آقای معلم، برگه کیفرخواست ارسالی به سامانه ثنایش را پرینت گرفت. کاغذ را از روی چاپگر برداشت. گرچه آن را چندین بار روی صفحه رایانه خوانده بود، اما دوباره و با دقت بیشتری کلمات ردیف شده را نگاه کرد.
بار سنگینی قلبش را میفشرد. اما تصمیم گرفت با شامه ی معلمیاش، کیفرخواست ظالمانه دادسرا را دقیقاً مانند یک برگه امتحانی تصحیح کند. شاید بهترین دفاعیهای که میتوانست در دادگاه ارائه دهد، همان برگه غلطگیری شده باشد.
خودکار قرمزش را برداشت و زیر جملات اصلی، خط کشید. آن قدر دستش میلرزید که تمام خطوط دالبری بودند. در عرفان و دنیای ادراکات، معنای کفر، بسیار جامعتر و گستردهتر از آن است که تنها چشم بربندیم بر حضور خالق یکتای هستیبخش. در آنجا هر آن کس که مانع جلوهگری «حق و حقیقت» گردد، کافر است.
به جمله: «متهم بدون سابقه محکومیت مؤثر کیفری و آزاد با قرار کفالت» که رسید، دستش بیشتر لرزید. باورش نمیشد بعد از ۲۷ سال معلم بودن آن هم از روی عشق و نه فقط انجام وظیفه، به جای «جناب آقای معلم، استاد گرانقدر!»، عنوان «متهم» را کسب کرده باشد.
یادش آمد آن روز هم که برای گذاشتن قرار کفالت به دادسرا رفته بود، موقع برگشت، دستهایش شدیداً میلرزیدند. نه برای اینکه قرار کفالت، شصت میلیون تومان بود و فیش حقوقی دوست و همکارش که مانده بود تا بیست میلیون تومان، نمیتوانست ضامنش باشد. نه برای اینکه به خاطر نداشتن ضامن، بازداشتش کردند و برادر دوست و همکارش به دادسرا آمد و او آزاد شد.
حتی نه برای اینکه قطعه زمینی که بیست سال پیش، با جمعآوری اندک مبلغی در اوایل سالهای خدمتش خریده و حالا که وارد بافت روستا شده بود، قیمت میلیاردی اش، دیگ طمع ورّاث را به جوش آورده و به کمک چند شرخر، برایش شکایت «استفاده از اسناد جعلی» را راه انداخته بودند تا اسنادش را باطل کنند و زمین را به چنگ آورند.
دستش شدیداً میلرزید چون دادیار بسیار جوانی که در دادسرا دیده بود، همانی نبود که او توقع داشت. فردی که بتواند عهدهدار مسئولیتی باشد و بر جایگاهی تکیه زند که به فرموده امیرالمومنین، در حدیثی از امام صادق علیهالسلام، جایگاه «پیامبر و امام معصوم» است.
او دستشهایش میلرزید و قلبش فشرده بود چون بسیار زیاد توقع داشت که دادیار جوان، در مسیر ترقیاش از دبستان و دبیرستان گرفته تا دانشگاه آموخته باشد، مهمترین اصلی که قاضی میبایست از آن پرهیز کند «حکم به ناحق» است.
حالا کیفرخواستی را پیش رو داشت که اگر قرار بود به حق بررسی گردد از همان روز اول مختومه شده بود زیرا شکّات پرونده یا همان شرخرها، هیچ سند و مدرکی دال بر مالکیت نداشتند و قانوناً نمیتوانستند برای ملکی که مالک آن نیستند چنین شکایتی ارائه دهند.
آقای معلم بسیار زیاد توقع داشت، که دادیار کم تجربه دادسرا، دادههای موجود در پرونده را همچون یک مسئله ریاضی که سالها برای دانشآموزانش تدریس کرده بود، ارزیابی کند و بعد دادنامه را صادر نماید و دریغا که دادیار آن چنان که شایسته مقام قضاوت است، عمل نکرده بود!
آقای معلم بسیار زیاد توقع داشت که تعالی اخلاق، تعهد، وجدان و انسانیت دادیار همچون رشد در موقعیتش بوده باشد که صدافسوس چنین نبود! برای همین وقتی به انتهای کیفرخواست رسید، نمرهای نداد. دلش نمیآمد که روفوزهاش کند! فقط نوشت: «فرزندم نیازمند ادراک بالاتری است».
بعد روی صفحه رایانهاش تایپ کرد:
بسمالله النور
ریاست محترم شعبه ۱۰۷ دادگاه کیفری
قبل از هر دفاعیهای بیان میدارم، ««کَفی بِاللهِ شهیداً بینی و بینکم». گواه و شاهدم میان من و آنها، تنها خداست و همین برایم کافی است!
اما به هر حال دفاعیات در برابر تهمت ناروا نه تنها حق شهروندی که تکلیف شرعی است. چراکه با سابقه ۲۷ سال فعالیت مخلصانه برای تربیت فرزندان این مرز و بوم، خود را شیری میدانم در بیشه وطن که سکوتم، فقط و فقط روبهان را به عرض اندام بیشتر گستاخ میکند.
در عرفان و دنیای ادراکات، معنای کفر، بسیار جامعتر و گستردهتر از آن است که تنها چشم بربندیم بر حضور خالق یکتای هستیبخش. در آنجا هر آن کس که مانع جلوهگری «حق و حقیقت» گردد، کافر است.
با دلایل ذیل، اتهام پوچ و بیاساس و موهوم شاکیان را شدیداً رد میکنم....
تیرماه ۱۴۰۲
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
یکی از دانشجو معلمان ساکن در استان سمنان در نامه ای انتقادی که به « صدای معلم » ارسال کرده است خواهان توضیح مسئولان در مورد وضعیت مربوطه شده است .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای شفاف سازی و پاسخ مسئولان مرتبط اعلام می نماید .
گروه گزارش /
آن چه در زیر می آید گفت و شنود « صدای معلم » با « احمد عابدینی » معاون پیشین شورای عالی آموزش و پرورش است که در زمان وی نظام رتبه بندی معلمان طراحی شد و سازمان نظام معلمی نهایی شد اما هرگز به مرحله اجرا نرسید .
پیش تر هم این رسانه مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران گفت و گوی تفصیلی را با موضوع رتبه بندی معلمان با ایشان انجام داد که در سه بخش منتشر گردید . ( این جا )
اساسا فلسفه رتبه بندی معلمان برای چه بود و قرار بود چه اهداف و کدام آرمان ها را تامین نماید ؟ آیا شاخص ها و معیارهای تعریف شده همان بودند که از ابتدا برای آن تعریف شد ؟ آیا ارزیابان رتبه بندی خودشان درک و فهمی از رتبه بندی داشته و در این زمینه آموزش دیده اند ؟
سرنوشت « سازمان نظام معلمی » که در زمان وزارت دانش آشتیانی بازطراحی و نهایی شد و قرار بود نهاد اصلی اجرا کننده رتبه بندی معلمان باشد چه شد ؟
چرا در مورد هیات های ارزیاب در سطوح مختلف که وزارت آموزش و پرورش مدعی حضور واقعی آنان است تاکنون شفاف سازی صورت نگرفته است ؟
و بسیاری از پرسش ها و ابهاماتی که « صدای معلم » در گزارش های متعدد خود به آن ها پرداخته اما مقامات تصمیم گیر پاسخی به آن ارائه نکرده اند .
این گفت و شنود را می خوانیم .
هفته ی پیش وزیر آموزش و پرورش در یک برنامه تلویزیونی حاضر شد و در مورد وضعیت آموزشی و مدارس اظهار نظر کرد . وزیر بزرگترین وزارتخانه دولت در گفت و گوی مربوطه به خدمات برخی از مدارس غیردولتی اشاره کرد و آن ها را مهم تر از خدمات دانشگاه ها دانست . وی در اظهار نظری عجیب انتخاب بین مدارس دولتی و غیر دولتی را نشانه آزادی اولیاء دانست و اعلام کرد برای خرید ماشین بهتر باید پول بیشتری پرداخت کرد .
واکنش ها به اظهارات وزیر آموزش و پرورش فراوان بود . منتقدان ، سخنان وزیر را خلاف عدالت آموزشی دانستند و پولی شدن آموزش را نقد کردند در حالی که این گونه اظهار نظرها در طول سال های اخیر سیاست رسمی وزارت آموزش و پرورش بوده است و وزیران مختلف علی رغم دیدگاه های متفاوت همین مسیر را پیموده اند .
این اظهارات در حالی طرح شده اند که مدارس مشغول به ثبت نام دانش آموزان هستند . وزیر و مسئولان آموزش و پرورش تاکید دارند که نباید از اولیای دانش آموزان وجهی دریافت شود . سال هاست است بودجه ای به مدارس دولتی پرداخت نمی شود و مدیران مدارس مجبور به دریافت کمک از اولیاء برای گذران امور جاری مدرسه هستند .
کمک به مدرسه در بسیاری از مناطق بار سنگینی بر دوش اولیاء است. آمارهای رسمی از تعداد بالای ترک تحصیل خبر می دهند و نشانگر بی اهمیت شدن آموزش یا لوکس شدن کالای آموزش برای بخشی از شهروندان است .
وزیر آموزش و پرورش در سخنان خود به برخی مدارس غیردولتی اشاره داشت که متعلق به برخی شخصیت ها هستند و توانسته اند خدماتی بیشتر از دانشگاه ارائه کنند . چه خدماتی از سوی مدارس فوق انجام شده است ؟ آیا دانش آموزانی در سطح استانداردهای بین المللی تربیت شده اند؟ یا اینکه دانش آموزانی واجد صفات و خصوصیات آموزش و پرورش ایدئولوژیک را تربیت نموده اند؟
به نظر می رسد نکته دوم درست باشد .
وزیر آموزش و پرورش می خواهد که عملکرد سایر مدارس به شیوه فوق باشد . این نگرشی است که رویکرد اصلی آموزش و پرورش به نهاد مدرسه و آموزش و پرورش را نشان می دهد. مدرسه باید مکانی برای تربیت نیروی همفکر باشد و در چارچوب سیاست های رسمی در جهت تربیت دانش آموزان مطلوب سیاست های رسمی فعالیت نمایند . این رویکرد ابزاری به مسئله آموزش ، فضایی برای گفت و گو و پرسشگری قائل نیست و از کنار واقعیت های موجود جامعه و دانش آموزان به راحتی می گذرد .
نگرش دوم سیاست پول بیشتر برای دست یابی به آموزش بهتر است ، سیاستی که وزیر آموزش و پرورش بدون دغدغه و نگرانی بر آن صحه می گذارد . از منظر وی آموزش کالایی است که باید برای آن پول پرداخت کرد . وی به عنوان وزیر دولتی که رئیس آن برای پاسداری از قانون اساسی به قرآن سوگند یاد کرده است اما به اصول سوم ، سی ام و چهل و سوم در مورد آموزش رایگان بی توجه است .
در نظم موجود آموزشی اولیایی که پول داشته باشند می توانند دانش آموزان خود را به مدارس غیر دولتی بفرستند . دانش آموزانی که بیشتر درس می خوانند نیز جذب مدارس استعدادهای درخشان و نمونه دولتی می شوند. تک ستاره هایی در میان دانش آموزان مدارس دولت نیز گلیم خود از آب بیرون می کشند . سایر دانش آموزان می توانند در صورت توان دیپلم بگیرند و وزارت آموزش و پرورش مسئولیتی در مورد آن ها برای خود قائل نیست .
این دو نگرش متفاوت از دو سو نهاد آموزش و پرورش را احاطه کرده اند و بر کلیه برنامه ها و شئون آموزشو پرورش سایه انداخته اند . مدیران آموزش و پرورش بیشتر از آن که خود را در خدمت آموزش و پرورش و دانش آموزان بدانند در خدمت رویکردی می دانند که به آموزش و پرورش به مثابه ابزاری برای تربیت نیروی همفکر می نگرد . از سوی دیگر با کالایی شدن آموزش نیازی به تامین هزینه ها نیست و با پرداخت حقوق معلمان مسئولیت دولت در قبال آموزش و پرورش به پایان می رسد .
عمده منتقدین به سخنان وزیر آموزش و پرورش به رویکرد دوم در مورد کالایی شدن آموزش اشاره کردند در حالی که این دو رویکرد به صورت یکسان عمل می کنند .
رویکرد ابزاری ؛ وزارت آموزش و پرورش را از وظایف اصلی اش در مورد تامین آموزش رایگان و با کیفیت دور می کند و آن را نهادی برای تربیت در جهت یک اندیشه خاص می داند . رویکرد دوم نیز مسئولیت های دولت در مورد تامین آموزش رایگان و با کیفیت را کنار می گذارد و کالایی شدن آموزش را می پذیرد و طبقاتی شدن آموزش را به وجود می آورد .
این دو رویکرد به صورت یکسان در جهت به مسلخ بردن عدالت آموزشی عمل می کنند و نهاد آموزش کشور را به صورت یک بنگاه با اهداف ایدئولوژیک در می آورند که مسئولیتی در قبال آموزش رایگان و با کیفیت ندارد ولی اجازه تخطی از سیاست های رسمی را نیز نمی دهد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
نتایج مطالعات محققان نشان میدهد: رانندگان دارای اختلالات روانی، در تمام ابعاد رفتار رانندگی پرخطر، نمرات بالاتری داشتند و بروز رفتار رانندگی پرخطر در آنان ۴ تا ۱۰ برابر بیشتر از سایر افراد بود. همچنین بر اساس این مطالعه، سوء مصرف مواد و بیماری های روانی دو پیش بینی کننده اصلی رفتار رانندگی پرخطر هستند. کاهش سهم هزینه های پزشکی از کل مخارج خانوار یکی دیگر از این عوامل بود.
پرده اول:
هفته گذشته متأسفانه دو جوان که یکی از آنها دانشآموزم بود در حادثه واژگونی خودروی سوخت بر جان خود را از دست دادند. اتفاقی از این دست برای هرمزگان نادر نیست و ماهانه شاهد مرگ، تصادف و یا تیراندازی مأموران با این افراد هستیم. تردد خودروهای بی پلاک در جادههای هرمزگان یک امر رایج است و انواع قاچاق از گازوییل و بنزین گرفته تا پوشاک و بره و گیاهان دارویی ازجمله شغلهای پرطرفدار در این منطقه هستند.
پرده دوم:
باز هم در همین هفته گذشته تصاویری از یک خودرو و یک جسد در کنار خط لوله گوره در شهرستان خمیر منتشر شد که پس از مدتی فرماندار این شهرستان اعلام کرد: دو سارق با استفاده از یک پراید در محل خط لوله نفت حاضر و با هدف سرقت اقدام به سوراخ کردن خط لوله کردهاند که منجر به آتشسوزی شده است.
در این اتفاق دو نفر جان باخته بودند و خودروی آنها نیز در آتش سوخت.
خط لوله گوره-جاسک طولانیترین خط لوله انتقال سوختهای فسیلی در خاورمیانه به طول تقریبی ۱۰۰۰ کیلومتر است.
پرده سوم:
1-خبرگزاری تسنیم ۲۷ شهريور 1401/ مهدی دوستی استاندار هرمزگان: سرویس مدارس از ابتدای مهر آماده سرویسدهی هستند!
وی با اشاره به درخواست خانوادهها مبنی بر استفاده از سرویس مدارس افزود: باید با توجه به نیاز استان چه در شهرها و چه در روستاها، نسبت به تأمین و فعال کردن سرویس مدارس همزمان با بازگشایی مدرسه اقدام شود تا دانش آموزان در این زمینه مشکلی نداشته باشند.
2- سایت اطلاعرسانی اداره کل آموزش و پرورش هرمزگان 11 شهریور 1402/مهدی دوستی استاندار هرمزگان: سال گذشته والدين دانش آموزان در هفتههای ابتدایی سال تحصیلی با مشکل سرویس مدارس مواجه شدند اما امسال با برنامهریزیهای صورت گرفته تلاش داریم مشکلات سال گذشته تکرار نشود.
پرده چهارم:
مدتی است سامانه درخواست فراوردههای نفتی در اطلاعیهای از شهروندان خواسته است جهت استفاده از کپسول گاز مایع باید ثبتنام کنند.
امروز با بر کول نهادن دو کپسول از طبقه سوم بدون آسانسور به محل مورد نظر مراجعه کردم.
در ازدحام جمعیت منتظر برای دریافت کپسول متوجه درگیری لفظی و فیزیکی شدم بین کسانی که کارت بانکی آن ها ثبت نشده بود و مسئول فروش که اظهار بیاطلاعی میکرد.
یاد کلاس درس دانش آموزان افتادم و مطالبی که به آنها میگوییم: اینکه دومین ذخایر بزرگ گازی در جهان در اختیار کشور ماست و اینکه متأسفانه ما هنوز باید برای دریافت یک کپسول گاز مایع در صف انتظار باشیم!
پرده آخر:
نکته مشترک یادداشتهای بالا حق شهروندان ایرانی از حداقل رفاه و امنیت است که با همه ما با آنچه مسئولین می گویند و آنچه وجود دارد آشنا هستیم.
در کشوری که محیط زیست کمترین ارزش دارد و همه برای نابودی آن میکوشیم، در جایی که گران فروشی لحظه به لحظه رو به رشد است و در شهری که کتابخانههای عمومی و مدارس فراموش شده هستند توقع آسایش و پیشرفت خیالی باطل است و قاچاق، دزدی، بیسوادی همواره یک مزیت است. با این حساب هر شهروند ناچار است دستش بر کلاه خود باشد و گلیمش را در این ویرانه بازار از آب بکشد.
نادیده گرفتن علوم انسانی و مدیریت منابع را به دست افراد نامتخصص سپردن و همچنین عدم توجه کافی به مدارس بهعنوان تربیتکننده شهروندان یک اجتماع نتیجهای جز زوال یک فرهنگ و تمدن به دنبال ندارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همواره یکی از چالش های بنیادین دانشگاه و فرایند علم ورزی در جهان و به خصوص ایران، همبسته یا ناهمبستگی زیستی علم و معنویت بوده است. چالشی مستمر که از یک طرف پیوند این دو را ممکن و لازم و از طرف دیگر ناممکن و غیرضروری تلقی می کند.
تردیدی نیست که برای اغلب زیست مندان علمی غوطه ور در اتمسفر پوزیتیویسم، صحبت از زیست معنوی در فضای عمومی علم، چندان محلی از اعراب ندارد و آن را به لفاظی های ایدئولوژیک منتسب می دانند. اما در کنه فضای خصوصی و وجدانی همین زیست مندان، تلاطم درگیرهای شدید ذهنی در مورد چیستی و چرایی زیستن، همیشه در جریان و البته پیوسته در حال سرکوب شدن است.
از آنجا که دست علم تجربی، برای پاسخ به سوالات محوری و اساسی زیست معنوی خالی است و یا با پاسخ های بسیار سطحی و اجمالی پر شده است؛ زیست مندان علم چاره ای ندارند که دیواری سترگ بین زیست علمی و زیست معنوی خویش بنا نهند، به گونه ای که این دیوار حصار مهجوریت زیست معنوی را تضمین کند. در چنین شرایطی است که پیوند زیست علمی و زیست معنوی کاملا گسسته و حضور جدی در اقلیم هر یک به نفی دیگری منتهی شده است.
اگرچه در مقیاس جهانی، زیست معنوی در سایه و زیر چتر زیست علمی نهادینه شده است و در لایه های پیدا و عموما پنهان زیستن های علمی جای خود را تثبیت کرده است؛ اما در ایران زیست معنوی با تعبیر مشخص تری به نام زیست مذهبی در تلاش است که جای خود را نه در سایه زیست علمی، بلکه هم عرض و حتی بالاتر از آن تثبیت سازد.
فضای علم زدگی در اکوسیستم شبه علمی دانشگاههای ایران، عاملی تعیین کننده در جداسازی علم و معنویت است. هنگامی که رشد علمی با اصول آفرینی و خدشه ناپذیری گزاره های شبه علمی همراه می شود و فرصت تأمل و بازاندیشی علمی در این گزاره ها فراهم نیست؛ به مرور دیوار بین زیست علمی و زیست معنوی بلندتر خواهد شد. زیرا در چنین فضایی، زیستمندان علمی پاسخ به هر سوالی حتی از جنس معنویت را در همان گزاره های سفت و سخت شده خویش پیدا می کنند و به آنها باورمند می شوند. باوری سست بنیان و لغزنده که آشوب درونی پایداری را نصیب ما کرده است.
علاوه بر علم زدگی، آنچه که به زیست معنوی زیست مندان علمی لطمه جدی وارد ساخته است، فضای سطحی نگری دینی است. خلاصه و تقلیل نمودن دینداری در اجرای صوری و عادات وار احکام مذهبی، موجب شده تأمل و اندیشه ورزی عمیق دینی و مذهبی به حاشیه رانده شود و فرصت چندانی برای اندیشه در مورد چرایی ها و چیستی های زیستن از منظر دین که در هر برهه زمانی نیازمند تأمل به روز است فراهم نگردد.
دین همواره از مراجع اصلی سامان بخشی زیست معنوی بوده است. نقش شکاف و گسست بین علم و دین، در دنیای امروز در گسست پیش آمده بین زیست علمی و زیست معنوی غیر قابل انکار است. هر چند به تعبیری علم فرزند و پرورش یافته دین است و عمده دانشمندان و اندیشمندان بانیان علم دیندار بوده اند؛ اما رشد و جهش سریع و سلطه همه جانبه آن در کلیه ارکان زندگی، باعث شد تا قیمومیت خویش را از مخلوق خود به رسمیت نشناسد.
آنچه موجب پیوند ارگانیک زیست علمی و زیست معنوی در جامعه ما که معنویت با دینداری همزاد است می شود؛ ورود نقادانه و اندیشه ورزانه زیست مندان علمی به گزاره های علمی خلق شده توسط خویش در فضای پسا پوزیتیویسم از یک طرف و ورود تأمل گرایانه به بنیان های معرفتی دین از طرف دیگر است.
بازاندیشی هستی شناسانه علم و دین می تواند مرزهای پوشالی بین این دو مرجع معرفت شناسی را در خود حل و زیست علمی در زیست معنوی ترکیب شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
وزیر آموزش و پرورش، اخیراً در یک مصاحبه تلویزیونی با حالتی ذوق زده گفته است: «خدمتی که این مدرسه ها ( غیر انتفاعی حداد عادلی) کردند، دانشگاههای ما نکردند». این گفته بیانگر رفتاری غضنفرانه و در واقع، نوعی گل به خودی است!
جناب وزیر که حسب ماده 22 از فصل سوم قانون وظایف وزارت آموزش و پرورش، وظیفه اش «تأمین آموزش و پرورش رایگان برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه» می باشد، در برابر دوربین و در مقابل چشم مردم، در حالی از توفیق و کامیابی گونه ای خاص از مدارس( مدارس غیر دولتی) حرف می زند که انگار نه انگار مدارس دیگری نیز تحت مدیریت، نظارت و شرح وظایف اش وجود دارند. وی در این مصاحبه از خود حالتی به نمایش می گذارد که گویی تمام مدارس دولتی ایران پر از گل و بلبل است و اینک زمان آن رسیده مژده رایحه ناشی از عطرافشانی مدارس غیردولتی را به مشام مردم برساند.
بر اساس آمارها 10 درصد مدارس کل کشور، مدارس غیردولتی است و مسئولان از اختلاف 20 درصدی که در این زمینه با سایر کشورها دارند، احساس عقب ماندگی می کنند. این آمارها البته در تهران، به گونه ای دیگر است. در شهر تهران (سال 1400) از حدود چهارهزار مدرسه، تقریبا 1827 مدرسه غیردولتی و بقیه دولتی است. یعنی نزدیک به 46درصد مدارس شهر تهران، با پول خانواده ها و بقیه آنها ظاهرا با بودجه دولتی اداره می شوند. اما نسبت توزیع جمعیت دانش آموزی میان این دو گونه از مدارس یکسان نیست و حکایت از اختلاف فاحش آنها دارد؛ از مجموع یک میلیون و پانصدهزار نفر جمعیت دانش آموزی این شهر، تعداد 1میلیون و 320 هزار نفر در مدارس دولتی و تقریبا 180هزار نفر آن در مدارس غیردولتی مشغول به تحصیل هستند. با این حساب حدود 12درصد دانش آموزان تهرانی در 46 درصد مدارس این شهر و در مقابل، 88 درصد دیگر این جمعیت در 54 درصد (مدارس دولتی) به تحصیل اشتغال دارند. از سوی دیگر نسبت جمعیت دانش آموزان مدارس دولتی به تعداد مدارس، 607 به یک است یعنی برای هر 607 نفر دانش آموز تهرانی، یک مدرسه دولتی و جود دارد. در مقابل نسبت جمعیت دانش آموزان مدارس غیردولتی، 98 به یک است. یعنی برای هر 98 دانش آموز، یک مدرسه غیردولتی وجود دارد. بر همین منوال می توان نسبت تعداد دانش آموز هر کدام از دو گونه مدارس را به تعداد کلاسهای موجود در مدارس نیز استنباط کرد که ناگفته پیداست، تراکم دانش آموز در مدارس دولتی بعضاً تا 50 نفر و مدارس غیردولتی در حد استانداردهای اسکاندیناوی است.
در ادامه همین مصاحبه آقای وزیر می گوید: «شما وقتی یک ماشین مدل بالاتری می خواهید انتخاب کنید، باید پول بیشتری هم بدهید». اکنون نتیجه منطقی صغرا و کبرا کردن جناب وزیر در خصوص وضعیت مطلوب مدارس غیردولتی را می توان اینگونه استنتاج کرد: مدارس غیردولتی، مدارس موفق و در نتیجه مطلوب ما هستند. وی برای نشان دادن حقانیت نظر خویش در این زمینه، به صورت تمثیلی و کنایی به ما می گوید: اگر آموزش بهتر می خواهید، باید در یک کلام، «پول» بدهید. ولی ابتذال آنجاست که به جای اینکه از دولت طلب پول بکند تا به وظایف قانونی خویش در خصوص آموزش با کیفیت رایگان به آحاد ملت عمل نماید، از مردم می خواهد که «پول» بدهند. تا به فرزندانشان آموزش بدهند.
ارزیابی تحلیل رفتار جناب وزیر نشان می دهد که وی نه در جایگاه بالاترین مقام مسؤل در حوزه تعلیم و تربیت کشور، بلکه در مقام یک شریک بازرگانی آموزشی که بدل به بلندگوی تبلیغاتی آن شده، مقابل دوربین لَم داده و انتقادهای مدام مجری تلویزیون را کِتمان و ناچیز می انگارد. از این رو به جای اینکه به دنبال تحقّق مسئولانه اهداف اولیه آموزش رایگان برای عموم آحاد ملت باشد، به تبیین یوتوپیایی آموزش پولی ای می پردازد که مختص طبقه دارا و بهره مند از رانت ها و فرصت های متنوع جامعه است. برای چنین کسی که خیلی زود برخاستگاه اجتماعی و جایگاه کنونی خویش را که برگرفته از همان رانت ها و فرصت های ناعادلانه موجود در ساختار اداری، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجود است، فراموش کرده باشد، طبیعی است زیست جهان اکثریت جامعه تهی دست و فاقد فرصت های برابر تحصیل در کشور را به فراموش خانه فرستد.
به نظر می رسد که وضعیت کنونی، مصداقِ گونه ای خشونت است که بین مردمان تحت ستم به دلیل رانده شدن آنها به سلسله مراتب طبقاتی رخ می دهد. در ساختار طبقاتی و رانتی شده جامعه، آموزش و پرورش یکی از بهترین مثالهای عینی خشونت است. در آموزش و پرورش، سه گانه ی دانش آموز، معلم و محتوای درسی، هر کدام در جایگاه خویش مورد این خشونت واقع می شوند؛ دانش آموز در نابرخورداری از فرصتهای برابر آموزش با کیفیت و رایگان، از ناحیه دولتی که از مسئولیت خویش فرار می کند و وزیرش در تلویزیون از مردم پول خواهی می کند، مورد خشونت قرار می گیرد. معلم، در عدم بهره مندی از اقلّ فرصتها و منزلتهای اجتماعی و معیشتی، شب و روز در جهان شایعه، خبر و ضد خبر پرسه می زند تا بلکه از خشونتی که بر وی اعمال می شود رهایی یابد. و محتوای درسی ایدئولوژیکی که مابین معلم و دانش آموز در آمد و شد است، حتی اگر مملو از تلمیح و فحوایی جذاب داشته باشد، به حلقه بازتولید همان خشونتی تبدیل می شود که میان آن دو (معلم و دانش آموز) به مثابه سوژه در جریان است.
آقای وزیر که مدعی تدریس در دانشگاههای 20 کشور دنیا شده و لابد در آنجاها ستمدیدگان و مستضعفان را بر ضد نظامهای سرمایه داری و استکباری شورانده است! مردم را انذار می دهد که برای آموزش بیشتر و بهتر از نوع آموزش مدارس غیردولتی آن شخصیت کشوری باید پول بیشتر پرداخت نمایند تا همه خانواده ها امکان انتخاب این گونه مدارس را داشته باشند. اما پرسش اینجاست که مردم باید چند بار پول بدهند؟ مگر پول ناشی از فروش نفت و گاز و منابع طبیعی، پول همین مردم نیست؟ مگر اخذ مالیاتی که در چندسال اخیر در رقابت با کشورهای لیبرالیستی و سرمایه داری خیز برداشته است، پول همین مردم نیست؟
مگر درآمد انجمن های اولیاء و مربیان مدارس دولتی و خیرین مدرسه ساز از جیب همین مردم تأمین نمی شود؟به نظر می رسد که وضعیت کنونی، مصداقِ گونه ای خشونت است که بین مردمان تحت ستم به دلیل رانده شدن آنها به سلسله مراتب طبقاتی رخ می دهد.
شگفتا، از مردم، برای انجام وظایف قانونی ات طلب پول می کنید و به آنان وعده ارمغان می دهید! کدام ارمغان؟
ایران از سال 1370 در تمام دوره های هر دو آزمون بین_المللی پیشرفت تحصیلی تیمز و پرلز شرکت کرده است و هر دوره از میان مجموع کشورهای شرکت کننده، در رتبه های آخر قرار گرفته است.
وزیری که ناکارایی، نامرادی و شکست مدارس دولتی را به حساب جیب خالی خانواده ها تعبیر می کند طبیعی است که بدون آنکه شرمگین باشد، این گونه از سر ذوق در عجایب مدارس غیردولتی سخن براند. از این رو وقتی هر سال حدود 95 درصد رتبه های برتر کنکور از میان 3درصد مدارس خاص و غیردولتی است ؛ این نتیجه منطقی نگرانی مادرمأبانه جناب وزیر خواهد بود. آخر طفلکی دلش میخواهد 100درصد دانش آموزان برتر کنکور از مدارس دولتی شهرها و روستاهای دورافتاده باشد اما متأسفانه چون اینها «پول»ندارند پس قادر به انتخاب مدارس غیردولتی نیز نمی باشند فلذا نکوتر آن است به همان دوشاب خویش قناعت کنند و نسبت به آشی که برایشان پخته شده ناشُکری نکنند!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید