گروه استان ها و شهرستان ها/
آن چه در زیر می آید شرح چگونگی برخورد سرپرست اطلاع رسانی و روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران به روایت یک معلم است .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای توضیح مقام مربوط اعلام می کند .
گروه رسانه/

« شما مطالبه گرید. مطالبه گری یعنی آدمی بیاید و شما پشت او بایستید و بتواند مطالبات شما را پیگیری کند »
مسعود پزشکیان
با وجود گذشت چند روز از صدور بیانیه ی دوم توسط جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش ( این جا ) همچنان پرسش ها و ابهامات در مورد فرآیند انتخاب وزیر آموزش و پرورش در دولت پاسخ گوی مسعود پزشکیان به قوت خود باقی است .
در روزهای اخیر اخباری از تدوین « شاخص » و « بررسی مصادیق » توسط کمیته ای می رسد که اساسا ماهیت این کمیته مشخص نیست . این که اعضای این کمیته خودشان بر اساس کدام « شاخص ها » و « مترهای قابل سنجش و اندازه گیری » تعیین شده اند ؟
مگر می شود افرادی که خودشان نامزد وزیر آموزش و پرورش در دولت پزشکیان هستند تصمیم گیر در مورد گردش کار و فعالیت چنین کمیته ای باشند ؟ به ویژه آن که بعضا افرادی متولی تعیین وزیر آموزش و پرورش شده اند که از گردانندگان مدارس غیر انتفاعی بوده و اعتبار تصمیم های آینده را در برابر مساله چالش برانگیز « تعارض منافع » قرار می دهد .
آیا کسانی که عملکرد و پیشینه ی قابل دفاعی در گذشته و در مناصب قبلی نداشته و خودشان جزئی از بحران و چالش های فعلی نظام آموزشی هستند ؛ قرار است امتداد « صداقت » رئیس جمهور منتخب در انتخابات نفس گیر اخیر باشند ؟

افراد مستقر و تصمیم گیر در کمیته ی مذکور در دولت سیزدهم در کجای مدار « نقادی وضعیت موجود » قرار داشته اند جز آن که با « سکوت » و « انفعال » شان مهر تاییدی بر روند و عملکرد گذشته بوده اند ؟ و موجب یاس و ناامیدی بخش قابل توجهی از جامعه شده اند ؟
در نشست دوم مسعود پزشکیان با فرهنگیان و در موسم کارزار انتخاباتی ، « علی اصغر فانی » فهرستی از انتظارات و مطالبات را بیان کرد . ( این جا )

آقای پزشکیان هم بر اساس گفته های فانی قول ها و تعهداتی را در برابر رسانه ها و حاضران بیان کرد .
پرسش ما این است :
فانی که در آن نشست به عنوان « رئیس شورای سیاست گذاری مسعود پزشکیان » معرفی شد ؛ اکنون دقیقا کجا هستند و قرار است تعهدات داده شده را کدام گروه و یا کمیته پی گیری کرده و به معلمان و جامعه منتظر و ناامید گزارش کار بدهند ؟
پرسش ما این است که چرا نشست های این کارگروه پشت درهای بسته برگزار می شوند و « رسانه های مستقل » به عنوان « رکن چهارم دموکراسی » مشارکت داده نمی شوند ؟
ما پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش بر این باوریم که اصل تشکیل کار گروه های تخصصی برای تعیین وزیر منطقی و پسندیده است و روزنه ای برای حرکت به سوی امر مهم « نهاد سازی » و « جامعه مدنی » . اما بیم آن می رود در صورت تداوم روش های غلط گذشته و تکرار آدم های فرصت طلب و فاقد مقبولیت گذشته ؛ کل مساله لوث شده و جامعه مطالبه گر از حرکتی که شروع کرده مایوس شود .
در این صورت همه چیز را باخته ایم .

به هیچ وجه دیگر نمیشود مردم را به انتخاباتی دعوت کرد که بن بستها را پایان دهد .
جمعی از پرسش گران وکنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- اسماعیل جعفری
- شهرام جمالی
- سیدمرتضی حسینی
- محمد حیدری
- کامران رحیمی
- سیما زنجانی
- علی زینلی
- مهدی سورگی
محمدرضا شهریاری
- سیدهادی عظیمی
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- علیرضا کاشفی
- نرگس ملک زاده
- سیدکاظم موسوی جراحی
- سعاد موسوی شرقی
- حمزه علی نصیری
- شیرین یوسفی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اوضاع رقتبار امروز آموزش و پرورش، حاصل سوءمدیریت و خباثت و خیانت مدیران دیروز است. در دهههای اخیر همواره شاهد اُفت آرام و مدام کیفیّت آموزشی و نارضایتی مردم از کارکرد مدارس بودهایم. این در حالی است که در پی همگانی شدن آموزش و گسترش دانش و آگاهی در دهههای ۴۰ و ۵۰ و حتی اوایل دهه ۶۰، نشانههای امید به بهبود همه جانبه از طریق آموزش و پرورش و لبخند رضایت از مدارس در چهرهی مردم موج میزد. اما اینکه چرا و چگونه آن همه امید و رضایت تدریجاً جای خود را به یأس و ناخشنودی داد، به اُفت کیفیّت آموزشی و خروجی بیفایده و رفتار زیانده مدارس برمیگردد. اُفتی خسارتبار که در واقع آواری قابل رویت از سقوط آموزش و پرورش از سرستونهای بلند و خوشنقشِ دروغ است.
این یادداشت بر آن است که سهم مدیران دروغگو و دغلباز و آمارساز در نابودی کیفیّت آموزشی را با ذکر نمونه، مکشوف و خطر دروغگویانِ دارای رزومهی پر و پیمان! را گوشزد نماید.
در اواخر دههی هفتاد و اوایل دههی هشتاد مورد داشتیم که به یمن برخورداری از سیمای سیستم پسند و حاکمیت نظام اداری ظاهر بین و با دخالت و سماجت و حمایت افراد خارج از سیستم آموزشی، خیلی سریع مسیر ترقی را پیمود و از مربی گری پرورشی در مدرسه به وردستی حراست اداره رسید و بعد، به ریاست اداره آموزش و پرورش شهرستانی محروم و فقرزده منصوب شد تا دوره ی آزمون و خطا را بیدردسر در آنجا سپری کند و رزومهای به ثبت رسانَد و موقعیتهای بهتر برایش پدید آید که آمد! او در آن جایگاهها به زودی به راز و رمز ارتقاء در سیستم کمیتگرای آموزش و پرورش پی برد و شدیداً به آمارسازی و عددسازی روی آورد طوری که از همهی معلمان منطقه درصد قبولیِ بالایی میخواست و بر سر این موضوع، حتی با تک تک معلمان به طور انفرادی وارد چانهزنی میشد. حتی معلمان سرسخت را که نمیخواستند به راحتی تسلیم شوند و کیفیّت را فدای کمیّت کنند، در پشت درِ بسته اتاق ریاست لای منگنه میگذاشت و اقناعشان میکرد که به خواستههایش تن دهند! اما پروژه خود را چنان با دقت و ظرافت پیش میبرد که جای افزایش برای سال یا سالهای بعدی نیز باقی بماند و روند رشد نمودارهایش همواره سیر صعودی داشته باشند و دفعتاً سر به سقف صد نسایند و به بنبست نرسند و یا دچار نوسان افت و خیزِ رتبه سوز نگردند.

جالبتر اینکه وی هر مقدار افزایش سالانهی درصد قبولی را -که اغلب تحت فشار مستقیم خودش محقق میشد- رشد کمّی مینامید و برای اعتباربخشی به اعداد و ارقام ساختگی و رشد فرمایشی و نمودارهای نمایشی خود، سند دیگری از معلمان میخواست و در موقع چانهزنی بر سر درصد قبولی، به آنان القا میکرد که در بذل و بخشش نمره، در اعداد ۱۱،۱۰ متوقف نشوند و نمرات بالاتر اعطا کنند که نه تنها هیچ خرجی ندارد، بلکه آنها را از انگ و ننگ کمیّتگرایی هم مصون میدارد! وی افزایش میانگین نمرات کلاسی و مدرسهای و منطقهای را رشد کیفی قلمداد میکرد و در نزد فرادستان، ژست مدیریت بینقص به نمایش میگذاشت و امتیاز نیز میگرفت.

غافل از آن که :
مدرسه جای علماندوزی و مهارتآموزیست نه ترسیم نمودارهایی با ستون های بلند.

او در تمام سالهای خدمت خود مدیر ماند و به سمت مدیرکلی هم رسید. امروز یکی از حیاتیترین اقداماتی که باید در حوزه آموزش و پرورش انجام پذیرد، نجات نهاد رسمی تعلیم و تربیت از آفات دروغ است.
میتوان او را یکی از معدود پیشگامان تخریب کیفیّت آموزشی از طریق ترغیب زیر دستان به کمیّتگرایی دانست. او و امثال او در سراسر کشور دانسته یا ندانسته، کیفیّت آموزشی را سالها با تیغ آمارهای جعلی و دروغین بر پای کمیّتهای پوچ و بیارزش ذبح کردند تا مستندات لازم برای ارتقاء در این سیستم کمیّتگرا را جمع و برای خود رزومهسازی کنند.
این چنین افرادی، چه بسا بسیار پاکدست هم باشند و دست و دهان خود را به مال ناپاک نیالایند اما این فقط حرص نان نیست که انسانها را به ماراتن تصاحب پست و مقام فرامیخواند. بلکه محرکی قویتر از آن نیز وجود دارد که روان برخی از انسانهای فاقد صلاحیت را درگیر خود میکند؛ و آن، شهوتِ شهرت و سائقهی کسبِ نام و نشان است.
مورد داشتیم که آرزو میکرد فقط شایعه شود که او فرماندار میشود و بعد، از پست ریاست عزلش کنند!! جالب است که استارت چنین شایعاتی را هم خودش میزد و حرف در دهان افراد میگذاشت و بهره برداری لازم را هم میکرد.

امروز یکی از حیاتیترین اقداماتی که باید در حوزه آموزش و پرورش انجام پذیرد، نجات نهاد رسمی تعلیم و تربیت از آفات دروغ است. این، ممکن نیست مگر با پالایش و پیرایش نظام آموزشی از سلطهی دروغ گویان و تفکّرات کمیّتگرا و خودداری از سپردن سکان این نهاد زیربنایی به افرادی که برای ارضای نفس شهرتطلب خود و کامروایی فردی دست در آمار و ارقام میبرند و در عددسازیهای دروغین ید طولایی دارند.
امروز بدون تردید آموزش و پرورش کشور به یک جراحی دردناک نیاز دارد؛ اولاً رسالت ستادی وزارت باید به تیمی سپرده شود که تنها دغدغهشان مطابقت دادن خدمات آموزشی و پرورشی با نیازهای واقعی جامعه و برقراری رابطه معنادار بین محتوا و کاربرد و برآورنده خواست مردم باشد؛ آموزش و پرورشی که تولید مهارت کند و اشتغال آفریند و به بهرهوری در فناوری و تولید بینجامد. همان چیزی که درستترین تعبیرش، کیفیّت است که رضایت گیرندگان خدمات آموزشی نیز در آن است.
چون روز روشن است دلیل اینکه مردم برای دریافت خدمات آموزشی مورد نیاز خود به آموزشگاهها و کارگاه های خارج از سیستم آموزش و پروش پناه میبرند، این است که کمترین رضایت نیز از طریق آموزههای مدرسه حاصل نمیشود. چرا که همه چیز در مدرسه در کمیّتها خلاصه شده و از کیفیّت مورد انتظار مردم خبری نیست.
اما کمیّتگرایی در آموزش و پرورش فقط به موضوع نمره و درصد قبولی خلاصه نمیشود.

وقتی کار انجام نمیگیرد اما نمودارها سر به آسمان میساید، وقتی کسی به خاطر برجای ماندن رسالت ذاتیاش بازخواست نمیشود، وقتی مهارت در ارائه مستندات دروغین امتیاز میآورد، میتوان از مهارت دستکاری در تمام معیارها و مؤلفهها و شئونات مدرسه بهره برد. کمبود مدرسه و کلاس درسی به اندازهی سه-چهار برابر مدارس و کلاسهای فیزیکی موجود و باب شدن مدارس دو نوبته و تراکم ۴۰ نفره کلاسهای درسی نیز حاصل همین تفکر کمیّتگراست که همواره رویکرد صرفهجویانه نسبت به هزینههای آموزش و پرورش داشته و سهم سبد تربیتی را قطع کرده و مدارس را فقیر و مفلس نموده و بستر تربیت را پیوسته کوچک و کوچکتر کرده است.

کمبود دهها هزار نفری معلم نیز ثمره شوم همین تفکر است. انباشت مواد درسی متعددِ غیرکاربردیِ غیرضرورِ مزاحم در برنامه آموزشی نیز از شاهکارهای ذهنی صاحبمنصبان کمیّتگراست. آنها با اتکا به ذهن کمیّتگرای خود گمان میکنند که هرچه تعدد مواد درسی بیشتر باشد، برنامه آموزشی نیز غنیتر خواهد بود غافل از اینکه لازمهی دست یابی به کیفیّت بالا در آموزش و یادگیری هر مطلب و مهارتی، داشتن حق انتخاب آزاد و تمرکز بر موارد محدود و معدود است. بنابراین برای بازگرداندن کیفیّت به نهاد آموزشی، تنُک کردن برنامه آموزشی و حذف مواد و محتوای مزاحم نیز از ضروریترین و فوریترین اقداماتیست که در جراحی آموزش و پرورش کشور باید مد نظر قرار گیرد.

اکنون شنیدهها حاکی از این است که در آستانه تشکیل کابینه دولت جدید، افرادی از قماش کیفیّتستیزان برای جلوس بر صندلی وزارت آموزش و پرورش خیز برداشته و با اتکا به رزومههای استوار بر ستونهای بلندِ نمودارهای دروغین، در حال شایعهپراکنی و خودنمایی هستند.
لذا از رئیس جمهور محترم منتخب که با شعار تحولخواهی و اصلاح امور، اعتماد مردم را به خود جلب کرده است، انتظار میرود که فرصتطلبانِ جویای نام و نان را به کابینه راه ندهند و از کمیّتگرایانی که با آمارها و نمودارهای دروغین برای خود رزومهسازی نموده و کیفیّت آموزشی را زیر آوار سرستونهای خوشنقش خود دفن کردهاند، حذر کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

این روزها و در گروه ها و کانال ها ، به کرات سخن از « مطالبه گری » به میان می آید .
به واقع ؛ مطالبه گری چیست ؟ و چه کسی را مطالبه گر می نامند ؟
8 سال پیش در یادداشتی با عنوان : « کنش گری در آموزش و پرورش ؛ معلم کنش گر کیست ؟ » نوشتم : ( این جا )
« در ابتدا لازم است برای روش تر شدن این مفهوم تعریفی از « کنش گری » ( Activism ) ارائه شود .
کنش گری یا اکتیویسم به فعّالیّتهای مختلف در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و یا زیست محیطی با هدف ایجاد تغییر در این سامانهها گفته میشود. فعالیتهای مرتبط با کنش گری گستره وسیعی دارند و از نوشتن نامههای سرگشاده به روزنامهها و سیاست مداران تا برگزاری کارزارهای سیاسی ، بایکوت اقتصادی، راهپیمایی خیابانی، اعتصاب، تحصن و اعتصاب غذا را شامل میشود.
می توان گفت ؛ معلمی که نسبت به وضعیت موجود بی تفاوت نبوده و برای رسیدن به نقطه مطلوب فعالیت می کند ، « کنش گر » نامیده می شود .

معلمی که به دنبال تغییر است و نسبت به وقایع و رخدادهای آموزش و پرورش تحلیل دارد ؛ کنش گر است .
اما در این فرآیند ، آن چه می تواند « کنش گری » را به یک مفهوم و یا سازه اثرگذار تبدیل کند ؛ تعیین و تبیین هدف و حرکت و مطالبه گری بر اساس هدف است .
این نقطه ، می تواند محل مناقشه و نزاع میان فعالان این حوزه گردد .
معلمی که در مورد مشکلات آموزش و پرورش و حتی درس خود نامه می نویسد و آن را منتشر می کند و یا در « رسانه » فعالیت می کند کنش گر است .
« کنش گری » و « مسئولیت پذیری » ارتباط مستقیمی با یکدیگر دارند .

معلمی که نسبت به وضعیت موجود بی تفاوت نیست و در جریان روزمره آموزش و پرورش و مدرسه استحاله نشده است و به دنبال کسب « هویت شغلی و سازمانی » خویش است می تواند در حوزه « کنش گری » طبقه بندی شود . در جامعه ی توده ای همانند زمینی که از پوشش گیاهی تهی شده امکان هر گونه خطر و فاجعه ای پیش بینی می شود .
اما نکته مهم آن است که کنش گری در آموزش و پرورش و در میان معلمان تا چه حد عمومیت داشته و آیا کنش گری به یک فرهنگ سازمانی تبدیل شده است ؟
تعداد معلمانی که به خاطر مشکلات خویش و نیز آموزش و پرورش در حوزه « نویسندگی » فعال هستند چقدر است ؟
همچنین معلمانی که در حوزه « تشکل » به کنش گری می پردازند چند درصد از کل جامعه فرهنگیان کشور را شامل می شوند ؟
متاسفانه آمار دقیقی از تعداد فرهنگیان و معلمانی که در حوزه « نویسندگی و رسانه » فعالیت می کنند در دست نیست .

نگاهی به میزان نوشته ها و آثار در رسانه های مکتوب مانند روزنامه ها و نیز سایت های معلمی نشان می دهد که متاسفانه این آمار پایین بوده و رضایت بخش نیست .
البته منظور در این جا نوشته ها و آثاری است که به منظور حل مساله و نیز تغییر وضعیت موجود صورت می گیرد .
در همایش بررسی موانع فعالیت سازمانهای مدنی در ایران که با حضور مقصود فراستخواه جامعه شناس ،بهمن کشاورز، حقوقدان، محمد کیانوشراد، نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی، کمال اطهاری، اقتصاددان و سعید دهقان، وکیل دادگستری در در دی ماه سال 1394 برگزار گردید؛ موضوعات مهم و راهبردی مطرح گردید که به برخی از آن ها اشاره می شود :
" * در کشور ما تعداد سازمانهای مردم نهاد به نسبت جمعیت کشور، نسبت یک درصد دارد، در صورتی که در کشوری مثل کنیا، این رقم شش درصد است.

* طبق اعلام مرکز آمار ایران در سال ٨٣ تعداد هفتهزار و ٩٥٣ سازمان مدنی در کشور وجود داشت که حدود ٢٩١ هزار نفر در آنها مشغول به کار بودند که از این تعداد، نزدیک به نیمی از آنها را بانوان تشکیل میدادند.
*در سال ٩٤ جمعیت ایران حدود ٧٨ میلیون نفر است که ٢٩١ هزار نفر از آنها با نهادهای مدنی ارتباط دارند که این تعداد کمتر از نیمدرصد جمعیت ما را تشکیل میدهد » .
این وضعیت می تواند قابل تعمیم به جامعه آموزش و پرورش و معلمان هم باشد .
می توان این گونه نتیجه گیری کرد که کم تر از نیم درصد از جامعه بزرگ معلمان در تشکل ها فعالیت دارند !
البته در این نوشتار در پی یافتن دلیل و یا چرایی این وضعیت نیستیم .
اما نکته مهم آن است که در این جامعه نیم درصدی تشکل های فرهنگی نیز رویه و یا تئوری مشخصی برای کنش گری اقتضایی و یا واقع بینانه وجود ندارد !
وقتی در جامعه ای مفاهیم و ساز و کارهایی مانند تحزب ، تشکل و کار گروهی نباشند ؛ وضعیت آن جامعه و تحلیل چرایی رفتارهای افراد پیچیده و غیر قابل پیش بینی و حتی متناقض می شود .

جامعه ی دموکراتیک ، زنده و پویا نیازمند نهادهایی است که مهم ترین برآیند و محصول قابل مشاهده ی آن ، بروز و ظهور « رفتارهای مدنی » در رفتار و کنش شهروندان آن است .
وقتی جامعه ای از این « ستون ها » مانند احزاب و رسانه های حرفه ای تهی باشد کار آن گره می خورد و ممکن است در نهایت با « انسداد و بن بست » مواجه شود .
وضعیتی که مهم ترین نمود و نماد آن ناامیدی و ترس خواهد بود .
فرآیند مطالبه گری در یک جامعه هم عمدتا توسط این دو نهاد یعنی رسانه و حزب تعریف و پردازش می شود .
عصاره و شاکله کار گروهی در خانواده و مدرسه پایه ریزی ، تمرین و محکم می گردد و جامعه و فرصت های سیاسی و اجتماعی مهم ترین محل برای بروز آن می شود .

با این وجود و با گذشت بیش از چهار دهه نه نظام حکمرانی به این مساله مهم پرداخته و حتی موانعی در برابر ایجاد و گسترش آن ایجاد کرده و نه کلیت جامعه انگیزه ، حوصله و یا جدیت لازم را برای ورود به چنین موضوعات و مباحثی را از خود نشان داده است .
برای توجیه این کم کاری و مسئولیت گریزی هم به انواع بهانه های ریز و درشت استناد می کند در حالی که مهم ترین دلیل « نداشتن اراده » است .
در جامعه ی توده ای همانند زمینی که از پوشش گیاهی تهی شده امکان هر گونه خطر و فاجعه ای پیش بینی می شود .
در انتخابات اخیر که شبکه های مجازی و اجتماعی مهم ترین و راهبردی ترین آوردگاه فکری و لجستیکی جامعه ی درگیر این موضوع بود سعی کرد تا آن خلاء تاریخی را فقط برای « حصول نتیجه » پر کند .
گروه ها و کانال های زیادی از قبل و یا جدید ایجاد شده و سعی در ایجاد موج و کنش در جامعه می کردند .
جامعه قطبی شده ایران بدون داشتن فکت های مهم و قابل اتکاء برای پیش بینی نتیجه نهایی از هر ابزاری برای « حساس » کردن گروه های مختلف اجتماعی استفاده کرد تا ایده ی خود را به عنوان ایده کامل و کارآمد معرفی کند و آنان را وادار به کنش نماید .

اما پرسش این است که این گونه روش ها و مسیرها در حالی که به تدریج به بخش بی تفاوت های مطلق جامعه ایران افزوده می شود تا کی و کجا کارایی خواهند داشت ؟
به عنوان مثال ؛ در فقدان عناصر دموکراسی و کنش گری ( مطالبه گری ) حرفه ای و واقعی ، جامعه ی حساس شده باید منتظر اظهار نظرها و واکنش چیزهایی مانند سلبریتی ها و چهره ها باشد . سلبریتی هایی که بعضا و یا عمدتا خودشان هم تحلیل درست و یا واقع بینانه ای از « وضعیت موجود » نداشته و « نقطه ی مطلوب شان » هم مرز چندانی با توهم و رویا پردازی ندارد .
و از آن که در جامعه ی ما مسئولیت پذیری و پاسخ گویی جایگاهی ندارد ؛ چگونگی ادامه مسیر و مطالبه گری مدنی هم توسط این چهره ها برای مردم باز نمی شود و از کنار آن عبور می کنند .
اکنون مسعود پزشکیان در پس آن صحنه ها و کش و قوس ها ؛ رئیس جمهور ایران شده است .
اکنون مهم ترین دغدغه ی طرفداران و حامیان پزشکیان مساله انتخاب کابینه و نوع و جنس چینش آن است .
این روزها و در حوزه ی عمومی کلمات و عباراتی مانند « مجاهدان روز شنبه » ؛ « اصحاب زنبیل و یا زنبیل به دستان » و... زیاد دیده می شود .

باب شدن و ترس از نفوذ این ها دقیقا به فقدان همان مطالبه گری حرفه ای از مسیر رسانه و تحزب باز می گردد .
به واقع اگر چنین محمل هایی تعریف و عملیاتی شوند دیگر ترسی از نفوذ فرصت طلب ها برای اشغال مناصب و جایگاه ها نخواهد بود .
چرا که در فرآیند مطالبه گری شفاف از دو مسیر تحزب و رسانه ظرفیت و کارایی افراد شناخته شده و در نهایت هر کسی متناسب با قد و توان خویش در جایگاه اصلی قرار می گیرد .
و در نهایت جامعه به یک ثبات روانی و امنیت فکری برای طراحی یک آینده روشن و عقل محور قرار خواهد گرفت .
گروه گزارش/

در مجلس دهم ، رئیس فراکسیون امید بود و چند روزی است که رسانه ها خبر می دهند رئیس شورای سیاست گذاری دولت چهاردهم ( مسعود پزشکیان ) شده است . ( ایسنا )
« رضا قاسم پور ؛ خبرنگار صدای معلم » در این باره می نویسد :
« عصر چهارشنبه ۲۰ تیرماه ۴۰۳ دانشگاه تهران میزبان دکتر عارف (رییس شورای سیاست گذاری دکتر پزشکیان) و دکتر رهامی (معاونت حقوقی ستاد دکتر پزشکیان ) بود .

مهندس مرسل توکلی یکی از حاضرین در نشست مینویسد :
در جلسهای که با حضور حامیان حقوقی، وکلای دادگستری و ستادی دکتر پزشکیان در دانشگاه تهران برگزار شد سخنرانی کوتاه رهامی و سایر سخنرانان مفید و امیدبخش بود و تا حدودی مخاطبان را از منظر روحی و روانی ارضا نمود.
متاسفانه عارف نزدیک یک ساعت سخنرانی نموده و در نهایت حامیان حاضر را دلسرد و تلاشهای انجام شده را نادیده گرفت و از موضع بالا فعالین ستادها را به دوری از پزشکیان فراخواند. با توجه به طولانی و یک طرفه بودن مباحث و اجازه ندادن به بقیه نهایتا خانم وکیلی حین سخنرانی عارف اعتراض نمود که چرا سخنران خانم دعوت نشده و جلسه مردانه و مونولوگ اداره میشود؟

متاسفانه عارف کاملا بیاعتنا به معترض و سوالات مطروحه توسط حاضرین، فورا جلسه را ترک نمود. این درحالیست که دکتر عارف در قیاس با چهرههایی مانند دکتر ظریف، دکتر جهرمی، دکتر حکیمیپور، دکتربیگدلی و... نقش درخوری در رایآوری دکترپزشکیان نداشتند . »
چهارشنبه 30 بهمن 1398 ؛ « صدای معلم » در گزارش خود با عنوان « میثاق نامه معلمی چه شد ؟ آیا واقعا « صدای معلمان » شنیده شد ؟ نگاهی بر عملکرد فراکسیون امید مجلس در حوزه آموزش و پرورش و پرسش های صدای معلم ؟ » نوشت : ( این جا )

« فراکسیون امید باید به صورت شفاف به مردم توضیح دهد که چه موضعی در قبال وزرای پیشنهادی رییس جمهور اتخاذ کرده و با فراکسیون های دیگر به چه توافقی رسیده است.
اگر نظر این فراکسیون مبنی بر حمایت از سید محمد بطحایی بوده است بسیاری از معلمان می خواهند بدانند فراکسیون امید بر اساس چه تحلیل و یا دلایلی به « سید محمد بطحایی » رای اعتماد داده است ؟
« صدای معلم » امیدوار است که هیات رئیس فراکسیون امید در جهت شفاف سازی و استمرار " اعتماد و امید " در این موارد به جد پاسخ گو باشد .
هیچ فرد و یا مقامی به این گزارش صدای معلم پاسخی نداد .

2 آذر ماه 1396 کنگره سراسری حزب مجمع عمومی فرهنگیان ایران اسلامی از تشکل های فرهنگیان در « سالن معلم » اداره آموزش و پرورش منطقه 3 تهران برگزار گردید .
پس از سخنرانی « فرج کمیجانی » دبیر کل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی ، « محمد رضا عارف » نماینده مجلس شورای اسلامی به ایراد سخن پرداخت . ( این جا )
بخش مهم و اعظم سخنان عارف در مورد « فراکسیون امید » مجلس و به نوعی دفاع از عملکرد آن بود .

.... پس از پایان سخنرانی ، مدیر صدای معلم تصمیم گرفت با توجه به آن محمدرضا عارف کوچک ترین اشاره ای به مسائل و چالش های آموزش و پرورش و معلمان در نشست نکرده بود از نزدیک و در بیرون از سالن ، چند پرسش را به صورت کوتاه با ایشان مطرح نماید .
علی رغم آن که هنگام مشایعت تقریبا خبرنگار و یا معلمی همراه ایشان نبود ؛ مدیر صدای معلم درخواست خود را مطرح کرد .
ابتدا این درخواست با بی اعتنایی عارف رو به رو شد اما زمانی که با اصرار مدیر صدای معلم رو به رو گردید عنوان کرد که بعدا پاسخ می دهم !

زمانی که مدیر صدای معلم مجددا درخواست خود را مطرح کرد اطرافیان ( محافظان ) ایشان « مدیر صدای معلم » را به عقب هل دادند .
هیچ گاه ایشان و یا فردی از سوی ایشان به خاطر این حرکت غیرحرفه ای و غیراخلاقی عذرخواهی نکرد . اگر نظر این فراکسیون مبنی بر حمایت از سید محمد بطحایی بوده است بسیاری از معلمان می خواهند بدانند فراکسیون امید بر اساس چه تحلیل و یا دلایلی به « سید محد بطحایی » رای اعتماد داده است ؟
در انتخاباتی که در 29 خرداد 1397 در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس برگزار شد ؛ « محمدرضا عارف » با 13 رای به عنوان « رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس » انتخاب شد .
فاطمه سعیدی » عضو کمیسیون آموزش هم در توئیتی نوشت :
دکتر عارف با رای اعضای کمیسیون آموزش به ریاست این کمیسیون رسید. امیدوارم روزهای خوبی برای دو حوزه آموزش و پرورش و آموزش عالی در پیش باشد .
پرسش « صدای معلم » این است که دستاورد حضور عارف در کمیسیون آموزش مجلس برای معلمان چه بود ؟

در حالی که طرح تحقیق و تفحص از صندوق ذخیره فرهنگیان از اقدامات فراکسیون امید ذکر می شود ؛ این تحقیق و تفحص سرانجام به کجا رسید ؟
عملکرد و دستاورد کمیته ویژه ای که رئیس فراکسیون امید عنوان می کند برای معلمان تشکیل شد به چه نتایجی رسیده و چرا تاکنون به فرهنگیان گزارش کار نداده است ؟
همان گونه که در تصویر زیر مشاهده می کنید ؛ در سمت چپ آقای عارف ابتدا « فرج کمیجانی » دبیر کل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی و سپس « داود محمدی » دبیر کل انجمن اسلامی معلمان ایران و نیز نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی نشسته اند » .

نقد دیگری توسط مدیر صدای معلم با عنوان : « تبلور نقش بی بدیل معلمان در جریان اصلاحات ... آن مرد اخلاق و عقلانیت که می گفتند همین بود ؟ آقای عارف ! نهضت پاسخ گویی را لطفا از خودتان و از همین لحظه آغاز کنید » به رشته ی تحریر در آمد . ( این جا )
در بخشی از این یادداشت آمده بود :
« عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در نشست مجمع فرهنگیان ایران اسلامی 22 دقیقه سخنرانی می کند اما تنها عبارتی که از معلمان و آن هم در پایان این سخنرانی بیان می شود " نقش بی بدیل فرهنگیان عزیز در جریان اصلاحات است ".
عارف حتی در برابر پرسشی که یک معلم روحانی در برابر عموم از وی در مورد نارضایتی مردم و معلمان از عملکرد ایشان و فراکسیون امید می کند پاسخ به این پرسش را به نشست دیگری احاله می کند .
و تراژدی ماجرا آن جاست که در نشست بعدی که پس از این نشست و در در کنگره انجمن مدرسین دانشگاهها ایراد می کند سخن از پاسخ گویی و راه انداختن " نهضت پاسخ گویی " می راند » .

همگان به ویژه دولت مردان و تصمیم گیران باید بدانند که چیزی از دید افکار عمومی به ویژه « رسانه های مستقل و منتقد » پنهان نمی ماند و مشمول مرور زمان هم نمی شود .
پرسش « صدای معلم » در راستای مطالبه گری مسئولانه و مدنی از آقای پزشکیان آن است که در صورت اتقان خبر ؛ آقای عارف بر اساس کدام عملکرد و جایگاه در افکار عمومی به ریاست شورای سیاست گذاری دولت چهاردهم منصوب شده است ؟
آیا این مساله حرکت در راستای « صداقت » و « اعتمادی » است که مردم به ایشان کردند ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جناب دکتر عبدالهی
عزیز سلام
در ابتدا لازم است اقرار کنم که جنابعالی را در جلسهای که سال قبل برای افزایش مشارکت در انتخابات مجلس برایمان گذاشته بودید مدیری انرژیک، مردمدار، مشورتپذیر و صبور دیدم ، افسوس که برخی از مدیران کوتوله و مشاوران جهتدار دور و اطراف تان را گرفتند و ...
فارغ از اینکه اکثر ادارات و نهادهای تابعه شما در دور اول انتخابات ریاست جمهوری لابد به طور خودجوش برای دکتر قالیباف سینه میزدند و البته در دور دوم نیز بخشهای اداری مجموعههایی مانند آموزش و پرورش استان البرز برای دکتر جلیلی سنگ تمام گذاشتند (گوشههایی از آن در ایام تبلیغات رسانهای گردید) به عنوان یک شهروند البرزی از جنابعالی خواهشمندم در فرصت اندک باقیمانده از دوره مدیریتی خود، گزارشی از عملکرد حدود سه ساله حضور خود را در استان البرز در اختیار رسانههای جمعی و عامه مردم قرار دهید تا مخاطبان با مشاهده خدمات صورت گرفته، فرق بین دوغ و دوشاب را حس کرده و بر دهن یاوه گویانی که گاها عملکرد شما را تخریب (همانند نظرسنجیهای مستقل) و یا از وجود نازنینتان امیرکبیر البرز ساختهاند بزنند.

جناب استاندار
مطمئن هستم که جنابعالی قائل به تفکر انتقادی بوده و همانند مدیر وقت آموزش و پرورش ناحیه ۳ در مقابل نقد کارشناسی عملکردتان، منتقدین را با پلیس فتا، هیات تخلفات، بازپرسی و دادگاه رودرو نخواهید کرد.
لذا خواهشمندم گزارش عملکردتان مستند،عینی و قابل ارزیابی بوده و به سرنوشت گزارش های آبکی و رویایی مدیر کل امور اجتماعیتان مبنی بر ساخت سالانه ۱۰۰ الی ۱۵۰ مدرسه در البرز دچار نشود.
لازم به یادآوری است که آقای کاظمینی به جای پاسخ گویی به سوال خبرنگاری که خواستار ارائه لیست سهرقمی مدارس ساخته شده در سال جاری در البرز شده بود با همدستی آقای حجرگشت و... زیر آب معلم خبرنگار را در بنیاد نصر زدند تا به زعم خود برای سایر اهالی رسانه درس عبرتی باشد تا دیگر از این رودهدرازیها نکنند. غافل از آنکه ماه برای همیشه در پشت ابرهای توهم،غبار تخیل و پرده تجاهل نمانده و بالاخره با کنار رفتن تاریکیِ شب، ادعاهای بیپایه و اساس مدیران نامربوط در حوزههایی که ربطی به آنها ندارد علنی شده و روسیاهی برای ذغال خواهد ماند.
البته در روزهای آتی عملکرد عزیزان یادشده در حوزههایی که در آن شخم زده و زمین سوخته تحویل مدیران دولت آتی خواهند داد به زودی در بوته نقد و نظر کارشناسی قرار خواهد گرفت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
برخی فیلم های تلخی وجود دارند که آدم وقتی یک بار آنها را می بیند دوست دارد دیگر هرگز آنها را نبیند، اما باید حتما یکبار آنها را دید و فیلم The Incident یکی از آنهاست. این فیلم نشان می دهد که شر ، زمانی می تواند حاکم شود که مردم با بی تفاوتی خودشان بدان اجازه دهند.
در این فیلم، دو اوباش و شرور به هر کسی می رسند اذیت می کنند و از آزار دادن مردم لذت می برند و قهقهه سر می دهند . آنها ابتدا با طعمه های خود بازی می کنند مثل گربه قبل از خوردن موش. سپس سوار واگن قطار می شوند که اینجا مثل یک جامعه است و افراد مختلف داخل آن، طبقات مختلف اجتماع هستند.
دو جنایتکارِ شرور، شروع به آزار و تحقیرِ افراد می کنند .
اول از آدم های ضعیف شروع می کنند مثلا یک مرد همجنس گرا را اذیت می کنند و سپس یک زوج را و بعد به سراغ سربازی می روند که یک دستش شکسته شده و سپس به سراغ افراد دیگر و آسیاب به نوبت.
قربانیان ترسیده و منفعل و بی تفاوت، منتظرند تا نوبت شان رسد و این همه آدم در مقابل دو نفر، خفه خون گرفته اند! و مثل بره نشسته اند و اذیت دیگران را می نگرند!
آیا نمی دانند به زودی نوبت خودشان می رسد؟! و این شتر بر درِ خانه شان می نشیند!
در پایان فیلم، تنها آن سربازِ دست شکسته مبارزه می کند و آن دو آدم شرور را شکست می دهد (شاید کارگردان خواسته پایان فیلمش، خوش و به اصطلاح Happy End باشد تا بلکه تماشاگر از این همه خشم، نفس راحتی کشد...!)
اما باز در پایان فیلم، مردم بی تفاوت، همچنان در صندلی های خود یخ بسته اند، مبهوت مانده اند و بی تفاوت، از کنار مردی که بیهوش به زمین افتاده رد می شوند و از قطار پیاده می گردند ؛ مثلا به مقصد رسیده اند اما چه مقصدی!
هیچ چیز خطرناک تر از مردم بی تفاوت نیست و جامعه ای که حساسیت خودش را در قبال زشتی ها از دست داده باشد!

مثالی دیگر از جامعه خودمان بیاورم:
سال ها پیش جوانی در میدان کاج تهران، جوان دیگری را با ضربات چاقو مجروح کرد. جوان مجروح، ۴۵ دقیقه از مردم کمک می خواست ولی ضارب با همان سلاح سرد در میدان جولان می داد و تهدید می کرد که کسی نباید به مجروح کمک کند، کسی اقدامی نکرد. نه دو مأمور نیروی انتظامی که آنجا بودند و نه مردم.
۴۵ دقیقه مجروح در مقابل دیدگان مردم جان کَند و جان داد و قاتل نیز با دستور رئیس قوه قضائیه وقت با سرعت در عرض یک ماه محاکمه و اعدام شد .
شاید اگر بی تفاوتی مردم نبود هم مقتول و هم قاتل نجات می یافتند و آن جنایت تکمیل نمی شد اما شاید آن تماشاچیان، هرکدام با خود فکر می کنند چرا من کاری بکنم؟ چرا دیگری نکند ؟!

بی تفاوتی ترجمه واژه Apathy می باشد. لغت نامه وبستر بی تفاوتی را «بی احساس؛ آزاد و رها از درد، هیجان» تعریف می کند. و آیا در یک جامعه، سرمایه اجتماعی بزرگ تر از احساس مسئولیت انسان ها در قبال سرنوشت دیگران است؟!
اسکار وایلد، بی تفاوتی را غیبت یا فقدان احساس و شور و هیجان می داند.
جی.سی.رایت، بی تفاوتی را «خستگی ناشی از یاس و ناامیدی و بی علاقه گی و لاقیدی» می داند و داریوش آشوری نیز واژه Apathy را به «بی احساسی، بی شوری، سردی و بی حالی» ترجمه کرده است.
اما به نظرم، نوع تربیت و ترس و همچنین فقدان یک چشم انداز برای آینده و یاس و ناامیدی می تواند از علت های اساسی بی تفاوتی در مقابل سرنوشت دیگران باشد که باعث می شود یک انسان به عنوان عضوی از جامعه، منفعلانه هر گونه شرایط وخیم را بپذیرد و تلاشی برای ایجاد تغییر نکند.

در این صورت، انسانها به مرور زمان به ایده «درماندگی آموخته شده» مارتین سلیگمن مبتلا می گردند و مانند سگ ها و میمون های سلیگمن، حتی به سکس و غذا و بازی هم دیگر واکنش نشان نمی دهند و مصداق بارز شعر مارتین نیمولر میگردند که در آن، ظهور نازیسم را توصیف کرده بود.
این یکی از وحشتناک ترین عقاید است که معتقد باشیم:
من و خرم از پل رد شویم و دیگر وجود یا عدم پل در پشت سرِ من، علی السویه و یکسان است!
خشونت ها و درنده خویی های وحشتناک هرگز به وجود نمی آمدند اگر در همان گام اول، آدم ها در قبال سرنوشت و رنج دیگران، احساس مسئولیت می کردند و بی تفاوت نمی شدند.

و ما همیشه به اشتباه، هر جنایتی را در دایره ی محدودِ قاتل و مقتول خلاصه می کنیم و نقش عظیمِ بی تفاوت ها و تماشاگرانِ خاموش را در تمام جنایت ها غالبا نادیده می گیریم.
و آیا در یک جامعه، سرمایه اجتماعی بزرگ تر از احساس مسئولیت انسان ها در قبال سرنوشت دیگران است؟!
عشق ورزیدن؛
در غم انسان نشستن؛
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن...
( کانال نویسنده )
گروه گزارش/

وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در همایش ملی تکریم خیرین مدرسهساز کشور چنین می گوید : ( این جا )
« در ابتدای دولت سیزدهم در حالیکه ناامیدی و رخوت در مدرسهها حاکم شده بود، به خاطر دو سال کرونا نشاط از میان دانشآموزان رخت بر بسته بود، یک تصمیم بزرگ لازم بود و آن بازگشایی مدرسهها بود.

وی با بیان اینکه جنگ شناختی و ترکیبی که به صرف اعلام این خبر به راه افتاد نشان داد که مساله مهمی در راه است افزود: ما از شهید رئیسی یاد گرفتیم که هرآنچه دشمن را ناراحت میکند همان نقطه خوشحالی ماست؛ مدرسهها باز شد و نشاط بازگشت و این با یک جنگ شناختی همزمان شد ».
یوسف نوری وزیر پیشین آموزش و پرورش گفته بود که نظام سلطه به دنبال این است که مدارس و دانشگاهها را واقعا تعطیل کند .
در این ارتباط ؛ « صدای معلم » در گزارش خود به تاریخ 22 آذر 1401 با عنوان « « آقای یوسف نوری ! از " نظام سلطه چه خبر ؟! شما توضیح دهید در آموزش و پرورش چه کاره هستید و در جهان در کجا ایستاده ایم ؟» از تعطیل نامیدن مدارس در آن 25 ماه تا آموزش مجازی یا غیرحضوری در دولت سیزدهم ؟! نوشت : ( این جا )

« همان گونه که انتظار می رفت ... مدارس در تهران و در برخی شهرهای کشور در ادامه تعطیلات زنجیره ای برای روز چهارشنبه 23 آذر تعطیل شدند .
باید اذعان کرد :
« صدای معلم » تاکنون تنها رسانه ای بوده که به این گونه اقدامات غیرکارشناسی و سیاسی واکنش نشان داده است . ( این جا )
آن چه در این میان قابل فهم نیست آن است که چطور می شود یوسف نوری به دفعات از عملکرد دولت پیشین در حوزه آموزش و پرورش در تعطیل کردن 25 ماهه مدارس در دوران کرونا انتقاد می کند و یکی از دست آوردهای مهم خود و دولتش را مقاومت در برابر تعطیلی مدارس در برابر موضوعاتی مانند کرونا ، آنفلوآنزا و حتا اعتراضات سیاسی دانش آموزان ذکر می کند اما ناگهان و به صورت غیر منتظره ایشان و سایر مقامات آلودگی هوا را بهانه کرده و مدارس را تعطیل می کنند ؟

این گونه برخوردهای دو گانه و سیاسی با موضوع مهم آموزش را چگونه باید تفسیر و هضم کرد ؟
یوسف نوری به عنوان وزیر آموزش و پرورش پیش تر گفته بود که نظام سلطه به دنبال این است که مدارس و دانشگاهها را واقعا تعطیل کند .
پرسش صریح « صدای معلم » آن است که آیا تعطیل کردن مدارس در حال حاضر کار همان نظام سلطه است و یا آن که شرایط ناگهان تغییر کرده است و باید نام دیگری بر آن اطلاق کرد ؟
تاکید می کنیم :
چطور در دولت قبل تعطیل کردن مدارس که مطابق اظهارات مسئولان وقت آموزش و پرورش به دستور « ستاد ملی مقابله با کرونا » صورت می گرفت بد و غیر قابل دفاع می شود اما در دولت سیزدهم نامش می شود :
« آموزش غیرحضوری و یا مجازی » ؟!

آیا وزیر آموزش و پرورش مخاطبان خود را « نادان » فرض کرده است ؟
پرسش این رسانه مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران این است که آیا آقای نوری وزیر آموزش و پرورش است و یا وزیر فن آوری و دفاع و... ؟
رتبه آوری در بخش هایی مانند نانو و انرژی هسته ای و... به شما چه ارتباطی دارد ؟
شما بفرمایید در آموزش و پرورش چه کاره هستید و در جهان در کجا ایستاده ایم ؟
شما بفرمایید در آزمون های تیمز و پرلز در کجا قرار داریم ؟
این تعطیلی های بی حساب و کتاب چه تاثیری بر افت تحصیلی و ترک تحصیل دانش آموزان خواهد داشت ؟

آیا فکری برای آن جمعیت میلیونی دانش آموزان که در آن 25 ماه تعطیلی مدارس ، مدرسه را برای همیشه ترک گفتند کرده اید ؟
آیا تاکنون سری به مدارس زده اید تا متوجه بی سوادی و کم سوادی ناشی از آن 25 ماه که با دستورات ستاد ملی مقابله با کرونا تعطیل شدند بشوید ؟
به کجا چنین شتابان ! »
وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم از « تصمیم بزرگ » دولت سیزدهم در مورد بازگشایی مدارس می گوید در حالی که گویا فراموش کرده است آغاز به کار دولت سیزدهم یعنی 12 مرداد 1400 مقارن با پایان تقریبی بحران کرونا و کاهش پیک آن نه تنها در ایران بلکه در دنیا بوده است .
به نظر می رسد دولت مردان دولت سیزدهم عادت کرده اند برای هر کار و کنشی تندیسی از دست آورد بسازند بدون آن که سعی کنند با افکار عمومی صادق باشند .

و اما پرسش « صدای معلم » از آقای صحرایی آن است که چه فکری برای نیمه دوم سال و آلودگی هوا کرده اند ؟
همان ها که بدون نظر خواستن از آموزش و پرورش و دانش کافی در مورد ماهیت آموزش ، مدارس را تعطیل می کنند بدون آن که تاثیری در کاهش آلودگی هوا داشته باشد و جور عواقب آن را باید معلمان ، مدیران و سایر کادر مدرسه بکشند ؟
یوسف نوری از « نظام سلطه » می گفت و رضامراد صحرایی از « جنگ شناختی و ترکیبی » .
این ها دقیقا به چه معنا هستند ؟

آیا مقصر در چالش های و آسیب های نظام آموزشی ما بیش از آن که به نحوه مدیریت و حاکمیت علم باشد همین کلمات و عبارات هستند ؟
پرسش این است که در نظام آموزشی ما که هنوز در بدیهیات خود مانده و به عنوان مثال همان اندک سرانه مدارس هم پرداخت نمی شود و گرفتار کسری بودجه مزمن بوده و هزاران میلیارد بدهی به معلمان دارد ؛ بیان این گونه واژه ها و عبارات قرار است تا چه گره ای از بحران ها را بگشاید ؟

***
نگارش نهایی این گزارش پیش از رای اعتماد مردم ایران به مسعود پزشکیان به عنوان رئیس جمهور بود .
« صدای معلم » امیدوار است با تعیین یک وزیر آموزش و پرورش با صداقت ، پی گیر و توان مند ؛ به تقویم آموزشی مدارس ، زمان آموزش و وضعیت تعطیلی مدارس سر و سامانی داده شده و شاهد پیشرفت نظام آموزشی در همه حوزه ها باشیم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش و پرورش، ستون فقرات هر جامعهای است که بر شانههای آن نسلی توانمند و فرهیخته برای فردایی روشن تربیت میشود. در این میان، نقش وزیر آموزش و پرورش نقشی محوری و تعیینکننده است. گویی وزیری در قامت یک معمار، نقشه راه تعلیم و تربیت را ترسیم میکند و با درایت و تدبیر خود بنای استوار دانش و معرفت را بنا مینهد.
اما چه ویژگیهایی باید در وجود این معمار فرزانه باشد تا بتواند از عهده چنین مسئولیت خطیری برآید؟
در ادامه، به برخی از مهمترین خصایص و توانمندیهای مورد نیاز وزیر آموزش و پرورش میپردازیم:
تخصص و تجربه: وزیر آموزش و پرورش، بیشک باید از دانش و تجربه عمیقی در حوزه تعلیم و تربیت برخوردار باشد. او باید با چالشها و مسائل این عرصه به طور کامل آشنا باشد و از راهکارهای علمی و کارآمد برای حل آنها آگاهی داشته باشد. تجربه حضور در سطوح مختلف نظام آموزشی از جمله مدارس، دانشگاهها و مراکز پژوهشی میتواند گنجینهای ارزشمند برای این مقام باشد.
تعهد و دلسوزی: تعهد به آیندهسازان ایران زمین و دلسوزی برای ارتقای سطح دانش و مهارت آنان از مهمترین ویژگیهای یک وزیر موفق آموزش و پرورش است. او باید با تمام وجود دغدغه تعلیم و تربیت نسل نو را داشته باشد و در جهت رفع موانع و مشکلات این مسیر گام بردارد.
قدرت رهبری و مدیریت: وزارت آموزش و پرورش سازمانی عظیم و پیچیده است که نیازمند رهبری توانمند و مدیریتی کارآمد است. وزیر این وزارتخانه باید از قدرت هدایت و راهبری جمعی وسیع از فرهنگیان، کارکنان و دانشآموزان برخوردار باشد و بتواند با برنامهریزی دقیق و نظارت مستمر مجموعه تحت امر خود را به سوی اهداف تعیینشده رهنمون کند.
نوآوری و خلاقیت: دنیای امروز، دنیای تحولات سریع و شتابان است. نظام آموزشی نیز باید همگام با این تحولات، نوآوری و خلاقیت را سرلوحه کار خود قرار دهد. وزیر آموزش و پرورش باید از ایدههای نو و خلاقانه در زمینه تعلیم و تربیت استقبال کند و زمینه را برای اجرای طرحهای نوآورانه در مدارس فراهم کند.

عدالت آموزشی: دسترسی عادلانه به آموزش باکیفیت حق مسلم همه دانشآموزان فارغ از هرگونه تمایز قومی، مذهبی، جنسی یا جغرافیایی است. وزیر آموزش و پرورش باید تعهدی راسخ به برقراری عدالت آموزشی داشته باشد و با تلاش برای رفع نابرابریها، فرصتهای برابر را برای شکوفایی استعدادهای تمامی دانشآموزان در سراسر کشور فراهم کند.
ارتباط با ذی نفعان: وزیر آموزش و پرورش باید با طیف گستردهای از ذی نفعان از جمله دانشآموزان، معلمان، اولیا، دانشگاهیان و کارشناسان تعلیم و تربیت، ارتباطی مستمر و سازنده داشته باشد. او باید به نظرات و دیدگاههای این افراد توجه کند و از ظرفیتهای مختلف برای ارتقای کیفیت آموزش و پرورش بهرهمند شود.
ارتباطات بینالمللی: در دنیای به هم پیوسته امروز، تبادل دانش و تجربه در حوزه آموزش و پرورش، امری ضروری است. وزیر آموزش و پرورش باید از توانایی برقراری ارتباطات مؤثر با نهادهای آموزشی بینالمللی برخوردار باشد و از تجارب و دستاوردهای سایر کشورها در جهت ارتقای نظام آموزشی ایران استفاده کند.
سخن پایانی آن که ؛
انتخاب وزیری که واجد تمامی این ویژگیها و توانمندیها باشد گامی بلند در جهت تحول و ارتقای نظام آموزشی ایران خواهد بود. وزیری که با درایت و تدبیر خود، نسل آینده را به سوی قلههای دانش و معرفت رهنمون سازد و ایران را به عنوان کشوری پیشرو در عرصه تعلیم و تربیت به جهانیان معرفی کند.
انتخاب چنین وزیری، نیازمند عزمی ملی و همدلی تمامی دلسوزان تعلیم و تربیت است.
بیاییم با مشارکت و همفکری یکدیگر، در جهت انتخاب فردی اصلح برای این جایگاه مهم و خطیر گام برداریم و آیندهای روشن را برای فرزندان ایرانزمین رقم بزنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید