صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه اخبار /
آقای دکتر رضا نهضت ، دبیر رسمی آموزش و پرورش منطقه 11 تهران که از اوایل دی ماه سال جاری در بیمارستان بستری شده است طی تماس های متوالی اداره آموزش و پرورش منطقه 11 تهران با ایشان خواهان آن شده بود که برای بازنشستگی اش 3 سال سنوات ارفاقی را بپذیرد و به دنبال کارهای دیگر نباشد در حالی که متعاقب ماده 80 قانون مدیریت خدمات کشوری اگر کسی در حین ماموریت دچار سانحه شود با 30 سال سابقه و 30 سال پاداش بازنشسته خواهد شد .

لازم به ذکر است نامبرده آقای رضا نهضت این نامه را قبلا برای رئیس محترم کارگزینی اداره کل آموزش و پرورش تهران ارسال نموده  و تاکنون هیچ پاسخی دریافت نکرده است و در این میان اداره آموزش و پرورش منطقه 11 تهران دیواری کوتاه تر از آقای نهضت که به علت قطع پا و عفونت در بیمارستان بستری شده نیافته است !

آقای نهضت به سخن معلم گفت :

« متعاقب ماده 80 قانون مدیریت خدمات کشوری ، فردی که مانند من در یک سانحه دچار تصادف شده باشد و سازمان به ماموریت بودن آن رای داده باشد حقوق 30 سال و پاداش خود را به طور کامل دریافت خواهد نمود اما مسئولان اداره آموزش و پرورش از مفاد این قانون بی خبرند .»

" سخن معلم ضمن ابراز تاسف نسبت به حرکت اخیر ، این انتظار را داشت که مسئولان محترم این اداره حداقل مانند سایر مسئولان وزارتخانه در این مدت نسبتا طولانی در بیمارستان حضور یافته و از این معلم آسیب دیده دل جویی می کردند نه این که معلمشان را در این شرایط بحرانی و سخت تنها گذاشته و حقوق او را قطع کنند . "

پایان پیام /

teachersspecial گروه اخبار /
مدیرکل آموزش و پرورش خوزستان: این حرکت بی‌پاسخ نمی‌ماند

 یک بار معلم کتک می‌خورد، یک بار دانش‌آموز. این بار نوبت معلم یک مدرسه در خرمشهر است. معلمی که این بار نه از دانش‌آموز، که از پدر او سیلی خورده است؛ آن هم در حضور دانش‌آموزان کلاسش. اتفاق، هفته گذشته افتاده. وقتی معلم مدرسه یا یکی از دانش‌آموزان جر و بحث کرد و بعد از آن، ماجرا پیچیده‌تر شد. معلم خرمشهری فکرش را هم نمی‌کرد که وقتی خبر به گوش پدر این دانش‌آموز که معاون گمرک منطقه آزاد اروند هم است، برسد، صورتش است و دست های پدر که قرار است با سیلی محکمش، سرخ شود.
حالا بعد از گذشتن چند روز از این ماجرا، موجی از اعتراض درباره این اتفاق در میان معلمان خرمشهری به راه افتاده است. از طرف دیگر و با این‌که چند روز از این اتفاق می‌گذرد، مسئولان آموزش و پرورش خرمشهر دیروز دراین‌باره واکنش نشان داده‌اند. محمد تقی‌زاده، مدیرکل آموزش و پرورش خوزستان دیروز هتک حرمت معلم خرمشهری را شدیدا محکوم کرده و گفته این حرکت بی‌پاسخ نمی‌ماند: «شأن و حرمت معلم باید حفظ شود. ارزش و جایگاه معلم بسیار بالا بوده و همیشه قابل احترام است. متأسفانه اولیاي یکی از دانش‌آموزان خرمشهری به‌صورت معلم فرزندش سیلی زده است. خطا و اشتباهی که توسط این فرد انجام شده نابخشودنی است.»
مدیرکل آموزش و پرورش خوزستان گفته است: «فرهنگ و پیشینه تاریخی ما نمی‌تواند این بی‌حرمتی را بپذیرد که کسی روی معلم دست بلند کند. معلم در طول تاریخ کشور حرمت بسيار زیادی داشته است. این اقدام یک انحطاط فرهنگی برای فردی است که چنین کاری را انجام می‌دهد. این هتک حرمت را شدیدا محکوم کرده و با آن برخورد می‌کنیم.» به گفته او چند روز قبل دو نفر از مسئولان آموزش و پرورش خوزستان برای دلجویی از معلم خرمشهری به خانه او رفته‌اند: «نظر من این است که فرد خاطی باید متنبه شود. در صورت تشخیص معلم، مسائل حقوقی این اقدام پیگیری می‌شود.» مهدی رفیعی دهکردی، رئیس اداره آموزش و پرورش خرمشهر هم گفته برای برخورد با فرد اهانت‌کننده روال قانونی درحال اجراست: «امیدواریم با حضور و حمایت مسئولان، دیگر شاهد وقوع چنین وقایع غیرقابل قبولی نباشیم.»
از طرف دیگر جواد ادریس‌پور، عضو شورای شهر خرمشهر هم این موضوع را محکوم کرده و خواستار مجازات شخص خاطی شده است: «در روزهای گذشته در خرمشهر متأسفانه شاهد توهین و هتک حرمت علیه یکی از معلمان زحمت‌کش این شهر بودیم. معلمی شغل انبیاست اما در این زمانه با سیلی زدن جواب انبیا را می‌دهند.»
او ادامه داده است: «کار معلمی به مثابه پیامبران است كه این حرفه پیامبرگونه را به یدک می‌کشند و در تعلیم و تربیت فرزندان این مرز و بوم نقش پدری مهربان و صبور را ايفا مي‌كنند و با اين خدمت در رفتار‌های فرزندان ما تأثیرگذار هستند، اما چطور شده که بعضی‌ها به خود این اجازه را می‌دهند و بدون هماهنگی و با کمال بی‌ادبی وارد محیط آموزشی‌شده و بدون اذن مدیر به ساحت مقدس معلمی بی‌حرمتی كرده و جلوي انظار دانش‌آموزان و همکاران هتک حرمت نموده و شأن و منزلت معلم را پایین می‌آورند.» به گفته او «شخص خاطی متاسفانه داراي سمت حقوقی و یکی از مسئولان شهر نیز هست، آیا چنین حرکتی از سوی چنین شخصی مایه شرمساری نیست و نباید به خاطر عمل زشتش توبیخ و از سمتش عزل یا تنزل پیدا کند تا عبرتی برای سایران شود که نخواهند از سمت‌های مدیریتی خود سوءاستفاده کنند.» این عضو شورای شهر خرمشهر از محاکم قضایی خواسته است تا پدر این دانش‌آموز را محاکمه کنند تا اين اتفاق دیگر تکرار نشود. واکنش‌ها اما هنوز درباره این موضوع ادامه دارد. امام‌جمعه خرمشهر یکی دیگر از کسانی است که درباره این اتفاق واکنش نشان داده است. او اقدام معاون گمرک را محکوم کرده و خواستار مجازات قانونی او شده است.
سیلی معاون اداره گمرک خرمشهر بر صورت معلم پسرش در یک هفته گذشته، تعداد زیادی از معلمان این شهر را هم به واکنش واداشته است.

آنها بیانیه‌ای دراین‌باره صادر کرده و در آن با محکوم کردن آنچه «عمل زشت این پدر» دانسته‌اند، خواستار محاکمه و مجازات فرد او که به قول آنها «حرمت یک مکان آموزشی را شکسته و اهانتی بزرگ به فرهنگیان روا داشته است»، شده‌اند.

در روزهای گذشته تعدادی از این معلمان هم گفته‌اند در صورت بی‌توجهی مقامات در روزهای آتی در اعتراض به این اتفاق و برای حمایت از همکار خود، دست از کار می‌کشند. این گفته آنها اما با واکنش عبدالله سامری، نماینده خرمشهر در مجلس روبه‌رو شده، او از معلمان خرمشهری خواسته است که اعتصاب نکنند و با حضور در دبیرستان از معلم مضروب خواسته است که گذشت کند.

به گزارش «فارس» سامری با بیان این‌که پیگیری از طریق مراجع قانونی بهترین روش برای جلوگیری از تکرار چنین اتفاقات ناپسندی است، جامعه فرهنگی شهر را دعوت به گذشت کرده است: «اگر این فرد بر اثر ناراحتی و از سر نادانی تصمیمی گرفته، از جانب خودم از تمام جامعه فرهنگی طلب پوزش می‌کنم.»

شهروند

« گروه سایت سخن معلم این هتک حرمت به ساحت معلمی را محکوم کرده و خواهان واکنش مناسب مسئولان وزارت آموزش و پرورش به این گونه بی حرمتی هاست . »


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

ما روی زمینی و در سایه ساری آئینی جان پناه زیست می کنیم. زمینی که سه اصل گفتار و کردار و پندار نیک ،هویت وجودی آن است و آئینی که معجزه پیام آور بزرگش کتاب و اولین حرف او درباره خواندن است.اینها، سرمایه های ناب و بی نظیری است برای جاری و ساری شدن روح دین و معنویت در جامعه. برای همین، خانواده اولين مركزي است كه وظيفه تربيت ديني فرزندان را به عهده دارد. پدر و مادر هم روی فرزندان اقتدار دارند و هم می‌توانند از احساسات موجود برای انتقال ایده‌های خود استفاده کنند. يكي از دانشمندان گفته است؛ « بچه انسان ،پروانه به دنيا مي آيد. پدر و مادرش او را مي بوسند و تبديل به قورباغه مي شود.»

حقيقتي كه در اين گفته طنز آميز وجود دارد،اساس پرورش خانواده را شامل مي شود. يادآوري اين نكته لازم است كه بچه ها به وسيله تربيت خانوادگي ، ديندار ومسلمان مي شوند، اما الزاماً مومن بار نمي آيند.سرّ اهميت وحساسيت كار اوليا در سرمشق بودن آنهاست.در اين وضع،دانش آموزان از اوايل كودكي،اولياء را نمايندگان امور ديني مي دانند و لذا هر گونه اطاعت آنها از دستورات و احكام ديني نيز به اندازه اعتماد و اطميناني است كه به اولياء خود دارند ، اما آنگاه كه به يك سطح معيني از بلوغ فكري و رواني مي رسند و خود امكان مطالعه مفاهيم ديني را مي يابند وپي به کم و کیف تعليمات ديني آنها مي برند، طبعاً دچار يك سري تعارض ها ی روحی مي گردند. درگذشته، خانواده ها به تناسب ميزان رشد فكري جامعه، بچه مسلمان هائي را با مي آوردند كه همت زیادی در عمل به آداب ديني و محبت پیشوایان دینی را داشتند.

به اعتقاد كانت،« تربيت ديني دانش آموزان را نبايد با حكمت الهي آغاز كرد.» چون در این صورت ،کودک یا نوجوان بيشتر از روي ترس و تحت تاثير تكليفي كه در آموزه هاي ديني است، به تقليد و تكرار آموخته ها مي پردازد. در اين وضعيت به گفته روسو؛ «وقتي كودك مي گويد به خدا ايمان دارد، مقصودش اين است كه به پدر،مادر یا معلمش كه گفته است خدائي هست، ايمان دارد.» ادامه اين وضع تا آنجا پيش مي رود كه دين چه بسا رنگ و بوي اخلاق محيط را بگيرد.در حقيقت ابتدا بايد به ديني نمودن اخلاق همت گماشت.

در نتيجه اين تفكر، دانش آموز بايد احساس كند كه اساساً رفتار پسنديده هر آدم، او را مستحق هر گونه خوشبختي نظير با ايماني مي گرداند.اغلب پدرها و مادرهای جامعه ما مذهبی اند و دغدغه تربیت دینی فرزندان خویش را دارند.یکی از مشکلات همواره آنها چگونگی بازخورد و واکنش دادن به پرسش وشک و شبهه هایی است که بچه ها مطرح می کنند. سوالاتی از قبیل: روح چیست و کجاست؟ خدا کجا زندگی می‌کند و چه شکلی است؟ تکلیف آخرت مخترعان بزرگی که مسلمان یا موحد نیستند چه می شود؟ کدام دین بیشتر غمخوار بی خانمانان، بیماران و فقراست؟ و...شاه بیت همه سخنان آنها با فرزندان شان این است که مفاهیمی مثل خدا و دین را به واسطه عظمت و ظرافتی که دارند، نمی‌توان با عقل و علم فهمید چون فراتر از عقل ناقص ماست.همین طور اسلام به ذات خود ندارد عیبی/هرعیب که هست از مسلمانی ماست. والدین با این حرف ها که گمان می کنند شدت کنجکاوی بچه ها فروکش کرده است،وقتی می بینند آنها هنوز روی سوالات خود مصرند،اضافه می کنند که شما فعلا کوچک هستید و بزرگ که شدید به دنبال این سوالات که البته پاسخ آنها در دین هست، بروید.در نهایت و برای تکمیل حرف های خویش و تقویت قوت قلب بچه ها، حرف آخر را همین ابتدا می زنندکه: دین اسلام، کامل ترین و بهترین دین است.

 این پاسخ ها و نظایرآن، اگرچه درست است و بسیاری از کودکان ونوجوانان معمولی را آرام و تا اندازه ای قانع می سازد اما برای برخی کودکان و نوجوانان سرگشته در بحران هویتی که گرفتارش شده اند، قانع کننده نیست.

واقعیت این است که برخی عوامل غریزی به والدین کمک می کنند تا فرزندان شان را تا اندازه ای ساکت نمایند.وابستگی و دلبستگی به پدرومادر، هم والدین را در مقام یک واعظ همه چیزدان می نشاند و هم بچه ها را وادار می سازد که از بسیاری مواضع خویش کوتاه بیایند. نظام آموزشی موجود نیز به طور غیرمستقیم به یاری والدین می آید.به همین خاطر دانش آموز به واسطه ترس از کسرنمره و عصبانیت معلم، دست به یک خودسانسوری در طرح سوالات خویش می زند. اضافه بر مدرسه،حوزه های علمیه، رسانه‌های عمومی، نهادهای خیریه، و مراکز فرهنگی مربوطه در قبال نوجوانان و جوانان مسئولیتی هایی دارند که همگی به نحوی در خدمت خانواده ها و والدین قرار می گیرند.از آن میان، تغییر روش و محتوای آموزشی درس پیشین تعلیمات دینی نظام آموزشی به هدیه های آسمان(دوره دبستان) و پیام های آسمان ( دوره متوسطه اول) و تالیف کتاب هایی برای پایه های مختلف، از جمله اقدامات چندسال اخیر وزارت آموزش و پرورش در زمینه تعلیم و تربیت دینی است که فارغ از نقد و نظرهای پیرامونی،سرآغاز تلاشی تحسین آمیز در این زمینه است.

با توجه به حساسيت امر تربيت ديني از طرفی و دشواري فراروي والدین در اين زمينه از طرف دیگر، قطعاً ارائه يك سري موارد به عنوان راهكار پيشنهادي، اگر چه دشوارمی نماید اما خالی از لطف هم نباید باشد:

در راه تربيت ديني فرزندان ، ابتدا بايد نيمه پر ليوان وجودي او راكشف و به وي نشان داد تا موجبات دلگرمي و انگيزه فهم و عمل به آموزه اي ديني در او فراهم شود. تربيت ديني نبايد آلوده به تكلف و تظاهر گردد و لذا علي رغم نبود امكانات و شرايط، بايد نفس امر مورد توجه قرار گيرد.

در تربيت ديني ،پدر و مادر بايد در حاشيه قرار گیرند و البته فعال باشند. وظيفه والدین، انتقال مفاهيم ديني به كودك نيست بلكه انقلاب حس خدادوستي در درون اوست.تربيت ديني فرزندان امري تدريجي و زمان بر است و نبايد در آن تعجيل و شتاب كرد. از آموزش يك سري اسرار و حقايق به کودکان و نوجوانان بايد خودداري كرد ، زيرا به خاطر فوق تصور و باور بودن اينها، در فكر او توليد اشتباه خواهد كرد.

در تربيت ديني، اوليا بايد مواظب اقتدار و نفوذ معنوي و همچنین پای بندی خود به احکام دینی باشند. همچنین شايسته است كه والدین ، تسلط نسبتاً خوبی در تعليمات اسلامي و تاريخ اسلام داشته باشند و دانش آموزان را نيز به مطالعه كتاب هاي مفيد و تماشای فیلم های مناسب ترغيب نمايند.

لازم است كه پدران و مادران ضمن خوب سخن گفتن و ابراز محبت ، از روی آوردن به تنبیه و قهر و خشم حتی الامکان بپرهیزند. والدین باید به شدت مواظب جنبه های رفتاری خویش باشند و چنان باشند که می نمایند ؛ چون بچه ها بیشتر از آنچه از گفتار ما می آموزند، از رفتارما الگو می گیرند.          

*معلم در آموزش و پرورش

منتشرشده در آموزش نوین

zamanididgah در آغاز کار وزیر محترم آموزش وپرورش و همزمان با وعده های پی درپی ایشان مبنی بر ایجاد کار گروه اقتصادی جهت بهبود معیشت فرهنگیان و اعلام نتایج آن و ملموس شدن تبعات عملی آن در طی ماه های آینده، که پس از گذشت بیش از یک سال هنوز اثری از آن دیده نمی شود، نقطه نظراتی از ایشان در آن زمان منتشر گردید که دارای ابهام فراوان بود. از جمله ی این سخنان پرداختن حقوق فرهنگیان توسط مدیران مدارس بود، که پس از گذشت حدود یک سال به گونه ای عملی شد و تعدادی از مدارس به فردی فرهنگی با عنوان مؤسس واگذار شده که باید معلمان آموزشگاه را خود تأمین کند و حقوق آنها را نیز پرداخت نماید. البته آموزش وپرورش نیز متعهد می گردد که به ازای هر دانش آموز مبلغی را به حساب مؤسس واریز نماید.

ظاهراً این کار بر اساس مصوبه ی نوزدهم بهمن ماه 92 در مجلس است، که با اجرای آزمایشی تفویض اختیار مالی به مدیران در نیم درصد از مدارس کشور موافقت نمود. امسال نیزبر اساس شنیده ها این روند قرار است به 5 درصد مدارس گسترش یابد!

ظاهراً این مصوبه مجلس، در پی برداشتن مقداری از بار مالی و جبران کمبود معلم و شاید اهدافی دیگر است. اما سؤال این جاست که آیا خصوصی سازی و واگذاری مدارس، مانند واگذاری یک کارخانه ی صنعتی است که چنین با بی پروایی صورت می گیرد. البته آموزش وپرورش در طی سالیان اخیر از این گونه تحولات ، زیاد داشته است و شاید انتظار چنین برنامه هایی نیز بعید نیست.

در این که نفس این عمل چه محاسن و معایبی دارد، باید کارشناسان امر نظر دهند. همان طور که در مصوبه ی سال گذشته مجلس قرار بر این بوده که هر سه ماه یک بار گزارشی از روند کار مدارس واگذار شده، داده شود. ولی در اینکه آیا این امر صورت گرفته شده است جای بسی سؤال است، چرا که اگر قرار بود به راحتی هر فردی بدون تفحص و گزینش وارد حوزه ی آموزشی فرزندان این مرزو بوم گردد ؛ پس این همه سخت گیری سالیان اخیر برای جذب یک نیروی آزاد حتی به صورت ساعتی برای چه بود؟!

حال آقای روحانی ریاست محترم جمهور در جلسه ی شورای اداری گلستان در تاریخ دوازدهم آذرماه سال جاری، عقیده دارند که " در این روش معلم با سوادتر و دانش آموز بهتر، تحصیل و علم آموزی خواهد داشت " .

از طرف دیگر مادری که دبستان فرزندش به بخش خصوصی در آستانه سال تحصیلی جدید واگذار شده است، می گوید: معلمان فرزندم افرادی بودند که تسلط کافی به آموزش نداشتند و بعد از اعتراض خانواده ها، مؤسس برای چندمین بار معلم را تغییر داد و معلم جدیدی جایگزین نمود.

از سوی دیگر مؤسسان به خانواده ها اعلام کرده اند که احتمالاً سال آینده از آن ها هزینه دریافت خواهد شد که صحبت آقای حداد عادل عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در تاریخ 28 آبان در حاشیه ی همایش جامعه تعلیمات اسلامی در جمع خبرنگاران نیز مؤید این صحبت ها است که ایشان می گویند: « دریافت وجه از اولیاء در مدارس واگذار شده از سال آینده اشکالی ندارد. »

حال سؤال اینجاست آیا مجموع این سخنان مؤید این امر نیست که قرار است به آرامی و با زیرکی خاصی قانون اساسی دور زده شده و تحصیل رایگان نم نم به تحصیل پولی در مدارس دولتی تبدیل گردد  و آیا تصویب و تأیید و تمجید از این طرح ها از افرادی که سوگند به اجرای قانون اساسی خورده اند خالی از اشکال نیست؟!

اما سخنان مخالفان و موافقان این امر نیز شنیدنی است.

حاجی بابایی وزیر سابق آموزش وپرورش:

« طرح بسته حمایتی با واگذاری مدارس دولتی به بخش خصوصی منجر به ضعیف شدن مدارس دولتی می شود.سال آینده 25 هزار نیروی دانشگاه فرهنگیان وارد آموزش و پرورش می شوند، از سوی دیگرجمعیت دانش آموزی رو به کاهش است و مشکل کمبود معلم برای یک مقطع زمانی است و پس از آن به وضعیت متعادل خواهیم رسید و باید وضعیت کنونی را مدیریت کرد. »

علی احمدی وزیر اسبق آموزش و پرورش:

« واگذاری مدارس دولتی به بخش خصوصی دارای آسیب های 10 گانه از جمله احتمال حضور معلمان کم تجربه، ایجاد رانت و رابطه مؤسسان  و رؤسای آموزش وپرورش را دارد. »

فرشیدی، دیگر وزیر اسبق آموزش وپرورش:

« بسته بندی حمایتی از مدارس غیر دولتی ابهاماتی دارد و کار به صورت سلیقه ای پیش می رود. »

خانم مرضیه گرد، رئیس سازمان مدارس غیر دولتی وزارت آموزس وپرورش:

« هدف اصلی این طرح مشکل کمبود نیروی انسانی در وزارتخانه است و با اجرای این طرح امسال تا 8 مهر ماه تمام کلاس های درس، معلم داشتند. »

این جمله بنده را یاد حرف یکی از مسئولین سابق آموزش و پرورش شهرستان محل کارم می اندازد که می گفت: «برای ما مهم نیست سر کلاس درس چه شخصی باشد، معلم باید فردی باشد که توان کنترل دانش آموزان را داشته باشد! »

صحبت های خانم مرضیه گرد نیز چنین القا نماید که همین بس که بر سر کلاس درس یک معلم اسمی وجود داشته باشد و این در حالی است که باید پرسید: آیا این افراد حاضرند فرزندان خود را در این مدارس ثبت نام نمایند؟

به امید روزهای بهتر برای آموزش و پرورش.

ارسال مطلب برای سخن معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

 

 

 

منتشرشده در یادداشت
afsharspecial علی  افشارسمیرمی* 
 
چندی پیش در خبرها خواندیم که به فاصله نزدیکی از هم، جان معلمی در بروجرد توسط دانش‌آموزی گرفته شد و معلمی دیگر در مازندران حین صحبت برای دانش‌آموزان جان داد. صرف‌نظر از عوامل یا انگیزه‌های پنهانی موثر در بروز هردو حادثه، وجه اشتراک هر دو اتفاق« مرگ ناگهانی معلم» و آن هم در کلاس درس است.
این وقایع ما را به درک نکته ظریفی رهنمون می‌سازد و آن نگاه معمول به این قشر نسبتا عظیم جامعه است. واقعا ما چه اندازه یاور معلمان هستیم که خود یاور فرزندان ما هستند؟
مطمئنا آنها هر قدر هم که زیاد باشند، زیادی نیستند.ضمن اینکه میزان توقعات ما از آنها زیاد است. آنها به همراه دانش‌آموزان در دو سوی فرآیند آموزش و پرورش ایستاده اند که خود نمایندگان طبقات فرادست و فرودست جامعه محسوب می‌شوند.اما سلسله مراتب اداری مرسوم در نظام آموزشی ما، معلمان را در مرتبه پایین‌تر از مدیران و معاونان نشانده است.
بنا بر هویت شرقی و ذهنیت اشراقی دیرینه‌ای که در روحیه جمعی ماست، معمولا تمجید و تجلیل زیادی از معلم شده و می‌شود و به همین خاطر انتظارات زیادی از او وجود دارد درحالی که اختیارات و امکانات محدودی دارد. از آنجا که در نظام آموزشی متمرکز ما، قریب به اتفاق بودجه آموزش و پرورش به حقوق معلمین اختصاص دارد، طبیعی است که همه امید و انتظار متوجه آنها باشد. علی‌الظاهر هم چنان می‌نماید که معلمان در خط اول جهان آموزشی‌اند و محور و مبنای ساختار آموزشی به شمار می‌روند ، اما به‌درستی معلوم نیست که چرا نمی‌خواهند از این امتیازشان استفاده ببرند. شاید به‌واسطه برخورداری معمولشان از نوعی حجب و حیاست که برآمده از نوع فعالیت حرفه‌ای آنهاست. حشر و نشر دائمی با کودکان و نوجوانان هم سرگرم‌کننده است و هم در محافظه‌کار نمودنشان نقش دارد.
اضافه براین، یک عمر نظام آموزشی ما به شیوه پلکانی اداره شده است و هنوز مانده تا برف‌های عادت موجود آب شود. دیری است که آموزش معلم به‌صورت انتقالی  و روش تدریس او نیز به صورت سخنرانی بوده است. معلم به یک مامور یا نیروی اعزامی از مرکز شباهت داشته که باید کارش را که عبارت از آموزش خواندن، نوشتن، حساب کردن و یک سری اطلاعات عمومی بود، به نحو احسن انجام دهد. تداوم این عادت، جز خستگی و بی‌حوصلگی برای معلم و شاگرد در پی نداشته است. اکنون اما وضع عوض شده است. نیازها و مقتضیات زمانه دستخوش تغییرشده است و لذا حساسیت کار معلمان نیز دوچندان شده است.
در هجوم این همه باد تورم و تحریم، اعتبارات سالانه نظام آموزشی افزایش قابل‌توجهی نیافته است. درحالی که بر میزان توقع و انتظار اولیا در برابر مدرسه و معلمان اضافه شده است. منفعل شدن نظام آموزشی در برابر خانواده و درازکردن دست نیاز به مساعدت و مشارکت آنها، به اندازه کافی به محوریت و اهمیت دانش‌آموزان در فرآیند آموزش دامن زده است.
برای همین است که دیگر، معلمی در توان و ظرفیت هرکسی نیست. معلم امروز در مواجهه با طوفان فناوری و اطلاعات روزافزون، ناچاراست که یک متفکر و محقق باشد و البته این همه دشواری او نیست.فراتر از سرشاری او در دانش، باید از هوشیاری در روش هم برخوردار باشد.
 
* معلم
منتشرشده در یادداشت

مهرداد حمزه

دي‌ماهِ همدان صبح‌هاي سردي دارد، حتي اگر برف نباريده باشد. سوز سرما بر پهناي صورت مي‌نشيند و تا مغز استخوان فرومي‌رود. برنامه قرار است ساعت هشت شروع شود اما در حياطِ مدرسه خبري نيست. چند نفری گوشه‌ی حیاط فوتبال بازي مي‌كنند و بقيه سر كلاس درس هستند. رئيس‌هيأت دوچرخه‌سواري استان تلفني درباره‌ی برگزاري مراسم با مسؤولان حرف می‌زند.

اينجا دبستان آيت‌اله معصوميِ شهر همدان است. دانش‌آموزان این مدرسه در حركتی داوطلبانه، به عشق معلم ورزش خود كه اين روزها با سرطان ريه دست‌وپنجه نرم مي‌كند، سرهاي خود را تراشیده‌اند. مدرسه‌ي كوچك راهرویی باريك دارد و كلاس‌هايي نه چندان بزرگ، نيمكت‌هايي قديمي و تخته سياه و گچ.

چند نفری از مهمان‌ها در دفتر مدرسه نشسته‌اند. هميشه دوست داشتم در دفتر مدرسه چاي بخورم اما همه آن‌قدر درگیر برگزاری مراسم هستند که مجبور می‌شوم به آبدارخانه بروم و گلويي تازه كنم.

كم‌كم به جمعیت مهمان‌ها اضافه مي‌شود، هر كس در گوشه‌اي مشغول صحبت با ديگري است. انگار با پادرمياني معاون استاندار مشكلاتی که باعث تأخیر در اجرای برنامه بوده، برطرف شده و حاضران مهيای مقدمات برنامه‌ مي‌شوند. از صندلي‌هاي اجاره‌اي رديف شده تا تريبون چوبيِ وسط حياط و نمايشگاه عكس روی دیوار آجري حياط، همه‌چیز نشان می‌دهد امروز روز متفاوتی برای این مدرسه است.

مدير مدرسه دانش‌آموزان را راهي حياط مي‌كند. بچه‌ها با سرهاي تراشيده و لباس فرم يك‌شكل مدام در در جنب‌وجوش‌ هستند. مدير ميكروفن به دست مي‌آيد و بچه‌ها را به صف مي‌كند.

در يكي از كلاس‌هاي خالي آرايشگري با يك ماشين اصلاح ايستاده تا هركسِ دیگری که مي‌خواهد موهاي سرش را بتراشد. من و يكي ديگر از خبرنگاران هم تصميم مي‌گيريم موهايمان را بزنيم. ديگر خبرنگاران و عكاس حاضر در مراسم ماجرا را شوخي گرفته‌اند و گمان نمي‌برند كه اين كار بكنيم، براي همين همه تا لحظه‌ی نشستن روي صندلي همراه ما می‌آیند. موهايم را كه مي‌تراشد احساس سبكي مي‌كنم، اما سرماي زمستان ملموس‌تر مي‌شود. تصویر روزهاي مدرسه رفتن و تراشيدن اجباريِ سر در ذهنم زنده می‌شود!

حالا همه‌چيز آماده است و همه منتظرند تا آقامعلم بيايد! چند نفري به استقبال او مي‌روند. اسپند دود مي‌كنند. قصاب چاقو به‌ دست آماده‌ی قرباني کردن است. آقامعلمِ ازراه‌رسیده را با صلوات از زير قرآن رد مي‌كنند. قدری با مهمان‌ها احوالپرسی می‌کند و می‌رود به سمت صف‌های بچه‌ها. با صداي فرياد بچه‌ها بلوايي در حياط مدرسه راه مي‌افتد كه ديگر كنترلش از دست مدير و معاون مدرسه خارج است «قادري دوستت داريم»، «قادري زود خوب شو».

قادري كه از اين همه شور و شوق به وجد آمده است به‌سختي مي‌تواند احساسش را بگوید: «با ديدن اين صحنه و بچه‌هايي كه سر خود را تراشيده بودند سرطانم را فراموش كردم.»

پشت تريبون حاضر می‌ایستد: «واقعاً نمي‌دانم چگونه اين‌همه لطف را پاسخ دهم. اما قول خواهم داد خوب شوم.»

cancer

محمدرضا قادري، سی‌وشش‌ساله، قهرمان دوچرخه‌سواري آسيا و معلم ورزش اين مدرسه، مدتي است كه درگير بیماریِ سرطان است . او تا امروز دوازده بار درمان ليزري كرده تا ريه‌اش دوباره به كار بيفتد.

به موهاي تراشيده‌ی من نگاهي مي‌كند و مي‌گويد: « سرطان را هديه‌ای الهي  مي‌دانم زيرا اين بيماري باعث شد به خدا نزديك‌تر شوم.»

او كه در میان دوچرخه‌سواران ايران و آسيا نامي آشناست الگوي خود در مبارزه با بيماري سرطان را لانس آرمسترانگ، قهرمان دوچرخه‌سواري دنيا، می‌داند که توانست سرطان را از پا دربياورد.

قادري می‌گوید: «دكترها ورزش كردن را براي من ممنوع كرده‌اند اما من همچنان ورزش و تمرين مي‌كنم، كوه ‌مي‌روم و حتي از تمرين‌هايم در دوران بيماري فيلمبرداري كرده‌ام. تا سرطان را از پا درنياورم ايستادگي خواهم كرد.»

از وضعيت درمانش مي‌پرسم. «پرونده‌ی پزشکی من به امريكا فرستاده شده و بايد براي درمان به آنجا سفر كنم اما برای این امر نيازمند حمايت مسؤولان هستم.»

دل پردردي دارد. «روزگاري كه روي سكو مي‌رفتم همه برايم دست مي‌زدند اما امروز بسياري از مسؤولان مرا فراموش كرده‌اند. نماينده‌ی مردم همدان به من قول داد پيگير وضعيت من باشد و هر كاري از دستش بر‌مي‌آيد انجام دهد اما تا امروز هيچ كاري نكرده است، حتي الآن حقوق دريافتي من از آموزش‌وپرورش هم قطع شده است. بسیاری از همکارانِ همدوره‌ی من به استخدام رسمی درآمدند اما حالا با قطع حقوق رسمی‌ شدنم هم منتفی شده است و حالا من با دوسومِ حقوق، که از سازمان تأمین اجتماعی دریافت می‌کنم، زندگی می‌گذرانم. من سال‌ها براي کشور و استان همدان افتخار‌آفريني كردم و امروز تنها انتظارم اين است كه مسؤولان كمك كنند تا بتوانم سلامتي‌ام را به‌ دست‌ آورم

او رابطه‌اش با دانش‌آموزان مدرسه را فراتر از رابطه‌ی معلمي و شاگردي می‌داند. عكس‌هاي قديمي‌اش با بچه‌ها را که روي ديوار حياط نصب شده نشان می‌دهد. می‌گوید وقتي ديده اين بچه‌ها به‌خاطر هم‌دردي با او سرهاي خود را تراشيده‌اند روحيه‌اش براي شكست دادن سرطان دوچندان شده.

عكاس‌ها از او مي‌خواهند تا همراه با دانش‌آموزان بر سر كلاس‌هاي درس حاضر شود. می‌رود.

آفتاب وسط آسمان مدرسه است، سرماي دي‌ماه رمقي براي آفتاب نگذاشته. سرم يخ مي‌زند. مدرسه شبيه پادگان نظامي شده. سربازهاي كوچك اين پادگان از سر و كول معلم ورزش خود بالا مي‌روند و با چنان ذوقي دوست داشتن معلم خود را فرياد مي‌زنند كه انگار مي‌خواهند همه‌ی دنيا صداي آنها را بشنود.

عکس ۱ از ایسنا/عکس ۲ از مهرداد حمزه

شبکه آفتاب

 

از پائولو فریره اغلب به عنوان یکی از چهره‌هایی یاد می‌شود که شیوه‌ای انقلابی را در دانش پداگوژی (تعلیم‌ و تربیت) بنیان نهاد. نزد فریره با این درک محوری مواجه می‌شویم که ستمدیدگان (محرومان و سرکوب‌شدگان اقتصادی-اجتماعی) اگرچه از توان درونی فهم و یادگیری برخوردارند، اما تحت فشار ساختارهای طبقاتی و ستم‌ها و محرومیت‌های محیطی، در شرایط معمول امکان چندانی برای شناخت و پرورش قابلیت‌های خود نمی‌یابند؛ یعنی استثمار و سرکوب و ستم نه تنها ساحت فعلیت زندگی‌ ستمدیدگان، بلکه ساحت بالقوه‌گی‌های انسانی آنان را نیز در برمی‌گیرد.


سارا امیریان

از نظر فریره به طور کلی ستمدیده تصویر خود را از خلال‌‌ همان دریچه‌ای می‌نگرد که ستمگر پیش روی او گشوده است و حتی تصویری که ستمگر از او پرداخته است را درونی می‌کند و بدین‌ترتیب به موقعیت‌اش خو می‌کند. بر مبنای این تصویر، او خود را مادون ستمگر و از این رو مستحق فرودستی و سرنوشت محنت‌بارش، یا حداقل ناتوان از تغییر آن می‌بیند. درست از همین رو، ستمدیده -در شرایط معمول- عمدتا علاقه‌ای به فهم عمیق موقعیت خود و مشارکت در حیات سیاسی جامعه به منظور تغییر این موقعیت ندارد. 
فریره انکشاف قابلیت‌های درونی ستمدیدگان، به‌مثابه ضرورتی اساسی در فرآیند رهایی ستمدیدگان، را امری حادث یا ناگزیر تلقی نمی‌کند؛ بلکه آزاد شدن این قابلیت‌‌ها را پیش از هر چیز منوط به رفع تصویر مسلطی می‌داند که ستمدیده از خود دارد؛ تصویری که بر او تحمیل شده است و در روندهای بدیل آموزش انتقادی و خودآموزی قابل رفع است.
 در خصوص آموزش سیاسی توده‌های تحت ستم، درک فریره با رویکردهایی که چنین آموزشی را در قالب رابطه‌ای یک‌سویه (و خواه‌ناخواه اقتدارآمیز یا ابزاری) پی‌ می‌گیرند، کاملاً متفاوت است. چرا که فریره ستمدیده (در اینجا: یادگیرنده) را سوژهٔ اصلی فرآیند آموزش تلقی کرده و آموزش رهایی‌بخش را مبتنی بر رابطه‌ای دوسویه و دیالوگ-محور می‌داند. در اینجا نه فقط تمایز قاطعی میان آموزنده-آموزگار وجود ندارد، بلکه مصالح و موضوع آموزش نیز برگرفته از تجربه‌های زیسته و دغدغه‌ها و مشکلات دنیای عینی ستمدیده است.
با این همه، و به‌رغم تأکید فریره بر اهمیت آموزش رهایی‌بخش، درک او تمایزی اساسی با نگاه فرهنگ‌باورانه دارد و آن اینکه فریره آموزش را مقدم بر مبارزه برای رهایی و یا جایگزین آن نمی‌داند؛ بلکه آموزش را قدمی ضروری و مکملْ به موازات مبارزات سیاسی و طبقاتی در جهت تغییر ساختارهای اقتصادی-اجتماعیِ نظم مسلط می‌داند. 
فریره طی سالیان‌ طولانی از طریقِ پژوهشِ انضمامی و در پیوند مستمر با زاغه‌نشینان و کارگران و محروم‌ترین اقشار جامعه، به نزدیک‌ترین وجهی با مقولهٔ آگاهی طبقاتی، عوامل تحریف‌گر و محدود‌کنندهٔ آن و شیوه‌های بدیل تغییر و ارتقای آن (با مشارکت فعال کارگران و به‌حاشیه‌ رانده‌شدگان) درگیر بود.  از این رو آموزش نزد فریره ضرورتی اساسی برای فهم انتقادی ستمدیده از خود و موقعیت‌اش بود؛ آموزشی که با پراتیک زندگی-مبارزه پیوند دارد و زمینهٔ فرآیند خودآموزی را مهیا کند. فریره این خود‌اموزی مستمر را امکانی برای رهایی ستمدیده از سیطرهٔ ایدئولوژیک طبقهٔ حاکم می‌دید، که این یک به سهم خود زمینهٔ گسترش و تعمیق مبارزات رهایی‌بخش را فراهم می‌سازد.
 آشنایی با درک فریره از اهداف و امکانات درونی آموزش و شیوه‌های بدیل تعلیم و تربیت می‌تواند روندهای مبارزاتی علیه نظم مسلط را به سلاح نیرومندی مجهز کند. به طور مشخص، پراکندگی و در پی آن فراگیر و قدرتمند نبودنِ چنین مبارزاتی -در کنار تمام عوامل ساختاری و مختصات محیطی آن- از سویی حاکی از عدم‌خودباوری ستمدیدگان است؛ و از سوی دیگر ترجمانی است از ناتوانی حلقه‌ها و کانون‌های فعال مبارزه در برقراری پیوندی مؤثر با توده‌های تحت ستم، که این دومی در قالب فاصلهٔ میان مبارزان و سازمان‌های سیاسی و گفتمان‌های آنان با بدنهٔ فرودست جامعه نمود می‌یابد، که شکل دیگری است از شکاف میان «نخبگان» و «توده‌ها». 
درحالی‌که بنا بر رویکرد فریره، فرآیند آموزش واقعی (یا ضروری) در‌ واقع یک فرآیند ارتباطی است که در طی آن نه تنها سوژگی و عاملیت ستمدیده رشد می‌یابد، بلکه آموزش‌دهنده نیز در رابطه‌ای دوسویه با وی قرار می‌گیرد و از جایگاه اقتدار «دانای کل» فاصله گرفته و در متن یادگیری دوجانبه، به آموزش مستمر خود متعهد می‌گردد («آموزش‌دهنده خود نیازمند آموزش دایمی است!»).
 حاصل این روند، گسترش زبانی مشترک برای فهم موقعیت و مبارزه با آن و -در همین راستا- کاهش فواصل اجتماعی‌ میان سوژه‌های بالقوهٔ تغییر است؛ فاصله‌هایی که در سازوکارهای بیگانه‌سازِ سرمایه‌داری‌ و سرکوب‌گری نظام‌های سیاسیِ‌ خادم آن ریشه دارند، و خود نیز با کاهش امکانات مبارزهٔ جمعی، بازتولید این سازوکار‌ها و روندهای سرکو‌ب‌ را تسهیل می‌کنند. بنابراین آموزه‌های فریره می‌تواند به سهم خود کمکی باشد برای اجتماعی ‌کردنِ رابطهٔ بین کانون‌ها و سازمان‌های انقلابی با ستمدیدگان از طریق ایجاد زبان مشترک و کاهش شکاف بین آن‌ها، و سلاحی برای توان‌مندسازی‌ستمدیدگان، تا از طریق شناخت عمیق موقعیت خود و نیز رشد قابلیت‌های نهان خود، راهی به سوی مبارزات رهایی‌بخش بگشایند. 
چکیده‌ای از زندگی‌نامهٔ فرِیرهپائولو فرِیره در سپتامبر ۱۹۲۱ در شهر رسیف مرکز استانی در شمال شرقی برزیل به دنیا آمد. او فرزند خانواده‌ای خرده‌بورژا و پای‌بند به آیین کاتولیک بود. پدرش افسر ارتش و فردی فعال و عمل‌گرا بود. فرِیره طی دروان کودکی‌اش به واسطهٔ تجربهٔ پیامدهای بحران‌ بزرگ اقتصادی اوایل ۱۹۳۰ متوجه معنای فقر و گرسنگی شد و تأثیرات شگرف آن‌ها را بر رشد توانایی‌های یادگیری و تحصیلی کودکان از نزدیک لمس کرد. به دنبال حاد شدن اثرات بحران اقتصادی، خانوادهٔ فریره از شهر بزرگ رسیف به شهر بندری کوچکی به نام جاباتاو در نزدیکی رسیف کوچ کردند. او از‌‌ همان زمان تصمیم گرفت زندگی‌اش را وقف مبارزه علیه گرسنگی نماید، تا کودکان دیگری آنچه را که او تجربه کرده بود تجربه نکنند. مرگ پدر در سال ۱۹۳۴ شرایط زندگی خانواده‌اش را ناگوار‌تر ساخت. فریره ناچار شد در کنار مدرسه، کار کند تا از این طریق بتواند در گذران زندگی خانواده‌اش سهمی ادا کند. بعد از اتمام مدرسه به تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت و سپس حرفهٔ وکالت را پیشه کرد. اما به زودی این شغل را‌‌ رها کرد، چون دریافت که: «[رشته‌ی] حقوق چیزی نیست جز دفاع از حقوق مالکان علیه حقوق محرومان و بی‌چیز‌ها».
پس از آن فریره به حرفهٔ معلمی روی آورد و به تدریس زبان پرتغالی مشغول شد. از سال ۱۹۴۳ به تحصیل در رشتهٔ تعلیم‌وتربیت در دانشگاه رسیف پرداخت، جایی که همزمان به یادگیری فلسفه (عمدتا پدیدار‌شناسی و فلسفهٔ زبان) مشغول شد. در موقعیت جدید، ذهن جستجوگر فریره درگیر پرسش‌هایی در باب زبان و ارتباط گردید. در سال ۱۹۴۶ مدرّس دانشگاه رسیف شد و در همین سال سرپرستی پروژه‌ای را بر عهده گرفت که از سوی کارفرمایانِ چندین کارخانه با هدف کمک به بهبود زندگی کارگران این کارخانه‌ها و خانواده‌های آنان راه‌اندازی شده بود. طی این پروسه‌ی کاری توجه فریره به شکاف میان روش‌های مرسوم و نخبه‌گرایانهٔ آموزش و زندگی واقعی طبقهٔ کارگر جلب شد. از این رو متأثر از دغدغه‌های حرفه‌ای و گرایش‌ سیاسی‌اش، به تحقیق دربارهٔ شیوهٔ بدیل سوادآموزی به کارگران و محرومان و زاغه‌نشینان روی آورد و نیز به آزمودن تجربی ایده‌هایش پرداخت. در سال ۱۹۵۹ با نوشتن رساله‌ای در باب «وضعیت امروزی آموزش عمومی در برزیل» دکترایش را از دانشگاه رسیف دریافت کرد. سپس در‌‌ همان دانشگاه به تدریس فلسفه و علوم تربیتی مشغول شد و از سال ۱۹۶۱ سرپرستی دانشکدهٔ «توسعهٔ فرهنگی» این دانشگاه را بر عهده گرفت. در سال ۱۹۶۲ در پی آزمایش موفقیت‌آمیز شیوهٔ سوادآموزی‌اش بر روی ۳۰۰ کارگر نیشکر، و جلب حمایت دولت وقت برزیل، حلقه‌های فرهنگی متعددی برای گسترش این شیوهٔ سوادآموزی دایر شدند. در پی کودتای نظامیان برزیل در سال ۱۹۶۴ و تسخیر قدرت حکومتی، فریره دستگیر و به مدت ۷۲ روز زندانی شد؛ به این ترتیب برنامه‌های سیاسی-آموزشیِ برابری‌خواهانه‌اش برای گسترش سوادآموزی گسسته شد. 
فریره طی ایام زندان، نوشتن نخستین کتابش به نام «آموزش همچون پراکسیس آزادی» را آغاز کرد که مانند بسیاری از آثار بعدی او عناصر تحلیل مارکسیستی (نظیر ساخت طبقاتی جامعه و اهمیت پراکسیس) را در خود داشت. پس از آزادی موقتْ برای خلاصی از خطر دوبارهٔ زندان، برای مدت کوتاهی به بولیوی گریخت و سپس در شیلی اقامت گزید و در دانشگاه سانتیاگو به تدریس پرداخت. او سال‌های تبعید را به پژوهش و تالیف و تدریس سپری کرد و در همین راستا مدت کوتاهی را در ایالات متحده‌ و نیز چندین سال را در سوئیس به تدریس رویکرد آموزشی‌اش و هدایت برخی پروژه‌های آموزشی گذراند. در سال ۱۹۸۰ با آغاز دوران تازهٔ حکمرانی در برزیل به وطن بازگشت و به تدریس در دانشگاه سائو پائولو پرداخت. بین سال‌های۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ سرپرستی پروژهٔ سوادآموزی بزرگسالان را که از سوی «حزب کارگران» در شهر سائوپائولو اجرا می‌شد بر عهده گرفت. فریره در سال ۱۹۹۷ چشم از جهان فروبست. 
 آموزش ستمدیدگان : کتاب «آموزش ستمدیدگان» که نخستین بار به سال ۱۹۶۸ به زبان پرتغالی انتشار یافت، یکی از شناخته‌شده‌ترین و تاثیرگذار‌ترین آثار فریره است. با وجود سال‌ها ممنوعیتِ انتشار این کتاب در برزیل و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، این اثر و به طور کلی شیوهٔ آموزشی فریره با استقبال نسبتاً خوبی از سوی برخی گرایش‌های چپ اروپایی و پاره‌ای محافل آکادمیک مواجه شد. به نظر می‌رسد جدا از مضمون بدیع و درخشان کتاب، ‌ ترجمه‌های متعدد از این اثر و استقبال وسیع از آن متأثر از پیامدهای سیاسی-فرهنگی رخدادهای ۱۹۶۸ و به ویژه به چالش‌ کشیدن نظام آموزشی مسلط از سوی وفاداران به جنبش دانشجویی بوده باشد. در کتاب «آموزش ستمدیدگان» دو مفهوم محوری و برجسته وجود دارد که ضمن تبیینِ رویکردِ فریره به تعلیم و تربیت (پداگوژی)، و معنابخشی به سایر مفاهیمِ دستگاه نظری وی، جهان‌بینی فریره و درک او از حیات سیاسی و اجتماعی را بازتاب می‌دهند.
در ادامه به شرح مختصر این دو مفهوم می‌پردازیم:
 فرهنگ سکوت : مفهوم «فرهنگ سکوت در مرکز تجزیه و تحلیل فریره از جامعه قرار دارد. در اثر بدیع‌اش به نام «آموزش ستمدیدگان» او به توصیف و تشریح خصلت طبقاتی جامعه‌ می‌پردازد که راه را بر ایجاد یک جامعهٔ برابر، باز و دموکراتیک می‌بندد. بخش بزرگی از زاغه‌نشینان و کارگران روستایی حاشیهٔ شهرهای بزرگ از دسترسی به هر گونه آموزش متعارف محروم بوده و -اصطلاحا- بی‌سواد مانده‌اند. محروم‌ماندن زاغه‌نشینان از تجربهٔ مناسبات جدید و بیگانه‌ماندن آنان از دنیا، هم‌چنین عدم پرورش آگاهی از جمله دلایلی بودند که موجب شدند فریره اجرای روش سوادآموزی‌اش را به این مناطق حاشیه‌ای اختصاص دهد. او باور داشت که رشد آگاهی می‌تواند گامی برای مشارکت در زندگی سیاسی باشد.
منظور فریره از مفهوم «فرهنگ سکوت» تاکید بر موانع درونی فرآیند یادگیری نزد ستمدیدگان، و بی‌علاقگی آنان به یادگیری است.  «فرهنگ سکوت» فرهنگ وابستگی است. مردمان مغلوبِ این فرهنگ، وضعیت خود را خُدادادی تصور کرده و خود را تسلیم سرنوشتشان می‌کنند. ستمدیدگان و طبقات تحت ستم قادر به بیان خود و مطالباتشان نیستند، در نتیجه نمی‌توانند در زندگی سیاسی مشارکتی داشته باشند، چه رسد به آنکه از امکان بیان ویژهٔ خود برخوردار گردند. 
در نظر فریره، ساختارهای اجتماعی- اقتصادیِ جامعهٔ طبقاتی مسبب سرکوب ستمدیدگان و ایجاد «فرهنگ سکوت» در میان آنان است. «فرهنگ سکوت» که خود در ساختارهای اجتماعی- اقتصادی جامعهٔ طبقاتی ریشه دارد، به نوبهٔ خود تاثیرات ساختار‌ها و ماندگاری آن‌ها را تقویت و تشدید می‌کند. فریره از یک رابطهٔ ضد دیالوگی میان ستمدیدگان و ستمگران سخن می‌گوید. ستمگران (سرکوبگران) مردم را جزو مایملک و دارایی‌های شخصی خود می‌انگارند و مانع از آن می‌شوند که آن‌ها به وضعیت خود آگاه گردند. تمام این فرآیند از طریق تکثیر مستمر دروغ‌های هدفمند سرکوبگران در رسانه‌های گروهی و مدرسه‌ها محقق می‌گردد؛ دروغ‌هایی که می‌کوشند ستمدیدگان را متقاعد سازند که آن‌ها نادان، کم عقل و تنبل هستند و -از این رو- جایگاهی مادونِ (فرودست) سرکوبگران دارند. 
ترویج طولانی‌مدت چنین دروغ‌هایی این هدف را دنبال می‌کند که ستمدیدگان را به این باور برساند که آن‌ها هیچ‌اند و کاهل و ناتوان‌اند و هیچ ارزش و معنایی ندارند. تجارب هر روزهٔ خود ستمدیدگان در تماس مستمر با گرسنگی، فلاکت، اضطرار و سرکوب نیز تایید مجدد و مداومی است بر «هیچ‌بودگی» آنان. 
از نگاه ستمدیده، سرکوبگر یک انسان واقعی و الگویی از یک انسان است. از این رو ستمدیده تلاش می‌کند تا به موقعیت اجتماعی مورد احترام سرکوبگر دست پیدا کند، هر چند دروغ‌پردازی‌های هدف مند یادشده به او این پیام مکرر را انتقال می‌دهند که وضعیت فلاکت‌بار او نتیجهٔ ناتوانی‌ها، بلاهت‌ها و تن‌آسایی‌های خود اوست و -در نتیجه- چنین می‌پندارد که فاصله‌ای پرنشدنی میان او و ستم‌گر وجود دارد. فریره متوجه این نکتهٔ مهم شد که ستمدیدگان تصویر سرکوبگران را کاملا در خود درونی کرده‌اند، تصویری که آگاهی ستمدیدگان را به طور قابل توجهی «از-خود-بیگانه» کرده است.
فریره از انفعالی کامل و اطمینانی بی‌معنا و انفعالی در برابر سرکوبگران حرف می‌زند. [و از اینکه] شعور و آگاهی آن‌ها منحصرا متعلق به سرکوبگران است. و این گونه است که از نظر فریره می‌توان ترس ستمدیدگان در برابر آزادی را توضیح داد.
آزادی همیشه به معنای استقلال و خودفرمانی است و در موارد مشخص به معنای آن است که ستمدیده باید تصویری که سرکوبگر از او برساخته است را از خود دور کند تا بتواند به موجود متفکر مستقلی بدل گردد و برای فهم خود و موقعیت‌اش بر پاهای خود بایستد. با این وجود، پذیرش سرکوب‌ و حفظ انطباق در برابر نظام کنترل سرکوب‌گر، به ستمدیده احساسی از امنیت می‌دهد. چرا که آگاهی منطبق با وضعیت فرودستی و وابستگی کامل، با القای حس بی‌ارزشی و ناتوانی، مانع از آن می‌شود که شخص در جهت استقلال، پذیرش مسئولیت (نسبت به خود) و رهاسازی خویش حرکت کند. 
برای ستمدیده چه بسا انطباق و وابستگی‌اش به وضعیت اسارت‌بار خود اغلب بهتر از داشتن تفکر آزادانه‌ است؛ چرا که این‌یک دربردارنده‌ و زایندهٔ آزادی است. در قدم بعدی فریره به این باور رسید که برای تغییر جامعه، تنها آگاه شدن ستمدیدگان و آموزش آگاهی به مردم ستمدیده کافی خواهد بود.
اما او به زودی این دیدگاهش را تعدیل کرد: بدین ترتیب که فراروی از جامعهٔ طبقاتی را به مثابه امری کاملا ضروری در مسیر رهایی ستمدیدگان در نظر گرفت. در عین حال، او باور داشت که یک تغییر انقلابی راستین همیشه دربردارندهٔ پداگوژی آگاهی‌بخش و رهایی‌بخش است. در غیر این‌صورت جامعهٔ آزاد شده به طور ناگزیری بار دیگر وارد شکل جدیدی از سرکوب می‌شود.
از نگاه فریره: «بدون تغییر رادیکال آگاهی، تغییر حکومت برای مردم تنها در حکم تعویض زندان خواهد بود» مفهوم «یادگیری بانکی» در تعلیم و تربیت متعارف پائولو فریره فرم تعلیم و تربیت عملی در برزیلِ اواسط قرن بیستم را مبتنی بر «مفهوم بانکی آموزش» می‌نامید.
این مفهوم ناظر بر شیوه‌هایی از آموزش است که به طور ضد-دیالوگی به انتقال دانسته‌ها (یا مضمون آموزش) می‌پردازند. در چنین شیوه‌هایی شاگردان به عنوان ابژه‌هایی در نظر گرفته می‌شوند که دانسته‌های مورد تأیید به آن‌ها خورانده می‌شود. در این متد آموزشی رایج، دانش‌آموزان در جایگاه ابژه‌هایی منفعل قرار می‌گیرند؛ به این معنا که به طور انفعالی آنچه را که معلمان در برابر آن‌ها قرار می‌دهند، دریافت و ضبط می‌کنند. فریره این شیوهٔ آموزشی-تربیتی را با کارکردهای متداول در نظام بانکی مقایسه می‌کند؛ جایی که سرمایه‌گذار (معلم) سرمایه‌ای را در حساب ذخیره یا صندوق بانکی (در اینجا: نزد شاگردان) به امانت می‌سپرد. در این روند آموزشی کاملا منفعلانه، شاگرد در مقابل معلم‌اش این وظیفهٔ کلی را بر عهده دارد که دانش انتقال‌یافته را نزد خود نگه‌دارد و آن‌ها را در هر زمان لازم (به هنگام انجام تکلیف یا پرسش و آزمون) در دسترس قرار دهد (تحویل دهد).
 کنش یادگیری، که انتقال دهندهٔ دانش به شاگردان است، قبلا به واسطهٔ رفتارهای آموزشی-تربیتی معلم به اجرا گذاشته شده است و صرفاً نتایج آن به شاگردان انتقال داده می‌شود. درحالی‌که آموزش از نگاه فریره به معنای دریافت و بلعیدن دانش‌های غریب و بیگانه نیست، بلکه آموزش حقیقی معطوف به فهم وضعیت زندگی خود به عنوان مسئلهٔ اصلی است، فرآیندی که با جستجوی راه‌حل برای از بین بردن این مشکل -از طریق تأمل و کنش- همراه است. 
هدفِ شیوهٔ تعلیم و تربیت بانکی آن است که از طریق شرطی‌سازی مردم، آن‌ها را با مناسبات مسلط قدرت انطباق دهد. به واسطهٔ عمل‌کردِ فراگیرِ این شیوهٔ آموزشی-تربیتی، مردم به این باور می‌رسند که قلمروی معنا و قابلیت خلاقیت تاریخی تنها به طبقهٔ ممتاز (سرکوبگران) تعلق دارد. به می‌انجی این مفهوم‌پردازی، فریره نقش معلم به عنوان تنها دارندهٔ حق سوژگی و یا تنزل نقش شاگرد به عنوان ابژهٔ صرفِ روندِ آموزش را مورد نقد قرار می‌دهد. به واسطهٔ همین نابرابری میان جایگاه‌های آموزگار و آموزنده، امکان شکل‌گیری هیچ دیالوگی میان آنان مهیا نمی‌شود.
در حالی‌که کنش آموزشی معلم بدون دخالت شاگردان و بدون دیالوگ میان معلم و شاگردان کنشی ناکامل است. جایی که شاگردان فقط دریافت‌کنندهٔ آموزه‌های معلم باشند، شاگرد خود را هیچ‌گاه با مفاد و موضوع آموزش درگیر نمی‌کند؛ چرا که او در واقع در فرایند فهم و یادگیری مشارکتی نداشته است. او همچنین نسبتی با آموزه‌های درسی برقرار نمی‌کند و این آموزه‌ها برایش خالی از معنا هستند و تنها به اجبار یادگیری بر روی هم انباشته شده‌اند. به می‌انجی این شیوهٔ غالب آموزشی-تربیتی، انسان‌ها توانایی اندیشیدن نقادانه را از دست می‌دهند و نمی‌توانند نظرگاه مستقل خود را نسبت به موقعیت واقعیشان پرورش دهند.
این متد در ‌‌نهایت انسان‌ها را به جایی می‌رساند که دیگر قادر نیستند خود را در شکل‌بخشیدن به ساختِ سیاسی جامعهٔ خود وارد کنند. به این طریق، آن‌ها -به طور غیرمستقیم- از مشارکت سیاسی منع می‌شوند یا از چنین امکانی محروم می‌شوند. طرح سوادآموزی فریره؛ خاستگاه طرح سوادآموزیپائولو فریره از خلال مفهوم «فرهنگ سکوت» به فرهنگی اشاره می‌کند که در آن مشارکت ستمدیدگان در زندگی سیاسی و اجتماعی با بی‌علاقگی و ناتوانی همراه است. در تلاش برای بهبود وضعیت زاغه‌نشینان، در اوایل دههٔ شصت میلادی، شهردار وقت شهر رسیف، می‌گوئل آرائس، با همراهی تعدادی از روشنفکران (از جمله فریره) و هنرمندان و دانشجویان چپ، پروژهٔ «جنبش فرهنگ خلقی» (MCP) را پایه‌گذاری کردند که به‌زودی به الگویی الهام‌بخش برای آموزش سیاسی در سراسر برزیل و -حتی- برخی از دیگر کشورهای آمریکای لاتین بدل شد. 
پائولو فریره در بخش تعلیم و تربیت این پروژه‌ به عنوان سرپرست پروژهٔ سوادآموزی بزرگسالان همکاری می‌کرد. او در زمان فعالیت‌اش در این انجمن (یعنی تا زمان کودتای نظامی ۱۹۶۴) متوجه افزایش سریع نرخ بی‌سوادی در محله‌های کارگری و مناطق زاغه‌نشین حاشیهٔ شهرهای بزرگ شد. این مشاهداتِ عینی، محرّک فریره برای تکمیل و گسترش متد آموزشی‌اش برای سوادآموزی به بزرگسالان شد که اساساً بر تشویق سوادآموزان به مباحثه -حول مسایل ملموس زیستی- استوار است. با این حال، نخستین پروژهٔ برای سوادآموزی، چندان با وضعیت عینی سوادآموزان سازگار نبود و متناسب با شیوه و شکل زندگی آن‌ها تنظیم نشده بود. با افزایش تجارب ارتباطی-فرهنگی در این زمینه، روشن شد که شرکت‌کنندگان زمانی در مباحث سیاسی حضور فعالی دارند که موضوع بحث به زندگی و مشکلات خاص آنان مربوط باشد. فریره به سوادآموزیِ سیاسی باور داشت و آن را پلی ارتباطی میان آموزش آگاهی و سوادآموزی تلقی می‌کرد.
برخلاف دیگر روش‌های سوادآموزی، فریره تاکید بسیاری بر تفکر مستقل سوادآموزان می‌گذاشت. او مخالف روش مرسوم کتاب‌های آموزشی بود که از دید وی، پیام‌های دستکاری‌شده و تحریف‌آمیزی را به خوانندگانشان انتقال می‌دهند. سوادآموزان باید در وهلهٔ نخست دربارهٔ وضعیت خودشان آگاه شوند و در این مرحله یاد بگیرند که دربارهٔ خود تأمل کنند. شخص تعلیم‌دهنده فقط باید دانش‌آموز را در یادگیری شیوهٔ تأملِ مستقلْ همراهی کند. این امر به هیچ وجه به معنی یادگیری منفعلانه نیست، چرا که تعلیم‌گیرنده در پروسهٔ آموزشی به عنوان سوژه حضور دارد و همزمان به طور نقادانه در فرآیند تحقیق همراهی می‌کند. 
در اینجا معلم -نیز- به همراه شاگردان آموزش می‌یابد و با کمک آن‌ها وضعیت موجود شاگردان را مورد بررسی قرار می‌دهد. برای شروع بسیار مهم است که شرکت‌کنندگان در کلاس‌های سوادآموزی از جایگاه/موقعیت خود در جامعه آگاه گردند و سوادآموزی را به عنوان نخستین قدم برای تغییر سرنوشت خود بشناسند. فریره در مراحل تدوین روش آموزشی‌اش برای سوادآموزی، با الهام‌گیری از دوره‌ای که نزد پدرش خواندن و نوشتن را می‌آموخت، به استفاده از کلمات زایا و دارای قدرت مولد روی آورد؛ کلماتی که مستقیما با زندگی سوادآموزان در پیوند بوده و معنایی شخصی برایشان داشته باشند. با ارتباطی که او میان نمایه‌های تصویری ایجاد کرد (روش کُدگذاری) موفق شد در عرض حدود چهل ساعت به شاگردانش خواندن و نوشتن بیاموزد. گفتاوردهایی از فریره ذکر فرازهای کوتاهی از نوشته‌های پائولو فریره شاید به درک ملموس‌تر آنچه پیش‌تر دربارهٔ آرای او گفته شد کمک کند و در عین حال مخاطب را به مطالعهٔ مستقیم آثار فریره ترغیب کند.
بر این اساس، بی‌مناسبت نیست که ترجمهٔ گفتاوردهای پراکنده‌ای از فریره از کتاب «آموزش ستمدیدگان» به نوشتار فوق پیوست گردد:  «چیزی به جز تعلیم و تربیت سیاسی وجود ندارد. هر چه یک نظامِ تعلیم و تربیت خود را غیرسیاسی‌تر بنامد، تاثیرات سیاسی آن و کارکردش در تثبیتِ سلطه خطرناک‌تر خواهد بود. موضوع تنها این است که تعلیم‌دهنده چه سیاستی را به کار می‌برد: سیاست سرکوبگران یا سیاست ستمدیدگان. تربیت به هیچ وجه نمی‌تواند موضوعی خنثی باشد. تربیت یا وسیله‌ای برای رهایی انسان‌هاست و یا وسیله‌ای برای تحت تسلط قرار دادن ستمدیدگان.»  «وقتی انسان‌ با تأمل همزمان بر خود و دنیای اطراف‌اش، دامنهٔ آگاهی خود را بزرگ‌تر می‌کند، به تدریج توجه‌اش نسبت به پدیده‌هایی که قبلا به چشم‌اش نمی‌آمدند شروع به رشد می‌کند؛ و این تغییر بدون شک در قدم بعدی می‌تواند خود را به سمت بیان نارضایتی‌های اجتماعی سوق دهد، چرا که نارضایتی شکل بیان واقعی و حقیقی ستمدیدگان در برابر وضعیت مقابلشان است.»  «جامعهٔ تکنولوژیکِ پیشرفته، ‌ به سرعت ما را به ابژه‌هایش بدل می‌کند و با ظرافت ما را در جهت انطباق با منطقِ این نظامْ کدگذاری (برنامه‌ریزی) می‌کند. تا زمانی که در چارچوب این فرآیند باقی بمانیم، ما نیز به سمت ادغام شدن در شکل دیگری از «فرهنگ سکوت» سوق داده می‌شویم.»  «هر دو دستهٔ معلمان و دانش‌آموزان (رهبران و توده‌ها) تا جایی که مشتاق همراهی در فهم واقعیت باشند، سوژه‌های این فرآیند محسوب می‌شوند؛ نه فقط در این وظیفه که واقعیت را آشکار سازند و آن را به طور انتقادی به فهم در آورند، بلکه همچنین در این وظیفه که این دانش را بازآفرینی کنند. زمانی که آن‌ها چنین دانشی از واقعیت را از خلال تامل و کنش مشترک به دست آورند، آن‌ها خود را به مثابه بازآفرینندگان همیشگی کشف خواهند کرد.» 
 «آزادی از طریق پیکار و پیروزی به چنگ می‌آید، نه اعطا شده همچون هدیه‌ای. آزادی باید به طور پایدار و متعهدانه پی‌جویی شود. آزادی نه ایده‌الی در بیرون از انسان است، و نه ایده‌ای‌ست که به اسطوره بدل می‌شود؛ بلکه شرایطی اجتناب‌ناپذیر برای طلب کمال انسانی است.»  «اگر بودن من در این دنیا نه صرفاً برای انطباق با دنیا، بلکه برای تغییر آن‌ است، ‌ و اگر تغییر دنیا بدون رؤیا یا تخیلی معین ناممکن است، من باید از هر امکان موجود استفاده کنم تا نه فقط دربارهٔ جهان آرمانی‌ام سخن بگویم، بلکه همچین به اقداماتی روی آورم که با چنین جهانی سازگارند.»  «حتی انقلاب، که یک وضعیت انضمامی سرکوب را به فرآیندی از رهاسازی دگرگون می‌کند، باید با این پدیده روبرو گردد. بسیاری از ستمدیدگان و سرکوب‌شدگانی که به طور مستقیم یا نامستقیم در فرآیند انقلاب مشارکت داشته‌اند، به واسطهٔ تأثیرات اسطوره‌های نظم پیشین، گرایش بدان می‌یابند که انقلابی خصوصی برای خودشان بسازند. سایهٔ سرکوب‌گران قبلی هنوز بر فراز سر آنان معلق است.»  «بزرگ‌ترین وظیفهٔ انسانی و تاریخی ستمدیدگان، آن است که خود را و نیز ستمگران خود را – از چرخهٔ ستم-‌‌ رها سازند.» 
منابع: 
۱. Juta Lütjen-Menk: Empowerment und Befreiungspädagogik; Grundzüge der „Pädagogik der Unterdrückten 
۲. Kira Funke (۲۰۱۰): Paulo Fereire; Werk، Wirkung und Aktualität; Berlin: Waxmann. 
۳. Rösch، Christoph (۱۹۸۷): Die Erziehungskonzeption Paulo Freires. Frankfurt am Main: Peter Lang. 
۴. Dabisch، Joachim; Schulze، Heinz (۱۹۹۱): Befreiung und Menschlichkeit. Texte zu Paulo Freire. München: AG- SPAK Bücher. 
۵. Revolutionary Education and the Breakthrough of Paolo Freire
۶. Paulofreireinstitute
 
 
منتشرشده در دیدگاه

گروه اخبار /

قتل معلم بروجردی جلوه ای از خشونت عریان و رها شده در جامعه ما بود که به نظر می رسد آخرین آن نیز نباشد .

یکشنبه بیست و یکم دی ماه آقای  ابوالفضل هنانیان دبیر ریاضی منطقه 14 تهران در راه رفتن به مدرسه از سوی دو نفر که به نظر می رسید از بستگان دانش آموز مدرسه ایشان باشند به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.

آقای هنانیان در مورد نحوه  بروز این واقعه به سخن معلم گفت :

منتشرشده در گفت و شنود

fanispecial وزير آموزش‌ و‌پرورش درباره لايحه رتبه بندي معلمين گفت: لايحه رتبه‌بندي معلمين با هدف افزايش انگيزه و رشد و تعالي شايستگي‌هاي معلمين تا آخر امسال تقديم مجلس شوراي اسلا‌مي‌خواهد شد و اميدواريم اين لايحه در مجلس به سرعت تصويب شود.

به گزارش ايسنا «علي اصغر فاني» در جمع خبرنگاران درباره سند تحول نظام آموزش‌و‌پرورش اظهار کرد: اين سند در واقع مهمترين سند بالادستي است که آينده آموزش‌و‌پرورش را رقم خواهد زد و اين سند تحول مبناي برنامه ششم توسعه کشور خواهد بود. وي درباره ميزان موفقيت اجراي اين طرح نيز گفت: سند تحول در واقع هنوز اجرا نشده است و تنها در 3 سال پيش سال ششم ابتدایي به مقطع ابتدايي کشور اضافه شد البته بدون آمادگي قبلي اين کار انجام شد که مشکلاتي نيز به همراه داشته است.

فاني تصريح کرد: از ابتداي دولت يازدهم معتقد بوديم که اين سند بايد نقشه راه براي پياده‌سازي داشته باشد و ورژن نهايي آن تا يک ماه آينده آماده خواهد‌ شد و در صحن شوراي عالي انقلاب فرهنگي اين نقشه راه را ارائه خواهيم داد.

وزير آموزش‌و‌پرورش ادامه داد: امسال از 131 راهکاري که در سند تحول پيش‌بيني شده‌‌‌ است به 40 راهکار آن ورود پيدا کرده ايم و در قالب 99 برنامه بحث اجرايي کردن سند را دنبال ‌مي‌کنيم اما اجراي اصلي سند بعد از تصويب نقشه راه آغاز خواهد شد. فاني درباره کمبود معلم در مقطع ابتدايي نيز تصريح کرد: در کل کشور يک ميليون همکار فرهنگي وجود دارد که متکلف 13 ميليون دانش‌آموز در سراسر کشور ‌مي‌باشند که از اين 13 ميليون دانش آموز، 11.5 ميليون نفر در بخش دولتي مشغول به تحصيل ‌مي‌باشند.

وي ادامه داد: به ازاي هر 11.5 دانش‌آموز يک نيروي‌انساني در آموزش‌و‌‌پرورش وجود دارد که اين آمار بيان‌کننده آن است که در کلان با کمبود نيروي‌انساني مواجه نيستيم بلکه با تورم نيروي‌انساني نيز مواجه هستيم اما مشکل در اين است که اين نيروي‌انساني به درستي توزيع نشده‌اند.

وزير آموزش‌و‌پرورش گفت: از سال گذشته در قالب طرحي با عنوان «ساماندهي نيروي انساني» کار ساماندهي يک ميليون نيروي فرهنگي آغاز شده است. فاني درباره حضور دانشجو معلمان در مدارس سراسر کشور اظهار کرد: دانشگاه فرهنگيان داراي 100 شعبه است که اين دانشگاه وظيفه تربيت نيروي انساني براي آموزش‌و‌پرورش را بر عهده دارد که اين دانشجو معلمان پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه فرهنگيان در گردونه آموزش‌و‌پرورش کشور قرار ‌مي‌گيرند.

وي با اشاره به استخدام‌هاي غير بو‌مي‌در آموزش و پرورش نيز گفت: طرحي در دولت يازدهم با عنوان «از بوم براي بوم» کليد خورده است که کشور به بوم‌هاي مختلف تقسيم‌بندي شده است که پذيرش دانشجو در دانشگاه فرهنگيان نيز بر اين مبنا ‌مي‌باشد يعني از هر بوم نيروي همان منطقه گرفته ‌مي‌شود و سپس استخدام همان منطقه خواهند شد.

وزير آموزش‌و‌پرورش درباره برنامه استخدا‌مي‌آموزش‌و‌پرورش در سال 94 نيز اظهار کرد: طبق ماده 28 اساسنامه دانشگاه فرهنگيان، وزارت آموزش‌و‌پرورش ‌مي‌تواند علاوه بر جذب از طريق دانشگاه فرهنگيان، از ليسانسه‌هاي مرتبط از طريق آزمون نيز نيرو جذب کند و به دنبال آن هستيم که از اين طريق نيز نيرو جذب کنيم و بايد مجوز اين نوع جذب را از سازمان مديريت دولتي بگيريم.

فاني درباره طرح مهرآفرين نيز گفت: در سه ساله آخر دولت قبل مجموعا در کشور 148 هزار نفر در آموزش‌و‌پرورش استخدام شدند که رقم بسيار بالايي است و سازمان مديريت اعلام کرده است که ظرفيت استخدام در آموزش‌و‌پرورش در سه سال گذشته پيش‌خور شده است و اميدواريم که بتوانيم طبق ماده 28 اساسنامه دانشگاه فرهنگيان بتوانيم نيروي مورد نياز خود را جذب کنيم.

وي درباره شرايط رفاهي و مالي مدارس کشور نيز گفت: در 2 سال آخر دولت دهم هيچ هزينه اي به مدارس به عنوان سرانه مدارس پرداخت نشده بود اما دولت يازدهم در سال 92، 50 ميليارد تومان به عنوان سرانه به مدارس پرداخت کرد و در سال جاري نيز با تصويب مجلس 120 ميليارد تومان به عنوان سرانه در بودجه پيش‌بيني شده بود که 60 ميليارد آن به مدارس پرداخت شده است و 60 ميليارد ديگر آن نيز تا پايان سال جاري بين مدارس کشور توزيع خواهد شد.

وزير آموزش‌و‌پرورش اظهار کرد: رقم‌هايي که دولت ‌مي‌تواند تامين کند در اختيار مدارس قرار خواهد گرفت اما از مردم نيز انتظار داريم در اين امر خير به ياري دولت بيايند و اگر مردم نسبت به موضوعي توجيه شوند. يقينا کمک خواهند کرد.

 

niknejaddidgah محمدرضا نیک‌نژاد* 
 
گزارش ارزنده روزنامه «آرمان» در تاریخ 25 دی‌ماه با عنوان «منع تحصیل متاهلان در مدارس» نگارنده را واداشت که یادداشتی کوتاه درباره این گرفتاری آموزشی بنویسد.
بی‌گمان برداشتن این سد از جلوی پای دانش‌آموزان متاهل، می‌تواند کاری ارزنده در دولت تدبیر و امید باشد. گرچه بی‌گمان با دست‌اندازهای فرهنگی– آموزشی همراه خواهد بود. اما از دوران دانش‌آموزی و سپس آموزگاری، همواره پرسش‌هایی از چراییِ برخی سخت‌گیری‌های اجرایی و انضباطی در مدارس ذهنم را به خود مشغول می‌کرد و می‌کند.
پرسش‌هایی مانند اینکه چرا باید دانش‌آموزان موهای خود را از ته بتراشند؟ چرا دیوار مدارس هر روز بلندتر، محکم‌تر و نفوذناپذیرتر ساخته می‌شوند؟ و ده‌ها پرسش دیگر که البته تاکنون پاسخ درخوری برای بسیاری از آنها یافت نشده است.
یکی از مهم‌ترین این پرسش‌ها، چرایی اخراج دانش‌آموزان دخترِ متاهل از مدارس روزانه است. در جست‌وجو برای یافتن ریشه‌های این برخورد به واکاوی بخشنامه‌ها و آیین‌نامه‌های آموزش و پرورش پرداختم. در آیین‌نامه‌ها و در هیچ بخشِ مستقلی به دانش‌آموزان متاهل دختر پرداخته نشده بود. اما در ماده 53 آیین‌نامه اجرایی مدارس می‌خوانیم: «دانش‌آموزان ازدواج کرده می‌توانند به یکی از روش‌های زیر ادامه تحصیل دهند.
1- طبق مقررات در امتحانات متفرقه شرکت نمایند.
2- طبق مقررات در مدارس بزرگسالان تحصیل نمایند.
3- در صورت داشتن شرایط سنی در مدارس روزانه ثبت‌نام و بدون حضور در کلاس مانند سایرین در امتحانات شرکت نمایند.
4- با رعایت سادگی کامل و خودداری از ابراز مسائل ازدواج با دیگر دانش‌آموزان مانند سایرین در مدارس روزانه به تحصیل ادامه دهند».
همچنان که دیده می‌شود در ماده 53 آیین‌نامه اجرایی مدارس هیچ اشاره‌ای به جنسیت دانش‌آموز متاهل نشده است. اما با شگفتی فراوان می‌بینیم که مسئولان مدارس و آموزش و پرورش این ماده را با وسواس بیشتر برای دانش‌آموزان دختر به اجرا درمی‌آورند.
نگارنده در سال‌های دانش‌آموزی و آموزگاری با چندین نفر از دانش‌آموزان پسر ازدواج‌کرده در دبیرستان‌های روزانه برخورد نموده‌ام که بی‌هیچ مشکلی درس خوانده و آن را به پایان رسانده‌اند. از این گذشته با بررسی‌های پیاپی، این ماده تا اندازه‌ای متعادل‌تر شده است و از این‌رو چهار مرحله برای آن تعریف شده است.
اما پرسش اینجاست که چرا در بیشتر موارد سخت‌ترین مرحله- یعنی بندهای اول و دوم- برای دانش‌آموزان دختر اجرا می‌شود؟ چرا نباید همه دختران ازدواج‌کرده زیر عنوان بندِ چهارم به ادامه تحصیل بپردازند؟ آیا دوگانگی برخورد با دختران و پسران در این‌باره، از نگاه ویژه کاربه دستان آموزشی کشور به آموزش دختران یا هراس از پیامدهای سخت از سوی برخی نهادها سرچشمه نمی‌گیرد؟ و اینکه هنگام ثبت‌نام، تا چه اندازه‌ای دانش‌آموزان دختر و خانواده‌هایشان با این ماده قانونی و به‌ویژه  مراحل آن آشنایی دارند؟
ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر به این اشاره دارد که «هرکس حق دارد از آموزش بهره‌مند شود». بر کسی پوشیده نیست که شرکت در آزمون‌های متفرقه و یا فرستادن دانش‌آموزان – چه دختر و چه پسر-  به مدارس بزرگسالان- با توجه به فضای حاکم بر این گونه مدارس،بلندترین و سخت‌ترین سد برای ادامه تحصیل آنان است. این‌گونه برخوردها به محروم‌سازی بخشی از شهروندان کشور خواهد انجامید که یا به اجبار یا از سر ناپختگی و یا ... تن به ازدواج داده‌اند و به هر دلیل انگیزه ادامه تحصیل و رشد و پیشرفت در سایه آموزش را دارند. امید است که فرادستان آموزشی در دولت تدبیر و امید، با توجه به شرایط امروزین در سطحِ کشور و جهان، طرحی نو دراندازند و با سیاست‌هایی در خور زمانه، زمینه محروم‌سازی این شهروندان را از میان برداشته و به حق شهروندی آنها بیش از گذشته توجه نشان دهند.      
*عضو کانون صنفی معلمان  
 
منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

عالی - 6.3%
خوب - 6.5%
تاثیر چندانی نداشته است - 29%
رتبه بندی فقط به ایجاد نارضایتی بیشتر معلمان و تبعیض درون سازمانی انجامیده است - 58.2%

مجموع آرا: 414

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور