و توجه به هویت ترکیبی ملی و دینی نکته بسیار مهمی است که باید به شکل ویژه مورد توجه قرار گیرد.
برای رهایی از سندرم آشفتگی و تضاد فرهنگی باید به این مقولات توجه نشان داد و هماهنگی و انسجام بین نهادها و سازمان های فرهنگی خصوصا دو وزارتخانه آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد اسلامی ،بسیار مهم و ضروری است که می تواند در قالب برنامه ها و فعالیت های مشترک به انجام رسد ،گسترش فرهنگ کتابخوانی با ایجاد میزهای کتاب شناسی در مدارس، ایستگاههای کتابخوانی، تجهیز کتابخانههای سیار، ایجاد نمایشگاه کتاب دانش آموزی و مسابقات کتابخوانی به شکل گروهی و خانوادگی از جمله موارد همکاری مشترک دو دستگاه میتواند باشد.
گردهمایی با موضوع کتابخوانی گروهی و خانوادگی یک فعالیت فرهنگی وفاق آفرین است که میتواند گسترش یابد.
در مطالعه اخیر مؤسسه مطالعات اقتصاد و صلح که در آن شاخص جهانی صلح را بررسی نموده است بین صلح جویی و مهربانی و مطالعه رابطه معناداری پیدا شده است ،در این گزارش مهربانترین کشورها ایسلند، دانمارک، اتریش، نیوزلند، سوئیس، فنلاند، کانادا، ژاپن، استرالیا و جمهوری چک بودهاند و قهرآمیزترین کشورها هم سوریه، عراق، افغانستان، سودان شمالی، کنگو، پاکستان، کره شمالی، روسیه و نیجریه بر شمرده شدهاند.
جالب اینکه ؛ ایران با بیش از ۶ میلیون نزاع خیابانی در سال و بیش از ۱۵ میلیون پرونده قضایی در سال گذشته رتبه ۱۳۸ را گرفته است.
در این گزارش در مجموعه اروپا آرامترین قاره جهان و آسیا دعوایی ترین قاره کره زمین گزارش شده است.
نتیجه گزارش نشان میدهد ۵ کشور آرام جهان در صدر کشورهای پر مطالعه قرار دارند و بدون استثنا سرانه مطالعه کشورهای خشونتآمیز و دعوا خیز بسیار پایین است.
بر اساس یافتههای این مطالعه اگر بتوانیم روزی ۳۰ دقیقه مطالعه مردم را بالا ببریم از سی و چهارمین کشور نزاع دوست دنیا به جمع ده کشور صلحدوست میپیوندیم .
نکته مهم این بررسی این است که مطالعه حالت ویروسی دارد و چنانچه یکی از افراد خانواده اهل کتاب و مطالعه باشد سایر اعضای خانواده بدان ویروس مبتلا میشوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از ثمرات انقلاب اسلامی خشکاندن و میراندن آبهای کشور به طور همه جانبه بود. یکی از جاهایی که در ایرانِ پس از انقلاب نابود شد، دریاچه ارومیه (رضائیه) بود. نقشه بعدی نابودگران پهنههای آبی کشور، دریاچه خزر (کاسپین بود و هست)، که با مقاومتهای علمی و اجتماعی مردمی تاکنون موفق به این کار نشدند و نخواهند شد. چرا که ارومیه آئینه عبرت تمامنماییست که در جلوی مردم قرار دارد و مردم اجازه چنین تعرضی را به دولتهای بیفکر کشور نخواهند داد.
در گزارش ها آمده است که پس از انقلاب اسلامی حدود ۱۰۰ سد در بالادست دریاچه ارومیه زده شد. این رودها رگِ آبرسان این دریاچه بودند که کمکم به کمک وزارت نیرو این رگها بسته شدند.
هزاران چاه غیر مجاز نیز پس از سال هشتاد و چهار در اطراف دریاچه ارومیه حفر شد. این چاهها برای آبدهی زمینهای کشاورزی حفر شدند. با تغییر الگوی کشت از حالت دیم به آبی و از کمآببر به پرآببر ( تبدیل زمینهای گندم و جو به باغات سیب و انگور) نیازهای آبی بیشتری طلبید و بدین ترتیب حفر چاهها تا زیر پلهی خانههای مردم راه یافت. این هم هدیه وزارت کشاورزی بود که به دریاچه ارومیه داد شد!
احداث پل سراسری در دریاچه ارومیه که در دولت نهم ( احمدینژاد) افتتاح شد، با بدترین توجیه ( کاهش فاصله بین تهران و تبریز و ارومیه و تبریز و کاهش مصرف بنزین)، از دلایل دیگر خشک شدن این دریاچه است. این هم هدیه وزارت راه به دریاچه ارومیه بود!
حالا دریاچه ارومیه که کمتر از ده سال به حالت نیمهجان درآمده بود، در حال کشیدن نفسهای آخر خود است. شاید هنوز هم راه نجاتی برای دریاچه ارومیه وجود داشته باشد.
اگر قرار است دریاچه ارومیه به حالت اولیه بازگردد باید به طور ضربتی تمامی سدهای بالادست ارومیه باز شوند تا آب به سمت دریاچه سرازیر شود. در مرحله بعد همه چاههایی که برای کشاورزی حفر شدهاند، پر شوند، تا سیستمهای زیرزمینی (آبی) این دریاچه فعال شوند تا آبهای رها شده از سدها صرف پرشدن حفرههای زیر زمینی نشود.
آزادراه شهید کلانتری (میان گذر) دریاچه ارومیه هر چه سریعتر برچیده و تمام مصالح آن خارج، تا آب وارد شده بتواند چرخش پیدا کند. چنانچه دولت فخیمه جمهوری اسلامی در پی زنده کردن دریاچه ارومیه است، باید دست از شعارگرایی مبنی فلان مقدار بودجه برای احیاء دریاچه در نظر گرفته شده است و ...) بردارد و این سه پیشنهاد مهم را فورا عملیاتی سازد. تعلل دولت در اجرای این پیشنهادها خطرات زیستمحیطی، اجتماعی و سیاسی_ امنیتی بزرگی در پی خواهد شد که بعدا به آن خواهیم پرداخت.
( کانال نویسنده )
« تمامِ ایرانیانی که اندکی آگاهی دارند، از عقب ماندگی کشور - به ویژه افول ایران از یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند به دولتی ضعیف و کوچک - نگران شدهاند. ریشهٔ انحطاط در کجاست؟ در اوایل قرن، روشنفکران میتوانستند ادعا کنند که مقصّرِ اصلی، مستبدینی بودند که نفعی پنهانی در بی سوادی و جهلِ مردمِ کشور داشتند. امّا در حقیقت بیست سال پس از حکومت مشروطه ما نمیتوانیم همان پاسخ را بدهیم. اکنون میدانیم که تقصیر اصلی نه بر گردنِ فرمانروایان بلکه فرمانبرداران است. آری، علّتِ اصلی توسعه نیافتگی در ایران و شاید در بیشتر کشورهای شرقی، تفرقه و اختلاف میانِ توده هاست.
نویسنده: احمد کسروی
علل اصلی عقب ماندگی
انتشار: روزنامهٔ پرچم ، ۱۳۲۱
***
امروز 17 مرداد مصادف با « روز خبرنگار » است .
رئیس دولت سیزدهم و مقامات ارشد این دولت به این مناسبت به تحریریه خبرگزاری صدا و سیمای جمهوری اسلامی رفته و از « برخی » تقدیر کرده اند .
« روزنامه ایران ، ارگان دولت » در شماره امروز خود ؛ صدا و سیمای جمهوری اسلامی را « رسانه ملی » نامیده است اما کسی نمی پرسد چگونه رسانه ای که از پول مردم تغذیه می کند اما « صدای مردم » نیست و به کسی هم پاسخ گو نیست ؛ متصف به صفت « ملی » می شود ؟
رئیسی می گوید : ( این جا )
« خبرنگاران و اهالی رسانه نقش مهمی در تبیین خواستههای مردم عزیزمان برای مدیران و دولتمردان و همچنین نقش مؤثری برای بیان دیدگاههای مسئولان برای مردم دارند. رسانه و اصحاب آن پل ارتباطی بین مردم و مسئولان هستند و باید تلاش شبانهروزی این عزیزان در عرصههای مختلف مدنظر قرار بگیرد. اصحاب رسانه نقش فعالی در دفاع مقدس داشتند و هرچه خبر و تصویر از آن دوران داریم، مرهون تلاش خبرنگاران و رسانه است.
حضور رسانه ملی و رسانهها در جهاد تبیین نقش مؤثری دارد و صداوسیما مرکز فرهنگ و فکر است. رسانهها در مقابله با جریانسازی دشمن و ترویج سبک زندگی ایرانی و اسلامی نقش مهمی دارند.
دولت در میدان عمل و اقدام است و تبیین عملکرد دولت بهعهده رسانههاست؛ البته شاید به این اقدامات نقدهایی هم وارد باشد ولی ما فرد منتقد را «بیشناسنامه» نمیخوانیم و معتقدیم باید حرف منتقد را شنید و دولت گوش شنوا دارد. اصحاب رسانه ممکن است تحلیل یا نظری داشته باشند و ما این را برای دولت نعمت میدانیم. انصاف جای خود را دارد و این انتقادها برای دولت مفید خواهد بود . »
آیا منطقی و عقلانی نبود که در عصر رسانه های دیجیتال و شبکه های اجتماعی ؛ رئیس دولت سیزدهم به جای که به یک مرکز دولتی برود و برای هم نوشابه باز کنند همه ی رسانه ها را با هر گرایش و طیف فکری یک جا جمع می کرد و با آنان به طرح پرسش و گفت و گو می پرداخت .
اگر واقعا صدا و سیما مرکز فرهنگ و فکر است پس این همه مشکلات و چالش های فرهنگی از کجا آمده و تا 45 سال استمرار یافته است ؟
اساسا ضریب نفوذ صدا و سیمای جمهوری اسلامی در داخل کشور تا چه میزان است و آیا این رسانه دولتی می تواند ادعای مرجعیت رسانه ای داشته باشد ؟
روزنامه ی ایران در صفحه نخست خود چنین می نویسد :
« خدا قوت دولت به رزمندگان جنگ رسانهای
پاسداشت مقام خبرنگار بهانهای شد تا مسئولان دولت در جمع اهالی رسانه جزئیات اغتشاشات پاییز 1401 و ویرانیهایی که از دولت گذشته به ارث رسیده را روایت کنند . »
شاید اگر گردانندگان این رسانه ی دولتی فقط اندکی « سواد رسانه ای » داشتند می فهمیدند که در دهکده جهانی و در جهان ارتباطات ، اصل نه بر جنگ و عِده و عُده بلکه بر اساس اصل « اقناع » مخاطبان است .
هر رسانه ای که بتواند با ارتباط گیری با همه مخاطبان و احترام به شخصیت شهروندی آنان بیش تر و بهتر « اقناع » نماید به مرجعیت رسانه ای دست یازیده و نیازی به بی راهه های میان بر نخواهد بود .
و نکته ی دیگر آن که دولت سیزدهم با علم و آگاهی به وضعیت گذشته سکان قدرت را به دست گرفته است .
این چه منطقی است که دائما به جای پاسخ گویی و مسئولیت پذیری دائما آدرس گذشته را بدهید و تقصیرها و کمبودها را به گردن قبلی ها بیندازید که دیگر تاریخ مصرف این گونه امور گذشته است ؟
به پرتال وزارت آموزش و پرورش سر می زنیم .
به این مناسبت وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم نشستی را به صورت مجازی با اعضای « خبرگزاری پانا » برگزار کرده است . ( این جا )
به نظر می رسد هم رئیس دولت سیزدهم و هم وزیر اش ترجیح می دهند تا در مکان های امن و قابل پیش بینی حضور پیدا کنند تا مبادا خدای ناکرده ، جرقه ای از « نارضایتی فراگیر جامعه » در دامن آقایان بیفتد .
رضامراد صحرایی با بیان اینکه باید در قالب شبکههای درهم تنیده از ظرفیت عظیم آموزش و پرورش بهره برد، چنین می گوید :
« وزارت آموزش و پرورش با داشتن خبرگزاری پانا به عنوان یک خبرگزاری دانشآموزی در حوزه تعلیم و تربیت، شبکهای منسجم از روابط عمومیها در سراسر کشور، تشکیلات سازمان نوسازی کشور، دانشگاه فرهنگیان و بیش از هزار مرکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، باید مرجع خبری حوزه تعلیم و تربیت باشد. شما که حتی تحمل یک گزارش انتقادی را ندارید و با استفاده ی ابزاری از دیگران و برخی مفاهیم و مناسک ایدئولوژیک سعی در توجیه ناکارآمدی و بی کفایتی خود دارید ؛ آیا بهتر نیست به جای سخنرانی در باب تربیت « دانش آموز خبرنگار » ؛ به فکر تربیت شهروندانی باشید که ضمن آگاه بودن به حقوق قانونی خود ، آراسته و مجهز به « تفکر انتقادی » باشند .
در این ایام بارها شنیدهایم که جنگ، جنگ ارائه و روایتها است و هرکسی روایت بهتری را ارائه کند موفقتر است.
در جهاد تبیین، اقدامات دستگاه تعلیم و تربیت در دولت مردمی را با حضور فعال در عرصه رسانه پیگیری خواهیم کرد »
این که وزیر آموزش و پرورش از قید « باید » استفاده می کند نشان می دهد که وضعیت آن چیزی نیست که مطلوب آقایان باشد .
به احتمال زیاد آقای صحرایی نمی داند و یا آگاه نیست که جامعه ی هدف روایت فردی و یا مقامی را در مورد وقایع می پذیرد که به او « اعتماد » داشته باشد وگرنه در هنگامه شکاف میان ستاد و صف ؛ معلمان کنش گر و مرجع برای حصول اعتماد نه به حرف ها که به کارها و اقدامات مستند بها می دهند .
در هفته های گذشته و همان گونه که پیش تر آمد ( این جا ) ؛ « نرگس کارگری » معلم اصفهانی و خبرنگار صدای معلم با رصدها و تلاش های شبانه روزی « گزینش اداره کل آموزش و پرورش اصفهان » و به دلیل آن چه « فاقد ضوابط عمومی » بیان شده از ادامه کار معلق و از اشتغال ایشان جلوگیری شده است .
محمدرضا ابراهیمی مدیرکل آموزش و پرورش اصفهان که انگار خبرنگاری در آموزش و پرورش را فقط در حد « دانش آموز» و و آن هم از یک مجرای کنترل شده و دولتی مانند پانا ارزیابی می کند - در حالی که همین دانش آموز حتی نمی تواند و یا می ترسد که یک گزارش انتقادی از مدرسه ی خود و اداره آموزش و پرورش تهیه کند – چنین می گوید : ( این جا )
« کسانی که در بزرگسالی مسئولیتپذیر و کاردان هستند در دوران دانشآموزی عضو تشکلهای دانشآموزی بودهاند، همچنین خبرنگارانی موفق هستند که خروجی خبرگزاری پانا بودهاند و این افتخاری است که عملاً تمرین و آمادهسازی دانشآموزان را برای دورههای بعدی زندگی جهت رسیدن به تمدن نوین اسلامی انجام میدهیم .
خبرنگاری که امانتدار واقعهای باشد ماندگار است و خلاف واقع نگوید و خبر را بهواقع منتقل کند تبیینگر است و به نوعی فرهنگساز است چراکه لازمه فرهنگ سازی تبیینگری است . » این چه منطقی است که دائما به جای پاسخ گویی و مسئولیت پذیری دائما آدرس گذشته را بدهید و تقصیرها و کمبودها را به گردن قبلی ها بیندازید که دیگر تاریخ مصرف این گونه امور گذشته است ؟
جناب مدیر کل !
شما که حتی تحمل یک گزارش انتقادی را ندارید و با استفاده ی ابزاری از دیگران و برخی مفاهیم و مناسک ایدئولوژیک سعی در توجیه ناکارآمدی و بی کفایتی خود دارید ؛ آیا بهتر نیست به جای سخنرانی در باب تربیت « دانش آموز خبرنگار » ؛ به فکر تربیت شهروندانی باشید که ضمن آگاه بودن به حقوق قانونی خود ، آراسته و مجهز به « تفکر انتقادی » باشند .
چه اگر این بود دیگر شاهد استبداد مدیران و این همه صرف انرژی و زمان برای خنثی کردن همدیگر و انسداد در مفهوم « حکمرانی خوب » نبودیم و مسیر در جهت هم افزایی برای فعلیت یافتن تربیت به معنای واقعی کلمه قرار می گرفت .
گروه گزارش/
« از کجا معلوم که قانون رتبه بندی معلمان هم سرنوشتی بهتر از قانون مدیریت خدمات کشوری داشته باشد و در نهایت لوث نشود ؟ »
این پرسش و هشداری بود که « صدای معلم » روز جمعه 26 آذر 1400 خطاب به وزارت آموزش و پرورش و سایر مقامات مطرح کرد . ( این جا )
هر چند این رسانه ی منتقد و مستقل در حوزه ی عمومی آموزش ایران روز جمعه ششم دی 1398 در گزارشی با عنوان « هشدار صدای معلم به وزارت آموزش و پرورش در مورد اجرای رتبه بندی معلمان ؛ با صلاحیت های حرفه ای معلمان و آینده نظام آموزش حرفه ای آنان بازی نکنید ! » چنین نوشت : ( این جا)
« به نظر می رسد گوش شنوایی برای شنیدن انحرافات در این سیستم ناکارآمد با مدیرانی ضعیف و غیرعلمی که نگاه شان به مسائل تعلیم و تربیت صرفا " اداری " است وجود ندارد . این مدیران غیرپاسخ گو با تصمیمات نسنجیده و غیرکارشناسی ، هزینه هایی را بر سیستم آموزشی تحمیل می کنند که به نظر می رسد جبران آن بسیار دشوار و حتی ناممکن خواهند بود . احاله همه امور از صفر تا 100 رتبه بندی معلمان و احراز صلاحیت های حرفه ای معلمان به سامانه ای غیراستاندارد و غیرشفاف که روایی و اعتبار آزمون های آن از هر جهت مورد پرسش و ابهام است ، با کدام عقل سلیم و منطق کارشناسی و آموزه های مدیریت علمی مطابقت دارد ؟ علی رغم تعریف و تمجید دائم مسئولان وزارت آموزش و پرورش در سطوح مختلف جالب است بدانیم که در این ساختار هیچ جایگاهی برای " گروه های آموزشی " تعریف نشده است !
« صدای معلم » برای چندمین بار تاکید و تصریح می کند بدون تاسیس و تعریف " سازمان نظام معلمی " با رویکرد استقلال هر گونه تصمیم گیری و برنامه ریزی در این موارد به نتیجه ای نخواهد رسید . »
« مجتبی هاشمی » که هم زمان در دو سمت ستادی « مدیرکل ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش » و « رئیس مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش » فعالیت می کند و مشخص نیست با توجه به حجم سنگین و موقعیت راهبردی این دو بخش ؛ میزان کارایی و اثربخشی ایشان چقدر است در گفت و گو با تسنیم چنین می گوید :
« کارگروههای رسیدگی به اعتراضات در سطح مناطق تشکیل شدند آن هم بهدلیل نوع شناختی که منطقه آموزش و پرورش از نیروهای خود دارد چون یکی از پرسشها و اعتراضات معلمان این بود که چه افرادی آنها را ارزیابی کردهاند بنابراین در کارگروههای رسیدگی به اعتراضات، افرادی که در مجموعه ادارات آموزش و پرورش، تصمیمگیر هستند و نسبت به مدیریت مناطق آشنایی کامل دارند، وظیفه رسیدگی به اعتراضات را بهعهده دارند .
هاشمی درباره اینکه "آیا تعیین رتبه معلمان با توجه به سقف اعتبار تعیینشده برای رتبهبندی انجام میشود؟" گفت: این موضوع در جلسات کارشناسی مورد بحث قرار گرفته است، مجلس هم معترف است در قانون رتبهبندی یک تعارض وجود دارد آن هم بدین صورت که از یک سو با سقف اعتبار مالی مواجه هستیم از سوی دیگر باید به رتبههای استحقاقی افراد هم توجه داشت و اجرای آنها بهصورت همزمان امکانپذیر نیست! سیاست وزارت آموزش و پرورش این است که بر رتبه استحقاقی افراد تمرکز کند و هماکنون در مرحله پاسخ گویی به اعتراضات اگر متوجه شویم حقی از فردی تضییع شده است قطعاً حق او اعطا خواهد شد و در مصوبات هیئت ممیزه این موضوع ذکر شده است و بحث مالی آن باید تأمین شود . »
البته آقای هاشمی در این گفت و گو به موارد دیگری هم اشاره کرده است که در جای خود مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت .
پس از ابلاغ قانون رتبه بندی معلمان و کش و قوسی مدیدی که در نوشتن آیین نامه و اجرای آن رخ داد و نیز پس از آن که احکام رتبه بندی برای معلمان صادر گردید ؛ بسیاری از کنش گران و نیز معلمان مدارس بر این باور بودند که پاشنه ی آشیل اجرای این قانون ، منابع مالی آن است و احکام معلمان بدون ارزیابی واقعی و درست صلاحیت های حرفه ای آنان صورت گرفته است . مقامات وزارت آموزش و پرورش می گویند که چون این اول کار است ؛ به تدریج معایب این قانون و آیین نامه رفع و اصلاح خواهند شد در حالی که بررسی و مرور تجارب پیشین و نوع عملکرد مسئولان فقط بر تنور بی اعتمادی و نارضایتی می دمد با تاکید بر این که خشت اول را کج بنا نهاده اند .
در واقع ؛ وزارت آموزش و پرورش در یک ظرف زمانی کوتاه اقدام به مهندسی ناشیانه رتبه بندی معلمان بر اساس بودجه در اختیار خود کرد و اکنون این مقام دو شغله وزارت آموزش و پرورش این گمان معلمان را تایید کرده است .
البته همان زمان وزارت آموزش و پرورش در این موارد شفاف برخورد نکرد و در مورد انتقادات کارشناسان مستقل سکوت اختیار کرد .
پرسش این است که آیا نمایندگان مجلس شورای اسلامی و خیل عظیم کارشناسان ستادی متوجه این تعارض نشدند ؟
آیا وزارت آموزش و پرورش می داند که به واسطه اجرای غلط ؛ ناشیانه و ناقص قانون رتبه بندی معلمان چه جفایی را در حق معلمان روا داشته و چه خیانتی به آینده نظام آموزشی ایران کرده است ؟ آیا این تحقیر معلمان نبود ؟
معلمی که بر اساس صلاحیت های حرفه ای و شغلی خود به صورت واقعی ، علمی و میدانی ارزیابی نشده است چگونه می خواهد در حرفه ی خویش موفق بوده و وظایف خود را درست انجام دهد ؟
« تعارض » میان سقف اعتبار مالی و رتبه های استحقاقی » اساسا چه ارتباطی به معلمان دارد ؟ معلمانی که بر خلاف سایر نظام های آموزشی توسعه یافته و حتی در حال توسعه از تشکیل یک تشکیلات حرفه ای مستقل و پاسخ گو محروم هستند ؟
مقامات وزارت آموزش و پرورش می گویند که چون این اول کار است ؛ به تدریج معایب این قانون و آیین نامه رفع و اصلاح خواهند شد در حالی که بررسی و مرور تجارب پیشین و نوع عملکرد مسئولان فقط بر تنور بی اعتمادی و نارضایتی می دمد با تاکید بر این که خشت اول را کج بنا نهاده اند .
آیا آن فرهنگیان نخبه که چندی پیش گرد وزیر آموزش و پرورش جمع شدند تا علل بی سوادی دانش آموزان ایرانی را در آزمون های معتبر بین المللی مورد بررسی و تدقیق قرار دهند متوجه این مساله نشدند و فریاد سر ندادند که بدون معلم حرفه ای ، اصلا آموزشی در کار نخواهد بود ؟ و معلم ناراضی در سیستم بهره وری و کارایی نخواهد داشت ؟
منطق و عقلانیت ایجاب می کرد که وزارت آموزش و پرورش بر اساس همان قانون و آیین نامه ای که مصوب شده است رتبه های واقعی معلمان را مشخص می کرد . آیا وزارت آموزش و پرورش می داند که به واسطه اجرای غلط ؛ ناشیانه و ناقص قانون رتبه بندی معلمان چه جفایی را در حق معلمان روا داشته و چه خیانتی به آینده نظام آموزشی ایران کرده است ؟ آیا این تحقیر معلمان نبود ؟
اگر هم بعدا مشکلی در حوزه منابع مالی وجود داشت ؛ می باید که شفاف و صادقانه آن را بیان می کرد و به دنبال مسیر و راهی برای حل مساله می گشت .
چگونه می خواهید « اعتماد معلمان » که مهم ترین و بزرگ ترین سرمایه در نظام آموزشی است را دوباره احیا کنید ؟
ماده ۱- در اجرای جزء (۲) بند «الف» ماده (۶۳) قانون برنامه پنج ساله ششم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۳۹۵/١٢/١۴ و به منظور افزایش کیفی فرآیند تعلیم و تربیت، اعتلای کرامت و منزلت اجتماعی معلمان، استقرار نظام پرداخت ها براساس تخصص و شایستگیها، عملکرد رقابتی معلمان، مهندسی نیروی انسانی، توسعه مستمر و نظام مند شایستگیهای عمومی، تخصصی، حرفه ای و تربیتی و کیفیت عملکرد معلمان، تقویت انگیزه و رضایت مندی شغلی و ارتقای تعهد و تقویت هویت حرفه ای معلمان براساس نقشه جامع علمی کشور و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، نظام رتبه بندی معلمان مطابق مواد این قانون تعیین و اجراء می شود.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
سه شنبه 27 تیر ؛ گزارشی با عنوان « هنرستان فنی سروش اصفهان را دریابید ! » در « صدای معلم » منتشر گردید . ( این جا )
امروز 14 مرداد ؛ اداره کل آموزش و پرورش اصفهان اطلاعیه ای در این مورد صادر کرده است .
در بخشی از گزارش صدای معلم که همراه با تصاویر متعدد است چنین آمده بود :
« اخبار و گزارش های رسیده به « صدای معلم » حاکی از آن است که بخشی از حریم هنرستان فنی سروش واقع در ناحیه 4 آموزش و پرورش اصفهان دیوار کشی شده و به همسایه آن یعنی امام زاده شاه میر حمزه اضافه شده است .
این هنرستان یکی از قدیمی ترین و بهترین هنرستان های کشور می باشد .
یکی از دانش آموزان در این رابطه به « صدای معلم » می گوید :
« چند سال پیش ورزشگاه این هنرستان گرفته شد و دور آن دیوار کشیده شد اما به بچه های هنرستان اجازه ی ورزش کردن را نمی دهند . البته بابت آن اجاره دریافت می کنند .
وی در پاسخ به این پرسش که آیا امیدی به تحرک مسئولان آموزش و پرورش دارد چنین پاسخ می دهد : آنان به فکر ما نیستند و فقط به دنبال حفظ پست و مقام شان هستند . امیدی به آنان ندارم .
م . الف از پرسنل اداری به « صدای معلم » می گوید :
« البته پس از آن قسمتی از این هنرستان نیز جدا شده و به عنوان پارکینگ اداره آموزش و پرورش مورد استفاده قرار گرفته است .
همچنین قرار شده بخش هایی از این هنرستان به امام زاده اضافه شود .
تاکنون واکنش خاصی نه از سوی اداره آموزش و پرورش ناحیه 4 و نیز مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان به این وضعیت مشاهده نشده است و در برابر دیوار کشی سکوت کرده اند .
این در حالی است که در لایحه ی برنامه هفتم توسعه ذیل ماد 88 ( کیفیت و عدالت تربیتی ) وزارت آموزش و پرورش با همکاری سایر دستگاه ها مکلف شده است تا پایان سال اول برنامه این مهم را جامه عمل بپوشاند ... »
اداره کل آموزش و پرورش اصفهان مطالبه ی رسانه و شفاف سازی در برابر افکار عمومی را « بروز برخی شایعات » خوانده است.
همچنین این اداره کل در اطلاعیه ی خود اقرار می نماید که در سالهای گذشته و پیش از استقرار دولت جدید نیز، ادارهکل اوقاف و امور خیریه درحالیکه فضای آموزشی یکی از معضلات و چالشهای اساسی آموزش و پرورش در شهر اصفهان بوده است، با توجهبه وقفی بودن برخی مدارس به علت عدم پرداخت اجارهبها، فضاهای آموزشی و مدارسی همچون مریم بیگم، حاتم بیک، چمران، تعاونی آموزش و پرورش ناحیه ۴ شهر اصفهان را از تملک آموزش و پرورش خارج ساخته است.